شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 393044 / دانلود: 11395
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

با مردم بسته و امت را امر ببیعت با علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )نموده و آن سه روز از روزهای مهم تاریخی زندگانی رسول اللّه بوده است

نمی دانم چرا آقای دکتر هیکل در کتاب تاریخ زندگانی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقایع تاریخی آن روز بزرگ را ذکر ننموده(یا بقول بعضی در چاپ اول نقل نموده و در چاپ دوم محو نموده)؟!!

اگر بگویند: در تاریخ زندگانی رسول اللّه همچو روزی نبوده، قطعا خلاف فرموده اند. برای آنکه علماء بزرگ سنی عموماً و کسانی که مراتب علمی آنها بمراتب از آقای دکتر هیکل بالاتر بوده، در کتب معتبره خود ثبت و ضبط نموده اند.

برای کشف حقیقت و پی بردن باسناد حدیث غدیر این روز مهم تاریخی از کتب اکابر علمای عامه مراجعه کنید به همین کتاب تا بدانید چنین روزی وجود داشته و بسیار مهم هم بوده است.

پس چرا ایشان ننوشتند، قطعا نمی توانم بگویم بی اطلاع از تاریخ بوده اند؛ زیرا کسی که بمقام استادی و وزارت فرهنگ می رسد، این اندازه بی اطلاع از تاریخ نخواهد بود، آن هم تاریخ اسلام؛ پس حتما غرض ورزی گردیده و تحت تأثیر عادت قرار گرفتند و خیال نمودند بننوشتن ایشان یا امثال ایشان، حق از میان می رود و حال آنکه ایشان خود را ضایع نمودند، والاّ محال است حق از میان برود.

نیست خفّاشک عدوی آفتاب

او عدوی خویش آمد در حجاب

هزار و سیصد سال متجاوز است که امویها و خوارج و نواصب و اتباع آنها خواستند این چراغ را خاموش کنند، نتوانستند. چگونه آقای هیکل و امثال آنها چنین قدرتی دارند؟ قطعا جز فضاحت در دنیا و آخرت نتیجه ای نصیب آنها نخواهد گردید.

به قول امام شافعی(محمد بن ادریس)که گوید:

تعجب است از حالات علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )که دشمنان آن حضرت از روی بغض و کینه فضایل او را پنهان می دارند، دوستان او از راه تقیه و ترس از اعادی حقایق را اظهار نمی دارند. مع ذلک تمام کتابها از دوست و دشمن پر است از فضائل و مناقب آن حضرت، پس معلوم می شود حق و حقیقت هیچ گاه زیر پرده نمی ماند مانند آفتاب که اگر چند روزی زیر پردۀ ضخیم ابر بماند، عاقبت ظاهر خواهد گشت.

۲۱

بدیهی است مورخ و نویسنده هر کس و دارای هر عقیده باشد، قلم که بدست گرفت باید بیطرفانه بنویسد و اگر خیلی بی طاقت و عصبانی و ناراضی از پیش آمد تاریخی می باشد، پاورقی بدهد و مخالفت خود را ظاهر کند(چنانچه بعضی نمودند)نه آنکه بکلی ترک نقل نموده و خود را مغرض معرفی کند. واقعا جای بسی تأسف است که جزئیات زندگانی آن حضرت، حتی امور داخلی خانوادگی را که اخلاقا نباید بنویسد، مانند شوخی و مزاحی که با عایشه در بستر بیماری نموده نوشته است ولی یک چنین واقعۀ مهمی که در حضور هزاران نفر صورت وقوع یافته ترک نموده! نعوذ بالله من التّعصب و العناد. خلاصه از این قبیل نویسندگان که تحت تأثیر عادت قلم فرسائی کرده اند، بسیار می باشند.

ولی بعض از آنها تندتر رفته و قلمهای شکستۀ خود را بر خلاف حق و حقیقت روی ورق پاره ها آورده و حقایق را مستور و باسلام و اهل بیت پیغمبر بجنگ برخاسته اند.

واقعا جای بسی تأثر است، افراد دانشمندی که بمقام استادی در جهات علمی و ادبی برسند، بدون تفکر روی عادت، کتابهائی بنویسند و مطالبی در آن درج نمایند که بکلّی خالی از حقیقت و صرف افترا و هر بیننده ای را بتعجب آورد که چگونه مرد دانشمندی سند بی اطلاعی یا غرض ورزی خود را در دسترس عموم قرار داده؟!

احمد امین مصری و فجر الاسلام

مانند احمد امین نویسندۀ معروف مصری که دو کتاب از تألیفات او بنام فجر الاسلام و ضحی الاسلام بدست ما رسیده، با مقدمه ای که دکتر طه حسین بر آن نوشته و در آخر آن مقدمه صریحا می گوید:

بدون ترس و خوف می گویم که من و احمد امین با هم متحدیم تا حقایق را مجرد نموده در معرض عموم قرار دهیم؟!

باید به آقای طه حسین گفت، اشتباه کرده و از تاریخ عبرت نگرفته اید که از هزار سال قبل تا به حال، برادران شما قوی تر از شماها اتحاد نمودند، نتوانستند نور ولایت را خاموش کنند، برای آنکه در قرآن

۲۲

فرماید( وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ ) (۱) مطالبی که در این کتاب نوشته شده، هرگز از قلم یک عالم متدین سنی و مرد دانشمند مطلع منصفی جاری نمی گردد؛ زیرا از لابلای اوراق این کتاب عین عقایدی که قرنها خوارج و نواصب نوشته اند و تهمتهائی که بعالم تشیّع زده اند، ظاهر و هویدا می باشد. و کاملاً بی اطلاعی از عقاید ملل یا غرض رانی نویسنده، بارز و آشکار است.

ولی شنیده ام بواسطۀ جوابهائی که داده شده و فشارهائی که به مؤلّف وارد آمده، در چاپ جدید بعض مطالب را حذف نموده اند. چون چاپ ثانوی را ندیده ام، نمی توانم قضاوت در چگونگی آن بنمایم، ولی همین قدر می دانم عقلاً و منطقاً، بلکه دیناً حذف کردن تهمت ها تنها مفید تام نیست. بلکه باید صریحاً بنویسند آنچه قبلاً نوشتیم، خالی از حقیقت بوده.

ثانیاً: بر فرض صحت در کتاب عربی، حذف کردن جبران خسارتهائی که از ترجمه فارسی آن اگر ببعض جوانان پارسی زبان بی خبر بی خرد وارد آمده، نمی نماید.

لذا ما ناچار شدیم برای بیداری آن دسته جوانانی که اگر تحت تأثیر کلمات فریبندۀ این قبیل نویسندگان بی مغز قرار گرفته اند، با نشر این کتاب کشف حقایق نمائیم.

جواب کاشف الغطاء باحمد امین در کتاب اصل الشیعه

خوشبختانه وقتی که آن کتاب را مطالعه نمودم که کتاب مقدّس اصل الشیعه و اصولها تألیف آیه اللّه مجاهد فخر الشیعه و ناصر الشریعه، حضرت آقا شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطاء(۲) دامت برکاته از نجف اشرف در جواب او منتشر شده

____________________

۱- سوره توبه، آیه۳۲.

۲- مرحوم آیه اللّه کاشف الغطاء از مفاخر اکابر علمای شیعه و از مراجع تقلید ساکن نجف اشرف بودند در تابستان گذشته جهت تغیر آب و هوا بکرند در خاک ایران آمدند. متأسفانه صبح دوشنبه هیجدهم ذی القعده، الحرام ۱۳۷۳ بعد از ادای نماز صبح بسکته قلبی دار فانی را وداع گفته جامعه مسلمین بالخصوص شیعیان از این ضایعه اسفناک متألم و متأثر گردیدند. جنازۀ آن مرحومقدس‌سره با تشییع عمومی ملی و احترامات دولتین ایران و عراق بنجف اشرف حمل در مقبره مخصوصی در وادی السلام دفن گردید.

۲۳

بود؛ (الحق کتابی است بسیار عالی و متین و ساده و بر هر فرد شیعه لازمست یک جلد از آن کتاب را در منزل داشته باشد و باهل بیت خود بیاموزد تا بحقیقت مذهب خود آشنا شده فریب بازیگران را نخورند).

خداوند متعال توفیق کامل عنایت فرماید بفاضل دانشمند معاصر شاهزاده والا تبار علی رضا میرزا خسروانی که برای استفاده فارسی زبانها بپارسی ترجمه نموده اند بنام(ریشه های شیعه و پایهای آن).

علاوه بر احمد امین نویسندگان دیگری در مصر و دمشق چون محمّد ثابت درالجوله فی ربوع شرق الادنی و عبد اللّه قصیمی درالصّراع بین الاسلام و الوثنیه و محمّد کرد علی دراقوالنا و افعالنا و محمّد سید گیلانی درشریف رضی و شیخ محمّد خضری درمحاضرات تاریخ الامم الاسلامیه و موسی جار اللّه درالوشیعه فی نقد عقاید الشیعه و دکتر طه حسین درالعثمان و دیگران به نوشتن کتاب ها و مقالات و مجلات و جرائد، قلوب شیعیان را جریحه و به تهمت های بسیار و اهانتهای بی شمار بین برادران مسلمان (سنی و شیعه)کدورتها ایجاد می نمایند.

عجبا عدّه ای از فضلاء ایرانی هم دانسته یا ندانسته یعنی بضررهای آن واقف بوده یا نبوده، این قبیل کتب را ترجمه بپارسی نموده و در دست رس جوانان ظاهر مسلمان بی خبر از مبادی اسلام و تشیّع قرار داده و آنها را بمبانی عالیه دین و مذهب مشکوک نموده.

این کتاب ما برای مصر و مصریها و احمد امین و امثال آنها آماده نشده؛ چه آنکه آنها دیدۀ انصاف را بسته و عینک بدبینی زده و با نظر تعصّب و عناد، حقایق را می نگرند.

خداوند متعال در آیۀ ۸۲ سوره ۱۷(بنی اسرائیل) فرماید( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یَزِیدُ الظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً ) (۱) .

پس نشر این کتاب برای بیداری جوانان نارس و برادران بی خبر پارسی زبان می باشد که فریب فریبندگان را می خورند؛ چه آنکه دستگاه هائی در همین تهران به

____________________

۱- ۱) و ما آنچه از قرآن فرستیم شفای دل و رحمت الهی برای اهل ایمانست و لکن ظالمان را بجز زبان چیزی نخواهد افزود.

۲۴

کار افتاده که گردانندگان آنها بصورت شیعه ولی در پس پرده، بعقیدۀ وهابیها و نواصب و بقایای خوارج و طرفداران امویها می باشند که علاوه بر نشریات فاسده، با نطق و گفتارهای فریبنده، به نام طرفداری از اتحاد اسلام، جوانان بی خبر را منحرف و متزلزل می نمایند (که یکی از آن نشریات مرتب برای داعی می آمد چون هرکجا سراب را آب و مطالب را وارو نشان می دادند داعی، در جواب برمی آمدم و آنها ناچار می شدند جواب را در نشریه خود منتشر کنند، چون این عمل بر خلاف میل و رویه و عقیده آنها بود. بعدها از آن نشریات برای داعی نفرستادند تا از جوابهای داعی مصون بمانند و رویه خود را که اشتباه کاری بر بی خبران، باشد عملی نمایند).

لذا لازم است آن جوانان بی خبر، با کمال بی طرفی با دیدۀ انصاف، بدون تعصب و عناد این کتاب را دقیقانه مطالعه نمایند تا بدانند آن قبیل اشخاص در خارج و داخل تنها قاضی رفته، اباطیلی بنام حق انتشار دادند.

و بفهمند که آنها ایادی مرموزی هستند که برای از هم پاشیدن اساس قومیت و ملیت ما فعالیتهائی می نمایند؛ بلکه بی دینانی هستند مستقیماً یا غیر مستقیم، دست نشانده بیگانگان و مرتبط با دستگاههای جاسوسی آنها که بقول امروزیها افراد حسّاس ستون پنجم بیگانگان اند که وظیفه آنها در این مملکت، تولید نفاق و اختلاف در بین جوانان شریف و ملّت نجیب ایرانی می باشند.

این قبیل اشخاص در لباسهای مختلف مشغول انجام وظیفه اند؛ حتّی در لباس مقدّس روحانیّت (که بحمد اللّه ملت بخوبی آنها را می شناسند). مانند گرگی که بجلد میش رفته یا دزدی که عمامه به سر گذارده، برای ربودن گوهر گران بهای ایمان مردم خودنمائی می کنند.

چنانچه در نیم قرن اخیر، بسیاری با این لباس مقدّس به نام طرفداری از اتحاد اسلام، تیشه بریشه اسلام و تشیّع می زدند و مرام نواصب و خوارج را بصورت دل سوزی دین، در جامعه نشر داده، گاهی انکار رجعت و معراج رسول اللّه و شفاعت و عزاداری و زیارت قبور اولیاء اللّه و اهل بیت عترت و طهارت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده و اهانت به مقامات مقدسه روحانیت و اهل علم و دانش را حیّا و میّتا مدار کار خود قرار داده اند.

۲۵

مردوخ کردستانی و ندای اتحاد و ترهات(۱) آن

مانند شیخ مردوخ (مردود) کردستانی(ظاهر سنی)و بی خبر از کتاب و سنت که بنشر کتابهای چندی ظاهرا بنام طرفداری اسلام (و در معنی بطرفداری خوارج و نواصب و امویها) نیشهای خود را زده و تخم تفرقه و نفاق را بین مسلمانان پاشیده و باطن کثیف و عقیده سخیف خود را ظاهر نموده. در دوره حکومت قبل، از طرف سلطان وقت از شعاع عملیات او جلوگیری شده، بعد از شهریور ۱۳۲۰ که بیگانگان این مملکت اسلامی شیعه را بدون حق اشغال نمودند، پروبال بازیگرها باز شد، جدّا نشریات خود را به نفع آنها عملی نمودند.

از جمله نشریات او کتاب (ندای اتحاد) است (که بر عکس نهند نام زنگی کافور) که از نشر این کتاب نه فقط جامعه شیعیان را عصبانی و متألم نموده، بلکه اکابر علمای اهل تسنن را متأثر و به نشر مقالات در مجلاّت، او را از خود طرد نمودند؛ زیرا در این کتاب اهانتها و جسارتهای بالاتر از آنچه بعضی از مصریها نسبت بمقام مقدّس امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نمودند، بزیر قلم شکسته خود درآورده و عقاید خوارج و نواصب و امویها را تجدید نموده. نه همان معرفت به مقام مقدّس آن حضرت بوسیلۀ کتاب و سنت و اخبار نداشته، بلکه ثابت است دشمن سرسخت آن حضرت و طرفدار جدّی امویها بوده.

در اول آن کتاب، با کلمات عوام فریبانه، مانند آدم دلسوزی بی طرف، دم از اتحاد و یگانگی مسلمین می زند فریقین شیعه و سنی را نصیحت و برهبری خود دعوت به ترک عقیده تشیّع و تسنّن می نماید. وقتی آدمی دقیقانه کتاب را مطالعه می نماید، می فهمد که هدف و مقصد و دعوتش بنواصب و امویها و پیروی از نیّات ناپاک مولای او معاویه بن ابی سفیان می باشد؛ غافل از شعر شاعر عرب که گوید:

و من یکن الغراب له دلیلا

یمرّ به علی جیف الکلاب(۲)

خدا زان خرقه بیزار است صد بار

که صد بت باشدش در آستینی

____________________

۱- ترهات: سخنان بیهوده.

۲- هر کس را که کلاغ دلیل و راهنمائی او باشد-می برد او را بر سر سگهای مرده.

۲۶

دیگری گوید:

اذا کان الغراب دلیل قوم

سیهدیهم سبیل الهالکین(۱)

در کتابش دم از اتحاد می زند، در حالتی که به نیش قلم (شکستۀ) خود تخم نفاق پاشیده و به دستور اربابان و با عقیدۀ ثابت خود، مولانا امیر المؤمنین را در جمیع مراحل مقصّر و معاویه علیه الهاویه را تبرئه و با منتهی درجه جسارت، کلمات اهانت آمیز بساحت قدس آن حضرت وارد نموده؟!

اولین روزی که کتابهای او را خواندم، فهمیدم که صاحب این نام محرّف هرگز سنّی نمی باشد، بلکه قطعا اموی و از پیروان عقاید خوارج و نواصب می باشد که برای لکه دار نمودن برادران اهل تسنن باین لباس درآمده و یا بی دینی است که برای رسیدن بهدف و مقصد خود که جاه و مقام و شهرت یا چیز دیگر باشد، مرتکب هر عمل زشت و قبیحی می شود. چنانچه اهالی کردستان مخصوصاً علمای محترم آنها بخوبی شاهد حالات او بوده و هستند و از چهل سال قبل که به طرفداری سالار بجنگ این ملت بیچاره قیام نموده، عملیات او مورد توجه تمام اهالی غرب ایران بخصوص مردمان محترم سنندج و کردستان می باشد.

عجب است یک آدم فتنه جو، اینک طرفدار اتحاد اسلام گردیده و زیر پرده طرفداری اتحاد، عقاید مشئوم خود را ظاهر نموده و به شیعیان موحد پاک و موالی با عظمت آنها از عترت طاهره تاخته و در خلال سطور کتاب، مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام را نالایق و سفّاک و شیعیان را مشرک معرفی نموده. والاّ هیچ سنی بقول خودشان(چهار یاری)حاضر نمی گردد نسبت بساحت قدس امیر المؤمنینعليه‌السلام که خداوند آیه تطهیر در شأن او فرستاده- چنانچه در همین کتاب مشروحاً ذکر شده و در آیه مباهله، آن بزرگوار را به منزله نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفی نموده و از جمیع ارجاس و نقائص و خطا یا پاک و پاکیزه و مبرا فرموده، بتازد و خورده گیری کند.(۲) تا آنجا که در

____________________

۱- زمانی که کلاغ دلیل و راهنمای قومی باشد-زود است آنها را هدایت نماید براه هلاکت و نیستی.

۲- چنانچه در (جلسه هفتم) از همین کتاب مشروحاً در این باب، بسط کلام داده شده است.

۲۷

ص ۲۳ ندای اتحاد (چاپ دوم، ۱۳۲۴ شمسی، شرکت سهامی چاپ فرهنگ) در تحت تیتر(عمده مزالق و مزلاّت امیر)، سیزده سهو و خطا و نقص بآن حضرت نسبت داده که تمام آنها افک و تهمت هایی است که از نشریات و جعلیات مولای او معاویه علیه الهاویه، و اسباب دست خوارج و نواصب و بقایای آنها بوده و می باشد.

گرچه این شیخ مردود قابل اعتنا نبوده که نام او برده شود و خیلی هم متأثرم که نام محرّف او را اجبارا در این سطور آورده ام، بدیهی است هر کلمه از کتاب او جوابهای واضح منطقی دارد که این وجیزۀ مختصر مجال نقل تمام آنها را نمی دهد، ولی ناچارم برای بیداری و روشن شدن بعض از جوانان فریب خوردۀ خواب رفته، ببعض از جهات آن فقط اشاره نمایم:

در صفحه ۳ کتاب گوید: “در زمان حضرت رسول اسمی از شیعه یا سنی مذکور نبوده است”.راجع بسنی شاید آن طور باشد که نوشته، ولی راجع بشیعه غلط رفته. خوبست خوانندگان محترم برای پی بردن به غلطکاریهای او مراجعه نمایند به (جلسه دوم) همین کتاب تا روشن شوند که شیخ مردود تا چه اندازه مانند مولایش معاویه کذّاب و دروغ پرداز بوده.

ایضاً در همان صفحه گوید و مؤسس اساس تشیّع ابن سباء یهودی بوده جواب ترّهات او در (جلسه دوم و سوم) داده شده.

و در ص ۵ گوید: “در قرن دهم هجری دوره سلطنت شاه اسماعیل مذهب تشیّع در ایران رسمیّت پیدا نمود.” جوابش در (جلسه دوم) داده شده

و نیز در همان صفحه گوید: “ابو بکر اسن و اورع و الیق بمقام خلافت بوده باین جهت مهاجر و انصار با نهایت رغبت با او بیعت کردند”.

اولاً: جواب اسن بودن ابی بکر در (جلسه هفتم و دهم) داده شده.

ثانیاً: جواب اورع و الیق بودن ابی بکر را در (جلسه پنجم) مطالعه خواهید فرمود.

و در ص ۶ گوید: “دلیلی بر خلافت امیر موجوده نبوده”. برای روشن شدن دلیل و نص مراجعه شود به (جلسه پنجم) تا حقیقت واضح گردد.

و در همان صفحه منع نمودن عمر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از وصیت و مانع شدن از آوردن قلم و کاغذ جهه اجراء امر وصیت را اعتراف نموده، ولی در مقابل

۲۸

تأویلات بارده می نماید. برای پی بردن بأصل حقیقت لازم است مراجعه شود در (جلسه هشتم) همین کتاب.

در ص ۷ حدیث با عظمت غدیر را بعنوان دلیل بر خلافت و امامت، انکار نموده و مطلب را بسیار ساده و کوچک جلوه می دهد. بسیار لازم است خوانندگان محترم مراجعه کنند به (جلسه هشتم) همین کتاب تا عظمت مطلب را واضح و آشکار مشاهده نمایند و لعن بر کذّاب و دروغگو بنمایند.

نماز خواندن ابی بکر با امت (به فرض ثبوت) دلیل حق تقدم در امر خلافت نخواهد بود

در ص ۸ گوید: “ چون أبو بکر مونس و یار غار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و در مرض موت بامر آن حضرت نماز را با امت خوانده، تمام امت بالاتفاق با میل و رغبت تمام با او بیعت کردند.”

اوّلاً: توقف و مصاحبت چند روزه برای ابی بکر، ممکن است افتخاری باشد (چه آنکه هر جاهلی در مصاحبت عالم افتخاری دارد) ولی چنین مسافرت و مصاحبت هرگز دلیل بر ثبوت خلافت نخواهد بود. علاوه بر آنکه جواب آیه غار و استشهاد بآن را در (جلسه نهم) داده ایم.

ثانیاً: نیابت نماز ابی بکر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بطور قطع ثابت نیست بر فرض ثبوت، دلیل بر حقانیت و حق تقدم بر خلیفه منصوص ابو الفضائل نخواهد بود.

چه خوبست برای تقریب اذهان مثلی آوریم: اگر پادشاهی که ولیعهد ثابت دارد، هرگاه در بسیاری از کارها از قبیل افتتاح امکنه یا استقبالها یا شرکت در جشنها و غیره، فردی از بستگان را بعنوان نماینده خود بفرستد، آیا پس از مرگ پادشاه آن نماینده می تواند با عدّه ای، طرفدار دعوی نیابت سلطنت نموده و ولیعهد ثابت را از کار بر کنار و خود را سلطان بخواند؟ بدلیل آنکه روزی بنمایندگی پادشاه در فلان امر یا جشن و یا استقبال شرکت نموده و یا در مسافرت چند روزه ای با پادشاه بوده ام؟ قطعا جواب عند العقلاء منفی می باشد.

مثل دیگری نزدیک تر بمطلب عرض کنم که اگر فقیه و مجتهدی مریض گردد و فردی از اصحاب خود را بنیابت بفرستد و نماز جماعت را با مردم به جای آورد،

۲۹

آیا پس از وفات آن مجتهد و فقیه، آن نایب نماز جماعت، به استمساک نیابت نماز می تواند خود را جانشین آن فقیه مجتهد معرفی نموده؟ بگوید: مسلمین مجبورند تقلید از من نمایند و اگر تمرد نمایند از ربقۀ اسلام خارج اند!!

و اگر جماعتی مخالفت نمایند و بگویند چون ولیعهد موجود است-و این مقامی است که احاطۀ علمی بر ظاهر و باطن شرع و شریعت در آن لازم است- علاوه بر واجد بودن جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده- فقط به محض چند رکعتی نماز نیابت خواندن یا چند روز در مسافرت رفیق راه مجتهد بودن ایجاد فقاهت نمی نماید. آتش بر در خانه آنها ببرند با فحش و بد و اهانت آنها را بکشند و بیاورند و مجبور نمایند که تسلیم گردند بجانشینی مجتهد و فقیه، و اگر قبول ننمایند مشرک و کافر و رافضی خواهند بود!!

آقایان! عاقلانه قضاوت نمائید. آیا جانشینی فقیه و مجتهد، علم و دانش و احاطه استدلالی بر احکام و قواعد دین نمی خواهد؟ آیا بمحض نیابت نماز جماعت-فقاهت برای یک مسأله گوهر اندازه هم آدم خوبی باشد، ثابت می گردد که مردم وظیفه دار باشند تقلید از او بنمایند؟

همچنین است موضوع نماز خواندن ابی بکر با امت بر فرض ثبوت، دلیل بر اثبات خلافت و امامت مسلمین نخواهد بود؛ چه آنکه ثبوت خلافت علاوه بر نصّ جلی، عصمت و اعلمیت و افضلیت من جمیع الجهات می خواهد.

منصفانه قضاوت کنید!

آیا چند شبی در مسافرت با پیغمبر بودن یا چند رکعتی نماز با امت خواندن (شما را بخدا قسم انصاف دهید) برابری می کند با آن همه نصوص جلیه و خفیه و فضایل و کمالات از قبیل حدیث الدار مع احادیث بسیار دیگر مانندحدیث المنزله وحدیث المدینه وحدیث المواخات وحدیث الغدیر وآیات الولایه و مباهله . بالاخره نزول سیصد آیه (بنا بر روایات اکابر علمای عامه که هر یک علی حده در متن کتاب مندرج است)در شأن مولانا امام المتقین امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

آیا آن کسی که بالفرض چند رکعتی نماز جماعت با مردم خوانده، اولی بمقام خلافت است یا آن کسی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را لایق مقام خلافت دیده و رسماً او

۳۰

را خلیفۀ خود قرار داد (نه نیابت بنماز جماعت) و صریحاً با بیان: “انت منی بمنزله هارون من موسی”، جمیع منازل هارونی را باستثناء مقام نبوت برای آن حضرت ثابت نمود که از جمله همان مقام خلافت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد چنانچه در (جلسه چهارم و پنجم) همین کتاب مفصّلا شرح دادم-فاعتبروا یا اولی الابصار .

ثالثاً: جواب از اجماع و تبعیت تمام امت را در (جلسه هفتم) مطالعه نمائید تا بمعنای اجماع و تبعیت تمام امت پی برید.

رابعاً: جواب کذب و دروغ شاخدار او را که نوشته “تمام امت بمیل و رغبت بیعت نمودند”، در (جلسه هفتم) را مطالعه نمائید تا کذّاب مفتری بازیگر را بشناسید

در ص ۹ نوشته است: “علی و فاطمه(عليهما‌السلام )در موضوع فدک بحکم ابی بکر قانع و متقاعد شدند.” برای پی بردن باصل حقیقت مطلب مراجعه نمائید به (جلسه هشتم) همین کتاب تا روشن و بیدار شوید.

و نیز در همان صفحه اشاره بحدیث خلّت در فضیلت ابی بکر می کند که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اگر من غیر از خدا بنا بود خلیلی برای خود بگیرم ابو بکر را خلیل خود قرار می دادم.

این شیخ مردود اگر اهل فضل و کمال و تحقیق بود، اول مراجعه می نمود بکتب ارباب جرح و تعدیل از اکابر علماء اهل تسنن، آنگاه استشهاد بحدیثی می نمود که لا اقل در نزد خود آنها مردود نباشد و این حدیث نزد محققین اکابر علماء عامه از جملۀ مجعولات و کذب محض است. چنانچه علامه ذهبی در میزان الاعتدال(۱) ذیل ترجمه حال (عمار بن هارون) و (قزعه بن سوید) گوید: “این حدیث جعل و کذب محض است”.

بکریون از این قبیل احادیث در فضیلت ابی بکر بسیار جعل نمودند که در کتب اکابر علماء سنت ثبت است.

در ص ۱۰ گوید: “اگر علی ذی حق در امر خلافت بود، چرا قیام نکرد

____________________

میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۷۱.

۳۱

حق خود را بگیرد؟” جوابش را در (جلسه نهم و دهم) مطالعه نمائید.

در ص ۱۳ گوید: “علماء بصیر شیعه اقرار به همدردی ما دارند.” اگر این شیخ حقّه باز کذّاب نبود، حق بود برای وضوح مطلب، باسامی آن علماء و محل اقرارشان اشاره می نمود، چنانچه ما در متن کتاب، ضمن گفتارمان در تمام ده شب، باقوال ده ها از اکابر علماء اهل تسنن با تعیین محل و نشانی و کتاب آنها متعرض گردیده ایم که بنظر قارئین محترم می رسد.

از ص ۱۸ تا ص ۲۰ بطرفداری از معاویه، دلائل مضحکی اقامه می کند که معاویه را تبرئه و علیعليه‌السلام را مقصر نشان دهد و آن بیانات، تماماً دلائل محکمی است که این مردود اموی و ناصبی و از هواخواهان جدّی معاویه، بلکه تمام بنی امیه حشره اللّه معهم می باشد. تا آنجا که در آخر ص ۱۸ بعد از نقل وقایع صفین و تعیین حکمین گوید:

“تابعین امیر دیدند که اظهارات معاویه سراسر مبنی بر تقاضای عدل و داد خواهی است و اظهارات امیر همه از روی لجاج و عناد و خود خواهی می باشد.”

در ص ۲۱ انکار می نماید اهانت به علیعليه‌السلام را که بزور و جبر آن حضرت را کشیدند و برای بیعت به مسجد بردند و نیز صدمات به بی بی فاطمه سلام اللّه علیها و سقط جنین او را. جوابش در (جلسه هفتم) موجود است بعد از مطالعه، حقیقت آشکار می شود.

در ص ۲۲ توسل بائمه از عترت طاهره را شرک و کفر و بت پرستی می داند جوابش در (جلسه سوم) داده شده.

در ص ۲۳ گوید: “خداوند عالم، رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود را بلعنت مأمور نفرموده.”

مثل اینکه این مرد مرموز با قرآن مجید هم بیگانه بوده و این همه آیات لعن را در قرآن ندیده که صریحا اقوامی را مورد لعن قرار داده، علاوه بر اخباری که در همین کتاب نقل گردیده که گروهی از امت را ملعون خوانده، برای روشن شدن مطلب و پی بردن بحال این مرد حیّال مکّار به (جلسه ششم) مراجعه نمائید تا حقیقت مطلب را بدست آورید. گویا این مردک آیه ۶۲ سوره ۱۷(بنی اسرائیل) را ندیده که بنی امیه را با کمال صراحت لعنت کرده شده نامیده که می فرماید:“و الشجره الملعونه فی القرآن الخ” که

۳۲

مراد از درخت لعنت کرده شده در قرآن، بنی امیه هستند؛ چنانچه امام فخر رازی هم در تفسیر(۱) خود نقل نموده.

و نیز در آیۀ ۷۵ سوره ۳۳(احزاب)فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (۲)

آنگاه در اخبار بسیاری، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرماید: “کسی که علی و فاطمه را اذیت نماید، مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت کند، خدا را اذیت نموده کسی که آنها را اذیت نماید، لعنت خدا بر او باد و خداوند او را برو در آتش افکند! ”.

علاوه بر صراحت در اخبار به این توضیحی که آن حضرت داده، اذیت کنندگان به علی و فاطمهعليهما‌السلام عملاً یا لساناً یا قلماً (مانند معاویه و امویها و اتباع آنها از خوارج و نواصب علیهم لعائن اللّه - چون کسروی و مردوخ مردود- و امثال آنها، مشمول این آیه شریفه و ملعون خدا و پیغمبر می باشند). برای کشف حقیقت و پی بردن بدلائل بیشتری بر لعن ملعون بن ملعون معاویه بن ابی سفیان، لازم است مراجعه نمائید به (جلسه نهم) تا روشن و بیدار شوید از خواب غفلت و دشمنان خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بشناسید.

و نیز گوید: “بر فاسق عاصی لعن جائز نیست.” بازهم می گویم: این مردک از قرآن مجید بکلّی بیگانه می باشد و آیات لعن را درباره آنها ندیده و دقت نظر در حقایق دین نداشته.

چه کنم که مقدمه نویسی مجال شرح و بسط مفصّل را بما نمی دهد و الاّ با نقل آیات و اخبار و تحقیقات بلیغه، روی نویسنده را سیاه می نمودم. ولی برای روشن شدن مطلب اشاره ای می نمایم که این مردک نمی داند یا اگر می داند بروی خود نمی آورد و عمداً سهو می کند که ما هم می دانیم هر فاسق و هر عاصی کافر نمی شود، ولی ملعون می شود؛ چه آنکه هر عاصی ظالم و هر ظالم ملعون می باشد برای آنکه مسلّم است که ظالمین بر سه طبقه می باشند: طبقه اول کفار و مشرکین اند که ظلم به خدا

____________________

۱- تفسیر رازی،ج۲۰، ص۲۳۶.

۲- آنان که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را(بعصیان و مخالفت)آزار و اذیت می کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده(و از رحمت خود دور فرموده)و برای آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

۳۳

نموده و شریک برای ذات اقدس او جلّ و علا قرار دادند (به موضوع شرک و مشرکین در (جلسه سوم) همین کتاب اشاره شده).

طبقۀ دوم ظالمین بنفس اند که معصیتهائی می نمایند ولی متعدی بغیر نمی باشند.

طبقۀ سیم معصیت کارانی هستند که بجان و مال و ناموس مردم متعرض اند و لو ظاهرا کافر نیستند، ولی ملعون اند؛ چه آنکه صریحاً در آیات قرآنیه، آنها را ملعون خوانده اند که از جمله در آیه ۲۱ سوره ۱۱(هود)می فرماید:( أَلاٰ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (۱)

و در ص ۲۶ انکار وجود حضرت مهدی آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نموده و گوید:

شیعیان گویند در کودکی در چاله آب سامره پنهان گردیده و بعد هم از همان سرداب بیرون می آید دنیا را پر از عدل و داد می کند!!.

این شیخ وقیح مردود و جعّال حیّال، خجالت نکشیده که چنین دروغ واضحی را نوشته و نتوانسته (و هرگز نخواهد توانست) کتابی را نشان دهد که در آنجا چنین خبری نقل شده باشد که حضرت مهدی عجل اللّه فرجه در چالۀ آب پنهان است و از آنجا ظاهر می شود.

و حال آنکه ارباب خبر و تاریخ نوشته اند که بعد از وفات حضرت امام حسن عسکریعليه‌السلام خلیفه معتمد عباسی شنید که کودکی از اندرون بیرون آمد و جعفر(کذاب را) با خطاب “تأخّر یا عمّ” از مقابل جنازه حضرت عسکری بر کنار و خود بر آن بزرگوار نماز گذارد، فوری امر به احضار آن حضرت داد. وقتی رفتند دیدند سرداب منزل را آب فرا گرفته و در آخر سرداب حضرت مهدیعليه‌السلام مشغول نماز است چون نتوانستند در آب بروند، بخلیفه خبر دادند امر داد سقف سرداب را بر سر آن حضرت خراب نمایند. وقتی مشغول خراب کردن شدند دیدند حضرت در سرداب نیست. فلذا معروف شد به سرداب غیبت؛ یعنی آن سرداب محلّ غیبت آن حضرت گردید نه آنکه در سرداب پنهان گردیده و از آنجا ظاهر شود.

____________________

۱- بدانید و آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکارانست.

۳۴

بلکه اجماعی شیعه امامیه و اکابر علماء عامه می باشد که زمان ظهور آن حضرت از مکّه معظمه جلوه گر می شود و عالم را پر از عدل و داد می کند.

عقیدۀ بوجود حضرت مهدیعليه‌السلام اختصاص به شیعه ندارد، بلکه در کتب فریقین ثبت است و جمهور شافعیه و دیگران از علماء اهل تسنن به نزول حضرت عیسیعليه‌السلام در آخر الزمان و در نماز اقتداء نمودن بحضرت مهدیعليه‌السلام را معترفند. برای وضوح مطلب و شناسائی کامل بحالات شیخ مردود بصفحات آخر همین مقدمه و به (جلسه دهم) همین کتاب مراجعه شود.

طول عمر حضرت مهدی خرق عادت است

و نیز در همان صفحه حضرت مهدیعليه‌السلام را مورد تمسخر قرار داده، گوید: “امام هزار و دویست ساله قادر بحرکت نیست و کاری از او ساخته نخواهد بود!”

این شیخ کور دل وقیح بقدرت خدا عقیده ندارد و نمی داند که این قبیل امور از نوادر طبیعت و جزء خرق عادت است و خدای قادر توانا بعض افراد را نادرا از میان بشر باین نوع عمرهای طویل ردّا بر ارباب ماده و طبیعت انتخاب می نماید و قوای آنها را هم قویّا محفوظ می دارد تا حجّت را بر دشمنان کوردل (چون مردوخ و امثال او) تمام فرماید و نمونۀ کامل و شاهد زنده بر این معنی از قرآن مجید حضرت نوح شیخ الانبیاء علی نبینا و آله وعليه‌السلام می باشد که در آیه ۱۴ سوره ۲۹(عنکبوت)صریحا می فرماید:

( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً ) (۱) .

آنچه به صراحت آیه شریفه معلوم می آید، مدت دعوت قبل از طوفان حضرت نوح نهصد و پنجاه سال بوده و قطعاً چهل سال متجاوز داشت که مبعوث گردید و بعد از طوفانهم به اقل روایات، چهار صد سال دیگر هم جهت تمشیت امور در امت زندگانی نمود (و جمعی هزار و نهصد و پنجاه سال عمر او را نوشتند)؛

____________________

۱- همانا بتحقیق ما نوح را برسالت قومش فرستادیم. او نهصد و پنجاه سال میان قوم درنگ کرد(و خلق را دعوت به خداپرستی نمود).

۳۵

چنانچه اکابر علماء عامه از قبیل طبری(۱) و ثعلبی(۲) و جار اللّه زمخشری(۳) و امام فخر رازی(۴) ذیل این آیه گویند: این نوع اعمار ما فوق طبیعت و از عطایای الهی می باشد.

پس پیغمبر هزار و چهار صدساله(یا هزار و نهصدساله) چگونه از او کاری ساخته بوده، همان قسمی که پیغمبر هزار و چهار صدساله (یا هزار و نهصدساله) همه کاره بوده از کوری چشم امویها و خوارج و نواصب و تابعین آنها (امثال احمد امینها و مردوخ ها) امام هزار و دویست ساله هم همه کار از او بر می آید چه آنکه خدای قادر توانا قوای قویۀ او را نگهداری فرموده تا روزی بیاید و انتقام از امثال (احمد امینها و مردوخها) بگیرد.

بس است بیش از این مجال مزاحمت نمی باشد و الا اگر جلوی قلم را رها کنم خیلی گفتنیها هست که در این مختصر وجیزه مقتضی بیان نیست. این مقدار هم ناچار بودم و الا گفتار این شیخ وقیح مردود قابل ذکر نیست و اثری در حقیقت اسلام و مذهب حق تشیّع ندارد. چه خوش مناسب مقام سروده.

آب دریا کزو گهر زاید

بدهان سگی نیالاید

اگر ابن تیمیّه و امثال آن با آن کرّ و فرّشان توانستند با نوشتن هزلیات نور خدا را خاموش کنند، این شیخ مردود و امثال آن هم می توانند! چقدر خوشوقت گردیدم وقتی در جراید و مجلات دینی، نامه هائی دیدم از علماء بزرگ سنی مخصوصاً از اطراف کردستان که از این مرد بی باک اظهار انزجار و تنفّر نمودند و رسماً اعلام نمودند که مردوخ (مردود) سنی نیست، بلکه خارجی و بیگانه پرست است. از جمله دلائل بر بیگانه پرستی این مردک و صحّت گفتار برادران بزرگ ما، علماء اهل سنت آنکه بعد از جنگ بزرگ اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی، متفقین افرادی را وادار می نمودند بنام اتحاد و اتفاق به مقدسین یکدیگر اهانت نمایند تا شعله آتش نفاق مشتعل گردد که از جمله همین مردک از خدا بی خبر بوده.

____________________

۱- جامع البیان، ج۲۰،ص۱۶۵.

۲- تفسیر ثعلبی، ج۷،ص۲۷۴.

۳- کشاف، ج۳، ص۱۹۹.

۴- تفسیر رازی، ج۲۵،ص۴۲.

۳۶

فلذا در صفحه آخر کتاب گوید: “در این هنگام که متفقین هم بما دست دوستی و همدستی داده اند، باید موقع را مغتنم شمرده، سلاطین اسلام فرمان وحدت و یگانگی را در ممالک خود به موقع اجرا گذارند”، یعنی بطرفداری متفقین(کفّار)مسلمانان همگی با هم متحد گردند!

خلاصه این قبیل اشخاص نمونۀ کامل خودخواهی و بیگانه پرستی هستند که می خواهند بنام اتحاد و وحدت کلمه، به مقدسات دین و مذهب اهانت نموده و جسارتها ورزیده، دلها را لبریز خون گردانند و مسلمانان را مستعمرۀ بیگانگان و هم دست آنها قرار دهند.

اگر علمای روشن فکر جامع الازهر و سایر مراکز علمی برادران اهل سنت هم نسبت بکسانی که بمقام مقدس امیر المؤمنینعليه‌السلام اهانت نموده و جسارتها ورزیده و آن بزرگوار را دروغگو و خطاکار و دنیا طلب و حریص بریاست و حبّ جاه و خونریزی معرّفی می نمایند و بجامعه با عظمت شیعه و پیروان اهل بیت طهارت و عترت پاک پیغمبر اهانتها نموده و آنها را رافضی و مشرک و کافر و غالی می خوانند، و می خواهند بین صد ملیون مسلمانان شیعه با سایر مسلمین جدائی بیندازند و زمینه را برای غلبه بیگانگان در عالم اسلامیت مهیا نمایند، علناً اظهار تنفر نموده و بیزاری بجویند، مقدمه اتحاد مسلمین فراهم می گردد امثال ما را بزحمت جوابها و نشر کتابها و مقالات جوابیه وادار نمی کنند.

والاّ تا این جدائی برقرار است و بازیگران و ایادی مرموز در کارند و مذهب حق تشیّع را حزب سیاسی به عوام معرفی می نمایند، حفره جدائی روز بروز عمیق تر و وسیعتر می گردد و پیوسته به نشر کتب و مقالات، عمق و وسعت این حفره زیادتر می شود.

نصاری در مسجد پیغمبر آزاد به ادای فریضه بودند ولی شیعیان مسلمان در ادای فرائض و نوافل در مساجد مسلمین آزاد نیستند

بسبب همین تحریکات و تزریقات بر غیر حقیقت است که عموم برادران اهل تسنن بجامعه شیعه نظر کفر و الحاد می نمایند. زمانی که شیعیان موحد از راههای دور، جهه اداء فریضۀ واجب(حج)شدّ رحال نموده، بقبله گاه خود می روند، مورد حملات برادران اهل تسنن قرار می گیرند و در هر کوی و برزن و خیابان

۳۷

و بیابان، حجازیها، سعودی ها، مصری ها بالاخره تمام سنی ها (که این قبیل افراد ملبّس به لباس اهل علم و نویسندگان مبغض مغرض امر را بر آنها مشتبه نموده اند) به مسلمانان پاک موحد شیعه مذهب و پیروان عترت و اهل بیت طهارت با نظر کینه و عداوت می نگرند و آنها را مشرک می خوانند و پیوسته به آنها می گویند:“انتم مشرکون؟!”

واقعاً جای بسی تأسف است! مسلمین صدر اسلام زمانی که بلاد کفر را فتح می کردند، به تمام کفار در عقاید و عمل در دین خود آزادی می دادند. و آنها را مجبور به پیروی از طریقه اسلام نمی نمودند، بلکه حاضر باهانت آنها هم نمی شدند. حتّی علماء و مورّخین در وقعۀ مباهله نوشته اند:

وقتی نصارای نجران برای مناظره وارد مسجد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدند، موقع نماز و عبادتشان رسید به گوشه مسجد رفته، مشغول عبادت خود شدند. عده ای از مسلمانان جامد جاهل آن زمان(مانند جهّال زمان ما)خواستند از عمل آنها جلوگیری و ممانعت نمایند، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع عمل آنها گردیده، فرمود: “بگذارید آزادانه عبادت خود را بجای آورند.” لذا در حضور پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب آن حضرت در مسجد بزرگ اسلام نماز نصرانیت و عبادت مسیحیت گذاردند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با این عمل موافقت و مهربانی، خواست باهل عالم معنای آزادی را به فهماند که دین مقدس اسلام دین جبر و اکراه نیست، بلکه دین دلیل و برهان و منطق است.

ولی متأسفانه امروز بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید که در آیه ۹۶ سوره ۴ (نساء)فرماید:( وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ السَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً ) (۱) و سیره خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (حتی خلفاء خودشان) برادران اهل تسنن (باغواء بعض علماء جامد متعصّب خود)با مسلمانان رفتار کفر و بغضاء می نمایند؛

زیرا هر فردی از مسلمانان حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی، زیدی، با همه

____________________

۱- به آن کس که اظهار اسلام کند نسبت کفر مدهید و بآنها نگوئید شما مؤمن نیستید(تا مال و جانش را بر خود حلال کنید).

۳۸

اختلافاتی که در اصول و فروع با هم دارند، در معابد عمومی مسلمانان آزادی عمل دارند و مزاحمی برای آنها نمی تراشند، مگر شیعیان جعفری که بجرم پیروی از عترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (حسب الامر آن حضرت که در متن کتاب ثابت نمودیم) در مکّه معظمه و مدینه منوره (همان جائی که یهود و نصاری در اظهار عقیده و عمل بدین خود آزاد بودند)، با تازیانه و چوب خیزران آنها را می زنند که چرا (بحکم قرآن مجید) سجده بر خاک پاک می نمایند و یا قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیت آن حضرت را می بوسند و سلام بر آنها می نمایند!!

در حالتی که خودم در بغداد و معظّم دیدم سنیهای از دور آمده، قبر شیخ عبد القادر و ابو حنیفه را می بوسیدند و توسّل بآنها می جستند و احدی آنها را منع نمی کرد. در مدینه منوره در پیش روی قبر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کاشیهای دیوار را بعنوان محلّ نزول جبرئیل می بوسیدند، احدی از شرطه های حرم ممانعت نمی کند، ولی شیعیان که می خواهند ضریح رسول اللّه را ببوسند، آنها را می زنند و زجرشان می نمایند و مشرکشان می خوانند!!

فقط این فشار و سختیها برای شیعیان موحد پاک پیروان عترت و اهل بیت طهارت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و حال آنکه صریحاً در قرآن مجید می فرماید( لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ ) (۱) ؛ کار دین باجبار و اکراه نیست. هزار و سیصد سال است تقریباً که این آقایان بی فکر در پی چنین عملیاتی رفته ولی با تجربیات بسیار باشتباه بزرگ خود پی نبرده و متنبّه نگردیده اند که بضرب تازیانه و چوب خیزران و فحش و ناسزا و تهمت، بلکه قتل و کشتن هیچ مؤمن موحدی دست از عقیدۀ ثابت خود بر نمی دارد.

فلذا رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قاعد عظیم الشأن الهی دستور فرموده که حتّی بکفار هم فشار و سخت گیری ننمائید، بلکه با ملاطفت و مهربانی و روح و ریحان با آنها رفتار نمائید تا در اثر دیدن برهان و منطق، دل های آنها نرم و بشما نزدیک شوند

بحسن خلق توان کرد صید اهل نظر

بدام و دانه بگیرند مرغ دانا را

____________________

۱- سوره بقره: آیه۲۵۶.

۳۹

بدیهی است از این نوع عملیات و سخت گیریها جز تأثر خاطر، نتیجه ای حاصل نگردد، بلکه قطعا از این عملیات در دلهای شیعیان بیشتر رنجیدگی و گرفتگی ایجاد و جدائی حاصل گردد. از قدیم گفته اند محبت محبت آورد، ولی وقتی محبت نباشد قطعاً تکدّر بار می آید.

اگر علمای بزرگ جامع از هر، جلو بعض نویسندگان مفسد را نگیرند و از عملیات و مقالات آنها بیزاری نجویند (چنانچه علماء سنی ایرانی از مردوخ(مردود)کردستانی بیزاری جستند) شیعیان ناچارند به مقتضای مثل معروف، جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا، برای دفاع از حقوق حقّۀ ثابت خود جواب تهمت ها و اکاذیب و لاطائلات آنها را بدهند

خوشبختانه شنیده می شود چندی است جمعی از فضلاء و دانشمندان پاک دل منصف بی غرض از مذاهب مختلفۀ اسلامی(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، جعفری، زیدی و غیره)تشکیل مجمعی داده اند بنام “دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه” و هدف آنها شناساندن حقایق مذاهب است بیکدیگر و مجله های ماهانه ای نشر می دهند بنام رساله الاسلام که نویسندگان مذاهب مختلفه، معانی مذهب خود را بوسیله مقالات در آن مجله نشر می دهند. امید است این جمعیت موفق گردند تا هدف و مقصد خود را عملی نمایند؟

ما کمک و مساعدتی از دار التقریب انتظار نداریم، مگر آنکه حقیقت عقاید ما جعفری ها را طبق کتب مؤلفه علماء شیعه ببرادران سنی حنفی و مالکی و حنبلی و شافعی برسانند تا بنظر شرک و کفر و کینه و عداوت بجعفریها ننگرند،

اگر دار التقریب بتواند آزادی نشر کتب را عملی نمایند که شیعیان جعفری تحت قیادت علماء بزرگ کتب مؤلفۀ عقاید حقّه جعفریه را در بلاد اسلامی اهل سنت آزادانه منتشر نمایند (همچنانی که کتب علماء اهل سنت در کتابخانه های شیعه آزاد و در دسترس عموم قرار دارد) به مرور تمام گفتگوها از میان می رود و حقیقت و اتحاد جای آنها را خواهد گرفت

بنابر آنچه می شنویم و دررساله الاسلام گاهی می خوانیم، بیش از انتظار ما قدمهای بلندی برای تقریب و تألیف قلوب برداشته شده است.

چنانچه فاضل دانشمند آقای محمّد تقی قمی عضو شیعه جعفری دار التقریب نقل می نمودند، از

۴۰

زمان تأسیس دار التقریب و جدیت های فوق العاده اعضاء دانشمند بی غرض آن، کتابی به وضع گذشته چاپ نگردیده، ما هم پیوسته دعا می کنیم و از خداوند متعال خواهانیم که این جمعیت را از گزند اشرار و ایادی مرموز محفوظ بدارد(1) .

____________________

1- در همان موقع بجناب آقای قمی عرض کردم: باورم نمی آید اشخاصی که خبث طینت دارند یا بازیگر دست بیگانگانند، بتوانند از اعمال خود دست بردارند، چه آنکه مثلی است معروف توبه گرگ مرگ است. اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است. جناب ایشان اطمینان دادند که دکتر احمد امین در دستگاه دار التقریب متقبل گردیدند که دیگر قلمی بنحو گذشته بر خلاف حق و حقیقت به کار نبرند. ما هم با اطمینان و حفظ مقام آقای قمی سکوت اختیار نموده، بانتظار آینده ماندیم. طولی نکشید که پیش بینی ما عملی شد. متأسفانه بازهم از همان دکتر احمد امین مصری، معروف صاحب کتاب (فجر الاسلام) که در حضور حضرت آیه اللّه مجاهد حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در مدرسه العلمیۀ نجف اشرف با عذر باینکه چون از مصادر کتب شیعه حاضر نداشتم این خطا رفته و نادم و مستغفرم و در جلد دوم به نام (ضحی الاسلام) جبران می نمایم. (چنانچه در مقدمه اصل الشیعه نگارش یافته)جنایت تازه ای بظهور پیوست و کتابی به نام (المهدی و المهدویت) در رد وجود حضرت مهدی آل محمد امام دوازدهم ما شیعیان عجل اللّه تعالی فرجه منتشر گردید که در سطر آخر مقدمه آن کتاب با این عبارت ختم کلام نموده که و اللّه نسأل ان یوفقنا الی احقاق الحق و ابطال الباطل!!! معلوم شد که نظر ما صحیح بوده این قبیل اشخاص از خود اراده ای ندارند بلکه فطرتا یا جهه تبعیت اوامر و دستورات موالی خود وظیفه دارند که هرچند صباح یک مرتبه با قلم شکسته خود بجنگ مسلمین برخاسته و با سنگ تفرقه و جدائی قلوب ملیونها شیعیان موحد را جریحه نموده و خود را نزد اهل علم و دانش رسوا و مفتضح و در حضور صاحب شریعت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خجل و منفعل سازند که بجنگ عترت آن حضرت رفته اند. و حال آنکه متجاوز از هزار سال است در اطراف وجود مقدس حضرت ولی اللّه الاعظم محمد بن الحسن مهدی آل محمد عجل اللّه تعالی فرجه امثال احمد امینها بلکه بهتر و بالاتر از او مانند ابن تیمیه و ابن حجر و امثال آنها ایجاد شبهات نموده و جوابهای شافی و کافی از طرف محققین علماء اعلام داده شده و ثبوت وجود آن حضرت را که بنحو تواتر طبق احادیث معتبره از طرق علماء اهل سنت.گذشته از روایات شیعه بضرورت دین واضح و آشکار نمودند این هم خود لطفی از پرورگار است که به سبب مخالفت مردمان حسود عنود ایجاد شبهات آنها روز به روز حق آشکار تر گردد.

به قول ادیب اریب عرب:

و إذا اراد الله نشر فضیله

طویت اتاح لها لسان حسود

و در مثل ادبای عرب است: ولو لا النار ما فاح طیب العود

مه فشاند نور و سگ عوعو کرد

هر کسی بر طینت خود می تند

نیست خفاشک عدوی آفتاب

او عدوی خویش آمد در حجاب

۴۱

و نیز آن مجمع و یا هر فرد و جمعیتی که سعی و کوشش آنها کشف حقایق و دور بودن از تعصب و عناد و ایجاد اتحاد بین مسلمین می باشد، باقی و پایدار و مؤید به تأییدات خود فرماید.

غرض ما هم از نشر این کتاب(شبهای پیشاور)بیدار کردن بعض جوانانی است که ترجمه فجر الاسلام و بعض کتب دیگر، آنها را مشکوک نموده است.

احمد کسروی و ترّهات آن و اشاره به جواب مقالات او

که از جمله آن ایادی مرموز خطرناک که بنفع بیگانگان در مرکز ایران مأموریت تولید اختلاف داشت، احمد کسروی تبریزی بود که قدم را از همۀ اقرانش بالاتر گذارد و دعوی بر انگیخته گی (نبوت بخیال خودش) نمود؛

بدعتهای بسیار گذارد که یکی از بدع مجنونانه او تأسیس روز عید کتاب سوزی بود که دستور داد باتباع خود که در روز معین، هرکجا هستند، آنچه کتاب علمی، عرفانی ادبی حتی کتب ادعیه و سور قرآنی بدست آورند، بسوزانند و غیر از کتابهای خود او چیزی باقی نگذارند و همه ساله این عمل مجنونانه با تشریفات مخصوصی انجام داده می شد.

چنانچه در ص 23 کتاب دادگاه خود چنین نوشته:

“یک دسته هم سوزانیدن مفاتیح الجنان و جامع الدعوات و مانند اینها را دست آویز گرفته، هوچی گری راه می انداختند و می گفتند: در اینها سوره هائی از قرآن می بوده و شما سوزانیده اید.”نادانان نمی دانند که بیشتر بدآموزان و گمراه کنندگان، آیه ها و سوره های قرآن را در کتابهای خود آورده اند و این نشدنی است که ما بپاس آنها از سوزانیدن آنها چشم پوشیم. قرآن هر زمانی که دستاویز بدآموزان و گمراه کنندگان گردید، باید از هر راهی که هست قرآن را از دست آنان گرفت (گرچه با نابود گردانیدن آن باشد).

و در ص 24 همان کتاب پس از اعتراف بسوزانیدن کتاب مفاتیح الجنان

۴۲

که مشتمل بر هفده سورۀ قرآنی است چنین نوشته:

ما بسیار نیک کرده ایم که آنها را سوزانیده ایم بازهم خواهیم سوزانید.

این عمل و دستور او بهترین معرّف جنون و نادانی و بیگانه پرستی او بوده است که به این وسیله، اساس معارف و افتخار و اسلامیت و قومیت ایرانیان را بر باد فنا می داده است؛

چون که رد نمودن طریقه هر قوم و ملت بسوزاندن کتب و اساس معارف آنها نیست، بلکه بطلان هر عقیده ای را باید با حربۀ برهان و عقل و علم و منطق بکار برد نه با سوزانیدن کتب و معارف آنها؛ چنانچه هیچ یک از داعیان حق اقدام بچنین عمل مجنونانه ای ننمودند.

فقط اسکندر مقدونی در حال مستی امر بآتش زدن کتابخانه تاریخی ایران در تخت جمشید(پرس پولیس)داد و فرانسویها کتابخانه معروف رم، و عمرو بن عاص بامر خلیفه دوم عمر بن الخطاب کتابخانه اسکندریه را که مشتمل بر تمام کتب یونان و مصر و غالب کتب رومی ها بوده، و مغولها کتابخانه فوق العاده مهمی را که در شهر آوه جنب ساوه بوده، سوزانیدند و بهمین جهه تاریخ دنیا متزلزل و یا نیست و نابود گردید. و این اشخاص برای این اعمال، لکه سیاهی بر تاریخ خود گذاردند و دیگر احدی چنین دستور مجنونانه ای نداد، مگر کسروی تبریزی که باین دستور جنون خود را ثابت نمود(1) .

مانند علی محمد باب که هر دو شاگرد و دستورگیرنده از یک دستگاه استعماری معلوم الحال بوده اند.که گفت: “غیر از کتاب بیان به هیچ کتابی نباید توجه نمود!!”

به علاوه این مرد از حیث اخلاق بسیار تندخو و بداخلاق و فحاش و وقیح و بی حیا بود (چنانچه از لابلای سطور و اوراق مطبوعۀ او کاملا واضح و آشکار است) در مقابله با هر قوم و فرقه، و در مناظرۀ با هر فردی، بسیار وقیحانه و خارج از ادب رفتار می نمود.

گاهی در کتب خود حمله بشیعیان می کرد و شیعه گری می نوشت

____________________

1-ر.ک: تاریخ الکامل: ابن اثیر، ج2،ص436؛ اسلام ایرانیان و عمر بن خطاب: م. عطایی اصفهانی،ص125

۴۳

هزاران تهمت ها و فحش ها و دروغ ها به آنها نسبت می داد!!

گاهی قدم را بالاتر می گذارد بدختر پاک پیغمبر و امامان معصوم و عترت طاهره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جسارت ها می نمود که خوانندگان کتابها و مقالات او خیال می کردند او سنی عامی متعصب و یا از بقایای خوارج بی حیا و نواصب است.

بعد در پیرامون دین مقدّس اسلام وارد شده و منکر خاتمیّت گردیده، حمله بتمام شعائر دینی و علماء اسلام از نجف اشرف تا جامع الازهر مصر نموده و تمام مبانی دین مقدّس اسلام را از توحید و نبوت و امامت تا معاد را با اهانتهای مسخره آمیز بیان و مطرود دانسته!!

خلاصه مأموریت این مرد فاسد تریاکی....تولید انقلاب دینی بوده که جوانان بی خبر از همه جا را (که رجال آینده این مملکت اند) با دروغ پردازیهای خود باهل دین و مذهب بدبین و لاابالی و پایه محکم و اساس متین دین مقدّس اسلام را متزلزل سازد.

الحق در ادوار تاریخ کمتر همچو بازیگری زبردست برای بیگانگان تهیه شده بود.

انقلاب عجیبی برپا نمود، شیخی، و صوفی، شیعه و سنی، متجدد و متقدم،پیر و جوان را بهم ریخته، دروغهائی بافته، تهمت هایی به همه زده، خلاصه زمینه ساز قابلی برای ایجاد اختلاف و غلبه(و استعمار طلبی)بیگانگان بود.

در قرون اخیره، بیگانگان ایادی مرموز بسیاری از یهودی ها، بابی ها، از لی ها، بهائی ها، قادیانی ها، و غیر آنها در این مملکت، برای تولید اختلال در نظام و اختلاف بین افراد ملت و بین دولت و ملت تهیه دیدند، ولی باید تصدیق نمود که این مرد مرموز، خطرناک تر از همه آنها بوده و اگر دست انتقام حق، او را از میان نبرده بود، ضررهای جبران ناپذیری بنفع بیگانگان باین آب و خاک و دولت و ملت می رسانید.

الحاصل سخن کوتاه کنیم و باصل مطلب بپردازیم و علت نشر این کتاب را به عرضتان برسانیم.

۴۴

علت چاپ این کتاب

در مدت بیست سال فترت که از یک طرف بعضی از کتابهای مضره مصری و اروپائی ترجمه و در دست جوانان ما گذارده شد، و از طرف دیگر کتابهای فریبنده کسروی، بعض جوانان بی خبر ما را منقلب و بدین مقدّس اسلام مخصوصاً بمذهب حقه شیعه بدبین نمود.!!

نتیجۀ بزرگی که از این تبلیغات سوء بدست آمد، چند دسته گی بزرگی در مسلمانان پیدا شد، بالخصوص تهمت ها و دروغ هایی که احمد امین مصری و کسروی تبریزی بیش از دیگران بعالم تشیّع بستند، بعضی از جوانان خامد شیعه را که از مبادی مذهب شیعه بکلی بی خبر و تقلیدا ًراهی را می پیمودند، متزلزل نمودند.!!

داعی از دو جهه ناراحت بودم و نمی توانستم آرام بگیرم و ناظر این صحنۀ بازیگری و اعمال زشت و دروغ ها و تهمت های بیجا گردم:

یکی از جهت آنکه قبلا ذکر شد که در حدیث وارد است:(اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه و اذا کتم فعلیه لعنه الله) (1) دیدم اگر سکوت نمایم و این حرکات و رفتار را با خونسردی تلقی نمایم و بقدر وسع خود دفاع از حریم تشیّع ننمایم، مورد لعنت خدای متعال واقع خواهم شد. جهت ثانی، مقام سیادت بود که غیرت هاشمیت و جوش سیادت درونم را می گداخت و تحریک بمبارزه می نمود.

البته تا آنجا که وظیفه داشتم، در منابر بزرگ و مجالس مهم در حلّ شبهات و تثبیت عقاید و در رفع اباطیل آنها کوشیدم. طبقه جوانان تحصیل کرده روشنفکر را که بداعی نظر نیک دارند (کما اینکه داعی هم بآنها نظر خاص دارم چون رجال آتیه مملکتند) به خطرات بزرگ متوجه و آنها را متنبّه ساخته و بحقایق دین و مذهب و بازیگریهای بازیگران توجه داده.

ولی خیلی میل داشتم مستقلاً کتابی بر ردّ اباطیل و دروغ پردازیهای آنها بنویسم و با حربه منطق و برهان، اساس

____________________

1- زمان ظهور بدعتها بر عالم است که علم خود را در دفع بدعتها ظاهر نماید و اگر کتمان و خودداری نماید پس لعنت خدا بر او باد.

۴۵

پوچ آنها را بر هم زنم و پرده بازیگران را پاره و مردم را آگاه و بحقایق آشنا نمایم.

متأسفانه گرفتار کسالت ممتدی گردیدم و یک سالی در بیمارستانها گذرانیدم، به طوری که قوای خود را از دست داده، توانائی چنین امر بزرگی در داعی نمانده.

دکترهای مهم تهران و بیروت هم دستور استراحت کامل دادند، بقسمی که نه بخوانم و نه بنویسم و نه فکر نمایم و نه تأثر و تألم پیدا کنم.

روزی در پایان فکر بسیار که ناراحتم نموده بود، میان بستر بیماری باین نکته متوجه شدم که آنچه این اشخاص عنود بی انصاف از خدا بی خبر در اطراف مذهب حقّۀ جعفریه نوشته و تهمت ها زده و اخلالات نموده اند، ممکن است خلاصه جواب آنها در کتاب مناظرات پیشاور ما که از روی جرائد و مجلات هندی استنساخ نموده، موجود باشد.

لذا در همان بستر بیماری این کتاب را مطالعۀ عمیق نمودم قدری قلبم آرام شد چون دیدم بیشتر شبهات و اشکالات بسیاری که احمد امین مصری و کسروی تبریزی و مردوخ (مردود)کردستانی و دیگران بشیعیان نموده اند در آن جلسات مناظرات مورد بحث ما قرار گرفته و جوابهائی که داده شده در این کتاب موجود است.

بهتر آن دیدم که به مقتضای “ما لا یدرک کله لا یترک کله” در خواست اکابر علماء اعلام و مراجع تقلید و دوستان فاضل دانشمند با حرارت را که مدتها امر بچاپ این کتاب می نمودند عملی نمایم که جوابی و لو مختصر بآنها داده شده باشد.

هزاران شکر خداوندی را که بداعی بهبود عنایت فرمود تا موفق بنشر این کتاب گردم و هدف اصلی از نشر این کتاب متوجه ساختن جوانان منور الفکر روشن ضمیر این مملکت است به حقیقت مذهب حقّۀ تشیّع تا فریب فریبندگان را نخورند.

مصادر و اسناد این کتاب از اکابر علمای سنت و جماعت است

یکی از مزایای این کتاب آنست که از ورق اول تا به آخر، باستثنای چند خبری که از علمای شیعه نقل شده و مورد قبول آنها هم بوده، بنابر قرار داد قبلی فیما بین ما و آنها(چنانچه در صفحات اولیه اصل کتاب مشاهده می نمائید)، ابداً استشهادی باخبار شیعه ننمودم و جواب آنها را از زبان علمای خودشان داده ام.

۴۶

یعنی تمام دلائلی که در این کتاب موجود است، از کتب معتبره علمای بزرگ اهل تسنن استخراج شده که مورد قبول خود آنها می باشد؛ چون یکی از شاهکارهای بازیگران که برای فریب دادن بی خبران بکار می برند، آنست که می گویند و می نویسند که آنچه اخبار در موضوع تشیّع و امامان اثنی عشری نقل شده، ساختۀ خود شیعیان است! لذا هر منصف عاقلی که این کتاب را بی طرفانه بخواند، پی به دروغ پردازی های آنان می برد و می فهمد که تمام این اخبار از کتب معتبره اکابر علماء تسنن هم بما رسیده و متفق علیه فریقین(شیعه و سنّی)می باشد؛ منتهی آنها بعد از نقل اخبار صحیحه و صریحه، چون تحت تأثیر عادت قرار گرفته اند، تأویلات بارده می نمایند، ولی ما باصل اخبار توجه نموده، بعد از مطابقه با آیات شریفه قرآنی، بقوۀ عقل مورد عمل قرار داده، انتخاب احسن می نمائیم.

ممکن است علماء و فضلاء بلکه عموم اهل تسنن در ابتداء از دیدن این کتاب عصبانی شوند، ولی پس از آنکه قدری دقیق شوند و بیطرفانه خالی از عادت و با نظر انصاف مطالعه نماین،د به بی غرضی ما پی خواهند برد؛ زیرا وقتی مصادر کتب را دیدند و در مقام مطابقه بر آمدند، می فهمند که ما در این کتاب زائد بر آنچه علماء آنها نوشته اند، ننوشته ایم. می توان گفت: این کتاب لسان علماء و دانشمندان عامه و مجموعه منقوله از کتب معتبره آنها می باشد.

نوشته های آنها را نقل نموده و با تطبیق بین الاخبار، کشف حقایق نموده تا خوانندگان بی غرض با انصاف، بدانند که نویسندگان مرموز بی انصاف آنچه می نویسند، از روی غرض و کینه ورزی باهل بیت طهارت و شیعیان آنها می باشد.

اشاره بغلط کاری احمد امین و جواب آنها

مثلاً احمد امین در فصل اول از باب 6 ص 322 فجر الاسلام در اخباری که در کتب معتبره علمای خودشان راجع بعلم علیعليه‌السلام نقل شده، مانند حدیث انا مدینه العلم و علی بابها(1) و ندای سلونی قبل ان تفقدونی(2)

____________________

1- من شهرستان علمم و علی دروازه آنست.

2- سؤال کنید از من قبل از اینکه مرا نیابید.

۴۷

دادن آن حضرتو کلام سلونی عن کتاب الله فانّی اعلم ممّن نزلت و فی ایّ شیء نزلت (1) و امثال اینها گفتگو می کند و آنها را از مجعولات شیعه و واهی می دانند.

ولی عجب آنکه در صفحه بعد قول عکرمه غلام بربری(مجهول الحال را)که می گوید: بر تفسیر تمام قرآن واقفم، نقل می کند و رد نمی نماید. این نیست مگر عین تعصب و بی اطلاعی از علم درایت و حدیث-یا عناد و لجاج و خبث فطرت.

در فصل اول از باب 2 ص 131 راجع بابی ذر غفاری که دومین مرد پاک از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده(که خود او هم در آخر مقالش تصدیق می کند که ابی ذر از پاکترین اصحاب پیغمبر و مرد متقی و پرهیزکار بوده)، نسبت عقیده اشتراکی می دهد و تهمت های ناروا بآن مرد پاک می زند و او را اتباع عبد اللّه بن سباء یهودی می خواند!!

و حال آنکه در احادیث معتبره منقوله در کتب اکابر علماء اهل تسنن بسیار رسیده است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

“خدا مرا امر نموده چهار نفر را دوست بدارم که یکی از آنها ابی ذر غفاری است” .

چنانچه اکابر علماء سنی از قبیل ابن حجر مکی در صواعق محرقه و احمد بن حنبل در مسند و شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع الموده و ابن عبد البر در استیعاب و دیگران نقل نموده اند و در (جلسه ششم) همین کتاب ذکر گردیده.

فقط جرمی که ابی ذر غفاری و آن مؤمن موحد پاک را مبغوض احمد امین و طبری و غیره قرار داده که او را متهم بتبعیت ابن سباء لعین و اشتراکی بخوانند آنست که مطیع امر رسول خدا بوده و بامر آن حضرت تابع علیعليه‌السلام و از بیعت ابی بکر سرپیچی نموده و در منزل آن حضرت معتکف گردیده و موقع تبعید در شامات، مردم را بخلافت و امامت علیعليه‌السلام می خوانده و خلافت دیگران را بر خلاف حق می دانسته و آنچه از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علیعليه‌السلام شنیده بود، به مردم می رسانید. همین عمل آن مرد بزرگ صحابی سبب بغض و کینۀ فراوان گردید که او را مورد تیرهای تهمت قرار دهند.

____________________

1- سؤال کنید از من از کتاب خدا پس بدرستی که من داناترم برای چه کس نازل گردیده و در چه چیز نازل شده.

۴۸

بدیهی است که از آثار جهل و عناد و تعصب است که محبوب خدا و پیغمبر را اشتراکی مزدکی و تابع ابن سباء لعین بدانند،

عجبا نمی نویسند ابی ذرّ تابع و شیعۀ خالص الولای علی بن ابی طالبعليه‌السلام و پیرو طریقۀ آن حضرت بامر خدا و رسول او بوده، با کمال وقاحت و بی حیائی می نویسند تابع عبد اللّه بن سباء لعین و اشتراکی بوده.

نوشته ها و تهمتهای این قبیل نویسندگان است که بهانه بدست دشمنهای دین داده و راهی برای تبلیغات آنها باز نموده، چنانچه شنیده می شود کمونیست های عرب (شیوعیها)مخصوصاً مصریها برای جلب قلوب جوانان بی خبر و بی خرد مسلمانان، به همین نوشته ها استناد جسته، می گویند و می نویسند دین اسلام دین کمونیستی است؛ بدلیل آنکه ابی ذر غفاری از اصحاب پاک پیغمبر اسلام مرد مرا امر باشتراک می نموده!

اینجاست که باید گفت:آتش بجان شمع فتد کین بنا نهاد. خداوند بشکند دست و قلمی را که چنین تهمت های ناروا و نسبتهای دروغ را روی تعصّب، به اصحاب پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهند تا بهانه ای بدست دشمنها افتاده وسیله تبلیغات برای عقاید باطله خود قرار دهند.

عجبا می نویسند چون ابی ذر در شامات باغنیا و متمولین می گفت با فقراء مساعدت و مواسات کنید(اگر پولها را جمع کنید و نگهداری نمائید روز قیامت با همین سیم و زرها سر و صورت و پشت و پهلوی شما را داغ می کنند)، پس از این جهه این عقیده اشتراکی شبیه آئین مزدکی می باشد!

اولاً ما در آن زمان نبوده و نمی دانیم آن جناب چگونه بیاناتی می نموده، بدیهی است قلم در دست دشمن بوده، هرچه خواسته نوشته. حاکم شام اعدا عدو علی بن أبی طالبعليه‌السلام قطعاً نمی خواسته عملیات تبعید شده خلیفۀ عصر و دوست و طرفدار علیعليه‌السلام و موحد پاک حقیقی را بخوبی جلوه دهد.

ولی همین عبارتی را که صاحب فجر الاسلام نوشته، مورد دقت قرار داده، بخواهیم قضاوت کنیم، می بینیم عین ترجمۀ قرآن مجید است که در آیه 34 سورۀ 9(توبه)خدای متعال

۴۹

می فرماید:( وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمیٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ ) (1) .

عوض آنکه از روی علم و انصاف تصدیق کنند که این عقیدۀ محمّدی است طبق صراحت قرآن مجید، روی غرض رانی و تعصّب جاهلانه، یک رجل موحّد کامل مانند ابی ذرّ غفاری را سست عقیده و فریب خوردۀ عبد اللّه بن سباء ملعون قرار دهند و بجامعه عوام او را مزدکی و اشتراکی معرفی نمایند، و حال آنکه دیگران از اکابر علمای عامه نوشته اند ابی ذرّ فقط همین آیه را بر اهل شام قرائت می نموده.

وای بر احمد امین! از آن روزی که محکمه عدل الهی تشکیل گردد(اگر معتقد بآن روز باشد)و در مقابل خود پیر مرد نود سالۀ مؤمن موحد از اصحاب خاص و محبوب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ببیند، نمی دانم از این تهمتی که زده چه جواب خواهد داد!

واقعاً جای تعجب است که این اشخاص از طرفی انتقاد از شیعه می نمایند که

____________________

1- آنان که جمع و ذخیره می کنند طلا و نقره را و انفاق نمی کنند در راه خدا پس بشارت ده آنها را بعذابی دردناک در آن روزی که گرم کرده و گداخته شود در آتش دوزخ پس داغ کرده شود بآن طلا و نقره های گداخته پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان(و گویند)اینست آنچه جمع و ذخیره نهاده بودید برای خودتان.

و آن چه در اخبار و تفاسیر فریقین رسیده مخصوصا اکابر علمای عامه مانند امام فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب و دیگران ذیل این آیه شریفه قضیه را نقل می نماید آنست که ابی ذر غفاری در شامات مقابل متمولین همین آیه مذکوره را می خوانده چون با معاویه اختلاف عقیده پیدا نموده و گفتار ابی ذر بر خلاف میل و سیاست حکومت او بود و زیر بار میل او هم نمی رفت لذا سعایت نامه برای عثمان نوشت و امر را بر خلاف جلوه داد فلذا امریه عثمان صادر شد ابی ذر را بطریقی که در ص 436 همین کتاب نوشته شده بمدینه آوردند و از آنجا بربذه تبعید نمودند- چنانچه در خبر زید بن وهب که عموم مفسرین فریقین حتی امام فخر رازی هم نقل نموده این قضیه واضح و آشکار است که ابی ذر بر اهل شام آیه زکاه را قرائت نمود(نه دعوت بمسلک اشتراکی) منتهی معاویه می گفت این آیه درباره اهل کتابست ابی ذر می فرمود درباره آنها و ما وارد آمده معاویه از این گفتار رنجیده و متوحش شد و برای او پاپوشی ساخت که منجر بمرگ او گردید. و هیچ یک از علمای عامه چنین نسبتی را که احمد امین بآن مرد پاک موحد داده نداده اند بلکه بر خلاف این عقیده حقایقی نوشته اند که ابی ذر بواسطۀ قرائت آیات قرآن مردم را امر باجرای احکام اسلام می نموده که از جمله ادای زکاه بود.

۵۰

چرا بر بعضی از اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خورده گیری می نمایند. و انتقاد می کنند و حدیث اصحابی کالنجوم را برخ ما می کشند که نباید باصحاب پیغمبر توهین و یا انتقادی نمود، ولی خودشان هرچه می خواهند باصحاب پیغمبر می گویند و می نویسند؛ حتّی نسبت کفر و شرک به آنها می دهند احدی حق جواب به آنها نباید داشته باشد!!

اگر تبعیض بد است، همه جا باید بد باشد و اگر انتقاد جایز است، چرا وقتی شیعیان مطابق آنچه علمای تسنن در کتب خود نوشته اند، می نویسند یا نقل می نمایند، مشرک می شوند و آنها را رافضی می خوانند ولی وقتی خودشان نوشتند و از صحابه خاص پیغمبر و محبوب آن حضرت(بنا بر روایات منقولۀ خودشان) انتقاد می کنند، بلکه توهین نموده و نسبت شرک و بی دینی می دهند، صحیح و بجا می باشد؟ درد دلها بسیار است؛ بگذاریم و بگذریم.

در فصل دوم باب 7 تهمت ها و نسبت های ناروائی به شیعیان می دهد؛ از جمله عقاید غلات لعنهم اللّه را بشیعیان پاک موحد نسبت می دهد و حال آنکه بین عقاید شیعه جعفری اثنا عشری با غلات فرق بسیار است و این مرد مرموز از روی تعصب یا غرض رانی یا بی اطلاعی، به شیعیان پاک و پیروان اهل بیت طهارتعليهم‌السلام تهمت می زند.

برای روشن شدن مطلب و پی بردن بغرض رانی او مراجعه شود به (جلسه دوم) و نیز به (جلسه سوم) همین کتاب تا بدانید شیعیان پاک غالی نیستند بلکه مسلمان و مؤمن موحد پاک می باشند.

در اوایل همان فصل نوشته شیعیان قائل بخلافت علیعليه‌السلام گردیدند و حال آنکه هیچ دلیل و نصّی از آیه و حدیث صراحت بر این امر نداشته- جوابش در (جلسه پنجم)و نیز در (جلسه نهم) همین کتاب موجود است؛ مطالعه نمائید.

و نیز در همان فصل نوشته عقیده بوصایت علی از جعلیات شیعه است. جوابش در (جلسه هشتم) و در (جلسه دهم) همین کتاب داده شده، مراجعه نمائید تا دکتر مفتری را بشناسید.

با آن که در افضلیت علیعليه‌السلام بر صحابه قول ابن ابی الحدید معتزلی را در همان فصل نقل نموده، مع ذلک روی تعصّب یا غرض و عناد، آن را انکار می نمایند

۵۱

و ابن ابی الحدید را شیعه معتدل می خواند و حال آنکه این حرف غلط است. اگر می گفت، سنّی معتدل و منصف، مناسب تر بود و الا شیعه معتدل معنی ندارد.

و قول با فضیلت علیعليه‌السلام از جمیع صحابه اختصاص به ابن ابی الحدید ندارد و بحول و قوه پروردگار متعال، افضلیت آن حضرت را نه بر صحابه، بلکه بر انبیاء عظام در (جلسه هفتم) و در (جلسه نهم) ودر (جلسه نهم) و در (جلسه دهم) همین کتاب بنحو اتم و اکمل واضح نموده ایم.

و در آخر همان مقال، تهمت دیگری بشیعیان می زند که علی را افضل از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانند و می گویند خدا حلول در علی کرده و با جسم علی یکسان است!

واقعا جای بسی تأسف است! چگونه اشخاص راضی می شوند دین و ایمان خود را ملعبۀ هوی و هوس قرار دهند؟

عقاید غلات علی اللّهی کجا و شیعیان پاک عقیدۀ موحد کجا. اگر احمد امین یک کتاب از علمای شیعه امامیه ارائه داد که در آن کتاب این عقاید نسبت داده موجود باشد، سایر گفتارهای او همه صحیح است و اگر نیاورد(و هرگز نخواهد آورد)پس در مقابل همان علمای مصری و هم کارهای خودش سربه زیر شود که چنین مطالب بی جائی را ناروا نوشته و امر را وارو نشان داده و عقاید غلات علی اللّهی و حلولیها را بشیعیان پاک عقیده نسبت داده.

اگر بخواهم بتمام جملات بی پروپای او جواب بدهم، مطلب طولانی شده و مقدمه از اصل کتاب مفصّل تر می گردد.

خلاصه آنچه نسبت بعقاید شیعه داده، تهمت و دروغ محض است. کتب علمای شیعه اکثرا چاپ و در دست رس عموم قرار گرفته، مطالعه کنید تا مغرض مفتری را بشناسید.

اگر فرقه ای بنام شیعه قائل بحلول و اتحادند در نزد ما جزء غلات می باشند و ابدا شیعه محسوب نمی گردند.

روی غرض یا بی اطلاعی این دو فرقه کاملاً متمایز را بهم مخلوط نموده و شیعه را در دنیا به بدنامی معرّفی می نمایند و حال آنکه علماء بزرگ شیعه کتابها بر ردّ آنها نوشته اند.

۵۲

اگر غلات خود را شیعه بخوانند، باید نویسندۀ منصف عقاید آنها را با عقاید شیعیان مطابقه کند و خود قضاوت عادلانه نماید؛ وقتی دید عقاید فریقین مطابقت ندارد، تشیّع آنها را تکذیب نماید؛ نه آنکه بر خلاف تثبیت و تنقید نموده و تمام شیعیان موحد پاک را غالی و مشرک بخواند.

کبار از علماء شیعه هر یک کتاب مستقلی در عقاید نوشته اند؛ از قبیل مرحومین صدوق و مجلسی و علاّمۀ حلّی و دیگران- علیهم الرحمه و الرضوان- مطالعه نمائید تا کذّاب مفتری را بشناسید.

و در (جلسه سوم) همین کتاب مختصرا ما عقاید شیعه را ذکر نموده ایم؛ مراجعه کنید تا بدانید شیعیان مشرک و غالی و تابع ابن سباء ملعون یهودی نیستند.

اگر ما هم بی انصاف و مغرض و یا بی اطلاع بودیم، اختلاف عقاید مذاهب اربعه (حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی)و فتاوای بی ربط امامان آنها را در اصول و فروع مخلوط نموده، تمام سنّیها را جزء مجسّمه و گمراهان و مشرکین بشمار می آوردیم.

مثلاً عقاید مجسّمه اشاعره و حنابله و حشویه را که شهرستانی هم در ملل و نحل نقل نموده، پای عموم حساب می کردیم می گفتیم سنّیها همگی قائل بجسمیت و رؤیت خدا و مشرک و کافر هستند.

اگر چنین می گفتیم: قطعاً خلاف گفته و حتماً مغرض بودیم، زیرا عقاید عموم اهل تسنّن کجا و عقیده بتجسم و رؤیه که بعض از آنها قائل اند کجا.

اگر در میان اهل تسنن جمعی کرامیه، مشارکیه و حوریه مجسمه، قائل بخرافات در عقاید گردیده، ربطی به مذهب عموم اهل سنت ندارد.

نویسنده منصف همه را مخلوط نمی نماید که تمامی آنها را بیک چشم ببیند و همه را فاسد و کافر بداند. آیا انصاف است فتاوای نادره ای که از ائمه اربعه اهل تسنن(ابو حنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل) رسیده، به دست گرفته و مخلوط بهم نموده و تمام جامعه اهل تسنن را اهل بدعت و فاسد بخوانیم؟ از قبیل حکم به مباح بودن گوشت سگ و وضو گرفتن با نبیذ و سجده نمودن بنجاست خشک و نکاح نمودن پدر، دخترش را بزنا و مواقعه با محارم بوسیله

۵۳

پارچه حریری که بر آلت تناسلی بپوشانند و نکاح امارد در سفر و غیر آنها!

که اینک در مقام شرح و تفصیل تمامی آن فتاوای وارده و ردّ آنها نیستم من باب نمونه و شاهد اشاره شد.

اگر احمد امین مغرض و یا بی اطلاع و مغلطه کار نبوده، در ص 132 و ص 134 تهمت ها به شیعیان نمی زد و نمی گفت: “که شاه پرستی زردشتی های ایرانی داخل مذهب شیعه شده، بهمین جهه اطاعت امام را مثل اطاعت خدا واجب می دانند.”

جواب این تهمت ها را در (جلسه دهم) همین کتاب بخوانید تا بدانید که وجوب اطاعت امام در طریقه حقه امامیه از شاه پرستی ایرانیان قدیم (بقول او) گرفته نشده، بلکه از کتاب خدای متعال (قرآن مجید) و احادیثی که علماء بزرگ خودشان نقل نموده اند، اخذ گردیده است؛ گذشته از منقولات متواترۀ نزد اکابر علماء شیعه.

در ص 318 انکار نصوص می نماید و می گوید:“پیغمبر تعیین خلافت ننموده و نامی از خلافت نبرده و امر را برأی امت واگذار نموده.”

اولاً جواب این انکار از (جلسه پنجم) و در (جلسه هشتم) و در (جلسه هشتم) همین کتاب داده شده است.

ثانیاً خوب بود آقای احمد امین با کمک گرفتن از تمام علماء تسنّن معین می نمودند که در کجا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر خلافت را برأی امت واگذار نموده و چنین دستوری داده؟

ما که اسناد نص خلافت و دلائل خود را در اصل کتاب ذکر نموده ایم. خوب بود آقایان هم یک سند ذکر می نمودند که پیغمبر فرموده باشد، امر خلافت را به رأی امت واگذار نمودم که خودشان جمع گردند و تعیین خلیفه نمایند.

فقط آقایان اهل تسنّن یک جمله دارند که با آب و تابی آن را نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:“لا تجتمع امتی علی الضلال” .(1) پس به همین دلیل اجماع امت در خلافت اثبات حق می نماید.

____________________

1- امت من اجتماع بر گمراهی نمی نمایند.

۵۴

جواب از اجماع و این دلیل پوچ آنها را هم در (جلسه هفتم) همین کتاب مطالعه فرمائید تا حق آشکار گردد. در ص 322 گوید:“شیعیان از قول علی عليه‌السلام جعل کرده اند که فرموده: سلونی قبل ان تفقدونی” .(1) جواب این جمله مفصلاً در (جلسه دهم) همین کتاب موجود است مطالعه فرمائید تا بدانید احمد امین چگونه غرض ورزی نموده یا بی اطلاع بوده و نمی دانسته که شیعیان هرگز جعل ننموده اند بلکه علماء عامه که بمراتب اعلم و اکمل از استاد احمد امین بودند، نقل نموده اند.

و نیز گوید:“شیعیان امامیه گویند: امام منتظری خواهد آمد و این از بدع عقاید آنها می باشد!” خوانندگان محترم راجع به این موضوع مراجعه کنند به (جلسه دهم) همین کتاب و همچنین در آخر همین مقدمه، اخباری از علمای عامه و عقاید آنها بر اثبات مرام نقل نموده ایم. مطالعه کنید تا مغلطه کار سفسطه بازار بشناسید.

خوبست سخن کوتاه کنیم و بیش از این در اطراف دروغهای شاخدار و تهمتهای عجیب آن مرموز بی انصاف بحث ننمائیم.

مردمان منصف پاک دل می دانند که شیعیان طبق دستورات پیشوایان دین خود (رسول اکرم و امامان از عترت طاهرۀ آن حضرت سلام اللّه علیهم اجمعین)بهترین دین پاک توحیدی را دارند و بین عقاید یهود و نصاری و مجوس و غلات و اسلام، بخوبی فرق می گذارند و انتخاب احسن نموده، دین پاک توحیدی اسلام را خالی از خرافات قبول نموده اند.

مطلب را در همین جا ختم می کنیم و مناسب این مقام شعر ادیب پارسی زبان را که بسیار نیکو سروده ذکر می نمائیم که گوید:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولان گه تواست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری

و اما کلمات و گفتارهای کسروی تبریزی بقدری متشتّت و مانند خود او در هم و برهم است که بگفتار مجانین و بل ها (که گاهی فحش می دهند و گاهی پرت وپلا می گویند) شبیه تر است تا بکلمات عاقل منطقی که محتاج به جواب باشد.

____________________

1- سؤال کنید از منن قبل از این که مرا نیابید

۵۵

اشاره به غلطگوئیهای کسروی و جواب آنها

ولی برای بیداری جوانان روشن ضمیر منصف که باید دزدان خانگی و سفسطه بازهای مغلطه کار را بشناسند، مختصرا اشاره می نمائیم:

در گفتار یکم شیعه گری مانند گذشتگان از خوارج و نواصب پیدایش شیعه را از عبد اللّه بن سباء یهودی می داند.

جوابش را در (جلسه دوم) همین کتاب مطالعه کنید تا بازیگران و فریب دهندگان قرن علم و دانش را بشناسید.

در ص 5 گوید: “از جعلیات شیعه است که علی را بزور برای بیعت به مسجد بردند.”

جوابش در (جلسه هفتم) همین کتاب داده شده است تا خوانندگان محترم بدانند که این موضوع از جعلیات شیعه نیست، بلکه بزرگان علماء سنّی هم نوشته و اقرار نموده اند که آن حضرت را در بدو امر بزور و جبر برای بیعت بردند.

در چندین جای همان کتاب تکرار نموده (چون مکررات در هم و برهم در کتابهای او بسیار است) که از مجعولات شیعه است، اخباری از قبیل آنکه دوستی علیعليه‌السلام ثوابی است. که گناهی به آن ضرر نمی رساند و گریستن بر حسینعليه‌السلام باعث دخول در بهشت است.

جواب این مغلطه در (جلسه ششم) داده شده است.

در گفتار دوم اعتراض نموده که عصمت امامان را از کجا می گوئید و بچه دلیل ثابت می نمائید.

دلائل بر عصمت ائمه هدی سلام اللّه علیهم أجمعین بسیار است. مختصراً در (جلسه دهم) همین کتاب نقل گردیده.

در ص 21 راجع به غدیر خم و نصب علیعليه‌السلام بخلافت و امامت اشکالاتی نموده است.

جوابش در (جلسه ششم) همین کتاب مورد مطالعه قرار گیرد تا رفع اشکال گردد. در ص 23 نوشته است که علیعليه‌السلام هیچ گاه از عقب ماندگی خود دلتنگ نبوده، بلکه راضی هم بوده!

۵۶

دلائل بر بطلان قول او و اثبات اینکه آن حضرت کاملاًً دلتنگ و ناراضی بوده، بسیار است. به مختصری از مفصل در (جلسه نهم) همین کتاب اشاره شده است.

در ص 27 با استشهاد به آیه شریفه قرآن مجید می رساند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشری بوده مانند دیگران! برای حلّ معمّا و جواب این مغلطه و پی بردن باینکه خداوند علم غیب خود را ببعض از برگزیدگان خلق افاضه نموده، مراجعه شود به (جلسه دهم) همین کتاب.

در ص 31 و 34 گوید: “امامان مانند دیگران مرده گان و هیچ کاره اند و زیارت قبور ائمه بت پرستی است!”

جوابش را در (جلسه سوم) همین کتاب مطالعه نمائید.

در ص 39 نوشته است: “حسین بن علی بطلب خلافت برخاست و نتوانست کاری از پیش ببرد، کشته شد!”

جوابش را از (جلسه هفتم) همین کتاب بخوانید تا بدانید که مفخر شهداء عالم حسین بن علیعليهما‌السلام قیام بحق نموده نه برای جلب خلافت و ریاست ظاهریه. در چندین جای کتابش تکرار می کند که بر خلافت علی نصّی و دلیلی نبوده.

جواب پراکنده گوئیهای او در اثبات دلائل و نصوص صریحه در (جلسه پنجم) و در (جلسه هشتم) داده شده که علیعليه‌السلام خلیفه منصوص بوده است.

اگر بخواهم به تمام پراکنده گویی ها و سفسطه بازیهای او جواب بدهم، خود کتابی علی حده می خواهد با مقدمه نویسی مناسبتی ندارد.

علاوه بر همه اینها، دروغ ها و تهمت های بسیاری آن افسارگسیخته گسسته به شیعیان و علماء شیعه زده است، حقه بازی ها نموده و برای جلب نظر عوام و جوانان نارس بی خبر از همه جا، عکس هایی چاپ نموده و مذهب شیعه را روی آن عکس ها به حقّه بازی خرافی نشان داده.

عجب آنکه سفسطه بازها و فریب خوردگان او می گویند که چون علماء و خطباء و مبلّغین مسلمانان نتوانستند جواب او را بدهند و در مجلس مناظره، قدرت علمی نداشتند حاضر شوند، لذا او را کشتند!

۵۷

خوب بخاطر دارم در زمان حیاتش که هیاهوئی راه انداخته بود، علاوه بر کتابها مقالاتی در روزنامۀ خود موسوم به (پرچم) و مجله (پیمان) نشر می داد و به آن وسیله، جوانان بی خبر را بدور خود جمع نموده دعوی برانگیختگی می نمود به وسیله چند نفر از جوانان فهمیده، چندین مرتبه برای او پیغام دادم که محلّی را بمیل خود معین کند خلوت یا جلوت، دو نفری با هم روبرو و صحبت کنیم؛ اگر دلائل مثبتی بر گفتار خود داشتی من تسلیم می شوم و الا حلّ مشکلات شده نقار از میان برداشته بیش از این کمک باختلاف و تفرقه جامعه ننموده و زمینه ساز برای بیگانگان نشوید.

جواب می داد: “من مصاحبه و مناظره حضوری نمی کنم (این جوابی بود که بهمۀ علماء و بزرگان می داده). مکاتبه کنید، بنویسید تا جواب بدهم.”

اشتباه بزرگ همین جا است که مردم خبر نداشتند که از طرف علماء و مبلّغین دین چه بوسیله جرائد علنی و چه بوسیله اشخاص از قم و تهران و شیراز و مشهد و سایر شهرها، به ایشان ابلاغ می شد که حاضر شود برای مناظره حضوری، جواب می داد: “من مناظره حضوری نمی نمایم بنویسید تا جواب بدهم” و این خود فرار از مباحثات بود؛ چون اهل فنّ کلام می دانند به قدری که در مکاتبه راه فرار هست، در مناظر و مباحثه و مکالمه حضوری نیست.

مع ذلک عدّه ای از علماء حاضر به مکاتبه هم شدند، مخصوصاً در روزنامه کیهان مدت مدیدی بین علماء شیراز و ایشان مکاتبه سر گشاده می شد و بقدری پراکنده گوئی و مکررات الفاظ و معانی بکار برد که تمام خوانندگان خسته و به پراکنده گوییهای او خندان بودند.

یکی از کوچکترین مبلّغین خدمتگزاران دین، داعی بودم که بعد از پیغامهای مکرر برای تشکیل مجالس مناظره حضوری و شنیدن جواب یأس عاقبت ناچار شدم بوسیله آقایان مذکور ببعض سفسطه های او مختصر جوابی دادم (که همان سبب شده عدّه ای از جوانان فریب خورده روشن شده، فی المجلس از او برگشتند و پی بحقّه بازیهای او بردند). مثلاً جوانان فریب خورده را روشن نموده، گفتم یکی از غلطکاریهای شما آنست که مذهب شیعه را بوسیله عکسهائی که از دستجات مردمان عوام بادکوبه یا جاهای دیگر چاپ نموده، وارو نشان دادید

۵۸

که هر بیننده بی خبر گمان کند عقاید مذهبی شیعیان روی موازین این عکسها است.

و حال آنکه علی القاعده عقلاً و منطقاً در عقاید هر قوم و ملتی باید از روی اسناد و کتب علمای آنها بحث نمود. اگر شما یک کتاب از کتب علماء و فقهاء و مراجع تقلید شیعیان نشان دادید که بسیخ زدن و قفل و قمه و قداره زدن و حجله قاسم ساختن و شبیه و سایر چیزهائی که حقّه بازی و سفسطه کرده ای و بوسیله عکسهای وارو نشان داده ای، دستور داده باشند و از ائمه هدی و پیشوایان دین و مذهب در این موضوعات خبری نقل نموده من تسلیم میگردم.

و حال آنکه در دستورات شرعیه و رسائل عملیه، برای حفظ تن و بدن موازینی معین گردیده، کتب فقهیه و رسائل عملیۀ علماء و فقهاء شیعه در دسترس عموم می باشد (از قبیلشرح لمعه و شرایع و رساله های عملیه مانندجامع عباسی و مجمع الرسائل و عروه الوثقی مرحوم آیت اللّه یزدی ووسیله النجات مرحوم آیت اللّه اصفهانی و ترجمه های آنها قدس اللّه اسرارهم) را مطالعه کنید، ببینید در مذهب شیعه برای حفظ تن و بدن چه احکامی مقرر آمده و صریحاً می رسانند که اوجب از هر واجبی، حفظ تن و بدن آدمی است و هر عملی که موجب ضرر تن و بدن گردد حرام می شود.

حتّی در اعمال واجبه مانند وضو و غسل و روزه و حج و غیر آنها که ابواب مفصلی در فقه جعفری دارد گاهی ساقط می گردد. مثلاً در وضو و اغسال واجبه و مستحبه که مقدمۀ طهارت است، اگر مسلمان بداند در عمل کردن آنها ضرر بعضوی از اعضاء بدن می رساند و لو احتمال درد استخوان و غیره بدهد که باعث خوف شود، با شرایط وارده ساقط می گردد.

یکی از موارد جواز تیمم، خوف ضرر استعمال آب است، به سبب مرض یا درد چشم یا ورم اعضاء یا جراحت و امثال آنها که بترسد از استعمال آب متضرر یا متألم شود.

با اهمیتی که مذهب مقدس جعفری بطهارت و نظافت می دهد و آن را جزء شرایط ایمان آورده، مع ذلک حفظ تن و بدن را مقدم بر هر چیزی قرار داده است.

فقه جعفری اجازه نمی دهد عمداً بدون جهت شرعی حتّی سوزنی بتن و بدن فرو کنند یا ناخن را عمداً قسمی بگیرند که خون ظاهر شود.

۵۹

حتی اجازه نمی دهند در مصائب وارده مو بکنند یا صورت بخراشند و یا خود را بزنند بقسمی که بدن را کبود نمایند و اگر هر یک از این اعمال را بنمایند، گناه کرده، باید استغفار نموده و کفاره بدهند.

چنانکه در باب دیات و کفارات مراجعه شود، بعظمت دین مقدس اسلام و مذهب حقّۀ جعفری پی برده و لعنت می کنند بر سفسطه بازان و بازیگرانی که می خواهند با نوامیس دینی مردم بازی نموده، امر را بر مردمان بی خبر مشتبه و وارو نشان دهند؟!

عکس بیندازند که مرد عامی (خرافی بر خلاف دستور شرع و مذهب حقۀ جعفری) تمام بدنش را سیخ و میخ و قمه و قداره و کارد و قفل زده و یا مردانی لباس زنان پوشیده در حجله و غیره شبیه در آورده و بگوید اینها دستور مذهب جعفری است!

اعمال مردمان عامی خرافی جاهل را بحساب مذهب جعفری آوردن و از دلائل بطلان مذهب قرار دادن که مردمان بی خبر گمان کنند واقعاً امامان و یا علماء و فقهاء شیعه از طرف آن مبادی عالیه، امر به چنین اعمال زشتی نموده اند، جنایت بزرگ است.

بسیاری از اعمال زشت و خرافی در افراد قومی جاری است که مبنای اساسی ندارد نمی توان آن اعمال را دلیل بر خرابی و فساد اصل مذهب قرار داد. این وارونه نشان دادن ها دلیل بر حقه بازی و سفسطه های مغلطه کاری و فساد عقیده گوینده و نویسنده می باشد.

از جمله مطالبی که مکرر این مرد بازیگر حیّال در کتابشیعه گری ذکر نموده، جسارت هابی است که بخاندان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عموماً و خصوصاً متعرض گردیده و صریحاً نوشته ابداً این خانواده رجحانی بر دیگران ندارند تا بآنها احترامی گذارده یا مقامی برای آنها قائل شویم! کجا خدا و پیغمبر مقامی برای آنها قائل شده اند؟

و در چند جای کتابش نسبت به ساحت قدس امام به حق ناطق، کاشف اسرار حقایق جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام با کمال وقاحت، جسارتها نموده که قطعاً در وقت هوشیاری و با قلم خرد و دانش ننوشته. چه خوش سراید شاعر پارسی:

بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان بزشتی برد

۶۰

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577