بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم33%

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7937 / دانلود: 3768
اندازه اندازه اندازه
بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بعثت تا غدیر در سیره پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۱۰ حلال و حرام،واجبات و محرمات

ای مردم،حج و عمره از شعائر الهی هستند،(خداوند می فرماید:)«فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما» تا آخر آیه،«پس هر کس به خانه خدا بعنوان حج یا عمره بیاید برای او اشکالی نیست که بر صفا و مروه بسیار طواف کند».

ای مردم،به حج خدا بروید.هیچ خاندانی به خانه خدا وارد نمی شوند مگر آنکه مستغنی می گردند و شاد می شوند،وء هیچ خاندانی آنرا ترک نمی کنند مگر آنکه منقطع می شوند و فقیر می گردند .ای مردم،هیچ مؤمنی در موقف(عرفات،مشعر،منی)وقوف نمی کند مگر آنکه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت می آمرزد،و هر گاه که حجش پایان یافت اعمالش را از سر می گیرد.

ای مردم،حاجیان کمک می شوند و آنچه خرج می کنند به آنان بر می گردد،و خداوند جزای محسنین را ضایع نمی نماید.

ای مردم،با دین کامل و با تفقه و فهم به حج خانه خدا بروید و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست کشیدن از گناه بر مگردید.

ای مردم،نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید همانطور که خداوند عز و جل به شما فرمان داده است و اگر زمان طویلی بر شما گذشت و کوتاهی نمودید یا فراموش کردید،علی صاحب اختیار شما است و برای شما بیان می کند،او که خداوند عز و جل بعد از من بعنوان امین بر خلقش او را منصوب نموده است.او از من است و من از اویم.

او و آنانکه از نسل من اند از آنچه سؤال کنید به شما خبر می دهند و آنچه را نمی دانید برای شما بیان می کنند.

بدانید که حلال و حرام بیش از آن است که من همه آنها را بشمارم و معرفی کنم و بتوانم در یک مجلس به همه حلالها دستور دهم و از همه حرامها نهی کنم.پس مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره امیر المؤمنین علی و جانشینان بعد از او آورده ام که آنان از نسل من و اویند،(و آن موضوع)امامتی است که فقط در آنها بپا خواهد بود،و آخر ایشان مهدی است تا روزی که خدای مدبر قضا و قدر را، ملاقات کند.

ای مردم،هر حلالی که شما را بدان راهنمایی کردم و هر حرامی که شما را از آن نهی نمودم،هرگز از آنها برنگشته ام و تغییر نداده ام.این مطلب را بیاد داشته باشید و آنرا حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید،و آنرا تبدیل نکنید و تغییر ندهید.

من سخن خود را تکرار می کنم:نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و به کار نیک امر کنید و از منکرات نهی نمائید.

بدانید که بالاترین امر به معروف آنست که سخن مرا بفهمید و آنرا به کسانی که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهی نمائید،چرا که این دستوری از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است،و هیچ امر به معروف و نهی از منکری نمی شود مگر با امام معصوم.

ای مردم،قرآن به شما می شناساند که امامان بعد از علی فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم که آنان از نسل من و از نسل اویند.

آنجا که خداوند در کتابش می فرماید:«و جعلها کلمه باقیه فی عقبه»، «آن(امامت)را بعنوان کلمه باقی در نسل او قرار داد»،و من نیز به شما گفتم:«اگر به آن دو(قرآن و اهل بیت)تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید».

ای مردم،تقوی را تقوی را.از قیامت بر حذر باشید همانگونه که خدای عز و جل فرموده:«إن زلزله الساعه شیی ء عظیم»،« زلزله قیامت شیئ عظیمی است».

مرگ و معاد و حساب و ترازوهای الهی و حسابرسی در پیشگاه رب العالمین و ثواب و عقاب را بیاد آورید.هر کس حسنه با خود بیاورد طبق آن ثواب داده می شود،و هر کس گناه بیاورد در بهشت او را نصیبی نخواهد بود.

۱۱ بیعت گرفتن رسمی

ای مردم،شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید،و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم در باره آنچه منعقد نمودم برای علی امیر المؤمنین و امامانی که بعد از او می آیند و از نسل من و اویند،چنانکه بشما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.

پس همگی چنین بگوئید:

«ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت بما رساندی درباره امر امامت اممان علی امیر المؤمنین و امامانی که از صلب او بدنیا می آیند.بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می کنیم.بر این عقیده زنده ایم و با آن می میریم و(روز قیامت)با آن محشور می شویم.تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی کنیم و شک نمی کنیم و انکار نمی نمائیم و تردید به دل راه نمی دهیم و از این قول بر نمی گردیم و پیمان را نمی شکنیم.

تو ما را به موعظه الهی نصیحت نمودی درباره علی امیر المؤمنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند،یعنی حسن و حسین و آنانکه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد،از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمائرمان و دستهایمان.هر کس توانست با دست بیعت می نماید و گر نه با زبانش اقرار می کند.هرگز در پی تغییر این عهد نیستیم و خداوند(در این باره)از نفسهایمان دگرگونی نبیند.

ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان می رسانیم،و خدا را بر آن شاهد می گیریم.خداوند در شاهد بودن کفایت می کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستی».

ای مردم،چه می گوئید؟خداوند هر صدایی را و پنهانی های هر کسی را می داند.پس هر کس هدایت یافت بنفع خودش است و هر کس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است،و هر کس بیعت کند با خداوند بیعت می کند،دست خداوند بر روی دست آنها(بیعت کنندگان)است.

ای مردم،با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمائید و با علی امیر المؤمنین و حسن و حسین و امامان از ایشان در دنیا و آخرت،بعنوان امامتی که در نسل ایشان باقی است بیعت کنید .خداوند غدر کنندگان(بیعت شکنان)را هلاک و وفاداران را مورد رحمت قرار می دهد.و هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است،و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند خداوند به او اجر عظیمی عنایت می فرماید.

ای مردم،آنچه به شما گفتم بگوئید(تکرار کنید)،و به علی بعنوان«امیر المؤمنین»سلام کنید و بگوئید«شنیدیم و اطاعت کردیم،پروردگارا مغفرت تو را می خواهیم و بازگشت بسوی توست» .و بگوئید:«حمد و سپاس خدای را که ما را به این هدایت کرد،و اگر خداوند هدایت نمی کرد ما هدایت نمی شدیم … ».

ای مردم،فضائل علی بن ابی طالب نزد خداوندکه در قرآن آنرا نازل کرده بیش از آن است که همه را در یک مجلس بشمارم،پس هر کس درباره آنها بشما خبر داد و معرفت آنرا داشت او را تصدیق کنید.

ای مردم،هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند به رستگاری بزرگ دست یافته است.

ای مردم،کسانی که برای بیعت با او و قبول ولایت او و سلام کردن بعنوان«امیر المؤمنین»با او،سبقت بگیرند آنان رستگارانند و در باغهای نعمت خواهند بود.

ای مردم،سخنی بگوئید که بخاطر آن خداوند از شما راضی شود،و اگر شما و همه کسانی که در زمین هستند کافر شوند بخدا ضرری نمی رسانند.

خدایا،بخاطر آنچه ادا کردم و امر نمودم مؤمنین را بیامرز،و بر منکرین که کافرند غضب نما،و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.

شکستن بت ها

جمهور از برخی طریقه ها روایت کرده اند که پیامبر شانه خود را زیر پای علیعليه‌السلام نهاد تا او بتان را از فراز کعبه فرو افکند و درهم شکست. و نیز گذر از صراط جز برای کسی که نامه ولایت علی را در دست دارد ممکن نیست.

ذوالفقار

نیز برای علیعليه‌السلام ، سطلی که در آن آب و دستمالی بود فرود آمد و آن حضرت برای نماز وضو گرفت و به نماز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پیوست.

روایت دیگر اینکه منادییی در جنگ احد از آسمان ندا داد «شمشیری جز ذوالفقار نیست و دلاوری جز علی» روایت شده که همین ندا در جنگ بدر نیز شنیده شد.

ترجمه نهج الحق و کشف الصدق، ص: ۲۳۴

علی عليه‌السلام بهترین بشر

علیعليه‌السلام بهترین بشر و بهترین جوانمرد است

«ابن مردویه» فقه اهل سنت در کتابش به سند خود از «حذیفه یمانی» روایت کرده که گفت:

«قال رسول اللَّه: علیّ خیر البشر فمن ابی فقد کفر»

.

پیامبر فرمود: علی(عليه‌السلام) بهترین بشر است و هر کس او را رد کند، او کافر است).

ترجمه الطرائف ،ص:۲۳۱

علی با حق و حق با علی

حق با علیعليه‌السلام است

ابو بکر محمد بن الحسن اجری- شاگرد ابی بکر و پدر ابو داود سجستانی- در کتاب «الشریعه» به سند خود از «علقمه بن قیس» و «اسود بن یزید» روایت کرده که این دو نفر گفتند: خدمت ابو ایوب انصاری آمدیم و گفتیم خداوند به وجود محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ترا گرامی داشته، زیرا که به شتر او وحی کرد تا بر در خانه تو فرود آمد و پیامبر میهمان تو شد و این فضیلتی است که خداوند افتخار آن را به تو داده بعد خارج شدی و در رکاب علی(عليه‌السلام) جهاد کردی.

ابو ایّوب انصاری گفت: آفرین بر شما، خوش آمدید، من قسم می خورم برای شما که پیامبر در همین خانه بود که الان شما دو تا در آن نشسته اید، و در خانه جز رسول خدا و علی کسی نبود، علی هم در دست راست پیامبر نشسته بود، من و انس هم پیش روی او ایستاده بودیم که ناگهان در کوبیده شد، پیغمبر فرمود: انس نگاه کن ببین کیست که در می زند انس نگاه کرد و بر گشت و گفت عمار است.

ابو ایوب گفت: شنیدم از رسول خدا که فرمود: ای انس در را به روی عمار- که طیّب و طاهر است- بگشای تا داخل شود.

عمار داخل شد بر پیامبر سلام کرد، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله جواب سلام او را داد و به او خوش آمد گفت: و به او فرمود: ای عمار! به زودی بعد از من در میان امت من اختلاف و کشمکش به وجود می آید و به حدی که به روی همدیگر شمشیر می کشند و حتی بعضی از آنان بعضی دیگر را می کشند و بعضی از بعض دیگر بیزاری می جویند آنگاه که این وضع را دیدی، از این مردی که طرف راست من نشسته، دست برندار- یعنی علی بن ابی طالب- فرمود: عمار! اگر تمام مردم به راهی بروند ولی علی(عليه‌السلام) تنها به راهی برود، تو از همان راهی برو که علی(عليه‌السلام) است و مردم را ترک کن.

«یا عمّار انّ علیا لا یزال علی هدی یا عمّار طاعه علیّ طاعتی و طاعتی طاعه اللَّه عزّ و جلّ»

ای عمار! علی پیوسته در هدایت است ای عمار! پیروی و اطاعت از علی(عليه‌السلام) پیروی و اطاعت از من است و اطاعت از من، اطاعت از خدا است.

و همچنین علامه بدخشی از ابو ایوب انصاری و عمار یاسر روایت کرده که پیامبر فرمود:

«یا علی انّ الحقّ معک، و الحقّ علی لسانک و فی قلبک و فی عینک»

«۱» .

ای علی حق با توست و بر زبان و قلب و چشمانت حق نمایان است.

«عبدری» در کتاب «الجمع بین الصحاح السته» در باب مناقب امیر المؤمنین(عليه‌السلام) از صحیح بخاری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روایت کرده که فرمود:

«رحم اللَّه علیّا اللّهمّ أدر الحقّ معه حیث دار»

.

رحمت خدا بر علی باد، خدایا حق را با علی(عليه‌السلام) بگردان هر کجا که او بگردد.

احمد بن موسی بن مردویه در کتاب «المناقب» از چند طریق از جمله به سند خود از «محمد بن ابی بکر» روایت کرده که گفت:

حدّثتنی عایشه ان رسول اللَّه قال: «الحقّ مع علیّ و علیّ مع الحقّ لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»

عایشه به من روایت کرد که رسول خدا فرمود: حق پیوسته با علی است و علی(عليه‌السلام) هم پیوسته با حق است و این دو از هم جدا نشوند تا نزد من بر حوض وارد شوند.

ابن قتیبه دینوری می نویسد: هنگامی که علی(عليه‌السلام) در جنگ جمل پیروز شد و عایشه شکست خورد، برادر وی محمد بن ابی بکر که یکی از همراهان علی(عليه‌السلام) بود، به دیدن او رفت محمد به عایشه گفت: آیا نشنیدی که رسول خدا فرمود:

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ ثمّ خرجت تقاتلینه بدم عثمان؟!»

«۱» .

علی با حق است و حق با علی است تو اکنون به عنوان خونخواهی عثمان خروج نموده و با او به پیکار پرداخته ای؟!.

حافظ ابن مردویه اصفهانی در «مناقب» و دیلمی در «فردوس» روایت را چنین نقل کرده اند که محمد به عایشه گفت: ترا به خدا سوگند به یاد می آوری که گفته بودی پیامبر فرمود:

«الحقّ لن یزال مع علیّ و علیّ مع الحقّ لن یختلفا و لن یفترقا»

(حق پیوسته با علی است و علی هم با حق است این دو هیچ وقت از همدیگر جدا نمی شوند) عایشه گفت: آری

حافظ ابن مردویه از ابو حسن (تمیم بن عمرو و یا تمیم بن عبد عمرو) روایت کرده که گفت: بر امّ المؤمنین عایشه وارد شدم، از من پرسید: چه کسی با خوارج پیکار نمود؟ گفتم: علی بن ابی طالب.

عایشه گفت: بغض و کینه درونی من نسبت به علی(عليه‌السلام) مانع از گفتن حق نخواهد بود شنیدم پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: بهترین فرد امت پس از من آنها (خوارج) را به قتل خواهد رسانید و شنیدم که فرمود:

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ»

خطیب در تاریخ بغداد به سند خود از ابو ثابت مولای ابو ذر روایت کرده که گفت: وارد شدم بر اسلمه دیدم گریه می کند و نام علی(عليه‌السلام) را می برد. و می گوید: از رسول خدا شنیدم می فرمود: علی با حق است و حق با علی است و یک چشم برهم زدن از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر مرا ببینند.

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یوم القیامه»

حافظ ابن عساکر با سند خود از «مالک بن جعونه» از ام سلمه روایت کرده است که گفت: «و اللَّه انّ علیا مع الحقّ قبل الیوم و بعد الیوم عهدا معهودا و قضاء مقضیا»

(به خدا سوگند که علی بر حق است پیش از امروز و بعد از امروز و این پیمانی مستحکم و حکمی روا شده است).

باز طبق نقل ابن عساکر، ام سلمه ام المؤمنین به ابو ثابت فرمود: سوگند به خدائی که جانم در دست قدرت اوست، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم که می فرمود:

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و القرآن مع علیّ و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»

. علی با حق و قرآن است و حق و قرآن نیز با علی است و از همدیگر جدا نشوند تا (روز قیامت) سر حوض بر من وارد شوند.

(۱) از آن جمله روایتی است که ابی بکر احمد بن موسی بن مردویه به سند خود از «اصبغ بن نباته» روایت کرده که گفت: چون زید بن صوحان در جنگ جمل به شدت زخمی شد و از پشت اسب به زمین افتاد علی(عليه‌السلام) بر بالین او آمد و هنوز نیمه جانی از او مانده بود فرمود: ای زید رحمت خدا بر تو باد به خدا قسم من ترا نشناختم مگر این که مئونه و مشقت و تعلقات دنیوی تو اندک بود و معاونت و کمک کردن تو در دین بسیار بود.

همان موقع، زید سر خود را به جانب آن حضرت برداشت و گفت: تو مولای من هستی و خدا به تو جزای خیر بدهد و اللَّه نشناختم ترا مگر این که به خدا عالم و به آیات او عارف بودید، به خدا سوگند که به همراهی تو با دشمنان تو از روی جهل جنگ نکردم و لیکن شنیدم که «حذیفه بن یمان» می گفت: شنیدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمود:

«علیّ امیر البرره و قاتل الفجره منصور من نصره و مخذول من خذله الا و انّ الحقّ معه و یتّبعه الا فمیلوا معه»

.

علی امیر نیکوکاران و قاتل تبهکاران است و یاری کرده شده است کسی که به او کمک کند، و سر افکنده است کسی که او را سر افکنده سازد بدانید حق با علی است و تابع او است آگاه باشید و به او تمایل نشان دهید.

ترمذی در صحیح حدیثی با سند خود از رسول خدا آورده که فرمود:

«رحم اللَّه علیّا»

خدا علی را رحمت کند، آنگاه عرض کرد بار الها حق و علی را همواره با هم به جریان انداز، آن را معرف این، و این را معرف آن قرار بده

حاکم نیز این روایت را در «مستدرک الصحیحین» آورده و گفته است که:

این حدیث از نظر مسلم واجد شرایط صحت است.

حاکم به سند خود از «عمره» دختر عبد الرحمن روایت کرده که گفت: وقتی علی(عليه‌السلام) می خواست به طرف بصره (جهت خاموش کردن غائله ای که عایشه به راه انداخته بود) برود وارد بر ام سلمه همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شد تا با او خداحافظی کند، ام سلمه گفت: برو در پناه خدا و در کنف او، به خدا سوگند تو (هر جا باشی) بر حقی، و حق (هر جا باشد) با تو است و اگر نبود که من می خواهم از نافرمانی خدا و رسول پرهیز کنم و دستور او را که باید در خانه خود بنشینم و اطاعت کنم، حتما با تو می آمدم و لیکن به خدا سوگند کسی را با تو می فرستم که از جان خودم عزیزتر و او فرزندم است

حاکم پس از نقل این حدیث می گوید: این حدیث همه شرایط صحت را واجد است چه از نظر مسلم و چه از نظر بخاری.

«هیثمی» در مجمع خود می گوید: از محمد بن ابراهیم تیمی روایت شده که گفت فلانی- یعنی معاویه- در سفر حج به مدینه آمد، مردم هم به دیدارش رفتند، چون سعد داخل شد سلام کرد، معاویه گفت: این مرد نسبت به حق ما، در برابر باطل دیگران اعتنائی ندارد (یعنی من حقم علی(عليه‌السلام) باطل است).

سعد چیزی نگفت: معاویه پرسید: چرا حرف نمی زنی؟ گفت: فتنه ای بپا شده و ظلمتی عالم را فرا گرفته و به شتر من گفته اخ اخ- یعنی بخواب- شتر من فعلا خوابیده، تا فضا روشن شود.

مرد- معاویه- گفت: من همه جای کتاب خدا را خواندم، هیچ در آن اخ اخ ندیدم.

سعد گفت: سند گفته من کلامی است که از رسول خدا شنیدم می فرمود:

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و الحقّ یدور حیث ما دار علیّ»

. (علی پیوسته با حق است و یا حق با علی است هر جا که باشد و هر کار که بکند، معاویه پرسید: آیا غیر از تو کسی دیگر نیز این حدیث را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیده؟ گفت: آری، این کلام را در خانه امّ سلمه فرمود).

معاویه گفت: بفرستید ام سلمه بیاید. ام سلمه را آوردند، معاویه از او پرسید: در باره این سخن چه می گوئی؟ گفت: این کلام را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در خانه من فرمود.

هیثمی پس از نقل این جریان اضافه کرده است که معاویه پس از شنیدن شهادت ام سلمه به سعد گفت: هیچ وقت مثل امروز در نظرم مستحق ملامت و سرزنش نبودی.

سعد گفت: چه ملامتی؟

گفت: این کلام را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدی و علی(عليه‌السلام) را تنها گذاشتی؟

اگر من شنیده بودم تا زنده بودم به علی خدمت می کردم تا مرگم فرا رسد و مقصود معاویه از تنها گذاشتن علی این بود که سعد در جنگ صفین او را یاری نکرد.

باز هیثمی در همان کتاب از ام سلمه روایت کرده است که گفت:

«کان علیّ علی الحقّ من اتّبعه، اتّبع الحقّ و من ترکه ترک الحقّ عهد معهود قبل یومه هذا».

علی(عليه‌السلام) با حق بوده و هر که او را پیروی کند از حق پیروی کرده و هر که ترک او گوید حق را ترک کرده است این عهدی است که از پیش معهود بوده

و نیز از ابو سعید خدری روایت کرده که گفت: با جمعی از مهاجرین و انصار جلو خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بودیم که علی بن ابی طالب عبور کرد، رسول خدا مکرر فرمود:

«الحقّ مع ذا، الحقّ مع ذا»

: حق با این است، حق با این است ».

این روایت را ابو یعلی و مناوی در «کنوز الحقائق» و متقی در «کنز العمال» آورده اند

(۱) ابن مردویه در «المناقب» و حاکم در «مستدرک الصحیحین» به سند خود از «ابی ثابت» مولای ابو ذر روایت کرده اند که گفت: در جنگ جمل در لشکر علی(عليه‌السلام) بودم، همین که عایشه را در لشکر دشمن دیدم، شکی در دلم افتاد که در هنگام نماز ظهر زائل شد و تا آخر در قتال دشمن شرکت کردم، همین که جنگ پایان یافت به مدینه نزد ام سلمه رفتم و گفتم به خدا سوگند برای آب و نان نیامده ام و لکن من مولای ابوذرم و جریانم این طور است وقتی مرا شناخت آفرین گفت و فرمود: دلها به کجا پرواز می کند؟

گفتم هر جا رفت در موقع ظهر، خدا آن را برگردانید، گفت: احسنت من ازرسول خدا شنیدم که می فرمود:

«علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لا یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»

(علی با قرآن است و قرآن با علی(عليه‌السلام) است از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر مرا ببینند)«۱» .

حاکم بعد از نقل این حدیث گفته: سندش صحیح است و این روایت را مناوی هم در «فیض القدیر» و متقی در «کنز العمال نیز آورده اند«۳» .

ابو جعفر اسکافی معتزلی آورده است که عمار یاسر ضمن ایراد خطبه ای از کارشکنی های ابو موسی اشعری در کوفه و تشویق مردم به همکاری با امیر المؤمنین(عليه‌السلام) در جنگ با معاویه و نقل پیشگوئی پیامبر اکرم از کشتار ناکثین و قاسطین و مارقین به دست علی(عليه‌السلام) گفت که: شنیدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض یوم القیامه»«۴».

(علی با حق است و حق با علی و از هم جدا نشوند تا در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند).

و نیز ابن عساکر و دیگران با ذکر سند به نقل از عمار یاسر آورده اند که گفت:

شنیدم پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:

«یا علی ستقاتلک الفئه الباغیه و انت علی الحقّ فمن لم ینصرک یومئذ فلیس منّی»(ای علی به زودی گروه تجاوزگر با تو پیکار می کند و تو بر حق هستی، پس کسی که در آن روز تو را یاری نکند از من نخواهد بود).

ترجمه الطرائف ،ص:۲۴۴تا ص:۲۳۶

علی عليه‌السلام تقسیم کننده بهشت و دوزخ

ابن مغازلی در کتاب «المناقب» به سند خود روایت کرده که گفت: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و سلّم به علی(عليه‌السلام) فرمود:

«انّک قسیم الجنّه و النّار و انّک تقرع باب الجنّه و تدخلها بغیر حساب»

تو قسمت کننده بهشت و جهنمی و تو در بهشت را می کوبی و بدون حساب داخل آن می شوی.

ابن مغازلی در کتاب خود از انس و غیره روایت کرده که گفت: خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بودم که علی(عليه‌السلام) آمد پیامبر فرمود:

«انا و هذا حجّه علی امّتی یوم القیامه»

من و علی بر امت خود روز قیامت حجت هستیم.

ابن حجر هیثمی در کتاب «صواعق المحرقه» می نویسد: «دارقطنی» به سند خود روایت کرده که علی(عليه‌السلام) به آن شش نفری که عمر امر شوری را به آنان واگذار کرده بود، صحبتهای طولانی کرد از آن جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در شما کسی هست که رسول خدا در باره او فرموده باشد تو در روز قیامت تقسیم کننده بهشت و دوزخی نه من؟ همه آنان گفتند: خود و خدا، نه.

و روایات دیگری از حضرت رضا(عليه‌السلام) روایت کرده اند که فرمود: «یا علی توئی تقسیم کننده آتش و بهشت در روز قیامت و توئی که به آتش می گوئی این سهم من و آن سهم تو«۳».

متقی در کتاب «کنز العمال» از علی(عليه‌السلام) روایت کرده که فرمود: «من تقسیم کننده آتشم» و این حدیث را «شاذان فضیلی» در «رد الشمس» آورده

مناوی در «کنوز الحقائق» نیز نظیر آن را آورده و به دیلمی نسبت داده است ترجمه الطرائف ،ص:۲۰۷

تقویت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بوجود حضرت علیعليه‌السلام

خدای تعالی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را به وجود مقدس حضرت علیعليه‌السلام تقویت فرمود [تاریخ بغداد ۱۱/ ۱۷۳] از «انس بن مالک» روایت کرده است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در شب معراج، بر ساق عرش حضرت پروردگار، این مکتوب را مشاهده کردم:

«لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه ایّدته بعلیّ»

؛ «خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خداست، او را به نیروی علیعليه‌السلام تقویت و تأیید نمودم»

[الدّر المنثور] «سیوطی» در این کتاب، در ذیل تفسیر آیه شریفه:

سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اظهار داشته است: «ابن عدی» و «ابن عساکر» از «انس» روایت کرده اند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآلهفرمود: در شب معراج، این مکتوب را بر ساق عرش دیدم:

«لا اله الّا اللّه محمّد رسول الله ایّدته بعلیّ»

فضائل پنج تنعليهم‌السلام در صحاح ششگانه ج ۱، ص: ۳۰۲

ایمان

[کنز العمال ۶/ ۴۰۵] روایت کرده است. این حدیث را «محمد بن ایوب» در «جزء» روایت نموده و «عقیلی» هم، به روایت آن حدیث پرداخته است. و «ذهبی» هم، در [میزان الاعتدال ۱/ ۴۱۷] به اختصار از کتاب «عقیلی» نقل کرده است.

[همان کتاب ۲/ ۱۹۸] از «معاذ بن جبل» نقل کرده است که رسول

خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به علیعليه‌السلام فرمود: یا علی! با داشتن هفت صفت که ویژه خودت است، با همه مردم به مخاصمت می پردازی و هیچیک از مردم قریش تاب محاجه و گفتگوی با تو را ندارد، آن هفت صفت عبارتند از: ۱- نخستین کسی از آنها هستی که بخدای تعالی ایمان آوردی؛ ۲- از همه آنها به پیمان خدا بهتر وفا می کنی؛ ۳- فرمان خدا را بهتر از دیگران انجام می دهی؛ ۴- بهترین آنهائی در تقسیم (اموال و غنائم) بطور مساوی؛ ۵- بهترین آنهائی در اجرای عدالت؛ ۶- در تشخیص و چگونگی وقوع قضیه، از همگان بیناتری؛ ۷- موقعیت تو در پیشگاه خدای تعالی، از همه زیادتر است.

این حدیث را «حاکمی» روایت کرده است.

مؤلف گوید: حدیث مزبور را «ابو نعیم» در [حلیه الاولیاء ۱/ ۶۶] متذکر شده است.

[الاصابه ۷/ قسم ۱/ ۱۶۷] «ابو احمد» و «ابن منده» و دیگران، از طریق «ابراهیم بن بشر اسدی» از «خالد بن حارث» او هم از «عوف» از «حسن» از «ابو لیلای غفاری» روایت کرده است که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم، می فرمود: پس از من، طولی نمی کشد که آشوبی بر پا می شود، در این هنگام ملازم علی باشید و از علی بن ابیطالب دست برمدارید؛ بدلیل اینکه او نخستین کسی است که به من، ایمان آورده است، و او نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه می کند، و او صدّیق اکبر و فاروق این امت است، و علی بن ابیطالب یعسوب«۱» مؤمنان است و مال و ثروت، یعسوب منافقان است.

[فیض القدیر ۴/ ۳۵۸] «طبرانی» و «بزّاز» هر دو از «ابوذر» و «سلمان» در ضمن حدیث طولانی، روایت کرده اند که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دست علیعليه‌السلام را بدست خود گرفت و فرمود: این بزرگوار نخستین کسی است که به من ایمان آورده است

و فاروق این امت است و یعسوب مؤمنان و مال و ثروت، یعسوب و مهتر ستمگران است. مؤلف گوید: این حدیث را «متقی» در [کنز العمال ۶/ ۱۵۶] متذکر شده است و آنرا از «طبرانی» در کتاب «الکبیر» از «سلمان» و «ابوذر» نقل کرده است و همچنین از کتاب «سنن کبری» بیهقی نقل کرده است و «ابن عدی» هم، در کتاب «الکامل» از «حذیفه» روایت کرده است.

[کنز العمال ۶/ ۳۹۳] به سند خود، از «مأمون» از «رشید» از «مهدی» از «منصور» از پدرش، او هم از «عبد الله بن عباس» نقل کرده است که از «عمر خطّاب» شنیدم، می گفت: از علیعليه‌السلام عیبجوئی نکنید و ب ه زشتی از او یاد ننمائید؛ برای آنکه براستی صفتهائی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در او مشاهده کردم که هر گاه فقط یکی از آنها در «آل خطّاب» یافت می شد نزد من محبوبتر بود از آنچه آفتاب بر آن می تابد! در این رابطه لازم است بگویم در یکی از روزها، من و «ابو بکر» و «ابو عبیده» با گروهی از اصحاب به عزم دیدار رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله روانه شدیم تا اینکه در مسیر خود، به خانه «امّ سلمه» رسیدیم، علیعليه‌السلام را در کنار خانه ایشان دیدار کرده و به عرض رسانیدیم: تصمیم داریم به حضور پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شویم. علیعليه‌السلام فرمود: هم اکنون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از خانه، خارج می شود. پس چنین شد و همراه آن حضرت، حرکت کردیم. در مسیر، حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به علیعليه‌السلام تکیه داشت. سپس دست مبارکش را روی شانه علیعليه‌السلام گذاشت و فرمود: یا علی! دیری نپاید که مورد بی مهری افراد قرار بگیری! آنها باید بدانند کسی را مورد بی مهری خود قرار داده اند که پیشتر از همه، ایمان آورده است و از همه مردم به روزهای خدا داناتر است و بهتر از همه به عهد خدا وفا می نماید. و از همه بهتر، تقسیم بالسویه می کند و از همگان مهربانتر به رعیّت است و از همه بیشتر به گرفتاریهای عظیم دچار می شود. سپس خطاب به حضرت علیعليه‌السلام

فرمود:

یا علی! تو، بازوی توانای من می باشی و تو، مرا غسل می دهی و کفن می کنی و در هر پیش آمد ناراحت کننده ای، پیشوا و پیش آهنگ دیگران هستی و پس از من، هرگز به کفر بازنمی گردی و در دین خدا ثابت قدم خواهی بود. و در روز قیامت در حالی که لوای حمد را در دست داری، پیشاپیش من حرکت می کنی و مخالفان را از حوض من (حوض کوثر) دور می کنی. پس از این گفته، خود «ابن عباس» در توصیف از حضرت علیعليه‌السلام اظهار داشت که آری، علیعليه‌السلام از دامادی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به عالیترین مراتب رستگاری نایل آمد و از عشیره ای گسترده برخوردار گردید و از هیچگونه کمک به بینوایان خودداری نمی کرد، عالم به تنزیل قرآن و فقیه تأویل آن بود و به مراتب آن، از اقران خویش، بیشتر رسیده بود.

مؤلف گوید: پیش از این در باب سابق، در این رابطه از «کنز العمال» از «عمر» نقل کردیم، که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دست مبارکش را روی شانه علیعليه‌السلام گذاشت و خطاب به آن حضرت، فرمود: تو نخستین کسی هستی که اسلام را پذیرفتی و تو نخستین کسی هستی که ایمان آوردی

فضائل پنج تنعليهم‌السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۱، ص: ۳۲۵وص: ۳۲۶وص: ۳۲۷

فرزندان حضرت امير المؤ منين على عليه السلام

از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ٥ نفر: حسن ، حسين ، زينب ، ام كلثوم ، و محسن شهيد عليه السلام .

از ام البنين ، ٤ نفر: عباس جعفر، عبدالله و عثمان .

از ليلى ، ٢ نفر: محمد اصغر و عبدالله ؛

از اسماء، ٢ نفر: يحيى و عون ؛

از ام سعيد، ٢ نفر: ام الحسن و رمله ؛

از ام حبيب ، نفر: رقيه و عمر اطرف ، كه دو قلو بودند؛

از صهباء، ٣ نفر: عمر و رقيه و عباس اصغر؛

از ام ولد، ٢ نفر: محمد و ابراهيم (بنا به عقيده نصر بن مزاحم )

از خوله ، ١ نفر محمد اكبر، مشهور به محمد حنفيه ؛

از ام شعيب ، ١ نفر كه جمعا ٢٤ نفر مى شوند. فرزندان ديگر حضرت كه معلوم نيست فرزند كدام يك از همسران آن حضرتند، از قرار زيرند:

١. نفيسه ٢. رقيه ٣. صغرى ٤. ام هانى ٥. ام كرام ٦. حمانه ٧. امامه ٨. ام سلمه ٩. ميمونه ١٠. خديجه ١١. فاطمه صغرى ١٢. عبد الله اوسط ١٣. محمد اوسط ١٤. ام كلثوم صغرى ١٥. تقيه .

مسلم است كه ٦ نفر از فرزندان مولا، در زمان حيات ايشان فوت شده اند و ٦ نفر در كربلا به شهادت رسيده اند. نيز در ميان پسرها، بزرگترين اولاد على عليه السلام از نظر تقدم زمانى ، حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام است كه نخستين فرزند از اولين همسر مولا (فاطمه زهرا سلام الله عليه ) است از نظر سن نيز طولانيترين عمر از آن عمر عمر بن على است كه ٨٥ سال زندگى كرد و ميراث برادران را برد و جمع كرد. او كه از همه كوچكتر بود، بيشتر از همه عمر نمود؛ و از دخترها نيز، فاطمه صغرى به قدرى عمر كرد كه موفق به زيارت حضرت صادق عليه السلام گرديد.

--------------------------------------------

پاورقى ها :

٧٠-وقايع الاءيام : محدث قمى ، از انتشارات كانون انتشارات سال ١٣٥١ شمسى ص ٣١٧

٧١-رمد: درد چشم .

٧٢-قنطره : پل .

٧٣-وقايع الايام : محدث قمى ، ص ٣٢١.

٧٤-نقل از سرمايه سخن ، نشريه شماره ٧ اداره كل اوقاف ، مرداد ١٣٣٩، ج ٣ .

٧٥-خصائص العباسيه : .

٧٦-اقتباس از كتاب : سيره عملى اهل بيت عليهما السلام ؛ امام على عليه السلام ؛ نوشته دانشمند محترم آقاى سيد كاظم ارفع ، به بعد.

٧٧-اين قسمت از حديث اشاره به اين آيه شريفه دارد كه خداى متعال مى فرمايد (فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا كم و نساءنا و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين ) (سوره آل عمران : آيه ٦١)

٧٨-ينابيع المودة : - ٨٣.

٧٩-ينابيع المودة : - ٨٣.

٨٠-ينابيع المودة : - ٨٣.

٨١-ينابيع المودة : - ٨٣.

٨٢-مناقب خوارزمى : .

٨٣-مناقب خوارزمى : .

٨٤-بحار: ج ٣٩، .

٨٥-ينابيع المودة : ٧٦ - ١٣٣.

٨٦-ينابيع المودة : ٧٦ - ١٣٣.

٨٧-امالى صدوق : صحفه ١٠٧.

٨٨-ينابيع المودة : صحفه ٧٥ - ٧٦.

٨٩-ينابيع المودة : .

٩٠-ينابيع المودة : -٧٦

٩١-ينابيع المودة : - ٧٦.

٩٢-تاريخ شيعه : .

٩٣-بحار: ج ٢٨، .

٩٤-بحار: ج ٢٨ .

٩٥-بحار، ج ١٠٠ .

٩٦-اسرار آل محمد صلى الله عليه و آله : .

٩٧-بيت الاءحزان : (پايان قسمت اقتباس شده از كتاب آقاى سيد كاظم ارفع ).

٩٨-اصول عقايد: ، سيد عبد الرضا حجازى ، به نقل از كتاب غاية المرام : و سفينة البحار: ج ١ .

٩٩-اقتباس از: راه على عليه السلام ، آية الله سيد رضا صدر (متوفى ٢٦ ج ١ سال ١٤١٥ ق ).

١٠٠-زندگانى قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام : عماد زاده ، ، انتشارات كتابچى ، چاپ دوم سال ١٣٧٠ ش ، به نقل از: مروج الذهب مسعودى - جناب الخلود - منتخب التواريخ - كامل ابن اثير - عمدة الطالب فى انساب ال ابى طالب - ناسخ - روضيه الصفا- جبيب السير - لب التواريخ - تاريخ طبرى و ساير كتب انساب .

١. حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام ٢. حضرت امام حسين عليه السلام ٣. محسن شهيد (از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه )

٤. محمد حنفيه (از خوله بنت جعفر بن قيس )

٥. حضرت عباس اكبر، قمر بنى هاشم ٦. حضرت عبد الله ٧. عثمان ٨. حضرت جعفر (از ام البنين )

٩. محمد اصغر ١٠. عبيدالله (از ليلى ارمنيه )

١١. يحيى ١٢. عون (از اسماء)

١٣. عمر اطرف (از ام حبيب )

١٤. عمر اصغر ١٥. عباس اصغر (از صهباء ثلعبيه )

١٦. محمد اصغر ١٧. ابراهيم (از ام ولد)

١٨. عبدالله اوسط ١٩. محمد اوسط (شايد از ام شعيب باشند)

و از اين ١٩ نفر فوق بنا بر اخبار، ٧ تن زير قبل از رحلت پدر فوت كرده اند:

١. حضرت محسن ٢. محمد اصغر (از ام ولد) ٣. عمر بن على (از صهباء) ٤ محمد اصغر ٥. ابراهيم (از ام ولد -جز نصربن مزاحم بن ، كسى نام ابراهيم را نبرده ) ٦. عبدالله اوسط ٧. محمد اوسط.

دوازده نفر مورد وصيت آن حضرت بودند و ٩ نفر را هم نوشته اند كه همراه حضرت امام حسين عليه السلام در كربلا شهيد شدند: ١٤. حضرت ابوالفضل و عبدالله عثمان (از ام البنين ) ٥. محمد اصغر (از ليلى ) ٦. عون (از اسماء) ٧. عباس اصغر (از صهباء) ٨. ابوبكر بن على عليه السلام ٩. محمد اوسط؛ ولى در زيارت ناحيه مقدسه ، كه از حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف در باب شهداى كربلا وارد شده ، تنها ٦ نفر را نام برده است .

ب - دختران حضرت امير المؤ منين على عليه السلام

چنانكه شماره شد، عدد دختران حضرت بالغ بر ١٩ نفر مى شوند، ولى مسلما دو نفر از آنها مكرر است : زيرا اولا، از سه رقيه ياد شد، در حاليكه بيش از دو رقيه (يكى فرزند ام حبيب و ديگرى فرزند صهباء و خواهر عباس اصغر) وجود نداشته اند. همچنين يكى ديگر از صاحبان كنيه بايد مكرر يا با اسم اشتباه شده باشد. و از اين ١٧ نفر، جز ٤ نفر اسامى مادران آنها در دست نيست و معلوم نيست هر يك از آنها از كدام زن به وجود آمده اند. ضمنا دختران مولا عليه السلام به ترتيب :

حضرت زينب كبرى و ام كلثوم - دختران حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه - مى باشند كه در كربلا حضور داشتند و خطابه هاى اتشين و پر بار آنها، نمونه والايى همراهى جمال صورت با كمال مضمون است .

فصل دوم : اجمالى از زندگانى ام البنين عليه السلام (مادر قمر بنى هاشم عليه السلام)

ازدواج امير المؤ منين على عليه السلام با ام البنين سلام الله عليه

پس از آنكه امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام به سوگ پاره تن و ريحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله يعنى سرور زنان عالميان حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه شهيده راه ولايت و امامت نشست ، برادرش عقيل بن ابى طالب عليه السلام را كه آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برايش همسرى از تبار دلاوران برگزيند تا پسر دليرى براى مولا به ارمغان آورد كه سالار شهيدان حسين بن على عليه السلام را در كربلا يارى كند. (١٠١)

عقيل ، ام البنين كلابيه عليه السلام را براى حضرت على عليه السلام برگزيد كه قبيله و خاندانش ، بنى كلاب ، در شجاعت بى مانند بودند. (١٠٢) بنى كلاب از حيث شجاعت و دلاورى در ميان عرب زبانزد بودند، ولبيد درباره آنان چنين سروده است ما بهترين زادگان عامر بن صعصعه هستم و كسى بر اين ادعا خورده نمى گرفت الو براء، همبازى نيزه ها (ملاعب الاءسنة )، كه در عرب در شجاعت مانند او را نديده بود، از همين خاندان است (١٠٣)

حضرت امير المؤ منين عليه السلام اين انتخاب از پسنديد و عقيل را به خواستگارى نزد پدر ام البنين سلام الله عليه فرستاد. پدر، خشنود از اين وصلت مبارك ، نزد دختر خود شتافت و او نيز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد و پيوندى هميشگى بين وى و مولاى متقيان على بن ابى طالب عليه السلام برقرار شد. امام عليه السلام در همسر عقلى سترگ ، ايمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نيكو مشاهده كرد و او را گرامى مى داشت و از صميم قلب در حفظ حرمت او كوشيد.

ام البنين ، و دو سبط پيامبر صلى الله عليه و آله

ام البنين بر آن بود كه جاى خالى مادر آنها را در زندگى دو سبط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو ريحانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و دو سرور جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسين عليه السلام ، پر كند؛ مادرى كه در اوج شكوفايى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.

فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله در وجود اين بانوى پارسا، مادر خود را مى ديدند، و رنج فقدان مادر را كمتر احساس مى كردند. ام البنين سلام الله عليه ، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را بر فرزندان خود كه نمونه هاى والاى كمال بودند مقدم مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى كرد.

تاريخ جز اين بانوى پاك كسى را به ياد ندارد كه به اصطلاح فرزندان هووى خود را بر فرزندان خويش مقدم بدارد. ليكن ام البنين سلام الله عليه توجه به فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله را فريضه اى دينى مى شمرد، زيرا خداوند متعال در كتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (١٠٤) ،و آنان امانت و ريحانه رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند (١٠٥). ام البنين با درك عظمت آنان به خدمتشان قيام كرد و در اين راه از بذل آنچه در توان داشت دريغ نورزيد.

گويند همان روز كه پاى در خانه مولا عليه السلام گذاشت ، حسنين عليه السلام هر دو مريض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب عليه السلام به محض آنكه وارد خانه شد خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادرى مهربان به دلجويى و پرستارى آنان پرداخت (١٠٦) . چنانكه گفته مى شود خود نيز پس از چندى به مولا پيشنهاد داد كه به جاى فاطمه ، كه اسم قبلى واصلى وى بوده ، او را ام البنين صدا زند، تا حسنين عليه السلام از ذكر نام اصلى او توسط مولا عليه السلام به ياد مادر خويش ، فاطمه زهرا سلام الله عليه ، نيفتاده و در نتيجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد!

اهل بيت عليه السلام ، و ام البنين سلام الله عليه

محبت بى شائبه ام البنين سلام الله عليه در حق فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و فداكاريهاى فرزندان او در راه سيد الشهداء عليه السلام ، در تاريخ بى پاسخ نماند. اهل بيت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان كوشيدند و از قدردانى نسبت به آنان چيزى فرو گذار نكردند.

شهيد كه از فقهاى قله پوى شيعه است ، مى گويد: ام البنين سلام الله عليه از زنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت عليه السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزنده قائل بودند. زينب كبرى سلام الله عليه پس از رسيدن به مدينه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسليت گفت چنانكه در اعياد نيز، براى اداى احترام ، به محضرش ‍ مشرف مى شد.

رفتن نواده رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ، شريك نهضت حسينى و قلب طپنده قيام امام حسين عليه السلام يعنى زينب كبرى عليه السلام ، نزد ام البنين سلام الله عليه و تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين سلام الله عليه نزد اهل بيت عليه السلام است .

ام البنين سلام الله عليه واسطه فيض الهى

اين بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جايگاهى ويژه دارد، و بسيارى از انان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفيع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختيها و درماندگيها، اين مادر فداكار را شفيع خود قرار مى دهند. البته بسيار هم طبيعى است كه ام البنين سلام الله عليه نزد پروردگار مقرب باشد تا زيرا وى فرزندان پاره هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دين حق تقديم داشته است (١٠٧) در خلال كراماتى كه در بخش سوم كتاب حاضر آمده ، با جلوه هايى از مقام والاى ام البنين سلام الله عليه در عالم معنا آشنا خواهيم شد.

سلسله نسب ام البنين سلام الله عليه

وى فاطمه دختر حزام (١٠٨) بن خالد بن ربيعه بن وحيد بن كعب بن عامر بن كلاب بن ربيعة بن عامر بن صعصعة بن معاوية بن بكر بن هوازن است .

مادر او شمامه (١٠٩) از خانواده سهل بن عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب مى باشد و جده هايش عبارتند از:

جده اول : عمره دخت طفيل بن مالك احزام بن جعفر كلاب .

جده دوم : كبته دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن كلاب .

جده سوم : ام خشف دخت ابى معاوية فارس هزار بن عبادة بن عقيل بن كلاب .

جده چهارم : فاطمه دخت جعفر بن كلاب (١١٠)

جده پنجم : عاتكه دخت عبدالشمس بن عبد مناف بن قصى ، جده حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه در عمدة الطالب نام او را فاطمه دانسته است .

جده ششم : آمنه دخت وهب بن عمير بن نصر بن قعين بن حرث بن ثلعبه بن ذودان بن اسد بن خزيمه .

جده هفتم : دخت جحدر بن ضبيعه اغر بن قيس بن ثلعبية بن عكاية بن صعب بن على بن بكر بن وائل بن ربيعه بن نزار، جد حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله .

جده هشتم : دخت ملك بن قيس بن ثعلبه .

جده نهم : دخت الراءسين : خشين بن ابى عصم بن سمح بن فزاره (در قاموس اللغة خشين بن لاى ، و در تاج العروس لاى بن عصيم آمده است ).

جده دهم : دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبيان بن بغيض بن ريث بن غطفان .

اينان جده هاى ام البنين سلام الله عليه ، مادر ابوالفضل العباس عليه السلام ، هستند كه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين از ايشان ياد كرده است تاريخ گواهى مى دهد كه پدران و داييهاى ام البنين سلام الله عليه در دوران قبل از اسلام جزو دليران عرب محسوب مى شده اند و مورخان آنان را به دليرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده اند. افزون بر اين ، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانى ، سالار و بزرگ پيشواى قوم خود نيز بوده اند، آنچنان كه سلاطين زمان در برابرشان سر تسليم فرود آورده اند. اينان همانانند كه عقيل به امير المؤ منين عليه السلام گفت : در ميان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر يافت نشود (١١١).

امير المؤ منين عليه السلام نيز مقصودش از آن پرس و جو آن بود كه زنى را به همسرى خويش برگزيند كه زاده دلاوران عرب باشد، چرا كه مسلم است سرشت و خصايص ‍ اجداد به فرزندان منتقل مى شود، و فرزندان نيز آن ويژگيها را به نسلهاى بعدى منتقل مى سازند. بر اين اساس است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: دايى به منزله يكى از دو زوج است (يعنى دايى نيز چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل مؤ ثر است ) پس براى جايگاه نطفه خود همسرى شايسته برگزينيد.

در اينجاست كه مى بينيم در وجود شريف ابوالفضل عليه السلام دو گونه شجاعت در هم آميخته است : ١. شجاعت هاشمى و علوى كه ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدر سرور اوصيا به او رسيده ؛ و ٢. شجاعت عامرى كه از جانب مادرش ام البنين سلام الله عليه ارث برده است ، زيرا كه در ميان تيره مادريش جدى پيراسته چون عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب (جد ثمامه مادر ام البنين ) بوده است كه به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش او را ملا الاءسنة يعنى كسى كه سر نيزه ها را به بازى مى گيرد، مى ناميدند. اين لقب را نخستين بار حسان در باب او به كار برد، چون ديد كه يك تنه با شجاعانى كه او را احاطه كرده بودند پيكار مى كند، و لذا گفت : وى سر نيزه ها را با دستش به بازى گرفته است .

نيز از اوس بن حجر نقل شده كه درباره عامر گفته است :

يلاعب اطراف الاءسنة عامر

فراح له حظ الكتائب اءجمع

عامر سر نيزه ها را به بازى مى گيرد، پس او در كار آيى و توان نظامى ، به تنهايى يك لشگر را در خود جمع دارد.

عامر بن مالك همان كسى است كه برادر زاده اش ، عامر بن طفيل ، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند كه هر كدام نسبت و حسب افتخارآميزترى داشت و به نفع او حكم شد، صد شتر از ديگرى بستاند. بدين منظور، هر يك ، يكى از پسران خود را نزد مردى از بنى وحيد به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نيز از آن هنگام داير گرديد). چون ابن طفيل در اين مورد از عمويش ، عامر بن مالك ، كمك خواست ، اين مرد دلير نعلين خود را به او داد و گفت : براى تعيين شرافت خود از اين نعلين كمك بگير، زيرا من با آن چهل مرباع را به دست آورده ام (١١٢).

مرباع ، ربع غنائم جنگى ئى بوده است كه پس از پيروزى يك قوم بر قوم ديگر در زمان جاهليت به رئيس قبيله مى رسيد. اين نعلين ، مخصوص رئيس و پيشواى قوم بوده كه در ايام نبرد آن را مى پوشيده است ، والا مزيتى نداشته كه براى تعيين افتخار و مباهات به نسبت به كار رود.

ديگر از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل عليه السلام ، عامر بن طفيل بن مالك بن كلاب ، برادر عمره : جده اول ام البنين سلام الله عليه مى باشد كه فوقا از او ياد شد.

او گراميترين مردم در عصر خود و نام آورترين شجاعان و دلاوران عرب بود. حتى گويند كه : هرگاه يكى از اعراب نزد قيصر روم مى رفت قيصر به او مى گفت :

تو با عامر بن طفيل نسبتى دارى ؟ اگر وى ميان خود و عامر نسبتى بر مى شمرد، گراميش كمى شمرد و صله و احسان به او مى كرد، و الا روى خوش به او نشان نمى داد. (١١٣)

نيز از اجداد مادرى ام البنين سلام الله عليه ، عروة الرحال فرزند عتبة بن جعفر بن كلاب ، پدر كبشه : جده دوم اين بانو مى باشد. عروه با پادشاهان رفت و آمد بسيار داشت و او را نزد آنها پايگاه و منزلتى رفيع بود، و به همين خاطر هم او را رحال (يعنى جهانگرد) ناميده اند.

از ديگر نياكان ام البنين ، طفيل : فارس قرزل است كه پدر عمره (جده اول اين بانوى بزرگوار) مى باشد. او نيز در شجاعت و قهرمان سالارى زبانزد همگان بوده و با ملاعب الاءسنة ربيعه ، عبيده ، و معاويه (پسران جعفر بن كلاب ) برادر بوده است گويند: يك روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امير مشهور عرب ) وارد شدند و مشاهده كردند كه يكى از ياران و همنشينان امير، موسوم به ربيع بن زياد عبسى ، با امير مشغول غذا خوردن است آنان مطلع شده بودند كه ربيع نزد حاكم ايشان سعايت كرده است لبيد، كوچكترين فرزند ربيعه (يكى از برادران ياد شده )، اشعارى در مدح طائفه و عموهاى خويش و ذم ربيع بن زياد سرود كه نعمان و ديگر همنشينانش بر او انكار نورزيدند، و اين به لحاظ شرافت و بزرگمنشى غير قابل انكار آنان بود. حتى پس از اين ماجرا، امير آن شخص ‍ سخن چين را از خود راند و ابياتى در توبيخ او سرود.

ام البنين سلام الله عليه همسرى جز اميرالمؤ منين على عليه السلام برنگزيد

گروهى از مورخين برآنند كه اميرالمؤ منين عليه السلام با ام البنين سلام الله عليه ، دختر حزام عامريه ، بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليه ازدواج نمود. (١١٤) دسته اى ديگر مى گونيد كه اين امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است (١١٥) اما در هر حال ، مسلم است كه اين ازدواج بعد از صديقه كبرى سلام الله عليه صورت گرفته است ، زيرا تا فاطمه سلام الله عليه زنده بود خداوند ازدواج با زنان را بر اميرالمؤ منين عليه السلام حرام نموده بود. (١١٦)

ام البنين داراى چهار پسر به نامهاى عباس ، عبدالله جعفر، و عثمان گرديد كه سرور همه آنان حضرت عباس عليه السلام مى باشد. اين بانوى بزرگوار، بعد از امير المؤ منين على عليه السلام مدتى طولانى زنده بد و با كسى نيز ازدواج نكرد؛ همچنانكه امامه و اسماء بنت عميس و ليلى نهشيله چنين نمودند و اين چهار زن آزاده ، كمال وفادارى را در حق شوى و سرورشان امير المؤ منين على عليه السلام انجام دادند. (١١٧) حتى يك بار مغيرة ين نوفل و يك بار نيز ابو هياج بن سفيان از امامه خواستگارى كردند، اما او امتناع ورزيد و حديثى از على عليه السلام نقل كرد كه همسران پيامبر و جانشينش بعد از مرگ ايشان نبايد به همسرى كسى درآيند، بر پايه اين سفارش ، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با كسى ندادند. (١١٨)

در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنين سلام الله عليه به مقام و موقعيت اهل بيت عليه السلام همين بس نوشته اند: چون ازدواج اميرالمؤ منان عليه السلام در آمد، امام حسن و امام حسين عليه السلام بيمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به مراقبت و دلنوازى از آنان پرداخت ؛ و چنين امرى از همسر سرور اهل ايمان ، كه از انوار معارف حضرتش بهره ها گرفته ، در بوستان علوى تربيت يافته و به آداب و اخلاق مولاى متقيان عليه السلام مؤ دب متخلق شده ، شگفت نيست .


3

4

5

6