شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 336972
دانلود: 9592


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 336972 / دانلود: 9592
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

روی الشیخان البخاری؟و مسلم فی صحیحیهما اللذین هما اصح الکتب بعد القرآن باجماع من یعتد به.

بدیهی است که اخبار مندرجه در صحیحین قطعی الصّدور است از جناب رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لان الامه اجتمعت علی قبولهما و کل ما اجتمعت الامه علی قبوله مقطوع فما فی الصحیحین فمقطوع به؟ (1)

پس چگونه ممکن است کسی جرأت نماید بگوید در این دو کتاب کفریات و هزلیات و خرافات و موهومات موجود است؟

اخبار خرافی در صحیحین بخاری و مسلم

داعی : اوّلا در جمله از بیاناتتان که فرمودید این دو کتاب مورد قبول تمام امت است، اعتراضات علمی وارد است و این ادعای شما استناداً به قول ابن حجر علماً و عملاً و منطقاً مردود یک صد میلیون مسلمان با علم و عمل می باشد؛ پس اجماع امت در اینجا مانند همان اجماعی است که برای صدر اسلام در امر خلافت قائل شدید!

ثانیاً آنچه داعی می گویم، با برهان و دلیل است؛ آقایان محترم هم اگر دیدۀ رضا را به بندید و با دیده حقیقت بین به آن کتاب ها نظر کنید، می بینید آنچه ما می بینیم و مانند ما و تمام عقلا، از مندرجات آنها متحیر و متبسم خواهید شد؛ چنانچه بسیاری از اکابر علماء خودتان مانند دارقطنی و ابن حزم و شهاب الدین أحمد بن محمّد قسطلانی درارشاد الساری (2) و علاّمه ابو الفضل جعفر بن ثعلب شافعی در کتابالامتاع فی احکام السماع و شیخ عبد القادر بن محمّد قرشی حنفی در جواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه و شیخ الاسلام أبو زکریای نووی درشرح صحیح (3) و

____________________

1- در بیان کیفیت خلافت أبی بکر که روایت نمودند؛ شیخان بخاری و مسلم در صحیحین خود که صحیح ترین کتابها است بعد از قرآن به اجماع امت، برای آنکه امت اجتماع بر قبول آنها نمودند و هرچه را که امت اجتماع بر قبول آنها بنمایند، مقطوع است؛ پس به همین دلیل احادیث مندرجه در صحیح بخاری و مسلم مقطوع الصدور است.

2- ارشاد الساری، ج1، ص39.

3- شرح صحیح مسلم، ج5، ص122-129.

۱۸۱

شمس الدین علقمی درکوکب منیر شرح جامع الصغیر و ابن القیم درزاد المعاد فی هدی خیر العباد (1) و بالاخره جمیع علمای حنفیه و دیگران از اکابر سنیّه، صریحاً در مقام نقد و انتقاد ببعض احادیثصحیحین بر آمده و اعتراف دارند که بسیاری از احادیث ضعیفۀ غیر صحیحه در صحیحین موجود است؛ چه آنکه هدف بخاری و مسلم جمع اخبار بوده نه دقت در صحّت آنها و بعض از محقّقین علماء خودتان مانند کمال الدین جعفر بن ثعلب در بیان فضایح و قبایح روایات صحیحین و نشر مثالب و معایب آنها، سعی بلیغ نموده اند و اقامه دلائل و براهین در این باب بارز و آشکار می باشد.

پس تنها ما نیستیم که تحقیق در مطالب می نمائیم که مورد حمله شما قرار گیریم بلکه اکابر علماء خودتان که محقّق در حقایق بوده، این قبیل بیانات را نموده اند.

حافظ : خوب است از دلایل و براهین خود برای اهل مجلس بیان کنید تا قضاوت بحق کنند.

داعی : گرچه گفتگوی ما در این موضوع نبوده و اگر بخواهم وارد این بحث گردم از رشته سؤال شما باز می مانم، ولی برای اثبات مرام بچند نمونه ای مختصراً اشاره می نمایم:

اخبار رؤیت الله تعالی از اهل سنت

اگر شما اخبار کفرآمیز حلول و اتحاد و عقیده بجسمانیّت و رؤیت پروردگار جلّ و علا را که دیده می شود در دنیا و یا در آخرت علی اختلاف العقائد(چنانچه عدّه ای از حنابله و اشاعره قائلند)بخواهید مطالعه نمائید، مراجعه کنید به کتب معتبره خودتان مخصوصاًصحیح بخاری (2) باب فضل السجود من کتاب الاذان و نیز باب الصراط من کتاب الرقاق و درصحیح مسلم (3) باب اثبات الرؤیه المؤمنین ربهم فی

____________________

1- زاد المعاد، ص380.

2- صحیح بخاری، ج1، ص195.

3- صحیح مسلم، ج1، ص112.

۱۸۲

الاخرة و امام احمد حنبل در مسند(1) به خوبی به دست می آورید. من باب نمونه، دو خبر از همان ابواب را بعرض محترمتان می رسانم که از ابو هریره روایت می نمایند کهان النار تزفر و تتقیظ تقیّظا شدیدا فلا تسکن حتی یضع الرب قدمه فیها فتقول قط قط حسبی حسبی .(2)

و نیز از ابو هریره روایت نموده اند که جماعتی از مردم از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال نمودند:

یا رسول اللّه، هل نری ربنا یوم القیمه؟ قال: نعم هل تضارون فی رؤیه الشمس بالظهیره صحوا لیس معها سحاب؟ قالوا: لا یا رسول الله و هل تضارون فی رؤیه القمر لیله البدر صحوا لیس فیها سحاب؟ قالوا: لا یا رسول الله قال:ما تضارون فی رؤیه الله یوم القیمه؟! إلا کما تضارون فی رؤیه احدهما إذا کان یوم القیمه اذن مؤذن لیتبع کل امه ما کانت تعبد فلا یبقی احد کان یعبد غیر الله من الاصنام و الانصاب الا یتساقطون فی النار حتی اذا لم یبق الا من کان یعبد الله من بر و فاجر اتاهم رب العالمین فی ادنی صوره من التی رأوه فیها فیقول انا ربکم فیقولون نعوذ بالله منک لا نشرک بالله شیئا فیقول هل بینکم و بینه آیه فتعرفونه بها؟!فیقولون نعم فیکشف الله عن ساق ثم یرفعون رءوسهم و قد تحول فی صوره التی رأوه فیها اول مره فقال انا ربکم فیقولون انت ربنا .(3)

____________________

1- مسند احمد ،ج2، ص275.

2- صدای شعله پیوسته رو بازدیاد می رود و آرام نمی گیرد تا آنکه خداوند پای خود را در میان آتش نهاده امر می کند تا این زمان کافی است.

3- آیا ما می بینیم پروردگار خود را در روز قیامت؟ فرمود: “آری آیا در وقت ظهر روزی که آسمان خالی از ابر است از مشاهده خورشید ضرری به شما می رسد؟” عرض کردند: نه. فرمود: “آیا دیدن ماه تمام را در شبهائی که آسمان از ابر خالی است، ضرر به شما می رساند؟” عرض کردند: نه. فرمود: “پس از رؤیت پروردگار در قیامت بشما ضرری نخواهد رسید همچنان که از دیدار یکی از آن دو ضرری به شما نمی رسد، روز قیامت که شد از طرف خداوند اعلام می شود هر گروهی معبود خود را تبعیت کند، پس باقی نماند فردی که غیر از خالق یگانه را پرستش کرده از بت ها، مگر پرتاب می شوند در آتش به طوری که از اطراف بشر در خارج جهنم باقی نماند از خوب و بد، جز افرادی که خداوند یگانه را پرستش کرده باشند در آن حال خلاق عالمیان می آید به صورت خاصی که بشر می تواند او را به بیند. پس فرماید من خالق شما هستم مؤمنین عرض کنند پناه بخدا بریم اگر تو خدا باشی ما گروهی نیستیم که غیر از خالق یکتا را عبادت کرده باشیم خداوند در جواب گوید: آیا بین شما و خداوند نشانه ای هست که به آن نشانه خدا را ببینید و بشناسید؟ جواب گویند: آری. پس خداوند ساق پای خود را باز کند(یعنی پای خود را عریانا نشان دهد)آنگاه مؤمنین سر خود را بالا کنند و ببینند خداوند را در همان صورتی که دفعه نخست دیده بودند. پس فرماید: من خدای شما هستم. آنها هم اقرار کنند که تو خدای ما هستی.”

۱۸۳

شما را به خدا انصاف دهید آیا این نوع کلمات کفرآور نیست که خدا خود را مجسّم و با صورت عنصری ببشر نشان دهد و پای خود را باز نماید؟

و بزرگترین دلیل بر اثبات گفتار ما، آن است که مسلم بن حجاج، بابی در اثبات رؤیه خدای متعال جلّ و علا درصحیح (1) خود افتتاح نموده و اخبار مجعوله ای از ابو هریره و زید بن اسلم و سوید ابن سعید و دیگران نقل نموده که علمای بزرگ خودتان از قبیل ذهبی درمیزان الاعتدال (2) و سیوطی در کتاباللالی المصنوعه فی احادیث الموضوعة و سبط ابن جوزی درالموضوعات (3) جعلیّت آنها را مستدلا بیان نموده اند.

و اگر دلائلی بر ابطال گفتار آنها نبود مگر آیات بسیاری از قرآن مجید که صریحاً نفی رؤیت نموده اند؛ از قبیل آیه 103 سوره 6(انعام)که فرماید:( لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ) ؛(4) و نیز در آیه 139 سوره هفتم(اعراف)در قصّۀ موسی و بنی اسرائیل نقل می فرماید که وقتی بر حسب فشار بنی اسرائیل، جناب موسیعليه‌السلام در مقام مناجات عرض کردرب ارنی انظر الیک قال لن ترانی (5) .

سید عبد الحی(امام جماعت اهل تسنّن): مگر نه از مولی علی کرم اللّه وجهه نقل است که فرمود:لم اعبد ربا لم اره ؛ یعنی بندگی نمی کنم خداوندی را که نبینم. پس معلوم می شود حق تعالی دیدنی است که علی چنین کلامی فرماید.

____________________

1- صحیح مسلم، ج1، ص167.

2- میزان الاعتدال، ج3، ص453.

3- الموضوعات، ج1، ص318.

4- هیچ چشمی او را درک ننماید و او همۀ دیدگان را مشاهده می کند و او لطیف و نامرئی و بهمه چیز آگاهست.

5- خدایا خود را بمن آشکارا بنما تا تو را مشاهده نمایم. خداوند در جواب او فرمود: هرگز تا ابد مرا نخواهی دید.

۱۸۴

دلائل و اخبار بر عدم رؤیه الله تعالی

داعی : جناب عالی فقط بیک جمله از خبر اشاره فرمودید. با اجازه آقایان تمام خبر را می خوانم، آنگاه شما جواب خود را خواهید دریافت. این خبر را ثقه الاسلام شیخ با عظمت محمّد بن یعقوب کلینی قدّس اللّه سرّه در بابابطال الرؤیه از کتابتوحید اصول کافی (1) و شیخ بزرگوار صدوق ابو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمّی قدّس اللّه تربته در کتاب توحید خود در باب ابطال عقیده رؤیه اللّه چنین نقل نموده اند از امام بحق ناطق جعفر بن محمّد الصّادقعليهما‌السلام که فرمود:

جاء حبر الی أمیر المؤمنین عليه‌السلام . فقال:یا امیر المؤمنین هل رأیت ربک حین عبدته؟ فقال:ما کنت أعبد ربا لم أره قال و کیف رأیته؟ قال: لا تدرکه العیون فی مشاهده الابصار و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان (2) .

پس از این جواب مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام معلوم می شود که مراد از رؤیت با چشم عنصری جسمانی نمی باشد، بلکه بنور ایمان قلبی می باشد و این معنی از خود کلمه لن، واضح و آشکار می شود؛ چه آنکه می دانید لن برای نفی أبد استعمال می شود و در این آیه شریفه تأکید است به آیه( لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ ) ؛ یعنی هرگز در دنیا و آخرت به هیچ صورت خداوند دیده نمی شود.

دلائل عقلیه و براهین نقلیه بر این معنی وارد است که علاوه بر محقّقین علما و مفسّرین شیعه، أکابر علماء خودتان از قبیل قاضی بیضاوی و جار اللّه زمخشری در تفسیر خود ثابت نموده اند که رؤیه اللّه تعالی محال عقلی است.

و هر کس معتقد برؤیه اللّه گردد، چه در دنیا و چه در آخرت قطعا خدا را محاط خود قرار داده و قائل به جسمانیت برای ذات با برکات او گردیده؛ چه آنکه تا جسم عنصری نباشد، با چشم محسوس عنصری دیده نگردد و چنین عقیده ای

____________________

1- اصول کافی، ج1،ص87.

2- عالمی(از یهود)خدمت امیر المؤمنینعليه‌السلام عرض کرد: “یا امیر المؤمنین آیا در وقت عبادت خدا را می بینی؟” حضرت فرمود:“من خدایی را که نبینم عبادت نمی نمایم.” عرض کرد: “چگونه او را می بینی؟” فرمود ذات باری تعالی را با چشم سر یعنی چشم عنصری نمی بینم بلکه او را با چشم قلب و نور حقیقت ایمان می بینم.” (توحید صدوق، ص109، بیان فی معنی الواحدو...) .

۱۸۵

قطعا کفر است؛ چنانچه علماء بزرگ ما و شما در تفاسیر و کتب علمیۀ خود ذکر نموده اند که اینک مورد بحث ما نیست من باب شاهد جملاتی عرض شد.

و اما راجع بخرافات و موهومات بسیاری که در کتب معتبرۀ شما ثبت است من باب نمونه خلاصه ای از دو خبر را نقل می نمایم تا آقایان محترم ببعض خبرهای واحد که قابل حلّ و تأویل است از کتب شیعه ایراد نگیرید.

شما تصور می نمائید صحاح ستّه مخصوصا صحیحین بخاری و مسلم مثل کتاب وحی است. تمنّا می نمایم قدری آقایان با دیده انصاف و خروج از تعصّب باخبار آنها بنگرید تا آن قدر غلو ننمائید.

اشاره به خرافات صحیحین

بخاری(1) در باب من اغتسل عریانا از کتاب غسل صحیح خود و مسلم درصحیح (2) خود در باب فضائل موسیعليه‌السلام و امام احمد بن حنبل در ازمسند (3) و دیگران از علماء شما از ابو هریره نقل نموده اند که در میان بنی اسرائیل رسم بود همگی با هم بدون ساتر عورت در آب می رفتند خود را شستشو می دادند، در حالتی که به عورتهای هم نظر می نمودند و این عمل در میان آنها عیب نبود فقط حضرت موسی در میان آنها تنها بآب می رفت که کسی عورت او را نبیند. بنی إسرائیل می گفتند، علت آنکه موسی تنها بعمل تغسیل می رود و از ما دوری می نماید آنست که صاحب نقص است و قطعاً فتق دارد، نمی خواهد ما او را ببینیم.

روزی حضرت موسی به کنار آبی رفت که غسل بنماید. لباس ها را در آورده، بالای سنگی گذارد و رفت در میان آب،ففر الحجر بثوبه فجمح موسی بأثره یقول ثوبی حجر ثوبی حجر حتی نظر بنوا اسرائیل الی سوأه موسی فقالوا و الله ما بموسی من بأس فقام الحجر بعد حتی نظر الیه فأخذ موسی ثوبه فطفق بالحجر ضربا فو الله ان بالحجر ندبا سته او سبعه.!! ؛ یعنی سنگ با لباس موسی فرار نمود. موسی در عقب او می رفت و می گفت

____________________

1- صحیح بخاری، ج1، ص73.

2- صحیح مسلم، ج7، ص97.

3- مسند احمد، ج2، 315.

۱۸۶

لباسم ای سنگ، لباسم ای سنگ (یعنی لباسم را کجا می بری؟) آن قدر سنگ رفت و موسی بدون ساتر عورت در عقبش رفت تا آنکه بنی اسرائیل بعورت جناب موسی نظر نمودند و گفتند: بخدا قسم موسی نقصی ندارد؛ یعنی فتق ندارد! آنگاه سنگ از زمین برخاست و جناب موسی لباس ها را گرفت پس از آن با تازیانه سنگ را زد بقسمی که شش یا هفت مرتبه سنگ ناله نمود!

شما را به خدا انصاف دهید یک همچو عملی اگر با یکی از شماها آقایان محترم بشود چقدر رکاکت دارد که بدنبال لباستان برهنه در میان مردم بروید که عورت شما را ببینند(بر فرض اگر چنین پیش آمدی بشود، آدمی کناری می نشیند تا بروند و لباس او را بیاورند نه آنکه بدون ساتر عورت در میان مردم برود تا عورت او را ببینند.)

آیا عقل باور می کند چنین عملی از مثل موسی کلیم اللّه ظاهر شده باشد؟ آیا باور می شود که سنگ جامد حرکت بنماید و لباسهای موسی را ببرد؟

سید عبد الحی : آیا حرکت سنگ بالاتر است یا اژدها شدن عصا؟ حرکت سنگ بالاتر است یا معجزات نه گانۀ که خداوند خبر می دهد؟

داعی : به مثل معروف خوب وردی آموخته اید لیک سوراخ دعا گم کرده اید، آقای عزیز ما منکر معجزات انبیاء نیستیم بلکه بحکم قرآن مجید مؤمن بمعجزات و خرق عادات هستیم ولی تصدیق بفرمائید که صدور معجزات و خرق عادات در مقام تحدّی می باشد که خصم را در مقابل صدور آن عمل عاجز و حق را ظاهر نماید. آیا در این عمل چه تحدّی و ظهور حقی بوده جز آنکه فضاحتی بمیان آمده و عورت پیغمبر خدا در میان خلق ظاهر گردیده.

سید عبد الحی : کدام حق بالاتر از آن بوده که حضرت موسی را تبرئه نماید که مردم بدانند فتق ندارد؟

داعی : بر فرض که جناب موسی صاحب فتق بوده، چه ضرری به مقام نبوّت داشته؟ آنچه برای پیغمبران نقص است، نواقص ذاتی است از قبیل کوری و کری و أحول بودن یا شش انگشتی و چهار انگشتی و لب شکری (باصطلاح) یا فالج و شل مادر زاد بودن و امثال اینها و إلاّ نقایص جسمانی که بواسطۀ امراض پیدا می شود مانند کوری یعقوب و شعیب پیغمبر در اثر گریه بسیار و جراحات بدن

۱۸۷

ایوب و شکستگی سر و دندان پیغمبر خاتم در جنگ احد و امثال اینها، ضرری بمقام نبوت نمی رساند.

فتق هم یکی از امراض جسمانی است که برای آدمی بعدها پیش می آید. چه اهمیتی داشته که بخواهد او را تبرئه نماید بظهور خرق عادت و معجزه ای که منجر بهتک حرمت و کشف عورت پیغمبر خدا شود که بنی اسرائیل عورت او را ببیند؟

آیا این خبر از خرافات و موهومات نیست که بگویند جناب موسی بدون ساتر عورت بدنبال لباس برود و به قدری عصبانی شود که سنگ را بزند به قسمی که شش یا هفت مرتبه سنگ ناله بزند؟ یا للعجب پیغمبر خدا نداند که سنگ چشم و گوش و حسّ تأثری ندارد که او را بزند و ناله جماد را بلند کند!- نعوذ باللّه من هذه الخرافات.

سیلی زدن موسی به صورت ملک الموت

برای آنکه جناب آقا سید عبد الحی در مقام دفاع از ابو هریره و یا بخاری و مسلم که بی فکر این قبیل مجعولات خرافی را نقل نموده اند بر نیاید، به یک خبر مضحک تر اشاره می نمایم تا آقایان محترم قطع نمایند که صحاح آنها آن قسمی نیست که درباره آنها غلو نموده اند.

بخاری(1) در صحیح خود خبر خرافی عجیبی را نقل نموده یکی در بابمن أحب الدفن فی الارض المقدسه من ابواب الجنائز و دیگر در باب وفات موسی جلد دوم با اسناد صحیحه(بعقیده او)از ابو هریره و نیز مسلم درصحیح (2) خود در باب فضائل موسی ایضاً از ابو هریره که گفت:

جاء ملک الموت الی موسیعليهما‌السلام فقال: له اجب ربک، فلطم موسی عین ملک الموت ففقأها! فرجع الملک الی الله تعالی فقال: انک ارسلتنی الی عبد لک لا یرید الموت، ففقأ عینی.قال:فرد الله الیه عینه و قال: ارجع الی عبدی فقل: الحیاه ترید فان کنت ترید الحیاة

____________________

1- صحیح بخاری، ج2، ص92.

2- صحیح مسلم، ج7، ص100.

۱۸۸

فضع یدک علی متن ثور فما توارت بیدک من شعره فإنک تعیش بها سنه .(1)

و امام أحمد حنبل درمسند (2) و محمّد بن جریر طبری درتاریخ (3) خود ضمن ذکر وفات حضرت موسی، همین خبر را از أبو هریره نقل نموده اند بزیادتی آنکه زمان موسی، ملک الموت برای قبض روح بندگان، ظاهر و علنی می آمد، ولی بعد از آن زمان که موسی سیلی بر صورت او زد و چشمش کور شد، برای قبض روح خلایق مخفیانه و پنهانی می آید (برای آنکه می ترسد مردم جاهل هر دو چشمش را کور نمایند!!!)

(جمع کثیری شدیداً خندیدند).

اینک من از آقایان انصاف می خواهم این خبر از خرافات و موهومات نیست که شما از شنیدنش خنده می نمائید و من تعجب از نویسندگان و نقل کنندگان چنین خبر می نمایم. که فکر ننموده مطالب خرافی و موهوم را چگونه بزیر قلم آورده اند؟!

انصاف موجب بینایی و اسباب سعادت است

آیا عقل هیچ ذی عقلی قبول می نماید که پیغمبر اولوالعزمی مانند موسی کلیم اللّه العیاذ باللّه آن قدر بی معرفت و خشن باشد که عوض اطاعت امر پروردگار رسول او را چنان محکم سیلی بزند که چشمش را کور بنماید؟

شما را به خدا اگر کسی بگوید که جناب حافظ را شخص بزرگی دعوت مهمانی نموده، عوض قبول دعوت قاصد و پیام آورنده را حافظ سیلی زده و

____________________

1- ملک الموت خدمت موسی رسید، عرض کرد: اجابت کن پروردگارت را؛ پس جناب موسی چنان سیلی به چشم ملک الموت زد که چشم او کور گردید و بصورتش ریخت. پس برگشت بسوی پروردگار عرض کرد مرا فرستادی به سوی بنده خودت که اراده مردن ندارد و چشم مرا کور نمود پس خداوند چشم ملک الموت را برگرداند و فرمود: برگرد به سوی بنده من، پس بگو اگر زندگانی دنیا را طالب هستی، دست خود را بر پشت گاوی بگذار؛ پس هرچه مو به دستت آمد به شماره هر یک آنها یک سال زندگانی خواهی نمود.

2- مسند احمد، ج2، ص315.

3- تاریخ طبری، ج1، ص305.

۱۸۹

چشمش را کور نموده، شما خنده نمی کنید حافظ نمی فرماید: این مطلب توهین بمن است چه آنکه پس از یک عمر تحصیل علم و تزکیه نفس، آن قدر معرفت پیدا ننمودم که بفهمم پیام آورنده تقصیری ندارد و علاوه بر آنکه احترام به من نموده و از طرف شخص بزرگی مرا به مهمانی خوانده؛ از هیچ آدم پست جاهل قسیّ القلبی چنین عملی صادر نمی گردد تا چه رسد به کلیم اللّه، پیغمبر اولو العزم که اولی و احق به معرفت اللّه است. چگونه ممکن است پیغام دعوت پروردگار را نادیده گرفته، به علاوه ملک پیام آورنده را که هیچ گناهی جز آوردن پیام نداشته، سیلی بزند و چشم او را کور بنماید!

غرض از ارسال رسل هدایت بشر و بازداشتن آنها است از افعال حیوانیت که در تحت تأثیر نفس حیوانی قرار نگیرند و آثار سبعیّت از آنها صادر نگردد.

ظلم و تعدّی حتّی بحیوانات از یک بشر جاهل بی معرفت قبیح است تا چه رسد از پیغمبر اولوالعزم، آن هم نسبت بمقام ملک مقرّبی که رسول و پیام آورنده پروردگار باشد.

هر شنونده ای می فهمد که چنین خبری جعل و بهتان است و جعل کنندگان چنین خبری قطعاً غرضی نداشتند، جز عدم ادراک و اهانت بمقام نبوّت و یا کوچک و خوار نمودن انبیاء عظام را دو نزد جامعۀ بشر.

داعی از امثال ابو هریره تعجّبی ندارم، چه آنکه او آدمی بوده است که علمای خودتان نوشته اند برای شکم پر نمودن از سفره چرب و شیرین معاویه، خبرها جعل نموده و خلیفه عمر برای جعل خبر او را تازیانه زد به قسمی که پشت او خون آلود گردید. ولی تعجب داعی از آن اشخاصی است که واجد مقام عالی علم و دانش بوده چگونه فکر نکرده، امثال این اخبار خرافی را در کتابهای خود ثبت نموده و دیگران از علماء امثال جناب حافظ هم این نوع کتابها را تالی تلو کلام اللّه قرار داده و بدون مطالعه و تأمل بگویند:هما اصح الکتب بعد القرآن!

پس وقتی در کتب عالیه خودتان چنین اخبار خرافی مندرج است، حق ندارید زبان اعتراض بکتب شیعه و اخباری که در آنها درج است و غالباً قابل توجیه و تأویل می باشند، باز نمائید.

معذرت می خواهم خیلی حاشیه رفتم -الکلام یجر الکلام - برگردیم به اصل

۱۹۰

مطلب و در اطراف خبری که شما نقل نمودید بحث نمائیم و ببینیم که آیا چنین خبری قابل حلّ است یا خیر؟

بدیهی است که هر عالم صالح منصفی وقتی باین قبیل خبرهای واحد و مبهم بر می خورد (که در کتب ما و شما بسیار است)، در مقابل هزارها اخبار صحیح السّند و صریح العبارة اگر قابل اصلاح است، اصلاح می کند و الاّ مطرودش می دارد و یا لا اقل در مقابل آنها سکوت می نمایند. نه آنکه آنها را حربه تکفیر قرار داده و حمله ببرادران دینی خود نمایند!

الحال در خود این خبر هم چون تفسیر صافی موجود نیست و از سلسله سندش بی خبریم و نمی دانیم در کجا و چه گونه نقل نموده و آیا خود بیانی در اطراف آن نموده یا نه. بایستی دقت کنیم ببینیم قابل اصلاح است یا خیر.

داعی : با فکر ضعیفم در اطراف این خبر همچو تصوّر می نمایم که فرمودۀ آن حضرت یا محمولست بر قاعدۀ معروفه ما بین متکلّمین که علم تام به معلول علم تام به علّت است؛ یعنی همین که امام را من حیث انّه امام شناخت البته خدا را شناخته است.

و یا محمول بر مبالغه است مانند کسی که بگوید: هر کس وزیر اعظم را بشناسد او است کسی که پادشاه را شناخته؛ و قرینه بر این مبالغه نصّ سوره توحید و سایر آیات قرآنیه و اخبار کثیره ای است که از خود أبا عبد اللّه الحسین و سایر أئمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین در اثبات توحید خالص رسیده.

پس می توان گفت: مقصود از این خبر آنست که شناختن امام از اعظم عباداتی است که غایت خلقت جنّ و انس بوده. همین است معنی؛محالّ معرفه الله (1) در زیارت جامعه مأثوره از أئمۀ طاهرینعليهم‌السلام .

و ممکن است قسم دیگری هم معنی کنیم، چنانچه محقّقین در این قبیل امور معنی نموده اند که فاعل هر فعل و بانی هر بنایی را از استحکام فعل و بنای وی می توان شناخت، پس هر بنا و اثر وی خود یک دلیل کاملی است بر یک جهتی از جهات وی.

چون رسول خدا و آل طاهرینش - صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین- جمیع

____________________

1- دل هایی که محل معرفت خداست.

۱۹۱

مقامات، امکان اشرف را دارا بودند، لذا اثری محکم تر و مخلوقی جامع تر از آنها نبود.

پس راهی که به سوی معرفت خدا واضح تر و جامع تر از ایشان باشد، وجود نداشته، پس محلّ معرفت خدا که حق معرفت ممکنه باشد از برای بندگان خدا نیست، مگر ایشان.

پس کسی که ایشان را شناخته، خدا را شناخته؛ چنانچه خودشان فرمودند: بنا عرف الله و بنا عبد الله؛ یعنی بوسیله ما خدا شناخته می شود و بوسیله ما خدا عبادت کرده می شود.

یعنی: طریق معرفت و عبادت حق تعالی در دست ما است. خلاصه راه منحصر بفرد برای شناسائی خدای تعالی این خاندان جلیل می باشند و اگر بی رهبری این خانواده بشر بخواهد راه پیدا کند، در وادی ضلالت، حیران و سر گردان گردد و بسیار نادر است گم گشتۀ وادی ضلالت و حیرت بدون دلیل بسر منزل سعادت برسد.

بهمین جهه است که در حدیث مجمع علیه فریقین وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا أیها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم بهما لن تضلوا کتاب الله عز و جل و عترتی اهل بیتی .(1)

حافظ : اختصاص بهمین یک خبر ندارد که شما در مقام اصلاح برآیید؛ بلکه در تمام ادعیه وارده در کتب شما نمونه ای از آثار شرک و کفر دیده می شود از قبیل طلب حاجت نمودن از امامان بدون توجه بذات پروردگار عالمیان و این خود دلیل کامل شرک است که از غیر خدا حاجت بطلبند.

داعی : از جناب عالی بسیار بعید بود که تبعاً للاسلاف بچنین کلام سخیف بی جائی تکلم نمائید. واقعاً خیلی بی انصافی می نمائید یا توجه ندارید که چه می فرمائید یا به معانی شرک توجه ننموده،

____________________

1- ای مردم! من می گذارم در میان شما دو چیزی را که اگر از آن دو بگیرید (یعنی ما یحتاج خود را) هرگز گمراه نشوید. یکی کتاب خدای عز و جل و دیگری عترت و اهل بیت من اند.(سنن ترمذی، ج5، ص328- الخلاف، ج1، ص27).

۱۹۲

بیان می کنید! متمنی است اول معنی شرک و مشرک را بیان نمائید تا کشف حقیقت شود.

نسبت شرک دادن به شیعه

حافظ : مطلب بقدری واضح است که گمان نمی کنم محتاج به توضیح باشد، بدیهی است با اقرار به خداوند بزرگ، توجه نمودن بغیر خدای تعالی شرک است و مشرک کسی است که روی بغیر خدا نموده و طلب حاجت از او بنماید.

جامعه شیعه بنابر آنچه مشهود است ابداً توجهی بخدا ندارند و تمام تقاضای خود را از امامان خود می نمایند بدون اینکه نام خدا را ببرند؛ حتی می بینم فقراء شیعه در معابر و درب خانه ها و دکانها که می آیند، می گویند: یا علی یا امام حسین یا امام رضای غریب یا حضرت عباس. یک مرتبه شنیده نشده یا الله بگویند؛ اینها خود دلیل شرک است که جامعه شیعه ابداً توجهی به خدا ندارند، بلکه تمام توجه خود را بغیر خدا می نمایند.

داعی : نمی دانم این نوع گفتار شما را حمل بر چه معنائی بنمایم؟ آیا دلیل بر لجاج است که عمداً سهو می نمائید یا دلیل بر عدم توجه شما بحقایق است امیدوارم اهل لجاج نباشید؛ چون یکی از شرایط عالم عامل، انصاف است. آن کس که حق را بداند ولی برای اثبات مرام و مقصد خود حق کشی نماید، انصاف ندارد و کسی که انصاف ندارد، عالم بلا عمل است و در حدیث است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:العالم بلا عمل کالشجر بلا ثمر (1)

چون مکرّر بین جملات خود پیوسته جملات شرک و مشرک بر زبان جاری می نمائید و اصراری دارید که با دلائل پوچ و بی مغز خودتان، شیعیان موحّد را مشرک معرّفی نمائید و ممکن است بیانات شما در عوام بی خبر برادران اهل تسنّن مؤثر واقع شود و شیعیان را مشرک بدانند (چنانچه تا بحال در آنها اثر سوء بخشیده) ولی همین آقایان شیعیان محترم حاضر در مجلس در اثر بیانات شما کاملاً عصبانی و ناراحت هستند و شما را یک عالم مغرض و مفتری می دانند؛ چه آنکه به عقاید

____________________

1- عالم بی عمل ماندن درخت بی میوه می باشد.(الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج18، ص328)

۱۹۳

خود توجه دارند و می دانند که هیچ یک از این کلمات شما در آنها وجود ندارد پس در کلمات و بیانات خود سعی فرمائید یک نوع جملاتی اداء نمایید که صده مطلب بر آنها واضح و قلوبشان بشما جذب گردد.

ناچارم برای روشن شدن اذهان ساده آقایان حاضرین و غایبین برادران اهل تسنّن چنانچه اجازه فرمائید باقتضای وقت مجلس مختصری در اطراف شرک و مشرک آنچه را که عقیدۀ محقّقین حکماء و فقهاء و علماء بزرگ اسلام است؛ از قبیل: علاّمۀ حلّی و محقّق طوسی و علاّمۀ مجلسی رضوان اللّه علیهم که از نوابغ و مفاخر علماء شیعه هستند و دیگران از حکماء و ارباب تحقیق مانند صدر المتالهین شیرازی و ملاّ نوروز علی طالقانی و حاجی ملا هادی سبزواری و دو صهر با عظمت صدر، مرحومین فیض کاشانی و فیّاض لاهیجانی قدّس اللّه اسرارهم استخراجا از آیات قرآنیه و دساتیر عالیه أئمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین بعرضتان برسانم تا آقایان جلساء محترم گمان نکنند معنی شرک همانست که آقا مغلطه کاری می فرمایند.

حافظ : (با عصبانیت) بفرمایید.

نواب : قبله صاحب، چون وضع این مجلس برای فهم بی سوادان است، چنانچه قبلاً هم عرض و تقاضا نموده ام، تمنا داریم در فرمایشاتتان نهایت درجه رعایت سادگی را بفرمایید، فقط نظرتان بآقایان علماء و جواب مطابق فهم آنها نباشد رعایت اکثریت اهل مجلس بالخصوص اهالی هند و پیشاور که اهل لسان نیستند ،لازم است مستدعی است، مطالب پیچیده و مشکل نفرمایید.

داعی : جناب آقای نواب یادآوری های شما مورد توجه است و اختصاص به این مجلس ندارد؛ بلکه قبلاً هم عرض کردم عادت داعی بر اینست در هر مجلسی که عدّه ای از عوام و بی خبران حاضر باشند، قطعاً روی سخن را بخواص معطوف نمی دارم؛ چه آنکه غرض از ارسال رسل و انزال کتب، جلب نظر بی خبران است و البته این منظور عملی نمی شود مگر آنکه حقایق همان قسمی که فرمودید، ساده و بلسان قوم بیان شود چنانچه در حدیث است رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۱۹۴

فرمود: نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم .(1)

البته تقاضای شما کاملاً اساسی و پیوسته مورد توجه داعی بوده، امید است بر وفق مرامتان بیش از پیش عمل نمایم و هرکجا غفلتی بی اراده از داعی بشود، متمنی است آقایان محترم یادآور شوید.

اقسام شرک

داعی : آنچه از خلاصه آیات قرآنیه و اخبار متکاثره و تحقیقات کاملۀ محققین از علماء و مخصوصا توضیحات مهمه ای که مرحومین صدر المتالهین و فاضل طالقانی داده اند، شرک بر دو قسم است و سایر اقسام شرک در این دو قسم مستتر است: اول شرک جلی و آشکار و دوم: شرک خفی و پنهان.

شرک جلی

شرک در ذات

شرک جلی و آشکار عبارت است از آنکه آدمی شریکی برای خدای متعال قرار دهد در ذات و یا صفات و یا افعال و یا عبادات. شرک در ذات آنست که در مرتبه الوهیت و ذات وحدانیت حق تعالی شریک قرار دهد و بلسان قال معترف گردد چون ثنویّه (بت پرستها) و مجوس که بدو اصل و مبدء نور و ظلمت یزدان و اهریمن قائلند؛ و نصاری که قائل به اقانیم ثلاثه گردیدند و ذات خداوندی را به سه قسمت أب و ابن و روح القدس تقسیم نمودند و به عقیده بعض از آنها عوض روح القدس مریم می باشد و از برای هر یک از این سه خاصیتی قائل شدند که آن دو ندارند و تا این سه با هم جمع نگردند، حقیقت ذات خداوندی بارز نگردد؛ چنانکه در آیه 73 سوره 5(مائده)انتقاد و ردّ قول آنها و اثبات وحدانیت خود نموده که( لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَهٍ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ) (2) .

____________________

1-ما جماعت پیغمبران با مردم به مقدار عقلهای آنها حرف می زنیم .( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج18، ص310- کافی، ج1،ص 23).

2- البته کافر گردیدند آن کسانی که خدا را یکی از سه خدا دانستند، یعنی سه خدا قائل شدند (اب و ابن و روح القدس را خدا گفتند) و حال آنکه جز خدای یگانه خدائی نخواهد بود.(سوره مائده، آیه 73).

۱۹۵

عقاید نصاری

این آیه شریفه حکایت است از قولنسطوریه و ملکائیه و یعقوبیه از فرق نصاری که آنها هم این عقیده را از ثنویه و بت پرستها گرفتند.(1) خلاصه نصاری مانند ثنویه و مجوس مشرک اند چون قائل باقانیم ثلاثه هستند؛ به عبارت واضح تر،می گویند: الوهیت مشترکست میان خدا و مریم و عیسی و بعقیده بعض از آنها خدا و عیسی و روح و هر یک از آنها الهند و اللّه جلّ جلاله یکی از آن سه می باشد و گویند: از اول خدایان سه بودند:اقنوم الاب، اقنوم الابن، روح القدس (به لسان سریانی اقنوم به معنی وجود و هستی است) و بعد از آن این سه اقنوم یکی شدند که آن مسیح است.

و شبهه ای نیست که با دلائل عقلیه و براهین نقلیه بطلان اتحاد ثابت و اتحاد حقیقی باین معنی محال است حتّی در غیر ذات واجب الوجود فلذا در آخر آیه می فرماید( وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ) ؛ یعنی نیست در وجود ذاتی واجب که مستحق عبادت باشد مگر خدای یگانه که موصوف است بوحدانیت محضه و متعالی از توهّم شرک، و مبدأ جمیع موجودات ممکنه آن ذات واحد بی همتا می باشد.

شرک در صفات

شرک در صفات آن است که صفات خداوند متعال از قبیل علم و حکمت و قدرت و حیات و غیر آنها را قدیم و زائد بر ذات باری تعالی بدانند مانند اشعریون که اصحاب ابی الحسن علی بن اسماعیل اشعری بصری می باشند؛ چنانکه اکابر علماء خودتان مانند علی بن احمد بن حزم الظاهری درفصل (2) و فیلسوف معروف اندلسی ابن رشد محمّد بن احمد درالکشف عن مناهج الادلّه فی عقاید الملّة (3) نقل نموده اند، معتقدند که صفات اللّه زائد بر ذات باری تعالی و قدیم می باشند.

پس هر کس صفات خداوندی را در حقیقت زائده بر ذات او -جلّ و علا- بداند؛ یعنی

____________________

1- مراجعه شود به کتاب(الوثنیه فی الدیانه النصرانیه)تألیف تنیر بیرونی.

2- فصل؛ ص207.

3- الکشف عن منهاج ادلة فی عقائد الملة، ص58.

۱۹۶

خدا را وصف کند بصفت عالمیّت یا قادریّت یا حکمت یا حیات و غیر آن و آن صفات را عین ذات حق تعالی نداند، مشرک است؛

چه آنکه کفو و قرین و هم سر از برای او در قدم ثابت نموده و حال آنکه جز ذات ازلی حق تعالی قدیمی در عالم وجود ندارد و صفات خداوندی عین ذات او می باشد مانند شیرینی و شکر و چربی و روغن که قابل تفکیک نیستند شیرینی و چربی شیء علی حده ای نیستند که بر ذات شکر و روغن وارد شده باشند همان وقتی که خداوند متعال شکر و روغن را خلق کرد شیرین و چرب آفرید اگر بنا شود شیرینی و چربی را از شکر و روغن بگیرند دیگر شکر و روغن نمی ماند.( وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ) (1) مثلها برای تقریب اذهان است تا متوجه شویم که صفات خداوندی زائد بر ذات باری تعالی نیست؛ وقتی گفتیم خدا، یعنی عالم حی قادر حکیم الخ.

شرک در افعال

و اما شرک در افعال آنست که خدا را در معنی و حقیقت متوحّد و متفرّد بالذات نداند؛ به این معنی که فردی یا افرادی از مخلوقات را مؤثّر یا جزء مؤثّر در افعال و تدابیر الهیّه بداند یا آنکه امور را بعد از خلقت مفوّض به خلق بداند: مانند آنچه یهود قائل بودند که خداوند خلق خلایق نمود و دیگر از تدبیر امور بازمانده و کار را بخلق واگذار نموده و خود به کناری رفته؛ لذا در آیه 64 سوره 5 (مائده)در مذمّت آنها فرموده:( وَ قٰالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشٰاءُ ) (2)

و مشرکین غلات که آنها را مفوّضه نیز خوانند قائلند که خداوند تفویض امور به امامان نموده آنها خلق می کنند و روزی می دهند.

____________________

1- اینها مثال هایی است که ما برای مردم میزنیم و جزء دانایان آن را درک نمی کنند. (سوره عنکبوت، آیه43).

2- یهود گفتند: دست خدا بسته شد (و دیگر تغییری در خلقت نمی دهد و چیزی از عدم بوجود نخواهد آمد). به واسطه این گفتار دروغ، دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند. بلکه دو دست خدا گشاده است (یعنی قدرت و رحمت او) و هر گونه بخواهد انفاق می کند.

۱۹۷

بدیهی است که در افعال خداوندی هر کس بهر طریقی کسی را ذی مدخل بداند بطریق جزء مؤثّر یا تفویض امور بانبیاء یا امم یا امامان یا مأمومین قطعا مشرک است

شرک در عبادت

و اما شرک در عبادت آن است که در موقع عبادت، توجّه ظاهر و یا نیّت دل را بغیر حقّ کند؛ مثلاً در نماز توجّه به خلق داشته باشد یا نذر می کند برای خلق کند و امثال ذلک از عباداتی که احتیاج به نیّت دارد، اگر نیّت در وقت عمل برای غیر خدا باشد مشرک است؛ زیرا صریحاً در آیه 110 سوره 18(کهف) منع از این نوع عمل (شرک) نموده که( فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَهِ رَبِّهِ أَحَداً ) (1)

در موقع عمل و عبادت باید توجه بغیر خدا ننماید صورت پیغمبر یا امام یا مرشد را در نظر نگیرد؛ باین معنی که ظاهر هر عمل از نماز و روزه و حج و خمس و زکاه و نذر و غیر آن از هر نوع عبادتی واجب یا مستحب برای خدا باشد ولی در دل و باطن توجّه به غیر خدا، یعنی برای شهرت و جلب نظر خلایق یا غیر آن باشد، چون که ریای در عمل؛ به لسان اخبار، شرک اصغر خوانده شده است که تباه کننده عمل هر عاملی است؛ چنانچه در خبر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود:اتقوا الشرک الاصغر ؛(2) یعنی بپرهیزید از شرک کوچک عرض کردند: “یا رسول اللّه، شرک کوچک کدام است؟” فرمود: “الرّیاء و السمعه”؛ ریا و سمعه شرک اصغر است.

و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود:انّ اخوف ما اخاف علیکم الشرک الخفی ایاکم و الشرک السر فانّ الشرک اخفی فی امّتی من دبیب النمل علی الصفا فی اللیله الظلماء (3)

____________________

1-هر کس به لقای (رحمت) پروردگار امیدوار است باید نیکوکار شود یعنی عمل پاک پسندیده بنماید و هرگز در پرستش و عبادات خدا احدی را با او شریک نگرداند .

2- تفسیر ثعلبی، ج6، ص204.

2-بدترین چیزی که من می ترسم بر شما شرک پوشیده و پنهان است؛ پس از شرک سر و پنهان دور باشید که شرک، پوشیده تر است در امت من از نرم رفتن مورچه بر سنگ نرم در شب تاریک .(الدر المنثوذ، ج4، ص257).

۱۹۸

آن گاه فرمود: هر کس نماز به ریا کند، مشرک است هر کس روزه بریا گیرد یا صدقه بریا دهد یا حج به ریا کند، یا اعتاق به ریا کند مشرک باشد. (و البته این نوع اخیر چون مربوط بامور قلبیه است مشمول شرک خفی هم می شود)

حافظ : ما از فرمایش خودتان اتخاذ سند می کنیم که فرمودید: اگر کسی نذر برای خلق کند مشرک است. پس شیعیان مشرکند، برای آنکه همیشه نذر برای امام و امام زاده می کنند چون نذر برای غیر خدا است البته شرک است.

در باب نذر

داعی : قاعده عقل و علم و منطق اینست که در عقاید هر قوم و ملّتی اگر بخواهند قضاوت کنند، از روی اقوال و یا افعال قوم بی سواد و بی خبر قضاوت نمی کنند، بلکه بررسی کامل در قوانین آن قوم و کتب مضبوطه آنها می نمایند. آقایان محترم هم که می خواهید بررسی دقیق در عقاید شیعیان بنمایید، به اقوال و افعال عوام بی خبر شیعه نبایستی توجه نمائید که اگر فقراء بی سواد در کوچه ها گفتند یا علیعليهم‌السلام ، یا امام رضاعليهم‌السلام ، شما آن گفتار را دلیل بر شرک آنها و یا تمام شیعه قرار بدهید یا اگر عامی محض ندانسته نذر برای امام و یا امام زاده بنماید، شما آن را مدرک غلبه بر خصم قرار دهید؛ زیرا افراد بی سواد و لاابالی در عوام هر قوم پیدا می شوند.

ولی اگر شما مردمان بی غرض و در پی بهانه و عیب جوئی نیستید و می خواهید بررسی عاقلانه بنمایید، به کتب فقهیّۀ شیعه که در دسترس عموم است، چاپی و خطّی در همۀ کتابخانه ها موجود است، مراجعه نمائید.

چنانچه کتب فقه استدلالی و رسائل عملی را مطالعه نمایید، خواهید دید که در فقه جعفری، علاوه بر اینکه طریقی به سوی شرک وجود ندارد، دستورات خرافی هم ندارد بلکه لبّ لباب توحید از بطون فقه جعفری بارز و آشکار است.

شرح لمعه و شرایع در تمام کتابخانه ها موجود است؛ مطالعه نمایید. در همین باب نذر، و نیز در تمام رسائل عملیه، فتاوای جمیع فقهاء شیعه است که چون نذر بابی از ابواب عبادات است، در التزام به عملی برای خدا حتما در موقع نذر بایستی دو شرط منظور گردد که اگر یکی از آن دو نباشد، نذر منعقد نمی شود:اول، نیّت

۱۹۹

مقارن با عمل؛ دوم، صیغه بهر لسانی باشد.

همین که مسلمان فهمید که نذرش صورت حقیقت پیدا نمی کند مگر بوجود این دو شرط، سعی می کند اول معنای این دو شرط و چگونگی آنها را بفهمد و بعد نذر نماید

وقتی در مقام سؤال از فقیهی یا مطالعۀ رساله ای بر آمد، می فهمد که اوّلا باید نیّت در تمام عبادات مخصوصاً در نذر للّه و فی اللّه و طلباً لمرضات اللّه باشد.پس نیّت برای غیر خدا بکلّی از بین می رود.

شرط دوم که تتمیم شرط اول و تثبیت کننده آن می باشد، آن است که نذرکننده حتماً باید در موقع نذر صیغه بخواند و در صیغه تا نام خدا نباشد صیغه جاری نمی شود.

مثلاً می خواهد نذر روزه بنماید باید بگوید:للّه علیّ ان اصوم ؛ یا می خواهد ترک شراب کند، باید بگوید:للّه علیّ ان اترک شرب الخمر ؛

و به همین طریق است تمام نذورات؛ و چنانچه اجرای صیغه عربی برای فارسی زبان یا هندی زبان یا غیر آنها میسور نباشد، می توانند بزبان خود اهل هر قوم و ملّت اجراء صیغه بنمایند بشرط آنکه معنای آن مرادف با صیغۀ مزبوره باشد.

و اگر در نیّت غیر خدا باشد یا دیگری را از زنده یا مرده با نام خدا داخل کند، خواه نام پیغمبر یا امام یا امام زاده باشد، قطعاً آن نذر باطل است و اگر عمداً از روی علم این عمل را بنماید، مشرک است؛ چه آنکه صریحاً در آیه مذکوره فرماید:( وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ) .(1)

البته بر اهل علم لازم است که بی خبران را بفهمانند که نذر باید حتماً بنام خدا و برای خدا باشد. چنانچه وعّاظ و مبلّغین پیوسته انجام وظیفه می نمایند. فقهای شیعه عموماً بیان دارند که نذر برای هر زنده یا مرده، و لو پیغمبر و امام باشد، باطل است و اگر عالماً عامداً بنماید شرک است. نذر را باید برای خدا بنمایند ولی در مصرفش مختارند بهر جا قرار بدهند. مثلاً نذر می کند گوسفندی برای خدا ببرد در فلان خانه یا معبد یا بقعه امام و یا امام زاده بکشد، عیب ندارد؛ نذر می کند پولی

____________________

1- هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.(سوره کهف، آیه110)

۲۰۰