شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387536 / دانلود: 11323
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

خودتان رجوع می نمودید، می دیدید که تمام آنها تصدیق بافضلیت علیعليه‌السلام دارند.

برای نمونه مراجعه نمایید بهشرح نهج البلاغه معتزلی که همین بیان شما را از جاحظ نقل نموده که ایمان ابی بکر افضل از ایمان علیعليه‌السلام بوده، آنگاه جوابی را که ابو جعفر اسکافی که از اکابر علماء معتزله و شیخ آنها بوده بر ردّ او داده، مفصّلا ضبط نموده که با دلائل عقلیه و براهین نقلیه در صفحات چندی ثابت می کند که ایمان علیعليه‌السلام در کوچکی افضل از ایمان ابی بکر و تمام صحابه بوده است تا در ص ۲۷۵ گوید که ابو جعفر گفته است:انّنا لا ننکر فضل الصحابه و سوابقهم و لکنّنا ننکر تفضیل احد من الصحابه علی علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام (۱) انتهی.

از این اقوال گذشته، اصلاً نام امیر المؤمنینعليه‌السلام را در قبال دیگران از صحابه آوردن قیاس مع الفارق است؛ چه آنکه مقام آن حضرت به قدری رفیع است که ابداً نتوان آن را قیاس با أحدی از صحابه و غیره نمود که شما بخواهید فضایل صحابه را با چند خبر یک طرفه (بر فرض صحت) در مقابل مقام منیع آن حضرت جلوه دهید.

چنانچه میر سید علی همدانی در مودت هفتم ازمودة القربی از احمد بن محمّد الکرزی بغدادی نقل می کند که گفت:

شنیدم از عبد اللّه بن أحمد بن حنبل که گفت سؤال کردم از پدرم احمد بن حنبل(رئیس الحنابله)از مقام فضل صحابه نام ابو بکر و عمر و عثمان را آورد و ساکت شد فقلت یا ابت أین علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )قال هو من اهل البیت لا یقاس به هؤلاء(۲) .

یعنی همان قسمی که مقام و مرتبۀ اهل بیت رسالت بحکم آیات قرآن و فرموده های رسول ذو الجلال، بالاترین مقامات و مراتب می باشد، مقام و مرتبه علیعليه‌السلام هم بالاتر از همه صحابه و غیره می باشد؛ به این معنی که نام آن حضرت را در عداد صحابه نباید آورد، بلکه نام آن بزرگوار در حساب نبوّت و مقام رسالت

____________________

۱- ما انکار فضل صحابه و سوابق آنها را نمی نمائیم و لکن انکار می نمائیم برتری احدی از صحابه را بر علی بن أبی طالبعليه‌السلام .(شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۵).

۲- پس گفتم پدر جان کجا است علی بن أبی طالب (یعنی چرا نام او را نبردی؟) پدرم گفت: “او از اهل بیت رسالت است، نمی توان قیاس نمود باو این اشخاص را.” ( مودة القربی، ص۲۲).

۴۰۱

محسوب است.

چنانچه در آیه مباهله آن حضرت را به منزله نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفی فرموده.

شاهد بر این معنی حدیث دیگری است در همین فصل و مودّة هفتم از أبی وائل از عبد اللّه بن عمر بن الخطّاب که گفت:

زمانی که ما شماره می کردیم أصحاب پیغمبر را گفتیم: أبو بکر و عمر و عثمان مردی گفت: یا ابا عبد الرحمن فعلیّ(عليه‌السلام )ما هو قال علیّ من اهل البیت لا یقاس به احد هو مع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی درجته(۱) .

یعنی حساب علیعليه‌السلام از حساب امت و صحابه خارج و در حساب خود پیغمبر و با آن حضرت و در درجۀ آن بزرگوار می باشد.

اجازه بفرمایید حدیث دیگری از همین فصل و مودة به عرضتان برسانم که از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می کند که گفت:

روزی در حضور مهاجر و انصار که حاضر بودند رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علی فرمود:یا علیّ لو انّ احدا عبد اللّه حقّ عبادته ثمّ شکّ فیک و اهل بیتک انّکم افضل الناس کان فی النار (۲) .

(بعد از شنیدن این خبر، فوری تمام اهل مجلس مخصوصاً جناب حافظ استغفار نمودند که جزء شک کنندگان نباشند).

خلاصه اینها نمونه ای بود از اخبار بسیاری که در باب فضیلت و حق تقدم مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بر صحابه و تمام امت وارد گردیده. یا باید همه این اخبار صحیحه ای که در کتب معتبره خودتان موجود است، رد نمائید و یا باید بحکم عقل و نقل تسلیم شوید که ایمان آن حضرت افضل از همه صحابه و امت بوده که از جملۀ اصحاب أبو بکر و عمر بودند.

____________________

۱- ای ابا عبد الرحمن(کنیه عبد اللّه بن عمر بود)نام علی را چرا از میان انداختی؟ جواب گفت: “علی از اهل بیت رسالت است که احدی را نتوان به او قیاس نمود. او با پیغمبر و در درجه آن حضرت می باشد.” (مودة القربی، ص۲۳).

۲- یا علی اگر بنده ای عبادت کند خدا را عبادت کامل، پس شک نماید در تو و اهل بیت تو باینکه شما افضل از همه مردم هستید، جایگاه او در آتش جهنم می باشد. (مودة القربی، مودة هفتم، ص۲۶).

۴۰۲

اگر توجّه کنید بحدیث متفق علیه فریقین که در غزوۀ احزاب و جنگ خندق پس از کشته شدن عمرو بن عبد ود شجاع معروف بدست مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ضربه علیّ یوم الخندق افضل من عباده الثقلین .(۱)

خود تصدیق خواهید نمود که وقتی یک عمل مولانا علیعليه‌السلام أفضل از عبادت جن و انس باشد، قطعاً اگر با سایر أعمال و عبادات آن حضرت توأم گردد. ایجاد افضلیت برای آن حضرت می نماید و انکار این معانی را نمی نماید مگر متعصّب عنود لجوج.

و اگر هیچ دلیلی نبود بر افضلیت آن حضرت بر تمام صحابه و اهل عالم، مگر آیه مباهله که خداوند علیعليه‌السلام را به منزله نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوانده، کفایت می کرد افضلیت آن حضرت را؛ چه آنکه ثابت است رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل الناس است من الاولین و الآخرین ؛ پس به حکم کلمه انفسنا در آیه شریفه علیعليه‌السلام هم افضل الناس من الاولین و الآخرین می باشد.

پس آقایان تصدیق نمائید که مصداق حقیقی( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) ، مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام می باشد که از اول ظهور اسلام، قبل از همه مسلمین با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و تا روز آخر عمر هم کوچکترین لغزشی پیدا ننمود.

(وقت نماز شد آقایان جهت اداء فریضه برخاستند، پس از خاتمه عمل و صرف چای افتتاح کلام از طرف داعی شد).

داعی : و اما جهت اینکه أمیر المؤمنینعليه‌السلام لیلة الهجرة در رکاب ظفر انتساب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرکت ننمود، بسیار واضح و آشکار است، برای آنکه کارهای مهمتری بأمر رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عهده آن حضرت بود که باید در مکّۀ معظّمه بماند و انجام دهد؛ چون برای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امین تر از علی کسی نبود که أمانت مردم را که نزد پیغمبر بود بصاحبانش مسترد دارد (چون به اتفاق دوست و دشمن، آن حضرت أمین اهل مکّه بود؛ حتّی دشمنان هم امانات خود را بآن حضرت می دادند که از خطر محفوظ بماند. به همین جهه آن حضرت در مکّه معروف بود به محمّد أمین).

دیگر وظیفه ای که بر عهده امیر المؤمنین بود آنکه عیالات آن حضرت و

____________________

۱- شمشیر زدن علیعليه‌السلام در روز خندق (بر عمرو بن عبد ود) افضل و بهتر بود از عبادت جن و انس.

۴۰۳

بقیة المسلمین را بمدینه برساند.

علاوه بر اینها اگر آن شب علیعليه‌السلام در غار نبود، بالاستقلال، مقام بالاتر از آن را درک نمود که خوابیدن در بستر و رختخواب پیغمبر بود. اگر خلیفه ابی بکر بطفیل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثانی اثنین خوانده می شود، ولی در همان شب برای عمل نیکو و مهم تر از مصاحبت غار، استقلالاً آیه ای در مدح آن حضرت نازل گردید. و آن عمل خود یکی از مفاخر فضایل و مناقب آن حضرت است که متفق علیه فریقین(شیعه و سنّی)می باشد و اگر آن شب فداکاری و جان بازی أمیر المؤمنینعليه‌السلام نبود جان مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خطر عظیم بود.

نزول آیه در شأن علی لیلة الهجرة که در بستر رسول اکرم خوابید

چنانچه موثقین از اکابر علمای شما در تفاسیر و کتب معتبره خود، این منقبت بزرگ را نقل نموده اند از قبیل ابن سبع مغربی درشفاء الصدور و طبرانی دراوسط (۱) وکبیر (۲) ابن اثیر دراسد الغابه (۳) و نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمّه فی معرفه الائمّه (۴) وأبو إسحاق ثعلبی (۵) وفاضل نیشابوری و امام فخر رازی (۶) وجلال الدین سیوطی (۷) در تفاسیرشان و حافظ ابو نعیم اصفهانی محدث معروف شافعی درما نزل القرآن فی علی (۸) و خطیب خوارزمی درمناقب (۹) و شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد (۱۰) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایت الطالب (۱۱) و امام احمد حنبل در

____________________

۱- المعجم الاوسط، ج۳، ص۱۶۶.

۲- المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۹.

۳- اسد الغابة، ج۴، ص۲۵.

۴- فصول المهمه، ج۲، ص۱۱۷۹.

۵- تفسیر ثعلبی، ج۲، ص۱۱۹.

۶- تفسیر رازی، ج۵، ص۲۲۲.

۷- در المنثور، ج۱، ص۲۶۳.

۸- ما نزل القرآن فی علی، ج۲، ص۳۷۵.

۹- مناقب، ص۱۲۷، فصل۱۲، ح۱۴۱.

۱۰- فرائد السمطین، ج۱، ص۳۳۰، باب ۶۰، ح۲۵۶.

۱۱- کفایة الطالب، ص۲۳۹، باب ۶۲.

۴۰۴

مسند (۱) و محمّد بن جریر بطرق مختلفه و ابن هشام درسیرة النبی (۲) و حافظ محدث شام دراربعین طوال و امام غزّالی دراحیاء العلوم (۳) و ابو السعادات درفضائل العتره الطاهره (۴) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۵) و سبط ابن جوزی درتذکرة (۶) خواصّ الامّه و دیگران از اکابر علماء شما بعبارات و الفاظ مختلفه، ما حصل مقصود را نقل نموده اند و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۲۱ینابیع المودة (۷) از بسیاری از علماء آورده اند که چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امر پروردگار أعلا، عازم مدینه منوره شد، در لیلة الهجرة امیر المؤمنین علیعليه‌السلام را أمر فرمود که “برد خضرمی سبزی که در شبها من بر خود می پیچم، بر خود بپوش و در بستر و رختخواب من بخواب.” پس علی بجای آن حضرت خوابید و برد خضرمی سبز را بسر کشید تا کفار اطراف خانه نفهمند که علی در بستر است تا رسول خدا بسلامت تشریف بردند.

از حضرت حق خطاب رسید به جبرئیل و میکائیل که “من در میان شما برادری قرار دادم و عمر یکی از شما قطعاً از عمر دیگری بیشتر است. کدام یک از شما حاضرید آن زیادتی عمرتان را که نمی دانید بدیگری ببخشید؟” عرض کردند: “امر است یا اختیار.” خطاب رسید: “امری نیست، مختارید.” هیچ یک حاضر نشدند با اراده و اختیار، زیادتی عمر خود را به دیگری واگذار نمایند، خطاب رسید:

انی آخیت بین علیّ ولیّی و محمّد نبیّی فآثر علیّ حیاته للنبیّ فرقد علی فراش النبیّ یقیه بمهجته اهبطا الی الأرضو احفظاه من عدوّه(۸) .

____________________

۱- مسند احمد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱.

۲- سیرة النبی، ج۱، ص۳۰۶.

۳- احیاء العلوم، ج۳، ص۲۳۸.

۴- فضایل العترة الطاهرة، ج۲، ص۳۱۱.

۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۶۲.

۶- تذکرة الخواص، ص۲۱.

۷- ینابیع المودة ، ج۱، ص۲۷۴، ح۳.

۸- به درستی که من بین علی ولی خودم و محمد پیغمبر خود، برادری قرار دادم. پس علی زندگانی خود را ایثار و فدای حیات و زندگانی پیغمبر نمود و در فراش و بستر او خوابید بروید بزمین و او را از شر دشمنانش حفظ نمائید.

۴۰۵

پس به زمین آمدند جبرئیل بالای سر میکائیل نزد پاهای آن حضرت نشستند. جبرئیل می گفت:بخّ بخّ من مثلک یا بن أبی طالب و اللّه عزّ و جلّ یباهی بک الملائکة .(۱)

آنگاه نازل گردید بر خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آیه ۲۰۷ سوره ۲ (بقره)( وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ ) (۲) .

اینک از آقایان محترم تمنا می کنم بمنزل که رفتید این آیه شریفه را با آیه غار که مورد استشهاد شما است، بی طرفانه و منصفانه بدون حبّ و بغض شیعه و سنّی مورد مطالعه قرار دهید ببینید، آیا افضلیت برای آن کس است که در مسافرت چند روزی با حزن و غم و اندوه با پیغمبر بوده یا برای آن کس که در همان شب جان بازی نموده و با قدرت و شجاعت و مسرت عالماً عامداً نفس خود را فدای رسول اللّه نموده تا آن حضرت به سلامت برود پروردگار عالمیان به ملائکه روحانی بوجود او مباهات نموده و مستقلاً آیه ای در مدح او نازل فرموده است؟!

چنانچه علمای بزرگ خودتان با مختصر دقت و توجهی در مقابل معاندین لجوج، از روی انصاف تصدیق نموده اند که علیعليه‌السلام افضل از ابی بکر بوده و خوابیدن علی در بستر رسول اللّه بمراتب بهتر و بالاتر از مصاحبت ابی بکر در غار بوده است.

اعتراف علمای سنی به افضل بودن خوابیدن علی در بستر پیغمبر از مصاحبت ابی بکر در غار

و اگر از شرح نهج البلاغه(۳) را عمیقانه مطالعه نمائید و به بیانات و دلایل امام

____________________

۱- به به کیست مثل و مانند تو ای پسر ابو طالب که خدای عز و جل بوجود تو بملائکه مباهات می نماید.

۲- بعضی از مردانند(یعنی علیعليه‌السلام )که از جان خود در راه رضای خدا در گذرند و خدا دوستدار چنین بندگانست.

۳- شرح نهج البلاغه؛ ج۱۳، ص۲۶۰.

۴۰۶

ابو جعفر اسکافی که از اکابر علماء و شیوخ معتزلی ها می باشد، در ردّ شبهات ابو عثمان جاحظ (ناصبی) در اثبات افضلیت علیعليه‌السلام بر ابی بکر دقت نمایید، خواهید دید که آن عالم منصف، بالصراحه با دلائل محکمی ثابت می نماید که خوابیدن علیعليه‌السلام در بستر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بامر آن حضرت افضل از مصاحبت چند روزه ابی بکر در مسافرت غار بوده است؛ تا آنجا که گوید:

قال علماء المسلمین انّ فضیله علیّعليه‌السلام تلک اللیله لا نعلم احدا من البشر نال مثلها الاّ ما کان من اسحاق و ابراهیم عند استسلامه للذّبح(۱) .

و در آخر نقل قول ابو جعفر اسکافی را در جواب ابو عثمان جاحظ ناصبی نقل نموده که گوید:

قد بینّا فضیله المبیت علی الفراش علی فضیله الصحبه فی الغار بما هو واضح لمن انصف و نزید هاهنا تأکیدا بما لم نذکره فیما تقدّم فنقول انّ فضیله المبیت علی الفراش علی الصحبه فی الغار لوجهین احدهما انّ علیاعليه‌السلام قد کان انس بالنبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حصل له بمصاحبته قدیما انس عظیم و الف شدید فلمّا فارقه عدم ذلک الانس و حصل به ابو بکر فکان ما یجده علیّعليه‌السلام من الوحشه و الم الفرقه موجبا زیاده ثوابه لانّ الثواب علی قدر المشقّه-و ثانیهما انّ ابا بکر کان یؤثر الخروج من مکه و قد کان خرج من قبل فرد فازداد کراهیه للمقام فلمّا خرج مع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وافق ذلک هوی قلبه و محبوب نفسه فلم یکن له من الفضیله ما یوازی فضیله من احتمل المشقّه العظیمه و عرض نفسه لوقع السیوف و رأسه لرضخ الحجاره لانّ علی قدر سهوله العباده یکون نقصان الثواب(۲) .

____________________

۱- اتفاقی علمای مسلمین است که احدی از بشر به فضیلت خوابیدن علی در فراش پیغمبر نرسیده است مگر اسحاق و ابراهیم در تسلیم بذبح و قربانی (ولی عقیده اکثر مفسرین و مورخین و علمای اخبار است که ذبیح اسماعیل بوده نه اسحاق).

۲- ما حصل معنی آنکه قبلاً فضیلت خوابیدن علیعليه‌السلام در فراش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لیلة الهجرة بر مصاحبت ابی بکر در غار را بقسمی که بر اهل انصاف واضح و آشکار گردد، بیان نمودیم. اینک(به مقتضای وقت) تأکیداً بر آنچه قبلاً ذکر نمودیم از دو جهت دیگر مطلب را ثابت می نماییم: الف) انس و الفت فوق العاده علیعليه‌السلام با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طوری بود که نمی توانست آنی از پیغمبر دور به شود و بعکس عدم انس أبو بکر با رسول خدا باعث اشتیاق او به مصاحبت با آن حضرت بوده، پس خوابیدن علی در فراش که باعث دوری از آن حضرت گردید، ایجاد وحشت و الم شدیدی برای علی نمود پس دوری که سبب زجر آن حضرت و موجب ثواب بسیار بوده، افضل است بر مصاحبت ابی بکر؛ برای آنکه صواب عمل را بمقدار مشقت در عمل می دهند، چنانچه گفته اند:

۴۰۷

و ابن سبع مغربی در شفاء الصّدور ضمن بیان شجاعت علیعليه‌السلام ، گوید:

علماء العرب اجمعوا علی انّ نوم علیّعليه‌السلام علی فراش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل من خروجه معه و ذلک انّه وطّن نفسه علی مفاداته لرسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آثر حیاته و اظهر شجاعته بین اقرانه(۱) .

پس مطلب به قدری واضح است که احدی انکار این معنا را ننموده، مگر روی جنون یا تعصّب بدتر از جنون، بس است خیلی معذرت می خواهم رشتۀ سخن در اینجا طولانی شد خوبست برویم بر سر مطلب.

و اما اینکه فرمودید، مراد از( أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ) خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب، بوده است، فقط به محض ادعاء از شما قبول نمی شود. باید دید که آیا این صفت هم با حال موصوف مطابقه می نماید یا خیر؟ چنانچه مطابقه نماید بجان و دل می پذیریم.

در مباحثات علمی و مناظرات دینی شدتی برای عمر نبوده

بدیهی است شدت و غلظت در دو جهت متصور است: یکی در مباحث

____________________

= ب) چون أبی بکر پیوسته عازم بر خروج از مکه بوده، چنانچه گاهی هم تنها خارج شده، پس زیاد شد کراهت ماندن او در مکه و لذا زمانی که با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مکه خارج شد، به محبوبه ذاتی و معشوقه قلبی رسید، پس برای او فضیلتی نبود که برابر باشد با فضیلت علیعليه‌السلام که در آن شب اختیاراً تحمل مشقت بزرگی نمود که جان خود را در معرض شمشیرها و سر خود را در مقابل سنگباران دشمنان (که آن شب قصد آن بستر را داشتند که صاحب آن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بقتل رسانند) قرار داد. بدیهی است تحمل آن شدائد بمراتب بالاتر و افضل از ابی بکر بود در راحتی لیله الغار در مصاحبت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۱- اجماعی علماء عرب است بر اینکه خوابیدن علیعليه‌السلام لیله الهجره در فراش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل بود از بیرون رفتن او با آن حضرت؛ زیرا که خود را در جای آن حضرت قرار داد و زندگانی خود را فدای آن حضرت نمود و باین وسیله شجاعت خود را بین اقران ظاهر نمود.

۴۰۸

علمی و محاورات دینی که در مقابل علمای بیگانه، شدید البیان بوده باشد یا در میدان های جنگ و جهاد فی سبیل اللّه شخصاً رشادت و شجاعت و غلظتی بکار برده باشد.

اما در موضوع محاورات دینی و مناظرات علمی، برای خلیفه عمر ابداً در تاریخ رشادتی دیده نشده و آنچه در کتب اخبار و تواریخ فریقین (شیعه و سنّی) حتی بیگانگان سیر نمودیم، غلظت و شدتی برای خلیفه عمر از این دو جهت ندیدیم.

چنانچه آقایان محترم، همچون هنر علمی و محاوره دینی و مباحثات با علمای بیگانه از خلیفه عمر در تاریخ عمرش نظر دارید، بیان نمایید خیلی ممنون خواهم شد که بر معلومات داعی افزوده خواهد شد.

اقرار عمر برتری علیعليه‌السلام را بر خودش علماً و عملاً

ولی آنچه داعی اطلاع دارم و بزرگان علمای خودتان در کتب معتبرۀ خود ضبط نموده اند در ادوار خلافت خلفاء در جمیع موضوعات علمی و دینی، حلاّل مشکلات مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بوده.

با همه اخباری که امویها و بکریون و علاقه مندان بآنها در فضایل آنها جعل نمودند (چنانچه علمای خودتان در کتب جرح و تعدیل نوشته اند) مع ذلک نتوانستند این حقایق را بپوشانند که هر زمانی که علمای یهود و نصاری و سایر فرق از مخالفین نزد ابو بکر و عمر و عثمان در زمان زمامداری آنها می آمدند یا می نوشتند و مسائل مشکله سؤال می کردند، ناچار متوسل می شدند بذیل عنای مولانا علیعليه‌السلام و می گفتند: این سؤالات مشکل و پیچیده را احدی نتواند جواب دهد جز علی بن أبی طالبعليه‌السلام لذا آن حضرت حاضر و جواب آنها را به قسمی می داد که قانع شده و مسلمان می شدند؛ چنانچه در تاریخ حالات خلفاء کاملاً وارد است.

بس است در اثبات این معنی اظهار عجز خلفا (ابو بکر و عمر و عثمان) در مقابل علیعليه‌السلام و اقرار به برتری آن حضرت و اینکه اگر علیعليه‌السلام نبود آنها هلاک شده بودند.

چنانچه محققین از اکابر علمای خودتان آورده اند که خلیفه ابو بکر می گفت:

۴۰۹

اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم (۱) .

و متجاوز از هفتاد مرتبه خلیفه عمر در قضایای مختلفه و موارد متفاوته اقرار نموده کهلو لا علی لهلک عمر ؛ اگر علی نبود من هلاک شده بودم و غالباً موارد مهالک را نوشته اند که اینک نمی خواهم وقت مجلس را بگیرم. شاید مطالب مهمتری برای مذاکره لازم باشد.

نواب : قبله صاحب! کدام مطلب مهم تر از این موضوع است که بیان نمودید؟ آیا در کتب معتبره ما این کلمات ضبط و نقل گردیده؟ چنانچه هست و نظر دارید برای مزید بینائی ما بیان فرمائید ممنون خواهیم شد!

داعی : عرض کردم اکابر علمای سنت و جماعت اتفاق بر این معنی دارند(باستثناء قلیلی از متعصّبین لجوج)که با الفاظ و عبارات مختلفه، در موارد متعدده، نقل نموده اند. برای روشن شدن مطلب و اتمام حجه ببعض از آن اسناد و کتب که در نظر دارم، اشاره می نمایم.

در اسناد گفتار عمر (لو لا علی لهلک عمر)

۱. قاضی فضل اللّه بن روزبهان متعصّب درابطال الباطل

۲. ابن حجر عسقلانی، متوفای سال ۸۵۲ درتهذیب التّهذیب (۲)

۳. و نیز ابن حجر دراصابه (۳)

۴. ابن قتیبه دینوری، متوفی سال ۲۷۶ در کتابتأویل مختلف الحدیث (۴)

۵. ابن حجر مکی، متوفی سال ۹۷۳ درصواعق محرقه (۵)

۶. حاج احمد افندی درهدایت المرتاب

۷. ابن اثیر جزری، متوفی سال ۶۳۰ دراسد الغابه (۶)

۸. جلال الدین سیوطی در

____________________

۱- مرا از این مقام بر دارید؛ زیرا من از شما بهتر نیستم، مادامی که علی در میان شما است. صواعق المحرق: ص۵۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۶۸.

۲- تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۷.

۳- اصابه، ج۸، ص۱۵۷.

۴- تأویل مختلف الحدیث، ص۲۰۲.

۵-صواعق محرقه، ص۷۶.

۶- اسد الغابة، ج۳، ص۳۵.

۴۱۰

تاریخ الخلفاء (۱) ۹. ابن عبد البر قرطبی، متوفی سال ۴۶۳ دراستیعاب (۲) ۱۰. سید مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۳) ۱۱. شهاب الدین احمد بن عبد القادر عجیلی درذخیره المال ۱۲. محمّد بن علی الصبان دراسعاف الراغبین (۴) ۱۳. نور الدین بن صباغ مالکی، متوفای سال ۸۵۵ درفصول المهمّه (۵) ۱۴. نور الدین علی بن عبد اللّه سمهودی، متوفی سال ۹۱۱ درجواهر العقدین (۶) ۱۵. ابن ابی الحدید معتزلی، متوفی سال ۶۵۵ درشرح نهج البلاغه (۷) ۱۶. علامه قوشچی درشرح تجرید (۸) ۱۷. خطیب خوارزمی درمناقب (۹) ۱۸. محمّد بن طلحه شافعی در ضمن فصل ششممطالب السؤول (۱۰) ۱۹. امام احمد بن حنبل درفضائل و مسند (۱۱) ۲۰. سبط ابن جوزی درتذکره (۱۲) ۲۱. امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان ۲۲. علامه ابن قیم جوزی در طرق الحکمیه، ضمن نقل قضایای عدیده از آن حضرت ۲۳. محمّد بن یوسف گنجی شافعی، متوفای سال ۶۵۸ در باب ۵۷کفایت الطالب (۱۳) ۲۴. ابن ماجه قزوینی درسنن (۱۴) ۲۵. ابن مغازلی شافعی درمناقب

۲۶. ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد (۱۵) ۲۷. محمّد بن علی بن الحسن الحکیم ترمذی

____________________

۱- تاریخ الخلفاء، ص۱۷۱.

۲- استیعاب، ج۳، ص۱۱۰۳.

۳- نور الابصار، ص۱۶۱.

۴- اسعاف الراغبین، ص۱۹۱.

۵- فصول المهمه، ج۱، ص۱۹۹.

۶- جواهر العقدین، القسم الثانی، ص۲۰۵.

۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸؛ ج۱۲، ص۲۰۵.

۸- شرح تجرید، ص۳۷۳.

۹- مناقب خوارزمی، ص۸۱، فصل هفتم، ح۶۵.

۱۰- مطالب السؤول، ج۱، ص۶۶.

۱۱- مسند احمد، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۸- فضایل، ج۲، ص۷۰۷، ح۱۲۰۹.

۱۲- تذکره، ص۱۴۴.

۱۳- کفایة الطالب، ص۲۲۷، باب ۵۹.

۱۴- سنن ابن ماجه، ج۲، ص۲۶۹.

۱۵- فرائد السمطین، ج۱، باب ۶۵.

۴۱۱

درشرح فتح المبین (۱) ۲۸. دیلمی درفردوس (۲) ۲۹. شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودّه (۳) ۳۰. حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (۴) وما نزل القرآن فی علی (۵) و بسیاری دیگر از اجلّه علماء خودتان باختلاف الفاظ و عبارات، نقل اقوال خلیفه عمر را نموده اند و غالباً با ذکر موارد قضایای وارده آورده اند که می گفت: لو لا علیّ لهلک عمر.

اشاره به بعض مواردی که علی (عليه‌السلام )خلفا را نجات داده و آنها اقرار نمودند که اگر علی نبود، هلاک شده بودند

از جمله فقیه گنجی شافعی در باب ۵۷کفایة الطالب (۶) فی مناقب علی بن أبی طالبعليه‌السلام بعد از نقل اخباری مسنداً خبر حذیفه بن الیمان را که دیگران از علمای شما هم نقل نموده اند، ذکر نموده که روزی عمر با او ملاقات نمود. و سؤال کرد: “چگونه صبح کردی؟” حذیفه گفت:

اصبحت و اللّه اکره الحقّ و احبّ الفتنه و اشهد بما لم اره و احفظ غیر المخلوق و اصلّی علی غیر وضوء ولی فی الارض ما لیس للّه فی السماء(۷) .

عمر از این کلمات غضبناک گردید، خواست او را اذیت کند. در همان بین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام رسید آثار غضب را در صورت عمر دید، فرمود: “از چه جهه غضبناکی.” قضیه را نقل نمود، حضرت فرمود: “مطلب مهمی نیست تمام را صحیح گفته؛ مراد از حق که از او کراهت دارد، مرگ است و مراد از فتنه که دوست می دارد، مال و اولاد است و اینکه گفته شهادت می دهم به چیزی که ندیده ام؛ یعنی شهادت می دهم به وحدانیت

____________________

۱- فتح المبین، ص۵۱۷، باب۲۷، ح۲.

۲- فردوس، ج۳، ص۳۷۳، ح۵۱۳۰.

۳- ینابیع المودة، ج۳، ص۱۴۷.

۴- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.

۵- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۸۸، ح۸۳.

۶- کفایة الطالب، ص۲۱۸.

۷- صبح کردم در حالتی که اکراه دارم از حق و دوست می دارم فتنه را و شهادت می دهم بچیزی که ندیده ام او را و حفظ می نمایم غیر مخلوق را و صلوات می فرستم بدون وضو و برای من است در زمین چیزی که نیست برای خدا در آسمان.

۴۱۲

خدا و مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ و صراط که هیچ کدام را ندیده است و اینکه گفته، حفظ می کنم غیر مخلوق را، مرادش قرآن است که مخلوق نیست و اینکه گفته بدون وضو صلوات می فرستم؛ یعنی صلوات برسول خدا که جائز است بی وضو صلوات فرستادن و اینکه گفته، برای من است در زمین چیزی که نیست برای خدا در آسمان؛ یعنی برای من زوجه ایست که خدای تعالی مبرای از زوجه و اولاد می باشد .

عمر گفت:کاد یهلک ابن الخطّاب لو لا علیّ بن أبی طالب (۱) .

آنگاه مؤلف گنجی گوید: “این مطلب (که خلیفه می گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد) ثابت است نزد اهل خبر و جمع کثیری از اهل سیر او را نقل نموده اند .”

و صاحب مناقب گوید: “مکرّر خلیفه عمر رضی اللّه عنه می گفت:لا عشت فی امه لست فیها یا ابا الحسن (۲) .”

و نیز می گفت:عقمت النساء ان یلدن مثل علیّ بن أبی طالب (۳) .

و محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودة از ترمذی نقلاً از ابن عباس خبر مفصّلی نقل نموده که در آخر آن خبر گوید:کانت الصحابه رضی اللّه عنهم یرجعون الیه عليه‌السلام فی احکام الکتاب و یأخذون عنه الفتاوی کما قال عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه فی عدّه مواطن لو لا علیّ لهلک عمر- و قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اعلم امّتی علی بن أبی طالب (۴) .

پس با این مختصر بیانی که به مقتضای وقت مجلس نمودیم، تصدیق می فرمایید که در مناظرات دینی و مباحثات علمی ابداً شدت و غلظتی از خلیفه

____________________

۱- نزدیک بود عمر هلاک شود اگر علی نرسیده بود.(کفایة الطالب، ص۲۱۸).

۲- نباشم در امتی که تو در آن امت نباشی یا ابا الحسن (کنیه علیعليه‌السلام بود) (کفایة الطالب، ص۲۱۹- المناقب، ص۹۷).

۳- عقیم اند زنان بزایند مثل و مانند علی بن أبی طالب(عليه‌السلام ).(شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۲۶۰، باب ۲۲۰)

۴- اصحاب پیغمبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )در احکام قرآن مراجعه بعلی(عليه‌السلام )می نمودند و اخذ فتاوا از او می کردند؛ چنانچه عمر بن الخطاب در محلهای عدیده می گفت: “اگر علی نبود هلاک شده بودم، و رسول اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )فرمود اعلم و داناترین امت من علی بن أبی طالب است.” (مطالب السؤول، ج۱، ص۶۶- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۶).

۴۱۳

عمر دیده نشد؛ بلکه خود اقرار و اعتراف بعجز داشته و تصدیق می نموده که علیعليه‌السلام فریادرس او بوده و از مهالک او را نجات می داده تا آنجا که متعصّبین از علماء شما مانند ابن حجر مکی در فصل سیم صواعق محرقه نقلاً از ابن سعد آورده که عمر می گفت:أتعوّذ باللّه من معضله لیس لها ابو الحسن یعنی علیّا عليه‌السلام (۱) .

در میدانهای جنگ شجاعت و رشادتی از خلیفه عمر دیده نشد

و اما در معارک و میدانهای جنگ هم هیچ تاریخی نشان نمی دهد که خلیفه عمر شخصاً شدت و شجاعت و رشادتی از خود نشان داده باشد، بر عکس، به حکم تاریخ و بیان مورخین فریقین، هرگاه در مقابل لشکری بزرگ یا مردمان قوی و پرزور از کفار قرار می گرفت، ترک مقاومت می نمود که در اثر عمل او مسلمین فرار نموده و شکست بر لشکر اسلام وارد می آمد.

حافظ : کم کم بی لطفی را از نزاکت خارج نمودید و بمثل خلیفه عمر رضی اللّه عنه که فخر مسلمانان است و در زمان خلافت او فتوحات بزرگی نصیب مسلمانان گردیده و در همۀ جنگها بوجود او لشکر اسلام فاتح شدند اهانت نموده و آن بزرگوار را جبون و فرّار و وجودش را باعث شکست مسلمانان قلمداد می نمایید. آیا سزاوار است مثل شما شخص شریفی تا این اندازه اهانت بمردمان بزرگی مانند خلیفه عمر رضی اللّه عنه که مایۀ فخر و مباهات و افتخار مسلمین است، بنمایید و ما هم گوش بدهیم و حرف نزنیم؟

داعی : خیلی اشتباه فرمودید و تعجب است که در این چند شب هنوز کما ینبغی داعی را نشناخته اید گمان می نمایید که ممکن است داعی روی هوای نفس و حبّ و بغض جاهلانه و بدون دلیل و برهان، تعریف یا تقبیحی از اشخاص بنمایم؛ خاصه نسبت باشخاصی که معروفیت در تاریخ دارند و لو از هر طبقه باشند. فقط عیب بزرگی که در این قبیل مجالس موجود است و قرن ها به همین جهات بین مسلمانان اسباب بدبختی گردیده، سوء نظر و گمانهای بد است که

____________________

۱- به خدا پناه می برم از معضله و امر پیچیده ای که ابو الحسن یعنی علی در او نباشد! (صواعق المحرقه، ص۱۲۷، فصل سوم، باب۹).

۴۱۴

بر خلاف دستور قرآن مجید، از مسلمانان ظاهر می گردد با اینکه صریحاً در آیه ۱۲ سوره ۴۹ (حجرات) می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ) (۱) .

چون این جملاتی که عرض کردم از دهان یک فرد شیعه بیرون آمده، لذا با نظر بدبینی تصور اهانت نمودید و حال آنکه مطلب غیر از اینست که شما گمان نمودید. زیاده بر آنچه علماء و مورخین خودتان نوشته اند چیزی نگفتم.

بدیهی است ما و شما در ازمنه ماضیه نبوده ایم، ولی به حکم عقل بایستی قضاوت نیک و بد افعال اشخاص را روی صفحۀ تاریخ بنمائیم.

بازهم بیان حقیقت

اینکه فرمودید: داعی نسبت به خلیفه عمر اهانت نمودم (ببخشید) اینجا مغلطه نمودید یا خواستید باین جمله تحریک اعصاب مخالفین نمایید و حال آنکه صحبت ما راجع بخلیفه جنبه اهانت نداشت، بلکه حکایت عین واقع ثبت در تاریخ را بیان نمودم و زیاده از آنچه علماء و مورخین بزرگ خودتان نوشته اند، چیزی نگفته و نمی گویم، ناچارم پرده را بردارم و مطلب را مشروح و واضح تر بیان نمایم تا بدبینی از میان برود.

اینکه فرمودید: فتوحات عالیه اسلام رهین منت وجود خلیفه عمر است، احدی انکار این معنی را ننموده که در دوره زمامداری عمر، اسلام به فتوحات عالیه نایل آمده، ولی در عین حال نباید فراموش نمود که به شهادت و إقرار علمای بزرگ خودتان از قبیل قاضی أبو بکر خطیب درتاریخ بغداد (۲) و امام احمد حنبل درمسند (۳) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۴) و دیگران در تمام امور ملک و مملکت و مخصوصاً لشکرکشی ها، خلیفه عمر با أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام شور می نمود و مطابق دستور آن حضرت رفتار می کرد.

____________________

۱- ای اهل ایمان زیاد دوری نمائید از ظن و گمان بد که برخی از گمانها معصیت است

۲- تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۳۲.

۳- مسند احمد، ج۵، ص۳۲۲.

۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۸.

۴۱۵

علاوه بر اینها فتوحات اسلام در هر دوره و زمان تفاوت پیدا می نمود. قسمت اول فتوحات اولیه اسلام در زمان خود خاتم الانبیاء بوده که رهین منت شخص شخیص أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام می بود، چه آنکه گفته اند:

سیاهی لشکر نیاید بکار

که یک مرد جنگی به از صد هزار

و آن مرد جنگی که مایه فخر و مباهات اسلام و مسلمین و وجودش سبب فتح و پیروزی لشکر اسلام بود، أمیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام بود که اگر در جنگی حاضر نمی شد، فتح حاصل نمی گردید؛ چنانچه در خیبر که آن حضرت درد چشم داشت و نمی توانست به میدان برود، پی درپی مسلمین شکست خوردند، تا زمانی که آن حضرت بدعای رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شفا یافت و حمله بدشمن نمود و فتح قلاع خیبر بدست آن حضرت واقع شد.

و در غزوه احد که مسلمین همگی فرار نمودند، فقط علیعليه‌السلام بود که بیاری پیغمبر استقامت نمود تا منادی غیبی ندا در داد:لا سیف الاّ ذو الفقار لا فتی الاّ علیّ (۱) .

و امّا قسمت دوم، فتوحات بعد از وفات خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد که تماماً رهین منت شجعان نامی و سرداران زبردست بزرگ اسلام و نقشه کشی و کاردانی آنها بوده است که در میدانهای جنگ مقابل دشمنان قوی، شجاعت و فداکاری و جان بازی می نمودند تا بر آنها غالب می آمدند.

ولی صحبت ما در اطراف فتوحات اسلامی نبوده که در زمان خلافت خلفاء مخصوصاً زمان خلیفه عمر واقع شد، بلکه در موضوع شدت و شجاعت و غلظت شخصی خلیفه عمر بن الخطّاب بود که عرض کردم در تاریخ سابقه ندارد.

حافظ : این اهانت نیست که شما می فرمایید، خلیفه عمر رضی اللّه عنه از میدان جنگ فرار کرده و عمل او موجب شکست مسلمانان گردید.

داعی : اگر نقل وقایع تاریخی اشخاص اهانت است، این نوع از اهانت را علماء بزرگ و مورخین خودتان نقل نموده اند و داعی نگفتم، مگر آنچه را که مورخین خودتان ثبت نموده اند. اگر ایراد و اشکالی دارید بعلماء خودتان بنمائید که این وقایع را ثبت و ضبط نموده اند.

____________________

۱- نیست شمشیری مگر ذو الفقار و نیست جوانمردی مگر علیعليه‌السلام .

۴۱۶

حافظ : در کجا علمای ما نوشته اند که خلیفه عمر رضی اللّه عنه از میدان جنگ فرار کرد و در کجا سبب شکست مسلمین گردید؟

شکست أبو بکر و عمر در خیبر

داعی : در بسیاری از میدانهای جنگ که اهمّ از همۀ آنها واقعۀ مهمّۀ غزوۀ خیبر است که آقایان شکست خوردند، چون علیعليه‌السلام چشمهای مبارکش درد می کرد. روز اول رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علم و پرچم مسلمین را به ابی بکر دادند و بسرداری مسلمین با لشکر رفتند مقابل یهود مختصر جنگی نموده، شکست خورده برگشتند. روز دوم علم را بعمر دادند ولی هنوز در مقابل یهود نرسیده، ترسیده فرار نمودند.

حافظ : این بیانات شما ساخته های شیعیان است و الاّ آنها مردمانی قوی دل و شجاع بودند.

داعی : مکرر عرض کردم شیعیان پیروان أئمه از اهل بیت اند که صادق و مصدّق بودند هرگز دروغ نگفته و نمی گویند؛ چون دروغ را از گناهان کبیره می دانند و ابدا احتیاجی به جعل حدیث ندارند. غزوه خیبر از وقایع مهمّه تاریخی دوره زندگانی خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد که جمیع علماء و مورخین فریقین نوشته اند. آنچه الحال در نظر دارم، به عرضتان می رسانم:

حافظ ابو نعیم اصفهانی متوفی سال ۴۳۰ در حلیه الاولیاء(۱) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۲) از سیرۀ ابن هشام و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۱۴کفایت الطالب (۳) و دیگران از اکابر علماء و مورخین خودتان که وقت مجلس اقتضای نقل اقوال تمام آنها را ندارد، ولی برای شما أهمّ از همه آن اقوال، تصدیق دو عالم بزرگ و محل وثوق و اطمینان خودتان محمّد بن اسماعیل بخاری درصحیح (۴) و مسلم بن حجّاج درصحیح (۵) صریحاً نوشته اند: فرجع ایضا منهزما؛

____________________

۱- حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۵۶.

۲- مطالب السؤول، ج۱، ص۳۱۰.

۳- کفایة الطالب، ص۹۸- ۱۰۶.

۴- صحیح بخاری، ج۲، ص۱۰۰.

۵- صحیح مسلم، ج۲، ص۳۲۴.

۴۱۷

یعنی (خلیفه عمر) دو مرتبه از میدان جنگ فراراً بر گشت.

و از جمله دلایل واضحه بر این معنی اشعار صریحی است که ابن أبی الحدید معتزلی ضمن قصائد هفتگانۀ معروفۀ خود که بنام علویات سبع نامیده شده که در فضائل مولانا أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام سروده بنام قصیده بائیّه در باب خیبر گفته است:

أ لم تخبر الاخبار فی فتح خیبر

ففیها لذی اللبّ الملبّ أعاجیب

و ما انس لا انس اللّذین تقدّما

و فرّهما و الفرّ قد علما حوب

و للرّایه العظمی و قد ذهبا بها

ملابس ذلّ فوقها و جلابیب

یشلّهما من آل موسی شمردل

طویل نجاد السیف اجید یعبوب

یمجّ منونا سیفه و سنانه

و یلهب نارا غمده و الانابیب

احضّرهما أم حضّرا خرج خاضب

و ذانهما ام ناعم الخدّ مخضوب

عذرتکما انّ الحمام لمبغض

و انّ بقاء النفس للنّفس محبوب

لیکره طعم الموت و الموت طالب

فکیف یلذّ الموت و الموت مطلوب(۱)

پس تصدیق نمایید که ما قصد اهانت نداشتیم، بلکه فقط نقل وقایع تاریخی نمودیم که معلوم شود در میدان های جنگ، شدت و غلظت و شجاعتی شخصاً برای خلیفه نموده تا مشمول( أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ) واقع شود، بلکه در مقابل دشمن

____________________

۱- ما حصل معنی آنکه آیا داستان فتح خیبر را مورد مطالعه قرار نداده اید که با چه نکات و رموز عجیبی آمیخته که موجب بهت و حیرت خردمند است؟ چون آن دو(ابی بکر و عمر) انس و عادت با علمداری نداشته و رموز پرچم داری را ندانسته و لذا لباسهای ذلت و خواری را بر آن(پرچم بزرگ)پوشانیدند و فرار بر قرار اختیار نمودند با آنکه می دانستند فرار از جنگ گناهی است کفرآمیز چه آنکه جوانی شجاع از سران یهود بلند قامت سوار بر اسبی کوه پیکر با شمشیر برهنه مانند شتر مرغ نر پرشهوتی که هوا و سبزه بهار او را قوی نموده بایشان حمله ور گردید که گویا رو بدو خوش صورت حنا بسته می رود.و امواج آتش مرگ از برق شمشیر و نیزۀ او باعث ترس ایشان گردید. (آنگاه ابن ابی الحدید گوید) به جای شما (ای دو خلیفۀ بزرگوار) عذر خواهی می کنم (از شکست و فرار نمودن از میان یهود بی قابلیت) زیرا مرگ در نظر هر فردی مبغوض و ادامۀ زندگانی محبوب است شما هم (مانند همه) از چشیدن طعم مرگ بیزار بودید و حال آنکه مرگ بدنبال هر کس هست پس چگونه به اختیار خود موت را بخواهید و لذت او را بچشید.

۴۱۸

قوی، جا خالی نموده از معرکه بر کنار می شدند.

و اگر خوب با نظر دقت و انصاف بنگرید، خواهید تصدیق نمود که واجد این صفت بزرگ هم علیعليه‌السلام بوده که در تمام میدانهای جنگ، شخصاً شدید الغضب بر کفّار و غالب بر آنها می آمده؛ چنانچه در آیه ۵۴ سوره ۵ (مائده) خدای تعالی تصدیق این معنی را نموده که می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَهَ لاٰئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ ) (۱) .

حافظ : عجب است شما می خواهید با حسن بیان و اجبار این آیه ای که در شأن تمام مؤمنین است که واجد این صفات و محبوب خدا و مشمول الطاف الهی بودند در شأن علی کرم اللّه وجهه جاری نمایید!

داعی : مکرّر دیده و تجربه کرده اید که داعی آنچه گفتم بی دلیل نبوده، چنانچه پیوسته ایراد نمودید و جواب شنیدید، مع ذلک بازهم اعتراض می نمائید خوب است بنحو سؤال بفرمائید: آیا چه دلیل بر این گفتار هست، تا جواب عرض نمایم. اینک جواب فرمودۀ شما را بعرض می رسانم.

اوّلاً اگر این آیه مخصوص تمام مؤمنین نازل شده و تمام آنها مشمول این آیه بودند، هرگز از میدانهای جنگ فرار نمی کردند.

حافظ : آیا انصاف است مؤمنین و صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را که آن همه جنگها و فتوحات نمودند شما با لسان اهانت فرّار بخوانید.

داعی : اوّلاً داعی لسان اهانت نداشتم، بلکه وصف حال آنها را نمودم.

ثانیاً داعی آنها را فرّار نخوانده ام، بلکه تاریخ این طور نشان می دهد. گویا آقایان فراموش نموده اید فرار مؤمنین و صحابه را در غزوه احد و حنین که عموماً حتی کبار صحابه رفتند و پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در مقابل کفّار تنها گذاردند؛ چنانچه طبری

____________________

۱- ای گروهی که ایمان آورده اید! هر که از شما از دین خود مرتد شود، بزودی خدا قومی را می آورد که دوست دارد آنها را و آنها هم خدا را دوست دارند و نسبت بمؤمنان سرافکنده و فروتن و بکافران سرافراز و مقتدرند (مانند علیعليه‌السلام و پیروانش). به نصرت اسلام، بر می انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا؛ هر که را بخواهد عطا کند و رحمت خدا وسعت دارد و به احوال هر که استحقاق آن را دارد، دانا می باشد.

۴۱۹

و دیگران از مورخین بزرگ خودتان نوشته اند.

چگونه ممکن است کسانی که پشت بمیدان جنگ نموده و از جهاد روی گردانیدند و رسول خدا را تنها در مقابل دشمن گذاردند، محبوب خدا و رسول او باشند؟

ثالثاً در نزول این آیه در شأن علیعليه‌السلام ، داعی نگفتم، بلکه اکابر علمای خودتان مانند أبو اسحاق امام أحمد ثعلبی که خود تصدیق دارید امام اصحاب حدیث است درتفسیر کشف البیان (۱) خود گوید: “این آیه شریفه در شأن علی بن ابی طالب شرف نزول یافته چه آنکه واجد تمام صفات مذکورۀ در آیه جز آن حضرت دیگری نبوده.

و در تمام سی شش غزوه ای که برای رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیش آمد، هیچ مورّخی از خودی و بیگانه ننوشته اند، و لو یک مرتبه علیعليه‌السلام از میدان جنگ و جهاد فی سبیل اللّه روی گردانده باشد.

حتّی در جنگ احد که جمیع أصحاب فرار نمودند، فقط یگانه کسی که بعد از جنگ سخت مغلوبه و حمله پنج هزار سواره و پیادۀ دشمن بر مسلمانان و شهادت جناب حمزه (سید الشهداء) عمّ بزرگوار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استقامت ورزید و تا پایان فتح و پیروزی ثابت قدم ماند، مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بود؛ با آنکه قریب نود زخم بر بدن مبارکش وارد آمده و در اثر رفتن خون بسیار سستی تمام اعضایش را گرفته و چندین مرتبه برو بر زمین آمد، مع ذلک به اثبات قدم حفاظت از رسول خدا نمود تا جنگ را به نفع مسلمین تمام کرد.

حافظ : آیا خجالت ندارد که شما نسبت فرار به صحابه کبار بدهید و حال آنکه صحابه عموماً و دو خلیفه بر حق أبی بکر و عمر رضی اللّه عنهما پروانه وار در أطراف رسول خدا می گشتند و آن حضرت را حفظ می نمودند.

داعی : مثل اینکه آقا تاریخ نخوانده اید که چنین بیانی می نمایید. عموم مورخین نوشته اند که در جنگ احد و حنین و خیبر تمام صحابه فرار نمودند. راجع به خیبر که عرض نمودم و اما در حنین مسلّم است که همه فرار نمودند؛

____________________

۱- تفسیر کشف البیان، ج۴، ص۷۵.

۴۲۰

چنانچه حمیدی درجمع بین الصحیحین (1) و حلبی درسیرة الحلبیه (2) گوید: “تمام اصحاب فرار نمودند، الاّ چهار نفر: علی عليه‌السلام و عباس جلو روی پیغمبر و أبو سفیان بن حارث عنان مرکب آن حضرت را گرفته و عبد اللّه بن مسعود در طرف چپ آن حضرت ایستاده بود .”

و امّا فرار مسلمین عموما در احد مورد انکار احدی نبوده خوبست سیر در تواریخ بنمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود؛ مخصوصاً ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) ضمن ردّ هزلیّات جاحظ ناصبی گوید:فر المسلمون باجمعهم الاّ اربعه علیّ عليه‌السلام و الزبیر و طلحه و ابو دجانه ؛ یعنی روز احد تمام مسلمین فرار نمودند، مگر این چهار نفر پس وقتی از میان تمام مسلمانان چهار نفر را استثناء نمودند معلوم است که ابی بکر و عمر و عثمان هم جزو فراری ها بودند؛ فلذا جبرئیل ندا در داد:لا سیف الاّ ذو الفقار و لا فتی الاّ علیّ .

چنانچه اکابر علماء و مورخین بزرگ خودتان از قبیل ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) و نور الدین مالکی درفصول المهمه (5) و دیگران ضبط نمودند که قبلاً عرض نمودم که در آن روز صدای منادی بلد شد و هاتفی ندا در داد:لا فتی الاّ علیّ لا سیف الاّ ذو الفقار (6) .

در تمام جنگها آن حضرت مؤید من جانب اللّه بود و ملائکه بر نصرت و نگاهبانی او آماده و مهیا بودند.

چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 27 کفایت الطالب به اسناد خود نقل می نماید از عبد اللّه بن مسعود که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما بعث علیّ فی سریّه الاّ رایت جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره و السحابه تظله حتی یرزقه اللّه الظفر (2).

____________________

1- جمع بین الصحیحین، ج2، ص137.

2- سیره الحلبیه، ج2، ص736.

3- شرح نهج البلاغه، ج13، ص278.

4- شرح نهج البلاغه، ج1، ص29.

5- فصول المهمه، ج1، ص327.

6-نیست جوانمردی مگر علی و نیست شمشیری مگر ذو الفقار (که شمشیر علی عليه‌السلام بود) .

7- به هیچ جنگی علی تنها فرستاده نشد، مگر دیدم جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او و ابری سایه بر او افکنده تا آنکه فتح و ظفر نصیب او می گردید .(کفایة الطالب، ص135، باب28).

۴۲۱

و امام أبو عبد الرحمن نسائی در حدیث 202خصائص العلوی (1) نقل می نماید که امام حسنعليه‌السلام با عمامه سیاه در مقابل مردم آمد و ضمن نقل اوصاف پدرش گفت: “در غزوه خیبر، وقتی علی رفت رو به قلعه،یقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ”.(2)

فلذا در تمام غزوات، نصرت و ظفر زیر سایه شمشیر آن حضرت بود که با شدت و غلظت تمام، مقابل دشمنان ایستادگی می نمود تا فاتح می شد و درک مقام محبوبیت را نزد خدا و رسول می نمود و جبرئیل و میکائیل، دو ملک مقرب، افتخار حضور داشتند که در دو طرف او جنگ می نمودند.

تا آنجا که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اسلام قوت نگرفت مگر به شمشیر علیعليه‌السلام .)

علی محبوب خدا و پیغمبر بود

رابعاً در این آیه می فرماید: کسانی که دارای این صفات بودند خدا آنها را دوست می دارد و آنها هم خدا را دوست می دارند. این صفت محبوبیت از خصائص أمیر المؤمنین است و دلائل بر این معنی بسیار است من جمله از آن اخبار خبری است که محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 7کفایت الطالب باسناد خود نقل نموده از عبد اللّه بن عباس که گفت: روزی من با پدرم عباس خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودیم، علیعليه‌السلام وارد شد سلام نمود، پس از رد سلام، رسول خدا با بشاشت از جا برخاست و علی را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید و طرف راست خود نشانید، پدرم عباس عرض کرد: یا رسول اللّه آیا دوست می داری او را؟ حضرت فرمود: ای عمّ بزرگوار:و اللّه اللّه اشدّ حبّا له منّی (3) .

____________________

1- خصائص العلوی، ص129.

2- یعنی(ای جبرئیل از سمت راست حضرتش و میکائیل از سمت چپ مقاتله میکردند.)

3- به خدا قسم محبت و دوستی خداوند باو بیشتر از من است (کفایة الطالب، ص79، باب7).

۴۲۲

حدیث رایت در فتح خیبر

اهمّ از همه دلایل بر محبوبیت علیعليه‌السلام و اینکه در میدانهای جنگ کرّار بوده نه فرّار حدیث رایت است که در صحاح معتبره شما مذکور است و احدی از اکابر علمای سنّت و جماعت، انکار این حدیث ننموده، مگر ناصبی متعصّب عنود.نواب : قبله صاحب! حدیث رایت چیست؟ متمنی است اگر زحمت نیست با سلسله اسنادش بیان فرمایید.داعی : اکابر علماء و مورخین فریقین (شیعه و سنّی) متفقاً حدیث رایت را نقل نموده اند؛ از قبیل محمّد بن اسماعیل بخاری در کتاب الجهاد و السیر فی باب دعاء النبی جلد دومصحیح (1) و نیز در کتاب المغازی فی باب غزوه خیبرصحیح (2) و مسلم بن حجاج در صفحه 324 جلد دوم صحیح و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (3) و ترمذی درسنن (4) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (5) و محدث شام درتاریخ (6) خود و احمد بن حنبل درمسند (7) و ابن ماجه قزوینی درسنن (8) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 6ینابیع المودة (9) و سبط ابن جوزی درتذکرة (10) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایت الطالب (11) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (12) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (13) و ابو القاسم طبرانی دراوسط (14)

____________________

1- صحیح بخاری، ج2، ص100.

2- صحیح مسلم، ج2، ص324.

3- خصائص العلوی، ص68-69.

4- سنن ترمذی، ج5، ص302.

5- اصابه، ج2، ص508.

6- تاریخ دمشق، ج13، ص288.

7- مسند احمد، ج5، ص33.

8- سنن ابن ماجه، ج1، ص45.

9- ینابیع المودة، ج1، باب6، ص155.

10- تذکرة الخواص، ص25.

11- کفایة الطالب، ص98، باب 14.

12- مطالب السؤول، ص75-177.

13- حلیة الاولیاء، ج1، ص26.

14- المعجم الاوسط، ج6، ص59.

۴۲۳

و ابو القاسم حسین بن محمّد(راغب اصفهانی)درمحاضرات الادباء بالاخره عموم محدثین و مورخین شما در کتب معتبرۀ خود این حدیث را آورده اند، تا آنجا که حاکم گوید:هذا حدیث دخل فی حدّ التواتر و طبرانی گوید فتح علیّ لخیبر ثبت بالتواتر (1) .

خلاصه خبر اینست که زمانی که لشکر اسلام قلاع خیبر را محاصره نموده بودند، پس از اینکه سه مرتبه لشکر اسلام به علمداری ابی بکر و عمر شکست خورده، فرار نمودند، چنانچه اشاره نمودیم، اصحاب از این شکست های پی درپی (که برای مسلمین سابقه نداشت، آن هم در مقابل یهود ناقابل) متأثر و دلتنگ شدند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای قوت قلب اصحاب و بشارت به فتح و پیروزی فرمودند:و اللّه لأعطینّ الرایه غدا رجلا کرّارا غیر فرّار یفتح اللّه علی یدیه یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله (2) .

آن شب تمام اصحاب در این فکر به خواب نرفتند که آیا فردا این شرف و فضل کرا خواهد بود. چون صبح شد، همه لباس های رزم پوشیدند و خود را مقابل پیغمبر جلوه می دادند. آنگاه حضرت نظری میان اصحاب افکند فرمود:این اخی و ابن عمّی علیّ بن أبی طالب ؛ کجا است برادر و پسر عمّم علی بن أبی طالب.

علی کو که حلاّل هر مشکل اوست

علی کو که مفتاح قفل دل اوست

عرض کردند یا رسول اللّه درد چشم دارد به قسمی که قادر بحرکت نمی باشد بسلمان فرمود او را حاضر نما سلمان رفت دست علی را گرفت در حالتی که چشمهای آن حضرت بر روی هم بود خدمت پیغمبر آمد سلام کرد حضرت پس از رد جواب فرمود:کیف حالک یا ابا الحسن ؛ حالت چونست یا ابا الحسن؟ عرض کرد:بحمد اللّه خیرا صداع برأسی و رمد بعینی لا ابصر معه (3) .

____________________

1- این حدیثی است که داخل گردید در حد تواتر - فتح علی در خیبر بتواتر ثبت گردیده.(المعجم الاوسط، ج6، ص59).

2- به خدا قسم فردا پرچم را به کسی دهم که حمله کننده باشد بر دشمنان نه گریزنده و فرارکننده. فتح کند خدا بر دست او و او است کسی که خدا و پیغمبر او را دوست می دارند و او هم خدا و پیغمبر را دوست می دارد (تفسیر رازی، ج12، ص20).

3- بحمد اللّه خیر است. سر و چشمم درد می کند که جائی را نمی بینم.

۴۲۴

حضرت فرمودند:ادن منی ؛ نزدیک من آی. چون نزدیک آمد:فبصق فی عینیه و دعا له فبرئ حتی کان لم یکن به وجع (1) .

آنگاه رایت و پرچم فتح و پیروزی اسلام را باو داد و رفت بسوی قلاع خیبر و با یهود جنگ کرد سران و شجعان یهود مانند مرحب و حارث و هشام و علقمه و دیگران را کشت و فتح کرد قلاع مهم خیبر را.

ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (2) این خبر را ازصحاح سته نقل نموده و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایة الطالب (3) بعد از ذکر اخبار گوید: “حسّان بن ثابت شاعر مخصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر بود این اشعار را بالبداهه در مدح علیعليه‌السلام گفت:

و کان علیّ ارمد العین یبتغی

دواء فلمّا لم یحسّ مداویا

شفاه رسول اللّه منه بتفله

فبورک مرقیّا و بورک راقیا

و قال سأعطی الرایه الیوم فارسا

کمیّا شجاعا فی الحروب محامیا

یحبّ الاله و الاله یحبّه

به یفتح اللّه الحصون الاوابیا

فخصّ بها دون البریّه کلّها

علیّا و سمّاه الوصیّ المؤاخیا

وابن صباغ (4) ازصحیح مسلم نقل نموده که خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب گفت: “دوست نداشتم علمداری را مگر آن روز که حریص بودم بر این امر و خودم را بپیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان می دادم که شاید مرا بخواند و این افتخار نصیب من گردد. مع ذلک علی را طلب کرد و این افتخار نصیب او گردید.

و سبط ابن جوزی در تذکره(5) و امام ابو عبد الرّحمن احمد بن علی نسائی در خصائص العلوی(6) بعد از نقل دوازده خبر و حدیث در موضوع علمداری علیعليه‌السلام در

____________________

1- آب دهان مبارک در چشمهای او گذارد و برای او دعا کرد فوری چشم او گشاده و روشن و مرض بر طرف شد کانه ابداً دردی نداشته.

2- فصول المهمه، ج1، ص217.

3- کفایة الطالب، ص104، باب14.

4- فصول المهمه، ج1، ص95.

5- تذکرة الخواص، ص32.

6- خصائص العلوی، ص48.

۴۲۵

خیبر همین خبر عمر و آرزوی علمداری نمودن او را در حدیث هیجدهم نقل نموده.

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و ابن حجر مکی درصواعق (2) و ابن شیرویه درفردوس الاخبار نقل می نمایند که عمر بن الخطّاب می گفت: “به علیعليه‌السلام سه چیز داده شده که اگر یکی از آنها برای من بود، دوست تر داشتم از آنکه شتران سرخ مو از آن من باشند:

1. تزویج فاطمه به علی؛

2. سکونت او در مسجد در همه احوال و این امر حلال نبود برای احدی مگر برای علی

3. علمداری او در فتح خیبر.”

خلاصه، از این حدیث معلوم و مستفاد می گردد که در میان امت، تمام، یگانه کسی که محبوب خدا و پیغمبر معرفی شد، علیعليه‌السلام بود.

و حدیث طیر مشوی که شب گذشته ذکر شد، خود دلیل دیگر است بر اثبات محبوبیت آن حضرت نزد خدا و رسول و این جمله بر احدی پوشیده نمی باشد، مگر بر مردمان جاهل بی اطلاع و یا بر اشخاص متعصب لجوج و عنود.

پس از این دلایل که راویان موثق خودتان نقل نموده اند که به مختصری از آنها من باب نمونه اشارت شد، ثابت آمده که مستجمع جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده و مشمول( يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) در آیه شریفه، امیر المؤمنین علیعليه‌السلام می باشد، نه دیگران از مؤمنین یا صحابه.

اینک بر آقایان معلوم شد که داعی نظر اهانت نداشتم، بلکه عین واقع و حقیقت ثبت شده در تاریخ را گفتم، به طریقی که علمای خودتان با دلایل صریحه می رسانند و معلوم می شود که مشمول آیه شریفه( أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ ) در میدانهای جنگ و مباحثات علمی، علیعليه‌السلام بوده است

علاوه بر گفتار داعی علماء بزرگ خودتان اقرار دارند که این آیه در وصف آن حضرت نازل شده؛ آنچه الحال در نظر دارم من باب نمونه عرض می نمایم که محمّد بن یوسف گنجی شافعی متوفی در سال 658 قمری در باب 23 کفایت الطالب(3)

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص116.

2- صواعق المحرقه، ص127.

3- کفایة الطالب، ص122، باب23.

۴۲۶

بعد از نقل حدیثی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: “هر کس می خواهد نظر کند بآدم و نوح و ابراهیم، نظر کند به علی عليه‌السلام ” بیاناتی دارد تا آنجا که گوید: “علیعليه‌السلام آن کسیست که خدا در قرآن او را وصف نموده به آیه( وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ )(1) الخ.

و خدای متعال در آیه شریفه، شهادت می دهد علیعليه‌السلام عزیز و شدید بوده است بر کفار که اگر شجاعت و شمشیر آن حضرت در میدانهای بزرگ جنگ و دلائل علمی آن بزرگوار در مباحثات و مناظرات و جوابهای منطقی به مسایل مشکله نبود، رونقی از برای اسلام و پیشرفتی جهه مسلمین نبود.

چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که فرمود: “اسلام قوت نگرفت مگر بشمشیر علی و مال خدیجه .” پس علیعليه‌السلام از هر کس اولی و الیق و أحق باین مقام و مرتبه بوده است.

و أما اینکه فرمودید( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) ، در شأن عثمان بن عفان است و اشاره به مقام خلافت او در مرتبه سوم نازل گردیده که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده متأسفانه این عقیده هم بشهادت تاریخ با حال و اخلاق ایشان مطابقت نمی کند و دلایل بر این معنی بسیار است، ولی قلم اینجا رسید و سر بشکست، از آقایان محترم تمنا می کنم به همین مقدار از گفتار اکتفا نموده و از این موضوع صرف نظر نمایید، می ترسم موجب رنجش گردد.

حافظ : شما وقتی با دلایل و براهین و ذکر اسناد صحیحه صحبت نمائید، هیچ گاه موجب رنجش نخواهد شد، اگر بدون فحش دادن، دلایلی هست بیان فرمایید.

داعی : اولاً حقیر اهل فحش نیستم، چنانکه در این شبها بشهادت آقایان حاضر فحشها شنیدم و جواب نگفتم مگر با دلیل و برهان.

ثانیاً دلایل بسیاری موجود است که اگر بخواهم به تمام آنها استدلال نمایم، وقت این مختصر مجلس ما کفایت نمی کند ولی چون امر فرمودید، به خلاصه بعض از آنها اشاره می نمایم تا خود آقایان، منصفانه قضاوت فرمایید رحم و

____________________

1- چنانچه در همین کتاب مبسوطاً ذکر شده.(سوره فتح: آیه29)

۴۲۷

عطوفت و رقّت قلب را در محل خود بدست آورید.

رویه و رفتار عثمان بر خلاف ابی بکر و عمر

اولاً اتفاقی تمام مورخین ما و شما از قبیل ابن خلدون و ابن خلّکان و ابن اعثم کوفی است و درصحاح سته و کتب معتبرۀ شما ثبت است و مسعودی درمروج الذهب (1) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) و دیگران از علماء شما آورده اند که عثمان بن عفّان وقتی بمقام خلافت رسید بر خلاف سنّت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیرۀ شیخین(ابی بکر و عمر)رفتار نمود.

و حال آنکه به اتفاق فریقین و جمیع مورخین، در مجلس شورا، عبد الرّحمن بن عوف با او بیعت نمود بر کتاب خدا و سنت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقۀ شیخین و اینکه بنی امیّه را روی کار نیاورد و بر مردم مسلط ننماید. ولی وقتی بر امر خود مستقر شد، کاملاً بر خلاف سیره آنها رفتار نمود و صریحاً خلاف عهد نمود، و خود می دانید که نقض عهد و پیمان به حکم قرآن مجید و اخبار صحیحه، از جمله گناهان بزرگ است و به صراحت گفتار و شهادت اکابر علماء و مورخین خودتان، خلیفه عثمان عملاً نقض عهد نمود و در تمام دورۀ خلافت بر خلاف طریقۀ شیخین(ابی بکر و عمر) رفتار نمود و بنی امیّه را بر جان و مال و ناموس مردم، مسلط نمود و این اولین لکّۀ بزرگی بود که دامن او را آلوده ساخت.

حافظ : چگونه بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیره ابی بکر و عمر -رضی اللّه عنهما- رفتار نمود؟

داعی : اول قدمی که بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقه شیخین بر داشت، بنابر آنچه مورخین مفصّلاً نوشته اند و مسعودی محدّث و مورّخ معروف مقبول الفریقین درمروج الذهب (3) مختصراً ذکر نموده، خانه ای بنا کرد از سنک و کاس و درهای او را از ساج و سرو قرار داد و اموال بسیار جمع نمود که علاوه بر آنچه در

____________________

1- مروج الذهب، ج2، ص210.

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص357.

3- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۸

زمان حیاتش بذل و بخشش های بیجا به بنی امیّه و دیگران نمود (مانند آنکه خمس بلا دارمنیه را که در زمان او فتح شد (بدون هیچ مجوّز شرعی) به مروان ملعون واگذار کرد. بعلاوه صد هزار درهم از بیت المال، و چهار صد هزار درهم به عبد اللّه بن خالد، و صد هزار درهم بحکم ابن ابی العاص ملعون و طرید رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دویست هزار درهم به ابی سفیان از بیت المال واگذار نمود (چنانچه ابن ابی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (1) ثبت نموده) و روزی که او را کشتند، در نزد خزانه دار شخصی خودش یکصد و پنجاه هزار دینار و دو کرور درهم وجه نقد موجود بود. غیر از املاک او در وادی القری و حنین که آنها یکصد هزار دینار بود و گاو گوسفند و شتر که در بیابانها بی حساب داشت!).

همین عمل او سبب شد که تمام بزرگان از بنی امیّه و غیره را که روی کار آورده بود، از ید از آنچه او داشت تهیه نمودند و بغارت اموال مردم مشغول شدند!انتهی.

زیرا معروف است؟الناس علی دین ملوکهم . شیخ می فرماید:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

این قبیل اعمال و جمع سرمایۀ فراوان آن هم در آن دوره، علاوه بر آنکه قبح عقلی و نقلی داشته، آن هم برای خلیفه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل فقر و تهی دستی مردم آن زمان، بر خلاف رویه و طریقۀ رفقای او ابی بکر و عمر که ملتزم و متعهد شده بود در روز شوری که به طریقه آنها رفتار نماید، بوده است.

مسعودی در جلد اولمروج الذهب (2) ضمن حالات عثمان می نویسد: “خلیفه عمر سفری با پسرش عبد اللّه به حج رفت و خرج راه او ایابا و ذهابا شانزده دینار شد. به پسرش عبد اللّه گفت : “مادر خرج خود اسراف نمودیم ”.

اینک آقایان قضاوت کنید بین طریقۀ زندگانی خلیفه عمر و گشاد بازی و زیاده روی های عثمان و تصدیق نمائید که کاملاً عثمان خلاف عهد و میثاق رفتار نموده است!

____________________

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص368.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۹

روی کار آوردن عثمان فساق بنی امیه را

ثانیاً فسّاق و فجّار بنی امیّه را روی کار آورد و بر جان و مال و نوامیس مردم مسلط نمود و در بلاد مسلمین امارات بنی امیّه ضرری شایع بوده است و افرادی را بر خلاف رضای رسول خدا و شیخین(ابی بکر و عمر)بکار گماشت.

از قبیل عمّ ملعونش حکم بن ابی العاص و پسرش مروان بن حکم که هر دو به شهادت تاریخ، طرید و رانده و تبعید شده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مردود و ملعون بلسان مبارک آن حضرت بودند!

حافظ : دلیل شما بر طرد و لعن آنها بالخصوص چه می باشد؟

بنی امیه و حکم بن ابی العاص و مروان، ملعون خدا و پیغمبر بودند

داعی : دلیل بر لعن دو قسم است: یکی جنبه عمومی دارد که خداوند متعال صریحاً بنی امیّه را شجره ملعونه خوانده در آیه 60 سوره 17 (بنی اسرائیل)که فرماید:( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ ) یعنی درخت لعنت کرده شده در قرآن؛ چنانچه امام فخر رازی(1) و طبری(2) و قرطبی(3) و نیشابوری(4) وسیوطی (5) و شوکانی(6) و آلوسی(7) و ابن ابی حاتم(8) و خطیب بغداد(9) و ابن مردویه(10) وحاکم (11) و مقریزی(12) و

____________________

1- تفسیر رازی، ج20، ص237.

2- تاریخ طبری، ج8، ص185.

3- تفسیر قرطبی، ج10، ص282.

4- اسباب النزول، ص195.

5- الدر المنثور، ج4، ص191.

6- فتح الغدیر، ج3، ص239.

7- تفسیر آلوسی، ج15، ص107.

8- تفسیر ابن ابی حاتم، ج8، ص2688.

9- تاریخ بغداد، ج4، ص113.

10- ابن مردویه، ص164.

11- مستدرک حاکم، ج2، ص363.

12- امتاع لأسماع، ج8، ص207.

۴۳۰

بیهقی(1) و دیگران از مفسرین و علماء خودتان در ذیل این آیه نومیه، از ابن عباس(حبر امت)رضی اللّه عنه نقل نموده اند که مراد از شجرۀ ملعونه در قرآن بنی امیّه بودند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را در خواب بصورت بوزینه ها دید که منبر و محراب او را مورد تاخت وتاز خود قرار دادند بعد از بیداری جبرئیل به نزول این آیه خبر داد” که بوزینه ها بنی امیّه هستند که بعد از تو غصب خلافت می نمایند و محراب و منبر تو هزار ماه در تصرف آنها خواهد بود.”

مخصوصاً امام فخر رازی از ابن عباس نقل می نماید که از میان تمام بنی امیّه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام حکم بن ابی العاص را می برد. پس به حکم قرآن مجید حکم بن ابی العاص ملعون است چون از شجره ملعونه است و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالخصوص نام او را به لعنت بزبان جاری می نمود

و از طرق روات معتبره فریقین(شیعه و سنی)احادیث بسیار در طرد و لعن آنها رسیده، ولی چون در شب اول قرار گذاردیم که استشهاد باحادیث شیعه ننماییم، لذا ببعض از آنچه از علماء شما الحال در نظر دارم، اشاره می نمایم تا کشف حقیقت گردد:

حاکم نیشابوری درمستدرک (2) و ابن حجر مکّی درصواعق محرقه (3) نقل از حاکم می نماید که این خبر صحیحا از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود:انّ أهل بیتی سیلقون بعدی من امّتی قتلا و تشریدا و انّ اشد قومنا لنا بغضا بنو امیه و بنو المغیره و بنو مخزوم-و مروان بن الحکم کان طفلا قال له النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون (4) .

و نیز ابن حجر به فاصله یک حدیث از عمر بن مرة الجهنی و حلبی در

____________________

1- دلایل بیهقی، ج4، ص1822.

2- مستدرک، ج4، ص479-487.

3- صواعق، ص181، باب 11.

4- زود است که اهل بیت من بعد از من ملاقات می کنند از امت من کسانی را که آنها را می کشند و پراکنده می کنند و بدرستی که بغض و کینه و دشمنی بنی امیه و بنی مغیره و بنی مخزوم نسبت بما از همه بیشتر است-و مروان بن حکم در آن موقع بچه بود، حضرت فرمود: “این وزغ پسر وزغ است (یعنی چلپاسه و مارمولک) و ملعون پسر ملعون می باشد.”

۴۳۱

سیرة الحلبیه (1) و بلاذری درانساب و سلیمان بلخی درینابیع الموده (2) و حاکم در مستدرک(3) و دمیری درحیوة الحیوان (4) و ابن عساکر درتاریخ (5) خود و امام الحرم درذخایر العقبی (6) و دیگران نیز از عمر بن مرة نقل نموده اند که:انّ الحکم بن ابی العاص استاذن علی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فعرف صوته فقال ائذنوا له علیه لعنه اللّه و علی من یخرج من صلبه الاّ المؤمن منهم و قلیل ما هم (7) .

و امام فخر رازی در جلد پنجم ازتفسیر کبیر (8) خود ذیل آیه( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ ) و معنای آن اشاره بقول ام المؤمنین عایشه می نماید که به مروان می گفت:لعن اللّه اباک و انت فی صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه (9) .

و علامه مسعودی درمروج الذهب (10) گوید: “مروان بن حکم طرید و راندۀ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که از مدینه رانده و تبعید شده بود.”

در زمان خلافت أبی بکر و عمر اجازه ورود به مدینه نیافت، ولی عثمان که خلیفه شد، بر خلاف سیره و رفتار رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أبی بکر و عمر او را اجازه ورود داد و با سایر بنی امیّه بدور خود جمع و با آنها زیاده از حد مهربانی نمود.

نواب : قبله صاحب، حکم بن ابی العاص که بوده و برای چه پیغمبر او را طرد نمود.

____________________

1- سیرة الحلبیه، ج1، ص337.

2- ینابیع المودة، ج2، ص469.

3- مستدرک، ج4، ص481.

4- حیوة الحیوان، ج2، ص399.

5- تاریخ دمشق، ج57، ص270-271.

6- ذخائر العقبی، ص121.

7- حکم بن ابی العاص از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذن و اجازه ورود خواست پیغمبر (ص)صدای او را شناخت فرمود اذن بدهید او را لعنت خدا بر او باد و بر اولادهای او که از صلبش بیرون می آیند مگر مؤمن از آنها و آن مؤمنین بسیار کم اند.

8- تفسیر رازی، ج20، ص237.

9- خداوند لعنت نمود پدرت را در حالتی که تو در صلب او بودی پس تو بعض از کسی هستی که خداوند او را لعنت نموده.

10- مروج الذهب، ج1، ص690.

۴۳۲

حکم بن ابی العاص

داعی : حکم بن أبی العاص عموی خلیفه عثمان بود. بنابر آنچه طبری و ابن أثیر و بلاذری درانساب (1) نوشته اند، در جاهلیت همسایه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و بسیار آن حضرت را اذیت می نمود؛ مخصوصاً بعد از بعثت و بعد از فتح مکه، به مدینه آمد و ظاهراً اسلام قبول نمود، ولی پیوسته آن حضرت را در میان جامعه تحقیر می نمود. وقتی حضرت حرکت می کرد، در عقب آن حضرت می آمد و با چشم و دماغ و دهان و دست، شکلک در می آورد و به طریق تقلید آن حضرت را آزار می داد؛ حتی در نماز با انگشت تحقیر به آن حضرت اشاره می نمود. فلذا در اثر نفرین آن حضرت به همان حالت تشنّج باقی ماند؛ به علاوه بُله و نیمه مجنون شد. روزی به منزل آن حضرت رفت حضرت از حجره بیرون آمد فرمود: “کسی از طرف او عذر خواهی نکند. بایستی خودش و فرزندانش مروان و دیگران از مدینه بیرون روند.” فلذا به امر آن حضرت فوری آنها را تبعید نمودند به طائف. در زمان خلافت ابی بکر و عمر، عثمان شفاعت نمود که چون حکم عموی من است، اجازه دهید بر گردد به مدینه؛ آنها قبول ننمودند و گفتند: “طرید و تبعید شده رسول اللّه را ما بر نمی گردانیم.” چون عثمان خود به خلافت رسید، آنها را برگرداند هرچند مردم و اصحاب رسول اللّه اعتراض کردند، اعتنا ننمود. به علاوه مورد اکرام و بذل و بخشش خود قرار داد و مروان را پیشکار و رئیس دربار خلافت قرار داد و تمام أشرار بنی امیه را بدور خود جمع و مأموریتهای بزرگ و پست های حسّاس را به آنها واگذار نمود که آنها بر حسب پیش بینی عمر، خلیفه دوم، سبب بدبختی او گردیدند.

ولید فاسق در حال مستی نماز جماعت خواند

که از جمله آنها ولید بن عقبة بن أبی معیط بود که او را بولایت و امارت کوفه فرستاد. ولید کسی است که بنا به روایت مسعودی درمروج الذهب (2) ذیل حالات

____________________

1- انساب الاشراف، ص49.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۳۳

عثمان، پیغمبر درباره او فرموده بود:انّه من اهل النار ؛ یعنی او اهل آتش است و در فسق و فجور بمنتها درجه متجاهر بود که مسعودی درمروج الذهب و أبو الفداء درتاریخ خود و سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و أبو الفرج در أغانی(2) و امام أحمد درمسند (3) و طبری درتاریخ (4) و بیهقی درسنن (5) و ابن أثیر درکامل (6) و یعقوبی درتاریخ (7) و ابن اثیر دراسد الغابه (8) و دیگران می نویسند در أیام امارت کوفه، شبی تا صبح مجلس عیش داشت و صبح که صدای مؤذن برخاست، در حالت مستی رفت در محراب مسجد و با مردم نماز صبح را چهار رکعت به جای آورد. آنگاه به مردم گفت: “اگر میل دارید برای شما بیشتر بخوانم.”

و نیز بعض از آنها می نویسند: “در محراب قی و استفراغ نمود که تمام مردم متأذی گردیده، شکایت به عثمان بردند.”

و از جمله آنها معاویه معلوم الحال بود که او را والی شام نمود و سعید بن عاص را را بعد از ولید به کوفه فرستاد که در اثر عملیات آنها، در تمام بلاد مسلمین ظلم و فساد بحد افراط رسید فریادها بلند شد و هر کس از هرکجا آمد، نامه تظلم آورد بدربار خلافت، طردش نمودند.

غلطکاریهای عثمان موجب قتل او شد

همین أعمال و رفتار او که بر خلاف رویه و رفتار رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی بر خلاف طریقه و مشی ابی بکر و عمر ظاهر و بارز گردید سبب شد که خون مردم به جوش

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص155.

2- اغنی، ج4، ص187.

3- مسند احمد، ج1، ص144.

4- تاریخ طبری، ج3، ص295.

5- سنن بیهقی، ج8، ص318.

6- تاریخ الکامل، ج3، ص107.

7- تاریخ یعقوبی، ج2، ص165.

8- اسد الغابة، ج5، ص91.

۴۳۴

آمد نهضت ملّی تشکیل.و شد آنچه شد.

قطعا مسئول قتل و بدبختی او، خودش بود که در کارهای خود تجدید نظر ننموده و به نصایح مولانا امیر المؤمنین گوش نداد و فریب خودنمائیهای اطرافیان خود از بنی امیّه را خورد تا عاقبت جان خود را بر سر دوستی آنها گذارد.

چنانچه خلیفه عمر این پیش بینی را نموده بود(چون باخلاق عثمان آگاهی داشت) بنابر آنچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گفتگوی عمر را با ابن عباس نقل نموده تا آنجا که گوید:خلیفه عمر درباره هر یک از شش نفر أصحاب شورا، کلامی گفت و عیبی گرفت تا رسید به عثمان درباره او گفت: أوه ثلاثا و اللّه لئن ولیها لیحملن بنی ابی معیط علی رقاب الناس ثم لتنهض الیه العرب فتقتله (1) .

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) بعد از نقل جمله مذکور گوید: “فراست عمر بصحت پیوست که وقتی عثمان خلیفه شد (چنانچه عمر پیش بینی نموده بود) بنی امیّه را بدور خود جمع و بر گردن مردم بار نمود و با والی کردن آنها در ولایات، کردند آنچه نباید بکنند! با آنکه قادر بود آنها را معزول کند و تغییر دهد و مروان ملعون را از خود دور نماید ولی ننمود تا نارضایتی ها در مردم ایجاد نمودند و سبب شورش و قتل او گردیدند. تمام این بلایا و هتک حرمتها را بر سر او، مروان و اطرافیهای او در آوردند و بی اعتنایی او به نامه های امت، منجر به قتل او گردید .”

آقایان! انصاف خوب است؛ مراجعه نمایید بهتاریخ بزرگ محمّد بن جریر طبری که از اکابر علماء شما در سیصد هجری و مورد اعتماد عموم بوده که نوشته:و قد رأی رسول اللّه ابا سفیان مقبلا علی حماره و معاویة یقود به و یزید ابنه یسوق به فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعن اللّه الراکب و القائد و السائق (2) .

آنگاه قضاوت کنید که خلیفه عثمان، چرا ملعون و رانده شده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را

____________________

1- پس از سه مرتبه آه کشیدن گفت: “روزی که زمام امور دست عثمان برسد(پستهای حساس را)به بنی ابی معیط اختصاص داده و آنها را بر گردنهای مردم سوار نموده،” پس از آن اضافه نموده گفت: “در آن موقع عرب در مقابل او نهضت نموده و او را خواهند کشت.” (شرح نهج البلاغه، ج6، ص397).

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص187.

3- پیغمبر دید ابو سفیان سوار خری است معاویه جلو خر را می کشد و یزید پسر دیگرش از عقب، خر را می راند. فرمود: “خدا لعنت کند سوار و جلودار و راننده را.” (تاریخ طبری، ج9، ص185).

۴۳۵

مورد احترام قرار داده و در آغوش محبت پذیرفته، بلکه امارت و حکومت به آنها داد تا ایجاد انقلاب در دین اسلام بنمایند؟!

نه، ما از این اعمال خلیفه و بی فکری او تعجّب می کنیم، بلکه علماء بزرگ خودتان مانند طبری و ابن اعثم کوفی تعجب نموده اند و در تاریخ خود ثبت کرده اند که چرا وقتی أبو سفیان در مجلس عثمان در اول خلافتش، منکر اسلام و نزول وحی و جبرئیل شد، خلیفه او را نکشت و فقط بیک تغیّری قضیه را ماست مالی نمود و حال آنکه باتفاق جمیع مسلمین، چنین ملعونی واجب القتل بوده است.( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !

ایجاد نارضایتی در مردم منجر به قتل عثمان شد

و علاوه بر آنچه عرض شد مراجعه نمائید به خطبه 163نهج البلاغه و همچنین خبری را که ابن ابی الحدید در ص 482 جلد دومشرح نهج ازتاریخ کبیر طبری ضمن شرح خطبه نقل نموده که بعض از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه ها نوشته بولایات و مسلمانان را دعوت بجهاد نمودند در مدینه مقابل ظلم بنی امیّه بحمایت عثمان آنها را؛ و در سال 34 جمعیت زیادی از ناراضیها از عمّال عثمان بمدینه آمده و خدمت امیر المؤمنین شرفیاب شدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند نزد عثمان حضرت به ملاقات خلیفه رفتند تا آنجا که مقدور بود، خلیفه را نصیحت نمودند که در تغییر عمّال و اعمال خود تجدید نظر کند و او را به عواقب امور متوجه ساختند و به او فهماندند که پای جان در بین است تا جائی که فرمودند:و انّی انشدک اللّه ان تکون امام هذه الامّه المقتول فانّه کان یقال یقتل فی هذه الامّه امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیمه (1) .

ولی مروان و اطرافیهای اموی نگذاردند که نصایح صادقانۀ آن حضرت اثر کند لذا بعد از خروج آن حضرت از منزل، عثمان امر کرد مردم در مسجد جمع

____________________

1- تو را به خدا قسم می دهم اینکه مبادا پیشوای این امت باشی که کشته شوی؛ زیرا که قبلا گفته می شد که در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که بواسطه کشته شدن او فتح باب می شود به خون ریزی و کشت کشتار تا روز قیامت.(شرح نهج البلاغه، ج9، ص262).

۴۳۶

شدند رفت بالای منبر، عوض آنکه تحبیب کند و از مردم عارض، دلربایی کند و بگوید: عمّال و مأمورین من السّاعه معزول، نوعی سخن گفت که دلهای رنجدیده، رنجیده تر شد. عاقبت رشته کشید تا بآنجا که خلیفه عمر پیش بینی نموده بود و عثمان بدست مردم ناراضی کشته گردید.

پس سبب قتل عثمان، ندانسته کاریهای خود او بود که بنصایح بزرگان گوش نداد تا به جزای عمل خود رسید، بر خلاف ابی بکر و عمر که بنصایح مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام گوش می دادند و ترتیب اثر داده و قدردانی نموده، نتیجه کامل می بردند.

صدمه زدن عثمان اصحاب پیغمبر را

و ثانیاً آنکه عده ای از اصحاب پیغمبر را که ناصح و خیر خواه و معترض بعملیات بی رویۀ او بودند امر کرد آن قدر زدند که در اثر همان ضربات غالباً مردند و اگر ماندند، علیل و ناتوان گشتند که از جمله آنها عبد اللّه بن مسعود بود که حافظ و قاری و نگهبان و کاتب قرآن و از اصحاب خاص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی مورد احترام أبی بکر و عمر و محل شور آنها بوده است.

مخصوصاً ابن خلدون درتاریخ (1) خود نوشته است خلیفه ثانی عمر در دوره خلافتش، اصرار داشت عبد اللّه از او جدا نگردد، برای آنکه آگاهی کامل بقرآن و احکام دین داشت و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدح بسیار از آن نموده؛ چنانچه ابن ابی الحدید و دیگران متعرض اند.

مضروب شدن ابن مسعود و مردن او

علماء و مورخین شما عموماً نوشته اند که چون عثمان خواست قرآنها را جمع کند، تمام نسخ قرآن را از کتّاب آنها خواست و همه را جمع آوری نمود؛ من جمله قرآن عبد اللّه بن مسعود را که از جملۀ کتّاب وحی و مورد اطمینان خاتم الانبیاء بود،

____________________

1- تاریخ ابن خلدون، ج3، ص159.

۴۳۷

طلبید. عبد اللّه نداد. عثمان خودش رفت منزل عبد اللّه و جبراً قرآن را از او گرفت، وقتی عبد اللّه شنید که قرآن او را هم مانند قرآنهای دیگر سوزانیدند خیلی دلتنگ شد. در مجالس و محافل، احادیثی را که در قدح عثمان می دانست، نقل می کرد و پرده ها را بالا می زد و با کنایات مردم را به حقایق متوجه می ساخت، این خبرها را بعثمان دادند امر کرد غلامانش رفتند آن قدر عبد اللّه را زدند که از شدت آن ضربات دنده های او شکست و بستری شد و بعد از سه روز از دنیا رفت.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج ضمن طعن ششم، شرح قضایا را مفصلاً نوشته تا آنجا که گوید:

“عثمان بعیادت عبد اللّه رفت و بینهما گفتگوهائی شد تا رسید بجائی که عثمان بعبد اللّه گفت استغفر لی یا ابا عبد الرحمن قال اسأل الله ان یأخذ لی منک حقی”(1) .

و نیز نقل نموده است به جرم آنکه چرا بدرقۀ ابی ذر نمود، موقعی که او را به سمت ربذه تبعید می نمودند، چهل تازیانه بر بدن عبد اللّه زد!!

لذا عبد اللّه بعمّار یاسر وصیّت نمود که نگذار عثمان بر جنازه من نماز گذارد. عمّار هم قبول نمود. روی همین اصل بعد از وفات عبد اللّه عمّار، با جمعی از صحابه بر جنازه او نماز گذارده و دفنش نمودند. وقتی خبر به عثمان دادند، رفت سر قبر عبد اللّه و به عمّار گفت: “چرا چنین نمودی؟” گفت: “حسب الوصیّه خودش ناچار بودم که عمل نمایم” (این عمل عمّار سبب کینه ای شد که بعداً با او تلافی نمود).

واقعاً کارهای خلیفه عثمان بنابر آنچه اکابر علماء و مورخین خودتان نوشته اند حیرت آور است؛ مخصوصاً عملیاتی که به اصحابه خاص و پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمود که حتی ابی بکر و عمر هم هرگز چنان رفتاری ننمودند، بلکه بر خلاف رفتار عثمان با آنها احترام کامل از اصحاب رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمودند.

مضروب شدن عمار بامر عثمان

و از جمله اعمال عثمان که دلالت بر رقّت قلب او دارد!! توهین به عمّار یاسر

____________________

1- طلب مغفرت کن برای من ای ابا عبد الرحمن (کنیۀ ابن مسعود بود)، عبد اللّه گفت: “از خدا می خواهم حق مرا از تو بگیرد” (یعنی هرگز از تو راضی نخواهم شد). (شرح نهج البلاغه، ج3، ص43).

۴۳۸

و زدن آن مرد شریف است که از صحابه خاص پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، چنانچه علماء و مورخین فریقین نوشته اند که چون ظلم و تعدّی عمّال بنی امیّه در اطراف بلاد اسلام زیاد شد، صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع شدند و نامه ای به عثمان نوشتند و تمام مظالم او را یادآوری نمودند و با نصایح مشفقانه، گوشزد نمودند که اگر پیروی از رویه و رفتار عمّال ظلم اموی ها و تقویت از آنها بنمایی و تجدید نظر در رویه و رفتار خود و اطرافیهای خود ننمایی، نتایج وخیم آن بیشتر شامل حال خودت خواهد شد؛ علاوه بر آنکه ضرر به اسلام می زنی.

آنگاه شور نمودند که چه کسی نامه را ببرد. عاقبت گفتند مقتضی آنست که حامل نامه عمّار باشد، چه آنکه فضل و تقوی و عظمت عمّار مورد اقرار و اعتراف خود عثمان می باشد و مکرر از خودش شنیدیم که می گفت: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: “ایمان با گوشت و خون عمّار مخلوط است ” و نیز از آن حضرت نقل می نمود که می فرمود: “بهشت مشتاق سه کس است: علی بن أبی طالب و سلمان و عمّار یاسر ”.

فلذا بدرخواست اصحاب جناب عمّار کاغذ را برداشت به خانه عثمان رفت. وقتی رسید که عثمان می خواست از منزل خارج شود. در دهلیز منزل، عمّار را دید. سؤال کرد: “یا ابا الیقظان! (کنیۀ عمّار بود) کاری داری؟” گفت:

کار شخصی ندارم و لکن جمعی از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبی را در این نامه گنجانیده اند که خیر و صلاح شما در او می باشد و توسط من فرستاده اند. مطالعه نمائید و جواب آنان را بدهید.

نامه را گرفت چند سطری که از نامه خواند، غضبناک شد با کمال تغیّر نامه را بزمین افکند، جناب عمّار فرمود: “خوب نکردی! نامه اصحاب رسول اللّه محترم است. چرا بر زمین افکندی حق بود می خواندی و جواب می دادی.”

با عصبانیّت تمام گفت: “دروغ می گویی!” آنگاه امر کرد غلامانش جناب عمّار را بسختی زدند و او را بر زمین انداخته و می کوبیدند؛ حتّی خود او هم چند لگدی بر شکم عمّار زد که به علّت همان ضربات عمّار پیر مرد، مبتلا به مرض فتق شد و بی هوش گشت. خویشانش آمدند او را به منزل امّ سلمه، امّ المؤمنین بردند از ظهر

۴۳۹

تا قریب نصف شب بیهوش ماند تا چهار نماز از او فوت شد. وقتی به هوش آمد نمازها را قضا کرد.

شرح مبسوط این قضایا در کتب معتبرۀ علماء خودتان ثبت است. ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و مسعودی درمروج الذهب (2) ضمن مطاعنی که به عثمان وارد گردیده، اشاره می کند که علّت انحراف قبیله هزیل و بنی مخزوم از عثمان عملیات او با عبد اللّه بن مسعود و عمّار یاسر و ضرباتی که بر آنها وارد آوردند، بود. اینک قضاوت با آقایان با انصاف است تا پی برقّت قلب و رحم دلی او ببرند.

اذیت و تبعید نمودن ابا ذر و وفات او در صحرای ربذه

رابعاً عمل و رفتار او با أبی ذر غفاری جندب بن جناده که از صحابۀ خاص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب آن حضرت و دومین مرد عالم اسلام از صحابه بوده است، جلب نظر هر انسان آزادی را می نماید.

تمام ارباب حدیث و مورخین بزرگ فریقین، اقرار و اعتراف دارند که آن پیر مرد نودساله را با چه خفّت و آزار و اذیت تبعید به شام و از آنجا بمدینه و از مدینه با دخترش سوار بر شتر برهنه بصحرای بی آب و علف ربذه تبعید نمودند تا عاقبت در آن صحرا أبی ذر از دنیا رفت و دختر یتیمه اش بی سرپرست در آن وادی خوفناک تنها ماند.

علماء و مورخین بزرگ خودتان مانند ابن سعد درطبقات (3) و بخاری در کتاب زکاتصحیح (4) و ابن ابی الحدید در و نیز درشرح نهج البلاغه (5) و یعقوبی درتاریخ (6) خود و أبو الحسن علی بن الحسین مسعودی، محدث و مورخ معروف قرن چهارم، متوفای

____________________

1- مروج الذهب، ج1، ص695.

2- مروج الذهب، ج1، ص695.

3- طبقات، ج4، ص168.

4- صحیح بخاری، ج2، ص245-246.

5- شرح نهج البلاغه، ج3، ص55.

6- تاریخ یعقوبی، ج2، ص120.

۴۴۰

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577