شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور6%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 393150 / دانلود: 11399
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

دانسته بر من ستم می کنید .”

عمر گفت: “هرگز از تو دست بر نمی داریم تا بیعت کنی.” حضرت فرمودند: “خوب با یکدیگر ساخته اید. امروز تو برای او کار می کنی که فردا او بتو برگرداند(این مقام را). به خدا سوگند قبول نمی کنم سخن تو را و با او بیعت نمی کنم چون او باید با من بیعت نماید !”

آنگاه روی به مردم نمود فرمود: “ای گروه مهاجران، از خدا بترسید سلطه و سلطنت محمّدی را از خانواده او که خدا قرار داده، بیرون نبرید و دفع مکنید اهل او را از مقام و حق او به خدا قسم ما اهل بیت احقیم باین امر از شما! تا در میان ما کسی باشد که عالم به کتاب خدا و سنّت رسول و فقیه در دین باشد به خدا قسم! اینها تمام در ما هست. پس متابعت و پیروی از نفس خود مکنید که از حق دور می شوید .”

آنگاه علیعليه‌السلام بیعت نکرده، به خانه بر گشت و ملازم خانه شد تا حضرت فاطمه از دنیا رفت ناچار بیعت کرد.

۶. ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة بن عمرو الباهلی الدینوری که از اکابر علماء خودتان است و مدتها در شهر دینور قاضی رسمی بوده و در سال ۲۷۶ قمری وفات نموده در ص ۱۳ جلد اول کتاب معروف خودتاریخ الخلفاء الراشدین و دولت بنی امیه معروف بهالامامة و السیاسة (۱) قضیۀ سقیفه را مفصلاً شرح می دهد و ابتداء می کند مطلب را به این عبارت:انّ ابا بکر رضی اللّه عنه تفقّد قوما تخلّفوا عن بیعته عند علیّ کرّم اللّه وجهه فبعث الیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی فأبوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال و الّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها فقیل له یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فقال و انّ فخرجوا فبایعوا الاّ علیّا الخ.

خلاصه کلام آنکه چون ابی بکر باخبر شد که جمعی از امت تخلف نموده اند از بیعت او در خانه علیعليه‌السلام جمع شده اند، پس عمر را به سوی آنها فرستاد. عمر آمد بر در خانه علیعليه‌السلام آنها را طلب نمود برای بیعت ابا کردند. از بیرون آمدن. عمر هیزم طلبید و گفت: “به آن خدایی که جان عمر در قبضه قدرت اوست! یا بیرون بیائید یا خانه را با هر کس در آن خانه است، می سوزانم!” مردم گفتند: “یا ابا حفص (کنیه عمر بود)، فاطمه در این خانه است.” گفت: “هرچند که او باشد

____________________

۱- الامامة و السیاسیة، ج۱، ص۱۲-۱۶.

۵۲۱

می سوزانم.” پس همه بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علیعليه‌السلام که گفت: “سوگند یاد کرده ام تا قرآن را جمع آوری نکنم، بیرون نیایم و لباس در بر ننمایم.” عمر قبول نکرد ولی ناله فاطمهعليهما‌السلام و توبیخ نمودن آنها سبب شد که عمر برگشت نزد ابی بکر و تحریک کرد او را برای بیعت گرفتن از آن حضرت. ابی بکر چند مرتبه قنفذ را فرستاد به طلب آن حضرت و جواب یأس شنید. عاقبت عمر با جماعتی رفت بدر خانه فاطمهعليه‌السلام و دق الباب نمود، فاطمهعليه‌السلام که صدای آنها را شنید، به صدای بلند ندا در داد:لا ابت یا رسول اللّه ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه .

خلاصه معنی آنکه بابا “یا رسول اللّه، بعد از تو چه به ما می رسد از عمر بن الخطاب و ابی بکر بن ابی قحافه و چگونه با ما ملاقات نمودند.”

همین که مردم صدای گریه و ناله فاطمه را شنیدند، برگشتند در حالتی که اشکها جاری و جگرها سوخته، ولی عمر با عده ای ماندند تا علی را جبراً از خانه بیرون آورده، نزد ابی بکر بردند و به آن حضرت عرض کردند: “بیعت بنما با ابی بکر.” حضرت فرمود: “اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد؟”قالوا اذا و اللّه الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک گفتند: “به خدا قسم گردنت را می زنیم!” علیعليه‌السلام فرمود: “پس بنده خدا و برادر رسول او را خواهید کشت.” عمر گفت: “تو برادر رسول خدا نیستی.” ابو بکر در مقابل تمام این حوادث و گفتار ساکت بود و هیچ نمی گفت. عمر به ابی بکر گفت: “آیا بامر تو این کارها را نمی کنیم.” ابی بکر گفت: “مادامی که فاطمه هست، او را اکراه نمی نماییم.”

امیر المؤمنینعليه‌السلام خود را به قبر رسول اللّه رسانید با گریه و ناله عرض کرد به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه را که هارون ببرادرش موسی گفت و خداوند در قرآن خبر داده( اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی ) (۱) .

شرح قضیّه را مفصل نقل نموده تا آنجا که گوید: علیعليه‌السلام بیعت نکرده به منزل برگشت و بعدها ابو بکر و عمر رفتند به منزل فاطمهعليه‌السلام که استرضای خاطر او را فراهم نمایند. فرمود: “خدا را شاهد می گیرم شما دو نفر مرا اذیت نمودید در هر نمازی شما را نفرین می کنم تا پدرم را ببینم و از شما شکایت نمایم” -انتهی.

____________________

۱- ای پسر مادرم! مردم مرا ضعیف نمودند و خواستند مرا بکشند. (سوره اعراف، آیه ۱۵۰)

۵۲۲

باید منصفانه قضاوت نمود

شما را به خدا آقایان، انصاف دهید معنی اجماع همین است که اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با ضرب و اهانت و زور و خوف و تهدید به قتل و آتش زدن خانه، برای بیعت ببرند و نامش را اجماع بگذارند؟!

اگر آقایان با انصاف قدری دقیق و از عادت بر کنار شوید، می بینید که بازی آن روز هم مثل و مانند امروز بوده است که نظایرش بسیار دیده می شود که عده ای اطراف یک نفر را گرفته و با هو و جنجال او را بمقام ریاست یا سلطنت می رسانند؛ بعد می گویند ملت او را به این مقام برگزیدند.

آن روز هم عده ای بازیگر بدور هم جمع شده یک نفر را انتخاب نمودند، بعد بقیه مردم را با هو و جنجال و اهانت و تهدید به آتش و سوزانیدن و شمشیر کشیدن و تخویف نمودن برای بیعت، حاضر نمودند که امشب آقایان اسمش را بگذارید اجماع و این حربۀ کند را دلیل بر حقّانیّت خود بگیرید.

و عجب آنکه به ما هم می گویید، کور و کر شوید و نافهم گردید بتاریخ گذشته ابداً توجه نکنید و تحقیق در دین ننمائید و هرچه کردند همه را نیک بدانید و کورکورانه تصدیق نمائید که اجماع واقع شده و خلافت حقی بوده که بطریق اجماع معین گردیده است!!

به خدا قسم! اگر آقایان با نظر بی طرفی و انصاف و ذره بینی بنگرید، خواهید تصدیق نمود که دسته بندی و حزب بازی آنها در آن روز، سیاسی بوده، نه طریقه جامعه شیعه که مطابق دستور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف عترت طاهره آن حضرت اجتماع نموده و گفتند: “چون پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود فرموده به قرآن و عترت من متمسک شوید، ما هم اطاعت نموده از آنها جدا نمی شویم و اطاعت آنها را می نماییم لا غیر .”

۷. احمد بن عبد العزیز جوهری که از ثقات علمای شماست، بنابر آنچه ابن ابی الحدید توثیق نموده به این عبارت:هو عالم محدّث کثیر الادب ثقه ورع اثنی علیه المحدّثون و رووا عنه مصنفاته .(۱) در کتابسقیفه (۲) آورده، چنانچه ابن ابی الحدید

____________________

۱- او عالم محدث و صاحب ادب بسیار بوده ثقه و با ورع؛ مدح و ثنا نمودند بر او محدثین و در مصنفات خود از او روایت نمودند ( شرح نهج البلاغة، ج۱۶، ص۲۱۰).

۲- السقیفة و فدک، ص۴۶.

۵۲۳

معتزلی مذکور هم درشرح نهج البلاغه (۱) از او نقل نموده مسندا از ابی الاسود که گفت:

“جمعی از اصحاب و رجال مهاجرین غضب کردند در بیعت ابی بکر که چرا با آنها مشورت نشده و نیز علیعليه‌السلام و زبیر هم غضب نموده و از بیعت بر کنار شده و وارد خانه فاطمهعليه‌السلام شدند، آنگاه عمر با اسید بن خضیر و سلمه بن سلامة بن قریش (که هر دو از بنی عبد الاشهل بودند) و گروهی از مردم، هجوم آوردند به منزل فاطمهعليه‌السلام هرچند فاطمهعليه‌السلام ناله زد و آنها را قسم داد، فایده نکرد. شمشیر علیعليه‌السلام و زبیر را گرفتند و بدیوار زدند و شکستند و آنها را بجبر و عنف کشیدند و به مسجد بردند برای بیعت!”

۸. و نیز جوهری از مسلمة بن عبد الرحمن روایت کرده که چون ابی بکر بالای منبر نشست و شنید که علیعليه‌السلام و زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه فاطمهعليه‌السلام جمع شده اند، عمر را فرستاد که آنها را بیاورند. عمر رفت در خانه فاطمهعليه‌السلام ، فریاد زد: “بیرون بیائید و الا بحق خدا خانه را با شما می سوزانم.”

۹. و نیز جوهری بنابر آنچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) مسنداً از شعبی روایت نموده که وقتی ابو بکر شنید اجتماع بنی هاشم را در خانه علیعليه‌السلام ، به عمر گفت: “خالد کجا است؟” گفت: “حاضر است.” أبو بکر گفت: “هر دو بروید علیعليه‌السلام و زبیر را بیرون آورید تا بیعت کنند.” پس عمر داخل خانه فاطمهعليه‌السلام شد و خالد بر در خانه ایستاد. عمر به زبیر گفت: “این شمشیر چیست؟” گفت: “این را مهیا کرده ام برای بیعت علیعليه‌السلام ” گرفت شمشیر زبیر را کشید و زد بر سنگی که در خانه بود و شکست. آنگاه دست زبیر را گرفت و برخیزانید و بیرون آورد و به دست خالد داد برگشت میان خانه و در خانه، جمعیت زیادی بودند مانند مقداد و جمیع بنی هاشم. به علیعليه‌السلام گفت: “برخیز برویم با ابی بکر بیعت کن.” حضرت امتناع نمود. دست حضرت را گرفت و کشید و به دست خالد داد و با خالد جمعیت بسیاری بودند که ابی بکر به مدد فرستاده بود. خالد و عمر هجوم آورده آن حضرت

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۱.

۲- السقیقة و فدک، ص۵۲.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۸.

۵۲۴

را به عنف و جبر شدید می کشیدند. تمام کوچه ها را مردم پر کرده و تماشا می نمودند حضرت فاطمه وقتی عملیات عمر را دید با زنان بسیار از بنی هاشم و غیر ایشان (که جهت تسلیت فاطمه جمع شده بودند) بیرون آمدند و صدای فریاد و ولوله و شیون آنها بلند بود تا در حجره حضرت فاطمهعليه‌السلام ندا کرد و به أبی بکر فرمود: “خوش زود غارت آوردید بر خانه اهل بیت رسول خدا به خدا قسم است که با عمر حرف نخواهم زد تا خدا را ملاقات نمایم.” (به قسم و عهد خود باقی و وفا نمود و با آنها تکلم ننمود تا از دنیا رفت)؛ چنانچه بخاری(۱) و مسلم(۲) درصحیحین خود نوشته اند:فغضبت فاطمه علی ابی بکر و لم تتکلم به حتی توفیت (۳) .

۱۰. أبو ولید محب الدین محمّد بن محمّد بن الشحنه الحنفی متوفای سال ۸۱۵ قمری که از اکابر علماء شما و سالها قاضی مذهب حنفی در حلب بوده، در کتاب تاریخ خود به نامروضة المناظر فی اخبار الاوائل و الاواخر (۴) در شرح قضیه سقیفه، خبر آتش را می نویسد به این عبارت:ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمة فقال: ادخلوا فیما دخلت الامّة ؛ یعنی عمر آمد در خانه علی برای آنکه آتش بزند هر کس در آن خانه است. پس فاطمه او را ملاقات نمود. عمر گفت: “داخل شوید در چیزی که امت داخل شدند” و تا آخر قضیّه را نقل می نماید.

۱۱. طبری درتاریخ (۵) خود نقل نموده از زیاد بن کلیب که طلحه و زبیر و جماعتی از مهاجرین در خانه علیعليه‌السلام بودند. عمر بن الخطّاب آمد و گفت: “بیرون بیائید برای بیعت و الا آتش بر همه می زنم!”

۱۲. ابن شحنه(۶) مورخ معروف درحاشیه کامل ابن اثیر ضمن داستان سقیفه می نویسد: “زمانی که جماعتی از اصحاب و بنی هاشم مانند زبیر و عتبه بن ابی لهب و خالد بن

____________________

۱- صحیح بخاری، ج۴، ص۴۲.

۲- صحیح مسلم، ج۵، ص۱۵۴.

۳- فاطمه(عليها‌السلام )در حال غضب، ابی بکر را ترک نمود و بر آن حال باقی ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود و از دنیا رفت

۴- روضة المناظر فی اخبار الاوائل و الاواخر، ج۷، ص۱۴۶.

۵- تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳.

۶- تاریخ ابن شحنة بهامش الکامل، ج۷، ص۱۶۴.

۵۲۵

سعید بن العاص و مقداد بن اسود کندی و سلمان فارسی و ابی ذرّ غفاری و عمّار بن یاسر و براء بن عازب و ابیّ بن کعب، تخلف از بیعت ابی بکر نموده و متمایلاً به علی عليه‌السلام در خانه آن حضرت جمع بودند، عمر بن الخطّاب آمد تا هر که در آن خانه هست آتش بزند. فاطمه عليها‌السلام با او ملاقات نمود عمر گفت: داخل شوید در آنچه مردم داخل شدند.”

(یعنی بیائید بیعت کنید و پیروی کنید از عده ای که بیعت نمودند).

و شاهد بر این مطالب، قول ابی الحسن علی بن الحسین مسعودی مورخ و فاضل جلیل القدر مقبول الفریقین است که در تاریخمروج الذهب (۱) ضمن نقل قضایای عبد اللّه بن زبیر که در مکّه دعوای ریاست و خلافت داشت، نوشته است: “در آن هنگام که بنی هاشم اتفاق محمد بن الحنفیّه فرزند امیر المؤمنین عليه‌السلام در شعب ابی طالب جمع شدند و لشکر عبد اللّه آنها را محاصره نموده بودند، هیزم بسیاری آوردند که آنها را آتش بزنند و شعلۀ آتش هم بلند شد، مع ذلک بنی هاشم تسلیم نشدند تا لشکر مختار رسیدند و بنی هاشم را نجات دادند .”

گوید:

نوفلی در کتاب خودش در أخبار آورده که عروة بن زبیر در مقابل مردم از برادرش عبد اللّه در مجلسی که قضیّه محاصره در شعب مطرح بود، مردم از آتش زدن شعب مذمت می کردند، عروة عذر خواهی می کرد که برادرم عبد اللّه مقصر نبود. غرضش از آوردن آتش و هیزم و افروختن آتش بر بنی هاشم ترسانیدن آنها بود: انما أراد بذلک إرهابهم لیدخلوا فی طاعته کما ارهب بنی هاشم و جمع لهم الحطب لاحراقهم اذ هم ابوا البیعه فی ما سلف.

ما حصل معنی آنکه عبد اللّه زبیر این عمل آتش آوردن در اطراف بنی هاشم در شعب ابی طالب برای ترسانیدن آنها را سرمشق و دستور از سلف خود (عمر و اصحاب ابی بکر گرفت) که آنها هم وقتی دیدند بنی هاشم و اکابر اصحاب و مهاجرین، زیر بار بیعت نمی روند، هیزم آوردند برای آتش زدن آنها که بترسند و تسلیم شوند و بیعت نمایند! (تا تشکیل اجماع داده شود امشب دلیل محکم آقایان محترم باشد)

این اخبار و بیان مورخین، نمونه ای از اخبار و بیانات بسیاری است که روات

____________________

۱- مروج الذهب، ج۳، ص۷۷.

۵۲۶

موثق خودتان در کتب معتبره خود نقل نموده اند. به قدری این قضیه در نزد علماء منصف شیوع کامل داشته که حتّی شعراء هم در اشعار خود وارد می کردند. منتها بعض از علمای شما بحساب آنکه اگر نقل کنیم این قضایا را، سندی می شود بر ابطال عقیده اجماع، لذا احتیاطاً از نقل آن خودداری می نمودند و الا مطلب در نزد همه آشکار بوده. یکی از شعرای معروف خودتان، عالم نبیل حافظ ابراهیم مصری است در قصیدۀ عمریّه من باب مدح و تمجید خلیفه گوید:

و کلمه لعلیّ قالها عمر

اکرم بسامعها اعظم بملقیها

حرقت بیتک لا ابقی علیک بها

ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها

ما کان غیر ابی حفص بقائلها

یوما لفارس عدنان و حامیها

ما حصل معنی آنکه غیر أبی حفص (کنیه عمر بوده) کسی نمی توانست به علی که یکّه سوار قبیله عدنان بود، و به حمایت کنندگان او بگوید: “اگر بیعت نکنید، خانه ات را آتش می زنم و کسی را در خانه باقی نمی گذارم با اینکه فاطمه در این خانه می باشد.”

حافظ : این اخبار، نشان می دهد که جهه ارهاب و ترساندن و بهم زدن اجتماع مخالفین خلافت، آتش آوردند و حال آنکه شیعیان جعل نمودند که در خانه را آتش زدند و در میان درو دیوار محسن بچه شش ماهه را سقط نمودند.

اخبار سقط جنین فاطمهعليه‌السلام

داعی : عرض کردم جهت ضیق وقت باختصار کوشیدم و از نقل اخبار مفصّل خودداری نمودم و الاّ اخبار در این باب بسیار است؛ برای نمونه و پی بردن باینکه شیعیان موحد و معتقد به روز جزا، دروغ نمی گویند و جعل نمی نمایند و غرض شخصی هم با احدی ندارند، خوب است آقایان مراجعه فرمایید به کتاباثبات الوصیه تألیف عالم فاضل مورخ شهیر مقبول القول فریقین (شیعه و سنی) ابی الحسن علی بن الحسین مسعودی صاحبمروج الذهب متوفی سال ۳۴۶ قمری که شرح قضایای آن روز را مفصل می نویسد تا آنجا که گوید:فهجموا علیه و احرقوا بابه

۵۲۷

و استخرجوه منه کرها و ضغطوا سیده النساء بالباب حتّی اسقطت محسنا (۱)

پس بدانید که از جعلیّات شیعه نیست، بلکه آنچه واقع شده، ضبط در تاریخ است و تاریخ هرگز گم نخواهد شد. اگر بعضی ملاحظه کاری کنند و خودداری از ثبت آن نمایند، مردمان منصف دیگری هستند که ثبت می نمایند.

قضیّه سقط جنین اظهر من الشمس در تاریخ است؛ منتها بعض از علماء حبّا لخلفائهم، پرده پوشی و سکوت نمودند؛ مع ذلک گاهی بی اختیار حقیقت بزیر قلمشان آمده و شاهد صادق بر اثبات مدعای ما گردیده.

مراجعه فرمائید به آخر شرح نهج البلاغه تا مطلب بر شما واضح گردد که ابن ابی الحدید نوشته: “وقتی برای استاد خود ابی جعفر نقیب، شیخ معتزله، نقل نمودم که وقتی خبر برسول خدا دادند که هبّار بن اسود با نیزه به هودج زینب دختر شما حمله برد و زینب از ترس بچه سقط کرد،(۲) حضرت خون او را مباح نمود.

ابی جعفر گفت:لو کان رسول الله حیا لاباح دم من روع فاطمه حتی القت ذا بطنها .(۳)

____________________

۱- پس هجوم آوردند بر علی(عليه‌السلام )و در خانه اش را سوزانیدند و آن حضرت را با اکراه و اجبار از خانه بیرون کشیدند و سیدۀ زنان فاطمه را میان در و دیوار فشار دادند تا محسن خود را سقط کرد.(اثبات الوصیة، ص۱۴۳.)

۲- زینب دختر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عیال پسر خاله اش ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بود. در جنگ بدر ابو العاص اسیر شد با اسراء بسیار از کفار. بنا شد مشرکین فدا بدهند و خود را خلاص کنند. ابو العاص پیغام داد برای زینب که فدیه برای او بفرستد. بی بی تهیه کرد با گردن بند مرواریدی که با عقیق یمانی و یاقوت رمانی مرصع بود و از مادرش خدیجه باو رسیده بود، فرستاد خدمت پیغمبر. رسول اللّه محزون شد. امت برای خاطر آن حضرت از فدیه گذشته و ابو العاص را آزاد نمودند. پیغمبر فرمود بابی العاص که چون زینب بر تو حرامست او را روانه مدینه نما. قبول نمود.

حضرت، زید بن حارثه پیرمرد را با او روانه نمود که زینب را بیاورد. چون مشرکین فهمیدند که زینب را حرکت دادند، جمعی باتفاق ابو سفیان حرکت کردند در ذی طوی به آنها رسیدند. هبار بن اسود با نیزه بهودج زینب زد که سر نیزه به پشت بی بی رسید. بی بی زینب وحشت کرد و از ترس بچه ای را که در رحم داشت، سقط نمود.وقتی زینب به مدینه آمد و برای رسول اللّه نقل نمود، حضرت فوق العاده محزون شد و خون هبار را مباح نمود و امر نمود دست و پای او را قطع نموده، به قتل رسانند.

۳- اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود، حتماً مباح می کرد خون کسی که فاطمه را ترسانید تا آنکه بچه اش (محسن) سقط گردید. (شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۹۳)

۵۲۸

و نیز صلاح الدین خلیل بن ابیک الصفدی دروافی بالوفیات ضمن حرف الف، کلمات و عقاید ابراهیم بن سیّار بن هانی بصری معروف به نظّام معتزلی را نقل نموده تا آنجا که گوید: “نظّام گفته است:ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها .”(۱)

پس بی جهت آقایان تبعا للاسلاف، جامعه شیعه را متهم نسازید و در نزد عوام بی خبر ما را مقصّر قلمداد نکنید که گمان نمایند این اخبار را شیعیان جعل نمودند و به آنها امر را مشتبه کنید و بگوئید خلفای ما به علی و فاطمه آزاری ننمودند، بلکه آنها خود راضی به خلافت خلفاء بودند.

قضیۀ آتش و جبر و اجبار و اکراه و توهین بعلی و بنی هاشم برای بیعت و سقط جنین و سایر مظالم در کتب معتبره علمای با انصاف خودتان ضبط است اگر اعتراضی دارید به بلاذری و طبری و ابن خزابه و ابن عبد ربه و جوهری و مسعودی و نظّام و ابن ابی الحدید و ابن قتیبه و ابن شحنه و حافظ ابراهیم و امثالهم بنمائید که چرا در کتابهای خود نوشته و در اشعار خود سرودند و ما آنچه می گوئیم با سند ثابت و مسلّم نه روی هوای نفس و تعصّب جاهلانه جعل اخبار بنمائیم.

حافظ : اصلا نقل این قبیل اخبار چه نتیجه دارد قطعا جز تولید نقار و نفاق و دوئیت فایده ای بر آنها مترتب نیست.

دفاع از حق و اثبات مظلومیت لازم است

داعی : اولاً خوب است این اعتراض را به علمای و مورخین خودتان بنمائید که چرا نوشتند. قطعاً حق زیر پرده نمی ماند:( فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ) تاریخ گم نمی شود؛ عاقبت در هر قوم و ملّتی مردمان پاک و منصف و بی غرض پیدا می شوند که حقایق را بنویسند، مانند علمای منصف خودتان که نوشتند و در کتاب های خود ضبط

____________________

۱- یعنی روز بیعت عمر چنان به شکم فاطمهعليه‌السلام زد که محسن از شکمش ساقط گردید. (این جلد وافی بالوافیات خطی در کتاب خانه ملی حاج حسین آقا ملک در تهران موجود است). (وافی بالوفیات، ج۶، ص۱۵).

۲- سوره انعام، آیه ۱۴۹. دلیل قاطع و رسا برای خداست.

۵۲۹

نمودند و از زیر پرده استتار بیرون آوردند.

ثانیاً فرمودید: چرا می گوئیم و می نویسیم؟ بدیهی است این گفتن ها و نوشتن ها دفاعی است در مقابل حملات و تهمت های گویندگان و نویسندگان بی مغز و مغرض و مفتری شما که جهت تفرقه مسلمین امر را بر برادران مسلمان بی خبر ما مشتبه می کنند و جامعۀ شیعیان مؤمن موحد را کافر و مشرک و ملحد معرفی می نمایند و این قبیل قضایا و وقایع تاریخی را از جعلیات شیعه جلوه می دهند و اذهان ساده را بنقل این نوع أکاذیب مشوب می نمایند.

ما ناچاریم از حق مظلومانۀ خود دفاع نمائیم و به برادران روشن فکر مسلمان خود که در اقطار عالم متفرق اند، نشان بدهیم که شیعیان اهل بیت رسالت، یعنی پیروان علی و آل علی گویندگانلا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه می باشند و درباره علیعليه‌السلام نمی گویند مگر آنچه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود؛ چنانچه شبهای گذشته با دلایل عقلیه و براهین نقلیه ثابت نمودیم که علی را بندۀ صالح خدا و خلیفه و وصی منصوص و برادر رسول خدا می دانیم و با هر عملی که برای غیر خدا باشد، مخالفیم.

می فرمایید چرا می گوییم چه نتیجه دارد گفتن حقایق؟ ما هم به شما می گوییم نگوئید تا نگوییم، ننویسید تا ننویسیم، دفاع از حق و حقوق واجبه لازم است. ما نمی گوییم؛ ما را وادار به گفتن می نمایید همین امشب اگر شما نمی فرمودید، اینها عقاید عوام شیعه است و حقیقتی ندارد، داعی مجبور نمی شدم پرده بردارم و به آقایان برادران حاضر بفهمانم عوضی شنیده اند؛ اینها عقاید عوام شیعه نیست، بلکه اعتقاد علمای منصف سنّت و جماعت است چنانچه نمونه ای از آنها را به عرض رسانیدم، ما جماعت شیعه که موحدین پاک هستیم، جز عقاید صحیحه که مستند بکتاب و سنّت و عقل و اجماع باشد، چیز دیگری نداریم.

حافظ : این فرموده های شما موجب حیرت و تعجب است؛ زیرا در کتاب های مهم علمای شیعه، اخباری هست که بر خلاف کتاب و سنّت می باشد و کاملاً باعث جسارت شیعیان و لاابالی شدن آنها در معاصی می شود و قطعاً این قبیل اخبار از موضوعات است و مصرفی جز فساد اخلاق امت ندارد؛ شماها هم منع از آنها نمی نمایید.

۵۳۰

داعی : خیلی تعجب است که جنابعالی مطالب را بدون ربط بیان می فرمایید. خوبست از آن اخباری که بنظر شما جعل و موضوع و موجب فساد می باشد، بیان فرمایید تا مطلب باز شود.

اشکال در حدیث حب علی حسنهعليه‌السلام و من بکی علی الحسین وجبت له الجنه و جواب آن

حافظ : آخوند ملا محمد باقر مجلسی اصفهانی که از علمای بزرگ شماست، در بسیاری از مجلداتبحار الانوار نقلیاتی دارد که از جمله آنها که الحال در نظر دارم، حدیث تعجب آوری است که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند که فرمود:حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه .(۱) و نقل می نماید که آن بزرگوار فرمود:من بکی علی الحسین وجبت له الجنه (۲) و از این قبیل اخبار بسیار دیدم که سبب تولید فساد در امت است و همین اخبار موجب جسارت شیعیان و لا لاابالی گری آنها در معاصی می شود که هر نوع معصیتی را بنمایند بامید آنکه چون علیعليه‌السلام را دوست می دارند، از آن معاصی به آنها ابداً ضرری نمی رسد یا مرتکب هر گناهی می شوند بخیال آنکه یک قطره اشک بر امام حسینعليه‌السلام گناهان ما را پاک می کند و وارد بهشت می شویم. وقتی امید بی حساب این اندازه در مردم زیاد شد، رفته رفته موجب شیوع فحشاء و فساد اخلاق می شود؛ چنانچه ما جماعت بسیاری از شیعیان می شناسیم که در تمام دوره سال غرق در معاصی هستند، ایام عاشورا را مشغول عزاداری می شوند و می گویند این ده روز که تمام شد در اثر عزاداری از گناه بیرون می آییم مانند روزی که از مادر متولد شدیم.

شیوع فحشا در بلاد اهل تسنن

داعی : اولاً آقایان اشتباه بزرگی فرموده اید که شیوع فحشاء و یا لاابالی گری را که

____________________

۱- دوستی علی (عليه‌السلام ) حسنه ایست که هیچ گناه (صغیره ای) به او ضرر نمی رساند.(بحار الانوار، ج۸، ص۳۰۱، با این عبارت: قال رسو اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دن ولایة علی حسنة لا یضر معها شیء من السیئات.)

۲- کسی که گریه کند بر حسین (عليه‌السلام ) بهشت بر او واجب می شود. (بحار النوار، ج۴۴، ص۲۹۳. با این عبارت: “ وکل من بکی منهم علی مصاب الحسین اخذناه بیده و ادخلناه الجنة” ).

۵۳۱

در بعض افراد شیعه ملاحظه نموده اید، در اثر عقیده باین قبیل اخبار بحساب آوردید.

اگر ارتکاب معاصی بعض افراد عوام شیعه مربوط باین قبیل احادیث است، بفرمایید برادران اهل تسنن که معتقداتشان به مناسبت راهنمایی امثال آقایان!! بر خلاف این احادیث است، چرا غرق در فحشا و منکرات بلکه متجاهر در معاصی می باشند؟

در بلاد اهل تسنن و شهرهای مهم آنها مانند مصر و اسکندریه و شام و بیت المقدس و بیروت و عمان و حلب و بغداد و بصره و عشّار و قصبات کوچک بسیار که داعی دیده ام و اکثریت بلکه تمام جمعیت در بعض شهرها و بلاد اهل تسننند، مع ذلک در تمام قهوه خانه های عمومی از بزرگ و کوچک علنی و بر ملا اقسام قمار محرّم بین آنها شایع و جزء عادت ثانوی آنان قرار گرفته، به علاوه سایر فحشا و منکرات زاید بر آنچه میان بعض از عوام شیعه هست، بین آنها معمول است. علنی و بر ملاء در تمام خیابانها و کوچه ها قمار بازی و شرب مسکرات و سازندگی و فاحشه خانه های رسمی و سایر فحشا که از بیان آنها خجالت می کشم، دایر است!

اگر ما هم مانند شما خورده بین و بهانه جو بودیم، می گفتیم علل شیوع فحشا از زنا و لواط و شراب و قمار و غیره در میان برادران اهل تسنن و ایجاد تجرّی و لا لاابالی گری آنها به أحکام دین، فتاوای بی جان امامان و فقهای آنها می باشد؛ از قبیل حکم طهارت سگ و حلال دانستن خوردن گوشت آن و طهارت منی و مسکرات و عرق جنب از حرام و نکاح اما رد در سفر و مقاربت با محارم بوسیله حریر و لفافه ای که بقضیب خود ببندند و امثال آنها که عوام را جری و لاابالی به منهیات نموده اند!

ولی فقهای شیعه تمام آنها را حرام و از مرتکبین آنها تبری می جویند.

حافظ : این نسبت ها اکاذیبی افسانه مانند است. شما چه دلیلی بر گفتار خود دارید.

اعتراف و انتقاد زمخشری از اهل تسنن

داعی : شما خود می دانید ولی عمداً از روی ناچاری، دفاع به ما لا یرضی

۵۳۲

صاحبه می نمائید و الاّ کتب فقهیه خودتان که فتاوای فقهاء را آورده اند، موجود است که وقت اجازه نقل تمام آنها را نمی دهد. به قدری مطلب واضح و غیر عقلائی است که اکابر علمای خودتان هم غالباً در مقام انتقاد بر آمده اند؛ برای نمونه لازم است مراجعه نمایید به آخرتفسیر کشاف که جار اللّه زمخشری گوید:

اذا سألوا عن مذهبی لم ابح به

و أکتمه کتمانه لی اسلم

فان حنفیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح الطّلا و هو الشّراب المحرّم

و ان مالکیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح لهم اکل الکلاب و هم هم

و ان شافعیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح نکاح البنت و البنت تحرم

و ان حنبلیا قلت قالوا بأنّنی

ثقیل حلولی یفیض؟؟؟ مجسم

و ان قلت من اهل الحدیث و حزبه

یقولون تیس لیس یدری و یفهم

تعجبت من هذا الزمان و اهله

فما احد من السن الناس یسلم

و اخّرنی دهری و قدم معشرا

علی انهم لا یعلمون و اعلم

و مذ افلح الجهال ایقنت انّنی

انا المیم و الایام افلح اعلم(۱)

یک چنین عالم جلیل و مفسر نبیل می گوید: من شرم دارم از آنکه خود را از اهل مذاهب اربعه معرفی نمایم! برای فتاوای فاسده و عقاید کاسده آنها. آنگاه آقایان انتظار دارید ما خود را تابع چنین مذاهب عجیبی معرفی نماییم.

بگذاریم و بگذریم برویم بر سر مطلب

ثانیاً این نوع از اخبار که شما بیان نمودید، از موضوعات شیعیان نیست به دو

____________________

۱- اگر از من سؤال نمایند از مذهبم، فاش نخواهم نمود تا سالم بمانم؛ زیرا اگر بگویم حنفی هستم، می گویند: شراب حرام را حلال می دانی و اگر بگویم مالکی هستم، می گویند: گوشت سگ را مباح می دانی و اگر بگویم شافعی هستم، می گویند نکاح دختر را که (حرامست) حلال می شماری و اگر بگویم حنبلی هستم، می گویند: حلولی مذهب و مجسمه هستی و اگر بگویم اهل حدیث هستم، گوساله است و نمی فهمد (یعنی اینها فتاوای فقهای مذاهب اربعه می باشد بلکه نمونه ای از آنها می باشد). فوق العاده جای بسی تعجب است که در این زمان (و تمام زمانها) احدی از زبان مردم سالم نمی ماند. چه کنم که روزگار مرا به عقب برده و گروهی نفهم را بروی کار آورده، همین که متوجه شدم جهال روی کار آمده اند بیقین دانستم که مانند شمع باید بسوزم و مردم از روشنائی من استفاده کنند و روزگار، هر ناکسی را که بخواهد روی کار بیاورد.

۵۳۳

جهت: جهت اول آنکه مکرر عرض کردم شیعیان احتیاجی بجعل و وضع حدیث ندارند و جهت دوم آنکه در بسیاری از کتب معتبره علمای بزرگ خودتان از این قبیل اخبار بسیار رسیده است و اختصاص به علامه مجلسی قدّس سرّه القدّوسی ندارد، بلکه عموم شیعیان نقل نموده اند. چون نمی خواهم خلاف عهد نموده، فلذا اقوال عموم علماء شیعه را می گذاریم و نقل اقوال علماء خودتان را می نماییم.

در اسناد حدیث حب علی حسنة از کتب اهل تسنن و معنای آن

چنانچه همین خبری را که شما ازبحار الانوار علامه جلیل القدر مجلسی نقل نمودید، امام احمد بن حنبل درمسند (۱) و خطیب خوارزمی در آخر فصل ششممناقب (۲) و سلیمان قندوزی حنفی در باب ۴۲ینابیع المودة (۳) و نیز ضمنکنوز الدقایق شیخ عبد الرؤف المناوی المصری در ازمناقب السبعین حدیث ۴۹ نقلاً ازفردوس دیلمی از معاذ بن جبل و میر سید علی فقیه همدانی شافعی در مودة ششم ازمودة القربی (۴) و امام الحرم شافعی محب الدین ابی جعفر احمد بن عبد اللّه طبری در حدیث ۵۹ از هفتاد حدیثی که در فضایل اهل بیت طهارت نقل نموده درذخایر العقبی (۵) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۶) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۷) و دیگران از علماء شما از انس بن مالک و معاذ بن جبل از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده اند که فرمود:حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه و بغض علی سیّئه لا تنفع معها حسنه .(۸)

____________________

۱- مسند احمد، ج۱، ص۱۲۸.

۲- مناقب، ص۷۶، ح۵۶.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۵، ح۶.

۴- مودة القربی، مودة ششم، ص۲۰.

۵- ذخائر العقبی، ص۹۱.

۶- مطالب السؤول، ص۸۴-۱۰۸.

۷- کفایة الطالب، ص۳۲۴.

۸- دوستی علیعليه‌السلام حسنه و ثوابی است که هیچ سیئه و گناهی باو ضرر نمی رساند و دشمنی علی گناهی است که با وجود آن هیچ عمل خیری نفع نمی رساند.

۵۳۴

و نیز امام الحرم احمد بن عبد اللّه طبری شافعی درذخائر العقبی (۱) و ابن حجر در نقلاً از ملا و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۲) ضمن باب ۵۶ حدیث ۳۳ ازمناقب السبعین از فردوس دیلمی و ابن عساکر در تاریخ(۳) خود از نسائی از ابن عباس آورده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:حب علی بن أبی طالب یأکل الذنوب کما تأکل النار الحطب .(۴)

ثالثاً کسانی که شمّ فهم اخبار دارند، دقت کامل می کنند تا کشف حجب شده، معمّا حل گردد، نه آنکه وقتی خبری را نفهمیدند یا به حقیقت معنای آن نرسیدند، فوری زبان طعن باز کنند و نسبت جعل بدهند. منفی بافی کار آسانی است، ولی خدا را باید پیوسته در نظر گرفت. قرآن مجید در آیه ۷ سوره ۲۱ (انبیاء) به ما دستور کافی داده که:

( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (۵)

و اما معنای این خبر که مجمع علیه فریقین است و بنظر شما و بسیاری از مردمان سطحی، معمّا آمده اتفاقاً بسیار سهل و آسان است حلّ آن؛ زیرا وقتی مراجعه بقرآن مجید می کنیم، می بینیم گناهان را به دو قسمت تقسیم نموده: کبیره و صغیره و از صغیره در مقابل کبیره در بعض آیات تعبیر بسیئه می نمایند؛ چنانچه در آیه ۳۱ سوره ۴ (نساء) صریحا فرماید:( إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً ) (۶)

پس به حکم همین آیه، اگر بنده از کبایر گناهان دوری نماید و مرتکب آنها نشود، از سیئات و گناهان کوچکش غمض عین و چشم پوشی می شود و می آمرزد او را.

____________________

۱- ذخائر العقبی، ص۹۲.

۲- ینابیع المودة، ج۲، ص۱۵، باب ۵۶، ح۵۶.

۳- تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۵۲.

۴- دوستی علی ابن ابی طالب می خورد گناهان را همچنان که آتش هیزم را می خورد.

۵- سؤال کنید اهل ذکر را (مراد از ذکر قرآن یا رسول اللّه می باشد) اگر شما نمی دانید.

۶- اگر شما دوری کنید از گناهان بزرگی که نهی کرده شدید از آن، ما از گناهان دیگر شما (که کوچک است) درگذریم و شما را بمقامی نیکو و بلند برسانیم.

۵۳۵

در این حدیث هم می فرماید: دوستی علیعليه‌السلام یک حسنه و ثوابی است که هیچ سیئه و گناه کوچکی بآن ضرر نمی رساند.

حافظ : مگر نه این است که خداوند صریحاً می فرماید:( إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ) (۱) .هر بنده عاصی و گنهکار خواه عمل او کبیره باشد یا صغیره وقتی نادم و بازگشت به سوی خدا نمود قطعاً آمرزیده می شود. پس فرقی ما بین کبیره یا صغیره نمی باشد.

کشف حقیقت

داعی : گویا آقا توجه بآیه شریفه ننمودید و الا ایراد نمی نمودید.

اولاً بین کبیره و صغیره داعی فرق نگذاردم بلکه پروردگار متعال این فرق را گذارده.

ثانیاً بنده هم مانند شما معترفم که هر بندۀ مؤمن گنهکاری که معتقد به غفاریّت حق باشد، هرگاه نادم شد و توجه به حق نمود، خداوند غفّار او را می آمرزد، ولی اگر بدون توبه از دنیا برود، در عقبات بعد الموت پیوسته او را عذاب می نمایند تا پای حساب اگر عملش زیاد بزرگ نبوده، به مجازات خود رسیده در موقع حساب معفو می شود.

و اگر عملش بسیار و گناهان کبیره زیاده نموده، او را به جهنم می برند و به قدری که نافرمانی نموده، عذابش می نمایند آنگاه نجاتش می دهند.

ولی در سیئات و صغایر اعمال، اگر بی توبه از دنیا برود و محبّ علیعليه‌السلام باشد، خداوند او را عفو نموده، بمجازات عقبات بعد الموت نمی رسد و جحیم و جهنم نمی بیند او را داخل بهشت می نمایند؛ چنانکه فرمود:( وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا ) .

و نفهمیدم شما از چه راه این حدیث را موجب جسارت و لا لاابالی گری دانسته اید؟ آیا در حدیث شریف، امر به سیئات یا کبائر و صغائر شده که شما آن را

____________________

۱- به درستی که خداوند می آمرزد جمیع گناهان را.(سوره زمر، آیه۵۳).

۲- سوره نساء، آیه ۳۱؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می سازیم.

۵۳۶

سبب جرأت و تجرّی شیعیان قرار داده اید؟ بدیهی است جواب منفی است.

پس راه دیگری در بین نمی باشد إلاّ فکر و خیال بی جا و حال آنکه این حدیث شریف جلو ناامیدی بشر را می گیرد نه آنکه موجب امید بی پایان گردد.

چه آنکه مردمان معتقدی هستند که گرفتار هوای نفسند، وقتی مرتکب صغایری شدند، شیاطین جن و انس آنها را وسوسه می کنند که دیگر روی رحمت نخواهید دید. چون غالباً جوان و جاهل و نادانند، فریب خورده، ناامید می شوند می گویند: ما که آمرزیده نمی شویم، پس چرا نفس خود را از هواهای کلی بازداریم. رفته رفته موجب طغیان و سرکشی می شود و از صغائر گذشته غرق در کبایر می شوند.

ولی امثال این حدیث، روزنه امیدی در دلها باز می کند و می فهماند که چون بشر جایز الخطا است اگر سیئاتی از او صادر شود و راستی محبّ و دوست علیعليه‌السلام باشد، به او ضرر نمی رساند.

چون خدای متعال در آیه شریفه وعده عفو داده و برای عفو و آمرزش، وسایلی قرار داده حبّ و وداد علیعليه‌السلام یکی از وسائلی است که مورد عفو قرار می دهد.

و إلاّ شیعه هرگز لاابالی نخواهد شد؛ چون وقتی به معنای تشیّع بر می خورد، می بیند که شیعه علی، یعنی پیرو علیعليه‌السلام آن کسی است که طابق النعل بالنعل پیروی کند گفتار و رفتار آن حضرت را، پس أهل نجات است؛ چه آنکه در تمام تفاسیر و کتب معتبره علمای شما، بالفاظ و عبارات مختلفه رسیده که ما در لیالی اول ببعض از آنها اشاره نمودیم که رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا علی انت و شیعتک هم الفائزون فی الجنه (۱) .

پس اگر بخواهید ایراد بگیرید باین نوع از اخبار، بیشتر می توانید ایراد بگیرید که چون شیعه فهمید پیغمبر فرموده رستگار و اهل بهشت است، پس جرأت و جسارت پیدا نموده و هر عمل زشتی می نماید و حال آنکه این طور نیست.

شیعه، در اوّل تکلیف بعد از معرفت خدا و پیغمبر، بایستی معنای تشیّع را

____________________

۱- یا علی تو و شیعیانت رستگارانید در بهشت.(مراجعه شود به ص ۱۵۳ و ۱۵۶ همین کتاب).

۵۳۷

بفهمد. وقتی فهمید و دانست شیعه یعنی پیرو علیعليه‌السلام و آل علیعليه‌السلام ، آنگاه می فهمد پیرو علیعليه‌السلام آن کسی است که علماً و عملاً و قولاً و فعلاً کرداراً و گفتاراً مانند علی باشد پا جای پای علیعليه‌السلام بگذارد؛ یعنی آنچه علیعليه‌السلام نموده، بنماید و آن چه علی ترک نموده، ترک نماید، پس شیعه علیعليه‌السلام وقتی فهمید که علیعليه‌السلام مرتکب کبایر و صغایر نگردیده، بلکه عمل مکروهی هم از او صادر نگردیده، سعی و کوشش می کند مانند مولای خود متصف به صفات حمیده گردد و از اخلاق و عادات رذیله دوری نماید؛ چون قوه عصمت که مخصوص مقام نبوت و امامت است، ندارد و به تمام معنی علی شدن کار مشکلی است، بلکه محال، سعی می نماید لا اقل مرتکب کبایر ابداً نشود و اصرار بر صغائر هم نمی نماید تا محبوب علیعليه‌السلام گردد و نامش در زمره شیعیان ثبت گردد.

ولی چون معصوم نیست و جایز الخطاست، اگر سیّئه و یا صغیره ای از او صادر گردد، به وسیله محبت و دوستی امیر المؤمنینعليه‌السلام مورد عفو و اغماض قرار می گیرد و اگر خدای نکرده بی توبه از دنیا رفت، به واسطه این محبت و دوستی، مسؤول صغایر و سیئات قرار نمی گیرد.

و اما معنای حدیث:من بکی علی الحسین وجبت له الجنة هم خیلی ساده و مناسب فهم هر کس از عارف و عامی می باشد و جوابی هم که الحال مطابقت با نظر أکثر آقایان حاضرین بنماید که مکرر تقاضا نمودند که در جواب رعایت حال آنها بشود عرض می کنم. معنای ساده و تحت اللفظی این حدیث شریف چنین است که هر کس گریه کند بر حسین واجب می شود بر او بهشت.

مفهوم مخالفش اینست که اگر ناکس گریه کند بهشت که بر او واجب نمی شود بلکه هیچ نتیجه ای هم از گریه خود نمی گیرد.

حافظ : فرق بین کس و ناکس چیست که گریه برای کس نتیجه می دهد ولی بناکس نمی دهد؟

فرق بین کس و ناکس

داعی : گرچه در کلمه من موصوله کس و ناکس راه ندارد، ولی در معنای فارسی کس و ناکس می آید، لذا عرض می کنم کس، مؤمنی را گویند که موحد و خداپرست باشد، اصول عقاید را استدلالاً یا بنحو یقین دارا و معتقد به نبوت انبیای عظام من

۵۳۸

آدم الی الخاتم باشد و خود را ملزم بدستورات آخرین انبیاء خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند و بمعاد جسمانی و وجود بهشت و دوزخ و ولایت آل محمّدعليهم‌السلام و عترت طاهره آن حضرت عقیده داشته، علیعليه‌السلام و یازده فرزند بزرگوارشعليهم‌السلام را عباد صالحین و امام بر حق و نایب مناب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند و یازدهمین فرزند علی که دوازدهمین وصی پیغمبر خاتم است، زنده و موجود و زمامدار عالم بداند و قرآن مجید را بعد از اعتقاد به کتب سماویه، حق و از جانب خدا بداند و بمندرجات آن معتقد و بدستورات و اوامر و مناهی آن عامل باشد.

و ناکس، مسلمانی را گویند که صورتاً و اسماً مسلمان و بتمام دستورات قائل ولی در مقام عمل صالح نباشد یا تارک محض باشد یا ببعض از آنها عمل و از بعض دیگر روی گردان باشد یا مرتکب بعض کبائر از قبیل قتل نفس یا شراب خواری و یا زنا و لواط کاری یا رباخواری و کم فروشی و امثال اینها گردد. چنین آدمی هر قدر هم گریه کند، برای او نتیجه ای ندارد و جبران ترک واجبات از قبیل نماز و روزه و حجّ و خمس و زکاه و غیره را نمی نماید، مگر آنکه توبه کند از اعمال زشت و مصمّم گردد بجبران ما فات و حق النّاس را بصاحبانش برگرداند و ترضیه خاطر آنها و یا اگر مرده اند، وراث آنها را فراهم نماید؛ آنگاه به وسیله گریه و محبت خاندان رسالتعليهم‌السلام جبران ما فات و عقب ماندگی های او گردد. و الاّ اگر مثلاً نماز نخوانده یا روزه نگرفته یا مستطیع شده، حج بیت اللّه نرفته یا مشمول خمس و یا زکاه گردیده، ادای وظیفه ننموده، آنگاه گریه کند، یا زنا و لواط کند و گریه کند، یا ربا بخورد و مال مردم را بحرام ببرد و معاملات ربوی بنماید و یا کم فروشی بنماید و گریه کند، ظلم و تعدی و آدم کشی کند و گریه کند، به خیال آنکه اعمال زشت او به وسیله گریه عفو می شود، اشتباه رفته. آل محمّدعليه‌السلام از چنین اشخاصی بیزارند. گریه برای این اشخاص نفع و نتیجه ای ندارد؛ چنانکه ما مکرر در منابر و مجالس درس و مجامع دینی این معانی را مشروحاً گوشزد جامعه نموده ایم.

و الاّ اگر این عقیده غلط صحیح باشد که آدمی هر عمل زشتی بنماید و گناهان کبیره از او صادر شود و یا ترک واجبات بنماید، خیال کند گریه و یا زیارت آل محمّدعليهم‌السلام جبران ما فات می کند و او را نجات می دهد باید دشمنان آل محمّدعليهم‌السلام همگی بهشتی باشند، چون غالباً بر مظلومیت آل محمّدعليهم‌السلام گریه

۵۳۹

کردند.

چنانچه ارباب مقاتل در وقعۀ کربلا نوشته اند: و اللّه بکت و ابکت کل عدوّ و صدیق. (۱) دوست و دشمن در آن مصیبت عظمی گریستند. پسر پیغمبر و اصحاب و احفادش حتی اطفال صغیر و شیر خوارش را کشتند، ولی در دیدن مصائب اهل بیتش گریه هم کردند. پس قطع بدانید گریه برای این نوع مسلمانان ناکس که صورت دارند ولی سیرت ندارند، نفع و نتیجه ای ندارد تا مؤمن نگردند، گریه برای آنها نتیجه نخواهد داد.

حافظ : اگر فرد مسلمانی معتقد به اصول عقاید و عامل به دستورات شرعیّه باشد، خود اهل نجات است، پس گریه برای او چه اثر دارد و تشکیل مجالس گریه برای چه و چه نتیجه بر او متصوّر است که هر سال مبالغ گزافی خرج این نوع از مجالس بشود که مؤمنین گریه کنند؟

اثر و نتیجه بر گریه و مجالس عزاداری

داعی : بدیهی است مسلمان هرچند عامل کامل عیار باشد، معصوم نخواهد بود بالاخره بشر است و جایز الخطا. اگر لغزش و خطاهائی از او سر زده و غافل بوده، حضرت باری تعالی با مهربانی و لطفی که نسبت به بندگان خود دارد از روی فضل و کرم عمیم به وسایل و اسباب هایی آنها را عفو می کند.

گاهی حب علی بن أبی طالب را وسیله قرار می دهد؛ گاهی گریه بر مظلومیت حضرت سید الشهداء و خاندان رسالت و زیارت آن حضرت و اهل بیت طهارت عطف توجه فرماید و اشک چشم آنها را بمنزلۀ آب توبه قرار می دهد و از گناهان آنها می گذرد.

اگر مؤمن و عادلند و هیچ گناه کبیره و صغیره ای از آنها صادر نشده، حب و ولایت علی و اهل بیت رسالت و گریه بر مصائب وارده بر آنها که علامت مهر و محبت به آن خاندان جلیل می باشد، وسیله ترفیع مقام آنها می شود.

____________________

۱- به خدا سوگند! (گریه میکردند و با گریه ایشان دوست و دشمن گریان شده بودند. (تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۹- بحارالنوار، ج۴۵، ص۵۹.)

۵۴۰

و اما اینکه فرمودید: در تشکیل این مجالس بنام عزاداری آل محمد و مصارف بسیار چه اثر است. آقایان محترم چون دور هستید از اثرات و نتایج مترتبه بر این مجالس، غافل می باشید. چون روی عادت و تبلیغات سوئی که پیوسته می شود که این مجالس بدعت است، حاضر نمی شوید، یا اگر گاهی به جهاتی حاضر شوید، چون نظر سوء دارید، دقیقانه توجه نمی کنید تا آثار آن را ببینید.

اگر آقایان در این قبیل مجالس حاضر شوید و با دیده انصاف و محبت بنگرید، تصدیق خواهید نمود که این نوع مجالس، مدارس اکابر آل محمدعليهم‌السلام است به این معنی که بنام آل محمدعليهم‌السلام مجالسی تشکیل می گردد و به جاذبه آن خاندان جلیل، افراد مسلمین از هر طبقه (حتی بیگانگان از دین) حاضر می شوند، آنگاه خطبا و وعّاظ و متکلمین و محدثین و گویندگان از علما، ساعتها حقایق دین را از توحید و نبوت و معاد و فروع احکام و اخلاق و دستورات حیاتی فردی و اجتماعی را برای آنها بیان می کنند و آنها را بضررها و مفاسد معاصی و گناهان و اخلاق رذیله آشنا می نمایند و دلائل حقّانیّت دین مقدس اسلام را در مقابل سایر ادیان برای آنها ظاهر و بارز می کنند و نتایج بسیار می گیرند.

سالی نیست که بوسیله همین مجالس و تبلیغات دینی، افرادی از بیگانگان اسلام قبول ننمایند! چه بسا از منحرفین که تحت تأثیر تبلیغات دینی قرار گرفته و از اعمال گذشته خود توبه نموده و براه راست وارد گردند. در هر سالی به وسیله این مجالس و حضور در مجامع عزا و تأثیر آیات و اخبار و مواعظ جمعیت های بسیاری از مردمان لاابالی و معصیت کار توبه نموده و بواسطه ترک معاصی داخل در حوزه اخیار گردند.

این است یک جهت از فرمایش رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که علمای فریقین نقل نموده اند: حسین منّی و انا من حسین ؛(1) حسین از من است و من از حسینم. یعنی احیای دین من بواسطه حسین است در زمان حیاتش جانبازی کرد و بنیروی مظلومیت، ریشه ظلم بنی امیه را کند؛ چه آنکه آنها می خواستند ریشه دین را

____________________

1- البدایة و النهایة، ج8، ص224- مسند احمد، ج4، ص172- مستدرک حاکم، ج3، ص177- تاریخ دمشق، ج14، ص149.

۵۴۱

بکنند.

و هزار سال است که مجالس معظمی بنام آن بزرگوار خفیه و آشکار تشکیل می شود، مردمان حاضر می شوند بوسیلۀ مبلغین و ناطقین، پی بحقایق دین برده و قدم در صراط مستقیم می گذارند. این است مختصری از اثرات و نتایج مجالس عزاداری که مدارس اکابر آل محمدعليهم‌السلام می باشد.

و نیز توضیحا عرض می کنم که محب و شیعه علیعليه‌السلام زائر و عزا دار حسین بن علیعليهما‌السلام علاقه مندان و عشّاق او، ترک واجبات نمی کنند و مرتکب کبائر معاصی نمی شوند؛ چون می دانند و بآنها گفته شده است که حضرت أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام شهید راه دین است و برای ترویج شعایر دین، شربت شهادت نوشید؛ چنانچه در زیارت وارث و سایر زیارات وارد است که می خوانیم:اشهد انّک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و أطعت اللّه و رسوله حتی أتاک الیقین (1) .

و در اخبار معتبره فریقین از امّ المؤمنین عایشه و جابر و أنس و دیگران رسیده که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من زار الحسین به کربلا عارفا بحقّه وجبت له الجنّه (2) .

و نیز می فرمایدمن بکی علی الحسین عارفا بحقّه وجبت له الجنّه (3) .

همان قسمی که عبادات از واجبات و مستحبّات، فرع بر معرفت خدا است، اگر خدا را کما ینبغی نشناسد، قصد قربت پیدا نمی شود؛ لذا عبادات او هرچند کامل هم باشد، عاطل و باطل است.

گریه و زیارت هم فرع بر معرفت پیغمبر و امام است، یعنی باید آن بزرگوار را پسر پیغمبر و امام بر حق و وصی سیم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند که قائم بحق بوده و برای حق کشته شده و مخالفتش با یزید برای آن بوده که یزید احکام دین را زیر پا

____________________

1- شهادت می دهم که تو(ابا عبد اللّه)اقامه نماز و اداء زکاه نمودی و امر بمعروف و نهی از منکر و اطاعت خدا و رسول او نمودی تا دم مرگ.(کامل الزیارات، ص376).

2- هر کس زیارت نماید حسینعليه‌السلام را در کربلا، در حالتی که عارف به حق آن بزرگوار باشد، بهشت بر او واجب می گردد.

3- هر کس گریه کند بر حسینعليه‌السلام در حالتی که عارف به حق آن بزرگوار باشد، بهشت بر او واجب می گردد.

۵۴۲

گذارده، تارک واجبات و فاعل محرمات بوده و ترویج أباطیل نموده و چنین زائر و عزاداری بر خلاف طریقه و رویّه مولای خود هرگز عمل نمی نماید.

نواب : قبله صاحب! گرچه ما معتقد هستیم که حسین، الشهید اهل حق و برای حق و به ناحق بدست عمّال بنی امیّه کشته شده، ولی در میان ما جماعتی هستند مخصوصاً جوانانی که در مکاتب و مدارس و اسکولهای جدید تحصیل می کنند، می گویند: جنگ کربلا جنگ دنیایی بوده، یعنی حب ریاست و میل بخلافت حسین بن علی را به سمت کوفه کشانید، البته بر هر حکومت مقتدری لازم است که دفع مخاطرات کند. ناچار یزید و عمّالش مقابله با این فتنه کردند و به آن جناب پیشنهاد تسلیم (بلاشرط) و تبعیت از خلیفه یزید که اطاعتش واجب بوده است، نمودند که بشام رود تا نزد خلیفه محترم باشد، یا سلامت به وطن بر گردد. آن جناب زیر بار نرفت تا آنکه کشته گردید. پس عزاداری برای چنین دنیا طلبی که برای حبّ جاه و ریاست کشته شده، معنی ندارد بلکه بدعت است!

آیا جواب صحیحی دارید که آنها را ساکت کنید تا از این عقیده بر گردند و بدانند که جنگ کربلا جنگ دنیایی نبوده، بلکه آن جناب فقط برای خدا و حفظ دین خدا قیام نمود و جنگید تا کشته شد.

داعی : چون وقت گذشته اگر در این مرحله وارد شویم می ترسم سخن طولانی شود و اسباب کسالت گردد.

نواب : خیر خیر! أبداً کسل نمی شویم، بلکه با علاقه مفرطی میل به شنیدن این موضوع و کشف حقیقت داریم که در مقابله با مخالفین قادر به جواب باشیم. قطع بدانید جواب دادن به این قوم، و لو مختصر باشد، خدمت بزرگی است. تمنا می کنم بفرمایید.

امام حسین ریاست خواه و جاه طلب نبوده

داعی : قبلاً عرض کردم، هر عمل نیک و بدی فرع بر معرفت است. معترضین اول باید خدای خود را بشناسند و بعد از معرفت حق کتاب آسمانی که از جانب خدای علیّ اعلی بر خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده، مورد تصدیق قرار گیرد و لازمه تصدیق آن است که هرچه در آن کتاب است، باید مورد ستایش و قبول باشد.

۵۴۳

و اگر معترضین اهل ماده و عالم محسوس اند و دلائل محسوسه می خواهند، جواب آنها بسیار سهل است. اینک مختصراً باقتضای وقت مجلس که گذشته است، به هر دو جهه فقط اشاره می کنیم.

خمسة النجباء از هر عمل رجسی مبرّا بودند

اوّلاً هر مسلمانی که تابع قرآن است، نسبت دنیا طلبی و حب جاه و ریاست بریحانۀ رسول اللّه حسین بن علیعليهما‌السلام دادن بر خلاف حق و حقیقت و انکار قرآن و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدا نمودن است؛ چه آنکه خداوند متعال در آیه 33 سوره 33 (احزاب) شهادت به طهارت آن حضرت داده و آن بزرگوار را مانند جدّ و پدر و مادر و برادرش معرّا و مبرّای از هر رجس و پلیدی معرّفی نموده، آنجا که می فرماید:( إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ) (1) .

به اتّفاق جمهور اکابر علمای خودتان از قبیل مسلم(2) و ترمذی(3) و ثعلبی(4) و سجستانی(5) و ابی نعیم اصفهانی و أبو بکر شیرازی و سیوطی(6) و حموینی(7) و احمد بن حنبل(8) و زمخشری(9) و بیضاوی(10) و ابن اثیر(11) و بیهقی(12) و طبرانی(13)

____________________

1- جز این نیست که خدا چنین می خواهد هر رجس و آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزه گرداند.

2- صحیح مسلم، ج7، ص130.

3- سنن ترمذی، ج5، ص30.

4- تفسیر ثعلبی، ج8، ص36.

5- سنن سبحستانی، ج2، ص292.

6- در المنثور، ج1، ص198.

7- فرائد السمطین، ج1، ص314.

8- مسند احمد، ج1، ص331.

9- کشاف، ج3، ص206.

10- تفسیر بیضاوی، ج4، ص374.

11- تاریخ الکامل، ج5، ص412.

12- سنن بیهقی، ج2، ص150.

13- المعجم الوسط، ج3، ص166.

۵۴۴

و ابن حجر(1) و فخر رازی(2) و نیشابوری و عسقلانی(3) و ابن عساکر(4) و غیرهم که جمیعاً معتقدند و مبسوطاً آورده اند که این آیه در شأن پنج تن آل عبامحمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین عليهم‌السلام نازل گردیده.

و این آیه شریفه أدلّ دلائل است بر عصمت این پنج تن بزرگوار از ارجاس و پلیدی ها. بدیهی است، از اهمّ پلیدی ها، حب جاه و مقام و توجه به دنیای دنی است که آیات و اخبار بسیاری در مذمت این دنیا، یعنی علاقه بریاست این دنیا روی هوای نفس مانند امراء و سلاطین و طلاب آنها از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أئمه طاهرین رسیده تا آنجا که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة (5) .

پس قطعاً أبا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام حب جاه و ریاست دنیا را طالب نبوده و برای چنین ریاست فانیه، جانبازی ننموده و اهل بیت خود را به اسارت نداده و اگر کسی با علم به این معنی آن حضرت را دنیاطلب بخواند، حتماً منکر قرآن مجید گردیده.

قیام امام حسینعليه‌السلام برای ریاست و خلافت ظاهری نبوده

و اما فرقه دیگر، مردمانی هستند که طالب دلایل حسّی هستند. دلائل محسوس برای آنها بسیار است که در این وقت تنگ بتمام آن دلائل نتوان استشهاد نمود، ولی من باب نمونه به مختصری اشاره می نمایم:

أولاً قیام حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام علیه یزید پلید، اگر جنبه جاه طلبی و ریاست داشت، نبیّ مکرم امر بیاری آن حضرت نمی نمود؛ چنانچه اخبار بسیاری از طرق خودتان در این باب رسیده که بیکی از آنها اکتفا می کنیم.

شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 60ینابیع الموده (6) ازتاریخ بخاری و بغوی

____________________

1- صواعق المحرقه، ص144.

2- تفسیر رازی، ج25، ص209.

3- اصابة، ج8، ص265.

4- تاریخ دمشق، ج13، ص203.

5- محبت و دوستی دنیا بالای همه بدیها است.

6- ینابیع المودة، ج3، ص8.

۵۴۵

و ابن السکین وذخائر العقبی (1) امام الحرم شافعی از سیرۀ ملا و غیرهم نقل می نماید از أنس بن حارث بن نبیه که گفت شنیدم از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:

انّ ابنی هذا یعنی الحسین یقتل بارض یقال لها کربلا فمن شهد ذلک منکم فلینصره فخرج انس بن الحارث الی کربلا فقتل بها مع الحسین رضی اللّه عنه و عمّن معه (2) .

پس معلوم می شود قیام آن حضرت در کربلا، قیام به حق بوده، نه حب ریاست مشئوم. از اینها گذشته، اگر معترضین فکر کنند، از خود عمل و حرکت آن حضرت، تا شهادت و اسیری اهل بیت طهارت، حق و حقیقت ظاهر و هویدا می باشد؛ زیرا اگر فردی در مملکتی حب ریاست داشته باشد و بخواهد بر دولت وقت خروج نماید، هرگز با عیال و اطفال حرکت نمی کند اطفال صغیر و زن حامله و بچه شیر خوار با خود نمی برد، بلکه تنها و منفرد و با یک عدۀ زبده سواران کاری حرکت می کند پس از آنکه بر دشمن غالب و محور کار بدستش آمد و روزگار بر وفق و مرامش شد، آنگاه عیالاتش را می طلبد.

حرکت دسته جمعی حضرت ابا عبد اللّهعليه‌السلام با عیالات و اطفال صغیر خود دلیل کامل است که آن حضرت بقصد ریاست و خلافت ظاهری و غلبه بر خصم نیامده و اگر چنین قصدی داشت، قطعاً به سمت یمن می رفت که همه از دوستان خود و پدر بزرگوارش و ثابت قدم در ارادت بودند آنجا را مرکز کار قرار داده، آنگاه با تجهیزات کامل و مجرد حملات خود را شروع می نمود.

چنانچه مکرّر، بنی اعمام و دوستان و برادران، این پیشنهاد را به آن حضرت نمودند و جواب یأس شنیدند؛ چه آنکه از هدف و مقصد اصلی آن حضرت خبر نداشتند.

قیام امام حسین برای حفظ شجره طیبه لا اله الاّ اللّه بود

ولی خود آن حضرت می دانست که وسیله غلبۀ ظاهری فراهم نمی شود، لذا

____________________

1- ذخائر العقبی، ص146.

2- بدرستی که این پسر من حسین کشته می شود؛ در زمین کربلا پس هر کس از شما آن روز حاضر باشد، یاری کند حسین را. آنگاه نوشته است: انس بن حارث رفت بسوی کربلا و بدستور پیغمبر عمل کرد و کشته شد با ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام .

۵۴۶

حرکت آن حضرت با هشتاد و چهار زن و بچه، برای یک نتیجه نهایی اساسی بود؛ چون که امام می دید شجرۀ طیّبۀ لا اله الاّ اللّه را که جد بزرگوارش خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با خون جگرها غرس و آبیاری او را با خونهای شهداء بدر و احد و حنین نموده و بدست باغبانی مانند علی بن أبی طالبعليه‌السلام سپرد که از او نگهداری نماید، ولی به واسطه خارج نمودن باغبان عالم دانا را با ظلم و تعدی و تهدید به شمشیر و قتل و آتش و کوتاه نمودن دست او را از آب یاری شجره طیّبه، اساس و بنیان باغ توحید و نبوت رو به نابودی می رفت. و لو آنکه گاه گاهی به توجه باغبان اصلی تقویتی می شد، ولی نه تقویت کامل حقیقی؛ تا آنکه زمام باغ بکلّی بدست باغبانان جهول عنود لجوج (یعنی بنی امیه) افتاد.

از زمان خلافت خلیفه سوم عثمان بن عفّان که دست بنی امیه باز شد و زمامدار امور شدند و أبو سفیان لعین که در آن موقع کور شده بود، دستش را گرفتند به مجلس آوردند، با صدای بلند گفت:یا بنی امیّه تداولوا الخلافه فانّه لا جنّه و لا نار (1) .

و نیز گفت:یا بنی امیّه تلقّفوها تلقّف الکره فو الّذی یحلف به ابو سفیان ما زلت ارجوها لکم و لتصیرنّ الی صبیانکم وراثه (2) .

به کلّی آن قوم رسوای بی عقیده، تمام طرق را مسدود نمودند و دست باغبانان معنوی و حقیقی را بالکل از تصرف در باغ کوتاه نمودند و مانع از ظهور آب حیات شدند کم کم شجره طیبه رو به ضعف گذارد تا در دوره خلافت یزید پلید چیزی از عمر درخت شریعت باقی نمانده، نزدیک بود شجره طیّبۀ لا اله الاّ اللّه بکلی خشک شود و نام خدا از میان برود و حقیقت دین محو گردد.

بدیهی است هر باغبان عالمی وقتی فهمید از هر طرف آفات بباغش روی کرده، فوری باید در مقام علاج برآید و الا بکلی ثمرات باغش از میان خواهد رفت.

____________________

1- ابو سفیان تشجیع می کند فامیل خود را باینکه دولت بی پایان خلافت را دست به دست دهید؛ زیرا بهشت و دوزخی در کار نیست (یعنی دروغ است).

2- ای بنی امیه، بکوشید و خلافت را مانند گوی به چنگ آورید. سوگند بآن چیزی که قسم می خورم به آن (مراد بتها است که همیشه بآن قسم می خوردند)! پیوسته طالب و شایق یک همچو سلطنت و پادشاهی برای شما بوده ام؛ شما هم آن را نگهبان باشید تا باولاد خود بارث برسانید.(شرح نهج البلاغه، ج2، ص45).

۵۴۷

در آن موقع هم که باغبانی باغ توحید و رسالت بباغبان عالم دین، حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام سپرده شده بود، متوجه شد که لجاج و عناد و الحاد بنی امیه، کار را به جایی رسانیده که نزدیک است درخت توحید خشک شود، بلکه قصد دارند شجرۀ طیّبهلا اله الاّ اللّه را از ریشه بکنند و دور بیندازند، قد مردانگی علم کرد فقط و فقط صرفاً برای آبیاری باغ رسالت و تقویت شجره طیبهلا اله الاّ اللّه بسمت کربلا حرکت کرد، ولی به خوبی می دانست بی آبی به ریشه درخت اثر کرده و دیگر آبهای معمولی اثری ندارد احتیاج بتقویت قوی دارد.

چنانچه در علم عملی فلاحت، رسم است وقتی فلاّحان و باغبانان دانشمند دیدند در حتی به کلی بی قوت شده تقویت قوی لازم دارد، علاج او را بقربانی می کنند، یعنی گوسفندی یا موجود جان داری را کنار آن درخت ذبح می کنند و با پوست و گوشت و خون در پای درخت دفن می نمایند تا درخت از نو قوت و قدرت جدید بگیرد.

حضرت سید الشهداء ریحانه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم که باغبانی عالم بود، دید این شجره طیّبه را به قدری بی آبی داده اند (به خصوص در سنوات اخیره و زمام داری بنی امیه) که به آب های معمولی و مبانی علمی، حیات پیدا نخواهد کرد فداکاری لازم است. قطعاً آبیاری شجره طیّبه و درخت شریعت بایستی با خونابه های قومی قوی شود لذا دست بهترین جوانان و اصحاب و اطفال صغیر خود را گرفت برای قربانی و آبیاری شجره طیّبه لا اله الاّ اللّه به سمت کربلا حرکت کرد.

بعضی کوته نظران گویند: چرا از مدینه خارج شد؛ همان جا می ماند و کوس مخالفت می کوبید و قربانی ها را می داد؛ ولی نمی دانند که اگر آن بزرگوار در مدینه می ماند، امر او بر مردمان فهیم عالم پوشیده می ماند و نمی دانستند که مخالفت آن حضرت برای چه بوده. مانند هزاران حامیان دین که در شهری قیام به حق نمودند و کشته شدند و کسی نفهمید هدف و مقصد قائم چه بوده و برای چه کشته گردیده و دشمنان هم وارو نشان می دادند.

ولی آن یگانه راد مرد بینا، برای ظهور حق و حقیقت، در ماه رجب موقعی که مردمان برای عمره بمکه حاضر بودند، تشریف فرمای مکه شد تا روز عرفه در

۵۴۸

مقابل صدها هزار جمعیت که در خانه خدا جمع بودند، خطبه ها خواند و خطابه ها کرد. ندای حق و حقیقت را به سمع تمام عالمیان رسانید که یزید پلید تیشه برداشته به ریشه شجره طیّبه لا اله الاّ اللّه می زند. گوشزد عامه مسلمین نمود که بدانند یزیدی که دعوی خلافت اسلام دارد، عملاً اساس دین را از میان می برد؛ شراب می خورد؛ قمار می بازد؛ با سگ و میمون بازی می کند؛ احکام دین را زیر پا می گذارد؛ زحمات جدم پیغمبر را بر باد می دهد؛ من نمی گذارم دین جدم از میان برود؛ بر من واجب است فداکاری نمایم، جان می دهم و دین را حفظ می کنم.

پس قیام آن حضرت و خروج از مدینه بمکّه و از مکّه به سمت کوفه و عراق، برای حفظ شعایر دین و اعلام نمودن به جامعه بشریت، اطوار و رفتار و مفاسد اخلاق و عقاید خراب و عملیات جبران ناپذیر آن پلید عنید بی دین بوده است. لذا برادران و بنی اعمام و دوستان علاقه مند که برای ممانعت می آمدند، عرض می کردند اهل کوفه که از شما استقبال نموده اند و دعوت نامه ها فرستادند، به بی وفایی معروف اند. و علاوه با قدرت بنی امیه و سلطنت یزید پلید که سالها است در این مملکت ریشه دوانیده اند، نمی توانی مقابله نمایی؛ چون أهل حق کم اند. مردم عبد و عبید دنیا هستند و دنیای آنها نزد بنی امیه اصلاح می شود. لذا اطراف آنها جمع اند نفع و غلبه با شما نخواهد بود. پس از این سفر صرف نظر نما و اگر هم مایل نیستی به ماندن و توقف در حجاز، پس برو بیمن که علاقه مندان به شما در آنجا بسیارند. مردمان غیوری هستند شما را تنها نمی گذارند. می توانی عمری را در آن صفحات به راحتی بگذرانی.

حضرت نمی توانست برای همه کاملاً پرده برداری نماید، لذا هر یک را بجوابهای مختصری ساکت می نمود. ولی به بعض از اصحاب سر و أقارب محرم مانند برادرش محمّد بن الحنفیّه و این عم گرامش عبد اللّه بن عباس می فرمود:

“راست می گویید. من هم می دانم غلبه ظاهری با من نخواهد بود. منهم برای فتح و غلبه ظاهری نمی روم، بلکه برای کشته شدن می روم، یعنی می خواهم به نیروی مظلومیت ریشه ظلم و فساد را بر کنم.”

برای قوت قلب بعضی، حقیقت را آشکار نموده می فرمود: “جدّم رسول خدا را در خواب دیدم به من فرمود:اخرج الی العراق فانّ اللّه شاء أن یریک

۵۴۹

قتیلا (1) .”

محمّد بن الحنفیّه و ابن عباس عرض کردند: “اگر امر چنین است زنها را چرا می برید؟” فرمود: “جدّم فرمود:انّ اللّه قد شاء ان یراهنّ سبایا .”(2) به امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را برای اسیری می برم (یعنی نکات و اسراری در شهادت من و اسیری اهل بیت من است که متمّم شهادت من، اسارت زنان است که علم و پرچم مظلومیت را بر دوش بگیرند بروند شام در مرکز خلافت و قدرت یزید، ریشه آنها را بکنند و پرچم ظلم و کفرشان را سرنگون نمایند؛ چنانچه عملی کردند. خطبه و خطابه بی بی عقیله بنی هاشم صدیقه صغری زینب کبری سلام اللّه علیها در مجلس قدرت و جشن پیروزی یزید در مقابل صدها نفر از اشراف قوم و بزرگان بنی امیه و سفراء بیگانه و رجال از یهود و نصاری و خطبه و خطابه معروف سیّد السّاجدین امام چهارم زین العابدین علی بن الحسینعليهما‌السلام در مسجد اموی شام بالای منبر در مقابل یزید، نیروی قدرت او را شکست و پرچم عظمت بنی امیه را سرنگون و مردم را بیدار نمود.

پس از حمد و ثنای خداوند متعال فرمود:ایّها النّاس اعطینا ستّا و فضّلنا بسبع؛ اعطینا العلم و الحلم و السّماحه و الفصاحه و الشّجاعه و المحبّه فی قلوب المؤمنین - و فضّلنا بأنّ منّا النّبی المختار محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و منّا الصدّیق و منّا الطّیار و منّا اسد اللّه و اسد رسوله-و منّا سبطا هذه الامّه و منّا مهدیّ هذه الامّه (3) .

آنگاه شروع بمعرفی از خود نمود فرمود: “هر کس مرا می شناسد که می شناسد

____________________

1- بیرون برو به سوی عراق، پس به دوستی که خدای تعالی میخواهد تو را کشته ببنید

2- به درستی که خدای تعالی خواسته است که ایشان را اسیر ببیند (ینابیع المودة، ج3، ص60).

3- ای مردمان! عطا کرده شده ایم (ما آل محمد از جانب خدای تعالی) شش خصلت را و ترجیح داده شدیم بر سایر خلق به هفت فضیلت: عطا کرده شده ایم به علم و بردباری و جوانمردی و خوش رویی و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان.

و ترجیح و زیادتی داده شده ایم (بر مردم) به اینکه از ما است پیغمبر برگزیده (حضرت محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و از ما است صدیق (امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) و از ما است جعفر طیار و از ما است (حمزه) شیر خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از ما است دو سبط این امت (حسن و حسین) و از ما است مهدی این امت (حجه بن الحسن عجل اللّه تعالی فرجه).

۵۵۰

و آن کس که مرا نمی شناسد، اینک حسب و نسب خودم را به آنها می رسانم. منم فرزند صاحب صفات و فضایل مخصوصه (که با کلمات طولانی آن صفات را بیان می نماید که وقت مجلس اجازه نقل تمام را نمی دهد) خاتم الانبیاء محمّد بن عبد اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

پس از آن، روی همان منبری که سالها شب و روز از زمان معاویه علیه الهاویه علنی و بر ملا مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام را لعن و سب می نمودند و هزاران نسبتهای ناروا بآن حضرت داده بودند، در حضور خود یزید و رجال بنی امیه و دشمنها فضائل و مناقب جد بزرگوارش امیر المؤمنین را(که نگذارده بودند بگوش مردم شامی برسد) بیان نمود و فرمود:

انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتّی قالوا لا اله الاّ اللّه انا ابن من ضرب بین یدی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر باللّه طرفه عین انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیّین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکّائین و اصبر الصّابرین و افضل القائمین من آل یس رسول ربّ العالمین. انا ابن المؤیّد بجبرئیل المنصور بمیکائیل. انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناکثین و القاسطین و المجاهد اعدائه النّاصبین و افخر من مشی من قریش اجمعین و اوّل من اجاب و استجاب للّه و لرسوله من المؤمنین و اوّل السّابقین و قاصم المعتدین و مبید المشرکین و سهم من مرامی اللّه علی المنافقین و لسان حکمه ربّ العالمین و ناصر دین اللّه و ولیّ امر اللّه و بستان حکمه اللّه و عیبه علمه، سمح، سخی، بهلول، زکیّ، ابطحیّ، رضیّ، مقدام، همام، صابر، مهذّب، قوّام، قاطع الاصلاب و مفرّق الاحزاب اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا و امضاهم عزیمه و اشدّهم شکیمه اسد باسل یطحنهم فی الحروب اذا از دلفت الاسنّه و قربت الاعنّه طحن الرحی و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز، و کبش العراق، مکّی، مدنیّ، حنفیّ، عقبیّ، بدریّ، احدیّ، شجریّ، مهاجری، من العرب سیّدها-و من الوغی لیثها-وارث المشعرین-و ابو السّبطین الحسن و الحسین ذاک جدّی علیّ بن أبی طالب(عليه‌السلام )(1) .

____________________

1- منم فرزند کسی که شمشیر زد بر بینیهای مردم تا گفتند لا اله الا اللّه؛ منم فرزند کسی که شمشیر زد پیش روی رسول اللّه به دو شمشیر (یعنی مدتی بشمشیر و مدتی به ذو الفقار) و نیزه زد بدو نیزه و هجرت نمود بدو هجرت.و بیعت نمود بدو بیعت.و با کافران مقاتله نمود در جنگ بدر و حنین =

۵۵۱

آنگاه فرمود: انا ابن خدیجه الکبری، انا ابن فاطمه الزّهراء، انا ابن المذبوح من القفا، انا ابن العطشان حتّی قضی، انا ابن من منعوه من الماء و احلّوه علی سائر الوری، انا ابن من لا یغسل له و لا کفن یری، انا ابن من رفع رأسه علی القنا، انا ابن من هتک حریمه بارض کربلا، انا ابن من جسمه بارض و رأسه باخری، انا ابن من سبیت حریمه الی الشّام تهدی. ثمّ انّه صلوات اللّه علیه انتحب و بکی، فلم یزل یقول انا انا حتّی ضجّ النّاس بالبکاء و النّحیب(1) .

____________________

= و کافر نگشت بخدا چشم بر هم زدنی؛ منم فرزند صالح مؤمنان و وارث پیغمبران و براندازندۀ ملحدان و پادشاه مسلمانان و نور جهاد کنندگان و زینت عابدان و تاج گریه کنندگان(از خوف خدا)و صبرکننده ترین صبر کنندگان و بهترین نمازگزارندگان از آل یس رسول رب العالمین؛ منم فرزند مؤید به جبرئیل و منصور بمیکائیل؛منم فرزند حمایت کننده از حرم مسلمانان و کشندۀ برگشتگان از دین(یعنی اهل نهروان)و شکنندگان بیعت(یعنی اهل جنگ جمل در بصره)و اهل بغی و طغیان(یعنی اهل جنگ صفین)و جهادکننده با دشمنان خود ناصبیها-و فخرکننده ترین همه کسانی که راه رفتند از طایفۀ قریش(یعنی افخر از همه قریش)و اول کسی که اجابت دعوت خدا و رسول او را نمود از مؤمنان و اول سبقت کنندگان بسوی ایمان و شکنندۀ ظالمان و هلاک کننده مشرکان و تیری از تیرهای خدای تعالی بر منافقان و لسان حکمت پروردگار عالمیان و یاری کننده دین خدا-و ولی امر خدا و گلستان حکمت خدا و صندوق علم او جوانمرد با سخاوت گشاده رو و جامع جمیع خیرات اجتماعی پسندیده بطحا که اختیارا در جنگها پیش قدم بوده، پادشاه صبرکننده پاکیزه اخلاق، کثیر القیام، قطع کننده پشتها و متفرق کننده احزاب (فاسد)؛ کسی که به اثبات قدم، عنان اختیار نفس خود را در دست داشته و دلش از همه کس قوی تر و ثابت تر و عزمش از همه راسخ تر و شکیمه اش از همه کس محکم تر (یعنی مهمترین افراد بشر بود در احقاق حق مظلومان)؛ شیر ژیان بود در میدان نبرد؛ خورد می کرد دشمنان را در جنگها وقتی که باو نزدیک می شدند (سواره و پیاده) با نیزه های خود و خورد و متفرق می ساخت آنها را همچنان که طوفان شنها و خار و خاشاک خشک را پراکنده می کند؛ شجاع ترین اهل حجاز و دلیرترین اهل عراق، مکی و مدنی و پاکیزه ترین افراد مسلمین در دین بیعت کننده در عقبه شهسوار بدر و احد و رادمرد بیعت شجره و یگانه فداکار مهاجرت و سید عرب و شیر میدانهای جنگ و وارث مشعرین و پدر دو سبط(پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )حسن و حسین(عليهما‌السلام )اینست فضائل جد من علی بن أبی طالب(عليه‌السلام ).

1- منم فرزند خدیجه کبری؛ منم فرزند فاطمه زهرا(عليه‌السلام )؛ منم فرزند سر بریده از قفا؛ منم فرزند آن کسی که با لب تشنه از دنیا رفت؛ منم فرزند آنکه آب را از او منع کردند و حلال و مباح داشتند بر سایر خلق؛ منم فرزند آن که او را غسل ندادند و کفن نکردند؛ منم فرزند آنکه سر مطهر او را بر نیزه بلند نمودند؛ منم فرزند آنکه حرم او را در زمین کربلا هتک حرمت نموده، اسیر نمودند؛ منم فرزند آنکه بدن مقدسش در جائی و سر مطهرش در جائی دیگر؛ منم فرزند آنکه حرم او را اسیر نموده، به شام آوردند. پس از آن امامعليه‌السلام با صدای بلند گریست و پیوسته انا انا فرمود. یعنی آن قدر از مفاخر و مدایح اجداد خود فرمود و مصائب پدر بزرگوار و اهل بیت خود را بیان کرد تا آنکه خروش از مردم برخاست همگی بگریه و ناله و فریاد مشغول شدند.(بحار النوار، ج45، ص138-139).

۵۵۲

اول مجلس نقل مصائب که بعد از شهادت حضرت امام حسینعليه‌السلام منعقد گردید، در همین مسجد جامع اموی شام بود که حضرت سید الساجدین امام زین العابدینعليه‌السلام بعد از نقل فضائل و مناقب جد بزرگوارش امیر المؤمنین در محضر دشمنان، آن قدر مصائب پدر عزیزش را فرمود که با حضور یزید پلید صدای ضجّه و شیون مردم شام برخاست بقسمی که یزید را خوف برداشت و نتوانست بنشیند، از روی ترس و واهمه از مسجد خارج گردید.

از همان مسجد و اثر خطبه و خطابه آن حضرت، مقدمات نهضت ضد اموی شروع شد (که یزید ناچار شد از روی سیاست، اظهار ندامت نمود و عبید اللّه بن مرجانه لعنه اللّه را لعن نمود که چنین عمل فجیعی نموده) تا عاقبت کاخ کفر و ظلم و الحاد بنی امیه سرنگون گردید که الی الحال در شام و پایتخت ظالمانه آن قوم فاسد، قبری از بنی امیه وجود ندارد، ولی قبرستان بنی هاشم مورد توجه شامیان و قبور بسیاری از عترت و اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مزار هر عارف و عامی از شیعه و سنی می باشد.

خلاصه تمام ارباب مقاتل و تواریخ نوشته اند که آن حضرت از مدینه تا بمکه و کربلا پیوسته کنایتاً و صراحتاً خبر شهادت خود را می داد و به مردم می فهماند که برای کشته شدن می رود.

از جمله خطبه مفصّلی است که روز ترویه در مکه معظمه مقابل جامعه مسلمین خواند و ضمن خطبه، خبر شهادت خود را علنی داد که بعد از حمد پروردگار متعال و درود بر خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:خطّ الموت علی ولد آدم مخطّ القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف و خیّر لی مصرع انا لاقیه کانّی باوصالی یتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و کربلا (1) .

____________________

1- مرگ بر فرزندان آدم چنان بسته است که قلاده بگردن دختر جوان و چه قدر آرزومندم بصحبت گذشتگان خود، چنانکه یعقوب مشتاق یوسف بود و برای من برگزیده و پسندیده گشت زمینی که پیکر من در آن افکنده شود. باید بدان زمین برسم و گوئی می بینم بند بند مرا گرگان بیابانها از یکدیگر جدا می کنند میان نواویس و کربلا.(کشف الغمة، ج2، ص239- بحارالنوار، ج44، ص366).

۵۵۳

با این قبیل جملات، به مردم می فهماند که من بکوفه و مقرّ خلافت نخواهم رسید، بلکه بین نواویس و کربلا کشته خواهم شد، به دست گرگهای خون آشام؛ مراد از گرگها اشاره ایست که بقتلۀ خود از بنی امیه و غیره می نماید که مانند گرگهای خونخوار ما را قطعه قطعه نموده، به قتل می رسانند.

بالاخره این قبیل اخبار و گفتار می رساند که امام حسین به قصد شهادت حرکت فرمودند، نه به قصد ریاست و خلافت. در تمام راه بطرق مختلفه خبر مرگ خود را می داد و در هر منزل اصحاب و احفاد خود را جمع می کرد و پیوسته می فرمود: “از پستی و بی قدری دنیا همین قدر بس که سر یحیی را بریدند برای زن زنا کاری به هدیه بردند. عن قریب سر من مظلوم را هم از بدن جدا و برای یزید شراب خوار می برند.

آقایان! فکر کنید موقعی که در ده فرسخی کوفه، حرّ بن یزید ریاحی با هزار سوار سر راه حضرت را گرفت و عرض کرد: “امر عبید اللّه است شما را نگاهدارم و نگذارم بکوفه بروید و با شما باشم تا امر امیر برسد”، چرا حضرت تسلیم شد و فرود آمد و خود را در اختیار حرّ گذارد. قطعاً اگر حضرت خیال امارت و خلافت در سر داشت، تسلیم لشکر حر نمی شد، در حالتی که با حر بیش از هزار نفر نبودند و با آن حضرت هزار و سیصد سوار و پیاده بودند که در میان آنها جوانانی از بنی هاشم بودند مانند جناب عباس قمر بنی هاشم و علی اکبر که هر یک خود یک تنه برای پراکندگی هزار نفر کافی بودند و تا کوفه هم ده فرسنگ بیشتر نبود، علی القاعده می بایستی آنها را پراکنده و خود را به مرکز حکومت (کوفه) می رساندند، مردم هم که منتظر بودند، تشکیلات و تجهیزات خود را محکم و مشغول مبارزه می شدند، تا آنکه غالب آیند، نه آنکه در مقابل گفتار حرّ تسلیم گردیده و فوری فرود آیند و خود را میان بیابان در حصار دشمن قرار دهند که بعد از چهار روز کمک بدشمنان برسد و کار را بر پسر پیغمبر سخت نمایند.

۵۵۴

آقایان اگر بقرائن مطلب خوب دقت کنید، جواب خود را به خوبی بدست می آورید و می دانید که آن حضرت بقصد دیگری طی مسافات نمود؛ زیرا اگر خیال ریاست داشت، در موقعی که محاصره دشمن در منتها درجه شدت رسیده و فرسنگ ها اطراف او را قوای قویّه دشمن گرفته، وسایلی فراهم نمی کرد که جمعیت قلیل و نفرات آماده خود را متفرق نماید.

خطبه و خطابه آن حضرت در شب عاشورا، بزرگتر دلیل بر اثبات مدعای ما است. زیرا تا شب عاشورا هزار و سیصد سواره و پیاده آماده جنگ در خدمت آن حضرت بودند. ولی در آن شب بعد از نماز مغرب و عشاء، حضرت بر روی کرسی قرار گرفت، خطبه مفصّلی ادا نمود ضمن خطبه، صریحاً کلماتی فرمود که آن لشکر و مردم جاه طلب را خوف گرفته که تمام ارباب مقاتل نوشتند حضرت فرمود: “کسانی که به خیال ریاست و حکومت دنیوی آمده اند، بدانند که فردا هر کس در این زمین باشد، کشته خواهد شد و این مردم جز من، احدی را نمی خواهند. من بیعتم را از گردن شما برداشتم. تا شب است برخیزید و بروید .”

هنوز فرمایشات آقا تمام نشده بود که تمام آن جمعیت رفتند برای آن حضرت باقی نماند مگر 42 نفر؛ 18 نفر بنی هاشم، 24 نفر اصحاب. بعد از نصف شب سی نفر از شجاعان لشکر دشمن به قصد شبیخون آمدند، وقتی صدای تلاوت قرآن آن حضرت را شنیدند، مجذوب وار باردوی توحیدی حسینی ملحق شدند که مجموعا بنابر اشهر، 72 قربانی های حق گردیدند که اکثر آنها زهّاد و عبّاد و قاریان قرآن بودند.

اینها تمام دلائل و قرائن واضحی است که می رساند آن حضرت به قصد انقلاب و حبّ جاه و ریاست و رسیدن به مقام خلافت حرکت نفرموده، بلکه صرفاً هدفش ترویج دین و مقصدش حمایت و دفاع از حریم اسلام بوده. آن هم به طریقی که جان بدهد و با جان بازی نمودن، پرچم لا اله الاّ اللّه را بلند و پرچم کفر و فساد را سرنگون نماید؛ زیرا نصرت و یاری دین، گاهی به کشتن است و زمانی به کشته شدن. فلذا آن حضرت دامن همّت بر کمر زد و مردانه قیام کرد، با نیروی مظلومیت و دادن قربانیهای بسیار، مخصوصاً أطفال صغار ریشۀ ظلم و فساد بنی امیّه را کند، به قسمی که خدمات بزرگ آن حضرت در اعلاء کلمه طیّبه لا اله الاّ اللّه و آبیاری

۵۵۵

شجره مقدسه اصلها ثابت در نظر دوست و دشمن مورد تصدیق و تقدیر است، حتی بیگانگان از دین، روی برهان و دلیل، اقرار به این معنا دارند.

مقاله مادام انگلیسی در مظلومیت امام حسینعليه‌السلام

دردائره المعارف قرن نوزدهم فرانسه، مقاله ایست از خانم دانشمند انگلیسی تحت عنوان(سه شهید). بسیار مفصّل است که خلاصۀ آن اینست که نوشته سه نفر در تاریخ بشریت برای اعلای کلمۀ حق جان بازی و فداکاری نمودند که از سایر فداکاران و جان بازان گوی سبقت ربودند:

اول، سقراط حکیم یونانی در آتن؛

دوم، حضرت مسیح بن مریمعليه‌السلام در فلسطین (البته این عقیده مشار الیها است که مسیحی می باشد و الا در عقیده ما مسلمین حضرت مسیح مصلوب و مقتول نگردیده به صریح آیه 157 سوره 4 (نساء)که فرموده:( وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ﴿١٥٧﴾ بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ ) (1) .

سیم، حضرت حسین(عليه‌السلام )فرزند، زاده محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )پیغمبر مسلمانان.

آنگاه نوشته است:

“هرگاه به تاریخ حالات و چگونگی شهادت و جانبازی هر یک از این سه نفر شهید سعید، آگاهی حاصل گردد، تصدیق می شود که جان بازی و فداکاری حضرت حسین (عليه‌السلام ) از آن دو نفر (یعنی سقراط و عیسی) قوی تر و مهم تر بوده است. به همین جهت ملقب گردید به سید الشهداء؛ زیرا سقراط و حضرت مسیح فقط در راه حق بتفدیه جان خود حاضر شدند، ولی حضرت حسین(عليه‌السلام )جلای وطن اختیار نمود، در بیابانی دور از جمعیت، در محاصره دشمن واقع و عزیزترین عزیزانش را که از دست دادن هر یک از آنها، از سر دادن خودش مهمتر بوده، فدای حق نموده، بدست خود مقابل دشمن فرستاده و تمامی آنها را قربانی راه حق نمود.بزرگترین دلیل بر اثبات مظلومیت حسین مسلمانها، قربانی دادن بچه شیرخواره اش

____________________

1- (عیسی بن مریم را) نکشتند و نه بدار کشیدند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند، از روی شک و تردید سخنی گفتند و عالم بآن نبودند جز آن که از پی گمان خود می رفتند و بطور یقین(شما مؤمنین بدانید)که مسیح را نکشتند، بلکه خدا او را بسوی خود بالا برد.

۵۵۶

بود که در هیچ تاریخی سابقه ندارد بچۀ شیرخواری را برای طلب آب(بی قیمت و قدر) بیاورند و آن قوم دغا، عوض دادن آب او را طعمه تیر جفا قرار دهند. این عمل دشمن اثبات مظلومیت حسین را نمود و به همین نیروی مظلومیت، بساط عزت خاندان مقتدر بنی امیه را برچید و رسوای عالمشان نمود در اثر جانبازیهای او و اهل بیت بزرگش، دین محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حیات نوینی بخود گرفت- انتهی.”

دکتر ماربین آلمانی و دکتر جوزف فرانسوی و دیگران از مورخین اروپایی، همگی در تاریخ خود تصدیق دارند که عملیات حضرت سید الشهداءعليه‌السلام و فداکاری های آن بزرگوار، سبب حیات دین مبین اسلام گردید؛ یعنی دست ظلم و کفر بنی امیه را قطع نمود، والاّ اگر خدمات و قیام بحق آن حضرت نبود، بنی امیه اساس دین توحید را بکلی از میان می بردند و نامی از خدا و پیغمبر و دین و شریعت در عالم باقی نمی گذاردند.

نتیجه مطلوب؛ کشف حقیقت

پس نتیجۀ عرایضم این شد که قیام و جنگ حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه که مورد تصدیق دوست و دشمن منصف است، قیام و جنگ دینی بوده است. لذا زوار و عزاداران و شیعیان و علاقه مندان به آن حضرت، وقتی می شنوند که آن حضرت با یزید جنگید، برای آنکه عمل به منکرات می نمود، متوجه می شوند که عمل بمنکرات مرضیّ آن حضرت نخواهد بود، لذا هرگز گرد محرمات و منکرات که مکره طبع آن بزرگوار است، نمی گردند و عمل بواجبات را بر خود فریضۀ حتمی قرار می دهند. وقتی می شنوند و در کتب مقاتل و تواریخ می خوانند که آن حضرت روز عاشورا با آن حدت و شدت بلایا و مصایب که در تاریخ جهان روزی چنین سخت سابقه ندارد، نمازش را ترک نکرد حتی نماز ظهر را به جماعت خواند، البته جدیّت در اداء واجبات بلکه نوافل و مستحبات می نمایند تا مورد توجه و محبوب آن حضرت گردند که محبوب آن حضرت قطعاً محبوب خدای تعالی می باشد.

پس آن قسمی که آقا و دیگران تصور نموده اید، خلاف حقیقت و مغلطه کاری. است اشتباه فرمودید و تعبیر بی جا نمودید، بلکه بر خلاف گفتۀ شما و امثال شما، این قبیل احادیث، تحریک قوای روحی شیعیان را می نماید و آنها را آماده عمل

۵۵۷

می کند، مخصوصاً که گویندگان و خطبای قابل در اطراف مطلب شرح دهند و فلسفه شهادت آن حضرت را کما ینبغی بیان نمایند، نتایج بسیار نیکویی گرفته می شود؛ چنانچه خود ما پیوسته شاهد و ناظر این معانی بوده ایم که در هر ماه محرم، به واسطه هجوم مردم در این مجالس، جوانان بسیار فریب خوردگان شیطان، از برکت وجود آن حضرت و مجالسی که به نام آن بزرگوار منعقد می شود، در اثر بیانات وعاظ و تبلیغ مبلغین عظام، به راه راست و صراط مستقیم وارد و تائب و ترک جمیع اعمال زشت را نموده و در صف شیعیان واقعی قرار گرفتند.

(سخن که باینجا رسید اکثر آقایان با چشم گریان حالت سکوت به خود گرفتند عازم شدیم جلسه را ختم نمائیم).

نواب : علاوه بر اینکه وقت خیلی گذشته، جناب قبله صاحب ما را زیاده از حد متأثر نمودید و مرد شریف فداکاری را که ریحانۀ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده به همین مختصر بیاناتتان آن طوری که بوده به ما شناسانیدید و همگی ما را رهین منت خود قرار دادید. جدّت رسول خدا به شما عوض عنایت فرماید! گمان نمی کنم امشب در این مجلس فرد حاضری بوده که برای آن جناب متأثر نشده باشد. خدا از شما راضی باشد و شما را مشمول مراحم و الطاف خود قرار دهد که ما را مستفیض فرمودید.

و واقعاً خیلی جای تأثر است که ما تا کنون کورکورانه تحت تأثیر گفتار اشخاص، از فیض زیارت آن مولای مظلوم و حضور در مجالس عزاداری و نتایج مترتبه بر آن محروم مانده ایم و این نبوده مگر در اثر تبلیغات غلط و بیجائی که از روی تعصّب بما می کردند و می گفتند که زیارت آن مولی و رفتن بمجالس عزا بدعت است.

واقعاً عجب بدعت خوبی است که انسان را بیدار و صاحب معرفت می نماید و بحقیقت اهل بیت پیغمبر و خدمتگزاران بشرع و شریعت آشنا می کند.

در ثواب و فواید زیارت

داعی : این جمله ای که راجع به بدعت عزاداری آل محمّد و عترت طاهره

۵۵۸

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زیارت قبور آنها فرمودید، قطعاً سرچشمه از عقاید نواصب و خوارج گرفته و علمای اهل تسنّن هم عادتاً پیروی از آنها نموده اند، بدون آنکه فکر کنند بدعت آن چیزی است که دستوری از جانب خدا یا پیغمبر و یا اهل بیت آن حضرت که عدیل القرآنند، درباره آن نرسیده باشد و حال آنکه در اخبار راجع به گریستن و زیارت آن حضرت، علاوه بر آنکه در کتب معتبره شیعه متواتراً رسیده، در کتب معتبره خودتان و مقاتلی که علمای بزرگ جمهور نقل نموده اند، موجود است که به بعض از آنها قبلاً اشاره نمودیم، اینک بواسطه ضیق وقت راجع به زیارت بنقل خبر معروفی که در تمام مقاتل و کتب حدیث ثبت شده است، اکتفا می نمائیم.

یک روز رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حجره امّ المؤمنین عایشه تشریف داشتند. حسینعليه‌السلام وارد شد. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در آغوش محبّت کشید و بسیار بوسید و بویید. عایشه عرض کرد: “پدر و مادرم فدای تو باد چقدر حسین را دوست می داری!” حضرت فرمود: “مگر نمی دانی که او پاره جگر و ریحانه من است.” آنگاه آن حضرت گریست، عایشه از سبب گریه سؤال نمود. فرمود: “جای شمشیرها و نیزه ها را می بوسم که بنی امیّه بر حسینم می زنند.” عایشه عرض کرد: “مگر او را می کشند؟” فرمود: “آری با لب تشنه و شکم گرسنه شهید می کنند. شفاعت من هرگز به آنها نمی رسد، خوشا به حال کسی که بعد از شهادت او را زیارت کند!” عایشه عرض کرد: “یا رسول اللّه برای زائر او چه اجری خواهد بود؟” فرمود: “اجر یک حجّ من.” عایشه از روی تعجّب عرض کرد: “یک حج شما؟” فرمود: “ثواب دو حج من.” عایشه بیشتر تعجّب کرد. حضرت فرمود: “ثواب چهار حج من.” پیوسته عایشه تعجب می نمود و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثواب را زیاد می نمود تا رسید به جایی که فرمود: “عایشه هر کس حسین مرا زیارت کند خداوند ثواب نود حج و نود عمره مرا در نامه عمل آن زائر می نویسد.” دیگر عایشه سکوت کرد(1) .

شما را به خدا آقایان انصاف دهید! چنین زیارتی بدعت است که مورد توجه و سفارش رسول اللّه باشد. قطعاً مخالفت با زیارت و رفتن مجالس عزای آن حضرت و

____________________

1- معجم الکبیر، ج3، ص107.

۵۵۹

تعبیر به بدعت نمودن، دشمنی با آن حضرت و اهل بیتعليهم‌السلام طاهرینش می باشد.

اثرات مترتبه بر زیارت قبور ائمه اطهارعليهم‌السلام

علاوه بر فواید معنوی و اجور اخروی توجه بمنافع ظاهری که در زیارت قبور ائمّه طاهرینعليهم‌السلام ملحوظ است، هر انسان عاقلی را تحریک می کند که از این عبادت بزرگ که سبب عبادات بسیار می گردد، صرف نظر نکند.

شما اگر به آن اعتاب مقدّسه مشرف گردید، بالحسّ و العیان مشاهده می نمائید در 24 ساعت (به استثنای چند ساعت وسط شب که ابواب قباب مبارکه برای استراحت خدمه و تنظیف حرم بسته می گردد) از دو ساعت به طلوع فجر تا قریب نصف شب پیوسته آن حرم ها و مساجد اطراف قبرها پر و مملو از زوار و مجاور از خواص و عوام است و تمامی آنها سرگرم انواع عبادات از نمازهای واجب و مستحب و قرائت قرآن و اشتغال باذکار و اوراد و ادعیه می باشند. کسانی که در بلاد و اوطان خود توفیق عبادات بسیار ندارند، مگر ادای واجبات، ولی در آن امکنه مقدسه به عشق زیارت و وصال محبوب از دو ساعت به طلوع فجر مشرف گردیده، توفیق تهجد و مناجات با پروردگار و قرائت قرآن و گریه های فراوان از خوف خداوند متعال برای آنها عادت ثانوی می شود که وقتی بأوطان خود برگشتند، پیوسته سرگرم عبادات و ترک معاصی می باشند و اداء نوافل و قضاء نمازها را با اشتیاق تمام به جای می آورند.

آیا این عمل که موجب اعمال بسیار می گردد و توفیق جبری پیدا می نمایند و سرگرم اقسام عبادات می شوند، بدعت است. که در هر شبانه روزی اقلاً سه مرتبه سحرها و ظهرها و سر شبها هر مرتبه اقلاً دو، سه ساعت به أقسام عبادات از نماز و دعا و قرآن و اذکار و اوراد پرداخته و خود را مشمول مراحم و الطاف حضرت پروردگار قرار دهند؟!

اگر هیچ أثری برای زیارت قبور أئمۀ اطهار نبود، مگر همین توفیق جبری و سرگرمی به اقسام عبادات، کافی بود که مسلمانان را تشویق کنند برفتن زیارت تا باین وسائل و سرگرمی به عبادات (که در بلاد و اوطانشان بواسطه اشتغال بامور دنیوی توفیق کامل پیدا نمی نمایند) رابطه با یزدان پاک را که اساس تمام

۵۶۰

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577