چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)0%

چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)

نویسنده: عبدالله صالحى
گروه:

مشاهدات: 5461
دانلود: 1736

توضیحات:

چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 57 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5461 / دانلود: 1736
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نان گندم آن را هم نخوری

محدّثین و مورّخین در کتاب های مختلف آورده اند: آن هنگامی که حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه و سلامه علیه به سرزمین کربلا وارد شد، چند روزی پس از آن، یکی از یاران خود را با پیامی به سوی عمر بن سعد فرستاد که: با تو صحبتی دارم، امشب در میان دو لشکر همدیگر را ملاقات کنیم.

به همین منظور عمر بن سعد به همراه بیست اسب سوار و همچنین امام حسینعليه‌السلام نیز به همان ترتیب از لشکرگاه خود خارج شدند و چون به محلّ ملاقات یکدیگر رسیدند. پس امام حسینعليه‌السلام همراهان خود را قدری عقب نگه داشت، مگر برادرش حضرت ابوالفضل و پسرش علیّ اکبر را؛ و همچنین عمر بن سعد همراهان خود را به جز پسرش و یکی از غلامانش را عقب راند.

و چون کنار یکدیگر آمدند، امامعليه‌السلام بعد از صحبت ها و مذاکراتی به عمر بن سعد خطاب کرد و ضمن نصیحت هائی فرمود: وای بر تو! آیا از عذاب خداوند در روز قیامت نمی هراسی؟ آیا با من که از هر جهت مرا می شناسی، جنگ می کنی؟!

این چه کاری است که انجام می دهی؟ اگر همراه من باشی و آن ها را که دشمنان من و خدا و رسولش هستند رها کنی، همانا در پیشگاه خداوند متعال مقرّب خواهی شد. عمر بن سعد در پاسخ، به آن حضرت چنین گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند؛ و زندگی و اموالم را به غارت ببرند.

امامعليه‌السلام فرمود: من بهتر از آن را برایت تضمین می کنم. عمر گفت: بر خانواده و بچّه هایم می ترسم که به آن ها آسیبی برسد.

حضرت فرمود: من سلامتی آن ها را نیز تضمین می نمایم. در این لحظه عمر بن سعد ساکت ماند و دیگر جوابی نداد. امام حسینعليه‌السلام روی مبارک خود را از او برگرداند و فرمود: ای عمر! تو را چه شده است؟! خدا تو را بکشد؛ و مورد مغفرت و رحمت خویش قرارت ندهد.

سوگند به خداوند، امیدوارم که از گندم عراق نخوری. عمر در کمال بی حرمتی اظهار داشت: جو، عوض گندم خواهد بود؛ و سپس برخاستند و از یکدیگر جدا گشتند و هر کدام با همراهان خود به محلّ خود بازگشتند.(56)

نکاتی حسّاس با گذری بر شب آخر تا عروج

مرحوم شیخ مفید رحمه اللّه علیه و دیگر محدّثین و تاریخ نویسان در کتاب های مختلف آورده اند: چون شب عاشورا فرا رسید حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه به جهت خستگی بیش از حدّ، جلوی خیمه نشسته بود و سر مبارک خود را بر سر زانوهای خود نهاده، تا قدری استراحت نماید.

پس ناگهان حضرت زینبعليه‌السلام با شنیدن صدای صیحه اسبان و هجوم دشمنان، نزدیک برادرش امام حسینعليه‌السلام آمد و به آن حضرت خطاب کرد و اظهار داشت: ای برادر! آیا صدای اسبان را نمی شنوی، که هجوم آورده اند؟!

پس امام حسینعليه‌السلام سر از زانوی خود برداشت و ایستاد؛ و آن گاه برادر خود حضرت اباالفضل العبّاسعليه‌السلام را صدا کرد و فرمود: برادرجان عبّاس! حرکت کن و به سوی مهاجمین برو؛ و از ایشان بخواه که امشب را به ما مهلت دهند، تا در این شب با پروردگار متعال مناجات و راز و نیاز نمائیم.

خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن، همچنین مناجات و استغفار به درگاه خداوند متعال را خیلی دوست دارم.

لذا حضرت اباالفضلعليه‌السلام از آن ها مهلت گرفت. و در آن شب امام حسینعليه‌السلام و دیگر اصحاب و یاران آن حضرت هر کدام به نوعی مشغول عبادت و استغفار و راز و نیاز با قاضی الحاجات شدند.

و هنگامی که نماز صبح عاشورا را اقامه نمودند، ناگاه تعدادی از لشکر دشمن به سمت خیمه های حضرت، هجوم آوردند و شمر ملعون در حالتی که فرماندهی آن ها را به عهده داشت، نعره می کشید و به امامعليه‌السلام و اهل بیت رسالت جسارت می کرد.

یکی از یاران حضرت، به نام مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه خواست تا شمر را مورد هدف تیر قرار دهد. ولی حضرت سلام اللّه علیه ضمن ممانعت از تیراندازی، فرمود: من دوست ندارم که ما شروع کننده جنگ و کشتار باشیم.

پس از آن حضرت جلو آمد و لشکر عمر بن سعد را موعظه نصیحت کرد ولی سودی نبخشید.

و در نهایت، سپاه دشمن با فرماندهی عمر بن سعد تیراندازی به سمت امام حسینعليه‌السلام و اصحاب باوفایش را آغاز کردند. و چون اصحاب و یاران حضرت یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند، و امامعليه‌السلام در میدان نبرد تنها ماند؛ ولی آن حضرت باز هم برای اتمام حجّت، دشمنان را موعظه و راهنمائی نمود.

و بطور مرتّب از آن ها درخواست آب می کرد. امّا آن سنگ دلان به جای آن که به حضرت پاسخی دهند؛ و با این که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیده بودند، که وی یکی از دو سیّد جوانان اهل بهشت می باشد، اعتنائی نکرده؛ و اطراف حضرت را محاصره کرده و هر کسی به شیوه ای امامعليه‌السلام را هدف پرتاب تیر، سنگ، نیزه و... قرار می داد.

تا آن که حضرتعليه‌السلام در اثر شدّت جراحات و نیز تشنگی بیش از حدّ نقش بر زمین گردید.

در همین بین،دشمنان برای غارت اموال زنان و کودکان به خیمه ها یورش بردند؛ و چون حضرت متوجّه هجوم دشمن به خیمه اهل و عیال خود شد، فریادی بر آن ها کشید: وای بر شماها، ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی هراسید، آزاده و با غیرت باشید، و اگر مرد هستید مردانه بجنگید. در این هنگام، شمر ملعون صدا کرد: ای حسین! چه می گوئی؟

ضرت سلام اللّه علیه فرمود: می گویم شما با من جنگ می کنید و زنان چه گناهی دارند، سربازان و نیروهای خود را تا من زنده هستم از حرم و ناموس من دور نگه دارید و ایشان را مورد تجاوز و اذیّت قرار ندهید.

پس دشمن عقب گرد کرد و عمر بن سعد ملعون دستور داد که بروید کار او را تمام کنید.

و چند نفر از فرماندهان لشکر آمدند و خواستند حضرت ابا عبداللّه الحسینعليه‌السلام را به شهادت برسانند، ولی طاقت نیاوردند و بازگشتند.

تا آن که در نهایت، شمر ملعون وارد قتلگاه شد و با وضعی رقّت بار و دلخراش سر مقدّس آن امام مظلوم و غریب را از بدن جدا کرد(57) که زبان و قلم از گفتار آن شرم دارد.صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ، وَعَلی جَمیعِ الشُّهَدا، وَرَحْمَهُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. وَلَعَنَهُ اللّهُ علی قاتِلیهِ وَ ظالِمیهِ، وَمَنْ اسَّسَ اساسَ الظُّلْمِ وَالْجَورِ عَلی اهْلِ بَیْتِ النُّبُوَّهِ. آمّینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ .

در رثای پنجمین اختر تابناک ولایت

آمدم در کربلا تا با خدا سودا کنم

از دل و جان حکم او را مو به مو اجرا کنم

آمدم تا در ره عهدی که بستم با خدا

دین و قرآن را به خون خویشتن احیا کنم

آمدم تا برگه آزادی اسلام را

با نثار خون هفتاد و دو تن امضا کنم

آمدم تا نخل توحید خدا را بارور

با نثار اکبر و عبّاس مه سیما کنم

آمدم تا بر علیه دشمنان جدّ خود

با قیام خویش بر پا، محشر عظمی کنم

آمدم تا تشنه لب، جان در ره جانان دهم

نقش خود را در زمین کربلا ایفا کنم

با اسیری رفتن ذریّه زهراء کنم

آمدم تا با نثار کودک شش ماهه ام

آمدم تا بندگان را رهنمائی سوی حقّ

زاده مرجانه را بی چاره و رسوا کنم(58)

شرح احوال شهیدانگرچه زد آتش به جانم

از غم سالار ایشان، سوخت مغز استخوانم

یادم آمد رفتنش، چون با تن تنها به میدان

اشک ریزان همچو باران، از سحاب دیدگانم

از پی اتمام حجّت، ایستاد آن حجّت حقّ

لیک با حالی که تقریرش نگنجد در زبانم

گفت لشکر من آخر زِیْن عرش کردگارم

بنده خاصّ خدا و پادشاه إ نس و جانم

علّت ایجاد موجودات و سِرّ کاف و نونم

مقصد و مقصود حقّ از خلقت کَون و مکانم

واجب ممکن نما و ممکن واجب صفاتم

اوّلین مخلوق خلاّق زمین و آسمانم

صورت انسان کامل از سلاله ما و طینم

احسن التّقویم حقّ را معنی و شرح و بیانم

یادگار حیدر صفدر، امیرالمؤ منینم

زاده خیرالبشر، پیغمبر آخر زمانم

شاه بطحا، ماه یثرب، زاده زهرای اطهر

گر نباشم، هر چه باشم، من شما را میهمانم

پنج درس ارزنده و آموزنده

1. روز عاشورا بین دو لشکر حقّ و باطل، آتش جنگ با شدّت تمام شعله ور بود. در وسطهای روز، یکی از یاران امام حسین صلوات اللّه علیه جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت: هنگام نماز فرا رسیده است؛ و اکنون که به ملاقات خداوند متعال می روم، دوست دارم آخرین نماز را خوانده باشم.

حضرت ابا عبداللّه الحسینعليه‌السلام نگاهی به سمت آسمان کرد و فرمود: یادی از نماز کردی، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلی، وقت نماز فرا رسیده است، از دشمن بخواهید تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانیم.

ولی دشمن نپذیرفت، به همین جهت امامعليه‌السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبداللّه دستور داد تا جلوی نمازگزاران بایستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن که حضرت به همراه دیگران نماز را اقامه نماید.

آن دو نفر با چند تن دیگر از یاران جلوی حضرت ایستادند و بقیّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به عنوان نماز خوف اقامه نمودند(59) .

2. روزی عدی فرزند حاتم طائی به همراه عُبِیْده، فرزند عمر به محضر مبارک امام حسین صلوات اللّه علیه آمدند و در حالی که تپش قلبش بسیار شدید بود گفت: ای ابا عبداللّه! ذّلت را با عزّت - در صلح امام حسنعليه‌السلام با معاویه - مبادله کردید؛ و متاعی قلیل پذیرفتید و عظمت خود را از دست دادید، همه ما، به وسیله شما مطیع شدیم و یک عُمْر باید مخالف باشیم.

اکنون برادرت حسن و جریان صلح را رها کن و نیروها وشیعیانت را از کوفه و دیگر شهرها جمع نما. امام حسینعليه‌السلام فرمود: ما معاهده بسته ایم و راهی بر شکست آن نیست، چون عهدشکنی شیوه ما نمی باشد.(60)

3. هنگامی که امام حسینعليه‌السلام به سرزمین کربلا وارد شد، نامه ای از سوی عبیداللّه ملعون برای آن حضرت ارسال شد. همین که نامه به دست امامعليه‌السلام رسید، و آن را خواند؛ پاره نمود و روی زمین ریخت و فرمود: مردمی که خوشنودی مخلوق را بر رضایت خالق مقدّم بدارند، هرگز رستگار و موفّق نخواهند شد(61) .

4. روزی فَرَزْدقِ شاعر، به محضر و مجلس امام حسین صلوات اللّه علیه وارد شد، و پس از خواندن اشعاری در مدح اهل بیت رسالت صلوات اللّه علیهم، حضرت چهارصد دینار به او هدیه داد.

شخصی که شاهد جریان بود اعتراض کرد و گفت: او شاعری فاسق و هتّاک است؟!

حضرت فرمود: بهترین مال و ثروت آن است که آبروی شخص را حفظ کند، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با کعب بن زهیر شاعر چنین کرد و نیز درباره عبّاس فرزند مرداس فرمود: زبانش را از من قطع کنید (کنایه از این که به او کمکی شود تا...).(62)

5. امام حسین صلوات اللّه و سلامه علیه در ضمن یکی از سخنانش قرآن را به چهار بخش تقسیم نمود: عبارات و الفاظ، اشارات و کنایات، لطیفه ها و داستان ها، حقایق و واقعیّات. عبارت ها و الفاظ برای مردم عادی، و اشارات برای اهل اطلاّع، و لطایف برای اولیا، و حقایق برای أنبیا و أوصیا می باشد.(63)

مدح و منقبت پنجمین اختر امامت

آن که جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را

ترک جان گوی، اگر می طلبی جانان را

قرب جانان، هوس هر دل و جان نیست، ولی

دل کسی داد به جانان، که نخواهد جان را

دعوی عشق و محبّت نه به حرف است، حکیم

باید از خون گلو زد رقم این عنوان را

بندگان را همه بر لقمه نظر باشد و بس

چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را

تا نمیری ز خودی، زنده نگردی به خدای

نفی کفر است، که اثبات کند ایمان را

عالِم آن است، که آزادی عالَم طلبد

کامل آن است، که از خلق برد نُقصان را

کیست آن بنده زیبنده به جز نفس حسین

که به لطفی اثر از قهر برد یزدان را

بحر موّاج کرم اوست که با تشنه لبی

نخورد آب و دهد آب لب عطشان را

خالق عزّ و جلّ کرد ز ایجاد حسین

ختم بر امّت خاتم کرد و احسان را

دید پیش از گِل ما بار گُنه بر دل ما

که آفرید از پی این درد، خدا درمان را

غرق طوفان گناهیم و به یک قطره اشک

فضل آن بحر کرم بین، که خَرد طوفان را

مظهر اسم عَفوُّ است، چو این منبع جود

مغفرت جوی و بدین اسم بجو غفران را

حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان قِدَم

بر بنی آدم اگر زد قَدَم عصیان را

آفتاب از افق جود بر آمد که منم

آن که از پرتو خود، نور کند نیران را

شاه اقلیم فتوّت، عَلَم افراشت که من

دست گیری کنم این امّت سرگردان را

نوع خود را بدهم جان و ز جانان بخرم

تا ببینند ملایک شرف انسان را

گوی سبقت به کَرَم در برم از عالَمیان

تا نگیرند پس از من به کرم چوگان را

مقصد ممکن و واجب همه تشریف من است

نقطه قطب منم، دایره امکان را

این چنین شد ز ازل شرط عبودیّت من

که به خون غلطم و تقدیس کنم سبحان را

تا به دامان زندم دست گنه کار محّب

زده ام بهر شفاعت به کمر دامان را

* * *

بینش اهل حقیقت، چون حقیقت بین است

در تو بینند حقیقت، که حقیقت این است

من اگر جاهل گمراهم، اگر شیخ طریق

قبله ام روی حسین است و همینم دین است

سجده بر نور خدا، در گلِ آدم نکند

چشم شیطان لعین، چون نظرش بر طین است

ماسوا عاشق رنگند سوای تو حسین

که جبین و کَفَت از خون سرت رنگین است

خَردَلی بار غمت را دل عالم نکشد

آه از این بار امانت، که عجب سنگین است

پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر

بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است

باغ عشق است، مگر معرکه کربُبَلا

که ز خونین کفنان غرق گُل و نسرین است

بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت

دهنت باز ببوسم، که لبت شیرین است

شیر دل آب کند، بیند اگر کودک شیر

جای شیرش به گلو آب دم زوبین است

از قفا دشمن و اطفال تو هرسو به فرار

چون کبوتر که به قهر از پی او شاهین است

در خَم طُرّه اکبر، دل لیلا می گفت

سفرم جانب شام و وطنم در چین است

دختری را به که گویم که سر نعش پدر

تسلیت سیلی شمر و سر نِیْ تسکین است(64)

چهل حدیث گهربار منتخب

1. قالَ الاْ مامُ ابُوعَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن، صَلَواتُاللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ:

إنَّ قَوْما عَبَدُواللّهَ رَغْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُالتُّجارِ، وَإ نَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ رَهْبَهً فَتِلْکَ عِبادَهُالْعَبْیدِ، وَإ نَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ شُکْرا فَتِلْکَ عِبادَهٌ الْاحْرارِ، وَهِیَ افْضَلُ الْعِبادَهِ .(65)

ترجمه: فرمود: همانا، عدّه ای خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوی بهشت عبادت می کنند که آن یک معامله و تجارت خواهد بود. و عدّه ای دیگر از روی ترس خداوند را عبادت و ستایش می کنند که همانند عبادت و اطاعت نوکر از ارباب باشد. طائفه ای هم به عنوان شکر و سپاس از روی معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش می نمایند؛ و این نوع، عبادت آزادگان است که بهترین عبادات می باشد.

2. قالَعليه‌السلام :إِنَّ اجْوَدَالنّاسِ مَنْ اعْطی مَنْ لا یَرْجُوهُ، وَ إ نَّ اعْفَی النّاسِ مَنْ عَفی عَنْ قُدْرَهٍ، وَ إ نَّ اوْصَلَ النّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ .(66)

ترجمه: فرمود: همانا سخاوتمندترین مردم آن کسی است که کمک نماید به کسی که امیدی به وی نداشته است. و بخشنده ترین افراد آن شخصی است که - نسبت به ظلم دیگری با آن که توان انتقام دارد - گذشت نماید. صله رحم کننده ترین مردم و دید و بازدید کننده نسبت به خویشان، آن کسی ست که صله رحم نماید با کسی که با او قطع رابطه کرده است.

3. قیلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَعليه‌السلام :مُلْکُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْ حْسانِ، قیلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّکَلُّفُ لِما لا یُعنیکَ .(67)

ترجمه: از حضرت سؤ ال شد کرامت و فضیلت در چیست؟ در پاسخ فرمود: کنترل و در اختیار داشتن زبان و سخاوت داشتن، سؤ ال شد نقص انسان در چیست؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه که مفید و سودمند نباشد.

4. قالَعليه‌السلام :النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا، وَالدّینُ لَعِبٌ عَلی ألْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإ ذا مُحِصُّوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّیّانُونَ .(68)

ترجمه: فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب، بازیچه زبانشان گردیده است و برای امرار معاش خود، دین را محور قرار داده اند - و سنگ اسلام را به سینه می زنند -. پس اگر بلائی همانند خطر - مقام و ریاست، جان، مال، فرزند و موقعیّت،... - انسان را تهدید کند، خواهی دید که دین داران واقعی کمیاب خواهند شد.

5. قالَعليه‌السلام :إنَّ الْمُؤْمِنَ لایُسی ءُ وَلایَعْتَذِرُ، وَالْمُنافِقُ کُلَّ یَوْمٍ یُسی ءُ وَیَعْتَذِرُ .(69)

ترجمه: فرمود: همانا شخص مؤ من خلاف و کار زشت انجام نمی دهد و عذرخواهی هم نمی کند. ولی فرد منافق هر روز مرتکب خلاف و کارهای زشت می گردد و همیشه عذرخواهی می نماید.

6. قالَعليه‌السلام :إعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یَعْلَمُ انّه ماءخُوذٌ بِالْاجْرامِ، مُجْزیٍ بِالْإ حْسانِ .(70)

ترجمه: فرمود: کارها و امور خود را همانند کسی تنظیم کن و انجام ده که می داند و مطمئن است که در صورت خلاف تحت تعقیب قرار می گیرد و مجازات خواهد شد. و در صورتی که کارهایش صحیح باشد پاداش خواهد گرفت.

7. قالَعليه‌السلام :عِباداللّهِ لاتَشْتَغِلُوا بِالدُّنْیا، فَإنَّ الْقَبْرَ بَیْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَلاتَغْعُلُوا .(71)

ترجمه: فرمود: ای بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا - و تجمّلات آن - قرار ندهید که همانا قبر، خانه ای است که تنها عمل - صالح - در آن مفید و نجات بخش می باشد، پس مواظب باشید که غفلت نکنید.

8. قالَعليه‌السلام :لاتَقُولَنَّ فی اخیکَ الْمُؤ مِنِ إذا تَواری عَنْکَ إلاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ انْ یَقُولَ فیکَ إ ذا تَوارَیْتَ عَنْهُ .(72)

ترجمه: فرمود: سخنی - که ناراحت کننده باشد - پشت سر دوست و برادر خود مگو، مگر آن که دوست داشته باشی که همان سخن پشت سر خودت گفته شود.

9. قالَعليه‌السلام :یا بُنَیَّ إیّاکَ وَظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرا إلاّ اللّهَ .(73)

ترجمه: فرمود: بپرهیز از ظلم و آزار رساندن نسبت به کسی که یاوری غیر از خداوند متعال نمی یابد.

10. قالَعليه‌السلام :إنّی لااری الْمَوْتَ إلاّ سَعادَه، وَلاَالْحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما .(74)

ترجمه: فرمود: به درستی که من از مرگ نمی هراسم و آن را جز سعادت نمی بینم. و همچنین زندگی با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ می شناسم.

11. قالَعليه‌السلام :مَنْ لَبِسَ ثَوْبا یُشْهِرُهُ کَساهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثَوْبا مِنَ النّارِ .(75)

ترجمه: در احادیث امام حسنعليه‌السلام هم آمده است. فرمود: هرکس لباس شهرت و انگشت نما بپوشد، خداوند او را در روز قیامت لباسی از آتش خواهد پوشانید.

12. قالَعليه‌السلام :انَا قَتیلُ الْعَبَرَهِ (76) ،لایَذْکُرُنی مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ .(77)

ترجمه: فرمود: من کشته گریه ها و اشک ها هستم، هیچ مؤ منی مرا یاد نمی کند مگر آن که عبرت گرفته و اشک هایش جاری خواهد شد.

13. قالَعليه‌السلام :لَوْ شَتَمَنی رَجُلٌ فی هذِهِ الاُْذُنِ، وَ اوْمی إ لی الْیُمْنی، وَاعْتَذَرَ لی فی الْأخْری لَقَبِلْتُ ذلِکَ مِنْهُ، وَ ذلِکَ أنَّ امیرَ الْمُؤْمِنینَ عليها‌السلام حَدَّثَنی انَّهُ سَمِعَ جَدّی رَسُولَ اللّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یَقُولُ: لایَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ اوْ مُبْطِلٍ .(78)

ترجمه: فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم که شخصی مرا دشنام می دهد و سپس معذرت خواهی او را بفهمم، از او می پذیرم و گذشت می نمایم، چون که پدرم امیرالمؤ منین علیّعليه‌السلام از جدّم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نمود: کسی که پوزش و عذرخواهی دیگران را نپذیرد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد.

14. قیلَ لِلْحُسَیْنِ بن علیّعليه‌السلام :مَنْ اعْظَمُ النّاسِ قَدْرا؟ قالَ: مَنْ لَمْ یُبالِ الدُّنْیا فی یَدَیْ مَنْ کانَتْ .(79)

ترجمه: از حضرت سؤ ال شد: با شخصیّت ترین افراد چه کسی است؟در جواب فرمود: آن کسی است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسی می باشد.

15. قالَعليه‌السلام :مَنْ عَبَدَاللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللّهُ فَوْقَ امانیهِ وَکِفایَتِهِ .(80)

ترجمه: فرمود: هرکس خداوند متعال را با صداقت و خلوص، عبادت و پرستش نماید؛ خدای متعال او را به بهترین آرزوهایش می رساند و امور زندگیش را تامین می نماید.

16. قالَعليه‌السلام :احْذَرُوا کَثْرَهَ الْحَلْفِ، فِإ نَّهُ یَحْلِفُ الرَّجُلُ لِعَلَلٍ ارَبَعَ: إمّا لِمَهانَهٍ یَجِدُها فی نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلی الضَّراعَهِ إلی تَصْدیقِ النّاسِ إیّاهُ. وَ إمّا لِعَیٍّ فی الْمَنْطِقِ، فَیَتَّخِذُ الاْ یْمانَ حَشْوا وَصِلَهً لِکَلامِهِ. وَ إمّا لِتُهْمَهٍ عَرَفَها مِنَ النّاسِ لَهُ، فَیَری انَّهُمْ لایَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إلاّ بِالْیَمینِ. وَ إمّا لاِ رْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَیْرِ تَثْبیتٍ .(81)

فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانید که همانا انسان به جهت یکی از چهار علّت سوگند یاد می کند: در خود احساس سستی و کمبود دارد، به طوری که مردم به او بی اعتماد شده اند، پس برای جلب توجّه مردم که او را تصدیق و تایید کنند، سوگند می خورد. و یا آن که گفتارش معیوب و به دور از حقیقت است، و می خواهد با سوگند، سخن خود را تقویت و جبران کند. و یا در بین مردم متّهم است - به دروغ و بی اعتمادی - پس می خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نماید. و یا آن که سخنان و گفتارش متزلزل است - هر زمان به نوعی سخن می گوید - و زبانش به سوگند عادتکرده است.

17. قالَعليه‌السلام :ایُّما إ ثْنَیْنِ جَری بَیْنَهُما کَلامٌ، فَطَلِبَ احَدُهُما رِضَی الاَّْخَرِ، کانَ سابِقَهُ إلیَ الْجَنّهِ .(82) ترجمه: فرمود: چنانچه دو نفر با یکدیگر نزاع و اختلاف نمایند و یکی از آن دو نفر، در صلح و آشتی پیشقدم شود، همان شخص سبقت گیرنده، جلوتر از دیگری به بهشت وارد می شود.

18. قالَعليه‌السلام :وَاعْلَمُوا إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللّه عَلَیْکُمْ، فَلا تَمیلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِما .(83)

ترجمه: فرمود: توجّه داشته باشید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت های الهی است، پس نسبت به نعمت ها روی، بر نگردانید؛ وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.

19. قالَعليه‌السلام :یَابْنَ آدَم، اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ وَ مَضْجَعَکَ بَیْنَ یَدَی اللّهِ، تَشْهَدُ جَوارِحُکَ عَلَیْکَ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الْاقْدام .(84)

ترجمه: فرمود: ای فرزند آدم، بیاد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در قبر، همچنین بیاد آور که درپیشگاه خداوند قرار خواهی گرفت و اعضا و جوارحت بر علیه تو شهادت خواهند داد، در آن روزی که قدم ها لرزان و لغزان می باشد.

20. قالَعليه‌السلام :مُجالَسَهُ اهْلِ الدِّناهِ شَرُّ، وَ مُجالَسَهُ اهْلِ الْفِسْقِ ریبَهٌ .(85)

ترجمه: فرمود: همنشینی با اشخاص پست و رذل سبب شرّ خواهد گشت، و همنشینی و مجالست با معصیت کاران موجب شکّ و بدبینی خواهد شد.

21. قالَعليه‌السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلا، وَ خَلَقَ اهْلَها لِلْفَناءِ .(86)

ترجمه: فرمود: به درستی که خداوند متعال دنیا - و اموال آن - را برای آزمایش افراد آفریده است و همچنین موجودات دنیا را جهت فنا - و انتقال از این دنیا به جهانی دیگر - آفریده است.

22. قالَعليه‌السلام :لایَامَنُ یوم الْقِیامَهِ إلاّ مَنْ قَدْ خافَ اللّهَ فی الدُّنْیا .(87)

ترجمه: فرمود: کسی در روز قیامت از شدائد و احوال آن در امان نمی باشد، مگر آن که در دنیا از خداوند متعال ترس داشته باشد - و اهل گناه و معصیت نگردد -.

23. قالَعليه‌السلام :لِکُلِّ داءٍ دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الا سْتِغْفارِ .(88)

ترجمه: فرمود: برای هر غم و دردی درمان و دوائی است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند می باشد.

24. قالَعليه‌السلام :مَنْ قَرَءَ آیَهً مِنْ کِتابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فی صَلاتِهِ قائِما، یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِاءهُ حَسَنَه .(89)

ترجمه: فرمود: هرکس آیه ای از قرآن را در نمازش تلاوت نماید، خداوند متعال در مقابل هر حرفی از آن یکصد حسنه در نامه اعمالش ثبت می نماید.

25. قالَعليه‌السلام :سَبْعَهُ اشْیاءٍ لَمْ تُخْلَقْ فی رَحِمٍ :

فَأوّلُها آدَمُ «عليه‌السلام »،ثُمَّ حَوّاء، وَالْغُرابُ، وَ کَبْشُ إبْراهیم «عليه‌السلام »،وَناقَهُاللّهِ، وَعَصا مُوسی «عليه‌السلام »،وَالطَّیْرُالَّذی خَلَقَهُ عیسیَ بْنُ مَرْیَم «عليه‌السلام ».(90)

ترجمه: ضمن جواب سؤ ال های پادشاه روم، فرمود: آن هفت موجودی که بدون خلقت در رحم مادر، آفریده شده اند، عبارتند از: حضرت آدمعليه‌السلام و همسرش حوّاء.

و کلاغی که برای راهنمائی دفن هابیل آمد. و گوسفندی که برای قربانی، به جای حضرت اسماعیلعليه‌السلام آمد. و شتری که خداوند برای پیامبرش، حضرت صالح فرستاد.

و عصای حضرت موسیعليه‌السلام . و هفتمین موجود آن پرنده ای بود که توسّط حضرت عیسیعليه‌السلام آفریده شد.

26. قالَعليه‌السلام :إنَّ اَعْمالَ هذِهِ الاُْمَّهِ ما مِنْ صَباحٍ إلاّ و تُعْرَضُ عَلَی اللّهِ تَعالی .(91)

ترجمه: فرمود: همانا - نامه کردار و - اعمال این امّت، در هر صبحگاه بر خداوند متعال عرضه می گردد.