شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387584 / دانلود: 11326
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

در کوفه مرکز خلافت علیعليه‌السلام ، فرستاد او را آوردند اکرامش نمود جائزه اش داد و او را والی مدینه گردانید - انتهی.

آیا این اعمال دلیل بر مردودیت او نمی باشد و سزاوار است چنین آدمی را که برای خوش آیند معاویه با یکی از خلفای راشدین بلکه اکمل و افضل و اشرف آنها، آن قسم رفتار نموده چون که روزی از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نیک و ممدوح بدانید؟!

شیخ : چه دلیلی بر ملعونیت او در دست شیعیان است که او را مردود و ملعون بخوانند؟

داعی : دلائل بسیاری در دست می باشد یکی از دلائل آنکه سبّ کنندۀ پیغمبر باتفاق فریقین حتما ملعون و مردود و اهل آتش می باشد.

و بنابر اخباری که قبلا عرض نمودم اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

هر کس علی را سبّ نماید، مرا سبّ نموده و کسی که مرا سبّ نماید خدا را سبّ نموده.

چون ابو هریره از جمله کسانی بوده که علاوۀ بر سبّ و لعن نمودن مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ، بواسطه جعل و وضع حدیث چنانچه عرض شد مردم را وادار بسبّ آن حضرت می نمود!!

شرکت ابو هریره با بسر بن ارطاه در ظلم و کشتار مسلمین

از جمله دلایل آن که اکابر مورخین خودتان چون طبری و ابن أثیر و ابن أبی الحدید و علاّمۀ سمهودی و ابن خلدون و ابن خلّکان و دیگران نوشته اند: موقعی که معاویه بن ابی سفیان، بسر بن ارطاه سفّاک، خونخوار، قسیّ القلب شقیّ النفس را برای سرکوبی اهل یمن و شیعیان مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام با چهار هزار مرد جنگی شامی از طریق مدینه روانه نمود، در مدینه و مکه و طائف و تباله (که شهری است در تهامه) و نجران و قبیلۀ ارحب (که از قبایل همدان بود) و صنعا و حضرموت و اطراف آنها منتها درجۀ اهانت و سفّاکی و قتل عام و ظلم و تعدی را اعمال نمودند به پیر و جوان بنی هاشم و شیعیان امیر المؤمنین اکتفا ننمودند؛ حتّی دو طفل صغیر از عبید اللّه بن عباس، ابن عم اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را که والی یمن

۳۴۱

بود از طرف امیر المؤمنینعليه‌السلام سر برید، تا آنجا که شماره کشته شدگان بامر آن ملعون را در آن سفر زیاده از سی هزار نفر آورده اند!

از آنها تعجّبی نیست، چه آنکه از امویها و اتباع آنها بیش از اینها دیده شده، ولی عجب از آقای ابو هریره مطلوب شما است که در این مسافرت بمعیّت و معاونت بسر سفّاک خونخوار، حاضر و ناظر عملیات فجیع او بود. مخصوصاً در ظلم و ستمی که باهل مدینه منوره وارد آوردند و آن مردم بی گناه بلادفاع، مانند جابر بن عبد اللّه انصاری و ابو ایوب انصاری و دیگران، همگی ترسان و لرزان، بعضی فراری و برخی در خانه ها پنهان و خانه های آنها را مانند خانه ابو ایوب انصاری که از صحابه خاص رسول اللّه بود، آتش زد، أبو هریره می دید و حرفی نمی زد، بلکه معاون و کمک یار او بود. مخصوصاً بعد از حرکت آن لشکر نکبت اثر به سمت مکّه معظّمه، أبو هریره بهمان عنوان نیابت، در آنجا ماند و بعد هم از طرف معاویه، به جبران این خدمتگزاری و مساعدت با بسر بن ارطاط، والی مدینه گردید.

شما را به خدا انصاف دهید! آیا این مرد دنیاپرست که در مدت سه سال(۱) که مشرف به زیارت و مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و زیاده از پنج هزار حدیث از آن حضرت نقل نموده،آیا احادیث معروف را که تمام علمای فریقین از قبیل علامه سمهودی درتاریخ المدینه (۲) و احمد حنبل درمسند (۳) و سبط ابن جوزی درتذکره (۴) و دیگران با سلسله اسناد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند، نشنیده بود که مکرر می فرمود:من اخاف اهل المدینه ظلما اخافه اللّه و علیه لعنه اللّه و الملئکه و الناس اجمعین

____________________

۱- در طبقات ابن سعد و اصابه ابن حجر و سایر کتب معتبره اکابر علمای اهل تسنن وارد است که ابو هریره در فتح خیبر مسلمان شد و بروایت بخاری در باب علامات النبوه فی الاسلام بیش از سه سال موفق بملاقات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده و بروایت ابن حجر در اصابه و حاکم در مستدرک و ابن عبد البر در استیعاب و دیگران در سن هفتاد و هشت سالگی و در سال ۵۷ قمری در وادی عقیق مرد جنازه اش را بمدینه حمل نموده و در بقیع دفن نمودند.

۲- تاریخ المدینه، ج۵۸، ص۱۱۰.

۳- مسند احمد، ج۴، ص۵۵.

۴- تذکرة الخواص، ص۲۵۸.

۳۴۲

لا یقبل اللّه منه یوم القیمه صرفا و لا عدلا-لعن اللّه من اخاف مدینتی-لا یرید اهل المدینه احد بسوء الاّ اذابه اللّه فی النار ذوب الرصاص (۱) .

پس در این صورت چگونه شرکت نمود در لشکری که آن همه ظلم و تعدّی و ایجاد خوف و ترس در اهل مدینه نمودند؟ بعلاوه مخالفت با خلیفۀ حق و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عترت طاهره آن حضرت، به جعل احادیث و وادار نمودن مردم را به سبّ کسی که پیغمبر سبّ او را سبّ بر خود قرار داده؟ شما را بخدا انصاف دهید چنین کسی که از قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوضع و جعل احادیث مشغول بوده، مردود خدا و رسول نمی باشد؟!

شیخ : بی لطفی می فرمایید که موثق ترین اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بی دین و وضّاع و جعّال می خوانید.

مردود بودن ابو هریره و تازیانه زدن عمر او را

داعی : داعی تنها نسبت به ابو هریره بی لطفی ننمودم؛ بلکه اول کسی که این نوع بی لطفی را نسبت به او عنایت نموده، خلیفه ثانی، عمر بن الخطّاب بود که ارباب تاریخ مانند ابن اثیر در حوادث سال ۲۳ و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۲) چاپ مصر و دیگران نقل نموده اند که چون خلیفه عمر در سال ۲۱ ابو هریره را والی بحرین نمود، به او خبر دادند مال بسیاری جمع نموده و اسبهای زیادی خریده، و لذا در سال ۲۳ او را معزول نموده همین که خدمت خلیفه رسید خلیفه گفت:یا عدوّ اللّه و عدوّ کتابه اسرقت مال اللّه ؛ یعنی ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا آیا دزدی نمودی مال خدا را گفت: “هرگز دزدی نکردم بلکه عطایائی مردم به من دادند.”

و نیز ابن سعد درطبقات (۳) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۴) و ابن عبد ربّه

____________________

۱- “هر کس اهل مدینه را بترساند از روی ظلم، خداوند او را بترساند و بر او لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم! و قبول نمی نماید خداوند از او روز قیامت هیچ چیزی را. لعنت خدا بر کسی که بترساند اهل مدینه را! احدی اراده بدی به اهل مدینه نمی نماید. مگر آن که خداوند او را مانند سرب در آتش خواهد نمود.

۲- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۲۸۶.

۳- طبقات، ج۴، ص۳۵۵.

۴- اضابه، ج۱، ص۷۵.

۳۴۳

درعقد الفرید (۱) می نویسد خلیفه گفت: “ای دشمن خدا، وقتی تو را والی بحرین نمودم کفش و نعلینی به پا نداشتی، اینک شنیده ام اسبهائی به هزار و ششصد دینار خریداری نمودی، از کجا آوردی؟” گفت: “عطایای مردم است که نتایج آن بسیار گردیده!” خلیفه متغیر گردید؛ از جا برخاست آن قدر تازیانه بر پشت او زد تا خون آلود شد. آنگاه امر کرد ده هزار دینار که در بحرین ذخیره نموده بود، از او گرفته و تحویل بیت المال دادند. نه تنها در زمان خلافت او را زد بلکه مسلم درصحیح (۲) می نویسد که در زمان رسول خدا عمر بن الخطّاب ابو هریره را آن قدر زد تا به پشت بر زمین خورد. ابن ابی الحدید در اوایلشرح نهج البلاغه (۳) گوید:

قال ابو جعفر(الاسکافی)و ابو هریره مدخول عند شیوخنا غیر مرضیّ الروایه ضربه عمر بالدّره و قال قد اکثرت من الروایه احری بک ان تکون کاذبا علی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۴) .

ابن عساکر درتاریخ کبیر (۵) و متقی درکنز العمّال (۶) نقل می نمایند: خلیفه عمر او را با تازیانه زد و زجرش نمود و منع از نقل حدیث از رسول اللّه نمود و گفت:

“چون روایت زیاد نقل می نمائی از پیغمبر و تو سزاوارتری از اینکه دروغ بگوئی از طرف آن حضرت (یعنی مثل تو ناجنسی باید از قول آن حضرت دروغ بگوید)، لذا باید ترک کنی نقل حدیث را از قول آن حضرت و الاّ تو را می فرستم بزمین دوس (که قبیله ای است در یمن که ابو هریره از آنجا بوده) و یا بزمین بوزینگان؛ یعنی کوهستانی که بوزینگان در آنجا زیاد هستند.”

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۷) از استاد خود امام ابو جعفر اسکافی

____________________

۱- عقد القرید، ج۱، ص۳۴.

۲- صحیح مسلم، ج۱، ص۶۰.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۸۶.

۴- ابو جعفر اسکافی (شیخ معتزله) گفته است: “ابو هریره در نزد شیوخ ما مدخول است (یعنی از حیث عقل) و روایت او مورد رضا و قبول ما نمی باشد و عمر او را تازیانه زد و گفت: زیاده روی در روایت نموده ای و تو سزاوار تری از آنکه دروغ نسبت بدهی برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .”

۵- تاریخ کبیر، ج۵۰، ص۱۷۲.

۶- کنز العمال، ج۲، ص۳۸۳.

۷- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۲۸۶.

۳۴۴

نقل نموده که حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین سلام اللّه علیه فرمود:الا انّ اکذب الناس او قال اکذب الاحیاء علی رسول اللّه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )ابو هریره الدوسی (۱) .

ابن قتیبه درتأویل مختلف الحدیث (۲) و حاکم درمستدرک (۳) و ذهبی درتلخیص المستدرک (۴) و مسلم درصحیح (۵) در فضایل ابو هریره همگی نقل می نمایند که مکرر عایشه او را رد نموده و می گفت” ابو هریره کذاب است و از قول رسول خدا بسیار جعل حدیث می نماید.”

بالاخره ابو هریره را ما تنها مردود نخوانده ایم، بلکه در نزد خلیفه عمر و مولانا امیر المؤمنین و ام المؤمنین عایشه و صحابه و تابعین مردود بوده است؛

چنانچه شیوخ معتزله و علماء آنها و حنفها عموماً أحادیث أبو هریره را مردود می دانند و هر حکمی که سندش منتهی به أبو هریره می شود، باطل می دانند؛ چنانچه نووی در شرح صحیح مسلم مخصوصاً جلد چهارم مبسوطاً متعرّض است.

و امام اعظم أبو حنیفه، پیشوای بزرگ جماعت شما می گفت: “صحابه رسول اللّه عموما ثقه و عادل بودند. من از هر کدام و بهر سند باشد حدیث می گیرم، مگر حدیثی که سندش منتهی گردد به ابو هریره و انس بن مالک و سمره بن جندب که از آنها نمی پذیرم .”

پس آقایان بما اعتراض ننمائید که چرا ابو هریره صحابی را انتقاد می نمایید. ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که خلیفه ثانی، عمر او را تازیانه زده و سارق بیت المال و کذابش خوانده؛ ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که امّ المؤمنین عایشه و امام اعظم ابو حنیفه و کبار از صحابه و تابعین و أکابر از شیوخ و علماء معتزله و حنفیها او را انتقاد نموده و مردود خوانده اند؛ خلاصه، ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین و ائمه طاهرین از عترت رسول اللّه سلام اللّه علیهم اجمعین که عدیل القرآن اند او را کذّاب و مردود خوانده اند؛ ما آن ابو هریره ای را

____________________

۱- (بدانید که دروغگوترین مردم یا فرمود: دروغگوترین زندگان برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابو هریره دوسی می باشد.) (دوس قبیله ایست در یمن).

۲- تأویل مختلف الحدیث، ص۲۸.

۳- مستردک، ج۲ف ص۲۲۹.

۴- تخلیص المستدرک، ج۳، ص۵۰۹.

۵- صحیح مسلمف ج۴، ص۱۹۳۹، ح۱۲۹.

۳۴۵

انتقاد می نمائیم که شکم پرست بوده و با علم به افضلیّت امیر المؤمنین، از آن حضرت صرفنظر نموده حاشیه نشین سفره چرب و نرم معاویه ملعون گردیده که با تقویت جعل احادیث او، امام المتقین و خلیفه المسلمین را (که خود شما قبول دارید یکی از خلفای راشدین است) سبّ و لعن نمایند.

بس است؛ بیش از این وقت مجلس را نگیرم. خیلی هم معذرت می خواهم که قدری وقت شما را گرفتم، چون فرمودید ما بی لطفی می نماییم، خواستم ثابت کنم که ما تنها نیستیم، بلکه خلفاء و صحابه و اکابر علماء خودتان مقر و معترف بمردودیت او می باشند.

پس وقتی چنین افراد جعّال و وضّاعی برای رسیدن بجاه و مقام و معمور شدن دنیای آنها از قول رسول خدا جعل حدیث کرده و با احادیث صحیحه مخلوط نمودند، به هر حدیثی نتوان اعتماد نمود، به همین جهت آن حضرت فرمود:کلّما حدثتم بحدیث منی فاعرضوه علی کتاب اللّه .(۱)

(چون در موضوع مهمی سر گرم بحث بودیم از موقع نماز آقایان قدری گذشت) (صحبت که باینجا رسید برخاستند برای نماز بعد از اداء نماز عشاء و صرف چای مجلس) (رسمیت پیدا نمود)

داعی : نظر به بیانات قبل، اینک ما و شما ناچاریم بهر حدیثی از أحادیث منقوله از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخوردیم اول رجوع به قرآن مجید نماییم، اگر مطابقت با اصل در قرآن نمود، بپذیریم و الا رد نماییم.

در جواب حدیث مجعولی که خدا فرموده: من از ابی بکر راضیم، آیا او هم از من راضی هست یا نه

این حدیثی را هم که شما نقل نمودید(و لو یک طرفه می باشد)، ناچار باید مطابقه با قرآن مجید نماییم؛ چنانچه مانعی از قبول نباشد، قطعاً می پذیریم. فلذا جمعی در جواب گفته اند: خدای متعال در آیه ۱۶ سوره ۵۰ (ق)می فرماید:

____________________

۱- کشف الخفاء، ج۱، ص۸۶.{هر وقت از من حدیثی به شما گفتند، پس او را عرض کنید به قرآن مجید، (یعنی اگر مطابقت با قرآن نمود بپذیرید والا رد نمایید).}

۳۴۶

( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ وَ نَعْلَمُ مٰا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ) .(۱) آقایان! می دانید حبل الورید مثلی معروف است که مستعمل در فرط قرب است و اضافه آن بیانیست و ممکن است که اضافه لامی باشد.

و حقیقت معنی این آیه شریفه، راجع است باینکه علم خداوند متعال بر وجهی محیط است باحوال انسان که هیچ چیزی از خفایای صدور و سرائر قلوب بر ذات اقدس او جلّ و علا مخفی و پوشیده نمی باشد.

و در آیه ۶۱ سوره ۱۰(یونس)می فرماید:( وَ مٰا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ مٰا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاٰ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ مٰا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقٰالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ وَ لاٰ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرَ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ ) .(۲)

به حکم این آیات شریفه و تأیید دلایل عقلیه، هیچ فعل و قولی از خدا پوشیده نمی باشد و پروردگار عالمیان به علم حضوری، عالم به جمیع افعال و اعمال و اقوال عباد است. اینک ملاحظه فرمائید این حدیثی را که بیان نمودید با این دو آیه و سایر آیات شریفه چگونه تطبیق نمائیم و بچه نحو ممکن است رضا و عدم رضای ابی بکر بر خدا مخفی باشد که محتاج بسؤال از خود او باشد.

علاوه بر آنکه رضای حق تعالی مربوط بهرضای خلق است. قطعاً تابنده به مقام رضا نرسد، محبوب خدا نخواهد شد، پس چگونه خداوند اظهار رضایت از أبی بکر می کند و حال آنکه هنوز نمی داند أبی بکر بمقام رضا رسیده و از خدا راضی هست یا نه؟

اخبار در فضیلت ابی بکر و عمر و رد آنها

شیخ : دیگر تردیدی نیست که رسول خدا فرمود: ان الله یتجلی للناس عامة

____________________

۱- ما انسان رای خلق کرده ایم و از وساوس و اندیشه های نفس او کاملاً آگاهیم و از رگ گردن باو نزدیک تریم.

۲- (ای رسول ما) در هیچ حال نباشی و هیچ آیه از قرآن تلاوت نکنی و به هیچ عملی تو و امت وارد نشوید، جز آنکه همان لحظه شما را مشاهده می کنیم و هیچ ذره ای در همه زمین و آسمان از خدای تو پنهان نیست و کوچکتر از ذره و بزرگتر از آن هرچه هست، همه در کتاب مبین (و لوح علم الهی) مسطور است.

۳۴۷

و یتجلی لأبی بکر خاصه؛(۱) و نیز فرموده است: ما صب الله فی صدری شیئا إلاّ صبّه فی صدر ابی بکر؛(۲) و نیز فرمود: انا و أبو بکر کفرسی رهان؛(۳) (۴) و نیز فرمود: ان فی السماء الدنیا ثمانین الف ملک یستغفرون لمن احب ابا بکر و عمر و فی السماء الثانیه ثمانین الف ملک یلعنون من ابغض ابا بکر و عمر؛(۵) (۶) و نیز فرمود: ابو بکر و عمر خیر الاولین و الآخرین.(۷)

و عظمت مقام ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما از این خبر بهتر معلوم می گردد که فرمود: خلقنی الله من نوره و خلق ابا بکر من نوری و خلق عمر من نور ابی بکر و خلق امتی من نور عمر و عمر سراج اهل الجنه(۸)

از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ ما بسیار رسیده که من باب نمونه ببعض از آنها إشاره نمودم تا حقیقت مقام خلفاء بر شما واضح و روشن گردد.

داعی : اولاً مضامین ظواهر این اخبار خود دلالت کامله بر فساد و کفر آنها دارد که می رساند از لسان مبارک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین مضامین صادر نگردیده؛ زیرا حدیث اول دلیل بر تجسّم است و قطعاً عقیده بر جسمیت حضرت باری تعالی کفر محض است؛ و حدیث دوم می رساند که ابی بکر شریک رسول اللّه بوده در آنچه بر آن حضرت نازل می شده و حدیث سیم می رساند که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هیچ گونه تفوّقی بر ابی بکر نداشته؛ چه هر دو با هم مساوی بودند و دو خبر دیگر

____________________

۱- بدرستی که خداوند تجلی فرماید از برای همه مردم عمومی و برای ابی بکر خصوصی. (کنزالعمال،ج۱۱، ص۵۵۸).

۲- نریخت خداوند در سینه من چیزی را، مگر آنکه ریخت در سینه ابی بکر.(تفسیر رازی، ج۱۲، ص۲۳).

۳- کشف الخفاء، ج۲، ص۴۱۹.

۴- من و ابی بکر هر دو با هم مساوی هستیم مانند دو اسب که در مسابقه با هم برابر باشند.

۵- تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۴۹.

۶- در آسمان دنیا هشتاد هزار ملک استغفار می نمایند برای کسی که دوست بدارد ابی بکر و عمر را و در آسمان دوم هشتاد هزار ملک لعن می نمایند دشمنان ابی بکر و عمر را.

۷- ابو بکر و عمر بهترین اولین و آخرین اند.(تاریخ مدینه، ج۴۴، ص۱۹۵- لسان المیزان، ج۲، ص۹۴).

۸- خلق نموده خدای تعالی مرا از نور خودش و خلق نموده ابی بکر را از نور من و خلق نموده عمر را از نور ابی بکر و خلق نموده است امت مرا از نور عمر و عمر چراغ اهل بهشت است.(خلاصه عقبات الانوار، ج۱، ص۹۰).

۳۴۸

مخالف است با اخبار کثیره ای که مجمع علیه فریقین است که بهترین اهل عالم محمّد و آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین اند.

و خبر آخری، مخالف با قرآن مجید است؛ چه آنکه در آیه ۱۳ سوره ۷۶(دهر) می فرماید:( لاٰ یَرَوْنَ فِیهٰا شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً ) بهشت جای آفتاب و ماه نمی باشد؛ حجر و شجر و مدر و در و دیوار بهشت تماماً روشن و نورانی می باشد؛ اهل دنیا هستند که احتیاج بچراغ دارند و الا اهل بهشت احتیاج به چراغ ندارند.

علاوه بر این ظواهر، اکابر علماء درایت و رجال خودتان از قبیل عالم جلیل مقدسی درتذکره الموضوعات (۱) و فیروزآبادی شافعی در کتابسفر السّعادات (۲) و حسن بن کثیر ذهبی درمیزان الاعتدال (۳) و ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی درتاریخ (۴) خود و ابو الفرج ابن جوزی درکتاب الموضوعات (۵) و جلال الدین سیوطی دراللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه ،(۶) حکم بر موضوعیت و مجعولیت این احادیث نموده اند و صریحاً درباره هر یک از آنها گویند که از جهه سلسله روات و اسناد این احادیث از موضوعات و مفتریات است؛ چه آنکه علاوه بر افراد نااهل و جعّال و کذّابی که در سلسله روات موجود است، بطلان آنها با قواعد عقلیه و آیات قرآنیه ظاهر و آشکار است.

شیخ : دیگر در این حدیث خلافی نیست که رسول خدا فرمود:

ابو بکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه(۷)

در جواب خبری که ابو بکر و عمر دو سید پیران اهل بهشتند

داعی : در این حدیث هم اگر قدری فکر و تأمل کنیم، گذشته از آنکه اکابر علماء

____________________

۱- تذکرة الموضوعات، ج۲، ص۹۸.

۲- سفر السعادات، ص۱۴۱.

۳- میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۶۶.

۴- تاریخ بغداد، ج۷، ص۳۹۴.

۵- الموضوعات، ج۱، ص۳۹۸.

۶- الاّلی المصنوعه فی احادیث الموضوعه، ج۱، ص۲۸۶.

۷- أبی بکر و عمر دو سید پیران اهل بهشت اند.

۳۴۹

درایت و رجال خودتان آن را از موضوعات می دانند، ظاهر عبارت آن می رساند که این عبارت از رسول خدا نمی باشد؛ چه آنکه از مسلّمات است که بهشت مرکز شیوخ و پیران نمی باشد و در آنجا مانند دنیا سیر تکاملی وجود ندارد که آدمی از جوانی بسن پیری برسد تا بکمال سیادت نائل آید.

و در روایات ما و شما اخبار بسیاری مصدّق این معنی است که از جمله قضیه اشجعیّه است که زن پیری بود آمد خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت در ضمن صحبت فرمود:ان الجنه لا تدخلها العجائز ؛(۱) یعنی عجایز و پیران داخل بهشت نمی شوند. آن زن متأثر شد. ناله کنان عرض کرد: “یا رسول اللّه، پس من وارد بهشت نمی شوم.” این را گفت و از خدمت حضرت بیرون رفت. حضرت فرمودند:اخبروها انها لیست یومئذ بعجوز .(۲) یعنی خبر دهید او را که در آن روز پیر نخواهد بود. بلکه همه پیران را خلعت جوانی بپوشند و داخل بهشت نمایند. آنگاه آیه ۳۵-۳۸ سوره ۵۶ (واقعه) را قرائت فرمود که خداوند فرماید:( إِنّٰا أَنْشَأْنٰاهُنَّ إِنْشٰاءً فَجَعَلْنٰاهُنَّ أَبْکٰاراً عُرُباً أَتْرٰاباً لِأَصْحٰابِ الْیَمِینِ ) (۳)

و در حدیث از طرق ما و شما وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یدخل اهل الجنه الجنه جردا مردا بیضا جعادا مکحّلین ابناء ثلاث و ثلثین (۴)

شیخ : این بیانات شما بجای خود صحیح است و لکن این حدیث مخصصی است برای اهل بهشت.

داعی : معنای این فرمایش جنابعالی را نفهمیدم این حدیث مخصّص چه چیز است؛ یعنی خداوند جمعی را پیر وارد بهشت می نماید تا ابی بکر و عمر را سید آنها قرار دهد! و حال آنکه اگر بنا شود ابی بکر و عمر داخل بهشت گردند،

____________________

۱- الدر المنثور، ج۶، ص۱۵۸.

۲- همان.

۳- انشاء بر صیغه ماضی بجهه تحقق وقوع است یعنی بیافریده ایم زنان بهشتی را (در کمال حسن و زیبایی) و همیشه آنان را باکره و دوشیزه گردانیده ایم دوستان و عاشقان شوهران خود با غنج و ناز و شیرین سخن جوان، همسالان هم مخصوص اصحاب یمین.

۴- “اهل بهشت که در بهشت آیند، همه جرد و مرد و بی مو و سفید اندام، مجعد موی، چشمهای سرمه کشیده و در سن سی و سه سالگی باشند.” (مسند احمد، ج۲، ص۲۹۵).

۳۵۰

خداوند آنها را هم جوان خواهد نمود نه آنکه دیگران را پیر نماید تا سیادت آنها ثابت شود.

علاوه، عرض کردم اکابر علماء خودتان این حدیث را از موضوعات بشمار آوردند و رسول اکرم برای راهنمایی، ما اصلی معین فرموده تا خیال ما راحت گردد چنانچه قبلاً عرض کردم هر حدیثی که مطابقه با قرآن مجید ننماید، مردود است. فلذا علماء رجال ما و اهل درایت هم بسیاری از اخبار را که بنام رسول و أئمۀ طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین از طریق خودمان رسیده، به دستور خودشان که فرمودند:اذا روی لکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فان وافقه فاقبلوه و الا فردوه ؛(۱) رد می نمایند و مورد قبول قرار نمی دهند.

و قبلاً عرض کردم که بسیاری از اکابر علماء ارباب جرح و تعدیل خودتان هم کتب مبسوطه، تألیف و تصنیف نموده اند در ردّ احادیث موضوعه؛ مانند شیخ مجد الدین محمد بن یعقوب فیروزآبادی(صاحب قاموس در کتابسفر السعادة (۲) و جلال الدین سیوطی در کتاباللآلی (۳) و ابن جوزی درموضوعات (۴) و مقدسی درتذکره الموضوعات (۵) و شیخ محمّد بن درویش مشهور به حوت بیروتی در کتاباسنی المطالب (۶) المطالب آورده اند که در سند حدیث:ابو بکر و عمر سیدا کهول اهل الجنة یحیی بن عنبسه می باشد و ذهبی گوید: “یحیی از جمله ضعفا است.” و ابن جان دجال گفته: “یحیی وضع حدیث می نموده.”

پس علاوه بر دلایلی که ما ذکر نمودیم، به بیان نقّادین علماء خودتان هم که ارباب جرح و تعدیلند، این حدیث از موضوعات است.

واقعاً احتمال قوی می رود که از مجعولات بکریون یا بنی امیه باشد؛ چه آنکه

____________________

۱- زمانی که حدیثی از من برای شما روایت نمایند آن را بقرآن مجید عرض نمائید اگر موافق با قرآن بود قبول نمائید و الا او را رد نمائید.

۲- سفر السعادة، ص۱۴۲.

۳- اللآلی المنصوعه، ج۱، ص۳۸۰.

۴- الموضوعات، ج۱، ص۸۹.

۵- تذکرة الموضوعات، ص۲۸.

۶- اسنی المطالب، ص۱۵۹.

۳۵۱

برای ردّ و تضعیف بنی هاشم و عترت طاهره و اهل بیت رسول اللّه در مقابل هر حدیثی از احادیث ثابتۀ عند الفریقین در مدح و عظمت خاندان رسالت، حدیثی جعل می نمودند و مردمانی مانند ابو هریره و أمثال آنها هم برای قرب دستگاه فاسد بنی امیه پیوسته در این کار جدّیت می نمودند؛ زیرا از کینه و عداوتی که با آل محمّد داشتند، در مقابل حدیث شریف ثابتی که علاوه بر اجماع علماء شیعه اکابر علماء شما نیز نقل نموده اند این حدیث را جعل نمودند.

نوّاب : آن حدیث مسلّم کدام است که در مقابلش جعل حدیث نمودند.

در حدیث حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت اند

داعی : آن حدیث شریف ثابت مسلّم آنست که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و ابوهما خیر منهما و بسیاری از علمای شما نقل نموده اند این حدیث را از قبیل خطیب خوارزمی درمناقب (۱) و میر سید علی همدانی در مودت هشتم ازمودة القربی (۲) و امام ابو عبد الرحمن نسائی سه حدیث درخصائص العلوی (۳) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (۴) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۴ینابیع المودة (۵) از ترمذی و ابن ماجه و امام احمد بن حنبل و سبط ابن جوزی درتذکرة (۶) و امام احمد بن حنبل درمسند (۷) و ترمذی درسنن (۸) و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۹۷کفایت الطالب (۹) ، بعد از نقل این حدیث گوید: امام اهل حدیث ابو القاسم طبرانی در

____________________

۱- مناقب، ص۲۸۴، ح۲۷۹.

۲- مودة القربی، ص۳۴.

۳- خصائص العلوی، ص۱۱۷.

۴- فصول المهمه، ج۱، ص۶۶۲.

۵- ینابیع المودة، ج۲، ص۳۸، ح۲۰.

۶- تذکرة الخواص، ص۲۱۱.

۷- مسند احمد، ج۵، ص۳۱۹.

۸- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۶.

۹- کفایت الطالب، ص۴۲۲.

۳۵۲

معجم الکبیر (۱) در شرح حال امام حسنعليه‌السلام جمع نموده است جمیع طرق این حدیث شریف را از بسیاری از صحابه پیغمبر از قبیل امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب و حذیفۀ یمانی و أبو سعید خدری و جابر ابن عبد اللّه انصاری و أبو هریره و اسامه بن زید و عبد اللّه بن عمر،آنگاه محمد بن یوسف اظهار نظر نموده گوید:

این حدیثی است حسن که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه و أبوهما خیر منهما(و در بعض از اخبار) افضل منهما(۲) و انضمام اسناد این حدیث بیکدیگر دلیل بر صحت این حدیث می باشد انتهی.

و نیز حافظ أبو نعیم اصفهانی در حلیه و ابن عساکر درتاریخ کبیر (۳) و حاکم در مستدرک و ابن حجر مکی درصواعق (۴) و بالاخره اتفاقی أکابر علماء شما می باشد که این حدیث از لسان درر بار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جاری شده است.

شیخ : دیگر منکر این خبر احدی نمی شود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما ینبغی لقوم فیهم ابو بکر ان یتقدم علیه غیره .(۵) این خبر خود دلیل حق تقدم ابی بکر است بر عموم امت برای آنکه می فرماید: سزاوار نیست برای قومی که أبی بکر در میان آنها باشد و دیگری را بر او مقدّم دارند.

داعی : متأسفم که آقایان محترم چرا بدون فکر بهر خبری توجه می نمائید! اگر این خبر فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، چرا خود عمل بآن نمی نمود که با بود أبی بکر، علیعليه‌السلام را مقدّم می داشت. در قضیّۀ مباهله مگر أبی بکر حاضر نبود که علی را مقدّم بر او داشت؟ در غزوه تبوک با بود ابی بکر کاردان پیر مرد، چرا علیعليه‌السلام را خلیفه خود قرار داد؟! در سفر مکه چرا ابی بکر را معزول و علی را منسوب برای ابلاغ رسالت و قرائت سوره برائت نمود؟! در مکه با بود ابی بکر چرا علی را با خود برای بت شکنی برد حتّی بروی شانۀ خود سوار کرد و امر به شکستن بت

____________________

۱- المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۲۹۲.

۲- حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت اند و پدر آنها بهتر و افضل از آنها می باشد.

۳- تاریخ کبیر، ج۱۳، ص۲۰۹.

۴- مسترک، ج۳، ص۱۶۷.

۵- صواعق المحرقه، ص۱۳۷-۱۳۸.

۳۵۳

هبل نمود؟ با بود ابی بکر چرا علیعليه‌السلام را برای حکومت و دعوت مردم یمن فرستاد و علاوه بر همه، با بود ابی بکر علی را چرا وصی خود قرار داد؟!

شیخ : حدیث بسیار ثابتی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که ابداً مورد انکار نیست که عمرو بن عاص گفت: روزی به پیغمبر عرض کردم: یا نبی اللّه، أحب زنان عالم بسوی شما کیست؟ فرمودند: عایشه، عرض کردم: أحب مردان بسوی شما کیست؟ فرمودند: پدر عایشه ابی بکر. پس به همین جهت که محبوب پیغمبرند حق تقدم دارند بر تمام امّت و این خود یک دلیل قاطع است بر خلافت أبی بکر رضی اللّه عنه.

در جواب خبری که أبی بکر و عایشه محبوب پیغمبر بودند

داعی : این حدیث علاوه بر آنکه از موضوعات و مجعولات بکریون است با احادیث ثابتۀ مسلّمۀ عند الفریقین معارض است. فلذا مردودیت آن ثابت می باشد.

در این حدیث از دو جهت باید امعان نظر نمود: اول، از جهت ام المؤمنین عایشه و دوم، از جهت خلیفه أبی بکر.

امّا در محبوبیّت عایشه بطریقی که أحب زنان باشد، نزد رسول خدا اشکال است؛ چون که عرض کردم معارض است این قول با احادیث صحیحه ثابته ای که در کتب معتبره فریقین (شیعه و سنّی) ثبت گردیده.

شیخ : با کدام أخبار معارض است؟ ممکن است بیان نمائید تا مطابقه نموده قضاوت عادلانه نمائیم.

داعی : احادیث بسیاری از طرق علماء و روات شما، بر خلاف گفتۀ شما دربارۀ حضرت صدیقۀ کبری امّ الائمّه النجباء فاطمه الزهراء سلام اللّه علیها وارد است.

فاطمه بهترین زنان عالم است

از جمله حافظ ابو بکر بیهقی در تاریخ و حافظ ابن عبد البر دراستیعاب (۱) و

____________________

۱- استیعاب، ج۳، ص۱۸۹۳.

۳۵۴

میر سید علی همدانی درمودة القربی (۱) و دیگران از علمای شما نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود: فاطمه خیر نساء امتی؛ یعنی فاطمهعليه‌السلام بهترین زنان امت من است.

امام احمد بن حنبل درمسند (۲) و حافظ ابو بکر شیرازی در نزول القرآن فی علی نقل می نمایند از محمّد بن حنفیّه از امیر المؤمنینعليه‌السلام و ابن عبد البر دراستیعاب (۳) ضمن نقل حالات فاطمه سلام اللّه علیها و خدیجه ام المؤمنین از عبد الوارث بن سفیان و ابو هریره، و ضمن حالات خدیجه ام المؤمنین از ابو داود نقلاً از ابو هریره و انس بن مالک و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۵ینابیع المودة (۴) و میر سید علی همدانی در مودة سیزدهم ازمودة القربی از انس بن مالک و نیز بسیاری از ثقات محدثین به طرق خود از انس بن مالک روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:خیر نساء العالمین اربع مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد عليهم‌السلام (۵)

خطیب درتاریخ بغداد (۶) نقل می نماید که رسول خدا این چهار زن را بهترین زنان عالم بحساب آورده آنگاه فاطمه را در دنیا و آخرت بر آنها تفضیل داده.

محمد بن اسماعیل بخاری درصحیح (۷) و امام أحمد بن حنبل درمسند (۸) از عایشه بنت ابی بکر نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود:یا فاطمه ابشری فان الله اصطفیک و طهرک علی نساء العالمین و علی نساء الاسلام و هو خیر دین .(۹)

____________________

۱- مودة القربی، ص۱۳.

۲- مسند احمد، ج۱، ص۳۲۲.

۳- استیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱.

۴- ینابیع المودة،ج۲، ص۵۴.

۵-بهترین زنان عالمین چهارند: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۶- تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۹۴.

۷- صحیح بخاری، ج۶، ص۱۹۴.

۸- مسند احمد، ج۱، ص۳۲۲.

۹-ای فاطمه مژده و بشارت باد تو را که خداوند برگزیده تو را و پاکیزه گردانیده است بر زنان عالمیان عموماً و بر زنان اسلام خصوصاً و اسلام از همه دینی بهتر است .

۳۵۵

و نیز بخاری درصحیح (۱) و مسلم در باب فضائل فاطمه درصحیح (۲) و حمیدی درجمع بین الصحیحین (۳) و عبدی در جمع بین الصّحاح الستّه و ابن عبد البر دراستیعاب (۴) ضمن حالات حضرت فاطمهعليها‌السلام و امام احمد درمسند (۵) و محمّد بن سعد کاتب در جلد دومطبقات (۶) ضمن فرموده های رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض و بستر و بیماری و در جلد هشتم در نقل حالات بی بی فاطمه(عليها‌السلام )، ضمن حدیث طولانی (که وقت مجلس اجازه نقل آن را نمی دهد) مسنداً از عایشه ام المؤمنین نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: یا فاطمه ألا ترضین ان تکونی سیده نساء العالمین؛ یعنی آیا تو راضی نیستی که سیدۀ زنان عالمین باشی؟

و ابن حجر عسقلانی این عبارت را ضمن حالات بی بی دراصابه (۷) نقل نموده است؛ یعنی تو بهترین زنان عالمین هستی.

و نیز بخاری و مسلم درصحیحین خود و امام ثعلبی درتفسیر (۸) و امام احمد حنبل درمسند (۹) و طبرانی درمعجم الکبیر (۱۰) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۲ینابیع المودّة (۱۱) ازتفسیر (۱۲) ابن ابی حاتم ومناقب (۱۳) وحاکم (۱۴) و وسیط و واحدی

____________________

۱- صحیح بخاری، ج۵، ص۵۳.

۲- صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۳.

۳- جمع بین الصحیحین، ج۷، ص۱۴۵.

۴- استیعاب، ج۴، ص۱۸۴۹.

۵- مسند احمد، ج۶، ص۲۸۲.

۶- طبقات الکبری، ج۲، ص۲۸۴، ج۸، ص۲۷.

۷- الاصابه، ج۸، ص۲۶۶.

۸- تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۳۷، ۳۱۰.

۹- مسند احمد، ج۱، ص۲۲۹.

۱۰- المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۳۲۵.

۱۱- ینابیع المودة، ج۲، ص۳۲۵.

۱۲- تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰۰، ص۲۷۶.

۱۳- مناقب، ص۲۰۰.

۱۴- مستدرک، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.

۳۵۶

وحلیه الاولیاء (۱) حافظ ابو نعیم اصفهانی وفرائد حموینی(۲) و ابن حجر مکّی در ذیل آیه چهاردهمصواعق (۳) از احمد و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السئول (۴) و طبری درتفسیر (۵) و واحدی دراسباب النزول (۶) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (۷) و محب الدین طبری درریاض (۸) و مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۹) و زمخشری درتفسیر (۱۰) و سیوطی دردر المنثور (۱۱) و ابن عساکر درتاریخ (۱۲) و علامۀ سمهودی درتاریخ المدینه (۱۳) و فاضل نیشابوری درتفسیر (۱۴) و قاضی بیضاوی درتفسیر (۱۵) و امام فخر درتفسیر کبیر (۱۶) و سید ابی بکر شهاب الدین علوی در ص ۲۲ تا ۲۳ باب اول رشفه الصادی من بحر فضائلبنی النبی الهادی (۱۷) ازتفسیر بغوی (۱۸) و ثعلبی وسیرۀ ملا ومناقب احمد (۱۹) و کبیر واوسط (۲۰) طبرانی و سدی و شیخ

____________________

۱- حلیة الولیاء، ج۳،ص ۲۰۱.

۲- فرائد حموینی، ج۱، ص۴۲.

۳- صواعق المحرقه، ص۱۶۹-۱۷۰.

۴- مطالب السؤول، ص۴۳.

۵- تفسیر طبری، ج۲۴، ص۱۶-۱۷.

۶- اسباب نزول، ص۲۵۱.

۷- مناقب( ابن مغازلی)، ص۳۱۵،ح۳۵۹.

۸- ریاض النضرة، ص۱۸۰.

۹- نور الابصار، ص۱۱۲.

۱۰- تفسیر کشاف، ج۳، ص۴۶۷.

۱۱- در المنثور، ج۶، ص۷.

۱۲- تاریخ (ابن عساکر)، ج۲، ص۲۱۸، ح۷۲۱.

۱۳- تاریخ المدینه، ج۴۲، ص۶۶۱.

۱۴- تفسیر( نیشابوری)، ج۵، ص۲۷.

۱۵- تفسیر بیضاوی، ج۵، ص۲۷.

۱۶- تفسیر رازی، ج۲۷، ص۱۶۶.

۱۷- رشفة الصادی، ص۲۲.

۱۸- تفسیر بغوی، ج۴، ص۱۲۴.

۱۹- مناقب احمد، ص۳۱۶.

۲۰- معجم اوسط، ج۶، ص۴۹.

۳۵۷

عبد اللّه بن محمد بن عامر شبراوی شافعی در کتابالاتحاف (۱) از حاکم و طبرانی و احمد و جلال الدین سیوطی دراحیاء المیت (۲) از تفاسیر ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه ومعجم الکبیر طبرانی و ابن ابی حاتم و حاکم، بالاخره عموم اکابر علماء شما (به استثناء عدّۀ قلیلی از متعصّبین و پیروان امویها و دشمنان اهل بیت) از ابن عباس (حبر امت) و دیگران نقل نموده اند که وقتی نازل شد آیه ۲۳ سوره ۴۲(شوری):( قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً ) (۳) جمعی از اصحاب عرض کردند:یا رسول اللّه، من قرابتک الذین فرض اللّه علینا مودّتهم؟ قال(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم)علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین ؛ یعنی نزدیکان شما کیانند که خدا واجب گردانیده است مودت و دوستی آنها را بر ما (یعنی در این آیه شریفه)؟ فرمود: “آنها علی و فاطمه و حسن و حسین اند.”و در بعضی از اخبار دارد و ابناهما؛ یعنی پسران آنها.

از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ شما بسیار رسیده که وقت مجال نقل همه آنها را نمی دهد و در نزد علمای شما این معنی به حدّ شیاع رسیده.

اقرار شافعی بوجوب حب اهل البیت

تا آنجا که ابن حجر متعصّب هم درصواعق (۴) و حافظ جمال الدّین زرندی درمعراج الوصول (۵) و شیخ عبد اللّه شبراوی در کتابالاتحاف (۶) و محمّد بن علی صبان مصری دراسعاف الراغبین (۷) و دیگران از امام محمّد بن ادریس شافعی که از أئمه أربعه شما و رئیس و پیشوای شافعیها می باشد نقل نموده اند که می گفت:

____________________

۱- الاتحاف، ص۲۳۹.

۲- احیاء المیت، ص۲۵.

۳- بگو(بامت)من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان من منظور دارید-و هر که کار نیکو انجام دهد ما بر نیکوئیش بیفزائیم.

۴- صواعق المحرقه، ص۱۷۵.

۵- معراج الاصول، ص۲۵.

۶- الاتحاف، ص۸۳۳.

۷- اسعاف الراغبین، ص۱۲۱.

۳۵۸

یا اهل بیت رسول الله حبّکم

فرض من اللّه فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انّکم

من لم یصلّ علیکم لا صلاه له(۱)

اینک از آقایان محترم با انصاف سؤال می کنم، آیا خبر یک طرفه ای را که شما نقل نمودید، با این همه اخبار صحیحۀ صریحه متفق علیه فریقین(شیعه و سنی)که از حد احصاء خارج است مقابله می کند؟!

آیا عقل قبول می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسی را که خداوند در قرآن.

مجید مودت و محبت او را بر مردم فریضه قرار داده، بگذارد و دیگران را بر او ترجیح دهد؟!

آیا تصور هوا و هوس در آن حضرت می رود که بگوییم روی هوای دل، عایشه را که هیچ دلیلی بر افضلیت او نیست (جز آنکه همسر رسول خدا و امّ المؤمنین بوده مانند سایر زنان پیغمبر) از فاطمه ای که در قرآن مجید، خدای متعال مودّت و محبّت او را فریضه و واجب قرار داده و آیۀ تطهیر در شأن او نازل و افتخار ورود در مباهله را به حکم قرآن به او داده، بیشتر دوست دارد؟!

شما خود می دانید که انبیاء و اولیاء در پی هوای نفس نمی رفتند و جز خدا کسی را نمی دیدند؛ مخصوصاً رسول خدا خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که حقیقت حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه بوده است و قطعاً دوست نمی داشته، مگر کسی را که خدا دوست داشته و دشمن نمی داشته، مگر کسی را که خدا دشمن داشته.

چگونه فاطمه ای که خدا محبّت و مودّت او را فریضه قرار داده، می گذارد و دیگری را بر او ترجیح می دهد؟ پس قطعاً اگر فاطمه سلام اللّه علیها را دوست داشته، برای آن بوده که محبوبیّت الهی داشته.

آیا عقل باور می کند که آن حضرت ترجیح دهد در محبت فردی، از افراد زنان خود را بر کسی که خود می فرمود، خدا او را برگزیده و محبّتش را بر مردم فریضه قرار داده؟!

____________________

۱- ای اهل بیت رسول خدا محبت و دوستی شما واجب گردیده از جانب خدا که در قرآن نازل شده(اشاره بآیه فوق می باشد). کفایت می کند در عظمت قدر شما (آل محمد) آنکه هر کس بر شما صلوات نفرستد، نماز او قبول نخواهد شد.

۳۵۹

یا باید این همه اخبار صحیحه صریحه را که مورد قبول اکابر علماء فریقین می باشد و با آیات قرآن مجید تأیید گردیده، رد بنمایید یا این خبری را که بیان نمودید، از موضوعات مسلّمه بدانید تا تناقض از بین برداشته شود.

و اما دربارۀ خلیفه ابی بکر که فرمودید آن حضرت فرموده: احبّ مردان در نزد من ابی بکر می باشد مغایرت دارد با اخبار بسیار معتبری که از طریق روات ثقات و علماء بزرگ خودتان نقل گردیده که محبوب ترین مردان امت نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده است.

علی(عليه‌السلام )محبوبترین مردان نزد پیغمبر بوده

چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۵ینابیع المودة از ترمذی نقل می کند از بریده که گفت: کان احبّ النساء الی رسول الله( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )فاطمه و من الرجال علی عليه‌السلام (۱)

و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۹۱ کفایت الطالب مسنداً از امّ المؤمنین عایشه نقل نموده که گفت:ما خلق الله خلقا کان احبّ الی رسول اللّه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )من علیّ بن أبی طالب( عليه‌السلام ) (۲) آنگاه گوید: “این حدیثی است که روایت نموده او را ابن جریر در مناقب خود و ابن عساکر دمشقی در ترجمه حالات علیعليه‌السلام .”

و نیز محی الدین و امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی در ذخایر العقبی(۳) از ترمذی نقل می نماید که از عایشه سؤال نمودند که “کدام یک از مردم نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محبوب تر بودند؟” گفت: “فاطمه”. گفتند: “از مردها چه کس محبوبتر بود نزد آن حضرت؟” گفت:زوجها علی بن أبی طالب ؛ یعنی هم سرش علی ابن أبی طالب.

و نیز از مخلص ذهبی و حافظ ابو القاسم دمشقی از عایشه نقل می نماید که گفت:ما رأیت رجلا احبّ الی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من علیّ و لا احبّ الیه من

____________________

۱- محبوب ترین زنان نزد پیغمبر فاطمه و از مردان علیعليه‌السلام بود.(ینابیع المودة، ج۲، ص۵۴، ح۲۷).

۲- خلق نفرموده خداوند خلقی را که محبوب تر باشد بسوی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علی ابن أبی طالب(عليه‌السلام ).(کفایة الطالب، باب ۹۱، ص۳۲۴، ح۹۶۱).

۳- ذخائر العقبی، ص۳۵.

۳۶۰

فاطمه (1) .

و نیز از حافظ خجندی از معاذه الغفاریه نقل می نماید که گفت: “مشرف شدم خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منزل عایشه و علیعليه‌السلام در خارج منزل بودند. به عایشه فرمود:ان هذا احب الرجال الیّ و اکرمهم علیّ فاعرفی حقّه و اکرمی مثواه .”(2)

و نیز شیخ عبد اللّه بن محمد بن عامر شبراوی شافعی که از اجله علماء شما می باشد، در کتابالاتحاف بحبّ الاشراف (3) و سلیمان بلخی در ینابیع و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (4) از ترمذی از جمیع بن عمیر نقل می کنند که گفت:“با عمّه ام نزد ام المؤمنین عایشه رفتیم. من از او سؤال نمودم از محبوب ترین اشخاص نزد رسول خدا. عایشه گفت: از زنها فاطمه و از مردان شوهرش علی بن أبی طالب عليه‌السلام .”

همین خبر را میر سید علی همدانی شافعی در مودة یازدهممودّه القربی (6) نقل نموده با این تفاوت که جمیع گفت: “از عمّه ام سؤال کردم و جواب شنیدم.”

و نیز خطیب خوارزمی(7) در آخر فصل ششممناقب از جمیع بن عمیر از عایشه این خبر را نقل نموده است.

و نیز ابن حجر مکّی در آخر فصل دوم از صواعق(8) بعد از نقل چهل حدیث در فضل علیعليه‌السلام از ترمذی از عایشه نقل نموده که گفت:کانت فاطمه احب النساء الی رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زوجها احب الرجال الیه .(9)

____________________

1- ندیدم مردی را محبوب تر باشد بسوی رسول خدا از علی و نه محبوب تر باشد بسوی آن حضرت از فاطمه.(تلخیص ذهبی).

2- این علی، محبوب ترین مردان است بسوی من و گرامی ترین آنها بر من. پس بشناس حق او را و گرامی بدار منزلت او را.

3- الاتحاف بحب الاشراف، ص9.

4- ینابیع المودة، ج2، ص404.

5- مطالب السؤول، ج1، ص31.

6- مودة القربی، مودة11.

7- مناقب خوارزمی، ص79، ح63.

8- صواعق المحرقه، ص121.

9- محبوب ترین زنان نزد پیغمبر فاطمه و از مردان شوهرش علیعليه‌السلام بود.

۳۶۱

و نیز محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (1) بعد از نقل اخباری در این موضوع که مفصّل است، اظهار عقیده و نظر می کند به این عبارت:فثبت بهذه الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه کون فاطمه کانت احب الی رسول الله من غیرها و انها سیده نساء اهل الجنه و انها سیده نساء هذه الامه و سیده نساء اهل المدینه (2) .

پس این مطلب با دلائل عقل و نقل ثابت است که علی و فاطمهعليهما‌السلام محبوب ترین خلق بودند نزد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از همه این اخبار مهم تر بر اثبات محبوبیت علی و تقدم بر دیگران در نزد پیغمبر، خبر معروف طیر مشوی است که به آن حدیث کاملاً ثابت می شود علی محبوب ترین تمام امت بود نزد آن حضرت و البته خودتان بهتر می دانید که حدیث طیر بقدری معروف است نزد فریقین (شیعه و سنی) که احتیاج به نقل سند ندارد، ولی برای مزید بینائی آقایان محترمین اهل مجلس که امر بر آنها مشتبه نشود و گمان ننمایند شیعیان این قبیل احادیث را جعل می نمایند، به بعض از آن اسناد که در خاطر دارم اشاره می نمایم:

حدیث طیر مشوی

بخاری و مسلم و ترمذی(3) و نسائی و سجستانی درصحاح معتبره خود و امام احمد بن حنبل(4) در مسند و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (5) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (6) و سلیمان بلخی حنفی باب 8ینابیع المودة (7) را اختصاص بحدیث طیر و نقل روایات آن داده و از احمد بن حنبل و ترمذی و موفق بن احمد و ابن مغازلی

____________________

1- مطالب الؤول، ص33.

2- به این احادیث صحیحه و اخبار صریحه ثابت گردیده که فاطمه محبوب ترین همه بود بسوی رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از غیر او؛ زیرا که او سیدۀ زنان اهل بهشت و سیدۀ زنان این امت و سیدۀ زنان اهل مدینه بوده است.

3- صحیح ترمذی، ج3، ص300.

4- مسند احمد، ج15، ص185.

5- شرح نهج البلاغه، ج18، ص185.

6- فصول المهمه، ج1، ص207.

7- ینابیع المودة، ج1، ص175.

۳۶۲

و سنن أبی داود ازسفینه مولی النبی و انس بن مالک و ابن عباس روایت نموده تا آنجا که گوید: “حدیث طیر را بیست و چهار نفر از انس نقل نموده اند و مخصوصاً مالکی درفصول المهمّه به این عبارت نوشته:و ذلک انه صح النقل فی کتب الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه عن انس بن مالک . خلاصه معنا آنکه به صحت پیوسته، نقل حدیث طیر در کتب احادیث صحیحه اخبار صریحه از انس بن مالک و سبط ابن جوزی درتذکره (1) از فضایل احمد و سنن ترمذی و مسعودی درمروج الذهب (2) به آخر حدیث که دعای پیغمبر و اجابت آن باشد، اشاره نموده است و امام ابو عبد الرحمن نسائی در حدیث نهمخصائص العلوی (3) و حافظ بن عقده و محمد بن جریر طبری هر یک کتابی مخصوص در تواتر و اسانید این حدیث از سی و پنج نفر از صحابه از انس نوشته اند و حافظ ابو نعیم کتاب ضخیمی در این باب نوشته است.

خلاصه، اکابر علمای شما همه تصدیق نموده و در کتب معتبره خود ثبت نموده اند این حدیث شریف را؛ چنانچه علامه محقق زاهد، عادل بارع ثقه سید میر حامد حسین دهلوی که شما آقایان نظر بقرب جوار بمکان ایشان بهتر می دانید مقام علم و عمل و تقوای ایشان را که در هندوستان اظهر من الشمس بوده است، یکی از مجلدات بزرگ کتابعبقات الانوار (4) خود را با آن قطر و عظمت، اختصاص به حدیث طیر مشوی داده است و تمام اسناد معتبره کتب عالیه علماء بزرگ شما را در آنجا جمع نموده که الحال نظر ندارم که به چند سند این حدیث را نقل نموده آن قدر می دانم که وقت قرائت اسناد آن حدیث، مبهوت شدم از زحمات و خدمات مهمّ آن سید جلیل القدر که یک حدیث کوچکی را چگونه متواترا فقط از طریق شما ها ثابت نموده است که خلاصه و نتیجه تمامی آن اخبار اینست که کافّه مسلمین از شیعه و سنّی در هر دوره و زمان، اقرار و اعتراف و تصدیق به صحت این حدیث نموده اند که روزی زنی مرغ بریانی جهه رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هدیه آورد. آن حضرت قبل از تناول مرغ بریان، دست نیاز به

____________________

1- تذکرة الخواص، ص45.

2- مروج الذهب، ج2، ص49.

3- خصائص العولی، ص51.

4- عقبات الانوار، ج1، ص20.

۳۶۳

دربار حضرت بی نیاز بلند نموده، عرض کرد:اللهم ائتنی باحب خلقک الی و الیک حتی یأکل معی من هذا الطیر فجاء علی فاکل معه (1) .

و در بعضی از کتب شما مانندفصول المهمّه مالکی و تاریخ حافظ نیشابوری وکفایت الطالب گنجی شافعی و مسند أحمد و غیر آن که نقل از انس بن مالک می نمایند، به این طریق ذکر نموده اند که أنس گفت:

“پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول این دعا بود سه مرتبه علی در خانه آمد، من عذر آوردم و او را پنهان نمودم. مرتبه سیم با پا بدر زد. رسول خدا فرمود: واردش کن. همین که علی وارد شد، حضرت فرمود: ما حبسک عنی یرحمک الله؛ چه چیز تو را بازداشت از من؛ خدا تو را رحمت کند! عرض کرد: سه مرتبه بر در خانه آمدم و این مرتبه سیم است که خدمت رسیدم. حضرت فرمود: انس چه چیز تو را باین عمل واداشت که علی را مانع از ورود شدی. عرض کرد: حقیقت امر اینست که دعای شما را شنیدیم دوست داشتم یک نفر از قوم من صاحب این مقام شود.

حال از آقایان محترم سؤال می کنم که آیا خدای متعال دعا و درخواست رسولش خاتم الانبیاء را اجابت فرموده یا رد نموده؟

شیخ : بدیهی است چون خداوند در قرآن کریم وعدۀ اجابت دعوات نموده و نیز می داند که پیغمبر با عظمت هرگز در خواست بی جا نمی کند، قطعاً خواهش و تقاضای آن حضرت را پیوسته قبول و اجابت می نموده.

داعی : پس در این صورت حضرت أحدیّت جلّ و علا محبوب ترین خلقش را اختیار و انتخاب نموده و نزد پیغمبرش ارسال داشته و آن محبوب بزرگوار از میان همه امّت که منتخب از همۀ خلق و محبوبترین همه امّت نزد خدا و پیغمبر بوده علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده است.

چنانچه علماء بزرگ خودتان تصدیق این معنی را نموده اند؛ مانند محمّد بن طلحه شافعی که از فقهاء و أکابر علماء شما بوده است در اوایل فصل پنجم از باب اول مطالب السؤول(2) به مناسبت حدیث رایت و حدیث طیر قریب یک صفحه با بیانات

____________________

1- “پروردگارا بفرست نزد من محبوب ترین خلق خودت را نزد تو و نزد من تا بخورد با من از این مرغ بریان.” در آن حال علیعليه‌السلام آمد و خورد با آن حضرت از آن مرغ بریان (کفایة الطالب، ص145).

2- مطالب السؤول، ج1، ص77.

۳۶۴

شیرین و تحقیقات نمکین، إثبات مقام با عظمت علیعليه‌السلام را در میان تمام امت به محبوبیت نزد خدا و پیغمبر نموده و ضمنا گوید:و أراد النبی ان یتحقق الناس ثبوت هذه المنقبه السنیه و الصفه العلیه التی هی أعلی درجات المتقین لعلی عليه‌السلام الخ(1) .

و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی حافظ و محدث شام در سال 658 در باب 33کفایت الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب عليه‌السلام (2) بعد از نقل حدیث طیر از چهار طریق با اسناد معتبره خود از أنس و سفینه گوید: “محاملی در جزء نهم امالی خود این حدیث را آورده.”آنگاه گوید:

“در این حدیث، دلالت واضحه است بر اینکه علیعليه‌السلام احبّ خلق است بسوی خدای تعالی و ادلّ دلایل بر این معنی، آنکه خدا وعده داده دعای رسول خود را مستجاب فرماید. چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعا نمود، خدا هم فوری اجابت فرمود أحبّ خلق را بسوی آن حضرت فرستاد و آن علیعليه‌السلام بود.”

آنگاه گوید: “حدیث طیر مشوی منقول از أنس را حاکم أبو عبد اللّه حافظ نیشابوری از هشتاد و شش نفر نقل نموده که تمام آنها از أنس روایت نموده اند و اسامی تمام آن هشتاد و شش نفر را ثبت نموده.” (طالبین مراجعه به کفایت الطالب(3) باب 32 نمایند) اینک آقایان محترم انصاف دهید! آیا این حدیثی که شما نقل نمودید، می تواند با أحادیث معارض و مخصوصاً حدیث رایت و این حدیث با عظمت طیر مشوی مقابله نمایند؟ قطعاً جواب منفی است. پس به یک حدیث یک طرفۀ شما در مقابل أحادیثی که جمیع أکابر علماء شما (باستثنای معدودی متعصّب عنود) نقل و تصدیق به صحت آن نموده اند، هرگز نمی توان اتخاذ سند نمود. بلکه در نزد ارباب تحقیق جرح و تعدیل، مردود و بی اعتبار می باشد.

شیخ : گمان می کنم شما تصمیم گرفته اید که آنچه ما بگوییم، قبول ننمائید و با اصرار زیادی رد نمایید.

____________________

1- اراده نمود پیغمبر که محقق نماید بمردم ثبوت این منقبت سنیه و صفت علیه ای را (که محبوبیت نزد خدا و رسول است) که بالاترین درجات پرهیزکاران است، برای علیعليه‌السلام .

2- کفایة الطالب، باب33، ص145-156.

3- همان، ص156.

۳۶۵

بیان حقیقت

داعی : خیلی تعجب می کنم از مثل شما شخص عالمی، در حضور این همه شاهد حاضر در مجلس، چنین نسبتی به داعی بدهید، کدام وقت آقایان دلیلی که مطابقۀ با علم و عقل و منطق نماید، اقامه نمودید که داعی لجاج نموده و قبول ننمودم تا مورد سرزنش شما قرار گیرم؟ از حول و قوه پروردگار بیرون روم اگر در وجود من ذرّه ای لجاج و عناد و تعصّب جاهلانه باشد یا با آقایان برادران اهل تسنّن عموما و خصوصا نظر عداوتی داشته باشم!

خدا را شاهد و گواه می گیرم که در مناظرات با یهود و نصاری و هنود و براهمه و بهائی های بی قابلیت در ایران و قادیانیها در هندوستان و یا با ارباب مادّه و طبیعت و سایر منحرفین لجاجی در کار نبوده در همه جا و همه وقت، خدا را در نظر گرفته و پیوسته هدف من حق و ابراز حقیقت روی قواعد علم و عقل و منطق و انصاف بوده.

با مردمان کافر و مرتد و نجس، لجاجت ننموده ام تا چه رسد به شما که برادران مسلمان ما هستید. همه اهل یک ملت و شریعت و یک قبله و یک کتاب و تابع احکام یک پیغمبر می باشیم. منتها یک اشتباهاتی از اول در مغز و دماغ شماها وارد و روی عادت طبیعت ثانوی شده باید با مروحه منطق و انصاف بر طرف شود. بحمد اللّه شما عالم هستید. فقط اگر مختصری از عادت و پیروی اسلاف و تعصّب دور شوید و در دایره انصاف وارد گردید، به نتیجه کامل می رسیم.

شیخ : ما طریقه مناظرات شما را با هنود و براهمه در شهر لاهور در روزنامه ها و مجلات هفتگی خواندیم و خیلی هم مسرور شدیم و هنوز به ملاقات شما نائل نشده در خود علاقه قلبی بشما احساس نمودیم. امید است خداوند بما و شما توفیق دهد تا حق و حقیقت آشکار شود. ما معتقدیم چنانچه در اخبار خدشه ای باشد به فرموده خودتان باید مراجعه به قرآن کریم نمود. اگر در فضیلت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه و طریقۀ خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم احادیث را مخدوش بدانید آیا در دلائل از آیات قرآن کریم هم شما خدشه وارد خواهید نمود؟

داعی : خدا نیاورد آن روزی را که داعی خدشه در دلایل قرآنی و یا احادیث

۳۶۶

صحیحه بنمایم؛ فقط چیزی که هست با هر فرقه و قومی حتّی منحرفین و مرتدّین از دین هم وقتی روبه رو شدیم، بر حقّانیت خود استدلال بآیات قرآن مجید می نمودند؛ چه آنکه آیات قرآن مجید ذو معانی می باشد. لذا خاتم الانبیاء برای جلوگیری از زیاده روی های اشخاص و غلط اندازی های آنها، قرآن را تنها ودیعه میان امت نگذارد، بلکه باتفاق علماء فریقین (شیعه و سنّی) چنانچه شبهای قبل عرض کردم، فرمود:انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ما ان تمسّکتم بهما فقد نجوتم و در بعض از روایات فرمود:لن تضلّوا ابدا (1) به همین جهت معنی و حقیقت و شأن نزول قرآن را باید از خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مبیّن حقیقی قرآن است و بعد از آن حضرت از عدل قرآن که عترت و اهل بیت آن حضرت اند سؤال نمود. لذا در آیه 7 سوره 21(انبیاء)فرموده است:( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (2) .

اهل ذکر آل محمداند

مراد از اهل ذکر، علی و أئمه از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام اند که عدیل القرآنند؛ چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (3) باب 39 چاپ اسلامبول از (تفسیر کشف البیان) امام ثعلبی نقلاً از جابر بن عبد اللّه انصاری آورده که گفت: قال علی ابن أبی طالب نحن اهل الذکر؛ یعنی علیعليه‌السلام فرمود: “ما (خاندان رسالت) اهل ذکر هستیم.” چون ذکر یکی از نامهای قرآن است و آن خاندان جلیل اهل قرآن اند؛ به همین جهت است که علماء ما و شما در کتب معتبره خود نقل نموده اند که علیعليه‌السلام می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام نهار ام فی سهل ام فی جبل و الله ما نزلت آیه الاّ و قد علمت فیما نزلت و این

____________________

1- بدرستی که من می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ را: کتاب خدا و عترت من. اگر تمسک جستید به این هر دو (کتاب و عترت) نجات یافته و هرگز گمراه نخواهید شد.” (مراجعه شود به (جلسه سوم) همین کتاب).

2- (ای رسول ما بامت بگو) که شما خود اگر نمی دانید، بروید از اهل ذکر و دانشمندان امت (یعنی آل محمد که اعلم از همه بودند) سؤال کنید.

3- ینابیع المودة، ج1، ص357، ح12.

۳۶۷

نزلت و علی من انزلت و ان ربی وهب لی لسانا طلقا و قلبا عقولا (1) .

پس استدلال بهر آیه ای از آیات قرآن باید مطابقه با مفهوم حقیقی و بیان مفسّرین

واقعی بنماید، و الاّ هر کس از پیش خود و روی ذوق و فکر و عقیده خود بخواهد آیات قرآن را معنی بنماید اثری جز اختلاف کلمه و تشتّت آراء نخواهد داشت اینک با توجه به این مقدمه، خواهش می کنم آیه منظور خود را بیان فرمائید چنانچه مطابقه با واقع نماید به جان و دل پذیرفته و بر سر خود جای دهم.

نقل آیه در طریقه خلافت خلفاء اربعه و جواب آن

شیخ : در آیه 29 سوره 48 (فتح) صریحا می فرماید:( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) .(2) این آیه شریفه از جهتی فضل و شرف أبی بکر رضی اللّه عنه را ثابت می کند و از جهه دیگر طریقه خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم را معیّن می نماید. به خلاف آنچه جامعه شیعه ادعا می نمایند که علی کرم اللّه وجهه خلیفۀ اول می باشد این آیه صراحتاً علی را خلیفه چهارم معرفی می نماید.

داعی : از ظاهر آیه شریفه چیزی که دلیل بر طریقۀ خلافت خلفاء راشدین و فضل أبی بکر باشد، دیده نمی گردد. البته لازم است توضیح دهید که این صراحت در کجای آیه است که مکشوف نمی باشد.

____________________

1- “سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید سؤال کنید مرا از کتاب خدا؛ زیرا که نیست آیه ای از قرآن الا آنکه من می شناسم در شب نازل گردید یا روز؛ در زمین هموار یا کوه سخت؛ به خدا قسم نازل نگردیده آیه ای از قرآن مگر به تحقیق می دانم در چه چیز نازل شده و در کجا نازل گردیده.و بر چه کس نزول یافته! زیرا که پروردگار من بمن زبان فصیح و قلب گیرنده مرحمت فرموده است.” (ینابیع المودة، ج1، ص315).

2- محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرستاده خدا است و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربان اند. آنان را بسیار در حال رکوع و سجود بنگری که فضل و رحمت خدا و خوشنودی او را می طلبند. بر رخسارشان از اثر سجده نشانهای نورانیت پدیدار است.

۳۶۸

شیخ : دلالت آیه بر فضیلت و شرافت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه آنست که در اول آیه با کلمه( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) اشاره به مقام آن مرد شریف شده که در لیله الغار با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

و امّا طریقۀ خلافت خلفاء راشدین در این آیه، با کمال صراحت واضح است؛ زیرا مراد از( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) أبی بکر است که در غار ثور لیله الهجره با پیغمبر بوده است و مراد از( أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ) عمر بن الخطّاب است که بسیار شدید العمل بر کفّار بوده و( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) عثمان بن عفّان است که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده؛( سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه می باشد.

امیدوارم با نظر پاک شما موافقت نماید و تصدیق نمائید حق با ما است که علی را خلیفۀ چهارم می دانیم نه خلیفۀ أول؛ که خداوند هم در قرآن او را در مرتبه چهارم نام برده.

داعی : متحیرم چگونه جواب عرض نمایم که تصور غرض رانی نشود، ولی اگر با نظر انصاف بدون تعصّب بنگرید تصدیق خواهید فرمود که غرضی در کار نیست بلکه غرض کشف حقیقت است.

گذشته از آنکه ارباب تفاسیر در شأن نزول آیه شریفه چنین بیانی ننموده اند، حتّی در تفاسیر بزرگ علمای خودتان، و اگر چنین آیه ای در قرآن راجع به أمر خلافت بود، روز اوّل بعد از وفات رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعتراضات علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار از صحابه که سرپیچی از بیعت نمودند، تمسّک به شاخ و برگهای بی مغز نمی نمودند.

با نقل آیه، جواب مسکت بهمه می دادند. پس معلوم است آیه را به این معنی که شما نمودید، دست و پاهایی است که بعدها تفسیر بما لا یرضی صاحبه نمودند؛ زیرا هیچ یک از اکابر مفسرین خودتان از قبیل طبری و امام ثعلبی و فاضل نیشابوری و جلال الدین سیوطی و قاضی بیضاوی و جار اللّه زمخشری و امام فخر رازی و غیر هم چنین معنایی ننمودند. پس شما از کجا می گوئید و از چه وقت این معنی و بدست چه اشخاصی جلوه نموده، نمی دانم. علاوه در خود آیه شریفه، موانع علمی و ادبی و عملی در کار است که ثابت می کند هر کس قائل به این

۳۶۹

قول شده، دست و پای بیجائی زده و متوجه نشده است به آنچه علمای بزرگ خودتان در اوّل تفاسیرشان نقل از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده اند که فرمود:من فسّر القرآن برأیه فمقعده فی النار .(1) اگر بگویید تفسیر نیست تأویل است، شما که باب تأویل را مطلقاً مسدود می دانید. علاوه بر آنکه این آیه شریفه علماً و ادباً و اصطلاحاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد.

شیخ : انتظار نداشتم که جنابعالی در مقابل آیۀ با این صراحت هم استقامت کنید. البته اگر ایرادی باین آیه بر خلاف حقیقت دارید، بیان نمائید تا کشف حقیقت شود.

نواب : قبله صاحب خواهش می کنیم همان قسمی که تا کنون تقاضاهای ما را پذیرفته اید و مطالب را به قسمی ساده بیان نمودید که تمام جلساء مجلس و غایبین بهره مند شدند، اینجا هم خیلی بیشتر رعایت سادگی در کلام بفرمائید که موجب امتنان همگی ما است چون همین آیه است که پیوسته برای ما قرائت شده و همه ما را مجذوب و محکوم بحکم قرآن نموده اند.

داعی : اولاً عظمت آیه و نقل قول بازیگران چنان آقایان را مجذوب نموده که از توجه بباطن و ضمایر آیه غافل شده اید و اگر خودتان مختصر توجهی بترکیبات نحوی و معانی ادبی آن می نمودید، بر خودتان معلوم می شد که با هدف و مراد شما ابدا مطابقت نمی دهد.

شیخ : متمنی است خودتان ضمائر و ترکیبات را بیان نمائید ببینیم چگونه مطابقت نمی دهد.

داعی : اما از جهت ترکیبی آیه شریفه، خودتان بهتر می دانید که ترکیب این آیه علی الاقوی از دو حال خارج نیست: یا محمد مبتداء است و رسول الله عطف بیان،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) عطف بر محمّد و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر و یا( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتداء است و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر.

____________________

1- هر کس تفسیر کند قرآن را به رأی خودش، پس نشیمنگاه او در آتش است.(مشابه این روایت در تفسیر جامع البیان، ج1، ص54).

۳۷۰

روی این قواعد اگر بخواهیم آیه را مطابق عقیده و گفتۀ شما معنا بنماییم، دو قسم معنی ظاهر می شود: اگر محمد مبتدا باشد،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) معطوف بر مبتداء و آنچه بعد از آنست خبر بعد از خبر معنای آیه چنین می شود که محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابی بکر و عمر و عثمان و علی است.

و اگر( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتدا باشد و اشداء خبر آن و آنچه بعد از آن است خبر بعد از، خبر معنای آیه چنین می شود که ابی بکر و عمر و عثمان و علی است. بدیهی است هر طلبۀ مبتدی می داند که این نحوۀ از کلام غیر معقول و خارج از نظم ادب است.

علاوه بر این، اگر مقصود از این آیه شریفه، خلفای اربعه بودند، بایستی در فاصله کلمات(و)عاطفه گذارده می شد تا مطابقت با مقصود شما نماید و حال آنکه بر خلاف این معنی می باشد.

جمیع مفسّرین خودتان این آیه شریفه را به حساب تمام مؤمنین آورده اند؛ یعنی می گویند اینها صفات تمام مؤمنین است.

و ظاهر آیه خود دلیل است که این معانی تماماً صفات یک نفر است که از اول با پیغمبر بوده نه چهار نفر. و اگر بگوییم آن یک نفر علی امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده است، با مطابقۀ عقل و نقل اولی بقبول است تا دیگران.

استدلال بآیه غار و جواب آن

شیخ : عجب است که شما می فرمائید جدل نمی کنم و حال آنکه الحال در مجادله هستید! مگر نه اینست که خداوند در آیه 40 سوره 9 (توبه) صریحاً می فرماید:( فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثٰانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمٰا فِی الْغٰارِ إِذْ یَقُولُ لِصٰاحِبِهِ لاٰ تَحْزَنْ إِنَّ اللّٰهَ مَعَنٰا فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا ) (1) .

____________________

1- البته خداوند او را (که رسول اللّه باشد) یاری خواهد کرد. چنانکه هنگامی که کفار آن حضرت را از مکه خارج کردند، خدا یاریش کرد. آنگاه یکی از آن دو تن که در غار بودند (یعنی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به رفیق و هم سفر خود (ابو بکر که پریشان و مضطرب بود) فرمود: مترس که خدا با ما است! آن زمان خدا و قار و آرامش خاطر بر او(یعنی رسول اللّه ص)فرستاد و او را به سپاه و لشکرهای غیبی خود که شما آن را ندیده اید، مدد فرمود.

۳۷۱

این آیه علاوه بر آنکه مؤید آیه قبل است و ثابت می کند معنای( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) را که ابی بکر در غار لیله الهجره با رسول خدا بوده، خود این مصاحبت و با پیغمبر بودن، دلیل بزرگی است بر فضیلت و شرافت ابی بکر بر تمام امت؛ برای آنکه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون می دانست بعلم باطن که ابی بکر خلیفۀ او است و وجود خلیفه بعد از او لازم است، باید او را هم مانند خود نگهداری بنماید. لذا او را با خود برد تا به دست دشمن گرفتار گرفتار نشود و این عمل را با احدی از مسلمین نکرد، پس بهمین جهت حقّ تقدّم خلافت برای او ثابت است.

داعی : هرگاه آقایان ساعتی لباس تسنّن را از خود دور کنید و از تعصّب و عادت بیرون آئید و مانند یک فرد بیگانه و خالی از نظر تعصّب، در اطراف این آیه شریفه بنگرید خواهید تصدیق نمود که آن نتیجه ای که مقصود شما است از این آیه بدست نمی آید.

شیخ : خوب است اگر دلایل منطقی بر خلاف مقصود هست، بیان فرمایید.

داعی : تمنا می کنم از این مرحله صرف نظر نمایید؛ زیرا کلام کلام می آورد. آنگاه ممکن است بعضی از مردمان بی انصاف با نظر عناد بنگرند و تولید نقار شود و تصور رود که ما می خواهیم اهانت بمقام خلفاء نمائیم و حال آنکه مقام هر فردی محفوظ است احتیاج به تفسیر و تأویل بی جا ندارند.

شیخ : خواهش می کنم طفره نروید و مطمئن باشید دلائل منطقی تولید نقار نمی کند بلکه کشف حجب می شود.

داعی : چون نام طفره بردید، ناچارم مختصری جواب عرض نمایم تا بدانید طفره ای در کار نبوده، بلکه رعایت ادب در گفتار را نمودم. امید است به مقالات داعی خورده نگیرید و با نظر انصاف بنگرید؛ چه آنکه جواب از این گفتار را محققین علماء به طرق مختلفه داده اند. اوّلاً جمله ای فرمودید، خیلی تعجب آور و بی فکر بود که چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانست ابی بکر خلیفه بعد از او خواهد بود و حفظ وجود خلیفه بر آن حضرت لازم بود لذا او را با خود برد.

جواب این بیان شما بسیار ساده است؛ چه آنکه اگر خلیفه پیغمبر منحصر به ابی بکر بود، ممکن بود چنین احتمالی داد، ولی شما خود معتقدید به خلافت خلفاء راشدین و آنها چهار نفر بودند. اگر این برهان شما صحیح و حفظ وجود

۳۷۲

خلیفه در مقابل خطرات لازم بود، می بایستی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر چهار خلیفه را که حاضر در مکّه بودند با خود ببرد نه آنکه یکی را ببرد سه نفر دیگر را بگذارد بلکه یکی از آنها را در معرض خطر شمشیرها قرار دهد و در بستر خود به خواباند که محققاً آن شب بستر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخطور بوده و در معرض حمله دشمنان بود.

ثانیاً بنابر آنچه طبری در جزء سیمتاریخ خود نوشته، أبو بکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته، بلکه وقتی نزد علیعليه‌السلام رفت و از حال آن حضرت جویا شد، علیعليه‌السلام فرمود: “به غار رفتند. اگر کاری داری نزد آن حضرت بشتاب!” ابی بکر شتابان رفت در وسط راه بآن حضرت رسید و ناچار به اتفاق آن حضرت رفتند. پس معلوم می شود که حضرت او را با خود نبرد، بلکه او بی اجازه رفت و از وسط راه با آن حضرت رفت.

بلکه بنابر اخبار دیگر، بردن ابی بکر تصادفی و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده. چنانکه علماء منصف خودتان اقرار باین معنی دارند که از جمله شیخ ابو القاسم بن صباغ که از مشاهیر علمای خودتان است، در کتاب النور و البرهان در حالات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از محمّد بن اسحاق از حسّان بن ثابت انصاری روایت نموده “که قبل از هجرت آن حضرت، جهت عمره به مکّه رفتم. دیدم کفّار قریش، سبّ و قذف می نمایند اصحاب آن حضرت را. در همان اوان،امر رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلّهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار (1) .

ثالثاً خیلی بجا بود محلّ استشهاد و جهت فضیلت را در آیه بیان می نمودید که مسافرت و همراه بودن با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه دلیلی بر اثبات خلافت دارد.

شیخ : محل استشهاد معلوم است. اوّلاً مصاحبت با رسول اللّه و اینکه خداوند او را مصاحب رسول اللّه می خواند.

ثانیاً آنکه از قول آن حضرت که خبر می دهد،( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) .

____________________

1- امر کرد رسول خدا علیعليه‌السلام را که در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از اینکه ابی بکر کفار را دلالت و راهنمائی کند به رسول خدا. پس او را مصاحب خود قرار داده و بجانب غار روانه شدند.

۳۷۳

ثالثاً نزول سکینه از جانب خدا در این آیه بر ابی بکر بزرگ تر دلیل شرافت است و مجموع این دلائل اثبات افضلیّت و حق تقدم خلافت را برای او می نمایند.

داعی : البته احدی انکار مراتب ابی بکر را نمی نماید که او پیرمرد مسلمان و از کبار اصحاب و پدر زن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، ولی این دلایل شما برای اثبات فضیلت خاص و حق تقدم در خلافت مکفی نمی باشد.اگر بخواهید در مقابل بیگانه بی غرضی، با بیاناتی که در اطراف این آیه شریفه نمودید، اثبات فضیلتی خاص برای او بنمایید، قطعاً مورد اعتراض قرار خواهید گرفت؛ زیرا در جواب شما خواهند گفت، تنها مصاحبت با نیکان دلیل فضیلت و برتری نمی باشد. چه بسا بدان که مصاحبت با نیکان و چه بسیار کفّار که مصاحب با مسلمین بوده و هستند؛ چنانچه این معنی در مسافرتها کاملاً و بیشتر مشهود است.

شواهد و امثال

مگر آقایان فراموش نموده اید آیه 39 سوره 12 (یوسف) را که نقل قول حضرت یوسف را می نماید که( یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) .(1) مفسّرین در ذیل این آیه شریفه نوشته اند: روزی که یوسف را بزندان بردند طبّاخ و ساقی پادشاه را هم که هر دو کافر و قائل به ارباب انواع بودند، با او بزندان بردند. پنج سال این سه نفر(مؤمن و کافر) با هم مصاحب بودند و یوسف در موقع تبلیغ، آنها را مصاحب می خوانند؛ چنانچه در این آیه خبر می دهد. آیا این مصاحبت پیغمبر برای آن دو نفر کافر دلیل بر شرافت و فضیلت بوده یا در مدت مصاحبت تغییری در عقیده آنها پیدا شده است؟ بنابر آنچه صاحبان تفاسیر و تواریخ نوشته اند، بعد از پنج سال مصاحبت، عاقبت با همان حال از هم جدا شدند.

و نیز مراجعه فرمائید به آیه 37 سوره 18 (کهف) که می فرماید( قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً ) (2) عموم

____________________

1- ای دو رفیق زندان من (از شما می پرسم)، آیا خدایان متفرق بی حقیقت (مانند بتان و فراعنه و غیره)بهتر و در نظام خلقت مؤثرترند یا خدای یکتای قاهر؟

2- رفیق (با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز ببرادر خود گفت: “به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت، کافر شدی.”

۳۷۴

مفسرین نوشته اند: دو برادر بودند یکی مؤمن بنام یهودا و دیگری کافر بنام براطوس (چنانکه امام فخر رازی هم که از اکابر علمای شما است در تفسیر کبیرش نقل می نماید). این دو با هم محاوراتی داشتند که اینک وقت اجازۀ نقل مشروحۀ مفصّله را نمی دهد. غرض آنکه خداوند آن دو کافر و مؤمن را مصاحب هم خوانده. آیا از مصاحبت برادر مؤمن، کافر را فایده و نصیبی رسیده است؟ قطعاً جواب منفی است.

پس مصاحبت فقط، دلیل بر فضیلت و شرافت و برتری نمی باشد. دلایل و امثال بر این معنی بسیار است که وقت بیش از این اجازه بیان نمی دهد.

و امّا اینکه فرمودید: چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بابی بکر فرمود:( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) ، پس قطعاً به مناسبت آنکه خدا با او بوده این خود دلیل شرافت و مثبت خلافت است، خوب است در این عقاید و گفتار خود تجدید نظر فرمایید تا مورد اعتراض قرار نگیرید که بگویند: مگر خدای تعالی فقط با مؤمنین و اولیاء اللّه می باشد و با غیر مؤمن نمی باشد؟

آیا تصور می نمایید جایی باشد که خدا نباشد و کسی در عالم هست که خدا با او نباشد؟ اگر مؤمن و کافری در مجلسی باشند، عقل باور می کند که خدا با آن مؤمن باشد ولی با کافر نباشد؟ مگر نه در آیه 7 سوره 58 (مجادله) می فرماید:( أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنیٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا ) (1) .

پس بحکم این آیه و سایر آیات و دلائل عقلیه و نقلیه، خدای تعالی با همه کس هست؛ با دوست و دشمن، مسلمان و کافر مؤمن و منافق. پس اگر دو نفر با هم باشند و یکی از آنها بگوید: خدا با ما است، دلیل بر فضیلت شخص خاصّی نخواهد بود.

همان طوری که دو نفر خوب اگر با هم باشند خدا با آنها است. دو نفر بد و یا دو

____________________

1- به طریق استفهام تقریری فرماید، “آیا ندیدی و ندانستی که آنچه در آسمانها و زمین است، خدا بر آن آگاه است؟ اگر چنانچه سه نفر با هم رازی گویند، خدا چهارم آنها است و نه پنج کس جز آنکه او ششم آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه هرکجا باشند، خدا با آنها است”؛ (چه آنکه خدا را احاطه کامل وجودی بر همه جزئیات عالم است).

۳۷۵

خوب و بد هم اگر با هم باشند قطعاً خدا با هر دو آنها است؛ اگر سعید باشند یا شقی خوب باشند یا بد.

شیخ : مراد از خدا با ما است، یعنی چون ما محبوب خدا هستیم، برای آنکه رو بخدا و برای خدا و حفظ دین خدا حرکت کردیم، لطف خدا شامل حال ما است.

ابراز حقیقت

داعی : بازهم اگر این معنی در نظر گرفته شود، مورد اعتراض است که گویند: چنین خطا بی دلیل بر سعادت ابدیت نخواهد بود؛ زیرا خداوند متعال باعمال اشخاص می نگرد. چه بسا اشخاص که در زمانی اعمال نیک داشتند، مشمول لطف و رحمت خداوندی بودند، بعداً اعمال بدی از آنها سر زد و در وقت امتحان نتیجه معکوس دادند مبغوض پروردگار شدند و از لطف و مرحمت حق محروم و رانده و مردود و ملعون گردیدند.

چنانچه ابلیس سالها در عبادت پروردگار، خلوص نیّت داشت مشمول الطاف و مراحم الهی بود، به محض آنکه متمرّد شد و از أوامر حق سرپیچی نمود و تابع هوای نفس شد، مردود حق و از رحمت بی حساب عمیم او بر کنار و به خطاب( قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿٣٤﴾ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ ) (1) ملعون ابدی گردید.

به بخشید می دانید در مثل مناقشه نیست بلکه برای تقریب اذهان است.

و اگر بعالم بشریّت بنگریم، نظایر بسیار دارد از اشخاصی که مقرّب عند اللّه شدند ولی عند الامتحان مردود و مغضوب پروردگار قرار گرفتند. برای نمونه بدو نفر اشاره می نماییم که قرآن مجید هم برای بیداری مردمان و تنبیه غافلان امت به آنها اشاره فرموده:

بلعم بن باعوراء که از جمله آنها بلعم بن باعوراء می باشد که در زمان حضرت موسیعليه‌السلام آن قدر مقرّب عند اللّه شد که خداوند اسم اعظم باو عطا فرمود که در اثر یک دعا حضرت موسی را در وادی تیه سر گردان نمود، ولی موقع امتحان حبّ

____________________

1- آیه 34 سوره 15 (حجر)عتاب حق باو شد که از صف ساجدان و ملائکه و بهشت خارج رو که تو راندۀ درگاه ما شدی و لعنت ما تا روز جزاء بر تو محقق و حتمی گردید.

۳۷۶

جاه و ریاست طلبی او را وادار بمخالفت خدا و متابعت شیطان نمود، جایگاه او جحیم و جهنم گردید که تمام مفسرین و مورخین شرح حال او را مفصّلاً نگاشته اند؛ حتّی امام فخر رازی هم در ص 463 جلد چهارم تفسیر خود از ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد قصّۀ او را نقل نموده. خداوند در آیه 175 سوره 7 (اعراف) به رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر می دهد که:( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ ) .(1)

برصیصای عابد

دیگری برصیصای عابد بود که در اول امر بقدری در عبادت جدّیت نمود که مستجاب الدّعوه گردید عند الامتحان عاقبت بشرّ شد، فریب شیطان را خورده، با دختری زنا نمود تمام زحمات خود را بباد داده بچوبه دار آویخته کافر از دنیا رفت. فلذا در آیه 16 سوره 59 (حشر) به قصّه او اشاره می فرماید:( کَمَثَلِ الشَّیْطٰانِ إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اکْفُرْ فَلَمّٰا کَفَرَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ رَبَّ الْعٰالَمِینَ فَکٰانَ عٰاقِبَتَهُمٰا أَنَّهُمٰا فِی النّٰارِ خٰالِدَیْنِ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ الظّٰالِمِینَ ) (2) .

پس اگر عمل نیکی از آدمی در زمانی صادر شد، دلیل بر عاقبت بخیری او نمی باشد. فلذا در دستور است که در دعا بگویید:اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا .(3)

علاوه بر اینها، خود می دانید که در نزد علمای معانی و بیان، محقق است که تأکید در کلام، ذکر نمی شود مگر آنکه مخاطب در شک و تردید باشد و یا توهّم خلاف آن را کرده باشد و از تصریح آیۀ شریفه که کلام خود را با جمله اسمیّه و انّ

____________________

1- (ای پیغمبر) بخوان بر این مردم حکایت آن کس را (که بلعم بن با عوراء باشد) که ما آیات خود را به او عطا کردیم، از آن آیات به عصیان سر پیچید. چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید.(تفسیر رازی،ج15، ص53).

2- این (منافقان) در مثل مانند شیطان اند که انسان را گفت (یعنی به برصیصای عابد) به خدا کافر شو. پس از آنکه کافر شد، آنگاه بدو گفت: “من از تو بیزارم؛ زیرا که من از عقاب پروردگار می ترسم.” پس عاقبت شیطان و (برصیصای عابد) که به امر او کافر شد، این است که هر دو در آتش دوزخ مخلدند و آن دوزخ جزای ستمکاران است.

3- پروردگارا عواقب امور ما را نیک قرار بده.

۳۷۷

مشدّده آورده، فساد عقیده طرف ظاهر می گردد که متزلزل و متوهم و در شک و تردید بوده.

شیخ : انصاف دهید! از مثل شمائی سزاوار نبود مثل ابلیس و بلعم باعوراء و برصیصا را در این مورد بیاورید.

داعی : ببخشید! مگر نشنیدید الان عرض کردم که در مثل مناقشه نیست. در مباحثات علمی و مناظرات مذهبی، امثال را برای تقریب اذهان و تثبیت مقاصد می آورند. خدا شاهد است در ذکر شواهد و امثال هیچ گاه قصد اهانتی نداشته، بلکه برای ثبوت نظر و عقیده خود، شواهد و امثالی که در نظر می آید، بزبان جاری می گردد.

شیخ : دلیل در این آیه بر اثبات فضیلت قرینه ای در خود آیۀ کریمه است که می فرماید:( فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ) چون ضمیر سکینه، بر أبی بکر خود دلیل واضح است بر شرافت و فضیلت او بر دیگران و دفع توهّم از امثال شما.

داعی : اشتباه می فرمایید! ضمیر سکینه راجع است برسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نزول سکینه بر آن حضرت بوده نه بر أبی بکر، به قرینه جمله بعدیه که فرموده:( وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا ) و محققا مؤیّد بجنود حق رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نه أبی بکر.

شیخ : مسلّم است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤید بجنود حق بوده، ولی أبی بکر هم در مصاحبت آن حضرت بی نصیب نبوده.

نزول سکینه بر رسول خدا بوده

داعی : اگر هر دو مصاحب مشمول الطاف و مراحم الهیه بودند، بایستی علی القاعده ضمائر تثنیه در تمام جملات آیۀ شریفه آمده باشد و حال آنکه تمام ضمائر را قبلاً و بعداً مفرد آورده تا اثبات مقام شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردد و معلوم آید که آنچه نزول رحمت و مرحمت از جانب پروردگار می شود، به شخص آن حضرت می باشد و اگر به طفیل آن حضرت بر دیگران هم نازل آید، اسم برده می شود. فلذا در نزول سکینه و رحمت هم در این آیه و سایر آیات فقط پیغمبر را مورد عنایت قرار داده.

شیخ : رسول خدا مستغنی از نزول سکینه بوده و احتیاجی بدان نداشته

۳۷۸

و سکینه هرگز از او مفارقت نمی نموده، پس نزول سکینه مخصوص أبی بکر بوده.

داعی : چرا بی لطفی می کنید و وقت مجلس را بتکرار مطالب می گیرید؟ بچه دلیل می گوئید که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستغنی از نزول سکینه بوده و حال آنکه أحدی از آحاد خلایق از پیغمبر و امّت امام و مأموم از الطاف و رحمات حق تعالی مستغنی نمی باشند، مگر فراموش نموده اید آیه 26 سورۀ 9(توبه)را که در قصّه حنین می فرماید:( ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ) (1) و نیز در آیه 26 سوره 48 (فتح)مثل همین آیه شریفه را آورده.

همین طوری که در این آیه بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره بمؤمنین نموده، در آیه غارهم اگر ابی بکر جزء مؤمنینی بود که باید مشمول سکینه و آرامش قرار گیرد بایستی یا ضمیر تثنیه آورده و یا علی حده بنام او اشاره نموده باشد.

این قضیه بقدری واضح است که علمای منصف خودتان هم اقرار دارند که ضمیر سکینه مربوط به ابی بکر نبوده.

خوبست آقایان کتابنقض العثمانیه تألیف شیخ أبو جعفر محمّد بن عبد اللّه اسکافی را که از اکابر علماء و شیوخ معتزله می باشد، مطالعه نمایید، ببینید آن مرد عالم منصف در جواب لاطائلات ابو عثمان جاحظ چگونه حق را آشکار نموده؛ چنانچه ابن أبی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (2) بعض از آن جواب ها را نقل نموده است.

علاوه بر اینها، در خود آیه جمله ایست که کاملاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد و آن جمله ایست که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با بیانلا تحزن أبی بکر را منع از حزن و اندوه نموده، از این جمله معلوم می گردد که ابی بکر در آن حال محزون بوده. آیا این حزن أبی بکر عمل خوبی بوده یا عمل بد. اگر عمل نیکی بوده قطعاً پیغمبر کسی را از عمل نیک و طاعت حق منع نمی کند و اگر عمل بد و عصیان بوده، پس

____________________

1- آنگاه خدای قادر مطلق سکینه و وقار خود را(یعنی شکوه و سطوت و جلال ربانی) بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود.

2- شرح نهج البلاغة، ج13، ص150.

۳۷۹

شرافتی برای صاحب این عمل نمی باشد که مشمول رحمت حق و محل نزول سکینه قرار گیرد، بلکه شرافت و فضیلت فقط برای مؤمنین و اولیاء اللّه و دوستان خدا می باشد.

و از برای اولیاء اللّه علائمی می باشد که أهمّ از همه آنها، بنابر آنچه در قرآن مجید است، آنکه در پیش آمدهای روزگار، ابداً ترس و حزن و غم و اندوهی پیدا نکنند، بلکه صبر و توانائی پیشه کنند چنانچه در آیه 63 سوره 10(یونس)می فرماید:( أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (1) .

(صحبت که به اینجا رسید، آقایان به ساعت ها متوجه شده، گفتند: “شب از نصف خیلی گذشته،” جناب نوّاب گفتند: “هنوز بیان قبله صاحب در اطراف آیه تمام نشده و نتیجه ای بدست ما نیامده،” آقایان گفتند: “مقتضی نیست بیش از این اسباب مزاحمت شویم. بقیه صحبتها بماند برای فردا شب چون شب.” عید مبعث و بزرگترین اعیاد اسلامی بود شربت و شیرینی مفصّلی به مجلس آمد با مسرت و شادی مجلس خاتمه پیدا نمود.)

۳۸۰

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577