شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 336882
دانلود: 9590


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 336882 / دانلود: 9590
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دانسته بر من ستم می کنید .”

عمر گفت: “هرگز از تو دست بر نمی داریم تا بیعت کنی.” حضرت فرمودند: “خوب با یکدیگر ساخته اید. امروز تو برای او کار می کنی که فردا او بتو برگرداند(این مقام را). به خدا سوگند قبول نمی کنم سخن تو را و با او بیعت نمی کنم چون او باید با من بیعت نماید !”

آنگاه روی به مردم نمود فرمود: “ای گروه مهاجران، از خدا بترسید سلطه و سلطنت محمّدی را از خانواده او که خدا قرار داده، بیرون نبرید و دفع مکنید اهل او را از مقام و حق او به خدا قسم ما اهل بیت احقیم باین امر از شما! تا در میان ما کسی باشد که عالم به کتاب خدا و سنّت رسول و فقیه در دین باشد به خدا قسم! اینها تمام در ما هست. پس متابعت و پیروی از نفس خود مکنید که از حق دور می شوید .”

آنگاه علیعليه‌السلام بیعت نکرده، به خانه بر گشت و ملازم خانه شد تا حضرت فاطمه از دنیا رفت ناچار بیعت کرد.

6. ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة بن عمرو الباهلی الدینوری که از اکابر علماء خودتان است و مدتها در شهر دینور قاضی رسمی بوده و در سال 276 قمری وفات نموده در ص 13 جلد اول کتاب معروف خودتاریخ الخلفاء الراشدین و دولت بنی امیه معروف بهالامامة و السیاسة (1) قضیۀ سقیفه را مفصلاً شرح می دهد و ابتداء می کند مطلب را به این عبارت:انّ ابا بکر رضی اللّه عنه تفقّد قوما تخلّفوا عن بیعته عند علیّ کرّم اللّه وجهه فبعث الیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی فأبوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال و الّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها فقیل له یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فقال و انّ فخرجوا فبایعوا الاّ علیّا الخ.

خلاصه کلام آنکه چون ابی بکر باخبر شد که جمعی از امت تخلف نموده اند از بیعت او در خانه علیعليه‌السلام جمع شده اند، پس عمر را به سوی آنها فرستاد. عمر آمد بر در خانه علیعليه‌السلام آنها را طلب نمود برای بیعت ابا کردند. از بیرون آمدن. عمر هیزم طلبید و گفت: “به آن خدایی که جان عمر در قبضه قدرت اوست! یا بیرون بیائید یا خانه را با هر کس در آن خانه است، می سوزانم!” مردم گفتند: “یا ابا حفص (کنیه عمر بود)، فاطمه در این خانه است.” گفت: “هرچند که او باشد

____________________

1- الامامة و السیاسیة، ج1، ص12-16.

۵۲۱

می سوزانم.” پس همه بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علیعليه‌السلام که گفت: “سوگند یاد کرده ام تا قرآن را جمع آوری نکنم، بیرون نیایم و لباس در بر ننمایم.” عمر قبول نکرد ولی ناله فاطمهعليهما‌السلام و توبیخ نمودن آنها سبب شد که عمر برگشت نزد ابی بکر و تحریک کرد او را برای بیعت گرفتن از آن حضرت. ابی بکر چند مرتبه قنفذ را فرستاد به طلب آن حضرت و جواب یأس شنید. عاقبت عمر با جماعتی رفت بدر خانه فاطمهعليه‌السلام و دق الباب نمود، فاطمهعليه‌السلام که صدای آنها را شنید، به صدای بلند ندا در داد:لا ابت یا رسول اللّه ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه .

خلاصه معنی آنکه بابا “یا رسول اللّه، بعد از تو چه به ما می رسد از عمر بن الخطاب و ابی بکر بن ابی قحافه و چگونه با ما ملاقات نمودند.”

همین که مردم صدای گریه و ناله فاطمه را شنیدند، برگشتند در حالتی که اشکها جاری و جگرها سوخته، ولی عمر با عده ای ماندند تا علی را جبراً از خانه بیرون آورده، نزد ابی بکر بردند و به آن حضرت عرض کردند: “بیعت بنما با ابی بکر.” حضرت فرمود: “اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد؟”قالوا اذا و اللّه الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک گفتند: “به خدا قسم گردنت را می زنیم!” علیعليه‌السلام فرمود: “پس بنده خدا و برادر رسول او را خواهید کشت.” عمر گفت: “تو برادر رسول خدا نیستی.” ابو بکر در مقابل تمام این حوادث و گفتار ساکت بود و هیچ نمی گفت. عمر به ابی بکر گفت: “آیا بامر تو این کارها را نمی کنیم.” ابی بکر گفت: “مادامی که فاطمه هست، او را اکراه نمی نماییم.”

امیر المؤمنینعليه‌السلام خود را به قبر رسول اللّه رسانید با گریه و ناله عرض کرد به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه را که هارون ببرادرش موسی گفت و خداوند در قرآن خبر داده( اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی ) (1) .

شرح قضیّه را مفصل نقل نموده تا آنجا که گوید: علیعليه‌السلام بیعت نکرده به منزل برگشت و بعدها ابو بکر و عمر رفتند به منزل فاطمهعليه‌السلام که استرضای خاطر او را فراهم نمایند. فرمود: “خدا را شاهد می گیرم شما دو نفر مرا اذیت نمودید در هر نمازی شما را نفرین می کنم تا پدرم را ببینم و از شما شکایت نمایم” -انتهی.

____________________

1- ای پسر مادرم! مردم مرا ضعیف نمودند و خواستند مرا بکشند. (سوره اعراف، آیه 150)

۵۲۲

باید منصفانه قضاوت نمود

شما را به خدا آقایان، انصاف دهید معنی اجماع همین است که اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با ضرب و اهانت و زور و خوف و تهدید به قتل و آتش زدن خانه، برای بیعت ببرند و نامش را اجماع بگذارند؟!

اگر آقایان با انصاف قدری دقیق و از عادت بر کنار شوید، می بینید که بازی آن روز هم مثل و مانند امروز بوده است که نظایرش بسیار دیده می شود که عده ای اطراف یک نفر را گرفته و با هو و جنجال او را بمقام ریاست یا سلطنت می رسانند؛ بعد می گویند ملت او را به این مقام برگزیدند.

آن روز هم عده ای بازیگر بدور هم جمع شده یک نفر را انتخاب نمودند، بعد بقیه مردم را با هو و جنجال و اهانت و تهدید به آتش و سوزانیدن و شمشیر کشیدن و تخویف نمودن برای بیعت، حاضر نمودند که امشب آقایان اسمش را بگذارید اجماع و این حربۀ کند را دلیل بر حقّانیّت خود بگیرید.

و عجب آنکه به ما هم می گویید، کور و کر شوید و نافهم گردید بتاریخ گذشته ابداً توجه نکنید و تحقیق در دین ننمائید و هرچه کردند همه را نیک بدانید و کورکورانه تصدیق نمائید که اجماع واقع شده و خلافت حقی بوده که بطریق اجماع معین گردیده است!!

به خدا قسم! اگر آقایان با نظر بی طرفی و انصاف و ذره بینی بنگرید، خواهید تصدیق نمود که دسته بندی و حزب بازی آنها در آن روز، سیاسی بوده، نه طریقه جامعه شیعه که مطابق دستور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف عترت طاهره آن حضرت اجتماع نموده و گفتند: “چون پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود فرموده به قرآن و عترت من متمسک شوید، ما هم اطاعت نموده از آنها جدا نمی شویم و اطاعت آنها را می نماییم لا غیر .”

7. احمد بن عبد العزیز جوهری که از ثقات علمای شماست، بنابر آنچه ابن ابی الحدید توثیق نموده به این عبارت:هو عالم محدّث کثیر الادب ثقه ورع اثنی علیه المحدّثون و رووا عنه مصنفاته .(1) در کتابسقیفه (2) آورده، چنانچه ابن ابی الحدید

____________________

1- او عالم محدث و صاحب ادب بسیار بوده ثقه و با ورع؛ مدح و ثنا نمودند بر او محدثین و در مصنفات خود از او روایت نمودند ( شرح نهج البلاغة، ج16، ص210).

2- السقیفة و فدک، ص46.

۵۲۳

معتزلی مذکور هم درشرح نهج البلاغه (1) از او نقل نموده مسندا از ابی الاسود که گفت:

“جمعی از اصحاب و رجال مهاجرین غضب کردند در بیعت ابی بکر که چرا با آنها مشورت نشده و نیز علیعليه‌السلام و زبیر هم غضب نموده و از بیعت بر کنار شده و وارد خانه فاطمهعليه‌السلام شدند، آنگاه عمر با اسید بن خضیر و سلمه بن سلامة بن قریش (که هر دو از بنی عبد الاشهل بودند) و گروهی از مردم، هجوم آوردند به منزل فاطمهعليه‌السلام هرچند فاطمهعليه‌السلام ناله زد و آنها را قسم داد، فایده نکرد. شمشیر علیعليه‌السلام و زبیر را گرفتند و بدیوار زدند و شکستند و آنها را بجبر و عنف کشیدند و به مسجد بردند برای بیعت!”

8. و نیز جوهری از مسلمة بن عبد الرحمن روایت کرده که چون ابی بکر بالای منبر نشست و شنید که علیعليه‌السلام و زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه فاطمهعليه‌السلام جمع شده اند، عمر را فرستاد که آنها را بیاورند. عمر رفت در خانه فاطمهعليه‌السلام ، فریاد زد: “بیرون بیائید و الا بحق خدا خانه را با شما می سوزانم.”

9. و نیز جوهری بنابر آنچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) مسنداً از شعبی روایت نموده که وقتی ابو بکر شنید اجتماع بنی هاشم را در خانه علیعليه‌السلام ، به عمر گفت: “خالد کجا است؟” گفت: “حاضر است.” أبو بکر گفت: “هر دو بروید علیعليه‌السلام و زبیر را بیرون آورید تا بیعت کنند.” پس عمر داخل خانه فاطمهعليه‌السلام شد و خالد بر در خانه ایستاد. عمر به زبیر گفت: “این شمشیر چیست؟” گفت: “این را مهیا کرده ام برای بیعت علیعليه‌السلام ” گرفت شمشیر زبیر را کشید و زد بر سنگی که در خانه بود و شکست. آنگاه دست زبیر را گرفت و برخیزانید و بیرون آورد و به دست خالد داد برگشت میان خانه و در خانه، جمعیت زیادی بودند مانند مقداد و جمیع بنی هاشم. به علیعليه‌السلام گفت: “برخیز برویم با ابی بکر بیعت کن.” حضرت امتناع نمود. دست حضرت را گرفت و کشید و به دست خالد داد و با خالد جمعیت بسیاری بودند که ابی بکر به مدد فرستاده بود. خالد و عمر هجوم آورده آن حضرت

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.

2- السقیقة و فدک، ص52.

3- شرح نهج البلاغه، ج16، ص218.

۵۲۴

را به عنف و جبر شدید می کشیدند. تمام کوچه ها را مردم پر کرده و تماشا می نمودند حضرت فاطمه وقتی عملیات عمر را دید با زنان بسیار از بنی هاشم و غیر ایشان (که جهت تسلیت فاطمه جمع شده بودند) بیرون آمدند و صدای فریاد و ولوله و شیون آنها بلند بود تا در حجره حضرت فاطمهعليه‌السلام ندا کرد و به أبی بکر فرمود: “خوش زود غارت آوردید بر خانه اهل بیت رسول خدا به خدا قسم است که با عمر حرف نخواهم زد تا خدا را ملاقات نمایم.” (به قسم و عهد خود باقی و وفا نمود و با آنها تکلم ننمود تا از دنیا رفت)؛ چنانچه بخاری(1) و مسلم(2) درصحیحین خود نوشته اند:فغضبت فاطمه علی ابی بکر و لم تتکلم به حتی توفیت (3) .

10. أبو ولید محب الدین محمّد بن محمّد بن الشحنه الحنفی متوفای سال 815 قمری که از اکابر علماء شما و سالها قاضی مذهب حنفی در حلب بوده، در کتاب تاریخ خود به نامروضة المناظر فی اخبار الاوائل و الاواخر (4) در شرح قضیه سقیفه، خبر آتش را می نویسد به این عبارت:ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمة فقال: ادخلوا فیما دخلت الامّة ؛ یعنی عمر آمد در خانه علی برای آنکه آتش بزند هر کس در آن خانه است. پس فاطمه او را ملاقات نمود. عمر گفت: “داخل شوید در چیزی که امت داخل شدند” و تا آخر قضیّه را نقل می نماید.

11. طبری درتاریخ (5) خود نقل نموده از زیاد بن کلیب که طلحه و زبیر و جماعتی از مهاجرین در خانه علیعليه‌السلام بودند. عمر بن الخطّاب آمد و گفت: “بیرون بیائید برای بیعت و الا آتش بر همه می زنم!”

12. ابن شحنه(6) مورخ معروف درحاشیه کامل ابن اثیر ضمن داستان سقیفه می نویسد: “زمانی که جماعتی از اصحاب و بنی هاشم مانند زبیر و عتبه بن ابی لهب و خالد بن

____________________

1- صحیح بخاری، ج4، ص42.

2- صحیح مسلم، ج5، ص154.

3- فاطمه(عليها‌السلام )در حال غضب، ابی بکر را ترک نمود و بر آن حال باقی ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود و از دنیا رفت

4- روضة المناظر فی اخبار الاوائل و الاواخر، ج7، ص146.

5- تاریخ طبری، ج2، ص443.

6- تاریخ ابن شحنة بهامش الکامل، ج7، ص164.

۵۲۵

سعید بن العاص و مقداد بن اسود کندی و سلمان فارسی و ابی ذرّ غفاری و عمّار بن یاسر و براء بن عازب و ابیّ بن کعب، تخلف از بیعت ابی بکر نموده و متمایلاً به علی عليه‌السلام در خانه آن حضرت جمع بودند، عمر بن الخطّاب آمد تا هر که در آن خانه هست آتش بزند. فاطمه عليها‌السلام با او ملاقات نمود عمر گفت: داخل شوید در آنچه مردم داخل شدند.”

(یعنی بیائید بیعت کنید و پیروی کنید از عده ای که بیعت نمودند).

و شاهد بر این مطالب، قول ابی الحسن علی بن الحسین مسعودی مورخ و فاضل جلیل القدر مقبول الفریقین است که در تاریخمروج الذهب (1) ضمن نقل قضایای عبد اللّه بن زبیر که در مکّه دعوای ریاست و خلافت داشت، نوشته است: “در آن هنگام که بنی هاشم اتفاق محمد بن الحنفیّه فرزند امیر المؤمنین عليه‌السلام در شعب ابی طالب جمع شدند و لشکر عبد اللّه آنها را محاصره نموده بودند، هیزم بسیاری آوردند که آنها را آتش بزنند و شعلۀ آتش هم بلند شد، مع ذلک بنی هاشم تسلیم نشدند تا لشکر مختار رسیدند و بنی هاشم را نجات دادند .”

گوید:

نوفلی در کتاب خودش در أخبار آورده که عروة بن زبیر در مقابل مردم از برادرش عبد اللّه در مجلسی که قضیّه محاصره در شعب مطرح بود، مردم از آتش زدن شعب مذمت می کردند، عروة عذر خواهی می کرد که برادرم عبد اللّه مقصر نبود. غرضش از آوردن آتش و هیزم و افروختن آتش بر بنی هاشم ترسانیدن آنها بود: انما أراد بذلک إرهابهم لیدخلوا فی طاعته کما ارهب بنی هاشم و جمع لهم الحطب لاحراقهم اذ هم ابوا البیعه فی ما سلف.

ما حصل معنی آنکه عبد اللّه زبیر این عمل آتش آوردن در اطراف بنی هاشم در شعب ابی طالب برای ترسانیدن آنها را سرمشق و دستور از سلف خود (عمر و اصحاب ابی بکر گرفت) که آنها هم وقتی دیدند بنی هاشم و اکابر اصحاب و مهاجرین، زیر بار بیعت نمی روند، هیزم آوردند برای آتش زدن آنها که بترسند و تسلیم شوند و بیعت نمایند! (تا تشکیل اجماع داده شود امشب دلیل محکم آقایان محترم باشد)

این اخبار و بیان مورخین، نمونه ای از اخبار و بیانات بسیاری است که روات

____________________

1- مروج الذهب، ج3، ص77.

۵۲۶

موثق خودتان در کتب معتبره خود نقل نموده اند. به قدری این قضیه در نزد علماء منصف شیوع کامل داشته که حتّی شعراء هم در اشعار خود وارد می کردند. منتها بعض از علمای شما بحساب آنکه اگر نقل کنیم این قضایا را، سندی می شود بر ابطال عقیده اجماع، لذا احتیاطاً از نقل آن خودداری می نمودند و الا مطلب در نزد همه آشکار بوده. یکی از شعرای معروف خودتان، عالم نبیل حافظ ابراهیم مصری است در قصیدۀ عمریّه من باب مدح و تمجید خلیفه گوید:

و کلمه لعلیّ قالها عمر

اکرم بسامعها اعظم بملقیها

حرقت بیتک لا ابقی علیک بها

ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها

ما کان غیر ابی حفص بقائلها

یوما لفارس عدنان و حامیها

ما حصل معنی آنکه غیر أبی حفص (کنیه عمر بوده) کسی نمی توانست به علی که یکّه سوار قبیله عدنان بود، و به حمایت کنندگان او بگوید: “اگر بیعت نکنید، خانه ات را آتش می زنم و کسی را در خانه باقی نمی گذارم با اینکه فاطمه در این خانه می باشد.”

حافظ : این اخبار، نشان می دهد که جهه ارهاب و ترساندن و بهم زدن اجتماع مخالفین خلافت، آتش آوردند و حال آنکه شیعیان جعل نمودند که در خانه را آتش زدند و در میان درو دیوار محسن بچه شش ماهه را سقط نمودند.

اخبار سقط جنین فاطمهعليه‌السلام

داعی : عرض کردم جهت ضیق وقت باختصار کوشیدم و از نقل اخبار مفصّل خودداری نمودم و الاّ اخبار در این باب بسیار است؛ برای نمونه و پی بردن باینکه شیعیان موحد و معتقد به روز جزا، دروغ نمی گویند و جعل نمی نمایند و غرض شخصی هم با احدی ندارند، خوب است آقایان مراجعه فرمایید به کتاباثبات الوصیه تألیف عالم فاضل مورخ شهیر مقبول القول فریقین (شیعه و سنی) ابی الحسن علی بن الحسین مسعودی صاحبمروج الذهب متوفی سال 346 قمری که شرح قضایای آن روز را مفصل می نویسد تا آنجا که گوید:فهجموا علیه و احرقوا بابه

۵۲۷

و استخرجوه منه کرها و ضغطوا سیده النساء بالباب حتّی اسقطت محسنا (1)

پس بدانید که از جعلیّات شیعه نیست، بلکه آنچه واقع شده، ضبط در تاریخ است و تاریخ هرگز گم نخواهد شد. اگر بعضی ملاحظه کاری کنند و خودداری از ثبت آن نمایند، مردمان منصف دیگری هستند که ثبت می نمایند.

قضیّه سقط جنین اظهر من الشمس در تاریخ است؛ منتها بعض از علماء حبّا لخلفائهم، پرده پوشی و سکوت نمودند؛ مع ذلک گاهی بی اختیار حقیقت بزیر قلمشان آمده و شاهد صادق بر اثبات مدعای ما گردیده.

مراجعه فرمائید به آخر شرح نهج البلاغه تا مطلب بر شما واضح گردد که ابن ابی الحدید نوشته: “وقتی برای استاد خود ابی جعفر نقیب، شیخ معتزله، نقل نمودم که وقتی خبر برسول خدا دادند که هبّار بن اسود با نیزه به هودج زینب دختر شما حمله برد و زینب از ترس بچه سقط کرد،(2) حضرت خون او را مباح نمود.

ابی جعفر گفت:لو کان رسول الله حیا لاباح دم من روع فاطمه حتی القت ذا بطنها .(3)

____________________

1- پس هجوم آوردند بر علی(عليه‌السلام )و در خانه اش را سوزانیدند و آن حضرت را با اکراه و اجبار از خانه بیرون کشیدند و سیدۀ زنان فاطمه را میان در و دیوار فشار دادند تا محسن خود را سقط کرد.(اثبات الوصیة، ص143.)

2- زینب دختر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عیال پسر خاله اش ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بود. در جنگ بدر ابو العاص اسیر شد با اسراء بسیار از کفار. بنا شد مشرکین فدا بدهند و خود را خلاص کنند. ابو العاص پیغام داد برای زینب که فدیه برای او بفرستد. بی بی تهیه کرد با گردن بند مرواریدی که با عقیق یمانی و یاقوت رمانی مرصع بود و از مادرش خدیجه باو رسیده بود، فرستاد خدمت پیغمبر. رسول اللّه محزون شد. امت برای خاطر آن حضرت از فدیه گذشته و ابو العاص را آزاد نمودند. پیغمبر فرمود بابی العاص که چون زینب بر تو حرامست او را روانه مدینه نما. قبول نمود.

حضرت، زید بن حارثه پیرمرد را با او روانه نمود که زینب را بیاورد. چون مشرکین فهمیدند که زینب را حرکت دادند، جمعی باتفاق ابو سفیان حرکت کردند در ذی طوی به آنها رسیدند. هبار بن اسود با نیزه بهودج زینب زد که سر نیزه به پشت بی بی رسید. بی بی زینب وحشت کرد و از ترس بچه ای را که در رحم داشت، سقط نمود.وقتی زینب به مدینه آمد و برای رسول اللّه نقل نمود، حضرت فوق العاده محزون شد و خون هبار را مباح نمود و امر نمود دست و پای او را قطع نموده، به قتل رسانند.

3- اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود، حتماً مباح می کرد خون کسی که فاطمه را ترسانید تا آنکه بچه اش (محسن) سقط گردید. (شرح نهج البلاغه، ج14، ص193)

۵۲۸

و نیز صلاح الدین خلیل بن ابیک الصفدی دروافی بالوفیات ضمن حرف الف، کلمات و عقاید ابراهیم بن سیّار بن هانی بصری معروف به نظّام معتزلی را نقل نموده تا آنجا که گوید: “نظّام گفته است:ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها .”(1)

پس بی جهت آقایان تبعا للاسلاف، جامعه شیعه را متهم نسازید و در نزد عوام بی خبر ما را مقصّر قلمداد نکنید که گمان نمایند این اخبار را شیعیان جعل نمودند و به آنها امر را مشتبه کنید و بگوئید خلفای ما به علی و فاطمه آزاری ننمودند، بلکه آنها خود راضی به خلافت خلفاء بودند.

قضیۀ آتش و جبر و اجبار و اکراه و توهین بعلی و بنی هاشم برای بیعت و سقط جنین و سایر مظالم در کتب معتبره علمای با انصاف خودتان ضبط است اگر اعتراضی دارید به بلاذری و طبری و ابن خزابه و ابن عبد ربه و جوهری و مسعودی و نظّام و ابن ابی الحدید و ابن قتیبه و ابن شحنه و حافظ ابراهیم و امثالهم بنمائید که چرا در کتابهای خود نوشته و در اشعار خود سرودند و ما آنچه می گوئیم با سند ثابت و مسلّم نه روی هوای نفس و تعصّب جاهلانه جعل اخبار بنمائیم.

حافظ : اصلا نقل این قبیل اخبار چه نتیجه دارد قطعا جز تولید نقار و نفاق و دوئیت فایده ای بر آنها مترتب نیست.

دفاع از حق و اثبات مظلومیت لازم است

داعی : اولاً خوب است این اعتراض را به علمای و مورخین خودتان بنمائید که چرا نوشتند. قطعاً حق زیر پرده نمی ماند:( فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ) تاریخ گم نمی شود؛ عاقبت در هر قوم و ملّتی مردمان پاک و منصف و بی غرض پیدا می شوند که حقایق را بنویسند، مانند علمای منصف خودتان که نوشتند و در کتاب های خود ضبط

____________________

1- یعنی روز بیعت عمر چنان به شکم فاطمهعليه‌السلام زد که محسن از شکمش ساقط گردید. (این جلد وافی بالوافیات خطی در کتاب خانه ملی حاج حسین آقا ملک در تهران موجود است). (وافی بالوفیات، ج6، ص15).

2- سوره انعام، آیه 149. دلیل قاطع و رسا برای خداست.

۵۲۹

نمودند و از زیر پرده استتار بیرون آوردند.

ثانیاً فرمودید: چرا می گوئیم و می نویسیم؟ بدیهی است این گفتن ها و نوشتن ها دفاعی است در مقابل حملات و تهمت های گویندگان و نویسندگان بی مغز و مغرض و مفتری شما که جهت تفرقه مسلمین امر را بر برادران مسلمان بی خبر ما مشتبه می کنند و جامعۀ شیعیان مؤمن موحد را کافر و مشرک و ملحد معرفی می نمایند و این قبیل قضایا و وقایع تاریخی را از جعلیات شیعه جلوه می دهند و اذهان ساده را بنقل این نوع أکاذیب مشوب می نمایند.

ما ناچاریم از حق مظلومانۀ خود دفاع نمائیم و به برادران روشن فکر مسلمان خود که در اقطار عالم متفرق اند، نشان بدهیم که شیعیان اهل بیت رسالت، یعنی پیروان علی و آل علی گویندگانلا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه می باشند و درباره علیعليه‌السلام نمی گویند مگر آنچه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود؛ چنانچه شبهای گذشته با دلایل عقلیه و براهین نقلیه ثابت نمودیم که علی را بندۀ صالح خدا و خلیفه و وصی منصوص و برادر رسول خدا می دانیم و با هر عملی که برای غیر خدا باشد، مخالفیم.

می فرمایید چرا می گوییم چه نتیجه دارد گفتن حقایق؟ ما هم به شما می گوییم نگوئید تا نگوییم، ننویسید تا ننویسیم، دفاع از حق و حقوق واجبه لازم است. ما نمی گوییم؛ ما را وادار به گفتن می نمایید همین امشب اگر شما نمی فرمودید، اینها عقاید عوام شیعه است و حقیقتی ندارد، داعی مجبور نمی شدم پرده بردارم و به آقایان برادران حاضر بفهمانم عوضی شنیده اند؛ اینها عقاید عوام شیعه نیست، بلکه اعتقاد علمای منصف سنّت و جماعت است چنانچه نمونه ای از آنها را به عرض رسانیدم، ما جماعت شیعه که موحدین پاک هستیم، جز عقاید صحیحه که مستند بکتاب و سنّت و عقل و اجماع باشد، چیز دیگری نداریم.

حافظ : این فرموده های شما موجب حیرت و تعجب است؛ زیرا در کتاب های مهم علمای شیعه، اخباری هست که بر خلاف کتاب و سنّت می باشد و کاملاً باعث جسارت شیعیان و لاابالی شدن آنها در معاصی می شود و قطعاً این قبیل اخبار از موضوعات است و مصرفی جز فساد اخلاق امت ندارد؛ شماها هم منع از آنها نمی نمایید.

۵۳۰

داعی : خیلی تعجب است که جنابعالی مطالب را بدون ربط بیان می فرمایید. خوبست از آن اخباری که بنظر شما جعل و موضوع و موجب فساد می باشد، بیان فرمایید تا مطلب باز شود.

اشکال در حدیث حب علی حسنهعليه‌السلام و من بکی علی الحسین وجبت له الجنه و جواب آن

حافظ : آخوند ملا محمد باقر مجلسی اصفهانی که از علمای بزرگ شماست، در بسیاری از مجلداتبحار الانوار نقلیاتی دارد که از جمله آنها که الحال در نظر دارم، حدیث تعجب آوری است که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند که فرمود:حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه .(1) و نقل می نماید که آن بزرگوار فرمود:من بکی علی الحسین وجبت له الجنه (2) و از این قبیل اخبار بسیار دیدم که سبب تولید فساد در امت است و همین اخبار موجب جسارت شیعیان و لا لاابالی گری آنها در معاصی می شود که هر نوع معصیتی را بنمایند بامید آنکه چون علیعليه‌السلام را دوست می دارند، از آن معاصی به آنها ابداً ضرری نمی رسد یا مرتکب هر گناهی می شوند بخیال آنکه یک قطره اشک بر امام حسینعليه‌السلام گناهان ما را پاک می کند و وارد بهشت می شویم. وقتی امید بی حساب این اندازه در مردم زیاد شد، رفته رفته موجب شیوع فحشاء و فساد اخلاق می شود؛ چنانچه ما جماعت بسیاری از شیعیان می شناسیم که در تمام دوره سال غرق در معاصی هستند، ایام عاشورا را مشغول عزاداری می شوند و می گویند این ده روز که تمام شد در اثر عزاداری از گناه بیرون می آییم مانند روزی که از مادر متولد شدیم.

شیوع فحشا در بلاد اهل تسنن

داعی : اولاً آقایان اشتباه بزرگی فرموده اید که شیوع فحشاء و یا لاابالی گری را که

____________________

1- دوستی علی (عليه‌السلام ) حسنه ایست که هیچ گناه (صغیره ای) به او ضرر نمی رساند.(بحار الانوار، ج8، ص301، با این عبارت: قال رسو اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دن ولایة علی حسنة لا یضر معها شیء من السیئات.)

2- کسی که گریه کند بر حسین (عليه‌السلام ) بهشت بر او واجب می شود. (بحار النوار، ج44، ص293. با این عبارت: “ وکل من بکی منهم علی مصاب الحسین اخذناه بیده و ادخلناه الجنة” ).

۵۳۱

در بعض افراد شیعه ملاحظه نموده اید، در اثر عقیده باین قبیل اخبار بحساب آوردید.

اگر ارتکاب معاصی بعض افراد عوام شیعه مربوط باین قبیل احادیث است، بفرمایید برادران اهل تسنن که معتقداتشان به مناسبت راهنمایی امثال آقایان!! بر خلاف این احادیث است، چرا غرق در فحشا و منکرات بلکه متجاهر در معاصی می باشند؟

در بلاد اهل تسنن و شهرهای مهم آنها مانند مصر و اسکندریه و شام و بیت المقدس و بیروت و عمان و حلب و بغداد و بصره و عشّار و قصبات کوچک بسیار که داعی دیده ام و اکثریت بلکه تمام جمعیت در بعض شهرها و بلاد اهل تسننند، مع ذلک در تمام قهوه خانه های عمومی از بزرگ و کوچک علنی و بر ملا اقسام قمار محرّم بین آنها شایع و جزء عادت ثانوی آنان قرار گرفته، به علاوه سایر فحشا و منکرات زاید بر آنچه میان بعض از عوام شیعه هست، بین آنها معمول است. علنی و بر ملاء در تمام خیابانها و کوچه ها قمار بازی و شرب مسکرات و سازندگی و فاحشه خانه های رسمی و سایر فحشا که از بیان آنها خجالت می کشم، دایر است!

اگر ما هم مانند شما خورده بین و بهانه جو بودیم، می گفتیم علل شیوع فحشا از زنا و لواط و شراب و قمار و غیره در میان برادران اهل تسنن و ایجاد تجرّی و لا لاابالی گری آنها به أحکام دین، فتاوای بی جان امامان و فقهای آنها می باشد؛ از قبیل حکم طهارت سگ و حلال دانستن خوردن گوشت آن و طهارت منی و مسکرات و عرق جنب از حرام و نکاح اما رد در سفر و مقاربت با محارم بوسیله حریر و لفافه ای که بقضیب خود ببندند و امثال آنها که عوام را جری و لاابالی به منهیات نموده اند!

ولی فقهای شیعه تمام آنها را حرام و از مرتکبین آنها تبری می جویند.

حافظ : این نسبت ها اکاذیبی افسانه مانند است. شما چه دلیلی بر گفتار خود دارید.

اعتراف و انتقاد زمخشری از اهل تسنن

داعی : شما خود می دانید ولی عمداً از روی ناچاری، دفاع به ما لا یرضی

۵۳۲

صاحبه می نمائید و الاّ کتب فقهیه خودتان که فتاوای فقهاء را آورده اند، موجود است که وقت اجازه نقل تمام آنها را نمی دهد. به قدری مطلب واضح و غیر عقلائی است که اکابر علمای خودتان هم غالباً در مقام انتقاد بر آمده اند؛ برای نمونه لازم است مراجعه نمایید به آخرتفسیر کشاف که جار اللّه زمخشری گوید:

اذا سألوا عن مذهبی لم ابح به

و أکتمه کتمانه لی اسلم

فان حنفیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح الطّلا و هو الشّراب المحرّم

و ان مالکیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح لهم اکل الکلاب و هم هم

و ان شافعیّا قلت قالوا بأنّنی

ابیح نکاح البنت و البنت تحرم

و ان حنبلیا قلت قالوا بأنّنی

ثقیل حلولی یفیض؟؟؟ مجسم

و ان قلت من اهل الحدیث و حزبه

یقولون تیس لیس یدری و یفهم

تعجبت من هذا الزمان و اهله

فما احد من السن الناس یسلم

و اخّرنی دهری و قدم معشرا

علی انهم لا یعلمون و اعلم

و مذ افلح الجهال ایقنت انّنی

انا المیم و الایام افلح اعلم(1)

یک چنین عالم جلیل و مفسر نبیل می گوید: من شرم دارم از آنکه خود را از اهل مذاهب اربعه معرفی نمایم! برای فتاوای فاسده و عقاید کاسده آنها. آنگاه آقایان انتظار دارید ما خود را تابع چنین مذاهب عجیبی معرفی نماییم.

بگذاریم و بگذریم برویم بر سر مطلب

ثانیاً این نوع از اخبار که شما بیان نمودید، از موضوعات شیعیان نیست به دو

____________________

1- اگر از من سؤال نمایند از مذهبم، فاش نخواهم نمود تا سالم بمانم؛ زیرا اگر بگویم حنفی هستم، می گویند: شراب حرام را حلال می دانی و اگر بگویم مالکی هستم، می گویند: گوشت سگ را مباح می دانی و اگر بگویم شافعی هستم، می گویند نکاح دختر را که (حرامست) حلال می شماری و اگر بگویم حنبلی هستم، می گویند: حلولی مذهب و مجسمه هستی و اگر بگویم اهل حدیث هستم، گوساله است و نمی فهمد (یعنی اینها فتاوای فقهای مذاهب اربعه می باشد بلکه نمونه ای از آنها می باشد). فوق العاده جای بسی تعجب است که در این زمان (و تمام زمانها) احدی از زبان مردم سالم نمی ماند. چه کنم که روزگار مرا به عقب برده و گروهی نفهم را بروی کار آورده، همین که متوجه شدم جهال روی کار آمده اند بیقین دانستم که مانند شمع باید بسوزم و مردم از روشنائی من استفاده کنند و روزگار، هر ناکسی را که بخواهد روی کار بیاورد.

۵۳۳

جهت: جهت اول آنکه مکرر عرض کردم شیعیان احتیاجی بجعل و وضع حدیث ندارند و جهت دوم آنکه در بسیاری از کتب معتبره علمای بزرگ خودتان از این قبیل اخبار بسیار رسیده است و اختصاص به علامه مجلسی قدّس سرّه القدّوسی ندارد، بلکه عموم شیعیان نقل نموده اند. چون نمی خواهم خلاف عهد نموده، فلذا اقوال عموم علماء شیعه را می گذاریم و نقل اقوال علماء خودتان را می نماییم.

در اسناد حدیث حب علی حسنة از کتب اهل تسنن و معنای آن

چنانچه همین خبری را که شما ازبحار الانوار علامه جلیل القدر مجلسی نقل نمودید، امام احمد بن حنبل درمسند (1) و خطیب خوارزمی در آخر فصل ششممناقب (2) و سلیمان قندوزی حنفی در باب 42ینابیع المودة (3) و نیز ضمنکنوز الدقایق شیخ عبد الرؤف المناوی المصری در ازمناقب السبعین حدیث 49 نقلاً ازفردوس دیلمی از معاذ بن جبل و میر سید علی فقیه همدانی شافعی در مودة ششم ازمودة القربی (4) و امام الحرم شافعی محب الدین ابی جعفر احمد بن عبد اللّه طبری در حدیث 59 از هفتاد حدیثی که در فضایل اهل بیت طهارت نقل نموده درذخایر العقبی (5) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (6) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (7) و دیگران از علماء شما از انس بن مالک و معاذ بن جبل از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده اند که فرمود:حبّ علیّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه و بغض علی سیّئه لا تنفع معها حسنه .(8)

____________________

1- مسند احمد، ج1، ص128.

2- مناقب، ص76، ح56.

3- ینابیع المودة، ج1، ص375، ح6.

4- مودة القربی، مودة ششم، ص20.

5- ذخائر العقبی، ص91.

6- مطالب السؤول، ص84-108.

7- کفایة الطالب، ص324.

8- دوستی علیعليه‌السلام حسنه و ثوابی است که هیچ سیئه و گناهی باو ضرر نمی رساند و دشمنی علی گناهی است که با وجود آن هیچ عمل خیری نفع نمی رساند.

۵۳۴

و نیز امام الحرم احمد بن عبد اللّه طبری شافعی درذخائر العقبی (1) و ابن حجر در نقلاً از ملا و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (2) ضمن باب 56 حدیث 33 ازمناقب السبعین از فردوس دیلمی و ابن عساکر در تاریخ(3) خود از نسائی از ابن عباس آورده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:حب علی بن أبی طالب یأکل الذنوب کما تأکل النار الحطب .(4)

ثالثاً کسانی که شمّ فهم اخبار دارند، دقت کامل می کنند تا کشف حجب شده، معمّا حل گردد، نه آنکه وقتی خبری را نفهمیدند یا به حقیقت معنای آن نرسیدند، فوری زبان طعن باز کنند و نسبت جعل بدهند. منفی بافی کار آسانی است، ولی خدا را باید پیوسته در نظر گرفت. قرآن مجید در آیه 7 سوره 21 (انبیاء) به ما دستور کافی داده که:

( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (5)

و اما معنای این خبر که مجمع علیه فریقین است و بنظر شما و بسیاری از مردمان سطحی، معمّا آمده اتفاقاً بسیار سهل و آسان است حلّ آن؛ زیرا وقتی مراجعه بقرآن مجید می کنیم، می بینیم گناهان را به دو قسمت تقسیم نموده: کبیره و صغیره و از صغیره در مقابل کبیره در بعض آیات تعبیر بسیئه می نمایند؛ چنانچه در آیه 31 سوره 4 (نساء) صریحا فرماید:( إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً ) (6)

پس به حکم همین آیه، اگر بنده از کبایر گناهان دوری نماید و مرتکب آنها نشود، از سیئات و گناهان کوچکش غمض عین و چشم پوشی می شود و می آمرزد او را.

____________________

1- ذخائر العقبی، ص92.

2- ینابیع المودة، ج2، ص15، باب 56، ح56.

3- تاریخ دمشق، ج13، ص52.

4- دوستی علی ابن ابی طالب می خورد گناهان را همچنان که آتش هیزم را می خورد.

5- سؤال کنید اهل ذکر را (مراد از ذکر قرآن یا رسول اللّه می باشد) اگر شما نمی دانید.

6- اگر شما دوری کنید از گناهان بزرگی که نهی کرده شدید از آن، ما از گناهان دیگر شما (که کوچک است) درگذریم و شما را بمقامی نیکو و بلند برسانیم.

۵۳۵

در این حدیث هم می فرماید: دوستی علیعليه‌السلام یک حسنه و ثوابی است که هیچ سیئه و گناه کوچکی بآن ضرر نمی رساند.

حافظ : مگر نه این است که خداوند صریحاً می فرماید:( إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ) (1) .هر بنده عاصی و گنهکار خواه عمل او کبیره باشد یا صغیره وقتی نادم و بازگشت به سوی خدا نمود قطعاً آمرزیده می شود. پس فرقی ما بین کبیره یا صغیره نمی باشد.

کشف حقیقت

داعی : گویا آقا توجه بآیه شریفه ننمودید و الا ایراد نمی نمودید.

اولاً بین کبیره و صغیره داعی فرق نگذاردم بلکه پروردگار متعال این فرق را گذارده.

ثانیاً بنده هم مانند شما معترفم که هر بندۀ مؤمن گنهکاری که معتقد به غفاریّت حق باشد، هرگاه نادم شد و توجه به حق نمود، خداوند غفّار او را می آمرزد، ولی اگر بدون توبه از دنیا برود، در عقبات بعد الموت پیوسته او را عذاب می نمایند تا پای حساب اگر عملش زیاد بزرگ نبوده، به مجازات خود رسیده در موقع حساب معفو می شود.

و اگر عملش بسیار و گناهان کبیره زیاده نموده، او را به جهنم می برند و به قدری که نافرمانی نموده، عذابش می نمایند آنگاه نجاتش می دهند.

ولی در سیئات و صغایر اعمال، اگر بی توبه از دنیا برود و محبّ علیعليه‌السلام باشد، خداوند او را عفو نموده، بمجازات عقبات بعد الموت نمی رسد و جحیم و جهنم نمی بیند او را داخل بهشت می نمایند؛ چنانکه فرمود:( وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا ) .

و نفهمیدم شما از چه راه این حدیث را موجب جسارت و لا لاابالی گری دانسته اید؟ آیا در حدیث شریف، امر به سیئات یا کبائر و صغائر شده که شما آن را

____________________

1- به درستی که خداوند می آمرزد جمیع گناهان را.(سوره زمر، آیه53).

2- سوره نساء، آیه 31؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می سازیم.

۵۳۶

سبب جرأت و تجرّی شیعیان قرار داده اید؟ بدیهی است جواب منفی است.

پس راه دیگری در بین نمی باشد إلاّ فکر و خیال بی جا و حال آنکه این حدیث شریف جلو ناامیدی بشر را می گیرد نه آنکه موجب امید بی پایان گردد.

چه آنکه مردمان معتقدی هستند که گرفتار هوای نفسند، وقتی مرتکب صغایری شدند، شیاطین جن و انس آنها را وسوسه می کنند که دیگر روی رحمت نخواهید دید. چون غالباً جوان و جاهل و نادانند، فریب خورده، ناامید می شوند می گویند: ما که آمرزیده نمی شویم، پس چرا نفس خود را از هواهای کلی بازداریم. رفته رفته موجب طغیان و سرکشی می شود و از صغائر گذشته غرق در کبایر می شوند.

ولی امثال این حدیث، روزنه امیدی در دلها باز می کند و می فهماند که چون بشر جایز الخطا است اگر سیئاتی از او صادر شود و راستی محبّ و دوست علیعليه‌السلام باشد، به او ضرر نمی رساند.

چون خدای متعال در آیه شریفه وعده عفو داده و برای عفو و آمرزش، وسایلی قرار داده حبّ و وداد علیعليه‌السلام یکی از وسائلی است که مورد عفو قرار می دهد.

و إلاّ شیعه هرگز لاابالی نخواهد شد؛ چون وقتی به معنای تشیّع بر می خورد، می بیند که شیعه علی، یعنی پیرو علیعليه‌السلام آن کسی است که طابق النعل بالنعل پیروی کند گفتار و رفتار آن حضرت را، پس أهل نجات است؛ چه آنکه در تمام تفاسیر و کتب معتبره علمای شما، بالفاظ و عبارات مختلفه رسیده که ما در لیالی اول ببعض از آنها اشاره نمودیم که رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا علی انت و شیعتک هم الفائزون فی الجنه (1) .

پس اگر بخواهید ایراد بگیرید باین نوع از اخبار، بیشتر می توانید ایراد بگیرید که چون شیعه فهمید پیغمبر فرموده رستگار و اهل بهشت است، پس جرأت و جسارت پیدا نموده و هر عمل زشتی می نماید و حال آنکه این طور نیست.

شیعه، در اوّل تکلیف بعد از معرفت خدا و پیغمبر، بایستی معنای تشیّع را

____________________

1- یا علی تو و شیعیانت رستگارانید در بهشت.(مراجعه شود به ص 153 و 156 همین کتاب).

۵۳۷

بفهمد. وقتی فهمید و دانست شیعه یعنی پیرو علیعليه‌السلام و آل علیعليه‌السلام ، آنگاه می فهمد پیرو علیعليه‌السلام آن کسی است که علماً و عملاً و قولاً و فعلاً کرداراً و گفتاراً مانند علی باشد پا جای پای علیعليه‌السلام بگذارد؛ یعنی آنچه علیعليه‌السلام نموده، بنماید و آن چه علی ترک نموده، ترک نماید، پس شیعه علیعليه‌السلام وقتی فهمید که علیعليه‌السلام مرتکب کبایر و صغایر نگردیده، بلکه عمل مکروهی هم از او صادر نگردیده، سعی و کوشش می کند مانند مولای خود متصف به صفات حمیده گردد و از اخلاق و عادات رذیله دوری نماید؛ چون قوه عصمت که مخصوص مقام نبوت و امامت است، ندارد و به تمام معنی علی شدن کار مشکلی است، بلکه محال، سعی می نماید لا اقل مرتکب کبایر ابداً نشود و اصرار بر صغائر هم نمی نماید تا محبوب علیعليه‌السلام گردد و نامش در زمره شیعیان ثبت گردد.

ولی چون معصوم نیست و جایز الخطاست، اگر سیّئه و یا صغیره ای از او صادر گردد، به وسیله محبت و دوستی امیر المؤمنینعليه‌السلام مورد عفو و اغماض قرار می گیرد و اگر خدای نکرده بی توبه از دنیا رفت، به واسطه این محبت و دوستی، مسؤول صغایر و سیئات قرار نمی گیرد.

و اما معنای حدیث:من بکی علی الحسین وجبت له الجنة هم خیلی ساده و مناسب فهم هر کس از عارف و عامی می باشد و جوابی هم که الحال مطابقت با نظر أکثر آقایان حاضرین بنماید که مکرر تقاضا نمودند که در جواب رعایت حال آنها بشود عرض می کنم. معنای ساده و تحت اللفظی این حدیث شریف چنین است که هر کس گریه کند بر حسین واجب می شود بر او بهشت.

مفهوم مخالفش اینست که اگر ناکس گریه کند بهشت که بر او واجب نمی شود بلکه هیچ نتیجه ای هم از گریه خود نمی گیرد.

حافظ : فرق بین کس و ناکس چیست که گریه برای کس نتیجه می دهد ولی بناکس نمی دهد؟

فرق بین کس و ناکس

داعی : گرچه در کلمه من موصوله کس و ناکس راه ندارد، ولی در معنای فارسی کس و ناکس می آید، لذا عرض می کنم کس، مؤمنی را گویند که موحد و خداپرست باشد، اصول عقاید را استدلالاً یا بنحو یقین دارا و معتقد به نبوت انبیای عظام من

۵۳۸

آدم الی الخاتم باشد و خود را ملزم بدستورات آخرین انبیاء خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند و بمعاد جسمانی و وجود بهشت و دوزخ و ولایت آل محمّدعليهم‌السلام و عترت طاهره آن حضرت عقیده داشته، علیعليه‌السلام و یازده فرزند بزرگوارشعليهم‌السلام را عباد صالحین و امام بر حق و نایب مناب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند و یازدهمین فرزند علی که دوازدهمین وصی پیغمبر خاتم است، زنده و موجود و زمامدار عالم بداند و قرآن مجید را بعد از اعتقاد به کتب سماویه، حق و از جانب خدا بداند و بمندرجات آن معتقد و بدستورات و اوامر و مناهی آن عامل باشد.

و ناکس، مسلمانی را گویند که صورتاً و اسماً مسلمان و بتمام دستورات قائل ولی در مقام عمل صالح نباشد یا تارک محض باشد یا ببعض از آنها عمل و از بعض دیگر روی گردان باشد یا مرتکب بعض کبائر از قبیل قتل نفس یا شراب خواری و یا زنا و لواط کاری یا رباخواری و کم فروشی و امثال اینها گردد. چنین آدمی هر قدر هم گریه کند، برای او نتیجه ای ندارد و جبران ترک واجبات از قبیل نماز و روزه و حجّ و خمس و زکاه و غیره را نمی نماید، مگر آنکه توبه کند از اعمال زشت و مصمّم گردد بجبران ما فات و حق النّاس را بصاحبانش برگرداند و ترضیه خاطر آنها و یا اگر مرده اند، وراث آنها را فراهم نماید؛ آنگاه به وسیله گریه و محبت خاندان رسالتعليهم‌السلام جبران ما فات و عقب ماندگی های او گردد. و الاّ اگر مثلاً نماز نخوانده یا روزه نگرفته یا مستطیع شده، حج بیت اللّه نرفته یا مشمول خمس و یا زکاه گردیده، ادای وظیفه ننموده، آنگاه گریه کند، یا زنا و لواط کند و گریه کند، یا ربا بخورد و مال مردم را بحرام ببرد و معاملات ربوی بنماید و یا کم فروشی بنماید و گریه کند، ظلم و تعدی و آدم کشی کند و گریه کند، به خیال آنکه اعمال زشت او به وسیله گریه عفو می شود، اشتباه رفته. آل محمّدعليه‌السلام از چنین اشخاصی بیزارند. گریه برای این اشخاص نفع و نتیجه ای ندارد؛ چنانکه ما مکرر در منابر و مجالس درس و مجامع دینی این معانی را مشروحاً گوشزد جامعه نموده ایم.

و الاّ اگر این عقیده غلط صحیح باشد که آدمی هر عمل زشتی بنماید و گناهان کبیره از او صادر شود و یا ترک واجبات بنماید، خیال کند گریه و یا زیارت آل محمّدعليهم‌السلام جبران ما فات می کند و او را نجات می دهد باید دشمنان آل محمّدعليهم‌السلام همگی بهشتی باشند، چون غالباً بر مظلومیت آل محمّدعليهم‌السلام گریه

۵۳۹

کردند.

چنانچه ارباب مقاتل در وقعۀ کربلا نوشته اند: و اللّه بکت و ابکت کل عدوّ و صدیق. (1) دوست و دشمن در آن مصیبت عظمی گریستند. پسر پیغمبر و اصحاب و احفادش حتی اطفال صغیر و شیر خوارش را کشتند، ولی در دیدن مصائب اهل بیتش گریه هم کردند. پس قطع بدانید گریه برای این نوع مسلمانان ناکس که صورت دارند ولی سیرت ندارند، نفع و نتیجه ای ندارد تا مؤمن نگردند، گریه برای آنها نتیجه نخواهد داد.

حافظ : اگر فرد مسلمانی معتقد به اصول عقاید و عامل به دستورات شرعیّه باشد، خود اهل نجات است، پس گریه برای او چه اثر دارد و تشکیل مجالس گریه برای چه و چه نتیجه بر او متصوّر است که هر سال مبالغ گزافی خرج این نوع از مجالس بشود که مؤمنین گریه کنند؟

اثر و نتیجه بر گریه و مجالس عزاداری

داعی : بدیهی است مسلمان هرچند عامل کامل عیار باشد، معصوم نخواهد بود بالاخره بشر است و جایز الخطا. اگر لغزش و خطاهائی از او سر زده و غافل بوده، حضرت باری تعالی با مهربانی و لطفی که نسبت به بندگان خود دارد از روی فضل و کرم عمیم به وسایل و اسباب هایی آنها را عفو می کند.

گاهی حب علی بن أبی طالب را وسیله قرار می دهد؛ گاهی گریه بر مظلومیت حضرت سید الشهداء و خاندان رسالت و زیارت آن حضرت و اهل بیت طهارت عطف توجه فرماید و اشک چشم آنها را بمنزلۀ آب توبه قرار می دهد و از گناهان آنها می گذرد.

اگر مؤمن و عادلند و هیچ گناه کبیره و صغیره ای از آنها صادر نشده، حب و ولایت علی و اهل بیت رسالت و گریه بر مصائب وارده بر آنها که علامت مهر و محبت به آن خاندان جلیل می باشد، وسیله ترفیع مقام آنها می شود.

____________________

1- به خدا سوگند! (گریه میکردند و با گریه ایشان دوست و دشمن گریان شده بودند. (تاریخ طبری، ج4، ص349- بحارالنوار، ج45، ص59.)

۵۴۰