شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 393169 / دانلود: 11399
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

امیر المؤمنینعليه‌السلام (چاپ سال 1313 قمری) ضمن فصل نوزدهم به اسناد خود از رسول اللّه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که فرمود:

“در معراج وقتی رسیدم به سدره المنتهی، خطاب رسید، ای محمّد خلق را آزمودی، کدام کس را فرمانبردارتر دیدی نسبت به خود؟ عرض کردم علی را.”

قال صدقت یا محمد؛ راست گفتی، آنگاه فرمود:فهل اتّخذت لنفسک خلیفه یؤدّی عنک و یعلم عبادی من کتابی ما لا یعلمون قال قلت یا رب اختر لی فان خیرتک خیرتی قال اخترت لک علیا(عليه‌السلام)فاتّخذه لنفسک خلیفه و وصیّا و نحلته علمی و حلمی و هو امیر المؤمنین حقا لم ینالها احد قبله و لیست لاحد بعده (1) .

از این قبیل اخبار در کتب معتبرۀ شما بسیار است، ولی آنچه در حافظه داشتم بعرضتان رسانیدم تا جناب حافظ بدانند که ما شاخ و برگ نمی دهیم، بلکه عین واقع و حقیقت را می گوئیم؛ فلذا بعضی از اکابر علماء منصف خودتان تصدیق این معنی را نموده اند، مانند نظّام بصری - چنانچه صلاح الدین صفدی در وافی بالوفیات، ضمن حرف الف، ذیل حالات ابراهیم بن سیار بن هانی بصری معروف به نظّام معتزلی گفته است:نص النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی انّ الامام علیّ - و عیّنه - و عرفت الصحابه ذلک و لکن کتمه عمر لاجل ابی بکر رضی الله عنهما (2) .

متأسفانه ما درک زمان خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ننموده ایم، ولی امروز که می خواهیم راه حق را پیدا کنیم، ناچاریم با توجه به آیات قرآنیه و اخبار صحیحه صریحه متفق علیه فریقین قضاوت کنیم.

و قطعاً هر کس محبوب خداوند بوده و با دلائل آیات قرآن مجید و اخبار

____________________

1- آیا انتخاب خلیفه برای خود نموده ای تا مقاصد تو را بمردم برساند و تعلیم بدهد بندگان مرا از کتاب من آنچه نمی دانند. عرض کردم: “پروردگارا، هر کس را تو اختیار نمائی من آن را اختیار می نمایم.” خطاب آمد: “من اختیار نمودم برای تو علی را خلیفه و وصی و او را مفتخر بعلم و حلم خود نمودم و او است امیر مؤمنان بحق که نه در گذشته و نه در آینده احدی بمقام او نخواهد آمد.” (فضایل امیر المؤمنین، ج2، ص610، ح1042).

2- نص نموده است رسول اکرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر امامت علی (عليه‌السلام ) و تعیین نمود آن حضرت را به امامت و می شناختند صحابه این معنی را، و لکن عمر بن الخطاب کتمان نمود امامت و خلافت علی را برای خاطر ابی بکر (الوافی بالوفیات، ج2، ص17).

۳۲۱

متکاثره متواتره ای که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان خود تقدّم علمی و فضلی به او داده و او را افضل و برتر از همه امت معرفی فرموده، ما هم حقّا پیروی و اطاعت از او نمائیم.

صراحت در لفظ خلافت و ولایت و وصایت در اخبار مندرجه در کتب معتبرۀ خودتان بسیار آمده. علاوه از آنها، چون علیعليه‌السلام مجموعه خصایص و فضایل است که در شبهای گذشته اشاراتی نمودیم که با پیغمبر خاتم در تمام خصایص به استثناء نبوت خاصه، شرکت داشته و افضل از تمام امت بوده و طبق آیات قرآنیه و اخبار متکاثره متواتره احدی از آحاد بشر بعشری از اعشار بلکه هزار یک از فضائل و کمالات آن بزرگوار نمی رسد؛ چنانچه خطیب خوارزمی درمناقب (1) از جمهور، نقلاً از ابن عباس و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (2) و سبط ابن جوزی درتذکره (3) و ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (4) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودّة (5) و میر سید علی همدانی در مودّت پنجم ازمودّه القربی (6) از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب نقل نموده که همگی از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مختصر پس و پیشی در الفاظ که فرمود:لو انّ الریاض اقلام و البحر مداد و الجنّ حسّاب و الانس کتّاب ما احصوا فضایل علی ابن أبی طالب (7) .

فلذا آن حضرت اولی و احق بمقام خلافت و جانشینی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص328، ح341.

2- کفایة الطالب، ص251، باب62.

3- تذکرة الخواص، ص23.

4- فصول المهمه، ج1، ص573.

5- ینابیع المودة، ج2، ص254.

6- مودة القربی، ص18-55.

7- اگر درختان قلم گردند و دریا مرکب و جنیان حساب کننده و آدمیان نویسنده، نمی توانند شماره کنند فضایل علی بن أبی طالب را چه خوش گوید شاعر پارسی:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری

۳۲۲

شیخ بازهم بصدا آمد

شیخ عبد السلام (رو به حافظ محمد رشید نموده گفت): اجازه بدهید مختصری هم حقیر عرایضی بنمایم. شما هم قدری تنفس و استراحت بنمایید. آنگاه رو بداعی نموده گفتند: “صاحب، هرگز ما منکر فضائل مولانا علی کرّم اللّه وجهه نیستیم و لکن انحصار دادن بآن جناب غیر معقول است؛ چون که خلفای راشدین رضی اللّه عنهم صحابۀ خاصّ پیغمبر هر یک صاحب فضائل و همگی با هم برابر بودند. شما تمام یک طرفه صحبت می نمایید. ممکن است امر بر آقایان حاضرین و غائبین مشتبه شود و گمان نمایند امر چنانست که شما می فرمائید چنانچه اجازه می دهید قدری از آن احادیث که در فضائل آنها است ذکر نمائیم تا حق زیر پرده نماند.

داعی : ما نظر خاص باشخاص نداریم فقط تابع عقل و علم و منطقیم. ما یک طرفه صحبت نمی نمائیم. آیات قرآنیه و اخبار صحیحۀ صریحۀ متفق علیه فریقین یک طرفه به ما نشان می دهند و اما در موضوع صحابه هم خدا شاهد است. حبّ و بغض جاهلانه در کار نیست؛ تعصّب یک طرفه هرگز به کار نبرده و نخواهم برد و از آقایان حاضرین محترم نیز تقاضا می کنم، هرکجا تعصّبی از داعی دیدند یا کلامی که توام با عقل و برهان و منطق نبود، شنیدند، ابراز لطف نموده یادآور شوند، ممنون خواهم شد.

احدی منکر فضل صحابه نیست ولی باید انتخاب افضل نمود

و البته خیلی بجاست که احادیث مجمع علیه و مقبول الطرفین را بیان نمائید بجان و دل می پذیرم زیرا داعی منکر فضل صحابه پاک نیستم. قطعاً هر یک در محل خود فضیلتی داشته اند ولی باید افضل امت را که مورد قبول فریقین (شیعه و سنی) هستند، به دست آورد؛ چون صحبت ما در فاضل نیست چه آنکه فضلا بسیارند. بلکه باید فهمید چه کس افضل امت بوده بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا بحکم عقل و نقل او را مقدّم بدانیم و پیروی از او بنمائیم.

شیخ : پس مقصود شما طفره می باشد؛ چون که در کتابهای شما حتّی یک حدیث هم در فضائل خلفاء وجود ندارد. چگونه باخبار متفق علیه استشهاد

۳۲۳

نماییم؟

داعی : اوّلاً این ایراد بخود شما برمی گردد که چرا شب اول بی مطالعه صحبت نمودید؟! اگر نظرتان باشد این پیشنهادی بود که شب اول جناب حافظ سلمه اللّه نمودند که طیّ مذاکرات، استشهاد ما به آیات قرآن مجید و اخبار مجمع علیه فریقین باشد. دعاگو هم از جهت مطالعات بسیاری که در کتب معتبره شماها داشتم قبول نمودم و به شهادت خودتان و تمام اهل مجلس، از شب اول تاکنون از میزان قرار داد خارج نشدم و آنچه استشهاد نمودم، به آیات قرآن مجید و اخبار صحیحه صریحه مندرجه در کتب معتبره موثقین از علمای خودتان بوده و تا هر زمانی هم که این مجلس منعقد باشد و بفیض ملاقات آقایان نایل باشم، ان شاء اللّه از این قرار داد تجاوز نمی نمایم.

ثانیاً شما وقتی این قرارداد را نمودید، فکر ننمودید که خود زمانی دچار این محظور خواهید شد، ولی دعاگو، قرار داد را بهانه سخت گیری نمی کنم؛ حاضرم اخبار صحیحه صریحه یک طرفه شما را که مجعول نباشد و با دلائل عقل و نقل موافقت نماید استماع نموده، آنگاه ما و شما منصفانه قضاوت عادلانه نماییم؛ چنانچه مقابله با کثرت فضائل علیعليه‌السلام بنماید مورد قبول قرار دهیم.

شیخ : راجع به نصوص خلافت نقل احادیث نمودید، ولی غافل بودید که از این قبیل احادیث در باب خلیفه ابو بکر رضی اللّه عنه بسیار رسیده.

داعی : با توجه باینکه اکابر علمای خودتان چون ذهبی و سیوطی و ابن أبی الحدید و غیره نقل نموده اند که امویها و بکریون احادیث بسیاری در فضائل أبی بکر وضع نموده اند؛ من باب نمونه از آن بسیاری که فرمودید، حدیثی نقل نمایید تا مورد قضاوت قضات منصف غیر متعصّب قرار گیرد؟

نقل خبر در فضیلت ابی بکر و جواب آن که مجعول است

شیخ : حدیث معتبری از عمر بن ابراهیم بن خالد از عیسی بن علی بن عبد اللّه بن عباس از پدرش از جدش عباس نقل نموده اند که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن بزرگ مرد

۳۲۴

فرمود:یا عمّ انّ اللّه جعل ابا بکر خلیفتی علی دین اللّه فاسمعوا له و اطیعوا تفلحوا (1) .

داعی : گذشته از آنکه این حدیث یک طرفه است و قرار ما نبود که به احادیث یک طرفه استشهاد نماییم، مع ذلک همین حدیث یک طرفه هم اگر مردود نبود در اطراف آن بحث می نمودیم

شیخ : چگونه مردود است! شما همه مطالب را می خواهید به حرف درست کنید.

داعی : اشتباه فرمودید! ما اهل حرف نیستیم بلکه اهل عملیم. این حدیث را ما رد ننموده ایم بلکه اکابر علماء خودتان رد نموده اند؛ چه آنکه روات این حدیث در نظر آنها کذّاب و جعّال می باشند به همین جهت آن را باطل و از درجه اعتبار ساقط می دانند؛ چنانچه ذهبی درمیزان الاعتدال (2) ضمن ترجمه حال ابراهیم بن خالد و خطیب بغداد(3) ضمن ترجمه حال عمر بن ابراهیم درتاریخ خود می نویسد: انه کذّاب. پس قطعاً حدیث شخص کذّاب و دروغگو باطل و مردود و غیر قابل قبول می باشد.

شیخ : در اخبار صحیحه از صحابی ثقه ابو هریره رضی اللّه عنه رسیده است که جبرئیل بر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و عرض کرد:

خداوند سلامت می رساند می فرماید: من از ابی بکر راضی هستم از او سؤال بنما آیا او هم از من راضی هست یا نه؟

داعی : البته لازم است مقدمتاً این جمله را بدانیم که در نقل اخبار باید خیلی دقیق شویم تا مورد ایراد عقلاً واقع نشویم و ضمناً من باب تذکر شما را یادآور می شوم به نقل حدیثی که اکابر علماء شما مانند ابن حجر دراصابه (4) و ابن عبد البر

____________________

1- ای عمو بدرستی که خدای تعالی قرار داد ابی بکر را خلیفه من بر دین خدا؛ پس بشنوید از او و اطاعت نمائید او را تا رستگار شوید ( میزان الاعتدال، ج3، ص180).

2- میزان الاعتدال، ج1، ص29.

3- تاریخ بغداد، ج11، ص202.

4- اصابه، ج4، ص367.

۳۲۵

دراستیعاب (1) از خود ابو هریره نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:کثرت علیّ الکذابه و من کذب علیّ متعمّدا فقد تبوأ مقعده من النار و کلّما حدّثتم بحدیث منّی فاعرضوه علی کتاب اللّه (2) .

و نیز حدیث متّفق علیه فریقین است؛ چنانچه امام فخر رازی هم در آخر تفسیر کبیرش از آن حضرت نقل نمود که فرموده:اذا روی لکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب اللّه تعالی فان وافقه فاقبلوه و الاّ فردّوه (3) .

چنان چه در کتب اکابر علماء شما وارد است، از جمله جعل کنندگان حدیث از قول رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین أبو هریره مردود بوده که شما این خبر را از او نقل نمودید و بی جهت او را ثقه خواندید.

شیخ : از مثال شما عالم و مبلّغ جلیل فرزند رسول خدا انتظار نمی رود که نسبت باصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طعن ورد نمائید.

داعی : اوّلاً با کلمه صحابی بودن می خواهید داعی را مرعوب نمائید و حال آنکه اشتباه می فرمائید که فقط صحابی بودن را اسباب شرف و فضل می دانید. قطعاً مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤثر و موجب شرف و فضل است، به شرط آنکه مصاحب مطیع و فرمانبردار آن حضرت باشد. ولی اگر بر خلاف اوامر و دساتیر آن حضرت عمل نماید و تابع هوی و هوس گردد، حتماً مردود و گاهی ملعون و مستحق نار و عذاب الیم خواهد بود. مگر منافقینی که آیات قرآن مجید شهادت بفساد احوال و خبر از دخول نار آنها می دهد از مصاحبین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودند که ملعون و اهل آتش گردیدند؟

پس تعجب نکنید که ابو هریره هم یکی از همان مردودین و ملاعین مستحق نار

____________________

1- استیعاب، ج1، ص54.

2- “زیاد گردیدند بر من دروغ گویان، کسی که بر من عمداً دروغ ببندد، نشیمن گاه او آتش جهنم می باشد. هر وقت از من حدیثی به شما گفتند، پس او را عرض کنید به قرآن مجید” (یعنی اگر مطابقه با قرآن نمود، بپذیرند والا رد نمایید). (تفسیر کبیر، ج1، ص32).

3- “هرگاه برای شما حدیثی از من روایت نمایند، عرض نمائید او را به کتاب خدا (قرآن مجید)، پس اگر موافقت با کتاب دارد، قبول نمایید و الا او را رد نمایید.(تفسیر کبیر، ج10، ص42).

۳۲۶

می باشد.

شیخ : اولاً مردود بودن او معلوم نیست. بر فرض که در نزد بعضی مردود باشد، دلیل بر اهل آتش بودن او چیست؟ مگر هر مردودی ملعون و اهل آتش می باشد. ملعون کسی است که بنصّ صریح قرآن کریم یا گفتار پیغمبر ملعون باشد.

شرح حال ابو هریره و مذمت آن

داعی : دلایل بر مردودیت أبو هریره بسیار و اظهر من الشّمس است که اکابر علماء خودتان هم تصدیق نموده اند. از جمله دلایل بر مردودیت او، آنکه از موافقین ملعون بن ملعون علی لسان رسول اللّه، معاویه بن ابی سفیان و در سلک منافقین و مردمان دو رو بوده؛ زیرا در صفّین بعضی از روزها نماز را اقتداء بامیر المؤمنین علیعليه‌السلام می نموده، ولی حاشیه نشین سفرۀ چرب و نرم معاویه بوده؛ چنانچه زمخشری درربیع الابرار (1) و ابن ابی الحدید در شرح نهج و دیگران نقل نموده اند که وقتی از این دو حالت از او سؤال می نمودند، می گفت: مضیره معاویه ادسم و الصلاه خلف علیّ افضل.(2) تا آنکه معروف گردید به شیخ المضیرة.

علی از حق و قرآن جدا نمی باشد

و حال آنکه علماء خودتان (علاوه بر اجماع علماء شیعه) از قبیل شیخ الاسلام حموینی درفرائد (3) و خوارزمی درمناقب (4) و طبرانی دراوسط (5) و گنجی شافعی درکفایت الطالب (6) و ابن قتیبه درالامامه و السیاسة (7) و امام احمد حنبل

____________________

1- ربیع الابرار: ج1، ص254.

2- (مضیره) طعامی است که با شیر عمل می آورند و غذائی بود مخصوص معاویه. ابو هریره گفت: “مضیره و طعام معاویه چرب تر و نماز در عقب علی افضل است.” (جلیة الابرار: ص382)

3- فرائد السمطین ( حموینی)، ج1، ص176.

4- مناقب، ص104، ح107 تا 110.

5- اوسط، ج6، ص95.

6- کفایة الطالب، ص188.

7- الامامة و السیاسة، ج1، ص73.

۳۲۷

درمسند (1) و سلیمان بلخی درینابیع المودة (2) و ابو یعلی درمسند (3) و متّقی هندی درکنز العمّال (4) و سعید بن منصور در سنن و خطیب بغداد درتاریخ (5) خود و حافظ ابن مردویه درمناقب (6) و سمعانی درفضایل الصّحابه (7) و امام فخر رازی درتفسیر (8) و ابو القاسم حسین بن محمد (راغب اصفهانی) درمحاضرات الادباء (9) و دیگران از همین ابی هریره و غیره نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علیّ مع الحق و الحق مع علیّ یدور معه کیف دار (10) .

آنگاه علیعليه‌السلام را بگذارد و اطراف معاویه بگردد، مردود نیست!!

کسی که افعال شنیعه و ظلم و ستم معاویه را به بیند و ساکت بماند، به علاوه برای جلب منافع دنیا و پر کردن شکم و رسیدن به مقام، حاشیه نشین مجلس آن ملعون و کمک یار او باشد، مردود نیست؟!

ابو هریره ای که خود نقل می کند بنابر آنچه اکابر علماء خودتان مانند حاکم نیشابوری درمستدرک (11) و امام احمد حنبل درمسند (12) و طبرانی دراوسط (13) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (14) و متّقی هندی درکنز العمّال (15) و شیخ الاسلام

____________________

1- مسند احمد، ج4، ص164، ج6، ص323.

2- ینابیع المودة، ج1، ص173.

3- مسند (ابویعلی)، ج1، ص419.

4- کنز العمال، ج11، ص643.

5- تاریخ بغداد، ج14، ص322.

6- مناقب(حافظ)، ص113.

7- فضایل الصحابة، ج2، ص570.

8- تفسیر کبیر، ج1، ص205.

9- محاضرات الادباء، ج4، ص479.

10- (علی با حق است و حق با علی می گردد .)

11- مستدرک، ج3، ص453-454؛ ج6، ص323.

12- مسند احمد، ج1، ص453-787؛ ج6، ص323.

13- اوسط، ج5، ص135.

14- مناقب ابن مغازلی، ص178.

15- کنز العمال، ج11، ص603؛ ج11ف ص602.

۳۲۸

حموینی درفرائد (1) و ابن حجر مکّی درصواعق (2) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (3) و جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (5) و دیگران آورده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

علیّ مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض - علیّ منّی و انا من علیّ من سبّه فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (6) .

مع ذلک خود ناظر باشد که معاویه علیه الهاویه علنی و بر ملا، حتی بالای منبر و خطبه نماز جمعه، علی و حسن و حسینعليهم‌السلام را لعن نماید و نیز امر دهد در تمام منابر و مجالس، آن حضرت را لعن نمایند. آنگاه با چنین ملاعینی مباشر و بعمل آنها مسرور باشد مردود نیست؟!

علاوه بر معاشرت با آنها، با جعل احادیث، کمک یار آنها باشد و مردم را تهییج و وادار بلعن آن حضرت نماید؟

شیخ : آیا معقول است که ما این تهمتها را قبول نمائیم که صحابی پاک دل مردم را با جعل احادیث وادار بلعن و سبّ علی کرم اللّه وجهه بنماید، آیا این نوع از تهمت ها از ساخته های شیعیان نمی باشد؟

داعی : قطعاً معقول نیست که صحابی پاک دل چنین عملی را بنماید و اگر فردی از صحابه چنین عملی را نمود، دلیل قطعی بر عدم پاکی دل او می باشد و حتما منافق و مردود و ملعون خواهد بود؛ چه آنکه سبّ کنندۀ خدا و پیغمبر قطعاً مردود و ملعون و اهل آتش است، به نصّ اخبار بسیاری که علاوه بر اجماع علمای شیعه، اکابر علماء خودتان نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: “هر کس علی

____________________

1- فرائد السمطین، ج1، ص177.

2- صواعق المحرقه، ص123-124.

3- ینابیع المودة، ج1، ص269؛ ج2، ص102.

4- تاریخ الخلفاء، ص276.

5- خصائص العلوی، ص110.

6-علی با قرآن و قرآن با علی می باشد و هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض(کوثر) بر من وارد شوند. علی از من و من از علی هستم کسی که علی را ستم نماید، مرا ستم نموده و کسی که مرا ستم نماید خدا را ستم نموده .

۳۲۹

را سبّ نماید، مرا و خدای مرا سبّ نموده است.

و اما اینکه فرمودید: این نوع از تهمت ها از جعلیات شیعیان است، اشتباه فرمودید و تصور نمودید روی سخن با بعض از علمای خودتان دارید که برای رسیدن به هدف و مقصود، خود دروغها می سازند و تهمت ها بشیعیان پاک دل می زنند و عوام بی خبر را گمراه می سازند و باکی از قیامت و محاکمۀ عند اللّه ندارند.

شیخ : البته وقتی جناب عالی به اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تهمت جعل اخبار بدهید ما چگونه انتظار ببریم که نسبت به مفاخر اسلامیان جهابذۀ از علمای سنّت و جماعت نسبت بد ندهید شما شیعیان منتها درجه از هنرنمایی تان نسبت بد و تهمت و دشنام دادن بزرگان است.

داعی : خیلی بی لطفی نمودید که چنین نسبت هایی به ما دادید. کتب تواریخ چهارده قرن اسلام (از سنّی و شیعه) شهادت بر خلاف گفتار شما می دهد.

مظلومیت شیعیان در مقابل مخالفین

از صدر اوّل اسلام و قدرت ظهور اموی ها تاکنون پیوسته فحش دادن و لعن و سبّ نمودن و تهمت زدن به اعاظم از ائمۀ معصومین از عترت طاهره و شیعیان مظلوم آنها مخصوص بازیگران سیاسی مسلمانان (به نام سنّی یعنی پیرو سنّت و جماعت امویها) بوده که تاکنون برجسته ترین افراد از علمای شما در کتب معتبره خود برای اغوای عوام بی خبر و ایجاد تفرقه و جدائی میان مسلمانان، صدها تهمت ها و دروغهای شاخدار به شیعیان مظلوم نسبت داده و آنها را رافضی و کافر و مشرک و غالی نامیده و به سبّ و لعن مانند رهبران اولیه خود آنها را در نظر برادران پاک دل سنّی بی خبر، منفور می نمایند.

شیخ : کدام عالم سنی در کتاب خود نسبت بشیعیان تهمت زده و دروغ بسته اگر شما نتوانید این امر را ثابت نمائید، قطعاً محکوم به سقوط می باشید؛ زیرا علمای ما آنچه گفته و نوشته اند عین حقیقت است. شیعیان اعمال و عقاید فاسده را بگذارند تا راحت باشند و انتقاد از آنها ننمایند.

۳۳۰

نسبتهای دروغ و تهمتهای علمای سنی به شیعیان

داعی : دعاگو را مجبور نمودید ببعض از آنچه در حافظه حاضر دارم نمونه ای از هزاران اکاذیب و جعلیات و تهمت هایی که اکابر علمای شما بشیعیان داده اند در این مجلس محترم برای روشن شدن افکار مردم بی خبر بیان و قضاوت را بروح پاک مسلمانان روشن ضمیر واگذار نمایم.

تهمت های ابن عبد ربه به شیعیان

یکی از مفاخر علمای ادبی شما شهاب الدین ابو عمر احمد بن محمّد بن عبد ربه قرطبی آندلسی مالکی متوفی سال 328 قمری در قرطبه بوده که درعقد الفرید (1) شیعیان موحد پاکدل را که لبّ لباب اسلام و ایمان را دارا هستند یهود این امت معرفی نموده و نوشته همان قسمی که یهودیها نصاری را دشمن می دارند شیعیان هم اسلام را دشمن می دارند آنگاه به این عنوان، تهمت های بسیار بشیعیان زده است! از جمله گوید: “شیعیان مانند یهود بسه طلاق عقیده ندارند؟و نیز قائل بعدّۀ بعد از طلاق نیستند!”

الحال آقایان محترم شیعیان حاضر در مجلس، بلکه خود شما و تمام سنّیهائی که معاشر با شیعیان هستند، به این تهمت های آقای ابن عبد ربه نمی خندید؟ چه آنکه تمام کتب فقهیه و رسائل عملیه ما مشحون از دستورات سه طلاق و طریقه عده نگاه داشتن بعد از طلاق است. به علاوه عملیات شیعیان در طلاق و عدّه نگاه داشتن بعد از طلاق بزرگتر برهان بر کذب این ادیب دور از ادب می باشد.

و نیز گوید:

“شیعیان مانند یهود جبرئیل را دشمن می دارند به علّت آنکه چرا وحی را عوضی برای پیغمبر آورده در حالتی که بایستی بر علی وحی آورده باشد!”

(شیعیان مجلس همگی خندیدند)

ملاحظه بفرمایید که آقایان شیعیان از شنیدن این حرف خندیدند تا چه رسد به آنکه معتقد به چنین عقیده سخیفی باشند.

____________________

1- عقد الفرید، ج2، ص222.

۳۳۱

اگر این مرد از گوشۀ افریقا قدمی پیش می گذارد یا زحمت تهیّه و مطالعه کتب شیعیان را به خود می داد، خجالت می کشید چنین را از هم جدا تهمتی را نمی زد؛ شاید هم عمداً زده تا امر را بر بی خبران مشتبه نماید و مسلمانان کند.ما شیعیان، حضرت محمّد مصطفی خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پیغمبر ثابت بر حق می دانیم که ابدا اشتباهی در نزول وحی بآن حضرت بکار نرفته و مقام جبرئیل امین را بالاتر از آن می دانیم که آن مرد بی حقیقت نسبت داده و بآن علی بن أبی طالب معتقدیم که جبرئیل (امین وحی الهی)او را از جانب خدای متعال بوصایت و خلافت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفی نموده است(1) .

____________________

1- در یکی از سالها که از کاظمین به وسیله راه آهن، با جمعی از زوار شیعه عازم سامراء بودیم در اطاق ما جمعی از اهل موصل بودند باتفاق دو نفر از قضات و علماء اهل سنت.پیوسته بر ما خورده می گرفتند و مسخره می نمودند و تهمت ها می زدند. غافل از اینکه حقیر با لسان عربی آشنائی دارم ما همه را به سکوت گذرانیدیم. تا آنکه یکی از آن قضات گفت: “این رافضیها عادات و اخلاق فاسد بسیار دارند. تماماً اهل بدعت و مشرک هستند؛ مثلاً یکی از بدعت های عجیب آنها این است که سلام نماز را که می دهند، دستها را بلند می نمایند و سه مرتبه می گویند: خان الامین؛ یعنی امین خیانت کرد.” آنها پرسیدند: “امین که بوده و خیانت او چه بوده؟” شیخ گفت: “شیعه ها می گویند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علی و جعفر در کوه حرا خوابیده بودند. جبرئیل امین مأمور شد از جانب خدا، وحی نبوت را بعلی بدهد خیانت کرد و عوضی بخاتم الانبیاء(ص)داده! اینست که تمام شیعیان با جبرئیل دشمن اند بعد از هر نماز سه مرتبه می گویند جبرئیل خیانت کرد یعنی وحی را عوض علی بخاتم الانبیاء داد-حقیر بی طاقت شدم گفتم: “جناب شیخ، دروغ و تهمت از گناهان کبیره است یا صغیره”. گفت: “کبیره است.” گفتم: “پس جنابعالی با این محاسن سفید، چرا دو گناه بزرگ نمودید و این نسبت غلط را به شیعیان دادی.” با کمال پررویی گفت: “مطلب همین است”. از آن آقایان موصلی سؤال کردم فارسی می دانید دو سه نفر از آنها گفتند بلی من ده دوازده نفر از پیر و جوان زائرین را که از موضوع خبر نداشتند یکی یکی صدا کردم و پرسیدم شما بعد از سلام نماز که دستها را بر می دارید تا مقابل گوش چه می گوئید گفتند برای قبولی نماز سه مرتبه می گوئیم اللّه اکبر. گفتم جناب شیخ خجالت کشیدید یا نه-گفت شما یادشان دادید گفتم از خدا بترسید من که پهلوی شما نشسته ام و از جا برنخاستم و حرفی نزدم. رو کردم بآن آقایان موصلی گفتم خواهش می کنم برخیزید بروید باطاقهای دیگر و از زائرین شیعه که در اطاقهای راه آهن هستند سؤال کنید چند نفر جوان فهمیده که زبان هم می دانستند رفتند و بعد برگشتند برافروخته حمله کردند بجناب شیخ که شما چه منظور از این دروغ داشتید ما از همه زوارهای دهاتی و شهری سؤال کردیم عموما گفتند اللّه اکبر می گوئیم حتی ما سؤال از کلمۀ خان الامین کردیم گفتند ما هم چه کلمه ای را نمی شناسیم. شیخ گفت منهم در کتابها خوانده ام که شیعه ها این طور می گویند. جوانها چون تحصیل کرده بودند بنا کردند شیخ را تقبیح نمودن که انسان عالم تا چیزی را تحقیق ننماید نباید بگوید. این عملیات نمونه ای از تهمتهائی است که بعض از علمای سنی بشیعیان می زنند تا جامعۀ برادران اهل تسنن را به ما بدبین نمایند!

۳۳۲

و نیز گوید:

شیعیان مانند یهودانند بسنّت پیغمبر عمل نمی کنند وقتی بهم می رسند عوض سلام می گویند السام علیکم، یعنی مرگ بر شما باد!

(شیعیان شدیدا خندیدند)

طرز عمل و معاشرت شیعیان با یکدیگر و با شما برادران اهل تسنّن بزرگتر دلیل بر کذب گفتار او می باشد.

و عجب تر گوید:

شیعیان مانند یهود خون تمام مسلمانان را حلال می دانند و همچنین خوردن مال مسلمانان را حلال می دانند!

و حال آنکه شما خود شاهد اعمال شیعیان هستید و می بینید که ما جان و مال کفّار را حلال نمی دانیم تا چه رسد که تصرف در جان و مال برادران مسلمان خود بنمائیم و در مذهب شیعه، حقّ الناس بزرگتر گناه به شمار آمده و قتل نفس از گناهان کبیره می باشد.

اینها بعضی از اقوال یکی از علمای بزرگ شما می باشد که وقت مجلس بیش از این اجازه نمی دهد به هزلیات گفتار او بپردازم.

تهمت های ابن حزم

یکی از اکابر علمای شما ابو محمّد علی بن احمد بن سعید بن حزم اندلسی متوفی سال 456 قمری در بادیه لبله می باشد که در کتاب معروف خود(الفصل

۳۳۳

فی الملل و النحل)(1) جسارت های بسیار توأم با دروغ ها و تهمت های عجیب به شیعیان زده است؛ مخصوصاً جلد اول آن کتاب را مطالعه کنید، ببینید چه هزلیاتی گفت؛ از جمله، صریحاً گوید: “شیعیان مسلمان نیستند، بلکه کفّار و دروغ گویانی هستند که سرچشمه از یهود و نصاری گرفته اند؟”

و در ص 182 جلد چهارم گوید: “شیعیان نکاح نه زن را جائز می دانند!”

بزرگتر دلیل بر کذب گفتار و تهمت عجیب این مرد کذّاب، کتب فقهیّۀ استدلالیّه و رسائل عملیۀ قرون متمادیه شیعیان است که در همه جا دستور است بیش از چهار زن به نکاح دائم حرام است که گذشته از فقهاء و دانشمندان اهل عرفان تمام شیعیان جاهل بیابانی هم می دانند که چنین دستوری ابداً وجود خارجی نداشته.

و اگر شما جزوات آن کتاب را ببینید از نقل اقوال دروغ و تهمت ها و فحش ها و نسبت های بدی که به شیعیان می دهد، واقعاً خجالت می کشید. برای نمونه بهمین مقدار کفایت است.

تهمت های ابن تیمیّه

از همه علمای شما وقیح تر بلکه بی دین تر، احمد بن عبد الحلیم حنبلی معروف بابن تیمیّه متوفی سال 728 قمری است که نسبت بشیعیان بلکه مولانا امیر المؤمنین و عترت طاهره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بغض و کینۀ عجیبی داشته و اگر کسی مجلدات کتابمنهاج السنّه این مرد را بخواند، مبهوت می شود از شدت عداوت او که روی همین اصل، گذشته از آنکه تمام نصوص صریحه و فضائل عالیه مولانا امیر المؤمنین و اهل بیت طاهرین را رد و تکذیب می نماید، دروغ ها و تهمت های عجیبی بشیعیان مظلوم نسبت داده که عقل هر شنونده مات و حیران می گردد که اگر بخواهم بهر یک از آنها جواب بدهم، رشته سخن به مجالس کثیره خواهد کشید ولی برای نمونه که جناب شیخ بدانند تهمت و دروغ از خصائص بعض علماء آنها می باشد نه علماء شیعه، به بعضی از آنها اشاره می نمایم و عجب آنکه

____________________

1- الفصل فی الملل و النحل، ج1، ص38.

۳۳۴

با آن همه دروغهایی که خود نسبت به شیعیان می دهد، برای اغوای عوام بی خبر در ص 15 جلد اول می نویسد:

احدی از طوایف اهل قبله مانند شیعیان دروغ نگفته اند، فلذا اصحاب صحاح روایات آنها را نقل ننموده اند!

و در ص 23 جلد 10 گوید: “شیعیان اصول دین را چهار می دانند: توحید، عدل، نبوت، امامت!”و حال آنکه کتب کلامیّه امامیّه در دسترس عموم است و همه جا نوشته اند؛ چنانچه ما هم در شبهای قبل اشاره نمودیم(1) که شیعیان معتقدند که اصول دین 3 می باشد: توحید، نبوت، معاد، عدل را جزء توحید و امامت را جزء نبوت می دانند.

و در ص 131 جلد اول گوید:

شیعیان به مساجد اعتنایی ندارند. مساجد آنها خالی از جمعیت می باشد؛ نه جمعه و نه جماعت در مساجد برپا نمی کنند و اگر گاهی نماز بگذارند، فرادا می خوانند!

(خنده شدید شیعیان)

آقای شیخ، خود شما و تمام برادران حاضر و غائب اهل سنّت، مساجد شیعیان را پر از جمعیت ندیده اید و جماعتهای منعقده در مساجد را مشاهده ننموده اید. در عراق و ایران ما که عاصمه تشیّع می باشد، گذشته از آنکه در هر شهری مساجد عالیه ای پر از جمعیت آماده و مهیّای عبادت می باشد، در هر قریه و دهکده ای که وارد شوید، می بینید مسجدی دارند که گذشته از ماه مبارک رمضان تمام ایام و لیالی، نمازها را بجماعت در آنجا برگذار می نمایند. (برای نمونه سه قطعه عکس از نماز جماعت سه نفر از مراجع بزرگ تقلید مرحوم حجه الاسلام آیه اللّه حاج میرزا محمّد حسن شیرازی در سامراء-و مرحوم آیه اللّه آقا سید ابو الحسن اصفهانی در نجف اشرف-و مرحوم آیه اللّه حاج شیخ عبد الکریم حائری قدّس اللّه اسرارهم را در قم با جامعۀ شیعیان بنظر شما می رساند).

شما آقایان اهل علم کتب فقه استدلالی علماء را ببینید و همچنین برادران عزیز (اهل سنّت و جماعت) رسائل عملیۀ فقهاء را مطالعه کنید ببینید چقدر

____________________

1- مراجعه شود به (جلسه سوم) همین کتاب.(منهاج السنة، ج1، ص15، 31).

۳۳۵

ثواب برای نماز جماعت و رفتن بمساجد نقل نموده اند تا آنجا که ثواب نماز در مساجد را نسبت بمنازل باضعاف مضاعف ذکر نموده اند. فلذا شیعیان تا آنجا که قدرت دارند، اصرار دارند که نمازها را در مساجد و به جماعت اداء نمایند. آنگاه پی ببرید که این مرد هتّاک کذّاب چه نسبت دروغی بشیعیان می دهد!

و نیز در همان صفحه گوید:

شیعیان مانند مسلمانان بحجّ بیت اللّه نمی روند بلکه حجّ آنها زیارت قبور می باشد. ثواب حجّ قبور را از حجّ خانۀ خدا بالاتر می دانند بلکه سبّ و لعن می نمایند کسانی را که بحجّ قبور نمی روند!

(خنده شیعیان).

و حال آنکه اگر کتب و رسائل عبادات شیعیان را باز کنید، می بینید که فصل مخصوصی راجع باین عبادت قرار داده اند به نام (کتاب الحج - باب الحج). گذشته از آنکه هر فقیهی کتاب مناسک حج دارد که در آنها دستورات عالیه برای شیعیان در تشرف به حج داده اند تا آنجا که اخباری از ائمّۀ معصومین نقل نموده اند که مسلمان (شیعه یا سنی) اگر مستغنی شد و حج بیت اللّه را ترک نمود، از ربقۀ اسلام خارج است و هنگام مرگیقال له مت ایّ میته ان شئت یهودیّا و ان شئت نصرانیّا و ان شئت مجوسیّا (1) .

آیا عقل باور می کند با چنین دستوراتی شیعیان ترک حج بیت اللّه نمایند؟! شما از یک شیعه عامی دهاتی که تشرف بعتبات عالیات و زیارت قبور ائمه اطهار می نماید، سؤال کنید که عمل حجّ را کجا باید بجای آورد جز مکّه معظمه بشما جواب نخواهد داد.

آنگاه این مرد از خدا بی خبر بیکی از مفاخر علماء شیعه شیخ اجلّ اعظم محمّد بن محمّد بن نعمان مفید نسبت دروغ می دهد که کتابی دارد به نام (مناسک الحج المشاهد ) و حال آنکه کتاب شیخ بنام منسک الزیارات در دست عموم است که در آن کتاب، دستورات زیارت و تشرف با عتاب مقدسه ائمه طاهرین سلام

____________________

1- به آن تارک حج (از غیب عالم) گفته می شود: بچه طریق میل داری بمیری؟ بدین یهود یا نصرانیت و یا مجوسیت.( من لا یحضره الفقیه، ج3، ص574).

۳۳۶

اللّه علیهم اجمعین را مانند سایر مزارات داده.

و اگر شما کتب مزار را مطالعه نمائید، خواهید دید که در اول آنها نوشته است:

از عبادات مندوبه (نه واجبه) زیارت قبور عالیه پیغمبر اکرم و أئمه طاهرین از عترت آن حضرتعليهم‌السلام می باشد.

و بزرگترین دلیل بر کذب گفتار این مرد از خدا بی خبر، عمل شیعیان است که در هر سالی هزاران نفر افتخار تشرف به بیت اللّه نصیب آنها می گردد و بعد از مراجعت، افتخار می نمایند که آنها را حاجی بنامند. آنگاه به دروغ پردازیهای این مرد کذّاب پی ببرید!!

و در ص 11 جلد اول گوید:

شیعیان سگهای خود را بنام ابی بکر و عمر می نامند و پیوسته آنها را لعن می کنند، یعنی ابی بکر و عمر را لعن نموده اند!

(خنده شیعیان با تعجّب).

واقعاً انسان تعجب می کند از عناد و تعصّب و نداشتن دین این مرد که تا این اندازه نسبت کذب و دروغ و تهمت بشیعیان مظلوم بدهد!!

و حال آنکه در تمام کتب احکام و اخبار شیعه، بر خلاف عقیدۀ ایشان سگ را نجس العین معرفی نموده اند و در همه جا آورده اند که اگر در خانۀ مسلمانی سگ باشد رحمت خدا باهل آن خانه نازل نمی گردد. مسلمانان شیعه ممنوع از نگاهداری سگ هستند، مگر در چند جا (برای شکار و پاسبانی خانه و کلّه بانی) با شرایط مخصوصی که ثبت نموده اند. یک علّت مخالفت حضرت سید الشهداء سبط شهید پیغمبر اکرم أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام با یزید برای آن بود که یزید سگ بازی می نمود و در خانه بدون جهات مذکوره سگ نگهداری می نمود.

و اگر مسلمانی از شیعه و سنی را ببینیم که در خانه سگ نگهداری می نماید (بدون جهات مذکوره که مستثنا شده)ما آنها را متّهم در دین نموده و عقیده بآنها نداریم.

آنگاه چگونه ممکن است شیعه با این تأکیدات بلیغه (که سگ در هر خانه آزاد باشد، آن خانه نجس است) در خانه سگ نگهداری نماید. به علاوه نام صحابه

۳۳۷

محترم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر آنها بگذارد؟!یا آنها را سبّ و لعن نمایند؟

اف بر این نوع مسلمان! پناه به خدا می بریم از تعصّب و عناد و لجاج!

اگر شما یک شیعه و لو عامی جاهل نشان دادید که چنین عملی کرده باشد، ما تسلیم به تمام گفته های این مرد می شویم و اگر نتوانستید (و هرگز نخواهید توانست) پس لعن کنید بر مردمان عنود لجوج متعصّب که به لباس اهل علم، باعث اغوای مردم بی خبر شده و ایجاد اختلاف و عداوت در میان مسلمانان می نمایند.

و نیز در جلد دوم می نویسد: “شیعیان چون منتظر امام منتظر می باشند، لذا در بسیاری از جاها مانند سرداب در سامراء روزها مرکبی از اسب یا قاطر یا غیر آن حاضر می کنند و فریاد می زنند بامام خود مرکب حاضر است همه مسلّح، آماده خدمت هستیم. خروج نما و در اواخر ماه مبارک رمضان رو بمشرق ایستاده آن حضرت را صدا می زند تا خروج نماید و میان آنها اشخاصی ترک نماز می کنند که مبادا آن حضرت ظاهر شود و او در نماز باشد و از خدمتگزاری آن حضرت محروم گردد !”

(خنده شدید حضّار از سنّی و شیعه).

عجب از گفتارهای ناهنجار و تهمت های بی حساب و خنده آور آن مردی که در گوشه بیابانهای دور افتاده، چنین هزلیاتی گفته نداریم، بلکه تعجب از علمای امروز مصری و دمشقی و غیره داریم که در تمام بلاد با شیعیان محشورند و مخصوصاً در سامرّاء که تمام اهالی آن از برادران اهل تسنّن می باشند و حتی خدّام سرداب مقدس هم همگی سنّی هستند، از آنها تحقیق نکرده و از علماء بزرگ نشنیده، تبعیّت از هزلیّات امثال ابن تیمیّه ها نموده و این قبیل خرافات و ترّهات در کتابهای خود درج می نمایند!(1)

اینها بودند نمونه ای از تهمتها و دروغهای شاخدار و اهانتهائی که اکابر علماء اهل تسنّن بجامعه شیعیان نسبت داده اند و اگر می خواستم به فهرست اقوال تمامی آنها از قبیل ابن حجر مکی و جاحظ و قاضی روزبهان و امثالهم بپردازم،

____________________

1- مانند عبد اللّه قصیمی مصری در الصراع بین الاسلام و الوثنیه و محمد ثابت مصری در الجوله فی ربوع شرق الادنی و موسی جار اللّه ترکستانی در الوشیعه فی نقد عقاید الشیعه و احمد امین مصری در فجر الاسلام و ضحی الاسلام و غیره هم.

۳۳۸

بایستی شبهای بسیار وقت شما را بگیرم و عمر شماها را ضایع نمایم باستماع گفتار و هزلیّات این قبیل از علماء که می خواستند راهنمای دیگران گردند.

غلطکاری های شهرستانی

چه بسا از کتب آنها که بسیار معروفیت جهانی پیدا نموده در صورتی که تحقیقاً قدر و قیمتی از جهت علم و اطلاع مؤلف آن ندارد، مانند ملل و نحل محمّد بن عبد الکریم شهرستانی متوفی سال 548 قمری که در نزد ارباب تحقیق به قدر پشیزی قدر و قیمت ندارد.

صفحات آن کتاب را که آدمی باز می نماید، می بیند چه نسبتهای ناروا و تهمتهای بی جا که به شیعیان داده. گذشته از نسبت علی پرستی و عقیده بتناسخ و تشبیه و خرافاتی که عقل و شرع از آنها دور و روح شیعیان از آنها بر کنار است، به آنها داده است و معلوم است که قوه تشخیص و تعمّق در حقایق نداشته. به علاوه، واضح است علم و اطلاع کافی هم بر وقایع تاریخ نداشته. گوشه دنیا نشسته، هر کس هرچه گفته، بدون تحقیق کافی روی خیال نگاشته نامش را کتاب ملل و نحل گذارده، وقتی انسان عاقل به گفته های کذب و دروغ در قسمتی از کتاب بر خورد می نماید، بقیه کتاب در نظر او از اعتبار افتاده می شود که از کجا در سایر قسمتهای کتاب هم همین قسم روی خیال قلم اندازی ننموده باشد.

برای نمونه به یک وقعۀ سادۀ تاریخی اشاره می نمایم که خوانندگان محترم از همین امر جزئی پی بمطالب کلّی کتاب برده و مؤلف بی بندوبار را بشناسند:

ضمن وقایع و حالات اثنی عشریه می نویسد:

بعد از حضرت امام محمد تقی حضرت امام علی بن محمد النقی و مشهد مکرمش در قم است.

و حال آنکه هر عارف و عامی، حتی دشمنان و اطفال هم می دانند که قبر مبارک حضرت هادی امام علی النقی سلام اللّه علیه در سامراء پهلوی قبر فرزند والاتبارش امام حسن عسکریعليه‌السلام می باشد دارای حرم و گنبد طلای بسیار عالی است که مرحوم ناصر الدین شاه قاجار افتخار مذهّب نمودن آن را داشته است.

۳۳۹

بس است بیش از این طول کلام ندهم. برای نمونه از هزار، یک را اشاره نمودم تا جناب شیخ نفرمایند شیعیان دروغ می گویند و تهمت می زنند، بلکه اکابر علمای خودشان این کاره هستند.

و برای اینکه بدانند داعی، تنها به آقای أبو هریره جسارت ننمودم و تهمت نزدم بلکه اکابر علمای اهل سنّت هم وقایع حالات او را ضبط نموده اند، به نحو اختصار ببعض از آن اشاره می نمایم:

اخبار در مذمت ابو هریره و حالات آن

ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (1) از شیخ و استاد خود امام ابو جعفر اسکافی نقل می نماید که معاویه بن ابی سفیان جمعی از صحابه و تابعین را مأمور نمود که اخبار قبیحه در طعن و بیزاری جستن از علیعليه‌السلام جعل نمایند و میان مردم انتشار دهند. فلذا آنها پیوسته مشغول این امر بودند و انتشار قبایح می دادند. از جملۀ آن اشخاص (که جعل احادیث قبیحه در طعن و مذمت علیعليه‌السلام می نمودند)، ابو هریره و عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه بودند.

شرح مفصّل قضایا را می دهد تا از اعمش روایت نموده که وقتی أبو هریره با معاویه وارد مسجد کوفه شد، کثرت استقبال کنندگان را دید، بر دو پای خود برخاست در حالتی که دو دستی بر سر می زد(برای جلب توجه مردم). آنگاه گفت:

ای مردم عراق! آیا گمان می برید من دروغ بر خدا و پیغمبر بگویم و آتش جهنم را بر خودم بخرم. بشنوید از من آنچه را که من از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود: انّ لکلّ نبیّ حرما و المدینه حرمی فمن احدث فیها حدثا فعلیه لعنه اللّه و الملائکه و الناس اجمعین-قال و اشهد باللّه انّ علیّا احدث فیها حدثا(2) .

وقتی این خبر به معاویه رسید که ابو هریره همچو خدمتی به او نموده، آن هم

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج4، ص63.

2- “برای هر پیغمبری حرمی است و حرم من مدینه است. هر کس احداث حادثه ای در مدینه بنماید بر او باد لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم!”آنگاه ابو هریره گفت: “خدا را گواه می گیرم که علی در مدینه احداث حادثه نمود!” (یعنی مردم را تحریک نمود که بفرمودۀ پیغمبر باید علی را لعن نمود).(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص288-289).

۳۴۰

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

می کنم خوب است از این مرحله بگذرید و اصرار نفرمائید.

شیخ : اگر خلاف اخلاقی شده گذشته، چاره جز جواب ندارید. اگر جواب صریح مثبت یا منفی ندهید حتماً تولید نگرانی نموده، گمان می کنم نتایج خوبی نداشته باشد.

داعی : از طرف داعی هیچ گاه اسائه ادب نمی شود. اصرار شما و اینکه به عبارت آخری تهدیدم فرمودید، سبب گردید تا کشف حقایق شود و از روز اول هم کشف این نوع از حقایق از طرف علمای خودتان شده که حقایق را در کتب خود ثبت نمودند. اما در مورد شک و تردید اتفاقاً غالب صحابه که هنوز ایمانشان به مرتبه کمال نرسیده بود، گاهی گرفتار شک و تردید می شدند. منتها بعض از آنها بحال شک و تردید می ماندند و آیات در مذمت آنها نازل می گردید، مانند منافقین که سوره ای در قرآن مجید در مذمت آنها آمد. ولی این قبیل سؤالات اخلاقاً سزاوار نیست، علنی گردد. نکند مردمان بی خرد روی حبّ و بغض جاهلانه خورده گیری کنند؛ بازهم تمنا می کنم از این موضوع صرف نظر نمائید یا اجازه بفرمائید بموقع خود جوابش را آهسته خودمانی عرض کنم.

شیخ : یعنی می خواهید بگوئید که خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم جزء آنها بودند که شک می نمودند.

داعی : واقعاً مغلطه کاری می کنید و تحریک اعصاب می نمایید. حال که اصراری دارید داعی هم شما را بلاجواب نمی گذارم. اگر عکس العملی پیدا نماید در میان عوام بی خرد مسئول آن شما هستید و اینکه فرمودید، ما می گوییم اشتباه فرمودید یا عمدا سهو نمودید. علمای بزرگ خودتان نقل نموده اند و ثبت در تاریخ گردیده.

شیخ : در چه موضوع نوشتند و شک آنها در کجا بوده و چه اشخاصی شک نمودند. مقتضی است بیان فرمایید.

داعی : آنچه از سیر در کتب اخبار و تواریخ معلوم می شود، یک مرتبه نبوده، بلکه در دفعات متعدده اشخاصی شک می نمودند بعد که کشف حقیقت می شد بر می گشتند، ولی بعضی بر آن شک باقی می ماندند و مغضوب غضب الهی قرار می گرفتند.

۴۶۱

شک نمودن عمر در حدیبیّه در نبوّت پیغمبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

چنانچه ابن مغازلی فقیه شافعی معروف درمناقب (۱) و حافظ ابو عبد اللّه محمد بن ابی نصر حمیدی درجمع بین الصحیحین بخاری و مسلم نوشته اند:قال عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه ما شککت فی نبوّه محمّد قطّ کشکّی یوم الحدیبیّه (۱) .

طرز کلام خلیفه می رساند که مکرر در نبوت آن حضرت شک نموده است، منتها شک در حدیبیّه از همه قوی تر بوده است.

نواب : ببخشید قبله صاحب! مگر در حدیبیّه چه بوده که باعث شک در امر نبوت گردیده.

داعی : شرح این قضیه مفصّل است، ولی خلاصه اش را باقتضای وقت مجلس بعرضتان می رسانم.

وقعۀ حدیبیّه

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شبی در عالم رؤیا دید با اصحاب به مکه تشریف برده و عمره بجای آورده. صبح برای اصحاب نقل نمود، عرض کردند: “شما خود معبّر خوابهای ما هستید، بفرمایید تعبیر این خواب چیست؟” حضرت فرمودند: “ان شاء اللّه ما به مکه خواهیم رفت و عمل بجای خواهیم آورد” (ولی تعیین زمان تشرف را ننمودند).

در همان سال پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر به شوقی که بزیارت بیت اللّه داشت با اصحاب به عزم مکه معظمه حرکت فرمودند در حدیبیّه (که چاهی است نزدیک مکه نصفش جزء حرم و نصف دیگر خارج از حرام است) کفّار قریش خبر شدند با تجهیزاتی جلو آمدند و ممانعت نمودند از ورود به مکّه.

____________________

۱- مناقب، ص۷۳.

۲- عمر بن الخطاب گفت: “من هرگز شک نکرده بودم در نبوت و پیغمبری محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند شکی که در روز حدیبیه نمودم.”

۴۶۲

چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بقصد جنگ نیامده هدفش فقط زیارت بود، لذا با کفّار مکه صلح نمودند و صلح نامه نوشتند، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از همان جا برگشت. اینجا بود مورد شک عمر بنا به گفته خودش؛ چنانچه علمای بزرگ خودتان نوشته اند که شک در اصل نبوت آن حضرت نمود. آمد خدمت پیغمبر عرض کرد: “یا رسول اللّه شما که پیغمبر و صادق القول هستید، مگر نفرمودید: ما می رویم مکه و عمل بجای می آوریم و در آنجا حلق رأس و تقصیر می نماییم، الحال چرا بر خلاف شد؟”

حضرت فرمودند: “آیا من تعیین زمان نمودم و گفتم امسال می رویم؟” عرض کرد: “نه یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .” حضرت فرمودند: “پس آنچه گفتم صحیح است و خواهیم رفت ان شاء اللّه و تعبیر خواب واقع خواهد. شد منتها تعبیر خواب بمشیت خداوند دیر و زود دارد،” فلذا جبرئیل نازل گردید برای تصدیق رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آیه ۲۷ سوره ۴۸(فتح)را آورد که( لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیٰا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لاٰ تَخٰافُونَ فَعَلِمَ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذٰلِکَ فَتْحاً قَرِیباً ) (۱) .

این بود خلاصه ای از قضیۀ حدیبیّه که امتحانی بود برای مؤمنین ثابت و مردمان متزلزل.

(سخن که به اینجا رسید، آقایان به ساعتها نظر کرده خنده شدید نموده، گفتند: به قدری مطلب شیرین و گیرنده است که از خود به کلی بیخود می شویم و واقعاً اسباب زحمت اهل مجلس شدیم، دیشب خیلی از وقت آقایان گرفته شد. امشب هم خیلی از نصف شب گذشته و اخلاقاً کار نیکویی نیست خوب است مجلس را خاتمه دهیم. در همین بین چای و قدری شیرینی و خوراکی آوردند سرگرم مزاح و تفریح شدیم که آقایان را از گرفتگی خاطر بیرون آوریم.)

____________________

۱- هرآینه به تحقیق، پروردگار متعال حقیقت و صدق خواب رسولش را آشکار ساخت که البته افراد مسلمین با دل ایمن و خاطر آسوده وارد مکه و مسجد الحرام می شوند و بعد از اعمال حج و تشریفات مذهبی، با تراشیدن سر، تقصیر نموده از احرام خارج می گردند. خداوند داناست به آنچه نمی دانید و قریباً به همین نزدیکی فتح و ظفری نصیب شما خواهد شد (که مراد فتح خیبر بود).

۴۶۳

گفتگوهای غیر منتظره

حافظ : قبله صاحب! ما از ملاقات شما مخصوصاً از جذبۀ اخلاقی شما خیلی مسرور شدیم. میل داشتیم که بیشتر وقت خود را با شما صرف نماییم. جاذبه شما به قدری قوی است که هر کس با شما مجالس و هم کلام شود، مجذوب تمام و ساکت می ماند و هر حرفی هم دارد در باطن خیالش می ماند. چنانچه ما خیلی حرف ها داشتیم و داریم که در بوته اجمال مانده، ولی چه کنیم که ناچار به حکم اجبار باید به وطن برگردیم. در آنجا هم کارهای لازم شخصی و عمومی داریم که وقتش می گذرد. امید است جناب عالی بر ما منت بگذارید به منزل و مأوای ما تشریف فرما شوید تا از محضرتان کاملاً بهره مند شویم.

نواب : (رو به حافظ)ما نمی گذاریم شما حرکت کنید؛ زیرا کار به جاهای باریک رسیده. بایستی مطلب یک طرفه شود؛ زیرا شما ها همیشه به ما ها می گفتید که آقایان رافضی ها (شیعه ها) به کلی فاقد دلیل و برهانند و تنها قاضی می روند اگر در مقابل ما قرار گیرند زود ساقط می شوند.

بر عکس گفتار شما آقایان، در این جلسات کاملاً ما شما را ساقط و زبون می بینیم. بایستی حتماً حقیقت معلوم شود تا ما ناظرین و مستمعین عاقل هر طریقی را حق دیدیم پیروی کنیم.

حافظ : (رو به نوّاب) اشتباه نمودید که ما را ساکت و ساقط پنداشتید؛ بلکه جذّابیت اخلاقی و طلاقت لسان و حسن بیان خطیب ارج مند، ما را ساکت نموده که رعایت ادب نموده و مهمان عزیز را آزار ندهیم و الا ما هنوز وارد سخنان اساسی نشده ایم و اگر کاملاً گرم صحبت شویم، با اقامه برهان و دلیل خواهید دید که حق با ما و دلائل ما مثبت حق است.

نواب : (رو به حافظ) ما تا امشب آنچه از مولی و سرور و قبله سلطان الواعظین صاحب شنیدیم، تمام منطقی و با برهان و دلیل بوده و شما را در مقابل منطق و دلیل ساکت دیدیم. چنانچه می فرمایید دلایلی هست، پس قطعا باید بمانید و اقامه دلیل نمایید. من صریحاً به شما می گویم و اعلام خطر می نمایم که گفتگوهای این شبها و نقل در روزنامه ها و مجلات، باعث تردید در عقیده عدّه ای شده است و اگر حق را چنانچه سزاوار است، ظاهر نکنید قطعاً در نزد

۴۶۴

صاحب شریعت مسئول خواهید بود.

(در این وقت مجلس سکوت بهت آوری به خود گرفت، پس از قدری سکوت)

حافظ : (با رنگ پریده رو به نواب) شما ملاحظه این آقای مهمان عزیز را هم بنمایید. ایشان بنا بفرموده خودشان مسافر مشهد هستند وقتشان عزیز است. گویا خیال حرکت داشتند محض خاطر ما ماندند. سزاوار ادب و اخلاق نیست که بیش از این اسباب زحمتشان شویم.

داعی : خیلی ممنون از لطف شما هستم، ولی راجع به حرکت مخلص، بیانی فرمودید صحیح است، ولی در عین حال هر کار مهمی داشته باشم در مقابل خدمات دینی، ناچیز می دانم از طرف داعی هیچ مانعی نیست تا یک سال دیگر هم آقایان حاضر باشید داعی هم حاضرم؛ چون وظیفه ما همین است که پیوسته انجام وظیفه بنماییم تا حق از زیر پرده بیرون آید. گذشته از ادای وظیفه، داعی، از مجالس اهل علم خورسندم که بهره برداری می نمایم؛ مخصوصاً جناب عالی که اخلاقاً داعی را مجذوب خود قرار داده اید.

فقط از میزبان محترم آقای میرزا یعقوب علی خان خیلی خجلم که اسباب زحمت ایشان شده ایم.

(میرزا یعقوب علی خان و ذو الفقار علی خان و عدالت علی خان، اخوان محترم که از رجال محترم قزلباش می باشند، یک مرتبه با حال منقلب صدا بلند کردند که ما از شما انتظار این نوع بیان را نداشتیم. ما صاحب منزل نیستیم. اگر ما دام العمر جنابعالی در این منزل بمانید؛ زحمتی به ما ندارید چون ما در این منزل سرا دار هستیم و وجود شما سبب افتخار ما می باشد، جناب آقای سید محمد شاه «از اشراف پیشاور» و جناب آقا سید عدیل اختر از علمای شیعه پیشاور فرمودند: ممکن است چند شبی افتخار این مجلس دینی را به منزل ما بدهید. آقای میرزا یعقوب علی خان فرمودند: غیر ممکن است. مادامی که قبله، سلطان الواعظین در پیشاور هستند و این مجلس برقرار است، بایستی همین جا باشند).

داعی : از آقایان عموماً و از میزبانان محترم خصوصاً کمال تشکر و امتنان را دارم.

حافظ : (بعد از قدری سکوت) مانعی ندارد و چون میل آقایان هست، چند

۴۶۵

روز دیگر می مانیم، ولی همین طوری که قبله صاحب فرمودند، هر شب آمدن جمعیت در اینجا اسباب زحمت است، خوب است منزل ما را مرکز مباحثات قرار دهید تا تعادل کامل فراهم آید.

داعی : اصراری ندارم که حتماً آقایان تشریف فرما شوید. چون این منزل وسیع است باغ و عمارت با وسعت دارد و برای این جمعیت آماده تر است، خودتان قرار بر اینجا گذاردید و الاّ از طرف مخلص مانعی نیست. هر جا امر بفرمایید با کمال میل حاضرم خدمت می رسم.

میرزا یعقوب علی خان : از منزل و جماعت قزلباش هیچ مانعی نیست. اگر آقای حافظ تازه تشریف آوردند و بحال ما سابقه ندارند، ولی عموم اهالی می دانند که جماعت قزلباش عموماً خدمتگذار نوع هستند و از پذیرائی و خدمتگزاری واردین خسته گی ندارند. مخصوصاً این منزل همیشه مرکز واردین است، علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند. مجلس علم و بحث دینی و مناظرات مذهبی بیش از پیش عموم را خورسند و متشکر می نماید.

حافظ : با اینکه بر من خیلی دشوار است توقف در پیشاور، چون کارهای بسیاری در محل دارم که معطل مانده، ولی برای اجابت دعوت آقایان اطاعت می نمایم. پس حالا مرخص می شویم تا فردا شب ان شاء اللّه.

۴۶۶

جلسه هفتم

لیلة پنجشنبه ۲۹ رجب ۴۵

۴۶۷
۴۶۸

جلسه هفتم

لیله پنجشنبه ۲۹ رجب ۴۵

(اول شب آقایان تشریف آوردند. پس از صرف چای و صحبت های معمولی و رسمیت مجلس از طرف آقایان افتتاح کلام شد).

سید عبد الحی : (امام جماعت سنّت و جماعت): قبله صاحب! چند شب قبل بیاناتی نمودید که قبله و سرور حافظ صاحب، از شما دلیل خواستند یا طفره رفتید یا باصطلاح بمغلطه علمی ما را سرگرم نمودید و مطلب از میان رفت.

داعی : بفرمایید مطلب چه بوده و کدام سؤال شما بی جواب مانده، نظرم نیست. خواهش می کنم یادآوری فرمایید.

سید : مگر شما چند شب قبل نفرمودید که سیدنا علی کرم اللّه وجهه اتحاد نفسانی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشته، به همین جهت افضل بر تمام انبیاء بوده.

داعی : صحیح است. این گفتار و عقیدۀ داعی بوده و هست.

سید : پس چرا اشکال ما را بلاجواب گذاردید؟

داعی : خیلی اشتباه فرمودید و تعجب است از شما که تمام شبها سراپا گوش بودید نسبت طفره و مغلطه کاری به دعاگو بدهید طفره و مغلطه ای در کار نبوده، بلکه آنچه صحبت شده، به مقتضایالکلام یجر الکلام بوده. حرف حرف آورده و اگر خوب دقت کنید خواهید تصدیق نمود که دعاگو حرف خارجی به میان نیاوردم، بلکه آقایان سؤالاتی نمودند و داعی مجبور به جواب بودم. الحال هر سؤالی دارید بفرمایید؛ برای جواب حاضرم به- عون اللّه تعالی.

سید- خیلی مایلیم بفهمیم چگونه ممکن است دو نفر با هم متحد گردند و اتحاد نفسانی چنان بین آنها حاصل آید که هر دو یکی باشند؟

فرق بین اتحاد مجاز و حقیقت

داعی : موضوع اتحاد بین الاثنین بمعنای حقیقت محال و ممتنع

۴۶۹

و بدیهی البطلان است و استحالۀ آن در مقام خود مبرهن آمده، بلکه امتناع او از بدیهیات اولیه است. پس دعوی اتحاد نیست مگر از جهت مجاز و مبالغه در کلام؛ زیرا دو نفر که با هم شدت محبت را دارند یا در جهتی از جهات مشابهت دارند، غالباً دعوی اتحاد می نمایند.

و در کلمات بزرگان از ادباء و شعراء عرب و عجم این نوع از مبالغه بسیار است حتّی در کلمات اولیاء حق هم ظاهر و بارز است که از جمله در دیوان منسوب بمولانا امیر المؤمنین علیعلیه‌السلام است که می فرماید:

هموم رجال فی امور کثیره

و همی فی الدنیا صدیق مساعد

یکون کروح بین جسمین قسمت

فجسمهما جسمان و الروح واحد(۱)

در حالات مجنون عامری معروف است زمانی که خواستند فصدش کنند، التماس می کرد مرا فصد نکنید، که می ترسم نیشتر بلیلی من برسد که لیلی در عروق و اعصاب من جای گرفته، فلذا ادبا همین معنی را بنظم آورده اند:

گفت مجنون من نمی ترسم ز نیش

صبر من از کوه سنگین است بیش

لیک از لیلی وجود من پر است

این صدف پر از صفات آن در است

داند آن عقلی که آن دل روشنی است

در میان لیلی و من فرق نیست

ترسم ای فصّاد چون فصدم کنی

نیش را ناگاه بر لیلی زنی

من کیم لیلی و لیلی کیست من

ما یکی روحیم اندر دو بدن

روحه روحی و روحی روحه

من یری الروحین عاشا فی البدن(۲)

و اگر کتب ارباب ادب را مطالعه کنید، من حیث المبالغة، از این قبیل تعبیرات مجازاً بسیار خواهید دید؛ چنانچه شاعر شیرین بیان و ادیب لبیب سروده:

____________________

۱- همت عالی مردان عالم در امور مختلفه بسیاری است و تنها همت من، دوست مساعدی است که آن دوست مانند روحی باشد در دو بدن که در آینۀ حقیقت از ما دو جسم و یک روح منعکس گردد.(نهج السعادة، ج۷، ص۲۵۴).

۲- روح او روح من است و روح من روح او می باشد. که دیده است دو روح در یک بدن زندگانی کند؟ یعنی فی الحقیقه یک روح است در دو بدن قرار گرفته.

۴۷۰

انا من اهوی و من اهوی انا

نحن روحان حللنا بدنا

فاذا ابصرتنی ابصرته

و اذا ابصرته کان انا(۱)

اتحاد نفسانی پیغمبر و علی

بیشتر از این وقت آقایان را در مقدمه نگیرم. اینک اخذ نتیجه می کنم باینکه اگر عرض کردم امیر المؤمنینعليه‌السلام اتحاد نفسانی با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد، توجه شما به اتحاد حقیقی نرود؛ چه آنکه احدی دعوی اتحاد حقیقی ننموده و اگر کسی قائل بچنین اتحاد شود، قطعاً عاطل و باطل و از درجه اعتبار ساقط است.

پس این اتحاد از حیث مجاز است نه حقیقت و مراد از آن تساوی روح و کمالات است، نه جسم و مسلّما علی امیر المؤمنینعليه‌السلام در جمیع فضائل و کمالات و صفات، با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مساوی بوده است،الاّ ما خرج بالنّص و الدّلیل .

حافظ : پس روی این قاعده بایستی محمّد و علی هر دو پیغمبر باشند و این گفتار شما می رساند که علی هم شریک در پیغمبری بوده و لا بد نزول وحی هم از جهت تساوی بر هر دو بوده است.

داعی : الحق مغلطه فرمودید، این قسم که شما بیان نمودید نیست. نه ما و نه احدی از شیعیان به چنین چیزی عقیده نداریم و از شما انتظار نداشتم که وقت مجلس را به مجادله بگیرید که مطالب گفته تکرار گردد.

الحال عرض کردم که در جمیع کمالات متّحدند،الاّ ما خرج بالنص و الدلیل . مگر آن چیزی که بنص و دلیل خارج گردیده و آن همان مقام نبوت خاصّه و شرائط آن است.که از جمله نزول وحی و احکام است.

مگر بیانات لیالی ماضیه فراموش شده؟ و اگر فراموش فرمودید، به جراید و مجلات منتشره مراجعه فرمایید، خواهید دید که ما در شبهای گذشته باثبات رساندیم ضمن حدیث منزله که امیر المؤمنینعليه‌السلام واجد مقام نبوت بوده، و لکن در تحت تبعیت دین و شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ فلذا نزول وحی بر آن بزرگوار نبوده و مقام نبوتش بیش از آنچه هارون در زمان موسی داشته نبوده است.

____________________

۱- خلاصه معنی آنکه من و معشوق دارای دو روح هستیم که در هر دو بدن ما حلول نموده اند، فلذا اگر مرا بینی او را دیده ای و اگر او را ببینی، عیناً من هستم.

۴۷۱

حافظ : وقتی شما قائل به تساوی جمیع فضایل و کمالات شدید، لازمه اش عقیده به تساوی در نبوت و شرایط نبوت است.

داعی : در ظاهر ممکن است این طور به نظر بیاید، ولی قدری که دقیق شدید تصدیق خواهید فرمود، مطلب غیر از این است که بیان نمودید. چنانچه در لیالی ماضیه ثابت نمودیم که به حکم آیات شریفه قرآن مجید، از برای نبوت مراتبی است. صاحبان بعض از آن مراتب، بر بعض دیگر مقام برتری دارند. چنانچه صریحاً در قرآن مجید فرماید:( تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ ) .(۱)

و اکمل از جمیع مراتب انبیاء مرتبۀ نبوت خاصّۀ محمّدیه است. به همین جهت در آیه ۴۰ سوره ۳۳(احزاب)می فرماید:( مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ ) (۲)

همان کمال نبوت اختصاصی است که موجب خاتمیّت گردیده. پس در این کمال اختصاصی، احدی راه ندارد، ولی سایر کمالات در حکم مساوات وارد است و برای ثبوت این معنا، دلایل و براهین بسی بسیار و بی شمار است.

سید : آیا از قرآن مجید دلیلی بر اثبات مدعا دارید.

استشهاد به آیه مباهله

داعی : بدیهی است. البته اولین دلیل ما از قرآن کریم است که سند محکم آسمانی ما می باشد و بزرگتر دلیل از قرآن مجید آیه مباهله است که صریحاً می فرماید:( فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ ) (۳) .

رجال بزرگ از اعیان علماء و مفسّرین خودتان مانند امام فخر رازی در

____________________

۱- فرستادگان و انبیاء را زیادتی و فضیلت دادیم بعض آنها را بر بعض دیگر.(سوره بقره، آیه ۲۵۳)

۲- محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، لکن او رسول خدا و خاتم پیغمبران است.

۳- پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید درباره عیسی بعد از آنکه بوحی خدا باحوال او آگاهی یافتی بگو بیائید ما و شما با فرزندان و زنان خود و نزدیکانی که از غایت بزرگواری بمنزلۀ نفس ما باشند با هم بمباهله برخیزیم (یعنی در حق یکدیگر نفرین کرده و در دعا و التجاء بدرگاه خدا اصرار ورزیم) تا دروغ گو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. آیه ۵۴ سوره ۳ (آل عمران).

۴۷۲

تفسیر کبیر (۱) و امام ابو اسحاق ثعلبی درتفسیر کشف البیان (۲) و جلال الدّین سیوطی دردر المنثور (۳) و قاضی بیضاوی درانوار التنزیل (۴) و جار اللّه زمخشری درکشّاف (۵) و مسلم بن حجّاج درصحیح (۶) و ابو الحسن فقیه ابن مغازلی شافعی واسطی درمناقب (۷) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۸) و نور الدین مالکی درفصول المهمّه (۹) و شیخ الاسلام حموینی درفرائد (۱۰) و ابو المؤیّد خوارزمی درمناقب (۱۱) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع الموده (۱۲) و سبط ابن جوزی درتذکره (۱۳) و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (۱۴) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایه الطالب (۱۵) و ابن حجر مکّی درصواعق محرقه (۱۶) و غیرهم به مختصر کم و زیادی در الفاظ و عبارات، نزول این آیه را در یوم المباهله می نویسند که آن ۲۴ یا ۲۵ ذی حجّه الحرام بوده.

مباحثه پیغمبر با نصارای نجران

پس از اینکه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصارای نجران را دعوت به اسلام نمود، علمای

____________________

۱- تفسیر رازی، ج۸، ص۸۵.

۲- کشف البیان، ج۳، ص۸۵.

۳- در المنثور، ج۲، ص۳۹.

۴- انوار التنزیل، ج۲، ص۴۷.

۵- کشاف، ج۱، ص۴۳۴.

۶- صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۱.

۷- مناقب (ابن مغازلی)، ص۲۶۳.

۸- حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۳۳.

۹- فصول المهمه، ج۱، ص۱۲۷.

۱۰- فرائد السمطین، ج۲، ص۲۰۵.

۱۱- مناقب (خوارزمی)، ص۱۶۰.

۱۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۶۵.

۱۳- تذکرة الخواص، ص۱۶۵.

۱۴- مطالب السؤول، ج۱، ص۳۸.

۱۵- کفایة الطالب، ص۱۴۲.

۱۶- صواعق المحرقه، ص۹۳، ص۷۴.

۴۷۳

بزرگ آنها از قبیل سید و عاقب و جاثلیق و علقمه و دیگران که زیاده از هفتاد نفر بودند، آمدند به مدینه با اتباع خود که قریب سیصد نفر بودند و در چند جلسه ملاقات با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مناظرات علمی و مقابل دلایل ثابته آن حضرت که بسیار مفصّل است، مجاب شدند؛ زیرا که دلایل آن حضرت از روی کتب معتبره ای که در دست آنها بود بر اثبات حقانیّت خود و اینکه حضرت عیسی خبر آمدن آن حضرت را با علایم و آثار داده و نصاری روی اخبار حضرت روح اللّه، انتظار چنین ظهوری را دارند که سوار بر شتر از کوههای فاران (در مکّه) ظاهر و ما بین عیر و احد (که در مدینه است) مهاجرت می نماید باندازه ای قوی بود که جوابی نداشتند جز آنکه تسلیم گردند.

ولی حبّ جاه و مسند و مقام نگذارد که تسلیم گردند. چون از اسلام و تسلیم سر پیچیدند رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسب الامر پروردگار به آنها پیش نهاد مباهله نمود تا صادق از کاذب جدا گردد، نصاری قبول کردند این امر موکول بروز بعد شد.

آماده شدن نصاری برای مباهله

فردا که روز وعده گاه بود تمام جمعیت نصاری باتّفاق زیاده از هفتاد نفر از علمای خود در بیرون دروازه مدینه، دامنه کوه، یک طرف ایستاده و منتظر بودند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا بد با طمطراق و تشکیلات بسیار عالی با جمعیت فراوان برای مرعوب کردن آنها تشریف فرما شود.

ناگاه در قلعه مدینه باز شد و خاتم الانبیاء بیرون آمد، در حالتی که جوانی در طرف راست و زن محجوبه مجلّله ای در طرف چپ و دو بچه در مقابل روی آن حضرت آمدند تا در زیر درختی مقابل نصاری قرار گرفتند (و دیگر احدی با آنها بیرون نیامد) اسقف نصرانی، اعلم علمای آنها سؤال کرد از مترجمین: اینها کیستند که با محمّد بیرون آمدند. گفتند: آن جوان داماد و پسر عمّش علی بن أبی طالب و آن زن دخترش فاطمه و آن دو پسر بچه نوه و دخترزادگان او حسن و حسین اند.

اسقف به علمای نصرانی گفت: “ببینید محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه مطمئن است که خویشان

۴۷۴

نزدیک و فرزندان و خاصّان و عزیزترین عزیزان خود را به مباهله آورده و در معرض بلا قرار داده. و اللّه اگر او را تردیدی یا خوفی در این باب بودی، هرگز ایشان را اختیار نکردی و حتماً از مباهله احتراز نمودی و یا لااقل عزیزان خود را از این حادثه بر کنار گذاردی. ابداً مصلحت نیست که با او مباهله کنیم. اگر جهت خوف از قیصر روم نبود، به وی ایمان می آوردم. پس صلاح در این است که با وی مصالحه کنیم، به هر چه او خواهد و به شهر خود مراجعت کنیم.” همه گفتند: “آنچه گفتی عین مصلحت است.” پس اسقف برای حضرت پیغام فرستاد کهانّا لا نباهلک یا أبا القاسم ؛ ما با تو مباهله نمی کنیم. بلکه مصالحه می کنیم. حضرت هم قبول فرمودند.

صلح نامه به خط أمیر المؤمنین نوشته شد بر دو هزار حلّه از حلّه های اواقی که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و هزار مثقال طلا که نصف آن را که هزار حلّه و پانصد مثقال طلا بود در محرّم و نصف دیگر را در رجب بدهند و بامضاء طرفین رسید. آنگاه به وطن خود برگشتند در بین راه عاقب که یکی از علمای آنها بود به یاران خود گفت: “و اللّه من و شما می دانیم که این محمّد همان پیغمبر موعود است و آنچه می گوید از قبل خدا است. به خدا قسم که هیچ کس با هیچ پیغمبری مباهله نکرده، مگر آنکه مستأصل شده و از بزرگ و کوچک آنها یکی زنده نمانده و قطعاً اگر ما مباهله می کردیم، همگی هلاک می شدیم و بر روی زمین هیچ ترسایی باقی نمی ماند! به خدا قسم که من در ایشان نظر کردم صورتهایی دیدم که اگر از خدا درخواست می کردند کوهها را از محل خود حرکت می دادند .”

حافظ : آنچه را بیان فرمودید صحیح و مورد قبول تمام مسلمین است ولی چه ربطی با موضوع بحث ما دارد که علی کرم اللّه وجهه با رسول خدا اتحاد نفسانی دارد.

داعی : استشهاد ما در این آیه با جمله( أَنْفُسَنٰا ) می باشد؛ زیرا در این قضیه چند مطلب بزرگ ظاهر و هویدا می باشد:

اولاً اثبات حقّانیت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که اگر ذی حق نبود، جرأت مباهله نمی نمود و علماء بزرگ مسیحی از میدان مباهله فرار نمی نمودند.

ثانیاً آنکه این آیه دلالت می کند بر آنکه امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام فرزندان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد (چنانچه در شب اول اشاره نمودم).

ثالثاً به این آیه شریفه ثابت می گردد که أمیر المؤمنین علی و فاطمه و حسن و

۴۷۵

حسینعليهم‌السلام بعد از حضرت ختمی مرتبت اشرف خلق و عزیزترین مردم بوده اند نزد آن حضرت؛ چنانچه جمیع علمای متعصّب خودتان از قبیل زمخشری(۱) و بیضاوی(۲) و فخر رازی(۳) و غیر ایشان نوشته اند.

و مخصوصاً جار اللّه زمخشری در ذیل این آیه شریفه با مشروحه مفصّله ذکر حقایقی از اجتماع این پنج تن آل عبا را نموده، تا آنجا که گوید: “این آیه بزرگ تر دلیلی است که اقوای از این دلیل بر افضلیت اصحاب عبا که با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زیر عبا جمع شدند، نمی باشد.”

رابعاً آنکه امیر المؤمنین علیعليه‌السلام از جمیع أصحاب پیغمبر بالاتر و افضل از همه بوده، بدلیل آنکه خداوند متعال او را نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آیه شریفه خوانده است

بدیهی است مراد از( أَنفُسَنَا ) نفس شخص حضرت محمّد خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست زیرا که دعوت اقتضای مغایرت دارد و انسان هرگز مأمور نمی شود که خود را بخواند پس باید مراد دعوت دیگری باشد که بمنزله نفس پیغمبر است.

و چون باتفاق موثّقین مفسّرین و محدثین فریقین(شیعه و سنّی)غیر از علی و حسن و حسین و فاطمهعليهم‌السلام احدی با آن حضرت در مباهله حاضر نبوده اند، پس با جملهابنائنا و ابنائکم حسنینعليهما‌السلام و بانسائنا و نسائکم حضرت زهرا سلام اللّه علیها خارج می شوند و دیگر کسی که به( أَنفُسَنَا ) تعبیر کرده شود در آن هیئت مقدسه جز أمیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام نبوده. پس از همین جمله( أَنفُسَنَا ) است که اتحاد نفسانی بین محمّد و علیعليهما‌السلام ثابت می شود که حق تعالی جلّت عظمته علی را نفس محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوانده و چون اتحاد حقیقی میان دو نفس محال است پس قطعاً مراد اتحاد مجاز است.

آقایان بهتر می دانند که در علم اصول، وارد است که حمل لفظ بر اقرب مجازات اولیست از حمل بر ابعد و اقرب مجازات تساوی در جمیع امور و شرکت

____________________

۱- کشاف، ج۱، ص۴۳۴.

۲- تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۴۷.

۳- تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۸۶.

۴۷۶

در جمیع کمالات است، مگر آنچه به دلیل خارج شود و ما قبلاً عرض کردیم که آنچه به دلیل و اجماع خارج است، نبوت خاصّه آن حضرت و نزول وحی است که علیعليه‌السلام را با پیغمبر معظّمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این خصیصه شریک نمی دانیم.

ولی به حکم آیه شریفه در سایر کمالات شریک می باشند و قطعاً فیض از مبدأ فیّاض علی الاطلاق بوسیله خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر علیعليه‌السلام رسیده و این خود دلیل اتحاد نفسانی است که مدعای ما می باشد.

حافظ : از کجا دعوت نفس مجازاً مراد نباشد و مجازی از مجاز دیگر اولی نمی باشد؟

داعی : تمنا می کنم مناقشه نکنید و وقت مجلس را ضایع نکنید و از طریق انصاف خارج نشوید و وقتی به بن بست رسیدید، انصافاً بگذارید و بگذرید و قطعاً از مثل شما عالم جلیل باانصافی انتظار مناقشه در کلام و مجادله را نداریم؛ زیرا خود می دانید و در نزد اهل فضل نیز ثابت است که اطلاق نفس مجازاً شایع تر است از مجاز دیگر و در السنه و افواه فضلاء عرب و عجم و ادباء و شعراء شایع است که دعوی اتحاد مجازا می نمایند. چنانچه قبلاً عرض کردم مکرر شده است که افرادی بیکدیگر گفته اند تو به منزله جان منی و مخصوصاً این معنی در لسان اخبار و احادیث درباره حضرت أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام بسیار رسیده که هر یک دلیلی است علی حده بر اثبات مقصود.

شواهد از اخبار در اتحاد پیغمبر و علی

از جمله امام احمد بن حنبل درمسند (۱) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (۲) و موفق بن احمد خطیب خوارزم درمناقب (۳) نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود:علی منی و انا منه من احبّه فقد احبّنی و من احبّنی فقد احبّ اللّه (۴) .

____________________

۱- مسند احمد، ج۱، ج۴، ص۱۶۴.

۲- مناقب ابن مغازلی، ص۸۷.

۳- مناقب خوارزمی، ص۱۳۴.

۴- علی از من است و من از علی هستم. هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته.

۴۷۷

و نیز ابن ماجه درسنن (۱) و ترمذی درصحیح (۲) و ابن حجر در حدیث ششم از چهل حدیثی که در فضایل امیر المؤمنینعليه‌السلام درصواعق (۳) نقل نموده، از امام احمد و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و امام احمد بن حنبل در مسند(۴) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (۵) از جزء چهارممسند ابن سماک ومعجم کبیر طبرانی(۶) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص (۷) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۷ینابیع المودة (۸) ازمشکوة همگی از جیش بن جنادة السلولی، روایت نموده اند که در سفر حجه الوداع در عرفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدّی عنّی الاّ انا او علیّ (۱) .

و سلیمان بلخی حنفی در باب ۷ینابیع الموده از زوائد مسند عبد اللّه بن احمد بن حنبل مسنداً از ابن عباس نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امّ سلمه (امّ المؤمنین) رضی اللّه عنها فرمود:علیّ منّی و انا من علیّ لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منّی بمنزله هارون من موسی یا امّ سلمه اسمعی و اشهدی هذا علیّ سیّد المسلمین (۲) .

حمیدی درجمع بین الصحیحین و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علیّ منّی و انا منه و علیّ منّی بمنزله الراس من البدن من اطاعه

____________________

۱- سنن ابن ماجه، ج۱ ،ص۴۴.

۲- سنن ترمذی، ج۵، ص۳۰۰.

۳- صواعق محرقه، ص۱۲۰.

۴- مسند احمد، ج۴، ص۱۶۴ و ۱۶۵.

۵- کفایة الطالب، ص۲۷۶، باب ۶۷.

۶- معجم الکبیر، ج۴، ص۱۶.

۷- خصائص نسائی، ص۲۰.

۸- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۶۹و۱۷۲.

۹- علیعليه‌السلام از من است و من از علیعليه‌السلام هستم و از من کسی ادا نمی کند (یعنی وظیفه مرا انجام نمی دهد که تبلیغ به خلق است) مگر خودم یا علیعليه‌السلام .

۱۰- علیعليه‌السلام از من است و من از علیعليه‌السلام هستم. گوشت و خون او از من است و او از من بمنزله هارونعليه‌السلام است از موسیعليه‌السلام ای ام سلمه، بشنو و شهادت بده که این علی سید و آقای مسلمین است.

۴۷۸

فقد اطاعنی و من اطاعنی فقد اطاع اللّه (۱) .

محمد بن حریر طبری درتفسیر و میر سید علی همدانی فقیه شافعی در مودة هشتم ازمودة القربی از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می نمایند که فرمود:انّ اللّه تبارک و تعالی أید هذا الدّین بعلیّ و انّه منّی و انا منه و فیه انزل أ فمن کان علی بیّنه من ربّه و یتلوه شاهد منه (۲) .

و شیخ سلیمان بلخی حنفی باب ۷ینابیع المودة را اختصاص باین موضوع داده به این عنوان کهالباب السابع فی بیان انّ علیّا کرّم اللّه وجهه کنفس رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حدیث علیّ منّی و انا منه (۳) .

و در این باب بیست و چهار حدیث به طرق مختلفه و الفاظ متفاوته از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می نماید که فرمود: “علی به منزله نفس من است.” و در آخر باب حدیثی از مناقب از جابر نقل می کند که گفت: شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: “در علی خصالی هست که اگر یکی از آنها برای مردی بود کافی بود، برای فضل و شرف او. ” و آن خصال عبارت است از فرموده های آن حضرت درباره علی از قبیل

من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ و قوله علیّ منّی کهارون من موسی؛ و قوله علیّ منّی و انا منه و قوله علیّ منّی کنفسی طاعته طاعتی و معصیته معصیتی؛ و قوله حرب علیّ حرب اللّه و سلم علیّ سلم اللّه. و قوله ولیّ علیّ ولیّ اللّه و عدوّ علیّ عدوّ اللّه؛ و قوله علیّ حجّه اللّه علی عباده؛ و قوله حبّ علیّ ایمان و بغضه کفر؛ و قوله حزب علیّ حزب اللّه و حزب اعدائه حزب الشیطان؛ و قوله علیّ مع الحقّ و الحقّ معه لا یفترقان؛ و قوله علیّ قسیم الجنّه و النار؛ و قوله من فارق علیّا فقد فارقنی

____________________

۱- علیعليه‌السلام از من است و من از علی هستم و علی از من به منزله سر است از بدن. کسی که اطاعت کند او را مرا اطاعت نموده و کسی که مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت نموده.(شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵۴).

۲- به درستی که خداوند تبارک و تعالی تأیید نموده است این دین را به علیعليه‌السلام ؛ زیرا که او از من است و من از او هستم و در او نازل گردیده آیه شریفه (۲۰ سوره ۱۱۰ هود) که خلاصه معنی آنکه پیغمبر از جانب خدا دلیلی روشن مانند قرآن دارد با گواهی صادق(مانند علیعليه‌السلام ) که به تمام شئون وجودی گواه صدق رسالت است.(تفسیر طبری، ص۱۶۵؛ ج۱،ص ۱۷۲).

۳- باب هفتم در بیان اینکه علی مثل نفس رسول خدا می باشد و حدیث علی از من است و من از علی هستم.(ینابیع المودة، ج۱، ص۱۶۵؛ ج۱، ص۱۷۲).

۴۷۹

و من فارقنی فقد فارق اللّه.و قوله شیعه علیّ هم الفائزون یوم القیمه (۱) .

در آخر باب خبر دیگری از مناقب نقل می نماید که مفصّل است در خاتمۀ آن می فرماید:

اقسم باللّه الذی بعثنی بالنبوّة و جعلنی خیر البریّه انّک لحجّه اللّه علی خلقه و أمینه علی سرّه و خلیفه اللّه علی عباده (۲) .

از این قبیل اخبار، درصحاح و کتب معتبره علمای شما بسیار رسیده که از نظرتان گذشته یا بعد ها مطالعه خواهید فرمود و تصدیق خواهید نمود که اینها تماماً قرینه این مجاز است. پس کلمه (انفسنا) دلالت واضحی بر شدت ارتباط و اتحاد علیعليه‌السلام به حسب کمالات نسبی و حسبی و خارجی علماً و عملاً دارد.

و شما چون اهل علم و دانش هستید و ان شاء اللّه از عناد و لجاج دور می باشید، باید تصدیق نمایید که این آیه شریفه خود دلیل قاطعی است بر اثبات مرام و مقصود ما و از همین آیه جواب سؤال دوم شما هم داده می شود؛ زیرا وقتی ما ثابت نمودیم که علیعليه‌السلام در جمیع کمالات باستثناء نبوت خاصه و نزول وحی با خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حکم آیه انفسنا شریک بوده، آنگاه می دانیم که از جمله کمالات و مقامات و خصایص آن حضرت، أفضل بودن بر جمیع صحابه و امت می باشد. نه همان افضل بر صحابه و امت بوده است، بلکه به همین دلیل آیه شریفه

____________________

۱- هر کس را من مولای او هستم، پس علی مولا (و اولی به تصرف در امر او) می باشد؛ علی از من مثل هارون است از موسی. علی از من است و من از علی هستم.

علی از من مثل نفس من است؛ اطاعت او اطاعت من است و معصیت او معصیت من است؛ جنگ با علیعليه‌السلام جنگ با خداست؛ صلح و آشتی با علی صلح و آشتی با خدا است؛ دوست علیعليه‌السلام دوست خدا و دشمن علیعليه‌السلام دشمن خداست؛ علی حجه خداست بر بندگان او، دوستی علیعليه‌السلام ایمان است و دشمنی او کفر است؛ گروه و جمعیت علی گروه و جمعیت خدا است و گروه دشمنان علیعليه‌السلام گروه شیطان است؛ علیعليه‌السلام با حق است و حق با اوست و از هم جدا نمی شوند؛ علیعليه‌السلام قسمت کننده بهشت و دوزخ است؛ کسی که از علیعليه‌السلام جدا شد از من جدا شده، و کسی که از من جدا شد، از خدا جدا شده؛ شیعیان علیعليه‌السلام رستگارانند روز قیامت.(ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۲).

۲- قسم به آن خدایی که مرا بنبوت مبعوث گردانیده و بهترین خلقم قرار داده! به درستی که تو (یا علی)حجه خدائی بر خلق او و امین او بر سرّ او و خلیفۀ خدا بر بندگان او می باشی.(ینابیع المودة، ج۱، ص۱۶۷).

۴۸۰

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577