شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387592 / دانلود: 11326
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

رئیس غلات، عبد اللّه بن سباء ملعون را تا سه روز حبس نمود و امر به توبه فرمود، چون قبول نکرد لاجرم او را بآتش سوزانید.

شما را بخدا خجالت ندارد که علماء شما روی تعصب و عادت و تبعیت از اسلاف، بنویسند مؤسس اساس تشیع این عبد اللّه ملعون بوده که بامر علیعليه‌السلام سوزانیده شده است و حال آنکه علماء شیعه در تمام کتب مربوطه، پیروی از ائمه خود نموده و عبد اللّه را ملعون خوانده اند. پس پیروان عبد اللّه هم ملعونند چه آنکه از غلات اند نه شیعیان خالص الولای آل محمّد و عترت طاهرۀ پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که از غلو دربارۀ آن خاندان جلیل دور و برکنارند.

اگر مؤسس اساس تشیع، عبد اللّه ملعون بوده و شیعیان پیرو آن بوده اند، چنانچه متعصّبین از علماء شما نوشته و دیگران هم کورکورانه تبعیّت از آنها نموده و در مجالس نقل می نمایند، لا اقل بایستی در یکی از کتب شیعه تمجیدی از او شده باشد.

اگر شما یک کتاب از علماء شیعۀ امامیه نشان دادید که تمجیدی از عبد اللّه ملعون نموده باشند، داعی تسلیم به تمام گفتارهای شما می شوم و اگر نشان ندادید (و هرگز نمی توانید نشان داد) پس بترسید از روز حساب و محکمه عدل الهی و شیعیان موحد پاک را پیروان عبد اللّه ملعون نخوانید و امر را بر عوام بی خبر مشتبه ننمائید.

و نیز از جنابعالی برادرانه تقاضا دارم چون اهل علم هستید، پیوسته روی قاعده علم و منطق و حقیقت صحبت کنید نه روی گفتار بی منطق و حقیقت و شهرتهای بی اساس که اعادی در اطراف شیعیان عناداً و لجاجاً نسبت داده اند.

حافظ : نصایح برادرانه شما مورد قبول و توجه هر عاقلی است، ولی اجازه بفرمائید حقیر هم من باب تذکر جملاتی بعرضتان برسانم.

داعی : بسیار ممنون می شوم، بفرمائید.

حافظ : شما در بیانات، پیوسته می فرمائید ما غلو درباره امامان نمی نمائیم و غلات را مردود و ملعون و اهل آتش می دانید، ولی در این دو شب مکرر کلماتی از شما شنیده می شود درباره امامان که روی قواعدی که خودتان بیان می نمائید، آنها

۱۶۱

راضی باین قبیل امور نیستند. ممکن است شما هم در موقع گفتار با ملاحظه باشید تا مورد طعن واقع نشوید.

داعی : داعی خشک و جامد و متعصّب و جاهل نمی باشم. خیلی ممنون می شوم که اگر لغزشی در گفتارم ظاهر شود یادآور شوید، چون انسان مرکز سهو و نسیان است. تمنی می کنم آنچه در این دو شب ملاحظه فرمودید بر خلاف رضای أئمّه هدی گفته شده که مطابقه با علم و عقل و منطق نمی کند، بیان فرمائید.

حافظ : در این دو شب مکرر از شما شنیدم در موقعی که نام امامان خود را می برید عوض آنکه بفرمائید رضی اللّه عنهم- سلام اللّه علیهم- صلوات اللّه علیهم - فرموده اید، و حال آنکه خود می دانید بحکم آیه شریفه سوره احزاب که می فرماید:( إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً ) (۱) ، سلام و صلوات فقط مخصوص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و حال آنکه شما در بیانات خود صلوات و سلام را درباره امامان نیز می آورید. بدیهی است این عمل بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید است. از جمله ایراداتی که به شما می نمایند همین موضوع است که می گویند: این امر بدعت و اهل بدعت، اهل ضلالت اند.

اشکال در صلوات بر آل محمد و جواب آن

داعی : جامعه شیعه هرگز عملی بر خلاف نصّ ننموده و نمی نمایند، منتها در قرون ماضیه، اعادی آنها از خوارج و نواصب و امویها و اتباع آنها، بهانه جوییها نموده و برای آنکه شیعیان را اهل بدعت معرفی نمایند، دلایل ساختگی اقامه نمودند که بزرگان علمای شیعه جواب تمام آنها را داده و ثابت نموده اند که ما اهل بدعت نیستیم. قلم در دست دشمن که افتاد، تنها قاضی رفته، هرچه می خواهند می نویسند. جواب از همین موضوع هم مفصّلاً داده شده، ولی چون وقت گذشته از جواب مفصّل صرف نظر می نمایم. برای اینکه فرمایش شما بلاجواب نماند و امر

____________________

۱- خدا و فرشتگانش بر روان پاک پیغمبر درود می فرستند؛ شما هم ای اهل ایمان، بر او درود بفرستید و سلام گویید (و تسلیم فرمان او شوید)؛ آیه ۵۶ سوره ۳۳ (احزاب).

۱۶۲

هم بر آقایان جلسا و برادران عزیزم مشتبه نگردد، مختصراً عرض می نمایم.

اولاً در این آیه، منع از سلام و صلوات بر دیگری ننموده، فقط امر می فرماید که بر مسلمانان لازم است که بر آن حضرت صلوات بفرستند.

ثانیاً همان خداوند متعال که این آیه را نازل فرموده در آیه ۱۳۰ سوره ۳۷ (صافات) می فرماید:( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) .

یکی از خصایص بزرگ خاندان رسالت همین است که در قرآن همه جا سلام مخصوص بانبیاء عظام می نماید و می فرماید:( سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ ) ،( سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ ) ،( سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ ) (۱)

ولی در هیچ کجای قرآن سلام بر اولاد انبیاء ننمودند، مگر به اولادهای خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که می فرماید:( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) . (یس)یکی از نام های خاتم الانبیاء است.

در معنای یس و این که س نام مبارک پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد

چون می دانید که در قرآن مجید پنج اسم از دوازده اسم پیغمبر برای مزید بینائی امت ذکر گردیده و آن پنج اسم مقدس، محمد و احمد و عبد الله و نون و یس است و در اول سوره ۳۶ می فرماید:( یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ) (۴)یا حرف نداء و س نام مبارک آن حضرت و اشاره به حقیقت و سویت اعتدالیه ظاهریه و باطنیه آن حضرت می باشد.

نواب : علّت اینکه میان حروف تهجّی (س) نام مبارک آن حضرت گردیده است چیست؟

داعی : عرض کردم اشاره ایست بعالم معنی و حقیقت اعتدال آن حضرت؛ چه آنکه حائز مقام خاتمیت کسی است که وجودش به حد اعتدال رسیده باشد و آن وقتی است که ظاهر و باطن او یکسان باشد و این مرتبه در وجود اقدس آن حضرت موجود بوده، فلذا با حرف (س) اثبات مقام برای آن حضرت

____________________

۱- این آیات در سوره ۳۷ (الصافات) می باشد.(آیات ۷۹، ۱۰۹، ۱۲۰).

۲- سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاٌ از زسولان (خدا) هستی. (سوره یس، آیات ۱-۳).

۱۶۳

می نماید.

به بیان نزدیک تر به فهم عموم آنکه در میان حروف تهجّی، فقط (س) است که ظاهر و باطن آن مساوی است؛ به این معنی که از برای هر یک از حروف بیست و هشت گانه تهجّی در نزد علمای علم اعداد زبر و بیّنه ایست که در موقع تطبیق زبر و بیّنۀ هر حرفی قطعاً یا زبرش زیادتر است یا بیّنه اش.

نواب : قبله صاحب! ببخشید من جسارت می نمایم، چون که برای فهم مطالب بی طاقتم، مستدعی است در این شبها مطالب را به قسمی ساده و واضح بیان نمائید که مورد توجّه و قابل قبول فهم همه ما باشد، چون معنی زبر و بیّنه را نفهمیدیم، متمنی است با بیان ساده توضیح دهید تا حلّ معمّا گردد.

داعی : اطاعت می شود. زبر عبارت از صورت حرف است که روی کاغذ نوشته می شود، و بیّنه آن زیادتی است که در وقت تلفظ معلوم می آید.

(س) در روی کاغذ یک حرف است، ولی در وقت تلفظ سه حرف می شود: س و ی و ن در تلفظ ی و ن باو زیاد می شود، چون در میان بیست و هشت حرف تهجّی، فقط (س) است که در موقع تطبیق، حساب زبر و بیّنه اش مساوی می باشد.

(س) شصت عدد است بیّنه اش هم که عبارت از ی و ن باشد شصت است ی (۱۰)-ن (۵۰)می شود شصت.

به همین جهت خطاب می کند در قرآن مجید بخاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یس اشاره به ظاهر و باطن پیغمبر؛ یعنی ای کسی که از حیث ظاهر و باطن واجد اعتدال می باشی.

مراد از آل یاسین آل محمداند

پس چون (س) نام مبارک آن حضرت می باشد در این آیه شریفه می فرماید:( سَلاٰمٌ عَلیٰ إِلْ یٰاسِینَ ) یعنی سلام بر آل محمّدعليهم‌السلام .

حافظ : این بیاناتی است که شما می خواهید با سحر کلام اثبات نمائید و الاّ در میان علماء چنین معنائی نیامده که سلام بر آل یس باشد.

داعی : تمنی می نمایم در منفیّات بطور جزم کلامی نفرمائید، بلکه بطریق تردید بفرمائید که در موقع جواب افسردگی حاصل نگردد. اگر شما از کتب علمای

۱۶۴

خود بی خبرید یا باخبرید و صلاح در تصدیق نمی دانید، ولی ما از کتب شما با خبر و انکار حق هم نمی نمائیم.

در کتب علمای بزرگ شما زیاد اشاره به این معنی شده است؛ از جمله ابن حجر مکّی متعصّب در ذیل آیه سیم از آیاتی که درصواعق محرقه (۱) در فضایل اهل بیت نقل نموده، نوشته است که جماعتی از مفسرین از ابن عباس (مفسّر و حبر امت) نقل نموده اند که ان المراد بذلک سلام علی آل محمد؛ یعنی مراد از آل یاسین، آل محمّدند. پس سلام بر آل یس یعنی سلام بر آل محمّد؛ و می نویسد که امام فخر رازی ذکر نموده است:

ان أهل بیتهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ یسارونه فی خمسه اشیاء فی السّلام قال السّلام علیک أیها النبی و قال( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) و فی الصلاه علیه و علیهم فی التشهد و فی الطهاره قال تعالی( طه ) یا طاهر و قال( وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) و فی تحریم الصدقه و فی المحبه قال تعالی( قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ) و قال( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ) . (۲)

و سیّد ابی بکر بن شهاب الدّین علوی در رشفه الصادی من بحر فضائل بنی النّبی الهادی(۳) از جماعتی از مفسرین از ابن عباس و نقاش از کلبی نقل نموده که مراد از آل یس در آیه، آل محمّدند و امام فخر رازیتفسیر کبیر (۴) ذیل همین آیه شریفه و جوهی در معنی آیه نقل نموده، در وجه دوم گفته است: مراد از الیاسین، آل محمّد (سلام اللّه علیهم اجمعین) اند.

____________________

۱- صواعق المحرقه، ص۱۴۷.

۲-اهل بیت آن حضرت در پنج چیز با آن حضرت برابری می کنند: اول، در سلام فرموده: سلام بر پیغمبر بزرگوار، و نیز فرموده: سلام بر آل یس (یعنی سلام بر آل محمد) و دوم، در صلوات بر آن حضرت و بر ایشان در تشهد نماز. سیم در طهارت. خدای متعال فرموده است: طه؛ یعنی ای طاهر و درباره آنها آیه تطهیر را نازل فرموده، و چهارم، در تحریم صدقه که بر پیغمبر و اهل بیت آن حضرت، صدقه حرام است. پنجم، در محبت که خدای تعالی فرموده: بگو اگر شما دوست می دارید خدا را، پس متابعت نمائید مرا تا دوست بدارد خدا، شما را و درباره اهل بیت آن حضرت فرموده: محمد بگو (بامت)، من اجر و مزدی از شما نمی خواهم، مگر دوستی ذوی القربی و اهل بیت من. ( صواعق المحرقه، ص۱۴۹).

۳- رشفة الصادی من بحر فضائل النبی الهادی، ص۵۶.

۴- تفسیر کیبر، ج۲۶، ص۱۶۲.

۱۶۵

و نیز ابن حجر درصواعق (۱) آورده که جماعتی از مفسّرین نقل نموده اند از ابن عباس که گفت:( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) ، سلام بر آل محمّد است.

و اما راجع بصلوات بر اهل بیت طهارت، امری است مسلّم بین الفریقین حتّی بخاری(۲) و مسلم(۳) هم در صحیحین خود تصدیق دارند که پیغمبر فرمود: “بین من و اهل بیت من در صلوات جدائی نیندازید.”

صلوات بر آل محمد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )سنت و در تشهد نماز واجب است

مخصوصاً بخاری درصحیح (۴) و مسلم در صحیح(۵) و سلیمان بلخی حنفی در ینابیع المودة(۶) حتی ابن حجر متعصّب در صواعق(۷) و دیگران از علماء بزرگ شما از کعب بن عجزه نقل می کنند که چون آیه( إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ) الخ نازل گردید، عرض کردیم: “یا رسول اللّه! طریقه سلام کردن بر تو را دانستیم. کیف نصلی علیک؛ چگونه صلوات بر شما بفرستیم.” حضرت فرمودند: “به این طریق صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد” و در روایات دیگر کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.

و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۸) نقل می نماید که از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال نمودند: “چگونه صلوات بر شما بفرستیم.” فرمودند بگوئید:

اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید .

____________________

۱- صواعق المحرقه، ص۱۴۸.

۲- صحیح بخاری، ج۴، ص۱۰۶.

۳- صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۶.

۴- صحیح بخری، ج۴، ص۱۱۸.

۵- صحیح مسلم، ج۲، ص۱۶.

۶- ینابیع المودة، ج۳، ص۳۶۷.

۷- صواعق المحرقه، ص۱۴۷.

۸- تفسیر کبیر، ج۲۵، ص۲۲۷.

۱۶۶

و ابن حجر(۱) همین روایت را با مختصر اختلافی در الفاظ از حاکم نقل نموده، آنگاه اظهار عقیده و رأی نموده، گوید:و فیه دلیل ظاهر علی ان الامر بالصلوات علیه الصلوات علی آله ؛ یعنی در حدیث دلیل ظاهر است بر اینکه امر به صلوات بر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صلوات بر آل آن حضرت هم هست؛ و نیز روایت نموده است که فرمود:لا تصلوا علیّ الصلاه البترا ؛ یعنی صلوات بترا و بریده بر من نفرستید عرض کردند: “یا رسول اللّه! صلوات ابترا کدام است؟” فرمود: “اینکه بگوئید:اللهم صل علی محمد، بلکه بگوئید: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد ”.

و نیز از دیلمی(۲) نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الدعاء محجوب حتی یصلی علی محمد و آله؛ یعنی دعا در حجاب می ماند(و مستجاب نمی شود) تا صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستند.

و از شافعی نقل می کنند که گفت:

یا اهل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاه له(۳)

نظر به فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که:الصلاه عمود الدین ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها ؛(۴) قبولی تمام اعمال بسته به نماز است و نظر باخباری که عرض شد، قبولی نماز هم به صلوات بر محمّد و آل محمّد است؛ چنانچه شافعی خود اقرار نموده است.

و سید أبی بکر بن شهاب الدین علوی از کتابرشفه الصّادی من بحر

____________________

۱- صواعق المحرقه، ص۱۴۷.

۲- صواعق المحرقه، ص۱۴۸- ینابیع المودة، ج۲، ص۳۴۳.

۳-ای اهل بیت رسول اللّه! دوستی شما را خدا در قرآن مجید واجب نموده. در بزرگی مقام و مرتبه شما همین بس است که هر کسی بر شما صلوات نفرستد، نماز او قبول نمی شود (مراد شافعی، صلوات در تشهد نماز است که اگر عمداً ترک کنند، باعث بطلان و عدم قبولی نماز است) . (صواعق المحرقه، ص۱۴۸).

۴-نماز ستون و نگاهبان دین است؛ اگر نماز قبول شد، ما سوای آن از اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شد، ما سوای آن هم رد می شود . (منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۳۰).

۱۶۷

فضائل بنی النبی الهادی (۱) بیاناتی در وجوب صلوات بر محمّد و آل محمّد دارد و دلائلی از نسائی و دارقطنی و ابن حجر و بیهقی از أبو بکر طرطوسی از أبو اسحاق مروزی و از سمهودی و نو وی در تنقیح و شیخ سراج الدین قصیمی یمنی آورده که صلوات بر آل محمّد بعد از نام مبارک محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تشهد نماز واجب است که چون وقت گذشته، از بیان مفصّل آن صرفنظر نموده و قضاوت را بضمیر پاک آقایان واگذار می نمایم.

پس آقایان تصدیق می فرمائید که سلام و صلوات بر اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدعت نیست، بلکه سنّت و عبادتی است که دستور خود پیغمبر است و انکار این معنی را قطعاً نمی کنند، مگر خوارج و نواصب و متعصّبین عنود و مبغضین لجوج خذلهم اللّه که امر را بر برادران اهل سنّت مشتبه نموده و می نمایند.

بدیهی است کسانی که در این حکم، قرین خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند و در ذکر مقدم بر غیرند، قیاس آنان بر دیگران نمودن و دیگران را بر آنها ترجیح دادن از سفاهت و جهالت یا تعصّب و بی خبری است.

در این موقع چون شب از نصف گذشته و آثار کسالت در بعض جلساء ظاهر مجلس را ختم نمودیم؛ پس از صرف چای و قرار اینکه فردا شب زودتر تشریف بیاورند؛ متفرّق گردیدند.

۱۶۸

جلسه سیم لیله یکشنبه ۲۵ رجب ۱۳۴۵

۱۶۹
۱۷۰

جلسه سیم لیله

یکشنبه ۲۵ رجب ۱۳۴۵

(از نماز مغرب فارغ شدیم، آقایان تشریف آوردند. بعد از تعارفات معموله، مشغول صرف چای شدند. داعی هم نماز عشاء را خاتمه داده، با خیال آسوده برای اصغای کلمات آقایان حاضر شدم).

حافظ : قبله صاحب! دیشب که به منزل رفتیم خیلی خود را ملامت کردم که چرا ما دقت بیشتری در باب عقاید ارباب ملل نمی کنیم و فقط ببعض کتب متعصّبین(بقول شما) اکتفا می کنیم که حقیقت از ما پوشیده ماند.

داعی : از آنجایی که خدای تعالی در آیه ۱۴۹ سوره ۶ (انعام)می فرماید:( قُلْ فَلِلّٰهِ الْحُجَّهُ الْبٰالِغَهُ ) ،(۱) مجلس دیشب حجّتی از حجج الهی بود که آقایان در ابتدای صحبت قدری از عادت بیرون آمده و با دیدۀ انصاف و علم و عقل بعرایض داعی توجه نمائید و بدانید که آنچه را می گویم، روی موازین علم و عقل و منطق و حقیقت است، و آنچه بسمع مبارک آقایان رسانیده و ذهن شما را مشوب نموده اند، روی عناد و لجاج مردمان متعصّب خود خواه بوده است.

خدا را شاهد می گیرم که در این مجالس هیچ نظری ندارم که در گفتار خود غالب آیم و آقایان را مغلوب نمایم، بلکه مانند همیشه هدف و مقصدم دفاع از حریم تشیّع و ابراز حق و حقیقت است.

حافظ : از جملات بیانات دیشب شما کشف شد که شیعه بر طبقات مختلفه می باشند. آیا کدام طبقه از شیعه را ذیحق و گفتار و عقاید آنها را حق می دانید؟ چنانچه ممکن است طبقات شیعه را برای روشن شدن مطلب بیان فرمائید که ما بدانیم در کدام قسمت وارد بحث شویم.

____________________

۱- بگو: دلیل رسا (و قاطع) برای خدا است(دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد).

۱۷۱

داعی : شب گذشته عرض نکردم که شیعه بر طبقات مختلفه هستند، بلکه شیعه بآن معنی که شرح دادم؛ یعنی بندگان مطیع خدا و پیغمبر و پیروان خاندان رسالت به امر آن حضرت، یک طبقه بیشتر نیستند، ولی طبقات بازیگری بنام تشیّع خودنمائی و مردم جاهل بی خبر را بدور خود جمع نمودند و از نام مقدّس شیعه سوء استفاده نموده و عقاید باطل بلکه کفر و زندقه را باین نام میان مردم انتشار دادند، لذا مردمان بی خبر که تحقیق در حقایق نمی نمایند، بنام شیعه در تاریخ از آنها یاد نموده اند و آنها چهار طبقه اصلی هستند که از آن چهار طبقه اصلی هم فقط دو فرقه باقی مانده اند و دو فرقۀ آنها بکلّی از میان رفته اند و از هر طبقۀ آنها طبقات دیگر پیدا شدند.

و آن چهار فرقه عبارتند: از زیدیه و کیسانیّه و قداحیّه و غلات.

عقاید زیدیه

فرقه اول زیدیه می باشند و آنها کسانی هستند که خود را اتباع زید بن علی بن الحسینعليهم‌السلام می دانند و زید را بعد از امام زین العابدینعليه‌السلام امام می دانند و الحال در یمن و اطراف آن زیدیها بسیار می باشند.

عقیده آنها بر آن است که هر علوی فاطمی که عالم و زاهد و شجاع باشد و علاوه خروج به سیف و شمشیر نموده و مردم را دعوت بخود نماید، آن امام است.

و چون جناب زید در زمان خلافت هشام بن عبد الملک اموی بواسطه فشار و ظلم بنی امیه در کوفه خروج کرد و شربت شهادت نوشید (چنانچه پریشب شرح حال آن بزرگوار را بمناسبتی عرض نمودم) او را امام دانسته و پیروی او را بر خود حتم می دانند.

و حال آنکه مقام جناب زید بالاتر از آنست که چنین نسبتی را باو بدهند.

جناب زید از سادات بزرگ بنی هاشم بوده، در زهد و علم و فضل و فهم و دین و ورع و عبادت و شجاعت و سخاوت، برجسته قوم و پیوسته قائم اللیل و صائم النهار بوده. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر شهادت آن جناب را داده، چنانچه از حضرت سید الشهداء أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام رسیده که

۱۷۲

فرمود:

وضع رسول الله یده علی صلبی قال یا حسین سیخرج من صلبک رجل یقال له زید یقتل شهیدا فاذا کان یوم القیمه یتخطی هو و اصحابه رقاب الناس و یدخله الجنه (۱) .

ولی خود جناب زید ابداً ادعای امامت نداشته و این تهمتی است که بآن حضرت نسبت داده اند و الاّ آن جناب خود را تابع و مطیع امامت برادر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام می دانسته، ولی بازیگرانی بعد از آن حضرت قائل باصلی شدند که

لیس الامام من جلس فی بیته و ارخی ستره بل الامام کلّ فاطمی عالم صالح ذو رای یخرج بالسیف. (۲)

مردم را دعوت به امامت آن حضرت نموده و تشکیلاتی دادند به اصطلاح، دکانی برای پیشرفت مقاصد خود باز نمودند و آنها پنج فرقه گردیدند: مغیریه، جارودیه، ذکیریه، خشبیه، خلقیه.

عقاید کیسانیه

فرقۀ دوم، کیسانیّه بودند و آنها أصحاب کیسان مولا، و آزاد کرده علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام بشمار می رفتند.

آنها قائل بامامت محمّد بن الحنفیّه فرزند بزرگ حضرت أمیر المؤمنین بعد از حسنینعليهما‌السلام بودند.

ولی جناب محمّد خود چنین داعیه ای نداشته، بلکه او را سیّد التابعین می گفتند در علم و زهد و ورع و تقوی و اطاعت امر مولی معروف بوده.

بعضی بازیگرها دستاویز نمودند قضیه مخالفت های او را با حضرت سجاد امام زین العابدینعليه‌السلام و دلیل بر ادعای او قرار دادند. و حال آنکه اصل حقیقت این

____________________

۱- رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست مبارکش را گذارد بر پشت من و فرمود: “یا حسین، زود است بیرون می آید از صلب تو مردی که او را زید می گویند. کشته می شود در حال شهادت. چون روز قیامت شود خود و اصحابش پا می گذارند بر گردنهای مردم و داخل بهشت می شوند.(بحارالانوار،ج۴۶،ص۱۹۹- کفایة الاثر، ص۳۰۸). (بدیهی است مراد، اصحابی هستند که بنام نهضت در مقابل ظلم بنی امیه با آن حضرت قیام نمودند).

۲- امام نیست آن کسی که در خانه بنشیند و خود را بپوشاند از مردم، بلکه امام هر فاطمی، عالم، صالح، صاحب رأی است که خروج به شمشیر بنماید.(من لا یحضر الفقیه، ج۴، ص۳۴ -مجمع البحرین، ج۲، ص۳۰۸).

۱۷۳

نبود که ادعای امامت داشته، بلکه مقصود جناب محمّد از این مخالفتها اثبات مقام حضرت سجادعليه‌السلام امام چهارم بوده که باین طریق مریدهای جاهل و معتقدین سادۀ خود را متوجه سازند که من واجد این مقام نیستم. کما آن که در همان مسجد الحرام، بعد از ثبوت حق در مقابل حجر الاسود و اقرار حجر به امامت حضرت سجادعليه‌السلام که در کتب اخبار و تواریخ مفصّلاً ثبت گردیده، أبو خالد کابلی که سر سلسلۀ معتقدین به آن جناب بود، با جمعی از معتقدین بامامت محمّد، تبعیت از جناب محمّد نموده و بامامت حضرت سجاد معترف شدند.

ولی یک عده از شیادها، جمعی از عوام بی خرد بی خبر را بر آن عقیده نگاهداشتند باین بهانه که جناب محمّد شکسته نفسی نموده و در مقابل بنی امیه سیاست اقتضای چنین امری را نمود. و الاّ امامت جناب محمّد مسلّم است و بعد از وفات جناب محمّد هم ثابت ماندند و گفتند: جناب محمّد نمرده، بلکه در شعب جبل رضوی پنهان گردیده، زمانی بیرون آید و جهان را پر از عدل و داد کند و ایشان چهار فرقه بوده اند.

مختاریه، کربیه، اسحاقیه، حربیه؛(ولی بر این عقیده امروز کسی باقی نمانده).

عقاید قدّاحیه

طایفه سیم قدّاحیه اند؛ اصل مذهب این طایفه ظاهراً تشیّع، ولی باطناً کفر محض است و اصل تشکیلات این مذهب بدست میمون ابن سالم یا(دیصان)معروف به قدّاح و عیسی چهار لختان در مصر شروع شد و باب تأویلات را در قرآن مجید و اخبار بمیل خود باز نمودند.

و از برای شریعت ظاهر و باطنی قرار دادند و گفتند: باطن شریعت را خداوند بپیغمبر و پیغمبر بعلی و او هم بفرزندان و شیعیان خالص تعلیم داد و گویند: کسانی که باطن شریعت را دانستند از قید طاعت و عبادت ظاهریه آزاد و آسوده شدند.

و ایشان مذهب را بر هفت پایه قرار دادند، به هفت پیغمبر معتقدند و به هفت امام معترفند و امام هفتم را غائب و منتظر ظهور آن هستند و ایشان دو طایفه بودند:

۱۷۴

ناصریه : اصحاب ناصر خسرو علوی که در اشعار و گفتار و کتابهای خود به نام شیعه، بسیار مردم را بکفر و الحاد کشانیده و در طبرستان شیوع بسیار داشتند.

صباحیه : طایفۀ دویم اصحاب حسن صبّاح که اصلاً اهل مصر و بایران آمده و واقعۀ اسفناک و فتنۀ بزرگ الموت را در قزوین برپا کرد و باعث قتلهای فراوان شد که در تاریخ مفصّلاً ثبت است که این مجلس مختصر مقتضی شرح مفصّل حالات تاریخی آن نمی باشد.

عقاید غلات

طایفۀ چهارم غالیه اند که پست ترین اقوام و طوایفی هستند که به نام تشیّع معروف شده اند و تمامی آنها کافر و نجس و فاسد و مفسد می باشند و آنها هفت فرقۀ اصلی هستند:

سبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، یعقوبیه، اسماعیلیه، ازدریه.

شرح حالات و پیدایش آنها را شب گذشته مختصراً به اقتضای مجلس عرض کردم. ما جامعه شیعه امامیۀ اثناعشریه، بلکه تمام مسلمین دنیا از آنها و عقاید آنها بری و آنها را انجس از هر نجس و کافر ملحد بیدین می دانیم.

و هر عقیده ای به نام شیعه روی قاعده کفر و الحاد صراحتاً یا کنایتاً در السنه و افواه مشهور و در بعض کتب عمداً یا سهواً درج گردیده، بیشتر از این طایفه می باشند که خود را شیعه علی می خوانند.

ولی جماعت شیعه امامیۀ اثناعشریه که زائد بر صد ملیون جمعیّت در دنیا هستند، از این عقاید فاسده دور، بلکه اصل دین و مذهب پاک و لبّ و لباب شریعت را که بوسیله باب علم رسول اللّه علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنینعليه‌السلام رسیده، در نزد آنها یافت می شود.

عقاید شیعه امامیه اثناعشریه

طایفه پنجم، شیعه امامیه و فرقۀ حقّۀ اثناعشریه اند که لبّ لباب شریعت را مطابق عقل و نقل دارا هستند و اصل شیعۀ واقعی اینها هستند و آن چهار فرقه شیعۀ قلاّبی اند.

و خلاصه عقیده این شیعیان حقیقی را برای شما به طور فهرست عرض

۱۷۵

می نمایم تا بعدها نسبت های غلط به آنها ندهید.

جامعۀ شیعه امامیه معتقدند بوجود ذات واجب الوجود حضرت احدیت جلّ و علا که اوست واحد و أحد که شبیه و عدیل و نظیر ندارد؛ نه جسم است و نه صورت؛ نه جوهر است و نه عرض؛ و از جمیع صفات امکانیه معرّا و مبرّا می باشد؛ بلکه خالق جمیع اعراض و جواهر است و شریکی در خلق موجودات و افاضه فیوضات بر موجودات ندارد.

بعضی از عرفا صفات سلبیه پروردگار را بشعر آورده و گفته اند:

نه مرکّب بود و جسم نه جوهر نه عرض

بیشریک است ومعانی توغنی دان خالق

و چون ذات واجب الوجود هرگز رؤیت نشود و از طرفی هم بایستی خلق را هدایت و راهنمائی نماید، لذا رسل و فرستادگانی از جنس بشر برگزیده کامل عیار، برای هدایت افراد بشر با دلائل و براهین و معجزات و بیّنات و دستورات کافیه، به اقتضای حال و احتیاجات اهل هر زمان فرستاده که عدد آنها بسی بسیار و بیشمار است و تمامی آنها در تحت اوامر پنج پیغمبر اولو العزم کهنوح شیخ الانبیاء و ابراهیم خلیل الرحمن و موسی کلیم الله و عیسی روح الله -علی نبیّنا و آله وعليهم‌السلام باشند، هادی و راهنمای بشر بودند و پیغمبر آخر وجود اقدس خاتم الانبیاء محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد که دین و شریعت او تا روز قیامت باقی و بر قرار است.

جماعت شیعه معتقدند کهحلال محمد حلال الی یوم القیمه و حرامه حرام الی یوم القیمه و شریعته مستمره الی یوم القیمه .(۱)

و خداوند متعال از برای جمیع اعمال از نیک و بد سزا و جزائی معین فرموده که در بهشت یا دوزخ بآنها داده می شود.

و روزی که برای سزا و جزای اعمال معین گردیده یوم الجزاء گویند که بعد از تمام شدن عمر دنیا، تمام خلایق را از نیک و بد من الاوّلین و الآخرین همه را زنده می کند با همین بدن عنصر جسمانی(نه بدن لطیف و هورغلیائی)بصحرای محشر می آورد بعد از محاکمه و رسیدگی، هر یک را

____________________

۱- حلال محمد حلال است تا روز قیامت،و حرام آن حضرت هم حرام است تا روز قیامت،و شریعت او هم باقی و مستمر است تا روز قیامت. (بصائر الدرجات، ص۱۶۸).

۱۷۶

به جزای خود می رساند.

چنانچه در کتب آسمانی عموماً بالخصوص تورات و انجیل و قرآن مجید خبر داده است و سند محکم و ثابت و محقق ما همین قرآن کریم است که با سند متّصل دست نخورده و تحریف نگردیده از زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسیده و ما عامل بدستورات آن هستیم و امیدواریم که عند اللّه مأجور باشیم و به جمیع احکام واجبۀ مندرجه در این کتاب اقدس اعظم از قبیل نماز و روزه و زکاه و خمس و حج و جهاد و غیره معتقدیم.

و همچنین به فروعات و واجبات و مستحبات و دستوراتی که به وسیله رسول خدا به ما رسیده، معترف و عازم و جازم به عمل با توفیقات خداوند متعال هستیم.

و از جمیع معاصی و گناهان کبیره و صغیره از قبیل شراب و قمار و زنا و لواط و ربا و قتل نفس و ظلم و غیر آنها از آنچه در قرآن مجید و اخبار وارده منع از آنها گردیده، اجتناب می نمائیم.

و ما جماعت شیعه معتقدیم همان قسمی که احکام و دساتیر الهیّه، آورنده ای دارد که خداوند متعال او را برگزیده و به آدمیان معرفی نموده، بعد از وفات آورنده که رسول خدا می باشد، بایستی نگاه دارنده ای باشد که حافظ و حارس و نگاهبان آن دین و شریعت باشد؛ همان قسمی که پیغمبر و آورنده دین را خدا بر انگیزد و به مردم معرفی نماید؛ وصیّ و خلیفه و نگاهدار دین را هم بایستی خداوند انتخاب فرماید و به وسیله پیغمبر بامت معرفی نماید؛ چنانچه تمام انبیاء بامر خدای متعال اوصیاء خود را معرفی نمودند، پیغمبر خاتم هم که اکمل و افضل از همه آنها بوده، برای جلوگیری از فساد و اختلاف، امت را به حال خودشان نگذارده و اوصیاء خود را به امر پروردگار روی سنّت جاریه به آنها معرّفی فرموده.

و عدد آن اوصیاء منصوص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که از جانب خدای متعال معرفی شدند، دوازده می باشد:

اولهم سید الاوصیاء علی بن أبی طالب فبعده ابنه حسن ثم اخوه الحسین ثم ابنه علی زین العابدین ثم ابنه محمد باقر العلوم ثم ابنه جعفر الصادق ثم ابنه موسی الکاظم ثم ابنه علی الرضا ثم ابنه محمد التقی ثم ابنه علی النقی ثم ابنه حسن العسکری ثم ابنه

۱۷۷

محمد المهدی و هو الحجه القائم الذی غاب عن الانظار لا عن الامصار، یملأ الله الارض به قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.(۱)

اعتقاد شیعه امامیه آن است که این دوازده امام بر حق، از جانب خدا بوسیلۀ پیغمبر بما معرفی شدند که دوازدهمی آنها بنا بر اخبار متواتر و مستفیض که از علماء شما هم بسیار رسیده، غیبت اختیار نموده مانند غیبتی که در تمامی ادوار انبیاء و اوصیاء بوده و آن وجود مقدس را خداوند ذخیره قرار داده، برای رفع ظلم و نشر عدل و مصلح کلّ است که تمام اهل عالم انتظار ظهور چنین مصلحی را دارند.

خلاصه جماعت شیعه معتقدند بجمیع احکام خمس که در قرآن مجید و اخبار صحیحه که بوسیله روات معتبره از طرق اهل بیت طهارت و عترت پاک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مؤمنین نیک فطرت، از صحابه خاصّ آن حضرت به آنها رسیده، از اول باب طهارت تا آخرین باب دیات شکر می کنم خداوند متعال را که بداعی توفیق عنایت فرمود تا از روی تحقیق و منطق و برهان، نه از راه تقلید آباء و امهات باین عقاید مقدّسه معتقد و افتخار باین دین و مذهب دارم.

و هر کس در این دین و مذهب گفتگوئی دارد یا در شکّ و شبهه باشد، داعی برای حلّ شبهات و اثبات حقایق بحول و قوّه پروردگار حاضرم. (صدای مؤذّن برخاست و موقع نماز شد. پس از فراغت از نماز و صرف چای جناب حافظ افتتاح کلام نمودند).

حافظ : قبله صاحب! خیلی ممنون شدم که شرح حالات فرق شیعه را بیان نمودید. ولی در کتب اخبار و ادعیه شما مطالبی وارد است که ظواهر آنها بر خلاف گفتار شما. کفر و الحاد شیعه اثنی عشریه را مخصوصاً می رساند.

داعی : خوب است آن اخبار و ادعیه و موارد اشکال را بیان فرمایید تا حقّ

____________________

۱- ( اولین آن ها سید اوصیاء، علی بن ابی طالب و بعد از او پسرش امام حسن سپس برادرش امام حسین سپس پسر امام حسین علی زینت عالدان، سپس پسرش محمد شکافنده علوم، سپس پسرش جعفر صادق، سپس پسرش موسی کاظم، سپس پسرش علی الرضا، سپس پسرش محمد تقی، سپس پسرش امام علی النقی، سپس پسرش اما حسن عسکری، سپس پسرش محمد مهدی و او حجت قائمی است که از دیدگان نهان است نه از روزگار، که خداوند زمین را به وسیله او پر از عدل و داد می کند، همان طور که پر از ظلم و فساد شده بود.) (ینابیع المودة، ج۳، ص۲۸۴- غایة المرام، ج۴، ص۱۱۹).

۱۷۸

آشکار گردد.

اشکال راجع به خبر معرفت

حافظ : اخبار زیادی دیده ام ولی آنچه الحال در نظر دارم در تفسیر صافی(۱) که بقلم یکی از علماء و مفسرین بزرگ شما فیض کاشی می باشد، خبری نقل می کند که روزی حضرت حسین “الشهید بالطف” در مقابل اصحاب ایستاد و گفت:

أیها الناس، ان الله تعالی جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه قال رجل من اصحابه بابی انت و امی یا بن رسول الله ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )فما معرفه الله قال عليه‌السلام معرفه اهل کل زمان امامهم الذی تجب علیهم طاعته .(۲)

جواب از اشکال

داعی : اولا باید بسلسله سند خبر توجه کرد که آیا این خبر صحیح است یا موثق و معتبر و حسن است یا ضعیف قابل توجه است یا مردود؟ بر فرض صحّت، بخبر واحدی نتوان نصوص صریحۀ در توحید از آیات قرآن مجید و اخبار متواترۀ از طرق آل اطهار و أئمۀ هدی سلام اللّه علیهم اجمعین را از ظواهر خود منصرف ساخت.

شما چرا این همه اخبار و احادیث و گفتار أئمۀ دین را در توحید و مناظراتی را که بزرگان از أئمه اثنی عشر که در مواقع مقتضی با مادّیین و دهریین نموده اند و اثبات توحید خالص فرموده اند نمی بینید و بآنها توجه نمی نمایید؟

در حالی که تمام تفاسیر مهمه شیعه و کتب اخبار از قبیل توحید مفضّل و توحید صدوق و کتاب توحید از بحار الانوار علامۀ مجلسی قدّس اللّه اسرارهم و سایر کتب

____________________

۱- تفسیر صافی، ج۵، ص۷۵.

۲- ای مردم، خداوند جل ذکره خلق نفرموده است بندگان را مگر برای شناختن او؛ پس زمانی که او را شناختند، عبادتش کردند و همین که عبادت کردند مستغنی شوند بعبادت او از عبادت هرچه غیر او است مردی از اصحاب عرض کرد: “پدر و مادرم فدای تو باد پسر پیغمبر! حقیقت معرفت خدا چیست؟” فرمود: “معرفت و شناختن اهل هر زمان است؛ امامی را که اطاعتش بر ایشان لازم است.” (کنز الفوائد، ص۱۵۱).

۱۷۹

توحیدیه علمای بزرگ شیعه امامیه، مملو از اخبار متواتره از اهل بیت طهارت است.

چرا رساله(النکت الاعتقادیّه) ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان معروف به (مفید) که از مفاخر علمای شیعه در قرن چهارم و متوفی سال ۴۱۳ قمری بوده، و همچنین اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات تألیف آن بزرگوار را مطالعه نمی کنید و نیز مراجعه نمی نمائید به کتاب احتجاج(۱) شیخنا الاجلّ ابو منصور احمد بن علی بن أبی طالب الطّبرسی، تا بدانید امام بر حق حضرت رضاعليه‌السلام و السّلام چگونه در مقابل مخالفین و منکرین توحید، اثبات توحید خالص فرموده، که می گردید خبرهای واحد متشابهی را پیدا می کنید و بآنها اتکاء نموده و شیعیان را مورد حمله قرار می دهید؟

چه خوش گوید شاعر عرب:

أ تبصر فی العین منی القذی

و فی عینک الجذع لا تبصر(۲)

مثل اینست که آقایان محترم بکتابهای خودتان دقیق نمی شوید تا خرافات و موهومات بلکه کفریات مندرجۀ در آن کتابها را که یضحک به الثکلی است ببینید و از خجالت سر بلند ننمائید، حتّی در صحاح معتبره خودتان بقدری اخبار خنده آور نقل شده که عقل را مبهوت و حیران می نماید.

حافظ : خنده آور گفتار و کلمات شما است که تخطئه می نمائید کتبی را که در عظمت و بزرگی مانند آن نیامده، مخصوصاًصحیحین بخاری و مسلم که عموم علمای ما اتفاق دارند بقطعیّت احادیث مندرجۀ در آنها و اگر کسی انکار این دو کتاب و اخبار مندرجه در آنها را بنماید و در مقام تخطئه آنها برآید، در حقیقت انکار اصل مذهب سنّت و جماعت را نموده؛ زیرا که مدار اعتبار این جامعه بعد از قرآن مجید باین دو کتاب بزرگ است؛ چنانچه ابن حجر مکّی در اوّل صواعق محرقه(۳) اگر به نظرتان رسیده باشد نوشته است:الفصل فی بیان کیفیت ها (ای کیفیه خلافه أبی بکر)

____________________

۱- احتجاج، باب۲۸۰-۲۸۳، ص۳۵۳-۳۶۵.

۲- آیا می بینی در چشم من ریزه خاشاک را اما در چشم خود چوب خرما را نمی بینی؟ (کنایه از اینکه عیب کوچک مرا می بینی ولی عیب بزرگ خود را نمی بینی؟).

۳- صواعق محرقه، ص۹-۱۴.

۱۸۰

روی الشیخان البخاری؟و مسلم فی صحیحیهما اللذین هما اصح الکتب بعد القرآن باجماع من یعتد به.

بدیهی است که اخبار مندرجه در صحیحین قطعی الصّدور است از جناب رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لان الامه اجتمعت علی قبولهما و کل ما اجتمعت الامه علی قبوله مقطوع فما فی الصحیحین فمقطوع به؟ (1)

پس چگونه ممکن است کسی جرأت نماید بگوید در این دو کتاب کفریات و هزلیات و خرافات و موهومات موجود است؟

اخبار خرافی در صحیحین بخاری و مسلم

داعی : اوّلا در جمله از بیاناتتان که فرمودید این دو کتاب مورد قبول تمام امت است، اعتراضات علمی وارد است و این ادعای شما استناداً به قول ابن حجر علماً و عملاً و منطقاً مردود یک صد میلیون مسلمان با علم و عمل می باشد؛ پس اجماع امت در اینجا مانند همان اجماعی است که برای صدر اسلام در امر خلافت قائل شدید!

ثانیاً آنچه داعی می گویم، با برهان و دلیل است؛ آقایان محترم هم اگر دیدۀ رضا را به بندید و با دیده حقیقت بین به آن کتاب ها نظر کنید، می بینید آنچه ما می بینیم و مانند ما و تمام عقلا، از مندرجات آنها متحیر و متبسم خواهید شد؛ چنانچه بسیاری از اکابر علماء خودتان مانند دارقطنی و ابن حزم و شهاب الدین أحمد بن محمّد قسطلانی درارشاد الساری (2) و علاّمه ابو الفضل جعفر بن ثعلب شافعی در کتابالامتاع فی احکام السماع و شیخ عبد القادر بن محمّد قرشی حنفی در جواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه و شیخ الاسلام أبو زکریای نووی درشرح صحیح (3) و

____________________

1- در بیان کیفیت خلافت أبی بکر که روایت نمودند؛ شیخان بخاری و مسلم در صحیحین خود که صحیح ترین کتابها است بعد از قرآن به اجماع امت، برای آنکه امت اجتماع بر قبول آنها نمودند و هرچه را که امت اجتماع بر قبول آنها بنمایند، مقطوع است؛ پس به همین دلیل احادیث مندرجه در صحیح بخاری و مسلم مقطوع الصدور است.

2- ارشاد الساری، ج1، ص39.

3- شرح صحیح مسلم، ج5، ص122-129.

۱۸۱

شمس الدین علقمی درکوکب منیر شرح جامع الصغیر و ابن القیم درزاد المعاد فی هدی خیر العباد (1) و بالاخره جمیع علمای حنفیه و دیگران از اکابر سنیّه، صریحاً در مقام نقد و انتقاد ببعض احادیثصحیحین بر آمده و اعتراف دارند که بسیاری از احادیث ضعیفۀ غیر صحیحه در صحیحین موجود است؛ چه آنکه هدف بخاری و مسلم جمع اخبار بوده نه دقت در صحّت آنها و بعض از محقّقین علماء خودتان مانند کمال الدین جعفر بن ثعلب در بیان فضایح و قبایح روایات صحیحین و نشر مثالب و معایب آنها، سعی بلیغ نموده اند و اقامه دلائل و براهین در این باب بارز و آشکار می باشد.

پس تنها ما نیستیم که تحقیق در مطالب می نمائیم که مورد حمله شما قرار گیریم بلکه اکابر علماء خودتان که محقّق در حقایق بوده، این قبیل بیانات را نموده اند.

حافظ : خوب است از دلایل و براهین خود برای اهل مجلس بیان کنید تا قضاوت بحق کنند.

داعی : گرچه گفتگوی ما در این موضوع نبوده و اگر بخواهم وارد این بحث گردم از رشته سؤال شما باز می مانم، ولی برای اثبات مرام بچند نمونه ای مختصراً اشاره می نمایم:

اخبار رؤیت الله تعالی از اهل سنت

اگر شما اخبار کفرآمیز حلول و اتحاد و عقیده بجسمانیّت و رؤیت پروردگار جلّ و علا را که دیده می شود در دنیا و یا در آخرت علی اختلاف العقائد(چنانچه عدّه ای از حنابله و اشاعره قائلند)بخواهید مطالعه نمائید، مراجعه کنید به کتب معتبره خودتان مخصوصاًصحیح بخاری (2) باب فضل السجود من کتاب الاذان و نیز باب الصراط من کتاب الرقاق و درصحیح مسلم (3) باب اثبات الرؤیه المؤمنین ربهم فی

____________________

1- زاد المعاد، ص380.

2- صحیح بخاری، ج1، ص195.

3- صحیح مسلم، ج1، ص112.

۱۸۲

الاخرة و امام احمد حنبل در مسند(1) به خوبی به دست می آورید. من باب نمونه، دو خبر از همان ابواب را بعرض محترمتان می رسانم که از ابو هریره روایت می نمایند کهان النار تزفر و تتقیظ تقیّظا شدیدا فلا تسکن حتی یضع الرب قدمه فیها فتقول قط قط حسبی حسبی .(2)

و نیز از ابو هریره روایت نموده اند که جماعتی از مردم از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال نمودند:

یا رسول اللّه، هل نری ربنا یوم القیمه؟ قال: نعم هل تضارون فی رؤیه الشمس بالظهیره صحوا لیس معها سحاب؟ قالوا: لا یا رسول الله و هل تضارون فی رؤیه القمر لیله البدر صحوا لیس فیها سحاب؟ قالوا: لا یا رسول الله قال:ما تضارون فی رؤیه الله یوم القیمه؟! إلا کما تضارون فی رؤیه احدهما إذا کان یوم القیمه اذن مؤذن لیتبع کل امه ما کانت تعبد فلا یبقی احد کان یعبد غیر الله من الاصنام و الانصاب الا یتساقطون فی النار حتی اذا لم یبق الا من کان یعبد الله من بر و فاجر اتاهم رب العالمین فی ادنی صوره من التی رأوه فیها فیقول انا ربکم فیقولون نعوذ بالله منک لا نشرک بالله شیئا فیقول هل بینکم و بینه آیه فتعرفونه بها؟!فیقولون نعم فیکشف الله عن ساق ثم یرفعون رءوسهم و قد تحول فی صوره التی رأوه فیها اول مره فقال انا ربکم فیقولون انت ربنا .(3)

____________________

1- مسند احمد ،ج2، ص275.

2- صدای شعله پیوسته رو بازدیاد می رود و آرام نمی گیرد تا آنکه خداوند پای خود را در میان آتش نهاده امر می کند تا این زمان کافی است.

3- آیا ما می بینیم پروردگار خود را در روز قیامت؟ فرمود: “آری آیا در وقت ظهر روزی که آسمان خالی از ابر است از مشاهده خورشید ضرری به شما می رسد؟” عرض کردند: نه. فرمود: “آیا دیدن ماه تمام را در شبهائی که آسمان از ابر خالی است، ضرر به شما می رساند؟” عرض کردند: نه. فرمود: “پس از رؤیت پروردگار در قیامت بشما ضرری نخواهد رسید همچنان که از دیدار یکی از آن دو ضرری به شما نمی رسد، روز قیامت که شد از طرف خداوند اعلام می شود هر گروهی معبود خود را تبعیت کند، پس باقی نماند فردی که غیر از خالق یگانه را پرستش کرده از بت ها، مگر پرتاب می شوند در آتش به طوری که از اطراف بشر در خارج جهنم باقی نماند از خوب و بد، جز افرادی که خداوند یگانه را پرستش کرده باشند در آن حال خلاق عالمیان می آید به صورت خاصی که بشر می تواند او را به بیند. پس فرماید من خالق شما هستم مؤمنین عرض کنند پناه بخدا بریم اگر تو خدا باشی ما گروهی نیستیم که غیر از خالق یکتا را عبادت کرده باشیم خداوند در جواب گوید: آیا بین شما و خداوند نشانه ای هست که به آن نشانه خدا را ببینید و بشناسید؟ جواب گویند: آری. پس خداوند ساق پای خود را باز کند(یعنی پای خود را عریانا نشان دهد)آنگاه مؤمنین سر خود را بالا کنند و ببینند خداوند را در همان صورتی که دفعه نخست دیده بودند. پس فرماید: من خدای شما هستم. آنها هم اقرار کنند که تو خدای ما هستی.”

۱۸۳

شما را به خدا انصاف دهید آیا این نوع کلمات کفرآور نیست که خدا خود را مجسّم و با صورت عنصری ببشر نشان دهد و پای خود را باز نماید؟

و بزرگترین دلیل بر اثبات گفتار ما، آن است که مسلم بن حجاج، بابی در اثبات رؤیه خدای متعال جلّ و علا درصحیح (1) خود افتتاح نموده و اخبار مجعوله ای از ابو هریره و زید بن اسلم و سوید ابن سعید و دیگران نقل نموده که علمای بزرگ خودتان از قبیل ذهبی درمیزان الاعتدال (2) و سیوطی در کتاباللالی المصنوعه فی احادیث الموضوعة و سبط ابن جوزی درالموضوعات (3) جعلیّت آنها را مستدلا بیان نموده اند.

و اگر دلائلی بر ابطال گفتار آنها نبود مگر آیات بسیاری از قرآن مجید که صریحاً نفی رؤیت نموده اند؛ از قبیل آیه 103 سوره 6(انعام)که فرماید:( لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ) ؛(4) و نیز در آیه 139 سوره هفتم(اعراف)در قصّۀ موسی و بنی اسرائیل نقل می فرماید که وقتی بر حسب فشار بنی اسرائیل، جناب موسیعليه‌السلام در مقام مناجات عرض کردرب ارنی انظر الیک قال لن ترانی (5) .

سید عبد الحی(امام جماعت اهل تسنّن): مگر نه از مولی علی کرم اللّه وجهه نقل است که فرمود:لم اعبد ربا لم اره ؛ یعنی بندگی نمی کنم خداوندی را که نبینم. پس معلوم می شود حق تعالی دیدنی است که علی چنین کلامی فرماید.

____________________

1- صحیح مسلم، ج1، ص167.

2- میزان الاعتدال، ج3، ص453.

3- الموضوعات، ج1، ص318.

4- هیچ چشمی او را درک ننماید و او همۀ دیدگان را مشاهده می کند و او لطیف و نامرئی و بهمه چیز آگاهست.

5- خدایا خود را بمن آشکارا بنما تا تو را مشاهده نمایم. خداوند در جواب او فرمود: هرگز تا ابد مرا نخواهی دید.

۱۸۴

دلائل و اخبار بر عدم رؤیه الله تعالی

داعی : جناب عالی فقط بیک جمله از خبر اشاره فرمودید. با اجازه آقایان تمام خبر را می خوانم، آنگاه شما جواب خود را خواهید دریافت. این خبر را ثقه الاسلام شیخ با عظمت محمّد بن یعقوب کلینی قدّس اللّه سرّه در بابابطال الرؤیه از کتابتوحید اصول کافی (1) و شیخ بزرگوار صدوق ابو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمّی قدّس اللّه تربته در کتاب توحید خود در باب ابطال عقیده رؤیه اللّه چنین نقل نموده اند از امام بحق ناطق جعفر بن محمّد الصّادقعليهما‌السلام که فرمود:

جاء حبر الی أمیر المؤمنین عليه‌السلام . فقال:یا امیر المؤمنین هل رأیت ربک حین عبدته؟ فقال:ما کنت أعبد ربا لم أره قال و کیف رأیته؟ قال: لا تدرکه العیون فی مشاهده الابصار و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان (2) .

پس از این جواب مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام معلوم می شود که مراد از رؤیت با چشم عنصری جسمانی نمی باشد، بلکه بنور ایمان قلبی می باشد و این معنی از خود کلمه لن، واضح و آشکار می شود؛ چه آنکه می دانید لن برای نفی أبد استعمال می شود و در این آیه شریفه تأکید است به آیه( لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ ) ؛ یعنی هرگز در دنیا و آخرت به هیچ صورت خداوند دیده نمی شود.

دلائل عقلیه و براهین نقلیه بر این معنی وارد است که علاوه بر محقّقین علما و مفسّرین شیعه، أکابر علماء خودتان از قبیل قاضی بیضاوی و جار اللّه زمخشری در تفسیر خود ثابت نموده اند که رؤیه اللّه تعالی محال عقلی است.

و هر کس معتقد برؤیه اللّه گردد، چه در دنیا و چه در آخرت قطعا خدا را محاط خود قرار داده و قائل به جسمانیت برای ذات با برکات او گردیده؛ چه آنکه تا جسم عنصری نباشد، با چشم محسوس عنصری دیده نگردد و چنین عقیده ای

____________________

1- اصول کافی، ج1،ص87.

2- عالمی(از یهود)خدمت امیر المؤمنینعليه‌السلام عرض کرد: “یا امیر المؤمنین آیا در وقت عبادت خدا را می بینی؟” حضرت فرمود:“من خدایی را که نبینم عبادت نمی نمایم.” عرض کرد: “چگونه او را می بینی؟” فرمود ذات باری تعالی را با چشم سر یعنی چشم عنصری نمی بینم بلکه او را با چشم قلب و نور حقیقت ایمان می بینم.” (توحید صدوق، ص109، بیان فی معنی الواحدو...) .

۱۸۵

قطعا کفر است؛ چنانچه علماء بزرگ ما و شما در تفاسیر و کتب علمیۀ خود ذکر نموده اند که اینک مورد بحث ما نیست من باب شاهد جملاتی عرض شد.

و اما راجع بخرافات و موهومات بسیاری که در کتب معتبرۀ شما ثبت است من باب نمونه خلاصه ای از دو خبر را نقل می نمایم تا آقایان محترم ببعض خبرهای واحد که قابل حلّ و تأویل است از کتب شیعه ایراد نگیرید.

شما تصور می نمائید صحاح ستّه مخصوصا صحیحین بخاری و مسلم مثل کتاب وحی است. تمنّا می نمایم قدری آقایان با دیده انصاف و خروج از تعصّب باخبار آنها بنگرید تا آن قدر غلو ننمائید.

اشاره به خرافات صحیحین

بخاری(1) در باب من اغتسل عریانا از کتاب غسل صحیح خود و مسلم درصحیح (2) خود در باب فضائل موسیعليه‌السلام و امام احمد بن حنبل در ازمسند (3) و دیگران از علماء شما از ابو هریره نقل نموده اند که در میان بنی اسرائیل رسم بود همگی با هم بدون ساتر عورت در آب می رفتند خود را شستشو می دادند، در حالتی که به عورتهای هم نظر می نمودند و این عمل در میان آنها عیب نبود فقط حضرت موسی در میان آنها تنها بآب می رفت که کسی عورت او را نبیند. بنی إسرائیل می گفتند، علت آنکه موسی تنها بعمل تغسیل می رود و از ما دوری می نماید آنست که صاحب نقص است و قطعاً فتق دارد، نمی خواهد ما او را ببینیم.

روزی حضرت موسی به کنار آبی رفت که غسل بنماید. لباس ها را در آورده، بالای سنگی گذارد و رفت در میان آب،ففر الحجر بثوبه فجمح موسی بأثره یقول ثوبی حجر ثوبی حجر حتی نظر بنوا اسرائیل الی سوأه موسی فقالوا و الله ما بموسی من بأس فقام الحجر بعد حتی نظر الیه فأخذ موسی ثوبه فطفق بالحجر ضربا فو الله ان بالحجر ندبا سته او سبعه.!! ؛ یعنی سنگ با لباس موسی فرار نمود. موسی در عقب او می رفت و می گفت

____________________

1- صحیح بخاری، ج1، ص73.

2- صحیح مسلم، ج7، ص97.

3- مسند احمد، ج2، 315.

۱۸۶

لباسم ای سنگ، لباسم ای سنگ (یعنی لباسم را کجا می بری؟) آن قدر سنگ رفت و موسی بدون ساتر عورت در عقبش رفت تا آنکه بنی اسرائیل بعورت جناب موسی نظر نمودند و گفتند: بخدا قسم موسی نقصی ندارد؛ یعنی فتق ندارد! آنگاه سنگ از زمین برخاست و جناب موسی لباس ها را گرفت پس از آن با تازیانه سنگ را زد بقسمی که شش یا هفت مرتبه سنگ ناله نمود!

شما را به خدا انصاف دهید یک همچو عملی اگر با یکی از شماها آقایان محترم بشود چقدر رکاکت دارد که بدنبال لباستان برهنه در میان مردم بروید که عورت شما را ببینند(بر فرض اگر چنین پیش آمدی بشود، آدمی کناری می نشیند تا بروند و لباس او را بیاورند نه آنکه بدون ساتر عورت در میان مردم برود تا عورت او را ببینند.)

آیا عقل باور می کند چنین عملی از مثل موسی کلیم اللّه ظاهر شده باشد؟ آیا باور می شود که سنگ جامد حرکت بنماید و لباسهای موسی را ببرد؟

سید عبد الحی : آیا حرکت سنگ بالاتر است یا اژدها شدن عصا؟ حرکت سنگ بالاتر است یا معجزات نه گانۀ که خداوند خبر می دهد؟

داعی : به مثل معروف خوب وردی آموخته اید لیک سوراخ دعا گم کرده اید، آقای عزیز ما منکر معجزات انبیاء نیستیم بلکه بحکم قرآن مجید مؤمن بمعجزات و خرق عادات هستیم ولی تصدیق بفرمائید که صدور معجزات و خرق عادات در مقام تحدّی می باشد که خصم را در مقابل صدور آن عمل عاجز و حق را ظاهر نماید. آیا در این عمل چه تحدّی و ظهور حقی بوده جز آنکه فضاحتی بمیان آمده و عورت پیغمبر خدا در میان خلق ظاهر گردیده.

سید عبد الحی : کدام حق بالاتر از آن بوده که حضرت موسی را تبرئه نماید که مردم بدانند فتق ندارد؟

داعی : بر فرض که جناب موسی صاحب فتق بوده، چه ضرری به مقام نبوّت داشته؟ آنچه برای پیغمبران نقص است، نواقص ذاتی است از قبیل کوری و کری و أحول بودن یا شش انگشتی و چهار انگشتی و لب شکری (باصطلاح) یا فالج و شل مادر زاد بودن و امثال اینها و إلاّ نقایص جسمانی که بواسطۀ امراض پیدا می شود مانند کوری یعقوب و شعیب پیغمبر در اثر گریه بسیار و جراحات بدن

۱۸۷

ایوب و شکستگی سر و دندان پیغمبر خاتم در جنگ احد و امثال اینها، ضرری بمقام نبوت نمی رساند.

فتق هم یکی از امراض جسمانی است که برای آدمی بعدها پیش می آید. چه اهمیتی داشته که بخواهد او را تبرئه نماید بظهور خرق عادت و معجزه ای که منجر بهتک حرمت و کشف عورت پیغمبر خدا شود که بنی اسرائیل عورت او را ببیند؟

آیا این خبر از خرافات و موهومات نیست که بگویند جناب موسی بدون ساتر عورت بدنبال لباس برود و به قدری عصبانی شود که سنگ را بزند به قسمی که شش یا هفت مرتبه سنگ ناله بزند؟ یا للعجب پیغمبر خدا نداند که سنگ چشم و گوش و حسّ تأثری ندارد که او را بزند و ناله جماد را بلند کند!- نعوذ باللّه من هذه الخرافات.

سیلی زدن موسی به صورت ملک الموت

برای آنکه جناب آقا سید عبد الحی در مقام دفاع از ابو هریره و یا بخاری و مسلم که بی فکر این قبیل مجعولات خرافی را نقل نموده اند بر نیاید، به یک خبر مضحک تر اشاره می نمایم تا آقایان محترم قطع نمایند که صحاح آنها آن قسمی نیست که درباره آنها غلو نموده اند.

بخاری(1) در صحیح خود خبر خرافی عجیبی را نقل نموده یکی در بابمن أحب الدفن فی الارض المقدسه من ابواب الجنائز و دیگر در باب وفات موسی جلد دوم با اسناد صحیحه(بعقیده او)از ابو هریره و نیز مسلم درصحیح (2) خود در باب فضائل موسی ایضاً از ابو هریره که گفت:

جاء ملک الموت الی موسیعليهما‌السلام فقال: له اجب ربک، فلطم موسی عین ملک الموت ففقأها! فرجع الملک الی الله تعالی فقال: انک ارسلتنی الی عبد لک لا یرید الموت، ففقأ عینی.قال:فرد الله الیه عینه و قال: ارجع الی عبدی فقل: الحیاه ترید فان کنت ترید الحیاة

____________________

1- صحیح بخاری، ج2، ص92.

2- صحیح مسلم، ج7، ص100.

۱۸۸

فضع یدک علی متن ثور فما توارت بیدک من شعره فإنک تعیش بها سنه .(1)

و امام أحمد حنبل درمسند (2) و محمّد بن جریر طبری درتاریخ (3) خود ضمن ذکر وفات حضرت موسی، همین خبر را از أبو هریره نقل نموده اند بزیادتی آنکه زمان موسی، ملک الموت برای قبض روح بندگان، ظاهر و علنی می آمد، ولی بعد از آن زمان که موسی سیلی بر صورت او زد و چشمش کور شد، برای قبض روح خلایق مخفیانه و پنهانی می آید (برای آنکه می ترسد مردم جاهل هر دو چشمش را کور نمایند!!!)

(جمع کثیری شدیداً خندیدند).

اینک من از آقایان انصاف می خواهم این خبر از خرافات و موهومات نیست که شما از شنیدنش خنده می نمائید و من تعجب از نویسندگان و نقل کنندگان چنین خبر می نمایم. که فکر ننموده مطالب خرافی و موهوم را چگونه بزیر قلم آورده اند؟!

انصاف موجب بینایی و اسباب سعادت است

آیا عقل هیچ ذی عقلی قبول می نماید که پیغمبر اولوالعزمی مانند موسی کلیم اللّه العیاذ باللّه آن قدر بی معرفت و خشن باشد که عوض اطاعت امر پروردگار رسول او را چنان محکم سیلی بزند که چشمش را کور بنماید؟

شما را به خدا اگر کسی بگوید که جناب حافظ را شخص بزرگی دعوت مهمانی نموده، عوض قبول دعوت قاصد و پیام آورنده را حافظ سیلی زده و

____________________

1- ملک الموت خدمت موسی رسید، عرض کرد: اجابت کن پروردگارت را؛ پس جناب موسی چنان سیلی به چشم ملک الموت زد که چشم او کور گردید و بصورتش ریخت. پس برگشت بسوی پروردگار عرض کرد مرا فرستادی به سوی بنده خودت که اراده مردن ندارد و چشم مرا کور نمود پس خداوند چشم ملک الموت را برگرداند و فرمود: برگرد به سوی بنده من، پس بگو اگر زندگانی دنیا را طالب هستی، دست خود را بر پشت گاوی بگذار؛ پس هرچه مو به دستت آمد به شماره هر یک آنها یک سال زندگانی خواهی نمود.

2- مسند احمد، ج2، ص315.

3- تاریخ طبری، ج1، ص305.

۱۸۹

چشمش را کور نموده، شما خنده نمی کنید حافظ نمی فرماید: این مطلب توهین بمن است چه آنکه پس از یک عمر تحصیل علم و تزکیه نفس، آن قدر معرفت پیدا ننمودم که بفهمم پیام آورنده تقصیری ندارد و علاوه بر آنکه احترام به من نموده و از طرف شخص بزرگی مرا به مهمانی خوانده؛ از هیچ آدم پست جاهل قسیّ القلبی چنین عملی صادر نمی گردد تا چه رسد به کلیم اللّه، پیغمبر اولو العزم که اولی و احق به معرفت اللّه است. چگونه ممکن است پیغام دعوت پروردگار را نادیده گرفته، به علاوه ملک پیام آورنده را که هیچ گناهی جز آوردن پیام نداشته، سیلی بزند و چشم او را کور بنماید!

غرض از ارسال رسل هدایت بشر و بازداشتن آنها است از افعال حیوانیت که در تحت تأثیر نفس حیوانی قرار نگیرند و آثار سبعیّت از آنها صادر نگردد.

ظلم و تعدّی حتّی بحیوانات از یک بشر جاهل بی معرفت قبیح است تا چه رسد از پیغمبر اولوالعزم، آن هم نسبت بمقام ملک مقرّبی که رسول و پیام آورنده پروردگار باشد.

هر شنونده ای می فهمد که چنین خبری جعل و بهتان است و جعل کنندگان چنین خبری قطعاً غرضی نداشتند، جز عدم ادراک و اهانت بمقام نبوّت و یا کوچک و خوار نمودن انبیاء عظام را دو نزد جامعۀ بشر.

داعی از امثال ابو هریره تعجّبی ندارم، چه آنکه او آدمی بوده است که علمای خودتان نوشته اند برای شکم پر نمودن از سفره چرب و شیرین معاویه، خبرها جعل نموده و خلیفه عمر برای جعل خبر او را تازیانه زد به قسمی که پشت او خون آلود گردید. ولی تعجب داعی از آن اشخاصی است که واجد مقام عالی علم و دانش بوده چگونه فکر نکرده، امثال این اخبار خرافی را در کتابهای خود ثبت نموده و دیگران از علماء امثال جناب حافظ هم این نوع کتابها را تالی تلو کلام اللّه قرار داده و بدون مطالعه و تأمل بگویند:هما اصح الکتب بعد القرآن!

پس وقتی در کتب عالیه خودتان چنین اخبار خرافی مندرج است، حق ندارید زبان اعتراض بکتب شیعه و اخباری که در آنها درج است و غالباً قابل توجیه و تأویل می باشند، باز نمائید.

معذرت می خواهم خیلی حاشیه رفتم -الکلام یجر الکلام - برگردیم به اصل

۱۹۰

مطلب و در اطراف خبری که شما نقل نمودید بحث نمائیم و ببینیم که آیا چنین خبری قابل حلّ است یا خیر؟

بدیهی است که هر عالم صالح منصفی وقتی باین قبیل خبرهای واحد و مبهم بر می خورد (که در کتب ما و شما بسیار است)، در مقابل هزارها اخبار صحیح السّند و صریح العبارة اگر قابل اصلاح است، اصلاح می کند و الاّ مطرودش می دارد و یا لا اقل در مقابل آنها سکوت می نمایند. نه آنکه آنها را حربه تکفیر قرار داده و حمله ببرادران دینی خود نمایند!

الحال در خود این خبر هم چون تفسیر صافی موجود نیست و از سلسله سندش بی خبریم و نمی دانیم در کجا و چه گونه نقل نموده و آیا خود بیانی در اطراف آن نموده یا نه. بایستی دقت کنیم ببینیم قابل اصلاح است یا خیر.

داعی : با فکر ضعیفم در اطراف این خبر همچو تصوّر می نمایم که فرمودۀ آن حضرت یا محمولست بر قاعدۀ معروفه ما بین متکلّمین که علم تام به معلول علم تام به علّت است؛ یعنی همین که امام را من حیث انّه امام شناخت البته خدا را شناخته است.

و یا محمول بر مبالغه است مانند کسی که بگوید: هر کس وزیر اعظم را بشناسد او است کسی که پادشاه را شناخته؛ و قرینه بر این مبالغه نصّ سوره توحید و سایر آیات قرآنیه و اخبار کثیره ای است که از خود أبا عبد اللّه الحسین و سایر أئمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین در اثبات توحید خالص رسیده.

پس می توان گفت: مقصود از این خبر آنست که شناختن امام از اعظم عباداتی است که غایت خلقت جنّ و انس بوده. همین است معنی؛محالّ معرفه الله (1) در زیارت جامعه مأثوره از أئمۀ طاهرینعليهم‌السلام .

و ممکن است قسم دیگری هم معنی کنیم، چنانچه محقّقین در این قبیل امور معنی نموده اند که فاعل هر فعل و بانی هر بنایی را از استحکام فعل و بنای وی می توان شناخت، پس هر بنا و اثر وی خود یک دلیل کاملی است بر یک جهتی از جهات وی.

چون رسول خدا و آل طاهرینش - صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین- جمیع

____________________

1- دل هایی که محل معرفت خداست.

۱۹۱

مقامات، امکان اشرف را دارا بودند، لذا اثری محکم تر و مخلوقی جامع تر از آنها نبود.

پس راهی که به سوی معرفت خدا واضح تر و جامع تر از ایشان باشد، وجود نداشته، پس محلّ معرفت خدا که حق معرفت ممکنه باشد از برای بندگان خدا نیست، مگر ایشان.

پس کسی که ایشان را شناخته، خدا را شناخته؛ چنانچه خودشان فرمودند: بنا عرف الله و بنا عبد الله؛ یعنی بوسیله ما خدا شناخته می شود و بوسیله ما خدا عبادت کرده می شود.

یعنی: طریق معرفت و عبادت حق تعالی در دست ما است. خلاصه راه منحصر بفرد برای شناسائی خدای تعالی این خاندان جلیل می باشند و اگر بی رهبری این خانواده بشر بخواهد راه پیدا کند، در وادی ضلالت، حیران و سر گردان گردد و بسیار نادر است گم گشتۀ وادی ضلالت و حیرت بدون دلیل بسر منزل سعادت برسد.

بهمین جهه است که در حدیث مجمع علیه فریقین وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا أیها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم بهما لن تضلوا کتاب الله عز و جل و عترتی اهل بیتی .(1)

حافظ : اختصاص بهمین یک خبر ندارد که شما در مقام اصلاح برآیید؛ بلکه در تمام ادعیه وارده در کتب شما نمونه ای از آثار شرک و کفر دیده می شود از قبیل طلب حاجت نمودن از امامان بدون توجه بذات پروردگار عالمیان و این خود دلیل کامل شرک است که از غیر خدا حاجت بطلبند.

داعی : از جناب عالی بسیار بعید بود که تبعاً للاسلاف بچنین کلام سخیف بی جائی تکلم نمائید. واقعاً خیلی بی انصافی می نمائید یا توجه ندارید که چه می فرمائید یا به معانی شرک توجه ننموده،

____________________

1- ای مردم! من می گذارم در میان شما دو چیزی را که اگر از آن دو بگیرید (یعنی ما یحتاج خود را) هرگز گمراه نشوید. یکی کتاب خدای عز و جل و دیگری عترت و اهل بیت من اند.(سنن ترمذی، ج5، ص328- الخلاف، ج1، ص27).

۱۹۲

بیان می کنید! متمنی است اول معنی شرک و مشرک را بیان نمائید تا کشف حقیقت شود.

نسبت شرک دادن به شیعه

حافظ : مطلب بقدری واضح است که گمان نمی کنم محتاج به توضیح باشد، بدیهی است با اقرار به خداوند بزرگ، توجه نمودن بغیر خدای تعالی شرک است و مشرک کسی است که روی بغیر خدا نموده و طلب حاجت از او بنماید.

جامعه شیعه بنابر آنچه مشهود است ابداً توجهی بخدا ندارند و تمام تقاضای خود را از امامان خود می نمایند بدون اینکه نام خدا را ببرند؛ حتی می بینم فقراء شیعه در معابر و درب خانه ها و دکانها که می آیند، می گویند: یا علی یا امام حسین یا امام رضای غریب یا حضرت عباس. یک مرتبه شنیده نشده یا الله بگویند؛ اینها خود دلیل شرک است که جامعه شیعه ابداً توجهی به خدا ندارند، بلکه تمام توجه خود را بغیر خدا می نمایند.

داعی : نمی دانم این نوع گفتار شما را حمل بر چه معنائی بنمایم؟ آیا دلیل بر لجاج است که عمداً سهو می نمائید یا دلیل بر عدم توجه شما بحقایق است امیدوارم اهل لجاج نباشید؛ چون یکی از شرایط عالم عامل، انصاف است. آن کس که حق را بداند ولی برای اثبات مرام و مقصد خود حق کشی نماید، انصاف ندارد و کسی که انصاف ندارد، عالم بلا عمل است و در حدیث است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:العالم بلا عمل کالشجر بلا ثمر (1)

چون مکرّر بین جملات خود پیوسته جملات شرک و مشرک بر زبان جاری می نمائید و اصراری دارید که با دلائل پوچ و بی مغز خودتان، شیعیان موحّد را مشرک معرّفی نمائید و ممکن است بیانات شما در عوام بی خبر برادران اهل تسنّن مؤثر واقع شود و شیعیان را مشرک بدانند (چنانچه تا بحال در آنها اثر سوء بخشیده) ولی همین آقایان شیعیان محترم حاضر در مجلس در اثر بیانات شما کاملاً عصبانی و ناراحت هستند و شما را یک عالم مغرض و مفتری می دانند؛ چه آنکه به عقاید

____________________

1- عالم بی عمل ماندن درخت بی میوه می باشد.(الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج18، ص328)

۱۹۳

خود توجه دارند و می دانند که هیچ یک از این کلمات شما در آنها وجود ندارد پس در کلمات و بیانات خود سعی فرمائید یک نوع جملاتی اداء نمایید که صده مطلب بر آنها واضح و قلوبشان بشما جذب گردد.

ناچارم برای روشن شدن اذهان ساده آقایان حاضرین و غایبین برادران اهل تسنّن چنانچه اجازه فرمائید باقتضای وقت مجلس مختصری در اطراف شرک و مشرک آنچه را که عقیدۀ محقّقین حکماء و فقهاء و علماء بزرگ اسلام است؛ از قبیل: علاّمۀ حلّی و محقّق طوسی و علاّمۀ مجلسی رضوان اللّه علیهم که از نوابغ و مفاخر علماء شیعه هستند و دیگران از حکماء و ارباب تحقیق مانند صدر المتالهین شیرازی و ملاّ نوروز علی طالقانی و حاجی ملا هادی سبزواری و دو صهر با عظمت صدر، مرحومین فیض کاشانی و فیّاض لاهیجانی قدّس اللّه اسرارهم استخراجا از آیات قرآنیه و دساتیر عالیه أئمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین بعرضتان برسانم تا آقایان جلساء محترم گمان نکنند معنی شرک همانست که آقا مغلطه کاری می فرمایند.

حافظ : (با عصبانیت) بفرمایید.

نواب : قبله صاحب، چون وضع این مجلس برای فهم بی سوادان است، چنانچه قبلاً هم عرض و تقاضا نموده ام، تمنا داریم در فرمایشاتتان نهایت درجه رعایت سادگی را بفرمایید، فقط نظرتان بآقایان علماء و جواب مطابق فهم آنها نباشد رعایت اکثریت اهل مجلس بالخصوص اهالی هند و پیشاور که اهل لسان نیستند ،لازم است مستدعی است، مطالب پیچیده و مشکل نفرمایید.

داعی : جناب آقای نواب یادآوری های شما مورد توجه است و اختصاص به این مجلس ندارد؛ بلکه قبلاً هم عرض کردم عادت داعی بر اینست در هر مجلسی که عدّه ای از عوام و بی خبران حاضر باشند، قطعاً روی سخن را بخواص معطوف نمی دارم؛ چه آنکه غرض از ارسال رسل و انزال کتب، جلب نظر بی خبران است و البته این منظور عملی نمی شود مگر آنکه حقایق همان قسمی که فرمودید، ساده و بلسان قوم بیان شود چنانچه در حدیث است رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۱۹۴

فرمود: نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم .(1)

البته تقاضای شما کاملاً اساسی و پیوسته مورد توجه داعی بوده، امید است بر وفق مرامتان بیش از پیش عمل نمایم و هرکجا غفلتی بی اراده از داعی بشود، متمنی است آقایان محترم یادآور شوید.

اقسام شرک

داعی : آنچه از خلاصه آیات قرآنیه و اخبار متکاثره و تحقیقات کاملۀ محققین از علماء و مخصوصا توضیحات مهمه ای که مرحومین صدر المتالهین و فاضل طالقانی داده اند، شرک بر دو قسم است و سایر اقسام شرک در این دو قسم مستتر است: اول شرک جلی و آشکار و دوم: شرک خفی و پنهان.

شرک جلی

شرک در ذات

شرک جلی و آشکار عبارت است از آنکه آدمی شریکی برای خدای متعال قرار دهد در ذات و یا صفات و یا افعال و یا عبادات. شرک در ذات آنست که در مرتبه الوهیت و ذات وحدانیت حق تعالی شریک قرار دهد و بلسان قال معترف گردد چون ثنویّه (بت پرستها) و مجوس که بدو اصل و مبدء نور و ظلمت یزدان و اهریمن قائلند؛ و نصاری که قائل به اقانیم ثلاثه گردیدند و ذات خداوندی را به سه قسمت أب و ابن و روح القدس تقسیم نمودند و به عقیده بعض از آنها عوض روح القدس مریم می باشد و از برای هر یک از این سه خاصیتی قائل شدند که آن دو ندارند و تا این سه با هم جمع نگردند، حقیقت ذات خداوندی بارز نگردد؛ چنانکه در آیه 73 سوره 5(مائده)انتقاد و ردّ قول آنها و اثبات وحدانیت خود نموده که( لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَهٍ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ) (2) .

____________________

1-ما جماعت پیغمبران با مردم به مقدار عقلهای آنها حرف می زنیم .( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج18، ص310- کافی، ج1،ص 23).

2- البته کافر گردیدند آن کسانی که خدا را یکی از سه خدا دانستند، یعنی سه خدا قائل شدند (اب و ابن و روح القدس را خدا گفتند) و حال آنکه جز خدای یگانه خدائی نخواهد بود.(سوره مائده، آیه 73).

۱۹۵

عقاید نصاری

این آیه شریفه حکایت است از قولنسطوریه و ملکائیه و یعقوبیه از فرق نصاری که آنها هم این عقیده را از ثنویه و بت پرستها گرفتند.(1) خلاصه نصاری مانند ثنویه و مجوس مشرک اند چون قائل باقانیم ثلاثه هستند؛ به عبارت واضح تر،می گویند: الوهیت مشترکست میان خدا و مریم و عیسی و بعقیده بعض از آنها خدا و عیسی و روح و هر یک از آنها الهند و اللّه جلّ جلاله یکی از آن سه می باشد و گویند: از اول خدایان سه بودند:اقنوم الاب، اقنوم الابن، روح القدس (به لسان سریانی اقنوم به معنی وجود و هستی است) و بعد از آن این سه اقنوم یکی شدند که آن مسیح است.

و شبهه ای نیست که با دلائل عقلیه و براهین نقلیه بطلان اتحاد ثابت و اتحاد حقیقی باین معنی محال است حتّی در غیر ذات واجب الوجود فلذا در آخر آیه می فرماید( وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ) ؛ یعنی نیست در وجود ذاتی واجب که مستحق عبادت باشد مگر خدای یگانه که موصوف است بوحدانیت محضه و متعالی از توهّم شرک، و مبدأ جمیع موجودات ممکنه آن ذات واحد بی همتا می باشد.

شرک در صفات

شرک در صفات آن است که صفات خداوند متعال از قبیل علم و حکمت و قدرت و حیات و غیر آنها را قدیم و زائد بر ذات باری تعالی بدانند مانند اشعریون که اصحاب ابی الحسن علی بن اسماعیل اشعری بصری می باشند؛ چنانکه اکابر علماء خودتان مانند علی بن احمد بن حزم الظاهری درفصل (2) و فیلسوف معروف اندلسی ابن رشد محمّد بن احمد درالکشف عن مناهج الادلّه فی عقاید الملّة (3) نقل نموده اند، معتقدند که صفات اللّه زائد بر ذات باری تعالی و قدیم می باشند.

پس هر کس صفات خداوندی را در حقیقت زائده بر ذات او -جلّ و علا- بداند؛ یعنی

____________________

1- مراجعه شود به کتاب(الوثنیه فی الدیانه النصرانیه)تألیف تنیر بیرونی.

2- فصل؛ ص207.

3- الکشف عن منهاج ادلة فی عقائد الملة، ص58.

۱۹۶

خدا را وصف کند بصفت عالمیّت یا قادریّت یا حکمت یا حیات و غیر آن و آن صفات را عین ذات حق تعالی نداند، مشرک است؛

چه آنکه کفو و قرین و هم سر از برای او در قدم ثابت نموده و حال آنکه جز ذات ازلی حق تعالی قدیمی در عالم وجود ندارد و صفات خداوندی عین ذات او می باشد مانند شیرینی و شکر و چربی و روغن که قابل تفکیک نیستند شیرینی و چربی شیء علی حده ای نیستند که بر ذات شکر و روغن وارد شده باشند همان وقتی که خداوند متعال شکر و روغن را خلق کرد شیرین و چرب آفرید اگر بنا شود شیرینی و چربی را از شکر و روغن بگیرند دیگر شکر و روغن نمی ماند.( وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ) (1) مثلها برای تقریب اذهان است تا متوجه شویم که صفات خداوندی زائد بر ذات باری تعالی نیست؛ وقتی گفتیم خدا، یعنی عالم حی قادر حکیم الخ.

شرک در افعال

و اما شرک در افعال آنست که خدا را در معنی و حقیقت متوحّد و متفرّد بالذات نداند؛ به این معنی که فردی یا افرادی از مخلوقات را مؤثّر یا جزء مؤثّر در افعال و تدابیر الهیّه بداند یا آنکه امور را بعد از خلقت مفوّض به خلق بداند: مانند آنچه یهود قائل بودند که خداوند خلق خلایق نمود و دیگر از تدبیر امور بازمانده و کار را بخلق واگذار نموده و خود به کناری رفته؛ لذا در آیه 64 سوره 5 (مائده)در مذمّت آنها فرموده:( وَ قٰالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشٰاءُ ) (2)

و مشرکین غلات که آنها را مفوّضه نیز خوانند قائلند که خداوند تفویض امور به امامان نموده آنها خلق می کنند و روزی می دهند.

____________________

1- اینها مثال هایی است که ما برای مردم میزنیم و جزء دانایان آن را درک نمی کنند. (سوره عنکبوت، آیه43).

2- یهود گفتند: دست خدا بسته شد (و دیگر تغییری در خلقت نمی دهد و چیزی از عدم بوجود نخواهد آمد). به واسطه این گفتار دروغ، دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند. بلکه دو دست خدا گشاده است (یعنی قدرت و رحمت او) و هر گونه بخواهد انفاق می کند.

۱۹۷

بدیهی است که در افعال خداوندی هر کس بهر طریقی کسی را ذی مدخل بداند بطریق جزء مؤثّر یا تفویض امور بانبیاء یا امم یا امامان یا مأمومین قطعا مشرک است

شرک در عبادت

و اما شرک در عبادت آن است که در موقع عبادت، توجّه ظاهر و یا نیّت دل را بغیر حقّ کند؛ مثلاً در نماز توجّه به خلق داشته باشد یا نذر می کند برای خلق کند و امثال ذلک از عباداتی که احتیاج به نیّت دارد، اگر نیّت در وقت عمل برای غیر خدا باشد مشرک است؛ زیرا صریحاً در آیه 110 سوره 18(کهف) منع از این نوع عمل (شرک) نموده که( فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَهِ رَبِّهِ أَحَداً ) (1)

در موقع عمل و عبادت باید توجه بغیر خدا ننماید صورت پیغمبر یا امام یا مرشد را در نظر نگیرد؛ باین معنی که ظاهر هر عمل از نماز و روزه و حج و خمس و زکاه و نذر و غیر آن از هر نوع عبادتی واجب یا مستحب برای خدا باشد ولی در دل و باطن توجّه به غیر خدا، یعنی برای شهرت و جلب نظر خلایق یا غیر آن باشد، چون که ریای در عمل؛ به لسان اخبار، شرک اصغر خوانده شده است که تباه کننده عمل هر عاملی است؛ چنانچه در خبر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود:اتقوا الشرک الاصغر ؛(2) یعنی بپرهیزید از شرک کوچک عرض کردند: “یا رسول اللّه، شرک کوچک کدام است؟” فرمود: “الرّیاء و السمعه”؛ ریا و سمعه شرک اصغر است.

و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود:انّ اخوف ما اخاف علیکم الشرک الخفی ایاکم و الشرک السر فانّ الشرک اخفی فی امّتی من دبیب النمل علی الصفا فی اللیله الظلماء (3)

____________________

1-هر کس به لقای (رحمت) پروردگار امیدوار است باید نیکوکار شود یعنی عمل پاک پسندیده بنماید و هرگز در پرستش و عبادات خدا احدی را با او شریک نگرداند .

2- تفسیر ثعلبی، ج6، ص204.

2-بدترین چیزی که من می ترسم بر شما شرک پوشیده و پنهان است؛ پس از شرک سر و پنهان دور باشید که شرک، پوشیده تر است در امت من از نرم رفتن مورچه بر سنگ نرم در شب تاریک .(الدر المنثوذ، ج4، ص257).

۱۹۸

آن گاه فرمود: هر کس نماز به ریا کند، مشرک است هر کس روزه بریا گیرد یا صدقه بریا دهد یا حج به ریا کند، یا اعتاق به ریا کند مشرک باشد. (و البته این نوع اخیر چون مربوط بامور قلبیه است مشمول شرک خفی هم می شود)

حافظ : ما از فرمایش خودتان اتخاذ سند می کنیم که فرمودید: اگر کسی نذر برای خلق کند مشرک است. پس شیعیان مشرکند، برای آنکه همیشه نذر برای امام و امام زاده می کنند چون نذر برای غیر خدا است البته شرک است.

در باب نذر

داعی : قاعده عقل و علم و منطق اینست که در عقاید هر قوم و ملّتی اگر بخواهند قضاوت کنند، از روی اقوال و یا افعال قوم بی سواد و بی خبر قضاوت نمی کنند، بلکه بررسی کامل در قوانین آن قوم و کتب مضبوطه آنها می نمایند. آقایان محترم هم که می خواهید بررسی دقیق در عقاید شیعیان بنمایید، به اقوال و افعال عوام بی خبر شیعه نبایستی توجه نمائید که اگر فقراء بی سواد در کوچه ها گفتند یا علیعليهم‌السلام ، یا امام رضاعليهم‌السلام ، شما آن گفتار را دلیل بر شرک آنها و یا تمام شیعه قرار بدهید یا اگر عامی محض ندانسته نذر برای امام و یا امام زاده بنماید، شما آن را مدرک غلبه بر خصم قرار دهید؛ زیرا افراد بی سواد و لاابالی در عوام هر قوم پیدا می شوند.

ولی اگر شما مردمان بی غرض و در پی بهانه و عیب جوئی نیستید و می خواهید بررسی عاقلانه بنمایید، به کتب فقهیّۀ شیعه که در دسترس عموم است، چاپی و خطّی در همۀ کتابخانه ها موجود است، مراجعه نمائید.

چنانچه کتب فقه استدلالی و رسائل عملی را مطالعه نمایید، خواهید دید که در فقه جعفری، علاوه بر اینکه طریقی به سوی شرک وجود ندارد، دستورات خرافی هم ندارد بلکه لبّ لباب توحید از بطون فقه جعفری بارز و آشکار است.

شرح لمعه و شرایع در تمام کتابخانه ها موجود است؛ مطالعه نمایید. در همین باب نذر، و نیز در تمام رسائل عملیه، فتاوای جمیع فقهاء شیعه است که چون نذر بابی از ابواب عبادات است، در التزام به عملی برای خدا حتما در موقع نذر بایستی دو شرط منظور گردد که اگر یکی از آن دو نباشد، نذر منعقد نمی شود:اول، نیّت

۱۹۹

مقارن با عمل؛ دوم، صیغه بهر لسانی باشد.

همین که مسلمان فهمید که نذرش صورت حقیقت پیدا نمی کند مگر بوجود این دو شرط، سعی می کند اول معنای این دو شرط و چگونگی آنها را بفهمد و بعد نذر نماید

وقتی در مقام سؤال از فقیهی یا مطالعۀ رساله ای بر آمد، می فهمد که اوّلا باید نیّت در تمام عبادات مخصوصاً در نذر للّه و فی اللّه و طلباً لمرضات اللّه باشد.پس نیّت برای غیر خدا بکلّی از بین می رود.

شرط دوم که تتمیم شرط اول و تثبیت کننده آن می باشد، آن است که نذرکننده حتماً باید در موقع نذر صیغه بخواند و در صیغه تا نام خدا نباشد صیغه جاری نمی شود.

مثلاً می خواهد نذر روزه بنماید باید بگوید:للّه علیّ ان اصوم ؛ یا می خواهد ترک شراب کند، باید بگوید:للّه علیّ ان اترک شرب الخمر ؛

و به همین طریق است تمام نذورات؛ و چنانچه اجرای صیغه عربی برای فارسی زبان یا هندی زبان یا غیر آنها میسور نباشد، می توانند بزبان خود اهل هر قوم و ملّت اجراء صیغه بنمایند بشرط آنکه معنای آن مرادف با صیغۀ مزبوره باشد.

و اگر در نیّت غیر خدا باشد یا دیگری را از زنده یا مرده با نام خدا داخل کند، خواه نام پیغمبر یا امام یا امام زاده باشد، قطعاً آن نذر باطل است و اگر عمداً از روی علم این عمل را بنماید، مشرک است؛ چه آنکه صریحاً در آیه مذکوره فرماید:( وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ) .(1)

البته بر اهل علم لازم است که بی خبران را بفهمانند که نذر باید حتماً بنام خدا و برای خدا باشد. چنانچه وعّاظ و مبلّغین پیوسته انجام وظیفه می نمایند. فقهای شیعه عموماً بیان دارند که نذر برای هر زنده یا مرده، و لو پیغمبر و امام باشد، باطل است و اگر عالماً عامداً بنماید شرک است. نذر را باید برای خدا بنمایند ولی در مصرفش مختارند بهر جا قرار بدهند. مثلاً نذر می کند گوسفندی برای خدا ببرد در فلان خانه یا معبد یا بقعه امام و یا امام زاده بکشد، عیب ندارد؛ نذر می کند پولی

____________________

1- هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.(سوره کهف، آیه110)

۲۰۰

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577