دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات

دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات0%

دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 16976
دانلود: 3079

دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16976 / دانلود: 3079
اندازه اندازه اندازه
دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات

دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

شیعه، یکی از دو مذهب بزرگ دین اسلام در کنار اهل سنت، که بنابر اصول اعتقادی آن، نصب امام و خلیفه پیامبر (ص)، الهی است و دخالت در نصب او در صلاحیت غیر خدا نیست. امامت مانند نبوت امری الهی و رکن دین است و پیامبر (ص) نسبت به آن غفلت نکرده و تعیین امام از باب حفظ مصالح امت، بر او واجب بود و آن حضرت به مناسبتهای مختلف از جمله غدیر، به امر الهی، از امامت حضرت علی (ع) به نصب الهی خبر داد. پیروان مذهب شیعه در طول تاریخ به فرقه های متعدد تقسیم شدند که مهمترین آنها امامیه ، اسماعیلیه و زیدیه است. بنابر برخی روایات، واژه شیعه را نخستین بار پیامبر (ص) به کار برده است. برخی منابع روایی و کلامی، بزرگانی از صحابه چون سلمان، ابوذر، عمار و مقداد را نخستین شیعیان دانسته اند. امروزه از کلمه شیعه، غالبا بزرگترین گروه آن، امامیه قصد می شود و برای دو گروه دیگر از عناوین اسماعیلیه و زیدیه استفاده می گردد

از مذهب شیعه در طول تاریخ، جریان های فکری و فرهنگی تأثیرگذاری پدید آمده و شیعیان به ویژه در دهه های اخیر نقش بسیار پررنگی در تحولات سیاسی - اجتماعی جهان اسلام بر عهده داشته اند.

«دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات»، کتابی است با تحقیق جامع و گسترده که به دفاع از مذهب شیعه برخاسته و تلاش کرده شبهاتی را که از سوی برخی دانشمندان اهل سنت و مستشرقان در باب هویت تاریخی و عقیدتی شیعه وارد شده، پاسخ گوید و دیدگاه صحیح که برگرفته از قرآن و سنت و واقعیات تاریخی است را تبیین نماید.

این کتاب در 8 بخش تنظیم شده است. بخش اول، پس از تشریح 8 دسته از آیات و روایاتی که بر حقانیت شیعه و عقاید او دلالت دارند، به 12 شبهه در این باب پاسخ می دهد و فصل دوم با بیان تاریخ شیعه از عصر رسالت آغاز شده و پس از بررسی وضعیت شیعه در عصر ائمه، تا عصر صفویان ادامه می یابد. 

سپس، 7 نظر عمده در باب مبدأ پیدایش تشیع طرح و نقد می شود. در این میان، «ایرانی بودن عقاید تشیع» و «عبدالله بن سبا»، نسبت به دیگر نظریات، بسیار وسیعتر مورد تحلیل واقع شده اند.

عوامل استبصار و تمایل دیگران به تشیع، رفض و رافضی در لغت و اصطلاح، و صفات و خصائص شیعه، از دیگر موضوعاتی است که در کتاب، بحث شده اند.

از نویسنده، آقای «علی اصغر رضوانی»، کتابهای بسیاری در زمینه های مختلف عقاید شیعه، از جمله امامت و مهدویت، منتشر گردیده است. «موعودشناسی و پاسخ به شبهات»، «هزارویك نكته پیرامون امام زمان»، و «امام شناسی در قرآن و پاسخ به شبهات»، از آن جمله اند.

به دوستان و عزیزانی که علاقمند به مطالعه در زمینه ی مباحث اعتقادی هستند این کتاب پیشنهاد می شود.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

صفات و خصایص شیعه

برخی ادعا می کنند که ما شیعه امام علیعليه‌السلام و امام جعفر صادقعليه‌السلام هستیم ولی در عمل از آن حضرات چندان پیروی نمی کنند و تنها به حرف دل خوش کرده اند. مخالفان از ادیان و مذاهب دیگر هنگامی که به اعمال مدعیان تشیع نگاه می کنند به تشیع بدبین شده و از آن اعلان تنفّر می نمایند، خیال می کنند که تشیع همین اعمالی است که در اشخاص مدعیان آن تبلور یافته است، در حالی که این چنین نیست، شیعه آن گونه که امامان شیعه فرموده اند، خصوصیات و صفاتی دارد که برخی از آنان در اصل مسلمان بودن او دخیل بوده و برخی نیز دلالت بر کمال او دارد. شیعه واقعی و کامل کسی است که در تمام صفات حسنه، بارز و نمونه باشد. در این بخش به ذکر صفات و خصوصیاتی که در کلمات اهل بیتعليهم‌السلام برای شیعیانشان آمده می پردازیم.

صفات شیعه

1 - عن الامام الصادقعليه‌السلام : «شیعتنا اهل الورع والاجتهاد، واهل الوفاء والامانة، و اهل الزهد والعبادة، اصحاب احدی وخمسین رکعة فی الیوم واللیلة، القائمون باللّیل، الصائمون بالنهار، یزکون اموالهم، ویحجّون البیت، ویجتنبون کلّ محرم»؛(1032) امام صادقعليه‌السلام فرمود: «شیعیان ما اهل ورع و کوشش و اهل وفا و امانت داری و اهل زهد و عبادتند. شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز می خوانند، (یعنی غیر از نمازهای واجب، نوافل را نیز آنجام می دهند). آن ها شب را به عبادت پرداخته و روزها را روزه دارند. زکات اموال خود را می پردازند و حج به جا آورده و از هر کار حرامی پرهیز می کنند».

2 – وعنهعليه‌السلام : «شیعتنا من قدم مااستحسن وامسک ما استقبح، واظهر الجمیل، و سارع بالامر الجلیل، رغبة الی رحمة الجلیل، فذلک منّا والینا ومعنا حیثما کنّا»؛(1033) و نیز فرمود: «شیعیان ما کسانی هستند که پیشتاز در کارهای خوب بوده و از کارهای قبیح خودداری می نمایند، کارهای زیبا را اشکار کرده و نسبت به امر جلیل سرعت می نمایند، و این به جهت رغبت به رحمت جلیل است، این چنین شخصی از ما است و به سوی ما منسوب بوده و با ما است، هر کجا که ما هستیم».

3 - وعن الامام الباقرعليه‌السلام : «ما شیعتنا الا من اتّقی اللَّه واطاعه، وماکانوا یعرفون الا بالتواضع والتخشّع واداء الامانة وکثرة ذکر اللَّه»؛(1034) «امام باقرعليه‌السلام فرمود: «شیعیان ما فقط کسانی هستند که خدا ترس بوده و او را اطاعت کنند. آنان معروف به تواضع و خشوع و ادای امانت و کثرت یاد خدایند».

4 - وعنهعليه‌السلام ایضا: «انّما شیعة علی من عفّ بطنه وفرجه، واشتد جهاده، وعمل لخالقة، ورجاء ثوابه، وخاف عقابه، فاذا رایت اولئک فاولئک شیعة جعفر»؛(1035) امام صادقعليه‌السلام فرمود: «همانا شیعه علی کسی است که شکم و فرج او عفیف بوده و در جهاد ثابت قدم باشد. تنها برای خالقش کار کند و امید ثواب او را داشته و از عقاب او خائف باشد. هر گاه چنین اشخاصی را دیدی آن ها شیعه جعفرند».

5 - وعنهعليه‌السلام : «انّما شیعتنا یعرفون بخصالٍ شتی: بالسخاء والبذل للاخوان و بان یصلّوا الخمسین لیلا ونهارا»؛(1036) «و نیز فرمود: «همانا شیعیان ما به خصلت هایی چند شناخته می شوند؛ سخاوت و بخشش نسبت به برادران، و به این که پنجاه رکعت نماز در شبانه روز می خوانند».

6 - وعن الامام الباقرعليه‌السلام : «لاتذهب بکم المذاهب، فواللَّه ما شیعتنا الا من اطاع اللَّه عزوجلّ»؛(1037) امام باقرعليه‌السلام فرمود: «مذاهب گوناگون شما را به بیراهه نبرند، به خدا سوگند! شیعیان ما تنها کسانی هستند که خداوند عزوجلّ را اطاعت می کنند».

7 - وعن الامام علیعليه‌السلام : «شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا، المتحابّون فی مودتنا المتزاورون فی احیاء امرنا، الذین آن غضبوا لم یظلموا، وان رضوا لم یسرفوا، برکة علی من جاوروا، سلم لمن خالطوا»؛(1038) امام علیعليه‌السلام فرمود: «شیعیان ما کسانی هستند که در راه ولایت ما از خود بذل و بخشش نشان می دهند، و در راه مودت ما همدیگر را دوست دارند. به جهت زنده نگهداشتن امر ما به زیارت یکدیگر می روند. در حال غضب به کسی ظلم نمی کنند، و در صورت رضا اسراف نمی نمایند. برای همسایگان خود مایه برکتند، و با کسانی که معاشرت می کنند پیام اوران صلح و صفا و صمیمیتند».

8 - وعن الامام علیعليه‌السلام : «شیعتنا هم العارفون باللَّه، العاملون بامر اللَّه، اهل الفضائل، الناطقون بالصواب، ماکولهم القوت، وملبسهم الاقتصاد، ومشیهم التواضع... »؛(1039) و نیز فرمود: «شیعیان ما همان عارفان به خدا و عمل کنندگان به امر خدایند. آنان اهل فضایل و ناطقان به صوابند. به اندازه قوت خود می خورند، و در پوشش میانه رو بوده و هنگام راه رفتن متواضع اند... ».

9 - عن عبداللَّه بن زیاد؛ قال: سلّمنا علی ابی عبداللَّهعليه‌السلام بمنی، ثمّ قلت: یابن رسول اللَّه! انّا قوم مجتازون لسنا نطیق هذا المجلس منک کلّما اردناه، فاوصنا؟ قال: علیکم بتقوی اللَّه، وصدق الحدیث، واداء الامانة وحسن الصحبة لمن صحبکم، وافشاء السلام، و اطعام الطعام، صلّوا فی مساجدهم، وعودوا مرضاهم، واتّبعوا جنائزهم، فانّ ابی حدثنی: آن شیعتنا اهل البیت کانوا خیار من کانوا منهم، آن کان فقیه کان منهم، وان کان امام کان منهم، وکذلک (کونوا) احبّونا الی الناس ولاتبغّضونا الیهم»؛(1040) عبداللَّه بن زیاد می گوید: خدمت امام صادقعليه‌السلام در سرزمین منی رسیدم، بعد از سلام، به حضرت

عرض کردم: ای فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ما جماعتی هستیم که همیشه توفیق شرفیابی خدمت شما را نداریم، ما را سفارش و وصیت نما. حضرت فرمود: «بر شما باد به تقوای الهی، و راستی در گفتار و ادای امانت، و با کسانی که هم صحبت می شوید معاشرت خوب داشته باشید. بلند به یکدیگر سلام کرده و اطعام دهید. در مساجد آن ها - اهل سنت - نماز به جای آورده و مریضان آنان را عیادت کرده و در تشییع جنازه آن ها شرکت نمایید؛ زیرا پدرم مرا حدیث فرمود که همانا شیعیان ما اهل بیت، بهترین مردم اند، اگر در میان آن ها فقیهی وجود دارد از آن هاست و اگر امامی وجود دارد از میان آن ها است، شما نیز این چنین باشید. کاری کنید که محبّت مردم را به ما جلب نمایید نه آن که کاری کنید که مردم به ما بدبین شوند و بغض ما را در دل بگیرند».

10 - وهی حدیث عن الامام الکاظمعليه‌السلام : «... انّما شیعة علی من صدق قوله فعله»؛(1041) امام کاظمعليه‌السلام فرمود: «... همانا شیعه علی کسی است که قول او فعلش را تصدیق نماید».

11 - وعن الامام الصادقعليه‌السلام : «لو آن شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة، ولاظلّهم الغمام، ولاشرقوا نهارا، ولاکلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم، ولما سالوا اللَّه شیئا الا اعطاهم»؛(1042) امام صادقعليه‌السلام فرمود: «اگر شیعیان ما استقامت می کردند ملائکه با آن ها مصافحه می کردند و ابرها بر سرشان سایه می افکند، و در روز تحت اشراق انوار الهی بوده و از بالای سرشان و از زیر پاهایشان متنعّم به نعمت های خداوند بودند، و از خداوند هر چیزی را که سؤال و خواهش می کردند به آن ها عطا می نمود».

12 - زید شحّام می گوید: امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: «به هر کس از شما که مطیع من است و از من دستور می گیرد، سلام برسان. من شما را به تقوای خداوند عزوجلّ و ورع در دینتان و کوشش برای خدا و صدق گفتار و ادای امانت و سجده طولانی و معاشرت خوب با همسایگان، دعوت می نمایم. محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای این امور به سوی مردم فرستاده شد. کسانی که شما را امین خود دانسته و چیزی را نزد شما به امانت گذارده اند، حق امانت را رعایت کنید چه خوب باشد و چه بد؛ زیرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همیشه امر می نمود به ادای نخ و پارچه خیاطی شده. از عشیره خود صله رحم نمایید، و در تشییع جنازه آن ها حاضر شوید. مریض های آن ها را عیادت کنید و حقوق آنان را بپردازید. هر یک از شما که در دین خود ورع داشته و راستگو بوده و ادای امانت نماید و با مردم خوشرفتار باشد، گفته می شود این شیعه جعفری است، این امر مرا خشنود ساخته و گفته می شود این ادب جعفری است. به خدا سوگند! هر اینه حدیث گفت مرا پدرم: همانا شخصی از شیعیان علی در میان قبیله خود زینت آنان است، از همه بهتر امانت دار بوده و به جا اورنده حقوق و راستگوترین مردم در گفتار است. وصیت های مردم و امانت های آنان نزد اوست. در بین عشیره از او سؤال می شود و می گویند: چه کسی مثل فلانی است؟ او از همه بهتر امانت دار بوده و از همه راستگوتر در گفتار است».(1043)

شیعه و همیاری با برادران دینی

1 - وعن الامام الباقرعليه‌السلام - لبعض اصحابه لمّا ذکر عنده کثرة الشیعة: - «هل یعطف الغنی علی الفقیر؟ ویتجاوز المحسن عن المسیی ء؟ ویتواسون؟ قلت: لا، قال: لیس هؤلاء الشیعة، الشیعة من یفعل هکذا»؛(1044) شخصی خدمت امام باقرعليه‌السلام از کثرت و فراوانی شیعه سخن به میان آورد، حضرت به او فرمود: «آیا غنی آن ها بر فقیر عطوفت دارد؟ آیا نیکوکار از گنه کار می گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر مواسات و برابری و برادری دارند؟ راوی می گوید: عرض کردم: خیر. حضرت فرمود: اینان شیعه به حساب نمی ایند، شیعه کسی است که چنین کند».

2 - عن محمد بن عجلان قال: «کنت عند ابی عبداللَّه فدخل رجل فسلّم، فساله کیف من خلّفت من اخوانک؟ قال: فاحسن الثناء وزکی واطری. فقال له: کیف عیادة اغنیائهم علی فقرائهم؟ فقال: قلیلة، قال: فکیف صلة اغنیائهم لفقرائهم؟ قال: قلیلة، قال: وکیف مشاهدة لفقرائهم فی ذات ایدیهم؟ فقال: انّک لتذکر اخلاقا قلّ ما هی فیمن عندنا، قال: فقال: فکیف تزعم هؤلاء انّهم شیعة»؛(1045) محمّد بن عجلان می گوید: «خدمت امام صادقعليه‌السلام بودم که شخصی وارد شد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: برادران تو چگونه اند؟ او شروع به ستایش و تعریف از آنان نمود. حضرت به او فرمود: چگونه است عیادت اغنیا از فقرا؟ او در جواب گفت: کم است. حضرت فرمود: چگونه است مشاهده اغنیا نسبت به فقرا؟ عرض کردم: کم است. حضرت فرمود: چگونه است بخشش اغنیا نسبت به فقرائشان نسبت به آنچه که در دست دارند؟ او در جواب عرض کرد: شما از اخلاقی سؤال می نمایید که کمتر در میان مردم ما وجود دارد. حضرت فرمود: پس تو چگونه گمان می کنی که آن ها شیعه اند».

این ها شیعه واقعی نیستند؟!

1 - عن الامام الصادقعليه‌السلام : «لیس من شیعتنا من قال بلسانه وخالفنا فی اعمالنا و آثارنا»؛(1046) امام صادقعليه‌السلام فرمود: «از شیعیان ما نیست کسی که به زبان خود چیزی بگوید ولی در اعمال و آثار با ما مخالفت کند».

2 - وعنهعليه‌السلام ایضا: «یا شیعة ال محمد! انّه لیس منّا من لم یملک نفسه عند الغضب، ولم یحسن صحبة من صحبه، ومرافقة من رافقه، ومصالحة من صالحه...»؛(1047) «و نیز فرمود: «ای شیعیان ال محمّد! از ما نیست کسی که هنگام غضب خود را حفظ نکند، و با کسی که همنشین می شود خوش زبان نبوده و با او مدارا ننماید و با کسی که تقاضای صلح کرده مصالحه نکند... ».

3 - وعنهعليه‌السلام ایضا: «لیس من شیعتنا من یکون فی مصر یکون فیه الاف ویکون فی المصر اورع منه»(1048) ؛ «از شیعیان ما نیست کسی که اگر در شهری هزاران نفر است در بین آن ها باورع تر از او وجود داشته باشد».

4 - وعنهعليه‌السلام ایضا: «قوم یزعمون انّی امامهم، واللَّه ما انا لهم بامام، لعنهم اللَّه ما کلّما سترت سترا هتکوه، اقول: کذا وکذا، یقولون: انّما یعنی کذا وکذا، انّما انا الامام من اطاعنی»؛(1049) «و نیز فرمود: «گروهی گمان می کنند که من امام انانم، به خدا سوگند که من امام آن ها نیستم، خدا آن ها را لعنت کند، هر پوشش را که مستور کردم دریدند، من می گویم: چنین و چنان، آنان می گویند: مقصود او چنین و چنان است، همانا من امام کسی هستم که مرا اطاعت کند».(1050)

5 - وعن الامام العسکریعليه‌السلام : قال رجل لرسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فلان ینظر الی حرم جاره و آن امکنه مواقعة حرام لم یدع عنه، فغضب رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقال: ایتونی به، فقال رجل اخر یا رسول اللَّه! انّه من شیعتکم ممّن یعتقد موالاتک وموالاة علیعليه‌السلام ویتبرا من اعدائکما! فقال رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : لاتقل؛(1051) امام حسن عسکریعليه‌السلام فرمود: «شخصی به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کرد: فلانی به داخل خانه همسایه اش نگاه می کند، و هر گاه موقعیت حرامی بر او پیدا شود از آن دست برنمی دارد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غضبناک شد و فرمود: او را نزد من اورید. شخصی دیگر که در مجلس حاضر بود، عرض کرد: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! او از شیعیان شما است و از جمله کسانی است که معتقد به ولایت شما و موالات علی است و از دشمنان شما بیزاری می جوید! رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نگو که او از شیعیان ماست، این دروغ است، همانا شیعیان ما کسانی هستند که ما را پیروی کرده و در اعمال از ما متابعت نمایند».

وظیفه شیعه در معاشرت با مردم

1 - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «ای جماعت شیعه! شما به ما منسوب هستید، زینت ما باشید، کاری نکنید که مردم با رفتار شما به ما بدبین شوند».(1052)

2 - و نیز فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که ما را نزد مردم محبوب گرداند و باعث دشمنی مردم با ما نشود. به خدا سوگند اگر مردم محاسن کلمات ما را ببینند از هرچه عزیزتر خواهند شد و هرگز کسی نمی تواند به آن ها دسترسی پیدا کند».(1053)

3 - و نیز فرمود: «ای عبدالاعلی... سلام و رحمت خدا را بر شیعیان ما برسان و به آن ها از قول من بگو: خدا رحمت کند بنده ای را که محبت مردم را به سوی خود و ما بکشاند به این که معروف را بر آن ها ظاهر کرده و منکر را از آنان دور نماید».(1054)

4 - و نیز فرمود: «ای جماعت شیعه! زینت ما باشید و مایه بی ابرویی ما نشوید، به مردم سخن نیک بگویید. زبان های خود را حفظ کرده و از سخن زیادی و گفتار قبیح نگاه دارید».(1055)

5 - «وعن الامام الهادیعليه‌السلام - لشیعته: - اتّقوا اللَّه وکونوا زینا ولا تکونوا شینا، جروا الینا کلّ مودة، وادفعوا عنّا کلّ قبیح»؛(1056) «امام هادیعليه‌السلام خطاب به شیعیان خود فرمود: تقوا پیشه کنید و زینت ما باشید نه مایه بی ابرویی، هر دوستی و مودت را به سوی ما بکشید و از ما هر قبیحی را دفع نمایید».

تشیع مذهب اینده جهان

شکی نیست که اسلام اخرین دین بشر است که از سوی خداوند متعال به توسط پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است.

قرآن کریم از رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان «خاتم النبیین» یاد کرده است.(1057) و نیز در روایات شیعه و اهل سنت می خوانیم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«یا علی! انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی»؛(1058) «ای علی! تو نزد من به مانند هارون نزد موسی می باشی جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود. »

ولی از آنجا که بعد از ظهور هر دینی انشعاباتی در آن به عنوان مذهب پدید می آید سؤال این است که مذهب اسلامی حاکم در عصر ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام کدامین مذهب است؟ در این بحث در صدد بررسی این سؤال مطابق آیات و روایات اسلامی می باشیم.

مفهوم تشیع

جوهری در «صحاح اللغة» می گوید: «تشیع عبارت است از: مشایعت؛ یعنی پیروی نمودن، یاری کردن، ولایت کسی را داشتن»(1059) به همین مضمون نیز در «تاج العروس»،(1060) و «لسان العرب»(1061) وارد شده است.

تشیع در اصطلاح از نگرشی برخاسته است که امامت را منصبی الهی دانسته و معتقد است که انتخاب امام به وسیله نص و از جانب خداوند صورت می گیرد. در این راستا پیامبر گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به پیروی از این سنت الهی که در میان انبیای گذشته نیز وجود داشته، به امر خداوند، امامان و اوصیای بعد از خود را معرفی کرده است. این بزرگواران که اول آن ها علی بن ابی طالبعليه‌السلام و اخر آن ها حضرت مهدیعليه‌السلام است هم در زمینه مرجعیت دینی و هم در بحث ولایت و حاکمیت و رهبری جامعه، امام و مقتدای مردم بعد از رسول خدایند.

مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه می گوید: «تشیع عبارت است از ایمان به وجود نصّ از جانب پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر امامت حضرت علیعليه‌السلام و خلافت او، بدون این که در حقّ او و فرزندانش غلو شده باشد».(1062)

بعد از بیان این نکته، به بررسی تعیین نوع مذهب در عصر ظهور می پردازیم.

خداوند متعال می فرماید:( هو الَّذِی ارسَلَ رسُولَه بِالْهدی ودینِ الْحَقِ لِیظْهره عَلَی الدینِ کلِّه ولَو کره الْمُشْرکونَ ) ؛(1063) «او است [خدایی که رسول خود را با هدایت و دین حق، فرستاد، تا آن را بر همه ادیان تسلّط و برتری دهد، هر چند مشرکان [و کافران ناراضی باشند. »

این مطلب در سوره صف آیه 9 و با اختلاف اندکی در سوره فتح آیه 28 تکرار شده است. این تکرار دلالت بر اراده حتمی خداوند در نصرت دین خود یعنی اسلام بر سایر ادیان دارد.

ظهور در لغت به معنای انکشاف و استیلاء است.(1064) و هنگامی که همراه با «علی» به کار رود در بردارنده معنای استعلاء و تفوق خواهدبود. این معنا در بسیاری از آیات قرآن به کار رفته است.

خداوند می فرماید:( حَتَّی جَاءَ الْحَقُّ وظَهر امْر اللَّه وهمْ کارهونَ ) ؛(1065) «تا [آنگاه که ]حق روی آورد و امر خدا اشکار گردید، در صورتی که انها کمال کراهت را داشتند. »

و نیز می فرماید:( ظَهر الْفَساد فِی الْبَر والْبَحْر بِما کسَبَتْ ایدی النّاسِ ) ؛(1066) «به سبب آنچه دست های مردم فراهم آورد، فساد در خشکی و دریا پدیدار شده است، تا کیفر برخی از اعمالشان را به انها بچشاند، باشد که بازگردند! »

از کلمه «ظهور» در آیه فوق (لیظهره) استفاده می شود که خداوند وعده داده تا اسلام را در اینده ای نه چندان دور بر تمام ادیان دیگر غالب گرداند. غلبه ای که - مطابق روایات فراوان از شیعه و سنی - به دست مبارک شخصی از ذریه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یعنی حضرت مهدیعليه‌السلام آنجام خواهد گرفت.

از آیات فراوان دیگر نیز همین معنی، یعنی ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام در اخر الزمان استفاده می شود.

حال سؤال این است که کدامین مذهب از مذاهب اسلامی ادامه دهنده خطّ اصیل اسلامی است تا در عصر ظهور همان خطّ در سطح کره زمین به عنوان اسلام ناب محمّدیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گسترش یافته و پیاده گردد؟

با مراجعه به قرآن پی خواهیم برد که مکتب در عصر ظهور همان اسلامی است که در مذهب تشیع تبلور و تجلّی نموده است.

خداوند متعال می فرماید:( الْیومَ اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ واتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی ورضِیتُ لَکمُ الْاسْلامَ دینا ) ؛(1067) «امروز دینتان را بر شما کامل نموده و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم بر شما که اسلام دین شما باشد. »

در آن روز چه اتفاقی افتاده است که خداوند به سبب آن دین خود را بر مردم کامل نموده است؟ در آن روز چه حکمی بر مردم ابلاغ شده است که خداوند نعمت را به توسط آن بر مردم تمام کرده است؟ در آن روز چه چیز بر مردم ابلاغ شده که به بودن آن خداوند رضایت داده که اسلام دین مسلمانان باشد و بدون آن چنین رضایتی نخواهد بود؟

کلید فهم همه این سؤالات بررسی شأن نزول آیه و روشن شدن مصداق «الیوم» است، این روز چه روزی بوده است؟ و در آن چه اتفاقی افتاده و چه دستوری ابلاغ شده است؟

با مراجعه به روایات و بیان مفسّران در ذیل آیه «اکمال» پی خواهیم برد که شأن نزول آیه در روز غدیر خم، بعد از نصب حضرت علی بن ابی طالبعليه‌السلام از جانب خداوند به عنوان خلافت و امامت است. پس دین مرضی خداوند که در عصر ظهور بر تمام ادیان غالب خواهد شد همان دینی است که در تشیع یعنی پیروی از امام علیعليه‌السلام و یازده امام معصوم از فرزندان او متبلور شده است.

خداوند متعال می فرماید:( وعَد اللَّه الَّذِینَ امَنُوا مِنْکمْ وعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهمْ فِی الْارضِ کما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهمْ ولَیمَکنَنَّ لَهمْ دینَهمُ الَّذِی ارتَضَی لَهمْ ولَیبَدلَنَّهمْ مِنْ بَعْد خَوفِهمْ امْنا یعْبُدونَنِی لَا یشْرکونَ بِی شَیا ومَنْ کفَر بَعْد ذلِک فَاولئِک همُ الْفاسِقُونَ ) ؛(1068) «خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح آنجام داده اند وعده داده است که آن ها را قطعا خلیفه در زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت بر روی زمین بخشید، و دین پسندیده بر پا خواهدکرد، و خوف آن ها را به امنیت مبدل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت، و کسانی که بعد از آن کافر شوند فاسقند. »

در این آیه خداوند می فرماید: وعده ما این است که دین پسندیده را برپا خواهیم کرد. این دین پسندیده کدام دین است؟ همان دینی است که در آیه «اکمال» به آن اشاره کرده است. در آنجا فرمود: امروز برای شما راضی شدم به اسلام که دین شما باشد. یعنی روزی که حضرت علی بن ابی طالبعليه‌السلام به امامت و خلافت رسید. پس معنای آیه این است که دین با ولایت، مرضی و مورد پسند خداوند است نه دین بی ولایت حضرت علیعليه‌السلام ، و تشیع یعنی اعتقاد به امامت و ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ولایت یازده امام معصوم از ذریه او، و همین دین یعنی دین با ولایت، اسلام همراه با امامت اهل بیت، مورد وعده الهی است که در عصر ظهور پیاده خواهد شد؛ زیرا که مورد پسند و رضایت خداوند است.

خواجه نصیر طوسی و سقوط بغداد

برخی از اشخاص مغرض یا غیر مطّلع بر خواجه نصیرالدین طوسیرحمه‌الله ایراد گرفته و مدعی شده اند که او خان مغول را به فتح بغداد ترغیب نموده و موجب براندازی خلافت عباسی را به دست مغولان فراهم ساخته و حتی در فجایع و قتل و غارت ها شریک بوده است. و نیز برخی از اهل سنت در کتاب های خود با این ادعا حملات شدیدتری را به خواجه نصیر نموده اند؛ از آن جمله ابوالفلاح حنبلی در «شذرات الذهب» است که خواجه را نصیر شرک، کفر و الحاد معرفی کرده و گفته است: «خواجه قصد نمود اشارات ابن سینا را جایگزین قرآن سازد ولی نتوانست و گفت: اشارات برای خواص و قرآن محمّد کتاب عوام است... » سُبکی، یافعی و ابن تیمیه نیز در کتاب های خود خواجه را مورد هجمه قرار داده و اماج اتهامات خود قرار داده اند.

او می گوید: «این مرد - خواجه نصیر - نزد خاص و عام مشهور شده که وزیر ملاحده باطن گرا یعنی اسماعیلیه در الموت می باشد. و هنگامی که تُرک مشرک به بلاد مسلمانان حمله ور شده و به دار الخلافه بغداد آمدند او منجم و مشاور پادشاه ترک مشرک هلاکو بود، که دستور داد تا خلیفه و اهل علم و دین را به قتل رسانند... »(1069)

اینک درصدد برآمده ایم تا این اتهام را مورد بررسی قرار داده و دامان خواجه را از آن مبرا سازیم.

تبرئه خواجه نصیر

خواجه نصیررحمه‌الله را می توان از جهات مختلف از این اتهام تبرئه نمود:

1 - محقق طوسیرحمه‌الله گرچه طبق عقیده خود به ترویج مذهب حقه جعفری، اهتمام ورزید، ولی نسبت به دیگر فرق اسلام نیز با مهر و محبّت رفتار می کرد و دانشمندان را از هر طبقه و مذهب که بودند تکریم می نمود و از تعصب های خشک مذهبی دوری می جست. و لذا مستشرقان مسیحی و برخی از علمای اهل سنت و تمام دانشمندان شیعی او را به عظمت و دیانت و وثاقت و حسن خلق توصیف کرده اند.

محمدبن شاکر از مورخان اهل سنت می گوید: «او بسیار نیکو صورت، خوشرو، کریم، سخی، بردبار، خوش معاشرت، زیرک و با فراست بود... ».(1070)

ابن فوطی درباره خواجه می گوید: «خواجه مردی فاضل، کریم الاخلاق، نیکو سیرت، و فروتن بود و هیچ گاه از درخواست کسی دلتنگ نمی شد و حاجتمندی را رد نمی کرد و برخورد او با همه با خوشرویی بود».(1071)

2 - با مراجعه به کتب تاریخ شیعه و سنی که فتح بغداد را در آن زمان بررسی کرده اند پی می بریم که خواجه نصیر نقشی در آن نداشته است.

ابن فوطی بغدادی حنبلی که در هنگام این واقعه چهارده سال داشته و اسیر شده است، واقعه فتح بغداد را به طور کامل شرح می دهد ولی ذکری از خواجه نصیر به میان نیآورده است.(1072)

ابن طقطقی حوادث بغداد را با یک واسطه نقل می کند. او نام خواجه را تنها یک بار به خاطر واسطه بودن ملاقات ابن علقمی به میان آورده، ولی ذکری از خواجه و ترغیب او در حمله مغول نکرده است.(1073)

ابوالفداء در کتاب خود به تفصیل نحوه حمله و فتح بغداد را توسط هلاکوخان بیان می کند ولی ذکری از خواجه نصیر به میان نیآورده است.

ذهبی نیز پس از ذکر حوادث بغداد نامی از خواجه به میان نیآورده است.(1074)

صلاح الدین صفدی که حدود چهل سال بعد از واقعه بغداد به دنیا آمده، بعد از ذکر آن واقعه، نامی از خواجه به میان نیآورده است.(1075)

جلال الدین سیوطی نیز در شرح وقایع سقوط بغداد نامی از خواجه ذکر نکرده است.(1076)

ابن خلدون نه تنها در تاریخ خود ذکری از خواجه به میان نیآورده بلکه درباره او می گوید: «برای مسلمانان نافع بود».(1077)

ابن کثیر می گوید: «این که مشهور است خواجه نصیر طوسی هلاکو را وادار به قتل خلیفه نمود از صحت آن خدا می داند ولی به نظر من شخص عاقل و فاضل چنین کاری را آنجام نمی دهد».(1078)

محمدبن علی بن طباطبا که کتابش را در سال(701 ه ق) یعنی چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد نوشته است می گوید: «حق مطلب این است که از بین رفتن هر دولتی در هرزمان به واسطه علل داخلی و خارجی است. سقوط خلافت خاندان عباسی تابع همین اصل کلی است. اما علل خارجی که منجر به سقوط خلافت عباسی گردید آن بود که مغول ها از تاریخی که قوت گرفته و به کشور گشایی پرداختند درصدد فتح بغداد بودند... اما علت داخلی فتح بغداد، ضعف حکومت عباسی است. لذا این پیشامد نتیجه سستی عزم و ضعف اراده خلیفه و ظلم و جور پسرش و نفاق امیران و سران لشکر بود».(1079)

بنابراین، خواجه نصیر طوسیرحمه‌الله در پیدایش این واقعه نقشی نداشته است و خود هلاکو بعد از فتح دژهای اسماعیلیان دستور فتح بغداد را داده است.

3 - شخصیت های بزرگ و دانشمندان دیگر غیر از خواجه، ملازم سلطان مغول و طرف مشورت او بوده اند، چنان که خواجه رشیدالدین فضل اللَّه که نوه رئیس الدوله همدانی است، می گوید: «هنگامی که هلاکو به سوی بغداد رفت، سیف الدین بتیکچی که مدبّر مملکت بود و خواجه نصیرالدین و صاحب سعید علاءالدین عطامک - مؤلّف تاریخ جهان گشای جوینی - در خدمت مغول بودند».(1080)

از این تعداد فقط خواجه نصیر شیعه بود و بقیه از رجال اهل سنت بودند که خلیفه را امیرالمؤمنین می دانستند. بنابراین، اگر مشاوران هلاکو این اندازه در وی نفوذ داشته اند که قادر بودند او را از حمله به بغداد باز دارند، چرا در آن میان تنها گناه این امر متوجه خواجه نصیر شده است؟ در حالی که سیف الدین در فتح بغداد وزیر هلاکو بوده است.

4 - مهم ترین دلیل عدم دخالت خواجه در فتح بغداد، ماجرای کشته شدن شرف الدین محمّد برادر بزرگ سیدعلی بن طاووس و بسیاری از علمای سادات و شیعیان است. حتی در این واقعه، مغول مقابر قریش را ویران و حرم کاظمینعليهما‌السلام را سوزاندند و هیچ قدرتی هم مانع آنان نبود، به طوری که در کتاب «جامع التواریخ» آمده است: «سیف الدین بتیکچی سنّی، وزیر هلاکو، صد نفر از مغول را به نجف فرستاد تا کسی متعرض مرقد منور امیرمؤمنانعليه‌السلام نشود».(1081)

اگر خواجه نصیر در آن واقعه حضور یا دخالت داشته است چرا از کشته شدن شیعیان ممانعت نکرده است؟ و چرا مانع از آتش زدن حرم کاظمین نشده است؟

5 - یکی از علل حمله مغول به بغداد نفوذ عیسویان در لشکر مغول بوده است و همان طور که می دانید، همزمان با حمله مغول به ایران، مسیحیان شکست سختی در جنگ های صلیبی از مسلمانان خوردند. بنابراین با قوم وحشی مغول طرح دوستی ریخته و سعی کردند با کمک آن ها شکست خود را جبران کنند. از این رو می توان گفت نفوذ زیاد زن هلاکو که عیسوی بود و سفارش برادر هلاکو و نیز سردار سپاه مغول که مسیحی بود، نقش مهمی در فتح بغداد داشتند.

امامیه

سیدمرتضی در کتاب «العیون و المحاسن» می گوید: «امامیه گروهی هستند که قائل به وجوب امامت و عصمت و وجوب نص می باشند... »(1082)

سمعانی در کتاب «الانساب» می گوید: «امامیه جماعتی از غالیان شیعه اند و علت ملقّب شدن آنان به این لقب آن است که امامت را تنها برای علی و اولاد او می دانند و معتقدند که مردم احتیاج به امام دارند. و منتظر امامی هستند که به زودی در اخر الزمان ظهور کرده و زمین را از عدل و داد پر خواهدکرد آن گونه که از ظلم پر شده باشد.(1083)

در پاسخ سمعانی می گوییم: شیعه دوازده امامی از هرگونه غلو در حق هریک از اهل بیتعليهم‌السلام که آنان را از درجه عبودیت و بندگی خارج کند مبرا است، همان گونه که از هرکسی که نصب و عداوت آن ذوات مقدسه را در دل داشته باشد بیزار است. سمعانی این اعتقاد را غلو می داند، این عین ادعا است. شیعه دوازده امامی در اعتقاد به امامت حضرت علیعليه‌السلام و اولاد معصومش و ضرورت امامت و ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام در اخر الزمان به ادله ای قطعی از عقل، کتاب، و سنت تمسک می کند، چگونه این اعتقادات غلو و تجاوز از حد است؟ جز آن که با عقاید شما موافقت نداشته و از آن تجاوز نموده است؟

شیعه جعفری

در این عصر شیعه دوازده امامی به شیعه جعفری معروف شده است. و این بدان جهت است که مذهب شیعه در فروع همان مذهب امام جعفر صادقعليه‌السلام می باشد به اعتبار این که بیشتر تعلیمات تشیع از آن حضرت اخذ شده است، گرچه اعتبار روایات حضرت صادقعليه‌السلام در فروع فقه از دیگر امامان بیشتر است لذا مذهب شیعه را مذهب جعفری نامیده اند.

سر این مطلب آن است که عصر حضرت صادقعليه‌السلام در اخر حکومت دولت اموی بود. هنگامی که آن حکومت رو به ضعف گرویده و در اوائل عصر دولت عباسی قرار داشت. آنان در ابتدای حکومتشان تعصب شدید به خرج ندادند؛ زیرا دولتشان هاشمی بود، لذا اهل بیت در آن ایام از ازادی نسبی برخوردار بودند و بدین جهت توانستند در نشر دین و مذهب کوشش فراوانی داشته باشند. ولی در عصر منصور و هارون الرشید و امثال آن دو از پادشاهان ظالم، راویان از اهل بیتعليهم‌السلام تقلیل یافت و این به جهت فشارهای سیاسی و خوف شدیدی بود که بر اصحاب امامان وارد می شد.