سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)0%

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

نویسنده: احمد لقمانی
گروه:

مشاهدات: 7435
دانلود: 1937

توضیحات:

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7435 / دانلود: 1937
اندازه اندازه اندازه
سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

شهادتگاه ابوالفضل

با نگاهی به سخنان آسمانی معصومانعليهم‌السلام و گذری بر آثار سیره نویسان درمی یابیم که امام حسینعليه‌السلام پیکر پاک اصحاب باوفای خود را از میدان کارزار خارج می ساخت و به خیمه ی دارالحرب منتقل می کرد. برخی از آنان را چون قاسم خود به خیمه ها می برد و بعضی دیگر را به دستور حضرت جابه جا می کردند.(۱۰۷) .

از سوی دیگر، بدون هیچ تردیدی، بدن مطهر عباس را به خیمه منتقل نکرد و آن پیکر را در شهادتگاه خود بر زمین باقی گذارد. محلی که اینک حدود سیصد متر از حائر حسینی فاصله داشته، صحن و سرای حضرت ابوالفضلعليه‌السلام در آن قرار دارد. آن برخورد عاطفی با شهدای در خون غلتیده و باقی گذاردن پیکر عباس در شهادتگاه موجب سخنان گوناگون ژرف اندیشان و محققان شده است.

پاره ای وضع دلخراش بدن و شدت جراحات آن را سبب ناتوانی امام در انتقال آن به عقب میدان دانسته اند.(۱۰۸) عده ای خواست ابوالفضلعليه‌السلام را دلیل این امر شمرده اند، در نظر این گروه وعده ی آب عباسعليه‌السلام به کودکان به ویژه سکینه و ناتوانی اش در عمل به آن موجب شد تا چنین تقاضایی کند.

اما برخی از صاحب نظران این سخنان را قابل جواب دانسته، دلیل دیگری برای این عمل امامعليه‌السلام بیان می کنند. اینان بر این باورند که امام حسینعليه‌السلام با نگرش از بلندای بصیرت و آینده نگری، بر آن بود تا عظمت مقام و گستره ی شخصیت عباس در طول تاریخ و برای فردا و فرداییان درخشان تر شود و دارای آستانی مستقل، گنبدی سر به فلک کشیده وصحن و سرایی علوی باشد.(۱۰۹)

عاشقان از دور و نزدیک به آستان مقدسش حضور یابند و خوشحال و خرسند از نسیم کرامات و الطاف علمدار کربلا، به شهر و دیار خود بازگردند. از این رو امام صادقعليه‌السلام برای زیارت عباسعليه‌السلام آدابی خاص بیان می فرماید:

چون خواستی عباس بن علیعليه‌السلام را زیارت کنی، در کنار شط فرات، مقابل حایر و جنب در سقیفه بایست و بگو:

«سلام الله و سلام ملائکة...»(۱۱۰) . و اینک که قریب چهارده قرن از شهادت آن حضرت می گذرد، عالمان محقق و ژرف اندیشان عرصه ی علم و دانش، قبر مطهر عباسعليه‌السلام را مقابل حرم حسینی و نزدیک شط فرات، در محل فعلی، دانسته اند و این عظمت چشمگیر و فرزانگی عالمتاب را نتیجه ی تدبیر امام حسینعليه‌السلام می دانند.(۱۱۱) .

تاریخ مرقد عباس

تاریخ بیانگر آن است که همواره افرادی با قلبی لبریز از عشق و دستی پر از سخاوت به نوسازی، تعمیر و بازسازی حرم مطهر عباسعليه‌السلام همت گمارده اند. در میان این ارادتمندان گروهی از پیروان ادیان مختلف، که گره مشکلات خود را با لطف باب الحوائج گشوده اند، نیز دیده می شوند.

هر زمامدار و شخصیتی که به تعمیر و بازسازی و یا گسترش حرم امام حسینعليه‌السلام پرداخته، حرم مطهر حضرت ابوالفضل را نیز تعمیر و بازسازی کرده است. آل بویه مخلص ترین حاکمان به خاندان رسالت بوده اند که با برپایی مراسمی خاص، یاد و نام امام حسینعليه‌السلام و برادرش را زنده نگاه داشتند. این کار عظیم در زمان عضدالدوله دیلمی، که تشیع دین رسمی اعلام شد، گستره ای افزون یافت. او در سال ۳۷۱ قمری بنای حرم حضرت اباالفضلعليه‌السلام و گنبد آن را برعهده گرفت(۱۱۲) .

پس از آل بویه، صفویان نقشی چشمگیر در عمران و پیشرفت بارگاه عباسعليه‌السلام از خود نشان دادند و کاشی کاری گنبد، توسعه ی رواق و صحن و بنای ایوان جلو در اول حرم انجام شد و فرشهای گران قیمتی به آستانه ی حضرت اهدا شد. تعمیر، توسعه و بازسازی صحن و سرای علمدار کربلا همچنان ادامه یافت و در زمانهای مختلف، برخی از قسمتها کاشی کاری، بعضی از جاها طلا کاری شد و یا ضریحی از نقره خالص برای قبر مطهر فراهم گردید.(۱۱۳)

و در پی این فعالیتهای مخلصانه، حرم مطهر با سنگ مرمر فرش شد، گنبد و گلدسته ها تعمیر و یا کاشی کاری گردید و ضریحی دیگر برای مرقد تهیه شد، تا آنکه حرم مطهر دارای بنایی بزرگ گردید که ضریحی از نقره سفید در وسط آن قرار گرفت. اطراف آن رواق هایی بود که همه به یکدیگر راه داشتند و بر فراز این چهار رکن، گنبدی از کاشی های زیبا و رنگارنگ بنا گردید.

و در برابر آن، دو گلدسته که سر آن طلای خالص و قسمت پایین از کاشی پوشیده شده، وجود داشت. در سال ۱۳۷۵ قمری، طلا کاری گنبد انجام شد و روز ۲۸ رجب سال ۱۳۸۵ شهر کربلا شاهد ورود ضریح جدیدی از طلا و نقره ی خالص، با سنگهای قیمتی همراه با مینا کاری بود. این ضریح مقدس به همت و دستور علامه ی بزرگ، آیت الله سید محسن حکیم در اصفهان ساخته شد. روز استقبال از آن، یکی از روزهای به یادماندنی کربلا بشمار می رود(۱۱۴) .

مقام دست های ابوالفضل

شیعیان شیفته و پیروان ولایت اهل بیتعليهم‌السلام سیره ای سپید و روشن از خود به جای گذارده اند. جوشش عشق و ارادت آنان به خاندان رسول اکرمعليه‌السلام چنان تأثیر بر آنها گذارده که هر چه را یاد و نام آن پاکان را در اذهان زنده می کند، مورد احترام قرار می دهند. قبر مطهر، محل عبادت، مسیر عبور، جای پا و هر اثری هر چند کوچک را بزرگ شمرده و غبارش را سرمه ی چشم می سازند. مقام دستهای حضرت ابوالفضلعليه‌السلام جایگاهی است، که از دیرباز مورد توجه شیعیان بوده است.

مقام دست راست در شمال شرقی دروازه ی بغداد، در محله ی باب خان، نزدیک در شرقی صحن حضرت ابوالفضلعليه‌السلام قرار دارد. در دیوار مقام، ضریحی کوچک وجود دارد که کتیبه ی آن، دو بیت فارسی است:

افتاد دست راست خدایا ز پیکرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

اما هزار حیف که یک دست بی صداست(۱۱۵)

مقام دست چپ عباس در بازارچه، نزدیک در کوچک صحن در جنوب شرقی، واقع است. بر دیوار نرده ای قرار دارد که بر کاشیهای آن اشعاری از شیخ محمد سراج نوشته شده است.

ترجمه ی شعرها چنین است:

اگر می خواهی از من بپرس و به پاسخ قانع کننده ام گوش کن.

همانا در این مکان مقدس دست چپ عباس، که دریای کرم بود، قطع شد.

آری، پس از آن که دست راست او در کنار علقمه از تن جدا شد، در اینجا دست چپش قطع شد.

اشک دیدگان را بر چهره ات رها کن و در این غم گریه کن که شایسته است به جای اشک، خون گریه کنی(۱۱۶) .

فضایل «ابوالفضل»

اشاره

امام سجادعليه‌السلام :

همانا برای عباس نزد خداوند تبارک و تعالی مقامی است که تمامی شهیدان آرزوی چنان منزلتی در روز قیامت دارند.(۱۱۷) .

نگاهی از سر تأمل و بصیرت بر دایرةالمعارف صفات ابوالفضلعليه‌السلام ، شناختی بیشتر و صفایی افزون نصیب انسان می کند. منظومه ای از فضایل ارجمند و آسمانی مقابل دیدگان نمایان می شود و انبوه برجستگیهای چشمگیر و مقدس در وجود فردی غیر معصوم دیده می شود.

در این میان، اطاعت بی چون و چرا در ولایت و پیروی تمام عیار در امامت چون مشعلی فروزنده به چشم می خورد. ابوالفضلعليه‌السلام که در گلستان سه امام پرورش یافت، علاوه بر صفات خانوادگی و کمالات ارثی، خود نیز شاگردی کوشا در کسب فضایل پدر و برادران بود و پس از آنان مظهر صفات پسندیده محسوب می شد. بدین جهت، گذرگاه های سخت امتحان را با موفقیت طی کرد و کامیاب و موفق به قله های تکامل و ترقی دست یافت.

پاره ای از فضایل ابوالفضلعليه‌السلام را بررسی می کنیم تا کام جان خود را با جرعه ای از آن همه ارزشهای اخلاقی شیرین نموده، توفیقی در کسب این صفات به دست آوریم:

ایمان، یقین و بصیرت

شخصیت عباسعليه‌السلام با ایمان به خداوند، یقین سرشار و بصیرت بسیار، پی ریزی شده بود. او در آغوش پدر و دامان مادر فراگرفت که ابتدا باید ایمان خود را به کاملترین مرتبه و یقین خویش را به بهترین درجه رسانده و با نگرش دقیق بصیرتی ژرف پیدا کند و در پی آن نیتی زلال و عملی صالح به دست آورد. از این رو بینشی تابناک داشت و در لغزشگاه های فکری، کوچکترین خطایی از او دیده نمی شد. هنگام نرمش و زمان خشونت را به خوبی می دانست و در مهلکه های ستیز و نبرد خاطرات پرباری از خود باقی می گذارد. دیدگان پرنورش اعماق حقایق را می دید و قلب پر فروغش پرده های ابهام و تردید را کنار می زد. آنجا که حکومت امویان طوفانی سهمگین برای اسلام و مسلمین بود،

عباس در راه دفع این خطر جهاد کرد و چون هنگامه ی حمایت از ولایت و امامت فرا رسید، بدون هیچ سخن در اختیار امام زمان خود بود.

دشمن که جلوه های گوناگون و چشمگیر شخصیت عباسعليه‌السلام را باور داشت، بیشترین همت خود را در جداسازی وی از امام حسینعليه‌السلام صرف کرد تا بدین وسیله ضربه ای سهمگین از درون بر سپاه حسینعليه‌السلام وارد کند. اما دیدگان بصیرت آمیز و قلب پر ایمان عباسعليه‌السلام ، امان نامه ها و وعده های پول و مقام را سرابی بیش ندانست و با یقین سرشار تا آخرین لحظه ایستادگی کرد.

امام صادقعليه‌السلام که از بلندی آگاهی و معرفت خویش به اوصاف ابوالفضلعليه‌السلام می نگرد، نخستین فضیلت وی را بصیرت بسیار و ایمان راسخ می شمرد؛ صفتی که بنیان تمام فضایل محسوب می شود و در آرمان دهی آنها، نقشی ژرف و به سزا دارد(۱۱۸) .

شجاعت

شجاعت صفت سعادتمندان عالم است که در برابر حوادث گوناگون، با مقاومتی پر صلابت، هیچ گاه ضعف و زبونی به خود راه نمی دهند و با خروشی مقدس، موانع راه را کنار زده، ابتدا بر دشمن درون و سپس بر دشمن بیرون غلبه پیدا می کنند و از جبن و ترس خلاصی یافته و در ورطه ی تهور و بی باکی قرار نمی گیرند. اینان به عالی ترین درجه ی اعتدال دست یافته و چون ستاره های فروزان در آسمان زندگانی خود می درخشند. عباسعليه‌السلام فرزند شجاعترین مرد روزگار بود و افزون بر آن تکیه بر وراثتی چشمگیر از سوی مادر داشت.

او با تلاش خویش به استعدادهای بالقوه ی خود فعلیت بخشید و با صفات اکتسابی، دلاوری کم نظیر در زمان خود شد. مجسمه ای از شجاعت گردید و در هیچ جنگی رعب و وحشت در خود راه نمی داد. آنچه در گذر زمان از پدر آموخته بود در روز عاشورا به همگان تعلیم داد و در حادثه ی کربلا، قهرمانی جهانی و جاودان برای همیشه تاریخ گردید. از این رو قرن های بسیاری می گذرد و ابوالفضلعليه‌السلام ضرب المثل شجاعت، مردانگی و مقاومت محسوب می شود.

مرحوم سید جعفر حلی در اشعار ارزشمند خود شجاعت عباس را اینگونه به تصویر کشیده است:

«چهره ی دشمن از ترس مرگ عبوس شده بود و عباس در آن میان خندان و متبسم بود. اگر قضای حتمی نبود با نیروی شمشیر عباس، هستی محو می شد اما خداوند هر آنچه حکم کند و بخواهد محقق خواهد کرد.»(۱۱۹) .

و دیگری(۱۲۰) این سان صفات عباس را بیان می کند:

«او در همه جا پرچم جهاد است و در لحظه ی دیدار دشمن نمونه پایداری است. بزرگواری و مناعت، هیبت و عزت را از علی به ارث برده است. در هر حادثه ای دلش محکم و استوار است و دل هر بیننده ای را می لرزاند.»(۱۲۱) .

ادب

ایمان و وفا سایه ی بالای تو بود

ایثار علی نقش به سیمای تو بود

گر لب نزدی به آب دریا عباس

دریای ادب میان لبهای تو بود(۱۲۲)

جهان هستی، ادبستان است و استاد آن پروردگار متعال. ممتازان این ادبستان، انبیا و امامان معصومعليهم‌السلام هستند و سر سلسله ی آنان، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که فرمود:

«أدَّبَنِي رَبِّي فأحسَنَ تأدِيبي »(۱۲۳) .

خدایم مرا ادب کرد و چه نیکو ادب نمود.

و بدین سان قرآن، «مأدبة الله»؛ یعنی کتاب ادب آفرین(۱۲۴) نام گرفت تا آدمیان همیشه و همه جا، «حدود هر چیزی را رعایت کرده»(۱۲۵) و مؤدب باشند. ابوالفضلعليه‌السلام رادمردی فرزانه بود که در لحظه لحظه ی زندگانی خود از کیمیای ادب استفاده های ارزشمندی کرد.

آن زمان که با پدر بود، همچون عبدی مطیع و گوش به فرمان، سخنان وی را آویزه ی هوش خود می کرد و دستوراتش را با جان می پذیرفت. او در برابر مادر خویش، قامت ادب بود و صمیمیت، مهربانی و تواضع را وظیفه ی همیشه ی خود می دانست.

آن هنگام که امام حسنعليه‌السلام ، روشنی افروز امامت شد، تبعیت و پیروی از امام و مقتدا، سرلوحه ی کارهای عباسعليه‌السلام بود. و آنگاه که امام حسینعليه‌السلام ، زینت آرای امامت شد، ابوالفضلعليه‌السلام با نیک اندیشی و فراست، احساسات پاک خود را با بینشی مقدس درهم آمیخت تا در مسیر ولایت، انسانی کارآمد و پرتوان شود. و آرمان امام خود را دنبال کند.

در کنار آن، برای خاندان و اهل بیت اباعبداللهعليه‌السلام خدمتگزاری شایسته و با معرفت محسوب می شد. و احترام چشمگیری به خواهر خود، حضرت زینبعليها‌السلام می کرد و کودکان و خردسالان را در ادب بزرگ می نمود و همواره با لبی لبریز از لبخند و قلبی مالامال از عشق در خدمت آنان بود. از هنگام حرکت از مدینه تا زمان ورود به کربلا، چشمان تیزبین و کیاست کم نظیر وی، مشکلات و دشواریهای بسیاری را برای زنان و کودکان آسان می نمود و روزهای حیات عباس در کربلا او را چون غمخواری شیرین سخن و همرازی مؤدب برای همگان نموده بود.

در برابر امام حسینعليه‌السلام بدون اجازه سخن نمی گفت و به هنگام راه رفتن، پیش از او حرکت نمی کرد، برترین امر را رضایت امام زمان خویش می دانست و بیشترین همت خود را در این راه صرف می نمود. آنگاه که راهی میدان نبرد شد نیز اذن امام را طلبید و فریاد دادخواهی و مظلومیت برادر را به گوش همگان رسانید تا اتمام حجتی دیگر برای دشمن باشد.

هنگامه ی ظهور برترین ادب و احترام امام حسینعليه‌السلام ، هنگام ورود او به شریعه بود. لحظه ای که دست در آب فرو برد تا کام تشنه ی خود را جرعه ای بنوشاند، ناگاه یاد عطش مولای خود نمود و بی درنگ آب از دست خود فروریخت و تشنه از شریعه خارج شد(۱۲۶) .

آزادگی و عزت نفس

عباسعليه‌السلام دین باوری هوشمند بود که در ایام زندگانی خود لحظه ای زیر بار ذلت و خواری نرفت، به مقامات پست و زودگذر دنیا پشت پا زد و برای شیرینی لذت دنیا بندگی حکام اموی و وعده های پوچ آنان را نپذیرفت. او با شوق و اخلاص، جهاد در راه خدا را انتخاب کرد تا بر مرگی آگاهانه و در خدمت امام آزادگان جهان، با عزت نفس و سرفرازی شهید شود و برای همیشه ی تاریخ، درس آزادگی به انسانها دهد(۱۲۷) .

او وارسته ای بلند اختر بود که با تحمل سختیها و رنجها آرمان الهی و توحیدی خود را پی گرفت و با عبور از تمام قیود زمینی به مرز رهایی از مادیت و تعلق دست یافت. پرورده ای پویا و پارسایی ربانی گردید و با تعلیم و تربیت مکتب خویش بر بلندای آزادگی جای گرفت. آن حضرت، عزت را از خدا، پیامبر او و مؤمنان می دانست(۱۲۸) و اطاعت از زمامدار عادل و امام زمان خود را برترین افتخار و مرتبه می شمرد. او به خوبی آموخته بود که حاجت خواستن از مردم، عزت را سلب و حیا را نابود می کند و عزت نفس، ثمره ی بی نیازی از آنچه نزد دیگران است خواهد بود.(۱۲۹) از این رو چون دشمن خواست از راههای مختلف او را بفریبد و دنیا را مقابل دیدگانش زینت دهد، با تمام توان رد کرد و دست از یاری امام خویش برنداشت و با این باور به دیدار محبوب خود شتافت.

وفاداری

ای قد و قامت تو معنی قد قامت من

ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم

مادرم داد به من درس وفاداری را

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم(۱۳۰)

در فهرست فضایل ابوالفضلعليه‌السلام ، وفاداری چون ستاره ای نورآفرین به چشم می خورد و نام عباس با صفت وفا همیشه و همه جا همراه بوده است. آنان که در عرصه ی صفات آسمانی به دنبال «ابرار» و «سعادت پیشگامان» اند این فضیلت را نشانی ارزشمند برای آنان شمرده(۱۳۱) و به خوبی با سیره ی دردمندان وفادار آشنا هستند؛ بلند اخترانی که همیشه جام بلا و رنج می نوشند و هیچ گاه از مهر و وفا به ارزشهای اخلاقی و ملکوتی مکتب خویش جدا نمی شوند(۱۳۲) .

عباسعليه‌السلام شخصیت نستوهی بود که وفاداری خود را در ابعاد وفای به دین، وفای به امام زمان و وفای به امت راستین تجلی بخشید. روح پر خروش و قلب شوریده ی او لحظه ای از دین اسلام غافل نمی شد و برای یاری آن تمام همت خود را صرف می کرد تا کژیها و نادرستیهای مکتب را زدوده، طراوت و عظمت واقعی برای آن باز آورد.

به سخن حسینعليه‌السلام که فرمود: «و علی الاسلام السلام» (اثری از اسلام باقی نمی ماند هنگامی که یزید رهبری آن را عهده دار باشد) اعتقادی قلبی داشت و با بدعتهایی که در دین بود به شدت مبارزه می کرد.

از سوی دیگر می دانست که حسین فرزند فاطمه و پاره ی تن رسول خداست که در هنگامه ای سخت، رهبری دین و پیشوایی مسلمین را عهده دار شده است و عهدی محکم و پیوندی ناگسستنی برای یاری او لازم است و باید در راه دفاع از اهداف مقدس امام مبارزه ای فراگیر و مردانه کرد. از این رو در راه وفاداری به حسینعليه‌السلام ذره ای کوتاهی ننمود و الگویی تمام عیار و وصف ناشدنی در این باره گردید، تا امت محمدی حقیقت دین را باز شناسند و آن را از هر پوسته ی ناپسندی جدا بنگرند(۱۳۳) .

امام صادقعليه‌السلام درباره ی وفاداری ابوالفضلعليه‌السلام می فرماید:

شهادت می دهم در برابر جانشین رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقام تسلیم بودی... به حجت خدا وفادار ماندی و خیرخواه امام خود بودی(۱۳۴) .

و حضرت ولی عصرعليه‌السلام در سلام خود به عباسعليه‌السلام چنین می فرماید: سلام بر ابوالفضل؛ عباس پسر امیرمؤمنانعليه‌السلام که جان خود را نثار برادرش کرد... و فدای او شد.(۱۳۵) .

صبر و بردباری

فتح الفتوح پیروزی ها و کامیابی ها صبر است؛ رمزی ملکوتی که چون با ایمان و تقوا عجین شود، جاودانگی و ابدیت به ارمغان می آورد. این صفت عرشی در سه بعد تجلی می کند و صاحبان خود را به والاترین رتبه ی انسانی صعود می بخشد: صبر بر مصیبت نخستین جلوه است که همراه خود سپاس خدای سبحان و شکر نعمت های پروردگار دارد و صبر بر سختی های عبادت مرتبه ای دیگر از این مقام است که تلخی ها و دشواری های اطاعت پروردگار را کاسته و شیرینی و حلاوت به جای آن می نشاند و صبر در معصیت و نافرمانی میوه ی دیگری از این شجره ی طیبه است، تحفه ای که به سان سپری فولادین گرفتاری ها را می زداید و غم و اندوه آدمی را می کاهد(۱۳۶) .

آنگاه که نگاهی دیگر در طومار زرین زندگانی حضرت ابوالفضلعليه‌السلام می کنیم، شعاع صبر و بردباری را در جای جای حیات پر افتخار وی می بینم. او دوران طاقت سوز پدر را دیده بود که می فرمود: صبر کردم، در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، و روزهای دشوار امامت امام حسنعليه‌السلام را لمس کرده بود و با این تجربه ی انبوه پای در راه یاری امام حسینعليه‌السلام گذارد. از این رو صبر را سپری محکم در بلاها گرفت و آوار مصایب و سختیها را با این نیرو از خود دور ساخت، و تا آنجا پیش رفت که درباره اش سروده اند:

عشق، عاشق به وفاداری تو

صبر بی تاب ز غمخواری تو

روشنی بخش شب بی سحر است

نور فانوس فداکاری تو(۱۳۷)

آری، عباس از اوان کودکی تا هنگامه ی کربلا خویشتن داری و صبر بر بلاها و مصایب را آموخت تا زمان امتحان فرا رسید و در کنار امام و پیشوای خود که صبر او ملایک آسمان را به حیرت افکنده بود، بهترین نمونه های شکیبایی و صبوری را از خود نشان داد. دست های جدا شده، چشمان به تیر نشسته و زبان معطر به نام و یاد خدا در دشواریها، شاهدی جاودان در دفتر زندگانی عباس محسوب می شد. او در راه دفاع از دین و رهبر، لحظه ای غفلت و سستی نکرد و هنگام اندوه و بلا، با یاد لقای خداوند جرعه های تلخ صبر نوشید تا حسینیان عالم، راه عبور از گذر تنگناهای دینداری را فراگیرند و با این پلکان ملکوتی به قله ی قدس و جاودانگی دست یازند.

اخلاص

سخنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و گفتار امیرمؤمنانعليه‌السلام ،به سان سروش عالم غیب، دگرگونی چشمگیری در اندیشه ی عباسعليه‌السلام ایجاد می کرد. او از

فرهیختگان بسیاری، واژه های بصیرت بخش پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آموخته بود که آن حضرت فرموده است: «ای مردم! همانا کسی که خداوند عزوجل را ملاقات کند در حالی که شهادت به یگانگی خدا و یکتایی او بدهد و مخلصانه، هیچ معبود دیگری همراه او نپذیرد، پروردگار او را داخل بهشت می کند... اگر کسی هیچ یک از صفات والا را نداشته باشد، ولی با اخلاص خداوند را بخواند برای او بهشت است».(۱۳۸)

او سال های همراهی با پدر را پر فروغ و تابناک از اخلاص و توحید می دید. از نبرد خندق و دلاوری خداباورانه با عمرو بن عبدود خبر داشت و یکرنگی و صفای سعادت بخش برادران خود در زندگانی را الگوی برتری می دانست. از این رو بیشترین تلاش خود را در راه کسب اخلاص و نیت پاک به کار می برد، هماره قلبی سالم از بدی ها، اعضایی تسلیم در برابر خداوند داشت و از بلندای وجودش آبشار نیکی ها و خیرات ریزان بود.(۱۳۹) .

عصاره ی اخلاص و خداباوری در وجود ابوالفضلعليه‌السلام نمایان بود. او شاگردی نمونه و فرمان بری مطیع در کلاس خلوص بود و بدانجا رسید که چشمه های حکمت از قلبش جوشیدن گرفت، امامان و حجت های خداوند زبان به ستایش اخلاص و اعمال او گشودند و او را انسانی وارسته از هواها و هوس ها دانستند؛ کسی که خطاب به نفس خویش فرمان دوری از ترس غیر خدا را داد(۱۴۰) و در هنگامه ی علقمه، خداوند را شاهد اعمال و نیات خود گرفت و حمایت از دین و امام خود را سرلوحه ی کارهای خود دانست(۱۴۱) .

چنین بود که امام صادقعليه‌السلام صحیفه ای روشنی بخش درباره ی این ویژگی عموی خود گشوده و می فرماید:

«من شهادت می دهم و خدا را گواه می گیرم که تو راه جنگاوران و شهیدان بدر را پیمودی... و خداوند یادت را در ملأ اعلی بلند ساخت».(۱۴۲) .

رأفت و مهربانی

مهربانی، عطوفت و رحمت از صفات خداوند متعال و انسانهای خدایی است. انبیا و امامان معصومعليهم‌السلام رتبه ای برتر از دیگران داشته و فرهیختگان پاک سرشت که خود را رهرو آنان می دانند، توشه های بسیاری از رأفت و مهرورزی دارند، دلسوزان مردم و طبیبان مهربان هستند که ستمدیدگان را یاری و مستمندان را ترحم می کنند و خویشتن را به زحمت و سختی انداخته تا دیگران در آسایش به سر برند.

عباسعليه‌السلام فرشته خویی رحیم و مهربان بود که توان دیدن لب های خشکیده و صورت های تفتیده کودکان را نداشت و قلبش مالامال از عطوفت به مظلومان بود. آنجا که رنگ پریده و دستان لرزان و چشمان گریان اطفال را می دید، لحظه ای درنگ نمی کرد و برای سیراب ساختن آنان به سوی شریعه رهسپار می شد. لقب «سقا» صفتی بود که پیش از عاشورا به او داده شده بود، زیرا شجاعت کم نظیر و دلیرمردی چشمگیر او، چندین بار تشنگی از کام زنان و کودکان گرفته و گوارایی آب برای آنان فراهم ساخته بود.

این ویژگی پر بها بود که وی را بر آن داشت خدمت امام رسیده اذن میدان طلبد و در سخن خود، خبر از «تنگی سینه و بیزاری از دنیا» دهد،(۱۴۳) چرا که ناله های کودکان و فریاد العطش اطفال، امان از وی ربوده بود. از این رو امام در جواب برادر خود فرمود: پیش از آن که به میدان روی برای کودکان مقداری آب بیاور. و این انگیزه ی قدسی که برخاسته از قلبی عطوف و وجودی مهربان بود، وی را بر آن داشت که به سوی شریعه رود و با هزاران سرباز محافظ نبرد کند و در آخرین لحظات زندگانی که امام حسینعليه‌السلام را بر بالین خود زیارت کرد، شرمساری خود را از روی اطفال چشم به راه و منتظر بیان کند.

کرامات ابوالفضل

اشاره

- برای بعضی از اولیا، مقربان و بندگان شایسته ی خدا، کارهایی خارق عادت و چشمگیر ثابت شده که «کرامت» نامیده می شود، کرامت همچون معجزه از بندگان برگزیده ی خدا سر زده و به دور از کارهای عادی است، ما برخلاف معجزه برای مبارز طلبی یا تحدی انجام نمی شود، بلکه جدیت در عبادت و بندگی موجب رسیدن به این مقام و دست یابی به «کرامت» خواهد بود. (ر.ک: بررسی مسائل کلی امامت، ابراهیم امینی، ص ۳۵۳ و ۳۵۴).

گستره ی عنایات ابوالفضلعليه‌السلام به منطقه خاص، کیش مشخص و انسان های ویژه ای محدود نمی شود. افراد بسیاری در مناطق مختلف، با باورهای گوناگون، دست نیاز و زبان راز به سوی مقام والای عباسعليه‌السلام گشوده اند، کرامتی معجزه آسا از آن حضرت دیده اند و به تلافی این مرحمت هر سال بیرق یاد آن دلاور نینوا را برافراشته، صدای «السلام علیک با اباالفضل العباس» را به گوش دلدادگان و پاک سیرتان رسانده اند. مناسب دیدیم در این مقال، نمونه هایی چند از کرامات بسیار این شخصیت معنوی را ذکر کرده، پرتوی از خورشید وجودش را نمایان کنیم:

سزای قسم دروغ

فصل زمستان بود و شب های سرد آن توان افراد را می گرفت. در یکی از این شب ها سر بر پاشنه ی یکی از درهای حرم مطهر سیدالشهداعليه‌السلام گذاشته بودم که پیکر مرد عربی توجه ام را جلب کرد. گویا همه ی استخوانهای بدنش کوفته شده بود، چنان نفس می کشید که صدای آن به طرف دیگر ایوان می رسید. حالی سخت و بدنی ناتوان داشت. به سختی خود را حرکت داد و گفت: «اولاد عمی، اولاد عمی». فرزندان عمویم، فرزندان عمویم! بلند شدم و به طرف او رفتم. شبیه افرادی بود تازه از خواب بیدار شده اند. به چند نفر از جوانان، که اطراف او بودند، گفت: ریسمان بیاورید! گفتند: در این موقع شب ریسمان از کجا بیاوریم؟!

گفت: «عکال»(۱۴۴) به پایم بسته، مرا به طرف حرم حضرت ابوالفضلعليه‌السلام بکشید. کسانی که به سخنان مرد گوش می دادند، چنان کردند و او را به طرف حرم حضرت عباسعليه‌السلام کشاندند. چون به صحن حضرت ابوالفضلعليه‌السلام وارد شدند، مرد بلند شد و مقابل ایوان ایستاد و از حضرت عذرخواهی کرد.

علت این قضیه را جویا شدم. آنان گفتند: این شخص فردی را به دزدی متهم کرده بود. او گفته بود خدمت حضرت عباسعليه‌السلام می رویم و آنجا قسم می خوریم. این دو به حرم آمدند. متهم قسم خورد و سالم ماند؛ اما وقتی این مرد قسم خورد، یکباره نقش زمین شد و همه دریافتند به دروغ قسم خورده

است. در حالی که تنها نفس می کشید و بدنی بدون حرکت داشت او را به طرف مرقد مطهر سیدالشهداعليه‌السلام بردیم تا شفایش را از امام دریافت کنیم. چون به ایوان سیدالشهداعليه‌السلام رسیدیم، او را به حال خود گذاشتیم و رفتیم. پس از مدتی، دریافتیم که حضرتعليه‌السلام او را شفا داده است. چون از چگونگی قضیه پرسید گفت: من ناتوان افتاده بودم. ناگهان شخصی را دیدم که از طرف حرم حضرت ابوالفضلعليه‌السلام می آید؛ ولی گویا بر زمین راه نمی رود، بلکه زمین زیر پای او می پیچد. وقتی آن شخص به ایوان رسید، با جلو پای خود به من زد و فرمود: اگر برادرم از خدا بخواهد آسمان را زمین و زمین را آسمان می کند چیزی نیست، تو که... سپس وارد حرم شد و من شفا یافتم(۱۴۵) .

برخیز و به سر و صورت بزن

عالم والامقام شیخ حسن، که از نوادگان صاحب «جواهر» قدس سره است، از فردی موثق و مورد اعتماد، که شاهد این کرامت حضرت ابوالفضلعليه‌السلام بوده، چنین نقل می کند: مردی از طایفه ی «براجعه» در خرمشهر به نام «فحیلف» به مرضی درپاهایش دچار شد، درد به تدریج به همه ی پاهایش رخنه کرد و آن را از حرکت انداخت. سه سال بدین ترتیب گذشت.

اکثر مردم خرمشهر او را در کوچه و بازار و مجالس امام حسینعليه‌السلام مشاهده می کردند، در حالی که توان راه رفتن نداشت و هرگاه می نشست، چیزی بر پاهای خود می کشید. شیخ خزعل کعبی در خرمشهر حسینیه ای داشت که، در دهه ی اول محرم، در آن مجلس عزاداری برپا می کرد. رسم عزاداری در این شهر چنان بود که چون نوحه خوان در نوحه ی خود به ذکر شهادت می رسید اهل مجلس برمی خاستند و با لهجه های مختلف به سر و سینه می زدند. فحیلف در این مجلس شرکت می کرد و چون نمی توانست پاهای خود را جمع کند، در زیر منبر می نشست.

در روز هفتم محرم هر سال مصیبت حضرت ابوالفضلعليه‌السلام خوانده می شد و همگی برخاسته، به شیوه ی معمول عزاداری می کردند. در این سال نیز زنان و مردان با شور و شوق بسیاری گرم عزاداری بودند که فحیلف ایستاد و در حالی که به سر و روی خود می زد چنین نوحه خواند:

«منم فحیلف که عباس مرا بر سر پا داشت»چون مردم این کرامت را از حضرت ابوالفضلعليه‌السلام مشاهده کردند هجوم آورده، او را در آغوش گرفتند و بوسیدند، لباس هایش را برای تبرک پاره پاره کردند و با خود بردند. شیخ خزعل به خدمتکارانش دستور داد که او را از میان مردم خارج کنند و به یکی از اطاق های مجاور ببرند! آن روز شور و شوق مردم در عزاداری بیش از عاشورا شد و فریاد و شیون زن و مرد تمامی شهر را به لرزه درآورد. اشک از چشمان ریزان بود و صدای یا اباالفضل کوچه و بازار را پر کرده بود. شیخ خزعل، هر روز برای حاضران مجلس طعامی تهیه می کرد در آن روز بسیار دیرتر از روزهای قبل موفق به پذیرایی سوگواران شد.

گروهی نزد فحیلف آمدند و چگونگی شفای او را جویا شدند. او گفت:

وقتی مردم به عزاداری حضرت ابوالفضل مشغول بودند، من زیر منبر بودم. در همین حال به خوابی کوتاه رفتم، مردی بلند قامت و خوش سیما را بر اسبی سپید و درشت هیکل در مجلس دیدم. آن مرد به من گفت: ای فحیلف! چرا برای عزای عباس به سر و صورت نمی زنی؟

گفتم: ای آقای من، توانایی ندارم. فرمود: برخیز و به سر و صورت بزن. گفتم: مولایم، نمی توانم برخیزم. دو مرتبه فرمود: برخیز و به سر و صورت بزن.

گفتم: مولایم، دستت را بده تا برخیزم. فرمود: «من دست ندارم».

گفتم چگونه برخیزم؟فرمود: رکاب اسب را بگیر و برخیز. پس من رکاب اسب را گرفتم، اسب جهید و مرا از زیر منبر خارج کرد و از من غایب شد. در این لحظه به خود آمدم و دیدم سلامت خود را باز یافته ام.(۱۴۶)