شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387609 / دانلود: 11326
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

می نمایند که حسن و حسین از طرف مادر پسران رسول خدا هستند؛ هم چنانکه خداوند در قرآن مجید عیسی را از ذریّه ابراهیم خوانده از طرف مادرش مریم.

محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطّالب ،(۱) و ابن حجر مکی درصواعق محرقه (۲) از طبرانی از جابر بن عبد اللّه انصاری و خطیب خوارزمی درمناقب (۳) از ابن عباس نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ان الله عز و جل جعل ذریه کل نبی فی صلبه و جعل ذریتی فی صلب علی بن أبی طالب؛ یعنی خدای عزّ و جل ذریّه هر پیغمبر را در صلب خودش قرار داد و ذریۀ مرا در صلب علی بن أبی طالب قرار داد.

و نیز خطیب خوارزمی درمناقب (۴) و میر سیّد علی همدانی شافعی، درمودة القربی (۵) و امام احمد بن حنبل که از فحول علمای شما می باشد درمسند (۶) و سلیمان حنفی بلخی، درینابیع المودّة (۷) نقل می نمایند (با مختصر کم و زیادی در الفاظ) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ابنای هذان ریحانتان من الدنیا ابنای هذان امامان قاما او قعدا ؛ یعنی این دو فرزند من (حسن و حسین) ریحانه منند از دنیا، و هر دو فرزندان من امامانند، خواه قائم بامر امامت باشند و خواه ساکت و قاعد. و شیخ سلیمان حنفی، باب ۵۷ از ینابیع المودّه(۸) را مخصوص همین موضوع قرار داده و احادیث بسیاری بطرق مختلفه از علماء بزرگ خودتان از قبیل طبرانی و حافظ عبد العزیز و ابن ابی شیبه و خطیب بغدادی و حاکم و بیهقی و بغوی و طبری بالفاظ و عبارات مختلفه نقل نموده که حسن و حسین فرزندان رسول خدا هستند.

در آخر همین باب از ابو صالح، و حافظ عبد العزیز بن الاخضر و ابو نعیم

____________________

۱- کفایة الطالب، ص۳۷۹، باب۱۰۰.

۲- صواعق المحرقة، ص۱۲۴، ۱۵۶.

۳- مناقب، ص۳۲۷، ح۳۳۹.

۴- مناقب، ص۱۳۸، ح۱۵۶.

۵- مودة القربی، ص۱۲.

۶- مسند احمد، ج۱، ص۷۷.

۷- ینابع المودة، ج۲، باب۵۴، ص۳۳-۴۶.

۸- ینابع المودة، ج۲، باب۵۷، ص۳۴۳-۳۵۰.

۱۰۱

و طبری (و ابن حجر مکی، درصواعق (۱) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی، در آخر فصل اول بعد از صد بابکفایة الطّالب (۲) و طبری در ترجمهحالات حضرت امام حسن (۳) )نقل نموده اند از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب که گفت:انی سمعت رسول الله یقول کلّ حسب و نسب فمنقطع یوم القیمه ما خلا حسبی و نسبی و کل بنی انثی عصبتهم لابیهم ما خلا بنی فاطمه فانی انا ابوهم و انا عصبتهم ، یعنی شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:“هر حسب و نسبی منقطع است روز قیامت مگر حسب و نسب من و هر اولاد دختری عصبه آنها از جانب پدر است مگر اولادهای فاطمه که من پدر و عصبه آنها هستم.”

و نیز شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی شافعی در کتابالاتحاف بحب الاشراف (۴) این حدیث را از بیهقی و دارقطنی از عبد اللّه ابن عمر از پدرش در موقع تزویج ام کلثوم نقل نموده.و جلال الدین سیوطی در کتاباحیاء المیت (۵) بفضائل اهل البیت نقلا از طبرانی دراوسط (۶) از خلیفه عمر نقل می نماید و سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی دررشفه الصّادی من بحر فضائل بنی النّبی الهادی (۷) در سال ۱۳۰۳ نقل و استشهاد نموده که اولادهای فاطمهعليها‌السلام اولاد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اند.

و اما شعر شاعر که شاهد آوردید در مقابل این همه دلائل محکمه مردود می شود چنانکه محمد بن یوسف گنجی شافعی فصل اول بعد از صد بابکفایت الطالب (۸) را در جواب همین شعر شاعر اختصاص باین معنی داده، که دخترزادگان پیغمبر فرزندان آن حضرت اند و علاوه این شعر شاعر کفر است که قبل از اسلام سروده، چنانچه صاحبجامع الشواهد نقل نموده.

____________________

۱- صواعق المحرقة، ص ۱۵۶.

۲- کفایة الطالب، ص۳۸۱.

۳- ذخائر العقبی، ص۱۴.

۴- الاتحاف بحب الاشرف، ۱۶.

۵- احیاء المیت، ص۱۱۳.

۶- المعجم الاوسط، ج۶، ص۳۵۷.

۷- رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، باب۳، ص۳۹-۴۲.

۸- کفایة الطالب، ص۳۷۹.

۱۰۲

از این قبیل دلایل بسیار است که ثابت می نماید فرزندان فاطمۀ صدّیقه سلام اللّه علیها فرزندان رسول اللّه اند. پس وقتی سلسلۀ نسب ما بحضرت أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام ثابت گردید، بنا بر دلائل معتبره ای که بیان نمودیم، ثابت است که فرزندان و ذراری رسول خدا هستیم و بزرگترین افتخار ما همین معنی می باشد و احدی چنین افتخاری ندارد مگر ذراری رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه خوش گوید فرزدق شاعر:

اولئک آبائی فجئنی بمثلهم

اذا جمعتنا یا جریر المجامع(۱)

خلاصه احدی از ابناء زمان و مردم دنیا نمی توانند ببزرگی پدران خود فخر و مباهات کنند، مگر شرفاء و سادات که نسبت آنها منتهی می شود بخاتم الانبیاء و علی مرتضیعليه‌السلام .

حافظ : دلایل شما بسیار مکفی و تمام بود. قطعاً انکار آن را نمی نمایند مگر اشخاص لجوج عنود و خیلی هم ممنون شدم که کشف حجب فرموده، ما را مستفیض فرمودید تا رفع این شبهۀ بزرگ شد.

در این موقع صدای مؤذن در مسجد برخاست که اعلام نماز عشاء را می نمود؛ چون برادران اهل سنّت بطور وجوب نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را از هم جدا و در موقع فضیلت آن به جا می آورند، بر خلاف شیعه که تبعاً لرسول اللّه و ائمۀاز آل اطهارعليهم‌السلام در جمع و تفریق مختارند، آقایان آماده شدند برای رفتن مسجد و اداء فریضه. بعضی از آقایان گفتند: “اگر بنای برگشتن و ادامه دادن به مذاکرات است چون رفتن بمسجد و برگشتن خیلی از وقت مجلس گرفته می شود، خوبست تا این مجلس برقرار است نماز عشاء همین جا ادا شود. فقط آقای سید عبدالحیّ (امام جماعت مسجد) بروند در مسجد با مردم نماز بگذارند و بر گردند

پیشنهاد مورد قبول آقایان قرار گرفت، فلذا در تمام مدت مناظره که ده شب طول کشید موقع نماز عشاء در همان مجلس اداء وظیفه می نمودند. در این موقع آقایان به اتاق بزرگ دیگر رفتند، بعد از أداء وظیفه باطاق محل مناظره مراجعت

____________________

۱- اینها هستند پدران من، پس بیاورید مرا به مثل اینها. ای جریر، آنگاه که محافل و انجمن ها، ما را گرد هم آرد (دیوان فرزدق، ص۳۰۶).

۱۰۳

نمودند.

پیغمبر نماز ظهرین و مغربین را بجمع و تفریق ادا می فرمود

نواب عبد القیوم خان که یکی از اشراف و ملاّکین اهل تسنّن و مرد کنجکاو و جوینده ای بودند، گفتند: “قبله صاحب! اجازه فرمایید تا آقایان چای میل می نمایند، خارج از موضوع بحث مجلس سؤالی دارم بعرض برسانم.

داعی : بفرمائید حاضرم برای استماع.

نواب : سؤال بنده خیلی مختصر است. چون مدت ها است در دلم بوده که از آقایان با اطلاع شیعیان سؤال نمایم فرصتی به دستم نیامده، اینک مقتضی موجود گردیده خواستم عرض نمایم. چرا آقایان شیعیان بر خلاف سنّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع می خوانند؟

داعی : اوّلاً آقایان (اشاره بعلماء مجلس) می دانند که در مسائل فرعیه ما بین علماء اختلاف بسیار است؛ چنان چه ائمه اربعه شما هم بسیار اختلاف دارند.

ثانیاً اینکه فرمودید، عمل شیعیان بر خلاف سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد، امر را بر شما اشتباه نمودند؛ زیرا که آن حضرت نمازها را گاهی جمع و گاهی بتفریق اداء می نمودند.

نواب : (رو به علمای خودشان) آیا چنین است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنحو جمع و تفریق اداء می نمودند؟

حافظ : فقط در سفر و مواقع عذر از قبیل باران و غیره این نوع عمل می نمودند برای آنکه امّت در تعب و مشقّت نباشند و الاّ در حضر پیوسته بنحو تفریق اداء می نمودند. گمان می کنم قبله صاحب اشتباه نمودند سفر را تصور حضر نمودند.

داعی : خیر، اشتباه ننمودم، بلکه یقین دارم، حتّی در روایات خودتان وارد است که گاهی در حضر و بدون عذر هم بنحو جمع اداء می نمودند.

حافظ : گمان می کنم روایات شیعه را با روایات ما اشتباه نمودید.

داعی : روات شیعه که اتفاق بر این معنی دارند، گفتگو در روات شما می باشد. روایات صحیح چندی درصحاح و کتب معتبره شما در این باب

۱۰۴

وارد است.

حافظ : ممکن است اگر در نظر دارید محلّ آنها را معیّن فرمایید.

داعی : مسلم بن حجّاج در باب الجمع بین الصّلاتین فی الحضر در صحیح(۱) خود با نقل سلسلۀ روات از ابن عباس نقل نموده که گفت:صلی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الظهر و العصر جمعا و المغرب و العشاء جمعا فی غیر خوف و لا سفر .(۲)

و نیز از ابن عباس نقل نموده که گفت:صلیت مع النبی ثمانیا جمعاً و سبعاً جمعاً .(۳) و همین حدیث را امام احمد بن حنبل درمسند (۴) نقل نموده به علاوه حدیث دیگر که ابن عباس گفت:صلی رسول الله فی المدینه مقیما غیر مسافر سبعا و ثمانیا (۵) چند حدیث از این قبیل، مسلم(۶) نقل می نماید تا آنجا که می نویسد:

“عبد اللّه ابن شقیق گفت: روزی بعد العصر ابن عباس برای ما خطبه می خواند و صحبت می نمود، تا آنکه آفتاب غروب کرد ستاره ها ظاهر شد. صدای مردم برخاست: الصلوة الصلوة. ابن عبّاس اعتنا نکرد در همان حین مردی از بنی تمیم با صدای بلند گفت الصلوة الصلوة ابن عبّاس گفت: أتعلمنی بالسنة لا امّ لک رأیت رسول الله جمع بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء”(۷) عبد اللّه گوید: “از این کلام در دل من خدشه ای پیدا شد رفتم از ابو هریره سؤال نمودم، تصدیق نمود و گفت: همان قسم است که ابن عباس گفته.”

و نیز به طریق دیگر از عبد اللّه بن شقیق عقلی نقل می نماید که وقتی منبر عبد اللّه ابن عباس طول کشید تا هوا تاریک شد. مردی سه مرتبه پی درپی ندا در داد:

____________________

۱- صحیح مسلم، ج۵، ص۲۴۰.

۲- رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را بدون خوف و ترس و سفر جمعا اداء می نمود.

۳- با رسول خدا هشت رکعت نماز ظهر و عصر، و هفت رکعت نماز مغرب و عشاء را با هم اداء می نمودیم.

۴- مسند احمد، ج۱، ص۲۲۱.

۵- رسول خدا در مدینه در حال اقامت نه مسافرت، هفت رکعت و هشت رکعت (یعنی مغرب و عشاء و ظهر و عصر را با هم).

۶- صحیح مسلم، ج۵ريال ص۴۹۱، ح۵۷.

۷- بی مادر، تو مرا سنت یاد می دهی! خودم دیدم رسول خدا جمع کرد بین نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء.

۱۰۵

الصلوة . ابن عباس متغیّر شد، گفت:لا امّ لک أتعلمنا بالصلوة و کنا نجمع بین الصلاتین علی عهد رسول الله .(۱)

و نیز زرقانی که از اکابر علماء شما است، درشرح موطاء مالک (۲) در باب جمع بین الصّلوتین از نسائی از طریق عمرو بن هرم از ابی الشعثاء نقل می نماید که در بصره ابن عباس نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را جمع می خواند بدون آنکه بین آنها فاصله و چیزی بوده باشد و می گفت: “رسول خدا این قسم نماز اداء می نمود” (یعنی ظهر را با عصر و مغرب را با عشاء جمع می نمود).

و نیز مسلم درصحیح (۳) و مالک در باب (جمع بین الصّلاتین)موطاء (۴) و امام احمد بن حنبل درمسند (۵) با نقل سلسلۀ روات از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت نموده اند که گفت:صلی رسول الله الظهر و العصر جمعا بالمدینه فی غیر خوف و لا سفر .(۶) ابو زبیر گوید: “از سعید سؤال نمودم برای چه پیغمبر جمع می نمود نماز را؟” سعید گفت: “همین سؤال را من از ابن عباس نمودم، گفت:اراد أن لا یحرج احدا من امته ”؛ یعنی برای آن جمع می نمود که احدی از امتش در سختی و مشقت نباشند.

و نیز در چند خبر نقل می نمایند که ابن عباس گفت:جمع رسول الله بین الظهر و العصر و المغرب و العشاء فی غیر خوف و لا مطر (۷) اخبار در این باب بسیار نقل نموده اند، ولی واضح تر دلیل بر جواز جمع، همین تعیین ابواب است به نام جمع بین الصّلاتین و نقل نمودن احادیث جمع را در همین باب تا، از ادلّۀ جواز جمع باشد

____________________

۱- بی مادر، تو مرا نماز یاد می دهی و حال آنکه ما در زمان رسول خدا جمع بین دو نماز می نمودیم(یعنی ظهر را با عصر و مغرب را با عشاء!) (مسند احمد،ج۱،ص۳۵۱).

۲-شرح موطاء ملک،ج۱،ص۱۴۴،ح۴.

۳- صحیح مسلم، ج۲،ص۱۵۱.

۴- موطاء،ج۱،ص۱۶۱.

۵- مسند احمد، ج۱، ص۲۲۳.

۶- نماز گذارد رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ظهر و عصر را با هم در مدینه بدون ترس و سفر.

۷- جمع نمود رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء بدون اینکه ترسی باشد و بارانی بیاید.

۱۰۶

مطلقاً و اگر غیر از این بود، باب مخصوصی برای جمع در حضر، و بابی در سفر، باز می نمودند. پس این روایات منقوله در صحاح و سایر کتب معتبرۀ شما مربوط بجواز در سفر و حضر است.

حافظ : چنین بابی و نقل روایاتی در صحیح بخاری نمی باشد.

داعی : اولاً وقتی سایر ارباب صحاح از قبیل مسلم و نسائی و احمد بن حنبل و شارحین صحیحین مسلم و بخاری و دیگران از اکابر علماء خودتان نقل نموده اند کفایت می نماید هدف و مقصد ما را.

ثانیاً آقای بخاری هم همین روایات را که دیگران نقل نموده اند درصحیح (۱) خود آورده، منتهی با زرنگی تمام از محل خود که (جمع بین الصّلاتین) است به محل دیگر انتقال داده، چنانچه (باب تأخیر الظهر الی العصر من کتاب مواقیت الصلاه) و (باب ذکر العشاء و العتمه) و (باب وقت المغرب) را مطالعه و مورد دقت قرار دهید، تمام این احادیث جمع را مشاهده می فرمائید.

پس نقل این احادیث بعنوان اجازه و رخصت در (جمع بین الصّلاتین) عقیده جمهور علمای فریقین است؛ در حالتی که اقرار به صحت این احادیث در صحاح خود نموده اند. چنانچه علاّمه نووی در شرحصحیح مسلم (۲) و عسقلانی(۳) و قسطلانی(۴) و زکریّای انصاری در شروحی که بر صحیح بخاری نوشته اند، و زرقانی درشرح بر موطاء مالک (۵) و دیگران از اکابر علماء خودتان بعد از نقل احادیث مخصوصاً حدیث ابن عباس اعتراف به صحّت آن و اینکه این احادیث دلیل اجازه و رخصت است در حضر، برای آنکه امت در حرج و مشقّت نباشند، نموده اند.

نواب : چگونه ممکن است احادیثی از زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عمل به جمع رسیده

____________________

۱- صحیح بخاری،ج۱، ص۱۰۴ و ۱۰۷.

۲- صحیح مسلم (شرح نوری)، ج۵، ص۲۱۹.

۳- فتح الباری، ج۲، ص۱۹۷.

۴- ارشاد الساری، ج۲، ص۱۹۷.

۵- شرح زرقانی بر موطاء، ج۱، ص۴۱۸.

۱۰۷

باشد، ولی علما در حکم و عمل بر خلاف آن رفتار نمایند؟

داعی : فقط اختصاص به این موضوع ندارد. بعدها خواهید فهمید که نظائر بسیار دارد در این موضوع، به خصوص هم آقایان فقهاء اهل تسنّن یا جهه قصور افکار و یا جهه دیگری که من نمی فهمم آن احادیث معتبره را تأویلات بارده بر خلاف ظاهر آنها نموده اند، از قبیل آنکه گویند، شاید این احادیث ناظر به موقع عذر باشد مانند ترس و خوف و نزول باران و گل؛ که جماعتی از اکابر متقدمین شما مانند امام مالک و امام شافعی و عدّه ای از فقهاء مدینه به آن تأویل فتوی داده اند.

و حال آنکه این عقیده را رد می نماید حدیث ابن عبّاس که صریحاً می گوید؛ من غیر خوف و لا مطر؛ یعنی بدون ترس و نزول باران، نماز را جمع می خواندند.

بعضی دیگر پیش خود بافته اند که شاید هوا ابر بوده و وقت را نشناختند و همین که نماز ظهر را تمام نمودند، ابر بر طرف گردید، دیدند وقت عصر است، نماز عصر را خواندند؛ لذا جمع شد بین الظهر و العصر.

گمان نمی کنم باردتر از این تأویل یافت شود، گویا تأویل کنندگان فکر نکردند که نمازکننده، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و برای رسول خدا، بود و نبود ابر اثری نداشته، چه آنکه علم آن حضرت مربوط به اسباب نبوده، بلکه محیط بر تمام اسباب و آثار بوده است.و گذشته از آنکه این دسته مردمان قصیر الفکر، دلیلی در دست ندارند که چنین امری واقع شده باشد، بطلان این تأویل ثابت می گردد به جمع نماز مغرب و عشاء که در آنجا وجود ابر و بر طرف شدن آن اثری ندارد، علاوه بر آنکه خلاف ظواهر احادیث است.

چنانچه عرض کردیم در حدیث ابن عبّاس(حبر امت)صراحت دارد که خطابه آن جناب بقدری طول کشید که مستمعین چندین مرتبه فریاد زدند: الصلاه یعنی یادآوری نمودند که ستاره ها ظاهر و وقت نماز گردیده، مع ذلک عمداً نماز مغرب را بعقب انداخت تا وقت نماز عشاء هر دو را با هم اداء نمود و ابو هریره هم تصدیق این عمل را نموده که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدین قسم عمل نموده؛ البته این نوع تأویلات در نزد ما مردود است، بلکه علماء بزرگ خودتان هم رد نموده و تأویلات را بر خلاف ظواهر احادیث دانسته اند؛ چنانکه شیخ الاسلام انصاری از اکابر

۱۰۸

علمای خودتان درتحفه الباری فی شرح صحیح البخاری (۱) در باب “صلاه الظّهر مع العصر و المغرب مع العشاء” همچنین علاّمۀ قسطلانی در ارشاد السّاری فی شرحصحیح البخاری (۲) و دیگران از شارحین صحیح بخاری و جمّ غفیری از محققین علمای خودتان، آورده اند که این نوع از تأویلات خلاف ظواهر احادیث است و مقیّد بودن بآنکه حتما باید تفریقاً ادا نمود، ترجیح بلا مرجّح و تخصیص بلا مخصّص است.

نواب: پس این اختلاف از کجا آمده که دو دسته برادران مسلمان بجان هم افتاده و با نظر عداوت بیکدیگر می نگرند و قدح در اعمال هم می نمایند؟

داعی : اولاً اینکه فرمودید، دو دسته از مسلمانان با نظر عداوت بهم می نگرند مجبورم از طرف جماعت شیعیان اهل بیت طهارت و خاندان رسالت دفاع بنمایم که ما جماعت شیعیان به هیچ یک از علماء و عوام برادران اهل تسنّن بچشم حقارت و یا عداوت نظر نمی نمائیم، بلکه آنها را برادران مسلمان خود می دانیم و بسیار متأسفیم که چرا تبلیغات بیگانگان و خوارج و نواصب و امویها و تحریکات شیاطین جنّ و انس، در قلوب برادران اهل تسنّن مؤثر افتد، تا آنجا که برادران شیعی خود را که از جهه قبله و کتاب و نبوت و عمل به جمیع احکام و واجبات و مستحبات و ترک کبائر و معاصی با آنها شریک اند، رافضی و مشرک و کافر دانسته و از خود جدا نمایند و با نظر عداوت و دشمنی بآنها بنگرند.

ثانیاً فرمودید: این اختلاف از کجا آمده؟ از سوز دل عرض می نمایم، آتش بجان شمع فتد کاین بنا نهاد. اینک وقت آن نیست که عرض نمایم این نوع اختلافات از کجا سرچشمه گرفته، شاید ان شاء اللّه در شبهای بعد بمناسباتی پرده برداشته شود و خود متوجه باصل حقیقت گردید.

ثالثاً راجع بنماز جمع و تفریق، آقایان فقهاء اهل تسنّن اخبار معروضه را که دلالت بر رخصت و جواز دارد، مطلقاً در جمع خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء برای سهولت و راحتی و جلوگیری از سختی و مشقت و حرج امت نقل نموده، ولی

____________________

۱- تحفة الباری، ج۲، ص۲۹۲.

۲- ارشاد الساری،ج۱، ص۴۶۹.

۱۰۹

نمی دانم بچه جهه تأویلات بارده می نمایند و جمع خواندن نمازها را بدون عذر جایز نمی دانند.

بلکه بعضی از آنها مانند ابی حنیفه و تابعین او مطلقاً منع جمع می نمایند با عذر و بدون عذر، سفراً ام حضراً.

و اما سایرین از شافعی ها و مالکی ها و حنبلی ها با اختلافاتی که در جمیع اصول و فروع دارند، در سفر مباح مانند حج و عمره و جنگ و غیرهم، اجازه داده اند. ولی فقهای شیعه تبعاً للائمه الطاهرین من آل محمّدعليهم‌السلام که بنا بفرمودۀ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فارق بین حق و باطل و عدیل القرآن اند، حکم بجواز جمع می نمایند، مطلقاً خواه در سفر یا در حضور، با عذر و یا بی عذر بجمع تقدیم و یا جمع تأخیر.

و این جواز، با اختیار مصلّی است؛ یعنی نمازگزار اگر بخواهد نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را برای سهولت و راحتی در یک جلسه بخواند-و یا ظهر و مغرب را در اوّل وقت فضیلت بخواند و نماز عصر و عشاء را هم در اول وقت فضیلت آنها اداء نماید مختار است.

و البته از هم جدا و هر یک را در وقت فضیلت خود به جا آوردن، افضل از جمع است، چنانچه در کتب استدلالیه و رسائل عملیه فقهاء شیعه کاملاً ذکر گردیده.

و لکن چون مردم غالباً گرفتار مشاغل و هموم بسیاری هستند و ممکن است بمختصر غفلتی از آنها فوت گردد، لذا برای سهولت و رفع عسر حرج (که هدف شارع مقدّس بوده) شیعیان جمع می خوانند به تقدیم یا به تأخیر.

گمان می کنم برای روشن شدن ذهن آقایان محترم و سایر برادران اهل تسنّن که با دیده غیظ و غضب به ما می نگرند، همین مقدار جواب کافی باشد. چون مطالب مهم تری اصولاً در پیش است، خوب است برگردیم باصل مذاکرات اولیه؛ زیرا وقتی مطالب مهمه اصولی حل گردید، بالتبع فروعات حل خواهد شد.

حافظ : خیلی خوشوقتم که در جلسۀ اول پی بردم بمعلومات قبله صاحب و دانستم طرف صحبت ما کسیست که خیلی جامد نیست و از کتب ما کاملاً با اطلاعند. همان قسمی که فرمودند، بسیار بجا است که همان صحبت قبل را تعقیب نماییم.

۱۱۰

با اجازه قبله صاحب، می خواهم بفهمم که جناب عالی با این بیانات شیوا که ثابت نمودید، حجازی و هاشمی و دارای چنین نسب پاکی هستید، چگونه شد که بایران مرکز مجوس آمدید، چنانچه علت و تاریخ این مهاجرت را بیان فرمائید خیلی خوشوقت خواهیم شد.

سید امیر محمد عابد

داعی: اوّلین مهاجر از اجداد ما بایران حضرت سیّد أمیر محمّد عابد فرزند بلافصل امام هفتم حضرت موسی الکاظمعليه‌السلام بوده است که بسیار با فضل و تقوی و از کثرت عبادت معروف به عابد گردیده، در تمام عمر، قائم اللّیل و صائم النّهار(۱) بوده و بندرت ایّامی را افطار می نموده، و عشق بسیاری بکتابت کلام اللّه مجید داشته و از حقّ الکتابه کلام اللّه بندگان بسیار خریداری و آزاد نمودند.

بقعه مبارکه اش الی الحال در شیراز مطاف، و مزار عامّه ناس من الاعالی و الادانی می باشد. قبّه و بارگاهش بسیار عالی و در اطراف قبر مبارکش برای حفاظت قبر از پامال شدن در موقع هجوم جمعیت بسیار از زائرین آن جناب-شاهزادۀ اویس میرزا معتمد الدوله ثانی، فرزند دانشمند عالیقدر مرحوم حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله، عمّ اکرم مرحوم ناصر الدّین شاه قاجار، ضریح زیبائی از نقره ساخته و حرم مطهّرش را که مسجدیست برای عبادت زائرین و ادای فرائض و مستحبات و اقامۀ نماز جماعت آیینه کاری نموده، و اهالی فارس بالخصوص توجه زیادی بآن بقعه مبارکه دارند، و بوسیله روح پرفتوح صاحب بقعه که از عترت پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مورد توصیه و سفارش آن حضرت بوده اند درک فیض از مبدأ فیّاض می نمایند.

حافظ: علت مهاجرت ایشان از حجاز بشیراز چه بوده؟

حرکت قافله سادات هاشمی از مدینه و جنگ با قتلغ خان

داعی: به قصد شیراز از حجاز حرکت ننمودند، بلکه در آخر قرن دوم هجری

____________________

۱- شب ها را به عبادت و روز ها را به روزه می گذرانده است.

۱۱۱

که حضرت امام علیّ بن موسی الرّضاعليهما‌السلام را مأمون الرّشید خلیفۀ عبّاسی جبرا ولیعهد خود نمود و به توس (مرکز خلافت) برد، مدتی بین اخوان با آن حضرت جدائی افتاد و شوق زیارت آن حضرت، اخوان بزرگوارش را تحریک نمود، به وسیله نامه از حضور مقدّس حضرت رضاعليه‌السلام و خلیفه مأمون الرّشید استیذان نمودند برای حرکت به سمت توس. خلیفه (مکّار و حیّال) حسن استقبال نموده، همگی آنها را احضار نمود.

جناب سیّد امیر احمد (شاه چراغ) به اتفاق جناب سیّد امیر محمّد عابد (جدّ اعلای ما) و جناب سیّد علاء الدین حسین برادران معظّم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان بقصد زیارت حضرت رضاعليه‌السلام از حجاز بسمت طوس حرکت نمودند(طریق مسافرت به توس در آن زمان غالباً از راه کویت و بصره و اهواز و بوشهر و شیراز بوده). در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان بخاندان رسالت بسادات معظّم ملحق و باتفاق حرکت می نمودند.

می نویسند، به نزدیک شیراز که رسیدند تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری رجالاً و نسائاً تشکیل شده بود. مأمورین و حکّام شهرها خبر حرکت چنین قافلۀ بزرگی را به مأمون دادند مأمون ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیهای آنها به توس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد.

لذا امریّه ای صادر نمود بتمام حکّام بلاد که در هرکجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آنها را به سمت مدینه بر گردانید. به هر کجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز که قبل از رسیدن قافله حکم بحکومت وقت رسید.

قتلغ خان حاکم شیراز، مردی بود بسیار جدّی و مقتدر؛ فوری با چهل هزار لشکر جرّار در (خان زنیان) هشت فرسخی شیراز اردو زدند. همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد برای امامزادگان معظّم، که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید بر گردید. حضرت سیّد امیر احمد فرمودند: “اولاً ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضاعليه‌السلام ؛ ثانیاً ما بی اجازه نیامدیم.

۱۱۲

از شخص خلیفه استیذان نمودیم و بدستور خود او حرکت نمودیم.”

قتلغ خان گفت: “امر است که ما ممانعت از حرکت نمائیم. ممکن است به اقتضای وقت امر ثانوی صادر شده و باید اجراء گردد. آقایان ناچارید از همین جا مراجعت نمائید.”

جناب سید امیر احمد با اخوان و سایر بنی هاشم و دوستان و همراهان شور نمودند، هیچ یک حاضر به مراجعت نشدند.

صبح که قافله خواست حرکت نماید، احتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند. همین که کوس رحیل نواخته شد، لشکر قتلغ خان سر راه را بستند عاقبت کار از حرف به عمل کشید جنگ شدید خونینی شروع شد لشکر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده و شکست بر آنها وارد آمد در این بین سران لشکر شکست خورده تدبیری کردند (راست یا دروغ) عدّه ای بالای بلندی ها فریاد زدند: “آقایان اگر به پشت گرمی علی بن موسی ولیعهد خلیفه جنگ می کنید، الان خبر رسید که ولیعهد وفات کرد.” یک مرتبه این خبر مانند برق، ارکان وجود شیعیان و مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امامزادگان متفرق شدند. لذا جناب سیّد امیر أحمد شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: “چون دشمن در تعقیب ماست خوبست با لباس مبدّل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید.” امامزادگان همان شبانه به اطراف پراکنده شدند (که گویند غالب امامزادگان در ایران متفرق شدگان همان نهضت هستند). ولی جناب أمیر احمد، و سیّد امیر محمّد عابد و سیّد علاء الدین حسین بشیراز وارد و هر یک با لباس ناشناس از هم جدا شدند و در گوشه ای تنها بعبادت مشغول شدند.

سید امیر احمد شاه چراغ

جناب سیّد امیر احمد (معروف به شاه چراغ) که بعد از حضرت رضاعليه‌السلام در علم و زهد و ورع و تقوی سرآمد سی و هشت اولاد ذکور و اناث حضرت امام موسی الکاظمعليه‌السلام بوده، که آن حضرت در زمان حیات باغستانی به نام سریّه، که هزار دینار خریداری نموده بودند بآن جناب هبه فرمودند و این امامزاده واجب التّعظیم در مدت عمر هزار بنده در راه خدا آزاد نمودند، وقتی به شیراز وارد

۱۱۳

شدند، در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت طهارت در محلّه (سردزک) (همین مکان که الان بقعه و بارگاه آن حضرت است) پنهان و شب و روز را به عبادت می گذرانیدند.

از طرف قتلغ خان (والی فارس) مفتشین بسیاری برای پیدا کردن امامزادگان معظّم گماشتند، تا بعد از یک سال جناب سید امیر احمد را یافتند. خبر به حکومت دادند لشکر بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند.

جنگ و شهادت سید امیر احمد شاه چراغ

جناب احمد با آن قوم دغا بعنوان دفاع از خود جنگ نموده، یک تنه با یک شهر مخالف چنان دفاعی به کار برده و شجاعتی به خرج داده که هنوز بعد از هزار و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می باشد.

عاقبت چون دیدند از عهده اش بر نمی آیند از طرفی، خانه همسایه را سوراخ کرده وارد خانه ای شدند که پناهگاه آن حضرت بود و هر وقت از جنگ خسته می شد در آنجا تنفس و قدری استراحت نموده، به حمله می پرداخت.

در موقع استراحت که تکیه بدیوار داده بود از عقب شمشیری بر فرق نازنینش زدند و از طرف دیگر در همان حال، جمعی مشغول خراب کردن خانه بودند، فلذا بدن مبارکش زیر توده های خاک پنهان شد خبر قتلش معروف و آن خانه خرابه منفور اهالی گردیده و زباله دان بزرگی شد (چون شهر شیراز عموماً به استثنای عدّه قلیلی، از مخالفین بودند).

تا اوایل قرن هفتم هجری که سلطنت فارس بوجود ذی جود اتابک ابو بکر بن سعد مظفّر الدّین قرار گرفت که پادشاهی بود بسیار صالح، و در سی و شش سال دوره سلطنت خود بزهّاد و عبّاد و علماء و فضلاء تعظیم بسیار می نمود و در ترویج شریعت مطهّره اسلامیّه سعی بلیغ داشت.

نظر به فحوایکلام الناس علی دین ملوکهم (مردم بر دین پادشاه خود می باشند) وزراء و رجال مملکت فارس همگی مردمانی پاک و متظاهر بشعائر اسلام بودند. از جمله وزراء و مقربان دربار، اتابک مظفّر الدّین امیر مقرّب الدّین

۱۱۴

مسعود بن بدر الدّین بوده که میل بسیاری بعمران و آبادی داشت. فلذا امر کرد آن تلّ زباله دان را که وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود، بردارند و در آن محل خانه خراب شده، عمارت بزرگی برپا کنند. عمله جات بسیاری بکار افتادند خاکها و زباله ها را بخارج شهر می بردند.

روزی در اثناء کار دیدند جسد تر و تازۀ مقتولی بدون تغیّر و تبدّل با فرق شکافته، زیبا و وجیه، روی زمین، زیر آوار قرار گرفته. خبر به وزارت خانه رسید. حسب الامر وزیر اعظم جمعی بتفتیش قضیه آمدند.

پیدا شدن جسد شاه چراغ

پس از تفتیشات بسیار فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند که معرّف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود:العزه لله احمد بن موسی (۱) . با سابقه تاریخی و شهرت کامل جنگ هاشمی در آن مکان و شهادت احمد بن موسی، فهمیدند آن جسد شریف جناب سید أمیر احمد بن موسی الکاظمعليه‌السلام امام زاده واجب التعظیم شهید است که تقریباً بعد از چهار صد سال به این طریق صحیح و سالم، ظاهر و اسباب هدایت بینندگان و باعث استبصار جمعی مخالفین گردید.

حسب الامر اتابک و وزیر اعظم، در همان محل که جسد ظاهر گردید، بقعه عالی برپا کردند و قبری حفر نموده، با احترام بسیار در حضور علما و بزرگان جسد شریف را به خاک سپردند و بر احترام بقعه افزودند و پیوسته مورد احترام عموم بود تا در سال ۶۵۸ قمری که اتابک وفات یافت و در سال ۷۵۰ که سلطنت شیراز و فارس با شاه اسحاق بن محمود شاه بود، مادر شاه، ملکه تاشی خاتون که بانویی جلیله خیّره صالحه بوده، بقعه مبارکه آن حضرت را تعمیری عالی نموده و گنبد بسیار زیبائی بر آن قبر برافراشت و قصبۀ میمند را که در هجده فرسخی شیراز است، وقف بر آن بقعه مبارکه نمود که الی الحال باقی و گلاب میمند، معروف جهان است.

____________________

۱- بزرگواری برای خدا است، احمد بن موسی است.

۱۱۵

سید علاء الدین حسین

و جناب سیّد علاء الدّین حسین فرزند دیگر حضرت امام موسی الکاظم که با برادر بزرگوارش به شیراز آمدند، در گوشه ای پنهان و شب و روز به عبادت مشغول در آن نزدیکی، قتلغ خان را باغی وسیع بوده، روزی حضرت در گوشۀ آن باغ تفرّج می نموده که آن حضرت را شناختند همان جا شهیدش نمودند در حالتی که قرآنی در دست مبارکش بوده، زیر خاک پنهان گردید.

سالها گذشت قتلغ مرد و آن باغ خراب شد. اثری از آن سیّد بزرگوار ظاهر نبود تا در زمان صفویه در این باغ خرابه ساختمان می نمودند جسد خون آلود جوان مقتولی، تر و تازه از زیر خاک نمایان شد؛ کانّه او را تازه کشته اند؛ در حالتی که یک دست قرآن مجید و دست دیگرش شمشیر صحیح و سالم. با علامات و قرائنی که در دست داشتند فهمیدند بدن مبارک جناب سیّد علاء الدّین حسین فرزند شهید موسی بن جعفر است. در آن باغ او را دفن نمودند و قتلغ خان(۱) بر قبر او بقعه ای ساخت.

بعد از مدتها میرزا علی مدنی از مدینه به زیارت(۲) امام زادگان معظّم آمد. چون صاحب ثروت بسیار بود، بنایی عالی بر قبر آن بزرگوار گذارد، املاک و باغات

____________________

۱- قتلغ در ترکی بمعنی بزرگ است-در ازمنه سالفه ببعض حکام و بزرگان از جانب سلاطین لقب قتلغ داده می شد؛ چنانچه بعد از غلبه چنگیزیان در ایران(اوکتای قاءان)لقب قتلغ خانی را باتابک اعظم مظفر الدین أبو بکر بن سعد زنگی که با آنها مخالفت ننموده بوده، داده. پس این قتلغ خان که بقعه بر قبر جناب سید علاء الدین ساخت، غیر از آن قتلغ است که از جانب مأمون و الی فارس و با امام زادگان جنگید.

۲- حقاً سزاوار است شیعیان خاصه اهالی ایران، همان قسمی که بزیارت فاطمه معصومه بقم می روند، شدّ رحال نموده و بشیراز جنت طراز رفته، رضای خاطر حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در زیارت فرزندان عالم، عابد شریف آن حضرت فراهم نمایند قطعاً اجر جزیل در زیارت آن بزرگواران حاصل است.

۱۱۶

بسیاری خرید و بر آن بقعۀ مبارکه وقف نمود و بعد از فوت، خودش را هم در همان آستانه مقدّسه دفن نمودند و در زمان شاه اسماعیل مرحوم، مرمّت زیبائی بر آن قبر شد که الی الحال مزار عموم اهالی فارس و مورد توجه آنها می باشد.

بعضی ها گویند، این سیّد بزرگوار عقیم و بلا نسل بوده است و بعضی گویند، صاحب نسل بوده ولی بعداً منقرض گردیده؛ و هم چنین جناب سید امیر احمد (شاه چراغ) هم اولاد ذکور نداشته، فقط دارای دختر عفیفۀ صالحه بوده، چنانچه درعمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب (۱) ثبت است و برخی گویند، اولاد ذکور داشته است.

ابراهیم مجاب

و اما جناب سید امیر محمّد عابد که در گوشه انزوا اشتغال به عبادت داشت تا بأجل طبیعی از دنیا رفت. فرزندان عالی قدر داشته که اهمّ از همۀ آنها از حیث علم و زهد و ورع و تقوی جناب سید ابراهیم(مجاب)است که از طرف حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام در بیداری مفتخر به جواب سلام گردیده؛ فلذا معروف شد به(مجاب). بعد از وفات پدر بزرگوارش بعزم زیارت اجداد طاهرین مخصوصاً حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام که قبر مبارکش تازه کشف و در آن اوان شهرت تامّی پیدا نموده عازم عتبات عالیات گردید.

حافظ : مگر قبر امیر المؤمنین علی کرم اللّه وجهه تا آن زمان در چه حال بوده، که بعد از صد و پنجاه سال کشف شده؟

داعی : چون شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام در زمان خلافت معاویه علیه الهاویه و طغیان بنی امیّه اتفاق افتاد و لذا حضرت امیر وصیّت فرمود جسد مبارکش را شبانه محرمانه دفن نمودند و حتّی علامت معمولی هم بر روی قبر نگذاردند. فقط عدۀ قلیلی اصحاب خاص و فرزندان آن حضرت در موقع دفن حاضر بودند و صبح روز ۲۱ رمضان برای آنکه امر بر اعادی

____________________

۱- عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص۲۵۹.

۱۱۷

مشتبه شود و محلّ قبر آن حضرت را ندانند، دو محمل بستند؛ یکی را بسمت مدینه و دیگری را بطرف مکّه معظمه روانه نمودند.

بهمین جهه قبر مبارک آن حضرت سالها پنهان بود و جز فرزندان آن حضرت و خواص اصحاب سرّ، کسی از مدفن و قبر آن بزرگوار خبری نداشت.(۱)

حافظ : جهه این وصیّت، و اصرار بر پنهان داشتن چه بوده.

داعی : شاید از ترس بنی امیّۀ بی دین بوده، چون مردمان طاغی و یاغی و مبغض مخصوص آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین بودند ممکن بود اسائۀ ادبی بقبر مبارک آن حضرت بنمایند و این ظلم سرآمد ظلمها می گردید.

حافظ : این چه فرمایشی است! مگر ممکن است پس از مرگ و دفن جسد بقبر مسلمانی و لو دشمنی هم در کار باشد، سوء عملی انجام دهند.

فجایع اعمال بنی امیه

داعی : مگر جناب عالی سیر در تاریخ ننگین بنی امیّه و فجایع اعمال خجالت آور آنها ننموده اید که از روز اوّلی که این شجرۀ ملعونه و طایفه خبیثه زمام دار خلافت و امارت مسلمین شدند، باب ظلم و تعدی و فساد در میان مسلمان ها باز شد. چه ظلمها که ننمودند و چه خونها که نریختند و چه ناموسها که هتک ننمودند! این قوم رسوای بی همه چیز، پابند به هیچ چیز نبودند، چنانچه مثالب اعمال آنها را بزرگان از علماء و مورّخین خودتان با خجالت تمام ثبت و ضبط نموده اند.

وقعه شهادت زید بن علیعليه‌السلام

مخصوصاً علامۀ مقریزی ابو العباس احمد بن علی شافعی که از اکابر علمای شما است در کتاب معروف خود(النّزاع و التّخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیّه) فجایع

____________________

۱- ر.ک: منتهب الامال: شیخ عباس قمی، باب شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام .

۱۱۸

اعمال و افعال آنها را مبسوطاً شرح داده که زنده و مرده نمی شناختند. برای نمونه، دو وقعۀ مهمّ تاریخی، و نشانی کاملی از اعمال فجیعۀ این قوم رسوا(بنی امیّه)را بعرضتان می رسانم که آقایان تعجّب نکنید و بدانید آنچه داعی می گویم با سند و اساس است.

و آن وقعۀ مهم، شهادت حضرت زید بن علیّ بن الحسین بن علیعليهم‌السلام و فرزندش یحیی می باشد که جمیع مورّخین فریقین ثبت نموده اند که چون هشام بن عبد الملک بن مروان در سال ۱۰۵ قمری بخلافت رسید (و آن مردی بود بسیار قسیّ القلب و شدید الغضب) بنای ظلم و تعدّی را گذارد و مخصوصاً نسبت به بنی هاشم، خود و اتباعش اذیت و آزار را بحدّ اعلی رسانیدند.

عاقبت جناب زید بن علی، آن یگانه راد مرد شریف، عالم، عابد، زاهد، فقیه و متّقی، به شام نزد خلیفه به تظلّم رفت. در (رصافه) با هشام ملاقات نمود. قبل از اینکه حضرت جهه آمدن خود را بیان نماید، عوض مساعدت و رسیدگی به کارها و پذیرائی از مهمان تازه وارد، آن هم پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لدی الورود اهانت سختی بآن حضرت نمود و با دشنامهای بدی که زبان حقیر یارای گفتن ندارد، آن جناب را از دربار خلافت راند.

چنانچه مورّخین بزرگ ما و شما از قبیل امام مسعودی، درمروج الذّهب (۱) و علاّمۀ مقریزی درالنّزاع و التّخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیّه (۲)، و ابن ابی الحدید معتزلی در شرحنهج البلاغه (۳)، و دیگران مفصّلاًً می نویسند که بعد از فحّاشی و ضربات شدیده وارده و رانده شدن از نزد خلیفه، ناچار از شام به کوفه رفت برای بر طرف کردن ظلم، نهضتی بر ضدّ اموی ها تشکیل داد.

یوسف بن عمر ثقفی حاکم شهر کوفه با لشکر بسیاری به مبارزه برخاست. آن جناب با شجاعت و شهامت هاشمی مبارزت می نمود و تمثل به این اشعار می جست:

____________________

۱- مروج الذهب،ج۲،ص۲۱۰.

۲- النزاع و التخاصم فیما بین بنی هاشم و بنی امیه، ص۳۱.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱،ص۳۱۵.

۱۱۹

اذلّ الحیاه و عز الممات

و کلا أراه طعاما وبیلا

فان کان لا بد من واحد

فسیری الی الموت سیرا جمیلا

ناگهان تیری از دشمن بر پیشانی مبارکش نشست شربت شهادت نوشیده، جان به جان آفرین تسلیم نمود. جناب یحیی فرزند آن بزرگوار باتفاق شیعیان در آن هیاهو بدن مبارکش را محرمانه بردند در کنار شهر وسط نهر آب قبری کندند و دفن نمودند. پس از گذاردن لحد، آب را در نهر جاری نمودند که دشمن ها نفهمند قبر آن بزرگوار در کجا است.

ولی مفسدین شرّاندیش بیوسف خبر دادند، فرستاد قبر را نبش نموده، بدن آن جناب را از قبر بیرون آوردند سرش را از بدن جدا نموده برای هشام به شام فرستادند.

آن نانجیب نااصل ملعون نوشت برای یوسف حاکم کوفه، بدن جناب زید را عریاناً به دار بیاویزند. همین عمل را آن ملاعین اجراء نمودند و در ماه صفر سال ۱۲۱ قمری بدن ذریّۀ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برهنه بدار آویختند. چهار سال تمام بدن آن عالم زاهد پاره تن رسول اللّه بر بالای دار ماند تا سال ۱۲۶ که ولید بن یزید بن عبد الملک بن مروان به خلافت رسید. امر نمود استخوانهای آن بزرگوار را از دار فرود آورده، آتش زدند پس از سوختن، خاکسترش را بباد دادند!

شهادت جناب یحیی

و همین عمل را این ملعون با بدن جناب یحیی بن زید بن علی بن الحسینعليهما‌السلام در جرجان(۱) که از بلاد خراسان است (و الحال گرگان نامیده می شود) نمود؛ چه آنکه آن بزرگوار هم علیه ظلم و جور بنی امیه قیام نمود (که تاریخ آن مفصل است) و در میدان رزم شهید گردید. سرش را از بدن جدا و به شام فرستادند، بدنش را مانند پدر بزرگوارش بدار آویختند. شش سال بر بالای دار ماند! که دوست و دشمن بحال آن بزرگوار می گریستند تا ولید بدرک و اصل شد.

____________________

۱- ابو الفرج اصفهانی و بعض دیگر قبر یحیی را در جوزجان که معرب کوزکان است می دانند.

۱۲۰

ابو مسلم خراسانی که بر ضدّ بنی امیه به هوا خواهی بنی عبّاس قیام نمود، بدن آن ذریّه رسول اللّه را از دار ستم نجات داد و در جرجان(گرگان)دفن نمودند که الی الحال قبر مبارکش مزار عمومی و مورد احترام مسلمانان است.

(تمام اهل مجلس از شنیدن این وقایع متأثر و بعضی گریستند و بی اختیار بر آن ملاعین لعن نمودند).

پس با یک چنین سوابقی از این خاندان خبیث لعین که نمونه ای از آنها ذکر گردید جای تعجّبی نبود که اگر وقت بدستشان می آمد، با بدن امام بر حق امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام هم چنین معاملاتی می نمودند!

فلذا حسب الوصیّة، جنازه آن حضرت شبانه دفن شد و علامتی هم بر قبر گذارده نشد و آن قبر از نظر عموم مخفی بود تا زمان هارون الرّشید خلیفه عبّاسی که روزی به صحرای نجف که نی زار و مرکز آهوان بود، به شکار رفت. تازی ها و فهدها دستۀ آهوان را تعقیب نمودند. آنها بالای تلّ نجف(1) پناه بردند. تازی ها (سگ ها) و فهدها (یوزها) از تل بالا نرفتند. چندین مرتبه این عمل تکرار شد؛ یعنی تازیها که عقب می رفتند، آهوها پایین می آمدند همین که تعقیب می شدند باز پناه به تل می بردند. خلیفه فهمید که باید در این مکان سرّی باشد که تازی ها بالا نمی روند. فرستاد پیرمردی از اهل آنجا را یافتند نزد خلیفه آوردند. سؤال کرد: “در این تل چه سرّی است که تازیها بدنبال آهوان بالا نمی روند؟”

پیدایش قبر علیعليه‌السلام

پیر گفت: “سرّش را من می دانم ولی ایمن از گفتن نیستم.” خلیفه امانش داد. گفت: “خلیفه! با پدرم آمدم در بالای این تل زیارت و نماز کرد. گفتم اینجا چه چیز است؟ گفت: “با حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام اینجا بزیارت آمدیم و آن حضرت فرمود:

اینجا قبر جدّ ما علی بن أبی طالب عليه‌السلام است که بزودی آشکار خواهد شد .”

____________________

1- نجف در لغت بمعنی پشته و بلندی است که آب باو نرسد و نام بند آبی است پشت کوفه که مانع رسیدن سیل است بخانه ها و قبرهای آنها و در نزدیکی آن بند، قبر حضرت امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد. چنانچه فیروزآبادی در قاموس، ضمن لغت نجف ذکر نموده.

۱۲۱

خلیفه امر کرد آن محل را حفر کردند تا بعلامت قبری رسیدند. در آنجا لوحی دیدند که بر آن بخط سریانی دو سطر نقش شده بود، ترجمه نمودند. این کلمات ظاهر شد:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم هذا ما حفره نوح النبی لعلی وصی محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل الطوفان بسبع مائه عام .(1) هارون احترام کرد و امر داد خاک ها را به جای خود ریختند. پیاده شد، وضو گرفت دو رکعت نمازگزار و گریۀ بسیاری کرد و خود را بخاک قبر مطهّر غلطانید.

آنگاه امر کرد شرحی خدمت موسی بن جعفر بمدینه نوشتند و از این قضیّه سؤال کردند. حضرت در جواب مرقوم داشتند: “بلی! همان جا قبر جدّ بزرگوارم امیر المؤمنینعليه‌السلام است.”

هارون امر کرد با سنگ، بنایی بر قبر آن حضرت ساختند که معروف شد به تحجیر هارونی. این خبر در اطراف، شهرت پیدا نمود. مؤمنین از اطراف شدّ رحال نموده به زیارت آن حضرت می آمدند؛ فلذا جناب سید ابراهیم مجاب هم همین که فرصتی به دست آورد از شیراز عازم زیارت شد. پس از فراغت از زیارت در کربلای معلی ندای حق را لبّیک گفته و از دنیا رفت و در جوار قبر جدّ بزرگوارش حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام دفن شد که الحال قبر شریفش در گوشۀ شمال غربی رواق آن حضرت مزار دوستان است.

اختلاف مدفن علیعليه‌السلام

حافظ : گمان می کنم باین محکمی که شما فرمودید: قبر مولانا علی کرم اللّه وجهه در نجف نباشد؛ زیرا علما را در آن اختلاف است. بعضی گویند، در قصر الاماره کوفه و بعضی گفته اند، در قبله مسجد جامع کوفه؛ بعضی نوشته اند که در باب الکنده مسجد کوفه است و بعضی گفته اند، در رحبه کوفه بعضی دیگر گفته اند؛ در قبرستان بقیع پهلوی قبر فاطمه است در نزدیکی کابل افغانستان ما

____________________

1- این قبری است که حفر نموده او را نوح پیغمبر برای علی وصی محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از طوفان به هفتصد سال (فرحة الغزی، ص64- بحار الانوار، ج42، ص216- الدرالنظیم، ص421).

۱۲۲

هم بقعه ای هست به نام (مزار علی) معروف است که جسد مولانا علی کرم اللّه وجهه را در صندوقی گذاردند و بر شتری بسته به سمت مدینه حرکت دادند. جمعی بخیال آنکه در صندوق اشیاء نفیسه می باشد، او را ربوده، وقتی گشوده و جسد مبارک آن حضرت را دیدند، به کابل آورده، در آنجا دفن نمودند و بهمان جهه عموم مردم آن بقعه را احترام می نمایند.

داعی : تمام این اختلافات از اثر وصیت آن حضرت پیدا گردید که امر باختفاء نمود که حقیر نخواستم مفصلاً شرح دهم. چنانچه از امام بحق ناطق جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام مرویست که حضرت امیر المؤمنین هنگام وفات بفرزندش امام حسن فرمود: “پس از اینکه مرا در نجف دفن نمودی، چهار قبر برای من حفر نما در چهار موضع: 1- در مسجد کوفه؛ 2- در رحبه؛ 3- در خانۀ جعده هبیره؛ 4- در غری؛ تا کسی بر قبر من آگاهی پیدا ننماید.(1)

و البته این اختلاف در میان علماء شماها می باشد که بگفتار اشخاص ترتیب اثر می دهند ولی جامعۀ علماء شیعه اتفاق دارند که قبر مبارک آن حضرت در نجف اشرف می باشد چه آنکه آنها از اهل بیت طهارت گرفتند بدیهی است اهل البیت ادری بما فی البیت.(2)

و اما اینکه فرمودید: در نزدیکی کابل مزار علی می باشد بسیار خنده آور است و این شهرت کاملاً دروغ می باشد و این قضیه بافسانه نزدیک تر است تا بیک خبر صحیح.

و عجب از علمای شما می باشد که در همه جا از عترت طاهره و نقل اقوال آنها دوری نمودند، حتّی حاضر نشدند که محلّ قبر پدر را از فرزندان او سؤال نمایند تا تولید اختلاف نشود؛ زیرا که اهل البیت ادری بما فی البیت؛ بدیهی است فرزندان به محل قبر و مدفن پدر آگاه تر هستند از دیگران.

اگر هر یک از این شهرتها صحت داشت محققا ائمۀ اطهار به شیعیان خود

____________________

1- تذکرة الخواص، ص163، با اندکی اختلاف.

2- اهل خانه به آن چه در خانه هست آگاه ترند.

۱۲۳

خبر می دادند و حال آنکه بر عکس نجف اشرف را تقویت نمودند. بلکه خود رفتند و شیعیان را هم تحریص و ترغیب بزیارت آن حضرت در نجف نمودند.

سبط ابن جوزی درتذکره (1) اختلاف اقوال را ذکر نموده تا آنجا که گوید:و السادس انه علی النجف فی المکان المشهور، الذی یزار فیه الیوم و هو الظاهر و قد استفاض ذلک (2) .

و همچنین سایر علماء شما از قبیل خطیب خوارزم درمناقب (3) و خطیب بغداد درتاریخ (4) خود و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (6) و فیروزآبادی در لغت نجف درقاموس (7) و دیگران نقل نموده اند که مدفن آن حضرت نجف اشرف می باشد.

فرزندان ابراهیم مجاب

خلاصه به مناسبت الکلام یجر الکلام از اصل مطلب دور افتادیم. پس از وفات حضرت ابراهیم مجاب در کربلای معلّی از آن جناب سه پسر قابل لایق، باقی ماند به نام احمد و محمد و علی. هر سه به عنوان تبلیغ دین جدّ بزرگوارشان به سمت ایران که در آن زمان دار العامّه بود حرکت نمودند.

جناب أحمد تشریف فرمای قصر ابن هبیره شد و در همان جا ماند و اولادش در آنجا معروف و مشغول خدمات شدند.

جنابان محمّد و علی عازم کرمان شدند. جناب علی ساکن سیرجان شد

____________________

1- تذکرة الخواص، ص163.

2- و ششم بطور استفاضه ثابت است که قبر علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )در همین مکان نجف اشرف است که امروزه مزار عموم قرار گرفته و ظاهرا خلافی ندارد.

3- مناقب، ص380-394.

4- تاریخ بغداد، ج1، ص181.

5- مطالب السؤول، ج1، ص263-267.

6- شرح نهج البلاغه،ج4، ص295.

7- فاموس محیط، ج3، ص266.

۱۲۴

(که از توابع کرمان است و تا آن شهر سی فرسنگ فاصله دارد) و اولاد و احفادشان در آن بلاد اشتغال به تبلیغات داشتند.

و جناب محمّد معروف به حائری، تشریف فرمای کرمان شدند و از آن جناب سه پسر به نام ابو علی الحسن و محمد حسین الشیتی و احمد ماندند و احفاد شریفی پیدا کردند. محمّد حسین و احمد به کربلا برگشتند و در جوار قبر جد بزرگوارشان، عمر خود را به پایان رسانیدند و قبایل بزرگی از سادات معظّم از نسل ایشان در کربلا و اطراف معروفند؛ از قبیل سادات محترم آل شیّه و آل فخار که از نسل جناب محمّد حسین الشیتی هستند.

و سادات (آل ابو نصر و آل طعمه) خدّام با احترام آستانۀ قدس حسینی ارواحنا فداه از نسل جناب احمد می باشند.

و جناب ابو علی الحسن به شیراز تشریف فرما شدند. چون اهالی شیراز از متعصّبین عامّه و اهل تسنّن و غالباً ناصبی و از پیروان خوارج بودند و عداوت مخصوصی باهل بیت طهارت داشتند، نتوانستند علنی و بر ملا بنام سیادت جلوه نمایند؛ لذا با لباس عربی در گودالی کنار(1) خندق شهر خانه های عربی ساخته و در آنجا سکنی نمودند.

خانواده های شیعیان که در محلّه سردزک شیراز منزل داشتند، با امامزاده های معظّم رابطه پیدا نمودند، امامزاده ها هم در خفیه مشغول تبلیغات و خدمات دینیّه و نشر حقایق ولایت شدند.

بعد از وفات جناب ابو علی احمد ابو الطیب فرزند بزرگ آن جناب، توسعه ای در امر تبلیغ داد، کم کم شهرتشان زیاد شد و بسیار از مخالفین، مستبصر شده، به راه حق آمدند. جامعه شیعیان رو به ازدیاد گذارد. در اثر تبلیغات و اقدامات امام زادگان معظّم، تشکیلات مهمّه دادند تا آنجا که منبر تبلیغات به نام سادات

____________________

1- کم کم شهر وسعت پیدا نمود تا زمان سلطنت آقا محمد خان قاجار، سر سلسله سلاطین قاجار که خندق و گودالهای اطراف جزء شهر شدند و همان محلی که امام زادگان در خانه های عربی تبلیغات می نمودند، الحال در شیراز معروف است به محله گود عربان و مسجدی در آن محل هست که مرحوم شیخ علیخان زند برادر کریم خان زند، پادشاه ایران از جهت جد اعلای ما مرحوم حاج سید ابراهیم مجتهد که از علمای معروف آن عصر بودند، بنا نمودند.

۱۲۵

عابدی و مجابی در شیراز برقرار شد. از اعمام و اقوام خود باطراف می فرستادند و آنی از خدمات دینی و تبلیغات مذهبی آرام نبودند و دائرۀ تبلیغات آنها در اطراف بلاد ایران روز بروز توسعه پیدا می نمود تا در زمان دیالمه و دوره سلطنت غازان خان(محمود)و الجایتو(سلطان محمّد خدابنده) مغول که تشیّع اختیار نمودند و در سلطنت صفویّه که کاملا آزاد شدند خدمات بزرگی بعالم تشیّع ابراز نمودند و در بسیاری از بلاد ایران نشر حقایق مذهب شیعۀ امامیّه بوسیله این خاندان جلیل بوده.

سادات شیرازی در تهران

تا در اواخر سلطنت مرحوم فتحعلی شاه قاجار، جدّ اعلای ما مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی طاب ثراه که برجسته ترین فرزندان مرحوم سیّد الفقهاء و المجتهدین علاّمۀ کبیر، حاج سید اسماعیل مجتهد مجابی بودند، در مراجعت از زیارت مشهد مقدّس رضوی که به تهران وارد شدن، از طرف شاهنشاه مسلمان علم پرور، بایشان ابراز علاقه و تقاضای توقف در تهران (پایتخت شاهنشاهی) شد.

تقاضای شاهانه حسب الوظیفه دینی مورد قبول آن جناب واقع و چون در آن زمان در تهران جز در مساجد که علما، احکام و مسائل دینیّه بیان می نمودند مجالس تبلیغی مانند امروز معمول و متداول نبود، فقط در تکایا، تعزیه و شبیه خوانی بر قرار می شد که مهمتر از همه آن مجالس تکیه دولت شاهنشاهی بود. فلذا بامر و دستور جناب آقای سید حسن و تأیید شاهنشاه، تکایا اوقات شبیه و تعزیه را مبدّل بمجالس تبلیغات نمودند.

به همین جهت، مؤسس اساس مجالس تبلیغ و تشکیل منابر تبلیغی در تهران مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی شد که کمک و مدد شایانی به مجتهدین و مراجع تقلید گردید. فلذا مرحوم آقا سید حسن نوشتند به شیراز بوالد ماجد خود مرحوم حاج سید اسماعیل مجتهد از میان فرزندان خود که زیاده از چهل نفر بودند، آقا سید جعفر و آقا سید رضا مجتهد فقیه و حاج سید عبّاس و آقا سید جواد

۱۲۶

و آقا سید مهدی و آقا سید مسلم و آقا سید کاظم و آقا سید فتح اللّه به تهران آمدند.

نظر به تقاضای اهالی قزوین، جنابان آقا سید مهدی و آقا سید مسلم و آقا سید کاظم را جهت تبلیغات بدان صوب روانه نمودند که سادات مجابی الی الحال از نسل آن سه بزرگوار در آنجا معروفند.

و خود با بقیه اخوان در طهران مجالس تبلیغ را تشکیل و پیوسته توسعه دادند بوسیله محراب و منبر، بترویج شرع انور کوشیدند و بعد از وفات مرحوم آقا سید حسن رضوان اللّه علیه در سال 1291 قمری ریاست سلسلۀ جلیله حقّاً بفرزند ارشد آن بزرگوار مرحوم آقا سید قاسم بحر العلوم (پدر بزرگ داعی) منتقل گردید؛ چه آنکه لباس زیبای ریاست سلسلۀ جلیله در آن زمان میان هزار نفر خاندان بزرگ سادات شیرازی تنها باندام آن بزرگوار متناسب و برازنده بود که در زهد و ورع و تقوی مشهور جامع معقول و منقول، حاوی اصول و فروع، نادره زمان، و نابغه دهر در علم و عمل، و حسن سیاست معروفیّت کامل داشتند.

و از سال 1308 قمری (که مرحوم بحر العلوم برحمت ایزدی پیوست و در کربلای معلّی میان ایوان میرزا موسی وزیر پشت سر حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه جنب قبر والد ماجدش مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی دفن گردید) تا این زمان، ریاست خاندان جلیل با والد ماجد بزرگوارم که حامی شیعه و محی شریعت، ناصر ملت و دین، مروج احکام سید المرسلین ثقه الاسلام و المسلمین، فرید دهر و وحید عصر، حضرت آقا سید علی اکبر - دامت برکاته- که از طرف مرحوم ناصر الدین شاه قاجار به لقب (اشرف الواعظین) ملقّب گردیده، اختصاص یافته.

و این راد مرد بزرگ که قریب هشتاد سالست پرچم دار توحید بوده و با کمال شهامت و از خودگذشتگی با قدرت و نفوذ نامتناهی خود در پیش آمدهای گوناگون و مخصوصاً حوادث نیم قرن اخیر و دست اندازیهای مختلف روزگار در مقابل اعادی دین و بیگانگان، پیوسته با ثبات قدم و استقامت کامل در ترویج دین مبین مجاهدت ها نموده، و خدمات شایان تمجید ایشان در نشر احکام و جلوگیری از منهیّات و حفظ ظواهر شریعت مطهّره و ابلاغ حقایق و اشاعۀ معالم مورد تصدیق

۱۲۷

دوست و دشمن بوده. بیانات سحرآمیز و تأثیر کلمات آن بزرگوار اظهر من الشّمس و مورد توجه خاص و عام و علمای اعلام و مراجع تقلید در ازمنۀ مختلف بوده است.

مخصوصاً حجج اسلام آیات اللّه العظام مرحمت و غفران پناه، مراجع تقلید و نوابغ روزگار مرحوم حجّه الاسلام حاج میرزا محمّد حسن شیرازی بزرگ (مجدّد مذهب سید البشر علی رأس المائه الثّالثه عشر) و حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و حاج شیخ زین العابدین مازندرانی و حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل طهرانی و آقا سید محمّد کاظم یزدی طباطبائی و حاج شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی و آقا سید اسماعیل صدر اصفهانی و آقا میرزا محمّد تقی شیرازی قدّس اللّه اسرارهم زیاده از حد ابراز لطف و محبت دربارۀ آن بزرگوار مرعی داشتند.

بالاخص در این عصر مشعشع که ریاست فرقۀ ناجیۀ امامیّه با فقیه اهل بیت عصمت و طهارت، سیّد الفقهاء و المجتهدین آیه اللّه فی الأرضین نابغه الدّهر حضرت آقا سید ابو الحسن اصفهانی - متّع اللّه المسلمین بطول بقائه - در دار العلم نجف اشرف می باشد که الحق در علم و فضل و دانش پژوهی و حسن سیاست توانسته است لوایانا مدینه العلم و علی بابها را در برابر یک دنیا مخالف، بالای کاخ ناسوت برافرازد تا ما وراء بحار، احکام اسلام را نشر دهد و سبب ورود جمع کثیری از ارباب ملل و نحل در حوزۀ اسلام و مذهب حقّه جعفریّه گردد(1) .

و نیز استاد الاساتید آیه اللّه العظمی آقای حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی مد ظلّه العالی که مدیریت با عظمت سازمان مدارس عالیه علوم الهی قم بآن وجود مقدّس اختصاص دارد،(2) زیاده از حدّ تصور والد بزرگوارم را مورد توجه و

____________________

1- در نهم ماه ذی الحجّه 1365 قمری در کاظمین در سن 88 سالگی پس از سی سال ریاست و زعامت مسلمین جهان برحمت ایزدی پیوست و با تشییع جنازه عمومی عجیبی که بعد از مرحوم شیخ مفید اعلی اللّه مقامه نظیر نداشته بنجف اشرف حمل و در حجرۀ جنب در صحن مقابل ایوان طلا بآرامگاه ابدی سپرده شد رضوان اللّه علیه.

2- در هفدهم ذی القعده 1355 قمری در قم برحمت ایزدی پیوست و در مدرس بالای سر دفن گردید رحمه اللّه علیه.

۱۲۸

تأیید قرار داده اند و پیوسته در توقیعات مبارکه، با عنوان سیف الاسلام ایشان را مخاطب ساخته، برای آنکه مشاهده می نمایند که با نیروی خلل ناپذیر، شمشیر برّنده زبان و نیش خامه و بنان، کاخ کفر و إلحاد و زندقه و فساد را خراب و از جهاد در راه دین و فداکاری در اعلاء کلمتین، و نشر احکام و بسط مذهب حقّه خودداری ننمود و با نفوذ و قدرت خدا داد، آنی از قلع و قمع ملحدین و نابود کردن مرامهای مسموم مخالفین اسلام آسوده ننشسته و علی رغم اعادی داخلی و خارجی که برای محو و جلوگیری از مقاصد حقّ ایشان کوشا بودند، بر اریکه عزت إلهی برقرار و دائماً دین و ملّت اسلام را عموماً و مذهب حقّۀ جعفری را خصوصاً حامی و خدمتگذار بوده و می باشند.(1)

خلاصه الی الحال این سلسله جلیله در تهران و اطراف بنام سادات شیرازی و عابدی و مجابی در خدمتگزاری به شرع و شریعت برقرار و با مجاهدت های طاقت فرسا انجام وظیفه نموده و در مقابل کارشکنی ها و تهمت های مخالفین ثابت و از بوته امتحان به خوبی بیرون آمدند.

این بود مختصری از مفصل حالات و شرح زندگانی این سلسله جلیله که سؤال فرمودید: چرا به ایران آمدند و برای چه آمدند که بطور خلاصه عرض نمودم.

هدف و مقصد این خاندان جلیل از زمان جناب سیّد امیر محمّد عابد و سیّد ابراهیم مجاب فرزندان امام کاظم موسی بن جعفرعليهما‌السلام که تقریباً هزار و صد سال می شود، خدمت گذار بدین و شریعت اسلام بوده و با در نظر گرفتن آیه 39 سوره 33 (احزاب)

____________________

1- در 21 شهر شعبان سال 1351 قمری در سن 83 سالگی در کرمانشاهان برحمت ایزدی پیوست. بعد از سه روز تعطیل عمومی، جنازه آن مرحوم باتفاق خود داعی، حمل بعتبات عالیات و با تشییع عموم طبقات اهالی کربلا از علمای اعلام و تجار و اصناف و دستجات ملی در رواق مطهر پشت سر حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه (جنب قبر جد بزرگوارش سید ابراهیم مجاب-پهلوی درب مقبره سلاطین قاجار) به آرامگاه ابدی قرار گرفت شکل(13)و(14)و(15).

۱۲۹

( اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اللّٰهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً ) (1) بر مسند تبلیغات برقرار و بدون ترس و خوف با ثبات و استقامت کامل و اتکای بحق خلفاً عن سلف انجام وظیفه داده اند.

(مذاکرات که به این جا رسید، آقا سید عبد الحیّ بساعت نظر کرده، فرمودند خیلی از شب گذشته، چنانچه اجازه فرمائید بقیۀ صحبتها بماند برای فردا شب ان شاء اللّه زودتر می آییم که وقت بیشتری برای صحبت داشته باشیم. داعی با تبسم و روی باز موافقت نموده، بعد از صرف چای و تنقل از اقسام تنقلات هندی، برخاستند با صمیمیت و وداد آنان را بدرقه نمودیم).

۱۳۰

جلسۀ دوم لیله شنبه 24 رجب 1345

۱۳۱
۱۳۲

جلسۀ دوم لیله

شنبه 24 رجب 1345

بعد از مغرب آقایان ورود نمودند همان اشخاص دیشب به علاوه چند نفری از محترمین که بعدا معلوم شد از تجار و ملاّکین بودند. پس از تعارفات و صرف چای آقای حافظ افتتاح کلام نمودند.

حافظ : قبله صاحب راستی! بدون تملّق از مجلس دیشب خاطرات شیرینی با خود بردیم. از خدمت شما که مرخص شدیم در تمام راه با همراهان صحبت شما در بین بود. واقعا جاذبه شما به قدری قوی است که همه ما را مجذوب صورت و سیرت خود قرار دادید. کمتر اتفاق می افتد در اشخاص که واجد حسن صورت و سیرت توأما باشند؛اشهد انک ابن رسول الله حقا . مخصوصاً امروز صبح که به کتاب خانه رفتم، چند جلدی از کتب انساب و تاریخ مخصوصاً هزار مزار و آثار عجم را در انساب سادات جلیل القدر مطالعه و در اطراف فرمایشات دیشب شما دقت نمودم، واقعا حظّ کردم و لذّت بردم و حقیقتاً غبطه خوردم باین نسب شریف و مدتی در فکر بودم. در پایان افکار خود، خیلی متأثر و متألم گردیدم که شخص شریف صحیح النّسبی مانند جناب عالی با این حسن صورت و سیرت چرا بایستی تحت تأثیر عادات سخیفۀ گذشتگان قرار گرفته و از طریقه ثابتۀ اجداد بزرگوارتان منحرف و رویّۀ سیاسی ایرانیان مجوس را بپذیرید.

داعی : اوّلاً از حسن ظنّ و نظر لطف جنابعالی ممنون و متشکرم و بدون شکسته نفسی واقعاً-آن ذرّه که در حساب ناید- من هستم.

ثانیاً چند جمله مخلوط بهم و مبهم فرمودید که دعاگو نفهمیدم هدف و مقصدتان چیست. متمنی است جملات را تفکیکاً بیان فرمایید تا اصل حقیقت آشکار شود.

۱۳۳

عادات سخیفه گذشتگان کدام است؟ طریقۀ ثابته اجداد بزرگوارم که داعی از آن روی گردان شده ام چه چیز است و رویه سیاسی ایرانیان را که پیروی نموده ام، چیست؟

حافظ : مرادم از عادات سخیفۀ گذشتگان تأسیسات و عقاید و بدعتهائی است که بدست بیگانگان یهود داخل در دین حنیف اسلام شده.

داعی : ممکن است لطفاً توضیح بیشتری بدهید که معلوم شود آن بدعتها کدام است که دعاگو پیروی نموده ام.

اشکال نمودن بر مذهب شیعه

حافظ : البته خاطر عالی بخوبی مسبوق است بشهادت تاریخ که بعد از گذشتن هر یک از انبیای بزرگ، اعادی در اصل آن دین که کتاب مقدّس آنها بود مانندتورات و إنجیل دست پیدا نمودند و بواسطۀ تحریفات بسیار، آن دین را ضایع و از درجۀ اعتبار ساقط نمودند. ولی در اسلام بواسطه محکم بودن قرآن حکیم چون آن قدرت را پیدا نکردند، لذا عدّه ای از یهودی ها که همیشه حیّال و مکّار بوده اند و تاریخ زندگانی، آنها پیوسته لکّه دار بحیله و تزویر بوده است مانند عبد اللّه بن سباء صنعائی و کعب الاحبار و وهب ابن منبه و دیگران که اسلام آوردند و بنای سم پاشی را گذاردند عقاید باطلی را با رأی و عقیدۀ خود توأم بنام گفتار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان مسلمانان انتشار دادند. خلیفه سوم عثمان بن عفّان رضی اللّه عنه آنها را تعقیب نمود از ترس خلیفه فرار نموده و مصر را مرکزگاه خود قرار دادند. کم کم جمعی از عوام را فریب داده، اتباعی پیدا نمودند و حزبی تشکیل دادند به نام (شیعه) و علی رغم خلیفه عثمان، علی را بامامت و خلافت معرّفی نمودند و احادیثی بر له مرام ساختگی خود جعل کردند باین معنی که پیغمبر علی را خلیفه و امام قرار داده.؟

در اثر قیام این حزب خونهای بسیار ریخته شد تا عاقبت منجر بقتل خلیفه عثمان مظلوم و نصب علی بر مسند خلافت گردید. جماعتی هم که از عثمان دلتنگی هایی داشتند، اطراف علی را گرفتند. از آن زمان حزب شیعه سر و صورتی

۱۳۴

به خود گرفت، ولی در دورۀ خلافت بنی امیّه و کشتار آل علیعليه‌السلام و دوستان آن جناب این حزب ظاهراً در محاق افتاد. ولی افرادی مانند سلمان فارسی و ابی ذرّ غفاری و عمّار یاسر جدّاً بر له علی کرّم اللّه وجهه تبلیغات می نمودند (که روح علی قطعا از آن نوع تبلیغات بیزار بود) تا در زمان خلافت هارون الرّشید و مخصوصاً فرزندش مأمون الرّشید عبّاسی که بدست ایرانیان بر برادرش محمّد امین غالب آمد و مسند خلافتش محکم گردید، شروع کردند به تقویت نمودن از علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام و علی را بناحق بر خلفاء راشدین تفضیل دادن. ایرانیان هم چون با عرب ها بد بودند، به واسطه آنکه مملکتشان بدست قدرت أعراب اشغال گردیده و استقلالشان از میان رفته بود، در پی بهانه ای بودند که طریقه ای پیدا کنند؛ به نام دین تا در مقابل أعراب قیام نمایند؛ لذا این رویۀ ناحق را پسندیده و پیروی نمودند، بلکه در اطراف این حزب (شیعه) هیاهوئی برپا نمودند؛ تا در دوره دیالمه تقویت شدند و در سلطنت با اقتدار صفویّه رسمیّت پیدا نمودند یعنی حزب (شیعه) به نام مذهب رسمی معرفی شدند و ایرانیان مجوس هم إلی الحال از روی سیاست مذهب خود را شیعه می نامند.

پس مذهب شیعه، مذهبی است سیاسی و حادث و ابداع او بدست عبد اللّه بن سباء یهودی بوده والاّ سابقاً در اسلام نامی از شیعه نبوده و جدّ بزرگوار شما نبیّ اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قطعاً از این نام بیزار است؛ زیرا بر خلاف میل او قدم باین راه برداشته شده است و فی الحقیقه می توان گفت: شیعه شعبه ای از مذهب یهود و عقاید آنها می باشد!!

به همین جهت من تعجب می کنم که مانند شما شخص شریف با این نسب پاک، چرا باید روی عادت و تقلید اسلاف، بدون دلیل و برهان طریقۀ جدّ بزرگوارتان، دین پاک اسلام را بگذارید و رویه یهودی بدعت گذاری را پیروی نمائید؟ در صورتی که شما اولی و أحقّید که جدّاً پیرو قرآن و سنّت جدّتان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشید.

(دیدم اهل مجلس و مؤمنین با شرف هندی، مخصوصاً قزلباش های با غیرت پرحرارت که از متنفّذین شیعیان هندوستان می باشند، از بیانات جناب حافظ بسیار

۱۳۵

عصبانی و رنگهای آنها پریده گردید. داعی قدری آنها را نصیحت نموده و با امر به صبر و حوصله و تحمّل گفتم در ایران ضرب المثل است که می گویند: “شاهنامه آخرش خوش است.” صبر کن؛الصبر مفتاح الفرج (1) . آنگاه در جواب جناب حافظ گفتم).

جواب باشکال تراشیهای مخالفین

داعی : از شخص عالمی مانند شما بعید بود که استشهاد نمائید بکلمات ساختگی خرافی موهوم بی اصل که ابداً پایه و اساس متینی ندارد، مگر اشاعه منافقین خوارج و اعادی متعصّب نواصب و امویها و تبعیّت عوام بدون تحقیق و دلیل و برهان.

اینک اگر اجازه بفرمائید برای روشن شدن مطلب، جواب بیانات بی اساس شما را اختصارا به اقتضای وقت مجلس بدهم تا حلّ معما گردیده و کشف حقیقت گردد.

حافظ : بفرمائید برای استماع فرمایشات شما حاضر و سرا پا گوشیم.

داعی : اوّلاً جناب عالی دو امر کاملاً متباین را با هم مخلوط نمودید. اگر عبد اللّه بن سبا یهودی منافق ملعون که در اخبار شیعه مذمت بسیاری از او شده و در شمار منافقین و ملاعین معرفی گردیده، چند روزی بنام دوستی علیعليه‌السلام که محبوبیت عمومی داشته متظاهر گردیده، چه مربوط است به نام شیعه امامیّه اگر گرگی بلباس میش و یا دزدی بلباس روحانیت و اهل علم در منبر و محراب جلوه کند و زیانهائی از طرف او به اسلام و مسلمین برسد، شما باید باصل علم و روحانیت بدبین شوید و تمام اهل علم را دزد و بازیگر بخوانید.

واقعاً از انصاف دور شدید که مذهب پاک شیعه را بحساب عبد اللّه بن سبا ملعون در آوردید. خیلی تعجب آور است که مذهب حق شیعه را تخفیف داده به نام حزب سیاسی نامیدید و از آثار عبد اللّه بن سبا ملعون و بدع او در زمان عثمان دانستید!!

____________________

1- صبر کلید گشایش سختی ها است.

۱۳۶

حقّاً خیلی خطا رفتید؛ زیرا که شیعه حزب نبوده بلکه مذهب و طریقۀ حق بوده. زمان خلافت عثمان حارث نگردیده، بلکه در زمان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بدستور و گفتار خود آن حضرت شایع گردیده. اگر شما بکلمات مجعوله خوارج عامّه و نواصب استشهاد می کنید، ولی داعی به آیات قرآن مجید و اخبار معتبرۀ خودتان استشهاد می نمایم تا حق از باطل تمیز داده شود و من باب تذکّر، عرض می کنم همیشه در گفتار و کردارتان دقیق شوید که بعد از کشف حقیقت اسباب خجلت نشود.

چنانچه اجازه فرمایید و بیانات دعاگو مکره طبع شما نیست، جواب فرمایشاتتان را بدهم تا معلوم شود مطلب غیر از اینست که شما فرمودید.

حافظ : البته بفرمائید اصل تأسیس این مجلس و حضور ما برای همین است که کشف حقایق و رفع شبهات گردد. قطعاً رنجش و کراهتی از بیانات برهانی نداریم.

در معنی شیعه و حقیقت تشیع

داعی : البته آقایان می دانید که شیعه لغتاً بمعنی پیرو است. شیعه الرّجل؛ پیروان و یاری دهندگان مردند؛ و فیروزآبادی که از اکابر علماء شما است در قاموس اللّغه گوید:

و قد غلب هذا الاسم علی من یتولی علیا و أهل بیته حتی صار اسما لهم خاصا(1) .

عین همین معنی را ابن اثیر درنهایه اللّغه (2) نموده است.

ولی اشتباهی که شما نمودید، عمداً یا سهواً یا به واسطه عدم احاطه بر تفاسیر و اخبار و واقع شدن تحت تأثیر گفتار اسلاف بدون دلیل و برهان فرمودید لفظ شیعه و اطلاق آن بر پیروان علی و اهل بیت رسالتعليهم‌السلام از زمان عثمان پیدا شده و واضع آن عبد اللّه بن سباء یهودی بوده، و حال آنکه این طور نیست. بلکه طبق اخبار معتبره مندرجه در کتب و تفاسیر خودتان، شیعه اصطلاحی بمعنی پیرو علی بن أبی طالبعليه‌السلام از زمان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، و واضع لفظ شیعه بر

____________________

1- غالب شده است، اسم شیعه بر هر کس که دوست بدارد علی(عليه‌السلام )و اهل بیت او راريال تا آنکه گشته است شیعه مخصوصاً اسم از برای ایشان ( قاموس اللغه، ج3، ص62).

2- نهایة اللغة، ج2، ص519.

۱۳۷

پیروان علیعليه‌السلام بر خلاف فرموده شما شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و این کلمه بر زبان خود صاحب وحی جاری شده، همان پیغمبری که خدا در آیه 3و4 از سوره 53(النجم) درباره او فرموده:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ( 3 ) إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) ؛(1) اتباع و پیروان علیعليه‌السلام را شیعه و رستگار و ناجی نامیده است.

حافظ : در کجا همچون چیزی هست که ما تا به حال ندیده ایم.

داعی : شما ندیده اید یا نخواسته اید ببینید یا دیده اید و صلاح مقام خود را در اعتراف به حقیقت نمی دانید و یا ملاحظه اتباع و مریدان خود را می نمایید. ولی ما دیده ایم و حق پوشی را هم صلاح دین و دنیای خود نمی دانیم؛ برای آنکه خداوند متعال در دو آیه از قرآن مجید، صریحاً کتمان کنندگان حق را ملعون و اهل آتش خوانده:

اول در آیه 159 از سورۀ 2 (بقره) فرموده:( إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلْنٰا مِنَ الْبَیِّنٰاتِ وَ الْهُدیٰ مِنْ بَعْدِ مٰا بَیَّنّٰاهُ لِلنّٰاسِ فِی الْکِتٰابِ أُولٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ ) (2)

دوم در آیه 174 همان سوره فرموده:( إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ مِنَ الْکِتٰابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ مٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّٰارَ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ ) (3)

حافظ : آیات شریفه حق است و البته اگر کسی کتمان حق بنماید مشمول همین آیات می باشد، ولی ما تاکنون حقّی را نشناخته ایم که کتمان بنمائیم و البته بعد از معرفت هر حقّی اگر کتمان بنمائیم ما هم در حکم همین آیات خواهیم بود و امیدواریم که هیچ وقت در حکم آیات قرار نگیریم.

داعی : اینک بلطف و عنایت خداوند منان و توجهات خاصّه

____________________

1- هرگز بهوای نفس سخن نمی گوید؛ سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.

2- آن کسانی که آیات واضحه ای که برای هدایت خلق فرستادیم، کتمان نموده و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم، پنهان داشتند، خدا و (تمام جن و انس و ملائکه) آنها را لعن می کنند.

3- آن کسانی که پنهان داشتند و کتمان نمودند آیاتی را که نازل نمودیم از کتاب آسمانی و آنها را به بهای اندک فروختند، جز آتش جهنم نصیب آنها باشد و در قیامت خدا از خشم، با آنها سخن نگوید و از پلیدی عصیان پاک نگردند و آنان را عذاب دردناک خواهد بود.

۱۳۸

خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آنجا که مقدور داعی می باشد، حق را کهاظهر من الشمس است، از زیر پرده استتار بیرون می آورم و بر برادران عزیزم - اشاره باهل تسنّن حاضر در مجلس - ظاهر می کنم. امیدوارم آیتین شریفتین پیوسته در مقابل روی ما باشد. نکند خدای نکرده عادت و تعصّب غالب آید و کتمان حقّی بشود.

حافظ : خدا را شاهد می گیرم هر ساعتی که حقّی بر من ظاهر شود جدال نمی نمایم چون جنابعالی با حقیر معاشرت ننموده اید و از اخلاقم آگاهی ندارید. بقدری جدّی هستم و سعی می کنم که بر هوای نفس غالب آیم و هرگاه شما دیدید که حقیر در مقابل بیانی ساکت شدم، بدانید که در آن موضوع کاملاً روشن شده ام، اگر راهی هم برای مجادله و مغلطه و غلبه در مطالب داشته باشم، جدال نمی کنم و اگر در جدال بر آمدم، قطعاً مشمول همین دو آیه خواهم بود. الحال حاضر برای استماع بیانات حق شما هستم. امید است خداوند ما و شما را راهنمای حق گردد.

آیات و اخبار در تشریع مقام تشیع

داعی : حافظ ابو نعیم اصفهانی احمد بن عبد اللّه که از أجلّۀ علماء عظام و محدثین فخام و محققین کرام شما می باشد که ابن خلّکان در وفیات الاعیان(1) تعریف او را کرده است که از اکابر حفّاظ ثقات و اعلم محدّثین است و مجلّدات عشره کتاب(حلبه الاولیاء) او از احسن کتب است.

و صلاح الدّین خلیل بن ایبک الصّفدی در وافی بالوفیات(2) درباره او گوید: “تاج المحدثین حافظ ابو نعیم که امام در علم و زهد و دیانت بوده و در نقل و فهم روایات و قوۀ حفظ و درایت مقام عالی اعلا داشته و از مصنّفات بسیار زیبای او ده جلد حلیه الاولیاء می باشد که مستخرج از صحیحین است که علاوه بر احادیث بخاری و مسلم احادیث بسیاری نقل نموده کانه بگوش خود شنیده .”

و محمد بن عبد اللّه الخطیب در رجالمشکوة المصابیح (3) در تعریف او گوید: هو

____________________

1- وفیات الاعیان، ج1، ص91.

2- وافی بالوفیات، ج7، 53.

3- مشکوة المصابیح، ج3، ص805.

۱۳۹

من مشایخ الحدیث الثقات المعمول بحدیثهم المرجوع الی قولهم کبیر القدر و له من العمرست و تسعون سنه . (1)

خلاصه یک همچو عالم حافظ محدّث نود و شش ساله ای که محل وثوق و مفخر علمای شماست، در کتاب معتبرش(حلیه الاولیاء) روایت می کند باسناد خودش از ابن عباس(حبر امت)که چون نازل شد آیه 6 از آیات و اخبار در تشریح مقام تشیع سوره 98(البینه)( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً رَضِیَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ) (2) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب کرد به علی بن أبی طالب و فرمود:

یا علی هو انت و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم القیمه راضین مرضیین .(3)

ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل هفدهممناقب (4) و حاکم ابو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی که از فحول اعلام مفسّرین بزرگ شما است در کتابشواهد التّنزیل فی قواعد التفصیل (5) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (6) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه فی معرفه الائمه (7) (به حذف آیه) و منذر بن محمد بن منذر و مخصوصاً حاکم روایت نموده که حاکم ابو عبد اللّه حافظ - که از اکابر علمای شما می باشد، خبر داد ما را با اسناد مرفوع بیزید بن شراحیل انصاری کاتب حضرت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه که گفت، شنیدم از آن حضرت فرمود: “وقت رحلت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پشت مبارکش به سینه من بود

____________________

1- (حافظ ابو عنیم اصفهانی احمد بن عبدالله) از عالمان مورد اعتماد حدیث بود که به حدیث آنها عمل میشود و به قول آنها رجوع میشود، او عالمی جلیل القدر بود که 96 سال زندگی کرد.

2- آنان که ایمان آورده اند و نیکوکار شدند بحقیقت بهترین اهل عالم اند. پاداش آنها نزد خدا باغهای بهشت عدن است که نهرها زیر درختانش جاریست و در آن بهشت ابد جاودان متنعمند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا راضی و خشنودند.

3- “یا علی مراد (خیر البریه) در آیه شریفه، تویی و شیعیان تو. روز قیامت تو و شیعیان تو بیائید در حالتی که خداوند از شما راضی و شما هم از خداوند راضی و خشنود باشید.”

4- مناقب ،ص265، ح247.

5- شواهد التنزیل فی القواعد التفصیل، ج2، ص459، ح1125.

6- کفایة الطالب، ص246، باب62.

7- تذکرة الخواص، باب2، ص27.

۱۴۰

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577