شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387198 / دانلود: 11319
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

فاطمه (۱) .

و نیز از حافظ خجندی از معاذه الغفاریه نقل می نماید که گفت: “مشرف شدم خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منزل عایشه و علیعليه‌السلام در خارج منزل بودند. به عایشه فرمود:ان هذا احب الرجال الیّ و اکرمهم علیّ فاعرفی حقّه و اکرمی مثواه .”(۲)

و نیز شیخ عبد اللّه بن محمد بن عامر شبراوی شافعی که از اجله علماء شما می باشد، در کتابالاتحاف بحبّ الاشراف (۳) و سلیمان بلخی در ینابیع و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۴) از ترمذی از جمیع بن عمیر نقل می کنند که گفت:“با عمّه ام نزد ام المؤمنین عایشه رفتیم. من از او سؤال نمودم از محبوب ترین اشخاص نزد رسول خدا. عایشه گفت: از زنها فاطمه و از مردان شوهرش علی بن أبی طالب عليه‌السلام .”

همین خبر را میر سید علی همدانی شافعی در مودة یازدهممودّه القربی (۶) نقل نموده با این تفاوت که جمیع گفت: “از عمّه ام سؤال کردم و جواب شنیدم.”

و نیز خطیب خوارزمی(۷) در آخر فصل ششممناقب از جمیع بن عمیر از عایشه این خبر را نقل نموده است.

و نیز ابن حجر مکّی در آخر فصل دوم از صواعق(۸) بعد از نقل چهل حدیث در فضل علیعليه‌السلام از ترمذی از عایشه نقل نموده که گفت:کانت فاطمه احب النساء الی رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زوجها احب الرجال الیه .(۹)

____________________

۱- ندیدم مردی را محبوب تر باشد بسوی رسول خدا از علی و نه محبوب تر باشد بسوی آن حضرت از فاطمه.(تلخیص ذهبی).

۲- این علی، محبوب ترین مردان است بسوی من و گرامی ترین آنها بر من. پس بشناس حق او را و گرامی بدار منزلت او را.

۳- الاتحاف بحب الاشراف، ص۹.

۴- ینابیع المودة، ج۲، ص۴۰۴.

۵- مطالب السؤول، ج۱، ص۳۱.

۶- مودة القربی، مودة۱۱.

۷- مناقب خوارزمی، ص۷۹، ح۶۳.

۸- صواعق المحرقه، ص۱۲۱.

۹- محبوب ترین زنان نزد پیغمبر فاطمه و از مردان شوهرش علیعليه‌السلام بود.

۳۶۱

و نیز محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۱) بعد از نقل اخباری در این موضوع که مفصّل است، اظهار عقیده و نظر می کند به این عبارت:فثبت بهذه الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه کون فاطمه کانت احب الی رسول الله من غیرها و انها سیده نساء اهل الجنه و انها سیده نساء هذه الامه و سیده نساء اهل المدینه (۲) .

پس این مطلب با دلائل عقل و نقل ثابت است که علی و فاطمهعليهما‌السلام محبوب ترین خلق بودند نزد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از همه این اخبار مهم تر بر اثبات محبوبیت علی و تقدم بر دیگران در نزد پیغمبر، خبر معروف طیر مشوی است که به آن حدیث کاملاً ثابت می شود علی محبوب ترین تمام امت بود نزد آن حضرت و البته خودتان بهتر می دانید که حدیث طیر بقدری معروف است نزد فریقین (شیعه و سنی) که احتیاج به نقل سند ندارد، ولی برای مزید بینائی آقایان محترمین اهل مجلس که امر بر آنها مشتبه نشود و گمان ننمایند شیعیان این قبیل احادیث را جعل می نمایند، به بعض از آن اسناد که در خاطر دارم اشاره می نمایم:

حدیث طیر مشوی

بخاری و مسلم و ترمذی(۳) و نسائی و سجستانی درصحاح معتبره خود و امام احمد بن حنبل(۴) در مسند و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۵) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (۶) و سلیمان بلخی حنفی باب ۸ینابیع المودة (۷) را اختصاص بحدیث طیر و نقل روایات آن داده و از احمد بن حنبل و ترمذی و موفق بن احمد و ابن مغازلی

____________________

۱- مطالب الؤول، ص۳۳.

۲- به این احادیث صحیحه و اخبار صریحه ثابت گردیده که فاطمه محبوب ترین همه بود بسوی رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از غیر او؛ زیرا که او سیدۀ زنان اهل بهشت و سیدۀ زنان این امت و سیدۀ زنان اهل مدینه بوده است.

۳- صحیح ترمذی، ج۳، ص۳۰۰.

۴- مسند احمد، ج۱۵، ص۱۸۵.

۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۱۸۵.

۶- فصول المهمه، ج۱، ص۲۰۷.

۷- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۵.

۳۶۲

و سنن أبی داود ازسفینه مولی النبی و انس بن مالک و ابن عباس روایت نموده تا آنجا که گوید: “حدیث طیر را بیست و چهار نفر از انس نقل نموده اند و مخصوصاً مالکی درفصول المهمّه به این عبارت نوشته:و ذلک انه صح النقل فی کتب الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه عن انس بن مالک . خلاصه معنا آنکه به صحت پیوسته، نقل حدیث طیر در کتب احادیث صحیحه اخبار صریحه از انس بن مالک و سبط ابن جوزی درتذکره (۱) از فضایل احمد و سنن ترمذی و مسعودی درمروج الذهب (۲) به آخر حدیث که دعای پیغمبر و اجابت آن باشد، اشاره نموده است و امام ابو عبد الرحمن نسائی در حدیث نهمخصائص العلوی (۳) و حافظ بن عقده و محمد بن جریر طبری هر یک کتابی مخصوص در تواتر و اسانید این حدیث از سی و پنج نفر از صحابه از انس نوشته اند و حافظ ابو نعیم کتاب ضخیمی در این باب نوشته است.

خلاصه، اکابر علمای شما همه تصدیق نموده و در کتب معتبره خود ثبت نموده اند این حدیث شریف را؛ چنانچه علامه محقق زاهد، عادل بارع ثقه سید میر حامد حسین دهلوی که شما آقایان نظر بقرب جوار بمکان ایشان بهتر می دانید مقام علم و عمل و تقوای ایشان را که در هندوستان اظهر من الشمس بوده است، یکی از مجلدات بزرگ کتابعبقات الانوار (۴) خود را با آن قطر و عظمت، اختصاص به حدیث طیر مشوی داده است و تمام اسناد معتبره کتب عالیه علماء بزرگ شما را در آنجا جمع نموده که الحال نظر ندارم که به چند سند این حدیث را نقل نموده آن قدر می دانم که وقت قرائت اسناد آن حدیث، مبهوت شدم از زحمات و خدمات مهمّ آن سید جلیل القدر که یک حدیث کوچکی را چگونه متواترا فقط از طریق شما ها ثابت نموده است که خلاصه و نتیجه تمامی آن اخبار اینست که کافّه مسلمین از شیعه و سنّی در هر دوره و زمان، اقرار و اعتراف و تصدیق به صحت این حدیث نموده اند که روزی زنی مرغ بریانی جهه رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هدیه آورد. آن حضرت قبل از تناول مرغ بریان، دست نیاز به

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۴۵.

۲- مروج الذهب، ج۲، ص۴۹.

۳- خصائص العولی، ص۵۱.

۴- عقبات الانوار، ج۱، ص۲۰.

۳۶۳

دربار حضرت بی نیاز بلند نموده، عرض کرد:اللهم ائتنی باحب خلقک الی و الیک حتی یأکل معی من هذا الطیر فجاء علی فاکل معه (۱) .

و در بعضی از کتب شما مانندفصول المهمّه مالکی و تاریخ حافظ نیشابوری وکفایت الطالب گنجی شافعی و مسند أحمد و غیر آن که نقل از انس بن مالک می نمایند، به این طریق ذکر نموده اند که أنس گفت:

“پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول این دعا بود سه مرتبه علی در خانه آمد، من عذر آوردم و او را پنهان نمودم. مرتبه سیم با پا بدر زد. رسول خدا فرمود: واردش کن. همین که علی وارد شد، حضرت فرمود: ما حبسک عنی یرحمک الله؛ چه چیز تو را بازداشت از من؛ خدا تو را رحمت کند! عرض کرد: سه مرتبه بر در خانه آمدم و این مرتبه سیم است که خدمت رسیدم. حضرت فرمود: انس چه چیز تو را باین عمل واداشت که علی را مانع از ورود شدی. عرض کرد: حقیقت امر اینست که دعای شما را شنیدیم دوست داشتم یک نفر از قوم من صاحب این مقام شود.

حال از آقایان محترم سؤال می کنم که آیا خدای متعال دعا و درخواست رسولش خاتم الانبیاء را اجابت فرموده یا رد نموده؟

شیخ : بدیهی است چون خداوند در قرآن کریم وعدۀ اجابت دعوات نموده و نیز می داند که پیغمبر با عظمت هرگز در خواست بی جا نمی کند، قطعاً خواهش و تقاضای آن حضرت را پیوسته قبول و اجابت می نموده.

داعی : پس در این صورت حضرت أحدیّت جلّ و علا محبوب ترین خلقش را اختیار و انتخاب نموده و نزد پیغمبرش ارسال داشته و آن محبوب بزرگوار از میان همه امّت که منتخب از همۀ خلق و محبوبترین همه امّت نزد خدا و پیغمبر بوده علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده است.

چنانچه علماء بزرگ خودتان تصدیق این معنی را نموده اند؛ مانند محمّد بن طلحه شافعی که از فقهاء و أکابر علماء شما بوده است در اوایل فصل پنجم از باب اول مطالب السؤول(۲) به مناسبت حدیث رایت و حدیث طیر قریب یک صفحه با بیانات

____________________

۱- “پروردگارا بفرست نزد من محبوب ترین خلق خودت را نزد تو و نزد من تا بخورد با من از این مرغ بریان.” در آن حال علیعليه‌السلام آمد و خورد با آن حضرت از آن مرغ بریان (کفایة الطالب، ص۱۴۵).

۲- مطالب السؤول، ج۱، ص۷۷.

۳۶۴

شیرین و تحقیقات نمکین، إثبات مقام با عظمت علیعليه‌السلام را در میان تمام امت به محبوبیت نزد خدا و پیغمبر نموده و ضمنا گوید:و أراد النبی ان یتحقق الناس ثبوت هذه المنقبه السنیه و الصفه العلیه التی هی أعلی درجات المتقین لعلی عليه‌السلام الخ(۱) .

و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی حافظ و محدث شام در سال ۶۵۸ در باب ۳۳کفایت الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب عليه‌السلام (۲) بعد از نقل حدیث طیر از چهار طریق با اسناد معتبره خود از أنس و سفینه گوید: “محاملی در جزء نهم امالی خود این حدیث را آورده.”آنگاه گوید:

“در این حدیث، دلالت واضحه است بر اینکه علیعليه‌السلام احبّ خلق است بسوی خدای تعالی و ادلّ دلایل بر این معنی، آنکه خدا وعده داده دعای رسول خود را مستجاب فرماید. چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعا نمود، خدا هم فوری اجابت فرمود أحبّ خلق را بسوی آن حضرت فرستاد و آن علیعليه‌السلام بود.”

آنگاه گوید: “حدیث طیر مشوی منقول از أنس را حاکم أبو عبد اللّه حافظ نیشابوری از هشتاد و شش نفر نقل نموده که تمام آنها از أنس روایت نموده اند و اسامی تمام آن هشتاد و شش نفر را ثبت نموده.” (طالبین مراجعه به کفایت الطالب(۳) باب ۳۲ نمایند) اینک آقایان محترم انصاف دهید! آیا این حدیثی که شما نقل نمودید، می تواند با أحادیث معارض و مخصوصاً حدیث رایت و این حدیث با عظمت طیر مشوی مقابله نمایند؟ قطعاً جواب منفی است. پس به یک حدیث یک طرفۀ شما در مقابل أحادیثی که جمیع أکابر علماء شما (باستثنای معدودی متعصّب عنود) نقل و تصدیق به صحت آن نموده اند، هرگز نمی توان اتخاذ سند نمود. بلکه در نزد ارباب تحقیق جرح و تعدیل، مردود و بی اعتبار می باشد.

شیخ : گمان می کنم شما تصمیم گرفته اید که آنچه ما بگوییم، قبول ننمائید و با اصرار زیادی رد نمایید.

____________________

۱- اراده نمود پیغمبر که محقق نماید بمردم ثبوت این منقبت سنیه و صفت علیه ای را (که محبوبیت نزد خدا و رسول است) که بالاترین درجات پرهیزکاران است، برای علیعليه‌السلام .

۲- کفایة الطالب، باب۳۳، ص۱۴۵-۱۵۶.

۳- همان، ص۱۵۶.

۳۶۵

بیان حقیقت

داعی : خیلی تعجب می کنم از مثل شما شخص عالمی، در حضور این همه شاهد حاضر در مجلس، چنین نسبتی به داعی بدهید، کدام وقت آقایان دلیلی که مطابقۀ با علم و عقل و منطق نماید، اقامه نمودید که داعی لجاج نموده و قبول ننمودم تا مورد سرزنش شما قرار گیرم؟ از حول و قوه پروردگار بیرون روم اگر در وجود من ذرّه ای لجاج و عناد و تعصّب جاهلانه باشد یا با آقایان برادران اهل تسنّن عموما و خصوصا نظر عداوتی داشته باشم!

خدا را شاهد و گواه می گیرم که در مناظرات با یهود و نصاری و هنود و براهمه و بهائی های بی قابلیت در ایران و قادیانیها در هندوستان و یا با ارباب مادّه و طبیعت و سایر منحرفین لجاجی در کار نبوده در همه جا و همه وقت، خدا را در نظر گرفته و پیوسته هدف من حق و ابراز حقیقت روی قواعد علم و عقل و منطق و انصاف بوده.

با مردمان کافر و مرتد و نجس، لجاجت ننموده ام تا چه رسد به شما که برادران مسلمان ما هستید. همه اهل یک ملت و شریعت و یک قبله و یک کتاب و تابع احکام یک پیغمبر می باشیم. منتها یک اشتباهاتی از اول در مغز و دماغ شماها وارد و روی عادت طبیعت ثانوی شده باید با مروحه منطق و انصاف بر طرف شود. بحمد اللّه شما عالم هستید. فقط اگر مختصری از عادت و پیروی اسلاف و تعصّب دور شوید و در دایره انصاف وارد گردید، به نتیجه کامل می رسیم.

شیخ : ما طریقه مناظرات شما را با هنود و براهمه در شهر لاهور در روزنامه ها و مجلات هفتگی خواندیم و خیلی هم مسرور شدیم و هنوز به ملاقات شما نائل نشده در خود علاقه قلبی بشما احساس نمودیم. امید است خداوند بما و شما توفیق دهد تا حق و حقیقت آشکار شود. ما معتقدیم چنانچه در اخبار خدشه ای باشد به فرموده خودتان باید مراجعه به قرآن کریم نمود. اگر در فضیلت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه و طریقۀ خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم احادیث را مخدوش بدانید آیا در دلائل از آیات قرآن کریم هم شما خدشه وارد خواهید نمود؟

داعی : خدا نیاورد آن روزی را که داعی خدشه در دلایل قرآنی و یا احادیث

۳۶۶

صحیحه بنمایم؛ فقط چیزی که هست با هر فرقه و قومی حتّی منحرفین و مرتدّین از دین هم وقتی روبه رو شدیم، بر حقّانیت خود استدلال بآیات قرآن مجید می نمودند؛ چه آنکه آیات قرآن مجید ذو معانی می باشد. لذا خاتم الانبیاء برای جلوگیری از زیاده روی های اشخاص و غلط اندازی های آنها، قرآن را تنها ودیعه میان امت نگذارد، بلکه باتفاق علماء فریقین (شیعه و سنّی) چنانچه شبهای قبل عرض کردم، فرمود:انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ما ان تمسّکتم بهما فقد نجوتم و در بعض از روایات فرمود:لن تضلّوا ابدا (۱) به همین جهت معنی و حقیقت و شأن نزول قرآن را باید از خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مبیّن حقیقی قرآن است و بعد از آن حضرت از عدل قرآن که عترت و اهل بیت آن حضرت اند سؤال نمود. لذا در آیه ۷ سوره ۲۱(انبیاء)فرموده است:( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (۲) .

اهل ذکر آل محمداند

مراد از اهل ذکر، علی و أئمه از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام اند که عدیل القرآنند؛ چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) باب ۳۹ چاپ اسلامبول از (تفسیر کشف البیان) امام ثعلبی نقلاً از جابر بن عبد اللّه انصاری آورده که گفت: قال علی ابن أبی طالب نحن اهل الذکر؛ یعنی علیعليه‌السلام فرمود: “ما (خاندان رسالت) اهل ذکر هستیم.” چون ذکر یکی از نامهای قرآن است و آن خاندان جلیل اهل قرآن اند؛ به همین جهت است که علماء ما و شما در کتب معتبره خود نقل نموده اند که علیعليه‌السلام می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام نهار ام فی سهل ام فی جبل و الله ما نزلت آیه الاّ و قد علمت فیما نزلت و این

____________________

۱- بدرستی که من می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ را: کتاب خدا و عترت من. اگر تمسک جستید به این هر دو (کتاب و عترت) نجات یافته و هرگز گمراه نخواهید شد.” (مراجعه شود به (جلسه سوم) همین کتاب).

۲- (ای رسول ما بامت بگو) که شما خود اگر نمی دانید، بروید از اهل ذکر و دانشمندان امت (یعنی آل محمد که اعلم از همه بودند) سؤال کنید.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۷، ح۱۲.

۳۶۷

نزلت و علی من انزلت و ان ربی وهب لی لسانا طلقا و قلبا عقولا (۱) .

پس استدلال بهر آیه ای از آیات قرآن باید مطابقه با مفهوم حقیقی و بیان مفسّرین

واقعی بنماید، و الاّ هر کس از پیش خود و روی ذوق و فکر و عقیده خود بخواهد آیات قرآن را معنی بنماید اثری جز اختلاف کلمه و تشتّت آراء نخواهد داشت اینک با توجه به این مقدمه، خواهش می کنم آیه منظور خود را بیان فرمائید چنانچه مطابقه با واقع نماید به جان و دل پذیرفته و بر سر خود جای دهم.

نقل آیه در طریقه خلافت خلفاء اربعه و جواب آن

شیخ : در آیه ۲۹ سوره ۴۸ (فتح) صریحا می فرماید:( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) .(۲) این آیه شریفه از جهتی فضل و شرف أبی بکر رضی اللّه عنه را ثابت می کند و از جهه دیگر طریقه خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم را معیّن می نماید. به خلاف آنچه جامعه شیعه ادعا می نمایند که علی کرم اللّه وجهه خلیفۀ اول می باشد این آیه صراحتاً علی را خلیفه چهارم معرفی می نماید.

داعی : از ظاهر آیه شریفه چیزی که دلیل بر طریقۀ خلافت خلفاء راشدین و فضل أبی بکر باشد، دیده نمی گردد. البته لازم است توضیح دهید که این صراحت در کجای آیه است که مکشوف نمی باشد.

____________________

۱- “سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید سؤال کنید مرا از کتاب خدا؛ زیرا که نیست آیه ای از قرآن الا آنکه من می شناسم در شب نازل گردید یا روز؛ در زمین هموار یا کوه سخت؛ به خدا قسم نازل نگردیده آیه ای از قرآن مگر به تحقیق می دانم در چه چیز نازل شده و در کجا نازل گردیده.و بر چه کس نزول یافته! زیرا که پروردگار من بمن زبان فصیح و قلب گیرنده مرحمت فرموده است.” (ینابیع المودة، ج۱، ص۳۱۵).

۲- محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرستاده خدا است و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربان اند. آنان را بسیار در حال رکوع و سجود بنگری که فضل و رحمت خدا و خوشنودی او را می طلبند. بر رخسارشان از اثر سجده نشانهای نورانیت پدیدار است.

۳۶۸

شیخ : دلالت آیه بر فضیلت و شرافت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه آنست که در اول آیه با کلمه( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) اشاره به مقام آن مرد شریف شده که در لیله الغار با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

و امّا طریقۀ خلافت خلفاء راشدین در این آیه، با کمال صراحت واضح است؛ زیرا مراد از( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) أبی بکر است که در غار ثور لیله الهجره با پیغمبر بوده است و مراد از( أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ) عمر بن الخطّاب است که بسیار شدید العمل بر کفّار بوده و( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) عثمان بن عفّان است که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده؛( سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه می باشد.

امیدوارم با نظر پاک شما موافقت نماید و تصدیق نمائید حق با ما است که علی را خلیفۀ چهارم می دانیم نه خلیفۀ أول؛ که خداوند هم در قرآن او را در مرتبه چهارم نام برده.

داعی : متحیرم چگونه جواب عرض نمایم که تصور غرض رانی نشود، ولی اگر با نظر انصاف بدون تعصّب بنگرید تصدیق خواهید فرمود که غرضی در کار نیست بلکه غرض کشف حقیقت است.

گذشته از آنکه ارباب تفاسیر در شأن نزول آیه شریفه چنین بیانی ننموده اند، حتّی در تفاسیر بزرگ علمای خودتان، و اگر چنین آیه ای در قرآن راجع به أمر خلافت بود، روز اوّل بعد از وفات رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعتراضات علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار از صحابه که سرپیچی از بیعت نمودند، تمسّک به شاخ و برگهای بی مغز نمی نمودند.

با نقل آیه، جواب مسکت بهمه می دادند. پس معلوم است آیه را به این معنی که شما نمودید، دست و پاهایی است که بعدها تفسیر بما لا یرضی صاحبه نمودند؛ زیرا هیچ یک از اکابر مفسرین خودتان از قبیل طبری و امام ثعلبی و فاضل نیشابوری و جلال الدین سیوطی و قاضی بیضاوی و جار اللّه زمخشری و امام فخر رازی و غیر هم چنین معنایی ننمودند. پس شما از کجا می گوئید و از چه وقت این معنی و بدست چه اشخاصی جلوه نموده، نمی دانم. علاوه در خود آیه شریفه، موانع علمی و ادبی و عملی در کار است که ثابت می کند هر کس قائل به این

۳۶۹

قول شده، دست و پای بیجائی زده و متوجه نشده است به آنچه علمای بزرگ خودتان در اوّل تفاسیرشان نقل از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده اند که فرمود:من فسّر القرآن برأیه فمقعده فی النار .(۱) اگر بگویید تفسیر نیست تأویل است، شما که باب تأویل را مطلقاً مسدود می دانید. علاوه بر آنکه این آیه شریفه علماً و ادباً و اصطلاحاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد.

شیخ : انتظار نداشتم که جنابعالی در مقابل آیۀ با این صراحت هم استقامت کنید. البته اگر ایرادی باین آیه بر خلاف حقیقت دارید، بیان نمائید تا کشف حقیقت شود.

نواب : قبله صاحب خواهش می کنیم همان قسمی که تا کنون تقاضاهای ما را پذیرفته اید و مطالب را به قسمی ساده بیان نمودید که تمام جلساء مجلس و غایبین بهره مند شدند، اینجا هم خیلی بیشتر رعایت سادگی در کلام بفرمائید که موجب امتنان همگی ما است چون همین آیه است که پیوسته برای ما قرائت شده و همه ما را مجذوب و محکوم بحکم قرآن نموده اند.

داعی : اولاً عظمت آیه و نقل قول بازیگران چنان آقایان را مجذوب نموده که از توجه بباطن و ضمایر آیه غافل شده اید و اگر خودتان مختصر توجهی بترکیبات نحوی و معانی ادبی آن می نمودید، بر خودتان معلوم می شد که با هدف و مراد شما ابدا مطابقت نمی دهد.

شیخ : متمنی است خودتان ضمائر و ترکیبات را بیان نمائید ببینیم چگونه مطابقت نمی دهد.

داعی : اما از جهت ترکیبی آیه شریفه، خودتان بهتر می دانید که ترکیب این آیه علی الاقوی از دو حال خارج نیست: یا محمد مبتداء است و رسول الله عطف بیان،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) عطف بر محمّد و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر و یا( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتداء است و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر.

____________________

۱- هر کس تفسیر کند قرآن را به رأی خودش، پس نشیمنگاه او در آتش است.(مشابه این روایت در تفسیر جامع البیان، ج۱، ص۵۴).

۳۷۰

روی این قواعد اگر بخواهیم آیه را مطابق عقیده و گفتۀ شما معنا بنماییم، دو قسم معنی ظاهر می شود: اگر محمد مبتدا باشد،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) معطوف بر مبتداء و آنچه بعد از آنست خبر بعد از خبر معنای آیه چنین می شود که محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابی بکر و عمر و عثمان و علی است.

و اگر( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتدا باشد و اشداء خبر آن و آنچه بعد از آن است خبر بعد از، خبر معنای آیه چنین می شود که ابی بکر و عمر و عثمان و علی است. بدیهی است هر طلبۀ مبتدی می داند که این نحوۀ از کلام غیر معقول و خارج از نظم ادب است.

علاوه بر این، اگر مقصود از این آیه شریفه، خلفای اربعه بودند، بایستی در فاصله کلمات(و)عاطفه گذارده می شد تا مطابقت با مقصود شما نماید و حال آنکه بر خلاف این معنی می باشد.

جمیع مفسّرین خودتان این آیه شریفه را به حساب تمام مؤمنین آورده اند؛ یعنی می گویند اینها صفات تمام مؤمنین است.

و ظاهر آیه خود دلیل است که این معانی تماماً صفات یک نفر است که از اول با پیغمبر بوده نه چهار نفر. و اگر بگوییم آن یک نفر علی امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده است، با مطابقۀ عقل و نقل اولی بقبول است تا دیگران.

استدلال بآیه غار و جواب آن

شیخ : عجب است که شما می فرمائید جدل نمی کنم و حال آنکه الحال در مجادله هستید! مگر نه اینست که خداوند در آیه ۴۰ سوره ۹ (توبه) صریحاً می فرماید:( فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثٰانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمٰا فِی الْغٰارِ إِذْ یَقُولُ لِصٰاحِبِهِ لاٰ تَحْزَنْ إِنَّ اللّٰهَ مَعَنٰا فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا ) (۱) .

____________________

۱- البته خداوند او را (که رسول اللّه باشد) یاری خواهد کرد. چنانکه هنگامی که کفار آن حضرت را از مکه خارج کردند، خدا یاریش کرد. آنگاه یکی از آن دو تن که در غار بودند (یعنی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به رفیق و هم سفر خود (ابو بکر که پریشان و مضطرب بود) فرمود: مترس که خدا با ما است! آن زمان خدا و قار و آرامش خاطر بر او(یعنی رسول اللّه ص)فرستاد و او را به سپاه و لشکرهای غیبی خود که شما آن را ندیده اید، مدد فرمود.

۳۷۱

این آیه علاوه بر آنکه مؤید آیه قبل است و ثابت می کند معنای( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) را که ابی بکر در غار لیله الهجره با رسول خدا بوده، خود این مصاحبت و با پیغمبر بودن، دلیل بزرگی است بر فضیلت و شرافت ابی بکر بر تمام امت؛ برای آنکه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون می دانست بعلم باطن که ابی بکر خلیفۀ او است و وجود خلیفه بعد از او لازم است، باید او را هم مانند خود نگهداری بنماید. لذا او را با خود برد تا به دست دشمن گرفتار گرفتار نشود و این عمل را با احدی از مسلمین نکرد، پس بهمین جهت حقّ تقدّم خلافت برای او ثابت است.

داعی : هرگاه آقایان ساعتی لباس تسنّن را از خود دور کنید و از تعصّب و عادت بیرون آئید و مانند یک فرد بیگانه و خالی از نظر تعصّب، در اطراف این آیه شریفه بنگرید خواهید تصدیق نمود که آن نتیجه ای که مقصود شما است از این آیه بدست نمی آید.

شیخ : خوب است اگر دلایل منطقی بر خلاف مقصود هست، بیان فرمایید.

داعی : تمنا می کنم از این مرحله صرف نظر نمایید؛ زیرا کلام کلام می آورد. آنگاه ممکن است بعضی از مردمان بی انصاف با نظر عناد بنگرند و تولید نقار شود و تصور رود که ما می خواهیم اهانت بمقام خلفاء نمائیم و حال آنکه مقام هر فردی محفوظ است احتیاج به تفسیر و تأویل بی جا ندارند.

شیخ : خواهش می کنم طفره نروید و مطمئن باشید دلائل منطقی تولید نقار نمی کند بلکه کشف حجب می شود.

داعی : چون نام طفره بردید، ناچارم مختصری جواب عرض نمایم تا بدانید طفره ای در کار نبوده، بلکه رعایت ادب در گفتار را نمودم. امید است به مقالات داعی خورده نگیرید و با نظر انصاف بنگرید؛ چه آنکه جواب از این گفتار را محققین علماء به طرق مختلفه داده اند. اوّلاً جمله ای فرمودید، خیلی تعجب آور و بی فکر بود که چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانست ابی بکر خلیفه بعد از او خواهد بود و حفظ وجود خلیفه بر آن حضرت لازم بود لذا او را با خود برد.

جواب این بیان شما بسیار ساده است؛ چه آنکه اگر خلیفه پیغمبر منحصر به ابی بکر بود، ممکن بود چنین احتمالی داد، ولی شما خود معتقدید به خلافت خلفاء راشدین و آنها چهار نفر بودند. اگر این برهان شما صحیح و حفظ وجود

۳۷۲

خلیفه در مقابل خطرات لازم بود، می بایستی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر چهار خلیفه را که حاضر در مکّه بودند با خود ببرد نه آنکه یکی را ببرد سه نفر دیگر را بگذارد بلکه یکی از آنها را در معرض خطر شمشیرها قرار دهد و در بستر خود به خواباند که محققاً آن شب بستر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخطور بوده و در معرض حمله دشمنان بود.

ثانیاً بنابر آنچه طبری در جزء سیمتاریخ خود نوشته، أبو بکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته، بلکه وقتی نزد علیعليه‌السلام رفت و از حال آن حضرت جویا شد، علیعليه‌السلام فرمود: “به غار رفتند. اگر کاری داری نزد آن حضرت بشتاب!” ابی بکر شتابان رفت در وسط راه بآن حضرت رسید و ناچار به اتفاق آن حضرت رفتند. پس معلوم می شود که حضرت او را با خود نبرد، بلکه او بی اجازه رفت و از وسط راه با آن حضرت رفت.

بلکه بنابر اخبار دیگر، بردن ابی بکر تصادفی و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده. چنانکه علماء منصف خودتان اقرار باین معنی دارند که از جمله شیخ ابو القاسم بن صباغ که از مشاهیر علمای خودتان است، در کتاب النور و البرهان در حالات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از محمّد بن اسحاق از حسّان بن ثابت انصاری روایت نموده “که قبل از هجرت آن حضرت، جهت عمره به مکّه رفتم. دیدم کفّار قریش، سبّ و قذف می نمایند اصحاب آن حضرت را. در همان اوان،امر رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلّهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار (۱) .

ثالثاً خیلی بجا بود محلّ استشهاد و جهت فضیلت را در آیه بیان می نمودید که مسافرت و همراه بودن با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه دلیلی بر اثبات خلافت دارد.

شیخ : محل استشهاد معلوم است. اوّلاً مصاحبت با رسول اللّه و اینکه خداوند او را مصاحب رسول اللّه می خواند.

ثانیاً آنکه از قول آن حضرت که خبر می دهد،( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) .

____________________

۱- امر کرد رسول خدا علیعليه‌السلام را که در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از اینکه ابی بکر کفار را دلالت و راهنمائی کند به رسول خدا. پس او را مصاحب خود قرار داده و بجانب غار روانه شدند.

۳۷۳

ثالثاً نزول سکینه از جانب خدا در این آیه بر ابی بکر بزرگ تر دلیل شرافت است و مجموع این دلائل اثبات افضلیّت و حق تقدم خلافت را برای او می نمایند.

داعی : البته احدی انکار مراتب ابی بکر را نمی نماید که او پیرمرد مسلمان و از کبار اصحاب و پدر زن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، ولی این دلایل شما برای اثبات فضیلت خاص و حق تقدم در خلافت مکفی نمی باشد.اگر بخواهید در مقابل بیگانه بی غرضی، با بیاناتی که در اطراف این آیه شریفه نمودید، اثبات فضیلتی خاص برای او بنمایید، قطعاً مورد اعتراض قرار خواهید گرفت؛ زیرا در جواب شما خواهند گفت، تنها مصاحبت با نیکان دلیل فضیلت و برتری نمی باشد. چه بسا بدان که مصاحبت با نیکان و چه بسیار کفّار که مصاحب با مسلمین بوده و هستند؛ چنانچه این معنی در مسافرتها کاملاً و بیشتر مشهود است.

شواهد و امثال

مگر آقایان فراموش نموده اید آیه ۳۹ سوره ۱۲ (یوسف) را که نقل قول حضرت یوسف را می نماید که( یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) .(۱) مفسّرین در ذیل این آیه شریفه نوشته اند: روزی که یوسف را بزندان بردند طبّاخ و ساقی پادشاه را هم که هر دو کافر و قائل به ارباب انواع بودند، با او بزندان بردند. پنج سال این سه نفر(مؤمن و کافر) با هم مصاحب بودند و یوسف در موقع تبلیغ، آنها را مصاحب می خوانند؛ چنانچه در این آیه خبر می دهد. آیا این مصاحبت پیغمبر برای آن دو نفر کافر دلیل بر شرافت و فضیلت بوده یا در مدت مصاحبت تغییری در عقیده آنها پیدا شده است؟ بنابر آنچه صاحبان تفاسیر و تواریخ نوشته اند، بعد از پنج سال مصاحبت، عاقبت با همان حال از هم جدا شدند.

و نیز مراجعه فرمائید به آیه ۳۷ سوره ۱۸ (کهف) که می فرماید( قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً ) (۲) عموم

____________________

۱- ای دو رفیق زندان من (از شما می پرسم)، آیا خدایان متفرق بی حقیقت (مانند بتان و فراعنه و غیره)بهتر و در نظام خلقت مؤثرترند یا خدای یکتای قاهر؟

۲- رفیق (با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز ببرادر خود گفت: “به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت، کافر شدی.”

۳۷۴

مفسرین نوشته اند: دو برادر بودند یکی مؤمن بنام یهودا و دیگری کافر بنام براطوس (چنانکه امام فخر رازی هم که از اکابر علمای شما است در تفسیر کبیرش نقل می نماید). این دو با هم محاوراتی داشتند که اینک وقت اجازۀ نقل مشروحۀ مفصّله را نمی دهد. غرض آنکه خداوند آن دو کافر و مؤمن را مصاحب هم خوانده. آیا از مصاحبت برادر مؤمن، کافر را فایده و نصیبی رسیده است؟ قطعاً جواب منفی است.

پس مصاحبت فقط، دلیل بر فضیلت و شرافت و برتری نمی باشد. دلایل و امثال بر این معنی بسیار است که وقت بیش از این اجازه بیان نمی دهد.

و امّا اینکه فرمودید: چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بابی بکر فرمود:( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) ، پس قطعاً به مناسبت آنکه خدا با او بوده این خود دلیل شرافت و مثبت خلافت است، خوب است در این عقاید و گفتار خود تجدید نظر فرمایید تا مورد اعتراض قرار نگیرید که بگویند: مگر خدای تعالی فقط با مؤمنین و اولیاء اللّه می باشد و با غیر مؤمن نمی باشد؟

آیا تصور می نمایید جایی باشد که خدا نباشد و کسی در عالم هست که خدا با او نباشد؟ اگر مؤمن و کافری در مجلسی باشند، عقل باور می کند که خدا با آن مؤمن باشد ولی با کافر نباشد؟ مگر نه در آیه ۷ سوره ۵۸ (مجادله) می فرماید:( أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنیٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا ) (۱) .

پس بحکم این آیه و سایر آیات و دلائل عقلیه و نقلیه، خدای تعالی با همه کس هست؛ با دوست و دشمن، مسلمان و کافر مؤمن و منافق. پس اگر دو نفر با هم باشند و یکی از آنها بگوید: خدا با ما است، دلیل بر فضیلت شخص خاصّی نخواهد بود.

همان طوری که دو نفر خوب اگر با هم باشند خدا با آنها است. دو نفر بد و یا دو

____________________

۱- به طریق استفهام تقریری فرماید، “آیا ندیدی و ندانستی که آنچه در آسمانها و زمین است، خدا بر آن آگاه است؟ اگر چنانچه سه نفر با هم رازی گویند، خدا چهارم آنها است و نه پنج کس جز آنکه او ششم آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه هرکجا باشند، خدا با آنها است”؛ (چه آنکه خدا را احاطه کامل وجودی بر همه جزئیات عالم است).

۳۷۵

خوب و بد هم اگر با هم باشند قطعاً خدا با هر دو آنها است؛ اگر سعید باشند یا شقی خوب باشند یا بد.

شیخ : مراد از خدا با ما است، یعنی چون ما محبوب خدا هستیم، برای آنکه رو بخدا و برای خدا و حفظ دین خدا حرکت کردیم، لطف خدا شامل حال ما است.

ابراز حقیقت

داعی : بازهم اگر این معنی در نظر گرفته شود، مورد اعتراض است که گویند: چنین خطا بی دلیل بر سعادت ابدیت نخواهد بود؛ زیرا خداوند متعال باعمال اشخاص می نگرد. چه بسا اشخاص که در زمانی اعمال نیک داشتند، مشمول لطف و رحمت خداوندی بودند، بعداً اعمال بدی از آنها سر زد و در وقت امتحان نتیجه معکوس دادند مبغوض پروردگار شدند و از لطف و مرحمت حق محروم و رانده و مردود و ملعون گردیدند.

چنانچه ابلیس سالها در عبادت پروردگار، خلوص نیّت داشت مشمول الطاف و مراحم الهی بود، به محض آنکه متمرّد شد و از أوامر حق سرپیچی نمود و تابع هوای نفس شد، مردود حق و از رحمت بی حساب عمیم او بر کنار و به خطاب( قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿٣٤﴾ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ ) (۱) ملعون ابدی گردید.

به بخشید می دانید در مثل مناقشه نیست بلکه برای تقریب اذهان است.

و اگر بعالم بشریّت بنگریم، نظایر بسیار دارد از اشخاصی که مقرّب عند اللّه شدند ولی عند الامتحان مردود و مغضوب پروردگار قرار گرفتند. برای نمونه بدو نفر اشاره می نماییم که قرآن مجید هم برای بیداری مردمان و تنبیه غافلان امت به آنها اشاره فرموده:

بلعم بن باعوراء که از جمله آنها بلعم بن باعوراء می باشد که در زمان حضرت موسیعليه‌السلام آن قدر مقرّب عند اللّه شد که خداوند اسم اعظم باو عطا فرمود که در اثر یک دعا حضرت موسی را در وادی تیه سر گردان نمود، ولی موقع امتحان حبّ

____________________

۱- آیه ۳۴ سوره ۱۵ (حجر)عتاب حق باو شد که از صف ساجدان و ملائکه و بهشت خارج رو که تو راندۀ درگاه ما شدی و لعنت ما تا روز جزاء بر تو محقق و حتمی گردید.

۳۷۶

جاه و ریاست طلبی او را وادار بمخالفت خدا و متابعت شیطان نمود، جایگاه او جحیم و جهنم گردید که تمام مفسرین و مورخین شرح حال او را مفصّلاً نگاشته اند؛ حتّی امام فخر رازی هم در ص ۴۶۳ جلد چهارم تفسیر خود از ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد قصّۀ او را نقل نموده. خداوند در آیه ۱۷۵ سوره ۷ (اعراف) به رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر می دهد که:( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ ) .(۱)

برصیصای عابد

دیگری برصیصای عابد بود که در اول امر بقدری در عبادت جدّیت نمود که مستجاب الدّعوه گردید عند الامتحان عاقبت بشرّ شد، فریب شیطان را خورده، با دختری زنا نمود تمام زحمات خود را بباد داده بچوبه دار آویخته کافر از دنیا رفت. فلذا در آیه ۱۶ سوره ۵۹ (حشر) به قصّه او اشاره می فرماید:( کَمَثَلِ الشَّیْطٰانِ إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اکْفُرْ فَلَمّٰا کَفَرَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ رَبَّ الْعٰالَمِینَ فَکٰانَ عٰاقِبَتَهُمٰا أَنَّهُمٰا فِی النّٰارِ خٰالِدَیْنِ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ الظّٰالِمِینَ ) (۲) .

پس اگر عمل نیکی از آدمی در زمانی صادر شد، دلیل بر عاقبت بخیری او نمی باشد. فلذا در دستور است که در دعا بگویید:اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا .(۳)

علاوه بر اینها، خود می دانید که در نزد علمای معانی و بیان، محقق است که تأکید در کلام، ذکر نمی شود مگر آنکه مخاطب در شک و تردید باشد و یا توهّم خلاف آن را کرده باشد و از تصریح آیۀ شریفه که کلام خود را با جمله اسمیّه و انّ

____________________

۱- (ای پیغمبر) بخوان بر این مردم حکایت آن کس را (که بلعم بن با عوراء باشد) که ما آیات خود را به او عطا کردیم، از آن آیات به عصیان سر پیچید. چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید.(تفسیر رازی،ج۱۵، ص۵۳).

۲- این (منافقان) در مثل مانند شیطان اند که انسان را گفت (یعنی به برصیصای عابد) به خدا کافر شو. پس از آنکه کافر شد، آنگاه بدو گفت: “من از تو بیزارم؛ زیرا که من از عقاب پروردگار می ترسم.” پس عاقبت شیطان و (برصیصای عابد) که به امر او کافر شد، این است که هر دو در آتش دوزخ مخلدند و آن دوزخ جزای ستمکاران است.

۳- پروردگارا عواقب امور ما را نیک قرار بده.

۳۷۷

مشدّده آورده، فساد عقیده طرف ظاهر می گردد که متزلزل و متوهم و در شک و تردید بوده.

شیخ : انصاف دهید! از مثل شمائی سزاوار نبود مثل ابلیس و بلعم باعوراء و برصیصا را در این مورد بیاورید.

داعی : ببخشید! مگر نشنیدید الان عرض کردم که در مثل مناقشه نیست. در مباحثات علمی و مناظرات مذهبی، امثال را برای تقریب اذهان و تثبیت مقاصد می آورند. خدا شاهد است در ذکر شواهد و امثال هیچ گاه قصد اهانتی نداشته، بلکه برای ثبوت نظر و عقیده خود، شواهد و امثالی که در نظر می آید، بزبان جاری می گردد.

شیخ : دلیل در این آیه بر اثبات فضیلت قرینه ای در خود آیۀ کریمه است که می فرماید:( فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ) چون ضمیر سکینه، بر أبی بکر خود دلیل واضح است بر شرافت و فضیلت او بر دیگران و دفع توهّم از امثال شما.

داعی : اشتباه می فرمایید! ضمیر سکینه راجع است برسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نزول سکینه بر آن حضرت بوده نه بر أبی بکر، به قرینه جمله بعدیه که فرموده:( وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا ) و محققا مؤیّد بجنود حق رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نه أبی بکر.

شیخ : مسلّم است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤید بجنود حق بوده، ولی أبی بکر هم در مصاحبت آن حضرت بی نصیب نبوده.

نزول سکینه بر رسول خدا بوده

داعی : اگر هر دو مصاحب مشمول الطاف و مراحم الهیه بودند، بایستی علی القاعده ضمائر تثنیه در تمام جملات آیۀ شریفه آمده باشد و حال آنکه تمام ضمائر را قبلاً و بعداً مفرد آورده تا اثبات مقام شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردد و معلوم آید که آنچه نزول رحمت و مرحمت از جانب پروردگار می شود، به شخص آن حضرت می باشد و اگر به طفیل آن حضرت بر دیگران هم نازل آید، اسم برده می شود. فلذا در نزول سکینه و رحمت هم در این آیه و سایر آیات فقط پیغمبر را مورد عنایت قرار داده.

شیخ : رسول خدا مستغنی از نزول سکینه بوده و احتیاجی بدان نداشته

۳۷۸

و سکینه هرگز از او مفارقت نمی نموده، پس نزول سکینه مخصوص أبی بکر بوده.

داعی : چرا بی لطفی می کنید و وقت مجلس را بتکرار مطالب می گیرید؟ بچه دلیل می گوئید که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستغنی از نزول سکینه بوده و حال آنکه أحدی از آحاد خلایق از پیغمبر و امّت امام و مأموم از الطاف و رحمات حق تعالی مستغنی نمی باشند، مگر فراموش نموده اید آیه ۲۶ سورۀ ۹(توبه)را که در قصّه حنین می فرماید:( ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ) (۱) و نیز در آیه ۲۶ سوره ۴۸ (فتح)مثل همین آیه شریفه را آورده.

همین طوری که در این آیه بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره بمؤمنین نموده، در آیه غارهم اگر ابی بکر جزء مؤمنینی بود که باید مشمول سکینه و آرامش قرار گیرد بایستی یا ضمیر تثنیه آورده و یا علی حده بنام او اشاره نموده باشد.

این قضیه بقدری واضح است که علمای منصف خودتان هم اقرار دارند که ضمیر سکینه مربوط به ابی بکر نبوده.

خوبست آقایان کتابنقض العثمانیه تألیف شیخ أبو جعفر محمّد بن عبد اللّه اسکافی را که از اکابر علماء و شیوخ معتزله می باشد، مطالعه نمایید، ببینید آن مرد عالم منصف در جواب لاطائلات ابو عثمان جاحظ چگونه حق را آشکار نموده؛ چنانچه ابن أبی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (۲) بعض از آن جواب ها را نقل نموده است.

علاوه بر اینها، در خود آیه جمله ایست که کاملاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد و آن جمله ایست که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با بیانلا تحزن أبی بکر را منع از حزن و اندوه نموده، از این جمله معلوم می گردد که ابی بکر در آن حال محزون بوده. آیا این حزن أبی بکر عمل خوبی بوده یا عمل بد. اگر عمل نیکی بوده قطعاً پیغمبر کسی را از عمل نیک و طاعت حق منع نمی کند و اگر عمل بد و عصیان بوده، پس

____________________

۱- آنگاه خدای قادر مطلق سکینه و وقار خود را(یعنی شکوه و سطوت و جلال ربانی) بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود.

۲- شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۱۵۰.

۳۷۹

شرافتی برای صاحب این عمل نمی باشد که مشمول رحمت حق و محل نزول سکینه قرار گیرد، بلکه شرافت و فضیلت فقط برای مؤمنین و اولیاء اللّه و دوستان خدا می باشد.

و از برای اولیاء اللّه علائمی می باشد که أهمّ از همه آنها، بنابر آنچه در قرآن مجید است، آنکه در پیش آمدهای روزگار، ابداً ترس و حزن و غم و اندوهی پیدا نکنند، بلکه صبر و توانائی پیشه کنند چنانچه در آیه ۶۳ سوره ۱۰(یونس)می فرماید:( أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (۱) .

(صحبت که به اینجا رسید، آقایان به ساعت ها متوجه شده، گفتند: “شب از نصف خیلی گذشته،” جناب نوّاب گفتند: “هنوز بیان قبله صاحب در اطراف آیه تمام نشده و نتیجه ای بدست ما نیامده،” آقایان گفتند: “مقتضی نیست بیش از این اسباب مزاحمت شویم. بقیه صحبتها بماند برای فردا شب چون شب.” عید مبعث و بزرگترین اعیاد اسلامی بود شربت و شیرینی مفصّلی به مجلس آمد با مسرت و شادی مجلس خاتمه پیدا نمود.)

۳۸۰

جلسه ششم

لیله چهارشنبه 28 رجب 1345

۳۸۱
۳۸۲

جلسه ششم

لیله چهارشنبه 28 رجب 1345

(قبل از غروب، جناب غلام امامین که از تجار محترم اهل تسنّن و مرد شریف و متینی هستند و از شب اول، حاضر مجلس بودند، تشریف آوردند خیلی متواضع و خون گرم، شرح مبسوطی بیان نمودند که خلاصه اش این بود که زود آمدم و مزاحم شدم که خاطر شما را مسبوق نمایم که عدّه ای از ما را کاملاً مجذوب بیانات مستدلّ خود نموده اید و دلها کاملاً نرم گردیده حرفهای نشنیدنی شنیده شد. دیگران روی اصل تقیّه خودداری از گفتن می نمودند، ما هم بکلّی از همه جا بی خبر، ولی شما بحمد اللّه با شجاعت و شهامت، پرده ها را بالا زدید و در لفافۀ ادب، ما را بحقایق آشنا نمودید. شب گذشته که از اینجا رفتیم، مدتی در راه، آقایان علماء مورد حملات ما واقع شدند و سخنان خارج از نزاکت هم ردّ و بدل شد. ما بزحمتی میانه را گرفتیم دودستگی عجیبی بین خودمان به میان آمده، امشب آقایان از دست ما خیلی عصبانی هستند. موقع نماز که شد نماز مغرب و عشا را به ما اقتدا نمودند و مانند ما اداء فریضه نمودند کم کم آقایان تشریف آوردند. پس از تعارفات معموله و صرف چای و ابراز علاقۀ زیاده از حد از طرف جناب نواب عبد القیّوم خان، صحبت شروع شد.

نوّاب : قبله صاحب! میل داریم فرموده های دیشب را خاتمه دهید که مطلب ناقص نماند؛ چون همه انتظار خاتمه امر و معنای حقیقی آیه را داریم.

داعی : چنانکه آقایان میل داشته باشند(اشاره بآقایان علماء)و اجازه بدهند.

حافظ : (با عصبانیّت) چه مانعی دارد، اگر تتمه ای دارد بفرمائید برای استماع حاضریم.

داعی : شب گذشته دلایل ادبی را بر ردّ قول قائلین باینکه این آیه شریفه

۳۸۳

را در طریقه خلافت خلفاء راشدین ذکر نموده اند، بیان نمودیم. اینک می خواهیم از راه دیگر مطالب را مورد بحث قرار دهیم تا کشف حجب گردیده، حقیقت آشکار شود.

جناب شیخ عبد السّلام سلمه اللّه تعالی شب گذشته فرمودند: صفات چهارگانه در این آیه می رساند که آیه درباره خلفای اربعه و ترتیب خلافت وارد شده. اوّلاً از طرف مفسّرین بزرگ فریقین در شأن نزول این آیه شریفه چنین بیانی نشده.

ثانیاً خود بهتر می دانید که هر صفتی وقتی به تمام معنی با موصوف مطابقه نماید، مورد عنایت است و اگر صفتی با موصوف مطابقه ننماید مصداق حقیقت واقع نخواهد شد.

اگر بدون حبّ و بغض و بدیدۀ انصاف بنگریم و تحقیق نماییم، می بینیم که واجد صفات مندرجه در آیه مبارکه در تمام امّت فقط مولانا أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه بوده و أبداً این صفات با موصوف علیهم که جناب شیخ بیان نمودند، مطابقت نمی نماید.

حافظ : این همه آیات قرآنی را درباره علی کرم اللّه وجهه نقل نمودید مکفی نبوده که این آیۀ را هم می خواهید بزور سحر بیان درباره علی جاری نمایید. بفرمایید ببینیم چگونه با خلافت خلفای راشدین مطابقت نمی کند.

سیصد آیه در شأن علیعليه‌السلام

داعی : اینکه فرمودید: آیات قرآنی را ما در شأن مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام وارد نمودیم، خلط مبحث عجیبی نمودید مگر چشم بندی هم می شود. در تمام تفاسیر بزرگ و کتب معتبره خودتان، آیات کثیره ای از قرآن مجید را که در شأن مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام نازل شده نقل نموده اند، نه اختصاص به ما داشته باشد.

آیا حافظ ابو نعیم اصفهانی ما نزل من القرآن فی علی و حافظ ابو بکر شیرازی نزول القرآن فی علی را که استقلالاً نوشته اند، شیعه بوده اند؟ آیا سایر مفسرین بزرگ مانند امام ثعلبی و جلال الدین سیوطی و طبری و امام فخر رازی و أکابر علمائی مانند ابن کثیر و مسلم و حاکم و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و ابی داود و احمد بن حنبل و غیرهم حتّی ابن حجر متعصّب در صواعق آیات قرآنیه ای را که در

۳۸۴

شأن آن حضرت نازل گردیده، ضبط نموده اند، شیعه بودند؟ بعضی از علماء مانند طبرانی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 62کفایة الطالب (1) مسندا از ابن عباس و محدث شام درتاریخ کبیر (2) خود و دیگران که تا سیصد آیه از قرآن را درباره آن حضرت ثبت نموده اند شیعه بوده اند یا از اکابر علماء و پیشوایان شما بوده اند.

خوب است آقایان قدری با تأمل و تفکّر بیان نمائید تا موجب ندامت و پشیمانی نگردد!

ما در اثبات مقام مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام احتیاجی بجعل و وضع نداریم که بزور آیه ای را درباره آن حضرت نقل نمائیم مقام آن حضرت کالشّمس فی رایعه النهار ظاهر و هویدا است.آفتاب درخشنده است خورشید زیر ابر نمی ماند.

امام محمّد بن ادریس شافعی گوید:

“من تعجّب می کنم از حال علیعليه‌السلام چه آنکه دشمنان آن حضرت (از امویها و نواصب و خوارج) از بغض و کینه فضایل آن حضرت را نقل نمی کنند؛ دوستان علی هم از ترس و تقیّه خودداری از ذکر مناقب می نمایند، مع ذلک تمام کتابها پر است از فضائل و مناقب آن حضرت که نقل تمام مجالس است.”

و اما موضوع این آیه، بنای سحرآمیزی نداریم، بلکه حقایقی را بیان می نماییم. استدلال هم بکتب معتبره خودتان نموده و می نماییم.

ملاحظه می فرمائید تاکنون استشهاد باخبار شیعه ننموده ام، بعدها هم ان شاء اللّه نخواهم نمود. مکرّر داعی در منابر و مجالس گفته ام که اگر تمام کتب شیعه را از میان ببرند، از روی کتب معتبره اکابر علماء عامّه اثبات مقام ولایت و خلافت و اولویّت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام را بهتر می نمائیم.

و امّا در این آیه شریفه هم قول داعی تنها نیست که شما را در سحر بیان قرار دهم بلکه علماء خودتان تصدیق این معنا را دارند. خوب بخواطر دارم فقیه و مفتی عراقین محدث شام محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 23 کفایت الطالب(3)

____________________

1- کفایة الطالب، ص229.

2- تاریخ کبیر، ج4، ص290 و ج13، ص205.

3- کفایة الطالب، باب23، ص122.

۳۸۵

ضمن نقل حدیث تشبیه که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را شبیه أنبیاء قرار داده، گوید: “اینکه علی را شبیه به نوح در حکم و حکمت قرار داده، برای اینست که انهعليه‌السلام :کان شدیدا علی الکافرین رؤفا بالمؤمنین کما وصفه اللّه تعالی ( وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) ؛

یعنی بدرستی که علیعليه‌السلام بر کفار شدید العمل و بر مؤمنین رؤف و مهربان بود؛ هم چنانکه خدا در قرآن او را وصف نموده باین آیه که علی چون همیشه با پیغمبر بوده، بر کفّار شدید العمل و بر مؤمنین رئوف بوده.”

و أمّا اینکه جناب شیخ فرمودند:( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) دربارۀ أبی بکر است، بدلیل آنکه چند روزی در غار خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است (و حال آنکه دیشب گذشته عرض کردم که علماء خودتان نوشته اند بنحو تصادف و برای جلوگیری از پیش آمدهائی او را با خود بردند) بر فرض تسلیم که بگوئیم مخصوصاً حضرت او را با خود بردند، آیا چنین مسافری که چند روزی در مسافرت با آن حضرت بوده، مقامش برابری می کند با کسی که از اوایل عمر با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در تحت تعلیم و تربیت آن حضرت بوده؟

اگر با دیدۀ انصاف و حقیقت توجه نمایید، خواهید تصدیق نمود که مولانا علیعليه‌السلام در این خصیصه اولی از أبی بکر و تمام مسلمین است که مشمول این آیه واقع شود؛ زیرا از حین طفولیّت با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در تحت تربیت آن حضرت نموّ نموده، مخصوصاً از اوّل بعثت جز علیعليه‌السلام دیگری با آن حضرت نبوده. روزی علی با پیغمبر بود که أبی بکر و عمر و عثمان و ابو سفیان و معاویه و تمام مسلمین منحرف از دین توحید و غرق در بت پرستی بودند.

علیعليه‌السلام اول مؤمن برسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود

چنانکه اکابر علماء شما مانند بخاری و مسلم در صحیحین خود و امام احمد حنبل درمسند (1) و ابن عبد البر دراستیعاب (2) و امام ابو عبد الرحمن نسائی در

____________________

1- مسند احمد،ج4، ص368.

2- استیعاب، ج3، ص1095 و ج3، ص1095.

۳۸۶

خصائص العلوی (1) و سبط ابن جوزی درتذکره (2) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (3) از ترمذی و مسلم و محمّد بن طلحه شافعی در فصل اولمطالب السؤول (4) و ابن ابی الحدید در سیمشرح نهج البلاغه (5) و ترمذی درجامع (6) و حموینی درفرائد (7) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (8) حتّی ابن حجر متعصّب درصواعق (9) و دیگران از فحول اعلام شما با مختصر کم و زیادی در الفاظ از انس بن مالک و دیگران نقل نموده اند:بعث النبیّ فی یوم الاثنین و آمن علیّ یوم الثلاث (10) .

و نیز آورده اند که:بعث النبیّ فی یوم الاثنین و صلّی علیّ معه یوم الثلاث (11) انّه اوّل من آمن برسول اللّه من الذکور (12) .

و نیز طبری درتاریخ (13) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (14) و ترمذی درجامع (15) و امام احمد درمسند (16) و ابن اثیر درکامل (17) و حاکم نیشابوری درمستدرک (18) و

____________________

1- خصائص العلوی، ص44-42.

2- تذکرة الخواص، ص64.

3- ینابیع المودة، حدیث اول، ج2، ص147؛ حدیث، ج1، ص189؛ حدیث سوم، ج2، ص145.

4- مطالب السؤول، ص52.

5- شرح نهج البلاغه، حدیث اول، ج13، ص224؛ حدیث سوم، ج4، ص119؛ حدیث سوم، ج4 فصل 119.

6- جامع (ترمذی)، ج2، ص214.

7- فرائد حموینی، ج1ف ص130.

8- مودة القربی، ص22.

9- صواعق المحرقة، ص134.

10- پیغمبر روز دوشنبه مبعوث برسالت شد و علی در روز سه شنبه ایمان آورد.

11- پیغمبر روز دوشنبه مبعوث شد و روز سه شنبه علی با او نماز گذارد.

12- علی اول مردی بود که ایمان آورد برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

13- تاریخ طبری، ج2، ص55.

14- شرح نهج البلاغه، ج4 ،ص119-120.

15- جامع الاصول، ج2، ص215.

16- مسند احمد، حدیث اول، ج4، ص370.

17- کامل ابن اثیر، ج2، ص57؛ ج2، ص57.

18- مستدرک، ج3، ص183؛ ج3، ص122.

۳۸۷

محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 25کفایت الطالب (1) باسناد خود از ابن عباس روایت نموده اند که:اول من صلّی علیّ ؛ یعنی اول کسی که(در اسلام) نماز گذارد علیعليه‌السلام بود؛ و از زید بن ارقم وارد است کهاوّل من اسلم مع رسول اللّه علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام ؛(2) و از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ شما بسی بسیار است که برای نمونه کافی می باشد.

تربیت نمودن پیغمبر علی را از طفولیت

مخصوصاً لازم است توجه نمایید به آنچه را که فقیه دانشمند خودتان نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمّه (3) فصل تربیته النبی و محمّد بن طلحه شافعی در ص 11 فصل اولمطالب السؤول (4) و دیگران نقل نموده اند: سالی که در مکّه معظّمه قحطی شد روزی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که هنوز بر حسب ظاهر مبعوث به رسالت نشده بود، به عبّاس عمّ اکرم خود فرمود:

“ برادرت ابو طالب کثیر العیال است و روزگار هم سخت و دشوار است برویم هر کدام ما تقاضا کنیم یک نفر از اولادهای او را قبول کنیم بکفالت تا بار عمّ عزیزم سبک شود.”

عباس قبول کرد به اتّفاق، بملاقات جناب ابو طالب رفتند و علّت آمدن خود را بیان نمودند، جناب ابو طالب موافقت فرمود عباس، جعفر طیار را به عهده گرفت و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را عهده دار شد. آنگاه مالکی باین عبارت گوید:

فلم یزل علیّ مع رسول اللّه حتّی بعث اللّه عزّ و جلّ محمّدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نبیّا فاتبعه علیّعليه‌السلام و آمن به و صدّقه و کان عمره اذ ذاک فی السنه الثالثه عشر من عمره لم یبلغ الحلم و انّه اوّل من اسلم و آمن برسول اللّه من الذکور بعد خدیجه(5) .

____________________

1- کفایة الطالب، ص125، باب25.

2- اول کسی که اسلام آورد به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی بن ابی طالب بود.

3- فصول المهمه، ج1، ص186.

4- مطالب السؤول، ص52-53.

5- پیوسته علی با پیغمبر بود تا خدا آن حضرت را مبعوث به رسالت نمود. پس علی ایمان آورد و متابعت نمود پیغمبر را و تصدیق کرد او را در حالتی که از عمرش سیزده سال گذشته و بحد بلوغ نرسیده بود و او اول کسی بود که اسلام و ایمان آورد بآن حضرت از مردان بعد از خدیجه.

۳۸۸

سبقت علیعليه‌السلام در اسلام

آنگاه مالکی در همان فصل، نقل قول امام ثعلبی را می نماید که در تفسیر(1) آیه 100 سوره 9(توبه):( وَ السّٰابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهٰاجِرِینَ وَ الْأَنْصٰارِ ) (2) چنین آورده که ابن عبّاس و جابر ابن عبد اللّه انصاری و زید بن ارقم و محمّد بن منکدر و ربیعه المرائی گویند: اوّل کسی که ایمان آورد بعد از خدیجه برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده، آنگاه گوید: علی کرم اللّه وجهه اشاره باین معنی نموده در اشعار خودش که ثقات از علماء از قول او نقل نموده اند که فرمود:

محمّد النبی اخی و صنوی

و حمزه سیّد الشهداء عمّی

و بنت محمّد سکنی و عرسی

منوط لحمها بدمی و لحمی

و سبطا احمد ولدای منها

فأیکم له سهم کسهمی

سبقتکم الی الاسلام طفلا

صغیرا ما بلغت اوان حلمی

و اوجب لی ولایته علیکم

رسول اللّه یوم غدیر خم

فویل ثم ویل ثم ویل

لمن یلقی الا له غدا بظلمی(3)

و محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(4) ضمن فصل اول از باب اول و أکابر مورخین و محدثین علماء خودتان نقل نموده اند که این اشعار را آن حضرت در جواب معاویه نوشت، موقعی که در نامۀ خود بآن حضرت مفاخره نموده که پدرم در جاهلیّت سیّد القوم بود و در اسلام پادشاهی نمود و من خال المؤمنین

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص83.

2- آنان که در صدر اسلام سبقت بایمان گرفتند از مهاجر و انصار.

3- محمد رسول اللّه، برادر و پسر عموی من است و حمزه سید الشهداء، عم من است و فاطمه دختر پیغمبر، همسر من است و دو دخترزادگان پیغمبر، فرزندان من از فاطمه اند. پس کدامیک از شما چنین قسمتی مانند من دارید: اسبق از همه اسلام آوردم، در حالتی که طفل بودم قبل از اینکه بحد بلوغ برسم و واجب نمود پیغمبر برای من ولایت خود را بر شما روز غدیر خم. آنگاه سه مرتبه فرمود: وای بر کسی که ملاقات کند خدا را روز قیامت در حالتی که بمن ظلم نموده باشد.

4- مطالب السؤول، ص53.

۳۸۹

و کاتب الوحی و صاحب فضائل هستم.

حضرت بعد از مطالعه نامه فرمود: أبا الفضائل یفخر علیّ ابن آکله الاکباد؛ یعنی آیا به فضائل فخریه می کند پسر خورنده جگرها؟ (یعنی هند مادر معاویه که جگر حمزه سید الشهداء را در احد برای او آوردند و در دهان جوید). آنگاه اشعار مذکوره را برای او نوشت و در آن اشاره بغدیر خم نموده و اثبات می نماید که او است امام و خلیفه و اولی بتصرف در امور مسلمانان بعد از رسول خدا و بامر آن حضرت و معاویه با جدّیتی که به مخالفت آن حضرت داشت، نتوانست در این مفاخرات تکذیب آن حضرت را بنماید. و نیز حاکم ابو القاسم حسکانی که از فحول اعلام و محل وثوق علمای شما است در ذیل همین آیه مذکوره، از عبد الرحمن بن عوف نقل می نماید که ده نفر از قریش ایمان آوردند اول آنها علی بن أبی طالبعليه‌السلام بود.

و از انس بن مالک روایت می نمایند، اکابر علماء شما مانند احمد بن حنبل در مسند و خطیب خوارزمی در مناقب و سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (1) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

صلّت الملائکه علیّ و علی علیّ سبع سنین و ذلک انّه لم ترفع شهاده ان لا اله الاّ اللّه الی السماء الا منّی و من علیّ(2) .

و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه اخبار بسیاری از طرق روات و علماء خودتان نقل نموده است که علیعليه‌السلام از همۀ مسلمین اسبق در اسلام و ایمان بوده و در آخر همۀ اخبار و اختلاف اقوال گوید:

فدلّ مجموع ما ذکرناه انّ علیّاعليه‌السلام اوّل الناس اسلاما و انّ المخالف فی ذلک شاذّ و الشذّ لا یعتدّ به(3) .

و امام ابو عبد الرحمن نسائی که یکی از ائمه صحاح ستّه است، شش حدیث اولخصائص العلوی را در این موضوع آورده و تصدیق نموده که اول کسی که ایمان آورد برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نماز گذارد با آن حضرت علیعليه‌السلام بود.

____________________

1- ینابیع المودة ، ج1، ص194.

2- (هفت سال ملائکه بر من و بر علی صلوات فرستادند؛ زیرا که در این مدت کلمه شهادت از احدی بآسمان بر نخواست مگر از من و علی.)

3- مجموع از آنچه ذکر نمودیم دلالت دارد بر آنکه علیعليه‌السلام اول از همه اسلام آورد و مخالفین در این امر شاذ و کم اند و بقول شاذ اعتنائی نیست.

۳۹۰

و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 12ینابیع المودّه (1) 31 خبر ازترمذی (2) وحموینی (3) وابن ماجه (4) واحمد حنبل (5) وحافظ (6) ابو نعیم وامام ثعلبی (7) وابن مغازلی (8) وابو المؤید خوارزمی (9) ودیلمی (10) به مضامین مختلفه نقل نموده است که خلاصه و نتیجه همه آنها آنکه، علیعليه‌السلام اسبق از همه امت اسلام ایمان آورد،و حتّی ابن حجر مکی متعصّب در فصل دوم ازصواعق (11) اخباری به همین مضامین نقل نموده که سلیمان بلخی هم درینابیع (12) بعض از آن اخبار را از او نقل نموده و در آخر باب 12 ینابیع خبر پربرکتی از مناقب به اسناد خودش از ابی الزبیر مکّی از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل نموده با اجازه آقایان این خبر را بخوانم تا حجّه تمام گردد که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

انّ اللّه تبارک و تعالی اصطفانی و اختارنی و جعلنی رسولا و انزل علیّ سیّد الکتب فقلت الهی و سیّدی انّک ارسلت موسی الی فرعون فسئلک ان تجعل معه اخاه هارون وزیرا یشدّ به عضده و یصدّق به قوله و انّی أسألک یا سیّدی و الهی ان تجعل لی من اهلی وزیرا تشدّ به عضدی فاجعل لی علیّا وزیرا و اخا و اجعل الشجاعه فی قلبه و البسه الهیبه علی عدوه و هو اوّل من آمن بی و صدّقنی و اوّل من وحّد اللّه معی و انّی سألت ذلک ربّی عزّ و جلّ فاعطانیه فهو سیّد الاوصیاء اللّحوق به سعاده و الموت فی طاعته شهاده و اسمه فی التوریه مقرون الی اسمی و زوجته صدّیقه الکبری ابنتی و ابناه سیّدا شباب اهل الجنّه ابنای و هو و هما و الائمّه من بعدهم حجج اللّه علی خلقه بعد النّبیّین و هم ابواب العلم فی امّتی من تبعهم نجی من النّار و من

____________________

1- ینبیع المودة، ج1، ص197-198.

2- سنن ترمذی، ج5، ص304.

3- فرائد السمطین، ج1، ص139-140.

4- سنن ابن ماجه، ج1، ص73.

5- مسند احمد، ج4، ص370.

6- مناقب (حافظ)، ص13.

7- تفسیر ثعلبی، ج5، ص84.

8- مناقب( ابن مغازلی)، ص320، صح365.

9- مناقب (خوارزمی)، ص52، ح17.

10- ارشاد( دیلمی)، ج2، ص20.

11- صواعق المحرقه، ص120-127.

12- ینابیع المودة، ج1، ص197، ح28.

۳۹۱

اقتدی بهم هدی الی صراط مستقیم لم یهب اللّه محبتهم لعبد الاّ ادخله اللّه الجنّه انتهی(1) . ( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .(2)

و اگر بخواهم تمام اخباری را که فقط از طریق روات و أکابر علماء خودتان در این باب رسیده، بدون استناد به کتب شیعه ذکر نمایم، تمام وقت شب گرفته می شود. گمان می کنم برای نمونه کافی باشد آنچه عرض کردم، تا آقایان بدانید که علیعليه‌السلام آن کس است که از اول با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده پس اولی و أحق است که آن بزرگوار را مشمول( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) بدانیم، نه آن کس را که چند شبی در مسافرت غار با پیغمبر بوده.

اشکال در ایمان علیعليه‌السلام چون طفل بوده و جواب آن

حافظ : این مطلب ثابت است و احدی انکار این معنی را ننموده که علی کرم اللّه وجهه اسبق از همه امّت در اسلام بوده ولی نکتۀ قابل اسبق از همه امّت در اسلام بوده، ولی نکتۀ قابل توجه آنست که این سبقت دلیل بر فضیلت و شرافت علی کرم اللّه وجهه بر دیگران از صحابه

____________________

1- “خداوند متعال برگزید و اختیار نمود مرا (از میان خلق) و قرار داد مرا پیغمبر و نازل گردانید بر من بهترین کتابها را. پس من عرض کردم الهی و سیدی، موسی را فرستادی بسوی فرعون پس درخواست نمود از تو اینکه برادرش هارون را وزیر او قرار دهی و محکم نمائی بوجود او بازوی او را و تصدیق نمایند بوسیله او دعوت او را، اینک من از تو درخواست می نمایم که از اهل من قرار دهی برای من وزیری که بوجود او محکم گردد بازوی من. پس قرار بده برای من علی را به مقام وزارت و اخوت، و شجاعت را در قلب او قرار بده و هیبتی باو مرحمت نما در مقابل دشمنانش؛و علی اول کسیست که ایمان بمن آورد و تصدیق مرا نمود و اول کسیست که با من خدا را بوحدانیت یاد نمود.”آنگاه فرمود: “من این سؤالی را که از پروردگار نمودم، به من عطا نمود (یعنی علی را وزیر و برادر من قرار داد). پس علی آقای اوصیاء می باشد ملحق شدن باو سعادت و مردن در اطاعت او شهادت است اسم او با اسم من در توریه می باشد و همسر او صدیقه کبری دختر من است و دو پسر او که دو سید جوانان اهل بهشت اند، فرزندان من اند و علی و حسن و حسین و امامان بعد از آنها حجتهای خدا بر خلق اند بعد از انبیاء و آنها هستند ابواب علم در امت من هر کس آنها را متابعت و پیروی نماید، از آتش نجات یابد و هر کس به آنها اقتدا نماید، هدایت یابد براه راست عطا ننموده خدا محبت آنها را ببنده ای مگر آنکه آنها را داخل بهشت می نماید.(پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت و بینائی).

2- پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت و بینایی.

۳۹۲

نمی باشد.گرچه صحیح است که خلفای معظّم أبو بکر و عمر و عثمان رضی اللّه عنهم مدتی بعد از علی کرم اللّه وجهه ایمان آوردند، ولی ایمان آنها با ایمان علی فرق داشت و قطعا ایمان آنها از ایمان علی افضل بوده، بدلیل آنکه علی طفلی نابالغ و آنها شیخی کبیر و با عقل کامل بودند.

بدیهی است ایمان پیر ورزیده و جهان دیده و صاحب عقل کامل، از ایمان طفلی نو رسیده و نابالغ، افضل و بالاتر است؛ به علاوه، ایمان علی تقلیدی و از آنها تحقیقی بوده؛ قطعاً ایمان تحقیقی از ایمان تقلیدی افضل است؛ چون قطعاً بچه نابالغ و غیر مکلّف ایمان نمی آورد مگر روی تقلید و علی بچه دوازده سیزده ساله تکلیفی بر او نبوده و حتماً تقلیداً ایمان آورده است.

داعی : باعث تعجب است این نوع مذاکرات از مثل شما دانشمندان قوم! متحیرم این نوع گفتار شما را حمل بر چه بنمایم بگویم، عناداً لجاجت می فرمایید که قلبم راضی نمی شود بعالمی چنین نسبتی بدهم مگر بگویم بدون فکر و تأمل تبعا للاسلاف صحبت می فرمایید؛ یعنی شما تقلیداً (از خوارج و نواصب بتحریک امویها) حرف می زنید و تحقیقی در گفتار ندارید.

از شما سؤال می نمایم که آیا ایمان علیعليه‌السلام در عالم طفولیت بمیل و اراده خودش بوده یا بدعوت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده؟

حافظ : اولاً جناب عالی از طرز صحبت چرا متأثر می شوید؟ شبهه و اشکال در دل خلجان می کند. باید مورد مذاکره قرار گیرد تا کشف حقایق شود.

و امّا ثانیاً جواب شما مسلّم است که به دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام ایمان آورد نه به میل و اراده خود.

داعی : آیا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که علیعليه‌السلام را دعوت باسلام نمود، می دانست که تکلیفی بر طفل قبل از بلوغ نیست یا نمی دانست. اگر بگویید نمی دانست، نسبت جهل به آن حضرت داده اید و اگر می دانست طفل صبی را تکلیفی در دین نمی باشد، مع ذلک او را دعوت کرد، کار لغو و عبث و بی جایی کرده. بدیهی است نسبت لغو و عبث به رسول اللّه محققاً کفر است؛ چه آنکه پیغمبر معرّا و مبرّای از لغو و عبث است؛ خصوصاً خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ زیرا که خداوند در آیه 3 سوره 53(النجم) درباره آن حضرت می فرماید:

۳۹۳

( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) (1) .

ایمان علیعليه‌السلام در کوچکی دلیل بر وفور عقل و فضل او می باشد

پس قطعاً آن حضرت علی را قابل و لایق و آماده دعوت می دانسته و دعوت نموده، چه آنکه عمل لغو از آن حضرت صادر نمی گردد. علاوه بر این معنا، صفر سن منافی کمال عقل نمی باشد، بلوغ دلیل وجوب تکلیف نیست، بلکه بلوغ در احکام شرعیه مراعات می شود نه در امور عقلیه و ایمان أمری از امور عقلیه می باشد نه تکلیف شرعی؛ پس ایمان علی فی الصغر من فضائله؛ ایمان علی در کوچکی از فضایل آن حضرت می باشد؛ کما آنکه درباره حضرت عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام و بچه تازه به دنیا آمده خداوند در آیه 31 سوره 19 (مریم) خبر می دهد که گفت:( إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِینَبِیًّا ) (1) و درباره حضرت یحییعليه‌السلام در آیه 13 همان سوره فرماید:( وَ آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ) (2) .

سید اسماعیل حمیری یمنی که از شعراء معروف اواسط قرن دوم هجری متوفی سال 179 بوده، در اشعاری که در مدح آن حضرت سروده، به همین جهت اشاره نموده و گفته:

وصی محمد و ابو بنیه

و وارثه و فارسه الوقیا

و قد اوتی الهدی و الحکم طفلا

کیحیی یوم اوتیه صبیا(3)

فضل و مقامی را که پروردگار عطا نماید نیازمند برسیدن بلوغ سنّ نیست، بلکه رشد عقلی و صلاحیت مورد، در اثر طینت پاک است که خداوند عالم السرّ و الخفیّات فقط بآن دانا و خبیر است؛ و لذا یحیی در طفولیت و عیسی در مهد به نبوّت، و علی در دوازده یا سیزده سالگی به ولایت مطلقه برسد، مورد هیچ گونه

____________________

1- رسول خدا به هوای نفسی سخن نمی گوید، آن چه می گوید از روی وحی است که به او رسیده.

2- به درستی که من بنده خاص خدایم و کتاب آسمانی و شرف نبوت مرا عطا فرموده.

3- و یحیی را در سن کودکی مقام نبوت بخشیدیم.

4- همچنان که یحیی در طفولیت و بچه گی واجد مقام نبوت گردیده علیعليه‌السلام هم که وصی و وارث پیغمبر و پدر فرزندان آن حضرت بود صاحب حکم ولایت و هادی خلق در حال طفولیت گردید.(دیوان السید الحمیری، ص217، قافیة الیاء).

۳۹۴

تعجبی نخواهد بود.

بیشتر تعجب داعی از این گفتار شما که اسباب تأثر شد آن بود که این نوع از گفتار و اشکالات از نواصب و خوارج و پیروان معاندین در تحت تحریکات امویها می باشد که بایمان علیعليه‌السلام خورده گیرند و گویند ایمان او از روی معرفت و یقین نبوده، بلکه بر وجه تلقین و تقلید بوده است.

اوّلاً موثقین از أکابر علماء شما همه اعتراف باین فضیلت دارند و اگر ایمان در کودکی برای آن حضرت فضل و فخری نبوده، پس آن همه فخر و مباهاتی که آن حضرت در مقابل صحابه نمودند برای چه بوده.

چنانچه عرض کردم اکابر علماء شما مانند محمّد بن طلحه شافعی(1) و ابن صباغ مالکی(2) و ابن أبی الحدید(3) و دیگران اشعار آن حضرت را نقل نموده اند که ضمنا فرمود:

سبقتکم الی الاسلام طفلا

صغیرا ما بلغت اوان حلمی

و اگر ایمان آن حضرت در کودکی فضل و شرفی نبوده، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن بزرگوار را به این فضل و خصیصه تخصیص نمی داد و آن حضرت خود فخر و مباهات باین معنی نمی نمود چنانچه سلیمان بلخی حنفی در ص 202 ینابیع المودة(4) ضمن باب 56 از ذخایر العقبی امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب نقل می نماید که گفت:

من و ابو بکر و ابو عبیدۀ جراح و جماعتی خدمت رسول خدا بودیم که دست مبارک بر شانه علی زد و فرمود یا علی انت اوّل المؤمنین ایمانا و اولهم اسلاما و انت منّی بمنزله هارون من موسی.

و نیز امام احمد بن حنبل در مسند(5) نقل می نماید از ابن عباس(حبر امت)که گفت:

____________________

1- نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص61.

2- فصول المهمه، ج1، ص187.

3- شرح نهج البلاغه، ج4، ص122.

4- ینابیع المودة، ج2ف ص146.

5- مسند احمد، ج1، ص173.

۳۹۵

من و ابو بکر و ابو عبیده بن جراح و جمعی دیگر از صحابه خدمت پیغمبر بودیم که دست مبارک بر کتف علی بن أبی طالب زد و فرمود انت اوّل المسلمین اسلاما و انت اوّل المؤمنین ایمانا و انت منّی بمنزله هارون من موسی کذب یا علی من زعم انه یحبّنی و یبغضک(1) .

و ابن صباغ مالکی در فصول المهمّه(2) مثل همین خبر را از کتاب خصائص از ابن عباس و نیز امام ابو عبد الرّحمن نسائی در خصائص العلوی(3) نقل می کنند که گفت:

از عمر بن الخطّاب (خلیفه ثانی) شنیدم که گفت: علی را یاد نکنید مگر به خیر؛ زیرا که از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم فرمود: در علی سه خصلت است من که عمرم دوست داشتم یکی از آنها برای من باشد؛ چه آنکه هر یک از آنها نزد من دوست تر است از هرچه آفتاب بر او می تابد.

آنگاه گفت: ابی بکر و ابو عبیده و جمعی دیگر از صحابه هم حاضر بودند که آن حضرت دست بر کتف علی گذارد و گفت (آنچه را که عرض کردم) و ابن صباغ این کلمات را زیاده از دیگران نقل نموده که فرمود:من احبّک فقد احبّنی و من احبّنی احبّه اللّه و من احبّه اللّه ادخله الجنّه و من ابغضک فقد ابغضنی و من ابغضنی ابغضه اللّه تعالی و ادخله النار (4) .

پس ایمان علیعليه‌السلام در صغر و کودکی دلیل بر وفور عقل و خرد است و خود فضیلتی است برای آن حضرت کهلم یسبقه احد من المسلمین ؛ احدی از مسلمین بر او سبقت نگرفته است.

____________________

1- تو از حیث اسلام و ایمان اول مسلمین و مؤمنین هستی و تو برای من بمنزله هارونی از موسی. یا علی، دروغ گفت کسی که گمان نمود مرا دوست دارد و تو را دشمن بدارد.

2- فصول المهمه، ج1، ص587.

3- خصائص العلوی، ص50.

4- کسی که تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست دارد، خدا او را دوست می دارد و کسی که خدا او را دوست بدارد، داخل می کند او را ببهشت و کسی که تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن بدارد، خدا او را دشمن داشته و داخل می کند او را به آتش.(فصول المهمه، ج1، ص587).

۳۹۶

طبری در تاریخ(1) خود نقل می نماید از محمّد بن سعد بن ابی وقاص که گفت: “از پدرم سؤال کردم که آیا ابی بکر اول مسلمین است؟” گفت: نه،و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین رجلا ؛ یعنی زیاده از پنجاه نفر پیش از ابی بکر اسلام آوردند و لکن او افضل از ما بود از حیث اسلام و نیز نوشته است عمر بن الخطّاب بعد از چهل و پنج مرد و بیست و یک زن مسلمان شد.و لکن اسبق الناس اسلاما و ایمانا فهو علی بن أبی طالب (2) .

ایمان علیعليه‌السلام از فطرت بوده نه از کفر

علاوه بر آنکه علی اسبق از همه مسلمین ایمان آورد، فضیلت دیگری برای او در این باب می باشد که اهمّ فضائل است و از خصائص مخصوصۀ او می باشد کهاسلامه عن الفطره و اسلامهم عن الکفر (3) .

علی امیر المؤمنین طرفه العینی میل به کفر و شرک ننمود، بر خلاف عموم مسلمین و اصحاب که از کفر و شرک و بت پرستی بیرون آمده، قبول اسلام نمودند (چون آن حضرت قبل از بلوغ بدعوت پیغمبر ایمان آورد)؛ چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل القرآن فی علی (4) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (5) از ابن عباس نقل نموده اند که گفت:و الله ما من عبد آمن باللّه الاّ و قد عبد الصنم الاّ علی بن أبی طالب فانّه آمن باللّه من غیر ان یعبد صنما (6) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 24کفایت الطالب (7) به اسناد خود از

____________________

1- تاریخ طبری، ج2، ص60.

2- و لکن اسبق از همه مردم از حیث اسلام و ایمان علی بن أبی طالب بوده است.(تاریخ الطبری، ج2، ص60).

3- 3) اسلام علی از فطرت و اسلام آنها از کفر بوده است.(جواهر التاریخ، ج3، ص101، با اختلاف الفاظ).

4- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص47.

5- مودة القربی، ص22.

4- سوگند به خدا! ایمان نیاورد احدی از عباد(یعنی از امت)مگر آنکه بر بت ستایش نموده بود مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام که آن حضرت ایمان آورد بخدا و قبول اسلام نمود، بدون آنکه بصنم و بت ستایش کرده باشد.

7- کفایة الطالب، ص124، باب 24.

۳۹۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می نماید که فرمود:سباق الامم ثلاثة لم یشرکوا باللّه طرفة عین علیّ بن أبی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون فهم الصدیقون-حبیب النجار مؤمن آل یاسین و حزقیل مؤمن آل فرعون و علیّ بن أبی طالب و هو افضلهم (1) .

چنانچه درنهج البلاغه (2) است که خود فرموده:فانّی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجره (3) .

و نیز حافظ ابی نعیم اصفهانی و شافعی(4) و دیگران از علمای خودتان مانند ابن ابی الحدید(5) نقل نموده اند:انّ علیّا لم یکفر باللّه طرفه عین ؛(6) و امام احمد حنبل درمسند (7) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (8) نقل نموده اند از ابن عباس که بزمعة بن خارجه گفت:انّه لم یعبد صنما و لم یشرب خمرا و کان اول الناس اسلاما (9) .

شما که می گویید: ایمان شیخین افضل از ایمان علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده، مگر این حدیث شریف را ندیده اید که ابن مغازلی شافعی درفضایل (10) و امام احمد بن حنبل درمسند (11) و خطیب خوارزمی درمناقب (12) و سلیمان بلخی حنفی در

____________________

1- سبقت گیرندگان جمیع امم (در مسابقه ایمان و توحید) سه نفر بودند که شرک به خدا نیاوردند: علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون که ایشانند راست گویان؛ یعنی حبیب نجار مؤمن آل یس و حزقیل و مؤمن آل فرعون و افضل آنها علی بن أبی طالب بود.

2- شرح نهج البلاغه، ج4، ص54.

3- من متولد شدم بر فطرت توحید و پیشی گرفتم بایمان و هجرت با رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ).

4- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص50.

5- شرح نهج البلاغه، ج16، ص28.

6- به درستی که علیعليه‌السلام کافر نشد به خدا چشم بر هم زدنی.

7- مسند احمد، ج1، ص177.

8- ینابیع المودة، ج2، ص386، ح3.

9- علیعليه‌السلام هرگز سجده به بت نکرد و شراب نخورد و اول کسی که از مردم اسلام آورده و تسلیم شد بمقام رسالت او بود.

10- فضایل، ص80.

11- مسند احمد، ج1، ص184.

12- مناقب، ص131، ح146.

۳۹۸

ینابیع (1) و دیگران از اکابر علماء شما از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:لو وزن ایمان علیّ و ایمان امّتی لرجح ایمان علیّ علی ایمان امّتی الی یوم القیمه (2) .

و نیز میر سید علی همدانی در موده هفتم ازمودة القربی (3) و خطیب خوارزمی درمناقب (4) و امام ثعلبی درتفسیر (5) نقل نموده اند از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب که گفت

شهادت می دهم که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود:لو انّ السموات السبّع و الأرضین السبّع و ضعن فی کفّه میزان و وضع ایمان علیّ فی کفّه میزان لرجح ایمان علی (6) .

و عبدی شاعر معروف سفیان بن مصعب کوفی، روی همین اصل ضمن اشعار خود گفته:

اشهد باللّه لقد قال لنا

محمّد و القول منه ما خفی

لو انّ ایمان جمیع الخلق ممّن

سکن الارض و من جلّ السماء

یجعل فی کفّه میزان لکی

یوفی بایمان علی ما وفی(7)

علیعليه‌السلام افضل از جمیع صحابه و امت بود

میر سید علی همدانی عالم عارف فقیه شافعی در کتابمودة القربی (8) اخبار

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص301، ح858.

2- اگر ایمان علی را با ایمان امت من بسنجند، ایمان علی بر ایمان امت من تا روز قیامت راجح خواهد بود.

3- مودة القربی، مودة هفتم، ص23.

4- مناقب خوارزمی، ص131.

5- تفسیر ثعلبی، ج8، ص287.

6- اگر هفت آسمان و زمین را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان علی را در کفه دیگر، هرآینه ایمان علی رجحان و سنگینی می نماید بر آنها.

7- به خدا قسم! شهادت می دهم که محمد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ما بیانی فرمود که برای احدی مخفی نماند که اگر ایمان جمیع خلایق از اهل آسمان و زمین را در کفه ترازو بگذارند و ایمان علیعليه‌السلام را در کفۀ دیگر هرآینه ایمان علی بر همه رجحان پیدا می کند .(دیوان عبدی)

8- مودة القربی، مودة هفتم، ص24.

۳۹۹

بسیاری در این باب نقل نموده که افضلیت علیعليه‌السلام را با دلایل و براهین و احادیث صحیحه ثابت می نماید؛ از جمله در مودة هفتم از ابن عباس(حبر امت) نقل می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:افضل رجال العالمین فی زمانی هذا علی عليه‌السلام (1) .

و عقیدۀ اکثر علمای منصف خودتان بر افضلیت علیعليه‌السلام بوده؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) آورده که کتابی از شیخ معتزله ابو جعفر اسکافی بدستم رسید و در آنجا نوشته بود که مذهب بشر بن معتمر و ابو موسی و جعفر بن مبشر و سایر قدماء علماء بغداد این بود که:انّ افضل المسلمین علیّ بن أبی طالب ثمّ ابنه الحسن ثمّ ابنه الحسین ثمّ حمزه بن عبد المطلب ثمّ جعفر بن أبی طالب... - الخ.(3)

و شیخ ما ابی عبد اللّه بصری و شیخ ابو القاسم بلخی و شیخ ابو الحسن خیاط (که شیخ متأخرین علمای بغداد بوده) عموماً بر همان عقیده ابو جعفر اسکافی بودند که (قول با فضلیّت علیعليه‌السلام باشد) و مراد از افضلیت آن بوده که گرامی ترین مردم بودند نزد خدا و ثواب آنها از همه بیشتر و منزلت آنها در روز جزا از همه بالاتر خواهد بود و بعد در همان صفحه، شرح عقیده معتزله را بنظم آورده و چنین گفته است:

و خیر خلق الله بعد المصطفی

اعظمهم یوم الفخار شرفا

السیّد المعظم الوصیّ

بعل البتول المرتضی علیّ

و ابناه ثمّ حمزه و جعفر

ثمّ عتیق بعد هم لا ینکر(4)

شیخ : شما اقوال علماء را در اثبات افضلیت ایمان خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه اگر دیده بودید، این بیانات را نمی نمودید.

داعی : شما هم اگر از اقوال متعصّبین به بیانات محققین از علمای منصف

____________________

1- افضل مردان عالمیان در زمان من علیعليه‌السلام می باشد.

2- شرح نهج البلاغه، ج11، ص119.

3- افضل و برتر از همه مسلمین علی بن أبی طالب و پس از آن فرزندش حسن و پس از آن فرزندش حسین و پس از آن حمزه و پس از آن جعفر بن أبی طالب(معروف به طیار)بوده اند.

4- بهترین مردم بعد از رسول خدا و بزرگترین آنها در روز افتخار از حیث شرف سید بزرگوار وصی پیغمبر و شوهر بتول (فاطمه سلام اللّه علیها) علی مرتضی است و پس از آن دو فرزندش (حسن و حسین) و پس از آن حمزه و جعفر (طیار) بوده اند.(شرح تهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص120)

۴۰۰

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577