شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور3%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387181 / دانلود: 11318
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

سال ۳۴۶ درمروج الذهب (۱) و دیگران که وقت مجلس اجازه نمی دهد که مشروحه بیانات همگی آنها را بعرضتان برسانم که عملیات شدید عثمان و عمّال اموی او مانند معاویه و مروان و غیرهما را با آن پیر مرد مؤمن پاکدل محبوب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعلاوۀ اهانتهائی که بأمیر المؤمنینعليه‌السلام بجرم آنکه چرا مشایعت أبی ذر رفته و همچنین به همین جرم چهل تازیانه بعبد اللّه بن مسعود حافظ و کاتب وحی زدن را ثبت و ضبط نموده اند.

حافظ : اگر آزاری به ابی ذر وارد آمده، از اثر عمل مأمورین بی حقیقت بوده و الاّ خلیفه عثمان بسیار دل رحم و رقیق القلب بوده و قطعاً از چنین عملیاتی بی خبر بوده است.

داعی : مثلی معروف است که می گویند: “ز مادر مهربان تر دایه خاتون” این دفاعی که جناب عالی از خلیفه عثمان می نمایید، بر خلاف واقع و حقیقت است؛ چنانچه مراجعه نمایید به کتب معتبره تاریخ، قطعاً تصدیق خواهید نمود که تمام آزار و اذیتها که بجناب أبی ذر وارد آورده اند بدستور صریح خود خلیفه بوده.

دلیل بر این معنی کتب معتبرۀ علماء بزرگ خودتان است. برای نمونه تمنّا می نمایم مراجعه نمایید به جلد اولنهایه ابن اثیر وتاریخ یعقوبی و مخصوصاً بهشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، که نامه خلیفه را به معاویه ثبت نموده اند که چون معاویه از شام سعایت از ابی ذر، نمود خلیفه عثمان به او نوشت که او را با زجر روانه مدینه نمایید. اصل نامه این است:

فکتب عثمان الی معاویه:امّا بعد فاحمل جندبا الیّ علی اغلظ مرکب و اوعره فوجّه به مع من سار به اللیل و النهار و حمله علی شارف لیس علیها الاقتب حتّی قدم به المدینه و قد سقط لحم فخذیه من الجهد(۲) .

____________________

۱- مروج الذهب، ج۴، ص۱۶۳-۱۶۱.

۲- نوشت عثمان بمعاویه جندب را (اسم ابی ذر بود) سوار بر شتر پیر و بی پالانی بنما با یک مرد بدخوئی که شب و روز او را براند تا بنزد من آورد (به همین طریق که دستور داده بود آن مرد زاهد عابد صحابی محبوب خدا و پیغمبر را آوردند) وقتی وارد مدینه نمودند گوشت رانهای او می ریخت.(شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵).

۴۴۱

شما را به خدا انصاف دهید اینست معنی رأفت و عطوفت و مهربانی و رقّت قلب؟!

ابی ذر محبوب خدا و پیغمبر و راست گوی امت بود

آیا این ابی ذر نبوده است که خدای تعالی و رسول پروردگارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او، آن همه توصیه نمودند که علماء بزرگ خودتان در کتب مبسوطه آن اخبار مفصّلۀ صادره از مقام رسالت را درباره او ضبط نموده اند؟

چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۱) و ابن ماجه قزوینی درسنن (۲) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) ازصواعق (۴) ابن حجر مکّی حدیث پنجم از چهل حدیثی که در فضایل امیر المؤمنین آورده از ترمذی و حاکم با شرط صحت از بریده از پدرش و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۵) و ترمذی درصحیح (۶) و ابن عبد البر دراستیعاب (۷) و حاکم در مستدرک(۸) و سیوطی درجامع الصغیر (۹) نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه امرنی بحبّ اربعه و اخبرنی انّه یحبّهم قیل یا رسول اللّه سمّهم لنا قال علیّ منهم یقول ذلک ثلاثا و ابو ذر و مقداد و سلمان (۱۰) .

پس معلوم شد این چهار نفر محبوب خدا و رسول او می باشند آیا انصاف آقایان اجازه می دهد که با محبوب خدا و رسول او چنین رفتار غیر عادلانه بنمایند و نامش را رقّت قلب بگذارند؟! چرا چنین نسبتها را بابی بکر و عمر ندادند، چون

____________________

۱- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۹۰.

۲- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۳.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۵.

۴- صواعق المحرقة، ص۱۲۲، حدیث۱۰۵.

۵- اصابه،ج۶، ص۱۶۱.

۶- صحیح ترمذی، ج۵، ص۲۹۹، ح۲۸-۳۸.

۷- استیعاب، ج۲، ص۶۳۶.

۸- مستدرک، ج۳، ص۱۳۰.

۹- جامع الصغیر، ج۱، ص۲۵۸.

۱۰-خداوند مرا امر فرموده بدوستی چهار نفر و مرا خبر داده که این چهار نفر را دوست می دارد. عرض کردند: “یا رسول اللّه نام آنها را برای ما بیان فرما!” فرمودند: “علی عليه‌السلام و ابی ذر و مقداد و سلمان .”

۴۴۲

نکردند؟ لذا ثبت در تاریخ نگردید ما هم نگفته ایم.

حافظ : آنچه مورخین نوشته اند أبی ذر مرد ناراحتی بوده در شامات، به نام علی کرم اللّه وجهه تبلیغات شدیدی می نموده و مردم شامات را متوجه مقام علی نموده بود و می گفت: “از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود: علی خلیفه من است.” چون دیگران را غاصب و علی را خلیفه منصوص معرفی می نمود، لذا خلیفه عثمان رضی اللّه عنه برای حفظ اجتماع و جلوگیری از فساد، ناچار بود او را از شامات بخواند.

وقتی یک فردی بخواهد مردم را بر خلاف صلاح اجتماع سوق دهد، بر خلیفه عصر لازم است او را از محل انقلاب خارج نمایند.

داعی : اولاً اگر کسی حرف حقّی بزند باید او را تبعید و زجر کشش نمایند که چرا معلومات حق خود را ظاهر می نمایی؟ بر فرض هم یک فرد مسلمان را محاکمه نکرده و به صحت و سقم گفتار سعایت کننده نرسیده، بخواهند تبعید یا احضار بمرکز خلافت نمایند، آیا قانون مقدّس اسلام چنین حکم می نماید که امر نمایند پیر نحیفی را سوار شتر پیر بی پالان و در تحت فشار غلام شدید الغضبی حرکت دهند که شب و روز نگذارد خواب و راحت کند که وقتی به مقصد می رسد، گوشت های پای او ریزش نماید؛ اینست معنی رقّت قلب و رحم و مروّت؟

به علاوه، اگر نظر خلیفه حفظ اجتماع و جلوگیری از فساد بود، پس چرا امویهای مفسد مانند مروان طرید و راندۀ رسول خدا و ولید بی دین متجاهر بفسقی که مست نماز می خواند و استفراغ در محراب می نماید و دیگران را از اطراف خود دور ننمود تا عملیّات آنها موجب فساد در اجتماع و منجر بقتل خلیفه نگردد.

حافظ : از کجا معلوم است که ابی ذر راست می گفته و معلومات حقّی را ابراز می داشته و وضع حدیث از قول رسول خدا نمی نموده؟

قضاوت منصفانه لازم است تا پرده های جهل را پاره نماید

داعی : از آن جایی که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود تصدیق صداقت و راستگویی او را نموده؛ چنانچه در اخبار معتبره رسیده و اکابر علماء خودتان ثبت نموده اند که آن حضرت فرمود: “مثل ابی ذر در امت من مثل عیسی است در بنی اسرائیل در

۴۴۳

صداقت و راستی و زهد و تقوی.

چنانچه محمّد بن سعد که از اکابر علماء محدثین شما است درطبقات (۱) و ابن عبد البر دراستیعاب (۲) باب جندب و ترمذی درصحیح (۳) و حاکم درمستدرک (۴) و ابن حجر دراصابه (۵) و متّقی هندی درکنز العمّال (۶) و امام احمد درمسند (۷) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۸) نقلاً از واحدی و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه (۹) و صاحبلسان العرب (۱۰) وینابیع المودّه (۱۱) از اخبار ابی ذر غفاری با سندهای متعدد نقل کرده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما اقلت الغبراء و ما اظلّت الخضراء علی رجل اصدق لهجه من ابی ذر (۱)

بدیهی است کسی را که پیغمبر بشهادت علماء خودتان تصدیق راست گوئی او را نموده باشد، قطعاً آنچه می گفته، راست گفته و هرگز خداوند شخص کذّاب و یا وضّاع و جعّال حدیث را محبوب خود معرفی نمی کند، خوب است دیده انصاف را بگشائید تا حقّ و حقیقت را آشکار ببینید.و اگر سابقه ای در کذب گفتار ابی ذر بود، قطعاً متقدمین از علمای شما نقل می نمودند، چنانچه شرح حال ابو هریره و دیگران را نقل نمودند.

شما را بخدا قدری فکر کنید و انصاف دهید مردی که از اصحاب خاص

____________________

۱- طبقات، ج۴، ص۲۲۸.

۲- استیعاب، ج۴، ص۱۶۵۵، ح۲۹۴۴.

۳- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۴۲.

۴- مستدرک، ج۳، ص۳۴۲.

۵- اصابه، ج۷، ص۱۰۸.

۶- کنز العمال، ج۱۳، ص۳۱۱.

۷- مسند احمد، ج۲، ص۱۶۳.

۸- شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۴۱.

۹- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۵.

۱۰- لسان العرب، ج۲، ص۳۵۹، فصل اللام.

۱۱- ینابیع المودة، ج۳، ص۲۲۹.

۱۲- زمین کسی را بر نداشت و آسمان سایه نیفکنده بر مردی که راستگوتر از ابی ذر باشد

۴۴۴

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب خدا و پیغمبر و صادق و راست گوی امت بوده، اگر بوظیفه دینی خود رفتار کرده امر به معروف و اشاعه حق نموده، به جرم آنکه چرا نقل احادیث رسول اللّه نموده، آن قدر توهین کنند و زجر دهند تا در بیابان بی آب و علف از دنیا برود، این است معنی رحم و مروّت و رقّت قلب؟!

آن هم درباره کسی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شهادت به صالحیت او داده، زمانی که خبر مصائب وارده را به او می داد؛ چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء به اسناد خود نقل می نماید از ابی ذر غفاری که گفت:“خدمت پیغمبر ایستاده بودم. آن حضرت به من فرمود: انت رجل صالح و سیصیبک بلاء بعدی قلت فی اللّه قال فی اللّه قلت مرحبا بامر اللّه. “ (۱)

خیلی عجب است حالات مختلف شما آقایان! از طرفی حدیث نقل می نمایید که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: “فرد فرد اصحاب من حکم ستارگان را دارند. به هر یک از آنها پیروی کنید، راه هدایت می باشد.” و از طرفی با برجسته ترین صحابی پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن طور ظلم و خشونت می نمایند تا او را می کشند. به جرم اینکه چرا طرفداری از علیعليه‌السلام نموده. شما هم از ظالمین دفاع می نمائید؟!!

یا باید تکذیب کنید جمیع علمای بزرگ خودتان را که این وقایع و احادیث را در کتابهای خود نوشته اند یا تصدیق نمائید که واجد صفات در آیه مذکوره کسانی نبوده اند که چنین ظلم هایی را نسبت بصحابۀ پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودند.

حافظ : آنچه مسلّم است ابی ذر به میل و اختیار خود ربذه را قبول و به آنجا مسافرت نمود.

اخراج ابی ذر اجباراً بربذه

داعی : این بیانات جنابعالی اثر دست و پاهای بی جائی است که متأخرین از

____________________

۱- تو مرد صالحی هستی. زود است که بعد از من بلایی به تو برسد. عرض کردم: “برای خدا،” فرمود: “برای خدا.” گفتم: “مرحبا به امر خدای متعال.”(آیا ابتلای ابی ذر بدست معاویه و امویهای اطراف خلیفه عثمان بامر او و تبعید بصحرای بی آب و علف و زجر کش شدن آن صحابی بزرگ بلائی نبود که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده بود که برای خدا به آن بلیه مبتلا خواهد شد).( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) (حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۲).

۴۴۵

متعصّبین علمای شما، برای پرده پوشی اعمال گذشتگان بکار برده اند و الاّ بیرون کردن جناب ابی ذر را بجبر و اکراه، مسلّم عند العموم است. برای نمونه بیک خبر اکتفا می نمایم که امام احمد حنبل درمسند (۱) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۲) و واقدی درتاریخ خود از ابو الاسود دؤلی(که در نزد علمای رجال شما از ثقات است)نقل نموده اند که گفت: “میل داشتم ابی ذر را در ربذه ملاقات نمایم و از علّت خروجش سؤال کنم، فلذا رفتم و از او سؤال نموده، گفت: مرا اجباراً اخراج نمودند باین صحرای بی آب و علف و این خبر را رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من داد، روزی که در مسجد خوابم برده بود. آن حضرت تشریف آورد با پا به من زد که چرا در مسجد خوابیده ام. عرض کردم: بی اختیار خوابم برد. آنگاه فرمود: چه خواهی کرد وقتی تو را از مدینه اخراج نمایند؟ عرض کردم: می روم به زمین مقدس شام. فرمود، چه خواهی کرد وقتی از آنجا هم اخراجت کنند؟ عرض کردم برمی گردم به سوی مسجد. فرمود: چه خواهی کرد وقتی از اینجا هم اخراج شوی؟ عرض کردم: شمشیر می کشم و جنگ می کنم. فرمود: آیا دلالت بکنم تو را در چیزی که خیر تو در آن باشد؟ عرض کردم: بلی. فرمود: انسق معهم حیث ساقوک و تسمع و تطیع. (۳) پس شنیدم و اطاعت نمودم .” آنگاه گفت و اللّه لیلقین اللّه عثمان و هو آثم فی جنبی یعنی بخدا قسم عثمان خدا را ملاقات می کند در حالتی که گنهکار است در نزد من.

آثار رحم و عطوفت از علی بن أبی طالبعليه‌السلام

اگر با نظر دقت و انصاف و بی طرفی توجه کنید، تصدیق خواهید نمود که اولی و الیق و احق باین رحم و شفقت و عاطفه، مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده است که چون بر مسند خلافت ظاهری قرار گرفت بنابر آنچه تمام مورخین شما و مخصوصاً ابن ابی الحدید مشروحاً نوشته اند، بدعتها را بر طرف نمود؛ حکّام و مأمورین جور و فساد و فسّاق بنی امیّه و غیره را که در زمان خلافت عثمان بر ایالات مسلمین بامارت برقرار نموده بودند، عزل نمود.

____________________

۱- مسند احمد،ج۵، ص۱۵۶.

۲- شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۵۸.

۳- یعنی همان سمتی که نو را می رانند حرکت کن و بشنو و اطاعت کن.

۴۴۶

بعضی از سیاسیون ظاهربین و دوستان علاقه مند بمقام منیع و ارجمند آن حضرت پیشنهاد نمودند که “چندی بگذارید این حکّام مانند معاویه و غیره در محل خود بمانند تا شما بر امر حکومت مستقر شوید؟ آنگاه عزل آنها مانعی ندارد.” حضرت فرمودند:و اللّه لا اداهن فی دینی و لا اعطی الریاء فی امری (۱) .

مرا وادار به مداهنه می نمایید، ولی نمی دانید در مدتی که آنها از طرف من به حکومت برقرارند کما فی السابق به ظلم و تعدی اشتغال دارند. جواب آنها را در محکمه عدل الهی من باید بدهم و من چنین توانائی ندارم.

و همین عمل عزل حکّام جور، سبب مخالفت عدّه ای جاه طلبان مانند معاویه علیه الهاویه شد و مقدمۀ جنگهای جمل و صفین فراهم آمد.

اگر موقعی که طلحه و زبیر بتقاضای حکومت کوفه و مصر آمدند خدمت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام ، حکومت را بآنها داده بود، از در مخالفت بر نمی خاستند و فتنۀ بصره و جنگ جمل را برپا نمی نمودند.

بعضی از مردمان قصیر الفکر ظاهر بین، ایراد بسیاست مداری آن حضرت می گیرند و حال آنکه مرکز سیاست عادلانه، آن حضرت بود، منتها سیاست به معنای عمومی که در نزد اهل دنیا معمول است که دورویی، و ریا در اعمال و مداهنه و کذب و دروغ و مماشات با اعادی و فریب دادن آنها برای جلب منافع ظاهریه و غیره باشد، البته در نزد آن حضرت که مجسّمۀ عدل و انصاف و ترس از پروردگار و معتقد بروز جزا بوده، راه نداشته.

زمانی بالای منبر، ضمن بیانات و خطابات، گریه نمود. از سبب گریه اش سؤال نمودند، فرمود: “شنیده ام عساکر معاویه بر قریه ای از قراء فایق آمده خلخال از پای یک دختر یهودی که در جزیه و پناه اسلام است در آوردند.

رحم دلی آن حضرت با دوست و دشمن بالسواء بود. با آن همه بدرفتاری هائی که عثمان با آن حضرت نموده بود (که ابی بکر و عمر گذشته از روزهای اول خلافت ابی بکر ظاهرا ابدا ننمودند) مع ذلک همین که عثمان از بالای بام برای آن حضرت پیغام داد، در موقعی که محصور واقع شده بود که به علیعليه‌السلام بگویید نان و آب را به

____________________

۱- به خدا قسم مداهنه در دین و ریا امر نمی کنم! (الدر التنظیم، ص۳۵۸).

۴۴۷

روی ما بسته اند، فوری حضرت نان و آب تهیه دید و توسط دو فرزندش حسن و حسینعليهما‌السلام برای او فرستاد؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج (۱) و دیگران مفصّل نوشته اند.

رأفت و مهربانی آن حضرت بدوست و دشمن مورد انکار احدی نبوده آن قدر بزنان بیچاره و یتیمان درمانده مساعدت نمود که معروف شد بهابو الارامل و الایتام و المساکین .(۲) زنی را با مشگ آب در دوره خلافت ظاهری در کوچه دید وامانده و خسته شده، مشگ را از او گرفت، بدون آنکه خود را معرفی نماید بدوش کشیده به منزل او رسانیده، آرد و خرما برای او برده و بچه های یتیم او را نوازش نموده در تنور نان برای آنها پخت و خیال آنها را راحت نمود.

خلیفه عثمان هم به جود و سخا و بخشش شهرت پیدا نمود اما به بستگانش از قبیل ابی سفیان و حکم بن ابی العاص و مروان بن حکم و غیره از بیت المال مسلمین بدون هیچ مجوز شرعی زیاده از حد می پرداخت!

ادب نمودن عقیل را هنگامی که تقاضای کمک بیشتری نمود

ولی امیر المؤمنینعليه‌السلام به بستگان نزدیک خود جز بقدر اقل احتیاج نمی داد. زمانی جناب عقیل برادر بزرگ آن حضرت شرفیاب خدمت آن حضرت گردید و تقاضای کمک بیشتری از حقوق معموله نمود. حضرت اعتنا ننمود. زیاده از حد اصرار نمود که “چون شما امروز خلیفه و زمامدار امور هستید، بایستی بما بیشتر رسیدگی کنید و کمک زیادتری نمایید” حضرت برای آنکه برادر را متنبّه سازد، قطعه آهنی را آهسته به آتش، گرم ساخت و ببدن عقیل نزدیک نمود:فضجّ ضجیج ذی دنف من المها و کاد ان یحترق من میسمها (۳) .

حضرت فرمود:ثکلتک الثواکل یا عقیل أ تئنّ من حدیده احماها انسانها للعبه و تجرنی

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۱۶۲.

۲- یعنی پدر بیوه زنان و ایتام و مساکین

۳- ناله کرد مانند ناله کردن بیمار از درد آن (آهن) و نزدیک بود از اثر آن بسوزد.(جواهر التاریخ، ج۱، ص۱۹۹).

۴۴۸

الی نار سجرها جبارها لغضبه أ تئنّ من الاذی و لا أئن من لظی (۱) .

بر آقایان با انصاف است که در مطابقت حال این دو خلیفه و طرز عمل آنها کشف حقیقت نموده، پیرو حق و حقیقت گردند.

رأفت و عطوفت آن حضرت اختصاص به دوستان نداشته، بلکه در ابراز ملاطفت و مهربانی، دوست و دشمن نزد آن حضرت یکسان بودند.

عطوفت آن حضرت با مروان و عبد الله بن زبیر و عایشه

هرگاه بر دشمنان غالب می آمد، به قسمی مهربانی می کرد که همه را حیران می نمود.

یکی از اعادی و دشمنان سرسخت آن حضرت که شدت بغض و عداوت او نسبت به آن بزرگوار ضرب المثل عموم شده بود، ملعون بن ملعون مروان بن حکم شقی بود. ولی روز جمل وقتی بر او غالب آمد،فصفح عنه ؛ او را بخشید و روی از او گردانید.

از جمله دشمنان بزرگ آن حضرت عبد اللّه بن زبیر بود کهیشتمه علی رؤوس الاشهاد و خطب یوم البصره فقال قد اتاکم الوغب اللئیم علیّ بن أبی طالب (۲) .

مع ذلک وقتی حضرت فتح جمل نمود، او را اسیر کردند نزد حضرت آوردند حتی یک کلمه تند و تغیر هم به او نفرمود،فصفح عنه ، روی مبارک برگردانید و او را بخشید.

بالاتر از همه رفتار آن حضرت با ام المؤمنین عایشه بود که عقول عقلاء را محو گردانید، در صورتی که فتنه انگیزی او را اول خلافت و قیام کردن در مقابل آن

____________________

۱- مادران در سوک تو بگریند! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را برای بازی خود سرخ کرده ناله می کنی و مرا بسوی آتشی که خداوند قهار آن را برای خشم افروخته می کشانی؟ آیا تو از این رنج اندک می نالی ولی من از آتش دوزخ ننالم؟!! (انوار العلویه، ص۱۵).

۲- علنی و بر ملا، آن حضرت را دشنام می داد و در بصره روزی برای مردم خطبه خواند و گفت: “به درستی که رو به شما آمد بی خرد دون فرومایه بخیل ناکس علی بن أبی طالب؟!؟!” (ینابیع المودة، ج۱، ص۴۵۰).

۴۴۹

حضرت و بدگویی های بسیار که نسبت به آن حضرت نمود، آدمی را چنان عصبانی می کند که وقتی به او دست پیدا کند، دمار از روزگار او برآورد و به اشدّ مجازاتش برساند، ولی وقتی آن حضرت بر او غالب آمد کوچکترین اهانت هم بر او ننمود.

برادرش محمّد بن ابی بکر را مأمور پذیرایی او نمود. بعد از فراغت از کارها، عوض غضب و بی مهری او را مورد اکرام قرار داد امر فرمود بیست نفر از زنان رشیده از قبیله عبد القیس، لباس مردانه پوشیدند شمشیرها به کمر، صورت ها را لثام بستند که کسی نداند آنها زن هستند با عایشه روانه مدینه نمود وقتی در حضور زنان مدینه و زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن حضرت اظهار تشکر و امتنان می نمود و می گفت: “من تا آخر عمر از علی عليه‌السلام ممنون و متشکرم و گمان نمی کردم علی عليه‌السلام این قدر بزرگ منش باشد که با آن همه دشمنی و فتنه انگیزی های من یک کلمه به روی من نیاورد، بلکه کمال رأفت و عطوفت را درباره من ابراز دارد. ولی یک دلتنگی از او دارم که چرا مرا با مردان اجنبی به مدینه فرستاد .”

فوری کنیزها آمدند لباسهای مردانه را از خود دور نمودند لثامها را از مقابل صورت بر کنار زدند معلوم شد همگی آنها کنیزانی بودند که با لباس مردانه همراه او بودند که از طرفی مردمان طریق بخیال آنکه آنها دسته ای مردانند بأموال آنها طمع ننمایند و از طرف دیگر عایشه را با مردان نفرستاده باشد.

بلی، چنین کنند بزرگان چه کرد باید کار.

منع آب نمودن معاویه و عطوفت علی(عليه‌السلام ) نسبت به او

در جنگ صفین لشکر معاویه زودتر رسیدند و شریعه فرات را تصرف نمودند. دوازده هزار مرد جنگی برای حفاظت فرات قرار دادند. وقتی اردوی امیر المؤمنین رسید، مانع برداشتن آب شدند.

حضرت برای معاویه پیغام دادند ما در اینجا نیامده ایم که بر سر آب جنگ کنیم، دستور دهید مانع آب نشوند هر دو لشکر، آزادانه آب بردارند معاویه گفت: “هرگز آب نمی دهم تا علی با لشکرش از تشنگی جان بدهند.”

۴۵۰

وقتی حضرت این جواب را شنید، مالک اشتر را امر فرمود با یک عدّه سوار بیک حمله لشکر معاویه را پراکنده و فرات را تصرف نمودند.

اصحاب عرض کردند: “یا امیر المؤمنین، اجازه بفرمایید ما تلافی نموده، آب را از آنها منع نمائیم تا از تشنگی هلاک شوند و یا جنگ زودتر خاتمه پیدا کند.” حضرت فرمودند:لا و الله لا اکافیهم بمثل فعلهم افسحوا لهم عن بعض الشریعه (۱)

آنچه را که باقتضای وقت مجلس یادآور شدیم، مختصری از مفصل حالات آن حضرت در ابراز رأفت و عطوفت و مهربانی نسبت بدشمنان بود که علمای بزرگ شما تمام این مطالب را مشروحاً و مفصلاً ثبت نموده اند؛ مانند طبری درتاریخ (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۳) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۱ینابیع (۴) و مسعودی درمروج الذهب (۵) و دیگران از مورخین متعرّض اند.

تا آقایان محترم روشن فکر با انصاف، دو صفحه حالات آن دو خلیفه (عثمان و علیعليه‌السلام ) را مورد مطالعه قرار دهند و با فکر سلیم ببینند که کدام یک از آن دو خلیفه مشمول آیه شریفه( و رحماء بینهم ) می باشند.

پس اگر دقیقانه و منصفانه بنگرید، تصدیق خواهید فرمود که معنای آیه شریفه چنین می شود( مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ) مبتداء( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) معطوف بر مبتداء و خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر و تمام صفات یک نفر است؛ یعنی تمام این صفات که با پیغمبر بودن، شدید الحال بر کفار در میدانهای جنگ و در مباحثه علمیه و مناظرات دینیه و رحیم دل و عطوف و مهربان بودن بر دوست و دشمن، از آن کسی است که آنی از پیغمبر جدا نبوده، بلکه خیال جدایی هم نمی نمود (و آن را هم قبلاً ثابت نمودیم) که فقط علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده است، چنانچه عرض نمودیم علاّمه فقیه محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب گفته است:

____________________

۱- “نه به خدا قسم! با آنها معامله به مثل نمی کنم. از اطراف شریعه دور شوید.” (آن طرف را بآنها بدهید و شما را این طرف آب کفایت است).

۲- تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲-۲۴.

۴- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۷-۴۵.

۵- مروج الذهب، ج۲، ص۸.

۴۵۱

“ خداوند علیعليه‌السلام را باین آیه شریفه وصف نموده است.”

شیخ : بیانات شما جواب بسیار دارد، ولی اگر معانی آیه چنین باشد که شما می گوئید با جمله( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) درست نمی شود؛ زیرا که( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) جمع است و خود این عبارت می رساند که آیه درباره یک نفر وارد نشده و اگر این صفات برای یک نفر بوده چرا لفظ جمع در آیه ذکر گردیده.

داعی : اولاً اینکه فرمودید: بیانات داعی جواب دارد پس چرا آقایان جواب نمی دهید که مطلب مبهم نماند، پس سکوت آقایان خود دلیل کامل است بر اینکه دلائل داعی منطقی است (و لو اینکه راه برای مجادله و مغلطه کاری باز است) ولی چون شما آقایان با انصاف هستید، در مقابل جوابهای منطقی سکوت اختیار می فرمائید

لفظ جمع در آیه برای تعظیم و تفخیم است

ثانیا این بیان جنابعالی مناقشه در کلام است اوّلا خودتان می دانید که در کلمات عرب و عجم من باب تعظیم و تفخیم یا جهات دیگر اطلاق جمع بر واحد بسیار شایع و متداول است.

نزول آیه ولایت در شان علی(عليه‌السلام )به اتفاق جمهور

چنانچه در قرآن مجید که سند محکم آسمانی ما می باشد، نظایر بسیار دارد، مانند آیه مبارکۀ ولایت که آیه ۵۵ سوره ۵ (مائده است) می فرماید:( إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ ) (۱)

که اتفاقی جمهور مفسرین و محدثین است از قبیل ۱. امام فخر رازی در ص ۴۳۱ جلد سیمتفسیر کبیر (۲)

۲. امام ابو اسحاق ثعلبی درتفسیر کشف البیان (۳)

۳. جار اللّه زمخشری در کشاف(۴)

____________________

۱- جز این نیست که ولی امر و اولی به تصرف و یار و مدد کار شما، تنها خدا و رسول و آن مؤمنانی خواهند بود که نماز بپاداشته و بفقیران در حال رکوع زکاه می دهند.

۲- تفسیر رازی، ج۱۲، ص۲۶.

۳- تفسیر کشف البیان، ج۴، ص۷۵.

۴- تفسیر کشاف، ج۶، ص۱۸۶.

۴۵۲

۴. طبری درتفسیر (۱) ۵. أبو الحسن رمّانی درتفسیر ۶. ابن هوازن نیشابوری درتفسیر (۲) ۷. ابن سعدون قرطبی درتفسیر (۳) ۸. نسفی حافظ درتفسیر (در حاشیه تفسیر خازن بغدادی)(۴) ۹. فاضل نیشابوری درغرائب القرآن (۵) ۱۰. ابو الحسن واحدی دراسباب النزول (۶) ۱۱. حافظ أبو بکر جصّاص درتفسیر أحکام القرآن (۷) ۱۲. حافظ ابو بکر شیرازی درفیما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین (۸) ۱۳. أبو یوسف شیخ عبد السّلام قزوینی درتفسیر کبیرش (۹) ۱۴. قاضی بیضاوی درانوار التنزیل (۱۰) ۱۵. جلال الدین سیوطی درتفسیر (۱۱) ۱۶. قاضی شوکانی صنعائی در تفسیرفتح القدیر ۱۷. سید محمود آلوسی دردر المنثور (۱۲) ۱۸. حافظ ابن ابی شیبه کوفی درتفسیر (۱۳) ۱۹. ابو البرکات درتفسیر خود ۲۰. حافظ بغوی درمعالم التنزیل ۲۱. امام ابو عبد الرحمن نسائی درصحیح خود ۲۲. محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(۱۴) ۲۳ ابن ابی الحدید در شرح نهج(۱۵) ۲۴. خازن علاء الدین بغدادی درتفسیر (۱۶) ۲۵. سلیمان حنفی درینابیع المودّة (۱۷)

____________________

۱- تفسیر طبری، ج۶ ، ص۱۸۶.

۲- تفسیر نیشابوری، ج۶، ص۱۴۳.

۳- تفسیر قرطبری، ج۶، ص۲۲۱.

۴- تفسیر (در حاشیه تفسیر خازن بغدادی)، ج۱، ص۲۸۹.

۵- غرائب القرآن، ج۲۸، ص۲۴ و ۲۵.

۶- اسباب النزول، ص۱۴۸.

۷- احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۷.

۸- فیما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین، ص۲۳۳.

۹- تفسیرکبیر، ج۲۹، ص۲۷۱.

۱۰- انوار التنزیل، ج۲، ص۲۳۱-۲۴۰.

۱۱- در المنثور، ج۲، ص۲۹۴.

۱۲- فتح الغدیر شوکانی، ج۲، ص۵۱؛ ج۱، ص۶۷۷.

۱۳- تفسیر آلوسی، ج۶، ص۱۶۷.

۱۴- مطالب السؤول، ص۳۱.

۱۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۷.

۱۶- تفسیر (خازن)، ج۲، ص۵۵.

۱۷- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۴۴.

۴۵۳

۲۶. حافظ ابو بکر بیهقی در کتابمصنف ۲۷. رزین عبدری درجمع بین الصحاح الستّه (۱) ۲۸. ابن عساکر دمشقی درتاریخ شام (۲) ۲۹. سبط ابن جوزی درتذکره (۳) ۳۰. قاضی عضد ایجی درمواقف (۴) ۳۱. سید شریف جرجانی درشرح مواقف (۵) ۳۲. ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (۶) ۳۳. حافظ ابو سعد سمعانی درفضائل الصحابه (۷) ۳۴. ابو جعفر اسکافی درنقض العثمانیه (۸) ۳۵. طبرانی دراوسط (۹) ۳۶. ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (۱۰) ۳۷. محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۱۱) ۳۸. مولی علی قوشچی درشرح تجرید ۳۹. سید محمد مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۱۲) ۴۰. محبّ الدین طبری در ریاض النضرة(۱۳) و بالاخره اکثر رجال علم و دانش خودتان تصدیق نموده اند، نقلاً از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبه بن ابی حکیم و غالب بن عبد اللّه و قیس بن ربیعه و عبایة بن ربعی و عبد اللّه بن عباس (حبر امت و ترجمان القرآن) و ابو ذر غفاری و جابر بن عبد اللّه انصاری و عمّار و ابو رافع و عبد اللّه بن سلام و غیرهم که این آیه شریفه در شأن علی بن أبی طالبعليه‌السلام نازل گردیده و هر یک به عبارات و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زمانی که آن حضرت در حال رکوع نماز، انگشتر خود را در راه خدا انفاق و به سائل داد، این آیه شریفه نازل گردید.

____________________

۱- جمع بین الصحاح السته، ج۲، ص۱۹.

۲- تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۳۵۳.

۳- تذکرة الخواص، ص۲۴.

۴- مواقف، ج۳، ص۶۰۱.

۵- شرح مواقف (جرجانی)، ج۸، ص۳۵۹.

۶- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۱.

۷- فضائل الصحابه، ص۱۳۱۲.

۸- نقض العثمانیه، ص۳۱۹.

۹- المعجم الاوسط، ج۶، ص۲۱۸.

۱۰- مناقب (ابن مغازلی)، ص۳۱۱، ح۳۵۴.

۱۱- کفایة الطالب، ص۲۲۸، باب ۶۱.

۱۲- نور الابصار، ص۸۶.

۱۳- ریاض النضرة، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۳، ص۱۰۸.

۴۵۴

و حال آنکه با لفظ جمع آورده و این نیست مگر جهه تعظیم و تکریم مقام ولایت و اثبات امامت و خلافت آن حضرت که با کلمۀ حصر(انّما)می فرماید: اولا به تصرف در امور امت بعد از خدا و پیغمبر آن کس است که در رکوع نماز، صدقه مندوبه، انفاق در راه خدا نموده است و آن علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد.

شیخ : البته تصدیق می فرمایید که مطلب باین محکمی نیست که شما فرمودید. برای آنکه در شأن نزول این آیه، اختلاف است. بعضی گویند، در شأن انصار نازل گردیده و برخی گویند: در شأن عبادة بن صامت آمده و بعضی درباره عبد اللّه بن سلام آورده اند.

داعی : از شما آقایان دانشمند تعجب می نمایم که در مقابل آرا و عقاید جمهور مفسّرین و اکابر علمای خودتان (علاوه بر تواتر علمای شیعه) که تصحیح نموده اند نزول این آیه شریفه را در شأن آن حضرت، به اختلاف اقوال نفراتی متعصّب مجهول و ضعیف البیان که شاذ و مردود و غیر قابل قبول می باشند، تمسک جویید.

و حال آنکه عده ای از محققین اکابر فضلای خودتان دعوی اتفاق بر این معنی نموده اند؛ مانند فاضل تفتازانی و مولی علی قوشچی که درشرح تجرید گوید: انها نزلت باتّفاق المفسّرین فی حقّ علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلواته (۱)

آیا عقل انسان منصف عالم اجازه می دهد که اقوال جمهور مفسرین و اکابر علماء اهل سنت را نادیده گرفته و بشذوذ اقوال پوچ بی معنای متعصبین بلکه معاندین از بقایای خوارج و نواصب اتکاء جوید؟

شبهات و اشکالات در آیه ولایت و جواب از آنها

شیخ : جنابعالی ضمن بیان خود، خواستید به تردستی بنقل این آیه اثبات خلافت بلافصل و امامت برای علی کرم اللّه وجهه بنمایید و حال آنکه کلمه ولی

____________________

۱- به اتفاق مفسرین این آیه نازل گردیده در حق علی بن أبی طالبعليه‌السلام زمانی که عطا نمود بسائل انگشتر خود را در حالتی که آن حضرت در رکوع نماز بود.

۴۵۵

در این آیه به معنی محب و دوستدار است نه امام و خلیفۀ بلافصل بعد الموت؛ و اگر فرموده شما صحیح باشد که مراد از ولی خلیفه و امام باشد به قاعده مقررهالعبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب (۱) نه تنها مشتمل بر یک نفر می شود بلکه بر افراد دیگری که علی کرم اللّه وجهه نیز یکی از ایشانست شامل می آید و صیغۀ جمع در کلمه ولیّکم اللّه و کلمه الذین مفید عموم می باشد و حمل جمع بر واحد بدون دلیل و تأویل کلام خدا بدون مجوز جایز نیست.

داعی : اولاً در کلمهولیّکم اشتباه فرمودید؛ چه آنکهولی مفرد است وکم جمع است که مربوط بامت می باشد و اطلاق بر واحد نمی باشد که مورد اشکال شما قرار گرفته، ولی فرد واحدی است که در هر دوره ولایت بر امت دارد.

و ثانیاً آن کلمات جمع که مورد تعرض بعضی از متعصّبین و اشکال تراش های از نواصب و خوارج قرار گرفته و گویند حمل بر واحد نمی شود،الذین و یقیمون و یؤتون می باشد.

جواب این اشکال هم در اصل مطلب که شاهد گفتارمان بود، عرض کردم که در نزد اهل علم و ادب، ثابت و شایع است و در بیانات ادباء و فضلاء بسیار دیده شده که من باب تعظیم و تجلیل یا جهات دیگر، حمل جمع بر واحد نموده اند.

علاوه بر این بیان، همان قسمی که شما ادعا می نمایید به حسب عموم لفظ، ما هم در حالی که این آیه شریفه را طبق کلمهانما حصر و نازل در شأن مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام می دانیم، دعوی اختصاص نمی کنیم. افراد دیگری را هم از اهل عصمت مشمول این آیه می دانیم؛ چنانچه در اخبار و احادیث معتبرۀ ما رسیده است که سایر ائمه از عترت طاهره نیز در این آیه داخل اند و هر امامی در نزدیکی وصول بمقام امامت باین فضیلت و خصیصۀ عظمی نائل می گردد (اینها همان افرادی هستند که شما ادعا می کنید که باید با امیر المؤمنینعليه‌السلام مشمول این آیه قرار گیرند).

چنانچه جار اللّه زمخشری در کشاف گوید: “و لو این آیه شریفه(حصر است)و در شأن علیعليه‌السلام نازل گردیده، ولی مقصود از اینکه به طریق جمع آورده شده، آن

____________________

۱- فتح الباری، ج۱۲، ص۹۶.

۴۵۶

است که دیگران هم رغبت و متابعت از آن حضرت بنمایند.”

و ثالثاً ضمن بیانتان برای آنکه امر را بر عوام مشتبه کنید، سفسطه بزرگی نمودید که شیعیان این آیه را تأویل نموده و اختصاص به علیعليه‌السلام داده اند و حال آنکه این آیه شریفه به اتفاق جمیع مفسرین و محدثین فریقین (شیعه و سنی) (غیر قلیلی از معاندین و متعصّبین)چنانچه قبلا عرض شد، تنزیلا در شأن امیر المؤمنینعليه‌السلام آمده نه آنکه به تأویل شیعیان این مقام به آن حضرت نسبت داد شده باشد.

شیخ : قطعاً (ولی) در این آیه به معنای ناصر است و اگر به معنای اولی به تصرف می بود که همان مقام خلافت و امامت باشد، بایستی در حال حیات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم این مقام را دارا بوده باشد و حال آنکه این مطلب بدیهی البطلان است.

داعی : نه آنکه دلیل بر بطلان این عقیده در دست نمی باشد، بلکه ظاهر آیه اثبات می نماید دوام این مقام و منصب را برای آن حضرت، به دلالت جمله اسمیّه و اینکهولی صفت مشبّهه است و این هر دو دلیل است بر ثبات و دوام این مقام بزرگ و مؤید این مطلب خلیفه قرار دادن پیغمبر است آن حضرت را در سفر غزوه تبوک در مدینه منوّره و معزول ننمودن تا زمان وفات.

و تأیید می نماید این مطلب را حدیث منزله که مکرر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علی منّی بمنزله هارون من موسی (چنانچه در شبهای گذشته مفصلاً شرح دادیم) و این خود دلیل دیگر است بر ولایت آن حضرت در زمان حیات و بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

شیخ : گمان می کنم اگر قدری فکر کنید، صلاح در این است که بگوییم این آیه در شأن آن جناب نازل نگردیده چون که مقام علی کرم اللّه وجهه اجلّ از آن است که به این آیه بخواهیم اثبات فضیلتی برای آن جناب بنماییم؛ زیرا این آیه گذشته از آنکه اثبات فضیلت نمی نماید، بلکه لطمه هم به فضایل آن جناب می زند.

داعی : اوّلاً ما و شما بلکه احدی از امت حتی صحابه کبار اجازه نداریم که در شأن نزول آیات دخالت نماییم، چه آنکه شأن نزول آیات دل بخواه نمی باشد و اگر کسانی من عندی، تصرف در معانی و نزول آیات بنمایند، قطعاً مردمانی بی دین

۴۵۷

می باشند؛ مانند بکریّون که از قول عکرمه جعّال معلوم الحال نزول این آیه را درباره ابی بکر آورده اند.

ثانیاً جناب عالی هر وقت بنطق می آیید، واقعاً کشف رموز و اسرار می نمائید! زیرا این اولین مرتبه ایست که چنین بیانی از شما شنیدم. الحق فکر شما عالی و ابتکار خوبی فرمودید! خوب است بفرمایید از چه راه این آیه لطمه به مقام ولایت مولی الموحدین امیر المؤمنینعليه‌السلام وارد می آورد؟!

شیخ : یکی از مقامات عالیه مولانا علی کرم اللّه وجهه آنست که در وقت نماز چنان توجهی به حق داشت که ابداً خلقی نمی دید که توجهی به آنها داشته باشد و در نزد ما ثابت آمده که در یکی از جنگها چند تیر بر بدن آن جناب وارد آمد بقسمی که خروج آنها موجب درد و آزار بوده، لذا وقتی به نماز ایستاد تیرها را بیرون آوردند. از شدت خضوع و خشوع و استغراق در رحمت حق ابداً توجهی و احساس دردی ننمود اگر این قضیّه راست باشد که آن جناب در نماز انگشتر به سائل داده باشد، لطمه بزرگی به نماز آن جناب وارد می آورد. چگونه ممکن است کسی که در نماز بدرد و الم که طبیعی هر بشر است از شدت حضور قلب به سوی خدا توجه ننماید، به ناله سائلی چنان توجه نماید که انگشتر خود را در حال رکوع به او بدهد.

علاوه عمل خیر آن هم ادا زکاه مستلزم نیت است. در حال نماز که بایستی سراپا توجه به حق باشد، چگونه از نیت نماز منصرف به نیت دیگر و توجه به خلق می نماید. چون ما مقام آن جناب را عالی می دانیم، لذا تصدیق این معنی را نمی نمائیم.

و اگر عطایی به سائل شده، حتماً در حال نماز نبوده، برای آنکه رکوع به معنای خشوع و تواضع است؛ یعنی آن جناب با خشوع و تواضع انگشتر را به سائل داد، نه در حال نماز.

داعی : عزیزم، خوب وردی آموخته ای، لیک سوراخ دعا گم کرده ای. این اشکال شما سست تر از خانه عنکبوت می باشد.

اولاً این عمل نه لطمه ای به مقام آن حضرت نمی زند، بلکه توجه به سائل و تصدق باو و دل او را خوش نمودن. موجب کمال است؛ چه آنکه آن حضرت

۴۵۸

پیوسته در همه حال توجه بخدا و رضای پروردگار داشته و در این عمل هم جمع نموده میان عبادت بدنی و روحی با عبادت مالی که انفاق در راه خدا باشد.

آقای عزیز، آن التفاتی که شنیده اید لطمه بخشوع نماز می زند و سبب نقصان عبادت می گردد، التفات بامور دنیوی و اغراض نفسانی می باشد، و الاّ توجه بعمل خیر که عبادتست در عبادت دیگر موجب کمال است.

مثلاً در نماز اگر آدمی گریه کند برای عزیزانش و لو برای أعز خلق اللّه که خاندان محمّد و آل محمّدعليهم‌السلام باشد، موجب بطلان نماز می گردد، ولی اگر در حال نماز برای شوق و اشتیاق به حق یا خوف از خداوند گریه نماید، موجب کمال و فضیلت است.

ثانیاً فرمودید، رکوع به معنای خشوع است، در محل معیّن معتبر است، ولی اگر امر برکوع نماز را که فعل واجب معیّن است، شما لغتاً بخواهید حمل بر خشوع کنید مورد ملعبه عقلا و اهل دین و دانش خواهید شد.

در این آیه شریفه هم بر خلاف ظاهر نظر دادید و قطعاً مورد اخراج لفظ است از معنی حقیقی عرفی خود؛ زیرا خود می دانید که رکوع در عرف شرع اطلاق بر رکنی از ارکان نماز است و آن خمیده گردیدن است بحدّی که کف دست بزانو برسد.

و تصدیق این معنی را اکابر علمای خودتان نموده اند، چنانچه قبلاً عرض شد و فاضل قوشچی درشرح تجرید توضیح می دهد اقوال جمهور مفسرین را کهو هو راکع فی صلاته ؛ یعنی آن حضرت انگشتر داد در حالتی که در رکوع نماز بوده؛ و از همه این حرفها گذشته بفرمایید این آیه شریفه با کلمه حصر نازل بمدح است یا مذمت.

شیخ : بدیهی است که در مورد مدح آمده.

داعی : پس وقتی که جمهور اکابر علماء و مفسرین و محدثین و محققین فریقین (شیعه و سنی) گفتند این آیه در شأن علیعليه‌السلام نازل گردیده و مورد مدح و تمجید پروردگار قرار گرفته، دیگر برای این قبیل مناقشات و ایرادات امثال آقایان راهی نخواهد بود که اهل عناد و تعصّب از خوارج و نواصب بآن تمسک جویند و از طفولیت در مغز مردمان پاکی مانند شما وارد نمایند که بدون تعمّق در هم چو مجلس رسمی-با شهامت تمام بیان نمائید که ما تصدیق این قضیه را نمی نماییم.

۴۵۹

شیخ : آقا ببخشید چون جنابعالی خطیب و منبری و زبردست در نطق و بیان هستید، گاهی در کلمات و ضمن فرمایشات خود کنایاتی بکار می برید که ممکن است در افراد بی اطلاع تولید خیالاتی نماید که نتایج خوبی نداشته باشد. خوب است در بیانات خود رعایت این معانی را بنمایید.

داعی : در بیانات داعی جز حقایق چیز دیگری نمی باشد. خدا شاهد است قصد کنایه ای نداشتم، جهت هم ندارد که کنایه بکار برم؛ زیرا هرچه بخواهم بگویم صریحاً می گویم نه کنایتاً، ممکن است اشتباه فرموده یا بنظر خورده گیری این طور تصور نموده اید بفرمائید آن کنایه کدامست.

شیخ : الساعه ضمن صحبت و بیان صفات مندرجه در آیه( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ ) فرمودید که اینها صفاتی است مخصوص علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه که از اول تا به آخر شک و تردیدی در ایمانش پیدا نشد. این جمله کنایه ایست واضح که اثبات می نماید تردید دیگران را، مگر خلفاء راشدین یا سائر صحابه شک و تردیدی در ایمان خود داشتند؟ قطعاً همه اصحاب به أجمعهم مانند علی کرم اللّه وجهه از اولی که ایمان آوردند تا به آخر عمر، بدون شک و تردید ثابت قدم در عقیده بودند و آنی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انحراف و دوری ننمودند.

داعی : أوّلا داعی، به این عبارت که آقا فرمودید تلفظ ننمودم.

ثانیاً خود می دانید که اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند.

ثالثا ًاگر شما نظر خورده گیری دارید، شاید دیگران نداشته باشند. حتماً شما در این بیان خودتان (ببخشید معذرت می خواهم) مغلطه کاری نمودید. خدا شاهد است دعاگو، نظر کنایه گویی و چنین خیالی که شما نمودید، نداشته ام، بر فرض که خیالی در ذهن شما آمد (اگر خیال مغلطه کاری و ایجاد شبهه نداشتید) خوب بود این جمله را آهسته از داعی سؤال می نمودید تا جواب مثبت یا منفی را عرض می کردم.

شیخ : طرز کلام و گفتار شما می رساند که چیزی هست، البته سکوت از جواب، خود تولید خیالات می نماید. متمنی است آنچه در نظر دارید با سند صحیح بیان فرمائید.

داعی : سبب تولید خیال، شما شدید که این سؤال را نمودید. بازهم عرض

۴۶۰

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577