شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387272 / دانلود: 11321
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

در هیچ کجا استقلالی برای خاندان رسالت ذکر نشده، بلکه در همه جا آنها را واسطه خوانده اند، آنگاه آقا سید عبد الحی دعای توسّل را که علامۀ مجلسی نقلاً از محمّد بن بابویه قمی اعلی اللّه مقامهم از أئمه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین ذکر نموده، برای نمونه تا به آخر قرائت نمودند که مطلعش این است:

دعای توسل

اللهم انی أسألک و اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا ابا القاسم یا رسول الله، یا امام الرحمه، یا سیدنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله. یا ابا الحسن، یا امیر المؤمنین یا علی بن أبی طالب، یا حجه الله علی خلقه، یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله. (۱)

به همین معانی که خطاب بامیر المؤمنین نموده و بعد از آن به تمام أئمه معصومین وارد است. منتها در خطاب بآنها یا حجه الله علی خلقه گفته می شود؛ یعنی ای حجت خدا بر خلق خدا، یکایک أئمه طاهرین را اسم می برند و توسّل می جویند تا آخر دعا؛ این قسم عموم أئمه را مخاطب قرار می دهند که ای سید و مولای ما توجه و توسل و طلب شفاعت می نمائیم به وسیله شما به سوی خدای تعالی؛ ای آبرومند در نزد خدای متعال، شفاعت بنما من(بی آبرو را)نزد خداوند متعال، تا در آخر دعا عموم خاندان رسالت را مخاطب ساخته و گویند:

یا ساداتی و موالیّ انی توجهت بکم أئمتی و عدتی لیوم فقری و حاجتی الی الله و توسلت بکم

____________________

۱- خدايا از تو درخواست دارم و به سويت روى آوردم به وسيله پيامبرت، پيامبر رحمت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) اى ابا القاسم، اى فرستاده خدا، اى پيشواى رحمت، اى آقا و مولاى ما، به تو رو آورديم و تو را واسطه قرار قرار داديم، و به سوى خدا تو را وسيله ساختيم، و تو را پيش روى حاجاتمان نهاديم، اى آبرومند نزد خدا، براى ما نزد خدا شفاعت كن.

اى ابا الحسن اى امير المؤمنين اى على بن ابيطالب، اى حُجّت خُدا بر بندگان، اى آقا و مولاى ما، به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جُستيم و تو را پيش روى حاجاتمان نهاديم، اى آبرومند نزد خدا، براى ما نزد خدا شفاعت كن.

۲۲۱

الی الله و استشفعت بکم الی الله، فاشفعوا لی عند الله و استنقذونی من ذنوبی عند الله، فانکم وسیلتی الی الله و بحبکم و بقربکم ارجو نجاة من الله، فکونوا عند الله رجائی یا سادتی یا اولیاء الله.(۱)

(ایشان که دعاها را می خواندند، پیوسته بعضی از رجال محترم و اهل ادب سنّی دست بر دست می زدند و مکرّر می گفتند: “لا اله الا الله سبحان الله” چگونه امر را مشتبه می کنند)

(گفتم) از خود آقایان انصاف می خواهم، در کجای عبارات این دعاها اثری از آثار شرک می باشد؟

مگر در همه جا نام مبارک خدای متعال نیست؟ در کدام عبارت از دعا ما آنها را شریک باری تعالی خوانده ایم؛ چرا تهمت به ما می زنید؟ چرا مسلمانان موحّد را غالی و مشرک می خوانید؟ چرا تخم عداوت و دشمنی در دل مسلمانان پخش می کنید؟ چرا امر را بر مردمان بی خبر مشتبه می نمائید تا ببرادران دینی و ایمانی خود با نظر کفر بنگرند؟

چه بسیار مردمان عوام بی خبر متعصّب از شماها بیچاره شیعیان را می کشند به خیال آنکه کافری را کشته و اهل بهشتند! مظلمه این قبیل امور در گردن شما علماء می باشد.

چرا تاکنون شنیده نشده که یک نفر شیعه، و لو در بیابان تنها باشد و عامی صرف و بیابانی، در قتل یک سنّی اقدام نموده باشد.

چون علماء و مبلّغین شیعه سم پاشی نمی کنند تخم عداوت بین شیعه و سنّی نمی پاشند قتل نفس را گناهی بزرگ می دانند.

هرگاه ما به الاختلاف شیعه و سنّی را علماً و منطقاً بیان نموده و آنها را به حقیقت مذهب آشنا نمودیم، ولی در ضمن گفتار بآنها فهمانیدیم که سنّی ها برادران مسلمان ما هستند، شما جامعه شیعه نباید به آنها با نظر کینه و عداوت

____________________

۱- اى آقايان و سرورانم، من به شما پيشوايان و توشه هايم براى روز تنگدستى روى آوردم، و نيازم به سوى خداست، و توسّل جستم به سوى خدا، پس در نزد خدا واسطه من شويد، و مرا پيش خدا از گناهانم رهايى بخشيد، كه تنها شما وسيله من به جانب خدا هستيد، من با دوستى با شما و نزديك شدن به شما اميدوار نجات از جانب خدا هستم، پس نزد خدا اميد من باشيد، اى آقايان من و دوستداران خدا، خدا بر همه آنان درود فرست و لعنت خدا بر دشمنان خدا، آن ستمگران به محمّد و خاندان محمّد، از پيشينيان و پسينيان، دعايم را اجابت كن اى پروردگار جهانيان.

۲۲۲

بنگرید، بلکه باید برادرانه با هم متّحد باشید تا پرچم لا اله الا الله را بلند کنیم.

ولی بر عکس، عملیات علمای متعصّب سنّی ما را متأثر می نماید که پیروان ابو حنیفه و مالک بن انس و محمّد بن ادریس و احمد بن حنبل را با اختلافات بسیاری که اصولاً و فروعاً با هم دارند، در همه جا آزاد و برادران مسلمان می خوانند، اما پیروان علی بن أبی طالب و جعفر بن محمّد را که عترت و اهل بیت رسالتند، غالی و مشرک و کافر معرفی نمایند و سلب آزادی از آنها بکنند که از حیث جان و مال در ممالک سنّت و جماعت در امان نباشند.

چه بسیار از اهل علم و تقوای شیعه که بفتوای علمای سنّی شهید گردیدند، ولی بر عکس چنین عملی از طرف علماء شیعه، بلکه عوام آنها نسبت به علمای که سهل است، بلکه بیک عامی سنّی صادر نگردیده!

علمای شما غالباً عموم شیعیان را لعن می نمایند، ولی در هیچ کتابی از علماء شیعه دیده نشده است که بنویسند، اهل تسنّن لعنهم اللّه.

حافظ : بی لطفی می فرمایید؛ کدامیک از اهل علم و تقوای شیعه بفتوای علمای ما کشته شدند که تحریک احساسات می فرمائید و کدام یک از علمای ما عموم شیعیان را لعن نموده اند؟

داعی : اگر بخواهم شرح عملیات علماء و عوام شما را ذکر نمایم، نه یک مجلس بلکه ماه ها وقت لازم است؛ ولی برای نمونه و اثبات مرام ببعض اعمال و رفتار آنها که ثبت در تاریخ است، اشاره می نمایم تا بدانید تحریک احساسات نمی نمایم، بلکه عین حقیقت را می گویم.

اگر شما کتب اکابر علماء متعصّب خودتان را دقیقانه مطالعه نمایید، مراکز لعن را می بینید. برای نمونه مطالعه نمایید؛ مجلدات تفسیر امام فخر رازی(۱) را که هرکجا فرصت بدستش آمده مانند آنچه ذیل آیه ولایه و اکمال دین و غیره مکرر در مکرر می نویسد:و اما الرفضه لعنهم الله-هؤلاء الرفضه لعنهم الله-اما قول الروافض لعنهم الله ؛ ولی از قلم هیچ یک از علماء شیعه چنین عباراتی نسبت بعموم برادران اهل تسنّن بلکه بخصوص آنها هم صادر نگردیده.

____________________

۱- تفسیر رازی، ج۱۲،ص ۲۳.

۲۲۳

شهادت شهید اول بفتوای ابن جماعه

از جمله فجایع اعمال علمای شما نسبت بمفاخر علم و عمل شیعیان عمل عجیب و فتوای غریبی است که از دو قاضی بزرگ شام (برهان الدین مالکی) و (عباد بن الجماعه الشافعی) نسبت بیکی از فقهاء بزرگ شیعه صادر گردیده.

آن فقیه بزرگ که در زهد و ورع و تقوی و علم و فقاهت، سرآمد اهل زمان بوده و در احاطه بر ابواب فقه، چشم روزگار تالی او را ندیده و نمونه ای از احاطه فقهی او کتاب(لمعه)می باشد که در مدت هفت روز این کتاب را (بدون اینکه کتب فقهی در نزد او موجود باشد غیر از مختصر نافع) تصنیف نموده، علمای چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، طوق اطاعت او را بر گردن گرفته و از محضر علمش بهره برداری می نمودند، جناب ابو عبد الله محمد بن جمال الدین مکی عاملی رحمه اللّه بوده.

با آن که در اثر فشار سنّی ها، جناب ایشان بسیار تقیّه می نموده و علنی اظهار تشیع نمی نموده، مع ذلک قاضی بزرگ شام عباد بن الجماعه، نسبت بآن عالم ربّانی حسادت ورزیده، در نزد والی شام (بیدمر) از آن جناب سعایت نموده و بتهمت رفض و تشیّع، چنین عالم فقیهی را گرفتار نمود. بعد از یک سال که در زندان عذابش دادند در ۹ یا ۱۹ جمادی الاول سال ۷۸۶ هجری بفتوای آن دو قاضی بزرگ سنّی(ابن الجماعه) و (برهان الدین) اول آن جناب را به شمشیر کشتند، بعد بدنش را به دار زدند، پس از آن به تحریک آنها به نام اینکه رافضی مشرکی بالای دار است، عوام مردم بدنش را در بالای دار سنگ سار نمودند. آنگاه بدنش را از دار فرود آورده، آتش زده و خاکسترش را بر باد دادند(۱) .

____________________

۱- از جمله وقایع قابل ذکر که بر داعی اثبات وقایع تاریخی را نموده، پیش آمدی است که ذیلاً بنحو اختصار نقل می نمایم: در ۱۹ جمادی الثانی سال ۱۳۷۱ هجری که از زیارت مسجد اقصی(بیت المقدس)مراجعت و عازم دمشق بودم، اول شب جهه اداء فریضه بمسجد جامع عمان در شرق اردن(که بسیار مسجدی زیبا می باشد)وارد. جامعه مسلمین اهل تسنن نماز مغرب را خاتمه داده، بعضی خارج و بعضی هم باداء نوافل مشغول بودند داعی هم بگوشه مسجد رفته باداء فریضه مغرب و عشا مشغول پس از فراغت فریضه و نوافل متوجه شدم که بعضی از آنها بداعی سخت غضبناکند=

۲۲۴

____________________

= مخصوصا عالمی در بالای سکوب مرکز قرائت قرآن با چند نفری اشتغال بقرائت داشتند و شدیدا ناظر بحال داعی بودند پس از خاتمه تعقیبات از مسجد خارج و بگاراژ رفته منتظر حرکت اتومبیل بودم. پس از صرف غذا صدای مؤذن مسجد که اعلام نماز عشاء را می داد داعی را متوجه ساخت که اگر حرکت نمودیم ممکن است در راه اتومبیل توقف ننماید و توفیقی برای اداء نوافل شب فراهم نیاید خوب است الحال که فراغتی هست برویم مسجد اداء نوافل نموده با خیال آسوده حاضر حرکت باشیم پس از تجدید وضو بمسجد رفتم از درب بزرگ عمومی وارد نشدم از درب گوشه غربی آخر شبستان بزرگ(که مربع مستطیل است)وارد شده و در کنار یکی از ستونها بزرگ که جای خلوتی بود باداء نوافل مشغول شدم. دیدم آن عالمی که ساعتی قبل بقرائت مشغول و بداعی بد نظر بود جمعیت را بعد از فراغ از نماز جمع کرده و در وسط آنها ایستاده در اطراف شرک و مشرک صحبت می نماید تا بعد از مقدماتی رشته سخن را کشانید بجائی که با کمال حدت و شدت گفت شما مسلمانان مسئولید روز قیامت باید جواب دهید برای آنکه خدا فرموده مشرکین نجس هستند آنها را بمسجد راه ندهید ساعتی قبل یک مشرک بت پرست نجس بمسجد آمد و در حضور همه شما سجده به بت نموده شما او را ترد ننمودید من مشغول قرائت بودم شما مرده بودید چرا نباید ازاله نجاست شرک از مسجد بنمائید و رافضی مشرک بت پرست را دفع نموده یا بقتل برسانید چه آنکه مشرک در مسجد مسلمانان اگر بت پرستی کرد قتلش واجب است چنان با حرارت خطابه و تحریک احساسات مردم بی خبر را نمود که اگر من حاضر در آن محل بودم قطعا کشته می شدم. بعد از اتمام خطابه نصف جمعیت آمدند که از درب آخر شبستان بیرون بروند داعی در نماز وتر بودم نشستم که جلب نظر آنها نشود ولی دفعتا چشمشان بداعی افتاد چنان در حال حمله اطرافم را گرفتند و با مشت و تک پا آزارم می دادند که حساب نداشت پیوسته خطاب می نمودند قم یا مشرک اخرج یا مشرک از حیات بکلی مأیوس بودم تا موقع تشهد که گفتم اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اختلاف میان آنها افتاد بهم می گفتند چگونه مشرکی است که شهادت بوحدانیت خدا و رسالت خاتم انبیاء می دهد دسته ای می گفتند ما نمی دانیم قاضی می گفت رافضی و مشرک است و البته قاضی غلط نمی گفت آنها در اختلاف و گفتگو بودند که داعی سلام نماز داده جانی گرفته با قوت قلبی جهت دفاع آماده و با نطق و خطابه مفصلی که اینک مجال بیانش نیست(بلسان عربی)آنها را مجاب و مغلوب و دوست خود نموده و آن قاضی بدجنس از خدا بی خبر را مرد مرموز معرفی نموده که می خواهد از جهه تفرقه و جدائی مسلمانان وسیله قهر و غلبه بیگانگان ستمکار را بر مسلمین آماده و مهیا نماید خلاصه از داعی عذر خواهی نموده حتی تقاضای پذیرائی از داعی را جدا نمودند که بعذر آنکه عازم حرکت هستم تودیع و حرکت نمودم. این یک نمونه ای بود از صدها عملیات علماء اهل تسنن که در اشتباه کاری امر را بر عوام بیچاره وارونه نشان دادند که باعث قتل و اهانت مسلمانان مظلوم می باشد.

۲۲۵

شهادت شهید ثانی به سعایت قاضی صیدا

از جمله علماء و مفاخر فقهاء شیعه در شامات در قرن دهم هجری، شیخ اجلّ فقیه بی نظیر زین الدین بن نور الدین علی بن احمد عاملی قدس الله اسراره بوده است که در علم و فضل و زهد و ورع و تقوی مشار بالبنان، دوست و دشمن و در شامات شهرتی بسزا داشت، با آن که شب و روز خود را با تألیف و تصنیف می گذرانید و پیوسته از خلق کناره جوئی می نمود و زیاده از دویست کتاب بخط خود در علوم مختلفه بیادگار گذارد.

با عزلتی که از مردم داشت مع ذلک علماء آن سامان از او دلتنگ گردیده و از توجه مردم بآن بزرگوار دیک حسدشان به جوش آمد، مخصوصاً قاضی بزرگ صیدا سعایت نامه ای جهت سلطان سلیم، پادشاه آل عثمان نوشت بدین عنوان که انه قد وجد ببلاد الشام رجل مبدع خارج عن المذاهب الاربعه(۱) .

از طرف دربار سلطان سلیم امر باحضار آن عالم فقیه صادر شد که برای محاکمه به استانبول ببرند، در مسجد الحرام آن جناب را گرفتند چهل روز در مکّه او را زندانی نمودند؛ آنگاه از راه دریا بسمت اسلامبول مقرّ سلطنت و خلافت حرکت دادند. هنوز به محاکمه نرسیده در ساحل دریا سر مبارکش را بریدند، بدنش را در دریا افکنده و سرش را برای سلطان بردند.

آقایان محترم، شما را به خدا انصاف دهید و قضاوت عادلانه نمایید آیا در هیچ تاریخی خوانده یا شنیده اید که از طرف علماء شیعه نسبت بیک عالم سنی بلکه عوام آنها چنین سوء قصدها و اعمال شنیع زشتی صادر شده باشد، به جرم آن که چون از مذهب جعفری بر کنار است او را بقتل رسانیده باشند؟ شما را به خدا این هم جرم و جنایت شد که انه خارج عن المذاهب الاربعه؟!!

____________________

۱- به تحقیق ثابت آمده که در بلاد شام، مرد بدعت گذاری پیدا شده که از چهار مذهب خارج و بر کنار است!!

۲۲۶

شما را چه دلیل است که اگر کسی از مذاهب اربعه(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی)سر پیچی نمود، کافر و قتلش واجب است.

آیا مذاهبی را که بعد از قرن ها رسمیت پیدا نموده، اطاعتش واجب ولی مذهبی که از زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد توجه بوده، کفرآور و مطیعین آن مهدور الدّم باشند؟!

گفتار نیک جهه جلب مردم منصف

شما را به خدا (ابو حنیفه یا مالک بن انس و یا شافعی و یا امام احمد بن حنبل) در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و اصول و فروع مذهب خود را از آن حضرت بی واسطه اخذ نموده اند؟

حافظ : احدی چنین ادعائی ننموده که ائمۀ اربعه بشرافت درک مصاحبت آن حضرت رسیده باشند.

داعی : آیا امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام درک مصاحبت رسول خدا را نموده و باب علم آن حضرت بوده یا نه؟!

حافظ : بدیهی است که از کبار صحابه و بلکه از جهاتی افضل آنها بوده است.

داعی : پس روی این قاعده اگر ما بگوئیم پیروی از علی بن أبی طالبعليه‌السلام به حکم آنکه پیغمبر فرموده: “اطاعت علی اطاعت من است” و باب علم آن حضرت بوده و امت را امر فرموده که هر کس مایل است از علم من بهره بردارد، باید به در خانه علی برود، واجب است حق گفته ایم و اگر بگوئیم سرپیچی از مذهب جعفری که عین مذهب محمّدی است نظر باینکه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیشوایان آنها را عدیل القرآن معرفی نموده و تخلف از آنها را موجب هلاکت قرار داده، به مقتضای حدیث شریف ثقلین و حدیث سفینه که متفق علیه فریقین (شیعه و سنّی)می باشد چنانچه قبلاً اشاراتی به آنها شد(۱) که عدم پیروی از آنها موجب خذلان است، حق داریم دلیل داریم که بگوئیم سرپیچی از عترت طاهره، تمرّد امر رسول اللّه و خروج از صراط مستقیم و عدم استمساک به حبل المتین است.

____________________

۱- مراجعه شود به (جلسه سوم) هیمن کتاب.

۲۲۷

مع ذلک چنین اعمالی از طرف علمای شیعه نسبت بجاهلی از جهّال اهل تسنّن صادر نگردیده تا چه رسد نسبت بعلماء آنها پیوسته به جامعه شیعه گفته ایم که اهل تسنّن برادران مسلمان ما هستند؛ باید با هم متّحد و متفق باشیم.

ولی بر خلاف علماء شما پیوسته شیعیان مؤمن، موحّد، پاک، و پیروان اهل بیت رسالت را اهل بدعت و رافضی و غالی و یهودی، بلکه کافر و مشرک می خوانند و بجرم اینکه چرا تقلید بیکی از فقهاء اربعه(ابو حنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس، و احمد بن حنبل)نمی نمایند، مشرک و کافر و رافضی باشند؟ (و حال آنکه هیچ دلیلی در دست نیست که مسلمین مجبور باشند حتماً پیروی از یکی از آنها بنمایند)ولی بر عکس، کسانی که پیروی از اهل بیت رسالت و عترت طاهره بامر آن حضرت می نمایند، قطعاً اهل نجات می باشند.

به همین فتاوای بی جا و گفتارهای ناهنجار بهانه بدست عوام خود داده که هر وقت فرصتی بدست آوردند تمام عملیاتی که بایستی با کفّار بنمایند، بلکه بدتر با شیعیان مؤمن موحد می نمودند: از قتل و غارت و هتک حرمت نوامیس آنها.

اشاره به اعمال ننگین تراکمه و خوارزمیان و ازبکان و افاغنه با ایرانیان

حافظ : از جناب عالی انتظار نداشتیم که روی مطالب کذب و دروغ که ابداً در عالم وقوع پیدا ننموده تحریک احساسات فرمائید.

داعی : اشتباه فرمودید! تصور نمودید که داعی بدون برهان آن هم در هم چه مجلس با عظمتی نسبت بیجائی ببرادران مسلمانان خود بدهم گذشته از آنچه من باب نمونه عملیات قضات و علماء اهل تسنّن را با فقهاء بزرگ شیعه به عرض رسانیدم، اگر بتاریخ حالات تراکمه و خوارزمیان و ازبکیان و افاغنه و حملات مکرر آنها بایران مراجعه کنید خواهید فهمید حق به جانب داعی است بلکه از عملیات آنها با جامعه شیعیان خجالت خواهید کشید که هر وقت توانستند و اوضاع ایرانیان را در اثر جنگهای خارجی یا اوضاع داخلی دگرگون دیدند حملات شدیدی به شمال شرق ایران نموده و گاهی تا خراسان و نیشابور و سبزوار حتی یک مرتبه در زمان شاه سلطان حسین صفوی تا اصفهان آمده و اطراف آن را مورد تاخت وتاز قرار داده و از هیچ نوع عمل منافی عفّت و انسانیت و اسلامیت

۲۲۸

خودداری ننموده و بعد از قتل و غارت و آتش زدن اموال بیچارگان شیعه و هتک حرمت نوامیس آنها، جمعیت بسیاری را باسارت برده و مانند اسرای کفّار در بازار جهان بفروش رسانیدند. چنانچه ارباب تواریخ می نویسند، در شهرهای ترکستان زیاده از صد هزار شیعه به فروش رفته، مانند غلامان کفّار بلکه بدتر با آنها بسختی معامله و رفتار می نمودند. این نوع عملیات را فقط بحکم و فتوای علمای خود مورد عمل قرار می دادند.

تجاوزات خان خیوه بایران و فتاوای علمای اهل سنت بقتل و غارت شیعیان

حافظ : این قبیل جنگها و حملات سیاسی بوده و ربطی به فتاوای ارباب مذاهب نداشته.

داعی : نه چنین است. این قبیل حملات و قتل و غارت ها و هتک نوامیس در اثر فتاوای علماء و قضاوت اهل تسنّن بوده، چنانچه در اوایل سلطنت مرحوم ناصر الدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیر نظام که لشکریان ایران گرفتار غائله خراسان و فتنۀ سالار بودند، فرصتی بدست امیر خوارزم محمّد امین خان ازبک معروف بخان خیوه(خوارزم)افتاده با لشکر بسیار حمله بمرو و خراسان نمود بعد از قتل و غارت و خرابی فراوان جمع کثیری را به اسارت برد.

بعد از خاتمه امر سالار، دولت بفکر خان خیوه و سرکوبی آن افتاد به تدبیر مرحوم امیر نظام صدر اعظم مقتدر مدبّر ایران اول از در استمالت درآمدند.

مرحوم رضا قلی خان هزار جریبی(لله باشی)متخلّص بهدایت را که از اکابر دانشمندان دربار ایران بود، به رسالت نزد خان خیوه فرستاد که شرح آن بسیار مفصلست و مقتضی گفتار ما نیست.

شاهد عرضم آن است که وقتی مرحوم هدایت به ملاقات خان خیوه رسید ضمن بیانات خود گفت:

عجب است که اهالی ایران به هریک از ممالک خارجه از روم و روس و هند و فرنگ روند با عزت به مانند و با عافیت بازآیند الاّ در حدود بلاد شما که بستگان شما به قتل و نهب و غارت و اسارت اهل اسلام و فروش آنها مانند بردگان کفار

۲۲۹

ساعی و اقسام خواریها به آنها بنمایند و حال آنکه همگی مسلمان و اهل یک قبله و یک کتاب (قرآن مجید) و یک پیغمبر و معتقد به یک خدا هستند؛ چرا چنین رفتار می کنند؟

در جواب گفت:

از حیث سیاست، ما تقصیری نداریم، ولی از حیث مذهب، علماء و مفتیان و قضات بخارا و خوارزم فتوی می دهند و می گویند، شیعیان چون رافضی و کافر و اهل بدعتند، سزای آنها همین است پس قتل آنها و اخذ اموال و نهب و اسر کفار لازم و واجب است.

چنانچه شرح این قضایا مفصلاً در تاریخ روضه الصفای ناصری و سفارتنامه خوارزم چاپ طهران تألیف مرحوم رضا قلی خان هدایت ثبت است.

فتاوای علمای اهل سنت به قتل و غارت شیعیان و حملات عبد الله خان ازبک به خراسان

و نیز در زمانی که عبد اللّه خان ازبک شهر خراسان را محاصره نموده بود، علمای خراسان شرح مفصلی بعبد اللّه خان نوشتند و اعتراضات بعملیات آنها نمودند که چرا در مقام قتل و غارت و هتک حرمت گویندگان لا اله الا الله محمد رسول الله و پیروان قرآن و عترت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برآمده اید در حالتی که این نوع عملیات شما را اسلام اجازه نداده حتی به کفار هم وارد آورید؟

عبد اللّه خان نامه علماء و اهالی مشهد را داد بعلماء و قضات سنی که همراه او بودند تا جواب بدهند آنها جواب مفصّلی دادند و علماء مشهد هم جواب آن جواب را از مشهد دادند و آنها را مجاب نمودند (شرح آن نامه ها که در ناسخ التواریخ ثبت است، بسیار مفصل می باشد).شاهد مطلب آنست که علمای سنی ازبک ضمن نامه نوشتند چون شیعیان رافضی و کافرند، خون و مال و حرمت آنها بر مسلمین مباح است.

رفتار امرای افاغنه با شیعیان افغانستان

و اگر بخواهیم فقط شرح عملیات افاغنه اهل تسنن را در ادوار ماضیه

۲۳۰

مخصوصاً در دوره زمام داری و ریاست امیر دوست محمّد خان و کهندل خان و شاه شجاع الملک و عبد المؤمن خان و امیر عبد الرّحمن خان و امیر حبیب اللّه خان را با جماعت شیعیان در کابل و قندهار و هرات و اطراف آنها و کشتارهائی که از خواص و عوام حتی اطفال بی گناه آنها نمودند، ذکر نمایم، خجالت آور و از حوصله مجلس خارج است. گمان می کنم خود آقایان در طول تاریخ بهترین ناظر فجایع اعمال آنها بوده اید و آقایان محترم قزلباشهای با شهامت در هندوستان مخصوصاً در پنجاب، نمونه بارزی از آثار ظلم افاغنه اند که ناچار جلای وطن اختیار نموده و در پنجاب هند متواری و سکونت اختیار نمودند.

ارباب تواریخ تمام این وقایع را ثبت نموده و برای قضاوت به دست نژاد آتیه داده اند که از جملۀ آن وقایع دلسوز، واقعه سال ۱۲۶۷ هجری قمری است که در روز جمعه عاشورای آن سال، شیعیان قندهار در امام باره ها (حسینیه ها) جمع و سرگرم عزاداری برای عترت طاهره و ذراری پاک پیغمبر و سبط اعظم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند دفعتاً بی خبر سنّیهای متعصب، با انواع اسلحه ریختند در امام باره و جمع کثیری از شیعیان بی دفاع حتی اطفال آنها را به فجیع ترین وضعی بقتل رسانیدند و اموالشان را بتاراج بردند.

سالها گذشت که شیعیان با ذلت و حقارت زندگی می نمودند و آزادی عمل نداشتند؛ حتی روزهای عاشورا دو سه نفری در ته سردابها برای ریحانۀ رسول اللّه و مقتولین و مظلومین وقعه کربلا عزاداری می نمودند.

تقدیر از امیر امان الله خان

من می توانم در این مجلس از طرف خود و عموم علماء و وعاظ و مبلّغین، بلکه جامعه شیعیان از اعلا حضرت امیر امان اللّه خان پادشاه فعلی افغانستان تشکر نمایم که از زمان زمام داری و رسیدن به مقام سلطنت افغانستان، نفاق سنی و شیعه را از میان برداشتند و آزادی کامل بهمه دادند که بی چاره شیعیان موحّد مظلوم، بعد از سالها کشتار دادن، بی خانمان و فراری بودن، روی آسایش و آزادی بخود دیدند خداوند او را از گزند زمانه و شرّ تحریکات بیگانگان برای حفظ حوزه مسلمین مصون و محفوظ بدارد!

۲۳۱

از قراری که می شنوم، دولت استعماری انگلستان برای دفع این پادشاه مهربان تحریکات عجیبه می نماید، بر عموم مسلمانان (سنی و شیعه) لازم است که برای حفظ و نگهداری چنین سلطان جوان بخت فهمیده و مهربان وطن دوست و اسلام خواه، در مقابل بیگانگان کوشا باشند و تحریکات آنها را بلا اثر گردانند.(۱)

آقایان، به تاریخ ناظر شوید ببینید در همین هندوستان در اثر جنگهای سنی و شیعه بتحریک بیگانگان چه خونها ریخته شد و چه علمای با فضل و تقوی و مؤمنین پاک دامن، قربانی هوس بازی های جهّال شدند.

شهادت شهید ثالث

یکی از صحنه های ملال انگیز این وقایع شوم، قبرستان (اکبر آباده آگره است) که در همین سفر وقتی به آنجا رفتم، خدا می داند چقدر متأثر شدم از حماقت و جهالت های مردمان متعصّب؛ مخصوصا وقتی مشرّف شدم به زیارت قبر فقیه اهل بیت طهارت عالم با ورع و تقوی نابغه دهر پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قاضی سید نور اللّه شوشتری قدّس اللّه تربته که یکی از قربانیهای تعصّب و عناد ملت اسلامی بوده که در سال ۱۰۱۹ هجری در اثر سعایت علمای بزرگ آن زمان بتهمت رفض و تشیّع، به امر جهانگیر مغول پادشاه متعصّب جاهل هندوستان در سن هفتاد سالگی بدست خود علمای سنی شربت شهادت نوشید.

خود می دانید الی الحال قبر آن سید بزرگوار و عالم جلیل القدر مزار مسلمین شیعه در آگره می باشد.

و روی سنگ قبرش(که از مرمر است)دیدم با سنگ سیاه نقش شده است:

ظالمی اطفاء نور اللّه کرد

قرّه العین نبی را سر برید

سال قتلش حضرت ضامن علی

گفت نور اللّه سیّد شد شهید ۱۰۱۹

حافظ : شما بی جهت ما را مورد حمله قرار می دهید؛ البته از زیاده رویها و افراط افراطکاری های جهّال و عوام و عملیات آنها هم که بیان نمودید، حقیر خیلی متأثر

____________________

۱- متأسفانه تحریکات بیگانگان عاقبت کار خود را نمود با ایجاد انقلابهای داخلی، اسباب سقوط آن پادشاه فعال و خدمتگذار باتحاد مسلمین را فراهم و از سلطنت بر کنار نمودند.

۲۳۲

هستم ولی اعمال شیعیان هم خود کمک یار می شود و آنها را تحریک بر این اعمال می نماید.

داعی : چه اعمالی از شیعیان صادر می شود که موجب قتل و نهب و هتک نوامیس باید بشود.

حافظ : روزی هزاران نفر در مقابل قبور اموات ایستاده و از آنها طلب حاجات می نمایند آیا این رفتار شیعیان مرده پرستی نیست؟ چرا علماء آنها را منع نمی نمایند که به نام زیارت مردگان ملیونها نفر در مقابل آن قبور صورت روی خاک گذارده سجده نموده، مرده پرستی کنند و بهانه به دست مردمان پاک داده که افراط در اعمال نمایند و عجب اینکه جنابعالی نام این اعمال را توحید گذارده و این قبیل اشخاص را موحّد می خوانید.

در موقعی که ما مشغول و سرگرم سخن بودیم، آقای شیخ عبد السّلام فقیه حنفی، کتاب هدیّه الزائرین را که در مقابلش بود ورق می زد و مطالعه می نمود؛ مثل آنکه می گردید راه ایرادی پیدا کند کلام جناب حافظ که به این جا رسید، ایشان سر بلند نموده و با یک حملۀ جدّی مانند کسی که وسیله مهمّی تهیه نموده رو بداعی فرمودند:

اقدام شیخ و ایجاد شبهه و تهیه وسیله برای حمله و دفاع از آن

شیخ : بسم اللّه! ببینید در همین جا (اشاره به کتاب) علماء و پیشوایان شما دستور می دهند که زوّار وقتی در حرم امامها زیارتشان تمام شد، دو رکعت نماز زیارت بخوانند. مگر در نماز قصد قربت شرط نیست پس نماز زیارت یعنی چه؛ آیا نماز برای امام خواندن شرک نیست؟ همین اعمال زوّار که رو به قبر امام می ایستند و نماز می خوانند، بزرگترین دلیل بر شرک آنها می باشد. شما در اینجا چه جواب دارید. این سند صحیح، ثابت و کتاب معتبر خودتان است.

داعی : چون وقت گذشته آقایان کسل و ناراحت می شوند، چنانچه موافقت فرمائید جواب بیانات شما و جناب آقای حافظ بماند فردا شب.

تمام اهل مجلس(سنی و شیعه)بصدا آمدند که امکان ندارد، ما از اینجا نمی رویم تا جواب جناب شیخ صاحب داده شود و معنای مرده پرستی واضح

۲۳۳

گردد ابدا کسالت و ناراحتی نداریم.

(با خنده و تبسم رو بجانب حافظ نموده، گفتم: چون حرارت جناب شیخ بسیار قوی است و حربه بزرگی تهیه فرمودند، اجازه فرمائید اول جواب ایشان را بدهم، بعد جواب جنابعالی را عرض نمایم.)

حافظ : بفرمایید، ما هم برای استماع حاضر هستیم.

داعی : جناب شیخ واقعاً بهانه جوئیهای بچه گانه می نمایید. آیا شما زیارت رفته اید و عملیات زوّار را از نزدیک مشاهده نموده اید؟!!

شیخ : خیر حقیر نرفته و ندیده ام.

داعی : پس از کجا می فرمائید زوّار نماز رو بقبر امامعليه‌السلام می خوانند که این نماز و زیارت را علامت شرک برای شیعیان مؤمن موحّد قرار داده اید؟

شیخ :از روی همین کتاب دعای شما که می نویسد نماز زیارت برای امام بخوانید.

داعی : مرحمت نمائید ببینم چگونه نوشته شده است (وقتی کتاب را دادند دیدم تصادفا دستور زیارت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام است).

داعی : عجب حسن تصادفی که حربه برّنده ای خودتان علیه خود تهیه فرمودید. از آنجایی که خداوند همیشه یار ما است، در همه جا وسایل و اسباب کمک و یاری ما را فراهم می فرماید.

اوّلا خوبست از اول دستور زیارت که در این کتاب موجود است از هر قسمت آن جملاتی باقتضای وقت مجلس بدون تبعیض قرائت نمایم تا برسیم موضوع نماز مورد بحث شما، تا آقایان حاضرین مجلس قضاوت فرمایند و در هر کجای آنها علامت شرک ملاحظه نمودند، یادآور شوند.

و اگر جز علامت توحید در سراسر زیارتنامه ندیدید، خجالت نکشید، بدانید اشتباه کرده اید با اینکه کتاب در مقابل شما است ندیده، وارسی ننموده حمله نفرمائید. از همین جا آقایان حاضر در مجلس بفهمند که سایر ایرادات آقایان هم مثل همین ایراد تار عنکبوتی، ایجاد شبهه است.

۲۳۴

در آداب زیارت

ملاحظه بفرمایید دستور اینست که زائر مولانا أمیر المؤمنین چون بخندق کوفه رسید بایستد و بگوید:

الله اکبر الله اکبر اهل الکبریاء و المجد و العظمه الله اکبر اهل التکبیر و التقدیس و التسبیح و الآلاء الله اکبر مما أخاف و احذر الله اکبر عمادی و علیه أتوکل الله اکبر رجائی و الیه انیب -الخ. (۱)

چون بدر دروازه نجف رسید بگوید:

الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله- الخ.(۲)

چون بدر صحن مطهّر رسید پس از حمد باری تعالی بگوید.

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عند الله و اشهد ان علیا عبد الله و اخو رسول الله الله اکبر الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله و الله اکبر و الحمد لله علی هدایته و توفیقه لما دعا الیه من سبیله- الخ. (۳)

چون بر در حرم و بقعۀ مبارکه رسید بگوید:

أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له-الخ. (۴)

بعد از آنکه با اذن و اجازه خدا و پیغمبر و أئمه طاهرین زائر وارد حرم مطهر شد، زیارات مختلفه که مشتمل است بر سلام بر پیغمبر و امیر المؤمنینعليهما‌السلام

____________________

۱- خدا بزرگ است! خدای بزرگ است که اهل کبریا و مجد و بزرگی است! خدای بزرگ است که اهل بزرگ شمردن و منزه داشتن و پاک دانستن و نیز مهربانی هاست! خدا بزرگ تر است از آن چه بترسم و بر حذر از آنم. خدا بزرگ است که تکیه گاه من است و بر او توکل دارم! خدای بزرگ است که یگانه امید من است و به سویش انابه و بازگشت میکنم- الی آخر.

۲- سپاس و حمد مر خدای راست که ما را به دین هدایت و رهمنودی کرد و اگر رهنمودی نمی کرد ما را، خدای ما هرگز هدایت نمیافتیم. سپاس مخصوص خداست- الی اخر.

۳- شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتای عالم نیست و او را شریک نخحواهد بود و شهادت میدهم که محققاًصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده او و فرستاده اوست که به حق از جانب خدا آمده و شهادت میدهم که یقیناً علی بنده خداست و برادر رسول خدا. خدا بزرگ تر است؛ خدا بزرگ تر است؛ خدایی جز خدای یکتای نیست و خدا بزرگ تر است و ستایش خدا راست بر هدایت و توفیق دادن او به ما برای پیمودن طریق دین او که ما را بر آن خواند.

۴- المزار، باب۱۲، ص۱۸۱.

۲۳۵

می خواند. بعد از فراغت از زیارت، دستور دارد شش رکعت نماز بخواند؛ دو رکعت هدیّه برای امیر المؤمنین و چهار رکعت هدیّه برای آدم ابو البشر و نوح شیخ الانبیاء علی نبیّنا و آله وعليهما‌السلام که در جوار قبر آن حضرت مدفون اند.

نماز زیارت و دعای بعد از نماز

آیا نماز هدیّه شرک است! آیا نماز هدیّه برای والدین و ارواح مؤمنین دستور نداریم؟ پس تمام این دساتیر شرک است!!!

اگر زائر دو رکعت نماز هدیّه برای امیر المؤمنین بجای آورد، قربة الی اللّه تعالی، آیا شرکست؟

لازمه انسانیت هر انسانی؛ این است که وقتی بدیدار دوست می رود، هدیّه ای برای او ببرد. کما آنکه از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جمله از کتب اخبار فریقین بابی هست در ثواب هدیّه دادن به مؤمن و چون زائر در مقابل قبر مولای محبوبش قرار می گیرد و می داند که بهترین چیزی را که در مدّت حیات آن حضرت دوست می داشته نماز بوده؛ لذا دستور رسیده که زائر دو رکعت نماز بخواند قربه إلی اللّه آنگاه ثوابش را هدیّه کند بروح پرفتوح آن حضرت آیا این عمل به نظر شما شرک است!!

جناب عالی دستور نماز را خواندید، می خواستید دعای بعد از نماز را هم بخوانید تا به جواب شبهه خود نائل آیید. اگر خوانده بودید قطعاً ایراد نمی گرفتید.

با اجازه خودتان برای روشن شدن افکار آقایان محترم اینک دعا را می خوانم تا بعدها اعمال شیعیان را با دیدۀ انصاف بنگرید و بدانید ما موحّد هستیم نه مشرک و در همه احوال خدا را فراموش نمی نمائیم. علیعليه‌السلام را هم دوست می داریم، برای آن است که بنده صالح خدا و وصی و خلیفه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

دستور دعا اینست که بعد از فراغت از نماز، در بالای سر آن حضرت (بر خلاف آنچه جناب شیخ فرمودند رو بقبر می خوانند) رو بقبله در حالتی که قبر مبارک در دست چپ واقع است این دعا را بخواند:

اللهم انی صلیت هاتین الرکعتین هدیه منی الی سیدی و مولای ولیک و اخی رسولک امیر المؤمنین و سید الوصیین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه و علی آله اللهم فصل علی

۲۳۶

محمد و آل محمد و تقبلها منی و اجزنی علی ذلک جزاء المحسنین اللهم لک صلیت و لک رکعت و لک سجدت وحدک لا شریک لک لانه لا تجوز الصلاه و الرکوع و السجود الا لک لانک انت الله لا اله الا انت.(۱)

ما حصل معنی، آنکه پروردگارا، این دو رکعت نماز را هدیّه نمودم به سوی سیّد و مولای خود، ولیّ تو و برادر رسول تو، أمیر المؤمنین و سید الوصیین علیّ بن أبی طالب پروردگارا رحمت خود را بفرست! بر محمّد و آل محمّد و قبول نما این دو رکعت نماز را از من و برای این عمل جزای احسان کنندگان به من مرحمت فرما! پروردگارا برای تو نماز خواندم و برای تو رکوع و سجود نمودم! تویی خدای واحد که شریک نداری برای آنکه جایز نیست نماز و رکوع و سجود مگر برای تو چه آنکه توئی خدای بزرگ که نیست خدائی غیر از تو.

شما را به خدا، آقایان محترم انصاف دهید! چنین زائری که از اوّلین قدمش به خاک نجف تا آخرین ساعتی که از نماز زیارت فارغ می شود متذکر بحق باشد و نام خدا بر زبان داشته و او را بعظمت و وحدانیّت یاد نماید و علیعليه‌السلام را عبد صالح و برادر و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخواند و بزبان حال و قال اعتراف به این معنی بنماید، مشرک است؟!

پس اگر نماز خواندن و شهادت به وحدانیّت خدا دادن شرک است، تمنّا می کنم طریقۀ توحید را به ما یاد دهید تا از طریقۀ خدا و پیغمبر بیرون آمده و داخل در طریقۀ شما گردیم.

شیخ : عجبا! شما نمی بینید در اینجا نوشته عتبه را ببوس وارد حرم شو. به همین سبب است که ما شنیده ایم زوّار بر در حرم های امامان خود که می رسند سجده می کنند. آیا این سجده برای علی نیست؟ آیا این عمل شرک بخدا نیست که سجده بنمایند غیر او را؟

داعی : من اگر جای جنابعالی بودم بعد از اینکه جواب صحیح منطقی می شنیدم تا آخر شب بلکه تا آخر مجالس مناظره دیگر حرف نمی زدم و ساکت می ماندم. ولی عجب از شما است که بازهم به حرف آمدید ولی حرفی که هر

____________________

۱- مزار (شهید اول)، ص۵۰.

۲۳۷

شنونده ای را بخنده می آورد (خنده شدید حضّار).

بوسیدن آستانه قباب أئمه شرک نیست

ناچارم بازهم مختصر جوابی بشما بدهم که بدانید بوسیدن عتبه و آستانه مقدّسۀ أئمّۀ معصومین شرک نمی باشد.

و جنابعالی هم مغلطه فرمودید بوسیدن را حمل بر سجده نمودید. جایی که در حضور خود ما عبارت را این قسم از روی کتاب بخوانید و تحریف نمایید، نمی دانم وقتی تنها در مقابل عوام بی خبر قرار می گیرید، چه تهمت ها به ما می زنید.

دستوری که در این کتاب و سایر کتب ادعیه و مزار رسیده اینست که ملاحظه می فرمایید. زائر برای اظهار أدب عتبه را ببوسد نه آنکه سجده بنماید.

اوّلا روی چه قاعده شما بوسیدن را حمل بر سجده نمودید؟

ثانیاً شما در کجا دیده اید از قرآن مجید و اخبار و أحادیث که منع از بوسیدن عتبۀ درگاه پیغمبر یا امامی شده باشد و یا بوسیدن را علامت شرک قرار داده باشند.

پس وقتی جواب منطقی یا مسکتی در این باب ندارید وقت مجلس را ضایع نکنید.

و امّا اینکه فرمودید، شنیده ام زوّار سجده می کنند کاملاً دروغ است؛ دروغ شاخدار:

بسی فرق است دیدن تا شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

مگر خداوند متعال در آیۀ ۶ از سوره ۴۹ (حجرات) نمی فرماید:( إِنْ جٰاءَکُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهٰالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلیٰ مٰا فَعَلْتُمْ نٰادِمِینَ ) (۱) .

مطابق این دستور قرآن مجید به کلام فاسق نباید ترتیب اثر داد تا موجب ندامت و خجالت نگردد، بلکه باید تحقیق کرد و در صدد کشف حقیقت برآمد زحمت سفر بخود داده بروید از نزدیک ببینید، آنگاه ایراد و اشکال نمائید.

چنانچه وقتی داعی بقبر ابو حنیفه و شیخ عبد القادر در بغداد رفتم و طرز

____________________

۱- هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد(تصدیق نکنید)تا تحقیق کنید مبادا به سخن چینی فاسقی از نادانی بقومی رنجی رسانید و پشیمان گردید.

۲۳۸

اعمال عوام را نسبت بآن قبرها (به مراتب أشدّ از آنچه شما تهمت به شیعیان زدید) دیدم، هیچ گاه در مجلس و محفلی واگو ننمودم.

خدای بزرگ شاهد است روزی که بقبر ابو حنیفه در معظّم رفتم، جماعتی از برادران اهل تسنّن هندی را دیدم عوض عتبه چندین مرتبه زمین را می بوسیدند و به خاک می افتادند، چون نظر کینه و عداوت نداشتم و دلیلی بر حرمت عمل ندیدم، تا این ساعت مورد نقل قرار ندادم، چون دیدم از روی محبّت رفتار می نمایند نه از روی عبودیّت.

آقای محترم، بدانید که هیچ زائر شیعه (عارف یا عامی) هرگز سجده ننموده و نمی کند، مگر برای خدای تعالی و این فرموده شما کاملاً تهمت و افتراء و دروغ محض است. در حالتی که اگر هم بطرز سجده که عبارت از به خاک افتادن و صورت و پیشانی بر زمین مالیدن باشد (نه به قصد عبودیت) مانعی ندارد چه آنکه تعظیماً و تکریماً در مقابل شخص بزرگی (نه بقصد خدائی یا شریک برای خدا قرار دادن) خم شدن و روی زمین افتادن و صورت روی خاک گذاردن ابداً شرک نمی باشد، بلکه کثرت و شدّت علاقۀ به محبوب موجب تعظیم و صورت روی خاک مالیدن و بوسیدن می شود.

شیخ : چگونه ممکن است روی خاک افتاده و پیشانی بر زمین گذارند و سجده نباشد.

داعی : تصدیق می فرمائید سجده مربوط به نیّت است و نیّت امر قلبی است و عالم بقلوب و نیّات قلبی خدای تعالی می باشد. ظاهراً می بینیم فردی یا افرادی به حال سجده روی زمین افتاده (و البته بچنین حالی که مخصوص بخدای تعالی است شایسته نیست در مقابل غیر خدا قرار گیرد و لو بدون نیّت باشد) ولی چون از نیّت قلب او خبر نداریم نمی توانیم حمل بسجده نمائیم مگر در اوقات سجدۀ مخصوص که معلوم است ظاهرش را سجده می نامیم.

به خاک افتادن و سجده نمودن برادران، یوسف را

پس به طرز سجده بعنوان تعظیم و تکریم(نه نیّت سجده)روی خاک افتادن کفر و شرک نیست، چنانچه برادران یوسف در مقابل یوسف چنین سجده ای را

۲۳۹

نمودند و دو پیغمبر حاضر (یعقوب و یوسف) منعشان ننمودند، به صراحت آیه ۱۰۰ سوره ۱۲(یوسف)که خداوند خبر می دهد:( وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا ) (۱) .

مگر در چند جای قرآن کریم خبر از سجده نمودن ملائکه بآدم ابو البشر نمی دهد، پس اگر بیان شما صحیح باشد که به طرز سجده (بدون نیّت عبودیت) روی خاک افتادن شرک باشد، بایستی برادران یوسف و ملائکۀ مقربین همگی مشرک بوده باشند، فقط إبلیس لعین موحّد بود که ترک سجده نمود!!و حال آنکه چنین نیست تمام آنها موحّد و خداپرست بودند.

تمنّا می کنم آقایان محترم، اشکالات عامیانه و مسموعات بی اساس را که أمویها و بقایای خوارج و نواصب و متعصّبین نقل نموده اند، در چنین مجلس با عظمتی که مخصوص گفتار حقّ و کشف حقیقت است، مورد بحث قرار ندهید تا موجب ندامت و تضییع وقت گردد و مشت خود را باز نکنید که معلوم شود ایرادات شماها به شیعیان همیشه از این قبیل است.

جواب : لازم است مختصری هم جواب جناب حافظ را بدهم، چون وقت گذشته اقتضای بحث طولانی ندارد.

بقای روح بعد از فنای جسم

خوب است آقایان محترم که اهل علم هستید با تعمّق و تفکر سخن بگوئید نه، روی عادات و گفتار اسلاف و هوای نفس و خیال. شما که می فرمایید چرا شیعیان در مقابل قبور اموات حاجت می طلبند، مگر خدای نکرده با اهل مادّه و طبیعت هم عقیده می باشید! که به حیات بعد الموت عقیده ندارند و می گویند: إذا

____________________

۱- پدر و مادر رای بر تخت بنشاند آنگاه افتادند و او رای سجده نمودند، در آن حال یوسف گفت: بابا اینست تعبیر خوابی که از پیش دیدم که خدای من آن خواب رای واقع و محقق گردانید (و آن خوابی است که در اول همین سوره خبر می دهد که یوسف بپدر عرض کرد؛ در خواب دیدم، آفتاب و ماه و یازده ستاره، مرا سجده می کردند و حضرت یعقوب تعبیر نمود که بزودی بمقام بزرگی خواهی رسید و پدر و مادر و یازده برادر تو رای تعظیم می نمایند).

۲۴۰

مات فات، که خداوند در آیۀ 39 سورۀ 23 (مؤمنون) اقوال آنها را نقل می فرماید که گویند( إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ) . (1)

آقایان که بخوبی می دانید یکی از عقاید ثابتۀ الهیّین، عقیده بحیات بعد الموت است. آدمی که بمیرد، بر خلاف حیوانات، جسم عنصری از کار می افتد ولی روح و نفس ناطقه اش، باقی و پایدار و بر ابدانی شبیه و مماثل با همین ابدان، منتها لطیف تر در عالم برزخ، زنده متنعّم و یا معذّب خواهد بود.

مخصوصاً شهداء و کشته شدگان راه خدا که آنها با مزایای بیشتری زنده و متنعّم بنعم الهی و مسرور و شادمان بپاداش خود می باشند؛ چنانچه صریحا در آیه 169-170 سوره 3 (آل عمران) می فرماید:( وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (2) .

آیا اخذ روزی و سرور و شادمانی و استفاده از فضل و کرم پروردگار، از لوازم اموات است یا احیا؟ علاوه بر آنکه صریحاً می فرماید:( أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) ؛ یعنی آنها زنده هستند و در نزد خدا روزی می خورند.

آیا این اشخاص چگونه زنده هستند و چگونه روزی می خورند؟ پس از همان جائی که دهان روزی خوردن دارند، گوش حرف شنیدن هم دارند و جواب هم می دهند منتها پرده طبیعت جسمانی روی گوشهای ما را گرفته صدای آنها را نمی شنویم.

____________________

1- زندگانی جز این چند روزه حیوه دنیا بیش نیست که زنده شده و خواهیم مرد و هرگز دیگر از خاک بر انگیخته نخواهیم شد!

2- البته نپندار که شهیدان راه خدا مردگانند، بلکه زنده بحیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم و روزی داده می شوند در حالتی که بفضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمانند و بآن مؤمنان که هنوز بآنها نه پیوسته اند و بعد در پی آن ها خواهند شتافت، مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و محزون نباشند.

۲۴۱

اشکال به بقای روح و جواب آن

(جوان متجدّدی از اهل تسنّن به نام داودپوری که در زاویه مجلس مستمع کلمات بود با اجازه ایجاد شبهه ای به نام سؤال نمود به این عبارت)

داودپوری : قبله صاحب این بیان شما با کشف علوم محیر العقول امروزی جور نمی آید! البته در ازمنه گذشته که علوم طبیعی ترقی نداشت مردمی از روی جهالت بقوّۀ مرموزی که نامش را روح می گذاردند، معتقد بودند، ولی امروزه که قرن طلایی علم و دانش است و علوم طبیعی سیر تکاملی خود را نموده، پنبه این نوع عقاید پوسیده زده شده؛ مخصوصاً در بلاد مهمّه اروپا که مهد ترقیات علمیّه می باشد دانشمندانی مانند (داروین انگلیسی) و (بخنر آلمانی) و دیگران، بطلان این نوع عقاید پوسیده مخصوصاً عقیده بوجود روح و بقای آن را ظاهر نمودند.

داعی : عزیزم این نوع از اقوال تازگی نداشته و اختصاص بقرن طلائی بقول شما ندارد بلکه در حدود دو هزار و چهار صد سال، تقریباً در تحت لوای ارباب ماده و طبیعت جلوه گری نموده.

ظهور اهل ماده و طبیعت و مقابله ذیمقراطیس با سقراط حکیم

یعنی زمانی که ذیمقراطیس و اتباع او در مقابل سقراط و افلاطون و ارسطو و امثال آن حکمای الهی در یونان، قیام نموده و قائل به مادّه و طبیعت شدند و منکر خدای با علم و اراده و قدرت و شعور گردیدند و گفتند به غیر از(ماتیر)یعنی مادّه و مادّیات که بیکی از حواسّ خمسه ادراک گردد، چیز دیگر در عالم موجود نیست و جمیع تأثیرات لازمه، ناشی از طبع مواد است.

به همین جهت مشهور گردیدند بطبیعی و مادّی (که خلاصه و جوهر اصلی آنها امروز بنام کمونیست در عالم جلوه گری می نمایند).

این نوع عقاید فاسده که از لوازم انکار وجود خالق با علم و اراده و قدرت و شعور است، در میان آن فرقۀ کوتاه نظر ظاهر گردیده و علماء و فلاسفه الهی در هر دوره ای از ادوار، جواب آنها را علماً و منطقاً داده اند. ولی چون نامی از اروپا و عقاید داروین و بخنر بردید، ناچارم بشما آقایان متجددین برادرانه نصیحت

۲۴۲

نموده، یادآور شوم که لازمۀ علم و عقل و منطق اینست که تحت تأثیر هر کلامی قرار نگیرید.

اگر فلسفه داروین (که فرضیّات است نه فلسفه) مطالعه نمودید، لازم است نقد و انتقاداتی که بر کتاب و گفتار و عقاید آن نوشته شده است بخوانید؛ آنگاه قضاوت عاقلانه نموده انتخاب احسن نمائید.

چون سلطه و سلطنت اروپایی ها علماً و عملاً بر شماها زیاد شده، لذا وقتی کتابی از داروین و بخنر یا امثال آنها بدستتان می آید،در نظر شما با ابّهت و عظمت می نماید و خیال می کنید واقعاً سراسر اروپا دارونیزم گردیده و این کتاب نمونه ای از عقاید تمام فلاسفۀ اروپا است و حال آنکه این طور نیست (تازه اگر هم باشد، ارزش علمی ندارد).

اقوال علمای الهی اروپا

همین قسمی که فلسفه داروین طبیعی را می خوانید، کتب فلاسفه الهی را هم که در دست عموم است بخوانید؛ مانند کتاب های (کامیل فلاماریون) فرانسوی که از علمای ریاضی مشهور اروپا می باشد و سالها در معرفت النّفس غور نموده و کتابهای بسیاری در اثبات وحدانیّت حق تعالی و عظمت روح و بقای آن بعد از مرگ نوشته؛ مانند(دیودان لاناتور) یعنی (خدا در طبیعت) و مجلدات (مرگ و اسرار آن) که علمای ایرانی و مصری آنها را ترجمه بفارسی و عربی نموده اند.

در آن کتب مفصّلاً در اطراف مرگ قلم فرسایی نموده و صریحا گوید:

“مرگ حقیقی بمعنای فنا و نیستی وجود ندارد مرگ عبارت است از نقل و انتقال از عالمی بعالم دیگر فقط آدمی قالب عوض می کند از این بدن عنصری بیرون آمده بهیکل و صورت لطیف تری می رود چه آنکه روح(مایۀ حیات)ابدا فناء ندارد بلکه باقی و پایدار است و این معنی با تجربیات قطعی سالیان دراز بدست آمده که روح غیر از این بدن است و خود استقلال معنوی دارد پس از متلاشی شدن تن و بدن باقی مانده و جلوگیری می نماید- انتهی.”

و امثال این قبیل علماء و فلاسفه الهی مانند (بروکسون فرانسوی) فیلسوف

۲۴۳

معاصر، و(ویکتور هوگو)شاعر دانشمند معروف فرانسه و(نرمال)محقق آلمانی و (دکارت) فیلسوف شهیر فرانسوی و غیرهم که نقل اقوال تمامی آنها بلکه ذکر اسامی آنها مقتضی این مجلس نمی باشد، بسیارند دانشمندان اروپا بوجود آنها افتخار می نمایند نه بوجود داروین و بخنر طبیعی مادّی.

اوّلا چنانچه آقایان جوانان روشن فکر تحت تأثیر غربیها قرار گرفته و ناچارید بگفتار آنها توجّه نمایید، اقلاّ منحصراً کتابهای داروین انگلیسی و بخنر آلمانی را نخوانید بلکه بسایر کتب فلاسفه و دانشمندان اروپائی هم مراجعه نمائید.

ثانیاً عقاید هر دو فرقه (الهی و طبیعی) را مورد توجه و دقت قرار دهید و نقد و انتقاداتی که بر آن کتابها نوشته شده، بخوانید آنگاه انتخاب احسن نمایید.

چنانچه از روی انصاف و با دیدۀ علم و عقل و منطق، کتب فریقین(الهی و طبیعی) را مطالعه نمایید بالقطع و الیقین تصدیق خواهید نمود که تن و بدن آدمی چون مخلوق از عناصر عالم خلق است، فانی و متلاشی می گردد ولی روح که مخلوق عالم امر است، زنده و پایدار و هرگز نمرده و نمی میرد و مخصوصاً شهداء و کشته شدگان راه حق و حقیقت توحید که به حکم کتب آسمانی و تعالیم رحمانی، علاوه بر جنبه روحانی، از جهت جسمانی زنده و دارای گوش شنوا و چشم بینا می باشند.

چنانچه در زیارت حضرت سیّد الشهداءعليه‌السلام و السّلام وارد است: اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی؛ یعنی شهادت می دهم که تو کلام مرا می شنوی و جواب مرا می دهی.

آیا خطبه 83 نهج البلاغه را نخوانده اید آنجائی که عترت طاهره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را معرفی می نماید می فرماید: أیها الناس خذوها من خاتم النبیینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه یموت من مات منا و لیس بمیت و یبلی من بلی منا و لیس ببال؛ یعنی ای مردم این مطلب را از خاتم النبیّین بگیرید (یعنی فرموده اوست) که از ما هر که بمیرد در حقیقت مرده نیست و از ما هر که به ظاهر بپوسد (در حقیقت) پوسیده نیست؛

یعنی پیوسته در عالم انوار و ارواح، زنده و پایداریم، چنانچه ابن ابی الحدید و میثمی و شیخ محمّد عبده مفتی معروف دیار مصر در شرح این کلمات گویند که اهل بیت پیغمبر مانند دیگران در حقیقت مرده نیستند.

۲۴۴

پس اگر ما ظاهراً در مقابل قبور أئمۀ معصومین از عترت رسالت می ایستیم مقابل قبور اموات نمی ایستیم و با مرده حرف نمی زنیم، بلکه در مقابل احیاء و زندگان ایستاده ایم و با زندگان حرف می زنیم، پس ما مرده پرست نیستیم؛ بلکه خدا پرستیم چون خدا روح و جسم آنها را زنده نگاه می دارد.

آیا شما حضرت امیر المؤمنین علی بن أبی طالب و یا حضرت سید الشهداء أبا عبد اللّه الحسینعليهما‌السلام و شهداء بدر و حنین و احد و کربلا را فدائی های دین و جان بازان راه حق نمی دانید که در مقابل ظلم خانمان سوز قریش و بنی امیّه و یزید و یزیدیان (که منتها درجه فعّالیّتشان انکار حقایق دین و محو آثار آن بوده)قیام نمودند و جان خود را در راه دین مقدّس اسلام و کلمه طیّبه لا اله الا الله فدا نمودند.

همان طوری که قیام صحابه رسول اللّه و جانبازیهای شهداء بدر و احد و حنین، سبب بر طرف شدن شرک و کفر و اعلاء کلمه لا اله الا اللّه گردید، قیام و جان بازی حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام برای تقویت دین مقدس اسلام اثر بجائی بخشید.

اگر قیام آن حضرت نبود یزید عنید، اساس دین را از میان برده و کفریّات باطن و عقاید فاسده خود را در جامعۀ مسلمین لباس عمل می پوشانید.

دفاع مخالفین از خلافت معاویه و یزید و کفر آنها و جواب آن

شیخ :خیلی از شما تعجب است که خلیفة المسلمین یزید بن معاویه را کافر و فاسد بخوانید! و حال آنکه نمی دانید یزید را خلیفۀ أمیر المؤمنین و خال المؤمنین معاویه بن ابی سفیان به مقام خلافت نصب نمود و معاویه را خلیفه ثانی، عمر ابن الخطّاب و خلیفه ثالث، عثمان مظلوم رضی اللّه عنهما بمقام امارت مسلمین در شامات منصوب نمودند و مردم به طیب خاطر روی لیاقت و قابلیتی که داشتند، آنها را به مقام خلافت پذیرفتند، پس نسبت کفر و ارتدادی که شما به خلیفه المسلمین می دهید علاوه بر آنکه اهانتی بتمام مسلمانان نمودید که ایشان را بخلافت پذیرفتند اهانت بزرگی استبه خلفای قبل که مقام امارت و حقیقه خلافت آنها را تصویب نمودند!

۲۴۵

فقط از ایشان یک زلّه و خطا و ترک اولائی صادر شد که در دوره خلافت ایشان ریحانۀ رسول اللّه را بقتل رسانیدند و این عمل هم قابل عفو و اغماض بود، فلذا توبه نمودند، خداوند غفور هم از او گذشت؛ چنانچه امام غزّالی و دمیری مشروحاً این مطلب را در کتب خود آورده و پاکی و طهارت خلیفه یزید را ثابت نمودند؟!

داعی : هیچ انتظار نداشتیم که درجۀ تعصّب جنابعالی تا این اندازه باشد که وکیل مدافع یزید عنید پلید گردید.

و اما اینکه فرمودید: چون اسلاف او صحّه بر امارت آنها گذاردند، پس حقاً مسلمانان باید کورکورانه تسلیم گردیده و اطاعت آنها را بنمایند، این بیان شما علیل و قابل قبول عقلاء مخصوصاً در این دوره علم و حکمت (به اصطلاح) دموکراسی نمی باشد.

و همین است یکی از براهین ما که می گوئیم خلیفه بایستی معصوم و از جانب خدا منصوب باشد تا دچار این اشکالات نشویم.

و دیگر آنکه فرمودید: امام غزّالی و یا دمیری و دیگران دفاع از اعمال یزید نموده اند، آنها هم مانند شما که تعصّبتان بر علم و عقلتان غالب آمده و الا هیچ انسان عاقلی نمی آید وکیل مدافع یزید پلید گردد!!که از هیچ طریقی راه دفاع ندارد!

و دیگر آنکه فرمودید: فقط یک زلّت و خطا از او صادر شده و آن شهادت حضرت سید الشهداء سلام اللّه علیه بوده!

اولا آنکه شهادت پاره تن رسول اللّه بدون تقصیر با هفتاد نفر صغیر و کبیر و اسارت نوامیس بزرگ اسلام، دختران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ملاء مانند اسراء روم و فرنگ زلّه و خطا نبوده بلکه از گناهان کبیره بوده است.

ثانیاً عملیات زشت و کفریات او اختصاص بشهادت آن حضرت تنها ندارد، بلکه طرق مختلفی برای اثبات کفر و ارتداد او موجود است.

نواب : قبله صاحب، تمنّا می نمائیم اگر دلائل واضحی بر کفر و ارتداد یزید هست در دسترس ما بگذارید. خیلی ممنون خواهیم شد.

۲۴۶

دلائل بر کفر و ارتداد یزید

داعی : دلائل بر کفر و ارتداد یزید بسیار واضح و آشکار است؛ چنانچه در کلمات خود پیوسته نظما و نثرا کفریات باطنی را ظاهر می ساخت مخصوصا در اشعار خمریّه اش دلائل واضحی بدست است که گفته:

شمیسه کرم برجها قعر دنّها

فمشرقها الساقی و مغربها فمی

فان حرمت یوما علی دین احمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم

خلاصه معنی آنکه گوید: “شراب انگور از مشرق دست ساقی طالع می گردد و در مغرب دهان من غروب می نماید و اگر شراب در دین محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرام است بگیر او را بر دین مسیح بن مریم”؛ یعنی پیروی از دین مسیح بنما و نیز گوید:

اقول لصحب ضمت الکاس شملهم

و داعی صبابات الهوی یترنم

خذوا بنصیب من نعیم و لذه

فکل و ان طال المدی یتصرم(1)

در این اشعار می رساند که هرچه هست، همین دنیا است غیر از این عالم، عالمی نیست، پس باید دست از لذّت و نعیم این عالم بر نداشت

اینها اشعاری است که در دیوان او ثبت است و ابو الفرج ابن جوزی در کتابالرّد علی المتعصّب العنید (2) ، شهادت به او داده و از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و زندقه و الحاد او دارد، اشعاری است که سبط ابن جوزی درتذکره (3) و جدّش ابو الفرج مفصّلاً نقل نموده اند که در مطلع آن گوید:

علیّه هاتی ناولینی و ترنمی

حدیثک انی لا احب التناجیا

به معشوقه خود خطاب نموده گوید: “نزدیک بیا خانم عزیزم! آگاه ساز مرا علنی از مطالب درونی خود من؛ دوست ندارم که آهسته سخن برانی” (تا آنجا که گوید):

فان الذی حدثت عن یوم بعثنا

احادیث زور تترک القلب ساهیا

یعنی آن کسی که بداستان قیامت تخویف می کند، گزارشاتی به دروغ است

____________________

1- شفاء الصدور، ج2،ص 229.

2- الرد علی المعتصب العنید، ص45.

3- تذکرة الخواص، ص235.

۲۴۷

که قلب را از آهنگهای ساز و آواز دور می نماید.

چنانچه ابراهیم بن اسحاق، معروف به (دیک الجن) که از اجلۀ فقهاء و علماء و فضلاء و ادباء شیعه بوده، در حضور خلیفه هارون الرّشید عبّاسی تمام آن اشعار را قرائت نموده، هارون بی اختیار یزید را لعن کرده و گفت: “زندیق، کاملاً انکار صانع و حشر و نشر را نموده است.”

از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و الحاد او می کند آنست که در موقع ترنّم و عیش می گفت:

یا معشر الندمان قوموا

و اسمعوا صوت الاغانی

و اشربوا کاس مدام

و اترکوا ذکر المعانی

شغلتنی نغمه العیدا

ن عن صوت الاذان

و تعوضت عن الحور

عجوزا فی الدنان

ما حصل معنی آنکه به ندماء و هم پیاله های خود گوید: “برخیزید و بساز و آواز گوش دهید و از شراب ناب استفاده کنید و ترک کنید خرافات دینی را؛ زیرا ساز مرا بخود جلب نموده، از صدای اذان، تعویض و مصالحه می کنم بهشت و حور العین را به پیره زن های خواننده”.

و در کتب مقاتل همه جا نقل است و حتی سبط ابن جوزی درتذکره (1) آورده که چون اهل بیت رسالت را به شام آوردند یزید پلید بر منظرۀ قصر خود که مشرف بر محلّه جیرون(2) بود، قرار گرفته، این دو بیت را انشاد کرد کفر خود را ثابت نمود.

لما بدت تلک الحمول و اشرقت

تلک الشموس علی ربا جیرون

نعب الغراب فقلت نح أو لا تنح

فلقد قضیت من النبی دیونی

خلاصۀ معنی آنکه محملهای اسرای آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر شد، کلاغی صدا کرد (که در عرب آن صدا را به فال بد می گرفتند)گفتم: ای کلاغ بخوانی یا نخوانی

____________________

1- تذکرة الخواص، ص235.

2- یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: “جیرون سقفی مستطیل است بر ستون ها بنا کرده شده، نزدیک دروازه دمشق و برگرد آن، شهری است که یکی از جبابره در زمان قدیم قلعه ای در آنجا ساخته و بعدها صابئین آنجا عمارت کردند و در داخل آن معبدی برای مشتری ساختند و آنجا تفرجگاه عمومی بوده است.”

۲۴۸

من وام خود را از پیغمبر گرفتم؛ کنایه از اینکه اعمام و أقاربم را در بدر و احد و حنین کشتند، منهم تلافی نموده، فرزندانش را کشتم؛ و از جمله أدلّه بر کفر یزید آنست که وقتی مجلس جشن برای شهادت پسر پیغمبر برپا، نمود باشعار کفرآمیز عبد اللّه بن الزبعری تمثل جست که حتّی سبط ابن جوزی و ابو ریحان بیرونی و دیگران نوشته اند آرزوی وجود و حیات کسانی را نمود از اجداد خودش که همه مشرک و کافر محض بودند و بامر خدا و پیغمبر در جنگ بدر کبری کشته شدند. ظاهراً شعر دوم و پنجم از خود یزید است که در حضور عموم حاضرین از مسلمانان و یهود و نصاری گفت:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

لأهلوا و استحلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل

قد قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل

لست من خندف(1) ان لم انتقم

من بنی احمد ما کان فعل

قد اخذنا من علیّ ثارنا

و قتلنا الفارس اللیث البطل(2)

و بعض از علمای خودتان مانند أبو الفرج و شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی دفعی در کتابالاتحاف بحبّ الاشراف (3) و خطیب خوارزمی در جلد دوممقتل الحسین (4) و دیگران می نویسند یزید ملعون در موقع چوب زدن بر لب و دندان های آن حضرت، این اشعار را می خواند.

____________________

1- خندف یکی از اجداد یزید بوده است.

2- ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، می دیدند زاری کردن قبیله خزرج را از زدن نیزه(در جنگ احد) از شادی، فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت شل مباد که مهتران و بزرگان آنها را کشتیم و این عمل را بجای بدر کردیم که سر بسر شد بنی هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.من از دودمان خندف نیستم، اگر انتقام از فرزندان پیغمبر نگیرم. ما خون خود را از علی گرفتیم بکشتن فرزند بزرگ او.(تذکرة الخواص، ص235).

3- الاتحاف بحب الاشرف، ص18.

4- مقتل الخوارزمی، ج2، 65.

۲۴۹

جواز علمای اهل سنت بر لعن یزید پلید

اکثر علماء شما آن زندیق ملعون را کافر دانسته اند حتّی امام أحمد بن حنبل (إمام الحنابله) و بسیاری از اکابر علمای شما، تجویز لعن بر او نموده اند و مخصوصاً عبد الرّحمن ابو الفرج ابن جوزی کتاب مستقلی در این باب نوشته موسوم به(کتاب الرّد علی المتعصّب العنید المانع عن لعن یزید لعنه اللّه)و أبو العلاء معرّی در این باب گفته است:

أری الایام تفعل کل نکیر

فما أنا فی العجائب مستزید

أ لیس قریشکم قتلت حسینا

و کان علی خلافتکم یزید(1)

ما حصل معنی آنکه روزگار پیوسته بر ضدّ توحید و اهل توحید، نقشه های ابلیسی می کشد و اینگونه رلهای بازیگر دنیا، سبب استعجاب من است؛ چرا که ذاتی دنیا مکر و حیله بازیست دلیل بر مدّعا کشته شدن حسینعليه‌السلام به دست قریش و زمام اختیار امور و خلافت به دست یزید(علیه اللّعنه)دادن است.

فقط عدّه ای از متعصّبین علمای شما، از قبیل غزّالی طرفداری از یزید نموده و عذرهای غیر موجّه مضحک برای تبرئه آن ملعون تراشیده اند؛ در حالتی که عموم علمای خودتان عملیات کفرآمیز و رفتار ظالمانۀ او را مشروحاً ذکر نموده اند.

که ظاهرا ًبعنوان خلافت بر مسند ریاست مسلمین بر قرار ولی عملاً جدّیت می نمود بساط دین و توحید را برچیند منکرات را بعنوان معروف عمل می کرد.

چنانچه دمیری درحیات الحیوان (2) و مسعودی، درمروج الذّهب (3) نوشته اند، میمون های زیادی داشت که لباسهای حریر و زیبا بر آنها پوشانیده، طوق های طلا بگردن آنها نموده، سوار بر اسب ها می نمود و همچنین سگ های بسیاری طوق به گردن داشت که با دست خود آنها را شست و شو می داد و با جام طلا بآنها آب می داد و سپس نیم خوردۀ آنها را خودش می خورد و در اثر اعتیاد به مشروبات الکلی پیوسته مست و مخمور بود.

____________________

1- الاتحاف بحب الاشراف،ص18.

2- حیات الحیوان، ج1، ص74.

3- مروج الذهب، ج2، ص71.

۲۵۰

و مسعودی در جلد دوم مروج الذّهب(1) گوید:

“سیرت یزید، سیرت فرعونی بود بلکه فرعون در رعیّت داری اعدل از یزید بود و سلطنت او ننگ بزرگی در اسلام شد؛ زیرا مثالب بسیاری برای او می باشد از شرب خمر و کشتن پسر پیغمبر و لعن نمودن وصی پیغمبر(علی بن أبی طالب)و آتش زدن و خراب نمودن خانه خدا(مسجد الحرام)و خونریزی های بسیار(مخصوصا قتل عام اهل مدینه)و فسق و فجور بی شمار و غیر آنها که بحساب نیاید می رساند عدم غفران و آمرزش او را.”

نواب : قبله صاحب، موضوع قتل عام مدینه به امر یزید چه بود متمنّی است بیان فرمایید!

داعی : عموم مورخین مخصوصاً سبط ابن جوزی در تذکرة(2) می نویسد جماعتی از اهل مدینه در سنه شصت و دو رفتند به شام، وقتی از فجایع اعمال و کفریات یزید باخبر شدند، برگشتند به مدینه بیعت او را شکستند و علناً او را لعن می نمودند و عامل او عثمان بن محمّد بن أبی سفیان را بیرون نمودند. عبد اللّه بن حنظله (غسیل الملائکه) گفت:

قتل عام اهل مدینه به جرم شکستن بیعت یزید

“ای مردم ما از شام بیرون نیامده و خروج بر یزید ننمودیم مگر آنکه دیدیم هو رجل لا دین ینکح الامهات و البنات و الاخوات و یشرب الخمر و یدع الصلاه و یقتل اولاد النبیین”(3) .

چون این خبر بیزید رسید، مسلم بن عقبه را با لشکر کثیری از اهل شام برای سرکوبی اهل مدینه فرستاد سه شبانه روز اهل مدینه را قتل عام نمودند. ابن جوزی(4) و مسعودی(5) و دیگران می نویسند، آن قدر کشتند که خون در

____________________

1- همان، ص72.

2- تذکرة الخواص، ص259.

3- او مرد بی دینی است که نزدیکی می نماید با مادرها و دخترها و خواهرها؛ شراب می خورد و نماز نمی خواند و اولاد پیغمبران را می کشد. (تذکرة الخواص، ص259).

4- تذکرة الخواص، ص259.

5- مروج الذهب، ج2، ص75.

۲۵۱

کوچه ها جاری و خاض الناس فی الدماء حتی وصلت الدماء قبر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امتلات الروضه و المسجد(1) .

هفتصد نفر از رجال محترم و وجوه اشراف قریش و انصار و مهاجرین را کشتند و ده هزار نفر از عامّۀ مسلمین به قتل رسیدند، و راجع بهتک حرمت و نوامیس مسلمین دعاگو خجالت می کشم به عرضتان برسانم، همین قدر اکتفا می نمایم بیکی از عبارت های تذکره، سبط ابن جوزی(2) که از ابو الحسن مدائنی نقل می نماید که ولدت الف امرأه بعد الحره من غیر زوج(3) .

بیش از این نمی خواهم وقت مجلس را بگیرم و آقایان محترم را متأثر نمایم. همین مقدار برای روشن شدن افکار کفایت می کند.

شیخ : تمام آنچه ذکر فرمودید؛ دلالت بر فسق یزید می نماید و عمل هر شخص فاسق معصیت کار، قابل عفو و اغماض و قطعاً یزید توبه نموده، خدا هم غفّار الذّنوب است و او را آمرزیده، پس شما بچه علت پیوسته او را لعن و ملعون می خوانید؟

داعی : بعض از وکلای دعاوی برای آنکه حقوقی نصیبشان گردد، ناچار تا آخرین فرصت دفاع از موکّل خود می نمایند و لو آنکه حق بر آنها آشکار گردد. ولی نمی دانم جنابعالی روی چه منافعی آن قدر پافشاری در دفاع از آن لعین پلید می نمائید و می فرمایید: یزید توبه کرده است و حال آنکه گفتار کفرآمیز و شهادت اولیاء اللّه و قتل عام اهل مدینه و غیره، درایت، و گفتار شما که توبه نموده، روایت است و آن ثابت نگردیده و مقابله با درایت نمی نماید.

آیا انکار مبدأ و معاد و وحی و رسالت و ارتداد از دین بنظر شما لعن آور

____________________

1- به قدری خون در کوچه های مدینه جاری بود که مردم در خون فرو رفته بودند تا اینکه خون بقبر رسول خدا رسید مسجد و قبر آن حضرت پر از خون گردید. (تذکرة الخواص، ص259.)

2- تذکرة الخواص، ص258.

3- بعد از واقعه (حره) یعنی قتل عام مدینه، هزاران زن بدون شوهر وضع حمل نمودند (کنایه از آن که لشکر فاتح به هتک نوامیس، آن ها را حامله نمودند.)

۲۵۲

نخواهد بود؟ آیا ظالمین را خداوند صریحاً در قرآن کریم لعن نفرموده؟ آیا شما یزید را ظالم نمی دانید؟!! اگر بنظر مبارک جنابعالی، وکیل مدافع جدّی یزید بن معاویه (خنده شدید حضار)، این دلایل مکفی نمی باشد، با اجازه خودتان دو خبر از منقولات علماء بزرگ خودتان نقل می نمایم و عرضم را خاتمه می دهیم:

بخاری(1) و مسلم(2) درصحیحین خود و علاّمه سمهودی درتاریخ المدینه (3) و ابو الفرج ابن جوزی درکتاب الرّد علی المتعصّب العنید (4) و سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّه (5) و امام احمد حنبل درمسند و دیگران از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:من اخاف اهل المدینه ظلما اخافه الله و علیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین لا یقبل الله منه یوم القیمه صرفا و لا عدلا (6) .

و نیز فرمود:لعن الله من اخاف مدینتی (ای اهل مدینتی)(7) .

اکثر علمای خودتان یزید پلید را لعن نموده و کتابها بر جواز لعن او نوشته اند؛ از جمله علاّمۀ جلیل القدر عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی شافعی در کتاب الاتحاف بحبّ الاشراف راجع بلعن یزید در نقل می نماید که وقتی نزد ملاّ سعد تفتازانی نام یزید برده شد گفت:فلعنه الله علیه و علی انصاره و علی اعوانه (8) .

و از جواهر العقدین علاّمه سمهودی نقل می نماید که گفت:اتفق العلماء علی جواز لعن من قتل الحسین رضی اللّه عنه او امر بقتله او اجازه او رضی به من غیر تعیین (9) .

____________________

1- صحیح بخاری، ج2،ص 222.

2- صحیح مسلم، ج4، ص113.

3- تاریخ المدینه، ج58، ص110.

4- الرد علی المعتصب العنید، ص60.

5- تذکرة الخواص، ص258.

6-کسی که بترساند اهل مدینه را از روی ظلم، بترساند خدایتعالی او را (یعنی در روز قیامت) و بر او باد لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم، و روز قیامت از چنین کسی قبول نمی نماید هیچ عملی را .

7-لعنت خدا بر کسی که بترساند شهرستان مرا (یعنی اهل مدینه را) (الاتحاف، ص62).

8- لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوان و یاری کنندگان او باد! (الاتحاف بحب الاشراف، ص20).

9- عموم علماء اتفاق نمودند بر جواز لعن کسی که حسین رضی اللّه عنه را کشت یا امر و اجازه بکشتن آن بزرگوار نمود یا راضی به کشتن او گردید.(جواهر العقدین، ج3، ص397).

۲۵۳

و از ابن جوزی(1) و أبو یعلی و صالح بن احمد بن حنبل(2) نقل می نماید که با ذکر دلائل از آیات قرآن و غیره، اثبات لعن یزید می نمایند که وقت مجلس بیش از این اجازه گفتار نمی دهد.

پس اگر مجلس طولانی و ساعاتی از نصف شب می گذرد، بسیار لازم بود حلّ این معمّا گردد که آقایان از این مقدمات پی ببرید بحقّ بزرگی که أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام بر اسلام و اسلامیان دارد که ریشه چنین ظلم و ظالمی را به نیروی مظلومیّت خود کند و بخون خود و اهل بیت عزیزش، شجره طیّبه لا اله الا الله را که به واسطه ظلم بنی امیّه، مخصوصاً یزید پلید نزدیک بود خشک شود، آب یاری نمود و حیات نوینی باسلام و توحید داد.

جای بسی تأسف است، عوض آنکه خدمات آن بزرگوار را تقدیر نمایید، به زیارت رفتن زائرینش اعتراض نموده خورده گیری می نمائید و نامش را مرده پرستی می گذارید و متأسف هستید که چرا ملیونها نفر همه ساله بزیارت قبر آن بزرگوار می روند و مجالس عزا برای آن حضرت تشکیل می دهند و بر غریبی آن مظلوم گریه می نمایند.

سرباز گمنام

در جراید و مطبوعات و مجلاّت می خوانیم و مسافرین نقل می نمایند که در مراکز ممالک متمدّنه دنیا از قبیل پاریس و لندن و برلین و واشنگتن آمریکا و غیره، مرکز محترمی هست به نام قبر(سرباز گمنام). می گویند: در میدان جنگ، این سرباز که در راه دفاع از وطن مقابل ظلم ظالمان جانبازی نموده، چون در بدن و لباس و کشته او نشان واضحی نبوده که معلوم شود از چه فامیل و خانواده و اهل کدام شهر و ناحیه است، نظر به اینکه با خون خود دفاع از ظلم ظالم نموده و لو گمنام و بی نام و نشان است، محترم می باشد؛ هر کس به آن شهرها وارد می شود، از سلاطین و رؤسای جمهور و وزراء و رجال و بزرگان از هر طبقه احتراماً به زیارت قبر آن سرباز

____________________

1- تذکرة الخواص، ص257-262.

2- مسند احمد، ج4، ص55.

۲۵۴

گمنام می روند و تاج گلی بر قبر او می گذارند به نام تقدیر از یک سرباز گمنام، آن قدر احترام می کنند که حیثیّات ملّی خود را در مقابل ملل عالم حفظ نموده باشند.

ولی آقایان با انصاف، شرم آور نیست که ما مسلمین هفتاد و دو سرباز با نام و نشان داشته باشیم که همگی عالم و عابد و باتقوا، بعض از آنها قاری و حافظ قرآن در راه دین و توحید و دفاع از حریم اسلام و عدل و عدالت، در مقابل ظلم ظالمان جان دادند و غالب آنها ودایع خدا و پیغمبر و عترت پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند؟

عوض تقدیر و تشویق مردم بزیارت آنها و امر باحترام قبورشان مورد انتقاد قرار دهند و فرقۀ دیگر علاوه بر نقد و انتقاد، به تحریک علمای متعصّب خود، قبور آنها را خراب نمایند و از صندوق بالای قبرشان قهوه بسازند؟!

چنانچه در سال 1216 قمری در روز عید غدیر که اهالی کربلا عموماً (به استثنای قلیلی)به نجف اشرف برای زیارت مشرّف گردیده، وهّابیهای نجدی وقت را غنیمت شمرده، حمله به کربلا نموده، به قتل و غارت شیعیان ضعیف بلادفاع مشغول و به نام دین قبور، مقدّسه فداییان دین توحید (یعنی حضرت ابا عبد اللّه الحسین و یاران آن حضرت) را خراب و با خاک یکسان نمودند! قریب پنج هزار نفر از اهالی کربلا و علماء و ضعفاء ناتوان حتی زنان و اطفال بی گناه شیعیان را به قتل رسانیدند! خزانه حضرت سید الشهداء را غارت جواهرات و قنادیل طلا و اشیاء قیمتی و فروش گرانبهای عتیق را بردند؛ صندوق قیمتی بالای قبر مقدّس را سوزانیده و از آن قهوه ساختند. جمع کثیری را اسیر نموده با خود بردند.( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) (1) .(اف بر این مسلمانی!)

واقعا تأسف آور است که در تمام ممالک متمدّنۀ دنیا قبور علما و سلاطین و دانشمندان حتّی سرباز گمنام خود را محترم بشمارند، ولی مسلمانان که اولی و احق اند به حفظ قبور مفاخر خود، مانند وحشیهای آدم خوار قبور آنها را خراب و نابود نمایند. حتّی قبور شهداء احد مانند حمزه سید الشهداء و آباء و اجداد پیغمبر چون عبد المطّلب و عبد اللّه و اعمام و اقوام آن حضرت و فرزندان رسول خدا مانند

____________________

1- سوره بقره، آیه 156.

۲۵۵

سبط اکبر امام ممتحن، حضرت حسن و سید الساجدین، زین العابدین امام علی بن الحسین و باقر العلوم محمّد بن علی، امام پنجم و صادق آل محمّد جعفر بن محمّد، امام ششم سلام اللّه علیهم اجمعین و دیگران از بنی هاشم و علماء اعلام و مفاخر اسلام را در مکّه و مدینه با خاک یکسان نموده مع ذلک خود را مسلمان بخوانند ولی قبور صنادید و سلاطین خود را با تشکیلاتی مجلّل برقرار نمایند!!

و حال آنکه علمای ما و شما چه بسیار اخبار در تشویق زیارت مؤمنین اهل قبور نقل نموده اند تا باین وسیله قبور مؤمنین از دستبرد حوادث محفوظ بماند و خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزیارت قبور مؤمنین می رفت و برای آنها طلب مغفرت می نمود.

نه آنکه ایادی مرموزی بنام دین بدست خود قبور مفاخر خود را خراب و با خاک یکسان نمایند و اثری از آنها در عالم باقی نگذارند. سخن را کوتاه کنم درد دل بسیار است.

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دیگر

آل محمد شهداء راه حق و زنده هستند

آیا شما آن خاندان جلیلی که جان در راه دین و توحید دادند شهید می دانید یا نه؟ اگر بگوئید شهید نیستند دلیل شما چیست؟ و اگر شهیدند و کشتگان راه خدا و فداکاران دین حق هستند، چگونه آنها را مرده می دانید و حال آنکه صریحاً در قرآن مجید فرماید:( أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ) .(1)

پس به حکم آیات قرآنیه و اخبار وارده آن ذوات مقدّسه زندگانند و مرده نیستند پس ما مرده پرست نیستیم و سلام بر مرده نمی کنیم بلکه با زندگان حرف می زنیم.

علاوه، هیچ شیعه ای از عارف و عامی آنها را مستقل در قضاء حوائج نمی دانند بلکه آنان را عباد صالح و واسطۀ آبرومند بسوی خدای متعال می دانند.(چنانچه در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر شده).

____________________

1- سوره آل فرعون، آیه 169.

۲۵۶

فقط حوایج خود را بآنها عرض می نمایند که آن امامان بر حق و آبرومندان صالح از خدا بخواهند به ما مردمان نالایق عطف توجه فرمایند و اگر بزبان قال می گویند: یا علی ادرکنی یا حسین ادرکنی عیناً مانند آن آدمی است که حاجتی بسلطان مقتدری دارد بدر خانه وزیر اعظم می رود و می گوید: جناب وزیر بدادم برس؛ هرگز این گوینده وزیر را سلطان و پادشاه و مستقل در قضاء حاجت خود نمی داند، بلکه مقصودش اینست که چون شما نزد پادشاه آبرو دارید، وساطت کنید کار من انجام داده شود.

شیعیان هم آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین را خدا و شریک در افعال خدایی نمی دانند، بلکه آنها را عباد اللّه الصالحین می دانند که در اثر عبادت و تقوا و ریاضات شرعیّه، به علاوه فطرت پاک، منظور نظر حق تعالی گردیدند. لذا مناصب امامت و ولایت و درجات عالی اعلا در دو عالم را بآنها دادند که بامر و اجازه پروردگار تصرّف در موجودات می نمودند.

چون امناء و نمایندگان حضرت ذو الجلال اند، حوائج صاحبان حاجت را به عرض حق می رسانند؛ اگر صلاح در قضاء حاجت آن سائل می باشد اجابت می فرماید و إلاّ عوض را در آخرت به آنها می دهند. عملاً هم می بینیم و نتایج هم می گیریم.

این جملات مختصری از مفصل بود که در جواب شما ناچار عرض شد که فرمودید چرا با مرده حرف می زنید.

و در عین حال یک نکته ناگفته نماند که شیعیان مقام أئمه معصومین را بالاتر از آن می دانند که فقط اثبات حیاتی مانند حیات سایر شهداء اسلام برای آنها بنمایند.

حافظ : این جمله بیان شما، معمّایی بود که محتاج به حلّ است. مگر فرق امامان شما با سایر أئمه چیست؟ فقط مقام سیادت و انتساب برسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را متمایز از دیگران قرار داده.

داعی : ابداً معمّایی در کار نیست فقط تصور این مطلب برای شما که یک عمر از معرفت مقام امامت دورید، بسیار مشکل است. اول باید از عادت و تعصّب خارج شوید و با نظر علم و عقل و منطق و انصاف مطالعه مقام امامت بنمایید.

۲۵۷

آنگاه توجه خواهید نمود که فرق بیّن و آشکاری بین مقام امامت در اعتقاد شیعه و امامت در عقاید شما می باشد.

اگر بخواهم اثبات این مرام بنمایم باید انتظار صبح کشید. این موضوع مهم موکول است بیک مجلس مبسوطتری که وقت صحبت باشد- ان شاء اللّه

(مجلس را ختم نمودیم چون مقارن اذان صبح بود و رشته سخن طولانی شده بود گفتند موضوع امامت بماند برای فردا شب، با خنده و مزاح آقایان را بدرقه نمودیم بسلامت تشریف بردند).

۲۵۸

جلسه چهارم لیله

دوشنبه 26 رجب 45

۲۵۹
۲۶۰

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577