شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387589 / دانلود: 11326
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

یا لباسی برای خدا بفلان سید ذریۀ رسول اللّه یا عالم یا یتیم یا فقیری بدهد، عیب ندارد.

ولی اگر نذر کند برای پیغمبر یا امام یا امام زاده یا عالم یا یتیم و بینوا حتماً باطل است و اگر از روی علم و تعمّد باشد، قطعاً شرک است.

وظیفه هر رسول و فقیه و عالم و واعظ و مبلّغ، نوشتن و گفتن است:( وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ) (۱)

و وظیفۀ مردم شنیدن و عمل کردن است.

اگر فردی یا افرادی در پی تعلیم و تعلّم وظایف دینی نروند و بوظایف دینی خود مطابق دستورات عمل ننمایند، نقصی به اصل آن عقیده و طریقه و دستور وارد نیست.

گمان می کنم بهمین مقدار از جواب کشف حقیقت شد تا بعدها آقایان محترم شیعیان را مشرک نخوانید و امر را بر عوام مشتبه نکنید.

شرک خفی

خوب است برگردیم به گفتار اولیه و مطلب را تمام کنیم. قسم دوم، شرک خفی و پنهان است و آن شرک در اعمال و ریا در طاعات و عبادات است.

فرق میان این نوع از شرک و شرک در عبادت که از اقسام شرک جلی، شماره نمودیم، این است که در شرک عبادت برای خدا شریک قرار می دهد و در مقام عبادت او را پرستش می کند. مثلاً در نماز اگر غیر خدا را در نظر بگیرند مثل آنکه باغوای شیاطین صورت مقام ولایت را در نظر آورند یا مرشدی را منظور بدارند، قطعاً آن عمل باطل و شرک محض است.

در عبادت، جز ذات حضرت احدیت، احدی در ذهن و فکر انسانی نباید بیاید و الاّ داخل در شرک جلی می باشد.

و از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود: یقول الله تعالی من عمل عملا صالحا اشرک فیه غیری فهو له کلّه و انا منه بریء و انا اغنی الاغنیاء عن الشرک .(۲)

____________________

۱- بر رسول جز ابلاغ رسالت کامل تکلیفی نخواهد بود؛ آیه ۵۴ سوره ۲۴ (نور).

۲- خدای تعالی می فرماید: کسی که عملی نماید و در آن عمل غیر مرا شریک قرار دهد، پس آن عمل به تمامی از برای او است و من از آن عمل یا عامل عمل بیزار هستم و من بی نیازتر از همه بی نیازانم از شرک. (جامع اسادات، ج۲، ص۲۹۰.)

۲۰۱

و نیز در خبر است که می فرماید:

کسی که نماز کند یا روزه بگیرد یا حج کند و نظرش آن باشد که مردم برای آن عمل او را مدح کنند، فقد اشرک فی عمله؛ پس بتحقیق شریک قرار داده است از برای خدا در آن عمل.

و نیز از حضرت امام به حق، ناطق، کاشف اسرار حقایق، جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام رسیده است که:لو انّ عبدا عمل عملاً یطلب به رحمه اللّه و الدار الآخره ثمّ ادخل فیه رضا احد من الناس کان مشرکا (۱)

دامنۀ شرک خفی بسیار وسیع است؛ در هر عملی به مختصر توجّهی که به غیر خدا بنمایند، مشرک می شوند.

شرک در اسباب

یکی از اقسام این شرک، شرک در اسباب است. چنانچه غالب مردم چشم امید و خوف باسباب و خلق دارند؛ این هم شرک است اما شرک مغفور.

مراد از شرک به اسباب، آن است که اثر را در اسباب بدانند؛ مثلاً خورشید، مؤثّر در تربیت اشیاء می باشد. اگر این اثر را از خود خورشید بدانند بدون توجه مؤثّر، شرک است و اگر أثر را از مؤثّر حکیم بدانند و خورشید را وسیلۀ افاضۀ فیض، ابداً شرک نیست. بلکه خود یک نوع از عبادت است؛ زیرا توجه به آیات حق، مقدمه توجه به حق است، کما اینکه در آیات بسیاری از قرآن مجید اشاره و امر به آن شده است که نظر به آیات الهی بنمایید، چون این نظرها خود مقدمه توجه بخدای متعال است.

و همچنین است توجّه به هر سببی از اسباب از قبیل نظر و توجه تاجر به تجارت و زارع به زراعت و فلاّح به فلاحت و کاسب به کسب و اداری به اداره و

____________________

۱- “اگر بنده ای عملی بنماید برای طلب رحمت خدا، و جزای آخرت، پس داخل کند دو آن عمل رضای یکی از مردم، را آن عمل کننده مشرک می باشد. ” (وسائل الشیعه، ج۱،ص۶۷- مستدرک الوسائل ، ج۱، ص۱۰۵).

۲۰۲

بالاخره شاغل هر شغلی به شغل و عمل خود اگر توجه استقلالی بنماید، مشرک است و اگر نظرش نظر سبب و اسباب باشد باین نیّت که لا مؤثر فی الوجود الا الله؛ یعنی اثر دهنده جز خدای متعال نیست، هیچ مانعی ندارد و شرک هم نمی باشد.

شیعه از هیچ راهی مشرک نیست

با این مختصر مقدّمه که مطلب واضح شد و اصول شرک و معانی و آثار او را بیان نمودیم، اینک اجازه بفرمایید از بیانات خود نتیجه بگیریم.که آیا شما از کدامیک از طرق شرک جلی و خفی که بیان نمودیم شیعیان را مشرک می دانید.

آیا در کجا و از کدام شیعه عارف یا عامی شنیده اید که در ذات و صفات و افعال حضرت باری جلت عظمته شریکی قائل باشند؟ یا در عبادت پروردگار معبود دیگری را در نظر داشته باشند.

یا در کتب اخبار و احادیث شیعه دیده اید که در باب اصول و فروع و عقاید، دستوری از بزرگان دین و ائمه و پیشوایان شیعه راجع به آثار طرق شرکی که عرض نمودم، رسیده باشد؟

اما راجع بشرک خفی و اقسام طرق آن، از قبیل عمل ریائی که برای خوش آیند و جلب نظر مردم عملی را بنمایند یا علاقه و امید باسباب پیدا نمودن، اختصاص به شیعیان تنها ندارد.

بلکه شیعه و سنّی همگی در عالم اجسام گرفتارند که به واسطه عدم معرفت و دانش و تزکیه نفس و توجه کامل، گاهی فریب وساوس شیطانی خورده، عمل ریایی می کنند یا سراپا غرق در اسباب می شوند و از اطاعت حقّ بیرون رفته و در اطاعت شیطان وارد می گردند. اگر چه در معنی، شرک به حق آورده بنابر آن چه عرض شد ولی از نوع شرک مغفور است و البته قابل عفو و اغماض می باشد. به مختصر توجّهی روحیّۀ آنها عوض می شود.

پس از چه راه شما شیعیان را مشرک می دانید و امر را بر عوام مشتبه می نمائید چنانچه الحال اشاره فرمودید.

حافظ : تمام فرمایشات شما صحیح است ولی عرض کردم، خود شما هم اگر دقت فرمائید تصدیق خواهید فرمود که حاجت از امامان خواستن و توسّل بآنها نمودن خود شرک است چون ما احتیاجی به واسطه بشری نداریم هر زمان که

۲۰۳

توجهی بحق نمائیم نتیجه حاصل می گردد.

داعی : خیلی محلّ تعجب است که مثل شما عالم منصف فکور! چرا باید تحت تأثیر عادات اسلاف بدون تحقیق قرار گرفته و چنین بیانی بفرمایید! گویا جناب عالی خواب بودید و یا توجهی بعرایض داعی نداشتید که بعد از ذکر این مقدمات و گفتار که تشریح مطالب نمودم، باز می فرمائید حاجت از امامان خواستن شرک است.

عزیزم مگر مطلق حاجت خواستن از خلق شرک است اگر چنین باشد پس تمام خلایق مشرکند و ابدا موحّدی یافت نگردد. اگر حاجت طلبیدن از خلق و تقاضای کمک نمودن از آنها شرک باشد، پس انبیاء چرا از خلایق کمک می طلبیدند؟ خوب است آقایان قدری در آیات قرآن مجید دقت فرمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود.

آوردن آصف تخت بلقیس را نزد سلیمان

مقتضی است به آیات ۳۸ تا ۴۰ سوره ۲۷(نمل)توجه نمائید که می فرماید:( قٰالَ یٰا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ( ۳۸ ) قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ( ۳۹ ) قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی ) (۱)

بدیهی است تخت بلقیس با آن عظمت را از منازل طولانی قبل از چشم برهم زدن نزد سلیمان آوردن، کار مخلوق عاجز نیست و مسلّم است که این امریست بر خلاف عادت و جناب سلیمان با علم باینکه این عمل قدرت خدایی می خواهد، از خداوند درخواست آوردن تخت را ننمود. بلکه از مخلوق عاجز

____________________

۱- جناب سلیمان به حضار مجلس گفت: “کدامیک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه نزد من آید و تسلیم امر من شود خواهید آورد؟” از آن میان عفریت جن گفت: “من چنان در آوردن تخت او قادر و امینم که پیش از آنکه تو از جایگاه(قضاوت)خود برخیزی، آن را به حضور آورم.” و آن کس که به بعض از علم کتاب الهی دانا بود(یعنی آصف بن برخیا که دارای اسم اعظم بود)گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی، تخت را بدینجا آورم! چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد، گفت: “این توانائی از فضل خدای من است.”

۲۰۴

تقاضای حاجت و کمک نمود.و از حاضرین مجلس خود خواست که آن تخت با عظمت را برای او حاضر نمایند. پس خود این تقاضا نمودن جناب سلیمان از مخلوق عاجز که “کدامیک از شما می توانید با قوه خدا داده بشما این امر را عملی نمائید و تخت بلقیس را قبل از آمدن خودش نزد من حاضر نمایید؟” می رساند مطلق حاجت خواستن از خلق، شرک نمی باشد. خداوند دنیا را دار اسباب قرار داده، شرک هم امر قلبی است؛ اگر کسی را که حاجت از او می طلبد خدا و یا شریک خدا نداند، ابداً مانعی ندارد تقاضای حاجت از او بنماید. چنانکه این عمل نزد عموم متداول است که پیوسته بدر خانۀ زید و بکر و عمرو می روند و تقاضای کمک می کنند بدون آنکه اسم خدا را بر زبان آورند.

پس اگر مریضی درب منزل طبیب و دکتر برود و بگوید: آقای دکتر بدادم برس. درد و مرض مرا کشت. آیا این مریض مشرک است؟ اگر غریقی در میان دریا فریاد بزند مردم بدادم برسید نجاتم بدهید، بدون اینکه نام خدا را ببرد مشرک است؟ یا اگر ظالمی، مظلوم بی گناهی را تعقیب نمود، مظلوم رفت در خانه وزیر اعظم گفت: آقای وزیر بدادم برس دستم، به دامنت، من جز تو امیدی ندارم؛ مرا از دست این ظالم نجات بده مشرک است؟ اگر دزدی بخانۀ کسی بقصد جان یا مال یا ناموس او برود و او در بالای بام از همسایگان خود طلب کمک نماید و رسماً بگوید: ای مردم بدادم برسید، نجاتم بدهید و ابداً اسم خدا را در آن ساعت بزبان جاری نکند، مشرک است؟

قطعاً جواب منفی است و احدی از عقلا این نوع از مردم را مشرک نمی خوانند و اگر مشرک بخوانند یا نادانند و یا غرض ورزی نموده اند!

آقایان محترم! انصاف دهید؛ مغلطه کاری ننمائید! جامعه شیعه عموماً متفقند اگر کسی آل محمّد را خدایان خود بداند یا آنها را شریک در ذات و صفات و افعال خدایی بداند، قطعاً مشرک است و ما از آنها بیزاری می جوییم.

اگر شما شنیده اید شیعیان در گرفتاریها می گویند: یا علی ادرکنی؛ یا حسین ادرکنی؛ معنای آن این نیست که یا علی الله ادرکنی-یا حسین الله ادرکنی بلکه چون دنیا

۲۰۵

دار اسباب است کهابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها (۱) آن خاندان جلیل را وسیله و اسباب نجات می دانند و به وسیله آنها توجّه بخدای متعال می جویند.

حافظ : چرا مستقلاً از خدا طلب حاجت نمی نمایند که بدنبال وسیله و واسطه می گردند؟

داعی : توجّه استقلالی ما در طلب حوائج و دفع هموم و غموم نسبت بذات یگانه پروردگار محفوظ است. ولی قرآن مجید که سند محکم آسمانی است ما را هدایت می نماید که با وسیله باید بدرگاه با عظمت او رفت چنانچه در آیه ۳۵ سوره ۵(مائده)می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ ) .(۲)

آل محمد وسایط فیض حق اند

ما شیعیان، آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین را مستقل در حلّ و عقد امور نمی دانیم، بلکه آنها را عباد صالحین و واسطۀ فیض از مبدأ فیّاض می دانیم و توسّل ما بآن خاندان جلیل بر حسب دستور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

حافظ : در کجا نبی مکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور توسّل بآنها را داده و از کجا معلوم شده که مراد از وسیله، در آیه آل محمّدند؟

داعی : در بسیاری از اخبار امر فرموده که برای نجات از مهالک، متوسّل بعترت و اهل بیت من شوید.

حافظ : ممکن است از آن اخبار اگر در نظر دارید برای ما بیان فرمایید!

داعی : اما اینکه فرمودید از کجا معلومست که مراد از وسیله، عترت و اهل بیت پیغمبرند، اکابر علماء شما از قبیل حافظ ابو نعیم اصفهانی درنزول القرآن فی علیّ (۳) و حافظ أبو بکر شیرازی در ما نزل من القرآن فی علیّ و امام احمد ثعلبی درتفسیر (۴) خود نقل می نمایند که مراد از وسیله در آیه شریفه، عترت و اهل بیت

____________________

۱- خداوند واقع شدن امور را نمیپذیرد مگر اینکه اسباب آن امور واقع شود.

۲- ای اهل ایمان از خدا بترسید (و بوسیلۀ اولیاء حق) توسل جوئید به خدای متعال. یعنی با وسیله بدرگاه با عظمت او بروید تا بنتیجۀ کامل برسید.

۳- نزول القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۲۲۸.

۴- تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۵۹.

۲۰۶

پیغمبرند؛ چنانچه اخبار بسیاری از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باب رسیده.

و ابن أبی الحدید معتزلی که از اشراف علماء شما می باشد درشرح نهج البلاغه (۱) خطبه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراعليها‌السلام سلام اللّه علیها را در قضیّۀ غصب فدک در حضور مهاجر و انصار، نقل نموده که در اول خطبه بی بی مظلومه اشاره به معنای این آیه می فرماید به این عبارت:

و احمد الله الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السماوات و الارض الیه الوسیله و نحن وسیلته فی خلقه (۲)

حدیث ثقلین

از جمله دلایل متقنه بر جواز تمسّک و توسّل و پیروی آل محمّد و عترت طاهره از اهل بیت رسالت، حدیث شریف ثقلین است که با اسناد صحیحه عند الفریقین (شیعه و سنّی) به حد تواتر رسیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی (۳)

حافظ : گمان می کنم اشتباه فرمودید که این حدیث را صحیح الاسناد و متواتر خواندید، برای آنکه این مطلب در نزد اکابر علمای ما غیر معلوم است و دلیل بر این معنی آنکه شیخ بزرگوار ما قبله و کعبۀ سنّت و جماعت محمّد بن اسماعیل بخاری در صحیح معتبر خود که بعد از قرآن کریم، اصح کتب می باشد، ذکر ننموده!

داعی : اوّلا آنکه داعی اشتباه ننمودم بلکه صحّت اعتبار این حدیث شریف در نزد علمای خودتان مسلّم است حتّی ابن حجر مکّی با کمال تعصّبی که دارد، اعتراف به صحّت این حدیث نموده. مقتضی است برای روشن شدن فکرتان مراجعه نمائید به آخر فصل دومصواعق محرقه (۴) ذیل آیه چهارم از باب ۱۱ پس از اینکه نقل اخبار از ترمذی(۵)

____________________

۱- شرح نهج البلاغه،ج۱۶، ص۳۴۵.

۲- حمد می کنم خدای را که از پرتو نور عظمتش بندگی می کنند اهل آسمانها و زمینها و هدف تمام وسائل ذات اقدس او است و مائیم وسیله در میان خلق.

۳- اگر تمسک بآن جوئید هرگز گمراه نشوید بعد از من.

۴- صواعق محرقه، ص۱۴۹-۱۵۰.

۵- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۹.

۲۰۷

و امام أحمد بن حنبل(۱) و طبرانی(۲) و مسلم(۳) نموده گوید:اعلم انّ لحدیث التمسّک بالثقلین طرقا کثیره وردت عن نیّف و عشرین صحابیا (۴)

آنگاه گوید اختلافی در طرق حدیث است؛ در بعض طرق گویند: در حجّه الوداع در عرفات.و در بعض طرق گویند: در مدینه در مرض موت در وقتی که حجره پر بود از صحابه و در بعض آنها است در غدیر خم و در بعض آنها بعد از برگشتن از طائف بوده. پس از آن خود اظهار نظر نموده، گوید: “منافاتی در این اختلافات نمی باشد و مانعی ندارد که در تمام این امکنه (که ذکر گردیده) رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را تکرار نموده باشد برای اثبات عظمت شأن قرآن کریم و عترت طاهره .”

دقت نظر خالی از تعصب موجب سعادت است

و اما اینکه فرمودید: “چون بخاری در صحیح خود نقل ننموده دلیل بر عدم صحّت این حدیث شریف می باشد!”از جهات بسیاری این بیان مردود و عند العلماء منفور است؛ چه آنکه این حدیث را اگر بخاری نقل ننموده، ولی عموم اکابر علمای شما نقل نموده اند حتّی عدل بخاری، مسلم بن حجاج و تمام ارباب صحاح ستّه مبسوطاً در کتب معتبره خود ذکر نموده اند. یا باید آقایان محترم تمام صحاح و کتب معتبره علماء خود را شسته و بدور اندازید و مشخص نمایید عقاید خودتان را به صحیح بخاری و اگر معترفید به عدالت و علم و دانش سایر علماء خود که هر یک در زمان خود میان اهل سنّت نابغه علم و دانش و تقوی بوده اند، مخصوصاً ارباب صحاح ستّه، مقتضی است که اگر خبری را به جهاتی بخاری نقل ننموده و دیگران نقل نموده اند، قبول نمائید.

حافظ : جهاتی نداشته فقط بخاری بسیار محتاط بوده و در نقل اخبار دقت بسیار می نموده هر خبری که سنداً یا متناً مخدوش، و قابل قبول عقل نبوده، نقل ننموده.

____________________

۱- مسند احمد، ج۳، ص۵۹.

۲- المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵، ح۲۶۷۸.

۳- صحیح مسلم،ج۷، ص۱۲۳.

۴- بدانید برای حدیث تمسک بثقلین(عترت طاهره و قرآن مجید)طرق بسیاری می باشد که نقل گردید از زیاده از بیست نفر از اصحاب.

۲۰۸

داعی : اشتباه آقایان اهل سنّت روی قاعدۀ حب الشیء یعمی و یصم(۱) .

همین جا است؛ چون درباره او غلو دارید، گمان می کنید که آقای بخاری بسیار دقیق بوده و هر خبری را که در صحیح خود آورده، بسیار معتبر و مانند وحی منزل است و حال آنکه چنین نیست. در سلسله اسناد بخاری بسیاری اشخاص مردود منفور کذّاب جعّال موجود است.

حافظ : این بیان شما مردود و منفور است برای اینکه اهانت بمقام علم و دانش بخاری نموده اید (یعنی اهانت بتمام اهل سنّت و جماعت نموده اید).

داعی : اگر انتقاد علمی اهانت است، پس تمام بزرگان از علمای شما که دقیقاً به اخبار رسیدگی نموده و بسیاری از اخبار مندرجه در صحاح معتبره شما مخصوصا صحیحین بخاری و مسلم را از جهت وجود اشخاص مردود کذّاب جعّال در سلسله اسناد آنها رد نموده اند همگی اهانت کننده به مقام علم و دانش و مردود بوده اند.

خوب است آقایان قدری دقیق شوید در کتب اخبار و در موقع مطالعه، به حالت غلو ننگرید که چون بخاری یا مسلم است، پس آنچه نقل نموده بتمام معنی صحیح و مقطوع الصدور است.

لازم است جناب عالی و سایر علماء اعلام که به صحاح ستّه مخصوصاً به صحیحین بخاری و مسلم نظر غلو دارید، قبلاً به کتبی که در جرح و تعدیل اخبار نوشته اند، مراجعه نمایید تا قدر و عظمت آقای بخاری و شدت امعان نظر ایشان را در نقل احادیث بدانید.

اگر شما اللآلی المصنوعه فی احادیث الموضوعه سیوطی و میزان الاعتدال و تلخیص المستدرک ذهبی و تذکره الموضوعات ابن جوزی و تاریخ بغداد تألیف أبو بکر أحمد ابن علی خطیب بغداد و بالاخره کتب رجالیۀ علمای بزرگ خود را بخوانید، بداعی ایراد نمی گیرید و نمی فرمائید که بآقای بخاری اهانت نموده ایم.

____________________

۱- دوستی هر چیزی آدمی را کور و کر می نماید (مسند گاحمد،ج۳، ص۵۹).

۲۰۹

بخاری و مسلم از رجال مردود و جعال نقل خبر نموده اند

مگر داعی، چه عرض کردم که جنابعالی عصبانی شدید؟ عرض داعی جز این بود که گفتم اخبار موضوعه از رجال مردوده کذّابین در صحاح شما حتی در صحیحین بخاری و مسلم موجود است؟

شما اخبار صحیح بخاری را با مراجعه به کتب رجال، دقیقانه اگر مطالعه نمایید، می بینید از بسیاری از رجال جعّال وضّاع مردود نقل خبر نموده؛ از قبیل أبو هریره کذّاب و عکرمه خارجی محمّد بن عبد سمرقندی و محمّد بن بیان و ابراهیم بن مهدی ابلّی و بنوس بن احمد واسطی و محمّد بن خالد حبلی و احمد بن محمّد یمانی و عبد اللّه بن واقد حرّانی و أبو داود سلیمان بن عمرو کذّاب و عمران بن حطّان و دیگران از روات مردوده نقل خبر نموده اند که وقت مجلس و حافظه داعی اقتضای نقل تمام آنها را ندارد، چنانچه به کتب رجالیه مراجعه نمایید، حقیقت امر بر شما آشکار گردد که آقای بخاری، آن قسمی که در نظر شما جلوه گر است، نمی باشد؛ یعنی فوق العاده دقیق و محتاط نبوده و در نقل اخبار به ظواهر اشخاص توجه داشته و باصطلاح خودمانی خیلی خوش بین بوده و خوش باور؛ هر خبری از هر کس شنیده که ظاهر الصلاح بوده، ضبط نموده.

دلیل بر این معنی، کتب رجالیه علمای خودتان است که ببعض از آنها اشاره نمودیم که اخبار موضوعه مردوده را جدا نموده و در سلسله روات بخاری و مسلم امعان نظر دقیقانه نموده و پرده بسیاری از آنها را دریده تا امروز مورد توجه ما و شما باشد و با توجه به آن کتب، امشب نفرمایید حدیث ثقلین و تمسّک به عترت طاهره را که بخاری نقل ننموده، از جهت احتیاطکاری او بوده! آیا عقل باور می کند که عالم دقیق محتاط، اخبار موضوعه از روات غیر موثق کذّاب وضّاع را نقل نماید تا مورد تمسخر اهل علم و عقل و دانش قرار گیرد؟ آیا حدیث سیلی زدن کلیم اللّه بر صورت عزرائیل و کور نمودن او و یا برهنه و بدون ساتر عورت رفتن موسی در میان بنی اسرائیل را که قبلاً عرض نمودم، از خرافات و موهومات نمی باشد؟(۱) .

آیا احادیث رؤیت پروردگار در روز قیامت با پای مجروح و ظاهر ساختن ساق

____________________

۱- در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر گردیده است.

۲۱۰

پای خود که در صحیح نقل نموده و ببعضی از آنها اشاره نمودیم، از کفریات نمی باشد(۱) .

خبر مضحک و اهانت برسول الله در صحیحین بخاری و مسلم

آیا از شدت احتیاط علم و عمل بخاری است که در صحیح(۲) خود باب(اللهو بالحراب)و همچنین مسلم در صحیح(۳) در باب الرخصه فی اللعب الذی لا معصیه فیه فی ایام العید از ابو هریره نقل می نمایند که روز عیدی جمعی از سیاحان سودانی در مسجد رسول خدا جمع شده بودند و با اسباب لهو و لعب، مردم را سرگرم می نمودند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عایشه فرمود: “میل داری تماشا کنی؟” عرض کرد: “بلی یا رسول اللّه”. حضرت او را پشت خود سوار نمود به قسمی که سرش را از روی کتف آن حضرت کشیده و صورت بصورت مبارکش گذارد. حضرت برای لذت بردن عایشه، آنها را ترغیب می نمود که خوب تر بازی کنند تا زمانی که عایشه خسته شد آنگاه او را بر زمین گذارد!

شما را به خدا انصاف دهید که اگر چنین نسبتی بیک نفر از شماها بدهند عصبانی نمی شوید و آن را اهانت بخود نمی دانید؟

اگر جناب حافظ بگوید که گویندۀ گفته است دیشب پشت منزل آقای حافظ دسته ای بازیگر مشغول سازندگی و بازیگری بودند؛ دیدم آقای حافظ عالم جلیل القدر عیالش را بر پشت خود بلند نموده و تماشا می کند؛ حتی به بازیگرها می گوید: خوب بازی کنید تا عیال من لذت ببرد. شما را به خدا آقای حافظ از شنیدن این حرف خجالت نمی کشد و متأثر نمی گردد؟ و اگر بنده مخلص شما چنین حرفی را از گوینده ای و لو ظاهر الصلاح باشد شنیدم، آیا سزاوار است نقل کنم؟ و اگر نقل کردم عقلا نمی گویند، فلانی جاهلی، حرفی را زد شما که عاقل هستید چرا نقل نمودید؟

____________________

۱- در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر گردیده است.

۲- صحیح بخاری،ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰، باب فی العیدیدن و التجمل فیه.

۳- صحیح مسلم، ج۳،ص ۲۲.

۲۱۱

آنگاه قضاوت کنید به منقولات بخاری که اگر واقعاً دقیق و حلاج اخبار بود، بر فرض چنین خبری شنید، سزاوار بود در کتاب خود نقل نماید و آقایان هم آن کتاب را اصحّ الکتب بعد القرآن بخوانید. ولی حدیث ثقلین را که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر می فرماید امت خود را که بعد از من تمسّک به قرآن مجید و عترت معصومین از اهل بیت من بجویید (چون نام عترت در میان است) نقل ننماید! و لکن اخبار مجعوله موهومه که وقت مجلس اجازه نقل تمام آنها را نمی دهد، در ابواب کتب خود نقل نماید!

ولی از یک جهت داعی تصدیق می نمایم بیان شما را که آقای بخاری در میان علماء سنّت و جماعت بسیار محتاط بوده؛ به این معنی که بهر خبری برخورده که راهی به اثبات ولایت علیعليه‌السلام و حرمت اهل بیت طهارت به عنوان مقام ولایت داشته احتیاطاً نقل ننموده که مبادا روزی حربه دست دانشمندان گردد و حقّ و حقیقت را ظاهر نمایند.

چنانچه مجلدات صحاح را با صحیح بخاری مقابله می نماییم، باین موضوع روشن برمیخوریم که هر خبری و لو متواتر و ضروری و مؤیّد به قرآن و آیات الهیه بوده ایشان نقل ننمودند؛ مانند احادیث بسیار در سبب نزول آیات شریفه( یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الخ ) (۱) ( و إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ ) (۲) ( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ) (۳) -الخ

و حدیث الولایه، یوم الغدیر و حدیث الانذار، یوم الدار، و حدیث المواخات و حدیث السّفینه و حدیث باب الحطّه و غیر اینها؛ آنچه نسبتی به اثبات مقام ولایت و حرمت اهل بیت طهارت داشته ایشان احتیاطا نقل ننمودند. ولی هر حدیثی (و لو از هر جعّال کذّاب وضّاع بوده) که در اهانت به مقامات مقدسۀ انبیای

____________________

۱- ای پیامبر! آن چه از پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادی؛ خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد؛ و خداوند، جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند.(سوره مائده، آیه۶۷).

۲- سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.(سوره مائده،آیه ۵۵).

۳- و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن. (سوره شعراء، آیه۲۱۴).

۲۱۲

عظام و بالاخصّ وجود مقدّس خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عترت طاهرۀ آن حضرت راهی داشته، بدون احتیاطاً نقل ننموده. که ببعض از آنها اشاره نمودیم.

در اسناد حدیث ثقلین

اینک ناچارم ببعض از کتب معتبرۀ شما اشاره نمایم تا بدانید که اگر حدیث شریف ثقلین را آقای بخاری نقل ننموده، دیگران از اکابر و موثقین علمای شما حتی عدل بخاری (در صحّت بیان نزد شما) مسلم بن حجّاج نقل نموده اند.

مسلم بن حجّاج درصحیح (۱) و أبی داود درصحیح (۲) و ترمذی درسنن (۳) و نسائی درخصائص (۴) و امام احمد بن حنبل(۵) و حاکم درمستدرک (۶) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۷) و سبط ابن جوزی درتذکرة (۸) و ابن اثیر جزری دراسد الغابه (۹) و حمیدی درجمع بین الصّحیحین (۱۰) و رزین درجمع بین الصّحاح الستّه و طبرانی درکبیر (۱۱) و ذهبی درتلخیص مستدرک (۱۲) و ابن عبد ربه درعقد الفرید (۱۳) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۱۴) و خطیب خوارزمی درمناقب (۱۵) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۴

____________________

۱- صحیح مسلم، ج۷، ص۳.

۲- سنن ابی داوود، ج۲، ص۱۸۵.

۳- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۹، ح۳۸۷۶.

۴- خژصائص امیرالمؤمنین، ص۱۱۲،ح۷۸.

۵- مسند احمد،ج۳، ص۲۱،۱۷ و ج۴، ص۳۱۷.

۶- مستدرک، ج۳، ص۱۱۰.

۷- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۲۵۵ و ج۹۹، ص۶۴.

۸- تذکرة الخواص،ص۳۸.

۹- اسدالغابة؛ ج۶، ص۲۲۵، ج۹۹،ص۶۴.

۱۰- جمع بین الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹.

۱۱- المعجم الکبیرج۳، ص۱۵۴.

۱۲- تلخیص مستدرک، ج۳، ص۱۳۰.

۱۳- عقد الفرید، ج۴،ص ۱۲۶.

۱۴- مطالب السؤول، ص۲۳؛ مقدمة المؤلف.

۱۵- مناقب خوارزمی، ص۱۷۷، ح۲۱۴.

۲۱۳

ینابیع المودة (۱) و میر سید علی همدانی در موده دوم ازمودة القربی (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) و شبلنجی درنور الابصار (۴) و نور الدّین بن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (۵) و حموینی درفرائد السمطین (۶) و امام ثعلبی در تفسیرکشف البیان (۷) و سمعانی و ابن مغازلیشافعی در مناقب (۸) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اول در بیان صحت خطبه غدیر خم و درکفایت الطالب (۹) ضمن باب ۶۲ و محمد بن سعد کاتب درطبقات (۹) و فخر رازی درتفسیر (۱۱) ، ضمن آیه اعتصام و ابن کثیر دمشقی درتفسیر (۱۲) ضمن آیه مودّت و ابن عبد ربه درعقد الفرید (۱۳) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۱۴) و سلیمان حنفی درینابیع المودة (۱۵) به عبارات مختلفه و ابن حجر مکی درصواعق (۱۶) بعبارات مختلفه و دیگران از اکابر علمای شما که نقل اقوال تمام آنها مقتضی وقت این مختصر مجلس ما نیست، به مختصر اختلافی در الفاظ و عبارات این حدیث شریف را که بنقل اقوال خاصّه و عامّه بحدّ تواتر رسیده از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمودانی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن

____________________

۱- ینابیع المودة،ج۱،ص۱۰۳،ح۲۲.

۲- مودة القربی، ص۱۳.

۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۷۵.

۴- نور الابصار، ص۹۶.

۵- فصول المهمه،ج۲، ص۷۱۷.

۶- فرائد السمطین، ج۲، ص۴۲۳.

۷- کشف البیان، ج۹، ص۱۸۶.

۸- مناقب ابن مغازلی، ص۲۳۴،ح۲۸۱.

۹- کفایة الطالب، ص۲۶۰-۲۵۹، باب۶۲.

۱۰- طبقات ابن سعود، ص۱۹۴.

۱۱- تفسیر رازی، ج۸، ص۱۷۳.

۱۲- تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۴.

۱۳- عقد الفرید، ج۴، ص۱۲۶.

۱۴- شرح نهج البلاغه،ج۶، ص۳۷۵.

۱۵- ینابیع المودة، ج۲، ص۲۶۹، ح۷۶۶.

۱۶- صواعق المحرقه، ص۱۴۹.

۲۱۴

یفترقا حتی یردا علیّ الحوض من توسّل(تمسک)بهما فقد نجی و من تخلّف عنهما فقد هلک-ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا (۱)

این دلیل محکم ماست که ناچار بامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بایستی تمسّک و توسّل بجوئیم بقرآن کریم و اهل بیت طهارت سلام اللّه علیهم اجمعین.

شیخ : این حدیث را صالح بن موسی بن عبد اللّه بن اسحاق بن طلحه بن عبد اللّه القرشی التیمی الطلحی بسند خود از ابو هریره باین طریق نقل نموده که انی قد خلفت فیکم ثنتین کتاب الله و سنتی(۲) الخ-

داعی : باز با نقل حدیث یک طرفه از یک فرد طالح، متروک، ضعیف، و مردود ارباب جرح و تعدیل (از قبیل ذهبی و یحیی و امام نسائی و بخاری و ابن عدی و غیرهم) وقت مجلس را گرفتید. آقای من، نقل این همه اخبار معتبره از اکابر علماء خودتان شما را قانع ننموده که بچنین حدیث غیر قابل قبول نزد جهابذۀ علماء خودتان استناد جستید و حال آنکه اتفاقی فریقین (شیعه و سنّی) است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:کتاب الله و عترتی نه سنتی؛ چه آنکه کتاب و سنّت هر دو مبیّن می خواهند؛ سنّتی که خود محتاج به مبیّن است نمی تواند مبیّن قرآن باشد. پس عترت، عدیل القرآن است که هم مبیّن قرآن و هم ظاهرکننده سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

حدیث سفینه

و دیگر از دلائل ما در توسّل باهلبیت رسالت حدیث معتبرۀ سفینه است که بسیاری از علماء بزرگ شما تقریباً بحدّ تواتر نقل نموده اند.

و آنچه در نظر دارم زیاده از صد نفر از اکابر علماء خودتان در کتب معتبره

____________________

۱-به درستی که می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ را که کتاب خدا(قرآن مجید)و عترت و اهل بیت من اند و این هر دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض(کوثر)بر من وارد شوند هر کس توسل و تمسک بآن دو بنماید، پس بتحقیق نجات یافته است و هر کس از آن دو دوری نماید، پس به تحقیق هلاک شده است؛ کسی که تمسک بآن دو نماید هرگز گمراه نخواهد شد .

۲- سنن کبری،ج۱، ۱۱۴.

۲۱۵

خود ثبت نموده اند از قبیل مسلم بن حجّاج درصحیح (۱) خود و امام احمد بن حنبل درمسند (۲) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة (۳) و ابن عبد البر در استیعاب و ابو بکر خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (۴) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۵) و ابن اثیر درنهایه (۶) و سبط ابن جوزی درتذکره (۷) و ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (۸) و علاّمه نور الدین سمهودی درتاریخ المدینه (۹) و سید مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۱۰) و امام فخر رازی در تفسیرمفاتیح الغیب (۱۱) و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۱۲) و امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان و طبرانی دراوسط (۱۳) و حاکممستدرک (۱۴) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۴ ینابیع الموده و میر سید علی همدانی در مودت دوم ازمودة القربی (۱۵) و ابن حجر مکّی در ذیل آیۀ هشتم ازصواعق (۱۶) و طبری درتفسیر (۱۷) وتاریخ (۱۸) خود و محمّد بن یوسف گنجی درکفایة الطالب (۱۹) و دیگران از اعاظم علماء شما نقل

____________________

۱- صحیح مسلم، ج۲، ص۴۵۰.

۲- مسند احمد، ج۵، ص۹۲.

۳- حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۰۶.

۴- تاریخ بغداد،ج۱۲،ص۹۱.

۵- مطالب السؤول، ص۲۰.

۶- نهایة، ج۲، ص۲۹۸.

۷- تذکرة الخواص، ص۱۲۲-۳۲۳.

۸- فصول المهمه، ص۲۶.

۹- تاریخ المدینه، ج۱۴، ص۹.

۱۰- نور الابصار، ص۱۰۵.

۱۱- مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۱۶۷.

۱۲- درّ المنثور، ج۳، ص۳۳۴.

۱۳- اوسط، ج۴، ص۱۰.

۱۴- مستدرک، ج۲، ص۳۴۳.

۱۵- مودة القربی، مودة۲.

۱۶- صواعق، ص۱۸۶.

۱۷- تفسیر طبری، ج۲۷، ص۱۲۶.

۱۸- تاریخ طبری، ج۸، ص۱۸۴.

۱۹- کفایة الطالب، ص۳۷۹، باب۱۰۰، ح۱۰۵۱.

۲۱۶

نموده اند که رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک (۱) .

و نیز امام محمّد بن ادریس شافعی(۲) در ابیات خود بصحت این حدیث اشاره نموده؛ چنانچه علاّمه فاضل عجیلی در ذخیره المآل آن ابیات را باین طریق نقل نموده:

و لما رایت الناس قد ذهبت بهم

مذاهبهم فی ابحر الغی و الجهل

رکبت علی اسم الله فی سفن النجا

و هم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل

و امسکت حبل الله و هو ولاؤهم

کما قد امرنا بالتمسک بالحبل

اذا افترقت فی الدین سبعون فرقه

و نیفا علی ما جاء فی واضح النقل

و لم یک ناج منهم غیر فرقه

فقل لی بها یا ذا الرجاحه و العقل

أ فی الفرقه الهلاک آل محمد

ام الفرقه اللاتی نجت منهم قل لی

فان قلت فی الناجین فالقول واحد

و ان قلت فی الهلاک حفت عن العدل

اذا کان مولی القوم منهم فاننی

رضیت بهم لا زال فی ظلّهم ظلّ

رضیت علیا لی اماما و نسله

و انت من الباقین فی اوسع الحل(۳)

اگر خوب توجه بنمائید باین اشعار واضحه و آن هم از امام شافعی پیشوای

____________________

۱- جز این نیست که مثل اهل بیت من در میان شما، مثل کشتی نوح است؛ کسی که سوار بر او شد، نجات یافت و کسی که دوری از او نمود، هلاک گردید. (رشفة الصادی، ص۲۵).

۲- چون مردم را غرق دریای جهل و گمراهی دیدم، به نام خداوند متعال در کشتیهای نجات که آنها خاندان رسالت و اهل بیت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، تمسک جستم و بحبل اللّه که دوستی آن خاندان جلیل است، چسبیدم؛ همچنان که به ما امر شده که به آن حبل اللّه تمسک جوئیم. زمانی که دین را به هفتاد و سه فرقه متلاشی نمودند، چنانکه در اخبار واضحاً نقل گردیده؛ فقط یکی از آنها حق و باقی بر باطل اند بگو: به من ای کسی که اهل خرد و دانشی، آیا خاندان رسالت آل محمد سلام اللّه علیهم اجمعین در فرقه های باطل می باشند یا با فرقه حق اند؟ اگر بگویی با فرقه حق هستند، پس کلام ما و شما یکی است و اگر بگویی با فرق باطله و هلاک شده اند، قطعاً از راه مستقیم منحرف شده ای و در نتیجه بدان که آن خاندان جلیل قطعا برحق و با حق و در طریق مستقیم اند، منهم راضی شدم به آنها و اختیارا طریقه ایشان را قبول کردم که خداوند سایه ایشان را بر سر من پاینده و جاوید بدارد. من راضی شدم بامامت علی و اولادهای او(عليهم‌السلام )که برحق اند و تو باش در آن فرق باطله تا روزی که کشف حقیقت شود.

۲۱۷

بزرگ سنّت و جماعت، می بینید چگونه اقرار می نماید که رکوب باین سفینه و تمسک و توسل باین خانواده طاهره، اسباب نجات است؛ زیرا فرقۀ ناجیه از هفتاد فرقه امت مرحومه، فقط متمسّکین و متوسّلین بذیل عنای آل محمّدند و بس.

پس شیعیان حسب الامر خود رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،توسل می جویند باین خاندان جلیل بسوی خدای متعال.

مطلب دیگر یادم آمد که اگر بنا به فرموده شما، بشر احتیاج بواسطه و وسیله ندارد و اگر با وسیله بسوی خدا بنالد و استغاثه کند، کار غلطی نموده و مشرک می باشد، پس خلیفه ثانی عمر بن الخطاب چرا در موقع احتیاج و اضطرار با واسطه بسوی خدا می رفت و استغاثه می کرد تا نتیجه می گرفت؟

حافظ : هرگز خلیفه عمر رضی اللّه عنه با واسطه عملی انجام نداده و این اول مرتبه ایست که چنین حرفی را می شنوم. متمنی است موردش را بیان فرمابید؟

داعی : خلیفه مکرر در مواقع احتیاج، توسل باهلبیت رسالت و عترت طاهره آن حضرت می جست و به وسیله آنها بسوی خدا می رفت تا نتیجه می گرفت. باقتضای مجلس بدو مورد از آن موارد برای نمونه اشاره می نمایم.

۱- ابن حجر مکّی بعد از آیه ۱۴ درصواعق محرقه (۱) از تاریخ دمشق نقل می نماید که در سال ۱۷ هجری، مکرر مردم برای استسقا رفتند و نتیجه نگرفتند؛ همگی متأثر و پریشان شدند؛ عمر بن الخطاب گفت: “هرآینه فردا طلب آب می کنم بوسیله کسی که حتما خدا بواسطۀ او به ما آب خواهد داد.” صبح فردا که شد، خلیفه عمر نزد عباس عمّ اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و گفت: اخرج بنا حتی نستسقی الله بک؛ بیرون بیا با ما تا به وسیله تو طلب آب نمائیم از خداوند متعال. جناب عباس فرمود: “عمر قدری بنشین تا وسیله فراهم نمایم.” آن گاه فرستاد بنی هاشم را خبر کردند؛ لباس پاک پوشیده، بوی خوش استعمال نموده، در آن حال جناب عباس بیرون آمد در حالتی که علیعليه‌السلام در جلو او و امام حسنعليه‌السلام طرف راست و امام حسینعليه‌السلام طرف چپ و بنی هاشم در عقب سرش؛ آنگاه فرمود: “یا عمر احدی را با ما مخلوط منما!” پس به همین حال رفتند تا به مصلّی. جناب عباس دست به مناجات برداشت،

____________________

۱- صواعق محرقه، ص۱۷۸- تاریخ دمشق، ج۲۶،ص۳۶۲.

۲۱۸

عرض کرد: “پروردگارا تو ما را خلق فرمودی و دانا بودی به آنچه ما عمل به آن می نماییم آنگاه عرض کرد؛اللهم کما تفضلت علینا فی اوله فتفضل علینا فی آخره.(۱)

جابر می گوید: “هنوز دعایش تمام نشده بود که ابرها حرکت و باران بنای باریدن را گذارد؛ هنوز ما به منزلهامان نرسیده بودیم، مگر از باران تر شدیم.”

و نیز از بخاری نقل می نماید که در زمان قحطی، عمر بن الخطاب به وسیله عباس بن عبد المطلب طلب آب از درگاه حق تعالی می نمود و عرض می کرداللهم انا نتوسل الیک بعمّ نبینا فاسقنا فیسقون .(۲)

۲- ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه نقل می نماید، خلیفه عمر با جناب عباس عمّ اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به استسقاء رفتند؛ خلیفه عمر در محل استسقا عرض کرد:

اللهم انا نتقرب الیک بعم نبیک و بقیه آبائه و کبر رجاله فاحفظ اللهم نبیک فی عمه فقد دلونا به الیک مستشفعین و مستغفرین.(۳)

حکایات آقایان سنی ها و اتباع خلیفه عمر، همان مثل معروف کاسۀ گرم تر از آش است, زیرا که خلیفه عمر در وقت دعا و احتیاج و اضطرار، عترت و اهل بیت پیغمبر را شفیع قرار می داد بوسیله آنها از خداوند طلب حاجت می نمود، مورد اعتراض هم قرار نمی گرفت؛ ولی وقتی ما شیعیان، آن خاندان طهارت را شفیع قرار می دهیم و به آنها توسل می جوییم، بما اعتراض نموده، کافر و مشرک می خوانند!

اگر شفیع بردن آل محمّد و عترت طاهره به سوی خدای متعال شرک است، پس قطعاً طبق روایات علمای خودتان خلیفه عمر بن الخطاب اول مشرک بوده و

____________________

۱- “پروردگارا هم چنانکه تفضل فرمودی بر ما در اول امر، پس تفضل نما بر ما در آخر آن.” (صواعق المحرقه، ص۱۷۸).

۲- “پروردگارا ما توسل می جوییم به تو به عموی پیغمبرت که به ما باران دهی.” پس باران بآن ها عطا شد.(صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶- تاریخ مدینه، ج۲۶، ص۳۵۵).

۳- “پروردگارا! ما توسل می جوئیم بسوی تو بعم پیغمبرت و باقیمانده از پدرانش و بزرگان از رجال بنی هاشم. پس حفظ فرما مقام پیغمبرت را در عموی او، زیرا که او ما را دلالت نموده بسوی تو که طلب شفاعت و استغفار نمائیم از درگاه با عظمت تو.” (شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۸۷و ج۱۴، ص۲۵۲).

۲۱۹

اگر آن عمل خلیفه شرک نبوده، بلکه احسن اعمال بوده (چون خلیفه انتخاب نموده) پس حتماً اعمال شیعیان و توسل آنها به آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین نیز هرگز شرک نخواهد بود.

پس حتماً باید آقایان از این گفتار خودتان بر گردید، بلکه استغفار نمایید (که چنین نسبتی را به شیعیان پاک موحّد دادید) تا مغضوب غضب حق واقع نشوید؛ زیرا جایی که خلیفه عمر با بودن کبار صحابه هرچه دعا کنند، نتیجه نگیرند، مگر به وسیله اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شما چگونه انتظار دارید که ما بی واسطه و مستقل دعا کنیم و نتیجه بگیریم؟

پس آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین در تمام ادوار، از زمان پیغمبر الی زماننا هذا، وسایل عباد بسوی خدا بودند و ما هم برای آنها استقلالی در قضاء حوائج قائل نیستیم، مگر آنکه آنها را عباد صالحین و امامان بر حق و مقرّبین درگاه حق تعالی دانسته، لذا واسطه بین خود و خدا قرار می دهیم.

و بزرگترین دلیل بر این معنی کتب ادعیۀ ما می باشد که در تمام ادعیۀ مأثوره از أئمه معصومین غیر از آن چه عرض کردم، به ما دستور داده نشده و ما هم غیر از این طریق عملی ننموده و نخواهیم نمود.

حافظ : این بیانات شما بر خلاف مسموعات ما است.

داعی : مسموعاتتان را بگذارید، از مشهودات صحبت بفرمایید، آیا هیچ کتب معتبرۀ ادعیۀ علماء بزرگ شیعه را ملاحظه و مطالعه فرموده اید.

حافظ : دست رسی نداشته ام.

داعی : مقتضی آن بود که اول این قبیل کتب را مطالعه فرموده، آن گاه ایراد می فرمودید؛ اینک دو جلد کتاب دعا و زیارت همراه دارم؛ یکی زاد المعاد تألیف علامۀ مجلسی قدّس سرّه القدّوسی و دیگر هدیّه الزّائرین تألیف فاضل محدّث متبحّر معاصر آقای حاج شیخ عباس قمی دامت برکاته(۱) برای مطالعه حاضر است(هر دو را خدمت) آقایان گذاردم، مورد مطالعه قرار دادند؛ ادعیه توسل را خواندند و دیدند

____________________

۱- در ۲۳ ذی حجه ۱۳۵۹ قمری برحمت ایزدی پیوست و در طرف راست درب قبله نجف اشرف مدفون گردید رحمه اللّه علیه.

۲۲۰

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

جلسه ششم

لیله چهارشنبه 28 رجب 1345

۳۸۱
۳۸۲

جلسه ششم

لیله چهارشنبه 28 رجب 1345

(قبل از غروب، جناب غلام امامین که از تجار محترم اهل تسنّن و مرد شریف و متینی هستند و از شب اول، حاضر مجلس بودند، تشریف آوردند خیلی متواضع و خون گرم، شرح مبسوطی بیان نمودند که خلاصه اش این بود که زود آمدم و مزاحم شدم که خاطر شما را مسبوق نمایم که عدّه ای از ما را کاملاً مجذوب بیانات مستدلّ خود نموده اید و دلها کاملاً نرم گردیده حرفهای نشنیدنی شنیده شد. دیگران روی اصل تقیّه خودداری از گفتن می نمودند، ما هم بکلّی از همه جا بی خبر، ولی شما بحمد اللّه با شجاعت و شهامت، پرده ها را بالا زدید و در لفافۀ ادب، ما را بحقایق آشنا نمودید. شب گذشته که از اینجا رفتیم، مدتی در راه، آقایان علماء مورد حملات ما واقع شدند و سخنان خارج از نزاکت هم ردّ و بدل شد. ما بزحمتی میانه را گرفتیم دودستگی عجیبی بین خودمان به میان آمده، امشب آقایان از دست ما خیلی عصبانی هستند. موقع نماز که شد نماز مغرب و عشا را به ما اقتدا نمودند و مانند ما اداء فریضه نمودند کم کم آقایان تشریف آوردند. پس از تعارفات معموله و صرف چای و ابراز علاقۀ زیاده از حد از طرف جناب نواب عبد القیّوم خان، صحبت شروع شد.

نوّاب : قبله صاحب! میل داریم فرموده های دیشب را خاتمه دهید که مطلب ناقص نماند؛ چون همه انتظار خاتمه امر و معنای حقیقی آیه را داریم.

داعی : چنانکه آقایان میل داشته باشند(اشاره بآقایان علماء)و اجازه بدهند.

حافظ : (با عصبانیّت) چه مانعی دارد، اگر تتمه ای دارد بفرمائید برای استماع حاضریم.

داعی : شب گذشته دلایل ادبی را بر ردّ قول قائلین باینکه این آیه شریفه

۳۸۳

را در طریقه خلافت خلفاء راشدین ذکر نموده اند، بیان نمودیم. اینک می خواهیم از راه دیگر مطالب را مورد بحث قرار دهیم تا کشف حجب گردیده، حقیقت آشکار شود.

جناب شیخ عبد السّلام سلمه اللّه تعالی شب گذشته فرمودند: صفات چهارگانه در این آیه می رساند که آیه درباره خلفای اربعه و ترتیب خلافت وارد شده. اوّلاً از طرف مفسّرین بزرگ فریقین در شأن نزول این آیه شریفه چنین بیانی نشده.

ثانیاً خود بهتر می دانید که هر صفتی وقتی به تمام معنی با موصوف مطابقه نماید، مورد عنایت است و اگر صفتی با موصوف مطابقه ننماید مصداق حقیقت واقع نخواهد شد.

اگر بدون حبّ و بغض و بدیدۀ انصاف بنگریم و تحقیق نماییم، می بینیم که واجد صفات مندرجه در آیه مبارکه در تمام امّت فقط مولانا أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه بوده و أبداً این صفات با موصوف علیهم که جناب شیخ بیان نمودند، مطابقت نمی نماید.

حافظ : این همه آیات قرآنی را درباره علی کرم اللّه وجهه نقل نمودید مکفی نبوده که این آیۀ را هم می خواهید بزور سحر بیان درباره علی جاری نمایید. بفرمایید ببینیم چگونه با خلافت خلفای راشدین مطابقت نمی کند.

سیصد آیه در شأن علیعليه‌السلام

داعی : اینکه فرمودید: آیات قرآنی را ما در شأن مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام وارد نمودیم، خلط مبحث عجیبی نمودید مگر چشم بندی هم می شود. در تمام تفاسیر بزرگ و کتب معتبره خودتان، آیات کثیره ای از قرآن مجید را که در شأن مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام نازل شده نقل نموده اند، نه اختصاص به ما داشته باشد.

آیا حافظ ابو نعیم اصفهانی ما نزل من القرآن فی علی و حافظ ابو بکر شیرازی نزول القرآن فی علی را که استقلالاً نوشته اند، شیعه بوده اند؟ آیا سایر مفسرین بزرگ مانند امام ثعلبی و جلال الدین سیوطی و طبری و امام فخر رازی و أکابر علمائی مانند ابن کثیر و مسلم و حاکم و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و ابی داود و احمد بن حنبل و غیرهم حتّی ابن حجر متعصّب در صواعق آیات قرآنیه ای را که در

۳۸۴

شأن آن حضرت نازل گردیده، ضبط نموده اند، شیعه بودند؟ بعضی از علماء مانند طبرانی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 62کفایة الطالب (1) مسندا از ابن عباس و محدث شام درتاریخ کبیر (2) خود و دیگران که تا سیصد آیه از قرآن را درباره آن حضرت ثبت نموده اند شیعه بوده اند یا از اکابر علماء و پیشوایان شما بوده اند.

خوب است آقایان قدری با تأمل و تفکّر بیان نمائید تا موجب ندامت و پشیمانی نگردد!

ما در اثبات مقام مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام احتیاجی بجعل و وضع نداریم که بزور آیه ای را درباره آن حضرت نقل نمائیم مقام آن حضرت کالشّمس فی رایعه النهار ظاهر و هویدا است.آفتاب درخشنده است خورشید زیر ابر نمی ماند.

امام محمّد بن ادریس شافعی گوید:

“من تعجّب می کنم از حال علیعليه‌السلام چه آنکه دشمنان آن حضرت (از امویها و نواصب و خوارج) از بغض و کینه فضایل آن حضرت را نقل نمی کنند؛ دوستان علی هم از ترس و تقیّه خودداری از ذکر مناقب می نمایند، مع ذلک تمام کتابها پر است از فضائل و مناقب آن حضرت که نقل تمام مجالس است.”

و اما موضوع این آیه، بنای سحرآمیزی نداریم، بلکه حقایقی را بیان می نماییم. استدلال هم بکتب معتبره خودتان نموده و می نماییم.

ملاحظه می فرمائید تاکنون استشهاد باخبار شیعه ننموده ام، بعدها هم ان شاء اللّه نخواهم نمود. مکرّر داعی در منابر و مجالس گفته ام که اگر تمام کتب شیعه را از میان ببرند، از روی کتب معتبره اکابر علماء عامّه اثبات مقام ولایت و خلافت و اولویّت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام را بهتر می نمائیم.

و امّا در این آیه شریفه هم قول داعی تنها نیست که شما را در سحر بیان قرار دهم بلکه علماء خودتان تصدیق این معنا را دارند. خوب بخواطر دارم فقیه و مفتی عراقین محدث شام محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 23 کفایت الطالب(3)

____________________

1- کفایة الطالب، ص229.

2- تاریخ کبیر، ج4، ص290 و ج13، ص205.

3- کفایة الطالب، باب23، ص122.

۳۸۵

ضمن نقل حدیث تشبیه که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را شبیه أنبیاء قرار داده، گوید: “اینکه علی را شبیه به نوح در حکم و حکمت قرار داده، برای اینست که انهعليه‌السلام :کان شدیدا علی الکافرین رؤفا بالمؤمنین کما وصفه اللّه تعالی ( وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) ؛

یعنی بدرستی که علیعليه‌السلام بر کفار شدید العمل و بر مؤمنین رؤف و مهربان بود؛ هم چنانکه خدا در قرآن او را وصف نموده باین آیه که علی چون همیشه با پیغمبر بوده، بر کفّار شدید العمل و بر مؤمنین رئوف بوده.”

و أمّا اینکه جناب شیخ فرمودند:( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) دربارۀ أبی بکر است، بدلیل آنکه چند روزی در غار خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است (و حال آنکه دیشب گذشته عرض کردم که علماء خودتان نوشته اند بنحو تصادف و برای جلوگیری از پیش آمدهائی او را با خود بردند) بر فرض تسلیم که بگوئیم مخصوصاً حضرت او را با خود بردند، آیا چنین مسافری که چند روزی در مسافرت با آن حضرت بوده، مقامش برابری می کند با کسی که از اوایل عمر با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در تحت تعلیم و تربیت آن حضرت بوده؟

اگر با دیدۀ انصاف و حقیقت توجه نمایید، خواهید تصدیق نمود که مولانا علیعليه‌السلام در این خصیصه اولی از أبی بکر و تمام مسلمین است که مشمول این آیه واقع شود؛ زیرا از حین طفولیّت با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در تحت تربیت آن حضرت نموّ نموده، مخصوصاً از اوّل بعثت جز علیعليه‌السلام دیگری با آن حضرت نبوده. روزی علی با پیغمبر بود که أبی بکر و عمر و عثمان و ابو سفیان و معاویه و تمام مسلمین منحرف از دین توحید و غرق در بت پرستی بودند.

علیعليه‌السلام اول مؤمن برسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود

چنانکه اکابر علماء شما مانند بخاری و مسلم در صحیحین خود و امام احمد حنبل درمسند (1) و ابن عبد البر دراستیعاب (2) و امام ابو عبد الرحمن نسائی در

____________________

1- مسند احمد،ج4، ص368.

2- استیعاب، ج3، ص1095 و ج3، ص1095.

۳۸۶

خصائص العلوی (1) و سبط ابن جوزی درتذکره (2) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (3) از ترمذی و مسلم و محمّد بن طلحه شافعی در فصل اولمطالب السؤول (4) و ابن ابی الحدید در سیمشرح نهج البلاغه (5) و ترمذی درجامع (6) و حموینی درفرائد (7) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (8) حتّی ابن حجر متعصّب درصواعق (9) و دیگران از فحول اعلام شما با مختصر کم و زیادی در الفاظ از انس بن مالک و دیگران نقل نموده اند:بعث النبیّ فی یوم الاثنین و آمن علیّ یوم الثلاث (10) .

و نیز آورده اند که:بعث النبیّ فی یوم الاثنین و صلّی علیّ معه یوم الثلاث (11) انّه اوّل من آمن برسول اللّه من الذکور (12) .

و نیز طبری درتاریخ (13) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (14) و ترمذی درجامع (15) و امام احمد درمسند (16) و ابن اثیر درکامل (17) و حاکم نیشابوری درمستدرک (18) و

____________________

1- خصائص العلوی، ص44-42.

2- تذکرة الخواص، ص64.

3- ینابیع المودة، حدیث اول، ج2، ص147؛ حدیث، ج1، ص189؛ حدیث سوم، ج2، ص145.

4- مطالب السؤول، ص52.

5- شرح نهج البلاغه، حدیث اول، ج13، ص224؛ حدیث سوم، ج4، ص119؛ حدیث سوم، ج4 فصل 119.

6- جامع (ترمذی)، ج2، ص214.

7- فرائد حموینی، ج1ف ص130.

8- مودة القربی، ص22.

9- صواعق المحرقة، ص134.

10- پیغمبر روز دوشنبه مبعوث برسالت شد و علی در روز سه شنبه ایمان آورد.

11- پیغمبر روز دوشنبه مبعوث شد و روز سه شنبه علی با او نماز گذارد.

12- علی اول مردی بود که ایمان آورد برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

13- تاریخ طبری، ج2، ص55.

14- شرح نهج البلاغه، ج4 ،ص119-120.

15- جامع الاصول، ج2، ص215.

16- مسند احمد، حدیث اول، ج4، ص370.

17- کامل ابن اثیر، ج2، ص57؛ ج2، ص57.

18- مستدرک، ج3، ص183؛ ج3، ص122.

۳۸۷

محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 25کفایت الطالب (1) باسناد خود از ابن عباس روایت نموده اند که:اول من صلّی علیّ ؛ یعنی اول کسی که(در اسلام) نماز گذارد علیعليه‌السلام بود؛ و از زید بن ارقم وارد است کهاوّل من اسلم مع رسول اللّه علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام ؛(2) و از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ شما بسی بسیار است که برای نمونه کافی می باشد.

تربیت نمودن پیغمبر علی را از طفولیت

مخصوصاً لازم است توجه نمایید به آنچه را که فقیه دانشمند خودتان نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمّه (3) فصل تربیته النبی و محمّد بن طلحه شافعی در ص 11 فصل اولمطالب السؤول (4) و دیگران نقل نموده اند: سالی که در مکّه معظّمه قحطی شد روزی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که هنوز بر حسب ظاهر مبعوث به رسالت نشده بود، به عبّاس عمّ اکرم خود فرمود:

“ برادرت ابو طالب کثیر العیال است و روزگار هم سخت و دشوار است برویم هر کدام ما تقاضا کنیم یک نفر از اولادهای او را قبول کنیم بکفالت تا بار عمّ عزیزم سبک شود.”

عباس قبول کرد به اتّفاق، بملاقات جناب ابو طالب رفتند و علّت آمدن خود را بیان نمودند، جناب ابو طالب موافقت فرمود عباس، جعفر طیار را به عهده گرفت و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را عهده دار شد. آنگاه مالکی باین عبارت گوید:

فلم یزل علیّ مع رسول اللّه حتّی بعث اللّه عزّ و جلّ محمّدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نبیّا فاتبعه علیّعليه‌السلام و آمن به و صدّقه و کان عمره اذ ذاک فی السنه الثالثه عشر من عمره لم یبلغ الحلم و انّه اوّل من اسلم و آمن برسول اللّه من الذکور بعد خدیجه(5) .

____________________

1- کفایة الطالب، ص125، باب25.

2- اول کسی که اسلام آورد به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی بن ابی طالب بود.

3- فصول المهمه، ج1، ص186.

4- مطالب السؤول، ص52-53.

5- پیوسته علی با پیغمبر بود تا خدا آن حضرت را مبعوث به رسالت نمود. پس علی ایمان آورد و متابعت نمود پیغمبر را و تصدیق کرد او را در حالتی که از عمرش سیزده سال گذشته و بحد بلوغ نرسیده بود و او اول کسی بود که اسلام و ایمان آورد بآن حضرت از مردان بعد از خدیجه.

۳۸۸

سبقت علیعليه‌السلام در اسلام

آنگاه مالکی در همان فصل، نقل قول امام ثعلبی را می نماید که در تفسیر(1) آیه 100 سوره 9(توبه):( وَ السّٰابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهٰاجِرِینَ وَ الْأَنْصٰارِ ) (2) چنین آورده که ابن عبّاس و جابر ابن عبد اللّه انصاری و زید بن ارقم و محمّد بن منکدر و ربیعه المرائی گویند: اوّل کسی که ایمان آورد بعد از خدیجه برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده، آنگاه گوید: علی کرم اللّه وجهه اشاره باین معنی نموده در اشعار خودش که ثقات از علماء از قول او نقل نموده اند که فرمود:

محمّد النبی اخی و صنوی

و حمزه سیّد الشهداء عمّی

و بنت محمّد سکنی و عرسی

منوط لحمها بدمی و لحمی

و سبطا احمد ولدای منها

فأیکم له سهم کسهمی

سبقتکم الی الاسلام طفلا

صغیرا ما بلغت اوان حلمی

و اوجب لی ولایته علیکم

رسول اللّه یوم غدیر خم

فویل ثم ویل ثم ویل

لمن یلقی الا له غدا بظلمی(3)

و محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(4) ضمن فصل اول از باب اول و أکابر مورخین و محدثین علماء خودتان نقل نموده اند که این اشعار را آن حضرت در جواب معاویه نوشت، موقعی که در نامۀ خود بآن حضرت مفاخره نموده که پدرم در جاهلیّت سیّد القوم بود و در اسلام پادشاهی نمود و من خال المؤمنین

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص83.

2- آنان که در صدر اسلام سبقت بایمان گرفتند از مهاجر و انصار.

3- محمد رسول اللّه، برادر و پسر عموی من است و حمزه سید الشهداء، عم من است و فاطمه دختر پیغمبر، همسر من است و دو دخترزادگان پیغمبر، فرزندان من از فاطمه اند. پس کدامیک از شما چنین قسمتی مانند من دارید: اسبق از همه اسلام آوردم، در حالتی که طفل بودم قبل از اینکه بحد بلوغ برسم و واجب نمود پیغمبر برای من ولایت خود را بر شما روز غدیر خم. آنگاه سه مرتبه فرمود: وای بر کسی که ملاقات کند خدا را روز قیامت در حالتی که بمن ظلم نموده باشد.

4- مطالب السؤول، ص53.

۳۸۹

و کاتب الوحی و صاحب فضائل هستم.

حضرت بعد از مطالعه نامه فرمود: أبا الفضائل یفخر علیّ ابن آکله الاکباد؛ یعنی آیا به فضائل فخریه می کند پسر خورنده جگرها؟ (یعنی هند مادر معاویه که جگر حمزه سید الشهداء را در احد برای او آوردند و در دهان جوید). آنگاه اشعار مذکوره را برای او نوشت و در آن اشاره بغدیر خم نموده و اثبات می نماید که او است امام و خلیفه و اولی بتصرف در امور مسلمانان بعد از رسول خدا و بامر آن حضرت و معاویه با جدّیتی که به مخالفت آن حضرت داشت، نتوانست در این مفاخرات تکذیب آن حضرت را بنماید. و نیز حاکم ابو القاسم حسکانی که از فحول اعلام و محل وثوق علمای شما است در ذیل همین آیه مذکوره، از عبد الرحمن بن عوف نقل می نماید که ده نفر از قریش ایمان آوردند اول آنها علی بن أبی طالبعليه‌السلام بود.

و از انس بن مالک روایت می نمایند، اکابر علماء شما مانند احمد بن حنبل در مسند و خطیب خوارزمی در مناقب و سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (1) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

صلّت الملائکه علیّ و علی علیّ سبع سنین و ذلک انّه لم ترفع شهاده ان لا اله الاّ اللّه الی السماء الا منّی و من علیّ(2) .

و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه اخبار بسیاری از طرق روات و علماء خودتان نقل نموده است که علیعليه‌السلام از همۀ مسلمین اسبق در اسلام و ایمان بوده و در آخر همۀ اخبار و اختلاف اقوال گوید:

فدلّ مجموع ما ذکرناه انّ علیّاعليه‌السلام اوّل الناس اسلاما و انّ المخالف فی ذلک شاذّ و الشذّ لا یعتدّ به(3) .

و امام ابو عبد الرحمن نسائی که یکی از ائمه صحاح ستّه است، شش حدیث اولخصائص العلوی را در این موضوع آورده و تصدیق نموده که اول کسی که ایمان آورد برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نماز گذارد با آن حضرت علیعليه‌السلام بود.

____________________

1- ینابیع المودة ، ج1، ص194.

2- (هفت سال ملائکه بر من و بر علی صلوات فرستادند؛ زیرا که در این مدت کلمه شهادت از احدی بآسمان بر نخواست مگر از من و علی.)

3- مجموع از آنچه ذکر نمودیم دلالت دارد بر آنکه علیعليه‌السلام اول از همه اسلام آورد و مخالفین در این امر شاذ و کم اند و بقول شاذ اعتنائی نیست.

۳۹۰

و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (1) 31 خبر ازترمذی (2) وحموینی (3) وابن ماجه (4) واحمد حنبل (5) وحافظ (6) ابو نعیم وامام ثعلبی (7) وابن مغازلی (8) وابو المؤید خوارزمی (9) ودیلمی (10) به مضامین مختلفه نقل نموده است که خلاصه و نتیجه همه آنها آنکه، علیعليه‌السلام اسبق از همه امت اسلام ایمان آورد،و حتّی ابن حجر مکی متعصّب در فصل دوم ازصواعق (11) اخباری به همین مضامین نقل نموده که سلیمان بلخی هم درینابیع (12) بعض از آن اخبار را از او نقل نموده و در آخر باب 12 ینابیع خبر پربرکتی از مناقب به اسناد خودش از ابی الزبیر مکّی از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل نموده با اجازه آقایان این خبر را بخوانم تا حجّه تمام گردد که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

انّ اللّه تبارک و تعالی اصطفانی و اختارنی و جعلنی رسولا و انزل علیّ سیّد الکتب فقلت الهی و سیّدی انّک ارسلت موسی الی فرعون فسئلک ان تجعل معه اخاه هارون وزیرا یشدّ به عضده و یصدّق به قوله و انّی أسألک یا سیّدی و الهی ان تجعل لی من اهلی وزیرا تشدّ به عضدی فاجعل لی علیّا وزیرا و اخا و اجعل الشجاعه فی قلبه و البسه الهیبه علی عدوه و هو اوّل من آمن بی و صدّقنی و اوّل من وحّد اللّه معی و انّی سألت ذلک ربّی عزّ و جلّ فاعطانیه فهو سیّد الاوصیاء اللّحوق به سعاده و الموت فی طاعته شهاده و اسمه فی التوریه مقرون الی اسمی و زوجته صدّیقه الکبری ابنتی و ابناه سیّدا شباب اهل الجنّه ابنای و هو و هما و الائمّه من بعدهم حجج اللّه علی خلقه بعد النّبیّین و هم ابواب العلم فی امّتی من تبعهم نجی من النّار و من

____________________

1- ینبیع المودة، ج1، ص197-198.

2- سنن ترمذی، ج5، ص304.

3- فرائد السمطین، ج1، ص139-140.

4- سنن ابن ماجه، ج1، ص73.

5- مسند احمد، ج4، ص370.

6- مناقب (حافظ)، ص13.

7- تفسیر ثعلبی، ج5، ص84.

8- مناقب( ابن مغازلی)، ص320، صح365.

9- مناقب (خوارزمی)، ص52، ح17.

10- ارشاد( دیلمی)، ج2، ص20.

11- صواعق المحرقه، ص120-127.

12- ینابیع المودة، ج1، ص197، ح28.

۳۹۱

اقتدی بهم هدی الی صراط مستقیم لم یهب اللّه محبتهم لعبد الاّ ادخله اللّه الجنّه انتهی(1) . ( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .(2)

و اگر بخواهم تمام اخباری را که فقط از طریق روات و أکابر علماء خودتان در این باب رسیده، بدون استناد به کتب شیعه ذکر نمایم، تمام وقت شب گرفته می شود. گمان می کنم برای نمونه کافی باشد آنچه عرض کردم، تا آقایان بدانید که علیعليه‌السلام آن کس است که از اول با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده پس اولی و أحق است که آن بزرگوار را مشمول( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) بدانیم، نه آن کس را که چند شبی در مسافرت غار با پیغمبر بوده.

اشکال در ایمان علیعليه‌السلام چون طفل بوده و جواب آن

حافظ : این مطلب ثابت است و احدی انکار این معنی را ننموده که علی کرم اللّه وجهه اسبق از همه امّت در اسلام بوده ولی نکتۀ قابل اسبق از همه امّت در اسلام بوده، ولی نکتۀ قابل توجه آنست که این سبقت دلیل بر فضیلت و شرافت علی کرم اللّه وجهه بر دیگران از صحابه

____________________

1- “خداوند متعال برگزید و اختیار نمود مرا (از میان خلق) و قرار داد مرا پیغمبر و نازل گردانید بر من بهترین کتابها را. پس من عرض کردم الهی و سیدی، موسی را فرستادی بسوی فرعون پس درخواست نمود از تو اینکه برادرش هارون را وزیر او قرار دهی و محکم نمائی بوجود او بازوی او را و تصدیق نمایند بوسیله او دعوت او را، اینک من از تو درخواست می نمایم که از اهل من قرار دهی برای من وزیری که بوجود او محکم گردد بازوی من. پس قرار بده برای من علی را به مقام وزارت و اخوت، و شجاعت را در قلب او قرار بده و هیبتی باو مرحمت نما در مقابل دشمنانش؛و علی اول کسیست که ایمان بمن آورد و تصدیق مرا نمود و اول کسیست که با من خدا را بوحدانیت یاد نمود.”آنگاه فرمود: “من این سؤالی را که از پروردگار نمودم، به من عطا نمود (یعنی علی را وزیر و برادر من قرار داد). پس علی آقای اوصیاء می باشد ملحق شدن باو سعادت و مردن در اطاعت او شهادت است اسم او با اسم من در توریه می باشد و همسر او صدیقه کبری دختر من است و دو پسر او که دو سید جوانان اهل بهشت اند، فرزندان من اند و علی و حسن و حسین و امامان بعد از آنها حجتهای خدا بر خلق اند بعد از انبیاء و آنها هستند ابواب علم در امت من هر کس آنها را متابعت و پیروی نماید، از آتش نجات یابد و هر کس به آنها اقتدا نماید، هدایت یابد براه راست عطا ننموده خدا محبت آنها را ببنده ای مگر آنکه آنها را داخل بهشت می نماید.(پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت و بینائی).

2- پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت و بینایی.

۳۹۲

نمی باشد.گرچه صحیح است که خلفای معظّم أبو بکر و عمر و عثمان رضی اللّه عنهم مدتی بعد از علی کرم اللّه وجهه ایمان آوردند، ولی ایمان آنها با ایمان علی فرق داشت و قطعا ایمان آنها از ایمان علی افضل بوده، بدلیل آنکه علی طفلی نابالغ و آنها شیخی کبیر و با عقل کامل بودند.

بدیهی است ایمان پیر ورزیده و جهان دیده و صاحب عقل کامل، از ایمان طفلی نو رسیده و نابالغ، افضل و بالاتر است؛ به علاوه، ایمان علی تقلیدی و از آنها تحقیقی بوده؛ قطعاً ایمان تحقیقی از ایمان تقلیدی افضل است؛ چون قطعاً بچه نابالغ و غیر مکلّف ایمان نمی آورد مگر روی تقلید و علی بچه دوازده سیزده ساله تکلیفی بر او نبوده و حتماً تقلیداً ایمان آورده است.

داعی : باعث تعجب است این نوع مذاکرات از مثل شما دانشمندان قوم! متحیرم این نوع گفتار شما را حمل بر چه بنمایم بگویم، عناداً لجاجت می فرمایید که قلبم راضی نمی شود بعالمی چنین نسبتی بدهم مگر بگویم بدون فکر و تأمل تبعا للاسلاف صحبت می فرمایید؛ یعنی شما تقلیداً (از خوارج و نواصب بتحریک امویها) حرف می زنید و تحقیقی در گفتار ندارید.

از شما سؤال می نمایم که آیا ایمان علیعليه‌السلام در عالم طفولیت بمیل و اراده خودش بوده یا بدعوت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده؟

حافظ : اولاً جناب عالی از طرز صحبت چرا متأثر می شوید؟ شبهه و اشکال در دل خلجان می کند. باید مورد مذاکره قرار گیرد تا کشف حقایق شود.

و امّا ثانیاً جواب شما مسلّم است که به دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام ایمان آورد نه به میل و اراده خود.

داعی : آیا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که علیعليه‌السلام را دعوت باسلام نمود، می دانست که تکلیفی بر طفل قبل از بلوغ نیست یا نمی دانست. اگر بگویید نمی دانست، نسبت جهل به آن حضرت داده اید و اگر می دانست طفل صبی را تکلیفی در دین نمی باشد، مع ذلک او را دعوت کرد، کار لغو و عبث و بی جایی کرده. بدیهی است نسبت لغو و عبث به رسول اللّه محققاً کفر است؛ چه آنکه پیغمبر معرّا و مبرّای از لغو و عبث است؛ خصوصاً خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ زیرا که خداوند در آیه 3 سوره 53(النجم) درباره آن حضرت می فرماید:

۳۹۳

( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) (1) .

ایمان علیعليه‌السلام در کوچکی دلیل بر وفور عقل و فضل او می باشد

پس قطعاً آن حضرت علی را قابل و لایق و آماده دعوت می دانسته و دعوت نموده، چه آنکه عمل لغو از آن حضرت صادر نمی گردد. علاوه بر این معنا، صفر سن منافی کمال عقل نمی باشد، بلوغ دلیل وجوب تکلیف نیست، بلکه بلوغ در احکام شرعیه مراعات می شود نه در امور عقلیه و ایمان أمری از امور عقلیه می باشد نه تکلیف شرعی؛ پس ایمان علی فی الصغر من فضائله؛ ایمان علی در کوچکی از فضایل آن حضرت می باشد؛ کما آنکه درباره حضرت عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام و بچه تازه به دنیا آمده خداوند در آیه 31 سوره 19 (مریم) خبر می دهد که گفت:( إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِینَبِیًّا ) (1) و درباره حضرت یحییعليه‌السلام در آیه 13 همان سوره فرماید:( وَ آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ) (2) .

سید اسماعیل حمیری یمنی که از شعراء معروف اواسط قرن دوم هجری متوفی سال 179 بوده، در اشعاری که در مدح آن حضرت سروده، به همین جهت اشاره نموده و گفته:

وصی محمد و ابو بنیه

و وارثه و فارسه الوقیا

و قد اوتی الهدی و الحکم طفلا

کیحیی یوم اوتیه صبیا(3)

فضل و مقامی را که پروردگار عطا نماید نیازمند برسیدن بلوغ سنّ نیست، بلکه رشد عقلی و صلاحیت مورد، در اثر طینت پاک است که خداوند عالم السرّ و الخفیّات فقط بآن دانا و خبیر است؛ و لذا یحیی در طفولیت و عیسی در مهد به نبوّت، و علی در دوازده یا سیزده سالگی به ولایت مطلقه برسد، مورد هیچ گونه

____________________

1- رسول خدا به هوای نفسی سخن نمی گوید، آن چه می گوید از روی وحی است که به او رسیده.

2- به درستی که من بنده خاص خدایم و کتاب آسمانی و شرف نبوت مرا عطا فرموده.

3- و یحیی را در سن کودکی مقام نبوت بخشیدیم.

4- همچنان که یحیی در طفولیت و بچه گی واجد مقام نبوت گردیده علیعليه‌السلام هم که وصی و وارث پیغمبر و پدر فرزندان آن حضرت بود صاحب حکم ولایت و هادی خلق در حال طفولیت گردید.(دیوان السید الحمیری، ص217، قافیة الیاء).

۳۹۴

تعجبی نخواهد بود.

بیشتر تعجب داعی از این گفتار شما که اسباب تأثر شد آن بود که این نوع از گفتار و اشکالات از نواصب و خوارج و پیروان معاندین در تحت تحریکات امویها می باشد که بایمان علیعليه‌السلام خورده گیرند و گویند ایمان او از روی معرفت و یقین نبوده، بلکه بر وجه تلقین و تقلید بوده است.

اوّلاً موثقین از أکابر علماء شما همه اعتراف باین فضیلت دارند و اگر ایمان در کودکی برای آن حضرت فضل و فخری نبوده، پس آن همه فخر و مباهاتی که آن حضرت در مقابل صحابه نمودند برای چه بوده.

چنانچه عرض کردم اکابر علماء شما مانند محمّد بن طلحه شافعی(1) و ابن صباغ مالکی(2) و ابن أبی الحدید(3) و دیگران اشعار آن حضرت را نقل نموده اند که ضمنا فرمود:

سبقتکم الی الاسلام طفلا

صغیرا ما بلغت اوان حلمی

و اگر ایمان آن حضرت در کودکی فضل و شرفی نبوده، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن بزرگوار را به این فضل و خصیصه تخصیص نمی داد و آن حضرت خود فخر و مباهات باین معنی نمی نمود چنانچه سلیمان بلخی حنفی در ص 202 ینابیع المودة(4) ضمن باب 56 از ذخایر العقبی امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب نقل می نماید که گفت:

من و ابو بکر و ابو عبیدۀ جراح و جماعتی خدمت رسول خدا بودیم که دست مبارک بر شانه علی زد و فرمود یا علی انت اوّل المؤمنین ایمانا و اولهم اسلاما و انت منّی بمنزله هارون من موسی.

و نیز امام احمد بن حنبل در مسند(5) نقل می نماید از ابن عباس(حبر امت)که گفت:

____________________

1- نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص61.

2- فصول المهمه، ج1، ص187.

3- شرح نهج البلاغه، ج4، ص122.

4- ینابیع المودة، ج2ف ص146.

5- مسند احمد، ج1، ص173.

۳۹۵

من و ابو بکر و ابو عبیده بن جراح و جمعی دیگر از صحابه خدمت پیغمبر بودیم که دست مبارک بر کتف علی بن أبی طالب زد و فرمود انت اوّل المسلمین اسلاما و انت اوّل المؤمنین ایمانا و انت منّی بمنزله هارون من موسی کذب یا علی من زعم انه یحبّنی و یبغضک(1) .

و ابن صباغ مالکی در فصول المهمّه(2) مثل همین خبر را از کتاب خصائص از ابن عباس و نیز امام ابو عبد الرّحمن نسائی در خصائص العلوی(3) نقل می کنند که گفت:

از عمر بن الخطّاب (خلیفه ثانی) شنیدم که گفت: علی را یاد نکنید مگر به خیر؛ زیرا که از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم فرمود: در علی سه خصلت است من که عمرم دوست داشتم یکی از آنها برای من باشد؛ چه آنکه هر یک از آنها نزد من دوست تر است از هرچه آفتاب بر او می تابد.

آنگاه گفت: ابی بکر و ابو عبیده و جمعی دیگر از صحابه هم حاضر بودند که آن حضرت دست بر کتف علی گذارد و گفت (آنچه را که عرض کردم) و ابن صباغ این کلمات را زیاده از دیگران نقل نموده که فرمود:من احبّک فقد احبّنی و من احبّنی احبّه اللّه و من احبّه اللّه ادخله الجنّه و من ابغضک فقد ابغضنی و من ابغضنی ابغضه اللّه تعالی و ادخله النار (4) .

پس ایمان علیعليه‌السلام در صغر و کودکی دلیل بر وفور عقل و خرد است و خود فضیلتی است برای آن حضرت کهلم یسبقه احد من المسلمین ؛ احدی از مسلمین بر او سبقت نگرفته است.

____________________

1- تو از حیث اسلام و ایمان اول مسلمین و مؤمنین هستی و تو برای من بمنزله هارونی از موسی. یا علی، دروغ گفت کسی که گمان نمود مرا دوست دارد و تو را دشمن بدارد.

2- فصول المهمه، ج1، ص587.

3- خصائص العلوی، ص50.

4- کسی که تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست دارد، خدا او را دوست می دارد و کسی که خدا او را دوست بدارد، داخل می کند او را ببهشت و کسی که تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن بدارد، خدا او را دشمن داشته و داخل می کند او را به آتش.(فصول المهمه، ج1، ص587).

۳۹۶

طبری در تاریخ(1) خود نقل می نماید از محمّد بن سعد بن ابی وقاص که گفت: “از پدرم سؤال کردم که آیا ابی بکر اول مسلمین است؟” گفت: نه،و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین رجلا ؛ یعنی زیاده از پنجاه نفر پیش از ابی بکر اسلام آوردند و لکن او افضل از ما بود از حیث اسلام و نیز نوشته است عمر بن الخطّاب بعد از چهل و پنج مرد و بیست و یک زن مسلمان شد.و لکن اسبق الناس اسلاما و ایمانا فهو علی بن أبی طالب (2) .

ایمان علیعليه‌السلام از فطرت بوده نه از کفر

علاوه بر آنکه علی اسبق از همه مسلمین ایمان آورد، فضیلت دیگری برای او در این باب می باشد که اهمّ فضائل است و از خصائص مخصوصۀ او می باشد کهاسلامه عن الفطره و اسلامهم عن الکفر (3) .

علی امیر المؤمنین طرفه العینی میل به کفر و شرک ننمود، بر خلاف عموم مسلمین و اصحاب که از کفر و شرک و بت پرستی بیرون آمده، قبول اسلام نمودند (چون آن حضرت قبل از بلوغ بدعوت پیغمبر ایمان آورد)؛ چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل القرآن فی علی (4) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (5) از ابن عباس نقل نموده اند که گفت:و الله ما من عبد آمن باللّه الاّ و قد عبد الصنم الاّ علی بن أبی طالب فانّه آمن باللّه من غیر ان یعبد صنما (6) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 24کفایت الطالب (7) به اسناد خود از

____________________

1- تاریخ طبری، ج2، ص60.

2- و لکن اسبق از همه مردم از حیث اسلام و ایمان علی بن أبی طالب بوده است.(تاریخ الطبری، ج2، ص60).

3- 3) اسلام علی از فطرت و اسلام آنها از کفر بوده است.(جواهر التاریخ، ج3، ص101، با اختلاف الفاظ).

4- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص47.

5- مودة القربی، ص22.

4- سوگند به خدا! ایمان نیاورد احدی از عباد(یعنی از امت)مگر آنکه بر بت ستایش نموده بود مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام که آن حضرت ایمان آورد بخدا و قبول اسلام نمود، بدون آنکه بصنم و بت ستایش کرده باشد.

7- کفایة الطالب، ص124، باب 24.

۳۹۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می نماید که فرمود:سباق الامم ثلاثة لم یشرکوا باللّه طرفة عین علیّ بن أبی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون فهم الصدیقون-حبیب النجار مؤمن آل یاسین و حزقیل مؤمن آل فرعون و علیّ بن أبی طالب و هو افضلهم (1) .

چنانچه درنهج البلاغه (2) است که خود فرموده:فانّی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجره (3) .

و نیز حافظ ابی نعیم اصفهانی و شافعی(4) و دیگران از علمای خودتان مانند ابن ابی الحدید(5) نقل نموده اند:انّ علیّا لم یکفر باللّه طرفه عین ؛(6) و امام احمد حنبل درمسند (7) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (8) نقل نموده اند از ابن عباس که بزمعة بن خارجه گفت:انّه لم یعبد صنما و لم یشرب خمرا و کان اول الناس اسلاما (9) .

شما که می گویید: ایمان شیخین افضل از ایمان علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده، مگر این حدیث شریف را ندیده اید که ابن مغازلی شافعی درفضایل (10) و امام احمد بن حنبل درمسند (11) و خطیب خوارزمی درمناقب (12) و سلیمان بلخی حنفی در

____________________

1- سبقت گیرندگان جمیع امم (در مسابقه ایمان و توحید) سه نفر بودند که شرک به خدا نیاوردند: علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون که ایشانند راست گویان؛ یعنی حبیب نجار مؤمن آل یس و حزقیل و مؤمن آل فرعون و افضل آنها علی بن أبی طالب بود.

2- شرح نهج البلاغه، ج4، ص54.

3- من متولد شدم بر فطرت توحید و پیشی گرفتم بایمان و هجرت با رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

4- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص50.

5- شرح نهج البلاغه، ج16، ص28.

6- به درستی که علیعليه‌السلام کافر نشد به خدا چشم بر هم زدنی.

7- مسند احمد، ج1، ص177.

8- ینابیع المودة، ج2، ص386، ح3.

9- علیعليه‌السلام هرگز سجده به بت نکرد و شراب نخورد و اول کسی که از مردم اسلام آورده و تسلیم شد بمقام رسالت او بود.

10- فضایل، ص80.

11- مسند احمد، ج1، ص184.

12- مناقب، ص131، ح146.

۳۹۸

ینابیع (1) و دیگران از اکابر علماء شما از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:لو وزن ایمان علیّ و ایمان امّتی لرجح ایمان علیّ علی ایمان امّتی الی یوم القیمه (2) .

و نیز میر سید علی همدانی در موده هفتم ازمودة القربی (3) و خطیب خوارزمی درمناقب (4) و امام ثعلبی درتفسیر (5) نقل نموده اند از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب که گفت

شهادت می دهم که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود:لو انّ السموات السبّع و الأرضین السبّع و ضعن فی کفّه میزان و وضع ایمان علیّ فی کفّه میزان لرجح ایمان علی (6) .

و عبدی شاعر معروف سفیان بن مصعب کوفی، روی همین اصل ضمن اشعار خود گفته:

اشهد باللّه لقد قال لنا

محمّد و القول منه ما خفی

لو انّ ایمان جمیع الخلق ممّن

سکن الارض و من جلّ السماء

یجعل فی کفّه میزان لکی

یوفی بایمان علی ما وفی(7)

علیعليه‌السلام افضل از جمیع صحابه و امت بود

میر سید علی همدانی عالم عارف فقیه شافعی در کتابمودة القربی (8) اخبار

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص301، ح858.

2- اگر ایمان علی را با ایمان امت من بسنجند، ایمان علی بر ایمان امت من تا روز قیامت راجح خواهد بود.

3- مودة القربی، مودة هفتم، ص23.

4- مناقب خوارزمی، ص131.

5- تفسیر ثعلبی، ج8، ص287.

6- اگر هفت آسمان و زمین را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر، هرآینه ایمان علی رجحان و سنگینی می نماید بر آنها.

7- به خدا قسم! شهادت می دهم که محمد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ما بیانی فرمود که برای احدی مخفی نماند که اگر ایمان جمیع خلایق از اهل آسمان و زمین را در کفه ترازو بگذارند و ایمان علیعليه‌السلام را در کفۀ دیگر هرآینه ایمان علی بر همه رجحان پیدا می کند .(دیوان عبدی)

8- مودة القربی، مودة هفتم، ص24.

۳۹۹

بسیاری در این باب نقل نموده که افضلیت علیعليه‌السلام را با دلایل و براهین و احادیث صحیحه ثابت می نماید؛ از جمله در مودة هفتم از ابن عباس(حبر امت) نقل می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:افضل رجال العالمین فی زمانی هذا علی عليه‌السلام (1) .

و عقیدۀ اکثر علمای منصف خودتان بر افضلیت علیعليه‌السلام بوده؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) آورده که کتابی از شیخ معتزله ابو جعفر اسکافی بدستم رسید و در آنجا نوشته بود که مذهب بشر بن معتمر و ابو موسی و جعفر بن مبشر و سایر قدماء علماء بغداد این بود که:انّ افضل المسلمین علیّ بن أبی طالب ثمّ ابنه الحسن ثمّ ابنه الحسین ثمّ حمزه بن عبد المطلب ثمّ جعفر بن أبی طالب... - الخ.(3)

و شیخ ما ابی عبد اللّه بصری و شیخ ابو القاسم بلخی و شیخ ابو الحسن خیاط (که شیخ متأخرین علمای بغداد بوده) عموماً بر همان عقیده ابو جعفر اسکافی بودند که (قول با فضلیّت علیعليه‌السلام باشد) و مراد از افضلیت آن بوده که گرامی ترین مردم بودند نزد خدا و ثواب آنها از همه بیشتر و منزلت آنها در روز جزا از همه بالاتر خواهد بود و بعد در همان صفحه، شرح عقیده معتزله را بنظم آورده و چنین گفته است:

و خیر خلق الله بعد المصطفی

اعظمهم یوم الفخار شرفا

السیّد المعظم الوصیّ

بعل البتول المرتضی علیّ

و ابناه ثمّ حمزه و جعفر

ثمّ عتیق بعد هم لا ینکر(4)

شیخ : شما اقوال علماء را در اثبات افضلیت ایمان خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه اگر دیده بودید، این بیانات را نمی نمودید.

داعی : شما هم اگر از اقوال متعصّبین به بیانات محققین از علمای منصف

____________________

1- افضل مردان عالمیان در زمان من علیعليه‌السلام می باشد.

2- شرح نهج البلاغه، ج11، ص119.

3- افضل و برتر از همه مسلمین علی بن أبی طالب و پس از آن فرزندش حسن و پس از آن فرزندش حسین و پس از آن حمزه و پس از آن جعفر بن أبی طالب(معروف به طیار)بوده اند.

4- بهترین مردم بعد از رسول خدا و بزرگترین آنها در روز افتخار از حیث شرف سید بزرگوار وصی پیغمبر و شوهر بتول (فاطمه سلام اللّه علیها) علی مرتضی است و پس از آن دو فرزندش (حسن و حسین) و پس از آن حمزه و جعفر (طیار) بوده اند.(شرح تهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص120)

۴۰۰

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577