شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 336581
دانلود: 9586


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 336581 / دانلود: 9586
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اخبار است، چنانچه محقّقین از علماء خودتان دعوی تواتر نموده اند؟! مانند جلال الدین سیوطی در رساله الازهار المتناثره فی الاحادیث المتواتره این حدیث شریف را داخل در تواترات ضبط نموده و درازاله الخفاء (1) و قره العینین (2) هم تصدیق تواتر نموده.

چون شما روی عادت، تشکیک در صحت سند این حدیث شریف می نمایید، خوبست مراجعه و مطالعه نمائید بباب 7کفایت الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب عليه‌السلام تألیف محمّد بن یوسف گنجی شافعی که از فحول اعلام شما است که بعد از ذکر شش حدیث مسنداً توأم با مفاخر دیگر برای آن حضرت، در ص 149 اظهار نظر نموده و حقایق را بیان می نماید که اگر شما قول ما را قبول ندارید، بیان این عالم شافعی (خالی از تعصّب) حجّه را بر شما تمام می کند که می نویسد:

هذا حدیث متفق علی صحته رواه الائمه الاعلام الحفّاظ کابی عبد اللّه البخاری فی صحیحه و مسلم بن حجّاج فی صحیحه و ابی داود فی سننه و ابی عیسی الترمذی فی جامعه و ابی عبد الرحمن النسائی فی سننه و ابن ماجه القزوینی فی سننه و اتفق الجمیع علی صحته حتی صار ذلک اجماعا منهم-قال الحاکم النیسابوری هذا حدیث دخل فی حد التواتر(3) .

گمان می کنم ابهامی در کار و احتیاجی بذکر دلائل بیشتری بر صحت و تواتر این حدیث شریف نباشد.

حافظ : حقیر، آدم بی ایمان و لجوجی نیستم که در مقابل دلائل و براهین شما که در غایت اعتبار است ایستادگی کنم، ولی قدری تأمل کنید در گفتار عالم فقیه ابو الحسن آمدی که از متکلّمین و متبحّرین علماء می باشد که این حدیث را با دلایلی ردّ نموده است.

____________________

1- ازالة الخلافة، ج2، ص26.

2- قرة العینین،ص207.

3- این حدیثی است که اتفاق نموده اند بر صحت آن رواه ائمه از علماء اعلام و حفاظ مانند ابی عبد اللّه بخاری در صحیح خود و مسلم بن حجاج در صحیح خود و ابی داود در سنن و ابو عیسی ترمذی در جامع و ابو عبد الرحمن نسائی در سنن و ابن ماجه قزوینی در سنن اتفاق نموده اند عموماً بر صحت این حدیث و این امر مورد اجماع آنها می باشد، و حاکم نیشابوری گفته است: “این حدیثی است که داخل شده در حد تواتر.” ( کفایة الطالب، ص283، باب 70).

۲۸۱

داعی : خیلی تعجب می نمایم از مثل شما عالم دقیق منصف که با نقل اقوال این همه از اکابر علماء خودتان که همگی ثقه و مورد اطمینان عموم شما می باشند، توجه می نمایید بقول آمدی که مردی شریر و بی عقیده و تارک الصّلاه بوده.

شیخ : بشر در اظهار عقیده آزاد است و اگر کسی اظهار عقیده ای نمود، نباید او را متّهم ببدی نمود و از مثل شما شخص شریفی که مجسّمۀ اخلاق هستید، خیلی قبیح بود که عوض جواب منطقی، با لسان سوء عالم فقیهی را متّهم سازید.

داعی : اشتباه فرمودید! دعاگو، لسان سوء نسبت باحدی ندارم و در زمان آمدی هم نبوده ام ولی عقاید سوء او را علمای بزرگ خودتان نقل نموده اند.

شیخ : علمای ما در کجا او را ببدی و سوء عقیده یاد نموده اند.

شرح حال آمدی

داعی : ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان(1) نوشته است: السیف الامدی المتکلم علی بن ابی علی صاحب التصانیف و قد نفی من دمشق لسوء اعتقاده و صح انه کان یترک الصلاه(2) .

و نیز ذهبی که از علماء بزرگ شما می باشد در میزان الاعتدال(3) این قضیّه را نقل نموده، بعلاوه در اظهار نظر می گوید: “مسلّم است که آمدی از مبتدعه بوده.”

اگر شما با نظر دقیق بنگرید خواهید فهمید که اگر آمدی، اهل بدعت و شریر و بی ایمان نبود، هرگز خبث طینت خود را ظاهر نمی ساخت که بر خلاف تمام صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی خلیفه خود عمر بن الخطّاب (که یکی از روات حدیث است) و تمام ثقات علماء اعلام خودتان قیام نماید.

اعجب از همه آنکه شما آقایان محترم، شیعیان را مورد طعن قرار می دهید که

____________________

1- لسان المیزان، ج3، ص134.

2- سیف آمدی متکلم علی بن ابی علی که صاحب تصانیف بوده او را از دمشق تبعید کردند بواسطه سوء اعتقاد او و صحیح است آن که تارک الصلاه بوده.

3- میزان الاعتدال، ج2، ص259، ح3647.

۲۸۲

چرا احادیثصحیحین را مورد عنایت قرار نمی دهند؟! (و حال آنکه این طور نیست. اگر احادیثی صحیح الاسناد باشد و لو در صحاح شما مورد قبول ما می باشد).

ولی حدیث مسلّمی را که بخاری و مسلم و سایر ارباب صحاح در صحاح خود نقل نموده اند، آمدی رسماً رد می نماید و مورد توجه شما قرار می گیرد.

اگر در نزد شما هیچ عیبی بر آمدی نبود، مگر همین که بر خلاف صحیحین شما اظهار عقیده نموده، بلکه فی الحقیقه تکذیب عمر و بخاری و مسلم را نموده است کافی بود بر طعن او.

و اگر شما بخواهید در اطراف این حدیث شریف بیشتر دقت کنید و دلایل تامّ و تمام اسناد کاملۀ از روات بزرگان علماء خود را بنگرید و بهتر روشن شوید و نفرین بر امثال آمدیها بنمایید، مراجعه کنید بمجلّدات با عظمت(عبقات الانوار) (1) تألیف عالم عادل، زاهد، محقّق، نقّاد اخبار و احادیث، علاّمۀ متبحّر، مرحوم میر سید حامد حسین دهلوی اعلی اللّه مقامه الشریف و مخصوصاً جلد حدیث منزله را مطالعه نمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود که این عالم بزرگ شیعی اسناد و مدارک این حدیث را از طرق شما چگونه جمع و حلاّجی نموده.

حافظ : فرمودید یکی از روات این حدیث خلیفه عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه بوده ممکن است اگر نظر دارید سند آن را بیان فرمایید.

سند حدیث منزله از عمر بن الخطاب

داعی : أبو بکر محمّد بن جعفر المطیری و ابو اللیث نصر بن محمّد السمرقندی الحنفی در کتاب(مجالس )و محمّد بن عبد الرحمن ذهبی در(ریاض النضره )(2) و مولی علی متّقی در(کنز العمّال )(3) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (4) نقلاً از خصایص

____________________

1- عقبات الانوار، مجلد الحدیث، ص291.

2- ریاض النضرة، ج2، ص177.

3- کنز العمال، ج13، ص122، ح36392.

4- فصول المهمة، ص125.

۲۸۳

و امام الحرم در(ذخایر العقبی )(1) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (3) از نقض العثمانیه شیخ أبو جعفر اسکافی با مختصر اختلافی در الفاظ از ابن عباس (حبر امت) نقل نموده اند که گفت روزی عمر بن الخطّاب گفت: واگذارید نام علی را (یعنی آن قدر از علی غیبت نکنید) زیرا من شنیدم از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: در علی سه خصلت است (که اگر یکی از آنها برای من که عمر هستم، بود دوست تر می داشتم از هرچه آفتاب بر او می تابد) آنگاه گفت:

کنت انا و ابو بکر و ابو عبیده بن الجرّاح و نفر من اصحاب رسول الله و هو متکئ علی علیّ بن أبی طالب حتی ضرب بیده منکبیه ثم قال انت یا علی اول المؤمنین ایمانا و اولهم اسلاما ثم قال انت منی بمنزله هارون من موسی و کذب علیّ من زعم انه یحبنی و یبغضک(4) .

آیا ردّ قول خلیفه عمر در مذهب شما جایز است؟ اگر جایز نیست، پس چرا اظهار عقیده و توجه بقول سخیف آمدی معلوم الحال می نمائید.

حکم خبر واحد در مذهب جماعت

و اما یک جمله دیگر از بیان شما بلاجواب ماند که فرمودید این حدیث خبر واحد است و خبر واحد را اعتباری نیست.

اگر ما این نوع سخن بگوییم؛ با موازین رجالی که در دست داریم صحیح است، ولی از شما تعجب است تفوّه بچنین کلامی؛ زیرا در مذهب شما حجیّه خبر واحد ثابت است؛ زیرا که محققین از علماء شما منکر خبر واحد را کافر یا فاسق می دانند.

____________________

1- ذخائر العقبی، ص58 و77.

2- ینابیع المودة، ج2، ص146 و 169.

3- شرح نهج البلاغة، ج3، ص258.

4- من و ابو عبیده جراح و عده ای از اصحاب حاضر بودیم، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تکیه داده بود بر علی بن أبی طالب تا آنکه زد بر شانه های علی و فرمود: “تو یا علی، اول مؤمنین هستی از حیث ایمان و اول مسلمین هستی از حیث اسلام”، آنگاه فرمود: “یا علی، تو از من به منزله هارونی از موسی و دروغ گفته است بر من کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد در حالتی که تو را دشمن می دارد.” (کنز العمال، ج13، ص117).

۲۸۴

چنان چه ملک العلماء شهاب الدین دولت آبادی در(هدایت السعداء)گفته است؛ در مضمرات فی کتاب الشهادات

و من انکر الخبر الواحد و القیاس و قال انّه لیس بحجه فانه یصیر کافرا و لو قال هذا الخبر الواحد غیر صحیح و هذا القیاس غیر ثابت لا یصیر کافرا و لکن یصیر فاسقا(1) .

حافظ : خیلی مسرور شدم از حسن بیان شما و زیادتی اطلاع شما از کتابهای ما، بر خلاف آنچه شنیده ام، آقایان علماء شیعه کتابهای ما را با دستگیره و مقّاش و پارچه بر می دارند که دستشان بجلد کتاب نخورد تا چه رسد بآنکه مطالعه نمایند.

داعی : قطعاً دلیلی بر اثبات این مدعا ندارید چه آنکه ایادی مرموزی از بیگانگان، و بیگانه پرستان و شیاطین داخلی پیوسته می خواهند آب را گل نموده و از نفاق مسلمانان به نفع خود بهره برداری نمایند. لذا این قبیل مطالب دروغ را می سازند و انتشار می دهند که افراد مسلمین را بیکدیگر بدبین کنند و نتیجه خود را ببرند.

وظیفۀ ما و شما پیوسته توجه دادن مردم است بدستورات عالیۀ قرآن مجید که از جمله در این باب می فرماید: در آیه 6 سوره 49(حجرات):( إِنْ جٰاءَکُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهٰالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلیٰ مٰا فَعَلْتُمْ نٰادِمِینَ ) (2) .

نه آنکه خود از آن دساتیر غافل باشیم. اگر این دستور بزرگ نصب العین آقایان محترم بود، کلمات اعادی در شما اثر نمی نمود که امروز پشیمانی آورد.

ما کتابهای کفّار و مشرکین و مرتدّین را با انبر و مقّاش بر نمی داریم، چگونه ممکن است کتابهای برادران مسلمان را با نظر حقارت بنگریم. بر خلاف فرموده شما کتابهای معتبره علماء شما را دقیقانه مطالعه می کنیم و أحادیث

____________________

1- کسی که انکار کند خبر واحد و قیاس را، در حالتی که بگوید: خبر واحد حجت نیست، پس کافر گردیده است ولی اگر بگوید: این خبر واحد صحیح نیست یا این قیاس ثابت نیست کافر نمی شود ولی فاسق می باشد.( هدایت السعدا، الجلوة الرابعة من الهدایة السابغة).

2- هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد (تصدیق نکنید) تا تحقیق کنید. مبادا بسخن چین فاسقی از نادانی بقومی رنجی رسانید و سخت پشیمان گردید.

۲۸۵

صحیح الأسناد آنها را هم قبول می کنیم. اختلافات علمی و منطقی ربطی به عقیده و مذهب ندارد. آیا شما اطلاع ندارید که نوع محصّلین شیعه قسمت زیادتر از علوم صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و لغت و تفسیر و کلام را از کتب و تألیفات علماء شما استفاده می نمایند؛ پس چگونه آن کتب را با انبر و مقّاش بر می دارند؟!!

منتها بعض از روات در أحادیث منقوله شما هستند که مقدوح اند و اعتباری بأقوال آنها نیست از قبیل أنس و أبو هریره و سمره و غیر آنها که قبلاً عرض نمودم (چنانچه بعض از علماء خودتان هم از قبیل أبو حنیفه آنها را مردود می دانند)

ما هم أحادیث منسوبه باین قبیل روات را مردود و غیر قابل قبول می دانیم.

و الاّ کتب معتبره علمی محققین علمای شما مورد توجه ما می باشد و بالخصوص داعی که در سیرۀ پیغمبر و ائمّه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین آنچه زیاد مطالعه و أخذ سند نموده ام، از کتب معتبره علماء سنّت و جماعت است.

در کتابخانه شخصی داعی در حدود دویست جلد از تفاسیر و کتب اخبار و علمی و تواریخ معتبره علمای بزرگ شما خطّی و چاپی موجود و مورد استفاده داعی می باشد. منتها عملاً ما حکم صرّاف بینا را داریم که می توانیم خوب و بد آنها را تمیز داده، فریب شبهات و اشکالات امثال فخر رازیها و مغلطه کاری امثال ابن حجرها و روزبهان ها و آمدیها و ابن تیمیّه ها را نخوریم و تحت تأثیر غلطکاری های آنها قرار نگیریم.

و قبول فرمائید که تکمیل مراتب معرفت و یقین داعی بمقامات مقدّسه أئمّۀ معصومین و أهل بیت رسالت و ودایع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیشتر بوسیله مطالعۀ کتب معتبرۀ علماء شما گردیده.

حافظ : از مطلب دور افتادیم، بفرمایید وجه دلالت این حدیث منزله بر مقصود چیست و دلالت آن از چه راهست که علی کرّم اللّه وجهه واجد مقام نبوّت بوده است؟

داعی : از این حدیث شریف که بنحو تواتر بما رسیده سه خصیصه برای امیر المؤمنینعليه‌السلام ثابت می شود.

یکی مقام نبوت که در معنا و حقیقت برای آن حضرت بوده.

۲۸۶

یکی هم مقام خلافت و وزارت ظاهری آن حضرت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و دیگر افضلیت آن حضرت بر تمام امّت از صحابه و غیرهم.

چه آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را بمنزلۀ هارون معرّفی نموده و حضرت هارون واجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسی و افضل بر تمام بنی اسرائیل بوده است.

نواب : قبله صاحب ببخشید! مگر حضرت هارون برادر حضرت موسی نبی بوده است.

داعی بلی واجد مقام نبوت بوده اند.

نواب : عجب من تا به حال نشنیده بودم، آیا در قرآن هم آیه ای که شاهد این مرام باشد هست؟

داعی : بلی در آیات چندی خداوند متعال نبوّت آن جناب را تصریح فرموده است.

نواب : ممکن است آن آیات را جهت درک فیوضات برای ما قرائت فرمایید تا مورد استفاده ما قرار گیرد.

داعی : در آیه 163 سوره 4 (نساء)فرماید:( إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبٰاطِ وَ عِیسیٰ وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هٰارُونَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً ) (1)

حافظ : پس روی این قاعده و استدلال شما، محمّد و علی هر دو پیغمبر و مبعوث بر خلق بودند.

داعی : این قسم که شما تقریر نمودید، داعی نگفتم. البته شما خود می دانید که عدد و شمارۀ انبیاء بسیار مورد اختلاف است تا یک صد و بیست هزار و بیشتر هم نوشته اند ولی تمام آنها به اقتضای زمان، هر دسته و فرقه ای تابع پیغمبر صاحب کتاب احکام

____________________

1- به درستی که ما وحی کردیم به سوی تو، هم چنانکه وحی کردیم بسوی نوح و انبیاء بعد از او، و وحی کردیم بسوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و دادیم داود را زبور.

۲۸۷

بوده اند که پنج نفر از آنها الوالعزم بوده اند: حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسیعليهم‌السلام و حضرت خاتم الانبیاء محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مقامش از همه بالاتر بوده است که همان خاتمیّت می باشد.

اثبات منازل هارونی برای علیعليه‌السلام

جناب هارون از جمله پیغمبرانی بود که استقلال در امر نبوت نداشت، بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسی بود. حضرت علیعليه‌السلام هم تالی تلو مقام نبوت بوده، ولی استقلال در امر نبوت نداشته بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده.

غرض و مقصود رسول اکرم در این حدیث شریف، آن است که به امت بفهماند همان قسمی که هارون واجد مقام نبوت بود ولی تابع پیغمبر اولوالعزمی مانند حضرت موسی بود حضرت علیعليه‌السلام هم واجد مقام نبوت و با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت باقیۀ خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که این خود خصیصۀ عالیه ای برای آن حضرت است.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل نقل این حدیث گوید که پیغمبر باین حدیث و بیان شریف، اثبات کرد برای علی بن أبی طالبعليه‌السلام جمیع مراتب و منازل هارونی را از موسی و اگر حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم الانبیاء نبود هرآینه شریک در امر پیغمبری او هم بود، ولی به جمله انه لا نبی بعدی می رساند که اگر بنا بود پیغمبری بعد از من بیاید، علی واجد آن مقام بود؛ لذا نبوت را استثنا نموده و آنچه ما عدای نبوت است از مراتب هارونی، در آن حضرت ثابت است.(1)

چنانچه محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(2) پس از کشف اسراری در بیان منزلت هارونی و توضیحاتی که می دهد اظهار نظر کرده و گوید:

فتلخیص منزله هارون من موسی انه کان اخاه و وزیره و عضده و شریکه فی النبوه و خلیفته علی قومه عند سفره و قد جعل رسول الله علیا منه بهذه المنزله و اثباتها له الا النبوه فانه استثناها فی آخر الحدیث بقوله صلّی الله علیه انه لا نبی بعدی فبقی ما عدا النبوه المستثناه ثابتا لعلیعليه‌السلام من کونه اخاه

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج13، ص211.

2- مطالب السؤول، ص116.

۲۸۸

و وزیره و عضده و خلیفته علی اهله عند سفره الی تبوک و هذه من المعارج الشراف و المدارج الازلاف فقد دل الحدیث بمنطوقه و مفهومه علی ثبوت هذه المزیه العلیه لعلیعليه‌السلام و هو حدیث متفق علی صحته. (1)

و همین کلام را ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (2) و دیگران از اکابر علماء شما که ذکر نام و عقیده هر یک از آنها در این وقت کوتاه شب مقتضی نیست، آورده و تصدیق این معنی را نموده اند.

حافظ : گمان می کنم این استثنا، عدم نبوت است نه اصل نبوت.

داعی : خیلی بی لطفی نموده روی تبعیت از اسلاف خود ایراد وارد آوردید و مطلب باین آشکاری را انکار نمودید و حال آنکه توجه ننمودید ببیان شافعی که الحال عرض کردم، می گوید:

فبقی ما عدا النبوه المستثناه ثابتا لعلی؛

و این بیان، خود نصّ است در آنکه مستثنی در حدیث شریف، نبوت است نه عدم نبوّت و دیگر ضمیر منصوب و استثناها در قول او که گوید: فانه استثناها فی آخر الحدیث بقوله: انه لا نبی بعدی، راجع به نبوّت است.

و مثل این نوع از عبارت در کتب علمای شما بسیار است که همه آنها دلالت بر استثنای نبوّت می کند نه عدم نبوّت، و نظر آن کسانی که قائل بعدم نبوّت شده اند جز عناد و لجاج و تعصّب چیز دیگری نبوده است نستجیر بالله من التعصّب فی الدین.

حافظ : گمان می کنم این ادعای شما که اگر پیغمبر ما خاتم الانبیاء نبود و بنا بود پیغمبری بیاید، علی واجد این مقام بود، مخصوص بخودتان باشد و الاّ احدی چنین بیانی ننموده.

____________________

1- خلاصه از بیانات آنکه منزلت هارون از موسی آن بود که برادر و وزیر و بازو و شریک در نبوت و خلیفه موسی بر قومش بود؛ پس پیغمبر خاتم هم علی را در حدیث شریف، صاحب مقام و منزلت هارونی قرار داده به استثناء نبوت؛ پس باقی می ماند برای او آنچه ماعدای نبوت است از برادری و وزارت و خلافت او بر قومش، و این خصیصه از معارج شرافت و مدارج علیا است برای علیعليه‌السلام پس این حدیث از حیث منطوق و مفهوم دلالت دارد بر ثبوت این مزیّه بزرگ برای آن حضرت-و این حدیثی است که عموم اتفاق بر صحت آن دارند.

2- فصول المهمة، ج1، ص280.

۲۸۹

داعی : این ادعا فقط از مخصوصات دعاگو و علمای شیعه نیست، بلکه اکابر علماء خودتان هم اقرار باین معنی دارند.

حافظ : کدام یک از علمای ما چنین ادعایی نموده اند، اگر در نظر دارید بیان فرمایید.

داعی : یکی از علمای بزرگ و محل وثوق علمای رجال شما ملا علی بن سلطان محمّد هروی قاری است که وقتی خبر فوت او به مصر رسید، علمای مصر در حضور زیاده از چهار هزار نفر برای او نماز غیبت خواندند. صاحب تصانیف و تألیفات بسیاری است در (مرقاه شرح بر مشکاه ) در شرح حدیث منزله گفته:فیه ایماء الی انه لو کان بعده نبیا لکان علیا ؛ یعنی در این حدیث اشاره است باینکه اگر بنا بود بعد از خاتم الانبیاء پیغمبری باشد، آن علیعليه‌السلام بود.

و از جمله علمای بزرگ شما که اقرار باین معنا نموده، علاّمۀ شهیر جلال الدّین سیوطی در آخر کتاب (بغیه الوعّاظ فی طبقات الحفّاظ ) با ذکر سلسله روات تا به جابر بن عبد اللّه انصاری که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امیر المؤمنین فرمود:أما ترضی ان تکون منّی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و لو کان لکنته ؛(1) خلاصه معنی آنکه (اگر بنا بود پیغمبری بعد از من باشد تو آن بودی یا علی ).

و نیز میر سید علی همدانی فقیه شافعی در حدیث دوم از مودّه ششم (موده القربی) از انس بن مالک روایت نموده که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان الله اصطفانی علی الانبیاء فاختارنی و اختار لی وصیا و خیّرت ابن عمی وصیی یشد عضدی کما یشد عضد موسی باخیه هارون و هو خلیفتی و وزیری و لو کان بعدی نبیا لکان علی نبیا و لکن لا نبوه بعدی (2) .

پس با این مختصر دلایل، ثابت شد که قول بنبوت از برای علی فقط از ما نیست بلکه از خود رسول خداست بنابر آنچه علماء خودتان هم تصدیق

____________________

1- بغیة الوعاظ، ج2، ص414، شماره.

2- به درستی که خداوند برگزید مرا بر انبیاء و اختیار نمود مرا (به برگزیدگی). پس اختیار نمود برای من وصیی و برگزید پسر عمم (علی) را وصی من و محکم نمود بازوی مرا، هم چنانکه محکم نمود بازوی موسی را به برادرش هارون، و او است(یعنی علی)خلیفه و وزیر، من اگر بنا بود بعد از من پیغمبری هرآینه علی پیغمبر بود و لکن بعد از من پیغمبری نخواهد بود.( مودة القربی، ص19).

۲۹۰

نموده اند که بنا به فرموده آن حضرت، علیعليه‌السلام واجد مقام نبوت بوده و هیچ امر پیچیده و مشکلی هم نبوده که شما را بتعجب آورده.

و چون از منازل و مراتب هارونی نبوّت، مستثنی شده باستثنای متصل، قطعاً ما عدای آن بشهادت علمای خودتان که ذکر نمودیم، برای علیعليه‌السلام باقی و ثابت می ماند که از همه آن منازل، بالاتر منزله خلافت و افضلیّت است که در خلافت هارون قرآن مجید صراحت دارد در آیه 142 سوره 7(اعراف) می فرماید:( وَ قٰالَ مُوسیٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ) (1) .

حافظ : با اینکه در آیات گذشته بیان نمودید که حضرت هارون با برادرش حضرت موسی شریک در امر نبوت بوده، پس چگونه او را خلیفه قرار دادند و حال آنکه مسلّم است شریک انسان، مقامش بالاتر از آن است که خلیفه و جانشین او شود، و اگر شریک را خلیفه قرار دهند، او را از مقام و مرتبه خودش تنزل داده اند، چه آنکه مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است!!

داعی : یک عدّه از آقایان محترم بدون فکر و تأمل باین اشتباه رفته اند و حال آنکه اگر قدری فکر می فرمودید، محتاج به جواب داعی نبوده، خود می دانستید که نبوت حضرت موسی علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام بالاصاله و نبوت حضرت هارونعليه‌السلام تبعاً بوده کانّه خلیفه آن حضرت بوده، با توجه به اینکه حضرت هارون با برادر بزرگوارش حضرت موسیعليه‌السلام شریک در امر تبلیغ بوده.

چنانچه از تقاضای خود حضرت موسی معلوم می شود که از آیه 25 تا 32 سوره 20 (طه) نقل قول حضرت موسی را می نماید که:( قٰالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ( 25 ) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی ( 26 ) وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسٰانِی ( 27 ) یَفْقَهُوا قَوْلِی ( 28 ) وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ( 29 ) هٰارُونَ أَخِی ( 30 ) اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ( 31 ) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی .) .(2)

____________________

1- موسی ببرادرش هارون گفت: “خلیفه و جانشین من باش در قوم من و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش.”

2- پروردگارا! گشاده گردان برای من سینه مرا و آسان گردان برای من کار مرا تبلیغ رسالت استو بگشا گره را از زبان من تا بفهمند کلمات مرا و قرار بده من وزیری را از کسان من که آن هارون برادر من باشد و محکم گردان به او پشت مرا و شریک ساز او را با من در امر من ( که تبلیغ رسالت است).

۲۹۱

زیرا که علیعليه‌السلام فقط یگانه راد مردی بوده است که به استثناء مقام نبوّت خاصّه، در تمام مراحل کامله و صفات مخصوصه شریک با رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده.

حافظ: پیوسته تعجب ما زیادتر می شود که می بینیم درباره علی کرم اللّه وجهه چنان غلو می نمائید که عقول عقلا محو و حیران می گردد که از جمله آنها همین جملاتی بود که الحال بیان نمودید که علی کرم اللّه وجهه جمیع صفات و خصائص پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دارا بوده.

داعی: اولاً این نوع از گفتار غلو نیست بلکه عین واقع و حقیقت است؛ چه آنکه خلیفه پیغمبر، روی قاعدۀ عقلانی باید در جمیع صفات مثل و مانند پیغمبر باشد.

ثانیاً در این ادعا ما تنها مدعی این معنا نیستیم، بلکه بزرگان از علمای خودتان در کتابهای معتبرۀ خود اقرار باین معنی دارند.

علی در جمیع صفات شریک و مماثل پیغمبر بود

چنانچه امام ثعلبی در تفسیر(1) و عالم فاضل سید احمد شهاب الدین که از فحول علماء شما می باشد در کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل مشروحاً به این معنی اشاره نموده و باین عبارت گوید:

و لا یخفی ان مولانا امیر المؤمنین قد شابه النبی فی کثیر بل اکثر الخصال الرضیه و الفعال الزکیه و عاداته و عباداته و احواله العلیه و قد صح ذلک له بالاخبار الصحیحه و الآثار الصریحه و لا یحتاج الی اقامه الدلیل و البرهان و لا یفتقر الی ایضاح حجه و بیان و قد عد بعض العلماء بعض الخصال لأمیر المؤمنین علی التی هو فیها نظیر سیدنا النبی الامی(2) .

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج6، ص236؛ ج4، ص75 ( آیه ولایت).

2- پوشیده و پنهان نمی باشد آنکه مولای ما امیر المؤمنین(عليه‌السلام )شباهت دارد به رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بیشتر از خصال رضیه و افعال زکیه از عادات و عبادات و احوال علیۀ آن حضرت و بصحت پیوسته این معنی باخبار صحیحه و آثار صریحه که احتیاجی به دلیل و برهان خارجی ندارد و محتاج به توضیح حجه و بیان نمی باشد. بعض از علماء، بعض از آن خصال حمیده را به شماره آورده اند که در آن خصال حمیده علیعليه‌السلام نظیر پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.( توضیح الدلائل، ص30).

۲۹۲

از جمله آنکه در اصل نسب نظیر یکدیگرند: و نظیره فی الطهاره بدلیل قوله تعالی( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا )

یعنی علی نظیر پیغمبر است در طهارت، به دلیل آیه تطهیر (که دربارۀ پنج تن آل عبا محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل گردیده).

و نظیره فی آیه ولی الامه به دلیل قوله( انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ) ؛ و نظیر آن حضرت است در آیۀ مزبوره از حیث ولایت بر امت، بدلیل( انما ولیکم الله ) - الخ(که باتفاق فریقین دربارۀ علیعليه‌السلام نازل گردیده. (چنانچه در همین کتاب بشرح مفصل آمده).

و نظیره فی الاداء و التبلیغ بدلیل الوحی الوارد علیه یوم اعطاء سوره برائت لغیره فنزل جبرئیل قال لا یؤدیها الا أنت او من هو منک فاستعادها منه فأداها علی رضی الله تعالی عنه فی الموسم؛ یعنی نظیر آن حضرت است در أداء رسالت و تبلیغ دین بدلیل موضوع سورۀ برائت و نزول بر خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (که آن حضرت آیات سوره برائت را داد به ابی بکر ببرد در موسم حج بر اهل مکّه قرائت نماید(چنانچه در همین کتاب ثبت گردید)، که جبرئیل نازل گردید و عرض کرد، أداء رسالت نمی تواند بنماید مگر خودت یا کسی که از تو باشد. پس آن حضرت آیات سورۀ برائت را از أبی بکر گرفت بأمر خدای تعالی و بعلیعليه‌السلام داد که در موسم حج اداء نمود.

و نظیره فی کونه مولی الامه به دلیل قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؛ و نظیر آن حضرت است در مولای امت بودن بدلیل فرمودۀ رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدیر خم، چنانچه در این کتاب مشروحاً ذکر گردیده که “هر کس را من اولی بتصرف در امر او هستم، پس این علی اولی به تصرف در امر او می باشد.”

و نظیره فی مماثلت نفسیهما و ان نفسه قامت مقام نفسه و ان الله تعالی اجری نفس علی مجری نفس النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال:( فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ) .(1) و نظیر آن حضرت است در اتحاد نفسانی که نفس علیعليه‌السلام قائم مقام نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد؛

____________________

1- کشف الغمه، ج1، ص337.

۲۹۳

چنانچه خداوند در آیه مباهله، (باتفاق فریقین چنانچه در این کتاب مشروحاً ذکر گردیده، علی را به منزله نفس آن حضرت قرار داده.

و نظیره فی فتح بابه فی المسجد کفتح باب رسول الله و جواز دخول المسجد جنبا کحال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی السواء؛(1) و نظیر آن حضرت است در فتح باب او در مسجد مثل فتح باب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (که بأمر پیغمبر تمام درهای خانه که بمسجد باز بود، بسته شد الاّ در خانۀ پیغمبر و علی و جواز ورود در مسجد در حال جنابت مانند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

(همهمه ای در برادران اهل تسنّن پیدا شد. سؤال نمودیم که چه شده آقایان به حرف آمدید؟).

نواب : اتّفاقاً همین جمعه گذشته که بمسجد جهت ادای نماز رفتیم، جناب حافظ در خطبه با نقل أحادیثی این فتح باب مسجد را اختصاص بخلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه دادند، حال که شما فرمودید اختصاص به علی کرم اللّه وجهه دارد، اسباب تحیّر حاضرین گردیده و این گفتگوها مربوط باین قضیّه است. متمنّی است حلّ معمّا فرمائید.

داعی : (رو به جناب حافظ)آیا چنین بیانی فرمودید؟

حافظ : بلی چون در احادیث صحیحۀ ما وارد است از صحابی ثقه و عدل!! ابو هریره رضی اللّه عنه که رسول مکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر فرمود که تمام درهایی که بمسجد باز بود بستند، مگر در خانه ابی بکر رضی اللّه عنه را که فرمود “ابی بکر از من و من از ابی بکر می باشم”.

داعی : لا بد به نظر آقایان محترم رسیده است که امویها سعی بلیغ نمودند که در مقابل هر فضیلتی که از خصائص مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام به شمار آمده، حدیثی به وسیله ایادی مرموز و کاسه لیسهای سفره معاویه مانند ابو هریره و مغیره و عمرو بن عاص و غیره وضع نمایند و همین عمل را هم نمودند و بکریون هم روی حب و علاقۀ مفرط که بخلیفه ابی بکر داشتند، آن احادیث را تقویت نمودند؛

____________________

1- کشف الغمه، ج1، ص337.

۲۹۴

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه این وقایع را مشروحاً نقل نموده و گوید از جمله احادیث موضوعه، حدیث (سد ابواب است بجز باب ابی بکر).(1)

بدیهی است این حدیث موضوع در مقابل احادیث صحیحه متکاثره ای است (که علاوه بر کتب معتبره شیعیان که به نحو تواتر و اجماع ثابت آمده) در کتب صحاح معتبره اکابر علماء خودتان با قید باینکه از احادیث صحیحه است، نقل نموده اند که تمام درهای خانه های مردم را به مسجد رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بأمر خداوند بست، مگر در خانه علیعليه‌السلام را.

نواب : چون این وقعه مورد اختلاف قرار گرفته، جناب حافظ می فرماید از خصائص ابی بکر رضی اللّه عنه است! عالی جناب می فرمایید از خصائص مولانا علی کرّم اللّه وجهه می باشد چنانچه ممکن است به بعض اسناد از کتب معتبره ما اشاره فرمایید تا شنوندگان با اسناد جناب حافظ مطابقت نموده، انتخاب احسن نمایند.

به امر پیغمبر تمام درهای خانه ها بمسجد بسته شد مگر در خانه علی(عليه‌السلام )

داعی : امام احمد حنبل درمسند (2) و امام ابو عبد الرّحمن نسائی درسنن (3) وخصائص العلوی (4) و حاکم نیشابوری درمستدرک (5) و سبط ابن جوزی درتذکرة (6) با بیانات مشروحی اثبات این حدیث از طریق ترمذی و احمد می نمایند و ابن اثیر جزری دراسنی المطالب (7) و ابن حجر مکّی درصواعق (8) و ابن حجر عسقلانی در

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج9، ص173.

2- مسند احمد، ج1، ص175؛ ج2، ص26؛ ج4، ص369.

3- سنن نسائی، ج5، ص118 و 119.

4- خصائص امیر المومنینعليه‌السلام ، ص76.

5- مستدرک حاکم نیشابوری، ج3، ص125.

6- تذکرة الخواص، ص46.

7- اسنی المطالب، ص66.

8- صواعق المحرقة، ص124، ح24.

۲۹۵

فتح الباری (1) و طبرانی دراوسط (2) و خطیب بغداد درتاریخ (3) خود و ابن کثیر درتاریخ (4) خود و متقی هندی درکنز العمّال (5) و هیثمی درمجمع الزوائد (6) و محب الدّین طبری درریاض (7) ابن ابی الحدید درشرح نهج (8) و حافظ ابو نعیم درفضائل الصحابه (9) و حلیه الاولیاء (10) و جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (11) وجمع الجوامع (12) وخصائص الکبری (13) و لئالی المصنوعه (14) و خطیب خوارزمی درمناقب (15) و حموینی در فرائد و ابن مغازلی درمناقب (16) و مناوی مصری درکنوز الدقائق (17) و سلیمان بلخی حنفیینابیع الموده (18) باب 17 را اختصاص به همین معنی داده و شهاب الدین قسطلانی درارشاد الساری (19) و حلبی درسیره الحلبیّه (20) و محمّد بن طلحه شافعی در

____________________

1- فتح الباری، ج7، ص14 و 15.

2- اوسط (طبرانی)، ج4، ص186.

3- تاریخ بغداد، ج7، ص214.

4- الکامل فی التاریخ، ج7، ص342.

5- کنز العمال، ج11، ص618؛ ج13، ص137.

6- مجمع الزوائد، ج9، ص114.

7- ریاض النضره، ج2، ص192.

8- شرح نهج البلاغه، ج9، ص173.

9- فضایل الصحابه، (ابونعیم)، ج2، ص581، ح985.

10- حلیة الاولیاء،ج4، ص153.

11- تاریخ خلفاء، ص172.

12- جمع الجوامع، ج4، ص153.

13- خصائص الکبری،ص86.

14- مناقب خوارزمی، ص327، ح328.

15- فرائد السمطین، ج1، ص208، ح163.

16- مناقب ابن مغازلی، ص257.

17- کنوز الدقائق، ج1، ص323.

18- ینابیع المودة، ج1، ص257؛ ج2، ص169.

19- ارشاد الساری، ج6، ص81.

20- سیرة الحلبیة، ص459- 460.

۲۹۶

مطالب السؤول (1) بالاخره عموم اکابر علمای شما از کبار صحابه از قبیل خلیفه عمر بن الخطّاب و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن عمر و زید بن ارقم و براء بن عازب و ابو سعید خدری و ابو حازم اشجعی و سعد بن ابی وقّاص و جابر بن عبد اللّه انصاری و غیرهم، به عبارات مختلفه از رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده اند که امر فرمود، تمام درهای مسجد را بستند مگر در خانه علیعليه‌السلام را و مخصوصاً بعض از أکابر علمای شما برای مزید بینائی فریب خوردگان أمویها و بکریون و غیره، توضیحات کاملی داده اند مانند محمّد بن یوسف گنجی شافعی که باب 50 کفایت الطالب(2) را اختصاص بهمین موضوع داده و بعد از نقل احادیث مسند، بیانی دارد باین عنوان که هذا حدیث عال آنگاه گوید: “چون عده ای از درهای منازل أصحاب به مسجد باز می شد و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهی نمود ورود و توقف در مساجد را در حال حیض و جنابت؛ لذا أمر فرمود تمام درهای منازل را بمسجد مسدود نمودند الاّ در خانه علیعليه‌السلام را باز گذارند باین عبارت که سدوا الابواب کلها إلاّ باب علی بن أبی طالب و أومأ بیده الی باب علیعليه‌السلام .

یعنی تمام درها را ببندید مگر در خانه علی را باز بگذارید و بدست مبارک اشاره نمود بدر خانه علیعليه‌السلام پس از آن گوید:

این اباحه و ورود و توقف در مسجد در حال جنابت خصیصه ای بود برای علی عليه‌السلام و لکن این عمل دلیل بر آن نمی باشد که هر جنب و حائضی می تواند در مساجد ورود و توقف نماید انما خص بذلک لعلم المصطفی بانه یتحری من النجاسه هو و زوجته فاطمه و اولاده صلوات الله علیهم و قد نطق القرآن بتطهیرهم فی قوله عز و جل ( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ ) الخ.

ما حصل معنی آنکه اختصاص دادن پیغمبر علی را به این معنا، خصیصۀ عظمی برای آن بود که آن حضرت علم قطعی داشت که علی و فاطمه و اولادهای آنها متحرّی و دور از نجاستند؛ چنانچه آیه تطهیر تصریح به این معنی دارد که آن

____________________

1- مطالب السؤول، ج1، ص88.

2- کفایة الطالب، ص201.

۲۹۷

خاندان جلیل منزّه از جمیع ارجاس و نجاسات اند.

با توضیح کاملی که این عالم شافعی داده، جناب حافظ مقایسه کنند با خبری که نقل نمودند اگر دلیلی بر طهارت أبی بکر دارند گذشته از این همه اسناد معتبره ما، آن خبر را نقل نمایند.

و حال آنکه بخاری و مسلم هم در صحیحین(1) خود اشاره به این معنی نموده اند، در باب آنکه جنب حق ورود و توقف در مسجد ندارد که رسول اکرم فرمود:

لا ینبغی لاحد ان یجنب فی المسجد الا انا و علی (2) .

این نوع از اخبار با اسناد معتبره ثابت می کند سدّ جمیع ابواب مگر باب علیعليه‌السلام را؛ زیرا اگر غیر از باب پیغمبر و علی باب دیگر باز می بود، بایستی جایز باشد که غیر از آن دو بزرگوار(محمّد و علیعليهما‌السلام )هم در حال جنابت ورود در مسجد نمایند و حال آنکه آن حضرت صریحاً می فرماید:

لا ینبغی لاحد ان یجنب فی المسجد الاّ انا و علی .

پس این اخبار برهان قاطع است (که بخاری و مسلم هم نقل نموده اند) بر رد اخباری که امویها و بکریون و دیگران نقل نموده اند که فتح باب برای دیگران بوده است.

و بالقطع و الیقین مسلّم است که فتح باب در مسجد از خصائص علیعليه‌السلام بوده است.

اجازه بدهید برای خاتمه عرایضم در این باب، حدیثی از خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب به عرضتان برسانم که حاکم در مستدرک(3) و سلیمان بلخی حنفی ینابیع الموده(4) نقلاً از ذخایر العقبی(5) امام الحرم از مسند(6) امام احمد بن حنبل و خطیب

____________________

1- این حدیث را در صحیح بخاری و مسلم نیافتیم، لیکن ترمذی در الحاج الصحیح، ص981 آن را نقل نموده است.

2-سزاوار نیست برای احدی که جنب شود در مسجد مگر من و علی .

3- مستدرک، ج3، ص125.

4- ینابیع المودة، ج2، ص170، ح479.

5- ذخائر العقبی، ص77.

6- مسند احمد، ج2، ص26.

۲۹۸

خوارزمی در مناقب(1) و ابن الحجر در صواعق(2) و سیوطی در تاریخ الخلفاء(3) و ابن اثیر جزری در اسنی المطالب(4) و دیگران نقل نموده اند به مختصر کم و زیاد در الفاظ که خلیفه گفت: لقد اوتی(علی)ابن أبی طالب ثلاث خصال لان تکون لی واحده منهنّ احبّ الیّ من حمر النعم زوّجه النبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنته و سدّ الابواب الاّ بابه،و سکناه المسجد مع رسول اللّه یحلّ له فیه ما یحلّ له،و اعطاه الرایه یوم خیبر(5) .

گمان می کنم حلّ معما برای آقای نواب و برادران عزیزم شد و راه عذری باقی نماند. جناب حافظ هم کاملا روشن شدند.

خوب است برگردیم بگفتار اولیه و بقیۀ بیانات سید شهاب الدین که در آخر تحقیقات خود گوید: و من تتبع احواله فی الفضائل المخصوصه و تفحّص احواله فی الشمائل المنصوصه یعلم انه کرّم اللّه تعالی وجهه بلغ الغایه فی اقتفاء آثار سیدنا المصطفی و اتی النهایه فی اقتباس انواره حیث لم یجد فیه غیره مقتضی(6) .

این نمونه ای از بیانات و اعتراف علماء خودتان بود راجع بمقامات عالیه و فضایل مخصوصۀ مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام تا آقایان بدانند که داعی هیچ گاه غلو ننموده و ادعای بی مغز نمی نمایم، بلکه جامعۀ شیعیان من السلف الی الخلف بی دلیل و برهان بیانی نمی نمایند. تمام دلایل و براهین ما همانست که مبدأ و اساسش نزد شماها و در کتب معتبرۀ خودتان می باشد.

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص322، ح354.

2- صواعق المحرقه، ص124.

3- تاریخ الخلفاء، ص172.

4- اسنی المطالب، ص65.

5- هرآینه به تحقیق عطا شد بعلی بن ابی طالب سه خصلت که اگر یکی از آنها برای من بود، بهتر بود برای من از حیوانات سرخ مو: 1-تزویج نمود پیغمبر باو دختر خود را 2-و تمام درهای(مسجد را)بست مگر در(خانه)او را و آرام گرفت با پیغمبر در مسجد، حلال بود در مسجد برای او چیزی که حلال بود بر پیغمبر.3-و عطا نمود باو پرچم(اسلام)را در روز خیبر.

6- اگر کسی تتبع و تفحص در احوال آن حضرت بنماید، می بیند که در بسیاری از فضائل مخصوصه و شمائل منصوصه، شباهت تام با رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد که غیر از او احدی افتخار این خصائص را ندارد.( توضیح الدلائل، ص30).

۲۹۹

ولی متأسفم که وقتی نزد عوام و مردم بی خبر می نشینید، روی عادت تبعا للاسلاف برای حفظ مقامتان، تنها قاضی رفته، رطب و یابس ها به هم بافته، تهمت ها می زنید و امر را بر آنها مشتبه می نمایید.

پس از این مقدماتی که ذکر شد، ثابت گردید که علیعليه‌السلام در جمیع جهات نظیر و شریک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده؛ کما آنکه هارون نسبت به حضرت موسیعليهما‌السلام بوده. فلذا چون موسی هارون را در میان تمام بنی اسرائیل اولی و الیق باین مقام و افضل از همه دید از پروردگار متعال درخواست نمود که “او را شریک امر من قرار بده که وزیر من باشد.”

همین قسم هم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون در میان تمام امت از علی قابل و لایق تر، احدی را برای این مقام ندید که افضل از همه امت باشد، لذا از خداوند متعال در خواست نمود “همان قسمی که هارون را وزیر و شریک موسی قرار دادی علی را وزیر و شریک من قرار بده.”

نواب : قبله صاحب! آیا در این باب اخباری هم رسیده.

داعی : بلی علاوه بر اجماع شیعیان، در کتب معتبره خودتان هم اخبار بسیاری در این موضوع وارد است.

نواب : چنانکه ممکن است از آن اخبار برای ما قرائت فرمایید، خیلی ممنون خواهیم شد.

داعی : دعاگو، حاضرم چنانچه آقایان میل داشته باشد(اشاره بعلماء آنها).

حافظ : مانعی ندارد، چون نقل حدیث و همچنین استماع آن عبادت است.

تقاضا نمودن پیغمبر علی را برای وزارت خود

داعی : ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب(1) و جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور(2) و امام اصحاب حدیث، احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان(3) و سبط

____________________

1- مناقب، ص203.

2- در المنثور، ج2، ص293-294.

3- کشف البیان، ج3، ص165.

۳۰۰