شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387538 / دانلود: 11323
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

اولاً جواب این لاطائلات مکرر در ضمن بیانات مفصله در لیالی مناظرات پیشاور داده شده و در غالب اوراق این کتاب دلائل متقنه از آیات قرآن مجید و اخبار صحیحه از طرق عامه ذکر گردیده، مخصوصا در (جلسه سوم) و در (جلسه هفتم) و در (جلسه هشتم) به دلائل آیات شریفه و اخبار صریحه اشاره شده.

ثانیاً گویا این مرد شیاد قرآن نخوانده و اگر خوانده، چون معتقد نبوده، عمداً امر را بر بی خبران مشتبه نموده. مگر نه اینست که خدای متعال در آیات بسیاری این خاندان جلیل را ستوده و برای آنها امتیازاتی قائل و مصطفای از خلق قرار داده، چنانچه در آیه ۳۰ سوره ۳ (آل عمران) فرماید:( إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی الْعٰالَمِینَ ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ ) (۱) و در آیه ۲۲ سوره ۴۲(شوری) فرماید:( قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً ) (۲)

ولی بیشتر تأثر من در اینست که اکابر علمای عامه و اهل تسنن صریحاً اقرار بولایت و برتری و مقام عالی اعلای علی و عترت طاهره پیغمبر صلّی اللّه علیه و علیهم اجمعین می نمایند، ولی این ناخلف بظاهر شیعی زاده انکار نماید فضایل آنها را!

برای جلب نظر دشمنان دین باطن فاسد خود را ظاهر نموده و با وقاحت نام آنها را برده.

کتب علماء عامه در فضائل عترت و اهل بیت طهارت

اهل اطلاع می دانند که عموم علماء اهل تسنن (به استثناء عده ای خوارج و نواصب) در هر دوره ای از ادوار، معترف بوده اند بفضائل و مناقب آل محمّد سلام اللّه علیهم اجمعین و حق تقدم آنها بر تمام امت و مخصوصاً جمع کثیری از اکابر آنها، کتاب مستقلی بنام اهل بیت طهارتعليهما‌السلام افتخاراً نوشته اند و آنچه به نظر

____________________

۱- بدرستی که خدا برگزیده آدم و نوح و خانواده ابراهیم و خانواده عمرانعليهما‌السلام را بر جهانیان فرزندانی هستند برخی از نسل برخی دیگر.

۲- بگو (ای پیغمبر) من از شما اجر رسالت جز این نمی خواهم که مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان منظور دارید. هر که کار نیکو انجام دهد، ما بر نیکوئیش بیفزائیم.

۶۱

داعی رسیده و الحال در کتابخانه خود حاضر دارممودة القربی میر سید علی شافعی همدانی،ینابیع المودة شیخ سلیمان بلخی حنفی،معراج الوصول فی معرفه آل الرسول حافظ جمال الدین زرندی،مناقب و فضایل اهل البیت حافظ ابو نعیم اصفهانی،مناقب اهل البیت ابن مغازلی فقیه شافعی،رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی تألیف سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی،کتاب الاتحاف بحب الاشراف تألیف شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی،احیاء المیت بفضائل اهل البیت تألیف جلال الدین سیوطی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و الزهراء و السبطین شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد حموینی(حموئی)،ذخایر العقبی امام الحرم شافعی،فصول المهمه فی معرفة الائمه نور الدین بن صباغ مالکی،تذکره خواص الامه فی معرفة الائمه یوسف سبط ابن جوزی،کفایة الطالب محمّد بن یوسف گنجی شافعی،مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول محمّد بن طلحه شافعی، مناقب اخطب الخطباء خوارزم، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد محقق و مورخ شهیر قاضی بهلول بهجت زنگنه زوری می باشد. علاوه بر اینها در تمامی کتب معتبره و تفاسیر بزرگ علمای عامه و اهل تسنن فضایل و مناقب اهل بیت طهارتعليهما‌السلام متفرقا بسیار ثبت است.

نمی دانم چرا کسروی خجالت نمی کشید در حالتی که می دانست مغلطه می کند و گذشته از شیعیان، سنیها بر او می خندند. پس خوبست مریدان فریب خوردۀ او بخوانند این کتاب را و عوض بر انگیخته شدن، سر خجلت بزیر اندازند و متنبّه گردند و بازیگران قرن بیستم را (بقول امروزی ها) بشناسند. اگر با کتابهای عربی سر و کار زیادی نداشت، اقلاً می خواست کتاب ترکی تألیف قاضی محمّد بهلول بهجت افندی زنگنه زوری را که از اجلّه فضلا و علماء معروف قرن اخیر ترکیه و در علوم عقلیه و نقلیه و فقه و عرفان در اسلامبول و اناطولی مشهور بوده به نامتشریح و محاکمه در تاریخ آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بخواند که بفارسی هم ترجمه گردیده و چاپهای متعدد شده (چاپ اول ترکی و فارسی او هم در کتابخانه داعی موجود است). و واقعاً بر هر شیعه شاکّی لازم است آن کتاب مقدس را خریداری و حقایق را از بیان عالم بزرگ سنی بشنوند و نفرین بر بازیگران مغلطه کار بنمایند، و مخصوصاً برادران روشنفکر و جوانان بی خبر اهل تسنّن را توصیه بمطالعه آن کتاب می نمائیم.

۶۲

ناچارم علاوه بر آنچه در متن همین کتاب درج گردیده، در اینجا هم اغتنام فرصت نموده، به نقل اقوال بعضی از اکابر علماء اهل سنت در فضائل امیر المؤمنین علی و اهل بیت طهارتعليهم‌السلام اشاره نمایم تا خوانندگان محترم بدانند که کسروی تبریزی با احمد امین مصری و مردوخ(مردود)کردستانی و امثالهم، تنها قاضی رفته اند که نسبت جعّالی بشیعیان داده اند!!

آنها نمی دانند که شیعیان چون معتقد به مبدأ و معادند و پیرو عترت طاهرهعليهم‌السلام صادقینند، ابداً دروغ نگفته و جعل خبر نمی نمایند چه آنکه احتیاجی به جعل خبر ندارند، زیرا تمامی علمای جماعت با مادر نقل فضائل اهل بیت هم صدا هستند.

از جمله امامان بزرگ اهل تسنن که از پیشوایان و ائمه اربعه آنها می باشد، محمّد بن ادریس شافعی است که مکرر نظما و نثرا اقرار و اعتراف بفضایل و مناقب اهل البیتعليهم‌السلام نموده.

اشعار امام شافعی در اعتراف بفضائل عترت و اهل بیت طهارتعليهم‌السلام

چنانچه علامه سمهودی سید نور الدین شافعی که اعلم العلماء مصر و حجاز در اوایل قرن دهم هجری بوده، درجواهر العقدین (۱) از حافظ ابو بکر بیهقی از ربیع بن سلیمان که از اصحاب امام شافعی بوده، نقل می نماید و نیز نور الدین مالکی درفصول المهمه (۲) از کتاب بیهقی که در مناقب شافعی نوشته نقل نموده و خواجه سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) از جواهر العقدین نور الدین سمهودی نویسنده تاریخ المدینه که در زمان خود اعلم علماء مصر و حجاز بوده، نقلاً از بیهقی مشروحاً ذکر نموده که گفت: روزی بامام شافعی گفتند که مردم صبر و طاقت ندارند مناقب و فضایل اهل البیت را به شنوند (مانند کسروی و احمد امین و اقرانشان) و اگر

____________________

۱- جواهرالعقدین، ج۲، ص۱۸۵.

۲- فضول المهمه، ج۲، ص۱۳۵۴.

۳- ینابیع امودة، ج۳، ص۹۷.

۶۳

مشاهده کنند که یکی از ما ذکر فضائل اهل البیتعليهم‌السلام را می نماید، یقولون هذا رافضی؛ می گویند او رافضی است. فوری شافعی فی المجلس انشاد اشعاری نموده و حقایق را آشکار ساخته گفت:

اذا فی مجلس ذکروا علیّا

و سبطیه و فاطمه الزّکیّه

فاجری بعضهم ذکری سواه

فأیقن انّه سلقلقیّه

اذا ذکروا علیّا او بنیه

تشاغل بالرّوایات العلیّه

یقال تجاوزوا یا قوم هذا

فهذا من حدیث الرّافضیّه

برئت الی المهیمن من اناس

یرون الرّفض حبّ الفاطمیّه

علی آل الرّسول صلاه ربّی

و لعنته لتلک الجاهلیه

خلاصه معنای این اشعار آنکه گوید: زمانی که در مجلسی ذکر علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام می شود، بعض دشمنان برای آنکه مردم را از ذکر آل محمّد منصرف کنند، ذکر دیگری به میان می آورند، پس یقین کنید آن کس که مانع ذکر این خانواده می شود، سلقلق است (یعنی زنی که از دبرش حیض شود). آنها روایات بلند نقل می کنند که ذکر علی و بچه های او نشود و گفته می شود، بگذرید ای قوم از این ذکر (یعنی ذکر علی و بچه های او) زیرا این حدیث رافضی ها است. بیزاری می جویم (من که امام شافعی هستم) به سوی خدا از مردمی که می بینند رفض را دوستی فاطمه. بر آل رسول صلوات پروردگار من است و لعنت خداوند بر این نوع جاهلیت (که دوستان آل محمّدعليهم‌السلام را رافضی بخوانند).

و سلیمان بلخی حنفی ضمن باب ۶۲ینابیع الموده (۱) و سید مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۲) نقلاً از بیهقی و نور الدین ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (۳) و نیز حافظ جمال الدین زرندی درمعراج الوصول (۴) بعد از این اشعار گفته اند که شافعی گفت:

قالوا ترفّضت قلت کلاّ

ما الرفض دینی و لا اعتقادی

لکن تولّیت غیر شکّ

خیر امام و خیر هاد

ان کان حبّ الوصیّ رفضا

فانّنی ارفض العباد

____________________

۱- ینابیع المودة، ج۳، ص۴۸.

۲- نورالابصار، ص۲۳۲.

۳- فصول المهمة، ج۲، ص۱۰۸.

۴- معراج الوصول، ص۳۸.

۶۴

یعنی به من گفتند: رافضی شدی؟ گفتم: ابداً نیست رفض دین من و نه اعتقاد من، لکن دوست می دارم بدون شک بهترین امام و بهترین هادی را. اگر معنی رفض، دوستی وصی پیغمبر (و آل طاهرینعليهم‌السلام آن حضرت است)، پس بدرستی که من رافضی تر از همه مردم هستم.

یاقوت حموی درمعجم الادباء (۱) و ابن حجر مکیصواعق (۲) و امام فخر رازی درتفسیر کبیرش (۳) ذیل آیه شریفه( قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبیٰ ) و خطیب خوارزم درمقتل الحسین (۴) و سید مؤمن شبلنجی درنور الابصار (۵) و سلیمان بلخی حنفی در صینابیع الموده (۶) از ربیع بن سلیمان که یکی از اصحاب شافعی بوده، نقل نموده اند که این اشعار را شافعی انشاد نموده و گفت:

یا راکبا قف بالمحصب من منی

و اهتف بساکن خیفها و الناهض

سحرا اذا فاض الحجیج الی منی

فیضا کملتطم الفرات الفائض

ان کان رفضا حب آل محمّد

فلیشهد الثّقلان انّی رافض(۷)

و نیز علامه جلیل القدر شیخ عبد اللّه بن محمّد بن عامر شبراوی در کتابالاتحاف بحب الاشراف (۸) و سید ابی بکر بن شهاب الدین علویرشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی (۹) .

____________________

۱- معجم الادباء، ج۵، ص۲۰۸.

۲- صواعق المحرقه، ص۱۳۳.

۳- تفسیر کبیر، ج۲۷، ص۱۶۶.

۴- مقتل الحسین، ص۱۴۶.

۵- نور الابصار، ص۲۳۲.

۶- ینابیع المودة، ج۲۳، ص۹۹.

۷- ما حصل این اشعار آنکه گوید ای سوار رونده بسوی مکه معظمه بایست در ریگزار منی و بساکنین مسجد خیف وقت سحر که حجاج بسوی منی می آیند(بدون تقیّه علنی و بر ملا ندا بده و بگو اگر رفض دوستی آل محمد است پس شهادت بدهند جن و انس که من(امام شافعی) رافضی هستم.

۸- الاتحاف بحب الاشرف، ص۲۹.

۹- رشفئ الصادی،ص ۳۱.

۶۵

و حافظ جمال الدین زرندی درمعراج الوصول فی معرفه آل الرسول (۱) و ابن حجر مکی در صواعق محرقه(۲) از امام شافعی نقل نموده که می گفت:

یا اهل بیت رسول الله حبّکم

فرض من اللّه فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انّکم

من لم یصلّ علیکم لا صلاه له

یعنی ای اهل بیت رسول خداعليهم‌السلام ، محبت و دوستی شما واجب گردیده از جانب خدا و در قرآن مجید این واجب نازل شده (اشاره به آیه ۲۲ سوره ۴۲ است که قبلاً ذکر شد).

کفایت می کند در عظمت قدر شما ای آل محمدعليهم‌السلام آنکه هر کسی صلوات بر شما نفرستد، نماز او قبول نخواهد شد (اشاره بصلوات در تشهد نماز است که از واجبات نماز است و اگر کسی عمداً ترک صلوات بر محمد و آل محمد را در تشهد نماز بنماید، نمازش باطل و غیر قابل قبول است). و در آخر اشعارش (برای یادآوری امثال کسرویها و احمد امینها) سروده که اتمام حجت باشد بر آنها که:

لو لم تکن فی حبّ آل محمّد

ثکلتک امّک غیر طیب المولد

یعنی اگر نباشی در دوستی آل محمد، مادر به مرگت بنشیند قطعاً حرامزاده ای!

به مناسبت این شعر آخر امام شافعی، یک حدیث از صدها حدیثی که از طرق خاصه و عامه رسیده تقدیم امثال کسروی ها و احمد امین ها که مخالف اهل بیت اطهار و مقامات آنها هستند، می نمایم و زائد بر معنای حدیث، توضیحی نمی دهم و این حدیث را حافظ ابن حجر مکی متعصب در صواعق محرقه(۳) از ابو الشیخ دیلمی نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من لم یعرف حق عترتی من الانصار و العرب فهو لاحدی ثلاث امّا منافق و امّا ولد زانیه و امّا امرؤ حملت به امّه فی غیر طهر ؛

یعنی کسی که نشناسد حق عترت مرا از انصار و عرب پس او یکی از سه چیز خواهد بود یا منافق است یا ولد الزنا است یا ولد حیض است.

____________________

۱- معراج الوصول فی آل الرسول، ص۱۶.

۲- صواعق المحرقه، ص۱۴۸.

۳- صواعق المحرقه، ص۱۷۳.

۶۶

اخبار در فضائل عترت و اهل بیت طهارت

از کوری چشم دشمنان و بدخواهان این خاندان جلیل (امثال کسروی ها) حب و بغض عترت طاهره مفتاح بهشت و دوزخ و علامت ایمان و کفر است.

چنانچه اکابر علمای عامه و اهل تسنّن با نقل اخبار بسیار از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصدیق این معنی را نموده اند. از جمله امام احمد ثعلبی که امام اصحاب حدیث شمرده شده و از اکابر علمای عامه است، در تفسیر خود ذیل آیه مودت آورده که محبت و مودت اهل بیت طهارتعليهم‌السلام از جمله اصول دین و ارکان اسلام است و هر کس خلاف این عقیده داشته باشد، کافر و از دین اسلام خارج و ناصبی می باشد و دلیل بر این معنی، خبری است که عبد اللّه بن حامد اصفهانی باسناد خود از جریر بن عبد اللّه بجلی روایت نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراً له، الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائبا الا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مؤمناً مستکمل الایمان، الا و من مات علی حبّ آل محمّد بشره ملک الموت بالجنّه ثم منکر و نکیر، الا و من مات علی حبّ آل محمّد یزفّ الی الجنّه کما تزف العروس الی بیت زوجها، الا و من مات علی حبّ آل محمّد فتح له فی قبره بابان إلی الجنّة، الا و من مات علی حبّ آل محمّد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمة ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات علی السنه و الجماعة، الا و من مات علی بغض آل محمّد جاء یوم القیمه مکتوباً بین عینیه آیس من رحمه الله، ألا و من مات علی بغض آل محمّد مات کافراً، ألا و من مات علی بغض آل محمّد لم یشمّ رائحه الجنّه (۱) .

____________________

۱- کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد مرده است شهید و توبه کننده از گناه و آمرزیده شده و مؤمنی که دارای ایمان کامل می باشد و رحمت گردیده و کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد بشارت می دهد او را عزرائیل و منکر و نکیر ببهشت و کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد می رود بسوی بهشت همچنان که عروس می رود بسوی خانه شوهرش و کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد باز می شود در قبر او دو در بسوی بهشت و کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد قرار می دهد خداوند قبر او را زیارتگاه ملائکه رحمت و کسی که بمیرد بر دوستی آل محمد مرده است بر سنت و جماعت و کسی که بمیرد بر دشمنی آل محمد روز قیامت بین دو چشم او نوشته شده است ناامید است از رحمت خدا و کسی که بمیرد بر دشمنی آل محمد کافر مرده است و کسی که بمیرد بر دشمنی آل محمد استشمام نمی نماید بوی بهشت را.

۶۷

و نیز سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی دررشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی (۱) ازتفسیر ثعلبی (۲) و امام فخر رازی درتفسیر کبیرش (۳) ذیل آیه مودت از صاحبکشاف (۴) همین خبر را نقل نموده اند.

و کواشکی در تفسیر خود موسوم به تبصره از ضحاک و عکرمه که از مشاهیر مفسرین اند روایت کرده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لا اسئلکم علی ما ادعوکم الیه اجرا الاّ ان تحفظونی فی قرابتی علی و فاطمه و الحسن و الحسین و ابنائهما (۵)

و میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی (۶) از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

توسّلوا بمحبتنا الی اللّه تعالی و استشفعوا بنا فإنّ بنا تکرمون و بنا تحبّون و بنا ترزقون فمحبّونا امثالنا غدا کلّهم فی الجنّه (۷)

____________________

۱- رشفة الصادی، ص۴۵.

۲- تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۳۱۴.

۳- تفسیر کبیر، ج۲۷، ص۱۶۵.

۴- تفسیر کشاف، ج۳، ص۴۶۷.

۵- من از برای ارشاد شما بسوی حق و حقیقت مزدی نمی خواهم مگر آنکه حفظ نمائید مقام مرا در اقارب و خویشان من یعنی برای خاطر من احترام نمائید اقارب و خویشان مرا و آنها علی و فاطمه و حسن و حسین و اولاد و ذریه آن هر دو می باشند.

۶- مودة القربی، مودة دوم، ص۱۲.

۷- توسل بجوئید بدوستی ما بسوی خدای تعالی و طلب شفاعت نمائید بما پس بدرستی که بما اکرام می شوید و بوسیله ما دوست داشته می شوید و بوسیله ما روزی داده می شوید پس دوستان ما امثال ما هستند فردا(یعنی قیامت)تمامشان در بهشت اند.

۶۸

و نیز از خالد بن معدان روایت نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من احبّ ان یمشی فی رحمه اللّه و یصبح فی رحمه اللّه فلا یدخلنّ قلبه شکّ بانّ ذرّیتی افضل الذرّیات و وصیّی افضل الاوصیاء .(۱)

و نیز از جابر روایت نموده که آن حضرت فرمود:الزموا مودّتنا اهل البیت فانّ من اتّقی اللّه و هو یودنا دخل الجنّه معنا و الّذی نفس محمّد بیده لا ینفع عبدا عمله الاّ بمعرفه حقّنا .(۲)

و ابن حجر مصری مکی در فصل دوم صواعق(۳) از ابو یعلی از سلمه بن اکوع نقل نمود که آن حضرت فرمود:النّجوم أمان لاهل السّماء و أهل بیتی امان لامّتی من الاختلاف .(۴)

این اخبار نمونه ای از هزاران خبر است که درباره آل محمّد -سلام اللّه علیهم اجمعین- از طرق عامه و اهل تسنن رسیده است که در مقدمه نویسی بیش از این مجال نقل ندارد.

از جمله اعتراضات کسروی و احمد امین مخصوصا در کتاب(المهدی و المهدویت) بشیعیان در اعتقاد بوجود امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه است که غائب از انظار می باشد و این معنی را در صفحات مکرره با آب و تابی تکرار کرده و هیاهوئی راه انداخته اند و نوشته اند: “این عقیده از جعلیات و ساخته های شیعیان است که می گویند امامی هست مهدی نام و از نظرها ناپیدا.” و حال آنکه خبر نداشتند و زحمت مطالعه و سیر در کتب را بخود ندادند و در مقام تحقیق بر نیامدند و الا اگر فقط در کتب علماء تسنن (گذشته از کتب شیعه) غور نموده بودند و عناد و تعصب بی جا نمی نمودند، می فهمیدند اعتقاد بوجود حضرت مهدی محمّد ابن الحسن حجه العصر و الزمان عجل اللّه تعالی فرجه که غیبت نموده و از انظار پنهان گردیده، مخصوص بشیعیان تنها نمی باشد، بلکه در کتب معتبره علماء بزرگ اهل تسنن نیز

____________________

۱- کسی که دوست دارد آنکه مشی کند در رحمت خدا، و صبح کند در رحمت خدا پس داخل نکند در قلبش شکی باینکه ذریه و اولاد من بهترین ذراری هستند و وصی من بهترین اوصیاء می باشد.

۲- ثابت باشید در دوستی ما اهل بیتعليهم‌السلام پس بدرستی که اهل تقوی که ما را دوست بدارند، با ما داخل بهشت می شوند. بآن خدائی که جان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قبضۀ قدرت اوست، هیچ عملی به بنده ای نفع نمی رساند، مگر بشناختن دوستی ما.

۳- صواعق المحرقة، ص۱۸۷.

۴- ستارگان امانند از برای اهل آسمانها و اهل بیت من امان اند برای امت من از اختلاف.

۶۹

ثبت گردیده و اکابر علمای عامه از قبیل علاّمه سمهودی درجواهر العقدین (۱) و طبرانی دراوسط (۲) و احمد بن حنبل درمسند (۳) و ابی داود درسنن (۴) و ابن ماجه درسنن (۵) و حموینی درفرائد (۶) و خواجه کلان بلخی درینابیع المودة (۷) و ابن حجر درصواعق (۸) و امام نسائی درسنن (۹) وخصائص العلوی و خواجه پارسا درفصل الخطاب (۱۰) و محمد ابن طلحه درمطالب السؤول (۱۱) و نور الدین جامی در شواهد النبوه و حافظ بلاذری در مسلسلات و محمّد بن یوسف گنجی در کتابالبیان فی اخبار صاحب الزمان و ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (۱۲) و میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی (۱۳) و علامه صلاح الدین در شرح الدائره و جمال الدین شیرازی درروضه الاحباب و بیهقی درصحیح خود شعب الایمان و شیخ محی الدین عربی درفتوحات و عنقاء المغرب و ملک العلماء شهاب الدین درهدایت السعداء و سبط ابن جوزی درتذکره (۱۴) و شیخ عبد الرحمن بسطامی در دره المعارف و شیخ محمد الصبان المصری دراسعاف الراغبین (۱۵) و مؤید الدین خطیب خوارزمی درمناقب و علامه شعرانی دریواقیت (۱۶) و شیخ علی متّقی درمرقاة شرح مشکاه ،(۱۷) و دیگران از اکابر علمای

____________________

۱- جواهر العقدین، ج۲، ص۱۹۰. ۹- سنن نسائی، ج۶، ص۲۷۵.

۲- معجم الاوسط، ج۷، ص۲۷۶. ۱۰- فضل الخطاب، ج۳، ص۱۷۱.

۳- مسند احمد، ج۱، ص۸۴. ۱۱- مطالب السؤول، ص۳۲۱.

۴- سنن ابی داوود، ج۴، ص۱۰۶. ۱۲- فصول المهمه، ج۲، ص۱۰۹۵.

۵- سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۶۶. ۱۳- مودة القربی، مودة دهم، ص۳۸.

۶- فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۰. ۱۴- تذکرة الخواص، ص۳۲۵.

۷- ینابیع المودة، ج۳، ص۲۷۱. ۱۵- اسعاف الرغبین، ص۱۴۵.

۸- صواعق المحرقة، ص۱۶۷. ۱۶- الیواقیت و الجواهر، ج۲، ص۱۲۷.

۷۰

اهل تسنن که این صفحات مختصر مجال نوشتن نام تمام آنها را نمی دهد، اخبار بسیاری راجع به آن حضرت نقل نموده اند و حتی بسیاری از آنها تحقیقات عمیقی در این باب کرده اند.

برای نمونه، چند خبری باقتضای مقدمه نویسی از اکابر علمای عامه جهه بینائی جوانان روشن فکر زائداً علی ما سبق در اینجا نقل می نمائیم تا بدانند این عقیده از جعلیات و ساخته های شیعیان نیست، بلکه کسروی تبریزی حیّال فریبنده و احمد امین مصری عنود و امثال آنها مغلطه کار بوده اند و امر را بر بی خبران مشتبه می نموده اند.

علاوه بر آنکه در (جلسه دهم) همین کتاب اشاراتی باخبار وارده در موضوع حضرت مهدیعليه‌السلام شده و در اینجا هم بیان دیگری می نمائیم و بعض اخبار دیگر ذکر می کنیم تا کشف حقیقت گردد.

اخبار بوجود حضرت مهدیعليه‌السلام از طرق اهل سنت

۱. خواجه کلان شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۱) و علامه سمهودی شافعی درجواهر العقدین (۲) و ابن حجر مکی درصواعق محرقه (۳) و طبرانی دراوسط (۴) از ابو ایوب انصاری و علی بن هلال (به مختصر تفاوتی در الفاظ و عبارات) نقل نموده اند که در مرض موت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه سلام اللّه علیها گریه می کرد رسول اکرم فرمود:

انّ لکرامه اللّه ایّاک زوّجک من هو أقدمهم سلما و اکثرهم علما .(۵)

آنگاه فرمود خداوند متعال نظر فرمود:“بر اهل زمین، پس مرا اختیار نمود پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرسل، آنگاه نظر دیگر فرمود، علی عليه‌السلام را برگزید به وصایت. پس بمن وحی نمود که تو را تزویج نمایم باو و قرار دهم او را وصی خودم.”

____________________

۱- مرقاح شرح مشکوة، ج۵، ص۱۷۹.

۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۴۰.

۳- جواهر العقدین، ج۲، ص۱۹۶.

۴- صواقع العقدین، ص۱۶۵.

۵- معجم اوسط، ج۷، ص۲۷۶.

۶- از جمله کرامتهای پروردگار بتو آنست که تزویج کرد تو را بکسی که اقدم مردم است اسلاما و بیشتر آنها از حیث علم و دانش.

۷۱

یا فاطمه منّا خیر الانبیاء و هو أبوک و منا خیر الاوصیاء و هو بعلک و منّا خیر الشّهداء و هو حمزه عمّ ابیک و منّا من له جناحان یطیر بهما فی الجنّه حیث شاء و هو جعفر ابن عمّ ابیک و منّا سبطا هذه الامّه و سیّدا شباب اهل الجنّه الحسن و الحسین و هما ابناک و الّذی نفسی بیده منّا مهدی هذه الامّه و هو من ولدک. (۱)

۲. شیخ الاسلام حموینی درفرائد السمطین (۲) و شیخ سلیمان بلخی حنفیینابیع الموده (۳) از عبایه بن ربعی از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

انا سید النبیّین و علیّ سید الوصیّین و انّ اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علیّ و آخرهم القائم المهدی عليه‌السلام . (۴)

۳. و از سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی نقل می کنند که گفت وارد شدم بر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیدم حسین بر پای آن حضرت نشسته و پیوسته دو طرف صورتش را می بوسید و می فرمود:(انت سیّد بن السیّد اخو السید و انت امام بن الامام و انت حجّه بن الحجّه أخو الحجّه ابو حجج تسعه تاسعهم قائمهم المهدیّ عليه‌السلام ) .(۵)

۴. و نیز شیخ الاسلام حموینی درفرائد (۶) از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

____________________

۱- یا فاطمه از ماست بهترین انبیاء و او پدر تو می باشد و از ماست بهترین اوصیاء و او شوهر تو می باشد؛ و از ما است بهترین شهداء و او حمزه عموی پدر تو می باشد؛ و از ما است کسی که برای او است دو بال که پرواز می کند با آن ها در بهشت و او جعفر پسر عموی پدر تو می باشد؛ و از ما است دو سبط این امت و دو سید جوانان اهل بهشت حسن و حسین عليهما‌السلام و آنها پسرهای تو هستند. با آن خدائی که جان من درید قدرت او است از ما است مهدی این امت و او از اولاد تو می باشد.

۲-فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۳.

۳-ینابیع المودة، ج۲، ص۳۱۶.

۴- من آقای انبیاء و علیعليه‌السلام آقای اوصیاء می باشد و بدرستی که اوصیاء من، بعد از من دوازده نفرند؛ اول آنها علیعليه‌السلام و آخر آنها قائم مهدیعليه‌السلام می باشد.

۵- توئی سید پسر سید و توئی امام پسر امام، برادر امام و توئی حجه پسر حجه و برادر حجه و پدر حجتهای نه گانه که نهمی آنها قائم مهدی عليه‌السلام می باشد.

۶- فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۲.

۷۲

انّ خلفائی و اوصیائی و حجج اللّه علی الخلق بعدی الاثنا عشر أولهم علی و آخرهم ولدی المهدی فینزل روح اللّه عیسی بن مریم فیصلّی خلف المهدی و تشرق الارض بنور ربها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب (۱) .

۵. و نیز از سعید بن جبیر از ابن عباس(حبر امت)نقل می کند که آن حضرت فرمود:

انّ علیّا وصیّی و من ولده القائم المنتظر المهدی الّذی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و الّذی بعثنی بالحقّ بشیرا و نذیرا انّ الثابتین علی القول بامامته فی زمان غیبته لا عزّ من الکبریت الاحمر فقام الیه جابر بن عبد اللّه فقال: یا رسول اللّه و للقائم من ولدک غیبه قال( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )ای و ربّی و لیمحّص اللّه الذین آمنوا و یمحق الکافرین ثمّ قال یا جابر انّ هذا امر من امر اللّه و سرّ من سرّ اللّه فإیّاک و الشکّ فانّ الشکّ فی امر اللّه عزّ و جلّ کفر (۲) .

۶. و نیز خواجه کلان حنفی درینابیع الموده از فصل الخطاب خواجه سید محمّد پارسا که از اکابر علمای عامه است، نقل می کند که گوید:

از امامان اهل بیت طهارت ابو محمّد امام حسن عسکریعليه‌السلام می باشد که متولد گردیده در سال ۲۳۱ روز جمعه ششم ربیع الاول و بعد از پدر بزرگوارش شش سال زندگانی نمود و در پهلوی پدرش دفن گردید.

____________________

۱- بدرستی که خلفاء و اوصیاء من و حجتهای خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند؛ اول آنها علی عليه‌السلام و آخر آنها فرزند من مهدی عليه‌السلام است. پس نازل می گردد عیسی بن مریم روح اللّه پس نماز می گذارد عقب مهدی و روشن می کند(آن مهدی)زمین را بنور خدا و می رساند سلطنت او را به مشرق و مغرب.( ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۵).

۲- بدرستی که علی وصی من است و از اولاد او قائم منتظر مهدی عليه‌السلام است که پر می کند زمین را از عدل و داد؛ همچنان که پر شده باشد جور و ظلم. به آن خدائی که مرا بحق مبعوث گردانیده بشارت دهنده و بیم دهنده! بدرستی که ثابتین بر قول و عقیده بامامت آن حضرت در زمان غیبتش عزیزترند از کبریت احمر. جابر از جا برخاست عرض کرد: “یا رسول اللّه! برای قائم از فرزند شما غیبتی است؟” فرمودند: “آری، قسم بپروردگار من” آنگاه آیه ۱۳۵ سوره ۳(آل عمران)را قرائت نمودند. یعنی پاک و پاکیزه گرداند خدا مؤمنان را از گناهان در وقت مغلوبیت ایشان و نیست گرداند و هلاک سازد کافران را اگر مغلوب گردند. .(ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۷).

(ملخص معنی آنکه در آن غیبت اگر دولت بر مؤمنان باشد بجهت تمیز است و استشهاد و تمحیص و غیر آن از آنچه اصلح باشد مر ایشان را، و اگر بر کافرانست بجهت محق و محو آثار ایشانست) پس از آن فرمود:“ای جابر این غیبت امری است از امر خدا و سری است از سر، خدا پس بپرهیز از شک بدرستی که شک در امر خدای عز و جل کفر است!” .

۷۳

آنگاه نوشته:

و لم یخلّف ولدا غیر أبی القاسم محمّد المنتظر المسمّی بالقائم و الحجّه و المهدی و صاحب الزّمان و خاتم الائمّه الاثنا عشر عند الامامیه و کان مولد المنتظر لیله النصف من شعبان سنه خمس و خمسین و مائتین امّه امّ ولد یقال لها نرجس توفی أبوه و هو ابن خمس سنین فاختفی الی الان (۱) .

۷. حافظ ابن حجر مکی در صواعق محرقه بعد از شرح حالات حضرت عسکری امام یازدهمعليه‌السلام گوید:

و لم یخلف غیر ولده(ابی القاسم محمّد الحجّه)و عمره عند وفاه أبیه خمس سنین لکن اتاه اللّه(تبارک و تعالی)فیها الحکمه و یسمّی القائم المنتظر لانّه ستر بالمدینه و غاب فلم یعرف أین ذهب (۲) .

۸. شیخ سلیمان بلخی حنفی از باب ۷۱ تا باب ۸۶ را اختصاص داده است بحالات حضرت مهدی - عجل اللّه تعالی فرجه - و نقل نموده است اقوال اکابر علماء خودشان را از قبیل هاشم بن سلیمان درکتاب المحجّه ، و علامه سمهودی درجواهر العقدین و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه ، و محمّد بن ابراهیم درفرائد السمطین ، و محمّد الصبان المصری دراسعاف الراغبین ، و محمّد بن طلحه درمطالب السؤول ، و صلاح الدین صفدی درشرح الدائره ، و ابو نعیم درحلیة الاولیاء ، و ابن صباغ درفصول المهمّه ، و گنجی شافعی در کتابالبیان ، و خوارزمی درمناقب ، و غیرهم از بسیاری از صحابه، و مخصوصا باب ۸۲ را اختصاص داده به کسانی که

____________________

۱- برای آن حضرت(یعنی امام حسن عسکری) عليه‌السلام فرزندی نماند مگر ابو القاسم محمد منتظر نامیده شده بقائم و حجه و مهدی و صاحب الزمان و خاتم امامان دوازده گانه نزد امامیه و مولد آن امام منتظر نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج بوده است و مادرش ام ولد بود که او را نرجس می گفتند و در موقع وفات پدر بزرگوارش پنج ساله بوده و الی الان مخفی و پنهان می باشد (ینابیع المودة، ج۳، ص۱۳۱).

۲- باقی نماند برای آن حضرت مگر فرزندش ابی القاسم محمد حجه و عمر آن حضرت در وقت وفات پدرش پنج ساله بوده است لکن در همان طفولیت خداوند متعال او را حکمت داده بود و نامیده شد بقائم منتظر برای آنکه آن حضرت غیبت نموده و پنهان شد و شناخته نشد به کجا رفت (صواعق المحرقه، ص۲۰۸).

۷۴

حضرت مهدی را در زمان حیات پدر بزرگوارش دیدند به این عنوان:

فی بیان الامام ابو محمّد الحسن العسکری اری ولده القائم المهدی لخواص موالیه و اعلمهم انّ الامام من بعده ولده رضی اللّه عنهما (۱) .

و در این باب دوازده خبر نقل می کند از جمع بسیاری که حضرت مهدی را در زمان پدرش امام حسن عسکریعليه‌السلام زیارت نمودند.

تا پیروان کسروی بخوانند و بر انگیخته حیّالشان را بشناسند که نوشته است وجود مهدی امام غائبعليه‌السلام را شیعیان ساخته اند و احدی او را ندیده چگونه بوده و کجا بوده!

علاوه بر صدها کتب غیبت که اکابر علماء و موثقین و محدثین شیعه نوشته اند، از بیانات علماء سنی بشنوید و بر کسروی و احمد امین و مردوخ(و بازیگران و فریبندگان و دین سازان مغلطه کار لعنت نمائید).

و در باب ۸۳ همان کتاب یازده خبر نقل می کند از کسانی که در غیبت کبری خدمت آن حضرت رسیده اند باین عنوان فی بیان من رای صاحب الزمان المهدی(عليه‌السلام )بعد غیبته الکبری(۲) . که از نقل آن اخبار جهه حفظ اختصار صرف نظر شد. هر کس طالب است باصل کتاب ینابیع الموده مخصوصا باب ۸۲ و ۸۳ مراجعه نمایند تا کشف حقیقت شود.

خلاصه اکثر علماء منصف عامه با نقل اخبار بسیار که ضیق صفحات، مجال نقل همه آنها را نمی دهد، اظهار عقیده و نظر هم نموده اند که مراد از حضرت مهدی ابی القاسم محمد فرزند برومند حضرت امام حسن عسکریعليه‌السلام می باشد.

۹. چنانچه محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السئول فی مناقب آل الرسول در حق آن حضرت گوید:

هو ابن أبی محمد العسکری و مولده بسامراء.(۳)

____________________

۱- در بیان آنکه امام ابو محمد حسن العسکریعليه‌السلام نشان داد: فرزندش قائم مهدی را بخواص دوستانش و بآنها تعلیم نمود که امام بعد از او فرزندش مهدی می باشد.

۲- در کسانی که دیده اند صاحب زمان مهدیعليه‌السلام را بعد از غیبت کبرا (یعنی بعد از هزار سال). (ینابیع المودة، ج۳، ص۳۲۹).

۳- او فرزند ابی محمد امام حسن عسکریعليه‌السلام می باشد و محل تولدش سامرا بوده است (مطالب السؤول، ص۳۱۱).

۷۵

۱۰. و نیز شیخ صلاح الدین صفدی در شرح الدائره نوشته است:

انّ المهدی الموعود هو الامام الثّانی عشر من الائمّه اوّلهم سیّدنا علی و آخرهم المهدی رضی الله عنهم(۱) .

۱۱. و خواجه کلان بلخی حنفی در آخر باب ۷۹ ینابیع الموده بعد از نقل اقوال اکابر علماء عامه راجع بحضرت مهدیعليه‌السلام و ولادت آن حضرت چنین اظهار عقیده نموده:

المعلوم المحقق عند الثقات ان ولاده القائمعليه‌السلام کانت لیله الخامس عشر من شعبان سنه خمس و خمسین و مائتین فی بلده سامرّاء عند القران الاصغر الذی کان فی القوس و هو رابع القران الاکبر الذی فی القوس و کان الطالع الدرجه الخامسه و العشرین من السرطان و زایجته المبارکه فی افق سامرّاء(۲) .

۱۲. و ابو عبد اللّه فقیه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان در آخر باب ۲۰ نوشته است:

ان المهدی ولد الحسن العسکری فهو حیّ موجود باق منذ غیبته الی الان و لا امتناع فی بقائه بدلیل بقاء عیسی و الخضر و الیاسعليهم‌السلام (۳) .

۱۳. و یوسف سبط ابن جوزی در تذکره خواص الامّه فی معرفه الائمّه پس از اینکه سلسلۀ نسب آن حضرت را بعلی بن أبی طالب نقل نموده آنگاه گوید:

و هو الخلف الحجّه صاحب الزّمان القائم المنتظر و التّالی و هو آخر الائمّه(۴) .

بعد از نقل چند خبر از طرق علماء خودشان (اهل سنت) راجع به ظهور آن

____________________

۱- بدرستی که مهدی موعود او امام دوازدهم از ائمه ای می باشد که اول آنها علی و آخر آنها حضرت مهدی رضی اللّه عنهم است.(شرح الدائرة، ص۳۱۱).

۲- معلوم و محقق است نزد ثقات اینکه ولادت قائم (عليه‌السلام ) در شب پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج بوده است در سامراء نزد قران کوچک آن چنانه ای که باشد در قوس و او چهارم قران بزرگ آن چنانه ایست در قوس و بوده است طالع او در درجه بیست و پنج از سرطان و زایجۀ مبارکه او در افق سامراء بوده است (ینابیع المودة، ج۳، ص۳۱۱).

۳- بدرستی که مهدی فرزند حسن عسکری زنده و موجود و باقیست غیبت او الی الان و امتناعی ندارد بقای او بدلیل بقای عیسی و خضر و الیاسعليهم‌السلام (کتاب البیان، باب۲۰).

۴- و اوست خلف حجت، صاحب الزمان قائم منتظر و تالی؛ و اوست آخر امامان و اوست مهدی(عليه‌السلام ) (تذکرة الخواص، ص۳۲۵).

۷۶

حضرت چنین گوید: فذلک هو المهدیعليه‌السلام .

۱۴. و محمّد بن طلحه شافعی در باب ۱۲ مطالب السئول فی مناقب آل الرسول (۱) با دلائل بسیاری اثبات وجود حضرت مهدی عجل اللّه فرجه را می نماید به این عنوان: الباب الثّانی عشر فی ابی القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن علی المتوکّل بن محمّد القانع بن علیّ الرّضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصّادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزّکی بن علیّ المرتضی امیر المؤمنین بن ابی طالب،المهدی الحجّه الخلف الصّالح المنتظرعليهم‌السلام .و ابتدا می نماید این باب را باشعاری در مدیحه آن حضرت و اثبات مقامات عالیۀ آن وجود مقدس که برای اثبات مرام ذکر می شود:

فهذا الخلف الحجّه قد أیّده اللّه

هذا یا منهج الحقّ و اتاه سجایاه

و اعلی فی ذری العلیا بالتأیید مرقاه

و اتاه خلی فضل عظیم فتحلاه

و قد قال رسول اللّه قولا قد رویناه

و ذو العلم بما قال اذا ادرک معناه

یری الاخبار فی المهدی جائت بمسماه

و قد ابداه بالنسبه و الوصف و سماه

و یکفی قوله منی لاشراق محیاه

و من بضعه الزهراء مرساه و مسراه

و لن یبلغ ما اوتیه امثال و اشباه

فمن قالوا هو المهدی ما مانوا بمافاه

بیش از یک ورق با دلائل عقلیه و براهین نقلیه ثابت می نماید که جمیع اخبار مأثوره از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ادله و علاماتی را که راجع بحضرت مهدی بیان نموده و در کتب فریقین حتیصحیح بخاری ومسلم وترمذی نقل گردیده، کاملاً مطابقت دارد با محمّد المهدی خلف صالح حضرت عسکری عجل اللّه فرجه که در ایام معتمد علی اللّه، خلیفۀ عباسی در سامراء متولد و از ترس اعادی پنهان گردیده.

و نیز قاضی فضل بن روزبهان که از اکابر متعصبین علماء عامه می باشد که از شدت تعصب انکار اخبار صحیحه صریحه را می نماید، ولی در موضوع حضرت ولی عصر مهدی آل محمّد عجل اللّه تعالی فرجه موافقت با نظر و عقیده امامیه اثناعشریه دارد و عجب آنکه در کتاب ابطال الباطل که ردّ برنهج الحق علامه حلیقدس‌سره (یعنی رد بر شیعیان نوشته)کلماتی در فضائل و مناقب اهل بیت طهارت دارد که از جمله اشعاری در مدح ائمه اطهار انشاء نموده که اشاره به

____________________

۱. مطالب السؤول، ج۲،ص۱۵۲.

۷۷

حضرت مهدی و ظهور آن حضرت می نماید که به مناسبت مقام ذکر می نمائیم که گوید:

سلام علی المصطفی المجتبی

سلام علی السیّد المرتضی

سلام علی سیّدتنا فاطمه

من اختارها اللّه خیر النساء

سلام من المسک انفاسه

علی الحسن الالمعیّ الرضا

سلام علی الاورعی الحسین

شهید یری جسمه کربلا

سلام علی السیّد العابدین

علی بن الحسین الزّکی المجتبی

سلام علی الباقر المهتدی

سلام علی الصّادق المقتدی

سلام علی الکاظم الممتحن

رضیّ السجایا امام التقی

سلام علی الثامن المؤتمن

علیّ الرضا سید الاصفیاء

سلام علی المتّقیّ التّقی

محمّد الطیّب المرتجی

سلام علی الالمعیّ النّقی

علیّ المکرم هادی الوری

سلام علی السیّد العسکریّ

امام یجهز جیش الصّفا

سلام علی القائم المنتظر

أبی القاسم الغر نور الهدی

سیطلع کالشّمس فی غاسق

ینجیه من سیفه المنتفی

تری یملأ الارض من عدله

کما ملأت جور أهل الهوی

سلام علیه و آبائه

و انصاره ما تدوم السماء

ما حصل کلام به مقتضای مقام آنکه بعد از سلام بارواح مقدسه أئمه اثنا عشرعليهم‌السلام و ستودن مراتب و درجات مرتب آنها، بنام امام دوازدهم که می رسد، بعد از سلام بر آن حضرت، اقرار می نماید که او است قائم منتظر که کنیه مبارکش ابو القاسم است و زود است که مانند خورشید تابان طالع و ظاهر گردد و عالم را پر از عدل و داد کند هم چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد.

برای اثبات مرام و بیداری جوانان روشن ضمیر که بخواهند به سفسطه بازی و مغلطه کاری و دروغ سازیهای کسروی و احمد امین و امثال او پی ببرند و بدانند که عقیده بوجود حضرت مهدی منتظر عجل اللّه تعالی فرجه و ولادت او در هزار و صد و بیست سال قبل و اینکه فرزند برومند حضرت عسکری و یازدهمین فرزند علی امیر المؤمنینعليه‌السلام و دوازدهمین وصی حضرت ختمی مرتبتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و غیبت او از جعلیات شیعه نیست، بلکه سنی و شیعه معتقد باین معنی هستند، همین مقدار

۷۸

از اخبار من باب نمونه کافیست. و الا اگر بخواهم تمام روایات منقوله از کتب اکابر علماء عامه و اظهار عقاید آنها را بر اثبات مرام ذکر نمایم، خود کتابی بسیار بزرگ خواهد شد.

و برای اهل لسان لازم است مراجعه کنند به کتاب (کشف الاستار ) تألیف علامه المحدثین مرحوم حاج میرزا حسین نوریقدس‌سره القدوسی و کتاب (المهدی ) که به قلم سید جلیل و عالم نبیل، حجه الاسلام مرحوم سید صدر الدین صدر رضوان اللّه علیه نزیل دار العلم قم که مبسوطا از کتب اکابر علماء عامه استخراج نموده و خدمت بزرگی به عالم تشیّع فرمودند.

در اینجا بیادم آمد خبر پرفائده ای که علاوه بر فضائل و مناقب مولی الموحدین امیر المؤمنین علی ابن أبی طالب علیه الصلاه و السلام ذکری از حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه و ظهور آن حضرت شده است و مقتضی دیدم خلاصه آن حدیث را یادآور شوم تا خوانندگان محترم بدانند که اکابر علماء از سنی و شیعه چگونه بنقل اخبار کشف حقایق نموده اند تا روی نویسندگان عنود سیاه گردد.

حدیث عجیبی در فضائل علیعليه‌السلام و اشاره به حضرت مهدیعليه‌السلام

شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۷۵ ینابیع الموده از ابو المؤید موفق بن احمد اخطب خطباء خوارزم بسند خودش از عبد الرحمن بن ابی لیلی از پدرش نقل می نماید که گفت:

در روز خیبر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علم را بعلی بن أبی طالب داد و خداوند بدست آن حضرت فتح نصیب مسلمانان نمود و در غدیر خم بمردم شناسانید علی را باین عبارت که: “انه مولی کلّ مؤمن و مؤمنه و قال له أنت منّی و انا منک و انت تقاتل علی التّاویل کما قاتلت علی التنزیل و انت منّی بمنزله هارون من موسی و انا سلم لمن سالمک و حرب لمن حاربک و أنت العروه الوثقی و أنت تبیّن ما اشتبه علیهم من بعدی و أنت امام و ولیّ کلّ مؤمن و مؤمنه بعدی و انت الذی انزل الله فیه (وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ ) و انت الاخذ بسنّتی و ذاب البدع عن ملّتی و انا اوّل من انشق الارض عنه و انت معی فی الجنّه و اوّل من یدخلها انا و انت و الحسن و الحسین و فاطمه و ان اللّه اوحی الیّ ان اخبر

فضلک فقمت به بین الناس و بلغتهم ما امرنی اللّه بتبلیغه و ذلک قوله تعالی( یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ )

۷۹

الی آخر الآیه.”(۱) آنگاه فرمود: یا علی اتّق الضغائن الّتی هی فی صدور من لا یظهرها الاّ بعد موتی اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاّعنون-ثمّ بکی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قال أخبرنی جبرئیل أنّهم یظلمونه بعدی و انّ ذلک الظّلم یبقی حتّی اذا قام قائمهم-و علت کلمتهم و اجتمعت الامّه علی محبّتهم و کان الشّانی لهم قلیلا-و الکاره لهم ذلیلا- و کثر المادح لهم-و ذلک حین تغیّرت البلاد و ضعف العباد و الیأس من الفرج-فعند ذلک یظهر قائم المهدی من ولدی یقوم یظهر الله الحقّ بهم و یخمد الباطل باسیافهم و یتّبعهم النّاس راغبا الیهم او خائفا-ثمّ قال معاشر الناس ابشروا بالفرج فان وعد اللّه حقّ لا یخلف-و قضائه لا یرد و هو الحکیم الخبیر و ان فتح الله قریب. (۲)

____________________

۱- به درستی که علی بن أبی طالبعليه‌السلام اولی بتصرف بر هر مؤمن و مؤمنه است. آنگاه فرمود بعلی تو از منی و من از تو؛ و تو جنگ می کنی بر تأویل (قرآن) هم چنانی که من جنگ کردم بر تنزیل (قرآن) و تو از من بمنزلۀ هارونی از موسی و من در سلم و سلامتم با کسی که با تو از در سلم و سلامت باشد و در جنگم با کسی که با تو در جنگ است و توئی عروه الوثقی و توئی بیان کننده هر چیزی که مشتبه می شود بر آنها بعد از من و توئی امام و ولی هر مؤمن و مؤمنه بعد از من (این کلمه بعدی که در بسیاری از اخبار رسیده برای اهل بصیرت و انصاف واضح می نماید که کلمه مولی به معنای اولی بتصرف است نه بمعنای محب و ناصر که اهل تسنن گمان نموده اند و اگر بمعنای محب و ناصر بود جمله بعدی معنی نداشت. زیرا دوستی علی و نصرت او در حیات و ممات پیغمبر بایستی عملی باشد نه فقط بعد از پیغمبر او را دوست بدارند و یاری بنمایند پس کلمه مولی به معنای اولی بتصرف است که در زمان حیات رسول اللّه خود اولی بتصرف است و بعد از وفات آن حضرت این مقام مقدس را علی واجد است). و درباره تو نازل گردیده (آیه ۳ سوره ۹ توبه) یعنی ندایی است از خدا و رسول بسوی مردم روز حج اکبر(اشاره است ببردن علیعليه‌السلام آیات اول سورۀ برائت را و قرائت نمودن بر اهل مکه) و توئی عمل کنندۀ بسنت من و برطرف کننده بدعتها از امت من و من اول کسی بودم که بدعتها را بر طرف نمودم و تو با منی در بهشت و اول کسی که وارد بهشت می شود.من و تو و حسن و حسین و فاطمه هستیم و خداوند وحی نمود که فضیلت و مقام تو را خبر دهم؛ پس بر خواستم بین مردم(در روز غدیر) و رسانیدم بآنها آنچه را که خداوند بمن امر نموده بود تبلیغ او را اینست (معنی) فرموده حق تعالی که: ای پیغمبر و رسول (مکرم) برسان (به مردم) چیزی را که نازل گردیده بتو از جانب خدا تا آخر آیه شریفه (ینابیع المودة، ج۳، ص۲۲۷).۲- یا علی! بپرهیز از کینه هائی که در سینه ها پنهان است و ظاهر نمی کنند آن را مگر بعد از مردن من=

۸۰

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

چنانچه حمیدی درجمع بین الصحیحین (1) و حلبی درسیرة الحلبیه (2) گوید: “تمام اصحاب فرار نمودند، الاّ چهار نفر: علی عليه‌السلام و عباس جلو روی پیغمبر و أبو سفیان بن حارث عنان مرکب آن حضرت را گرفته و عبد اللّه بن مسعود در طرف چپ آن حضرت ایستاده بود .”

و امّا فرار مسلمین عموما در احد مورد انکار احدی نبوده خوبست سیر در تواریخ بنمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود؛ مخصوصاً ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) ضمن ردّ هزلیّات جاحظ ناصبی گوید:فر المسلمون باجمعهم الاّ اربعه علیّ عليه‌السلام و الزبیر و طلحه و ابو دجانه ؛ یعنی روز احد تمام مسلمین فرار نمودند، مگر این چهار نفر پس وقتی از میان تمام مسلمانان چهار نفر را استثناء نمودند معلوم است که ابی بکر و عمر و عثمان هم جزو فراری ها بودند؛ فلذا جبرئیل ندا در داد:لا سیف الاّ ذو الفقار و لا فتی الاّ علیّ .

چنانچه اکابر علماء و مورخین بزرگ خودتان از قبیل ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) و نور الدین مالکی درفصول المهمه (5) و دیگران ضبط نمودند که قبلاً عرض نمودم که در آن روز صدای منادی بلد شد و هاتفی ندا در داد:لا فتی الاّ علیّ لا سیف الاّ ذو الفقار (6) .

در تمام جنگها آن حضرت مؤید من جانب اللّه بود و ملائکه بر نصرت و نگاهبانی او آماده و مهیا بودند.

چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 27 کفایت الطالب به اسناد خود نقل می نماید از عبد اللّه بن مسعود که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما بعث علیّ فی سریّه الاّ رایت جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره و السحابه تظله حتی یرزقه اللّه الظفر (2).

____________________

1- جمع بین الصحیحین، ج2، ص137.

2- سیره الحلبیه، ج2، ص736.

3- شرح نهج البلاغه، ج13، ص278.

4- شرح نهج البلاغه، ج1، ص29.

5- فصول المهمه، ج1، ص327.

6-نیست جوانمردی مگر علی و نیست شمشیری مگر ذو الفقار (که شمشیر علی عليه‌السلام بود) .

7- به هیچ جنگی علی تنها فرستاده نشد، مگر دیدم جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او و ابری سایه بر او افکنده تا آنکه فتح و ظفر نصیب او می گردید .(کفایة الطالب، ص135، باب28).

۴۲۱

و امام أبو عبد الرحمن نسائی در حدیث 202خصائص العلوی (1) نقل می نماید که امام حسنعليه‌السلام با عمامه سیاه در مقابل مردم آمد و ضمن نقل اوصاف پدرش گفت: “در غزوه خیبر، وقتی علی رفت رو به قلعه،یقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ”.(2)

فلذا در تمام غزوات، نصرت و ظفر زیر سایه شمشیر آن حضرت بود که با شدت و غلظت تمام، مقابل دشمنان ایستادگی می نمود تا فاتح می شد و درک مقام محبوبیت را نزد خدا و رسول می نمود و جبرئیل و میکائیل، دو ملک مقرب، افتخار حضور داشتند که در دو طرف او جنگ می نمودند.

تا آنجا که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اسلام قوت نگرفت مگر به شمشیر علیعليه‌السلام .)

علی محبوب خدا و پیغمبر بود

رابعاً در این آیه می فرماید: کسانی که دارای این صفات بودند خدا آنها را دوست می دارد و آنها هم خدا را دوست می دارند. این صفت محبوبیت از خصائص أمیر المؤمنین است و دلائل بر این معنی بسیار است من جمله از آن اخبار خبری است که محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 7کفایت الطالب باسناد خود نقل نموده از عبد اللّه بن عباس که گفت: روزی من با پدرم عباس خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودیم، علیعليه‌السلام وارد شد سلام نمود، پس از رد سلام، رسول خدا با بشاشت از جا برخاست و علی را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید و طرف راست خود نشانید، پدرم عباس عرض کرد: یا رسول اللّه آیا دوست می داری او را؟ حضرت فرمود: ای عمّ بزرگوار:و اللّه اللّه اشدّ حبّا له منّی (3) .

____________________

1- خصائص العلوی، ص129.

2- یعنی(ای جبرئیل از سمت راست حضرتش و میکائیل از سمت چپ مقاتله میکردند.)

3- به خدا قسم محبت و دوستی خداوند باو بیشتر از من است (کفایة الطالب، ص79، باب7).

۴۲۲

حدیث رایت در فتح خیبر

اهمّ از همه دلایل بر محبوبیت علیعليه‌السلام و اینکه در میدانهای جنگ کرّار بوده نه فرّار حدیث رایت است که در صحاح معتبره شما مذکور است و احدی از اکابر علمای سنّت و جماعت، انکار این حدیث ننموده، مگر ناصبی متعصّب عنود.نواب : قبله صاحب! حدیث رایت چیست؟ متمنی است اگر زحمت نیست با سلسله اسنادش بیان فرمایید.داعی : اکابر علماء و مورخین فریقین (شیعه و سنّی) متفقاً حدیث رایت را نقل نموده اند؛ از قبیل محمّد بن اسماعیل بخاری در کتاب الجهاد و السیر فی باب دعاء النبی جلد دومصحیح (1) و نیز در کتاب المغازی فی باب غزوه خیبرصحیح (2) و مسلم بن حجاج در صفحه 324 جلد دوم صحیح و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (3) و ترمذی درسنن (4) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (5) و محدث شام درتاریخ (6) خود و احمد بن حنبل درمسند (7) و ابن ماجه قزوینی درسنن (8) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 6ینابیع المودة (9) و سبط ابن جوزی درتذکرة (10) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایت الطالب (11) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (12) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (13) و ابو القاسم طبرانی دراوسط (14)

____________________

1- صحیح بخاری، ج2، ص100.

2- صحیح مسلم، ج2، ص324.

3- خصائص العلوی، ص68-69.

4- سنن ترمذی، ج5، ص302.

5- اصابه، ج2، ص508.

6- تاریخ دمشق، ج13، ص288.

7- مسند احمد، ج5، ص33.

8- سنن ابن ماجه، ج1، ص45.

9- ینابیع المودة، ج1، باب6، ص155.

10- تذکرة الخواص، ص25.

11- کفایة الطالب، ص98، باب 14.

12- مطالب السؤول، ص75-177.

13- حلیة الاولیاء، ج1، ص26.

14- المعجم الاوسط، ج6، ص59.

۴۲۳

و ابو القاسم حسین بن محمّد(راغب اصفهانی)درمحاضرات الادباء بالاخره عموم محدثین و مورخین شما در کتب معتبرۀ خود این حدیث را آورده اند، تا آنجا که حاکم گوید:هذا حدیث دخل فی حدّ التواتر و طبرانی گوید فتح علیّ لخیبر ثبت بالتواتر (1) .

خلاصه خبر اینست که زمانی که لشکر اسلام قلاع خیبر را محاصره نموده بودند، پس از اینکه سه مرتبه لشکر اسلام به علمداری ابی بکر و عمر شکست خورده، فرار نمودند، چنانچه اشاره نمودیم، اصحاب از این شکست های پی درپی (که برای مسلمین سابقه نداشت، آن هم در مقابل یهود ناقابل) متأثر و دلتنگ شدند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای قوت قلب اصحاب و بشارت به فتح و پیروزی فرمودند:و اللّه لأعطینّ الرایه غدا رجلا کرّارا غیر فرّار یفتح اللّه علی یدیه یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله (2) .

آن شب تمام اصحاب در این فکر به خواب نرفتند که آیا فردا این شرف و فضل کرا خواهد بود. چون صبح شد، همه لباس های رزم پوشیدند و خود را مقابل پیغمبر جلوه می دادند. آنگاه حضرت نظری میان اصحاب افکند فرمود:این اخی و ابن عمّی علیّ بن أبی طالب ؛ کجا است برادر و پسر عمّم علی بن أبی طالب.

علی کو که حلاّل هر مشکل اوست

علی کو که مفتاح قفل دل اوست

عرض کردند یا رسول اللّه درد چشم دارد به قسمی که قادر بحرکت نمی باشد بسلمان فرمود او را حاضر نما سلمان رفت دست علی را گرفت در حالتی که چشمهای آن حضرت بر روی هم بود خدمت پیغمبر آمد سلام کرد حضرت پس از رد جواب فرمود:کیف حالک یا ابا الحسن ؛ حالت چونست یا ابا الحسن؟ عرض کرد:بحمد اللّه خیرا صداع برأسی و رمد بعینی لا ابصر معه (3) .

____________________

1- این حدیثی است که داخل گردید در حد تواتر - فتح علی در خیبر بتواتر ثبت گردیده.(المعجم الاوسط، ج6، ص59).

2- به خدا قسم فردا پرچم را به کسی دهم که حمله کننده باشد بر دشمنان نه گریزنده و فرارکننده. فتح کند خدا بر دست او و او است کسی که خدا و پیغمبر او را دوست می دارند و او هم خدا و پیغمبر را دوست می دارد (تفسیر رازی، ج12، ص20).

3- بحمد اللّه خیر است. سر و چشمم درد می کند که جائی را نمی بینم.

۴۲۴

حضرت فرمودند:ادن منی ؛ نزدیک من آی. چون نزدیک آمد:فبصق فی عینیه و دعا له فبرئ حتی کان لم یکن به وجع (1) .

آنگاه رایت و پرچم فتح و پیروزی اسلام را باو داد و رفت بسوی قلاع خیبر و با یهود جنگ کرد سران و شجعان یهود مانند مرحب و حارث و هشام و علقمه و دیگران را کشت و فتح کرد قلاع مهم خیبر را.

ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (2) این خبر را ازصحاح سته نقل نموده و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایة الطالب (3) بعد از ذکر اخبار گوید: “حسّان بن ثابت شاعر مخصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر بود این اشعار را بالبداهه در مدح علیعليه‌السلام گفت:

و کان علیّ ارمد العین یبتغی

دواء فلمّا لم یحسّ مداویا

شفاه رسول اللّه منه بتفله

فبورک مرقیّا و بورک راقیا

و قال سأعطی الرایه الیوم فارسا

کمیّا شجاعا فی الحروب محامیا

یحبّ الاله و الاله یحبّه

به یفتح اللّه الحصون الاوابیا

فخصّ بها دون البریّه کلّها

علیّا و سمّاه الوصیّ المؤاخیا

وابن صباغ (4) ازصحیح مسلم نقل نموده که خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب گفت: “دوست نداشتم علمداری را مگر آن روز که حریص بودم بر این امر و خودم را بپیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان می دادم که شاید مرا بخواند و این افتخار نصیب من گردد. مع ذلک علی را طلب کرد و این افتخار نصیب او گردید.

و سبط ابن جوزی در تذکره(5) و امام ابو عبد الرّحمن احمد بن علی نسائی در خصائص العلوی(6) بعد از نقل دوازده خبر و حدیث در موضوع علمداری علیعليه‌السلام در

____________________

1- آب دهان مبارک در چشمهای او گذارد و برای او دعا کرد فوری چشم او گشاده و روشن و مرض بر طرف شد کانه ابداً دردی نداشته.

2- فصول المهمه، ج1، ص217.

3- کفایة الطالب، ص104، باب14.

4- فصول المهمه، ج1، ص95.

5- تذکرة الخواص، ص32.

6- خصائص العلوی، ص48.

۴۲۵

خیبر همین خبر عمر و آرزوی علمداری نمودن او را در حدیث هیجدهم نقل نموده.

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و ابن حجر مکی درصواعق (2) و ابن شیرویه درفردوس الاخبار نقل می نمایند که عمر بن الخطّاب می گفت: “به علیعليه‌السلام سه چیز داده شده که اگر یکی از آنها برای من بود، دوست تر داشتم از آنکه شتران سرخ مو از آن من باشند:

1. تزویج فاطمه به علی؛

2. سکونت او در مسجد در همه احوال و این امر حلال نبود برای احدی مگر برای علی

3. علمداری او در فتح خیبر.”

خلاصه، از این حدیث معلوم و مستفاد می گردد که در میان امت، تمام، یگانه کسی که محبوب خدا و پیغمبر معرفی شد، علیعليه‌السلام بود.

و حدیث طیر مشوی که شب گذشته ذکر شد، خود دلیل دیگر است بر اثبات محبوبیت آن حضرت نزد خدا و رسول و این جمله بر احدی پوشیده نمی باشد، مگر بر مردمان جاهل بی اطلاع و یا بر اشخاص متعصب لجوج و عنود.

پس از این دلایل که راویان موثق خودتان نقل نموده اند که به مختصری از آنها من باب نمونه اشارت شد، ثابت آمده که مستجمع جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده و مشمول( يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) در آیه شریفه، امیر المؤمنین علیعليه‌السلام می باشد، نه دیگران از مؤمنین یا صحابه.

اینک بر آقایان معلوم شد که داعی نظر اهانت نداشتم، بلکه عین واقع و حقیقت ثبت شده در تاریخ را گفتم، به طریقی که علمای خودتان با دلایل صریحه می رسانند و معلوم می شود که مشمول آیه شریفه( أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ ) در میدانهای جنگ و مباحثات علمی، علیعليه‌السلام بوده است

علاوه بر گفتار داعی علماء بزرگ خودتان اقرار دارند که این آیه در وصف آن حضرت نازل شده؛ آنچه الحال در نظر دارم من باب نمونه عرض می نمایم که محمّد بن یوسف گنجی شافعی متوفی در سال 658 قمری در باب 23 کفایت الطالب(3)

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص116.

2- صواعق المحرقه، ص127.

3- کفایة الطالب، ص122، باب23.

۴۲۶

بعد از نقل حدیثی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: “هر کس می خواهد نظر کند بآدم و نوح و ابراهیم، نظر کند به علی عليه‌السلام ” بیاناتی دارد تا آنجا که گوید: “علیعليه‌السلام آن کسیست که خدا در قرآن او را وصف نموده به آیه( وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ )(1) الخ.

و خدای متعال در آیه شریفه، شهادت می دهد علیعليه‌السلام عزیز و شدید بوده است بر کفار که اگر شجاعت و شمشیر آن حضرت در میدانهای بزرگ جنگ و دلائل علمی آن بزرگوار در مباحثات و مناظرات و جوابهای منطقی به مسایل مشکله نبود، رونقی از برای اسلام و پیشرفتی جهه مسلمین نبود.

چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که فرمود: “اسلام قوت نگرفت مگر بشمشیر علی و مال خدیجه .” پس علیعليه‌السلام از هر کس اولی و الیق و أحق باین مقام و مرتبه بوده است.

و أما اینکه فرمودید( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) ، در شأن عثمان بن عفان است و اشاره به مقام خلافت او در مرتبه سوم نازل گردیده که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده متأسفانه این عقیده هم بشهادت تاریخ با حال و اخلاق ایشان مطابقت نمی کند و دلایل بر این معنی بسیار است، ولی قلم اینجا رسید و سر بشکست، از آقایان محترم تمنا می کنم به همین مقدار از گفتار اکتفا نموده و از این موضوع صرف نظر نمایید، می ترسم موجب رنجش گردد.

حافظ : شما وقتی با دلایل و براهین و ذکر اسناد صحیحه صحبت نمائید، هیچ گاه موجب رنجش نخواهد شد، اگر بدون فحش دادن، دلایلی هست بیان فرمایید.

داعی : اولاً حقیر اهل فحش نیستم، چنانکه در این شبها بشهادت آقایان حاضر فحشها شنیدم و جواب نگفتم مگر با دلیل و برهان.

ثانیاً دلایل بسیاری موجود است که اگر بخواهم به تمام آنها استدلال نمایم، وقت این مختصر مجلس ما کفایت نمی کند ولی چون امر فرمودید، به خلاصه بعض از آنها اشاره می نمایم تا خود آقایان، منصفانه قضاوت فرمایید رحم و

____________________

1- چنانچه در همین کتاب مبسوطاً ذکر شده.(سوره فتح: آیه29)

۴۲۷

عطوفت و رقّت قلب را در محل خود بدست آورید.

رویه و رفتار عثمان بر خلاف ابی بکر و عمر

اولاً اتفاقی تمام مورخین ما و شما از قبیل ابن خلدون و ابن خلّکان و ابن اعثم کوفی است و درصحاح سته و کتب معتبرۀ شما ثبت است و مسعودی درمروج الذهب (1) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) و دیگران از علماء شما آورده اند که عثمان بن عفّان وقتی بمقام خلافت رسید بر خلاف سنّت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیرۀ شیخین(ابی بکر و عمر)رفتار نمود.

و حال آنکه به اتفاق فریقین و جمیع مورخین، در مجلس شورا، عبد الرّحمن بن عوف با او بیعت نمود بر کتاب خدا و سنت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقۀ شیخین و اینکه بنی امیّه را روی کار نیاورد و بر مردم مسلط ننماید. ولی وقتی بر امر خود مستقر شد، کاملاً بر خلاف سیره آنها رفتار نمود و صریحاً خلاف عهد نمود، و خود می دانید که نقض عهد و پیمان به حکم قرآن مجید و اخبار صحیحه، از جمله گناهان بزرگ است و به صراحت گفتار و شهادت اکابر علماء و مورخین خودتان، خلیفه عثمان عملاً نقض عهد نمود و در تمام دورۀ خلافت بر خلاف طریقۀ شیخین(ابی بکر و عمر) رفتار نمود و بنی امیّه را بر جان و مال و ناموس مردم، مسلط نمود و این اولین لکّۀ بزرگی بود که دامن او را آلوده ساخت.

حافظ : چگونه بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیره ابی بکر و عمر -رضی اللّه عنهما- رفتار نمود؟

داعی : اول قدمی که بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقه شیخین بر داشت، بنابر آنچه مورخین مفصّلاً نوشته اند و مسعودی محدّث و مورّخ معروف مقبول الفریقین درمروج الذهب (3) مختصراً ذکر نموده، خانه ای بنا کرد از سنک و کاس و درهای او را از ساج و سرو قرار داد و اموال بسیار جمع نمود که علاوه بر آنچه در

____________________

1- مروج الذهب، ج2، ص210.

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص357.

3- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۸

زمان حیاتش بذل و بخشش های بیجا به بنی امیّه و دیگران نمود (مانند آنکه خمس بلا دارمنیه را که در زمان او فتح شد (بدون هیچ مجوّز شرعی) به مروان ملعون واگذار کرد. بعلاوه صد هزار درهم از بیت المال، و چهار صد هزار درهم به عبد اللّه بن خالد، و صد هزار درهم بحکم ابن ابی العاص ملعون و طرید رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دویست هزار درهم به ابی سفیان از بیت المال واگذار نمود (چنانچه ابن ابی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (1) ثبت نموده) و روزی که او را کشتند، در نزد خزانه دار شخصی خودش یکصد و پنجاه هزار دینار و دو کرور درهم وجه نقد موجود بود. غیر از املاک او در وادی القری و حنین که آنها یکصد هزار دینار بود و گاو گوسفند و شتر که در بیابانها بی حساب داشت!).

همین عمل او سبب شد که تمام بزرگان از بنی امیّه و غیره را که روی کار آورده بود، از ید از آنچه او داشت تهیه نمودند و بغارت اموال مردم مشغول شدند!انتهی.

زیرا معروف است؟الناس علی دین ملوکهم . شیخ می فرماید:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

این قبیل اعمال و جمع سرمایۀ فراوان آن هم در آن دوره، علاوه بر آنکه قبح عقلی و نقلی داشته، آن هم برای خلیفه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل فقر و تهی دستی مردم آن زمان، بر خلاف رویه و طریقۀ رفقای او ابی بکر و عمر که ملتزم و متعهد شده بود در روز شوری که به طریقه آنها رفتار نماید، بوده است.

مسعودی در جلد اولمروج الذهب (2) ضمن حالات عثمان می نویسد: “خلیفه عمر سفری با پسرش عبد اللّه به حج رفت و خرج راه او ایابا و ذهابا شانزده دینار شد. به پسرش عبد اللّه گفت : “مادر خرج خود اسراف نمودیم ”.

اینک آقایان قضاوت کنید بین طریقۀ زندگانی خلیفه عمر و گشاد بازی و زیاده روی های عثمان و تصدیق نمائید که کاملاً عثمان خلاف عهد و میثاق رفتار نموده است!

____________________

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص368.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۹

روی کار آوردن عثمان فساق بنی امیه را

ثانیاً فسّاق و فجّار بنی امیّه را روی کار آورد و بر جان و مال و نوامیس مردم مسلط نمود و در بلاد مسلمین امارات بنی امیّه ضرری شایع بوده است و افرادی را بر خلاف رضای رسول خدا و شیخین(ابی بکر و عمر)بکار گماشت.

از قبیل عمّ ملعونش حکم بن ابی العاص و پسرش مروان بن حکم که هر دو به شهادت تاریخ، طرید و رانده و تبعید شده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مردود و ملعون بلسان مبارک آن حضرت بودند!

حافظ : دلیل شما بر طرد و لعن آنها بالخصوص چه می باشد؟

بنی امیه و حکم بن ابی العاص و مروان، ملعون خدا و پیغمبر بودند

داعی : دلیل بر لعن دو قسم است: یکی جنبه عمومی دارد که خداوند متعال صریحاً بنی امیّه را شجره ملعونه خوانده در آیه 60 سوره 17 (بنی اسرائیل)که فرماید:( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ ) یعنی درخت لعنت کرده شده در قرآن؛ چنانچه امام فخر رازی(1) و طبری(2) و قرطبی(3) و نیشابوری(4) وسیوطی (5) و شوکانی(6) و آلوسی(7) و ابن ابی حاتم(8) و خطیب بغداد(9) و ابن مردویه(10) وحاکم (11) و مقریزی(12) و

____________________

1- تفسیر رازی، ج20، ص237.

2- تاریخ طبری، ج8، ص185.

3- تفسیر قرطبی، ج10، ص282.

4- اسباب النزول، ص195.

5- الدر المنثور، ج4، ص191.

6- فتح الغدیر، ج3، ص239.

7- تفسیر آلوسی، ج15، ص107.

8- تفسیر ابن ابی حاتم، ج8، ص2688.

9- تاریخ بغداد، ج4، ص113.

10- ابن مردویه، ص164.

11- مستدرک حاکم، ج2، ص363.

12- امتاع لأسماع، ج8، ص207.

۴۳۰

بیهقی(1) و دیگران از مفسرین و علماء خودتان در ذیل این آیه نومیه، از ابن عباس(حبر امت)رضی اللّه عنه نقل نموده اند که مراد از شجرۀ ملعونه در قرآن بنی امیّه بودند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را در خواب بصورت بوزینه ها دید که منبر و محراب او را مورد تاخت وتاز خود قرار دادند بعد از بیداری جبرئیل به نزول این آیه خبر داد” که بوزینه ها بنی امیّه هستند که بعد از تو غصب خلافت می نمایند و محراب و منبر تو هزار ماه در تصرف آنها خواهد بود.”

مخصوصاً امام فخر رازی از ابن عباس نقل می نماید که از میان تمام بنی امیّه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام حکم بن ابی العاص را می برد. پس به حکم قرآن مجید حکم بن ابی العاص ملعون است چون از شجره ملعونه است و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالخصوص نام او را به لعنت بزبان جاری می نمود

و از طرق روات معتبره فریقین(شیعه و سنی)احادیث بسیار در طرد و لعن آنها رسیده، ولی چون در شب اول قرار گذاردیم که استشهاد باحادیث شیعه ننماییم، لذا ببعض از آنچه از علماء شما الحال در نظر دارم، اشاره می نمایم تا کشف حقیقت گردد:

حاکم نیشابوری درمستدرک (2) و ابن حجر مکّی درصواعق محرقه (3) نقل از حاکم می نماید که این خبر صحیحا از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود:انّ أهل بیتی سیلقون بعدی من امّتی قتلا و تشریدا و انّ اشد قومنا لنا بغضا بنو امیه و بنو المغیره و بنو مخزوم-و مروان بن الحکم کان طفلا قال له النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون (4) .

و نیز ابن حجر به فاصله یک حدیث از عمر بن مرة الجهنی و حلبی در

____________________

1- دلایل بیهقی، ج4، ص1822.

2- مستدرک، ج4، ص479-487.

3- صواعق، ص181، باب 11.

4- زود است که اهل بیت من بعد از من ملاقات می کنند از امت من کسانی را که آنها را می کشند و پراکنده می کنند و بدرستی که بغض و کینه و دشمنی بنی امیه و بنی مغیره و بنی مخزوم نسبت بما از همه بیشتر است-و مروان بن حکم در آن موقع بچه بود، حضرت فرمود: “این وزغ پسر وزغ است (یعنی چلپاسه و مارمولک) و ملعون پسر ملعون می باشد.”

۴۳۱

سیرة الحلبیه (1) و بلاذری درانساب و سلیمان بلخی درینابیع الموده (2) و حاکم در مستدرک(3) و دمیری درحیوة الحیوان (4) و ابن عساکر درتاریخ (5) خود و امام الحرم درذخایر العقبی (6) و دیگران نیز از عمر بن مرة نقل نموده اند که:انّ الحکم بن ابی العاص استاذن علی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فعرف صوته فقال ائذنوا له علیه لعنه اللّه و علی من یخرج من صلبه الاّ المؤمن منهم و قلیل ما هم (7) .

و امام فخر رازی در جلد پنجم ازتفسیر کبیر (8) خود ذیل آیه( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ ) و معنای آن اشاره بقول ام المؤمنین عایشه می نماید که به مروان می گفت:لعن اللّه اباک و انت فی صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه (9) .

و علامه مسعودی درمروج الذهب (10) گوید: “مروان بن حکم طرید و راندۀ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که از مدینه رانده و تبعید شده بود.”

در زمان خلافت أبی بکر و عمر اجازه ورود به مدینه نیافت، ولی عثمان که خلیفه شد، بر خلاف سیره و رفتار رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أبی بکر و عمر او را اجازه ورود داد و با سایر بنی امیّه بدور خود جمع و با آنها زیاده از حد مهربانی نمود.

نواب : قبله صاحب، حکم بن ابی العاص که بوده و برای چه پیغمبر او را طرد نمود.

____________________

1- سیرة الحلبیه، ج1، ص337.

2- ینابیع المودة، ج2، ص469.

3- مستدرک، ج4، ص481.

4- حیوة الحیوان، ج2، ص399.

5- تاریخ دمشق، ج57، ص270-271.

6- ذخائر العقبی، ص121.

7- حکم بن ابی العاص از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذن و اجازه ورود خواست پیغمبر (ص)صدای او را شناخت فرمود اذن بدهید او را لعنت خدا بر او باد و بر اولادهای او که از صلبش بیرون می آیند مگر مؤمن از آنها و آن مؤمنین بسیار کم اند.

8- تفسیر رازی، ج20، ص237.

9- خداوند لعنت نمود پدرت را در حالتی که تو در صلب او بودی پس تو بعض از کسی هستی که خداوند او را لعنت نموده.

10- مروج الذهب، ج1، ص690.

۴۳۲

حکم بن ابی العاص

داعی : حکم بن أبی العاص عموی خلیفه عثمان بود. بنابر آنچه طبری و ابن أثیر و بلاذری درانساب (1) نوشته اند، در جاهلیت همسایه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و بسیار آن حضرت را اذیت می نمود؛ مخصوصاً بعد از بعثت و بعد از فتح مکه، به مدینه آمد و ظاهراً اسلام قبول نمود، ولی پیوسته آن حضرت را در میان جامعه تحقیر می نمود. وقتی حضرت حرکت می کرد، در عقب آن حضرت می آمد و با چشم و دماغ و دهان و دست، شکلک در می آورد و به طریق تقلید آن حضرت را آزار می داد؛ حتی در نماز با انگشت تحقیر به آن حضرت اشاره می نمود. فلذا در اثر نفرین آن حضرت به همان حالت تشنّج باقی ماند؛ به علاوه بُله و نیمه مجنون شد. روزی به منزل آن حضرت رفت حضرت از حجره بیرون آمد فرمود: “کسی از طرف او عذر خواهی نکند. بایستی خودش و فرزندانش مروان و دیگران از مدینه بیرون روند.” فلذا به امر آن حضرت فوری آنها را تبعید نمودند به طائف. در زمان خلافت ابی بکر و عمر، عثمان شفاعت نمود که چون حکم عموی من است، اجازه دهید بر گردد به مدینه؛ آنها قبول ننمودند و گفتند: “طرید و تبعید شده رسول اللّه را ما بر نمی گردانیم.” چون عثمان خود به خلافت رسید، آنها را برگرداند هرچند مردم و اصحاب رسول اللّه اعتراض کردند، اعتنا ننمود. به علاوه مورد اکرام و بذل و بخشش خود قرار داد و مروان را پیشکار و رئیس دربار خلافت قرار داد و تمام أشرار بنی امیه را بدور خود جمع و مأموریتهای بزرگ و پست های حسّاس را به آنها واگذار نمود که آنها بر حسب پیش بینی عمر، خلیفه دوم، سبب بدبختی او گردیدند.

ولید فاسق در حال مستی نماز جماعت خواند

که از جمله آنها ولید بن عقبة بن أبی معیط بود که او را بولایت و امارت کوفه فرستاد. ولید کسی است که بنا به روایت مسعودی درمروج الذهب (2) ذیل حالات

____________________

1- انساب الاشراف، ص49.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۳۳

عثمان، پیغمبر درباره او فرموده بود:انّه من اهل النار ؛ یعنی او اهل آتش است و در فسق و فجور بمنتها درجه متجاهر بود که مسعودی درمروج الذهب و أبو الفداء درتاریخ خود و سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و أبو الفرج در أغانی(2) و امام أحمد درمسند (3) و طبری درتاریخ (4) و بیهقی درسنن (5) و ابن أثیر درکامل (6) و یعقوبی درتاریخ (7) و ابن اثیر دراسد الغابه (8) و دیگران می نویسند در أیام امارت کوفه، شبی تا صبح مجلس عیش داشت و صبح که صدای مؤذن برخاست، در حالت مستی رفت در محراب مسجد و با مردم نماز صبح را چهار رکعت به جای آورد. آنگاه به مردم گفت: “اگر میل دارید برای شما بیشتر بخوانم.”

و نیز بعض از آنها می نویسند: “در محراب قی و استفراغ نمود که تمام مردم متأذی گردیده، شکایت به عثمان بردند.”

و از جمله آنها معاویه معلوم الحال بود که او را والی شام نمود و سعید بن عاص را را بعد از ولید به کوفه فرستاد که در اثر عملیات آنها، در تمام بلاد مسلمین ظلم و فساد بحد افراط رسید فریادها بلند شد و هر کس از هرکجا آمد، نامه تظلم آورد بدربار خلافت، طردش نمودند.

غلطکاریهای عثمان موجب قتل او شد

همین أعمال و رفتار او که بر خلاف رویه و رفتار رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی بر خلاف طریقه و مشی ابی بکر و عمر ظاهر و بارز گردید سبب شد که خون مردم به جوش

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص155.

2- اغنی، ج4، ص187.

3- مسند احمد، ج1، ص144.

4- تاریخ طبری، ج3، ص295.

5- سنن بیهقی، ج8، ص318.

6- تاریخ الکامل، ج3، ص107.

7- تاریخ یعقوبی، ج2، ص165.

8- اسد الغابة، ج5، ص91.

۴۳۴

آمد نهضت ملّی تشکیل.و شد آنچه شد.

قطعا مسئول قتل و بدبختی او، خودش بود که در کارهای خود تجدید نظر ننموده و به نصایح مولانا امیر المؤمنین گوش نداد و فریب خودنمائیهای اطرافیان خود از بنی امیّه را خورد تا عاقبت جان خود را بر سر دوستی آنها گذارد.

چنانچه خلیفه عمر این پیش بینی را نموده بود(چون باخلاق عثمان آگاهی داشت) بنابر آنچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گفتگوی عمر را با ابن عباس نقل نموده تا آنجا که گوید:خلیفه عمر درباره هر یک از شش نفر أصحاب شورا، کلامی گفت و عیبی گرفت تا رسید به عثمان درباره او گفت: أوه ثلاثا و اللّه لئن ولیها لیحملن بنی ابی معیط علی رقاب الناس ثم لتنهض الیه العرب فتقتله (1) .

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) بعد از نقل جمله مذکور گوید: “فراست عمر بصحت پیوست که وقتی عثمان خلیفه شد (چنانچه عمر پیش بینی نموده بود) بنی امیّه را بدور خود جمع و بر گردن مردم بار نمود و با والی کردن آنها در ولایات، کردند آنچه نباید بکنند! با آنکه قادر بود آنها را معزول کند و تغییر دهد و مروان ملعون را از خود دور نماید ولی ننمود تا نارضایتی ها در مردم ایجاد نمودند و سبب شورش و قتل او گردیدند. تمام این بلایا و هتک حرمتها را بر سر او، مروان و اطرافیهای او در آوردند و بی اعتنایی او به نامه های امت، منجر به قتل او گردید .”

آقایان! انصاف خوب است؛ مراجعه نمایید بهتاریخ بزرگ محمّد بن جریر طبری که از اکابر علماء شما در سیصد هجری و مورد اعتماد عموم بوده که نوشته:و قد رأی رسول اللّه ابا سفیان مقبلا علی حماره و معاویة یقود به و یزید ابنه یسوق به فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعن اللّه الراکب و القائد و السائق (2) .

آنگاه قضاوت کنید که خلیفه عثمان، چرا ملعون و رانده شده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را

____________________

1- پس از سه مرتبه آه کشیدن گفت: “روزی که زمام امور دست عثمان برسد(پستهای حساس را)به بنی ابی معیط اختصاص داده و آنها را بر گردنهای مردم سوار نموده،” پس از آن اضافه نموده گفت: “در آن موقع عرب در مقابل او نهضت نموده و او را خواهند کشت.” (شرح نهج البلاغه، ج6، ص397).

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص187.

3- پیغمبر دید ابو سفیان سوار خری است معاویه جلو خر را می کشد و یزید پسر دیگرش از عقب، خر را می راند. فرمود: “خدا لعنت کند سوار و جلودار و راننده را.” (تاریخ طبری، ج9، ص185).

۴۳۵

مورد احترام قرار داده و در آغوش محبت پذیرفته، بلکه امارت و حکومت به آنها داد تا ایجاد انقلاب در دین اسلام بنمایند؟!

نه، ما از این اعمال خلیفه و بی فکری او تعجّب می کنیم، بلکه علماء بزرگ خودتان مانند طبری و ابن اعثم کوفی تعجب نموده اند و در تاریخ خود ثبت کرده اند که چرا وقتی أبو سفیان در مجلس عثمان در اول خلافتش، منکر اسلام و نزول وحی و جبرئیل شد، خلیفه او را نکشت و فقط بیک تغیّری قضیه را ماست مالی نمود و حال آنکه باتفاق جمیع مسلمین، چنین ملعونی واجب القتل بوده است.( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !

ایجاد نارضایتی در مردم منجر به قتل عثمان شد

و علاوه بر آنچه عرض شد مراجعه نمائید به خطبه 163نهج البلاغه و همچنین خبری را که ابن ابی الحدید در ص 482 جلد دومشرح نهج ازتاریخ کبیر طبری ضمن شرح خطبه نقل نموده که بعض از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه ها نوشته بولایات و مسلمانان را دعوت بجهاد نمودند در مدینه مقابل ظلم بنی امیّه بحمایت عثمان آنها را؛ و در سال 34 جمعیت زیادی از ناراضیها از عمّال عثمان بمدینه آمده و خدمت امیر المؤمنین شرفیاب شدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند نزد عثمان حضرت به ملاقات خلیفه رفتند تا آنجا که مقدور بود، خلیفه را نصیحت نمودند که در تغییر عمّال و اعمال خود تجدید نظر کند و او را به عواقب امور متوجه ساختند و به او فهماندند که پای جان در بین است تا جائی که فرمودند:و انّی انشدک اللّه ان تکون امام هذه الامّه المقتول فانّه کان یقال یقتل فی هذه الامّه امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیمه (1) .

ولی مروان و اطرافیهای اموی نگذاردند که نصایح صادقانۀ آن حضرت اثر کند لذا بعد از خروج آن حضرت از منزل، عثمان امر کرد مردم در مسجد جمع

____________________

1- تو را به خدا قسم می دهم اینکه مبادا پیشوای این امت باشی که کشته شوی؛ زیرا که قبلا گفته می شد که در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که بواسطه کشته شدن او فتح باب می شود به خون ریزی و کشت کشتار تا روز قیامت.(شرح نهج البلاغه، ج9، ص262).

۴۳۶

شدند رفت بالای منبر، عوض آنکه تحبیب کند و از مردم عارض، دلربایی کند و بگوید: عمّال و مأمورین من السّاعه معزول، نوعی سخن گفت که دلهای رنجدیده، رنجیده تر شد. عاقبت رشته کشید تا بآنجا که خلیفه عمر پیش بینی نموده بود و عثمان بدست مردم ناراضی کشته گردید.

پس سبب قتل عثمان، ندانسته کاریهای خود او بود که بنصایح بزرگان گوش نداد تا به جزای عمل خود رسید، بر خلاف ابی بکر و عمر که بنصایح مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام گوش می دادند و ترتیب اثر داده و قدردانی نموده، نتیجه کامل می بردند.

صدمه زدن عثمان اصحاب پیغمبر را

و ثانیاً آنکه عده ای از اصحاب پیغمبر را که ناصح و خیر خواه و معترض بعملیات بی رویۀ او بودند امر کرد آن قدر زدند که در اثر همان ضربات غالباً مردند و اگر ماندند، علیل و ناتوان گشتند که از جمله آنها عبد اللّه بن مسعود بود که حافظ و قاری و نگهبان و کاتب قرآن و از اصحاب خاص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی مورد احترام أبی بکر و عمر و محل شور آنها بوده است.

مخصوصاً ابن خلدون درتاریخ (1) خود نوشته است خلیفه ثانی عمر در دوره خلافتش، اصرار داشت عبد اللّه از او جدا نگردد، برای آنکه آگاهی کامل بقرآن و احکام دین داشت و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدح بسیار از آن نموده؛ چنانچه ابن ابی الحدید و دیگران متعرض اند.

مضروب شدن ابن مسعود و مردن او

علماء و مورخین شما عموماً نوشته اند که چون عثمان خواست قرآنها را جمع کند، تمام نسخ قرآن را از کتّاب آنها خواست و همه را جمع آوری نمود؛ من جمله قرآن عبد اللّه بن مسعود را که از جملۀ کتّاب وحی و مورد اطمینان خاتم الانبیاء بود،

____________________

1- تاریخ ابن خلدون، ج3، ص159.

۴۳۷

طلبید. عبد اللّه نداد. عثمان خودش رفت منزل عبد اللّه و جبراً قرآن را از او گرفت، وقتی عبد اللّه شنید که قرآن او را هم مانند قرآنهای دیگر سوزانیدند خیلی دلتنگ شد. در مجالس و محافل، احادیثی را که در قدح عثمان می دانست، نقل می کرد و پرده ها را بالا می زد و با کنایات مردم را به حقایق متوجه می ساخت، این خبرها را بعثمان دادند امر کرد غلامانش رفتند آن قدر عبد اللّه را زدند که از شدت آن ضربات دنده های او شکست و بستری شد و بعد از سه روز از دنیا رفت.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج ضمن طعن ششم، شرح قضایا را مفصلاً نوشته تا آنجا که گوید:

“عثمان بعیادت عبد اللّه رفت و بینهما گفتگوهائی شد تا رسید بجائی که عثمان بعبد اللّه گفت استغفر لی یا ابا عبد الرحمن قال اسأل الله ان یأخذ لی منک حقی”(1) .

و نیز نقل نموده است به جرم آنکه چرا بدرقۀ ابی ذر نمود، موقعی که او را به سمت ربذه تبعید می نمودند، چهل تازیانه بر بدن عبد اللّه زد!!

لذا عبد اللّه بعمّار یاسر وصیّت نمود که نگذار عثمان بر جنازه من نماز گذارد. عمّار هم قبول نمود. روی همین اصل بعد از وفات عبد اللّه عمّار، با جمعی از صحابه بر جنازه او نماز گذارده و دفنش نمودند. وقتی خبر به عثمان دادند، رفت سر قبر عبد اللّه و به عمّار گفت: “چرا چنین نمودی؟” گفت: “حسب الوصیّه خودش ناچار بودم که عمل نمایم” (این عمل عمّار سبب کینه ای شد که بعداً با او تلافی نمود).

واقعاً کارهای خلیفه عثمان بنابر آنچه اکابر علماء و مورخین خودتان نوشته اند حیرت آور است؛ مخصوصاً عملیاتی که به اصحابه خاص و پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمود که حتی ابی بکر و عمر هم هرگز چنان رفتاری ننمودند، بلکه بر خلاف رفتار عثمان با آنها احترام کامل از اصحاب رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمودند.

مضروب شدن عمار بامر عثمان

و از جمله اعمال عثمان که دلالت بر رقّت قلب او دارد!! توهین به عمّار یاسر

____________________

1- طلب مغفرت کن برای من ای ابا عبد الرحمن (کنیۀ ابن مسعود بود)، عبد اللّه گفت: “از خدا می خواهم حق مرا از تو بگیرد” (یعنی هرگز از تو راضی نخواهم شد). (شرح نهج البلاغه، ج3، ص43).

۴۳۸

و زدن آن مرد شریف است که از صحابه خاص پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، چنانچه علماء و مورخین فریقین نوشته اند که چون ظلم و تعدّی عمّال بنی امیّه در اطراف بلاد اسلام زیاد شد، صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع شدند و نامه ای به عثمان نوشتند و تمام مظالم او را یادآوری نمودند و با نصایح مشفقانه، گوشزد نمودند که اگر پیروی از رویه و رفتار عمّال ظلم اموی ها و تقویت از آنها بنمایی و تجدید نظر در رویه و رفتار خود و اطرافیهای خود ننمایی، نتایج وخیم آن بیشتر شامل حال خودت خواهد شد؛ علاوه بر آنکه ضرر به اسلام می زنی.

آنگاه شور نمودند که چه کسی نامه را ببرد. عاقبت گفتند مقتضی آنست که حامل نامه عمّار باشد، چه آنکه فضل و تقوی و عظمت عمّار مورد اقرار و اعتراف خود عثمان می باشد و مکرر از خودش شنیدیم که می گفت: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: “ایمان با گوشت و خون عمّار مخلوط است ” و نیز از آن حضرت نقل می نمود که می فرمود: “بهشت مشتاق سه کس است: علی بن أبی طالب و سلمان و عمّار یاسر ”.

فلذا بدرخواست اصحاب جناب عمّار کاغذ را برداشت به خانه عثمان رفت. وقتی رسید که عثمان می خواست از منزل خارج شود. در دهلیز منزل، عمّار را دید. سؤال کرد: “یا ابا الیقظان! (کنیۀ عمّار بود) کاری داری؟” گفت:

کار شخصی ندارم و لکن جمعی از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبی را در این نامه گنجانیده اند که خیر و صلاح شما در او می باشد و توسط من فرستاده اند. مطالعه نمائید و جواب آنان را بدهید.

نامه را گرفت چند سطری که از نامه خواند، غضبناک شد با کمال تغیّر نامه را بزمین افکند، جناب عمّار فرمود: “خوب نکردی! نامه اصحاب رسول اللّه محترم است. چرا بر زمین افکندی حق بود می خواندی و جواب می دادی.”

با عصبانیّت تمام گفت: “دروغ می گویی!” آنگاه امر کرد غلامانش جناب عمّار را بسختی زدند و او را بر زمین انداخته و می کوبیدند؛ حتّی خود او هم چند لگدی بر شکم عمّار زد که به علّت همان ضربات عمّار پیر مرد، مبتلا به مرض فتق شد و بی هوش گشت. خویشانش آمدند او را به منزل امّ سلمه، امّ المؤمنین بردند از ظهر

۴۳۹

تا قریب نصف شب بیهوش ماند تا چهار نماز از او فوت شد. وقتی به هوش آمد نمازها را قضا کرد.

شرح مبسوط این قضایا در کتب معتبرۀ علماء خودتان ثبت است. ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و مسعودی درمروج الذهب (2) ضمن مطاعنی که به عثمان وارد گردیده، اشاره می کند که علّت انحراف قبیله هزیل و بنی مخزوم از عثمان عملیات او با عبد اللّه بن مسعود و عمّار یاسر و ضرباتی که بر آنها وارد آوردند، بود. اینک قضاوت با آقایان با انصاف است تا پی برقّت قلب و رحم دلی او ببرند.

اذیت و تبعید نمودن ابا ذر و وفات او در صحرای ربذه

رابعاً عمل و رفتار او با أبی ذر غفاری جندب بن جناده که از صحابۀ خاص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب آن حضرت و دومین مرد عالم اسلام از صحابه بوده است، جلب نظر هر انسان آزادی را می نماید.

تمام ارباب حدیث و مورخین بزرگ فریقین، اقرار و اعتراف دارند که آن پیر مرد نودساله را با چه خفّت و آزار و اذیت تبعید به شام و از آنجا بمدینه و از مدینه با دخترش سوار بر شتر برهنه بصحرای بی آب و علف ربذه تبعید نمودند تا عاقبت در آن صحرا أبی ذر از دنیا رفت و دختر یتیمه اش بی سرپرست در آن وادی خوفناک تنها ماند.

علماء و مورخین بزرگ خودتان مانند ابن سعد درطبقات (3) و بخاری در کتاب زکاتصحیح (4) و ابن ابی الحدید در و نیز درشرح نهج البلاغه (5) و یعقوبی درتاریخ (6) خود و أبو الحسن علی بن الحسین مسعودی، محدث و مورخ معروف قرن چهارم، متوفای

____________________

1- مروج الذهب، ج1، ص695.

2- مروج الذهب، ج1، ص695.

3- طبقات، ج4، ص168.

4- صحیح بخاری، ج2، ص245-246.

5- شرح نهج البلاغه، ج3، ص55.

6- تاریخ یعقوبی، ج2، ص120.

۴۴۰

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577