شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387583 / دانلود: 11326
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

در کوفه مرکز خلافت علیعليه‌السلام ، فرستاد او را آوردند اکرامش نمود جائزه اش داد و او را والی مدینه گردانید - انتهی.

آیا این اعمال دلیل بر مردودیت او نمی باشد و سزاوار است چنین آدمی را که برای خوش آیند معاویه با یکی از خلفای راشدین بلکه اکمل و افضل و اشرف آنها، آن قسم رفتار نموده چون که روزی از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نیک و ممدوح بدانید؟!

شیخ : چه دلیلی بر ملعونیت او در دست شیعیان است که او را مردود و ملعون بخوانند؟

داعی : دلائل بسیاری در دست می باشد یکی از دلائل آنکه سبّ کنندۀ پیغمبر باتفاق فریقین حتما ملعون و مردود و اهل آتش می باشد.

و بنابر اخباری که قبلا عرض نمودم اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

هر کس علی را سبّ نماید، مرا سبّ نموده و کسی که مرا سبّ نماید خدا را سبّ نموده.

چون ابو هریره از جمله کسانی بوده که علاوۀ بر سبّ و لعن نمودن مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ، بواسطه جعل و وضع حدیث چنانچه عرض شد مردم را وادار بسبّ آن حضرت می نمود!!

شرکت ابو هریره با بسر بن ارطاه در ظلم و کشتار مسلمین

از جمله دلایل آن که اکابر مورخین خودتان چون طبری و ابن أثیر و ابن أبی الحدید و علاّمۀ سمهودی و ابن خلدون و ابن خلّکان و دیگران نوشته اند: موقعی که معاویه بن ابی سفیان، بسر بن ارطاه سفّاک، خونخوار، قسیّ القلب شقیّ النفس را برای سرکوبی اهل یمن و شیعیان مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام با چهار هزار مرد جنگی شامی از طریق مدینه روانه نمود، در مدینه و مکه و طائف و تباله (که شهری است در تهامه) و نجران و قبیلۀ ارحب (که از قبایل همدان بود) و صنعا و حضرموت و اطراف آنها منتها درجۀ اهانت و سفّاکی و قتل عام و ظلم و تعدی را اعمال نمودند به پیر و جوان بنی هاشم و شیعیان امیر المؤمنین اکتفا ننمودند؛ حتّی دو طفل صغیر از عبید اللّه بن عباس، ابن عم اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را که والی یمن

۳۴۱

بود از طرف امیر المؤمنینعليه‌السلام سر برید، تا آنجا که شماره کشته شدگان بامر آن ملعون را در آن سفر زیاده از سی هزار نفر آورده اند!

از آنها تعجّبی نیست، چه آنکه از امویها و اتباع آنها بیش از اینها دیده شده، ولی عجب از آقای ابو هریره مطلوب شما است که در این مسافرت بمعیّت و معاونت بسر سفّاک خونخوار، حاضر و ناظر عملیات فجیع او بود. مخصوصاً در ظلم و ستمی که باهل مدینه منوره وارد آوردند و آن مردم بی گناه بلادفاع، مانند جابر بن عبد اللّه انصاری و ابو ایوب انصاری و دیگران، همگی ترسان و لرزان، بعضی فراری و برخی در خانه ها پنهان و خانه های آنها را مانند خانه ابو ایوب انصاری که از صحابه خاص رسول اللّه بود، آتش زد، أبو هریره می دید و حرفی نمی زد، بلکه معاون و کمک یار او بود. مخصوصاً بعد از حرکت آن لشکر نکبت اثر به سمت مکّه معظّمه، أبو هریره بهمان عنوان نیابت، در آنجا ماند و بعد هم از طرف معاویه، به جبران این خدمتگزاری و مساعدت با بسر بن ارطاط، والی مدینه گردید.

شما را به خدا انصاف دهید! آیا این مرد دنیاپرست که در مدت سه سال(1) که مشرف به زیارت و مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و زیاده از پنج هزار حدیث از آن حضرت نقل نموده،آیا احادیث معروف را که تمام علمای فریقین از قبیل علامه سمهودی درتاریخ المدینه (2) و احمد حنبل درمسند (3) و سبط ابن جوزی درتذکره (4) و دیگران با سلسله اسناد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند، نشنیده بود که مکرر می فرمود:من اخاف اهل المدینه ظلما اخافه اللّه و علیه لعنه اللّه و الملئکه و الناس اجمعین

____________________

1- در طبقات ابن سعد و اصابه ابن حجر و سایر کتب معتبره اکابر علمای اهل تسنن وارد است که ابو هریره در فتح خیبر مسلمان شد و بروایت بخاری در باب علامات النبوه فی الاسلام بیش از سه سال موفق بملاقات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده و بروایت ابن حجر در اصابه و حاکم در مستدرک و ابن عبد البر در استیعاب و دیگران در سن هفتاد و هشت سالگی و در سال 57 قمری در وادی عقیق مرد جنازه اش را بمدینه حمل نموده و در بقیع دفن نمودند.

2- تاریخ المدینه، ج58، ص110.

3- مسند احمد، ج4، ص55.

4- تذکرة الخواص، ص258.

۳۴۲

لا یقبل اللّه منه یوم القیمه صرفا و لا عدلا-لعن اللّه من اخاف مدینتی-لا یرید اهل المدینه احد بسوء الاّ اذابه اللّه فی النار ذوب الرصاص (1) .

پس در این صورت چگونه شرکت نمود در لشکری که آن همه ظلم و تعدّی و ایجاد خوف و ترس در اهل مدینه نمودند؟ بعلاوه مخالفت با خلیفۀ حق و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عترت طاهره آن حضرت، به جعل احادیث و وادار نمودن مردم را به سبّ کسی که پیغمبر سبّ او را سبّ بر خود قرار داده؟ شما را بخدا انصاف دهید چنین کسی که از قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوضع و جعل احادیث مشغول بوده، مردود خدا و رسول نمی باشد؟!

شیخ : بی لطفی می فرمایید که موثق ترین اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بی دین و وضّاع و جعّال می خوانید.

مردود بودن ابو هریره و تازیانه زدن عمر او را

داعی : داعی تنها نسبت به ابو هریره بی لطفی ننمودم؛ بلکه اول کسی که این نوع بی لطفی را نسبت به او عنایت نموده، خلیفه ثانی، عمر بن الخطّاب بود که ارباب تاریخ مانند ابن اثیر در حوادث سال 23 و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) چاپ مصر و دیگران نقل نموده اند که چون خلیفه عمر در سال 21 ابو هریره را والی بحرین نمود، به او خبر دادند مال بسیاری جمع نموده و اسبهای زیادی خریده، و لذا در سال 23 او را معزول نموده همین که خدمت خلیفه رسید خلیفه گفت:یا عدوّ اللّه و عدوّ کتابه اسرقت مال اللّه ؛ یعنی ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا آیا دزدی نمودی مال خدا را گفت: “هرگز دزدی نکردم بلکه عطایائی مردم به من دادند.”

و نیز ابن سعد درطبقات (3) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (4) و ابن عبد ربّه

____________________

1- “هر کس اهل مدینه را بترساند از روی ظلم، خداوند او را بترساند و بر او لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم! و قبول نمی نماید خداوند از او روز قیامت هیچ چیزی را. لعنت خدا بر کسی که بترساند اهل مدینه را! احدی اراده بدی به اهل مدینه نمی نماید. مگر آن که خداوند او را مانند سرب در آتش خواهد نمود.

2- شرح نهج البلاغة، ج4، ص286.

3- طبقات، ج4، ص355.

4- اضابه، ج1، ص75.

۳۴۳

درعقد الفرید (1) می نویسد خلیفه گفت: “ای دشمن خدا، وقتی تو را والی بحرین نمودم کفش و نعلینی به پا نداشتی، اینک شنیده ام اسبهائی به هزار و ششصد دینار خریداری نمودی، از کجا آوردی؟” گفت: “عطایای مردم است که نتایج آن بسیار گردیده!” خلیفه متغیر گردید؛ از جا برخاست آن قدر تازیانه بر پشت او زد تا خون آلود شد. آنگاه امر کرد ده هزار دینار که در بحرین ذخیره نموده بود، از او گرفته و تحویل بیت المال دادند. نه تنها در زمان خلافت او را زد بلکه مسلم درصحیح (2) می نویسد که در زمان رسول خدا عمر بن الخطّاب ابو هریره را آن قدر زد تا به پشت بر زمین خورد. ابن ابی الحدید در اوایلشرح نهج البلاغه (3) گوید:

قال ابو جعفر(الاسکافی)و ابو هریره مدخول عند شیوخنا غیر مرضیّ الروایه ضربه عمر بالدّره و قال قد اکثرت من الروایه احری بک ان تکون کاذبا علی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (4) .

ابن عساکر درتاریخ کبیر (5) و متقی درکنز العمّال (6) نقل می نمایند: خلیفه عمر او را با تازیانه زد و زجرش نمود و منع از نقل حدیث از رسول اللّه نمود و گفت:

“چون روایت زیاد نقل می نمائی از پیغمبر و تو سزاوارتری از اینکه دروغ بگوئی از طرف آن حضرت (یعنی مثل تو ناجنسی باید از قول آن حضرت دروغ بگوید)، لذا باید ترک کنی نقل حدیث را از قول آن حضرت و الاّ تو را می فرستم بزمین دوس (که قبیله ای است در یمن که ابو هریره از آنجا بوده) و یا بزمین بوزینگان؛ یعنی کوهستانی که بوزینگان در آنجا زیاد هستند.”

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (7) از استاد خود امام ابو جعفر اسکافی

____________________

1- عقد القرید، ج1، ص34.

2- صحیح مسلم، ج1، ص60.

3- شرح نهج البلاغه، ج4، ص286.

4- ابو جعفر اسکافی (شیخ معتزله) گفته است: “ابو هریره در نزد شیوخ ما مدخول است (یعنی از حیث عقل) و روایت او مورد رضا و قبول ما نمی باشد و عمر او را تازیانه زد و گفت: زیاده روی در روایت نموده ای و تو سزاوار تری از آنکه دروغ نسبت بدهی برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .”

5- تاریخ کبیر، ج50، ص172.

6- کنز العمال، ج2، ص383.

7- شرح نهج البلاغه، ج4، ص286.

۳۴۴

نقل نموده که حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین سلام اللّه علیه فرمود:الا انّ اکذب الناس او قال اکذب الاحیاء علی رسول اللّه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )ابو هریره الدوسی (1) .

ابن قتیبه درتأویل مختلف الحدیث (2) و حاکم درمستدرک (3) و ذهبی درتلخیص المستدرک (4) و مسلم درصحیح (5) در فضایل ابو هریره همگی نقل می نمایند که مکرر عایشه او را رد نموده و می گفت” ابو هریره کذاب است و از قول رسول خدا بسیار جعل حدیث می نماید.”

بالاخره ابو هریره را ما تنها مردود نخوانده ایم، بلکه در نزد خلیفه عمر و مولانا امیر المؤمنین و ام المؤمنین عایشه و صحابه و تابعین مردود بوده است؛

چنانچه شیوخ معتزله و علماء آنها و حنفها عموماً أحادیث أبو هریره را مردود می دانند و هر حکمی که سندش منتهی به أبو هریره می شود، باطل می دانند؛ چنانچه نووی در شرح صحیح مسلم مخصوصاً جلد چهارم مبسوطاً متعرّض است.

و امام اعظم أبو حنیفه، پیشوای بزرگ جماعت شما می گفت: “صحابه رسول اللّه عموما ثقه و عادل بودند. من از هر کدام و بهر سند باشد حدیث می گیرم، مگر حدیثی که سندش منتهی گردد به ابو هریره و انس بن مالک و سمره بن جندب که از آنها نمی پذیرم .”

پس آقایان بما اعتراض ننمائید که چرا ابو هریره صحابی را انتقاد می نمایید. ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که خلیفه ثانی، عمر او را تازیانه زده و سارق بیت المال و کذابش خوانده؛ ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که امّ المؤمنین عایشه و امام اعظم ابو حنیفه و کبار از صحابه و تابعین و أکابر از شیوخ و علماء معتزله و حنفیها او را انتقاد نموده و مردود خوانده اند؛ خلاصه، ما آن ابو هریره ای را انتقاد می نمائیم که مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین و ائمه طاهرین از عترت رسول اللّه سلام اللّه علیهم اجمعین که عدیل القرآن اند او را کذّاب و مردود خوانده اند؛ ما آن ابو هریره ای را

____________________

1- (بدانید که دروغگوترین مردم یا فرمود: دروغگوترین زندگان برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابو هریره دوسی می باشد.) (دوس قبیله ایست در یمن).

2- تأویل مختلف الحدیث، ص28.

3- مستردک، ج2ف ص229.

4- تخلیص المستدرک، ج3، ص509.

5- صحیح مسلمف ج4، ص1939، ح129.

۳۴۵

انتقاد می نمائیم که شکم پرست بوده و با علم به افضلیّت امیر المؤمنین، از آن حضرت صرفنظر نموده حاشیه نشین سفره چرب و نرم معاویه ملعون گردیده که با تقویت جعل احادیث او، امام المتقین و خلیفه المسلمین را (که خود شما قبول دارید یکی از خلفای راشدین است) سبّ و لعن نمایند.

بس است؛ بیش از این وقت مجلس را نگیرم. خیلی هم معذرت می خواهم که قدری وقت شما را گرفتم، چون فرمودید ما بی لطفی می نماییم، خواستم ثابت کنم که ما تنها نیستیم، بلکه خلفاء و صحابه و اکابر علماء خودتان مقر و معترف بمردودیت او می باشند.

پس وقتی چنین افراد جعّال و وضّاعی برای رسیدن بجاه و مقام و معمور شدن دنیای آنها از قول رسول خدا جعل حدیث کرده و با احادیث صحیحه مخلوط نمودند، به هر حدیثی نتوان اعتماد نمود، به همین جهت آن حضرت فرمود:کلّما حدثتم بحدیث منی فاعرضوه علی کتاب اللّه .(1)

(چون در موضوع مهمی سر گرم بحث بودیم از موقع نماز آقایان قدری گذشت) (صحبت که باینجا رسید برخاستند برای نماز بعد از اداء نماز عشاء و صرف چای مجلس) (رسمیت پیدا نمود)

داعی : نظر به بیانات قبل، اینک ما و شما ناچاریم بهر حدیثی از أحادیث منقوله از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخوردیم اول رجوع به قرآن مجید نماییم، اگر مطابقت با اصل در قرآن نمود، بپذیریم و الا رد نماییم.

در جواب حدیث مجعولی که خدا فرموده: من از ابی بکر راضیم، آیا او هم از من راضی هست یا نه

این حدیثی را هم که شما نقل نمودید(و لو یک طرفه می باشد)، ناچار باید مطابقه با قرآن مجید نماییم؛ چنانچه مانعی از قبول نباشد، قطعاً می پذیریم. فلذا جمعی در جواب گفته اند: خدای متعال در آیه 16 سوره 50 (ق)می فرماید:

____________________

1- کشف الخفاء، ج1، ص86.{هر وقت از من حدیثی به شما گفتند، پس او را عرض کنید به قرآن مجید، (یعنی اگر مطابقت با قرآن نمود بپذیرید والا رد نمایید).}

۳۴۶

( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ وَ نَعْلَمُ مٰا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ) .(1) آقایان! می دانید حبل الورید مثلی معروف است که مستعمل در فرط قرب است و اضافه آن بیانیست و ممکن است که اضافه لامی باشد.

و حقیقت معنی این آیه شریفه، راجع است باینکه علم خداوند متعال بر وجهی محیط است باحوال انسان که هیچ چیزی از خفایای صدور و سرائر قلوب بر ذات اقدس او جلّ و علا مخفی و پوشیده نمی باشد.

و در آیه 61 سوره 10(یونس)می فرماید:( وَ مٰا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ مٰا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاٰ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ مٰا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقٰالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ وَ لاٰ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرَ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ ) .(2)

به حکم این آیات شریفه و تأیید دلایل عقلیه، هیچ فعل و قولی از خدا پوشیده نمی باشد و پروردگار عالمیان به علم حضوری، عالم به جمیع افعال و اعمال و اقوال عباد است. اینک ملاحظه فرمائید این حدیثی را که بیان نمودید با این دو آیه و سایر آیات شریفه چگونه تطبیق نمائیم و بچه نحو ممکن است رضا و عدم رضای ابی بکر بر خدا مخفی باشد که محتاج بسؤال از خود او باشد.

علاوه بر آنکه رضای حق تعالی مربوط بهرضای خلق است. قطعاً تابنده به مقام رضا نرسد، محبوب خدا نخواهد شد، پس چگونه خداوند اظهار رضایت از أبی بکر می کند و حال آنکه هنوز نمی داند أبی بکر بمقام رضا رسیده و از خدا راضی هست یا نه؟

اخبار در فضیلت ابی بکر و عمر و رد آنها

شیخ : دیگر تردیدی نیست که رسول خدا فرمود: ان الله یتجلی للناس عامة

____________________

1- ما انسان رای خلق کرده ایم و از وساوس و اندیشه های نفس او کاملاً آگاهیم و از رگ گردن باو نزدیک تریم.

2- (ای رسول ما) در هیچ حال نباشی و هیچ آیه از قرآن تلاوت نکنی و به هیچ عملی تو و امت وارد نشوید، جز آنکه همان لحظه شما را مشاهده می کنیم و هیچ ذره ای در همه زمین و آسمان از خدای تو پنهان نیست و کوچکتر از ذره و بزرگتر از آن هرچه هست، همه در کتاب مبین (و لوح علم الهی) مسطور است.

۳۴۷

و یتجلی لأبی بکر خاصه؛(1) و نیز فرموده است: ما صب الله فی صدری شیئا إلاّ صبّه فی صدر ابی بکر؛(2) و نیز فرمود: انا و أبو بکر کفرسی رهان؛(3) (4) و نیز فرمود: ان فی السماء الدنیا ثمانین الف ملک یستغفرون لمن احب ابا بکر و عمر و فی السماء الثانیه ثمانین الف ملک یلعنون من ابغض ابا بکر و عمر؛(5) (6) و نیز فرمود: ابو بکر و عمر خیر الاولین و الآخرین.(7)

و عظمت مقام ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما از این خبر بهتر معلوم می گردد که فرمود: خلقنی الله من نوره و خلق ابا بکر من نوری و خلق عمر من نور ابی بکر و خلق امتی من نور عمر و عمر سراج اهل الجنه(8)

از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ ما بسیار رسیده که من باب نمونه ببعض از آنها إشاره نمودم تا حقیقت مقام خلفاء بر شما واضح و روشن گردد.

داعی : اولاً مضامین ظواهر این اخبار خود دلالت کامله بر فساد و کفر آنها دارد که می رساند از لسان مبارک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین مضامین صادر نگردیده؛ زیرا حدیث اول دلیل بر تجسّم است و قطعاً عقیده بر جسمیت حضرت باری تعالی کفر محض است؛ و حدیث دوم می رساند که ابی بکر شریک رسول اللّه بوده در آنچه بر آن حضرت نازل می شده و حدیث سیم می رساند که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هیچ گونه تفوّقی بر ابی بکر نداشته؛ چه هر دو با هم مساوی بودند و دو خبر دیگر

____________________

1- بدرستی که خداوند تجلی فرماید از برای همه مردم عمومی و برای ابی بکر خصوصی. (کنزالعمال،ج11، ص558).

2- نریخت خداوند در سینه من چیزی را، مگر آنکه ریخت در سینه ابی بکر.(تفسیر رازی، ج12، ص23).

3- کشف الخفاء، ج2، ص419.

4- من و ابی بکر هر دو با هم مساوی هستیم مانند دو اسب که در مسابقه با هم برابر باشند.

5- تاریخ بغداد، ج7، ص349.

6- در آسمان دنیا هشتاد هزار ملک استغفار می نمایند برای کسی که دوست بدارد ابی بکر و عمر را و در آسمان دوم هشتاد هزار ملک لعن می نمایند دشمنان ابی بکر و عمر را.

7- ابو بکر و عمر بهترین اولین و آخرین اند.(تاریخ مدینه، ج44، ص195- لسان المیزان، ج2، ص94).

8- خلق نموده خدای تعالی مرا از نور خودش و خلق نموده ابی بکر را از نور من و خلق نموده عمر را از نور ابی بکر و خلق نموده است امت مرا از نور عمر و عمر چراغ اهل بهشت است.(خلاصه عقبات الانوار، ج1، ص90).

۳۴۸

مخالف است با اخبار کثیره ای که مجمع علیه فریقین است که بهترین اهل عالم محمّد و آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین اند.

و خبر آخری، مخالف با قرآن مجید است؛ چه آنکه در آیه 13 سوره 76(دهر) می فرماید:( لاٰ یَرَوْنَ فِیهٰا شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً ) بهشت جای آفتاب و ماه نمی باشد؛ حجر و شجر و مدر و در و دیوار بهشت تماماً روشن و نورانی می باشد؛ اهل دنیا هستند که احتیاج بچراغ دارند و الا اهل بهشت احتیاج به چراغ ندارند.

علاوه بر این ظواهر، اکابر علماء درایت و رجال خودتان از قبیل عالم جلیل مقدسی درتذکره الموضوعات (1) و فیروزآبادی شافعی در کتابسفر السّعادات (2) و حسن بن کثیر ذهبی درمیزان الاعتدال (3) و ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی درتاریخ (4) خود و ابو الفرج ابن جوزی درکتاب الموضوعات (5) و جلال الدین سیوطی دراللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه ،(6) حکم بر موضوعیت و مجعولیت این احادیث نموده اند و صریحاً درباره هر یک از آنها گویند که از جهه سلسله روات و اسناد این احادیث از موضوعات و مفتریات است؛ چه آنکه علاوه بر افراد نااهل و جعّال و کذّابی که در سلسله روات موجود است، بطلان آنها با قواعد عقلیه و آیات قرآنیه ظاهر و آشکار است.

شیخ : دیگر در این حدیث خلافی نیست که رسول خدا فرمود:

ابو بکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه(7)

در جواب خبری که ابو بکر و عمر دو سید پیران اهل بهشتند

داعی : در این حدیث هم اگر قدری فکر و تأمل کنیم، گذشته از آنکه اکابر علماء

____________________

1- تذکرة الموضوعات، ج2، ص98.

2- سفر السعادات، ص141.

3- میزان الاعتدال، ج1، ص166.

4- تاریخ بغداد، ج7، ص394.

5- الموضوعات، ج1، ص398.

6- الاّلی المصنوعه فی احادیث الموضوعه، ج1، ص286.

7- أبی بکر و عمر دو سید پیران اهل بهشت اند.

۳۴۹

درایت و رجال خودتان آن را از موضوعات می دانند، ظاهر عبارت آن می رساند که این عبارت از رسول خدا نمی باشد؛ چه آنکه از مسلّمات است که بهشت مرکز شیوخ و پیران نمی باشد و در آنجا مانند دنیا سیر تکاملی وجود ندارد که آدمی از جوانی بسن پیری برسد تا بکمال سیادت نائل آید.

و در روایات ما و شما اخبار بسیاری مصدّق این معنی است که از جمله قضیه اشجعیّه است که زن پیری بود آمد خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت در ضمن صحبت فرمود:ان الجنه لا تدخلها العجائز ؛(1) یعنی عجایز و پیران داخل بهشت نمی شوند. آن زن متأثر شد. ناله کنان عرض کرد: “یا رسول اللّه، پس من وارد بهشت نمی شوم.” این را گفت و از خدمت حضرت بیرون رفت. حضرت فرمودند:اخبروها انها لیست یومئذ بعجوز .(2) یعنی خبر دهید او را که در آن روز پیر نخواهد بود. بلکه همه پیران را خلعت جوانی بپوشند و داخل بهشت نمایند. آنگاه آیه 35-38 سوره 56 (واقعه) را قرائت فرمود که خداوند فرماید:( إِنّٰا أَنْشَأْنٰاهُنَّ إِنْشٰاءً فَجَعَلْنٰاهُنَّ أَبْکٰاراً عُرُباً أَتْرٰاباً لِأَصْحٰابِ الْیَمِینِ ) (3)

و در حدیث از طرق ما و شما وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یدخل اهل الجنه الجنه جردا مردا بیضا جعادا مکحّلین ابناء ثلاث و ثلثین (4)

شیخ : این بیانات شما بجای خود صحیح است و لکن این حدیث مخصصی است برای اهل بهشت.

داعی : معنای این فرمایش جنابعالی را نفهمیدم این حدیث مخصّص چه چیز است؛ یعنی خداوند جمعی را پیر وارد بهشت می نماید تا ابی بکر و عمر را سید آنها قرار دهد! و حال آنکه اگر بنا شود ابی بکر و عمر داخل بهشت گردند،

____________________

1- الدر المنثور، ج6، ص158.

2- همان.

3- انشاء بر صیغه ماضی بجهه تحقق وقوع است یعنی بیافریده ایم زنان بهشتی را (در کمال حسن و زیبایی) و همیشه آنان را باکره و دوشیزه گردانیده ایم دوستان و عاشقان شوهران خود با غنج و ناز و شیرین سخن جوان، همسالان هم مخصوص اصحاب یمین.

4- “اهل بهشت که در بهشت آیند، همه جرد و مرد و بی مو و سفید اندام، مجعد موی، چشمهای سرمه کشیده و در سن سی و سه سالگی باشند.” (مسند احمد، ج2، ص295).

۳۵۰

خداوند آنها را هم جوان خواهد نمود نه آنکه دیگران را پیر نماید تا سیادت آنها ثابت شود.

علاوه، عرض کردم اکابر علماء خودتان این حدیث را از موضوعات بشمار آوردند و رسول اکرم برای راهنمایی، ما اصلی معین فرموده تا خیال ما راحت گردد چنانچه قبلاً عرض کردم هر حدیثی که مطابقه با قرآن مجید ننماید، مردود است. فلذا علماء رجال ما و اهل درایت هم بسیاری از اخبار را که بنام رسول و أئمۀ طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین از طریق خودمان رسیده، به دستور خودشان که فرمودند:اذا روی لکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فان وافقه فاقبلوه و الا فردوه ؛(1) رد می نمایند و مورد قبول قرار نمی دهند.

و قبلاً عرض کردم که بسیاری از اکابر علماء ارباب جرح و تعدیل خودتان هم کتب مبسوطه، تألیف و تصنیف نموده اند در ردّ احادیث موضوعه؛ مانند شیخ مجد الدین محمد بن یعقوب فیروزآبادی(صاحب قاموس در کتابسفر السعادة (2) و جلال الدین سیوطی در کتاباللآلی (3) و ابن جوزی درموضوعات (4) و مقدسی درتذکره الموضوعات (5) و شیخ محمّد بن درویش مشهور به حوت بیروتی در کتاباسنی المطالب (6) المطالب آورده اند که در سند حدیث:ابو بکر و عمر سیدا کهول اهل الجنة یحیی بن عنبسه می باشد و ذهبی گوید: “یحیی از جمله ضعفا است.” و ابن جان دجال گفته: “یحیی وضع حدیث می نموده.”

پس علاوه بر دلایلی که ما ذکر نمودیم، به بیان نقّادین علماء خودتان هم که ارباب جرح و تعدیلند، این حدیث از موضوعات است.

واقعاً احتمال قوی می رود که از مجعولات بکریون یا بنی امیه باشد؛ چه آنکه

____________________

1- زمانی که حدیثی از من برای شما روایت نمایند آن را بقرآن مجید عرض نمائید اگر موافق با قرآن بود قبول نمائید و الا او را رد نمائید.

2- سفر السعادة، ص142.

3- اللآلی المنصوعه، ج1، ص380.

4- الموضوعات، ج1، ص89.

5- تذکرة الموضوعات، ص28.

6- اسنی المطالب، ص159.

۳۵۱

برای ردّ و تضعیف بنی هاشم و عترت طاهره و اهل بیت رسول اللّه در مقابل هر حدیثی از احادیث ثابتۀ عند الفریقین در مدح و عظمت خاندان رسالت، حدیثی جعل می نمودند و مردمانی مانند ابو هریره و أمثال آنها هم برای قرب دستگاه فاسد بنی امیه پیوسته در این کار جدّیت می نمودند؛ زیرا از کینه و عداوتی که با آل محمّد داشتند، در مقابل حدیث شریف ثابتی که علاوه بر اجماع علماء شیعه اکابر علماء شما نیز نقل نموده اند این حدیث را جعل نمودند.

نوّاب : آن حدیث مسلّم کدام است که در مقابلش جعل حدیث نمودند.

در حدیث حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت اند

داعی : آن حدیث شریف ثابت مسلّم آنست که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و ابوهما خیر منهما و بسیاری از علمای شما نقل نموده اند این حدیث را از قبیل خطیب خوارزمی درمناقب (1) و میر سید علی همدانی در مودت هشتم ازمودة القربی (2) و امام ابو عبد الرحمن نسائی سه حدیث درخصائص العلوی (3) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (4) و سلیمان بلخی حنفی در باب 54ینابیع المودة (5) از ترمذی و ابن ماجه و امام احمد بن حنبل و سبط ابن جوزی درتذکرة (6) و امام احمد بن حنبل درمسند (7) و ترمذی درسنن (8) و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 97کفایت الطالب (9) ، بعد از نقل این حدیث گوید: امام اهل حدیث ابو القاسم طبرانی در

____________________

1- مناقب، ص284، ح279.

2- مودة القربی، ص34.

3- خصائص العلوی، ص117.

4- فصول المهمه، ج1، ص662.

5- ینابیع المودة، ج2، ص38، ح20.

6- تذکرة الخواص، ص211.

7- مسند احمد، ج5، ص319.

8- سنن ترمذی، ج5، ص326.

9- کفایت الطالب، ص422.

۳۵۲

معجم الکبیر (1) در شرح حال امام حسنعليه‌السلام جمع نموده است جمیع طرق این حدیث شریف را از بسیاری از صحابه پیغمبر از قبیل امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب و حذیفۀ یمانی و أبو سعید خدری و جابر ابن عبد اللّه انصاری و أبو هریره و اسامه بن زید و عبد اللّه بن عمر،آنگاه محمد بن یوسف اظهار نظر نموده گوید:

این حدیثی است حسن که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنه و أبوهما خیر منهما(و در بعض از اخبار) افضل منهما(2) و انضمام اسناد این حدیث بیکدیگر دلیل بر صحت این حدیث می باشد انتهی.

و نیز حافظ أبو نعیم اصفهانی در حلیه و ابن عساکر درتاریخ کبیر (3) و حاکم در مستدرک و ابن حجر مکی درصواعق (4) و بالاخره اتفاقی أکابر علماء شما می باشد که این حدیث از لسان درر بار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جاری شده است.

شیخ : دیگر منکر این خبر احدی نمی شود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما ینبغی لقوم فیهم ابو بکر ان یتقدم علیه غیره .(5) این خبر خود دلیل حق تقدم ابی بکر است بر عموم امت برای آنکه می فرماید: سزاوار نیست برای قومی که أبی بکر در میان آنها باشد و دیگری را بر او مقدّم دارند.

داعی : متأسفم که آقایان محترم چرا بدون فکر بهر خبری توجه می نمائید! اگر این خبر فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، چرا خود عمل بآن نمی نمود که با بود أبی بکر، علیعليه‌السلام را مقدّم می داشت. در قضیّۀ مباهله مگر أبی بکر حاضر نبود که علی را مقدّم بر او داشت؟ در غزوه تبوک با بود ابی بکر کاردان پیر مرد، چرا علیعليه‌السلام را خلیفه خود قرار داد؟! در سفر مکه چرا ابی بکر را معزول و علی را منسوب برای ابلاغ رسالت و قرائت سوره برائت نمود؟! در مکه با بود ابی بکر چرا علی را با خود برای بت شکنی برد حتّی بروی شانۀ خود سوار کرد و امر به شکستن بت

____________________

1- المعجم الکبیر، ج19، ص292.

2- حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت اند و پدر آنها بهتر و افضل از آنها می باشد.

3- تاریخ کبیر، ج13، ص209.

4- مسترک، ج3، ص167.

5- صواعق المحرقه، ص137-138.

۳۵۳

هبل نمود؟ با بود ابی بکر چرا علیعليه‌السلام را برای حکومت و دعوت مردم یمن فرستاد و علاوه بر همه، با بود ابی بکر علی را چرا وصی خود قرار داد؟!

شیخ : حدیث بسیار ثابتی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که ابداً مورد انکار نیست که عمرو بن عاص گفت: روزی به پیغمبر عرض کردم: یا نبی اللّه، أحب زنان عالم بسوی شما کیست؟ فرمودند: عایشه، عرض کردم: أحب مردان بسوی شما کیست؟ فرمودند: پدر عایشه ابی بکر. پس به همین جهت که محبوب پیغمبرند حق تقدم دارند بر تمام امّت و این خود یک دلیل قاطع است بر خلافت أبی بکر رضی اللّه عنه.

در جواب خبری که أبی بکر و عایشه محبوب پیغمبر بودند

داعی : این حدیث علاوه بر آنکه از موضوعات و مجعولات بکریون است با احادیث ثابتۀ مسلّمۀ عند الفریقین معارض است. فلذا مردودیت آن ثابت می باشد.

در این حدیث از دو جهت باید امعان نظر نمود: اول، از جهت ام المؤمنین عایشه و دوم، از جهت خلیفه أبی بکر.

امّا در محبوبیّت عایشه بطریقی که أحب زنان باشد، نزد رسول خدا اشکال است؛ چون که عرض کردم معارض است این قول با احادیث صحیحه ثابته ای که در کتب معتبره فریقین (شیعه و سنّی) ثبت گردیده.

شیخ : با کدام أخبار معارض است؟ ممکن است بیان نمائید تا مطابقه نموده قضاوت عادلانه نمائیم.

داعی : احادیث بسیاری از طرق علماء و روات شما، بر خلاف گفتۀ شما دربارۀ حضرت صدیقۀ کبری امّ الائمّه النجباء فاطمه الزهراء سلام اللّه علیها وارد است.

فاطمه بهترین زنان عالم است

از جمله حافظ ابو بکر بیهقی در تاریخ و حافظ ابن عبد البر دراستیعاب (1) و

____________________

1- استیعاب، ج3، ص1893.

۳۵۴

میر سید علی همدانی درمودة القربی (1) و دیگران از علمای شما نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود: فاطمه خیر نساء امتی؛ یعنی فاطمهعليه‌السلام بهترین زنان امت من است.

امام احمد بن حنبل درمسند (2) و حافظ ابو بکر شیرازی در نزول القرآن فی علی نقل می نمایند از محمّد بن حنفیّه از امیر المؤمنینعليه‌السلام و ابن عبد البر دراستیعاب (3) ضمن نقل حالات فاطمه سلام اللّه علیها و خدیجه ام المؤمنین از عبد الوارث بن سفیان و ابو هریره، و ضمن حالات خدیجه ام المؤمنین از ابو داود نقلاً از ابو هریره و انس بن مالک و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 55ینابیع المودة (4) و میر سید علی همدانی در مودة سیزدهم ازمودة القربی از انس بن مالک و نیز بسیاری از ثقات محدثین به طرق خود از انس بن مالک روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:خیر نساء العالمین اربع مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد عليهم‌السلام (5)

خطیب درتاریخ بغداد (6) نقل می نماید که رسول خدا این چهار زن را بهترین زنان عالم بحساب آورده آنگاه فاطمه را در دنیا و آخرت بر آنها تفضیل داده.

محمد بن اسماعیل بخاری درصحیح (7) و امام أحمد بن حنبل درمسند (8) از عایشه بنت ابی بکر نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود:یا فاطمه ابشری فان الله اصطفیک و طهرک علی نساء العالمین و علی نساء الاسلام و هو خیر دین .(9)

____________________

1- مودة القربی، ص13.

2- مسند احمد، ج1، ص322.

3- استیعاب، ج4، ص1821.

4- ینابیع المودة،ج2، ص54.

5-بهترین زنان عالمین چهارند: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

6- تاریخ بغداد، ج7، ص194.

7- صحیح بخاری، ج6، ص194.

8- مسند احمد، ج1، ص322.

9-ای فاطمه مژده و بشارت باد تو را که خداوند برگزیده تو را و پاکیزه گردانیده است بر زنان عالمیان عموماً و بر زنان اسلام خصوصاً و اسلام از همه دینی بهتر است .

۳۵۵

و نیز بخاری درصحیح (1) و مسلم در باب فضائل فاطمه درصحیح (2) و حمیدی درجمع بین الصحیحین (3) و عبدی در جمع بین الصّحاح الستّه و ابن عبد البر دراستیعاب (4) ضمن حالات حضرت فاطمهعليها‌السلام و امام احمد درمسند (5) و محمّد بن سعد کاتب در جلد دومطبقات (6) ضمن فرموده های رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض و بستر و بیماری و در جلد هشتم در نقل حالات بی بی فاطمه(عليها‌السلام )، ضمن حدیث طولانی (که وقت مجلس اجازه نقل آن را نمی دهد) مسنداً از عایشه ام المؤمنین نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: یا فاطمه ألا ترضین ان تکونی سیده نساء العالمین؛ یعنی آیا تو راضی نیستی که سیدۀ زنان عالمین باشی؟

و ابن حجر عسقلانی این عبارت را ضمن حالات بی بی دراصابه (7) نقل نموده است؛ یعنی تو بهترین زنان عالمین هستی.

و نیز بخاری و مسلم درصحیحین خود و امام ثعلبی درتفسیر (8) و امام احمد حنبل درمسند (9) و طبرانی درمعجم الکبیر (10) و سلیمان بلخی حنفی در باب 32ینابیع المودّة (11) ازتفسیر (12) ابن ابی حاتم ومناقب (13) وحاکم (14) و وسیط و واحدی

____________________

1- صحیح بخاری، ج5، ص53.

2- صحیح مسلم، ج7، ص143.

3- جمع بین الصحیحین، ج7، ص145.

4- استیعاب، ج4، ص1849.

5- مسند احمد، ج6، ص282.

6- طبقات الکبری، ج2، ص284، ج8، ص27.

7- الاصابه، ج8، ص266.

8- تفسیر ثعلبی، ج8، ص37، 310.

9- مسند احمد، ج1، ص229.

10- المعجم الکبیر، ج11، ص325.

11- ینابیع المودة، ج2، ص325.

12- تفسیر ابن ابی حاتم، ج100، ص276.

13- مناقب، ص200.

14- مستدرک، ج3، ص188-189.

۳۵۶

وحلیه الاولیاء (1) حافظ ابو نعیم اصفهانی وفرائد حموینی(2) و ابن حجر مکّی در ذیل آیه چهاردهمصواعق (3) از احمد و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السئول (4) و طبری درتفسیر (5) و واحدی دراسباب النزول (6) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (7) و محب الدین طبری درریاض (8) و مؤمن شبلنجی درنور الابصار (9) و زمخشری درتفسیر (10) و سیوطی دردر المنثور (11) و ابن عساکر درتاریخ (12) و علامۀ سمهودی درتاریخ المدینه (13) و فاضل نیشابوری درتفسیر (14) و قاضی بیضاوی درتفسیر (15) و امام فخر درتفسیر کبیر (16) و سید ابی بکر شهاب الدین علوی در ص 22 تا 23 باب اول رشفه الصادی من بحر فضائلبنی النبی الهادی (17) ازتفسیر بغوی (18) و ثعلبی وسیرۀ ملا ومناقب احمد (19) و کبیر واوسط (20) طبرانی و سدی و شیخ

____________________

1- حلیة الولیاء، ج3،ص 201.

2- فرائد حموینی، ج1، ص42.

3- صواعق المحرقه، ص169-170.

4- مطالب السؤول، ص43.

5- تفسیر طبری، ج24، ص16-17.

6- اسباب نزول، ص251.

7- مناقب( ابن مغازلی)، ص315،ح359.

8- ریاض النضرة، ص180.

9- نور الابصار، ص112.

10- تفسیر کشاف، ج3، ص467.

11- در المنثور، ج6، ص7.

12- تاریخ (ابن عساکر)، ج2، ص218، ح721.

13- تاریخ المدینه، ج42، ص661.

14- تفسیر( نیشابوری)، ج5، ص27.

15- تفسیر بیضاوی، ج5، ص27.

16- تفسیر رازی، ج27، ص166.

17- رشفة الصادی، ص22.

18- تفسیر بغوی، ج4، ص124.

19- مناقب احمد، ص316.

20- معجم اوسط، ج6، ص49.

۳۵۷

عبد اللّه بن محمد بن عامر شبراوی شافعی در کتابالاتحاف (1) از حاکم و طبرانی و احمد و جلال الدین سیوطی دراحیاء المیت (2) از تفاسیر ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه ومعجم الکبیر طبرانی و ابن ابی حاتم و حاکم، بالاخره عموم اکابر علماء شما (به استثناء عدّۀ قلیلی از متعصّبین و پیروان امویها و دشمنان اهل بیت) از ابن عباس (حبر امت) و دیگران نقل نموده اند که وقتی نازل شد آیه 23 سوره 42(شوری):( قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً ) (3) جمعی از اصحاب عرض کردند:یا رسول اللّه، من قرابتک الذین فرض اللّه علینا مودّتهم؟ قال(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم)علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین ؛ یعنی نزدیکان شما کیانند که خدا واجب گردانیده است مودت و دوستی آنها را بر ما (یعنی در این آیه شریفه)؟ فرمود: “آنها علی و فاطمه و حسن و حسین اند.”و در بعضی از اخبار دارد و ابناهما؛ یعنی پسران آنها.

از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ شما بسیار رسیده که وقت مجال نقل همه آنها را نمی دهد و در نزد علمای شما این معنی به حدّ شیاع رسیده.

اقرار شافعی بوجوب حب اهل البیت

تا آنجا که ابن حجر متعصّب هم درصواعق (4) و حافظ جمال الدّین زرندی درمعراج الوصول (5) و شیخ عبد اللّه شبراوی در کتابالاتحاف (6) و محمّد بن علی صبان مصری دراسعاف الراغبین (7) و دیگران از امام محمّد بن ادریس شافعی که از أئمه أربعه شما و رئیس و پیشوای شافعیها می باشد نقل نموده اند که می گفت:

____________________

1- الاتحاف، ص239.

2- احیاء المیت، ص25.

3- بگو(بامت)من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان من منظور دارید-و هر که کار نیکو انجام دهد ما بر نیکوئیش بیفزائیم.

4- صواعق المحرقه، ص175.

5- معراج الاصول، ص25.

6- الاتحاف، ص833.

7- اسعاف الراغبین، ص121.

۳۵۸

یا اهل بیت رسول الله حبّکم

فرض من اللّه فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انّکم

من لم یصلّ علیکم لا صلاه له(1)

اینک از آقایان محترم با انصاف سؤال می کنم، آیا خبر یک طرفه ای را که شما نقل نمودید، با این همه اخبار صحیحۀ صریحه متفق علیه فریقین(شیعه و سنی)که از حد احصاء خارج است مقابله می کند؟!

آیا عقل قبول می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسی را که خداوند در قرآن.

مجید مودت و محبت او را بر مردم فریضه قرار داده، بگذارد و دیگران را بر او ترجیح دهد؟!

آیا تصور هوا و هوس در آن حضرت می رود که بگوییم روی هوای دل، عایشه را که هیچ دلیلی بر افضلیت او نیست (جز آنکه همسر رسول خدا و امّ المؤمنین بوده مانند سایر زنان پیغمبر) از فاطمه ای که در قرآن مجید، خدای متعال مودّت و محبّت او را فریضه و واجب قرار داده و آیۀ تطهیر در شأن او نازل و افتخار ورود در مباهله را به حکم قرآن به او داده، بیشتر دوست دارد؟!

شما خود می دانید که انبیاء و اولیاء در پی هوای نفس نمی رفتند و جز خدا کسی را نمی دیدند؛ مخصوصاً رسول خدا خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که حقیقت حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه بوده است و قطعاً دوست نمی داشته، مگر کسی را که خدا دوست داشته و دشمن نمی داشته، مگر کسی را که خدا دشمن داشته.

چگونه فاطمه ای که خدا محبّت و مودّت او را فریضه قرار داده، می گذارد و دیگری را بر او ترجیح می دهد؟ پس قطعاً اگر فاطمه سلام اللّه علیها را دوست داشته، برای آن بوده که محبوبیّت الهی داشته.

آیا عقل باور می کند که آن حضرت ترجیح دهد در محبت فردی، از افراد زنان خود را بر کسی که خود می فرمود، خدا او را برگزیده و محبّتش را بر مردم فریضه قرار داده؟!

____________________

1- ای اهل بیت رسول خدا محبت و دوستی شما واجب گردیده از جانب خدا که در قرآن نازل شده(اشاره بآیه فوق می باشد). کفایت می کند در عظمت قدر شما (آل محمد) آنکه هر کس بر شما صلوات نفرستد، نماز او قبول نخواهد شد.

۳۵۹

یا باید این همه اخبار صحیحه صریحه را که مورد قبول اکابر علماء فریقین می باشد و با آیات قرآن مجید تأیید گردیده، رد بنمایید یا این خبری را که بیان نمودید، از موضوعات مسلّمه بدانید تا تناقض از بین برداشته شود.

و اما دربارۀ خلیفه ابی بکر که فرمودید آن حضرت فرموده: احبّ مردان در نزد من ابی بکر می باشد مغایرت دارد با اخبار بسیار معتبری که از طریق روات ثقات و علماء بزرگ خودتان نقل گردیده که محبوب ترین مردان امت نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده است.

علی(عليه‌السلام )محبوبترین مردان نزد پیغمبر بوده

چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 55ینابیع المودة از ترمذی نقل می کند از بریده که گفت: کان احبّ النساء الی رسول الله( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )فاطمه و من الرجال علی عليه‌السلام (1)

و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 91 کفایت الطالب مسنداً از امّ المؤمنین عایشه نقل نموده که گفت:ما خلق الله خلقا کان احبّ الی رسول اللّه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )من علیّ بن أبی طالب( عليه‌السلام ) (2) آنگاه گوید: “این حدیثی است که روایت نموده او را ابن جریر در مناقب خود و ابن عساکر دمشقی در ترجمه حالات علیعليه‌السلام .”

و نیز محی الدین و امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی در ذخایر العقبی(3) از ترمذی نقل می نماید که از عایشه سؤال نمودند که “کدام یک از مردم نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محبوب تر بودند؟” گفت: “فاطمه”. گفتند: “از مردها چه کس محبوبتر بود نزد آن حضرت؟” گفت:زوجها علی بن أبی طالب ؛ یعنی هم سرش علی ابن أبی طالب.

و نیز از مخلص ذهبی و حافظ ابو القاسم دمشقی از عایشه نقل می نماید که گفت:ما رأیت رجلا احبّ الی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من علیّ و لا احبّ الیه من

____________________

1- محبوب ترین زنان نزد پیغمبر فاطمه و از مردان علیعليه‌السلام بود.(ینابیع المودة، ج2، ص54، ح27).

2- خلق نفرموده خداوند خلقی را که محبوب تر باشد بسوی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علی ابن أبی طالب(عليه‌السلام ).(کفایة الطالب، باب 91، ص324، ح961).

3- ذخائر العقبی، ص35.

۳۶۰

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

سال ۳۴۶ درمروج الذهب (۱) و دیگران که وقت مجلس اجازه نمی دهد که مشروحه بیانات همگی آنها را بعرضتان برسانم که عملیات شدید عثمان و عمّال اموی او مانند معاویه و مروان و غیرهما را با آن پیر مرد مؤمن پاکدل محبوب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعلاوۀ اهانتهائی که بأمیر المؤمنینعليه‌السلام بجرم آنکه چرا مشایعت أبی ذر رفته و همچنین به همین جرم چهل تازیانه بعبد اللّه بن مسعود حافظ و کاتب وحی زدن را ثبت و ضبط نموده اند.

حافظ : اگر آزاری به ابی ذر وارد آمده، از اثر عمل مأمورین بی حقیقت بوده و الاّ خلیفه عثمان بسیار دل رحم و رقیق القلب بوده و قطعاً از چنین عملیاتی بی خبر بوده است.

داعی : مثلی معروف است که می گویند: “ز مادر مهربان تر دایه خاتون” این دفاعی که جناب عالی از خلیفه عثمان می نمایید، بر خلاف واقع و حقیقت است؛ چنانچه مراجعه نمایید به کتب معتبره تاریخ، قطعاً تصدیق خواهید نمود که تمام آزار و اذیتها که بجناب أبی ذر وارد آورده اند بدستور صریح خود خلیفه بوده.

دلیل بر این معنی کتب معتبرۀ علماء بزرگ خودتان است. برای نمونه تمنّا می نمایم مراجعه نمایید به جلد اولنهایه ابن اثیر وتاریخ یعقوبی و مخصوصاً بهشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، که نامه خلیفه را به معاویه ثبت نموده اند که چون معاویه از شام سعایت از ابی ذر، نمود خلیفه عثمان به او نوشت که او را با زجر روانه مدینه نمایید. اصل نامه این است:

فکتب عثمان الی معاویه:امّا بعد فاحمل جندبا الیّ علی اغلظ مرکب و اوعره فوجّه به مع من سار به اللیل و النهار و حمله علی شارف لیس علیها الاقتب حتّی قدم به المدینه و قد سقط لحم فخذیه من الجهد(۲) .

____________________

۱- مروج الذهب، ج۴، ص۱۶۳-۱۶۱.

۲- نوشت عثمان بمعاویه جندب را (اسم ابی ذر بود) سوار بر شتر پیر و بی پالانی بنما با یک مرد بدخوئی که شب و روز او را براند تا بنزد من آورد (به همین طریق که دستور داده بود آن مرد زاهد عابد صحابی محبوب خدا و پیغمبر را آوردند) وقتی وارد مدینه نمودند گوشت رانهای او می ریخت.(شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵).

۴۴۱

شما را به خدا انصاف دهید اینست معنی رأفت و عطوفت و مهربانی و رقّت قلب؟!

ابی ذر محبوب خدا و پیغمبر و راست گوی امت بود

آیا این ابی ذر نبوده است که خدای تعالی و رسول پروردگارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او، آن همه توصیه نمودند که علماء بزرگ خودتان در کتب مبسوطه آن اخبار مفصّلۀ صادره از مقام رسالت را درباره او ضبط نموده اند؟

چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۱) و ابن ماجه قزوینی درسنن (۲) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) ازصواعق (۴) ابن حجر مکّی حدیث پنجم از چهل حدیثی که در فضایل امیر المؤمنین آورده از ترمذی و حاکم با شرط صحت از بریده از پدرش و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۵) و ترمذی درصحیح (۶) و ابن عبد البر دراستیعاب (۷) و حاکم در مستدرک(۸) و سیوطی درجامع الصغیر (۹) نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه امرنی بحبّ اربعه و اخبرنی انّه یحبّهم قیل یا رسول اللّه سمّهم لنا قال علیّ منهم یقول ذلک ثلاثا و ابو ذر و مقداد و سلمان (۱۰) .

پس معلوم شد این چهار نفر محبوب خدا و رسول او می باشند آیا انصاف آقایان اجازه می دهد که با محبوب خدا و رسول او چنین رفتار غیر عادلانه بنمایند و نامش را رقّت قلب بگذارند؟! چرا چنین نسبتها را بابی بکر و عمر ندادند، چون

____________________

۱- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۹۰.

۲- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۳.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۵.

۴- صواعق المحرقة، ص۱۲۲، حدیث۱۰۵.

۵- اصابه،ج۶، ص۱۶۱.

۶- صحیح ترمذی، ج۵، ص۲۹۹، ح۲۸-۳۸.

۷- استیعاب، ج۲، ص۶۳۶.

۸- مستدرک، ج۳، ص۱۳۰.

۹- جامع الصغیر، ج۱، ص۲۵۸.

۱۰-خداوند مرا امر فرموده بدوستی چهار نفر و مرا خبر داده که این چهار نفر را دوست می دارد. عرض کردند: “یا رسول اللّه نام آنها را برای ما بیان فرما!” فرمودند: “علی عليه‌السلام و ابی ذر و مقداد و سلمان .”

۴۴۲

نکردند؟ لذا ثبت در تاریخ نگردید ما هم نگفته ایم.

حافظ : آنچه مورخین نوشته اند أبی ذر مرد ناراحتی بوده در شامات، به نام علی کرم اللّه وجهه تبلیغات شدیدی می نموده و مردم شامات را متوجه مقام علی نموده بود و می گفت: “از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود: علی خلیفه من است.” چون دیگران را غاصب و علی را خلیفه منصوص معرفی می نمود، لذا خلیفه عثمان رضی اللّه عنه برای حفظ اجتماع و جلوگیری از فساد، ناچار بود او را از شامات بخواند.

وقتی یک فردی بخواهد مردم را بر خلاف صلاح اجتماع سوق دهد، بر خلیفه عصر لازم است او را از محل انقلاب خارج نمایند.

داعی : اولاً اگر کسی حرف حقّی بزند باید او را تبعید و زجر کشش نمایند که چرا معلومات حق خود را ظاهر می نمایی؟ بر فرض هم یک فرد مسلمان را محاکمه نکرده و به صحت و سقم گفتار سعایت کننده نرسیده، بخواهند تبعید یا احضار بمرکز خلافت نمایند، آیا قانون مقدّس اسلام چنین حکم می نماید که امر نمایند پیر نحیفی را سوار شتر پیر بی پالان و در تحت فشار غلام شدید الغضبی حرکت دهند که شب و روز نگذارد خواب و راحت کند که وقتی به مقصد می رسد، گوشت های پای او ریزش نماید؛ اینست معنی رقّت قلب و رحم و مروّت؟

به علاوه، اگر نظر خلیفه حفظ اجتماع و جلوگیری از فساد بود، پس چرا امویهای مفسد مانند مروان طرید و راندۀ رسول خدا و ولید بی دین متجاهر بفسقی که مست نماز می خواند و استفراغ در محراب می نماید و دیگران را از اطراف خود دور ننمود تا عملیّات آنها موجب فساد در اجتماع و منجر بقتل خلیفه نگردد.

حافظ : از کجا معلوم است که ابی ذر راست می گفته و معلومات حقّی را ابراز می داشته و وضع حدیث از قول رسول خدا نمی نموده؟

قضاوت منصفانه لازم است تا پرده های جهل را پاره نماید

داعی : از آن جایی که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود تصدیق صداقت و راستگویی او را نموده؛ چنانچه در اخبار معتبره رسیده و اکابر علماء خودتان ثبت نموده اند که آن حضرت فرمود: “مثل ابی ذر در امت من مثل عیسی است در بنی اسرائیل در

۴۴۳

صداقت و راستی و زهد و تقوی.

چنانچه محمّد بن سعد که از اکابر علماء محدثین شما است درطبقات (۱) و ابن عبد البر دراستیعاب (۲) باب جندب و ترمذی درصحیح (۳) و حاکم درمستدرک (۴) و ابن حجر دراصابه (۵) و متّقی هندی درکنز العمّال (۶) و امام احمد درمسند (۷) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۸) نقلاً از واحدی و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه (۹) و صاحبلسان العرب (۱۰) وینابیع المودّه (۱۱) از اخبار ابی ذر غفاری با سندهای متعدد نقل کرده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما اقلت الغبراء و ما اظلّت الخضراء علی رجل اصدق لهجه من ابی ذر (۱)

بدیهی است کسی را که پیغمبر بشهادت علماء خودتان تصدیق راست گوئی او را نموده باشد، قطعاً آنچه می گفته، راست گفته و هرگز خداوند شخص کذّاب و یا وضّاع و جعّال حدیث را محبوب خود معرفی نمی کند، خوب است دیده انصاف را بگشائید تا حقّ و حقیقت را آشکار ببینید.و اگر سابقه ای در کذب گفتار ابی ذر بود، قطعاً متقدمین از علمای شما نقل می نمودند، چنانچه شرح حال ابو هریره و دیگران را نقل نمودند.

شما را بخدا قدری فکر کنید و انصاف دهید مردی که از اصحاب خاص

____________________

۱- طبقات، ج۴، ص۲۲۸.

۲- استیعاب، ج۴، ص۱۶۵۵، ح۲۹۴۴.

۳- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۴۲.

۴- مستدرک، ج۳، ص۳۴۲.

۵- اصابه، ج۷، ص۱۰۸.

۶- کنز العمال، ج۱۳، ص۳۱۱.

۷- مسند احمد، ج۲، ص۱۶۳.

۸- شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۴۱.

۹- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۵.

۱۰- لسان العرب، ج۲، ص۳۵۹، فصل اللام.

۱۱- ینابیع المودة، ج۳، ص۲۲۹.

۱۲- زمین کسی را بر نداشت و آسمان سایه نیفکنده بر مردی که راستگوتر از ابی ذر باشد

۴۴۴

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب خدا و پیغمبر و صادق و راست گوی امت بوده، اگر بوظیفه دینی خود رفتار کرده امر به معروف و اشاعه حق نموده، به جرم آنکه چرا نقل احادیث رسول اللّه نموده، آن قدر توهین کنند و زجر دهند تا در بیابان بی آب و علف از دنیا برود، این است معنی رحم و مروّت و رقّت قلب؟!

آن هم درباره کسی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شهادت به صالحیت او داده، زمانی که خبر مصائب وارده را به او می داد؛ چنانچه حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء به اسناد خود نقل می نماید از ابی ذر غفاری که گفت:“خدمت پیغمبر ایستاده بودم. آن حضرت به من فرمود: انت رجل صالح و سیصیبک بلاء بعدی قلت فی اللّه قال فی اللّه قلت مرحبا بامر اللّه. “ (۱)

خیلی عجب است حالات مختلف شما آقایان! از طرفی حدیث نقل می نمایید که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: “فرد فرد اصحاب من حکم ستارگان را دارند. به هر یک از آنها پیروی کنید، راه هدایت می باشد.” و از طرفی با برجسته ترین صحابی پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن طور ظلم و خشونت می نمایند تا او را می کشند. به جرم اینکه چرا طرفداری از علیعليه‌السلام نموده. شما هم از ظالمین دفاع می نمائید؟!!

یا باید تکذیب کنید جمیع علمای بزرگ خودتان را که این وقایع و احادیث را در کتابهای خود نوشته اند یا تصدیق نمائید که واجد صفات در آیه مذکوره کسانی نبوده اند که چنین ظلم هایی را نسبت بصحابۀ پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودند.

حافظ : آنچه مسلّم است ابی ذر به میل و اختیار خود ربذه را قبول و به آنجا مسافرت نمود.

اخراج ابی ذر اجباراً بربذه

داعی : این بیانات جنابعالی اثر دست و پاهای بی جائی است که متأخرین از

____________________

۱- تو مرد صالحی هستی. زود است که بعد از من بلایی به تو برسد. عرض کردم: “برای خدا،” فرمود: “برای خدا.” گفتم: “مرحبا به امر خدای متعال.”(آیا ابتلای ابی ذر بدست معاویه و امویهای اطراف خلیفه عثمان بامر او و تبعید بصحرای بی آب و علف و زجر کش شدن آن صحابی بزرگ بلائی نبود که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده بود که برای خدا به آن بلیه مبتلا خواهد شد).( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) (حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۶۲).

۴۴۵

متعصّبین علمای شما، برای پرده پوشی اعمال گذشتگان بکار برده اند و الاّ بیرون کردن جناب ابی ذر را بجبر و اکراه، مسلّم عند العموم است. برای نمونه بیک خبر اکتفا می نمایم که امام احمد حنبل درمسند (۱) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۲) و واقدی درتاریخ خود از ابو الاسود دؤلی(که در نزد علمای رجال شما از ثقات است)نقل نموده اند که گفت: “میل داشتم ابی ذر را در ربذه ملاقات نمایم و از علّت خروجش سؤال کنم، فلذا رفتم و از او سؤال نموده، گفت: مرا اجباراً اخراج نمودند باین صحرای بی آب و علف و این خبر را رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من داد، روزی که در مسجد خوابم برده بود. آن حضرت تشریف آورد با پا به من زد که چرا در مسجد خوابیده ام. عرض کردم: بی اختیار خوابم برد. آنگاه فرمود: چه خواهی کرد وقتی تو را از مدینه اخراج نمایند؟ عرض کردم: می روم به زمین مقدس شام. فرمود، چه خواهی کرد وقتی از آنجا هم اخراجت کنند؟ عرض کردم برمی گردم به سوی مسجد. فرمود: چه خواهی کرد وقتی از اینجا هم اخراج شوی؟ عرض کردم: شمشیر می کشم و جنگ می کنم. فرمود: آیا دلالت بکنم تو را در چیزی که خیر تو در آن باشد؟ عرض کردم: بلی. فرمود: انسق معهم حیث ساقوک و تسمع و تطیع. (۳) پس شنیدم و اطاعت نمودم .” آنگاه گفت و اللّه لیلقین اللّه عثمان و هو آثم فی جنبی یعنی بخدا قسم عثمان خدا را ملاقات می کند در حالتی که گنهکار است در نزد من.

آثار رحم و عطوفت از علی بن أبی طالبعليه‌السلام

اگر با نظر دقت و انصاف و بی طرفی توجه کنید، تصدیق خواهید نمود که اولی و الیق و احق باین رحم و شفقت و عاطفه، مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده است که چون بر مسند خلافت ظاهری قرار گرفت بنابر آنچه تمام مورخین شما و مخصوصاً ابن ابی الحدید مشروحاً نوشته اند، بدعتها را بر طرف نمود؛ حکّام و مأمورین جور و فساد و فسّاق بنی امیّه و غیره را که در زمان خلافت عثمان بر ایالات مسلمین بامارت برقرار نموده بودند، عزل نمود.

____________________

۱- مسند احمد،ج۵، ص۱۵۶.

۲- شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۵۸.

۳- یعنی همان سمتی که نو را می رانند حرکت کن و بشنو و اطاعت کن.

۴۴۶

بعضی از سیاسیون ظاهربین و دوستان علاقه مند بمقام منیع و ارجمند آن حضرت پیشنهاد نمودند که “چندی بگذارید این حکّام مانند معاویه و غیره در محل خود بمانند تا شما بر امر حکومت مستقر شوید؟ آنگاه عزل آنها مانعی ندارد.” حضرت فرمودند:و اللّه لا اداهن فی دینی و لا اعطی الریاء فی امری (۱) .

مرا وادار به مداهنه می نمایید، ولی نمی دانید در مدتی که آنها از طرف من به حکومت برقرارند کما فی السابق به ظلم و تعدی اشتغال دارند. جواب آنها را در محکمه عدل الهی من باید بدهم و من چنین توانائی ندارم.

و همین عمل عزل حکّام جور، سبب مخالفت عدّه ای جاه طلبان مانند معاویه علیه الهاویه شد و مقدمۀ جنگهای جمل و صفین فراهم آمد.

اگر موقعی که طلحه و زبیر بتقاضای حکومت کوفه و مصر آمدند خدمت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام ، حکومت را بآنها داده بود، از در مخالفت بر نمی خاستند و فتنۀ بصره و جنگ جمل را برپا نمی نمودند.

بعضی از مردمان قصیر الفکر ظاهر بین، ایراد بسیاست مداری آن حضرت می گیرند و حال آنکه مرکز سیاست عادلانه، آن حضرت بود، منتها سیاست به معنای عمومی که در نزد اهل دنیا معمول است که دورویی، و ریا در اعمال و مداهنه و کذب و دروغ و مماشات با اعادی و فریب دادن آنها برای جلب منافع ظاهریه و غیره باشد، البته در نزد آن حضرت که مجسّمۀ عدل و انصاف و ترس از پروردگار و معتقد بروز جزا بوده، راه نداشته.

زمانی بالای منبر، ضمن بیانات و خطابات، گریه نمود. از سبب گریه اش سؤال نمودند، فرمود: “شنیده ام عساکر معاویه بر قریه ای از قراء فایق آمده خلخال از پای یک دختر یهودی که در جزیه و پناه اسلام است در آوردند.

رحم دلی آن حضرت با دوست و دشمن بالسواء بود. با آن همه بدرفتاری هائی که عثمان با آن حضرت نموده بود (که ابی بکر و عمر گذشته از روزهای اول خلافت ابی بکر ظاهرا ابدا ننمودند) مع ذلک همین که عثمان از بالای بام برای آن حضرت پیغام داد، در موقعی که محصور واقع شده بود که به علیعليه‌السلام بگویید نان و آب را به

____________________

۱- به خدا قسم مداهنه در دین و ریا امر نمی کنم! (الدر التنظیم، ص۳۵۸).

۴۴۷

روی ما بسته اند، فوری حضرت نان و آب تهیه دید و توسط دو فرزندش حسن و حسینعليهما‌السلام برای او فرستاد؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج (۱) و دیگران مفصّل نوشته اند.

رأفت و مهربانی آن حضرت بدوست و دشمن مورد انکار احدی نبوده آن قدر بزنان بیچاره و یتیمان درمانده مساعدت نمود که معروف شد بهابو الارامل و الایتام و المساکین .(۲) زنی را با مشگ آب در دوره خلافت ظاهری در کوچه دید وامانده و خسته شده، مشگ را از او گرفت، بدون آنکه خود را معرفی نماید بدوش کشیده به منزل او رسانیده، آرد و خرما برای او برده و بچه های یتیم او را نوازش نموده در تنور نان برای آنها پخت و خیال آنها را راحت نمود.

خلیفه عثمان هم به جود و سخا و بخشش شهرت پیدا نمود اما به بستگانش از قبیل ابی سفیان و حکم بن ابی العاص و مروان بن حکم و غیره از بیت المال مسلمین بدون هیچ مجوز شرعی زیاده از حد می پرداخت!

ادب نمودن عقیل را هنگامی که تقاضای کمک بیشتری نمود

ولی امیر المؤمنینعليه‌السلام به بستگان نزدیک خود جز بقدر اقل احتیاج نمی داد. زمانی جناب عقیل برادر بزرگ آن حضرت شرفیاب خدمت آن حضرت گردید و تقاضای کمک بیشتری از حقوق معموله نمود. حضرت اعتنا ننمود. زیاده از حد اصرار نمود که “چون شما امروز خلیفه و زمامدار امور هستید، بایستی بما بیشتر رسیدگی کنید و کمک زیادتری نمایید” حضرت برای آنکه برادر را متنبّه سازد، قطعه آهنی را آهسته به آتش، گرم ساخت و ببدن عقیل نزدیک نمود:فضجّ ضجیج ذی دنف من المها و کاد ان یحترق من میسمها (۳) .

حضرت فرمود:ثکلتک الثواکل یا عقیل أ تئنّ من حدیده احماها انسانها للعبه و تجرنی

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۱۶۲.

۲- یعنی پدر بیوه زنان و ایتام و مساکین

۳- ناله کرد مانند ناله کردن بیمار از درد آن (آهن) و نزدیک بود از اثر آن بسوزد.(جواهر التاریخ، ج۱، ص۱۹۹).

۴۴۸

الی نار سجرها جبارها لغضبه أ تئنّ من الاذی و لا أئن من لظی (۱) .

بر آقایان با انصاف است که در مطابقت حال این دو خلیفه و طرز عمل آنها کشف حقیقت نموده، پیرو حق و حقیقت گردند.

رأفت و عطوفت آن حضرت اختصاص به دوستان نداشته، بلکه در ابراز ملاطفت و مهربانی، دوست و دشمن نزد آن حضرت یکسان بودند.

عطوفت آن حضرت با مروان و عبد الله بن زبیر و عایشه

هرگاه بر دشمنان غالب می آمد، به قسمی مهربانی می کرد که همه را حیران می نمود.

یکی از اعادی و دشمنان سرسخت آن حضرت که شدت بغض و عداوت او نسبت به آن بزرگوار ضرب المثل عموم شده بود، ملعون بن ملعون مروان بن حکم شقی بود. ولی روز جمل وقتی بر او غالب آمد،فصفح عنه ؛ او را بخشید و روی از او گردانید.

از جمله دشمنان بزرگ آن حضرت عبد اللّه بن زبیر بود کهیشتمه علی رؤوس الاشهاد و خطب یوم البصره فقال قد اتاکم الوغب اللئیم علیّ بن أبی طالب (۲) .

مع ذلک وقتی حضرت فتح جمل نمود، او را اسیر کردند نزد حضرت آوردند حتی یک کلمه تند و تغیر هم به او نفرمود،فصفح عنه ، روی مبارک برگردانید و او را بخشید.

بالاتر از همه رفتار آن حضرت با ام المؤمنین عایشه بود که عقول عقلاء را محو گردانید، در صورتی که فتنه انگیزی او را اول خلافت و قیام کردن در مقابل آن

____________________

۱- مادران در سوک تو بگریند! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را برای بازی خود سرخ کرده ناله می کنی و مرا بسوی آتشی که خداوند قهار آن را برای خشم افروخته می کشانی؟ آیا تو از این رنج اندک می نالی ولی من از آتش دوزخ ننالم؟!! (انوار العلویه، ص۱۵).

۲- علنی و بر ملا، آن حضرت را دشنام می داد و در بصره روزی برای مردم خطبه خواند و گفت: “به درستی که رو به شما آمد بی خرد دون فرومایه بخیل ناکس علی بن أبی طالب؟!؟!” (ینابیع المودة، ج۱، ص۴۵۰).

۴۴۹

حضرت و بدگویی های بسیار که نسبت به آن حضرت نمود، آدمی را چنان عصبانی می کند که وقتی به او دست پیدا کند، دمار از روزگار او برآورد و به اشدّ مجازاتش برساند، ولی وقتی آن حضرت بر او غالب آمد کوچکترین اهانت هم بر او ننمود.

برادرش محمّد بن ابی بکر را مأمور پذیرایی او نمود. بعد از فراغت از کارها، عوض غضب و بی مهری او را مورد اکرام قرار داد امر فرمود بیست نفر از زنان رشیده از قبیله عبد القیس، لباس مردانه پوشیدند شمشیرها به کمر، صورت ها را لثام بستند که کسی نداند آنها زن هستند با عایشه روانه مدینه نمود وقتی در حضور زنان مدینه و زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن حضرت اظهار تشکر و امتنان می نمود و می گفت: “من تا آخر عمر از علی عليه‌السلام ممنون و متشکرم و گمان نمی کردم علی عليه‌السلام این قدر بزرگ منش باشد که با آن همه دشمنی و فتنه انگیزی های من یک کلمه به روی من نیاورد، بلکه کمال رأفت و عطوفت را درباره من ابراز دارد. ولی یک دلتنگی از او دارم که چرا مرا با مردان اجنبی به مدینه فرستاد .”

فوری کنیزها آمدند لباسهای مردانه را از خود دور نمودند لثامها را از مقابل صورت بر کنار زدند معلوم شد همگی آنها کنیزانی بودند که با لباس مردانه همراه او بودند که از طرفی مردمان طریق بخیال آنکه آنها دسته ای مردانند بأموال آنها طمع ننمایند و از طرف دیگر عایشه را با مردان نفرستاده باشد.

بلی، چنین کنند بزرگان چه کرد باید کار.

منع آب نمودن معاویه و عطوفت علی(عليه‌السلام ) نسبت به او

در جنگ صفین لشکر معاویه زودتر رسیدند و شریعه فرات را تصرف نمودند. دوازده هزار مرد جنگی برای حفاظت فرات قرار دادند. وقتی اردوی امیر المؤمنین رسید، مانع برداشتن آب شدند.

حضرت برای معاویه پیغام دادند ما در اینجا نیامده ایم که بر سر آب جنگ کنیم، دستور دهید مانع آب نشوند هر دو لشکر، آزادانه آب بردارند معاویه گفت: “هرگز آب نمی دهم تا علی با لشکرش از تشنگی جان بدهند.”

۴۵۰

وقتی حضرت این جواب را شنید، مالک اشتر را امر فرمود با یک عدّه سوار بیک حمله لشکر معاویه را پراکنده و فرات را تصرف نمودند.

اصحاب عرض کردند: “یا امیر المؤمنین، اجازه بفرمایید ما تلافی نموده، آب را از آنها منع نمائیم تا از تشنگی هلاک شوند و یا جنگ زودتر خاتمه پیدا کند.” حضرت فرمودند:لا و الله لا اکافیهم بمثل فعلهم افسحوا لهم عن بعض الشریعه (۱)

آنچه را که باقتضای وقت مجلس یادآور شدیم، مختصری از مفصل حالات آن حضرت در ابراز رأفت و عطوفت و مهربانی نسبت بدشمنان بود که علمای بزرگ شما تمام این مطالب را مشروحاً و مفصلاً ثبت نموده اند؛ مانند طبری درتاریخ (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۳) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۱ینابیع (۴) و مسعودی درمروج الذهب (۵) و دیگران از مورخین متعرّض اند.

تا آقایان محترم روشن فکر با انصاف، دو صفحه حالات آن دو خلیفه (عثمان و علیعليه‌السلام ) را مورد مطالعه قرار دهند و با فکر سلیم ببینند که کدام یک از آن دو خلیفه مشمول آیه شریفه( و رحماء بینهم ) می باشند.

پس اگر دقیقانه و منصفانه بنگرید، تصدیق خواهید فرمود که معنای آیه شریفه چنین می شود( مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ) مبتداء( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) معطوف بر مبتداء و خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر و تمام صفات یک نفر است؛ یعنی تمام این صفات که با پیغمبر بودن، شدید الحال بر کفار در میدانهای جنگ و در مباحثه علمیه و مناظرات دینیه و رحیم دل و عطوف و مهربان بودن بر دوست و دشمن، از آن کسی است که آنی از پیغمبر جدا نبوده، بلکه خیال جدایی هم نمی نمود (و آن را هم قبلاً ثابت نمودیم) که فقط علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده است، چنانچه عرض نمودیم علاّمه فقیه محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب گفته است:

____________________

۱- “نه به خدا قسم! با آنها معامله به مثل نمی کنم. از اطراف شریعه دور شوید.” (آن طرف را بآنها بدهید و شما را این طرف آب کفایت است).

۲- تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲-۲۴.

۴- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۷-۴۵.

۵- مروج الذهب، ج۲، ص۸.

۴۵۱

“ خداوند علیعليه‌السلام را باین آیه شریفه وصف نموده است.”

شیخ : بیانات شما جواب بسیار دارد، ولی اگر معانی آیه چنین باشد که شما می گوئید با جمله( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) درست نمی شود؛ زیرا که( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) جمع است و خود این عبارت می رساند که آیه درباره یک نفر وارد نشده و اگر این صفات برای یک نفر بوده چرا لفظ جمع در آیه ذکر گردیده.

داعی : اولاً اینکه فرمودید: بیانات داعی جواب دارد پس چرا آقایان جواب نمی دهید که مطلب مبهم نماند، پس سکوت آقایان خود دلیل کامل است بر اینکه دلائل داعی منطقی است (و لو اینکه راه برای مجادله و مغلطه کاری باز است) ولی چون شما آقایان با انصاف هستید، در مقابل جوابهای منطقی سکوت اختیار می فرمائید

لفظ جمع در آیه برای تعظیم و تفخیم است

ثانیا این بیان جنابعالی مناقشه در کلام است اوّلا خودتان می دانید که در کلمات عرب و عجم من باب تعظیم و تفخیم یا جهات دیگر اطلاق جمع بر واحد بسیار شایع و متداول است.

نزول آیه ولایت در شان علی(عليه‌السلام )به اتفاق جمهور

چنانچه در قرآن مجید که سند محکم آسمانی ما می باشد، نظایر بسیار دارد، مانند آیه مبارکۀ ولایت که آیه ۵۵ سوره ۵ (مائده است) می فرماید:( إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاهَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ ) (۱)

که اتفاقی جمهور مفسرین و محدثین است از قبیل ۱. امام فخر رازی در ص ۴۳۱ جلد سیمتفسیر کبیر (۲)

۲. امام ابو اسحاق ثعلبی درتفسیر کشف البیان (۳)

۳. جار اللّه زمخشری در کشاف(۴)

____________________

۱- جز این نیست که ولی امر و اولی به تصرف و یار و مدد کار شما، تنها خدا و رسول و آن مؤمنانی خواهند بود که نماز بپاداشته و بفقیران در حال رکوع زکاه می دهند.

۲- تفسیر رازی، ج۱۲، ص۲۶.

۳- تفسیر کشف البیان، ج۴، ص۷۵.

۴- تفسیر کشاف، ج۶، ص۱۸۶.

۴۵۲

۴. طبری درتفسیر (۱) ۵. أبو الحسن رمّانی درتفسیر ۶. ابن هوازن نیشابوری درتفسیر (۲) ۷. ابن سعدون قرطبی درتفسیر (۳) ۸. نسفی حافظ درتفسیر (در حاشیه تفسیر خازن بغدادی)(۴) ۹. فاضل نیشابوری درغرائب القرآن (۵) ۱۰. ابو الحسن واحدی دراسباب النزول (۶) ۱۱. حافظ أبو بکر جصّاص درتفسیر أحکام القرآن (۷) ۱۲. حافظ ابو بکر شیرازی درفیما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین (۸) ۱۳. أبو یوسف شیخ عبد السّلام قزوینی درتفسیر کبیرش (۹) ۱۴. قاضی بیضاوی درانوار التنزیل (۱۰) ۱۵. جلال الدین سیوطی درتفسیر (۱۱) ۱۶. قاضی شوکانی صنعائی در تفسیرفتح القدیر ۱۷. سید محمود آلوسی دردر المنثور (۱۲) ۱۸. حافظ ابن ابی شیبه کوفی درتفسیر (۱۳) ۱۹. ابو البرکات درتفسیر خود ۲۰. حافظ بغوی درمعالم التنزیل ۲۱. امام ابو عبد الرحمن نسائی درصحیح خود ۲۲. محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(۱۴) ۲۳ ابن ابی الحدید در شرح نهج(۱۵) ۲۴. خازن علاء الدین بغدادی درتفسیر (۱۶) ۲۵. سلیمان حنفی درینابیع المودّة (۱۷)

____________________

۱- تفسیر طبری، ج۶ ، ص۱۸۶.

۲- تفسیر نیشابوری، ج۶، ص۱۴۳.

۳- تفسیر قرطبری، ج۶، ص۲۲۱.

۴- تفسیر (در حاشیه تفسیر خازن بغدادی)، ج۱، ص۲۸۹.

۵- غرائب القرآن، ج۲۸، ص۲۴ و ۲۵.

۶- اسباب النزول، ص۱۴۸.

۷- احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۷.

۸- فیما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین، ص۲۳۳.

۹- تفسیرکبیر، ج۲۹، ص۲۷۱.

۱۰- انوار التنزیل، ج۲، ص۲۳۱-۲۴۰.

۱۱- در المنثور، ج۲، ص۲۹۴.

۱۲- فتح الغدیر شوکانی، ج۲، ص۵۱؛ ج۱، ص۶۷۷.

۱۳- تفسیر آلوسی، ج۶، ص۱۶۷.

۱۴- مطالب السؤول، ص۳۱.

۱۵- شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۷.

۱۶- تفسیر (خازن)، ج۲، ص۵۵.

۱۷- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۴۴.

۴۵۳

۲۶. حافظ ابو بکر بیهقی در کتابمصنف ۲۷. رزین عبدری درجمع بین الصحاح الستّه (۱) ۲۸. ابن عساکر دمشقی درتاریخ شام (۲) ۲۹. سبط ابن جوزی درتذکره (۳) ۳۰. قاضی عضد ایجی درمواقف (۴) ۳۱. سید شریف جرجانی درشرح مواقف (۵) ۳۲. ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (۶) ۳۳. حافظ ابو سعد سمعانی درفضائل الصحابه (۷) ۳۴. ابو جعفر اسکافی درنقض العثمانیه (۸) ۳۵. طبرانی دراوسط (۹) ۳۶. ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (۱۰) ۳۷. محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۱۱) ۳۸. مولی علی قوشچی درشرح تجرید ۳۹. سید محمد مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۱۲) ۴۰. محبّ الدین طبری در ریاض النضرة(۱۳) و بالاخره اکثر رجال علم و دانش خودتان تصدیق نموده اند، نقلاً از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبه بن ابی حکیم و غالب بن عبد اللّه و قیس بن ربیعه و عبایة بن ربعی و عبد اللّه بن عباس (حبر امت و ترجمان القرآن) و ابو ذر غفاری و جابر بن عبد اللّه انصاری و عمّار و ابو رافع و عبد اللّه بن سلام و غیرهم که این آیه شریفه در شأن علی بن أبی طالبعليه‌السلام نازل گردیده و هر یک به عبارات و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زمانی که آن حضرت در حال رکوع نماز، انگشتر خود را در راه خدا انفاق و به سائل داد، این آیه شریفه نازل گردید.

____________________

۱- جمع بین الصحاح السته، ج۲، ص۱۹.

۲- تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۳۵۳.

۳- تذکرة الخواص، ص۲۴.

۴- مواقف، ج۳، ص۶۰۱.

۵- شرح مواقف (جرجانی)، ج۸، ص۳۵۹.

۶- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۱.

۷- فضائل الصحابه، ص۱۳۱۲.

۸- نقض العثمانیه، ص۳۱۹.

۹- المعجم الاوسط، ج۶، ص۲۱۸.

۱۰- مناقب (ابن مغازلی)، ص۳۱۱، ح۳۵۴.

۱۱- کفایة الطالب، ص۲۲۸، باب ۶۱.

۱۲- نور الابصار، ص۸۶.

۱۳- ریاض النضرة، ج۲، ص۲۰۶؛ ج۳، ص۱۰۸.

۴۵۴

و حال آنکه با لفظ جمع آورده و این نیست مگر جهه تعظیم و تکریم مقام ولایت و اثبات امامت و خلافت آن حضرت که با کلمۀ حصر(انّما)می فرماید: اولا به تصرف در امور امت بعد از خدا و پیغمبر آن کس است که در رکوع نماز، صدقه مندوبه، انفاق در راه خدا نموده است و آن علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد.

شیخ : البته تصدیق می فرمایید که مطلب باین محکمی نیست که شما فرمودید. برای آنکه در شأن نزول این آیه، اختلاف است. بعضی گویند، در شأن انصار نازل گردیده و برخی گویند: در شأن عبادة بن صامت آمده و بعضی درباره عبد اللّه بن سلام آورده اند.

داعی : از شما آقایان دانشمند تعجب می نمایم که در مقابل آرا و عقاید جمهور مفسّرین و اکابر علمای خودتان (علاوه بر تواتر علمای شیعه) که تصحیح نموده اند نزول این آیه شریفه را در شأن آن حضرت، به اختلاف اقوال نفراتی متعصّب مجهول و ضعیف البیان که شاذ و مردود و غیر قابل قبول می باشند، تمسک جویید.

و حال آنکه عده ای از محققین اکابر فضلای خودتان دعوی اتفاق بر این معنی نموده اند؛ مانند فاضل تفتازانی و مولی علی قوشچی که درشرح تجرید گوید: انها نزلت باتّفاق المفسّرین فی حقّ علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلواته (۱)

آیا عقل انسان منصف عالم اجازه می دهد که اقوال جمهور مفسرین و اکابر علماء اهل سنت را نادیده گرفته و بشذوذ اقوال پوچ بی معنای متعصبین بلکه معاندین از بقایای خوارج و نواصب اتکاء جوید؟

شبهات و اشکالات در آیه ولایت و جواب از آنها

شیخ : جنابعالی ضمن بیان خود، خواستید به تردستی بنقل این آیه اثبات خلافت بلافصل و امامت برای علی کرم اللّه وجهه بنمایید و حال آنکه کلمه ولی

____________________

۱- به اتفاق مفسرین این آیه نازل گردیده در حق علی بن أبی طالبعليه‌السلام زمانی که عطا نمود بسائل انگشتر خود را در حالتی که آن حضرت در رکوع نماز بود.

۴۵۵

در این آیه به معنی محب و دوستدار است نه امام و خلیفۀ بلافصل بعد الموت؛ و اگر فرموده شما صحیح باشد که مراد از ولی خلیفه و امام باشد به قاعده مقررهالعبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب (۱) نه تنها مشتمل بر یک نفر می شود بلکه بر افراد دیگری که علی کرم اللّه وجهه نیز یکی از ایشانست شامل می آید و صیغۀ جمع در کلمه ولیّکم اللّه و کلمه الذین مفید عموم می باشد و حمل جمع بر واحد بدون دلیل و تأویل کلام خدا بدون مجوز جایز نیست.

داعی : اولاً در کلمهولیّکم اشتباه فرمودید؛ چه آنکهولی مفرد است وکم جمع است که مربوط بامت می باشد و اطلاق بر واحد نمی باشد که مورد اشکال شما قرار گرفته، ولی فرد واحدی است که در هر دوره ولایت بر امت دارد.

و ثانیاً آن کلمات جمع که مورد تعرض بعضی از متعصّبین و اشکال تراش های از نواصب و خوارج قرار گرفته و گویند حمل بر واحد نمی شود،الذین و یقیمون و یؤتون می باشد.

جواب این اشکال هم در اصل مطلب که شاهد گفتارمان بود، عرض کردم که در نزد اهل علم و ادب، ثابت و شایع است و در بیانات ادباء و فضلاء بسیار دیده شده که من باب تعظیم و تجلیل یا جهات دیگر، حمل جمع بر واحد نموده اند.

علاوه بر این بیان، همان قسمی که شما ادعا می نمایید به حسب عموم لفظ، ما هم در حالی که این آیه شریفه را طبق کلمهانما حصر و نازل در شأن مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام می دانیم، دعوی اختصاص نمی کنیم. افراد دیگری را هم از اهل عصمت مشمول این آیه می دانیم؛ چنانچه در اخبار و احادیث معتبرۀ ما رسیده است که سایر ائمه از عترت طاهره نیز در این آیه داخل اند و هر امامی در نزدیکی وصول بمقام امامت باین فضیلت و خصیصۀ عظمی نائل می گردد (اینها همان افرادی هستند که شما ادعا می کنید که باید با امیر المؤمنینعليه‌السلام مشمول این آیه قرار گیرند).

چنانچه جار اللّه زمخشری در کشاف گوید: “و لو این آیه شریفه(حصر است)و در شأن علیعليه‌السلام نازل گردیده، ولی مقصود از اینکه به طریق جمع آورده شده، آن

____________________

۱- فتح الباری، ج۱۲، ص۹۶.

۴۵۶

است که دیگران هم رغبت و متابعت از آن حضرت بنمایند.”

و ثالثاً ضمن بیانتان برای آنکه امر را بر عوام مشتبه کنید، سفسطه بزرگی نمودید که شیعیان این آیه را تأویل نموده و اختصاص به علیعليه‌السلام داده اند و حال آنکه این آیه شریفه به اتفاق جمیع مفسرین و محدثین فریقین (شیعه و سنی) (غیر قلیلی از معاندین و متعصّبین)چنانچه قبلا عرض شد، تنزیلا در شأن امیر المؤمنینعليه‌السلام آمده نه آنکه به تأویل شیعیان این مقام به آن حضرت نسبت داد شده باشد.

شیخ : قطعاً (ولی) در این آیه به معنای ناصر است و اگر به معنای اولی به تصرف می بود که همان مقام خلافت و امامت باشد، بایستی در حال حیات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم این مقام را دارا بوده باشد و حال آنکه این مطلب بدیهی البطلان است.

داعی : نه آنکه دلیل بر بطلان این عقیده در دست نمی باشد، بلکه ظاهر آیه اثبات می نماید دوام این مقام و منصب را برای آن حضرت، به دلالت جمله اسمیّه و اینکهولی صفت مشبّهه است و این هر دو دلیل است بر ثبات و دوام این مقام بزرگ و مؤید این مطلب خلیفه قرار دادن پیغمبر است آن حضرت را در سفر غزوه تبوک در مدینه منوّره و معزول ننمودن تا زمان وفات.

و تأیید می نماید این مطلب را حدیث منزله که مکرر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علی منّی بمنزله هارون من موسی (چنانچه در شبهای گذشته مفصلاً شرح دادیم) و این خود دلیل دیگر است بر ولایت آن حضرت در زمان حیات و بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

شیخ : گمان می کنم اگر قدری فکر کنید، صلاح در این است که بگوییم این آیه در شأن آن جناب نازل نگردیده چون که مقام علی کرم اللّه وجهه اجلّ از آن است که به این آیه بخواهیم اثبات فضیلتی برای آن جناب بنماییم؛ زیرا این آیه گذشته از آنکه اثبات فضیلت نمی نماید، بلکه لطمه هم به فضایل آن جناب می زند.

داعی : اوّلاً ما و شما بلکه احدی از امت حتی صحابه کبار اجازه نداریم که در شأن نزول آیات دخالت نماییم، چه آنکه شأن نزول آیات دل بخواه نمی باشد و اگر کسانی من عندی، تصرف در معانی و نزول آیات بنمایند، قطعاً مردمانی بی دین

۴۵۷

می باشند؛ مانند بکریّون که از قول عکرمه جعّال معلوم الحال نزول این آیه را درباره ابی بکر آورده اند.

ثانیاً جناب عالی هر وقت بنطق می آیید، واقعاً کشف رموز و اسرار می نمائید! زیرا این اولین مرتبه ایست که چنین بیانی از شما شنیدم. الحق فکر شما عالی و ابتکار خوبی فرمودید! خوب است بفرمایید از چه راه این آیه لطمه به مقام ولایت مولی الموحدین امیر المؤمنینعليه‌السلام وارد می آورد؟!

شیخ : یکی از مقامات عالیه مولانا علی کرم اللّه وجهه آنست که در وقت نماز چنان توجهی به حق داشت که ابداً خلقی نمی دید که توجهی به آنها داشته باشد و در نزد ما ثابت آمده که در یکی از جنگها چند تیر بر بدن آن جناب وارد آمد بقسمی که خروج آنها موجب درد و آزار بوده، لذا وقتی به نماز ایستاد تیرها را بیرون آوردند. از شدت خضوع و خشوع و استغراق در رحمت حق ابداً توجهی و احساس دردی ننمود اگر این قضیّه راست باشد که آن جناب در نماز انگشتر به سائل داده باشد، لطمه بزرگی به نماز آن جناب وارد می آورد. چگونه ممکن است کسی که در نماز بدرد و الم که طبیعی هر بشر است از شدت حضور قلب به سوی خدا توجه ننماید، به ناله سائلی چنان توجه نماید که انگشتر خود را در حال رکوع به او بدهد.

علاوه عمل خیر آن هم ادا زکاه مستلزم نیت است. در حال نماز که بایستی سراپا توجه به حق باشد، چگونه از نیت نماز منصرف به نیت دیگر و توجه به خلق می نماید. چون ما مقام آن جناب را عالی می دانیم، لذا تصدیق این معنی را نمی نمائیم.

و اگر عطایی به سائل شده، حتماً در حال نماز نبوده، برای آنکه رکوع به معنای خشوع و تواضع است؛ یعنی آن جناب با خشوع و تواضع انگشتر را به سائل داد، نه در حال نماز.

داعی : عزیزم، خوب وردی آموخته ای، لیک سوراخ دعا گم کرده ای. این اشکال شما سست تر از خانه عنکبوت می باشد.

اولاً این عمل نه لطمه ای به مقام آن حضرت نمی زند، بلکه توجه به سائل و تصدق باو و دل او را خوش نمودن. موجب کمال است؛ چه آنکه آن حضرت

۴۵۸

پیوسته در همه حال توجه بخدا و رضای پروردگار داشته و در این عمل هم جمع نموده میان عبادت بدنی و روحی با عبادت مالی که انفاق در راه خدا باشد.

آقای عزیز، آن التفاتی که شنیده اید لطمه بخشوع نماز می زند و سبب نقصان عبادت می گردد، التفات بامور دنیوی و اغراض نفسانی می باشد، و الاّ توجه بعمل خیر که عبادتست در عبادت دیگر موجب کمال است.

مثلاً در نماز اگر آدمی گریه کند برای عزیزانش و لو برای أعز خلق اللّه که خاندان محمّد و آل محمّدعليهم‌السلام باشد، موجب بطلان نماز می گردد، ولی اگر در حال نماز برای شوق و اشتیاق به حق یا خوف از خداوند گریه نماید، موجب کمال و فضیلت است.

ثانیاً فرمودید، رکوع به معنای خشوع است، در محل معیّن معتبر است، ولی اگر امر برکوع نماز را که فعل واجب معیّن است، شما لغتاً بخواهید حمل بر خشوع کنید مورد ملعبه عقلا و اهل دین و دانش خواهید شد.

در این آیه شریفه هم بر خلاف ظاهر نظر دادید و قطعاً مورد اخراج لفظ است از معنی حقیقی عرفی خود؛ زیرا خود می دانید که رکوع در عرف شرع اطلاق بر رکنی از ارکان نماز است و آن خمیده گردیدن است بحدّی که کف دست بزانو برسد.

و تصدیق این معنی را اکابر علمای خودتان نموده اند، چنانچه قبلاً عرض شد و فاضل قوشچی درشرح تجرید توضیح می دهد اقوال جمهور مفسرین را کهو هو راکع فی صلاته ؛ یعنی آن حضرت انگشتر داد در حالتی که در رکوع نماز بوده؛ و از همه این حرفها گذشته بفرمایید این آیه شریفه با کلمه حصر نازل بمدح است یا مذمت.

شیخ : بدیهی است که در مورد مدح آمده.

داعی : پس وقتی که جمهور اکابر علماء و مفسرین و محدثین و محققین فریقین (شیعه و سنی) گفتند این آیه در شأن علیعليه‌السلام نازل گردیده و مورد مدح و تمجید پروردگار قرار گرفته، دیگر برای این قبیل مناقشات و ایرادات امثال آقایان راهی نخواهد بود که اهل عناد و تعصّب از خوارج و نواصب بآن تمسک جویند و از طفولیت در مغز مردمان پاکی مانند شما وارد نمایند که بدون تعمّق در هم چو مجلس رسمی-با شهامت تمام بیان نمائید که ما تصدیق این قضیه را نمی نماییم.

۴۵۹

شیخ : آقا ببخشید چون جنابعالی خطیب و منبری و زبردست در نطق و بیان هستید، گاهی در کلمات و ضمن فرمایشات خود کنایاتی بکار می برید که ممکن است در افراد بی اطلاع تولید خیالاتی نماید که نتایج خوبی نداشته باشد. خوب است در بیانات خود رعایت این معانی را بنمایید.

داعی : در بیانات داعی جز حقایق چیز دیگری نمی باشد. خدا شاهد است قصد کنایه ای نداشتم، جهت هم ندارد که کنایه بکار برم؛ زیرا هرچه بخواهم بگویم صریحاً می گویم نه کنایتاً، ممکن است اشتباه فرموده یا بنظر خورده گیری این طور تصور نموده اید بفرمائید آن کنایه کدامست.

شیخ : الساعه ضمن صحبت و بیان صفات مندرجه در آیه( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ ) فرمودید که اینها صفاتی است مخصوص علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه که از اول تا به آخر شک و تردیدی در ایمانش پیدا نشد. این جمله کنایه ایست واضح که اثبات می نماید تردید دیگران را، مگر خلفاء راشدین یا سائر صحابه شک و تردیدی در ایمان خود داشتند؟ قطعاً همه اصحاب به أجمعهم مانند علی کرم اللّه وجهه از اولی که ایمان آوردند تا به آخر عمر، بدون شک و تردید ثابت قدم در عقیده بودند و آنی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انحراف و دوری ننمودند.

داعی : أوّلا داعی، به این عبارت که آقا فرمودید تلفظ ننمودم.

ثانیاً خود می دانید که اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند.

ثالثا ًاگر شما نظر خورده گیری دارید، شاید دیگران نداشته باشند. حتماً شما در این بیان خودتان (ببخشید معذرت می خواهم) مغلطه کاری نمودید. خدا شاهد است دعاگو، نظر کنایه گویی و چنین خیالی که شما نمودید، نداشته ام، بر فرض که خیالی در ذهن شما آمد (اگر خیال مغلطه کاری و ایجاد شبهه نداشتید) خوب بود این جمله را آهسته از داعی سؤال می نمودید تا جواب مثبت یا منفی را عرض می کردم.

شیخ : طرز کلام و گفتار شما می رساند که چیزی هست، البته سکوت از جواب، خود تولید خیالات می نماید. متمنی است آنچه در نظر دارید با سند صحیح بیان فرمائید.

داعی : سبب تولید خیال، شما شدید که این سؤال را نمودید. بازهم عرض

۴۶۰

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577