شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387242 / دانلود: 11320
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

ابو مسلم خراسانی که بر ضدّ بنی امیه به هوا خواهی بنی عبّاس قیام نمود، بدن آن ذریّه رسول اللّه را از دار ستم نجات داد و در جرجان(گرگان)دفن نمودند که الی الحال قبر مبارکش مزار عمومی و مورد احترام مسلمانان است.

(تمام اهل مجلس از شنیدن این وقایع متأثر و بعضی گریستند و بی اختیار بر آن ملاعین لعن نمودند).

پس با یک چنین سوابقی از این خاندان خبیث لعین که نمونه ای از آنها ذکر گردید جای تعجّبی نبود که اگر وقت بدستشان می آمد، با بدن امام بر حق امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام هم چنین معاملاتی می نمودند!

فلذا حسب الوصیّة، جنازه آن حضرت شبانه دفن شد و علامتی هم بر قبر گذارده نشد و آن قبر از نظر عموم مخفی بود تا زمان هارون الرّشید خلیفه عبّاسی که روزی به صحرای نجف که نی زار و مرکز آهوان بود، به شکار رفت. تازی ها و فهدها دستۀ آهوان را تعقیب نمودند. آنها بالای تلّ نجف(۱) پناه بردند. تازی ها (سگ ها) و فهدها (یوزها) از تل بالا نرفتند. چندین مرتبه این عمل تکرار شد؛ یعنی تازیها که عقب می رفتند، آهوها پایین می آمدند همین که تعقیب می شدند باز پناه به تل می بردند. خلیفه فهمید که باید در این مکان سرّی باشد که تازی ها بالا نمی روند. فرستاد پیرمردی از اهل آنجا را یافتند نزد خلیفه آوردند. سؤال کرد: “در این تل چه سرّی است که تازیها بدنبال آهوان بالا نمی روند؟”

پیدایش قبر علیعليه‌السلام

پیر گفت: “سرّش را من می دانم ولی ایمن از گفتن نیستم.” خلیفه امانش داد. گفت: “خلیفه! با پدرم آمدم در بالای این تل زیارت و نماز کرد. گفتم اینجا چه چیز است؟ گفت: “با حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام اینجا بزیارت آمدیم و آن حضرت فرمود:

اینجا قبر جدّ ما علی بن أبی طالب عليه‌السلام است که بزودی آشکار خواهد شد .”

____________________

۱- نجف در لغت بمعنی پشته و بلندی است که آب باو نرسد و نام بند آبی است پشت کوفه که مانع رسیدن سیل است بخانه ها و قبرهای آنها و در نزدیکی آن بند، قبر حضرت امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد. چنانچه فیروزآبادی در قاموس، ضمن لغت نجف ذکر نموده.

۱۲۱

خلیفه امر کرد آن محل را حفر کردند تا بعلامت قبری رسیدند. در آنجا لوحی دیدند که بر آن بخط سریانی دو سطر نقش شده بود، ترجمه نمودند. این کلمات ظاهر شد:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم هذا ما حفره نوح النبی لعلی وصی محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل الطوفان بسبع مائه عام .(۱) هارون احترام کرد و امر داد خاک ها را به جای خود ریختند. پیاده شد، وضو گرفت دو رکعت نمازگزار و گریۀ بسیاری کرد و خود را بخاک قبر مطهّر غلطانید.

آنگاه امر کرد شرحی خدمت موسی بن جعفر بمدینه نوشتند و از این قضیّه سؤال کردند. حضرت در جواب مرقوم داشتند: “بلی! همان جا قبر جدّ بزرگوارم امیر المؤمنینعليه‌السلام است.”

هارون امر کرد با سنگ، بنایی بر قبر آن حضرت ساختند که معروف شد به تحجیر هارونی. این خبر در اطراف، شهرت پیدا نمود. مؤمنین از اطراف شدّ رحال نموده به زیارت آن حضرت می آمدند؛ فلذا جناب سید ابراهیم مجاب هم همین که فرصتی به دست آورد از شیراز عازم زیارت شد. پس از فراغت از زیارت در کربلای معلی ندای حق را لبّیک گفته و از دنیا رفت و در جوار قبر جدّ بزرگوارش حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام دفن شد که الحال قبر شریفش در گوشۀ شمال غربی رواق آن حضرت مزار دوستان است.

اختلاف مدفن علیعليه‌السلام

حافظ : گمان می کنم باین محکمی که شما فرمودید: قبر مولانا علی کرم اللّه وجهه در نجف نباشد؛ زیرا علما را در آن اختلاف است. بعضی گویند، در قصر الاماره کوفه و بعضی گفته اند، در قبله مسجد جامع کوفه؛ بعضی نوشته اند که در باب الکنده مسجد کوفه است و بعضی گفته اند، در رحبه کوفه بعضی دیگر گفته اند؛ در قبرستان بقیع پهلوی قبر فاطمه است در نزدیکی کابل افغانستان ما

____________________

۱- این قبری است که حفر نموده او را نوح پیغمبر برای علی وصی محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از طوفان به هفتصد سال (فرحة الغزی، ص۶۴- بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۱۶- الدرالنظیم، ص۴۲۱).

۱۲۲

هم بقعه ای هست به نام (مزار علی) معروف است که جسد مولانا علی کرم اللّه وجهه را در صندوقی گذاردند و بر شتری بسته به سمت مدینه حرکت دادند. جمعی بخیال آنکه در صندوق اشیاء نفیسه می باشد، او را ربوده، وقتی گشوده و جسد مبارک آن حضرت را دیدند، به کابل آورده، در آنجا دفن نمودند و بهمان جهه عموم مردم آن بقعه را احترام می نمایند.

داعی : تمام این اختلافات از اثر وصیت آن حضرت پیدا گردید که امر باختفاء نمود که حقیر نخواستم مفصلاً شرح دهم. چنانچه از امام بحق ناطق جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام مرویست که حضرت امیر المؤمنین هنگام وفات بفرزندش امام حسن فرمود: “پس از اینکه مرا در نجف دفن نمودی، چهار قبر برای من حفر نما در چهار موضع: ۱- در مسجد کوفه؛ ۲- در رحبه؛ ۳- در خانۀ جعده هبیره؛ ۴- در غری؛ تا کسی بر قبر من آگاهی پیدا ننماید.(۱)

و البته این اختلاف در میان علماء شماها می باشد که بگفتار اشخاص ترتیب اثر می دهند ولی جامعۀ علماء شیعه اتفاق دارند که قبر مبارک آن حضرت در نجف اشرف می باشد چه آنکه آنها از اهل بیت طهارت گرفتند بدیهی است اهل البیت ادری بما فی البیت.(۲)

و اما اینکه فرمودید: در نزدیکی کابل مزار علی می باشد بسیار خنده آور است و این شهرت کاملاً دروغ می باشد و این قضیه بافسانه نزدیک تر است تا بیک خبر صحیح.

و عجب از علمای شما می باشد که در همه جا از عترت طاهره و نقل اقوال آنها دوری نمودند، حتّی حاضر نشدند که محلّ قبر پدر را از فرزندان او سؤال نمایند تا تولید اختلاف نشود؛ زیرا که اهل البیت ادری بما فی البیت؛ بدیهی است فرزندان به محل قبر و مدفن پدر آگاه تر هستند از دیگران.

اگر هر یک از این شهرتها صحت داشت محققا ائمۀ اطهار به شیعیان خود

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۱۶۳، با اندکی اختلاف.

۲- اهل خانه به آن چه در خانه هست آگاه ترند.

۱۲۳

خبر می دادند و حال آنکه بر عکس نجف اشرف را تقویت نمودند. بلکه خود رفتند و شیعیان را هم تحریص و ترغیب بزیارت آن حضرت در نجف نمودند.

سبط ابن جوزی درتذکره (۱) اختلاف اقوال را ذکر نموده تا آنجا که گوید:و السادس انه علی النجف فی المکان المشهور، الذی یزار فیه الیوم و هو الظاهر و قد استفاض ذلک (۲) .

و همچنین سایر علماء شما از قبیل خطیب خوارزم درمناقب (۳) و خطیب بغداد درتاریخ (۴) خود و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۵) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۶) و فیروزآبادی در لغت نجف درقاموس (۷) و دیگران نقل نموده اند که مدفن آن حضرت نجف اشرف می باشد.

فرزندان ابراهیم مجاب

خلاصه به مناسبت الکلام یجر الکلام از اصل مطلب دور افتادیم. پس از وفات حضرت ابراهیم مجاب در کربلای معلّی از آن جناب سه پسر قابل لایق، باقی ماند به نام احمد و محمد و علی. هر سه به عنوان تبلیغ دین جدّ بزرگوارشان به سمت ایران که در آن زمان دار العامّه بود حرکت نمودند.

جناب أحمد تشریف فرمای قصر ابن هبیره شد و در همان جا ماند و اولادش در آنجا معروف و مشغول خدمات شدند.

جنابان محمّد و علی عازم کرمان شدند. جناب علی ساکن سیرجان شد

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۱۶۳.

۲- و ششم بطور استفاضه ثابت است که قبر علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )در همین مکان نجف اشرف است که امروزه مزار عموم قرار گرفته و ظاهرا خلافی ندارد.

۳- مناقب، ص۳۸۰-۳۹۴.

۴- تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۱.

۵- مطالب السؤول، ج۱، ص۲۶۳-۲۶۷.

۶- شرح نهج البلاغه،ج۴، ص۲۹۵.

۷- فاموس محیط، ج۳، ص۲۶۶.

۱۲۴

(که از توابع کرمان است و تا آن شهر سی فرسنگ فاصله دارد) و اولاد و احفادشان در آن بلاد اشتغال به تبلیغات داشتند.

و جناب محمّد معروف به حائری، تشریف فرمای کرمان شدند و از آن جناب سه پسر به نام ابو علی الحسن و محمد حسین الشیتی و احمد ماندند و احفاد شریفی پیدا کردند. محمّد حسین و احمد به کربلا برگشتند و در جوار قبر جد بزرگوارشان، عمر خود را به پایان رسانیدند و قبایل بزرگی از سادات معظّم از نسل ایشان در کربلا و اطراف معروفند؛ از قبیل سادات محترم آل شیّه و آل فخار که از نسل جناب محمّد حسین الشیتی هستند.

و سادات (آل ابو نصر و آل طعمه) خدّام با احترام آستانۀ قدس حسینی ارواحنا فداه از نسل جناب احمد می باشند.

و جناب ابو علی الحسن به شیراز تشریف فرما شدند. چون اهالی شیراز از متعصّبین عامّه و اهل تسنّن و غالباً ناصبی و از پیروان خوارج بودند و عداوت مخصوصی باهل بیت طهارت داشتند، نتوانستند علنی و بر ملا بنام سیادت جلوه نمایند؛ لذا با لباس عربی در گودالی کنار(۱) خندق شهر خانه های عربی ساخته و در آنجا سکنی نمودند.

خانواده های شیعیان که در محلّه سردزک شیراز منزل داشتند، با امامزاده های معظّم رابطه پیدا نمودند، امامزاده ها هم در خفیه مشغول تبلیغات و خدمات دینیّه و نشر حقایق ولایت شدند.

بعد از وفات جناب ابو علی احمد ابو الطیب فرزند بزرگ آن جناب، توسعه ای در امر تبلیغ داد، کم کم شهرتشان زیاد شد و بسیار از مخالفین، مستبصر شده، به راه حق آمدند. جامعه شیعیان رو به ازدیاد گذارد. در اثر تبلیغات و اقدامات امام زادگان معظّم، تشکیلات مهمّه دادند تا آنجا که منبر تبلیغات به نام سادات

____________________

۱- کم کم شهر وسعت پیدا نمود تا زمان سلطنت آقا محمد خان قاجار، سر سلسله سلاطین قاجار که خندق و گودالهای اطراف جزء شهر شدند و همان محلی که امام زادگان در خانه های عربی تبلیغات می نمودند، الحال در شیراز معروف است به محله گود عربان و مسجدی در آن محل هست که مرحوم شیخ علیخان زند برادر کریم خان زند، پادشاه ایران از جهت جد اعلای ما مرحوم حاج سید ابراهیم مجتهد که از علمای معروف آن عصر بودند، بنا نمودند.

۱۲۵

عابدی و مجابی در شیراز برقرار شد. از اعمام و اقوام خود باطراف می فرستادند و آنی از خدمات دینی و تبلیغات مذهبی آرام نبودند و دائرۀ تبلیغات آنها در اطراف بلاد ایران روز بروز توسعه پیدا می نمود تا در زمان دیالمه و دوره سلطنت غازان خان(محمود)و الجایتو(سلطان محمّد خدابنده) مغول که تشیّع اختیار نمودند و در سلطنت صفویّه که کاملا آزاد شدند خدمات بزرگی بعالم تشیّع ابراز نمودند و در بسیاری از بلاد ایران نشر حقایق مذهب شیعۀ امامیّه بوسیله این خاندان جلیل بوده.

سادات شیرازی در تهران

تا در اواخر سلطنت مرحوم فتحعلی شاه قاجار، جدّ اعلای ما مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی طاب ثراه که برجسته ترین فرزندان مرحوم سیّد الفقهاء و المجتهدین علاّمۀ کبیر، حاج سید اسماعیل مجتهد مجابی بودند، در مراجعت از زیارت مشهد مقدّس رضوی که به تهران وارد شدن، از طرف شاهنشاه مسلمان علم پرور، بایشان ابراز علاقه و تقاضای توقف در تهران (پایتخت شاهنشاهی) شد.

تقاضای شاهانه حسب الوظیفه دینی مورد قبول آن جناب واقع و چون در آن زمان در تهران جز در مساجد که علما، احکام و مسائل دینیّه بیان می نمودند مجالس تبلیغی مانند امروز معمول و متداول نبود، فقط در تکایا، تعزیه و شبیه خوانی بر قرار می شد که مهمتر از همه آن مجالس تکیه دولت شاهنشاهی بود. فلذا بامر و دستور جناب آقای سید حسن و تأیید شاهنشاه، تکایا اوقات شبیه و تعزیه را مبدّل بمجالس تبلیغات نمودند.

به همین جهت، مؤسس اساس مجالس تبلیغ و تشکیل منابر تبلیغی در تهران مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی شد که کمک و مدد شایانی به مجتهدین و مراجع تقلید گردید. فلذا مرحوم آقا سید حسن نوشتند به شیراز بوالد ماجد خود مرحوم حاج سید اسماعیل مجتهد از میان فرزندان خود که زیاده از چهل نفر بودند، آقا سید جعفر و آقا سید رضا مجتهد فقیه و حاج سید عبّاس و آقا سید جواد

۱۲۶

و آقا سید مهدی و آقا سید مسلم و آقا سید کاظم و آقا سید فتح اللّه به تهران آمدند.

نظر به تقاضای اهالی قزوین، جنابان آقا سید مهدی و آقا سید مسلم و آقا سید کاظم را جهت تبلیغات بدان صوب روانه نمودند که سادات مجابی الی الحال از نسل آن سه بزرگوار در آنجا معروفند.

و خود با بقیه اخوان در طهران مجالس تبلیغ را تشکیل و پیوسته توسعه دادند بوسیله محراب و منبر، بترویج شرع انور کوشیدند و بعد از وفات مرحوم آقا سید حسن رضوان اللّه علیه در سال ۱۲۹۱ قمری ریاست سلسلۀ جلیله حقّاً بفرزند ارشد آن بزرگوار مرحوم آقا سید قاسم بحر العلوم (پدر بزرگ داعی) منتقل گردید؛ چه آنکه لباس زیبای ریاست سلسلۀ جلیله در آن زمان میان هزار نفر خاندان بزرگ سادات شیرازی تنها باندام آن بزرگوار متناسب و برازنده بود که در زهد و ورع و تقوی مشهور جامع معقول و منقول، حاوی اصول و فروع، نادره زمان، و نابغه دهر در علم و عمل، و حسن سیاست معروفیّت کامل داشتند.

و از سال ۱۳۰۸ قمری (که مرحوم بحر العلوم برحمت ایزدی پیوست و در کربلای معلّی میان ایوان میرزا موسی وزیر پشت سر حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه جنب قبر والد ماجدش مرحوم آقا سید حسن واعظ شیرازی دفن گردید) تا این زمان، ریاست خاندان جلیل با والد ماجد بزرگوارم که حامی شیعه و محی شریعت، ناصر ملت و دین، مروج احکام سید المرسلین ثقه الاسلام و المسلمین، فرید دهر و وحید عصر، حضرت آقا سید علی اکبر - دامت برکاته- که از طرف مرحوم ناصر الدین شاه قاجار به لقب (اشرف الواعظین) ملقّب گردیده، اختصاص یافته.

و این راد مرد بزرگ که قریب هشتاد سالست پرچم دار توحید بوده و با کمال شهامت و از خودگذشتگی با قدرت و نفوذ نامتناهی خود در پیش آمدهای گوناگون و مخصوصاً حوادث نیم قرن اخیر و دست اندازیهای مختلف روزگار در مقابل اعادی دین و بیگانگان، پیوسته با ثبات قدم و استقامت کامل در ترویج دین مبین مجاهدت ها نموده، و خدمات شایان تمجید ایشان در نشر احکام و جلوگیری از منهیّات و حفظ ظواهر شریعت مطهّره و ابلاغ حقایق و اشاعۀ معالم مورد تصدیق

۱۲۷

دوست و دشمن بوده. بیانات سحرآمیز و تأثیر کلمات آن بزرگوار اظهر من الشّمس و مورد توجه خاص و عام و علمای اعلام و مراجع تقلید در ازمنۀ مختلف بوده است.

مخصوصاً حجج اسلام آیات اللّه العظام مرحمت و غفران پناه، مراجع تقلید و نوابغ روزگار مرحوم حجّه الاسلام حاج میرزا محمّد حسن شیرازی بزرگ (مجدّد مذهب سید البشر علی رأس المائه الثّالثه عشر) و حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و حاج شیخ زین العابدین مازندرانی و حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل طهرانی و آقا سید محمّد کاظم یزدی طباطبائی و حاج شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی و آقا سید اسماعیل صدر اصفهانی و آقا میرزا محمّد تقی شیرازی قدّس اللّه اسرارهم زیاده از حد ابراز لطف و محبت دربارۀ آن بزرگوار مرعی داشتند.

بالاخص در این عصر مشعشع که ریاست فرقۀ ناجیۀ امامیّه با فقیه اهل بیت عصمت و طهارت، سیّد الفقهاء و المجتهدین آیه اللّه فی الأرضین نابغه الدّهر حضرت آقا سید ابو الحسن اصفهانی - متّع اللّه المسلمین بطول بقائه - در دار العلم نجف اشرف می باشد که الحق در علم و فضل و دانش پژوهی و حسن سیاست توانسته است لوایانا مدینه العلم و علی بابها را در برابر یک دنیا مخالف، بالای کاخ ناسوت برافرازد تا ما وراء بحار، احکام اسلام را نشر دهد و سبب ورود جمع کثیری از ارباب ملل و نحل در حوزۀ اسلام و مذهب حقّه جعفریّه گردد(۱) .

و نیز استاد الاساتید آیه اللّه العظمی آقای حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی مد ظلّه العالی که مدیریت با عظمت سازمان مدارس عالیه علوم الهی قم بآن وجود مقدّس اختصاص دارد،(۲) زیاده از حدّ تصور والد بزرگوارم را مورد توجه و

____________________

۱- در نهم ماه ذی الحجّه ۱۳۶۵ قمری در کاظمین در سن ۸۸ سالگی پس از سی سال ریاست و زعامت مسلمین جهان برحمت ایزدی پیوست و با تشییع جنازه عمومی عجیبی که بعد از مرحوم شیخ مفید اعلی اللّه مقامه نظیر نداشته بنجف اشرف حمل و در حجرۀ جنب در صحن مقابل ایوان طلا بآرامگاه ابدی سپرده شد رضوان اللّه علیه.

۲- در هفدهم ذی القعده ۱۳۵۵ قمری در قم برحمت ایزدی پیوست و در مدرس بالای سر دفن گردید رحمه اللّه علیه.

۱۲۸

تأیید قرار داده اند و پیوسته در توقیعات مبارکه، با عنوان سیف الاسلام ایشان را مخاطب ساخته، برای آنکه مشاهده می نمایند که با نیروی خلل ناپذیر، شمشیر برّنده زبان و نیش خامه و بنان، کاخ کفر و إلحاد و زندقه و فساد را خراب و از جهاد در راه دین و فداکاری در اعلاء کلمتین، و نشر احکام و بسط مذهب حقّه خودداری ننمود و با نفوذ و قدرت خدا داد، آنی از قلع و قمع ملحدین و نابود کردن مرامهای مسموم مخالفین اسلام آسوده ننشسته و علی رغم اعادی داخلی و خارجی که برای محو و جلوگیری از مقاصد حقّ ایشان کوشا بودند، بر اریکه عزت إلهی برقرار و دائماً دین و ملّت اسلام را عموماً و مذهب حقّۀ جعفری را خصوصاً حامی و خدمتگذار بوده و می باشند.(۱)

خلاصه الی الحال این سلسله جلیله در تهران و اطراف بنام سادات شیرازی و عابدی و مجابی در خدمتگزاری به شرع و شریعت برقرار و با مجاهدت های طاقت فرسا انجام وظیفه نموده و در مقابل کارشکنی ها و تهمت های مخالفین ثابت و از بوته امتحان به خوبی بیرون آمدند.

این بود مختصری از مفصل حالات و شرح زندگانی این سلسله جلیله که سؤال فرمودید: چرا به ایران آمدند و برای چه آمدند که بطور خلاصه عرض نمودم.

هدف و مقصد این خاندان جلیل از زمان جناب سیّد امیر محمّد عابد و سیّد ابراهیم مجاب فرزندان امام کاظم موسی بن جعفرعليهما‌السلام که تقریباً هزار و صد سال می شود، خدمت گذار بدین و شریعت اسلام بوده و با در نظر گرفتن آیه ۳۹ سوره ۳۳ (احزاب)

____________________

۱- در ۲۱ شهر شعبان سال ۱۳۵۱ قمری در سن ۸۳ سالگی در کرمانشاهان برحمت ایزدی پیوست. بعد از سه روز تعطیل عمومی، جنازه آن مرحوم باتفاق خود داعی، حمل بعتبات عالیات و با تشییع عموم طبقات اهالی کربلا از علمای اعلام و تجار و اصناف و دستجات ملی در رواق مطهر پشت سر حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه (جنب قبر جد بزرگوارش سید ابراهیم مجاب-پهلوی درب مقبره سلاطین قاجار) به آرامگاه ابدی قرار گرفت شکل(۱۳)و(۱۴)و(۱۵).

۱۲۹

( اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اللّٰهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً ) (۱) بر مسند تبلیغات برقرار و بدون ترس و خوف با ثبات و استقامت کامل و اتکای بحق خلفاً عن سلف انجام وظیفه داده اند.

(مذاکرات که به این جا رسید، آقا سید عبد الحیّ بساعت نظر کرده، فرمودند خیلی از شب گذشته، چنانچه اجازه فرمائید بقیۀ صحبتها بماند برای فردا شب ان شاء اللّه زودتر می آییم که وقت بیشتری برای صحبت داشته باشیم. داعی با تبسم و روی باز موافقت نموده، بعد از صرف چای و تنقل از اقسام تنقلات هندی، برخاستند با صمیمیت و وداد آنان را بدرقه نمودیم).

۱۳۰

جلسۀ دوم لیله شنبه ۲۴ رجب ۱۳۴۵

۱۳۱
۱۳۲

جلسۀ دوم لیله

شنبه ۲۴ رجب ۱۳۴۵

بعد از مغرب آقایان ورود نمودند همان اشخاص دیشب به علاوه چند نفری از محترمین که بعدا معلوم شد از تجار و ملاّکین بودند. پس از تعارفات و صرف چای آقای حافظ افتتاح کلام نمودند.

حافظ : قبله صاحب راستی! بدون تملّق از مجلس دیشب خاطرات شیرینی با خود بردیم. از خدمت شما که مرخص شدیم در تمام راه با همراهان صحبت شما در بین بود. واقعا جاذبه شما به قدری قوی است که همه ما را مجذوب صورت و سیرت خود قرار دادید. کمتر اتفاق می افتد در اشخاص که واجد حسن صورت و سیرت توأما باشند؛اشهد انک ابن رسول الله حقا . مخصوصاً امروز صبح که به کتاب خانه رفتم، چند جلدی از کتب انساب و تاریخ مخصوصاً هزار مزار و آثار عجم را در انساب سادات جلیل القدر مطالعه و در اطراف فرمایشات دیشب شما دقت نمودم، واقعا حظّ کردم و لذّت بردم و حقیقتاً غبطه خوردم باین نسب شریف و مدتی در فکر بودم. در پایان افکار خود، خیلی متأثر و متألم گردیدم که شخص شریف صحیح النّسبی مانند جناب عالی با این حسن صورت و سیرت چرا بایستی تحت تأثیر عادات سخیفۀ گذشتگان قرار گرفته و از طریقه ثابتۀ اجداد بزرگوارتان منحرف و رویّۀ سیاسی ایرانیان مجوس را بپذیرید.

داعی : اوّلاً از حسن ظنّ و نظر لطف جنابعالی ممنون و متشکرم و بدون شکسته نفسی واقعاً-آن ذرّه که در حساب ناید- من هستم.

ثانیاً چند جمله مخلوط بهم و مبهم فرمودید که دعاگو نفهمیدم هدف و مقصدتان چیست. متمنی است جملات را تفکیکاً بیان فرمایید تا اصل حقیقت آشکار شود.

۱۳۳

عادات سخیفه گذشتگان کدام است؟ طریقۀ ثابته اجداد بزرگوارم که داعی از آن روی گردان شده ام چه چیز است و رویه سیاسی ایرانیان را که پیروی نموده ام، چیست؟

حافظ : مرادم از عادات سخیفۀ گذشتگان تأسیسات و عقاید و بدعتهائی است که بدست بیگانگان یهود داخل در دین حنیف اسلام شده.

داعی : ممکن است لطفاً توضیح بیشتری بدهید که معلوم شود آن بدعتها کدام است که دعاگو پیروی نموده ام.

اشکال نمودن بر مذهب شیعه

حافظ : البته خاطر عالی بخوبی مسبوق است بشهادت تاریخ که بعد از گذشتن هر یک از انبیای بزرگ، اعادی در اصل آن دین که کتاب مقدّس آنها بود مانندتورات و إنجیل دست پیدا نمودند و بواسطۀ تحریفات بسیار، آن دین را ضایع و از درجۀ اعتبار ساقط نمودند. ولی در اسلام بواسطه محکم بودن قرآن حکیم چون آن قدرت را پیدا نکردند، لذا عدّه ای از یهودی ها که همیشه حیّال و مکّار بوده اند و تاریخ زندگانی، آنها پیوسته لکّه دار بحیله و تزویر بوده است مانند عبد اللّه بن سباء صنعائی و کعب الاحبار و وهب ابن منبه و دیگران که اسلام آوردند و بنای سم پاشی را گذاردند عقاید باطلی را با رأی و عقیدۀ خود توأم بنام گفتار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان مسلمانان انتشار دادند. خلیفه سوم عثمان بن عفّان رضی اللّه عنه آنها را تعقیب نمود از ترس خلیفه فرار نموده و مصر را مرکزگاه خود قرار دادند. کم کم جمعی از عوام را فریب داده، اتباعی پیدا نمودند و حزبی تشکیل دادند به نام (شیعه) و علی رغم خلیفه عثمان، علی را بامامت و خلافت معرّفی نمودند و احادیثی بر له مرام ساختگی خود جعل کردند باین معنی که پیغمبر علی را خلیفه و امام قرار داده.؟

در اثر قیام این حزب خونهای بسیار ریخته شد تا عاقبت منجر بقتل خلیفه عثمان مظلوم و نصب علی بر مسند خلافت گردید. جماعتی هم که از عثمان دلتنگی هایی داشتند، اطراف علی را گرفتند. از آن زمان حزب شیعه سر و صورتی

۱۳۴

به خود گرفت، ولی در دورۀ خلافت بنی امیّه و کشتار آل علیعليه‌السلام و دوستان آن جناب این حزب ظاهراً در محاق افتاد. ولی افرادی مانند سلمان فارسی و ابی ذرّ غفاری و عمّار یاسر جدّاً بر له علی کرّم اللّه وجهه تبلیغات می نمودند (که روح علی قطعا از آن نوع تبلیغات بیزار بود) تا در زمان خلافت هارون الرّشید و مخصوصاً فرزندش مأمون الرّشید عبّاسی که بدست ایرانیان بر برادرش محمّد امین غالب آمد و مسند خلافتش محکم گردید، شروع کردند به تقویت نمودن از علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام و علی را بناحق بر خلفاء راشدین تفضیل دادن. ایرانیان هم چون با عرب ها بد بودند، به واسطه آنکه مملکتشان بدست قدرت أعراب اشغال گردیده و استقلالشان از میان رفته بود، در پی بهانه ای بودند که طریقه ای پیدا کنند؛ به نام دین تا در مقابل أعراب قیام نمایند؛ لذا این رویۀ ناحق را پسندیده و پیروی نمودند، بلکه در اطراف این حزب (شیعه) هیاهوئی برپا نمودند؛ تا در دوره دیالمه تقویت شدند و در سلطنت با اقتدار صفویّه رسمیّت پیدا نمودند یعنی حزب (شیعه) به نام مذهب رسمی معرفی شدند و ایرانیان مجوس هم إلی الحال از روی سیاست مذهب خود را شیعه می نامند.

پس مذهب شیعه، مذهبی است سیاسی و حادث و ابداع او بدست عبد اللّه بن سباء یهودی بوده والاّ سابقاً در اسلام نامی از شیعه نبوده و جدّ بزرگوار شما نبیّ اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قطعاً از این نام بیزار است؛ زیرا بر خلاف میل او قدم باین راه برداشته شده است و فی الحقیقه می توان گفت: شیعه شعبه ای از مذهب یهود و عقاید آنها می باشد!!

به همین جهت من تعجب می کنم که مانند شما شخص شریف با این نسب پاک، چرا باید روی عادت و تقلید اسلاف، بدون دلیل و برهان طریقۀ جدّ بزرگوارتان، دین پاک اسلام را بگذارید و رویه یهودی بدعت گذاری را پیروی نمائید؟ در صورتی که شما اولی و أحقّید که جدّاً پیرو قرآن و سنّت جدّتان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشید.

(دیدم اهل مجلس و مؤمنین با شرف هندی، مخصوصاً قزلباش های با غیرت پرحرارت که از متنفّذین شیعیان هندوستان می باشند، از بیانات جناب حافظ بسیار

۱۳۵

عصبانی و رنگهای آنها پریده گردید. داعی قدری آنها را نصیحت نموده و با امر به صبر و حوصله و تحمّل گفتم در ایران ضرب المثل است که می گویند: “شاهنامه آخرش خوش است.” صبر کن؛الصبر مفتاح الفرج (۱) . آنگاه در جواب جناب حافظ گفتم).

جواب باشکال تراشیهای مخالفین

داعی : از شخص عالمی مانند شما بعید بود که استشهاد نمائید بکلمات ساختگی خرافی موهوم بی اصل که ابداً پایه و اساس متینی ندارد، مگر اشاعه منافقین خوارج و اعادی متعصّب نواصب و امویها و تبعیّت عوام بدون تحقیق و دلیل و برهان.

اینک اگر اجازه بفرمائید برای روشن شدن مطلب، جواب بیانات بی اساس شما را اختصارا به اقتضای وقت مجلس بدهم تا حلّ معما گردیده و کشف حقیقت گردد.

حافظ : بفرمائید برای استماع فرمایشات شما حاضر و سرا پا گوشیم.

داعی : اوّلاً جناب عالی دو امر کاملاً متباین را با هم مخلوط نمودید. اگر عبد اللّه بن سبا یهودی منافق ملعون که در اخبار شیعه مذمت بسیاری از او شده و در شمار منافقین و ملاعین معرفی گردیده، چند روزی بنام دوستی علیعليه‌السلام که محبوبیت عمومی داشته متظاهر گردیده، چه مربوط است به نام شیعه امامیّه اگر گرگی بلباس میش و یا دزدی بلباس روحانیت و اهل علم در منبر و محراب جلوه کند و زیانهائی از طرف او به اسلام و مسلمین برسد، شما باید باصل علم و روحانیت بدبین شوید و تمام اهل علم را دزد و بازیگر بخوانید.

واقعاً از انصاف دور شدید که مذهب پاک شیعه را بحساب عبد اللّه بن سبا ملعون در آوردید. خیلی تعجب آور است که مذهب حق شیعه را تخفیف داده به نام حزب سیاسی نامیدید و از آثار عبد اللّه بن سبا ملعون و بدع او در زمان عثمان دانستید!!

____________________

۱- صبر کلید گشایش سختی ها است.

۱۳۶

حقّاً خیلی خطا رفتید؛ زیرا که شیعه حزب نبوده بلکه مذهب و طریقۀ حق بوده. زمان خلافت عثمان حارث نگردیده، بلکه در زمان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بدستور و گفتار خود آن حضرت شایع گردیده. اگر شما بکلمات مجعوله خوارج عامّه و نواصب استشهاد می کنید، ولی داعی به آیات قرآن مجید و اخبار معتبرۀ خودتان استشهاد می نمایم تا حق از باطل تمیز داده شود و من باب تذکّر، عرض می کنم همیشه در گفتار و کردارتان دقیق شوید که بعد از کشف حقیقت اسباب خجلت نشود.

چنانچه اجازه فرمایید و بیانات دعاگو مکره طبع شما نیست، جواب فرمایشاتتان را بدهم تا معلوم شود مطلب غیر از اینست که شما فرمودید.

حافظ : البته بفرمائید اصل تأسیس این مجلس و حضور ما برای همین است که کشف حقایق و رفع شبهات گردد. قطعاً رنجش و کراهتی از بیانات برهانی نداریم.

در معنی شیعه و حقیقت تشیع

داعی : البته آقایان می دانید که شیعه لغتاً بمعنی پیرو است. شیعه الرّجل؛ پیروان و یاری دهندگان مردند؛ و فیروزآبادی که از اکابر علماء شما است در قاموس اللّغه گوید:

و قد غلب هذا الاسم علی من یتولی علیا و أهل بیته حتی صار اسما لهم خاصا(۱) .

عین همین معنی را ابن اثیر درنهایه اللّغه (۲) نموده است.

ولی اشتباهی که شما نمودید، عمداً یا سهواً یا به واسطه عدم احاطه بر تفاسیر و اخبار و واقع شدن تحت تأثیر گفتار اسلاف بدون دلیل و برهان فرمودید لفظ شیعه و اطلاق آن بر پیروان علی و اهل بیت رسالتعليهم‌السلام از زمان عثمان پیدا شده و واضع آن عبد اللّه بن سباء یهودی بوده، و حال آنکه این طور نیست. بلکه طبق اخبار معتبره مندرجه در کتب و تفاسیر خودتان، شیعه اصطلاحی بمعنی پیرو علی بن أبی طالبعليه‌السلام از زمان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، و واضع لفظ شیعه بر

____________________

۱- غالب شده است، اسم شیعه بر هر کس که دوست بدارد علی(عليه‌السلام )و اهل بیت او راريال تا آنکه گشته است شیعه مخصوصاً اسم از برای ایشان ( قاموس اللغه، ج۳، ص۶۲).

۲- نهایة اللغة، ج۲، ص۵۱۹.

۱۳۷

پیروان علیعليه‌السلام بر خلاف فرموده شما شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و این کلمه بر زبان خود صاحب وحی جاری شده، همان پیغمبری که خدا در آیه ۳و۴ از سوره ۵۳(النجم) درباره او فرموده:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ( ۳ ) إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) ؛(۱) اتباع و پیروان علیعليه‌السلام را شیعه و رستگار و ناجی نامیده است.

حافظ : در کجا همچون چیزی هست که ما تا به حال ندیده ایم.

داعی : شما ندیده اید یا نخواسته اید ببینید یا دیده اید و صلاح مقام خود را در اعتراف به حقیقت نمی دانید و یا ملاحظه اتباع و مریدان خود را می نمایید. ولی ما دیده ایم و حق پوشی را هم صلاح دین و دنیای خود نمی دانیم؛ برای آنکه خداوند متعال در دو آیه از قرآن مجید، صریحاً کتمان کنندگان حق را ملعون و اهل آتش خوانده:

اول در آیه ۱۵۹ از سورۀ ۲ (بقره) فرموده:( إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلْنٰا مِنَ الْبَیِّنٰاتِ وَ الْهُدیٰ مِنْ بَعْدِ مٰا بَیَّنّٰاهُ لِلنّٰاسِ فِی الْکِتٰابِ أُولٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ ) (۲)

دوم در آیه ۱۷۴ همان سوره فرموده:( إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ مِنَ الْکِتٰابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ مٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّٰارَ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ ) (۳)

حافظ : آیات شریفه حق است و البته اگر کسی کتمان حق بنماید مشمول همین آیات می باشد، ولی ما تاکنون حقّی را نشناخته ایم که کتمان بنمائیم و البته بعد از معرفت هر حقّی اگر کتمان بنمائیم ما هم در حکم همین آیات خواهیم بود و امیدواریم که هیچ وقت در حکم آیات قرار نگیریم.

داعی : اینک بلطف و عنایت خداوند منان و توجهات خاصّه

____________________

۱- هرگز بهوای نفس سخن نمی گوید؛ سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.

۲- آن کسانی که آیات واضحه ای که برای هدایت خلق فرستادیم، کتمان نموده و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم، پنهان داشتند، خدا و (تمام جن و انس و ملائکه) آنها را لعن می کنند.

۳- آن کسانی که پنهان داشتند و کتمان نمودند آیاتی را که نازل نمودیم از کتاب آسمانی و آنها را به بهای اندک فروختند، جز آتش جهنم نصیب آنها باشد و در قیامت خدا از خشم، با آنها سخن نگوید و از پلیدی عصیان پاک نگردند و آنان را عذاب دردناک خواهد بود.

۱۳۸

خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آنجا که مقدور داعی می باشد، حق را کهاظهر من الشمس است، از زیر پرده استتار بیرون می آورم و بر برادران عزیزم - اشاره باهل تسنّن حاضر در مجلس - ظاهر می کنم. امیدوارم آیتین شریفتین پیوسته در مقابل روی ما باشد. نکند خدای نکرده عادت و تعصّب غالب آید و کتمان حقّی بشود.

حافظ : خدا را شاهد می گیرم هر ساعتی که حقّی بر من ظاهر شود جدال نمی نمایم چون جنابعالی با حقیر معاشرت ننموده اید و از اخلاقم آگاهی ندارید. بقدری جدّی هستم و سعی می کنم که بر هوای نفس غالب آیم و هرگاه شما دیدید که حقیر در مقابل بیانی ساکت شدم، بدانید که در آن موضوع کاملاً روشن شده ام، اگر راهی هم برای مجادله و مغلطه و غلبه در مطالب داشته باشم، جدال نمی کنم و اگر در جدال بر آمدم، قطعاً مشمول همین دو آیه خواهم بود. الحال حاضر برای استماع بیانات حق شما هستم. امید است خداوند ما و شما را راهنمای حق گردد.

آیات و اخبار در تشریع مقام تشیع

داعی : حافظ ابو نعیم اصفهانی احمد بن عبد اللّه که از أجلّۀ علماء عظام و محدثین فخام و محققین کرام شما می باشد که ابن خلّکان در وفیات الاعیان(۱) تعریف او را کرده است که از اکابر حفّاظ ثقات و اعلم محدّثین است و مجلّدات عشره کتاب(حلبه الاولیاء) او از احسن کتب است.

و صلاح الدّین خلیل بن ایبک الصّفدی در وافی بالوفیات(۲) درباره او گوید: “تاج المحدثین حافظ ابو نعیم که امام در علم و زهد و دیانت بوده و در نقل و فهم روایات و قوۀ حفظ و درایت مقام عالی اعلا داشته و از مصنّفات بسیار زیبای او ده جلد حلیه الاولیاء می باشد که مستخرج از صحیحین است که علاوه بر احادیث بخاری و مسلم احادیث بسیاری نقل نموده کانه بگوش خود شنیده .”

و محمد بن عبد اللّه الخطیب در رجالمشکوة المصابیح (۳) در تعریف او گوید: هو

____________________

۱- وفیات الاعیان، ج۱، ص۹۱.

۲- وافی بالوفیات، ج۷، ۵۳.

۳- مشکوة المصابیح، ج۳، ص۸۰۵.

۱۳۹

من مشایخ الحدیث الثقات المعمول بحدیثهم المرجوع الی قولهم کبیر القدر و له من العمرست و تسعون سنه . (۱)

خلاصه یک همچو عالم حافظ محدّث نود و شش ساله ای که محل وثوق و مفخر علمای شماست، در کتاب معتبرش(حلیه الاولیاء) روایت می کند باسناد خودش از ابن عباس(حبر امت)که چون نازل شد آیه ۶ از آیات و اخبار در تشریح مقام تشیع سوره ۹۸(البینه)( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً رَضِیَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ) (۲) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب کرد به علی بن أبی طالب و فرمود:

یا علی هو انت و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم القیمه راضین مرضیین .(۳)

ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل هفدهممناقب (۴) و حاکم ابو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی که از فحول اعلام مفسّرین بزرگ شما است در کتابشواهد التّنزیل فی قواعد التفصیل (۵) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۶) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه فی معرفه الائمه (۷) (به حذف آیه) و منذر بن محمد بن منذر و مخصوصاً حاکم روایت نموده که حاکم ابو عبد اللّه حافظ - که از اکابر علمای شما می باشد، خبر داد ما را با اسناد مرفوع بیزید بن شراحیل انصاری کاتب حضرت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه که گفت، شنیدم از آن حضرت فرمود: “وقت رحلت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پشت مبارکش به سینه من بود

____________________

۱- (حافظ ابو عنیم اصفهانی احمد بن عبدالله) از عالمان مورد اعتماد حدیث بود که به حدیث آنها عمل میشود و به قول آنها رجوع میشود، او عالمی جلیل القدر بود که ۹۶ سال زندگی کرد.

۲- آنان که ایمان آورده اند و نیکوکار شدند بحقیقت بهترین اهل عالم اند. پاداش آنها نزد خدا باغهای بهشت عدن است که نهرها زیر درختانش جاریست و در آن بهشت ابد جاودان متنعمند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا راضی و خشنودند.

۳- “یا علی مراد (خیر البریه) در آیه شریفه، تویی و شیعیان تو. روز قیامت تو و شیعیان تو بیائید در حالتی که خداوند از شما راضی و شما هم از خداوند راضی و خشنود باشید.”

۴- مناقب ،ص۲۶۵، ح۲۴۷.

۵- شواهد التنزیل فی القواعد التفصیل، ج۲، ص۴۵۹، ح۱۱۲۵.

۶- کفایة الطالب، ص۲۴۶، باب۶۲.

۷- تذکرة الخواص، باب۲، ص۲۷.

۱۴۰

فرمودند: “یا علی ألم تسمع قول الله تعالی( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) -الخ- هم شیعتک و موعدی و موعدکم الحوض اذا اجتمعت الامم للحساب تدعون غرا محجلین”(1)

و نیز جلال الدین سیوطی که از مفاخر علمای شما است و در قرن نهم هجری او را مجدّد طریقۀ سنّت و جماعت دانسته اند (چنانچه صاحب فتح المقال نوشته) در تفسیر خود (درّ المنثور فی التفسیر المأثور )(2) از ابو القاسم علی بن الحسن معروف بابن عساکر دمشقی که از فضلای دهر و محل وثوق رجال علمای شما می باشد- چنانچه ابن خلّکان دروفیات الاعیان (3) و ذهبی درتذکره الحفّاظ (4) و خوارزمی در رجال مسند ابی حنیفه و در طبقات شافعیه و حافظ ابو سعید درتاریخ (5) خود او را تعریف و توثیق نموده اند که ابن عساکر فخر شافعیّه و در زمان خود، امام اهل حدیث بوده کثیر العلم و غریز الفضل، ثقه و باتقوا و در سال 550 هجری در میان علماء سنّت و جماعت علم بوده- از جابر بن عبد اللّه انصاری که از کبار صحابه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نقل می نماید که گفت: “در خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم که علی بن أبی طالبعليه‌السلام وارد شد، پیغمبر فرمود:

(و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیمه فنزل ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) .”(6)

و نیز در همان تفسیر از ابن عدی از ابن عبّاس(حبر امت)روایت نموده که چون آیه مذکور نازل گردید، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امیر المؤمنین علیعليه‌السلام فرمود:

____________________

1- “یا علی! آیا نشنیده ای آیه شریفه را (اما کسانی که آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقات خدایند.)ایشانند شیعیان تو و وعده گاه من و شما کنار حوض کوثر خواهد بود، در وقتی که جمع شوند خلایق برای حساب شما را بخوانند و شما سفید رویان باشید و شما را آن روز غر محجلین ندا کنند؛ یعنی پیشوای سفید رویان .”

2- درالمنثور، ج6، ص643.

3- وفیات الاعیان، ج3، ص309.

4- تذکرة الحفاظ، ج2، ص370.

5- تاریخ بغداد، ج2، ص370.

6- “قسم به کسی که جان من در قبضه قدرت او است، این مرد- اشاره به علی عليه‌السلام -و شیعه او روز قیامت رستگارانند .” آنگاه آیه مذکوره نازل گردید.( تاریخ دمشق، ج2، ص371).

۱۴۱

تأتی انت و شیعتک یوم القیمه راضین مرضیین(1)

و در فصل نهم مناقب خوارزمی مسنداً از جابر بن عبد اللّه نقل نموده که گفت: “خدمت رسول خدا بودیم. علیعليه‌السلام رو به ما آمد. حضرت فرمود: قد اتاکم اخی؛ یعنی رو به شما آمد برادر من(علی). آنگاه ملتفت شد به سمت کعبه و دست علیعليه‌السلام را گرفت و فرمود:

و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیمه .”(2)

سپس فرمود:

این علی اول از همه شما ایمان آورد و باوفاترین شماها می باشد بعهد خدا و عادل ترین شماها است در میان رعیّت و تقسیم کننده تر از همه شما بالسّویّه و مرتبه اش از همه شماها در نزد پروردگار بزرگتر است .

در همان وقت آیه مذکوره نازل گردید. از آن به بعد هرگاه علیعليه‌السلام در میان قومی ظاهر می شد اصحاب پیغمبر می گفتند: جاء خیر البریه؛ یعنی آمد بهترین مردم. و نیز ابن حجر درصواعق (3) و ابن اثیر درنهایه (4) همین خبر را در نزول آیه شریفه نقل نموده اند.

و نیز ابن حجر در صواعق از حافظ جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی مدنی که از فحول فقهاء و علمای شما می باشد، نقل نموده که چون آیه مذکوره نازل گردید، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:یا علی انت و شیعتک خیر البریه تاتی یوم القیمه انت و شیعتک راضین مرضین و یأتی عدوک غضبانا مقمحین فقال من عدوی قال من تبرء منک و لعنک .(5)

____________________

1-می آیی تو و شیعیان تو روز قیامت در حالی که از خداوند راضی و خداوند از شما راضی باشد (در المنثور، ج6، ص633).

2-به آن خدایی که جان من در دست اوست؛ این علی و شیعیان او رستگارانند روز قیامت (مناقب خوارزمی، ص111،ح120).

3- صواعق المحرقة، ص161.

4- نهایة، ج4، ص106.

5-“یا علی! تو و شیعیان تو خیر البریه هستید. می آیید روز قیامت تو و شیعیان تو در حالتی که از خدا راضی و خدا هم از شما راضی است و می آیند دشمنان تو خشمناک دستهایشان بگردنشان بسته می باشد.” پس امیر المؤمنین عليه‌السلام عرض کرد: “کیست دشمن من؟” فرمود: “کسی که بیزاری می جوید از تو و لعن می نماید تو را” (صواعف المحرقه، ص161).

۱۴۲

و نیز علاّمه سمهودی درجواهر العقدین (1) نقلا از حافظ جمال الدین زرندی مدنی و نور الدین علی بن محمّد بن احمد مالکی مکی مشهور بابن صباغ که از اکابر علماء و فحول فقهاء شما است در ص 122 فصول المهمّه از ابن عباس نقل می نمایند که چون آیه مذکوره نازل شد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود: هو انت و شیعتک تاتی یوم القیمه انت و هم راضین مرضیین و یأتی اعداءک غضبانا مقمحین .(2)

و نیز میر سیّد علی همدانی شافعی که از موثقین علمای شما است در کتاب (مودّه القربی) و ابن حجر متعصّب در صواعق محرقه از امّ سلمه امّ المؤمنین زوجه محترمه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که آن حضرت فرمود:یا علی انت و اصحابک فی الجنه انت و شیعتک فی الجنه (3)

و موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزم در فصل نوزدهممناقب (4) مسنداً نقل می نماید از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمودند: مثلک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم؛ یعنی مثل تو در امت من مثل عیسی بن مریم حضرت مسیح است که قوم او سه فرقه شدند؛ فرقه ای مؤمنین و آنها حواریّون بودند و فرقه ای دشمنان او و آنها یهود بودند؛ فرقه ای غلات که درباره آن جناب غلو نمودند (یعنی او را خدا و شریک خدا قرار دادند)؛ و امت من هم درباره تو سه فرقه می شوند: فرقه شیعتک و هم المؤمنون؛ یعنی فرقه ای شیعیان تو هستند و آنها مؤمنینند، و فرقه ای دشمنان تو هستند و آنها ناکثین و شکنندگان عهد و بیعت تو می باشند، و فرقه ای غلو کنندگان درباره تو می باشند و آنها جاحدین و گمراهانند. فانت یا علی و شیعتک فی الجنه و محبو شیعتک فی الجنه و عدوک و الغالی فیک فی النار؛ یعنی تو یا علی و شیعیان تو و دوستان شیعیان تو در بهشت خواهید بود و دشمنان و غلو کنندگان درباره تو در آتش جهنم اند.

____________________

1- جواهر العقدین، ج2،ص178.

2- “یعنی آن خیر البریه تو و شیعیان تو هستید؛ می آئید روز قیامت تو و آنها درحالی که از خداوند راضی هستید و خدا هم از شما راضی است و می آیند دشمنان تو خشمناک دستهاشان بگردنشان بسته می باشد” (فصول المهمه، ج1، ص575).

3- یا علی! تو اصحاب و شیعیانت در بهشت می باشد( مودة القربی، ص28 و صواعق المحرقه، ص161).

4- مناقب خوارزمی، ص317.

۱۴۳

در این موقع صدای مؤذن اعلان نماز عشاء داد. آقایان برخاستند برای نماز. پس از فراغت از نماز و اشتغال به خوردن چای، جناب آقای سید عبد الحیّ که برای اداء نماز جماعت به مسجد رفته بودند مراجعت نمودند، فرمودند: “چون منزل نزدیک بود این چند جلد کتاب را با خود آوردم و اینها تفسیر سیوطی و مودّه القربی و مسند امام احمد ابن حنبل و مناقب خوارزمی است (که تا شب آخر جلسات این کتابها نزد داعی ماند). کتابها را باز نموده همان احادیث قرائت شد؛ به علاوه چند حدیث دیگر مؤید همین مطلب.آقایان رنگ برنگ می شدند مخصوصاً متوجه بودم که در پیش اتباع خودشان خجالت می کشیدند”.

آنگاه در مودّه القربی حدیث فوق را خواندند؛ بعلاوه این دو حدیث هم پیش آمد، قرائت نمودند که روایت می نماید از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:

یا علی ستقدم علی الله أنت و شیعتک راضین مرضیین و یقدم علیه عدوک غضبانا مقمحین (1) .

داعی : این بود مختصری از دلایل محکمه مؤید به کتاب اللّه مجید و اخبار معتبره مندرجه در کتب اکابر علمای خودتان، گذشته از اخباری که در تمامی کتب و تفاسیر علماء شیعه نقل گردیده که اگر بخواهم تا صبح برای شما از حفظ و از روی همین کتابهایی که در برابر شما است اثبات مرام نمایم، به حول و قوه پروردگار قادرم، ولی گمان می کنم برای نمونه و رفع اشتباه بهمین مقدار نقل روایات کافی باشد که آقایان بعدها تفوّه بجملات بی سروته معاندین ننمائید و با پیروی از مجعولات خوارج و نواصب و امویها امر را بر عوام بی خبر مشتبه نکنید که واضع لفظ شیعه عبد اللّه بن سبا یهودی ملعون بوده.

آقایان محترم! ما شیعیان یهودی نیستیم، بلکه محمّدی هستیم و واضع لفظ شیعه هم بر پیروان علیعليه‌السلام عبد اللّه بن سباء ملعون نبوده، بلکه شخص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و عبد اللّه را هم مردی منافق و ملعون می دانیم و تبعیت از هیچ فرد و جمعی هم بدون دلیل و برهان نمی نمائیم.

____________________

1- “یا علی! زود است تو و شعیانت بر خدا وارد شوید، در صورتی که از خدا راضی و خدا از شما راضی است و دشمنانت بر خدا خشم ناک وارد شوند، در حالتی که دستشان بر گردنشان بسته باشد.”

۱۴۴

از زمان عثمان ببعد بنا بگفته شما لفظ شیعه را بر پیروان علی اطلاق ننمودند، بلکه در زمان خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صحابه خاصّ آن حضرت را شیعه می خواندند چنانچه حافظ أبو حاتم رازی در کتاب(الزینه) (1) که در تفسیر الفاظ متداوله میان ارباب علوم نوشته، می نویسد اولین نامی که در اسلام در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوجود آمد، نام شیعه بوده است که چهار تن از صحابه دارای این لقب بودند: 1- ابو ذرّ غفاری؛ 2- سلمان فارسی؛ 3- مقداد ابن اسود کندی؛ 4- عمّار بن یاسر.

آقایان! فکر کنید چگونه ممکن است زمان پیغمبر چهار نفر از صحابه خاصّ بلکه محبوب خدا و پیغمبر را به لقب شیعه بخوانند و پیغمبر بداند که این کلمه بدعت است و آنها را منع ننماید. پس معلوم می شود که آنها از خود پیغمبر شنیده بودند که شیعیان علیعليه‌السلام اهل نجات اند؛ لذا افتخار باین سمت می نمودند تا آنجائی که بر ملا آنها را شیعه می خواندند.

مقام سلمان و ابو ذرّ و مقداد و عمار

از این بیان گذشته، شما عمل اصحاب پیغمبر را حجّت می دانید و حدیثی از آن حضرت نقل می نمائید که فرمود:

انّ اصحابی کالنّجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم .(2)

مگر ابو الفداء درتاریخ (3) خود ننوشته که این چهار نفر از جمله اصحاب پیغمبر بودند که روز سقیفۀ بنی ساعده به همراهی علی از بیعت ابی بکر خودداری نمودند، پس چرا عمل آنها و سرپیچی از بیعت را حجت نمی دانید با اینکه علماء خودتان نوشته اند آنها محبوب خدا و پیغمبر بودند و ما هم پیرو آنها می باشیم که آنها پیرو علیعليه‌السلام بودند، پس به حکم حدیث منقوله خودتان ما راه هدایت را به دست آورده ایم.

____________________

1- الزینة، ص295.

2- بدرستی که اصحاب من مانند ستاره گانند. بهر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت می شوید (کنز العمال، ج1، ص112، ح998).

3- تاریخ ابو الفداء، ج1، ص156.

۱۴۵

با اجازه آقایان به مقتضای وقت، چند خبر برای شما نقل می نمایم: حافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء(1) و ابن حجر مکّی در حدیث پنجم از چهل حدیثی که در صواعق محرقه(2) در فضایل علیعليه‌السلام آورده، از ترمذی و حاکم از بریده نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ان الله امرنی بحب اربعه و اخبرنی انه یحبهم ؛ یعنی خداوند مرا امر فرموده بدوستی چهار نفر و مرا خبر داده که آنها را دوست می دارد/ عرض کردند: “یا رسول! اللّه آن چهار نفر کیانند؟” فرمود:علی ابن أبی طالب و ابوذر و مقداد و سلمان .

و ابن حجر(3) در حدیث 39 از ترمذی و حاکم(4) از أنس بن مالک نقل نموده که آن حضرت فرمود:الجنه تشتاق الی ثلاثه علی و عمار و سلمان ؛ یعنی بهشت اشتیاق دارد بسوی سه نفر و آن سه نفر علی و عمار و سلمان اند.

آیا اعمال و رفتار اصحاب خاص رسول خدا که محبوب خدا و پیغمبر و اهل بهشتند، سند نیست و حجّیت ندارد که مورد قبول مسلمانان باشد و بآنها ترتیب اثر بدهند؟ آیا خجالت آور نیست که اصحاب در نظر شما همان عده ای باشند که موافقت با بازی سقیفه نمودند و بقیه صحابه پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مخالفت با مرام اهل سقیفه نمودند، از درجه اعتبار ساقط و بی اثر باشند؟ پس خوب بود حدیثی را که نقل نمودید، به طور اطلاق نمی گفتید؛ بلکه می گفتید: انّ بعض اصحابی کالنجوم تا گرفتار این محذور نشوید و ما را از دائرۀ هدایت خارج ننمائید.

علت توجه و تشیع ایرانیان در زمان خلفاء

و اما اینکه فرمودید: مذهب شیعه، مذهبی است سیاسی و ایرانیان مجوس از روی سیاست برای فرار از سلطه و سلطنت اعراب پذیرفته اند،بی لطفی نمودید،

____________________

1- حلیة الاولیاء، ج1، ص190.

2- صواعق المحرقه، ص122.

3- صواعق المحرقه، ص125.

4- مستدرک حاکمريال ج3، ص130.

۱۴۶

بدون توجّه و تعمّق تبعاً للاسلاف بیان فرمودید. برای آنکه قبلاً ثابت نمودیم که شیعه مذهبی است اسلامی و طریقه ایست که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بامر خدا پیش پای امّت گذارده و ما حسب الأمر آن حضرت، پیروی از علی امیر المؤمنین و آل طاهرینش سلام اللّه علیهم اجمعین می نمائیم و خود را هم بامید حق مطابق دستوراتی که بما داده اند و عمل می نمائیم، ناجی می دانیم.

بلکه آن کسانی که بدون کوچکترین دستور رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اساس سقیفه را تشکیل دادند سیاسی بودند، نه پیروان عترت طاهره بدستور پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ چه آنکه برای پیروی از عترت و اهل بیت رسالت از آن حضرت، دستور رسیده و در کتابهای معتبر شما بسیار وارد است، ولی راجع بسقیفه و پیروی از اهل سقیفه بعنوان خلیفه تراشی ابداً دستوری صادر نگردیده است؛ و اما در جهت توجه ایرانیان به مقام ولایت امیر المؤمنین و اهل بیت طاهرینشعليهم‌السلام آقایان اهل تسنّن از روی عناد و تعصّب و یا روی عادت خلفا عن سلف بدون تعمّق و تحقّق قضاوت نموده اند.

و هم چنین نویسندگان دیگر که در اثر معاشرت با اهل تسنّن و سیر در کتب آنها به اشتباه رفته و به مثل معروف تنها به قاضی رفتند و خوش حال برگشتند، گمان نموده اند که ایرانیان روی سیاست مذهب حقّ تشیع را اختیار نموده اند. واقعاً نخواسته اند و یا نتوانسته اند بخواهند که تعمق نمایند، و از عادت و تعصّب برکنار، علّه العلل توجه ایرانیان و علاقه مندی آنها را به امیر المؤمنینعليهم‌السلام و اهل بیت آن حضرت پیدا نمایند و اگر مختصری دقّت و تأمل و تعمّق می نمودند، زود به حقیقت می رسیدند و می فهمیدند که هر فردی یا قومی اگر عملی را روی سیاست انجام دهند، موقت است و بعد از گرفتن نتیجه و رسیدن بهدف و مقصد خود از همان راهی که آمده اند برمی گردند، نه آنکه هزار سال بر این عقیدۀ حقّه ثابت و در این راه جان بازیها نموده تا پرچم تشیع را با خون خود حفظ و افتخار به کلمه علی ولی الله بعد از لا اله الا الله محمد رسول الله بنمایند.

اینک با اجازه آقایان، برای روشن شدن تاریخ، با مختصر اشاره ای به اقتضای وقت، علّت العلل علاقه مندی ایرانیان را در میان ارباب ملل به آن حضرت

۱۴۷

و اهل بیت طاهرینش به عرض می رسانم تا بدانید که آنها روی سیاست اظهار تشیّع ننمودند، بلکه از روی حقیقت و برهان و علاقه مندی قلبی مذهب حق تشیّع را اختیار نمودند :

اوّلاً هوش و ذکاوت ایرانیان ایجاب می کند که هرگاه جهل و عادت و تعصّب مانع آنها نگردد حقّ و حقیقت را زود درک نموده و بجان و دل بپذیرند. چنانچه بعد از فتح ایران به دست اعراب، مسلمین با آزادی کاملی که مسلمانان به آنها داده بودند و اجبار و اکراهی هم در قبول دین مقدّس اسلام نداشتند، همین که در اثر معاشرت با مسلمانان و کنجکاوی های دقیق، پی به حقیقت اسلام، بردند دین آتش پرستی و مجوسیت چندین هزارساله را باطل تشخیص داده و با یک دنیا شوق و میل و علاقه قلبی از عقیدۀ بدو مبدأ (اهریمن) و (یزدان) روی گردانده و دین توحیدی اسلام را اختیار نمودند.

و همچنین وقتی دلایل مثبته حقانیت را در مذهب تشیع یعنی پیروی از علیعليه‌السلام دیدند، روی خرد و دانش، تبعیت و پیروی نمودند.

و بر خلاف فرموده شما و بسیاری از نویسندگان بی فکر شما، توجه ایرانیان به مقام ولایت و علاقه مندی آنها به أمیر المؤمنین در زمان خلافت هارون و مأمون نبوده، بلکه از زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این عقد مودت در دل ایرانیان ریشه دوانید؛ چه آنکه هر ایرانی وقتی به مدینه می آمد و مسلمان می شد، روی هوش و ذکاوت خاصه ایرانیت، حق و حقیقت را در علیعليه‌السلام می دید؛ لذا بحبل متین و ریسمان محکم ولایت آن حضرت به امر و راهنمائی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنگ می زد.

سر سلسله آنها سلمان فارسی بوده که واجد جمیع درجات و مراتب ایمان گردید تا آنجا که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نابر آنچه علمای فریقین نوشته اند، درباره او فرمود: سلمان منا اهل البیت؛ یعنی سلمان از ما اهل بیت است از همان اوان معروف شد به سلمان محمّدی و این سلمان از شیعیان خالص و علاقه مند بولایت آن حضرت و از مخالفین جدّی سقیفه بود که پیروی از او به حکم حدیث منقوله در کتب شما طریق هدایت است. از جهت آنکه آیات قرآن مجید و بیانات رسول اللّه را درباره آن حضرت شنیده بود و به عین الیقین فهمیده بود که اطاعت علی، اطاعت

۱۴۸

خدا و پیغمبر است؛ زیرا که مکرر از رسول اکرم می شنید که می فرمود:

من اطاع علیا فقد اطاعنی و من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من خالف علیا فقد خالفنی و من خالفنی فقد خالف اللّه .(1)

و نیز هر ایرانی که بمدینه رفته و مسلمان گردیده، چه در زمان پیغمبر و چه در ازمنۀ بعدیّه، در اطاعت و سلک آن حضرت وارد می شد. به همین جهت خلیفۀ ثانی سخت عصبانی گردیده برای آنها محدودیت هایی قائل شد! که همان محدودیتها و فشارها تولید کینه و عداوت در دل آنها نموده و بسیار متأثر شدند که چرا خلیفه بر خلاف دستورات و سیرۀ رسول اللّه آنها را طرد و از حقوق اسلامی منع نموده!

و علاوه بر اینها، آن چیزی که بیش از همه ایرانیان را بمقام مقدّس علی و عترت طاهرۀ آن حضرت متوجه نمود که در اطراف آن حضرت تحقیقات کامله نمودند و محبّتش در دل آنها قرار گرفت، طرفداری کاملی بود که امیر المؤمنین علیعليه‌السلام از شاهزادگان اسیر ایرانی نمود؛ چه آنکه وقتی اسراء مدائن(تیسفون)را به مدینه وارد نمودند، خلیفه ثانی امر کرد تمام زنهای اسیر را بکنیزی به مسلمانان بدهند. أمیر المؤمنین منع نموده و فرمود: “شاهزادگان مستثنی و محترمند. دو دختر یزدجرد، شاهنشاه ایران میان اسراء هستند نتوان آنها را به کنیزی داد.” خلیفه گفت: “پس چه باید کرد؟” حضرت فرمودند: “امر کن برخیزند و هر فردی از مسلمانان را طالب شدند، آزادانه به شوهری بپذیرند.” فلذا به دستور آن حضرت برخاستند در میان صحابه نظر کردند. شاه زنان محمّد بن ابی بکر را (که تربیت شده و ربیب آن حضرت بود) و شهربانو، حضرت امام حسین سبط رسول اللّه را انتخاب نمودند و به عقد شرعی به خانه آنها رفتند که از شاه زنان، خداوند فرزندی بمحمد داد (قاسم فقیه) پدر امّ فروه، مادر امام ششم، صادق آل محمّد سلام اللّه علیه و از شهربانو امام چهارم زین العابدین علیعليه‌السلام متولد گردیدند.

____________________

1- کسی که علی را اطاعت نماید، مرا اطاعت نموده و کسی که مرا اطاعت نماید، خدا را اطاعت نموده، و کسی که علی را مخالفت نماید، مرا مخالفت نموده و کسی که مرا مخالفت نماید، خدا را مخالفت نموده؛ (تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص270).

۱۴۹

وقتی این خبر و طرفداری آن حضرت از شاهزادگان ایرانی به ایرانیان رسید، علاقه مخصوصی به آن حضرت پیدا نمودند، همین مطلب و علاقه مندی به آن حضرت سبب شد که در اطراف آن حضرت تحقیقات عمیقانه نمایند؛

مخصوصاً بعد از فتح ایران بدست مسلمانان و تماسی که با آنها پیدا نمودند، به دلایل حقه بر ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت پی بردند و قلباً توجه کامل حاصل نموده و همین که مانع بر طرف و مقتضی موجود شد، عقاید و علاقۀ قلبی خود را علنی و مذهب خود را ظاهر نمودند.

پس این ظهور عقیده و آزادی مذهب ربطی بزمان خلافت هارون و مأمون و یا دوره سلطنت صفویه -چنانچه فرمودید- نداشته، بلکه از هفتصد سال قبل از ظهور سلطنت صفویه، مذهب حق تشیع در ایران جلوه گر گردید (یعنی در قرن چهارم هجری) که زمام امور در ایران بدیالمه آل بویه واگذار شد، پرده از روی این حقیقت برداشته و ایرانیان آزادی کامل پیدا نموده ،بی پرده اظهار علاقه نمودند و مکنونات قلبیّۀ خود را ظاهر ساختند.

ظهور تشیع در دورۀ مغولها

تا در سال 694 هجری که سلطنت ایران بغازان خان مغول که (نام اسلامی او محمود بود) رسید، چون توجه خاصی باهل بیت طهارت پیدا نموده مذهب حقّ تشیع ظاهر تر گردید و بعد از وفات او در سال 707 که سلطنت بالجایتو (محمد شاه خدابنده) برادر غازان خان رسید، بنا بر آنچه حافظ ابرو عالم و مورّخ شافعی همدانی، در تاریخ خود آورده.

مناظرۀ علامه حلی با قاضی القضاه

در اثر مباحثات و مناظراتی که در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهی بین جمال الملّه و الدّین علاّمه کبیر حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر حلّی که از نوابغ دهر و مفاخر علماء شیعه در آن عصر بوده است، با خواجه نظام الدین عبد الملک مراغی قاضی القضاه شافعی که افضل و اعلم علماء اهل سنت در آن

۱۵۰

زمان بوده، واقع گردید و در آن محضر، مبحث امامت مورد گفتگو قرار گرفت و جناب علاّمه با دلائل ساطعه و براهین قاطعه، اثبات امامت و خلافت بلافصل أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام و ابطال دعوی دیگران را بوجهی ظاهر نمود که راه تشکیک برای احدی از حاضران نماند، تا جائی که خواجه نظام الدین گفت:

“ادلّۀ جناب علاّمه بسیار ظاهر و قوی است، ولی چون گذشتگان ما راهی را رفته اند ما هم باید برای اسکات عوام و جلوگیری از تفرقۀ کلمۀ اسلام آن راه را برویم و پرده دری ننمائیم.”

در آن میانه چون شاهنشاه، تعصبی نداشت و با گوش عقلانی دلائل طرفین را استماع می نمود، بعد از خاتمۀ مباحثات، حقیقت تشیع بر او ظاهر و هویدا گردید؛ لذا مذهب حق امامیه را اختیار و اعلان آزادی مذهب شیعه را بتمام بلاد ایران صادر نمود.

و از همان مجلس به تمام حکّام و فرمانداران ولایات اعلام نمود که در تمام مساجد و مجامع خطبه بنام امیر المؤمنین و ائمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین بخوانند و امر داد روی دنانیر مسکو که کملۀ طیّبۀ لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه علی ولی اللّه در سه سطر متوازی نقش کردند.

و جناب علاّمۀ حلّی را که از حلّه برای حل مسأله محلّل احضار نموده بود (و به همین جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقیقت تشیع ظاهر گردید) در نزد خود نگاه داشت

و برای او مدرسۀ سیّاره تهیّه و طلاّب علوم اطراف آن جناب را گرفتند. در اثر تبلیغات بسیار که بی پرده، علنی و بر ملا حقایق را بیان می نمودند، بی خبران هم پی به حقیقت طریقۀ حقّۀ امامیه برده، خورشید درخشنده ولایت از زیر ابر تقیّه بیرون آمد از همان زمان مذهب حقّ تشیّع خورشیدوار از زیر أبر جهل و نادانی ظاهر و هویدا گردید و بعد از هفتصد سال، تقریباً به تقویت سلاطین با اقتدار صفویه و تبلیغات کامله آن زمان ابرهای تیره و تار بکلی پراکنده و خورشید ولایت و امامت جهانتاب شد.

پس اگر روزی ایرانیان مجوسی و معتقد بدو مبدأ (یزدان) و (اهریمن) بودند، لکن بمحض آنکه دلائل و براهین منطقی اسلامیان را شنیدند، بجان و دل پذیرفتند و إلی الحال با صمیمیّت کامله بر عقیده اسلامی خود ثابتند.

۱۵۱

و اگر افرادی در میان ایرانیان پیدا شوند که مجوسی یا پایبند بجائی نباشند یا در سلسلۀ غلات وارد و علیعليه‌السلام را از مقام خودش ترقی داده، در مرتبۀ الوهیّت وارد کنند و او را خالق و رازق عباد بدانند یا معتقد به حلول و اتحاد و وحدت وجود باشند، ربطی به اصل جامعه و جمعیت ایرانیان پاک دل ندارد. در هر قوم و ملتی این نوع مردمان بی علاقه یا بی فکر و خرد پیدا می شوند، ولی اکثریت ملت نجیب و دانشمند ایرانی، دارای عقیده و ایمان ثابت بوحدانیت حق تعالی جلّت عظمته و نبوت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پیروان أمیر المؤمنین و یازده فرزندان آن حضرت حسب الامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشند.

حافظ : عجب است از جنابعالی حجازی مکّی و مدنی، برای ایّامی چند که در ایران توقف نمودید، آن قدر طرفداری از ایرانیان می نمائید و آنها را پیرو علی کرّم اللّه وجهه می دانید، در حالتی که علی خود بنده و مطیع و فرمانبردار پروردگار متعال بوده، ولی شیعیان ایرانی همگی علیعليه‌السلام را خدا می دانند و از خدا جدا نمی دانند و در اشعار خود علی را نازل منزله حق، بلکه عین حق می دانند؛ چنانچه در دیوان ها و دفترچه های آنها این نوع کفریات ظاهر است، مگر نه این قبیل اشعار از عرفای شیعه ایرانی وارد است که از قول علی کرّم اللّه وجهه می گویند (و قطعاً علی از چنین عقیده ای بیزار است).

من طلسم غیب و کنز لاستم

چون بکنز لا رسی الاّستم

یعنی از للّه و لا بالاستم

نقطه ام با را ببا گویاستم

مظهر کلّ عجایب کیست من

مظهر سرّ غرایب کیست من

صاحب عون نوائب کیست من

در حقیقت ذات واجب کیست من

دیگری گفته:

در مذهب عارفان آگاه(گمراه)

اللّه علی علی است اللّه

داعی : عجب از شما است که بدون تحقیق تمام شیعیان ایرانی را غالی و علی پرست می دانید و بهمین کلمات امر را بر برادران سنی بی خبر ما مشتبه می کنید برادرکشی را باب می نمائید که در افغانستان و هندوستان و ازبکستان

۱۵۲

و تاجیکستان و غیره بقدری از مسلمانان شیعه کشتند که خونها جاری نمودند!

مسلمانان ازبکستان و ترکستان در اثر تحریکات علماء خود که می گفتند: شیعیان علی پرست و مشرک و کافر و قتلشان واجب است، آن همه خونها از مسلمانان ایرانی ریختند که اوراق تاریخ را لکه دار نمودند!! عوام بیچاره اهل تسنن برهبری امثال شما آقایان علماء با نظر کینه، بلکه کفر و شرک و ارتداد بمسلمانان ایرانی می نگرند!!

در ازمنه سالفه، ترکمنها در راه خراسان سر راه قوافل ایرانی را می گرفتند و بقتل و غارت مشغول و می گفتند: هر کس هفت نفر رافضی(شیعه)را بکشد ريال بهشت بر او واجب می شود!!

قطع بدانید که مسئولیت این اعمال و قتل عامها بر عهده امثال شما آقایان است که به گوش آنها می رسانید شیعیان علی پرست و مشرک و کافرند سنّی های عوام بی خبر خوش باور هم قبول می کنند، فلذا به قصد ثواب پیرامون چنین اعمالی می گردند.

اسلام تفاخرات نژادی را از بین برد

اوّلاً جواب جمله اولتان را عرض کنم تا باصل مطلب برسیم. اینکه فرمودید: داعی حجازی مکّی مدنی، چرا طرفداری از برادران ایرانی می نمایم؟!

بدیهی است افتخار داعی باین است که مکّی و مدنی و محمّدی هستم، ولی تعصب نژادی هم که از آثار جهل و نادانی است، در داعی راه ندارد.

برای آنکه جدّ بزرگوارم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنکه حفظ قومیّت و وطنیّت هر ملّتی را ملحوظ داشته و با جملهحب الوطن من الایمان (1) ، هر قوم و ملتی را بوطن دوستی امر فرموده

یکی از قدمهای بزرگی که برای اتحاد بشر و رفع هر نوع خیالات واهی از افراد آدمیان برداشت، آن بود که تفاخرات نژادی و تعصّبات جاهلانه را به کلّی از بین برد و با یک ندای بلند رسا عالمیان را متوجه به فرموده خود نمود که:

____________________

1- کشف الخفاء، ج1، ص345- تفسیر ابن عربی، ج2، ص310.

۱۵۳

لا فخر للعرب علی العجم و لا للعجم علی العرب و لا للابیض علی الاسود و لا للاسود علی الابیض الا بالعلم و التقی ؛(1) و نیز برای آنکه امر بر مردمان عالم و متقی مشتبه نگردد که از فرموده آن حضرت اتّخاذ سند کنند و از تواضع و فروتنی برکنار روند و اظهار کبر و منیّت بر دیگران کنند، فرمود:

انا من العرب و لا فخر و انا سید ولد آدم و لا فخر (2)

ما حصل معنی آن که:“من با اینکه خود عرب و آقای اولاد آدمم باین نژاد و مقام بر سایرین، فخر و مباهاتی ندارم و فخریه نمی کنم.” فقط فخریه پیغمبر باین بود که بندۀ مطیع پروردگار است. در مقام مناجات عرض می کرد: کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا؛ یعنی کفایت است مرا فخر و مباهاتی که بندۀ چون تو پروردگاری هستم

خداوند متعال در آیه 13 سوره 49 (حجرات)می فرماید:( یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثیٰ وَ جَعَلْنٰاکُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ ) ،(3) فضل و شرف و کرامت را در تقوی قرار داده.

و نیز در آیه 10 همین سوره فرموده است:( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ) (4)

آسیائی و افریقائی، اروپائی و امریکائی از نژاد سفید و سیاه و سرخ و زرد شهرستانی و کوهستانی، همگی در تحت لوای اسلام و کلمۀ طیّبه لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه با هم برادرند و هیچ فخر و مباهاتی بیک دیگر ندارند.

عملاً هم قائد عظیم الشأن اسلام خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان داد. سلمان فارسی را از عجم و صهیب رومی را از روم و بلال سیاه را از حبشه در آغوش محبّت پذیرفت.

____________________

1- عرب را فخر و مباهاتی بر عجم و عجم را فخری بر عرب و سفید را بر سیاه و سیاه را بر سفید فخر و مباهاتی نیست، مگر بعلم و تقوی.

2- من از عرب و سید و آقای اولاد آدمم و بآن فخر نمی نمایم.(امالی صدوق، ص254).

3- ای مردم! ما همۀ شما را از مرد و زنی آفریدیم و شعبه ها و فرق مختلفه گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید (و بدانید که اصل و نسب و نژاد مایه افتخار نیست)، بلکه بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما هستند.

4- جز این نیست که مؤمنان همه برادر یکدیگرند، پس همیشه بین برادران ایمانی خود( چون نزاعی شود) صلح دهید

۱۵۴

ولی ابو لهب شریف النّسب، عمّ خود را که از بهترین نژاد عرب بود، از خود دور نمود و یک سوره در مذمت او نازل و صریحاً فرمود:( تَبَّتْ یَدٰا أَبِی لَهَبٍ ) (1)

تمام فساد و جنگها روی تفاخرات نژادی می باشد

تمام فتنه و فسادها و جنگ و جدالهای بشر روی همین تفاخرات نژادی و تعصّبات جاهلانه است. آلمانها می گویند: نژاد آرین و جرمن بالای همه است. ژاپنی ها می گویند: حق سیادت از آن نژاد زرد است. اروپائیها می گویند: سفیدها آقا و بزرگ بر همه هستند. هنوز در ممالک متمدنه امریکا سیاه ها از حقوق اجتماعی محروم اند، حتی حق دخول در کافه و سینما و مهمانخانه های سفید پوستها ندارند. سیاه پوست نصرانی حق ورود در کلیسای سفیدپوستان ندارد.

عجبا در معبد هم حق ندارند با هم مساوی نشینند! فضلا و دانشمندان سیاه پوست در مجامع دانشمندان سفید پوست اگر رفتند باید در صفّ نعال بنشینند و اظهار دانش در مقابل سفید پوست ها نباید بکنند. پیر دانشمند سیاه بایستی در مقابل جوان سفید پوست تعظیم نموده، تسلیم باشد. دانش آموزهای سفید پوست سیاه پوست ها را در مدارس خود راه نمی دهند. حتّی در اتاق های راه آهن اگر سیاه پوستی مانده باشد حق ورود به اتاق های خالی سفیدپوستان ندارد.

خلاصه سیاه پوستان در امریکا (با همه جدّیتهایی که برای آزادی آنها به کار می رود) در شمار حیوانات اند و مانند سفیدپوستان حق استفاده از وسایل تمدّن ندارند.(2)

____________________

1- نابود باد دو دست ابو لهب (که در پی آزار رسول خدا بود) (سوره المسد، آیه1).

2- موسیولنی ایتالیائی قائد و پیشوای ایتالیا دستور داد، نماینده او از جامعه ملل خارج گردد به عذر آن که “برای من ننگ است که نماینده من در مجمعی بنشیند که نماینده سیاه پوستهای حبشی در آنجا نشسته باشد”، ولی پیغمبر عظیم الشأن اسلام در چهارده قرن قبل بلال، سیاه حبشی را در آغوش محبت گرفته و می فرمود: “ارحنا یا بلال، قرآن برای من بخوان و مرا مسرور و فرحناک گردان.” حال خوانندگان محترم قضاوت کنند و ببینند تفاوت ره از کجاست تا به کجا.

۱۵۵

ولی دین مقدس اسلام، تمام عقاید خرافی و موهوم را در هزار و سیصد سال قبل از میان برداشت فرمود: مسلمین همه با هم برادرند و لو از هر نژاد و قبیله باشند.

مسلمانان اروپائی و امریکائی آسیائی و افریقائی باید یکدیگر را در آغوش محبّت و و داد بگیرند و پیوسته در هر کجای عالم باشند، یار و غمخوار هم باشند. اسلام مسلمانان حجازی و مکّی و مدنی را با مسلمین سایر ممالک ابداً فرق نمی گذارد.

پس اگر داعی، نژادم حجازی و قرشی و هاشمی و محمّدی است، سزاوار نیست کتمان حق نمایم و روی خیالات واهی حق را زیر پا بگذارم. قطعاً حجازیان قلاّبی را مردود و شیعیان ایرانی را دوست می دارم.

ما درون را بنگریم و حال را

نی برون را بنگریم و قال را

ثانیاً شما غلات ایرانی را بی تناسب و بی دلیل و برهان با شیعیان خالص موحّد پاک مخلوط نمودید.

عقاید غلات و مذمت آنها و لعن عبد اللّه بن سبا

شیعیان امیر المؤمنین علیعليه‌السلام همه بندگان خالص حق تعالی و مطیع و فرمانبردار خداوند سبحان جلّ و علا و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و رسول او می باشند و درباره علی بن أبی طالبعليه‌السلام نمی گویند و عقیده ندارند مگر آنچه پیغمبر درباره او فرموده علی را عبد صالح پروردگار و وصیّ و خلیفۀ منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانیم.

و هر کس غیر از این عقیده داشته باشد او را مردود و از خود دور می دانیم مانند غلات از مسلمین از قبیل سبائیّه و خطابیّه و غرابیّه و علیاویّه و مخمّسه و بزیغیّه و امثال آنها، مانند نصیریّه که در قسمتی از شهرها و قراء ایران و سایر بلاد مانند موصل و سوریا متفرق هستند به نام اهل حق.

عموم شیعیان از آنها بری هستند و آنها را کافر و مرتد و نجس می دانند و در تمام کتب فقهیه و رسائل عملیه فقهای امامیه، غلات را در شمار کفار آورده اند، به

۱۵۶

علّت آنکه آنها دارای عقاید فاسده بی شمار می باشند؛ از قبیل آنکه می گویند: چون ظهور روحانی در هیکل جسمانی محال نیست، چنانچه جبرئیل به صورت دحیه کلبی بر پیغمبر ظاهر می گردید، لذا حکمت حکیمانه حق اقتضا کرد که ذات اقدسش در هیکل بشر آشکار گردد، فلذا بصورت و جسم علیعليه‌السلام ظاهر گردید!

به همین جهت مقام علیعليه‌السلام را بالاتر از مقام مقدّس پیغمبر خاتم می دانند و از زمان خود آن حضرت به اغوای شیاطین جن و انس، جمعی باین عقیده قائل بودند، و آن حضرت خود جمعی از اهل هند و سودان را که آمدند و اقرار بالوهیت آن حضرت نمودند، هرچند آنها را پند داد، فایده نبخشید. عاقبت امر فرمود آنها را در چاه های دود به طریقی که در کتب اخبار ثبت است، هلاک ساختند.

چنانچه شرح این قضیه تفصیلاً در مجلد هفتمبحار الانوار (1) تألیف علاّمۀ جلیل القدر مرحوم ملاّ محمّد باقر مجلسی قدّس سرّه القدّوسی مسطور است.

و حضرت امیر المؤمنین و ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین آنها را لعن نموده و از آنها بیزاری جسته اند. مانند آنچه در کتب معتبره ما از مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام نقل شده که فرمود:اللهم انی بریء من الغلاه کبرائه عیسی بن مریم من النصاری اللهم اخذلهم ابدا و لا تنصر منهم احدا (2)

و در خبر دیگر است که آن حضرت فرمود:یهلک فی اثنان و لا ذنب لی محب مفرط و مبغض مفرّط انّا لنبرا الی اللّه ممن یغلوا فینا فوق حدنا کبرائه عیسی ابن مریم من النصاری (3) .

و نیز فرمود:یهلک فی اثنان محب غال و مبغض قال (4) .

____________________

1- بحار الانوار، ج25، ص287.

2- پروردگارا! من بیزارم از طایفه غلات مثل بیزاری جستن عیسی از نصارا. خداوندا! مخذول و منکوب فرما ایشان را و یاری مفرما احدی از ایشان را.(امال طوسی، ص650).

3- هلاک می گردند درباره من دو طایفه و مرا گناهی نیست (یعنی چون بعمل آنها راضی نیستم، لذا گناه کار نیستم): یک طایفه آن هایی هستند که در محبت من افراط می نمایند و غلو بسیار می کنند و طایفه دیگر کسانی اند که بغض و عداوت بی جهت به من دارند. بدرستی که ما بیزاری می جوئیم بسوی خداوند از کسانی که غلو می نمایند در حق ما و ما را از حد خودمان تجاوز می دهند؛ مانند بیزاری عیسی ابن مریم از نصارا. (عیون اخبار الرضا، ج1 ، ص217- بحار الانوار، ج25، ص135).

4- هلاک می گردند درباره من دو طایفه: یکی دوستی که از راه محبت غلو می نماید و دیگری دشمنی که مرا از حد خودم فرود آورد. (مناقب آل ابی طالب، ج1، ص227- بحار الانوار، ج25، ص285).

۱۵۷

به همین جهت جامعه شیعه امامیه اثناعشریه، بیزاری می جویند از هر کس که نظماً و نثراً درباره علی أمیر المؤمنین و اهل بیتعليه‌السلام اطهارش غلو بنمایند و در مقام تعریف، آنها را از مقامی که خدا و رسول برای آنها معین نموده اند، بالاتر ببرند و از عبودیت بربوبیت برسانند و کسانی که چنین عقیده ای داشته باشند، از ما نیستند، بلکه از غلات و ملاعینند. شما حساب جامعۀ شیعه امامیّه اثناعشریه را از آنها جدا بدانید؛ چه آنکه اجماع علماء امامیه بر کفر و نجاست غلات می باشد و اگر مراجعه نمائید بکتب استدلالیه فقهاء شیعه مانند جواهر الکلام و مسالک و غیره و رسائل عملیه مانند عروه الوثقی مرحوم آیه اللّه یزدی قدّس سرّه و وسیله النجاه آیه اللّه العظمی اصفهانی مدّ ظلّه العالی علی رؤس الانام در باب طهارت و باب زکاه و باب ازدواج و باب ارث، فتاوای فقهاء ما را بر کفر و نجاست آنها می بینید و مشاهده می کنید که همگی فتوا داده اند که جایز نیست مداخله در غسل و دفن آنها، و حرام است مزاوجت با آنها (با آنکه بطریق متعه مزاوجت اهل کتاب را جایز می دانند) و حق الارث مسلمان بآنها داده نمی شود و حتی از دادن صدقات و زکاه بآنها منع گردیده.

و در کتب کلامیه و عقاید فرقه ناجیه شیعه، مبسوطاً و مستدلاًّ بیان گردیده که این فرقه فاسد و کافر و تبرّی و بیزاری از آنها بر هر مسلمانی، خاصه شیعیان خالص العقیده لازم و واجب است.

و دلایل کاملۀ محکمه از آیات و اخبار بر منع و ردّ غلات وارد است که ببعض از آنها اشاره نمودیم:

در آیه 77 سوره 5 (مائده) صریحا می فرماید:( قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا أَهْوٰاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوٰاءِ السَّبِیلِ ) (1) .

____________________

1- بگو (ای احمد) ای اهل کتاب در دین خود بناحق غلو نکنید غلو ناروا و باطل (مانند غلو نصاری درباره حضرت مسیح و یهود درباره عزیر) و از پی خواهشهای آن قومی که خود گمراه شدند و بسیاری را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند، نروید.

۱۵۸

مرحوم علامۀ مجلسی قدّس سرّه القدّوسی در جلد سیمبحار الانوار (1) (که دائره المعارف شیعه امامیه می باشد) اخبار بسیاری در مذمت آنها و دور بودن خاندان رسالت از مدعای آنها نقل نموده از جمله نقل می نماید از امام به حق ناطق، کاشف اسرار حقایق، امام جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام که فرموده:و ما نحن الا عبید الذی خلقنا و اصطفانا و اللّه ما لنا علی اللّه من حجه و لا معنا من اللّه براءه و انا لمیّتون و موقوفون و مسئولون من احب الغلاه فقد ابغضنا و من ابغضهم فقد احبنا الغلاه کفّار و المفوّضه مشرکون لعن اللّه الغلاه .

خلاصه معنی آن که: “ما بندگان خدائی هستیم که ما را آفریده و از میان خلق برگزیده بدرستی که ما می میریم و در نزد پروردگار ایستاده و سؤال کرده می شویم (یعنی ما هم بشری مانند شما هستیم). کسی که دوست بدارد غلات را دشمن ما می باشد و کسی که آنها را دشمن بدارد دوست ما می باشد غلات کافر و مفوّضه مشرکند لعن خدا بر غلات باد!

و نیز از آن حضرت، پیشوای بزرگ شیعیان نقل کرده اند که فرمود:لعن اللّه عبد اللّه بن سباء انه ادعی الربوبیه فی أمیر المؤمنین و کان و اللّه امیر المؤمنین عبد اللّه طائعا الویل لمن کذب علینا و ان قوما یقولون فینا ما لا نقوله فی انفسنا نبرأ الی اللّه منهم نبرأ الی اللّه منهم (2) .

و در کتاب عقاید صدوق(3) أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمّی قدّس سره القدوسی که از مفاخر فقهاء شیعه امامیه است، خبری از زراره بن أعین که از موثقین روات شیعه و حافظ علم اهل البیت و از اصحاب حضرت باقر العلوم و صادق آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین بوده است، نقل نموده است که گفت: “خدمت حضرت صادقعليه‌السلام امام ششم عرض کردم: مردی از

____________________

1- بحار الانوار، ج25، ص289.

2- لعنت خدا بر عبد اللّه بن سبا که ادعا نمود ربوبیت و خدائی را در حق امیر المؤمنین (عليه‌السلام )! به خدا قسم که آن حضرت بنده مطیع خدا بود! وای بر کسانی که دروغ گفتند بر ما، طایفه ای می گویند درباره ما چیزی را که نمی گوییم ما آن را در حق خودمان! آنگاه دو مرتبه فرمود: ما بیزاری می جوییم بسوی خدا از ایشان. (رجال کسی، ص70- بحارالانوار، ج25، ص286).

3- عقاید صدوق، ص100- بحارالانوار، ج25،ص343.

۱۵۹

اولاد عبد اللّه بن سبا قائل به تفویض است. فرمودند: تفویض چیست؟ عرض کردم، می گوید: انّ اللّه عز و جل خلق محمدا و علیا ثم فوّض الامر الیهما فخلقا و رزقا و أحیا و أماتا.(1) حضرت فرمودند: کذب عدو اللّه؛ دروغ گفته دشمن خدا! زمانی که بر گشتی بسوی او، بخوان این آیه را که از سورۀ رعد است:( أَمْ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشٰابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) (2) آیه 71 سوره 13(رعد)

این آیه شریفه خود صراحت دارد بر توحید خدای تعالی.(زراره گفت: وقتی نزد او رفتم و این آیه را که امام فرموده بود بر او خواندم، کانّه سنگ بر دهانش افکندم، لال شد).

از این قبیل اخبار در کتب معتبره ما از ائمۀ طاهرینعليهم‌السلام و پیشوایان بحق شیعه در طعن و لعن و سبّ طایفه غلات بسیار وارد شده، خوبست همان قسمی که ما کتابهای علمای شما را می خوانیم، شما هم کتب معتبره علماء شیعه را بخوانید تا تفوه بکلماتی ننمائید که باعث اغواء عوام بیچاره گردد و شما هم در محکمه عدل الهی گرفتار باشید.

از آقایان محترم انصاف می خواهم! آیا در صورتی که أئمه ما چنین بیاناتی برای راهنمائی شیعیان خود فرموده اند و شیعیان واقعی یعنی پیروان علی و آل علی از موالی خود، این اخبار را شنیده باشند، مع ذلک آنها را خدا یا در مقام خدا قرار دهند؟!

طایفه غلات بکلی از ما بر کنار و ما از آنها بیزار و بر کنار هستیم، و لو صورتاً دعوی تشیع نمایند. خدا و پیغمبر و علی و آل علیعليهم‌السلام همگی از آنها بیزار و تمامی شیعیان هم از آنها بیزار بر کنار هستند. چنانچه مولای ما امیر المؤمنینعليه‌السلام ،

____________________

1- خدای عز و جل آفرید محمد و علی را پس امور عباد را بایشان سپرد پس ایشانند خالق و رازق و کننده و میراننده.

2- آیا مشرکان برای خدای تعالی شریکانی قرار دادند که آنها هم مانند خدا چیزی خلق کردند و بر ایشان خلق خدا و آنها مشتبه گردید و ندانستند که آفریده خدا کدام است و آفریده شرکاء کدام. بگو(ای محمد) (هرگز چنین نیست)، بلکه تنها خدای متعال آفریننده همه چیزها است و اوست یگانه در الوهیت که همه عالم مقهور اراده او است.

۱۶۰

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577