شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 336951
دانلود: 9591


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 336951 / دانلود: 9591
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مات فات، که خداوند در آیۀ 39 سورۀ 23 (مؤمنون) اقوال آنها را نقل می فرماید که گویند( إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ) . (1)

آقایان که بخوبی می دانید یکی از عقاید ثابتۀ الهیّین، عقیده بحیات بعد الموت است. آدمی که بمیرد، بر خلاف حیوانات، جسم عنصری از کار می افتد ولی روح و نفس ناطقه اش، باقی و پایدار و بر ابدانی شبیه و مماثل با همین ابدان، منتها لطیف تر در عالم برزخ، زنده متنعّم و یا معذّب خواهد بود.

مخصوصاً شهداء و کشته شدگان راه خدا که آنها با مزایای بیشتری زنده و متنعّم بنعم الهی و مسرور و شادمان بپاداش خود می باشند؛ چنانچه صریحا در آیه 169-170 سوره 3 (آل عمران) می فرماید:( وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (2) .

آیا اخذ روزی و سرور و شادمانی و استفاده از فضل و کرم پروردگار، از لوازم اموات است یا احیا؟ علاوه بر آنکه صریحاً می فرماید:( أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) ؛ یعنی آنها زنده هستند و در نزد خدا روزی می خورند.

آیا این اشخاص چگونه زنده هستند و چگونه روزی می خورند؟ پس از همان جائی که دهان روزی خوردن دارند، گوش حرف شنیدن هم دارند و جواب هم می دهند منتها پرده طبیعت جسمانی روی گوشهای ما را گرفته صدای آنها را نمی شنویم.

____________________

1- زندگانی جز این چند روزه حیوه دنیا بیش نیست که زنده شده و خواهیم مرد و هرگز دیگر از خاک بر انگیخته نخواهیم شد!

2- البته نپندار که شهیدان راه خدا مردگانند، بلکه زنده بحیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم و روزی داده می شوند در حالتی که بفضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمانند و بآن مؤمنان که هنوز بآنها نه پیوسته اند و بعد در پی آن ها خواهند شتافت، مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و محزون نباشند.

۲۴۱

اشکال به بقای روح و جواب آن

(جوان متجدّدی از اهل تسنّن به نام داودپوری که در زاویه مجلس مستمع کلمات بود با اجازه ایجاد شبهه ای به نام سؤال نمود به این عبارت)

داودپوری : قبله صاحب این بیان شما با کشف علوم محیر العقول امروزی جور نمی آید! البته در ازمنه گذشته که علوم طبیعی ترقی نداشت مردمی از روی جهالت بقوّۀ مرموزی که نامش را روح می گذاردند، معتقد بودند، ولی امروزه که قرن طلایی علم و دانش است و علوم طبیعی سیر تکاملی خود را نموده، پنبه این نوع عقاید پوسیده زده شده؛ مخصوصاً در بلاد مهمّه اروپا که مهد ترقیات علمیّه می باشد دانشمندانی مانند (داروین انگلیسی) و (بخنر آلمانی) و دیگران، بطلان این نوع عقاید پوسیده مخصوصاً عقیده بوجود روح و بقای آن را ظاهر نمودند.

داعی : عزیزم این نوع از اقوال تازگی نداشته و اختصاص بقرن طلائی بقول شما ندارد بلکه در حدود دو هزار و چهار صد سال، تقریباً در تحت لوای ارباب ماده و طبیعت جلوه گری نموده.

ظهور اهل ماده و طبیعت و مقابله ذیمقراطیس با سقراط حکیم

یعنی زمانی که ذیمقراطیس و اتباع او در مقابل سقراط و افلاطون و ارسطو و امثال آن حکمای الهی در یونان، قیام نموده و قائل به مادّه و طبیعت شدند و منکر خدای با علم و اراده و قدرت و شعور گردیدند و گفتند به غیر از(ماتیر)یعنی مادّه و مادّیات که بیکی از حواسّ خمسه ادراک گردد، چیز دیگر در عالم موجود نیست و جمیع تأثیرات لازمه، ناشی از طبع مواد است.

به همین جهت مشهور گردیدند بطبیعی و مادّی (که خلاصه و جوهر اصلی آنها امروز بنام کمونیست در عالم جلوه گری می نمایند).

این نوع عقاید فاسده که از لوازم انکار وجود خالق با علم و اراده و قدرت و شعور است، در میان آن فرقۀ کوتاه نظر ظاهر گردیده و علماء و فلاسفه الهی در هر دوره ای از ادوار، جواب آنها را علماً و منطقاً داده اند. ولی چون نامی از اروپا و عقاید داروین و بخنر بردید، ناچارم بشما آقایان متجددین برادرانه نصیحت

۲۴۲

نموده، یادآور شوم که لازمۀ علم و عقل و منطق اینست که تحت تأثیر هر کلامی قرار نگیرید.

اگر فلسفه داروین (که فرضیّات است نه فلسفه) مطالعه نمودید، لازم است نقد و انتقاداتی که بر کتاب و گفتار و عقاید آن نوشته شده است بخوانید؛ آنگاه قضاوت عاقلانه نموده انتخاب احسن نمائید.

چون سلطه و سلطنت اروپایی ها علماً و عملاً بر شماها زیاد شده، لذا وقتی کتابی از داروین و بخنر یا امثال آنها بدستتان می آید،در نظر شما با ابّهت و عظمت می نماید و خیال می کنید واقعاً سراسر اروپا دارونیزم گردیده و این کتاب نمونه ای از عقاید تمام فلاسفۀ اروپا است و حال آنکه این طور نیست (تازه اگر هم باشد، ارزش علمی ندارد).

اقوال علمای الهی اروپا

همین قسمی که فلسفه داروین طبیعی را می خوانید، کتب فلاسفه الهی را هم که در دست عموم است بخوانید؛ مانند کتاب های (کامیل فلاماریون) فرانسوی که از علمای ریاضی مشهور اروپا می باشد و سالها در معرفت النّفس غور نموده و کتابهای بسیاری در اثبات وحدانیّت حق تعالی و عظمت روح و بقای آن بعد از مرگ نوشته؛ مانند(دیودان لاناتور) یعنی (خدا در طبیعت) و مجلدات (مرگ و اسرار آن) که علمای ایرانی و مصری آنها را ترجمه بفارسی و عربی نموده اند.

در آن کتب مفصّلاً در اطراف مرگ قلم فرسایی نموده و صریحا گوید:

“مرگ حقیقی بمعنای فنا و نیستی وجود ندارد مرگ عبارت است از نقل و انتقال از عالمی بعالم دیگر فقط آدمی قالب عوض می کند از این بدن عنصری بیرون آمده بهیکل و صورت لطیف تری می رود چه آنکه روح(مایۀ حیات)ابدا فناء ندارد بلکه باقی و پایدار است و این معنی با تجربیات قطعی سالیان دراز بدست آمده که روح غیر از این بدن است و خود استقلال معنوی دارد پس از متلاشی شدن تن و بدن باقی مانده و جلوگیری می نماید- انتهی.”

و امثال این قبیل علماء و فلاسفه الهی مانند (بروکسون فرانسوی) فیلسوف

۲۴۳

معاصر، و(ویکتور هوگو)شاعر دانشمند معروف فرانسه و(نرمال)محقق آلمانی و (دکارت) فیلسوف شهیر فرانسوی و غیرهم که نقل اقوال تمامی آنها بلکه ذکر اسامی آنها مقتضی این مجلس نمی باشد، بسیارند دانشمندان اروپا بوجود آنها افتخار می نمایند نه بوجود داروین و بخنر طبیعی مادّی.

اوّلا چنانچه آقایان جوانان روشن فکر تحت تأثیر غربیها قرار گرفته و ناچارید بگفتار آنها توجّه نمایید، اقلاّ منحصراً کتابهای داروین انگلیسی و بخنر آلمانی را نخوانید بلکه بسایر کتب فلاسفه و دانشمندان اروپائی هم مراجعه نمائید.

ثانیاً عقاید هر دو فرقه (الهی و طبیعی) را مورد توجه و دقت قرار دهید و نقد و انتقاداتی که بر آن کتابها نوشته شده، بخوانید آنگاه انتخاب احسن نمایید.

چنانچه از روی انصاف و با دیدۀ علم و عقل و منطق، کتب فریقین(الهی و طبیعی) را مطالعه نمایید بالقطع و الیقین تصدیق خواهید نمود که تن و بدن آدمی چون مخلوق از عناصر عالم خلق است، فانی و متلاشی می گردد ولی روح که مخلوق عالم امر است، زنده و پایدار و هرگز نمرده و نمی میرد و مخصوصاً شهداء و کشته شدگان راه حق و حقیقت توحید که به حکم کتب آسمانی و تعالیم رحمانی، علاوه بر جنبه روحانی، از جهت جسمانی زنده و دارای گوش شنوا و چشم بینا می باشند.

چنانچه در زیارت حضرت سیّد الشهداءعليه‌السلام و السّلام وارد است: اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی؛ یعنی شهادت می دهم که تو کلام مرا می شنوی و جواب مرا می دهی.

آیا خطبه 83 نهج البلاغه را نخوانده اید آنجائی که عترت طاهره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را معرفی می نماید می فرماید: أیها الناس خذوها من خاتم النبیینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه یموت من مات منا و لیس بمیت و یبلی من بلی منا و لیس ببال؛ یعنی ای مردم این مطلب را از خاتم النبیّین بگیرید (یعنی فرموده اوست) که از ما هر که بمیرد در حقیقت مرده نیست و از ما هر که به ظاهر بپوسد (در حقیقت) پوسیده نیست؛

یعنی پیوسته در عالم انوار و ارواح، زنده و پایداریم، چنانچه ابن ابی الحدید و میثمی و شیخ محمّد عبده مفتی معروف دیار مصر در شرح این کلمات گویند که اهل بیت پیغمبر مانند دیگران در حقیقت مرده نیستند.

۲۴۴

پس اگر ما ظاهراً در مقابل قبور أئمۀ معصومین از عترت رسالت می ایستیم مقابل قبور اموات نمی ایستیم و با مرده حرف نمی زنیم، بلکه در مقابل احیاء و زندگان ایستاده ایم و با زندگان حرف می زنیم، پس ما مرده پرست نیستیم؛ بلکه خدا پرستیم چون خدا روح و جسم آنها را زنده نگاه می دارد.

آیا شما حضرت امیر المؤمنین علی بن أبی طالب و یا حضرت سید الشهداء أبا عبد اللّه الحسینعليهما‌السلام و شهداء بدر و حنین و احد و کربلا را فدائی های دین و جان بازان راه حق نمی دانید که در مقابل ظلم خانمان سوز قریش و بنی امیّه و یزید و یزیدیان (که منتها درجه فعّالیّتشان انکار حقایق دین و محو آثار آن بوده)قیام نمودند و جان خود را در راه دین مقدّس اسلام و کلمه طیّبه لا اله الا الله فدا نمودند.

همان طوری که قیام صحابه رسول اللّه و جانبازیهای شهداء بدر و احد و حنین، سبب بر طرف شدن شرک و کفر و اعلاء کلمه لا اله الا اللّه گردید، قیام و جان بازی حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام برای تقویت دین مقدس اسلام اثر بجائی بخشید.

اگر قیام آن حضرت نبود یزید عنید، اساس دین را از میان برده و کفریّات باطن و عقاید فاسده خود را در جامعۀ مسلمین لباس عمل می پوشانید.

دفاع مخالفین از خلافت معاویه و یزید و کفر آنها و جواب آن

شیخ :خیلی از شما تعجب است که خلیفة المسلمین یزید بن معاویه را کافر و فاسد بخوانید! و حال آنکه نمی دانید یزید را خلیفۀ أمیر المؤمنین و خال المؤمنین معاویه بن ابی سفیان به مقام خلافت نصب نمود و معاویه را خلیفه ثانی، عمر ابن الخطّاب و خلیفه ثالث، عثمان مظلوم رضی اللّه عنهما بمقام امارت مسلمین در شامات منصوب نمودند و مردم به طیب خاطر روی لیاقت و قابلیتی که داشتند، آنها را به مقام خلافت پذیرفتند، پس نسبت کفر و ارتدادی که شما به خلیفه المسلمین می دهید علاوه بر آنکه اهانتی بتمام مسلمانان نمودید که ایشان را بخلافت پذیرفتند اهانت بزرگی استبه خلفای قبل که مقام امارت و حقیقه خلافت آنها را تصویب نمودند!

۲۴۵

فقط از ایشان یک زلّه و خطا و ترک اولائی صادر شد که در دوره خلافت ایشان ریحانۀ رسول اللّه را بقتل رسانیدند و این عمل هم قابل عفو و اغماض بود، فلذا توبه نمودند، خداوند غفور هم از او گذشت؛ چنانچه امام غزّالی و دمیری مشروحاً این مطلب را در کتب خود آورده و پاکی و طهارت خلیفه یزید را ثابت نمودند؟!

داعی : هیچ انتظار نداشتیم که درجۀ تعصّب جنابعالی تا این اندازه باشد که وکیل مدافع یزید عنید پلید گردید.

و اما اینکه فرمودید: چون اسلاف او صحّه بر امارت آنها گذاردند، پس حقاً مسلمانان باید کورکورانه تسلیم گردیده و اطاعت آنها را بنمایند، این بیان شما علیل و قابل قبول عقلاء مخصوصاً در این دوره علم و حکمت (به اصطلاح) دموکراسی نمی باشد.

و همین است یکی از براهین ما که می گوئیم خلیفه بایستی معصوم و از جانب خدا منصوب باشد تا دچار این اشکالات نشویم.

و دیگر آنکه فرمودید: امام غزّالی و یا دمیری و دیگران دفاع از اعمال یزید نموده اند، آنها هم مانند شما که تعصّبتان بر علم و عقلتان غالب آمده و الا هیچ انسان عاقلی نمی آید وکیل مدافع یزید پلید گردد!!که از هیچ طریقی راه دفاع ندارد!

و دیگر آنکه فرمودید: فقط یک زلّت و خطا از او صادر شده و آن شهادت حضرت سید الشهداء سلام اللّه علیه بوده!

اولا آنکه شهادت پاره تن رسول اللّه بدون تقصیر با هفتاد نفر صغیر و کبیر و اسارت نوامیس بزرگ اسلام، دختران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ملاء مانند اسراء روم و فرنگ زلّه و خطا نبوده بلکه از گناهان کبیره بوده است.

ثانیاً عملیات زشت و کفریات او اختصاص بشهادت آن حضرت تنها ندارد، بلکه طرق مختلفی برای اثبات کفر و ارتداد او موجود است.

نواب : قبله صاحب، تمنّا می نمائیم اگر دلائل واضحی بر کفر و ارتداد یزید هست در دسترس ما بگذارید. خیلی ممنون خواهیم شد.

۲۴۶

دلائل بر کفر و ارتداد یزید

داعی : دلائل بر کفر و ارتداد یزید بسیار واضح و آشکار است؛ چنانچه در کلمات خود پیوسته نظما و نثرا کفریات باطنی را ظاهر می ساخت مخصوصا در اشعار خمریّه اش دلائل واضحی بدست است که گفته:

شمیسه کرم برجها قعر دنّها

فمشرقها الساقی و مغربها فمی

فان حرمت یوما علی دین احمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم

خلاصه معنی آنکه گوید: “شراب انگور از مشرق دست ساقی طالع می گردد و در مغرب دهان من غروب می نماید و اگر شراب در دین محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرام است بگیر او را بر دین مسیح بن مریم”؛ یعنی پیروی از دین مسیح بنما و نیز گوید:

اقول لصحب ضمت الکاس شملهم

و داعی صبابات الهوی یترنم

خذوا بنصیب من نعیم و لذه

فکل و ان طال المدی یتصرم(1)

در این اشعار می رساند که هرچه هست، همین دنیا است غیر از این عالم، عالمی نیست، پس باید دست از لذّت و نعیم این عالم بر نداشت

اینها اشعاری است که در دیوان او ثبت است و ابو الفرج ابن جوزی در کتابالرّد علی المتعصّب العنید (2) ، شهادت به او داده و از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و زندقه و الحاد او دارد، اشعاری است که سبط ابن جوزی درتذکره (3) و جدّش ابو الفرج مفصّلاً نقل نموده اند که در مطلع آن گوید:

علیّه هاتی ناولینی و ترنمی

حدیثک انی لا احب التناجیا

به معشوقه خود خطاب نموده گوید: “نزدیک بیا خانم عزیزم! آگاه ساز مرا علنی از مطالب درونی خود من؛ دوست ندارم که آهسته سخن برانی” (تا آنجا که گوید):

فان الذی حدثت عن یوم بعثنا

احادیث زور تترک القلب ساهیا

یعنی آن کسی که بداستان قیامت تخویف می کند، گزارشاتی به دروغ است

____________________

1- شفاء الصدور، ج2،ص 229.

2- الرد علی المعتصب العنید، ص45.

3- تذکرة الخواص، ص235.

۲۴۷

که قلب را از آهنگهای ساز و آواز دور می نماید.

چنانچه ابراهیم بن اسحاق، معروف به (دیک الجن) که از اجلۀ فقهاء و علماء و فضلاء و ادباء شیعه بوده، در حضور خلیفه هارون الرّشید عبّاسی تمام آن اشعار را قرائت نموده، هارون بی اختیار یزید را لعن کرده و گفت: “زندیق، کاملاً انکار صانع و حشر و نشر را نموده است.”

از جمله اشعاری که دلالت بر کفر و الحاد او می کند آنست که در موقع ترنّم و عیش می گفت:

یا معشر الندمان قوموا

و اسمعوا صوت الاغانی

و اشربوا کاس مدام

و اترکوا ذکر المعانی

شغلتنی نغمه العیدا

ن عن صوت الاذان

و تعوضت عن الحور

عجوزا فی الدنان

ما حصل معنی آنکه به ندماء و هم پیاله های خود گوید: “برخیزید و بساز و آواز گوش دهید و از شراب ناب استفاده کنید و ترک کنید خرافات دینی را؛ زیرا ساز مرا بخود جلب نموده، از صدای اذان، تعویض و مصالحه می کنم بهشت و حور العین را به پیره زن های خواننده”.

و در کتب مقاتل همه جا نقل است و حتی سبط ابن جوزی درتذکره (1) آورده که چون اهل بیت رسالت را به شام آوردند یزید پلید بر منظرۀ قصر خود که مشرف بر محلّه جیرون(2) بود، قرار گرفته، این دو بیت را انشاد کرد کفر خود را ثابت نمود.

لما بدت تلک الحمول و اشرقت

تلک الشموس علی ربا جیرون

نعب الغراب فقلت نح أو لا تنح

فلقد قضیت من النبی دیونی

خلاصۀ معنی آنکه محملهای اسرای آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر شد، کلاغی صدا کرد (که در عرب آن صدا را به فال بد می گرفتند)گفتم: ای کلاغ بخوانی یا نخوانی

____________________

1- تذکرة الخواص، ص235.

2- یاقوت حموی در معجم البلدان گوید: “جیرون سقفی مستطیل است بر ستون ها بنا کرده شده، نزدیک دروازه دمشق و برگرد آن، شهری است که یکی از جبابره در زمان قدیم قلعه ای در آنجا ساخته و بعدها صابئین آنجا عمارت کردند و در داخل آن معبدی برای مشتری ساختند و آنجا تفرجگاه عمومی بوده است.”

۲۴۸

من وام خود را از پیغمبر گرفتم؛ کنایه از اینکه اعمام و أقاربم را در بدر و احد و حنین کشتند، منهم تلافی نموده، فرزندانش را کشتم؛ و از جمله أدلّه بر کفر یزید آنست که وقتی مجلس جشن برای شهادت پسر پیغمبر برپا، نمود باشعار کفرآمیز عبد اللّه بن الزبعری تمثل جست که حتّی سبط ابن جوزی و ابو ریحان بیرونی و دیگران نوشته اند آرزوی وجود و حیات کسانی را نمود از اجداد خودش که همه مشرک و کافر محض بودند و بامر خدا و پیغمبر در جنگ بدر کبری کشته شدند. ظاهراً شعر دوم و پنجم از خود یزید است که در حضور عموم حاضرین از مسلمانان و یهود و نصاری گفت:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

لأهلوا و استحلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل

قد قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل

لست من خندف(1) ان لم انتقم

من بنی احمد ما کان فعل

قد اخذنا من علیّ ثارنا

و قتلنا الفارس اللیث البطل(2)

و بعض از علمای خودتان مانند أبو الفرج و شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی دفعی در کتابالاتحاف بحبّ الاشراف (3) و خطیب خوارزمی در جلد دوممقتل الحسین (4) و دیگران می نویسند یزید ملعون در موقع چوب زدن بر لب و دندان های آن حضرت، این اشعار را می خواند.

____________________

1- خندف یکی از اجداد یزید بوده است.

2- ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، می دیدند زاری کردن قبیله خزرج را از زدن نیزه(در جنگ احد) از شادی، فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت شل مباد که مهتران و بزرگان آنها را کشتیم و این عمل را بجای بدر کردیم که سر بسر شد بنی هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.من از دودمان خندف نیستم، اگر انتقام از فرزندان پیغمبر نگیرم. ما خون خود را از علی گرفتیم بکشتن فرزند بزرگ او.(تذکرة الخواص، ص235).

3- الاتحاف بحب الاشرف، ص18.

4- مقتل الخوارزمی، ج2، 65.

۲۴۹

جواز علمای اهل سنت بر لعن یزید پلید

اکثر علماء شما آن زندیق ملعون را کافر دانسته اند حتّی امام أحمد بن حنبل (إمام الحنابله) و بسیاری از اکابر علمای شما، تجویز لعن بر او نموده اند و مخصوصاً عبد الرّحمن ابو الفرج ابن جوزی کتاب مستقلی در این باب نوشته موسوم به(کتاب الرّد علی المتعصّب العنید المانع عن لعن یزید لعنه اللّه)و أبو العلاء معرّی در این باب گفته است:

أری الایام تفعل کل نکیر

فما أنا فی العجائب مستزید

أ لیس قریشکم قتلت حسینا

و کان علی خلافتکم یزید(1)

ما حصل معنی آنکه روزگار پیوسته بر ضدّ توحید و اهل توحید، نقشه های ابلیسی می کشد و اینگونه رلهای بازیگر دنیا، سبب استعجاب من است؛ چرا که ذاتی دنیا مکر و حیله بازیست دلیل بر مدّعا کشته شدن حسینعليه‌السلام به دست قریش و زمام اختیار امور و خلافت به دست یزید(علیه اللّعنه)دادن است.

فقط عدّه ای از متعصّبین علمای شما، از قبیل غزّالی طرفداری از یزید نموده و عذرهای غیر موجّه مضحک برای تبرئه آن ملعون تراشیده اند؛ در حالتی که عموم علمای خودتان عملیات کفرآمیز و رفتار ظالمانۀ او را مشروحاً ذکر نموده اند.

که ظاهرا ًبعنوان خلافت بر مسند ریاست مسلمین بر قرار ولی عملاً جدّیت می نمود بساط دین و توحید را برچیند منکرات را بعنوان معروف عمل می کرد.

چنانچه دمیری درحیات الحیوان (2) و مسعودی، درمروج الذّهب (3) نوشته اند، میمون های زیادی داشت که لباسهای حریر و زیبا بر آنها پوشانیده، طوق های طلا بگردن آنها نموده، سوار بر اسب ها می نمود و همچنین سگ های بسیاری طوق به گردن داشت که با دست خود آنها را شست و شو می داد و با جام طلا بآنها آب می داد و سپس نیم خوردۀ آنها را خودش می خورد و در اثر اعتیاد به مشروبات الکلی پیوسته مست و مخمور بود.

____________________

1- الاتحاف بحب الاشراف،ص18.

2- حیات الحیوان، ج1، ص74.

3- مروج الذهب، ج2، ص71.

۲۵۰

و مسعودی در جلد دوم مروج الذّهب(1) گوید:

“سیرت یزید، سیرت فرعونی بود بلکه فرعون در رعیّت داری اعدل از یزید بود و سلطنت او ننگ بزرگی در اسلام شد؛ زیرا مثالب بسیاری برای او می باشد از شرب خمر و کشتن پسر پیغمبر و لعن نمودن وصی پیغمبر(علی بن أبی طالب)و آتش زدن و خراب نمودن خانه خدا(مسجد الحرام)و خونریزی های بسیار(مخصوصا قتل عام اهل مدینه)و فسق و فجور بی شمار و غیر آنها که بحساب نیاید می رساند عدم غفران و آمرزش او را.”

نواب : قبله صاحب، موضوع قتل عام مدینه به امر یزید چه بود متمنّی است بیان فرمایید!

داعی : عموم مورخین مخصوصاً سبط ابن جوزی در تذکرة(2) می نویسد جماعتی از اهل مدینه در سنه شصت و دو رفتند به شام، وقتی از فجایع اعمال و کفریات یزید باخبر شدند، برگشتند به مدینه بیعت او را شکستند و علناً او را لعن می نمودند و عامل او عثمان بن محمّد بن أبی سفیان را بیرون نمودند. عبد اللّه بن حنظله (غسیل الملائکه) گفت:

قتل عام اهل مدینه به جرم شکستن بیعت یزید

“ای مردم ما از شام بیرون نیامده و خروج بر یزید ننمودیم مگر آنکه دیدیم هو رجل لا دین ینکح الامهات و البنات و الاخوات و یشرب الخمر و یدع الصلاه و یقتل اولاد النبیین”(3) .

چون این خبر بیزید رسید، مسلم بن عقبه را با لشکر کثیری از اهل شام برای سرکوبی اهل مدینه فرستاد سه شبانه روز اهل مدینه را قتل عام نمودند. ابن جوزی(4) و مسعودی(5) و دیگران می نویسند، آن قدر کشتند که خون در

____________________

1- همان، ص72.

2- تذکرة الخواص، ص259.

3- او مرد بی دینی است که نزدیکی می نماید با مادرها و دخترها و خواهرها؛ شراب می خورد و نماز نمی خواند و اولاد پیغمبران را می کشد. (تذکرة الخواص، ص259).

4- تذکرة الخواص، ص259.

5- مروج الذهب، ج2، ص75.

۲۵۱

کوچه ها جاری و خاض الناس فی الدماء حتی وصلت الدماء قبر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امتلات الروضه و المسجد(1) .

هفتصد نفر از رجال محترم و وجوه اشراف قریش و انصار و مهاجرین را کشتند و ده هزار نفر از عامّۀ مسلمین به قتل رسیدند، و راجع بهتک حرمت و نوامیس مسلمین دعاگو خجالت می کشم به عرضتان برسانم، همین قدر اکتفا می نمایم بیکی از عبارت های تذکره، سبط ابن جوزی(2) که از ابو الحسن مدائنی نقل می نماید که ولدت الف امرأه بعد الحره من غیر زوج(3) .

بیش از این نمی خواهم وقت مجلس را بگیرم و آقایان محترم را متأثر نمایم. همین مقدار برای روشن شدن افکار کفایت می کند.

شیخ : تمام آنچه ذکر فرمودید؛ دلالت بر فسق یزید می نماید و عمل هر شخص فاسق معصیت کار، قابل عفو و اغماض و قطعاً یزید توبه نموده، خدا هم غفّار الذّنوب است و او را آمرزیده، پس شما بچه علت پیوسته او را لعن و ملعون می خوانید؟

داعی : بعض از وکلای دعاوی برای آنکه حقوقی نصیبشان گردد، ناچار تا آخرین فرصت دفاع از موکّل خود می نمایند و لو آنکه حق بر آنها آشکار گردد. ولی نمی دانم جنابعالی روی چه منافعی آن قدر پافشاری در دفاع از آن لعین پلید می نمائید و می فرمایید: یزید توبه کرده است و حال آنکه گفتار کفرآمیز و شهادت اولیاء اللّه و قتل عام اهل مدینه و غیره، درایت، و گفتار شما که توبه نموده، روایت است و آن ثابت نگردیده و مقابله با درایت نمی نماید.

آیا انکار مبدأ و معاد و وحی و رسالت و ارتداد از دین بنظر شما لعن آور

____________________

1- به قدری خون در کوچه های مدینه جاری بود که مردم در خون فرو رفته بودند تا اینکه خون بقبر رسول خدا رسید مسجد و قبر آن حضرت پر از خون گردید. (تذکرة الخواص، ص259.)

2- تذکرة الخواص، ص258.

3- بعد از واقعه (حره) یعنی قتل عام مدینه، هزاران زن بدون شوهر وضع حمل نمودند (کنایه از آن که لشکر فاتح به هتک نوامیس، آن ها را حامله نمودند.)

۲۵۲

نخواهد بود؟ آیا ظالمین را خداوند صریحاً در قرآن کریم لعن نفرموده؟ آیا شما یزید را ظالم نمی دانید؟!! اگر بنظر مبارک جنابعالی، وکیل مدافع جدّی یزید بن معاویه (خنده شدید حضار)، این دلایل مکفی نمی باشد، با اجازه خودتان دو خبر از منقولات علماء بزرگ خودتان نقل می نمایم و عرضم را خاتمه می دهیم:

بخاری(1) و مسلم(2) درصحیحین خود و علاّمه سمهودی درتاریخ المدینه (3) و ابو الفرج ابن جوزی درکتاب الرّد علی المتعصّب العنید (4) و سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّه (5) و امام احمد حنبل درمسند و دیگران از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:من اخاف اهل المدینه ظلما اخافه الله و علیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین لا یقبل الله منه یوم القیمه صرفا و لا عدلا (6) .

و نیز فرمود:لعن الله من اخاف مدینتی (ای اهل مدینتی)(7) .

اکثر علمای خودتان یزید پلید را لعن نموده و کتابها بر جواز لعن او نوشته اند؛ از جمله علاّمۀ جلیل القدر عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی شافعی در کتاب الاتحاف بحبّ الاشراف راجع بلعن یزید در نقل می نماید که وقتی نزد ملاّ سعد تفتازانی نام یزید برده شد گفت:فلعنه الله علیه و علی انصاره و علی اعوانه (8) .

و از جواهر العقدین علاّمه سمهودی نقل می نماید که گفت:اتفق العلماء علی جواز لعن من قتل الحسین رضی اللّه عنه او امر بقتله او اجازه او رضی به من غیر تعیین (9) .

____________________

1- صحیح بخاری، ج2،ص 222.

2- صحیح مسلم، ج4، ص113.

3- تاریخ المدینه، ج58، ص110.

4- الرد علی المعتصب العنید، ص60.

5- تذکرة الخواص، ص258.

6-کسی که بترساند اهل مدینه را از روی ظلم، بترساند خدایتعالی او را (یعنی در روز قیامت) و بر او باد لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم، و روز قیامت از چنین کسی قبول نمی نماید هیچ عملی را .

7-لعنت خدا بر کسی که بترساند شهرستان مرا (یعنی اهل مدینه را) (الاتحاف، ص62).

8- لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوان و یاری کنندگان او باد! (الاتحاف بحب الاشراف، ص20).

9- عموم علماء اتفاق نمودند بر جواز لعن کسی که حسین رضی اللّه عنه را کشت یا امر و اجازه بکشتن آن بزرگوار نمود یا راضی به کشتن او گردید.(جواهر العقدین، ج3، ص397).

۲۵۳

و از ابن جوزی(1) و أبو یعلی و صالح بن احمد بن حنبل(2) نقل می نماید که با ذکر دلائل از آیات قرآن و غیره، اثبات لعن یزید می نمایند که وقت مجلس بیش از این اجازه گفتار نمی دهد.

پس اگر مجلس طولانی و ساعاتی از نصف شب می گذرد، بسیار لازم بود حلّ این معمّا گردد که آقایان از این مقدمات پی ببرید بحقّ بزرگی که أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام بر اسلام و اسلامیان دارد که ریشه چنین ظلم و ظالمی را به نیروی مظلومیّت خود کند و بخون خود و اهل بیت عزیزش، شجره طیّبه لا اله الا الله را که به واسطه ظلم بنی امیّه، مخصوصاً یزید پلید نزدیک بود خشک شود، آب یاری نمود و حیات نوینی باسلام و توحید داد.

جای بسی تأسف است، عوض آنکه خدمات آن بزرگوار را تقدیر نمایید، به زیارت رفتن زائرینش اعتراض نموده خورده گیری می نمائید و نامش را مرده پرستی می گذارید و متأسف هستید که چرا ملیونها نفر همه ساله بزیارت قبر آن بزرگوار می روند و مجالس عزا برای آن حضرت تشکیل می دهند و بر غریبی آن مظلوم گریه می نمایند.

سرباز گمنام

در جراید و مطبوعات و مجلاّت می خوانیم و مسافرین نقل می نمایند که در مراکز ممالک متمدّنه دنیا از قبیل پاریس و لندن و برلین و واشنگتن آمریکا و غیره، مرکز محترمی هست به نام قبر(سرباز گمنام). می گویند: در میدان جنگ، این سرباز که در راه دفاع از وطن مقابل ظلم ظالمان جانبازی نموده، چون در بدن و لباس و کشته او نشان واضحی نبوده که معلوم شود از چه فامیل و خانواده و اهل کدام شهر و ناحیه است، نظر به اینکه با خون خود دفاع از ظلم ظالم نموده و لو گمنام و بی نام و نشان است، محترم می باشد؛ هر کس به آن شهرها وارد می شود، از سلاطین و رؤسای جمهور و وزراء و رجال و بزرگان از هر طبقه احتراماً به زیارت قبر آن سرباز

____________________

1- تذکرة الخواص، ص257-262.

2- مسند احمد، ج4، ص55.

۲۵۴

گمنام می روند و تاج گلی بر قبر او می گذارند به نام تقدیر از یک سرباز گمنام، آن قدر احترام می کنند که حیثیّات ملّی خود را در مقابل ملل عالم حفظ نموده باشند.

ولی آقایان با انصاف، شرم آور نیست که ما مسلمین هفتاد و دو سرباز با نام و نشان داشته باشیم که همگی عالم و عابد و باتقوا، بعض از آنها قاری و حافظ قرآن در راه دین و توحید و دفاع از حریم اسلام و عدل و عدالت، در مقابل ظلم ظالمان جان دادند و غالب آنها ودایع خدا و پیغمبر و عترت پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند؟

عوض تقدیر و تشویق مردم بزیارت آنها و امر باحترام قبورشان مورد انتقاد قرار دهند و فرقۀ دیگر علاوه بر نقد و انتقاد، به تحریک علمای متعصّب خود، قبور آنها را خراب نمایند و از صندوق بالای قبرشان قهوه بسازند؟!

چنانچه در سال 1216 قمری در روز عید غدیر که اهالی کربلا عموماً (به استثنای قلیلی)به نجف اشرف برای زیارت مشرّف گردیده، وهّابیهای نجدی وقت را غنیمت شمرده، حمله به کربلا نموده، به قتل و غارت شیعیان ضعیف بلادفاع مشغول و به نام دین قبور، مقدّسه فداییان دین توحید (یعنی حضرت ابا عبد اللّه الحسین و یاران آن حضرت) را خراب و با خاک یکسان نمودند! قریب پنج هزار نفر از اهالی کربلا و علماء و ضعفاء ناتوان حتی زنان و اطفال بی گناه شیعیان را به قتل رسانیدند! خزانه حضرت سید الشهداء را غارت جواهرات و قنادیل طلا و اشیاء قیمتی و فروش گرانبهای عتیق را بردند؛ صندوق قیمتی بالای قبر مقدّس را سوزانیده و از آن قهوه ساختند. جمع کثیری را اسیر نموده با خود بردند.( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) (1) .(اف بر این مسلمانی!)

واقعا تأسف آور است که در تمام ممالک متمدّنۀ دنیا قبور علما و سلاطین و دانشمندان حتّی سرباز گمنام خود را محترم بشمارند، ولی مسلمانان که اولی و احق اند به حفظ قبور مفاخر خود، مانند وحشیهای آدم خوار قبور آنها را خراب و نابود نمایند. حتّی قبور شهداء احد مانند حمزه سید الشهداء و آباء و اجداد پیغمبر چون عبد المطّلب و عبد اللّه و اعمام و اقوام آن حضرت و فرزندان رسول خدا مانند

____________________

1- سوره بقره، آیه 156.

۲۵۵

سبط اکبر امام ممتحن، حضرت حسن و سید الساجدین، زین العابدین امام علی بن الحسین و باقر العلوم محمّد بن علی، امام پنجم و صادق آل محمّد جعفر بن محمّد، امام ششم سلام اللّه علیهم اجمعین و دیگران از بنی هاشم و علماء اعلام و مفاخر اسلام را در مکّه و مدینه با خاک یکسان نموده مع ذلک خود را مسلمان بخوانند ولی قبور صنادید و سلاطین خود را با تشکیلاتی مجلّل برقرار نمایند!!

و حال آنکه علمای ما و شما چه بسیار اخبار در تشویق زیارت مؤمنین اهل قبور نقل نموده اند تا باین وسیله قبور مؤمنین از دستبرد حوادث محفوظ بماند و خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزیارت قبور مؤمنین می رفت و برای آنها طلب مغفرت می نمود.

نه آنکه ایادی مرموزی بنام دین بدست خود قبور مفاخر خود را خراب و با خاک یکسان نمایند و اثری از آنها در عالم باقی نگذارند. سخن را کوتاه کنم درد دل بسیار است.

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دیگر

آل محمد شهداء راه حق و زنده هستند

آیا شما آن خاندان جلیلی که جان در راه دین و توحید دادند شهید می دانید یا نه؟ اگر بگوئید شهید نیستند دلیل شما چیست؟ و اگر شهیدند و کشتگان راه خدا و فداکاران دین حق هستند، چگونه آنها را مرده می دانید و حال آنکه صریحاً در قرآن مجید فرماید:( أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ) .(1)

پس به حکم آیات قرآنیه و اخبار وارده آن ذوات مقدّسه زندگانند و مرده نیستند پس ما مرده پرست نیستیم و سلام بر مرده نمی کنیم بلکه با زندگان حرف می زنیم.

علاوه، هیچ شیعه ای از عارف و عامی آنها را مستقل در قضاء حوائج نمی دانند بلکه آنان را عباد صالح و واسطۀ آبرومند بسوی خدای متعال می دانند.(چنانچه در (جلسه سوم) همین کتاب ذکر شده).

____________________

1- سوره آل فرعون، آیه 169.

۲۵۶

فقط حوایج خود را بآنها عرض می نمایند که آن امامان بر حق و آبرومندان صالح از خدا بخواهند به ما مردمان نالایق عطف توجه فرمایند و اگر بزبان قال می گویند: یا علی ادرکنی یا حسین ادرکنی عیناً مانند آن آدمی است که حاجتی بسلطان مقتدری دارد بدر خانه وزیر اعظم می رود و می گوید: جناب وزیر بدادم برس؛ هرگز این گوینده وزیر را سلطان و پادشاه و مستقل در قضاء حاجت خود نمی داند، بلکه مقصودش اینست که چون شما نزد پادشاه آبرو دارید، وساطت کنید کار من انجام داده شود.

شیعیان هم آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین را خدا و شریک در افعال خدایی نمی دانند، بلکه آنها را عباد اللّه الصالحین می دانند که در اثر عبادت و تقوا و ریاضات شرعیّه، به علاوه فطرت پاک، منظور نظر حق تعالی گردیدند. لذا مناصب امامت و ولایت و درجات عالی اعلا در دو عالم را بآنها دادند که بامر و اجازه پروردگار تصرّف در موجودات می نمودند.

چون امناء و نمایندگان حضرت ذو الجلال اند، حوائج صاحبان حاجت را به عرض حق می رسانند؛ اگر صلاح در قضاء حاجت آن سائل می باشد اجابت می فرماید و إلاّ عوض را در آخرت به آنها می دهند. عملاً هم می بینیم و نتایج هم می گیریم.

این جملات مختصری از مفصل بود که در جواب شما ناچار عرض شد که فرمودید چرا با مرده حرف می زنید.

و در عین حال یک نکته ناگفته نماند که شیعیان مقام أئمه معصومین را بالاتر از آن می دانند که فقط اثبات حیاتی مانند حیات سایر شهداء اسلام برای آنها بنمایند.

حافظ : این جمله بیان شما، معمّایی بود که محتاج به حلّ است. مگر فرق امامان شما با سایر أئمه چیست؟ فقط مقام سیادت و انتساب برسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را متمایز از دیگران قرار داده.

داعی : ابداً معمّایی در کار نیست فقط تصور این مطلب برای شما که یک عمر از معرفت مقام امامت دورید، بسیار مشکل است. اول باید از عادت و تعصّب خارج شوید و با نظر علم و عقل و منطق و انصاف مطالعه مقام امامت بنمایید.

۲۵۷

آنگاه توجه خواهید نمود که فرق بیّن و آشکاری بین مقام امامت در اعتقاد شیعه و امامت در عقاید شما می باشد.

اگر بخواهم اثبات این مرام بنمایم باید انتظار صبح کشید. این موضوع مهم موکول است بیک مجلس مبسوطتری که وقت صحبت باشد- ان شاء اللّه

(مجلس را ختم نمودیم چون مقارن اذان صبح بود و رشته سخن طولانی شده بود گفتند موضوع امامت بماند برای فردا شب، با خنده و مزاح آقایان را بدرقه نمودیم بسلامت تشریف بردند).

۲۵۸

جلسه چهارم لیله

دوشنبه 26 رجب 45

۲۵۹
۲۶۰