شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387575 / دانلود: 11325
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

می نمایند که حسن و حسین از طرف مادر پسران رسول خدا هستند؛ هم چنانکه خداوند در قرآن مجید عیسی را از ذریّه ابراهیم خوانده از طرف مادرش مریم.

محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطّالب ،(۱) و ابن حجر مکی درصواعق محرقه (۲) از طبرانی از جابر بن عبد اللّه انصاری و خطیب خوارزمی درمناقب (۳) از ابن عباس نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ان الله عز و جل جعل ذریه کل نبی فی صلبه و جعل ذریتی فی صلب علی بن أبی طالب؛ یعنی خدای عزّ و جل ذریّه هر پیغمبر را در صلب خودش قرار داد و ذریۀ مرا در صلب علی بن أبی طالب قرار داد.

و نیز خطیب خوارزمی درمناقب (۴) و میر سیّد علی همدانی شافعی، درمودة القربی (۵) و امام احمد بن حنبل که از فحول علمای شما می باشد درمسند (۶) و سلیمان حنفی بلخی، درینابیع المودّة (۷) نقل می نمایند (با مختصر کم و زیادی در الفاظ) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ابنای هذان ریحانتان من الدنیا ابنای هذان امامان قاما او قعدا ؛ یعنی این دو فرزند من (حسن و حسین) ریحانه منند از دنیا، و هر دو فرزندان من امامانند، خواه قائم بامر امامت باشند و خواه ساکت و قاعد. و شیخ سلیمان حنفی، باب ۵۷ از ینابیع المودّه(۸) را مخصوص همین موضوع قرار داده و احادیث بسیاری بطرق مختلفه از علماء بزرگ خودتان از قبیل طبرانی و حافظ عبد العزیز و ابن ابی شیبه و خطیب بغدادی و حاکم و بیهقی و بغوی و طبری بالفاظ و عبارات مختلفه نقل نموده که حسن و حسین فرزندان رسول خدا هستند.

در آخر همین باب از ابو صالح، و حافظ عبد العزیز بن الاخضر و ابو نعیم

____________________

۱- کفایة الطالب، ص۳۷۹، باب۱۰۰.

۲- صواعق المحرقة، ص۱۲۴، ۱۵۶.

۳- مناقب، ص۳۲۷، ح۳۳۹.

۴- مناقب، ص۱۳۸، ح۱۵۶.

۵- مودة القربی، ص۱۲.

۶- مسند احمد، ج۱، ص۷۷.

۷- ینابع المودة، ج۲، باب۵۴، ص۳۳-۴۶.

۸- ینابع المودة، ج۲، باب۵۷، ص۳۴۳-۳۵۰.

۱۰۱

و طبری (و ابن حجر مکی، درصواعق (۱) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی، در آخر فصل اول بعد از صد بابکفایة الطّالب (۲) و طبری در ترجمهحالات حضرت امام حسن (۳) )نقل نموده اند از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب که گفت:انی سمعت رسول الله یقول کلّ حسب و نسب فمنقطع یوم القیمه ما خلا حسبی و نسبی و کل بنی انثی عصبتهم لابیهم ما خلا بنی فاطمه فانی انا ابوهم و انا عصبتهم ، یعنی شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:“هر حسب و نسبی منقطع است روز قیامت مگر حسب و نسب من و هر اولاد دختری عصبه آنها از جانب پدر است مگر اولادهای فاطمه که من پدر و عصبه آنها هستم.”

و نیز شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی شافعی در کتابالاتحاف بحب الاشراف (۴) این حدیث را از بیهقی و دارقطنی از عبد اللّه ابن عمر از پدرش در موقع تزویج ام کلثوم نقل نموده.و جلال الدین سیوطی در کتاباحیاء المیت (۵) بفضائل اهل البیت نقلا از طبرانی دراوسط (۶) از خلیفه عمر نقل می نماید و سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی دررشفه الصّادی من بحر فضائل بنی النّبی الهادی (۷) در سال ۱۳۰۳ نقل و استشهاد نموده که اولادهای فاطمهعليها‌السلام اولاد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اند.

و اما شعر شاعر که شاهد آوردید در مقابل این همه دلائل محکمه مردود می شود چنانکه محمد بن یوسف گنجی شافعی فصل اول بعد از صد بابکفایت الطالب (۸) را در جواب همین شعر شاعر اختصاص باین معنی داده، که دخترزادگان پیغمبر فرزندان آن حضرت اند و علاوه این شعر شاعر کفر است که قبل از اسلام سروده، چنانچه صاحبجامع الشواهد نقل نموده.

____________________

۱- صواعق المحرقة، ص ۱۵۶.

۲- کفایة الطالب، ص۳۸۱.

۳- ذخائر العقبی، ص۱۴.

۴- الاتحاف بحب الاشرف، ۱۶.

۵- احیاء المیت، ص۱۱۳.

۶- المعجم الاوسط، ج۶، ص۳۵۷.

۷- رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، باب۳، ص۳۹-۴۲.

۸- کفایة الطالب، ص۳۷۹.

۱۰۲

از این قبیل دلایل بسیار است که ثابت می نماید فرزندان فاطمۀ صدّیقه سلام اللّه علیها فرزندان رسول اللّه اند. پس وقتی سلسلۀ نسب ما بحضرت أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام ثابت گردید، بنا بر دلائل معتبره ای که بیان نمودیم، ثابت است که فرزندان و ذراری رسول خدا هستیم و بزرگترین افتخار ما همین معنی می باشد و احدی چنین افتخاری ندارد مگر ذراری رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه خوش گوید فرزدق شاعر:

اولئک آبائی فجئنی بمثلهم

اذا جمعتنا یا جریر المجامع(۱)

خلاصه احدی از ابناء زمان و مردم دنیا نمی توانند ببزرگی پدران خود فخر و مباهات کنند، مگر شرفاء و سادات که نسبت آنها منتهی می شود بخاتم الانبیاء و علی مرتضیعليه‌السلام .

حافظ : دلایل شما بسیار مکفی و تمام بود. قطعاً انکار آن را نمی نمایند مگر اشخاص لجوج عنود و خیلی هم ممنون شدم که کشف حجب فرموده، ما را مستفیض فرمودید تا رفع این شبهۀ بزرگ شد.

در این موقع صدای مؤذن در مسجد برخاست که اعلام نماز عشاء را می نمود؛ چون برادران اهل سنّت بطور وجوب نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را از هم جدا و در موقع فضیلت آن به جا می آورند، بر خلاف شیعه که تبعاً لرسول اللّه و ائمۀاز آل اطهارعليهم‌السلام در جمع و تفریق مختارند، آقایان آماده شدند برای رفتن مسجد و اداء فریضه. بعضی از آقایان گفتند: “اگر بنای برگشتن و ادامه دادن به مذاکرات است چون رفتن بمسجد و برگشتن خیلی از وقت مجلس گرفته می شود، خوبست تا این مجلس برقرار است نماز عشاء همین جا ادا شود. فقط آقای سید عبدالحیّ (امام جماعت مسجد) بروند در مسجد با مردم نماز بگذارند و بر گردند

پیشنهاد مورد قبول آقایان قرار گرفت، فلذا در تمام مدت مناظره که ده شب طول کشید موقع نماز عشاء در همان مجلس اداء وظیفه می نمودند. در این موقع آقایان به اتاق بزرگ دیگر رفتند، بعد از أداء وظیفه باطاق محل مناظره مراجعت

____________________

۱- اینها هستند پدران من، پس بیاورید مرا به مثل اینها. ای جریر، آنگاه که محافل و انجمن ها، ما را گرد هم آرد (دیوان فرزدق، ص۳۰۶).

۱۰۳

نمودند.

پیغمبر نماز ظهرین و مغربین را بجمع و تفریق ادا می فرمود

نواب عبد القیوم خان که یکی از اشراف و ملاّکین اهل تسنّن و مرد کنجکاو و جوینده ای بودند، گفتند: “قبله صاحب! اجازه فرمایید تا آقایان چای میل می نمایند، خارج از موضوع بحث مجلس سؤالی دارم بعرض برسانم.

داعی : بفرمائید حاضرم برای استماع.

نواب : سؤال بنده خیلی مختصر است. چون مدت ها است در دلم بوده که از آقایان با اطلاع شیعیان سؤال نمایم فرصتی به دستم نیامده، اینک مقتضی موجود گردیده خواستم عرض نمایم. چرا آقایان شیعیان بر خلاف سنّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع می خوانند؟

داعی : اوّلاً آقایان (اشاره بعلماء مجلس) می دانند که در مسائل فرعیه ما بین علماء اختلاف بسیار است؛ چنان چه ائمه اربعه شما هم بسیار اختلاف دارند.

ثانیاً اینکه فرمودید، عمل شیعیان بر خلاف سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد، امر را بر شما اشتباه نمودند؛ زیرا که آن حضرت نمازها را گاهی جمع و گاهی بتفریق اداء می نمودند.

نواب : (رو به علمای خودشان) آیا چنین است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنحو جمع و تفریق اداء می نمودند؟

حافظ : فقط در سفر و مواقع عذر از قبیل باران و غیره این نوع عمل می نمودند برای آنکه امّت در تعب و مشقّت نباشند و الاّ در حضر پیوسته بنحو تفریق اداء می نمودند. گمان می کنم قبله صاحب اشتباه نمودند سفر را تصور حضر نمودند.

داعی : خیر، اشتباه ننمودم، بلکه یقین دارم، حتّی در روایات خودتان وارد است که گاهی در حضر و بدون عذر هم بنحو جمع اداء می نمودند.

حافظ : گمان می کنم روایات شیعه را با روایات ما اشتباه نمودید.

داعی : روات شیعه که اتفاق بر این معنی دارند، گفتگو در روات شما می باشد. روایات صحیح چندی درصحاح و کتب معتبره شما در این باب

۱۰۴

وارد است.

حافظ : ممکن است اگر در نظر دارید محلّ آنها را معیّن فرمایید.

داعی : مسلم بن حجّاج در باب الجمع بین الصّلاتین فی الحضر در صحیح(۱) خود با نقل سلسلۀ روات از ابن عباس نقل نموده که گفت:صلی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الظهر و العصر جمعا و المغرب و العشاء جمعا فی غیر خوف و لا سفر .(۲)

و نیز از ابن عباس نقل نموده که گفت:صلیت مع النبی ثمانیا جمعاً و سبعاً جمعاً .(۳) و همین حدیث را امام احمد بن حنبل درمسند (۴) نقل نموده به علاوه حدیث دیگر که ابن عباس گفت:صلی رسول الله فی المدینه مقیما غیر مسافر سبعا و ثمانیا (۵) چند حدیث از این قبیل، مسلم(۶) نقل می نماید تا آنجا که می نویسد:

“عبد اللّه ابن شقیق گفت: روزی بعد العصر ابن عباس برای ما خطبه می خواند و صحبت می نمود، تا آنکه آفتاب غروب کرد ستاره ها ظاهر شد. صدای مردم برخاست: الصلوة الصلوة. ابن عبّاس اعتنا نکرد در همان حین مردی از بنی تمیم با صدای بلند گفت الصلوة الصلوة ابن عبّاس گفت: أتعلمنی بالسنة لا امّ لک رأیت رسول الله جمع بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء”(۷) عبد اللّه گوید: “از این کلام در دل من خدشه ای پیدا شد رفتم از ابو هریره سؤال نمودم، تصدیق نمود و گفت: همان قسم است که ابن عباس گفته.”

و نیز به طریق دیگر از عبد اللّه بن شقیق عقلی نقل می نماید که وقتی منبر عبد اللّه ابن عباس طول کشید تا هوا تاریک شد. مردی سه مرتبه پی درپی ندا در داد:

____________________

۱- صحیح مسلم، ج۵، ص۲۴۰.

۲- رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را بدون خوف و ترس و سفر جمعا اداء می نمود.

۳- با رسول خدا هشت رکعت نماز ظهر و عصر، و هفت رکعت نماز مغرب و عشاء را با هم اداء می نمودیم.

۴- مسند احمد، ج۱، ص۲۲۱.

۵- رسول خدا در مدینه در حال اقامت نه مسافرت، هفت رکعت و هشت رکعت (یعنی مغرب و عشاء و ظهر و عصر را با هم).

۶- صحیح مسلم، ج۵ريال ص۴۹۱، ح۵۷.

۷- بی مادر، تو مرا سنت یاد می دهی! خودم دیدم رسول خدا جمع کرد بین نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء.

۱۰۵

الصلوة . ابن عباس متغیّر شد، گفت:لا امّ لک أتعلمنا بالصلوة و کنا نجمع بین الصلاتین علی عهد رسول الله .(۱)

و نیز زرقانی که از اکابر علماء شما است، درشرح موطاء مالک (۲) در باب جمع بین الصّلوتین از نسائی از طریق عمرو بن هرم از ابی الشعثاء نقل می نماید که در بصره ابن عباس نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را جمع می خواند بدون آنکه بین آنها فاصله و چیزی بوده باشد و می گفت: “رسول خدا این قسم نماز اداء می نمود” (یعنی ظهر را با عصر و مغرب را با عشاء جمع می نمود).

و نیز مسلم درصحیح (۳) و مالک در باب (جمع بین الصّلاتین)موطاء (۴) و امام احمد بن حنبل درمسند (۵) با نقل سلسلۀ روات از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت نموده اند که گفت:صلی رسول الله الظهر و العصر جمعا بالمدینه فی غیر خوف و لا سفر .(۶) ابو زبیر گوید: “از سعید سؤال نمودم برای چه پیغمبر جمع می نمود نماز را؟” سعید گفت: “همین سؤال را من از ابن عباس نمودم، گفت:اراد أن لا یحرج احدا من امته ”؛ یعنی برای آن جمع می نمود که احدی از امتش در سختی و مشقت نباشند.

و نیز در چند خبر نقل می نمایند که ابن عباس گفت:جمع رسول الله بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء فی غیر خوف و لا مطر (۷) اخبار در این باب بسیار نقل نموده اند، ولی واضح تر دلیل بر جواز جمع، همین تعیین ابواب است به نام جمع بین الصّلاتین و نقل نمودن احادیث جمع را در همین باب تا، از ادلّۀ جواز جمع باشد

____________________

۱- بی مادر، تو مرا نماز یاد می دهی و حال آنکه ما در زمان رسول خدا جمع بین دو نماز می نمودیم(یعنی ظهر را با عصر و مغرب را با عشاء!) (مسند احمد،ج۱،ص۳۵۱).

۲-شرح موطاء ملک،ج۱،ص۱۴۴،ح۴.

۳- صحیح مسلم، ج۲،ص۱۵۱.

۴- موطاء،ج۱،ص۱۶۱.

۵- مسند احمد، ج۱، ص۲۲۳.

۶- نماز گذارد رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ظهر و عصر را با هم در مدینه بدون ترس و سفر.

۷- جمع نمود رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء بدون اینکه ترسی باشد و بارانی بیاید.

۱۰۶

مطلقاً و اگر غیر از این بود، باب مخصوصی برای جمع در حضر، و بابی در سفر، باز می نمودند. پس این روایات منقوله در صحاح و سایر کتب معتبرۀ شما مربوط بجواز در سفر و حضر است.

حافظ : چنین بابی و نقل روایاتی در صحیح بخاری نمی باشد.

داعی : اولاً وقتی سایر ارباب صحاح از قبیل مسلم و نسائی و احمد بن حنبل و شارحین صحیحین مسلم و بخاری و دیگران از اکابر علماء خودتان نقل نموده اند کفایت می نماید هدف و مقصد ما را.

ثانیاً آقای بخاری هم همین روایات را که دیگران نقل نموده اند درصحیح (۱) خود آورده، منتهی با زرنگی تمام از محل خود که (جمع بین الصّلاتین) است به محل دیگر انتقال داده، چنانچه (باب تأخیر الظهر الی العصر من کتاب مواقیت الصلاه) و (باب ذکر العشاء و العتمه) و (باب وقت المغرب) را مطالعه و مورد دقت قرار دهید، تمام این احادیث جمع را مشاهده می فرمائید.

پس نقل این احادیث بعنوان اجازه و رخصت در (جمع بین الصّلاتین) عقیده جمهور علمای فریقین است؛ در حالتی که اقرار به صحت این احادیث در صحاح خود نموده اند. چنانچه علاّمه نووی در شرحصحیح مسلم (۲) و عسقلانی(۳) و قسطلانی(۴) و زکریّای انصاری در شروحی که بر صحیح بخاری نوشته اند، و زرقانی درشرح بر موطاء مالک (۵) و دیگران از اکابر علماء خودتان بعد از نقل احادیث مخصوصاً حدیث ابن عباس اعتراف به صحّت آن و اینکه این احادیث دلیل اجازه و رخصت است در حضر، برای آنکه امت در حرج و مشقّت نباشند، نموده اند.

نواب : چگونه ممکن است احادیثی از زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عمل به جمع رسیده

____________________

۱- صحیح بخاری،ج۱، ص۱۰۴ و ۱۰۷.

۲- صحیح مسلم (شرح نوری)، ج۵، ص۲۱۹.

۳- فتح الباری، ج۲، ص۱۹۷.

۴- ارشاد الساری، ج۲، ص۱۹۷.

۵- شرح زرقانی بر موطاء، ج۱، ص۴۱۸.

۱۰۷

باشد، ولی علما در حکم و عمل بر خلاف آن رفتار نمایند؟

داعی : فقط اختصاص به این موضوع ندارد. بعدها خواهید فهمید که نظائر بسیار دارد در این موضوع، به خصوص هم آقایان فقهاء اهل تسنّن یا جهه قصور افکار و یا جهه دیگری که من نمی فهمم آن احادیث معتبره را تأویلات بارده بر خلاف ظاهر آنها نموده اند، از قبیل آنکه گویند، شاید این احادیث ناظر به موقع عذر باشد مانند ترس و خوف و نزول باران و گل؛ که جماعتی از اکابر متقدمین شما مانند امام مالک و امام شافعی و عدّه ای از فقهاء مدینه به آن تأویل فتوی داده اند.

و حال آنکه این عقیده را رد می نماید حدیث ابن عبّاس که صریحاً می گوید؛ من غیر خوف و لا مطر؛ یعنی بدون ترس و نزول باران، نماز را جمع می خواندند.

بعضی دیگر پیش خود بافته اند که شاید هوا ابر بوده و وقت را نشناختند و همین که نماز ظهر را تمام نمودند، ابر بر طرف گردید، دیدند وقت عصر است، نماز عصر را خواندند؛ لذا جمع شد بین الظهر و العصر.

گمان نمی کنم باردتر از این تأویل یافت شود، گویا تأویل کنندگان فکر نکردند که نمازکننده، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و برای رسول خدا، بود و نبود ابر اثری نداشته، چه آنکه علم آن حضرت مربوط به اسباب نبوده، بلکه محیط بر تمام اسباب و آثار بوده است.و گذشته از آنکه این دسته مردمان قصیر الفکر، دلیلی در دست ندارند که چنین امری واقع شده باشد، بطلان این تأویل ثابت می گردد به جمع نماز مغرب و عشاء که در آنجا وجود ابر و بر طرف شدن آن اثری ندارد، علاوه بر آنکه خلاف ظواهر احادیث است.

چنانچه عرض کردیم در حدیث ابن عبّاس(حبر امت)صراحت دارد که خطابه آن جناب بقدری طول کشید که مستمعین چندین مرتبه فریاد زدند: الصلاه یعنی یادآوری نمودند که ستاره ها ظاهر و وقت نماز گردیده، مع ذلک عمداً نماز مغرب را بعقب انداخت تا وقت نماز عشاء هر دو را با هم اداء نمود و ابو هریره هم تصدیق این عمل را نموده که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدین قسم عمل نموده؛ البته این نوع تأویلات در نزد ما مردود است، بلکه علماء بزرگ خودتان هم رد نموده و تأویلات را بر خلاف ظواهر احادیث دانسته اند؛ چنانکه شیخ الاسلام انصاری از اکابر

۱۰۸

علمای خودتان درتحفه الباری فی شرح صحیح البخاری (۱) در باب “صلاه الظّهر مع العصر و المغرب مع العشاء” همچنین علاّمۀ قسطلانی در ارشاد السّاری فی شرحصحیح البخاری (۲) و دیگران از شارحین صحیح بخاری و جمّ غفیری از محققین علمای خودتان، آورده اند که این نوع از تأویلات خلاف ظواهر احادیث است و مقیّد بودن بآنکه حتما باید تفریقاً ادا نمود، ترجیح بلا مرجّح و تخصیص بلا مخصّص است.

نواب: پس این اختلاف از کجا آمده که دو دسته برادران مسلمان بجان هم افتاده و با نظر عداوت بیکدیگر می نگرند و قدح در اعمال هم می نمایند؟

داعی : اولاً اینکه فرمودید، دو دسته از مسلمانان با نظر عداوت بهم می نگرند مجبورم از طرف جماعت شیعیان اهل بیت طهارت و خاندان رسالت دفاع بنمایم که ما جماعت شیعیان به هیچ یک از علماء و عوام برادران اهل تسنّن بچشم حقارت و یا عداوت نظر نمی نمائیم، بلکه آنها را برادران مسلمان خود می دانیم و بسیار متأسفیم که چرا تبلیغات بیگانگان و خوارج و نواصب و امویها و تحریکات شیاطین جنّ و انس، در قلوب برادران اهل تسنّن مؤثر افتد، تا آنجا که برادران شیعی خود را که از جهه قبله و کتاب و نبوت و عمل به جمیع احکام و واجبات و مستحبات و ترک کبائر و معاصی با آنها شریک اند، رافضی و مشرک و کافر دانسته و از خود جدا نمایند و با نظر عداوت و دشمنی بآنها بنگرند.

ثانیاً فرمودید: این اختلاف از کجا آمده؟ از سوز دل عرض می نمایم، آتش بجان شمع فتد کاین بنا نهاد. اینک وقت آن نیست که عرض نمایم این نوع اختلافات از کجا سرچشمه گرفته، شاید ان شاء اللّه در شبهای بعد بمناسباتی پرده برداشته شود و خود متوجه باصل حقیقت گردید.

ثالثاً راجع بنماز جمع و تفریق، آقایان فقهاء اهل تسنّن اخبار معروضه را که دلالت بر رخصت و جواز دارد، مطلقاً در جمع خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء برای سهولت و راحتی و جلوگیری از سختی و مشقت و حرج امت نقل نموده، ولی

____________________

۱- تحفة الباری، ج۲، ص۲۹۲.

۲- ارشاد الساری،ج۱، ص۴۶۹.

۱۰۹

نمی دانم بچه جهه تأویلات بارده می نمایند و جمع خواندن نمازها را بدون عذر جایز نمی دانند.

بلکه بعضی از آنها مانند ابی حنیفه و تابعین او مطلقاً منع جمع می نمایند با عذر و بدون عذر، سفراً ام حضراً.

و اما سایرین از شافعی ها و مالکی ها و حنبلی ها با اختلافاتی که در جمیع اصول و فروع دارند، در سفر مباح مانند حج و عمره و جنگ و غیرهم، اجازه داده اند. ولی فقهای شیعه تبعاً للائمه الطاهرین من آل محمّدعليهم‌السلام که بنا بفرمودۀ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فارق بین حق و باطل و عدیل القرآن اند، حکم بجواز جمع می نمایند، مطلقاً خواه در سفر یا در حضور، با عذر و یا بی عذر بجمع تقدیم و یا جمع تأخیر.

و این جواز، با اختیار مصلّی است؛ یعنی نمازگزار اگر بخواهد نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را برای سهولت و راحتی در یک جلسه بخواند-و یا ظهر و مغرب را در اوّل وقت فضیلت بخواند و نماز عصر و عشاء را هم در اول وقت فضیلت آنها اداء نماید مختار است.

و البته از هم جدا و هر یک را در وقت فضیلت خود به جا آوردن، افضل از جمع است، چنانچه در کتب استدلالیه و رسائل عملیه فقهاء شیعه کاملاً ذکر گردیده.

و لکن چون مردم غالباً گرفتار مشاغل و هموم بسیاری هستند و ممکن است بمختصر غفلتی از آنها فوت گردد، لذا برای سهولت و رفع عسر حرج (که هدف شارع مقدّس بوده) شیعیان جمع می خوانند به تقدیم یا به تأخیر.

گمان می کنم برای روشن شدن ذهن آقایان محترم و سایر برادران اهل تسنّن که با دیده غیظ و غضب به ما می نگرند، همین مقدار جواب کافی باشد. چون مطالب مهم تری اصولاً در پیش است، خوب است برگردیم باصل مذاکرات اولیه؛ زیرا وقتی مطالب مهمه اصولی حل گردید، بالتبع فروعات حل خواهد شد.

حافظ : خیلی خوشوقتم که در جلسۀ اول پی بردم بمعلومات قبله صاحب و دانستم طرف صحبت ما کسیست که خیلی جامد نیست و از کتب ما کاملاً با اطلاعند. همان قسمی که فرمودند، بسیار بجا است که همان صحبت قبل را تعقیب نماییم.

۱۱۰

با اجازه قبله صاحب، می خواهم بفهمم که جناب عالی با این بیانات شیوا که ثابت نمودید، حجازی و هاشمی و دارای چنین نسب پاکی هستید، چگونه شد که بایران مرکز مجوس آمدید، چنانچه علت و تاریخ این مهاجرت را بیان فرمائید خیلی خوشوقت خواهیم شد.

سید امیر محمد عابد

داعی: اوّلین مهاجر از اجداد ما بایران حضرت سیّد أمیر محمّد عابد فرزند بلافصل امام هفتم حضرت موسی الکاظمعليه‌السلام بوده است که بسیار با فضل و تقوی و از کثرت عبادت معروف به عابد گردیده، در تمام عمر، قائم اللّیل و صائم النّهار(۱) بوده و بندرت ایّامی را افطار می نموده، و عشق بسیاری بکتابت کلام اللّه مجید داشته و از حقّ الکتابه کلام اللّه بندگان بسیار خریداری و آزاد نمودند.

بقعه مبارکه اش الی الحال در شیراز مطاف، و مزار عامّه ناس من الاعالی و الادانی می باشد. قبّه و بارگاهش بسیار عالی و در اطراف قبر مبارکش برای حفاظت قبر از پامال شدن در موقع هجوم جمعیت بسیار از زائرین آن جناب-شاهزادۀ اویس میرزا معتمد الدوله ثانی، فرزند دانشمند عالیقدر مرحوم حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله، عمّ اکرم مرحوم ناصر الدّین شاه قاجار، ضریح زیبائی از نقره ساخته و حرم مطهّرش را که مسجدیست برای عبادت زائرین و ادای فرائض و مستحبات و اقامۀ نماز جماعت آیینه کاری نموده، و اهالی فارس بالخصوص توجه زیادی بآن بقعه مبارکه دارند، و بوسیله روح پرفتوح صاحب بقعه که از عترت پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مورد توصیه و سفارش آن حضرت بوده اند درک فیض از مبدأ فیّاض می نمایند.

حافظ: علت مهاجرت ایشان از حجاز بشیراز چه بوده؟

حرکت قافله سادات هاشمی از مدینه و جنگ با قتلغ خان

داعی: به قصد شیراز از حجاز حرکت ننمودند، بلکه در آخر قرن دوم هجری

____________________

۱- شب ها را به عبادت و روز ها را به روزه می گذرانده است.

۱۱۱

که حضرت امام علیّ بن موسی الرّضاعليهما‌السلام را مأمون الرّشید خلیفۀ عبّاسی جبرا ولیعهد خود نمود و به توس (مرکز خلافت) برد، مدتی بین اخوان با آن حضرت جدائی افتاد و شوق زیارت آن حضرت، اخوان بزرگوارش را تحریک نمود، به وسیله نامه از حضور مقدّس حضرت رضاعليه‌السلام و خلیفه مأمون الرّشید استیذان نمودند برای حرکت به سمت توس. خلیفه (مکّار و حیّال) حسن استقبال نموده، همگی آنها را احضار نمود.

جناب سیّد امیر احمد (شاه چراغ) به اتفاق جناب سیّد امیر محمّد عابد (جدّ اعلای ما) و جناب سیّد علاء الدین حسین برادران معظّم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان بقصد زیارت حضرت رضاعليه‌السلام از حجاز بسمت طوس حرکت نمودند(طریق مسافرت به توس در آن زمان غالباً از راه کویت و بصره و اهواز و بوشهر و شیراز بوده). در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان بخاندان رسالت بسادات معظّم ملحق و باتفاق حرکت می نمودند.

می نویسند، به نزدیک شیراز که رسیدند تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری رجالاً و نسائاً تشکیل شده بود. مأمورین و حکّام شهرها خبر حرکت چنین قافلۀ بزرگی را به مأمون دادند مأمون ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیهای آنها به توس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد.

لذا امریّه ای صادر نمود بتمام حکّام بلاد که در هرکجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آنها را به سمت مدینه بر گردانید. به هر کجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز که قبل از رسیدن قافله حکم بحکومت وقت رسید.

قتلغ خان حاکم شیراز، مردی بود بسیار جدّی و مقتدر؛ فوری با چهل هزار لشکر جرّار در (خان زنیان) هشت فرسخی شیراز اردو زدند. همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد برای امامزادگان معظّم، که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید بر گردید. حضرت سیّد امیر احمد فرمودند: “اولاً ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضاعليه‌السلام ؛ ثانیاً ما بی اجازه نیامدیم.

۱۱۲

از شخص خلیفه استیذان نمودیم و بدستور خود او حرکت نمودیم.”

قتلغ خان گفت: “امر است که ما ممانعت از حرکت نمائیم. ممکن است به اقتضای وقت امر ثانوی صادر شده و باید اجراء گردد. آقایان ناچارید از همین جا مراجعت نمائید.”

جناب سید امیر احمد با اخوان و سایر بنی هاشم و دوستان و همراهان شور نمودند، هیچ یک حاضر به مراجعت نشدند.

صبح که قافله خواست حرکت نماید، احتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند. همین که کوس رحیل نواخته شد، لشکر قتلغ خان سر راه را بستند عاقبت کار از حرف به عمل کشید جنگ شدید خونینی شروع شد لشکر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده و شکست بر آنها وارد آمد در این بین سران لشکر شکست خورده تدبیری کردند (راست یا دروغ) عدّه ای بالای بلندی ها فریاد زدند: “آقایان اگر به پشت گرمی علی بن موسی ولیعهد خلیفه جنگ می کنید، الان خبر رسید که ولیعهد وفات کرد.” یک مرتبه این خبر مانند برق، ارکان وجود شیعیان و مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امامزادگان متفرق شدند. لذا جناب سیّد امیر أحمد شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: “چون دشمن در تعقیب ماست خوبست با لباس مبدّل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید.” امامزادگان همان شبانه به اطراف پراکنده شدند (که گویند غالب امامزادگان در ایران متفرق شدگان همان نهضت هستند). ولی جناب أمیر احمد، و سیّد امیر محمّد عابد و سیّد علاء الدین حسین بشیراز وارد و هر یک با لباس ناشناس از هم جدا شدند و در گوشه ای تنها بعبادت مشغول شدند.

سید امیر احمد شاه چراغ

جناب سیّد امیر احمد (معروف به شاه چراغ) که بعد از حضرت رضاعليه‌السلام در علم و زهد و ورع و تقوی سرآمد سی و هشت اولاد ذکور و اناث حضرت امام موسی الکاظمعليه‌السلام بوده، که آن حضرت در زمان حیات باغستانی به نام سریّه، که هزار دینار خریداری نموده بودند بآن جناب هبه فرمودند و این امامزاده واجب التّعظیم در مدت عمر هزار بنده در راه خدا آزاد نمودند، وقتی به شیراز وارد

۱۱۳

شدند، در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت طهارت در محلّه (سردزک) (همین مکان که الان بقعه و بارگاه آن حضرت است) پنهان و شب و روز را به عبادت می گذرانیدند.

از طرف قتلغ خان (والی فارس) مفتشین بسیاری برای پیدا کردن امامزادگان معظّم گماشتند، تا بعد از یک سال جناب سید امیر احمد را یافتند. خبر به حکومت دادند لشکر بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند.

جنگ و شهادت سید امیر احمد شاه چراغ

جناب احمد با آن قوم دغا بعنوان دفاع از خود جنگ نموده، یک تنه با یک شهر مخالف چنان دفاعی به کار برده و شجاعتی به خرج داده که هنوز بعد از هزار و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می باشد.

عاقبت چون دیدند از عهده اش بر نمی آیند از طرفی، خانه همسایه را سوراخ کرده وارد خانه ای شدند که پناهگاه آن حضرت بود و هر وقت از جنگ خسته می شد در آنجا تنفس و قدری استراحت نموده، به حمله می پرداخت.

در موقع استراحت که تکیه بدیوار داده بود از عقب شمشیری بر فرق نازنینش زدند و از طرف دیگر در همان حال، جمعی مشغول خراب کردن خانه بودند، فلذا بدن مبارکش زیر توده های خاک پنهان شد خبر قتلش معروف و آن خانه خرابه منفور اهالی گردیده و زباله دان بزرگی شد (چون شهر شیراز عموماً به استثنای عدّه قلیلی، از مخالفین بودند).

تا اوایل قرن هفتم هجری که سلطنت فارس بوجود ذی جود اتابک ابو بکر بن سعد مظفّر الدّین قرار گرفت که پادشاهی بود بسیار صالح، و در سی و شش سال دوره سلطنت خود بزهّاد و عبّاد و علماء و فضلاء تعظیم بسیار می نمود و در ترویج شریعت مطهّره اسلامیّه سعی بلیغ داشت.

نظر به فحوایکلام الناس علی دین ملوکهم (مردم بر دین پادشاه خود می باشند) وزراء و رجال مملکت فارس همگی مردمانی پاک و متظاهر بشعائر اسلام بودند. از جمله وزراء و مقربان دربار، اتابک مظفّر الدّین امیر مقرّب الدّین

۱۱۴

مسعود بن بدر الدّین بوده که میل بسیاری بعمران و آبادی داشت. فلذا امر کرد آن تلّ زباله دان را که وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود، بردارند و در آن محل خانه خراب شده، عمارت بزرگی برپا کنند. عمله جات بسیاری بکار افتادند خاکها و زباله ها را بخارج شهر می بردند.

روزی در اثناء کار دیدند جسد تر و تازۀ مقتولی بدون تغیّر و تبدّل با فرق شکافته، زیبا و وجیه، روی زمین، زیر آوار قرار گرفته. خبر به وزارت خانه رسید. حسب الامر وزیر اعظم جمعی بتفتیش قضیه آمدند.

پیدا شدن جسد شاه چراغ

پس از تفتیشات بسیار فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند که معرّف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود:العزه لله احمد بن موسی (۱) . با سابقه تاریخی و شهرت کامل جنگ هاشمی در آن مکان و شهادت احمد بن موسی، فهمیدند آن جسد شریف جناب سید أمیر احمد بن موسی الکاظمعليه‌السلام امام زاده واجب التعظیم شهید است که تقریباً بعد از چهار صد سال به این طریق صحیح و سالم، ظاهر و اسباب هدایت بینندگان و باعث استبصار جمعی مخالفین گردید.

حسب الامر اتابک و وزیر اعظم، در همان محل که جسد ظاهر گردید، بقعه عالی برپا کردند و قبری حفر نموده، با احترام بسیار در حضور علما و بزرگان جسد شریف را به خاک سپردند و بر احترام بقعه افزودند و پیوسته مورد احترام عموم بود تا در سال ۶۵۸ قمری که اتابک وفات یافت و در سال ۷۵۰ که سلطنت شیراز و فارس با شاه اسحاق بن محمود شاه بود، مادر شاه، ملکه تاشی خاتون که بانویی جلیله خیّره صالحه بوده، بقعه مبارکه آن حضرت را تعمیری عالی نموده و گنبد بسیار زیبائی بر آن قبر برافراشت و قصبۀ میمند را که در هجده فرسخی شیراز است، وقف بر آن بقعه مبارکه نمود که الی الحال باقی و گلاب میمند، معروف جهان است.

____________________

۱- بزرگواری برای خدا است، احمد بن موسی است.

۱۱۵

سید علاء الدین حسین

و جناب سیّد علاء الدّین حسین فرزند دیگر حضرت امام موسی الکاظم که با برادر بزرگوارش به شیراز آمدند، در گوشه ای پنهان و شب و روز به عبادت مشغول در آن نزدیکی، قتلغ خان را باغی وسیع بوده، روزی حضرت در گوشۀ آن باغ تفرّج می نموده که آن حضرت را شناختند همان جا شهیدش نمودند در حالتی که قرآنی در دست مبارکش بوده، زیر خاک پنهان گردید.

سالها گذشت قتلغ مرد و آن باغ خراب شد. اثری از آن سیّد بزرگوار ظاهر نبود تا در زمان صفویه در این باغ خرابه ساختمان می نمودند جسد خون آلود جوان مقتولی، تر و تازه از زیر خاک نمایان شد؛ کانّه او را تازه کشته اند؛ در حالتی که یک دست قرآن مجید و دست دیگرش شمشیر صحیح و سالم. با علامات و قرائنی که در دست داشتند فهمیدند بدن مبارک جناب سیّد علاء الدّین حسین فرزند شهید موسی بن جعفر است. در آن باغ او را دفن نمودند و قتلغ خان(۱) بر قبر او بقعه ای ساخت.

بعد از مدتها میرزا علی مدنی از مدینه به زیارت(۲) امام زادگان معظّم آمد. چون صاحب ثروت بسیار بود، بنایی عالی بر قبر آن بزرگوار گذارد، املاک و باغات

____________________

۱- قتلغ در ترکی بمعنی بزرگ است-در ازمنه سالفه ببعض حکام و بزرگان از جانب سلاطین لقب قتلغ داده می شد؛ چنانچه بعد از غلبه چنگیزیان در ایران(اوکتای قاءان)لقب قتلغ خانی را باتابک اعظم مظفر الدین أبو بکر بن سعد زنگی که با آنها مخالفت ننموده بوده، داده. پس این قتلغ خان که بقعه بر قبر جناب سید علاء الدین ساخت، غیر از آن قتلغ است که از جانب مأمون و الی فارس و با امام زادگان جنگید.

۲- حقاً سزاوار است شیعیان خاصه اهالی ایران، همان قسمی که بزیارت فاطمه معصومه بقم می روند، شدّ رحال نموده و بشیراز جنت طراز رفته، رضای خاطر حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در زیارت فرزندان عالم، عابد شریف آن حضرت فراهم نمایند قطعاً اجر جزیل در زیارت آن بزرگواران حاصل است.

۱۱۶

بسیاری خرید و بر آن بقعۀ مبارکه وقف نمود و بعد از فوت، خودش را هم در همان آستانه مقدّسه دفن نمودند و در زمان شاه اسماعیل مرحوم، مرمّت زیبائی بر آن قبر شد که الی الحال مزار عموم اهالی فارس و مورد توجه آنها می باشد.

بعضی ها گویند، این سیّد بزرگوار عقیم و بلا نسل بوده است و بعضی گویند، صاحب نسل بوده ولی بعداً منقرض گردیده؛ و هم چنین جناب سید امیر احمد (شاه چراغ) هم اولاد ذکور نداشته، فقط دارای دختر عفیفۀ صالحه بوده، چنانچه درعمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب (۱) ثبت است و برخی گویند، اولاد ذکور داشته است.

ابراهیم مجاب

و اما جناب سید امیر محمّد عابد که در گوشه انزوا اشتغال به عبادت داشت تا بأجل طبیعی از دنیا رفت. فرزندان عالی قدر داشته که اهمّ از همۀ آنها از حیث علم و زهد و ورع و تقوی جناب سید ابراهیم(مجاب)است که از طرف حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام در بیداری مفتخر به جواب سلام گردیده؛ فلذا معروف شد به(مجاب). بعد از وفات پدر بزرگوارش بعزم زیارت اجداد طاهرین مخصوصاً حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام که قبر مبارکش تازه کشف و در آن اوان شهرت تامّی پیدا نموده عازم عتبات عالیات گردید.

حافظ : مگر قبر امیر المؤمنین علی کرم اللّه وجهه تا آن زمان در چه حال بوده، که بعد از صد و پنجاه سال کشف شده؟

داعی : چون شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام در زمان خلافت معاویه علیه الهاویه و طغیان بنی امیّه اتفاق افتاد و لذا حضرت امیر وصیّت فرمود جسد مبارکش را شبانه محرمانه دفن نمودند و حتّی علامت معمولی هم بر روی قبر نگذاردند. فقط عدۀ قلیلی اصحاب خاص و فرزندان آن حضرت در موقع دفن حاضر بودند و صبح روز ۲۱ رمضان برای آنکه امر بر اعادی

____________________

۱- عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص۲۵۹.

۱۱۷

مشتبه شود و محلّ قبر آن حضرت را ندانند، دو محمل بستند؛ یکی را بسمت مدینه و دیگری را بطرف مکّه معظمه روانه نمودند.

بهمین جهه قبر مبارک آن حضرت سالها پنهان بود و جز فرزندان آن حضرت و خواص اصحاب سرّ، کسی از مدفن و قبر آن بزرگوار خبری نداشت.(۱)

حافظ : جهه این وصیّت، و اصرار بر پنهان داشتن چه بوده.

داعی : شاید از ترس بنی امیّۀ بی دین بوده، چون مردمان طاغی و یاغی و مبغض مخصوص آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین بودند ممکن بود اسائۀ ادبی بقبر مبارک آن حضرت بنمایند و این ظلم سرآمد ظلمها می گردید.

حافظ : این چه فرمایشی است! مگر ممکن است پس از مرگ و دفن جسد بقبر مسلمانی و لو دشمنی هم در کار باشد، سوء عملی انجام دهند.

فجایع اعمال بنی امیه

داعی : مگر جناب عالی سیر در تاریخ ننگین بنی امیّه و فجایع اعمال خجالت آور آنها ننموده اید که از روز اوّلی که این شجرۀ ملعونه و طایفه خبیثه زمام دار خلافت و امارت مسلمین شدند، باب ظلم و تعدی و فساد در میان مسلمان ها باز شد. چه ظلمها که ننمودند و چه خونها که نریختند و چه ناموسها که هتک ننمودند! این قوم رسوای بی همه چیز، پابند به هیچ چیز نبودند، چنانچه مثالب اعمال آنها را بزرگان از علماء و مورّخین خودتان با خجالت تمام ثبت و ضبط نموده اند.

وقعه شهادت زید بن علیعليه‌السلام

مخصوصاً علامۀ مقریزی ابو العباس احمد بن علی شافعی که از اکابر علمای شما است در کتاب معروف خود(النّزاع و التّخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیّه) فجایع

____________________

۱- ر.ک: منتهب الامال: شیخ عباس قمی، باب شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام .

۱۱۸

اعمال و افعال آنها را مبسوطاً شرح داده که زنده و مرده نمی شناختند. برای نمونه، دو وقعۀ مهمّ تاریخی، و نشانی کاملی از اعمال فجیعۀ این قوم رسوا(بنی امیّه)را بعرضتان می رسانم که آقایان تعجّب نکنید و بدانید آنچه داعی می گویم با سند و اساس است.

و آن وقعۀ مهم، شهادت حضرت زید بن علیّ بن الحسین بن علیعليهم‌السلام و فرزندش یحیی می باشد که جمیع مورّخین فریقین ثبت نموده اند که چون هشام بن عبد الملک بن مروان در سال ۱۰۵ قمری بخلافت رسید (و آن مردی بود بسیار قسیّ القلب و شدید الغضب) بنای ظلم و تعدّی را گذارد و مخصوصاً نسبت به بنی هاشم، خود و اتباعش اذیت و آزار را بحدّ اعلی رسانیدند.

عاقبت جناب زید بن علی، آن یگانه راد مرد شریف، عالم، عابد، زاهد، فقیه و متّقی، به شام نزد خلیفه به تظلّم رفت. در (رصافه) با هشام ملاقات نمود. قبل از اینکه حضرت جهه آمدن خود را بیان نماید، عوض مساعدت و رسیدگی به کارها و پذیرائی از مهمان تازه وارد، آن هم پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لدی الورود اهانت سختی بآن حضرت نمود و با دشنامهای بدی که زبان حقیر یارای گفتن ندارد، آن جناب را از دربار خلافت راند.

چنانچه مورّخین بزرگ ما و شما از قبیل امام مسعودی، درمروج الذّهب (۱) و علاّمۀ مقریزی درالنّزاع و التّخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیّه (۲)، و ابن ابی الحدید معتزلی در شرحنهج البلاغه (۳)، و دیگران مفصّلاًً می نویسند که بعد از فحّاشی و ضربات شدیده وارده و رانده شدن از نزد خلیفه، ناچار از شام به کوفه رفت برای بر طرف کردن ظلم، نهضتی بر ضدّ اموی ها تشکیل داد.

یوسف بن عمر ثقفی حاکم شهر کوفه با لشکر بسیاری به مبارزه برخاست. آن جناب با شجاعت و شهامت هاشمی مبارزت می نمود و تمثل به این اشعار می جست:

____________________

۱- مروج الذهب،ج۲،ص۲۱۰.

۲- النزاع و التخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیه، ص۳۱.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱،ص۳۱۵.

۱۱۹

اذلّ الحیاه و عز الممات

و کلا أراه طعاما وبیلا

فان کان لا بد من واحد

فسیری الی الموت سیرا جمیلا

ناگهان تیری از دشمن بر پیشانی مبارکش نشست شربت شهادت نوشیده، جان به جان آفرین تسلیم نمود. جناب یحیی فرزند آن بزرگوار باتفاق شیعیان در آن هیاهو بدن مبارکش را محرمانه بردند در کنار شهر وسط نهر آب قبری کندند و دفن نمودند. پس از گذاردن لحد، آب را در نهر جاری نمودند که دشمن ها نفهمند قبر آن بزرگوار در کجا است.

ولی مفسدین شرّاندیش بیوسف خبر دادند، فرستاد قبر را نبش نموده، بدن آن جناب را از قبر بیرون آوردند سرش را از بدن جدا نموده برای هشام به شام فرستادند.

آن نانجیب نااصل ملعون نوشت برای یوسف حاکم کوفه، بدن جناب زید را عریاناً به دار بیاویزند. همین عمل را آن ملاعین اجراء نمودند و در ماه صفر سال ۱۲۱ قمری بدن ذریّۀ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برهنه بدار آویختند. چهار سال تمام بدن آن عالم زاهد پاره تن رسول اللّه بر بالای دار ماند تا سال ۱۲۶ که ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان به خلافت رسید. امر نمود استخوانهای آن بزرگوار را از دار فرود آورده، آتش زدند پس از سوختن، خاکسترش را بباد دادند!

شهادت جناب یحیی

و همین عمل را این ملعون با بدن جناب یحیی بن زید بن علی بن الحسینعليهما‌السلام در جرجان(۱) که از بلاد خراسان است (و الحال گرگان نامیده می شود) نمود؛ چه آنکه آن بزرگوار هم علیه ظلم و جور بنی امیه قیام نمود (که تاریخ آن مفصل است) و در میدان رزم شهید گردید. سرش را از بدن جدا و به شام فرستادند، بدنش را مانند پدر بزرگوارش بدار آویختند. شش سال بر بالای دار ماند! که دوست و دشمن بحال آن بزرگوار می گریستند تا ولید بدرک و اصل شد.

____________________

۱- ابو الفرج اصفهانی و بعض دیگر قبر یحیی را در جوزجان که معرب کوزکان است می دانند.

۱۲۰

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

یا لباسی برای خدا بفلان سید ذریۀ رسول اللّه یا عالم یا یتیم یا فقیری بدهد، عیب ندارد.

ولی اگر نذر کند برای پیغمبر یا امام یا امام زاده یا عالم یا یتیم و بینوا حتماً باطل است و اگر از روی علم و تعمّد باشد، قطعاً شرک است.

وظیفه هر رسول و فقیه و عالم و واعظ و مبلّغ، نوشتن و گفتن است:( وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ) (1)

و وظیفۀ مردم شنیدن و عمل کردن است.

اگر فردی یا افرادی در پی تعلیم و تعلّم وظایف دینی نروند و بوظایف دینی خود مطابق دستورات عمل ننمایند، نقصی به اصل آن عقیده و طریقه و دستور وارد نیست.

گمان می کنم بهمین مقدار از جواب کشف حقیقت شد تا بعدها آقایان محترم شیعیان را مشرک نخوانید و امر را بر عوام مشتبه نکنید.

شرک خفی

خوب است برگردیم به گفتار اولیه و مطلب را تمام کنیم. قسم دوم، شرک خفی و پنهان است و آن شرک در اعمال و ریا در طاعات و عبادات است.

فرق میان این نوع از شرک و شرک در عبادت که از اقسام شرک جلی، شماره نمودیم، این است که در شرک عبادت برای خدا شریک قرار می دهد و در مقام عبادت او را پرستش می کند. مثلاً در نماز اگر غیر خدا را در نظر بگیرند مثل آنکه باغوای شیاطین صورت مقام ولایت را در نظر آورند یا مرشدی را منظور بدارند، قطعاً آن عمل باطل و شرک محض است.

در عبادت، جز ذات حضرت احدیت، احدی در ذهن و فکر انسانی نباید بیاید و الاّ داخل در شرک جلی می باشد.

و از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود: یقول الله تعالی من عمل عملا صالحا اشرک فیه غیری فهو له کلّه و انا منه بریء و انا اغنی الاغنیاء عن الشرک .(2)

____________________

1- بر رسول جز ابلاغ رسالت کامل تکلیفی نخواهد بود؛ آیه 54 سوره 24 (نور).

2- خدای تعالی می فرماید: کسی که عملی نماید و در آن عمل غیر مرا شریک قرار دهد، پس آن عمل به تمامی از برای او است و من از آن عمل یا عامل عمل بیزار هستم و من بی نیازتر از همه بی نیازانم از شرک. (جامع اسادات، ج2، ص290.)

۲۰۱

و نیز در خبر است که می فرماید:

کسی که نماز کند یا روزه بگیرد یا حج کند و نظرش آن باشد که مردم برای آن عمل او را مدح کنند، فقد اشرک فی عمله؛ پس بتحقیق شریک قرار داده است از برای خدا در آن عمل.

و نیز از حضرت امام به حق، ناطق، کاشف اسرار حقایق، جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام رسیده است که:لو انّ عبدا عمل عملاً یطلب به رحمه اللّه و الدار الآخره ثمّ ادخل فیه رضا احد من الناس کان مشرکا (1)

دامنۀ شرک خفی بسیار وسیع است؛ در هر عملی به مختصر توجّهی که به غیر خدا بنمایند، مشرک می شوند.

شرک در اسباب

یکی از اقسام این شرک، شرک در اسباب است. چنانچه غالب مردم چشم امید و خوف باسباب و خلق دارند؛ این هم شرک است اما شرک مغفور.

مراد از شرک به اسباب، آن است که اثر را در اسباب بدانند؛ مثلاً خورشید، مؤثّر در تربیت اشیاء می باشد. اگر این اثر را از خود خورشید بدانند بدون توجه مؤثّر، شرک است و اگر أثر را از مؤثّر حکیم بدانند و خورشید را وسیلۀ افاضۀ فیض، ابداً شرک نیست. بلکه خود یک نوع از عبادت است؛ زیرا توجه به آیات حق، مقدمه توجه به حق است، کما اینکه در آیات بسیاری از قرآن مجید اشاره و امر به آن شده است که نظر به آیات الهی بنمایید، چون این نظرها خود مقدمه توجه بخدای متعال است.

و همچنین است توجّه به هر سببی از اسباب از قبیل نظر و توجه تاجر به تجارت و زارع به زراعت و فلاّح به فلاحت و کاسب به کسب و اداری به اداره و

____________________

1- “اگر بنده ای عملی بنماید برای طلب رحمت خدا، و جزای آخرت، پس داخل کند دو آن عمل رضای یکی از مردم، را آن عمل کننده مشرک می باشد. ” (وسائل الشیعه، ج1،ص67- مستدرک الوسائل ، ج1، ص105).

۲۰۲

بالاخره شاغل هر شغلی به شغل و عمل خود اگر توجه استقلالی بنماید، مشرک است و اگر نظرش نظر سبب و اسباب باشد باین نیّت که لا مؤثر فی الوجود الا الله؛ یعنی اثر دهنده جز خدای متعال نیست، هیچ مانعی ندارد و شرک هم نمی باشد.

شیعه از هیچ راهی مشرک نیست

با این مختصر مقدّمه که مطلب واضح شد و اصول شرک و معانی و آثار او را بیان نمودیم، اینک اجازه بفرمایید از بیانات خود نتیجه بگیریم.که آیا شما از کدامیک از طرق شرک جلی و خفی که بیان نمودیم شیعیان را مشرک می دانید.

آیا در کجا و از کدام شیعه عارف یا عامی شنیده اید که در ذات و صفات و افعال حضرت باری جلت عظمته شریکی قائل باشند؟ یا در عبادت پروردگار معبود دیگری را در نظر داشته باشند.

یا در کتب اخبار و احادیث شیعه دیده اید که در باب اصول و فروع و عقاید، دستوری از بزرگان دین و ائمه و پیشوایان شیعه راجع به آثار طرق شرکی که عرض نمودم، رسیده باشد؟

اما راجع بشرک خفی و اقسام طرق آن، از قبیل عمل ریائی که برای خوش آیند و جلب نظر مردم عملی را بنمایند یا علاقه و امید باسباب پیدا نمودن، اختصاص به شیعیان تنها ندارد.

بلکه شیعه و سنّی همگی در عالم اجسام گرفتارند که به واسطه عدم معرفت و دانش و تزکیه نفس و توجه کامل، گاهی فریب وساوس شیطانی خورده، عمل ریایی می کنند یا سراپا غرق در اسباب می شوند و از اطاعت حقّ بیرون رفته و در اطاعت شیطان وارد می گردند. اگر چه در معنی، شرک به حق آورده بنابر آن چه عرض شد ولی از نوع شرک مغفور است و البته قابل عفو و اغماض می باشد. به مختصر توجّهی روحیّۀ آنها عوض می شود.

پس از چه راه شما شیعیان را مشرک می دانید و امر را بر عوام مشتبه می نمائید چنانچه الحال اشاره فرمودید.

حافظ : تمام فرمایشات شما صحیح است ولی عرض کردم، خود شما هم اگر دقت فرمائید تصدیق خواهید فرمود که حاجت از امامان خواستن و توسّل بآنها نمودن خود شرک است چون ما احتیاجی به واسطه بشری نداریم هر زمان که

۲۰۳

توجهی بحق نمائیم نتیجه حاصل می گردد.

داعی : خیلی محلّ تعجب است که مثل شما عالم منصف فکور! چرا باید تحت تأثیر عادات اسلاف بدون تحقیق قرار گرفته و چنین بیانی بفرمایید! گویا جناب عالی خواب بودید و یا توجهی بعرایض داعی نداشتید که بعد از ذکر این مقدمات و گفتار که تشریح مطالب نمودم، باز می فرمائید حاجت از امامان خواستن شرک است.

عزیزم مگر مطلق حاجت خواستن از خلق شرک است اگر چنین باشد پس تمام خلایق مشرکند و ابدا موحّدی یافت نگردد. اگر حاجت طلبیدن از خلق و تقاضای کمک نمودن از آنها شرک باشد، پس انبیاء چرا از خلایق کمک می طلبیدند؟ خوب است آقایان قدری در آیات قرآن مجید دقت فرمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود.

آوردن آصف تخت بلقیس را نزد سلیمان

مقتضی است به آیات 38 تا 40 سوره 27(نمل)توجه نمائید که می فرماید:( قٰالَ یٰا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ( 38 ) قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ( 39 ) قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی ) (1)

بدیهی است تخت بلقیس با آن عظمت را از منازل طولانی قبل از چشم برهم زدن نزد سلیمان آوردن، کار مخلوق عاجز نیست و مسلّم است که این امریست بر خلاف عادت و جناب سلیمان با علم باینکه این عمل قدرت خدایی می خواهد، از خداوند درخواست آوردن تخت را ننمود. بلکه از مخلوق عاجز

____________________

1- جناب سلیمان به حضار مجلس گفت: “کدامیک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه نزد من آید و تسلیم امر من شود خواهید آورد؟” از آن میان عفریت جن گفت: “من چنان در آوردن تخت او قادر و امینم که پیش از آنکه تو از جایگاه(قضاوت)خود برخیزی، آن را به حضور آورم.” و آن کس که به بعض از علم کتاب الهی دانا بود(یعنی آصف بن برخیا که دارای اسم اعظم بود)گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی، تخت را بدینجا آورم! چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد، گفت: “این توانائی از فضل خدای من است.”

۲۰۴

تقاضای حاجت و کمک نمود.و از حاضرین مجلس خود خواست که آن تخت با عظمت را برای او حاضر نمایند. پس خود این تقاضا نمودن جناب سلیمان از مخلوق عاجز که “کدامیک از شما می توانید با قوه خدا داده بشما این امر را عملی نمائید و تخت بلقیس را قبل از آمدن خودش نزد من حاضر نمایید؟” می رساند مطلق حاجت خواستن از خلق، شرک نمی باشد. خداوند دنیا را دار اسباب قرار داده، شرک هم امر قلبی است؛ اگر کسی را که حاجت از او می طلبد خدا و یا شریک خدا نداند، ابداً مانعی ندارد تقاضای حاجت از او بنماید. چنانکه این عمل نزد عموم متداول است که پیوسته بدر خانۀ زید و بکر و عمرو می روند و تقاضای کمک می کنند بدون آنکه اسم خدا را بر زبان آورند.

پس اگر مریضی درب منزل طبیب و دکتر برود و بگوید: آقای دکتر بدادم برس. درد و مرض مرا کشت. آیا این مریض مشرک است؟ اگر غریقی در میان دریا فریاد بزند مردم بدادم برسید نجاتم بدهید، بدون اینکه نام خدا را ببرد مشرک است؟ یا اگر ظالمی، مظلوم بی گناهی را تعقیب نمود، مظلوم رفت در خانه وزیر اعظم گفت: آقای وزیر بدادم برس دستم، به دامنت، من جز تو امیدی ندارم؛ مرا از دست این ظالم نجات بده مشرک است؟ اگر دزدی بخانۀ کسی بقصد جان یا مال یا ناموس او برود و او در بالای بام از همسایگان خود طلب کمک نماید و رسماً بگوید: ای مردم بدادم برسید، نجاتم بدهید و ابداً اسم خدا را در آن ساعت بزبان جاری نکند، مشرک است؟

قطعاً جواب منفی است و احدی از عقلا این نوع از مردم را مشرک نمی خوانند و اگر مشرک بخوانند یا نادانند و یا غرض ورزی نموده اند!

آقایان محترم! انصاف دهید؛ مغلطه کاری ننمائید! جامعه شیعه عموماً متفقند اگر کسی آل محمّد را خدایان خود بداند یا آنها را شریک در ذات و صفات و افعال خدایی بداند، قطعاً مشرک است و ما از آنها بیزاری می جوییم.

اگر شما شنیده اید شیعیان در گرفتاریها می گویند: یا علی ادرکنی؛ یا حسین ادرکنی؛ معنای آن این نیست که یا علی الله ادرکنی-یا حسین الله ادرکنی بلکه چون دنیا

۲۰۵

دار اسباب است کهابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها (1) آن خاندان جلیل را وسیله و اسباب نجات می دانند و به وسیله آنها توجّه بخدای متعال می جویند.

حافظ : چرا مستقلاً از خدا طلب حاجت نمی نمایند که بدنبال وسیله و واسطه می گردند؟

داعی : توجّه استقلالی ما در طلب حوائج و دفع هموم و غموم نسبت بذات یگانه پروردگار محفوظ است. ولی قرآن مجید که سند محکم آسمانی است ما را هدایت می نماید که با وسیله باید بدرگاه با عظمت او رفت چنانچه در آیه 35 سوره 5(مائده)می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ ) .(2)

آل محمد وسایط فیض حق اند

ما شیعیان، آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین را مستقل در حلّ و عقد امور نمی دانیم، بلکه آنها را عباد صالحین و واسطۀ فیض از مبدأ فیّاض می دانیم و توسّل ما بآن خاندان جلیل بر حسب دستور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

حافظ : در کجا نبی مکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور توسّل بآنها را داده و از کجا معلوم شده که مراد از وسیله، در آیه آل محمّدند؟

داعی : در بسیاری از اخبار امر فرموده که برای نجات از مهالک، متوسّل بعترت و اهل بیت من شوید.

حافظ : ممکن است از آن اخبار اگر در نظر دارید برای ما بیان فرمایید!

داعی : اما اینکه فرمودید از کجا معلومست که مراد از وسیله، عترت و اهل بیت پیغمبرند، اکابر علماء شما از قبیل حافظ ابو نعیم اصفهانی درنزول القرآن فی علیّ (3) و حافظ أبو بکر شیرازی در ما نزل من القرآن فی علیّ و امام احمد ثعلبی درتفسیر (4) خود نقل می نمایند که مراد از وسیله در آیه شریفه، عترت و اهل بیت

____________________

1- خداوند واقع شدن امور را نمیپذیرد مگر اینکه اسباب آن امور واقع شود.

2- ای اهل ایمان از خدا بترسید (و بوسیلۀ اولیاء حق) توسل جوئید به خدای متعال. یعنی با وسیله بدرگاه با عظمت او بروید تا بنتیجۀ کامل برسید.

3- نزول القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص228.

4- تفسیر ثعلبی، ج4، ص59.

۲۰۶

پیغمبرند؛ چنانچه اخبار بسیاری از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باب رسیده.

و ابن أبی الحدید معتزلی که از اشراف علماء شما می باشد درشرح نهج البلاغه (1) خطبه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراعليها‌السلام سلام اللّه علیها را در قضیّۀ غصب فدک در حضور مهاجر و انصار، نقل نموده که در اول خطبه بی بی مظلومه اشاره به معنای این آیه می فرماید به این عبارت:

و احمد الله الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السماوات و الارض الیه الوسیله و نحن وسیلته فی خلقه (2)

حدیث ثقلین

از جمله دلایل متقنه بر جواز تمسّک و توسّل و پیروی آل محمّد و عترت طاهره از اهل بیت رسالت، حدیث شریف ثقلین است که با اسناد صحیحه عند الفریقین (شیعه و سنّی) به حد تواتر رسیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی (3)

حافظ : گمان می کنم اشتباه فرمودید که این حدیث را صحیح الاسناد و متواتر خواندید، برای آنکه این مطلب در نزد اکابر علمای ما غیر معلوم است و دلیل بر این معنی آنکه شیخ بزرگوار ما قبله و کعبۀ سنّت و جماعت محمّد بن اسماعیل بخاری در صحیح معتبر خود که بعد از قرآن کریم، اصح کتب می باشد، ذکر ننموده!

داعی : اوّلا آنکه داعی اشتباه ننمودم بلکه صحّت اعتبار این حدیث شریف در نزد علمای خودتان مسلّم است حتّی ابن حجر مکّی با کمال تعصّبی که دارد، اعتراف به صحّت این حدیث نموده. مقتضی است برای روشن شدن فکرتان مراجعه نمائید به آخر فصل دومصواعق محرقه (4) ذیل آیه چهارم از باب 11 پس از اینکه نقل اخبار از ترمذی(5)

____________________

1- شرح نهج البلاغه،ج16، ص345.

2- حمد می کنم خدای را که از پرتو نور عظمتش بندگی می کنند اهل آسمانها و زمینها و هدف تمام وسائل ذات اقدس او است و مائیم وسیله در میان خلق.

3- اگر تمسک بآن جوئید هرگز گمراه نشوید بعد از من.

4- صواعق محرقه، ص149-150.

5- سنن ترمذی، ج5، ص329.

۲۰۷

و امام أحمد بن حنبل(1) و طبرانی(2) و مسلم(3) نموده گوید:اعلم انّ لحدیث التمسّک بالثقلین طرقا کثیره وردت عن نیّف و عشرین صحابیا (4)

آنگاه گوید اختلافی در طرق حدیث است؛ در بعض طرق گویند: در حجّه الوداع در عرفات.و در بعض طرق گویند: در مدینه در مرض موت در وقتی که حجره پر بود از صحابه و در بعض آنها است در غدیر خم و در بعض آنها بعد از برگشتن از طائف بوده. پس از آن خود اظهار نظر نموده، گوید: “منافاتی در این اختلافات نمی باشد و مانعی ندارد که در تمام این امکنه (که ذکر گردیده) رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را تکرار نموده باشد برای اثبات عظمت شأن قرآن کریم و عترت طاهره .”

دقت نظر خالی از تعصب موجب سعادت است

و اما اینکه فرمودید: “چون بخاری در صحیح خود نقل ننموده دلیل بر عدم صحّت این حدیث شریف می باشد!”از جهات بسیاری این بیان مردود و عند العلماء منفور است؛ چه آنکه این حدیث را اگر بخاری نقل ننموده، ولی عموم اکابر علمای شما نقل نموده اند حتّی عدل بخاری، مسلم بن حجاج و تمام ارباب صحاح ستّه مبسوطاً در کتب معتبره خود ذکر نموده اند. یا باید آقایان محترم تمام صحاح و کتب معتبره علماء خود را شسته و بدور اندازید و مشخص نمایید عقاید خودتان را به صحیح بخاری و اگر معترفید به عدالت و علم و دانش سایر علماء خود که هر یک در زمان خود میان اهل سنّت نابغه علم و دانش و تقوی بوده اند، مخصوصاً ارباب صحاح ستّه، مقتضی است که اگر خبری را به جهاتی بخاری نقل ننموده و دیگران نقل نموده اند، قبول نمائید.

حافظ : جهاتی نداشته فقط بخاری بسیار محتاط بوده و در نقل اخبار دقت بسیار می نموده هر خبری که سنداً یا متناً مخدوش، و قابل قبول عقل نبوده، نقل ننموده.

____________________

1- مسند احمد، ج3، ص59.

2- المعجم الکبیر، ج3، ص65، ح2678.

3- صحیح مسلم،ج7، ص123.

4- بدانید برای حدیث تمسک بثقلین(عترت طاهره و قرآن مجید)طرق بسیاری می باشد که نقل گردید از زیاده از بیست نفر از اصحاب.

۲۰۸

داعی : اشتباه آقایان اهل سنّت روی قاعدۀ حب الشیء یعمی و یصم(1) .

همین جا است؛ چون درباره او غلو دارید، گمان می کنید که آقای بخاری بسیار دقیق بوده و هر خبری را که در صحیح خود آورده، بسیار معتبر و مانند وحی منزل است و حال آنکه چنین نیست. در سلسله اسناد بخاری بسیاری اشخاص مردود منفور کذّاب جعّال موجود است.

حافظ : این بیان شما مردود و منفور است برای اینکه اهانت بمقام علم و دانش بخاری نموده اید (یعنی اهانت بتمام اهل سنّت و جماعت نموده اید).

داعی : اگر انتقاد علمی اهانت است، پس تمام بزرگان از علمای شما که دقیقاً به اخبار رسیدگی نموده و بسیاری از اخبار مندرجه در صحاح معتبره شما مخصوصا صحیحین بخاری و مسلم را از جهت وجود اشخاص مردود کذّاب جعّال در سلسله اسناد آنها رد نموده اند همگی اهانت کننده به مقام علم و دانش و مردود بوده اند.

خوب است آقایان قدری دقیق شوید در کتب اخبار و در موقع مطالعه، به حالت غلو ننگرید که چون بخاری یا مسلم است، پس آنچه نقل نموده بتمام معنی صحیح و مقطوع الصدور است.

لازم است جناب عالی و سایر علماء اعلام که به صحاح ستّه مخصوصاً به صحیحین بخاری و مسلم نظر غلو دارید، قبلاً به کتبی که در جرح و تعدیل اخبار نوشته اند، مراجعه نمایید تا قدر و عظمت آقای بخاری و شدت امعان نظر ایشان را در نقل احادیث بدانید.

اگر شما اللآلی المصنوعه فی احادیث الموضوعه سیوطی و میزان الاعتدال و تلخیص المستدرک ذهبی و تذکره الموضوعات ابن جوزی و تاریخ بغداد تألیف أبو بکر أحمد ابن علی خطیب بغداد و بالاخره کتب رجالیۀ علمای بزرگ خود را بخوانید، بداعی ایراد نمی گیرید و نمی فرمائید که بآقای بخاری اهانت نموده ایم.

____________________

1- دوستی هر چیزی آدمی را کور و کر می نماید (مسند گاحمد،ج3، ص59).

۲۰۹

بخاری و مسلم از رجال مردود و جعال نقل خبر نموده اند

مگر داعی، چه عرض کردم که جنابعالی عصبانی شدید؟ عرض داعی جز این بود که گفتم اخبار موضوعه از رجال مردوده کذّابین در صحاح شما حتی در صحیحین بخاری و مسلم موجود است؟

شما اخبار صحیح بخاری را با مراجعه به کتب رجال، دقیقانه اگر مطالعه نمایید، می بینید از بسیاری از رجال جعّال وضّاع مردود نقل خبر نموده؛ از قبیل أبو هریره کذّاب و عکرمه خارجی محمّد بن عبد سمرقندی و محمّد بن بیان و ابراهیم بن مهدی ابلّی و بنوس بن احمد واسطی و محمّد بن خالد حبلی و احمد بن محمّد یمانی و عبد اللّه بن واقد حرّانی و أبو داود سلیمان بن عمرو کذّاب و عمران بن حطّان و دیگران از روات مردوده نقل خبر نموده اند که وقت مجلس و حافظه داعی اقتضای نقل تمام آنها را ندارد، چنانچه به کتب رجالیه مراجعه نمایید، حقیقت امر بر شما آشکار گردد که آقای بخاری، آن قسمی که در نظر شما جلوه گر است، نمی باشد؛ یعنی فوق العاده دقیق و محتاط نبوده و در نقل اخبار به ظواهر اشخاص توجه داشته و باصطلاح خودمانی خیلی خوش بین بوده و خوش باور؛ هر خبری از هر کس شنیده که ظاهر الصلاح بوده، ضبط نموده.

دلیل بر این معنی، کتب رجالیه علمای خودتان است که ببعض از آنها اشاره نمودیم که اخبار موضوعه مردوده را جدا نموده و در سلسله روات بخاری و مسلم امعان نظر دقیقانه نموده و پرده بسیاری از آنها را دریده تا امروز مورد توجه ما و شما باشد و با توجه به آن کتب، امشب نفرمایید حدیث ثقلین و تمسّک به عترت طاهره را که بخاری نقل ننموده، از جهت احتیاطکاری او بوده! آیا عقل باور می کند که عالم دقیق محتاط، اخبار موضوعه از روات غیر موثق کذّاب وضّاع را نقل نماید تا مورد تمسخر اهل علم و عقل و دانش قرار گیرد؟ آیا حدیث سیلی زدن کلیم اللّه بر صورت عزرائیل و کور نمودن او و یا برهنه و بدون ساتر عورت رفتن موسی در میان بنی اسرائیل را که قبلاً عرض نمودم، از خرافات و موهومات نمی باشد؟(1) .

آیا احادیث رؤیت پروردگار در روز قیامت با پای مجروح و ظاهر ساختن ساق

____________________

1- در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر گردیده است.

۲۱۰

پای خود که در صحیح نقل نموده و ببعضی از آنها اشاره نمودیم، از کفریات نمی باشد(1) .

خبر مضحک و اهانت برسول الله در صحیحین بخاری و مسلم

آیا از شدت احتیاط علم و عمل بخاری است که در صحیح(2) خود باب(اللهو بالحراب)و همچنین مسلم در صحیح(3) در باب الرخصه فی اللعب الذی لا معصیه فیه فی ایام العید از ابو هریره نقل می نمایند که روز عیدی جمعی از سیاحان سودانی در مسجد رسول خدا جمع شده بودند و با اسباب لهو و لعب، مردم را سرگرم می نمودند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عایشه فرمود: “میل داری تماشا کنی؟” عرض کرد: “بلی یا رسول اللّه”. حضرت او را پشت خود سوار نمود به قسمی که سرش را از روی کتف آن حضرت کشیده و صورت بصورت مبارکش گذارد. حضرت برای لذت بردن عایشه، آنها را ترغیب می نمود که خوب تر بازی کنند تا زمانی که عایشه خسته شد آنگاه او را بر زمین گذارد!

شما را به خدا انصاف دهید که اگر چنین نسبتی بیک نفر از شماها بدهند عصبانی نمی شوید و آن را اهانت بخود نمی دانید؟

اگر جناب حافظ بگوید که گویندۀ گفته است دیشب پشت منزل آقای حافظ دسته ای بازیگر مشغول سازندگی و بازیگری بودند؛ دیدم آقای حافظ عالم جلیل القدر عیالش را بر پشت خود بلند نموده و تماشا می کند؛ حتی به بازیگرها می گوید: خوب بازی کنید تا عیال من لذت ببرد. شما را به خدا آقای حافظ از شنیدن این حرف خجالت نمی کشد و متأثر نمی گردد؟ و اگر بنده مخلص شما چنین حرفی را از گوینده ای و لو ظاهر الصلاح باشد شنیدم، آیا سزاوار است نقل کنم؟ و اگر نقل کردم عقلا نمی گویند، فلانی جاهلی، حرفی را زد شما که عاقل هستید چرا نقل نمودید؟

____________________

1- در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر گردیده است.

2- صحیح بخاری،ج1، ص169-170، باب فی العیدیدن و التجمل فیه.

3- صحیح مسلم، ج3،ص 22.

۲۱۱

آنگاه قضاوت کنید به منقولات بخاری که اگر واقعاً دقیق و حلاج اخبار بود، بر فرض چنین خبری شنید، سزاوار بود در کتاب خود نقل نماید و آقایان هم آن کتاب را اصحّ الکتب بعد القرآن بخوانید. ولی حدیث ثقلین را که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر می فرماید امت خود را که بعد از من تمسّک به قرآن مجید و عترت معصومین از اهل بیت من بجویید (چون نام عترت در میان است) نقل ننماید! و لکن اخبار مجعوله موهومه که وقت مجلس اجازه نقل تمام آنها را نمی دهد، در ابواب کتب خود نقل نماید!

ولی از یک جهت داعی تصدیق می نمایم بیان شما را که آقای بخاری در میان علماء سنّت و جماعت بسیار محتاط بوده؛ به این معنی که بهر خبری برخورده که راهی به اثبات ولایت علیعليه‌السلام و حرمت اهل بیت طهارت به عنوان مقام ولایت داشته احتیاطاً نقل ننموده که مبادا روزی حربه دست دانشمندان گردد و حقّ و حقیقت را ظاهر نمایند.

چنانچه مجلدات صحاح را با صحیح بخاری مقابله می نماییم، باین موضوع روشن برمیخوریم که هر خبری و لو متواتر و ضروری و مؤیّد به قرآن و آیات الهیه بوده ایشان نقل ننمودند؛ مانند احادیث بسیار در سبب نزول آیات شریفه( یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الخ ) (1) ( و إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ ) (2) ( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ) (3) -الخ

و حدیث الولایه، یوم الغدیر و حدیث الانذار، یوم الدار، و حدیث المواخات و حدیث السّفینه و حدیث باب الحطّه و غیر اینها؛ آنچه نسبتی به اثبات مقام ولایت و حرمت اهل بیت طهارت داشته ایشان احتیاطا نقل ننمودند. ولی هر حدیثی (و لو از هر جعّال کذّاب وضّاع بوده) که در اهانت به مقامات مقدسۀ انبیای

____________________

1- ای پیامبر! آن چه از پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادی؛ خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد؛ و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند.(سوره مائده، آیه67).

2- سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.(سوره مائده،آیه 55).

3- و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن. (سوره شعراء، آیه214).

۲۱۲

عظام و بالاخصّ وجود مقدّس خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عترت طاهرۀ آن حضرت راهی داشته، بدون احتیاطاً نقل ننموده. که ببعض از آنها اشاره نمودیم.

در اسناد حدیث ثقلین

اینک ناچارم ببعض از کتب معتبرۀ شما اشاره نمایم تا بدانید که اگر حدیث شریف ثقلین را آقای بخاری نقل ننموده، دیگران از اکابر و موثقین علمای شما حتی عدل بخاری (در صحّت بیان نزد شما) مسلم بن حجّاج نقل نموده اند.

مسلم بن حجّاج درصحیح (1) و أبی داود درصحیح (2) و ترمذی درسنن (3) و نسائی درخصائص (4) و امام احمد بن حنبل(5) و حاکم درمستدرک (6) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (7) و سبط ابن جوزی درتذکرة (8) و ابن اثیر جزری دراسد الغابه (9) و حمیدی درجمع بین الصّحیحین (10) و رزین درجمع بین الصّحاح الستّه و طبرانی درکبیر (11) و ذهبی درتلخیص مستدرک (12) و ابن عبد ربه درعقد الفرید (13) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (14) و خطیب خوارزمی درمناقب (15) و سلیمان بلخی حنفی در باب 4

____________________

1- صحیح مسلم، ج7، ص3.

2- سنن ابی داوود، ج2، ص185.

3- سنن ترمذی، ج5، ص329، ح3876.

4- خژصائص امیرالمؤمنین، ص112،ح78.

5- مسند احمد،ج3، ص21،17 و ج4، ص317.

6- مستدرک، ج3، ص110.

7- حلیة الاولیاء، ج1، ص255 و ج99، ص64.

8- تذکرة الخواص،ص38.

9- اسدالغابة؛ ج6، ص225، ج99،ص64.

10- جمع بین الصحیحین، ج3، ص109.

11- المعجم الکبیرج3، ص154.

12- تلخیص مستدرک، ج3، ص130.

13- عقد الفرید، ج4،ص 126.

14- مطالب السؤول، ص23؛ مقدمة المؤلف.

15- مناقب خوارزمی، ص177، ح214.

۲۱۳

ینابیع المودة (1) و میر سید علی همدانی در موده دوم ازمودة القربی (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) و شبلنجی درنور الابصار (4) و نور الدّین بن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (5) و حموینی درفرائد السمطین (6) و امام ثعلبی در تفسیرکشف البیان (7) و سمعانی و ابن مغازلیشافعی در مناقب (8) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اول در بیان صحت خطبه غدیر خم و درکفایت الطالب (9) ضمن باب 62 و محمد بن سعد کاتب درطبقات (9) و فخر رازی درتفسیر (11) ، ضمن آیه اعتصام و ابن کثیر دمشقی درتفسیر (12) ضمن آیه مودّت و ابن عبد ربه درعقد الفرید (13) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (14) و سلیمان حنفی درینابیع المودة (15) به عبارات مختلفه و ابن حجر مکی درصواعق (16) بعبارات مختلفه و دیگران از اکابر علمای شما که نقل اقوال تمام آنها مقتضی وقت این مختصر مجلس ما نیست، به مختصر اختلافی در الفاظ و عبارات این حدیث شریف را که بنقل اقوال خاصّه و عامّه بحدّ تواتر رسیده از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمودانی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن

____________________

1- ینابیع المودة،ج1،ص103،ح22.

2- مودة القربی، ص13.

3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص375.

4- نور الابصار، ص96.

5- فصول المهمه،ج2، ص717.

6- فرائد السمطین، ج2، ص423.

7- کشف البیان، ج9، ص186.

8- مناقب ابن مغازلی، ص234،ح281.

9- کفایة الطالب، ص260-259، باب62.

10- طبقات ابن سعود، ص194.

11- تفسیر رازی، ج8، ص173.

12- تفسیر ابن کثیر، ج3، ص494.

13- عقد الفرید، ج4، ص126.

14- شرح نهج البلاغه،ج6، ص375.

15- ینابیع المودة، ج2، ص269، ح766.

16- صواعق المحرقه، ص149.

۲۱۴

یفترقا حتی یردا علیّ الحوض من توسّل(تمسک)بهما فقد نجی و من تخلّف عنهما فقد هلک-ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا (1)

این دلیل محکم ماست که ناچار بامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بایستی تمسّک و توسّل بجوئیم بقرآن کریم و اهل بیت طهارت سلام اللّه علیهم اجمعین.

شیخ : این حدیث را صالح بن موسی بن عبد اللّه بن اسحاق بن طلحه بن عبد اللّه القرشی التیمی الطلحی بسند خود از ابو هریره باین طریق نقل نموده که انی قد خلفت فیکم ثنتین کتاب الله و سنتی(2) الخ-

داعی : باز با نقل حدیث یک طرفه از یک فرد طالح، متروک، ضعیف، و مردود ارباب جرح و تعدیل (از قبیل ذهبی و یحیی و امام نسائی و بخاری و ابن عدی و غیرهم) وقت مجلس را گرفتید. آقای من، نقل این همه اخبار معتبره از اکابر علماء خودتان شما را قانع ننموده که بچنین حدیث غیر قابل قبول نزد جهابذۀ علماء خودتان استناد جستید و حال آنکه اتفاقی فریقین (شیعه و سنّی) است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:کتاب الله و عترتی نه سنتی؛ چه آنکه کتاب و سنّت هر دو مبیّن می خواهند؛ سنّتی که خود محتاج به مبیّن است نمی تواند مبیّن قرآن باشد. پس عترت، عدیل القرآن است که هم مبیّن قرآن و هم ظاهرکننده سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

حدیث سفینه

و دیگر از دلائل ما در توسّل باهلبیت رسالت حدیث معتبرۀ سفینه است که بسیاری از علماء بزرگ شما تقریباً بحدّ تواتر نقل نموده اند.

و آنچه در نظر دارم زیاده از صد نفر از اکابر علماء خودتان در کتب معتبره

____________________

1-به درستی که می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ را که کتاب خدا(قرآن مجید)و عترت و اهل بیت من اند و این هر دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض(کوثر)بر من وارد شوند هر کس توسل و تمسک بآن دو بنماید، پس بتحقیق نجات یافته است و هر کس از آن دو دوری نماید، پس به تحقیق هلاک شده است؛ کسی که تمسک بآن دو نماید هرگز گمراه نخواهد شد .

2- سنن کبری،ج1، 114.

۲۱۵

خود ثبت نموده اند از قبیل مسلم بن حجّاج درصحیح (1) خود و امام احمد بن حنبل درمسند (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة (3) و ابن عبد البر در استیعاب و ابو بکر خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (4) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) و ابن اثیر درنهایه (6) و سبط ابن جوزی درتذکره (7) و ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (8) و علاّمه نور الدین سمهودی درتاریخ المدینه (9) و سید مؤمن شبلنجی درنور الابصار (10) و امام فخر رازی در تفسیرمفاتیح الغیب (11) و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (12) و امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان و طبرانی دراوسط (13) و حاکممستدرک (14) و سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع الموده و میر سید علی همدانی در مودت دوم ازمودة القربی (15) و ابن حجر مکّی در ذیل آیۀ هشتم ازصواعق (16) و طبری درتفسیر (17) وتاریخ (18) خود و محمّد بن یوسف گنجی درکفایة الطالب (19) و دیگران از اعاظم علماء شما نقل

____________________

1- صحیح مسلم، ج2، ص450.

2- مسند احمد، ج5، ص92.

3- حلیة الاولیاء، ج4، ص306.

4- تاریخ بغداد،ج12،ص91.

5- مطالب السؤول، ص20.

6- نهایة، ج2، ص298.

7- تذکرة الخواص، ص122-323.

8- فصول المهمه، ص26.

9- تاریخ المدینه، ج14، ص9.

10- نور الابصار، ص105.

11- مفاتیح الغیب، ج27، ص167.

12- درّ المنثور، ج3، ص334.

13- اوسط، ج4، ص10.

14- مستدرک، ج2، ص343.

15- مودة القربی، مودة2.

16- صواعق، ص186.

17- تفسیر طبری، ج27، ص126.

18- تاریخ طبری، ج8، ص184.

19- کفایة الطالب، ص379، باب100، ح1051.

۲۱۶

نموده اند که رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک (1) .

و نیز امام محمّد بن ادریس شافعی(2) در ابیات خود بصحت این حدیث اشاره نموده؛ چنانچه علاّمه فاضل عجیلی در ذخیره المآل آن ابیات را باین طریق نقل نموده:

و لما رایت الناس قد ذهبت بهم

مذاهبهم فی ابحر الغی و الجهل

رکبت علی اسم الله فی سفن النجا

و هم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل

و امسکت حبل الله و هو ولاؤهم

کما قد امرنا بالتمسک بالحبل

اذا افترقت فی الدین سبعون فرقه

و نیفا علی ما جاء فی واضح النقل

و لم یک ناج منهم غیر فرقه

فقل لی بها یا ذا الرجاحه و العقل

أ فی الفرقه الهلاک آل محمد

ام الفرقه اللاتی نجت منهم قل لی

فان قلت فی الناجین فالقول واحد

و ان قلت فی الهلاک حفت عن العدل

اذا کان مولی القوم منهم فاننی

رضیت بهم لا زال فی ظلّهم ظلّ

رضیت علیا لی اماما و نسله

و انت من الباقین فی اوسع الحل(3)

اگر خوب توجه بنمائید باین اشعار واضحه و آن هم از امام شافعی پیشوای

____________________

1- جز این نیست که مثل اهل بیت من در میان شما، مثل کشتی نوح است؛ کسی که سوار بر او شد، نجات یافت و کسی که دوری از او نمود، هلاک گردید. (رشفة الصادی، ص25).

2- چون مردم را غرق دریای جهل و گمراهی دیدم، به نام خداوند متعال در کشتیهای نجات که آنها خاندان رسالت و اهل بیت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، تمسک جستم و بحبل اللّه که دوستی آن خاندان جلیل است، چسبیدم؛ همچنان که به ما امر شده که به آن حبل اللّه تمسک جوئیم. زمانی که دین را به هفتاد و سه فرقه متلاشی نمودند، چنانکه در اخبار واضحاً نقل گردیده؛ فقط یکی از آنها حق و باقی بر باطل اند بگو: به من ای کسی که اهل خرد و دانشی، آیا خاندان رسالت آل محمد سلام اللّه علیهم اجمعین در فرقه های باطل می باشند یا با فرقه حق اند؟ اگر بگویی با فرقه حق هستند، پس کلام ما و شما یکی است و اگر بگویی با فرق باطله و هلاک شده اند، قطعاً از راه مستقیم منحرف شده ای و در نتیجه بدان که آن خاندان جلیل قطعا برحق و با حق و در طریق مستقیم اند، منهم راضی شدم به آنها و اختیارا طریقه ایشان را قبول کردم که خداوند سایه ایشان را بر سر من پاینده و جاوید بدارد. من راضی شدم بامامت علی و اولادهای او(عليهم‌السلام )که برحق اند و تو باش در آن فرق باطله تا روزی که کشف حقیقت شود.

۲۱۷

بزرگ سنّت و جماعت، می بینید چگونه اقرار می نماید که رکوب باین سفینه و تمسک و توسل باین خانواده طاهره، اسباب نجات است؛ زیرا فرقۀ ناجیه از هفتاد فرقه امت مرحومه، فقط متمسّکین و متوسّلین بذیل عنای آل محمّدند و بس.

پس شیعیان حسب الامر خود رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،توسل می جویند باین خاندان جلیل بسوی خدای متعال.

مطلب دیگر یادم آمد که اگر بنا به فرموده شما، بشر احتیاج بواسطه و وسیله ندارد و اگر با وسیله بسوی خدا بنالد و استغاثه کند، کار غلطی نموده و مشرک می باشد، پس خلیفه ثانی عمر بن الخطاب چرا در موقع احتیاج و اضطرار با واسطه بسوی خدا می رفت و استغاثه می کرد تا نتیجه می گرفت؟

حافظ : هرگز خلیفه عمر رضی اللّه عنه با واسطه عملی انجام نداده و این اول مرتبه ایست که چنین حرفی را می شنوم. متمنی است موردش را بیان فرمابید؟

داعی : خلیفه مکرر در مواقع احتیاج، توسل باهلبیت رسالت و عترت طاهره آن حضرت می جست و به وسیله آنها بسوی خدا می رفت تا نتیجه می گرفت. باقتضای مجلس بدو مورد از آن موارد برای نمونه اشاره می نمایم.

1- ابن حجر مکّی بعد از آیه 14 درصواعق محرقه (1) از تاریخ دمشق نقل می نماید که در سال 17 هجری، مکرر مردم برای استسقا رفتند و نتیجه نگرفتند؛ همگی متأثر و پریشان شدند؛ عمر بن الخطاب گفت: “هرآینه فردا طلب آب می کنم بوسیله کسی که حتما خدا بواسطۀ او به ما آب خواهد داد.” صبح فردا که شد، خلیفه عمر نزد عباس عمّ اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و گفت: اخرج بنا حتی نستسقی الله بک؛ بیرون بیا با ما تا به وسیله تو طلب آب نمائیم از خداوند متعال. جناب عباس فرمود: “عمر قدری بنشین تا وسیله فراهم نمایم.” آن گاه فرستاد بنی هاشم را خبر کردند؛ لباس پاک پوشیده، بوی خوش استعمال نموده، در آن حال جناب عباس بیرون آمد در حالتی که علیعليه‌السلام در جلو او و امام حسنعليه‌السلام طرف راست و امام حسینعليه‌السلام طرف چپ و بنی هاشم در عقب سرش؛ آنگاه فرمود: “یا عمر احدی را با ما مخلوط منما!” پس به همین حال رفتند تا به مصلّی. جناب عباس دست به مناجات برداشت،

____________________

1- صواعق محرقه، ص178- تاریخ دمشق، ج26،ص362.

۲۱۸

عرض کرد: “پروردگارا تو ما را خلق فرمودی و دانا بودی به آنچه ما عمل به آن می نماییم آنگاه عرض کرد؛اللهم کما تفضلت علینا فی اوله فتفضل علینا فی آخره.(1)

جابر می گوید: “هنوز دعایش تمام نشده بود که ابرها حرکت و باران بنای باریدن را گذارد؛ هنوز ما به منزلهامان نرسیده بودیم، مگر از باران تر شدیم.”

و نیز از بخاری نقل می نماید که در زمان قحطی، عمر بن الخطاب به وسیله عباس بن عبد المطلب طلب آب از درگاه حق تعالی می نمود و عرض می کرداللهم انا نتوسل الیک بعمّ نبینا فاسقنا فیسقون .(2)

2- ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه نقل می نماید، خلیفه عمر با جناب عباس عمّ اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به استسقاء رفتند؛ خلیفه عمر در محل استسقا عرض کرد:

اللهم انا نتقرب الیک بعم نبیک و بقیه آبائه و کبر رجاله فاحفظ اللهم نبیک فی عمه فقد دلونا به الیک مستشفعین و مستغفرین.(3)

حکایات آقایان سنی ها و اتباع خلیفه عمر، همان مثل معروف کاسۀ گرم تر از آش است, زیرا که خلیفه عمر در وقت دعا و احتیاج و اضطرار، عترت و اهل بیت پیغمبر را شفیع قرار می داد بوسیله آنها از خداوند طلب حاجت می نمود، مورد اعتراض هم قرار نمی گرفت؛ ولی وقتی ما شیعیان، آن خاندان طهارت را شفیع قرار می دهیم و به آنها توسل می جوییم، بما اعتراض نموده، کافر و مشرک می خوانند!

اگر شفیع بردن آل محمّد و عترت طاهره به سوی خدای متعال شرک است، پس قطعاً طبق روایات علمای خودتان خلیفه عمر بن الخطاب اول مشرک بوده و

____________________

1- “پروردگارا هم چنانکه تفضل فرمودی بر ما در اول امر، پس تفضل نما بر ما در آخر آن.” (صواعق المحرقه، ص178).

2- “پروردگارا ما توسل می جوییم به تو به عموی پیغمبرت که به ما باران دهی.” پس باران بآن ها عطا شد.(صحیح البخاری، ج2، ص16- تاریخ مدینه، ج26، ص355).

3- “پروردگارا! ما توسل می جوئیم بسوی تو بعم پیغمبرت و باقیمانده از پدرانش و بزرگان از رجال بنی هاشم. پس حفظ فرما مقام پیغمبرت را در عموی او، زیرا که او ما را دلالت نموده بسوی تو که طلب شفاعت و استغفار نمائیم از درگاه با عظمت تو.” (شرح نهج البلاغه، ج7، ص187و ج14، ص252).

۲۱۹

اگر آن عمل خلیفه شرک نبوده، بلکه احسن اعمال بوده (چون خلیفه انتخاب نموده) پس حتماً اعمال شیعیان و توسل آنها به آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین نیز هرگز شرک نخواهد بود.

پس حتماً باید آقایان از این گفتار خودتان بر گردید، بلکه استغفار نمایید (که چنین نسبتی را به شیعیان پاک موحّد دادید) تا مغضوب غضب حق واقع نشوید؛ زیرا جایی که خلیفه عمر با بودن کبار صحابه هرچه دعا کنند، نتیجه نگیرند، مگر به وسیله اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شما چگونه انتظار دارید که ما بی واسطه و مستقل دعا کنیم و نتیجه بگیریم؟

پس آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین در تمام ادوار، از زمان پیغمبر الی زماننا هذا، وسایل عباد بسوی خدا بودند و ما هم برای آنها استقلالی در قضاء حوائج قائل نیستیم، مگر آنکه آنها را عباد صالحین و امامان بر حق و مقرّبین درگاه حق تعالی دانسته، لذا واسطه بین خود و خدا قرار می دهیم.

و بزرگترین دلیل بر این معنی کتب ادعیۀ ما می باشد که در تمام ادعیۀ مأثوره از أئمه معصومین غیر از آن چه عرض کردم، به ما دستور داده نشده و ما هم غیر از این طریق عملی ننموده و نخواهیم نمود.

حافظ : این بیانات شما بر خلاف مسموعات ما است.

داعی : مسموعاتتان را بگذارید، از مشهودات صحبت بفرمایید، آیا هیچ کتب معتبرۀ ادعیۀ علماء بزرگ شیعه را ملاحظه و مطالعه فرموده اید.

حافظ : دست رسی نداشته ام.

داعی : مقتضی آن بود که اول این قبیل کتب را مطالعه فرموده، آن گاه ایراد می فرمودید؛ اینک دو جلد کتاب دعا و زیارت همراه دارم؛ یکی زاد المعاد تألیف علامۀ مجلسی قدّس سرّه القدّوسی و دیگر هدیّه الزّائرین تألیف فاضل محدّث متبحّر معاصر آقای حاج شیخ عباس قمی دامت برکاته(1) برای مطالعه حاضر است(هر دو را خدمت) آقایان گذاردم، مورد مطالعه قرار دادند؛ ادعیه توسل را خواندند و دیدند

____________________

1- در 23 ذی حجه 1359 قمری برحمت ایزدی پیوست و در طرف راست درب قبله نجف اشرف مدفون گردید رحمه اللّه علیه.

۲۲۰

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577