شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور10%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 387271 / دانلود: 11321
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

عوارض ترس

«آلرز» معتقد است که ترس به انواع گوناگون به طور آشکار و پوشيده در رفتارهاى نامناسب ظاهر مى گردد. اين رفتارهاى دشوار به عقيده اکثر روان پزشکان عبارتند از: لکنت و گرفتگى زبان، ادرار غيرارادي، خواب پريشان و يا حرکات عصبي. ترس يا اضطراب اساس تمام حالات عصبى است و اصل و اساس اکثر ناراحتى هاى عقلى و روانى ترس است. ترس علاوه بر ناراحتى هاى نامبرده، سبب مى شود که آدمى حسود و کم رو گردد و اين دو رفتار تا آخر عمر او را ناراحت و معذب خواهند کرد.(٤٢)

پريشان فکرى و اضطراب هاى درونى يا آرامش فکر و اطمينان خاطر هر فردي، روى تمام قواى بدنش عموما و در سخن گفتن و اداى کلماتش خصوصا، اثر مستقيم دارد و به عبارت ديگر، کيفيت و کميت سخنان هر انساني، حاکى از وضع درونى و حالت روانى او است.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «بَيانُ الرَّجُلِ ينْبِئُ عَنْ قُوَّةِ جَنانِهِ»؛(٤٣) «سخن آدمى حاکى از درجه قدرت روحى و مقدار نيروى معنوى او است».

۲۱

مبارزه با منشأ ترس

بيمارى ترس تنها با اظهار قدرت و تظاهر به نترسيدن درمان نمى شود، بلکه بايد با منشأ روانى و ريشه واقعى آن مبارزه کرد و روح را از اسارتش آزاد ساخت و تا زمانى که عقده ترس در نهاد آدمى گشوده نشود، نگرانى و اضطراب هم چنان وجود خواهد داشت.

مردم بصره بر خلاف موازين اسلامى در جنگ جمل شرکت کردند و در مقابل حکومت امام علىعليهم‌السلام قيام مسلحانه نمودند و پس از شکست، دچار نگرانى و ترس شدند و بر اثر آن حالت رواني، شهر بصره در معرض خطرات تازه اى قرار گرفت. امام علىعليهم‌السلام براى آرامش افکار و اعاده وضع عادي، به ابن عباس که در آن موقع فرماندار بصره بود نوشت:

«فَحادِثْ أَهْلَها بِالاْءِحْسانِ إِلَيهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ»؛(٤٤)

«با مردم بر اساس عطوفت و احسان برخورد کن و عقده ترس را در دل هاى آنان بگشاي».

امام علىعليهم‌السلام با اين دستور ترس هاى روانى مردم را برطرف ساخت و از حوادث احتمالى جلوگيرى نمود.

جوانى که از دوران اول زندگى بر اثر تحقيرهاى پدر و مادر، ضعيف و بى شخصيت بار آمده و از آميزش با مردم مى ترسد، اگر به نکات لازم متوجه گردد و افکار و اعمال خود را با برنامه اى که توضيح داده مى شود منطبق سازد، مى تواند بيمارى خويش را درمان کند و از عوارض رنج آور آن رهايى يابد.

١- متوجه باشد که ترس در زندگى بشر، از بيمارى هاى خطرناک و از عوامل مهم تيره روزى و بدبختى است. ترس مايه ناکامى و محروميت و دشمن آسايش و آرامش است. آدمى هر قدر بيشتر بترسد، خود را ضعيف تر ساخته و به شخصيت خويش ضربه بزرگ ترى زده است و اگر به درمان خود همت گمارد، مى تواند موجبات بهبود و سلامت روان خويش را فراهم آورد و به سعادت و کاميابى نايل گردد.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «لاينْبَغى لِلْعاقِلِ أَنْ يقيمَ عَلَى الْخَوْفِ إِذا وَجَدَ إِلَى الاْءَمْنِ سَبيلاً»؛ (٤٥)

امام علىعليهم‌السلام فرموده است: «سزاوار نيست انسان عاقل در خوف و نگرانى به سر برد، اگر راهى به آرامش و ايمنى داشته باشد».

٢- بايد بداند که گفتار نامرتب و اعمال ناموزون بدنش، ناشى از ترس درونى است و تا زمانى که علت ترس از عمق جانش ريشه کن نشود، اعتماد به نفس ندارد و نمى تواند با مردم به خوبى بياميزد و به درستى با آنان سخن بگويد.

با حس ترس مبارزه کردن و خود را به نترسيدن زدن کافى نيست. بايد با علت ترس مبارزه کرد، يعنى به محض اين که از علت و موجب ترس آگاه شويم، بايد در رفع آن بکوشيم، و گر نه تا علت رفع نشده، مبارزه با حس ترس بيهوده خواهد بود.(٤٦)

«إِنَّ اللّه لايغَيرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يغَيرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛(٤٧)

«خداوند اوضاع و احوال هيچ قومى را تغيير نمى دهد، مگر آن که خودشان صفات نفسانى و ملکات روحى خويش را دگرگون سازند».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «مَنْ حَسُنَتْ سَريرَتُهُ حَسُنَتْ عَلانِيتُهُ»؛(٤٨)

امام علىعليهم‌السلام فرموده: «آن کس که باطنش خوب و ضميرش نيکو باشد، ظاهرش خوب و نيکو خواهد بود».

٣- بايد با دقت به حساب نفس خود رسيدگى کند و حالات روانى خويش را به درستى تجزيه و تحليل نمايد تا به منشأ اصلى و علت اساسى ترس خود پى ببرد، سپس به رفع آن بپردازد.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ»؛(٤٩)

علىعليهم‌السلام فرموده: «هر کس به حساب نفس خويش برسد، سود برد و هر کس از وظيفه غفلت نمايد، زيان مى بيند».

مثلاً جوان مورد بحث که بر اثر اهانت هاى ديروز پدر و مادر، به عقده دچار شده و در نتيجه از معاشرت و مکالمه با مردم بيم دارد، اگر به حساب نفس خود رسيدگى و بفهمد که منشأ ترس امروزش چيزى جز تحقير و توهين دوران کودکى نيست، مى تواند خود را با اين منطق عاقلانه قانع نمايد که گر چه پدر و مادر، مرا در کودکى تحقير کردند و شخصيتم را سرکوب نمودند، ولى آن دوره سپرى شد و اکنون خود، يک فرد بالغ اجتماع هستم، مردم با من دشمنى مخصوص ندارند. اگر به خوبى قدم بردارم و به درستى وظيفه خود را انجام دهم، مى توانم در جامعه عرض وجود کنم و مورد توجه و تحسين قرار گيرم.

بدون ترديد اين محاسبه صحيح و منطق عاقلانه، ترس درونيش را تخفيف مى دهد و از نگرانى و وحشتش مى کاهد، در نتيجه اميدى در ضميرش باز مى کند و نسبت به آينده تا اندازه اى خوش بينش مى سازد و اين خود اولين قدم علمي، در راه درمان بيمارى ترس است.

٤- پس از محاسبه نفس و اميد به پيروزي، براى آن که در معاشرت و مکالمه با مردم جرأت پيدا کند، بايد در اولين برخوردهاى اجتماى از ساده ترين روش هاى اخلاقى که مايه جلب محبت است استفاده نمايد. اين مطلب در کتاب هاى روانى امروز آمده و اولياى گرامى اسلام نيز در چهارده قرن قبل به پيروان خود آموخته اند.

نشان آدم کم رو اين است که به دشوارى با کسى آشنا مى شود و پيش ديگران نمى تواند با آزادى صحبت کند. براى مبارزه با ترس و کم رويى اگر اين دو نکته مختصر را مراعات کند، مقدارى و شايد يک باره از رنج کم رويى خلاص خواهد شد. اولاً به هر کس مى رسد، اول سلام کند. ثانيا خوش رو و متبسم باشد. شايد اين نسخه به نظرتان کوچک و حقير بيايد، ليکن هزاران نفر را مداوا کرده است. شما هم بيازماييد، پشيمان نخواهيد شد.(٥٠)

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «لِکلِّ داخِلِ دَهْشَةٌ فَابْدَؤُوا بِالسَّلامِ»؛(٥١)

امام علىعليهم‌السلام فرموده: «هر تازه واردى در محيط نامأنوس حيرت زده مى شود، براى آرامش خاطر، سخن خود را به سلام آغاز کنيد».

قالَ عَلِى عليهم‌السلام «اَلْبَشاشَةُ حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ»؛(٥٢)

امام علىعليهم‌السلام فرموده: «خوش رويى و بشاشت، ريسمان مهر و مودت است».

۲۲

يازده سال گرفتار وسواس

روزانه چندين بار، در و ديوار و کف اتاق ها، آشپزخانه و هر جايى از خانه را که امکان داشت با دست يا پا تماس داشته باشد، با شلنگ آب مى شستم، گويى به باغچه آب مى دهم. فرش ها، کف پوش هاو ديگر وسايل منزل در اثر شست وشوى مدام با آب، فرسوده شده بودند. دايم از خانه بوى نم مى آمد. مصرف پودرهاى لباسشويي، مايع ظرفشويى سفيدکننده و دستمال کاغذى و آب، بيداد مى کرد. هر روز بدون استثنا، سه بار ماشين لباس شويى را به کار مى انداختم، پر از لباس هاى شسته و تميزى که فقط به نجس بودنشان شک داشتم. هميشه طناب ها پر از لباس خيس بودند و کشوها خالى از لباس. طى دوسال گذشته، دست هاى من به طور مستقيم با چيزى در تماس نبودند. با خريد ده ها جفت دستکش لاستيکى و نخي، براى حتى گرفتن قاشق هنگام صرف غذا، از دستکش استفاده مى کردم. روزى ديدم پسرم که تنها پنج روز از تولدش مى گذشت با ناخن، گوشه لبش را خراش داده است. او را به حمام بردم و بى ملاحظه، دوش دستى را مستقيم روى صورتش گرفتم. آب به گلويش پريد و چيزى نمانده بود خفه شود و...

اينها گوشه اى از خاطرات زن جوانى است که يازده سال در چنگال بيمارى وسواس گرفتار بود و به تازگى در پى معالجات روان درماني، به قول خودش بار ديگر متولد شده و مى خواهد زندگى محکوم به فناى خويش را از نو پى ريزى کند.(٥٣)

۲۳

انواع وسواس

وسواس به چهار گونه تقسيم مى شود:

١ - وسواس آلودگي: که به شکل شست وشو ظاهر مى شود. خانم ها و افراد مذهبي، از ديد پاکى و نجسى و ديگران از ديد آلودگى به مسأله مى نگرند.

٢ - وسواس شک و ترديد: اين افراد به هر کس و هر چيزى شک دارند و تا آنجا پيش مى روند که عرصه براى آنان تنگ و زندگى غيرقابل تحمل مى شود.

٣ - وسواس وارسي: اين گونه افراد مرتب هر چيز را مورد بازرسى قرار مى دهند، ولى مجددا نسبت به آن شک مى کنند.

مثلاً هنگامى که مى خواهند از خانه بيرون روند، چندين بار اجاق گاز را کنترل مى کنند که خاموش باشد، ولى وقتى بيرون مى روند، باز هم شک دارند که اجاق روشن نمانده باشد.

٤ - وسواس تقارن: افرادى که هميشه تلاش دارند همه چيز در زندگى و محيط اطراف آنان نظم هندسى داشته باشد و هر چيزى که نيم ميلى متر جا به جا شده باشد، آنان را آزرده مى سازد.

وسواس هاى فکرى

ميل هاى ناگهاني، فکرها و تصورهاى بى معنى و گاه تنفرانگيزى هستند که ناخودآگاه به ذهن شخص وارد مى شوند و او مى کوشد آنها را از ذهن خود خارج کند، براى مثال ممکن است افکار کفرآميزى به ذهن فرد مؤمنى خطور کند که به هيچ وجه علاقه اى به آن نداشته باشد و از آمدن چنان فکر و خطور کفرآميزى به شدت ناراحت مى شود يا مادرى که فرزند خود را بسيار دوست دارد، دچار اين نگرانى شود که نکند ناگهان کودک خود را از پنجره پرتاب کند يا خانم جوانى اين فکر تکرارى را هميشه در ذهن داشت که شوهر او در يک حادثه رانندگى کشته شود، همراه با اين تفکر تصور روشنى از اين حادثه به ذهن او مى آمد.

مردى اين ترديد تکرارى را به زور وارد ذهن کرده بود که ممکن است در هنگام رانندگى با عابرى برخورد کند.

و نمونه هاى فراوان ديگر از اين نوع وسواس فکري.

دل، محل خطور

دل آدمى هرگز خالى از فکر و خيال نمى باشد، بلکه هميشه محل خطور خواطر و ورود خيالات و افکار مى باشد. اگر چه گاهى انسان ملتفت نيست به آنچه در خاطر او مى گذرد. در اين جهت دل، مانند نشانه اى است که از اطراف و جوانب تيرها به سوى آن افکنده يا حوضى که آب از نهرهاى بسيار بر آن جارى باشد، يا خانه اى که درهاى بى شمار داشته باشد و از آن درها اشخاص مختلفه داخل آن خانه شوند، يا آيينه اى که در مکانى نصب شده و صورت هاى بى حد از جلوى آن بگذرند.

پس دل که لطيفه اى است از لطايف الهيه، پيوسته معرکه تاختن خيالات و افکار است تا قطع علاقه نفس از بدن شود و از گزيدن مار و عقرب طبع فارغ شود و چون هر فکر و خيالى را سببى و منشأى است، پس منشأ خيالات رديه و افکار باطله و فاسده، شيطان و باعث خواطر محمود و افکار حسنه، فرشته است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فِى الْقَلْبِ لُمَتانٌ: لُمَةٌ مِنَ الْمَلِک إيعادٌ بِالْخَيرِ وَ تَصْديقٌ بِالْحَقِّ وَ لُمَةٌ مِنَ الشَّيطانِ إيعادٌ بِالشَّرِ وَ تَکذيبٌ بِالْحَقِّ؛(٥٤) در دل آدمى دو نوع افکار و خواطر وارد مى شود: يکى از جانب فرشته و آن، افکارى است که مشتمل است بر عزم بر امور خير و اراده آنها، تصديق امور حقه واقعيه و ديگرى از جانب شيطان و آن، خاطرى است که متضمن عزم بر امور شر و تکذيب امور حقه است.

مخفى نماند آنچه که به خاطر آدمى مى گذرد و افکارى که دل او را مشغول مى کند، دو قسمند: اول افکارى که محرک انسان بر عملى و موجب رغبت بر آن عمل و اراده آن فعل مى شوند و آن بر دو قسم است: زيرا آن فعلى که فکر آدمى محرک به جا آوردن آن مى شود يا کار خير است يا کار بد، دوم افکارى که محرک بر انجام کارى و مبدأ عملى نيستند، بلکه فقط محض خيال و مجرد فکر و تصور مى باشد، اگر چه به وسيله اين افکار، نفس را صفاتى يا کدورتى حاصل شود که باعث بعضى افعال خير يا شر گردد و آن نيز بر دو قسم است: اول خيالات محمود و افکار نافعه، دوم افکار فاسده و آرزوهاى کاذبه و از براى آن انواع بسيارى است مانند آرزوى تمناى چيزهايى کردن که به وجود نمى آيد و تصور آنها را کردن، مانند اين که در دل بگذراند که کاش فلان کار را نکرده بودم يا فلان کار را کرده بودم و کاش فلان طفل من نمرده بود و حال بزرگ شده، معين و ياور من بود و کاش فلان چيز را خريده بودم يا فروخته بودم و امثال اينها، و مثل يادآور شدن احوالى که از براى او حاصل شده است و به آن شادى کردن يا غمناک شدن، مانند خيال و فکر فلان لذتى که از براى او اتفاق افتاده، يا غلبه که در فلان روز بر اقران و افراد کرده، يا عزتى که بالفعل براى او هست و از اين قبيل است تصور کردن اموال گران قيمتى که دارد از مساکن، املاک، مغازه، باغات، ماشين ها، کارخانه ها، جواهرات و پول هاى نقدى که در بانک ها دارد و به آن لذت بردن و يا متذکر شدن چيزهايى که ندارد و به آن غمناک گشتن و نحو اينها و مانند تصور کردن حالات و امورى که هرگز تحقق آنها در نظر اين شخص نيست و مى داند که به وجود نمى آيد، مثل اين که گدا و فقيرى در ذهن خود تصور پادشاهى کره زمين را در سر بپرورد و گاه مى شود که منشأ اين خواطر، وسوسه در عقايد است به حدى که منجر به شک نمى شود، بلکه فقط مجرد حديث نفس و خواطر در ذهن است.

۲۴

حديث نفس مؤاخذه ندارد

فَما رُوِى فِى الْکافي: أَنَّهُ جاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله فَقالَ: يا رَسُولَ اللّه ! هَلَکتُ. فَقالَ لَهُ: «هَلْ أَتاک الْخَبيثُ؟ فَقالَ لَک: مَنْ خَلَقَک؟ فَقُلْتَ: اَللّه تَعالي، فَقالَ لَک: اَللّه مَنْ خَلَقَهُ»؟ فَقالَ لَهُ: إى وَ الَّذى بَعَثَک بِالْحَقِّ لَکانَ کذا، فَقالَ رَسُولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «ذاک وَ اللّه مَحْضُ الاْءيمانِ»؛(٥٥)

مرحوم کلينى رحمه الله در کافى از محمد بن مسلم و او از امام صادقعليهم‌السلام روايت کرده که حضرت فرمود: «مردى نزد حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: يا رسول اللّه ! من هلاک شدم. فرمود: «گويا شيطان تو را وسوسه کرده و گفته چه کسى تو را آفريده؟ و تو گفتي: خالق من خدا است. سپس به تو گفت: او را که آفريده»؟ آن شخص عرض کرد: سوگند به کسى که تو را به حق به رسالت برانگيخت، چنين است که فرمودي. آنگاه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «اين محض ايمان است».

قالَ الْباقِرُعليهم‌السلام : «إِنَّ رَجُلاً أَتى رَسُولَ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله فَقالَ: يا رَسُولَ اللّه ! نافَقْتُ، فَقالَ: «وَ اللّه ما نافَقْتَ وَ لَوْ نافَقْتَ ما آتَيتَنى تُعَلَّمَني، مَا الَّذى رَأى بِک؟ أَظُنُّ أَنَّ الْعَدُوَّ الْحاضِرُ أَتاک، فَقالَ: مَنْ خَلَقَک؟ فَقُلْتَ: اَللّه تَعالى خَلَقَني، فَقالَ لَک: مَنْ خَلَقَ اللّه ؟ فَقالَ: إى وَ الَّذى بَعَثَک بِالْحَقِّ لَکانَ کذا، فَقالَ: إِنَّ الشَّيطانَ أَتاکمْ مِنْ قِبَلِ الاْءَعْمالِ فَلَمْ يقْوِ عَلَيکمْ، فَأَتاکمْ مِنْ هذَا الْوَجْهِ لِکى يسْتَزِلَّکمْ، فَإِذا کانَ کذلِک فَلْيذْکرْ أَحَدُکمُ اللّه وَحْدَهُ»؛(٥٦)

امام باقرعليهم‌السلام فرمود: «مردى نزد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت: من منافق شده ام. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «به خدا سوگند که تو منافق نشده اي، اگر منافق شده بودي، آنچه را برايت پيش آمد کرده است، به من نمى گفتي، گمان اين است که دشمن حاضر (شيطان) به تو وسوسه کرد که چه کسى تو را آفريده؟ تو گفتي: خدا مرا آفريده. به تو گفت: او را که آفريده»؟ عرض کرد: آري، سوگند به پروردگارى که تو را به راستى فرستاد، چنين است که مى گويي.

آنگاه حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «شيطان از راه اعمال به شما حمله مى کند، چون عاجز شد و نتوانست بر شما دست يابد، از اين راه (راه عقايد) مى آيد تا شما را لغزش دهد، هر گاه چنين شد، خدا را به يگانگى ياد کنيد و بگوييد: لا إله إلا اللّه ».

قالَ عَلِى بْنِ مَهْزِيارٍ: إِنَّ رَجُلاً کتَبَ إِلى أَبيجَعْفَرٍعليهم‌السلام يشْکوا إِلَيهِ لُمَما يخْطُرُ عَلى بالِهِ، فَأَجابَهُ فى بَعْضِ کلامِهِ: «إِنَّ اللّه إِنْ شاءَ ثَبَّتَک فَلايجْعَلُ لاِءِبْليسَ عَلَيک طَريقا». قَدْشَکى قَوْمٌ إِلَى النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله لُمَما يعْرَضُ لَهُمْ لاَءِنْ تَهْوى بِهِمُ الرّيحُ أَوْ يقَطَّعُوا أَحَبُّ إِلَيهِمْ مِنْ أَنْ يتَکلِّمُوابِهِ، فَقالَ رَسُولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «أَ تَجِدُونَ ذلِک»؟ قالُوا: نَعَمْ. قالَ: «وَ الَّذى نَفْسى بِيدِهِ إِنَّ ذلِک لَصَريحُ الاْءيمانُ، فَإِذا وَجَدْتُمُوهُ، فَقُولُوا: آمَنّا بِاللّه وَ رَسُولِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه »؛(٥٧)

على بن مهزيار گفت: مردى به امام باقرعليهم‌السلام نامه اى نوشت و از خاطره هايى که در دلش خطور مى کرد شکايت نمود. حضرت باقرعليهم‌السلام در ضمن جواب نامه نوشت: «البته با اراده خداوند ثابت قدم خواهى شد و شياطين بر تو دست نخواهند يافت».

جمعيتى به حضرت خاتم النبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله شکايت کردند از وسوسه هايى که اگر بدن هاى آنان قطعه قطعه شود، يا باد آنان را فرو بريزد و هلاک کند، در نزدشان آسان تر و بهتر است از اين که آن خاطره ها را اظهار کنند. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از آنان پرسيد: «آيا شما واقعا در چنين حالت هستيد»؟ گفتند: آري. آنگاه حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «سوگند به کسى که جان من در دست قدرت او است، اين همان ايمان صاف و خالص است. هر وقت چنين وسوسه هايى براى شما پيش آمد بگوييد: آمَنّا بِاللّه وَ رَسُولِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ».

قالَ النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله : «وُضِعَ عَنْ أُمَّتى تِسْعُ خِصالٍ: اَلْخَطاءُ، وَ النَّسْيانُ، وَ ما لايعْلَمُونَهُ وَ ما لايطيقُونَهُ، وَ مَا اضْطَرُّوا عَلَيهِ، وَ مَا اسْتَکرَهُوا عَلَيهِ، وَ الطِّيرَةُ، وَ الْوَسْوَسَةُ فِى التَّفَکرِ فِى الْخَلْقِ، وَ الْحَسَدُ ما لَمْ يظْهِرْ بِلِسانٍ أَوْ يدٍ»؛(٥٨) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «از امت من نه چيز برداشته شد و به آنها مؤاخذه نمى شوند: ١- خطا کردن، ٢- فراموشي، ٣- آنچه را نمى داند، ٤- آنچه از طاقت او بيرون است، ٥- آنچه را به او مضطر مى شود، ٦- آنچه را به انجام آن مجبور مى شود، ٧- فال بد زدن، ٨- وسوسه و تفکر کردن در مخلوقات، ٩- حسد، مادامى که به زبان نياورد و لباس عمل بر آنها نپوشاند».

توضيح: از کليه روايات فوق فهميده شد که خطورات ذهنى و وسوسه هاى فکرى که براى انسان پيش مى آيد، ليکن فقط در خاطره و فکر انسان است، هيچ گناهى بر آنها مترتب نمى شود و به ايمان انسان لطمه اى وارد نمى سازد، چون از حيطه اختيارات انسان خارج بوده و جزء خلجانات فکرى مى باشد که بدون اختيار براى انسان پيش مى آيد.

عَنْ جَميلِ بْنِ دُرّاجِ عَنْ أَبيعَبْدِاللّهعليهم‌السلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّهُ يقَعُ فى قَلْبى أَمْرٌ عَظيمٌ. فَقالَ: «قُلْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه »، قالَ جَميلُ: فَکلَّما وَقَعَ فى قَلْبى شَى ءٌ، قُلْتُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ، فَيذْهَبُ عَنّي؛(٥٩)

از جميل بن دراج روايت شده که گفت: به امام صادقعليهم‌السلام عرض کردم: شيطان در قلبم وسوسه بزرگى مى کند. آن حضرتعليهم‌السلام فرمود: «بگو لا إِلهَ إِلاَّ اللّه »، جميل گفت: هر گاه که آن نوع وسوسه ها در دلم مى آمد، با ذکر و ياد لا اله الا اللّه آن وسوسه از بين مى رفت».

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حِمْرانِ قالَ: سَأَلْتُ أَباعَبْدِاللّهعليهم‌السلام عَنِ الْوَسْوَسَةِ وَ إِنْ کثُرَتْ، فَقالَ: «لا شَى ءَ فيها، تَقُولُ: لا إِلهَ إِلاَّ اللّه »؛(٦٠)

از محمد بن حمران نقل شده که گفت: از محضر امام صادقعليهم‌السلام سؤال کردم: اگر وسوسه زياد گردد، چه کنم؟ فرمود: «چيز مهمى در آن نيست، بگو: لا اله الا اللّه ».

قالَ رَسُولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «إِنَّ آدَمَ شَکى إِلَى اللّه ما يلْقى مِنْ حَديثِ النَّفْسِ وَ الْحُزْنِ فَنَزَلَ جَبْرَئيلُعليهم‌السلام ، فَقالَ لَهُ: يا آدَمُ! قُلْ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ، فَقالَها فَذَهَبَ عَنْهُ الْوَسْوَسَةُ وَ الْحُزْنُ»؛(٦١)

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «آدم از وسوسه و اندوهناکي، به خداوند شکوه برد، جبرئيلعليهم‌السلام گفت: اى آدم! بگو: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ، جناب آدمعليهم‌السلام همين سخنان را به زبان جارى کرد، وسوسه و اندوهش از ميان رفت».

در مصباح کفعمى از امام صادقعليهم‌السلام روايت شده که براى دفع وسواس، بايد دست را بر سينه و شکم ماليد و سه بار گفت: «بِسْمِ الللّه وَ بِاللّه وَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه الْعَلِى الْعَظيمِ، اَللّهُمَّ امْسَحْ عَنّى ما أَحْذَرُ».

قالَ النَّبِىعليهم‌السلام : «عَلى کلِّ قَلْبٍ جاسِمٌ مِنَ الشَّيطانِ فَإِذا ذَکرَ اسْمَ اللّه خَنَسَ وَ ذابَ وَ إِذا تَرَک ذِکرَ اللّه الْتَقَمَهُ الشَّيطانُ فَجَذَبَهُ وَ أَغْواهُ وَ اسْتَزَلَّهُ وَ أَطْقَأَهُ»؛(٦٢)

نبى اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: «هر دلى مورد حمله شيطان قرار گيرد، اگر ذکر، ياد و نام خدا کند، شيطان عقب گرد نموده، وسوسه هايش از بين مى رود و اگر ترک ذکر و ياد خدا کند، شيطان به ديدارش آمده، او را به خود جلب مى کند، گمراه مى سازد و به انحراف، لغزيدن و ارتکاب گناهان وا مى دارد».

امام صادقعليهم‌السلام فرموده: «هر کسى در خانه اش، هر شب سوره ناس را بخواند، از رسيدن بدى ها، زيان هاى جن و وسوسه، در امان خواهد بود و اگر آن را بنويسند و بالاى سر اطفال کوچک خود آويزان کنند، به اذن و لطف پروردگار متعال، از وسوسه هاى بد و زيان هاى جني، محفوظ خواهند ماند».(٦٣)

علىعليهم‌السلام ضمن وصايايى که به کميل دارد، مى فرمايد: اى کميل! زمانى که شيطان در سينه ات وسوسه مى کند، بگو: «أَعُوذُ بِاللّه الْقَوِى مِنَ الشَّيطانِ الْغَوِى وَ أَعُوذُ بِمُحَمَّدٍ الرَّضِى مِنْ شَرِّ ما قَدَّرَ وَ قَضي، وَ أَعُوذُ بِإِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ» و اين براى فرارى دادن ابليس و شيطان هاى همراهش کافى است، اگر چه ابليس هاى مثل خودش همگى با او باشند.

اى کميل! به درستى که شياطين نيرنگ مى کنند، زرق و برق دنيا را مى آرايند و وسوسه هاى گوناگون و خيال هاى بد برمى انگيزند و اين وسوسه ها را در هر کسي، به تناسب و ميزان رتبه، مقام عبادت و اطاعت و گناهکارى اش به کار مى برند و به همان نسبت، بر افراد پيروز خواهند شد.

اى کميل! هيچ دشمنى بدتر از آنها نخواهد بود و زيان رساني، مثل آنها نمى تواند به تو و امثال تو ضرر برساند. آرزوهايشان اين است که انسان هايى را فرداى قيامت، هنگامى که عذاب دردناک، جدانشدنى و جاويدانى خود را خواهند ديد، همراهشان داشته باشند.

اى کميل! خشم خداوند بر کسانى احاطه خواهد داشت که با پناهندگى به اسم خداوند و پيامبر، استغاثه و درخواست نجات نمى نمايند و از وسوسه هاى بد شيطان دورى نمى کنند.

اى کميل! آنها تو را فريب مى دهند و اگر جوابشان را ندهي، با حيله رفتار مى کنند و از تو تعريف مى کنند که چقدر خوبي، اگر چه در بعضى از کارها هم زياده روى و بدى داشته باشى و تمجيد در حاتم بخشي، سخاوت، امانت دارى و ارادت خالصانه ات مى نمايند و تو را به فراموشى وا مى دارند. از کارهاى خوب نهى نموده و به کارهاى زشت فرمان مى دهند و حسن ظن تو را به عفو و آمرزش خداوند، حتى در کارهاى بد، زياد مى کنند تا اميدوارى بيش از اندازه پيدا کنى و به آن مغرور گرديده، مرتکب گناه شوى که نتيجه کارهاى گناهکاران آتش شعله ور و برافروخته جهنم است.

اى کميل! خداوند عزيز و بزرگ مى فرمايد: «اَلشَّيطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ»؛(٦٤)

«شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت».

آري، ذکر و ياد خداوند، بهترين راه رهايى از دام هاى شيطان است، کيمياى «تذکر» بندگان را از وسوسه هاى شيطانى نجات مى دهد و به بارگاه قرب ربوبى مى برد.

موارد ديگر وسواس

ما نمى توانيم تمام مواردى را که انسان در معرض ابتلاى به وسوسه است را شماره کنيم، زيرا اين مرض دامنه دار است و رشته هاى گوناگونى دارد و در جميع شئون زندگى فردى و اجتماعى انسان راه پيدا مى کند، ليکن بعضى از موارد آن را که مناسب با بعضى از مسائل شرعيه است ذکر مى کنيم:

١- طهارت و نجاست از موارد ابتلا است، بلکه عمده ابتلا همين جا است، با آن که امر طهارت و نجاست از نظر دين سهل و آسان است.

از دستورات دينى ما اين است که طهارت ظاهريه در بسيارى از موارد کافى است و ما مأمور به طهارت واقعيه نيستيم.

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «کلُّ ماءٍ طاهِرٌ إِلاّ ما عَلِمْتَ أَنَّهُ قَذِرٌ»؛(٦٥)

امام صادقعليهم‌السلام فرمود: «هر آبى که به آن دست رسى پيدا کنى پاک است، مگر علم پيدا کنى که نجس شده».

توضيح اين روايت به ما مى فهماند در بيابان، کوچه و خيابان، در هر کجا اگر مقدارى آب در ته جوى يا کنار خيابان ديدي، همه آنها محکوم به طهارت است، مگر جايى که ببينى در آن آب نجاست وارد شد، و الا همه پاک است و احتمال يا گمان بر اين که شايد چيزى نجس به آن رسيده باشد، هيچ ضررى ندارد و آب محکوم به طهارت است.

نقل نظر مرجع تقليد

حجة الاسلام ميرسپاسى نقل کرد از مرحوم آيت اللّه گلپايگانى رحمه الله سؤال کرديم: در فصل زمستان که برف همه کوچه و خيابان را گرفته است، سگ در روى برف ها راه رفته و ما هم جايى که پاهاى سگ در آنجا گذاشته شده مى رويم. آيا پاهاى ما نجس است يا پاک؟ آن فقيه بزرگوار فرمودند: پاک است و بعد اين گونه توضيح دادند: اولين جايى که پاى سگ گذاشته مى شود مقدارى برف به خود مى گيرد و لذا پاى سگ روى زمين نرسيده است و در گام هاى بعدي، جاى پاى سگ با برفى است که بر زمين مى رسد و لذا پاى سگ روى تمام برف ها نمى رسد و تمام جاهايى که اين حيوان رفته، با اين بيان محکوم به طهارت بوده و علم به نجاست پيدا نمى شود.

عَنْ عَمّارِ ساباطي، إِنَّهُ سَأَلَ أَباعَبْدِاللّهعليهم‌السلام عَنْ رَجُلٍ يجِدُ فى إِنائِهِ فَأْرَةً، وَ قَدْتَوَضَّأَ مِنْ ذلِک الاْءِناءِ مِرارا، أَوِ اغْتَسَلَ مِنْهُ، أَوْ غَسِلَ ثِيابَهُ، وَ قَدْکانَتِ الْفَأْرَةُ مُتَسَلِّخَةٌ، فَقالَ: «إِنْ کانَ رَأيها فِى الاْءِناءِ قَبْلَ أَنْ يغْتَسِلَ أَوْ يتَوَّضَّأَ أَوْ يغْسِلَ ثِيابَهُ، ثُمَّ يفْعَلَ ذلِک بَعْدَ ما رَأيها فِى الاْءِناءِ، فَعَلَيهِ أَنْ يغْسِلَ ثِيابَهُ وَ يغْسِلَ کلَّ ما أَصابَهُ ذلِک الْماءُ وَ يعيدُ الْوُضُوءَ وَ الصَّلاةَ، وَ إِنْ کانَ إِنَّما رَأيها بَعْدَ فَرَغَ مِنْ ذلِک وَ فَعَلَهُ فَلايمْسِ مِنْ ذلِک الْماءَ شَيئا، وَ لَيسَ عَلَيهِ شَى ءٌ، لاِءَنَّهُ لايعْلَمُ مَتى سَقَطَتْ فيهِ». ثُمَّ قالَ: «لَعَلَّهُ أَنْ يکونَ إِنَّما سَقَطَتْ فيهِ تِلْک السّاعَةُ الَّتى رَأيها»؛(٦٦)

عمار ساباطى از امام صادقعليهم‌السلام سؤال کرد: مردى در ظرف آب خود، موش مرده اى را مى بيند. در صورتى که از آن ظرف، کرارا وضو گرفته، غسل کرده و لباس شسته، وظيفه او چيست؟ حضرتعليهم‌السلام فرمود: «اگر موش مرده را قبل از وضو، غسل و شستن لباس ديده و بعدا وضو گرفته، غسل کرده و بدن نجس شده، وضو و غسل باطل است. بايد خود را تطهير کند. وضو، غسل و نماز را اعاده نمايد، ليکن اگر بعد از وضو، غسل، شستن لباس و فارغ شدن از آنها، ديده و بعد از مشاهده، به آن آب دست نزده، همه اعمال او صحيح است و بدن او هم پاک مى باشد. چون نمى داند چه زمانى موش در ظرف افتاده، شايد همين الان افتاده باشد که آن را ديده است».

توضيح: افرادى که زياد اجتناب مى کنند و احتياط از نجاست، اگر با دقت به اين حديث شريف بنگرند، مى يابند که اسلام در رابطه با طهارت و نجاست، کار را بسيار آسان و سهل گرفته است که اگر افراد به دستورات اسلامى عمل کنند، هيچ گاه گرفتار وسواس نمى شوند که هم خود را به زحمت مضاعف بيندازند و هم اسراف در ريختن آب نمايند و هم وقت گران بهاى خود را بيهوده در امور غيرشرعى تلف کنند.

۲۵

تأثير روح در بدن

به طورى که مى دانيم تأثرات آدمى با تغييراتى در گردش خون همراه است و با واسطه اعصاب عروقى سبب گشادى يا تنگى شريان هاى کوچک مى گردد. گاهى يک خبر ناگوار غيرمنتظره ممکن است سبب انقباض شريان هاى اکليلى قلب شود و به مرگ فورى بينجامد. حالات عاطفى به وسيله افزايش يا کاهش جريان خون موضعى بر روى تمام غدد مترشحه داخلى اثر و عمل آنها را شديد يا متوقف مى کند و حتى گاهى فعاليت هاى شيميايى آنها را عوض مى نمايد. مشاهده غذا يا ميل به آن، سبب ترشح بزاقى مى گردد.

«کانون» در يکى از آزمايشگاه هاى معروف خود يافته است که اگر گربه را شديدا بترسانيم، عروق خونى غدد فوق کليوى جانور اتساع مى يابد و اين عضو آدرنالين در خون مى ريزد. آدرنالين فشار و سرعت جريان خون را بيشتر مى کند و بدن را براى حمله يا دفاع به فعاليت وامى دارد. تأثرات خصوصا نزد افرادى که حساسيت خاصى دارند، تحولات شگفتى در بافت ها بروز مى دهد.

تمام موهاى يک زن بلژيکى که به وسيله آلمان ها محکوم به اعدام شده بود، دفعتا شب پيش از اعدام سپيد گرديد. در حين يکى از بمباران ها، دانه هاى کهيرى روى بازوى زن ديگرى پيدا شده بود که با ترکيدن هر بمب، وسيع تر و سرخ تر مى شد.

«زولترن» با تجربه خود دريافت که يک صدمه روحى مى تواند تغييرات محسوسى در وضع خون ايجاد نمايد و در خون اشخاصى که وحشت زيادى احساس کرده بودند، توانست گلبول هاى سفيد کوچک تر از طبيعى و سقوط فشار خون و کاهش زمان انعقاد پلاسما را ببيند.(٦٧)

ناراحتى هاى روحى موجب توقف کار تخمدان مى شوند: تجربيات جنگ اخير نشان داده است که زندگى در اردوگاه هاى بزرگ براى مدت طولانى خونريزى ماهيانه را که نتيجه تحولات دوره اى تخمدان است متوقف مى سازد، در حالى که اين اختلالات با بازگشت به زندگى عادى بدون هيچ گونه معالجه اى از بين مى روند.(٦٨)

در باره عوارض جسمانى يک نوع مرض روحى مى گويند تمام عضلات و اعصاب را مختل مى گرداند. در يک مرحله ادرار بسيار زياد مى شود و در مقطع ديگر بسيار کم. کار معده زياد و کم مى شود. در يک حالت، بى خوابى و در حالت ديگر، خواب به مريض روى مى آورد. فعاليت جنسى نيز از مجراى طبيعى خارج مى گردد، گاهى تحريک مى شود و گاهى رو به کاهش مى رود و گاهى به آشفتگى و انحراف مى گرايد. پوست بدن نيز از اين تغيير برکنار نمى ماند. در پاره اى موارد ديده مى شود که پوست، جوش هاى کوچک مى زند که با هيچ دارويى چاره پذير نيستند، ولى در دوره ديگر با سرعتى باورنکردنى از ميان مى رود. اينها عوارض اين بيمارى خارق العاده مى باشد.(٦٩)

۲۶

اتحاد نفس و بدن

نفس و بدن به قدرى با يکديگر مرتبط و متحدند که حالات نيک و بد هر يک در ديگرى اثر مى گذارد و اين مطلب مورد قبول کليه دانشمندان ديروز و امروز جهان است. بدن آدمى تحت تأثير حالات روان آدمى است و روان نيز تحت تأثير حالات بدن است. کسى که دچار نگرانى و تشويش خاطر است و در ضمير خود احساس ناراحتى و بى قرارى مى کند، خواه ناخواه اين حالت روانى آثار نامطلوبى روى بدن او مى گذارد و جسم وى را از مسير سلامت و اعتدال منحرف مى کند.

دل چو آرام نباشد، ز تن آرام مخواه

باده صاف ار نبود، روشنى از جام مخوا

روشنايى ز شب و تيرگى از روز مجوى

شادمانى ز غم و پختگى از خام مخواه

در تحقيقات علمى دانشمندان جهان، ثابت شده است که يک قسمت قابل ملاحظه از بيمارى هاى نواحى مختلف بدن، ناشى از هيجان هاى روحى و نگرانى هاى روانى است. براى درمان اساسى اين قبيل بيماران لازم است در درجه اول به ريشه مرض توجه شود و قبل از معالجات پزشکى و دارويي، بايد با نگرانى ها و بى قرارى هاى جان مبارزه کرد و آنها را از صفحه خاطر بيمار برطرف نمود. «ديل کارنکي» روان شناس مشهور آمريکايي، از قول چند نفر دانشمند متخصص، پاره اى از بيمارى هاى جسمى را که ممکن است از اضطراب نفس و نگرانى سرچشمه بگيرد، در کتاب خود آورده که عبارت آن را عينا در اينجا نقل مى کنيم:

چند سال قبل ايام مرخصى خود را به اتفاق دکتر «گوير» که رئيس بيمارستان هاى راه آهن «سانتافيا» است، در سير و گردش در ايالت «تگزاس» گذراندم. يک روز که با هم در باره اثر نگرانى صحبت مى کرديم، دکتر مزبور گفت: هفتاد در صد از بيمارانى که به پزشکان مراجعه مى کنند در صورتى که خويشتن را از قيد ترس و نگرانى آزاد سازند، مى توانند شخصا خود را معالجه کنند، از جمله مى توان سوءهاضمه عصبي، بعضى از زخم هاى معده، اختلالات قلبي، مرض بى خوابي، بعضى سردردها و چند نوع فلج را از آن طبقه دانست. دکتر «ژوزف مونتاگو» مؤلف کتاب اختلالات عصبى معده نيز نظير همين را مى گويد: «آنچه مى خوريد باعث قرحه معده نمى شود، بلکه آنچه شما را مى خورد (نگراني)، موجب پيدايش اين زخم است».

دکتر «الواريز» که در کلينيک مايو کار مى کند مى گويد: شدت و ضعف زخم هاى معده اغلب نسبت مستقيم با شدت و ضعف درجه هيجانات درونى دارد. اين گفته متکى به آزمايش و مطالعه در پانزده هزار بيمارى است که براى اختلالات معده به کلينيک مايو مراجعه کرده اند و چهارپنجم آنها هيچ گونه اساس و علت طبى براى بيمارى معده خود نداشتند. ترس، نگراني، حسد، خودپسندى فوق العاده، عدم لياقت در سازش با محيط، اکثرا علل مؤثر بيمارى هاى معده و زخم هاى آن مى باشد. زخم معده باعث مرگ شما است و مطابق مندرجات مجله لايف در بين امراض مهم و خطرناک، رتبه دهم را حايز است.(٧٠)

۲۷

تلفات بيمارى هاى روحى

برادران مايو که کلينيک آنها معروفيت فراوانى دارد، اعلام داشته اند که نصف بيشتر تخت خواب هاى بيمارستان ها را کسانى اشغال کرده اند که گرفتار ناراحتى عصبى مى باشند. مرض آنها از فساد و خرابى اعصابشان نيست، بلکه از هيجان هاى دروني، محروميت تشويش، نگراني، ترس از عدم موفقيت و نااميدى سرچشمه مى گيرد.

تلفات ناشى از بيمارى هاى روحى با سرعت فلاکت بارى رو به تزايد مى رود، گزارش هاى پزشکان حاکى است که از هر بيست نفر ساکنين فعلى آمريکا يک نفر قسمتى از عمرش را در بيمارستان امراض روحى خواهند گذرانيد و يک ششم جوانانى که براى شرکت در جنگ جهانگير دوم به زير پرچم خوانده شدند، به علت نقايص فکرى و روحى از خدمت معاف گرديدند. علت جنون و ديوانگى چيست؟ هيچ کس به درستى از آن اطلاع ندارد، ولى آنچه مسلم است در بعضى موارد، ترس و نگراني، عامل مؤثرى براى جنون به شمار مى رود.

هم اکنون روى ميزم کتابى از دکتر «ادوارد يودولسکي» تحت عنوان «جلوى نگرانى را بگير و سالم و راحت زندگى کن» قرار دارد که فصول برجسته آن از اين قرار است:

نگرانى با قلب چه مى کند؟ فشار خون از نگرانى به وجود مى آيد. رماتيسم ممکن است از نگرانى باشد. نگرانى چگونه معده شما را ضعيف مى کند؟ نگرانى و غدد درقي. مرض قند از نگرانى به وجود مى آيد.

دکتر «ويليام ماک گونيگل» در انجمن دندان پزشکان آمريکا اظهار داشت: نگرانى باعث خرابى و فساد دندان مى شود؛ و اين طور نطق خود را ادامه داد: هيجانات و احساساتى که مولد نگرانى ترس است، باعث برهم خوردن توازن کلسيم بدن شده و دندان را فاسد مى کند.

نمى دانم در زندگي، شخصى را که غده درقيش بيش از اندازه کار مى کند ديده ايد، من چنين شخصى را ديده ام. اين قبيل اشخاص پيوسته مى لرزند و چون مرده از گور درآمده به نظر مى رسند و شدت و ضعف آن بستگى به زيادى و کمى ترشحات دارد. قلب ضربانش سريع مى گردد، تمام بدن در التهاب و هيجان است، اگر جلويش را نگيرند، به زودى با مرگ هم آغوش خواهندشد.

چندى قبل به اتفاق يکى از دوستان که به اين مرض گرفتار بودند، روانه «فيلادلفي» شديم تا به يکى از متخصصين معروف اين مرض مراجعه کند. اين دکتر که ٣٨ سال است به معالجه اين قبيل بيماران اشتغال دارد، اولين سؤالى که از دوست من کرد اين بود:

چه اضطراب و ناراحتى فکرى براى شما، باعث اين حالت شده است؟ و دوستم را صريحا متوجه کرد که چنانچه نگرانى را از خود دور نکنيد، امراض خطرناک ديگرى چون مرض قند، اختلالات قلبى و زخم معده بر بيمارى فعلى شما افزوده خواهد شد.(٧١)

به موجب روايات بسيارى که رسيده است، اولياى بزرگوار اسلام به اين امر مهم بهداشتى توجه کامل داشته و به پيروان خود خاطرنشان نموده اند که نگراني، ترس، حسد، غصه و خلاصه ناراحتى هاى درونى و هيجان هاى روحي، باعث بيمارى جسم و مايه ويرانى زندگى است.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلْهَمُّ يذيبُ الْجَسَدَ»؛(٧٢)

علىعليهم‌السلام فرمود است: «آتش اندوه و غم، بدن آدمى را مى گدازد و مانند فلز مذابي، آب مى کند».

فرسودگى بدن

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلْهَمُّ نِصْفُ الْهِرَمِ»؛(٧٣)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «اثر غصه و غم، انسان نيرومند را ناتوان مى کند و در جواني، او را فرسوده و نيمه پير مى سازد».

قالَ أَميرُالْمُؤْمِنينُعليهم‌السلام : «اَلْحَسَدُ يفْنى وَ الْحِقْدُ يذْري»؛(٧٤)

حضرت اميرالمؤمنينعليهم‌السلام فرموده است: «حسد جسم را فرتوت و فانى مى کند و کينه توزى آدمى را افسرده مى کند و سرانجام، همه چيزش را به باد مى دهد».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلْخائِفُ لا عَيشَ لَهُ»؛(٧٥)

هم چنين علىعليهم‌السلام فرموده است: «آن کس که گرفتار ترس و وحشت است، در زندگى آسايش خاطر ندارد».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلْحُزْنُ يهْدِمُ الْجَسَدَ»؛(٧٦)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «غم و اندوه، تعادل جسم را بر هم مى زند و بدن آدمى را ويران مى کند».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلْمُريبُ أَبَدا عَليلٌ»؛(٧٧)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «کسانى که همه چيز و همه کس را به چشم ترديد و بدگمانى نگاه مى کنند، همواره عليل و بيمارند».

نتيجه آن که عقده هاى رواني، غصه ها، ترس ها، نگرانى ها و خلاصه ناراحتى هاى روحى و هيجان هاى دروني، علاوه بر آن که باعث اختلال فکر و تشويش خاطرند، در بدن نيز آثار بدى دارند و مزاج را از صراط مستقيم صحت و اعتدال منحرف مى کنند و منشأ بيمارى هاى مختلفى مى شوند.

مبارزه با نگرانى ها

دوم: نگرانى هاى روحى و عقده هاى درونى که منشأ رنج هاى گوناگون جسم و جان است، از نظر دينى و علمى درمان پذير هستند و مبتلايان به اين بيمارى هاى روانى مى توانند در پرتو اراده محکم و تصميم قطعي، خود را معالجه کنند و بر ناراحتى ها و بى قرارى هاى خويش غلبه نمايند.

قبل از هر چيز بايد دانست که عقده حقارت يک درد بى علاجى نيست. عده اى از مردم توانسته اند به يک باره خود را از چنگ آن خلاص کنند، هم چنان که بسيارى از مردان و زنان معروف جهان بر ضعف و نقص بدنى خود، که يکى از علل عمده پيدايش حس حقارت است، غلبه کرده اند. همين غلبه بر ضعف بدني، آنها را در مبارزه حياتى پيروز گردانيده است.(٧٨)

بايد به اين نکته توجه داشت که درمان اساسى اين قبيل بيماران، تنها با معالجات پزشکى و برنامه هاى دارويى ميسر نيست. آنان که بيمار کينه و حسدند، بيمار ترس و حقارتند، گرفتار اندوه و اضطرابند، کسانى که ناخوشى آنها از نگرانى هاى باطنى خودشان سرچشمه گرفته و همواره جسم و جانشان به آتشى که در ضمير خود افروخته اند مى سوزد، تنها درمانشان ريشه کن نمودن اصل مرض است. اينان بايد دل هاى خود را از ناپاکى ها و افکار پليد تطهير کنند و تيرگى هاى بدبينى و بدخواهى را از صفحه خاطر بشويند و در عوض، خود را به سجاياى اخلاقى و ملکات پسنديده متخلق نمايند و اين برنامه، هدف تربيتى مکتب مقدس اسلام است.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «أَبْلَغُ ما تَسْتَدِرُّ بِهِ الرَّحْمَةَ أَنْ تُضْمِرَ لِجَميعِ النّاسِ الرَّحْمَةَ»؛(٧٩) علىعليهم‌السلام فرموده است: «بهترين و رساترين وسيله جلب رحمت الهي، آن است که آدمى در ضمير خويش، خيرخواه تمام مردم جهان باشد».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «أَطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَةَ کلِّ حِقْدٍ»؛(٨٠) علىعليهم‌السلام در ضمن عهدنامه خود به مالک اشتر سفارش مى کند: «تمام عقده هاى کينه و عداوت را نسبت به مردم بگشاى و دلت را از بدخواهى ديگران، تزکيه و تطهير کن».

۲۸

رهايى از نگرانى

برنامه هاى درمانى دانشمندان امروز جهان، براى گشودن عقده هاى روانى و نجات مردم از اضطراب و نگرانى ها، تنها متکى بر اساس خودشناسى و تحليل حالات روحى بيمار است. به عبارت روشن تر، يک عالم روان شناس براى آرام کردن هيجان هاى درونى يک انسان مضطرب و نگران، فقط مى تواند به مبانى علمى تکيه کند و از برنامه هاى روان شناسى و روان پزشکى استفاده نمايد. او با تجزيه و تحليل عوامل نگراني، با بيدارکردن استعدادهاى دروني، با تقويت روح و تلقين هاى مفيد، با ايجاد اعتماد به نفس، احياى شخصيت بيمار و عواملى نظاير اينها، قادر است نگرانى روحى را درمان نمايد و بيمار را از فشارهاى نهاني، احساس حقارت و ناراحتى طاقت فرسا برهاند.

به موجب روايات مذهبى که به ما رسيده است، پيشوايان گرامى اسلام در چهارده قرن قبل، براى درمان بيمارى هاى روحى و گشودن عقده هاى روانى مردم به دو نيرو تکيه کرده اند: يکى نيروى علم و ديگرى نيروى ايمان. به عبارت ديگر از يک طرف رهبران ارجمند اسلام از تمامى مبانى علمى و دقايق رواني، براى مبارزه با نگرانى استفاده نموده و عقده هاى روحى را گشوده اند و از طرف ديگر، به قدرت عظيم و بى نظير ايمان تکيه کرده و دل هاى ناراحت و نگران را با اتکاى به خداوند بزرگ، آرام و مطمئن ساخته اند.

«أَ لا بِذِکرِ اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ (٨١)

بدون ترديد تأثير ايمان در آرامش نفس و اطمينان خاطر، به مراتب از قدرت علم بيشتر و قوى تر است. در مواقع خطير، در آنجايى که نگرانى و اضطراب روح، به اوج اعلاى خود مى رسد و هيجان هاى دروني، طوفانى برپا مى کنند و دانش روان شناس، از آرام کردن آن عاجز مى شود، قدرت نيرومند ايمان، به آن ناراحتى خاتمه مى دهد و روح خودباخته و طوفانى را، مطمئن و آرام مى کند. همين نکته است که برنامه اسلام را نسبت به روان شناس دنياى امروز، ارزنده تر مى کند و برترى مکتب اسلام را بر تمام مکاتب علمى جهان آشکار مى سازد.

فال بد و نگرانى

در بين ملل و اقوام مختلف جهان، بعضى از چيزها شوم شناخته شده و مردم به آنها فال بد مى زنند، مانند نحوست سيزده نزد بسيارى از ملل، يا صداى کلاغ نزد عرب ها و خواندن جغد نزد ايرانى ها. کسانى که به فال بد عقيده دارند، اگر در معرض آن قرارگيرند، خود را گم مى کنند و دچار نگرانى و تشويش خاطر مى شوند. گاهى بعضى از اين افراد، بر اثر فال بد، چنان شخصيت و اطمينان خاطر را از کف مى دهند و آزرده خاطر و ناراحت مى شوند که زندگى بر آنان تلخ و ناگوار مى گردد و بايد يک عمر در رنج روحى و نگرانى باشند. چند سال قبل در مجله اى آمده بود که در يکى از خانواده هاى بزرگ اروپايى که به نحوست سيزده عقيده ثابتى داشتند، دخترى در روز سيزدهم ماه متولد شد. زمانى که دختر بزرگ شد و فهميد در روز سيزده به دنيا آمده، ناراحت و آزرده خاطر گشت و هر قدر بزرگ تر مى شد، بر نگرانيش مى افزود و هميشه متأثر و افسرده به نظر مى رسيد. او عقيده داشت که نحوست روز ولادت، باعث بدبختيش خواهد شد. پدر و مادر براى درمان دختر، به دکتر روان شناس متوسل شدند تا مگر نگرانى وى را علاج کند و او را از تشويش و اضطراب خلاص نمايد. روان شناس تمام قدرت علمى خود را براى تسکين خاطر دختر به کار برد، ولى نتيجه اى نگرفت. او خود را تيره روز و بدبخت مى دانست و همواره از بدبختى خود با ديگران سخن مى گفت.

دختر پس از فراغت از تحصيل، شوهر کرد و فرزند آورد، ولى هميشه در آتش نگرانى مى سوخت. روزى با همسر و کودک خود در ماشين شخصى نشسته بود و از خيابان عبور مى کرد. دکتر روان شناس بين راه آنها را ديد و ايست داد، ماشين توقف کرد. نزديک آمد و به زن جوان گفت: ديدى گفته هاى من صحيح بود و تو بى جهت نگران بودى و زندگى را بر خود تلخ مى کردي، مى بينى که اکنون در کمال سلامت با همسر مهربان و کودک عزيزت زندگى مى کني. زن جوان گريان شد و با ناراحتى گفت: آقاى دکتر، من يقين دارم که عاقبت، نحوست سيزده دامن گير من خواهد شد و مرا بدبخت خواهد کرد.

فال بد براى کسانى که به آن عقيده دارند، يکى از عوامل مهم ايجاد نگرانى و عقده روحى است و اهميت آن به اعتبار اختلاف موارد و درجات شدت و ضعف نگراني، هم چنين طول مدت آن، تفاوت مى کند. بعضى از نگرانى هاى فال بد، صاحبش را چند روز يا چند ماه آزار مى دهد و گاهى مانند آن دختر اروپايي، يک عمر در عذاب و گرفتارى است.

۲۹

تلقين رنج آور

دانشمندان روان شناس عقيده دارند که فال بد، ساخته و پرداخته جهل بشر بوده و آن را يک آفت واقعى و خطر حقيقى نمى دانند. آنان مى گويند که فال بد، يک نوع تلقين رنج آورى است که صفحه خاطر مردم ضعيف و جاهل را تيره مى سازد و شومى آن جز ناراحتى و نگراني، چيز ديگرى نيست.

پيشوايان مذهبى نيز واقعيتى براى فال بد نمى شناسند، و اما اگر کسى به آن معتقد باشد و اين امر غيرواقعى را مهم و حقيقى تلقى نمايد، دچار تشويق خاطر و اضطراب مى شود. بديهى است نگرانى و اضطراب، يک واقعيت روانى است و مى تواند منشأ بيمارى ها و ضررهايى در جسم و جان گردد.

قالَ أَبُوعَبْدِاللّهعليهم‌السلام : «اَلطِّيرَةُ عَلى ما تَجْعَلُها إِنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ أَنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَيئا لَمْ تَکنْ شَيئا»؛(٨٢)

امام صادقعليهم‌السلام به عمرو بن حريث فرمود: «قوت و ضعف فال بد در روان تو، با وضع روحى و عقيده قلبيت بستگى دارد، اگر آن را سست و ناچيز بگيري، اثر آن هم سست و ناچيز خواهد بود، اگر آن را امر مهم و مؤثر تلقى کني، اثرش نيز در تو تشديد و مهم خواهد شد، اگر اساسا آن را هيچ بگيري، غيرواقعى بدانى و به آن ترتيب اثر ندهي، هيچ و بى اثر خواهد بود».

عموم دانشمندان روان شناس معترفند که ايمان، نقش مهمى در علاج بيمارى هاى روحى دارد و در کتاب هاى خود، به اين مطلب تصريح کرده اند. روان پزشکان در مواردى که با بيماران مؤمن برمى خورند، براى درمانشان از نيروى ايمان استفاده مى کنند و نتايج درخشانى از اين راه عايدشان مى گردد. خلاصه از نظر علمى براى عموم دانشمندان، ثابت و محقق است که نيروى عظيم ايمان، در ايجاد آرامش و اطمينان، فوق العاده مهم و مؤثر است.

روان پزشکى و ايمان

امروز جديدترين علم، يعنى روان پزشکي، همان چيزهايى را تعليم مى دهد که پيامبران تعليم مى دادند، چرا؟ به علت اين که پزشکان روحي، دريافته اند که دعا، نماز و داشتن يک ايمان محکم به دين، نگراني، تشويش، هيجان و ترس را که موجب نيم بيشترى از ناخوشى هاى ما است، برطرف مى سازد. يکى از پيشوايان علم مزبور مى گويد: کسى که حقيقتا معتقد به مذهب باشد، هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد.(٨٣)

«ديلى کارنگي» مى گويد: هزاران نفر از اشخاص که به عذاب روحى گرفتارند و در تيمارستان ها داد و فرياد مى کنند، چنانچه به عوض يکه و تنهارفتن به جنگ زندگي، دست استمداد به سوى قدرت مافوق ترى دراز کرده بودند، محتملاً نجات مى يافتند.

بسيارى از ما وقتى از زندگى به ستوه مى آييم و به آخرين حد نيروى خود مى رسيم، در نااميدى و يأس، رو به سوى خدا برمى گردانيم.

البته در موقع گرفتارى هيچ کس منکر خدا نيست، اما چرا تا مرحله نااميدى و يأس کامل تأمل کنيم؟ چرا هر روز تجديد قوا ننماييم؟ چرا براى عبادت منتظر فرارسيدن روز معينى بشويم؟ من با اين که پروتستان هستم، هر وقت احساس مى کنم که احتياج به دعا و نماز دارم، فورا در اولين نمازخانه اى که در سر راه خود بيابم، به دعا مى پردازم و بارها شده است که در نمازخانه کاتوليک ها عبادت کرده ام.(٨٤)

۳۰

نيروى نامحدود

دکتر «الکسيس کارل» که برنده بزرگ ترين افتخار علمى يعنى جايزه نوبل مى باشد، طى مقاله اى مى نويسد: دعا و نماز، قوى ترين نيرويى است که چون قوه جاذبه زمين، وجود حقيقى و خارجى دارد. در حرفه پزشکى خود، من مردانى را ديده ام که پس از آن که تمام معالجات ديگر در حال آنان مؤثر واقع نشده بود، با نيروى دعا و عبادت، از بيمارى ماليخوليا رهايى يافتند. دعا و نماز، مانند راديوم، يک منبع نيروى مشعشعى است که خود به خود توليد مى شود. از راه دعا، بشر مى کوشد نيروى محدود خود را با متوسل شدن به منبع نامحدود تمام نيروها، افزايش دهد.

وقتى که ما دعا مى خوانيم، خود را به قوه پايان ناپذيرى که تمام کاينات را به هم پيوسته است، متصل و مربوط مى کنيم. غيرممکن است مرد يا زنى براى يک لحظه به دعا بپردازد و نتيجه مثبت و مفيدى از آن نگيرد.(٨٥)

«ويليام جيمز» استاد دانشگاه هاروارد مى گويد: امواج خروشان سطح اقيانوس، هرگز آرامش اعماق آن را به هم نمى زند و در نظر کسى که بر حقايقى بزرگ تر و با ثبات تر دستاويز دارد، فراز و نشيب هاى هر ساعته زندگي، چيزهاى نسبتا بى اهميتى جلوه مى کند.

بنا بر اين يک شخص واقعا متدين، تزلزل ناپذير و فارغ از هر دغدغه و تشويش است و براى انجام هر گونه وظيفه اى که روزگار پيش آورد، با خونسردى آماده و مهيا مى باشد.(٨٦)

۳۱

دنياى کنونى و نگرانى

نگرانى و اضطراب، در تمام ادوار، بيش و کم وجود داشته است و در گذشته، انسان هاى بسيارى به دردها و نارحتى هاى آن دچار شده اند و بعضى از پا درآمده اند. ولى در دنياى کنونى که آمال و آرزوها زياد شده، ناکامى و شکست افزايش يافته، ايمان و اخلاق به ضعف و سستى گراييده و خودسرى و لجام گسيختگى شيوع پيدا کرده است، اين بيمارى شديدتر شده و پيوسته اشتداد مى يابد، در نتيجه روز به روز تعداد اين بيماران زيادتر مى شود و بيش از پيش، موجبات تيره روزى و بدبختى مردم را فراهم مى آورد.

ميليون ها بشر، در چنگال دشمن پنهان، اسيرند. دشمنى که بيش از بسيارى از بلاهاى ديگر آسيب مى رساند و از هر مصيبت ديگر، زيادتر آزار مى دهد. بنا بر اين عقيده پزشکان، اين دشمن تا جايى مى تواند پيش روى کند که سبب بيمارى عضوى شود، نيروى ما را بر باد دهد، سلامت ما را از بين برد، هستى ما را زهرآگين سازد و عمر ما را کوتاه کند.

با آن که اين مرض در مقابل مؤثرترين داروها مقاومت مى کند، ولى مبتلايان به آن مى توانند به خودى خود، از چنگ آن رهايى يابند، زيرا اين بيماري، در مغز جايگزين است و غالبا موجب آن، توهمات بيمار است. افکار خود را مهار کنيد تا بتوانيد از هم و غم برهيد، اندوه را از خود دور سازيد و شادمان زندگى کنيد.(٨٧)

کار کسى را از بين نمى برد، بلکه غم است که انسان را تباه مى سازد. کار مايه سلامتى است. بى اشکال مى توان کار سنگينى را بر دوش کسى گذاشت که تاب تحمل آن را نداشته باشد، ليکن غم و اندوه، ناخودآگاه مانند زنگ که فلز را تباه مى سازد، جان را مى خراشد و مى سايد.(٨٨)

آيا نگرانى ها، مهارشدنى است؟

مى دانيم مردم به ميل خود از پى نگرانى و تشويش خاطر نمى روند و با اراده و اختيار خويش، تسليم اوهام و تخيلات نمى شوند، بلکه اين نگرانى و تشويش است که سر وقت مردم مى آيد، با نيروى جادويى خود ضميرشان را مسخر مى کند، آرامش فکر و آسايش خاطرشان را بر هم مى زند، آنان را به وادى وحشت زاى تشويش و اضطراب مى کشاند و روزگارشان را تيره و تار مى سازد.

آيا بشر مى تواند بر نگرانى هاى موهوم غلبه کند، تخيلات سرکش را مهار نمايد و خويشتن را از شر اين دشمن درونى مصون دارد؟ به طور اجمال پاسخ اين سؤال مثبت است و افراد به هر نسبتى که برنامه هاى مبارزه با نگرانى را به کار بندند، روحيه خود را به شايستگى بسازند و اراده خويش را تقويت نمايند، به همان نسبت بر وهم و خيال غلبه مى کنند و از نگرانى هاى غيرواقعى رهايى مى يابند.

۳۲

برنامه روان شناسان

دير زمانى است که روان شناسان و روان کاوان بحث نگرانى را مورد توجه قرار داده و در کتاب هاى خود آورده اند و به وسيله تجزيه و تحليل حالات روحى و بررسى ماده نگراني، راه هايى را براى مبارزه با آن ارايه نموده اند. البته استفاده از آن راه ها در پاره اى از موارد، اثر مفيد مى گذارد و نگرانى را برطرف مى کند، يا لااقل از شدت آن مى کاهد. ولى در زمينه نگرانى هاى شديد، برنامه هاى رواني، نقش مؤثرى ندارند، نمى توانند طوفان درونى انسان خودباخته را فرونشانند و به ضمير بى قرارش، سکون و آرامش بخشند.

اسلام و مبارزه با نگرانى ها

اولياى گرامى اسلام در قرون گذشته، برنامه مبارزه با نگرانى را ضمن آموزش هاى ديني، خاطرنشان ساخته اند و با استمداد از نيروى ايمان، از تعاليم روانى نيز حداکثر استفاده را نموده اند و بدين وسيله پيروان خويش را در سخت ترين مواقع، از خطر سقوط و خودباختگى محفوظ داشته اند. هم اکنون بسيارند افرادى که در پرتو ايمان به خدا و تعاليم سعادت بخش اسلام، دلى مطمئن و ضميرى آرام دارند، از رويدادهاى سنگين و حوادث سخت نمى هراسند، در پيش آمدهاى ناگوار خود را نمى بازند و دچار افکار موهوم و نگرانى هاى تخيلى نمى شوند.

با آنچه از روايات برمى آيد، مى توان گفت: برنامه مبارزه با نگرانى ها، در اسلام دو مرحله دارد: در مرحله اول مردم را وامى دارد که جهان طبيعت را آن طور که هست بشناسند، اوضاع و احوالش را با واقع بينى بنگرند، تحولات طبيعى و اتفاقيش را به خاطر بسپارند و ناپايدارى و بى قراريش را هرگز از ياد نبرند. اين بينش واقعي، مردم را براى دگرگونى هاى زندگى آماده مى کند، به آنان نيروى مقاومت مى بخشد و پيش از وقوع حوادث، افکارشان را براى مواجهه با مصايب و ناملايمات مهيا مى سازد. در مرحله دوم پس از وقوع حوادث، با استفاده از نيروى ايمان و استفاده از تحليل حالات روحي، اراده مردم را تقويت مى کند، در نهادشان حس تحمل و خويشتن دارى به وجود مى آورد و آنان را از تشويش و نگرانى هاى موهوم مصون مى دارد.

براى آن که روش اسلام در مبارزه با نگرانى ها شناخته شود و افراد علاقه مند بتوانند عملاً آن را به کار بندند و با آرامش خاطر زندگى کنند، در اين فصل پيرامون مرحله اول که تقريبا جنبه پيشگيرى دارد بحث مى شود و مرحله دوم که راه درمان را ارايه مى دهد، در فصل بعد مورد بررسى قرار مى گيرد و به منظور روشن شدن مطلب، لازم است بحث مرحله اول با ذکر مثالى آغاز گردد.

جوانى را در نظر بگيريد که يگانه فرزند خانواده است و از محبوبيت کامل برخورداربوده، او با مادر خداحافظى مى کند و از خانه خارج مى شود. مى خواهد به آن طرف خيابان برود، با ماشين تصادف مى نمايد و مقابل منزلش نقش زمين مى گردد. به مادر خبر مى رسد، سراسيمه به خيابان مى دود و فرزند را غرق در خون مى بيند. از مشاهده آن وضع ناراحت کننده و دلخراش، خود را مى بازد، صيحه اى مى زند و در کنار جسد بى جان فرزند، به زمين مى افتد و از هوش مى رود.

اگر اين جوان چند ماه قبل به سرطان مبتلا شده بود و آن روز بر اثر بيمارى از دنيا مى رفت، آيا مرگش به قدر تصادف ماشين در مادر اثر مى گذاشت؟ آيا تا اين درجه ضربه روحى مى خورد و براى از دست دادن فرزند بيمار، صيحه مى زد و از هوش مى رفت؟ واضح است که پاسخ اين پرسش منفى است. تأثير اين مرگ در روح مادر يک سال نخواهد بود، زيرا تصادف ماشين يک رويداد ناگهانى است. مادر بدون کمترين آمادگى و انتظار، با آن مواجه مى شود و بى خبر، در مقابل بزرگ ترين فاجعه دردناک قرار مى گيرد. البته ضربه چنين مصيبتي، شکننده و طاقت فرسا است، ولى مرگ ناشى از سرطان با آگاهى و آمادگى اتفاق مى افتد و مادر بر اثر طول مدت مرض و يأس از درمان، رفته رفته از جوان دست مى شويد، مهياى حادثه مى شود و هر ساعت فرزند خود را در خطر مرگ مى بيند. چنين مرگى نه تنها باعث خودباختگى و بيهوشى مادر نمى شود، بلکه در وى تشويش خاطر و نگرانى شديد هم به جاى نمى گذارد.

به طور کلي، حادثه ناگوار و رنج آور، اگر ناگهان و غيرمترقب اتفاق افتد و شخص، مهياى برخورد با آن نباشد، تأثيرش در روان، شديد است و ناراحتى سخت به بار مى آورد. برعکس، در صورتى که حادثه مترقب باشد و آدمى با آگاهى و آمادگى با آن برخورد نمايد، الم روحى اش خفيف تر و رنج و ناراحتيش بالنسبه کمتر خواهد بود.

۳۳

دگرگونى ها و تحولات جهان

همه مى دانيم جهان طبيعت که در آن زندگى مى کنيم، سراى دگرگونى و تحويل است و هيچ يک از شئون آن دوام و ثبات ندارد. از اين رو تمام انسان ها در هر مرتبه و مقامى که باشند، مشمول مقررات عمومى آن هستند، خواه ناخواه با حوادث و ناگوارى هايش مواجه مى شوند و به آفات و شرورش مبتلا مى گردند.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «لايأْمَنُ أَحَدٌ مِنْ صُرُوفِ الزَّمانِ وَ لايسْلَمُ مِنْ نَوائِبِ الاْءَيامِ»؛(٨٩)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «هيچ کس از تغييرات روزگار، ايمن نيست و از آلام و مصايب ايام به سلامت نخواهد ماند».

اگر ما دنيا را آن طور که هست، بشناسيم و از ياد نبريم که هيچ چيز جهان، ثابت و پايدار نيست، همواره براى دگرگونى هاو تحولات روزگار مهيا خواهيم بود و همين آمادگى روحي، ما را نيرومند مى کند، به ما قدرت مقاومت مى بخشد و بر اثر آن، در پيش آمدهاى ناگوار زندگى خود را نمى بازيم، پست و فرومايه نمى شويم، بى تابى و جزع نمى کنيم، شخصيت خويش را از دست نمى دهيم و اين خود، اولين عامل مبارزه با نگرانى و تشويش خاطر است و اولياى گرامى اسلام در برنامه هاى تربيتى خود، آن را مورد توجه قرار داده و به عموم مردم توصيه کرده اند.

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «ثَلاثَةُ أَشْياءَ لاينْبَغِى الْعاقِلُ أَنْ ينْساهُنَّ عَلى کلِّ حالٍ: فَناءُ الدُّنْيا وَ تَصَرُّفُ الاْءَحْوالِ وَ الاْفاتُ الَّتى لا أَمانَ لَها»؛(٩٠)

امام صادقعليهم‌السلام فرموده است: «سه چيز است که شايسته نيست انسان عاقل در هيچ حالى آنها را فراموش کند: اول فناى دنيا، دوم دگرگونى هاى حالات و سوم آفات ناگهانى و بلاياى بى امان».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «کيفَ تَبْقى عَلى حالَتِک وَ الدَّهْرُ فى إِحالَتِک»؛(٩١)

امام علىعليهم‌السلام فرموده است: «چگونه در حالتى که هستى پايدار مى ماني، با آن که چرخ روزگار، بر دگرگون ساختن وضع تو مى گردد».

نگرانى يا بلاى بزرگ

فلاسفه و دانشمندان روان و اخلاق، در طول قرون متمادي، بيش و کم در باره نگرانى بحث کرده اند و براى مبارزه با تشويش خاطر، راه هايى را ارايه نموده اند، ولى تا کنون اين مشکل بزرگ، آن طور که بايد، حل نشده و بشر از اين بلاى بزرگ رهايى نيافته است. «ديل کارنگي» که از شخصيت هاى مشهور دنياى غرب است و در رشته اخلاق و روان شناسى عملى تخصصى دارد، کتابى به نام «آيين زندگي» نوشته و اين موضوع را در آن کتاب مورد بحث و گفتگو قرار داده است. او در مقدمه کتاب خود چنين مى گويد:

با گذشت سال ها، دريافتيم که يکى از بزرگ ترين مشکلات اشخاص بالغ، نگرانى و تشويش است. اکثريت شاگردان کلاس هاى مرا پيشه وران، کارمندان ادارات، فروشندگان، مهندسين و حسابداران تشکيل مى دادند و تمام آنها مشکلاتى داشتند. حتى زنان ادارى و خانه دار که به کلاس مى آمدند، از مشکلات خود مى ناليدند. بنا بر اين کتاب و رساله اى مورد نياز من بود که در آن رفع نگرانى و تشويش کاملاً بيان شده باشد.

بدين منظور به کتابخانه عمومى شهر نيويورک رفتم، ولى با کمال تعجب مشاهده کردم که در آن کتابخانه بزرگ، فقط ٢٢ کتاب تحت عنوان نگرانى موجود است و حال آن که تحت عنوان «کيثرم» يکصد و هشتاد و نه کتاب به چاپ رسيده، يعنى تقريبا نه برابر زيادتر از کتبى که درباره نگرانى و تشويش منتشر شده است. آيا به نظر شما، اين حيرت آور نيست؟ با آن که نگرانى از بزرگ ترين مشکلات بشر است.

تعجب ندارد که «داويد سيبوري» در کتاب خود مى نويسد: ما به سن رشد و کمال مى رسيم، در حالى که براى تحمل فشارها و قبول محنت ها، کوچک ترين تدارکى نديده ايم. نتيجه آن شده است که امروز نصف بيشتر تخت خواب هاى بيمارستان ها را اشخاصى اشغال کرده اند که گرفتار هيجان احساسات و تحريکات عصبى مى باشند.

من آن ٢٢ کتابى را که در باره نگرانى نوشته شده و در کتابخانه عمومى نيويورک نگاهدارى مى شد، مطالعه کرده و علاوه بر آنها، هر کتابى را که در اين موضوع به دستم رسيد، خريدارى نمودم و با وجود اين، نتوانستم يکى را شايسته آن بيابم که در کلاس هاى خود تدريس کنم و مورد استفاده شاگردان، قرار دهم. از اين جهت تصميم گرفتم که خودم چنين کتابى بنويسم.

از هفت سال پيش خود را براى تهيه اين کتاب آماده ساختم، چيزهايى را که فلاسفه در اعصار مختلف درباره نگرانى نوشته بودند مطالعه کردم. شرح صدها نفر از مردان بزرگ را، از «کنفوسيوس» گرفته تا «چرچيل»، بررسى نمودم و با عده اى از اشخاص برجسته و ممتاز مصاحبه کردم. تازه اين زحمات، مقدمه کار من بود و براى گرفتن نتيجه مطلوب، مدت پنج سال در يک لابراتوار مخصوص، يعنى همان کلاس شبانه، براى پيروزى بر نگراني، مشغول آزمايش و تجربه شدم. علاوه بر اينها، متن سخنرانى هايى را که يکصد و هفتاد کلاس شبانه شهرهاى ممالک متحده آمريکا و کانادا، در اين زمينه موفق به دريافت جايزه شده اند و همچنين صدها نامه را که از اطراف با پست برايم مى رسيد، با دقت مطالعه کردم و اين کتاب، محصول همه آنها است.(٩٢)

به گفته آقاى «ديل کارنگي»، کتاب آيين زندگى که در قرن کنونى نوشته شده، خلاصه افکار فلاسفه ديروز و دانشمندان امروز درباره نگرانى است. به علاوه حاوى نکات و دقايقى است که اشخاص دانا ضمن نامه و سخنرانى هاى خود تذکر داده و يا افراد فهميده و باهوش، عملاً آن را تجربه کرده اند.

۳۴

اسلام و مبارزه با نگرانى ها

اولياى گرامى اسلام چهارده قرن قبل با اتکا به نيروى ايمان و استفاده از دستورهاى روانى و تحليل حالات روحي، راه مبارزه با نگرانى را به مردم آموخته و براى آن که پيروانشان قوى و بااراده بارآيند، در مقابل مشکلات زندگي، مقاوم و بردبار باشند و مقهور نگرانى و تشويش خاطر نشوند، وظايفى را براى آنان معين نموده اند و برنامه هاى کارشان را تذکر داده اند. در اين فصل پيرامون بعضى از آن دستورها به اختصار بحث مى شود و براى آن که خوانندگان گرامي، بيش از پيش به جامعيت اسلام و ارزش تعاليم الهى واقف گردند، در هر مورد به چند جمله حساس از کتاب آيين زندگى که خلاصه بررسى ها و تحقيقات دنياى امروز است، نيز اشاره خواهد شد.

افسوس بر گذشته و ترس از آينده از جمله عوامل نگرانى و تشويش است. اگر کسى تسليم اين دو عامل زيان بار شود و صفحه خاطر را ميدان تاخت و تاز تخيلات ديروز و فردا قرار دهد، به واقعيت هاى زندگى آن طور که بايد توجه نمى کند، از انجام وظايفى که در حال حاضر به عهده دارد باز مى ماند، عمر گران بهايشان با انديشه هاى پوچ و اوهام رنج آور و دردناکى طى مى شود و زندگى را با ناراحتى و تلخ کامى مى گذراند. براى نجات از اين بدبختى و تيره روزى بايد تصميم قاطع بگيرد، فکر گذشته و آينده را از سر به در کند، به امروز موجود بپردازد و از فرصتى که در اختيار دارد، حداکثر استفاده را بنمايد.

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «اَلاْءَيامُ ثَلاثَةٌ فَيوْمٌ مَضى لايدْرَک، وَ يوْمٌ النّاسُ فيهِ فَينْبَغى أَنْ يغْتَنِمُوهُ، وَ غَدا إِنَّما فى أَيديهِمْ أَمَلُهُ»؛(٩٣)

امام صادقعليهم‌السلام فرموده: «ايام زندگى سه روز است: روزى که گذشته و برگشت ندارد، روزى که هم اکنون موجود است و بايد مغتنمش داشت و فردايى که نيامده و تنها، آرزوى آن در دست مردم است».

متأسفانه بايد اقرار کرد که در نتيجه وضع اسفبار زندگى امروز، نصف بيشتر تختخواب هاى بيمارستان ها را اشخاصى اشغال کرده اند که بيمارى آنها عصبى و روحى است. يعنى بيمارانى که پشتشان زير بار نگرانى هاى گذشته و ترس از آينده خم شده است. مع هذا اکثر اين بيماران مى توانند به زودى شفايافته و از تختخواب به زير آيند و با قيافه هاى خندان و خوشحال در خيابان ها راه بروند، به شرط آن که حساب هر روز را جداگانه نگاه دارند و ديروز را در امروز و امروز را در کار فردا دخالت ندهند.

ما در حال حاضر در نقطه تلاقى گذشته و آينده معدوم قرار گرفته ايم و محال است حتى براى يک ثانيه هم بتوانيم در يکى از اين دو زمان غيرموجود زندگى کنيم. هر چند در اين راه بکوشيم و به خود زحمت بدهيم، جز درهم شکستن فکر و جسم نتيجه اى نخواهيم گرفت، پس چرا به يگانه زمانى که در آن زندگى مى کنيم راضى نباشيم.(٩٤)

عمر گران قدر که مايه پيروزى و سعادت انسان ها است، به جبر سپرى مى گردد. اگر دوران عمر را با واحد تنفس محاسبه کنيم، آن مى شود که در هر نفس يک واحد از نقد عمر ما کم مى شود و به قدر يک نفس، به پايان زندگى نزديک تر مى شويم. اين ما هستيم که مى توانيم واحدهاى عمر را در اعمال ثمربخش و مفيد صرف کنيم و بهره مند شويم، يا در مجارى بيهوده و احيانا زيان بار به کار اندازيم و متضرر گرديم.

کسى که در يک روز، چند ساعت و حتى چند دقيقه از وقت خود را در افسوس بر گذشته صرف مى کند، نه تنها امروزش به تلخى و ناراحتى طى مى شود، بلکه با اين کار، قسمتى از نقد عمر خويش را تضييع مى کند و زمينه نگرانى و بدبختى فرداى خود را نيز مهيا مى سازد.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «اَلاْءِشْتِغالُ بِالْفائِتِ يضَيعُ الْوَقْتَ»؛(٩٥)

امام علىعليهم‌السلام فرموده: «خود را به گذشته مشغول کردن و به چيزى که از دست رفته افسوس خوردن، وقت را ضايع مى کند و عمر عزيز را به هدر مى دهد».

ترس از آينده

ترس از آينده نيز مانند افسوس بر گذشته، مايه نگراني، باعث اتلاف عمر و سد راه فعاليت هاى مفيد و ثمربخش است. آتيه هر انسانى به وضع کنونى او بستگى دارد. کسى که از فرصت موجود به درستى استفاده مى کند و وظايف امروز خود را به خوبى انجام مى دهد، على القاعده فردايى خوب و درخشان خواهد داشت. بدبختانه ترس از آينده در وضع موجود اخلال مى کند، آدمى را از فعاليت صحيح باز مى دارد، در حال حاضر ناراحتى و رنج روحى به بار مى آورد و فردا را تيره و تار مى سازد.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «حَلاوَةُ الاْءَمْنِ ينَکدُها مَرُّ الْخَوْفِ وَ الْحَذَرِ»؛(٩٦)

علىعليهم‌السلام فرمود: «شيرينى آرامش فکر و ايمنى خاطر را، تلخى ترس و برحذر بودن، تيره و کدر مى سازد».

۳۵

تجزيه و تحليل افکار طوفانى

يکى ديگر از طرق مبارزه با نگراني، تجزيه و تحليل آن چيزى است که باعث آشفتگى خاطر گرديده و ناآرامى و بى قرارى به بار آورده است. بسيار اتفاق مى افتد که بر اثر يک حادثه، دچار تشويش و اضطراب مى شويم. وحشت تمام وجودمان را فرا مى گيرد و خواب و آرامش را از ما سلب مى کند، ولى اضطرابمان مبهم و تاريک است. نمى دانيم براى چه مشوشيم، از چه چيزهايى مى ترسيم و چه خطراتى ما را تهديد مى کند که تا اين حد ناراحت و نگرانيم. بدبختانه در اين مواقع، نيروى تخيل هم به کار مى افتد و با تصورات موهوم، نگرانى را تشديد مى کند، بر اضطراب و وحشتمان مى افزايد و خطرات ناشناخته و مجهول را بزرگ تر جلوه مى دهد. اگر اين وضع جانکاه و طاقت فرسا مدتى ادامه پيدا کند و ضمير ما هم چنان آشفته و طوفانى باشد، طولى نمى کشد که مزاج منحرف مى گردد، سلامتى به خطر مى افتد و سرانجام ممکن است عوارض جبران ناپذيرى به بار آيد.

۳۶

درهم شکستن کابوس وحشت

در اين گونه مواقع اگر نيروى خرد را به کار اندازيم و درست بينديشيم، عامل نگرانى را با واقع بينى تجزيه و تحليل کنيم، جهات مختلفش را به دقت بررسى نماييم و درباره هر قسمت، عاقلانه تصميم بگيريم، کابوس وحشت درهم شکسته مى شود، اضطراب موهوم از خطر واقعى تفکيک مى گردد و فشار نگرانى به مقدار قابل ملاحظه اى کاهش مى يابد.

به عبارت ديگر گاهى مجموعه يک امر ذهنى يا خارجى در نظرمان بسيار بزرگ و سنگين جلوه مى کند و به شدت ناراحت و نگرانمان مى سازد، اما اگر آن مجموعه را تحليل نماييم و اجزايش را از يکديگر جدا کنيم، سنگينيش کم مى شود و کوچک و قابل تحمل مى گردد.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «تَأْتينا أَشْياءٌ نَسْتَکثِرُها إِذا جَمَعْناها وَ نَسْتَقِلُّها إِذا قَسَمْناها»؛(٩٧)

امام علىعليهم‌السلام فرموده است: «چيزهايى در زندگى ما پيش مى آيد که به نظرمان مهم و بسيار جلوه مى کنند، اگر با هم جمعشان کنيم کم و ناچيز مى نمايند، اگر تفکيک و تقسيمشان نماييم».

۳۷

کاهش نگرانى ها

از جمله عواملى که در تقليل نگرانى مبتلايان و تسکين خاطر مصيبت زدگان مؤثر است، توجه به اوضاع و احوال کسانى است که به آلام سخت تر و مصايب بزرگ تر گرفتارند. شخصى که بر اثر فقر مالي، بيمارى بدني، اختلال خانوادگى و ديگر ناملايمات زندگي، نگران و ناراحت است، اگر خود را با کسى که ناراحتيش شديدتر و رنجش دردناک تر است مقايسه نمايد، تشويش خاطرش کم مى شود، فشار روحيش تخفيف مى يابد، آرامش نسبى پيدا مى کند و از اين که همانند او مبتلا و گرفتار نيست، به وضعى که دارد راضى و شاکر مى گردد. اولياى گرامى اسلام اين برنامه را ضمن روايات متعددى خاطرنشان ساخته اند و اجراى آن را به پيروان خود توصيه نموده اند.

قالَ النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله : «مَنْ نَظَرَ فى دينِهِ إِلى مَنْ هُوَ فَوْقَهُ فَاقْتَدى بِهِ وَ نَظَرَ فى دُنْياهُ إِلى مَنْ هُوَ دُونَهُ فَحَمِدَ اللّه عَلى ما فَضَّلَهُ بِهِ کتَبَهُ اللّه شاکرا وَ صابِرا»؛(٩٨)

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: «کسى که در باره دين خود به بالاتر از خويش بنگرد و به وى اقتدا کند و در باره دنياى خويش به پايين تر از خود نگاه کند و خدا را در امتيازى که به او داده است سپاس گويد، بارى تعالى نام او را در صف شکرگزاران و بردباران ثبت مى نمايد».

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «اُنْظُرْ إِلى مَنْ هُوَ دُونَک فَتَکونَ لاِءَنْعُمِ اللّه شاکرا وَ لِمَزيدِهِ مُسْتَوْجِبا وَ لِجُودِهِ ساکنا»؛(٩٩)

امام صادقعليهم‌السلام فرموده است: «همواره به فروتر از خود نظر کن تا قدر نعمت هاى الهى را بدانى و شکرگزار او باشي، شايسته افزايش نعمت گردى و به عطايش قرار و آرام يابي».

«ديل کارنگي» در کتاب خود از زبان مرد گرفتارى که مقروض بوده و قدرت اداى دين خود را نداشته، به علاوه، بر اثر مشکلات زندگى ناچار مغازه خود را تعطيل کرده است، شرحى نقل مى کند و در ضمن چنين مى گويد:

مثل اشخاصى که از پا درآمده اند، در خيابان راه مى رفتم. قدرت مبارزه و نيروى ايمان و اميد را از دست داده بودم. در اين موقع ناگهان مرد بى پايى را ديدم که روى يک تخته چوب کوچکى مجهز به چهار چرخ مخصوص نشسته و با دو قطعه چوب کوچکى که در دست هايش داشت خود را به جلو مى کشاند. موقعى با او روبه رو شدم که عرض خيابان را طى کرده بود و مى کوشيد کمى خود را بلند کند تا از لبه خيابان، داخل پياده رو شود. در اين هنگام چشمانش با چشمان من تلاقى نمود و با تبسم گرمى سلام کرد و گفت: چه هواى خوبى است! اين طور نيست؟ من در مدتى که به تماشاى او ايستاده بودم، متوجه شدم که تا چه حد غنى و متنعم هستم. من صاحب دو پا بودم و مى توانستم راه بروم. از اين که آن قدر به حال خود غصه و اندوه مى خوردم، شرمسار شدم و با خود گفتم: در موقعى که اين مرد چلاق مى تواند خوشحال و مسرور باشد، من که صاحب دو پاى سالم و قوى هستم، بيش از او بايد موفق و خوشحال باشم.

از اين فکر نيروى تازه اى در وجود خويش احساس کردم. تصميم داشتم براى جريان کارم يکصد دلار از بانک قرض کنم. حالا جرأت آن را پيدا کردم که دو برابر آن مبلغ بگيرم و بالاخره، هم به گرفتن وام موفق شدم و هم يافتن کار. امروز اين عبارت را روى آيينه حمام چسبانده ام تا هر روز آن را مرور کنم: غمگين بودم که چرا کفش ندارم، تا اين که مردى را ديدم که اصلاً پا نداشت.(١٠٠)

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «أَکثِرِ النَّظَرَ إِلى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيهِ فَإِنَّ ذلِک مِنْ أَبْوابِ الشُّکرِ»؛(١٠١)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «بيشتر توجهت را به کسانى معطوف دار که تو از آنان برتري. چه اين خود، يکى از درهاى شکرگزارى خداوند و باعث قدرشناسى از نعمت هاى بارى تعالى است».

اندرزى سودبخش

«جان يالمر» ساکن نيوجرسى مى گويد: پس از مراجعت از خدمت نظام، شغل آزادى در پيش گرفتم و با جديت مشغول کار شدم. ابتدا جريان امر بر وفق مراد بود، ولى پس از مدتى مشکلات آغاز گرديد. بر اثر ناراحتى و نگراني، رفته رفته تندخو و عصبى شدم و در برخورد با مردم رعايت ادب را نمى نمودم و پيوسته از وضع خود گله مى کردم. يک روز جوانى که ايام سربازيش را در جبهه جنگ گذرانده و آسيب ديده بود، به من چنين گفت:

تصور مى کنى تو يگانه کسى هستى که در اين دنيا گرفتار مشکلات شده اي، به فرض اين که چند صباحى مغازه ات تعطيل باشد، مگر چه مى شود؟ تو داراى نعمت هاى زيادى هستى که بايد شکرگزار آنها باشي، ولى در عوض، هميشه گله و شکايت داري. نمى دانى چقدر دلم مى خواست به جاى تو بودم. به من نگاه کن، فقط يک دست دارم و نصف صورتم را گلوله برده است، با وجود اين، شکايتى ندارم. اگر روش خود را تغيير ندهي، نه تنها کسب از کف مى رود، بلکه سلامتى و حتى خانواده و دوستانت را نيز از دست مى دهي.

اين تذکرات مرا در راهى که پيش گرفته بودم، متوقف ساخت و به من فهماند که داراى چه مزايايى هستم که قبلاً از آنها بى خبر بودم. از همان وقت تصميم گرفتم خود را عوض کنم و همين طور هم شد.(١٠٢)

اندوه بى پايان

بسيارى از مردم با آن که واجد نعمت هاى گوناگونند، از وضع خويش ناراضى هستند و از نعمت هايى که در اختيار دارند غافل. اينان پيوسته متوجه ديگرانند، ديگرانى که اموالشان بيشتر و ثروتشان فزون تر است. غصه مى خورند چرا آن اندازه تمکن مالى ندارند و به قدر آنها در توسعه و رفاه نيستند. اين گروه اگر طرز تفکر خود را تغيير ندهند و قدردان نعمت هاى خود نباشند، عمرشان به اندوه و غم طى مى شود و همواره در نگرانى و تأثر خواهند بود.

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «إِياکمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرافَکمْ إِلى ما فى أَيدى أَبْناءِ الدُّنْيا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلى ذلِک طالَ حُزْنُهُ وَ لَمْ يشْفِ غَيظُهُ وَ اسْتَصْغَرَ نِعْمَةَ اللّه عِنْدَهُ فَيقِلُّ شُکرُهُ لِلّهِ»؛(١٠٣)

امام صادقعليهم‌السلام فرموده: «بپرهيزيد از اين که نگاه شديد و توجه عميق خود را به آنچه در دست فرزندان دنيا است معطوف داريد، که اگر کسى اين چنين باشد، غصه و اندوهش به درازا مى کشد، خشم درونيش فرو نمى نشيند، نعمت خداوند را کوچک مى شمرد و آن طور که بايد، اداى شکر نمى کند».

نگرانى و سيماى عبوس

راه ديگر غلبه بر نگرانى آن است که از رابطه طبيعى جسم و جان استفاده کنيم و با سرور ظاهري، نگرانى باطن را واپس زنيم. با کارهاى مسرت بخش جسمي، خود را از اندوه روان غافل سازيم و رفته رفته به دست فراموشيش بسپاريم. به عبارت ديگر، جسم و جان با هم متحدند و عمل هر يک در ديگرى اثر مى گذارد، با اين تفاوت که اعمال بدن در اختيار ما است، ولى احساساتمان که از شئون روانى است، به اختيار ما نيستند. مثلاً تمرين نقاشى را که يک عمل بدنى است، با اراده و اختيار خود انجام مى دهيم و بدين وسيله در روح خود ملکه نقاشى به وجود مى آوريم، ولى احساس غضب که جنبه روانى دارد، بدون اراده اختيار ما تحريک مى شود و بى آن که خواسته باشيم، در بدنمان اثر مى گذارد، چهره را برافروخته و دوران خون را تشديد مى کند.

نگرانى و تشويش خاطر از جمله حالات روانى است و بيرون از اراده و اختيار ما. اين احساس رنج آور و دردناک به نسبت شدت و ضعفى که دارد، اثر خود را در بدن آشکار مى سازد، چهره را عبوس مى کند، لب را از تبسم و زبان را از سخن باز مى دارد و آدمى را در معاشرت با مردم کم رغبت و بى نشاط مى نمايد.

ما نمى توانيم با اراده و تصميم، از احساس نگرانى جلوگيرى کنيم و حالت روحى خود را آن طور که مى خواهيم بسازيم، ولى مى توانيم با انجام بعضى از کارهاى مسرت بار و شادى بخش از قبيل حسن معاشرت، برخورد گرم، روى گشاده، سخنان دلنشين و لبخندهاى جذاب، خود را از ياد نگرانى خالى کنيم، افکار پريشان را از ضمير آگاه برانيم و سکون و آرامش را جايگزين آن سازيم.

۳۸

گشاده رويى و مسرت خاطر

«ويليام جيمز» پدر روان شناسى عملى مى گويد: اگر چه به ظاهر، عمل تابع احساسات است، ولى در واقع هر دو قرين و همراهند. با تنظيم و تعديل عمل که تحت کنترل مستقيم اراده است، مى توان به طور غيرمستقيم، احساسات و عواطف را که تحت نفوذ و ارادى نيستند، تنظيم و تعديل کرد. بنا بر اين موقعى که خوشى از شما روى گردان شد، راهى که شما را به سوى شادى و سرور هدايت مى کند، اين است که با روى گشاده و خندان، مثل اين که هيچ گونه هم و غم نداريد، خوشحال و مسرور بنشينيد و صحبت کنيد. وقتى شما آثار و علايم يک حالت شاد و پرنشاط را از خود نشان دهيد، ديگر غيرممکن است افسرده و کسل بمانيد.(١٠٤)

گشاده رويى و بشاشت که مايه محبوبيت اجتماعى و از عوامل مبارزه با نگرانى است، در تعاليم اخلاقى اسلام مورد کمال توجه قرار گرفته و اولياى دين ضمن روايات متعددى خاطرنشان ساخته اند که سيماى شاد، محبوب حضرت بارى تعالى است و افراد باايمان از جهت اخلاقى موظفند همواره گشاده رو باشند.

قالَ النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله : «کنْ بَشّاشا فَإِنَّ اللّه يحِبُّ الْبَشّاشينَ وَ يبْغِضُ الْعَبُوسَ»؛(١٠٥)

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: «پيوسته بشاش و خوش رو باش که خداوند دوست دار گشاده رويان است و عبوسان، مورد بغض و بى مهرى او هستند».

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «بِشْرُ الْمُؤْمِنِ فى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فى قَلْبِهِ»؛(١٠٦)

علىعليهم‌السلام فرموده: «مرد باايمان، شاديش در چهره، آشکار است و اندوهش، در دل، پنهان».

رُوِى أَنَّ يحْى بْنَ زَکرِياعليهم‌السلام لَقِى عِيسَى بْنَ مَرْيمَ، فَتَبَسَّمَ عِيسى فى وَجْهِهِ، فَقالَ يحْيي: «مالى أَراک لاهِيا، کأَنَّک آمِنٌ»؟ فَقالَ عِيسي: «مالى أَراک عابِسا، کأَنَّک آيسٌ»؟ فَقالا: «لانَبْرَحُ حَتّى ينْزِلَ عَلَينا وَحْي»، فَأَوْحَى اللّه تَعالى إِلَيهِما: «أَحَبُّکما إِلَى أَحْسَنُکما خُلْقا»؛(١٠٧)

روزى بين يحيى بن زکرياعليهم‌السلام و حضرت مسيحعليهم‌السلام ملاقاتى دست داد. عيسىعليهم‌السلام به روى يحيىعليهم‌السلام تبسم کرد. يحيى گفت: «از چه، تو را غافل مى بينم، گويى از قهر الهى ايمني»؟ عيسى گفت: «از چه، تو را عبوس مى بينم، گويى از رحمت بارى تعالى مأيوسي»؟ هر دو گفتند: «از اينجا نمى رويم تا وحى نازل گردد که پروردگار، کدام يک از اين دو روش را بيشتر دوست مى دارد». خداوند به آن دو، وحى فرستاد که هر يک از شما خلق نيکوتر دارد، نزد من محبوب تر است و در واقع با اعلام اين معيار، روى گشاده و لب متبسم حضرت مسيحعليهم‌السلام را مورد عنايت قرار داد.

فرياد و تشديد نگرانى

از جمله راه هاى غلبه بر نگراني، آن است که هر انسانى مصيبت هاى اجتناب ناپذير و مشکلات لاينحلى که در طول زندگيش پيش مى آيد، به آرامى تحمل کند، خويشتن را با شرايط آنها منطبق سازد و ناراحتى خود را با جزع و بى صبرى تشديد ننمايد.

به عبارت ديگر، کسى که به مصيبتى مبتلا مى شود يا با مشکلى مواجه مى گردد، براى رهايى از نگراني، بايد آن پيش آمد ناگوار را بررسى کند، اگر رفع شدنى و قابل حل است، به چاره جويى تصميم بگيرد و در راه برطرف ساختن آن حادثه، از تمام وسايل عاقلانه ممکن استفاده نمايد و موجبات آرامش فکرى خويش را فراهم آورده، اگر مصيبت حتمى و مشکل حل ناشدنى است، بى چون و چرا تسليم قضاى قطعى گردد، به ناراحتى و عوارض آن، تن در دهد و با تندى و بى صبري، باعث تضيعف روح و فرسايش جسم خود نشود.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «إِذا نَزَلَ بِک مَکرُوهٌ فَانْظُرْ، فَإِنْ کانَ لَک حِيلَةٌ فَلاتَعْجَزْ وَ إِنْ لَمْ يکنْ فيهِ حيلَةٌ فَلاتَجْزَعْ»؛(١٠٨)

علىعليهم‌السلام فرموده: «هر گاه دچار مصيبت و ناملايمى شدي، ببين، اگر قدرت علاجش را دارى و مى تواني، با فطانت و زيرکي، آن را از خود بگرداني، کوتاهى مکن و بدون اظهار ضعف و ناتواني، در رفعش بکوش و اگر قدرت نداري، بدون جزع و بى تابي، آن را تحمل کن».

قالَ الصّادِقُعليهم‌السلام : «إِياک وَ الْجَزَعَ فَإِنَّهُ يقْطَعُ الاْءَمَلَ، وَ يضْعِفُ الْعَمَلَ، وَ يورِثُ الْهَمَّ، وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فى أَمْرَينِ، فَما کانَتْ لَهُ حيلَةٌ فَالاْءِحْتِيالُ وَ ما لَمْ يکنْ لَهُ حيلَةٌ فَالاْصْطِبارُ»؛(١٠٩)

امام صادقعليهم‌السلام فرموده: «از بى صبرى و جزع بپرهيز که رشته اميد را قطع مى کند و کار و کوشش را تضعيف مى نمايد و اندوه و غم به بار مى آورد. بدان براى نجات از بى صبرى دو راه بيش نيست، اگر چيزى که مايه جزع شده، با مهارت و هوشمندى زايل مى شود، بايد اقدام کرد و اگر مصيبت قطعى و ناشدنى است، بايد به رنج و المش تن داد، بردبارى را به خود تحميل نمود و بى قيد و شرط، تسليم قضاى حتمى گرديد.

۳۹

تفاوت آموزش هاى دينى و علمى

به طورى که ملاحظه مى نماييد، اساسى ترين طريقى که دانش امروز از جهت روانى براى مبارزه با تشويش و نگرانى ارايه مى کند، در تعاليم اسلام آمده و اولياى دين در قرن ها قبل، آنها را به پيروان خود آموخته اند، با اين تفاوت که گفته دانشمندان تنها يک توصيه و راهنمايى علمى بر اساس روان شناسى عملى است، ولى آموزش هاى دينى علاوه بر جنبه علمى و رواني، داراى پشتوانه معنوى و متکى به نيروى ايمان است.

قالَ عَلِى بْنُ الْحُسَينِعليهم‌السلام : «اَلرِّضا بِمَکرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْيقينِ»؛(١١٠)

حضرت سجادعليهم‌السلام فرموده:«بلندپايه ترين درجات يقين، راضى بودن به مقدرات تلخ و ناگوار است».

طرح يک سؤال

هم اکنون اين سؤال پيش مى آيد که برنامه هاى علمى و تعاليم روان شناسي، به تنهايى مى تواند نگرانى هارا درمان کند؟ مردم را بر تشويش و اضطراب پيروز سازد و به ناراحتى ها و پريشان فکرى ها خاتمه دهد؟

آقاى «آرديس ويتمن» به اين پرسش پاسخ منفى داده و چنين مى گويد: موسسه گالوپ در ضمن تجسسات خود معلوم کرده است که هر ده نفر، نه نفر مشکلاتى دارند که بيهوده در جستجوى حل آن مى باشند. اين نتيجه نشان مى دهد که وجود انسان معمولاً گرفتار دلواپسي، اضطراب، و هم و غم است و همواره چون بزهکاري، احساس ناراحتى و دلهره مى کند.

بسيار اندرز مى دهند: خود آزادى را بس کن، بى قيدى را پيشه ساز و غصه و غم را فراموش نما. وقتى مقام و موقعيت شما در خطر افتاده، يا بيمارى سختي، شما را از پا انداخته و راه علاج نداريد، يا کمر شما زير بار وام خم شده و از اداى آن عاجزيد، يا دورنماى مصيبت پيرى با دست تنگى و درماندگي، چهره زشت خود را مى نمايد، چطور مى توانيد بى غم باشيد و احساس اضطراب نکنيد.(١١١)

حقيقت اين است که تعاليم روانى بدون پشتوانه ايمانى و معنوى در پاره اى از موارد، با توجه به تفاوت روحيه افراد، بيش و کم اثر مثبت دارد، تشويش و اضطراب را کاهش مى دهد و مايه آرامش نسبى مى گردد.

ولى در زمينه حوادث سنگين و دردناک، نمى تواند نياز درونى را برطرف کند و افکار پريشان و آشفته را آرام نمايد. چه، اغلب اشخاص در اين مواقع از شدت نگراني، قدرت تمرکز فکر را از دست مى دهند و قادر نيستند حالت روحى خود را به درستى تجزيه و تحليل نمايند و بر فرض، اگر هم بتوانند، غالبا به نتيجه مطلوب نمى رسند و طوفان ضميرشان آرام نمى گيرد. اما تعاليم روانى اسلام که بر اساس ايمان به خدا و روز جزا پايه گذارى شده، در تمام موارد سودبخش و مفيد است. مؤمنين واقعى را در سخت ترين مواقع، از نگرانى و تشويش مى رهاند و به آنان سکون و آرامش مى بخشد.

ام سليم و ابى طلحه

«ام سليم» از جمله زنان باايمان در عهد رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله، شوهرش ابى طلحه نيز از مسلمانان واقعى و از اصحاب صديق و باارزش پيشواى اسلام بود و در جنگ هاى بدر، احد، خندق و ديگر غزوات حضور داشت و در رکاب آن حضرت صميمانه انجام وظيفه مى کرد. او در اوقاتى که مسئوليت سربازى به عهده نداشت، در مدينه به سر مى برد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامى صرف مى کرد و قسمتى را به کسب معاش اختصاص مى داد و در قطعه زمينى سرگرم کار و فعاليت مى شد.

محصول ازدواج اين زن و شوهر بافضيلت، فرزند پسرى بود که متأسفانه در سنين نوجوانى بيمار شد، در منزل بسترى گرديد و مادر از او پرستارى مى کرد. شب هنگام موقعى که ابى طلحه از کار برمى گشت و به منزل مى آمد، ابتدا بر بالين فرزند بيمار مى رفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مى داد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و استراحت مى پرداخت. چندى بر اين منوال گذشت تا روزى طرف عصر در غياب پدر، نوجوان از دنيا رفت. مادر باايمان بدون اين که خود را ببازد و در مرگ فرزند بى تابى و جزع کند، جنازه را به کنارى کشيد و رويش را پوشاند.

شب فرا رسيد، ام سليم براى آن که خواب و آسايش شوهر خسته اش در آن شب مختل نشود، تصميم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابى طلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالين فرزند برود. ام سليم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار که امشب با سکون و راحتى آرميده است. اين سخن را طورى ادا کرد که شوهر، آن را مژده تخفيف بيمارى تلقى نمود و مطمئن شد مرض فرزندش کاهش يافته و هم اکنون بدون التهاب خوابيده است. رفتار ام سليم آن قدر جالب و اطمينان بخش بود که شوهر در آن شب، با وى هم بستر شد.

صبح شد، ام سليم گفت: ابى طلحه! اگر کسانى به بعضى از همسايگان خود چيزى را به عاريه بدهند و آنان مدتى از آن بهره مند باشند، اما موقعى که صاحبان مال، عاريه خود را طلب کنند، عاريه داران اشک بريزند که چرا متاع عاريتى را پس مى گيريد، به نظر تو حال اين قبيل اشخاص چگونه است؟ ابى طلحه جواب داد: اينان ديوانگانند. ام سليم گفت: پس ما نبايد از ديوانگان باشيم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت از دنيا رفت. در اين مصيبت صبر کن، تسليم قضاى الهى باش و براى تجهيز جنازه اقدام نما.

فَأَتى أَبُوطَلْحَةَ النَّبِىصلى‌الله‌عليه‌وآله فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ. فَتَعَجَّبَ النَّبِى صلى‌الله‌عليه‌وآلهمِنْ أَمْرِها وَ دَعا لَها وَ قالَ: «اَللّهُمَّ بارِک لَهُما فى لَيلَتِهِما»؛(١١٢)

ابى طلحه حضور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفياب شد و جريان ام سليم را به عرض رساند. حضرت از کار زن به شگفت آمد و در باره اش دعا کرد و از پيشگاه الهى براى زن و شوهر در آميزش آن شب، درخواست خير و برکت نمود.

زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنيا آورد و نامش را عبداللّه گذاردند. بر اثر مراقبت هاى والدين باايمان، به شايستگى پرورش يافت و از حسن تربيت برخوردار گرديد. پاک زندگى کرد و به پاکى از دنيا رفت. او عبداللّه بن ابى طلحه از اصحاب حضرت على بن ابى طالبعليهم‌السلام بود.

ابى طلحه و ام سليم مانند ساير پدران و مادران، به نوجوان خود علاقه داشتند و عادتا انتظار مى رفت در چند روز اول مرگ وي، سخت نگران و اندوهگين شوند، ولى چنين نشد. آنان مصيبت درگذشت او را با نيرومندى تحمل نمودند و در اين حادثه علاج ناپذير، حد اعلاى صبر و شکيبايى را از خود نشان دادند، زيرا به خدا ايمان واقعى داشتند، طفل را از او مى دانستند و مرگش را نيز به فرمان او. به رضاى حق راضى و به قضايش تسليم شدند، تا مورد عنايت و تفضل او قرار گيرند و رحمت واسعه بارى تعالى شامل حال آنان گردد.

به کار بستن برنامه هاى روانى و اعمال محاسبه هاى عقلى نمى تواند مردان و زنانى همانند ابى طلحه و ام سليم تربيت کند و آنان را تا اين حد، متحمل و شکيبا بسازد. مردان و زنانى که به خدا و روز جزا ايمان ندارند، يا دارند، ولى ايمانشان ضعيف است، وقتى فرزند جوان خويش را از دست مى دهند يا به مصيبتى سخت و غيرقابل علاج مبتلا مى شوند، تا مدتى ناآرام و بى قرارند. با آن که مى دانند بى تابى و جزع، ناراحتى آنان را افزايش مى دهد، مصيبت را تشديد مى کند و به سلامتشان آسيب مى رساند ولى اين دانستن، نگرانى و تشويش را از صفحه خاطرشان نمى زدايد و به آنان سکون و آرامش نمى بخشد.

اما مؤمنين واقعى در پرتو ايمان، ضميرى مطمئن و آرام دارند، در زمينه مرگ فرزند و در مقابل هر حادثه سنگين، خويشتن دار و مقاومند، زيرا در مکتب دين آموخته اند که رضا به قضاى حتمى و تسليم در مقابل فرمان الهي، علامت ايمان و مايه خشنودى خداوند است و در قيامت، آدمى را از پادش صبر برخوردار مى سازد، برعکس جزع و بى تابي، علاوه بر رنج روحى و اختلالات جسمي، نشانه سرپيچى از فرمان الهى و موجب حرمان از اجر بارى تعالى است.

قالَ عَلِىعليهم‌السلام : «مَنْ جَزِعَ فَنَفْسَهُ عَذَّبَ وَ أَمْرَ اللّه سُبْحانَهُ أَضاعَ وَ ثَوابَهُ باعَ»؛(١١٣)

علىعليهم‌السلام فرموده است: «آن کس که در مصايب و بدآمدهاى زندگي، بى صبرى مى کند، با اين عمل، روح خود را معذب مى سازد، فرمان الهى را ناچيز و غيرقابل اعتنا مى شمارد و پاداش خداوند سبحان را با جزع و بى تابى مبادله مى کند».

قالَ مُحَمَّدَ بْنِ عَلِى الْجَوادِعليهم‌السلام : «اَلثِّقَةُ بِاللّه تَعالى ثَمَنٌ لِکلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ إِلى کلِّ عالٍ»؛(١١٤)

امام جوادعليهم‌السلام فرموده: «اعتماد به خداوند، قيمت هر متاع گران قدر و نردبان تعالي، براى وصول به هر مقام رفيع است».

ابعاد وسواس

افراد وسواسى را در ابعاد مختلفى مى توان مورد مطالعه قرار داد:

١ - بدني: بسيار مايل است که سر و وضع خوبى داشته باشد و از اين لحاظ، به لباس، دکمه ها، موى سر و صورت و صحت و سلامتى مى رسد و بسيار در آيينه، خود را نگاه مى کند و از اين که نکند زود پير شود و مرگ فرارسد، نگرانى ها دارد و براى کوچک ترين ناراحتي، که بسيارى افراد به آن بى اعتنايند، به پزشک مراجعه مى کند و اى کاش به جاى آن به درمان وسواسيش مى رسيد.

٢ - مزاجي: افراد وسواسى غالبا مزاج خوبى ندارند و شايد يکى از عوامل نامطلوبى وضع مزاجي، اين باشد که نمى توانند به موقع و سر وقت، قضاى حاجت کنند و در نتيجه، ساعت ها ادرار و مدفوع را حبس مى نمايند، زيرا از طهارت و شست وشو، که گاهى اوقات ساعت ها طول مى کشد، وحشت عجيبى دارند. بيشتر آنان به مرض يبوست مبتلا و بعضى از اين افراد آن قدر در طهارت زياده روى کرده اند که به بيمارى هاى گوناگون دچار شده اند.

٣ - رواني: بسيارى از وسواسى ها هميشه گوشه گيرند، چون ديگران را بدون استثنا، حتى اگر از فقها و بزرگان دين و مذهب باشند، در طهارت قبول ندارند و براى اين که مجبور نشوند با ديگران دست بدهند، يا معانقه و روبوسى کنند، منزوى مى شوند. برخى از آنان حتى ذرات آب دهان و بخار را نجس مى دانند و در نتيجه، ظروف و وسايل زندگى همگان را ناپاک مى پندارند.

٤ - عاطفي: افراد وسواسى از ترس اين که ديگران آنها را نجس و آلوده نکنند، کمترين علاقه اى حتى به نزديک ترين افراد خانواده نشان نمى دهند. هستند مادران جوانى که بر اثر وسواس، به فرزندان خود شير نداده و سرانجام نيز از شوهر خود طلاق گرفته اند.

٥ - اعتماد: اينان در مسائل و مواردى که وسواس دارند، به هيچ کس، حتى به نزديک ترين فرد از افراد خانواده، فاميل، دوستان و... اعتماد ندارند. بايد گفت که اينان حتى به خود نيز اعتماد ندارند، چه رسد به ديگران. آنان اگر از کارهاى مورد وسوسه دست بکشند، نه به خاطر اعتمادى است که طهارت صورت گرفته و يا آن کار به پايان رسيده و به مطلوب دست يافته اند، بلکه از کثرت تکرار، خسته و مانده شده اند.

٦ - احساس: اهل وسواس، هميشه احساس گناه و ناتوانى مى کنند، به ويژه در مواردى که وسواس دارند. رنجى که آنان از اين احساس هاى متزلزل مى برند، بى پايان است. آنان هيچ کس را قبول ندارند و ديگران را غيرمتعادل و غيرمتعارف مى پندارند و مانند افراد معتاد به مخدر، مايلند همگان را مثل خود مبتلا کنند، تا کمتر مورد سرزنش و ملامت ديگران قرار گيرند.(١١٥)

افراد وسواسي، حتى خواص آنان، گاه گاه اقرار مى کنند که کارهاى وسواسى آنها به فرمان شيطان است، ولى غالبا براى حفظ آبرو استدلالى غلط و دليلى اخص از مدعى مى آورند. آنان از نظر عواطف اخلاقي، بسيار نگران و افسرده اند، زيرا رضايت و راحتى خاطر، در انجام تکاليف واقعى است که عقل هم به آن تکاليف واقعى حکم مى کند و عاطفه آن را تصديق مى نمايد و به انجام آن رضايت مى دهد.(١١٦)

اهل وسواس از اين رضايت خاطر و تصديق عواطف، عملاً محرومند و ديگر نشاطى پس از انجام تکاليف ندارند، نشاطى که خود، لذتى مطلوب و به منزله پاداش عمل دنيوى است. بسيارى از اهل وسواس که با تعقل، توسل، عنايت الهى و توجه معصومين عليهم‌السلام پى به اشتباه خود مى برند، از وسواس هاى خود اظهار تأسف مى کنند.

اميد است افراد وسواسي، پيش از اين تأسف و ايجاد زيان هاى جسمي، مالي، علمى و معنوى براى خود و ديگران، به خود آيند و با خواندن اين قصه هايى که ذکر مى شود، تنبه يابند و مثل همه انبيا، اوليا، اوصيا، ائمه اطهارعليهم‌السلام و مؤمنان، به عرف اهل ايمان عمل کنند.

۴۰

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

برای خاتمه مطلب، خبری نثار روح احمد امین و کسروی و مردوخ (مردود) و منکرین ظهور حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه می نمائیم و این خبری است که شیخ الاسلام حموینی در فرائد السمطین(۱) از محدث فقیه شافعی ابراهیم بن یعقوب کلابادی بخاری و خواجه کلان شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع الموده(۲) از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من أنکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

حملات کسروی بدین مقدس اسلام و جواب آن

نه، گمان رود که این مرد دیوانۀ مرموز فقط حملاتی بعالم تشیّع داشته بلکه در (پیرامون اسلام و) سایر مؤلفاتش حملات شدیدی باصل دین مقدس اسلام و تمام قوانین مقدسه آن دارد تا آنجا که می نویسد دین اسلام امروز مردود است و طریقۀ منحوسۀ خود را (پاک دینی) نام نهاده و پیروی از آن را امر حیاتی و لازم می داند.

مثلاً نوشته چون جمعی از مسلمانان، عامل بقوانین دین اسلام نیستند یا تابع قوانین اروپائی شدند، معلوم می شود که این دین ارزش خود را از دست داده باید

____________________

=آن ها کسانی هستند که لعنت می کند آنها را خدا و هر لعنت کننده! پس گریه کرد پیغمبر و فرمود که جبرئیل مرا خبر داده است که آنها ظلم می کنند بعلی و اهل بیت من و این ظلم باقی می ماند تا آنکه قیام نماید قائم آل محمد و بلند شود سخن آنها و اجتماع نمایند امت من بر دوستی آنها و دشمن) آنها کم باشند و کاره و بی میل بآنها ذلیل باشند و زیاد شود مدح کنندگان آنها و آن در زمانی خواهد بود که شهرها تغییر پیدا می نماید و مردم ضعیف گردند و از فرج ظهور مأیوس شوند. پس در آن وقت ظاهر می گردد قائم مهدی از فرزندان من و قیام می نماید و ظاهر می کند خداوند بآل محمد حق را و بشمشیرهای آنها باطل را از میان می برد و مردم چه با کمال رغبت و میل و چه با خوف و ترس تبعیت می نمایند آنها را پس از آن فرمود: “ای گروه مردم بشارت باد شما را بفرج پس بدرستی که وعده خداوند حق است و رد نمی شود قضاء او و اوست حکیم و دانای آگاه بدرستی که فتح خداوند نزدیک است.” (ینابع المودة، ج۳، ص۲۹۷).

۱- فرائد السمطین، ج۴، ص۳۳۲،ح۵۶۲.

۲- کسی که منکر خروج حضرت مهدی باشد، محققاً کافر است بآنچه نازل گردیده بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۵).

۸۱

عوض شود و واجب است مردم اسلام را بگذارند، (پاک دینی) مرا بپذیرند چه آنکه من برانگیخته و برای سعادت این ملت آمدم!!

مغز و کلّۀ این مرد مرموز آن قدر خالی و گندیده بود و نمی فهمید (یا می فهمید و عمداً سهو می کرد؛ یعنی مأموریت داشت که مردم را گمراه و ایجاد اختلاف نماید) که اگر مرضی و بیماران به دستورات دکتر و طبیب حاذق عمل نکنند، دلیل بر آن نیست که دستورات طبیب فاسد و از کار افتاده و ارزش خود را از دست داده باید طبیب و دکتر را عوض نمود، بلکه باید بوسائل مختلفه، مرضی و بیماران را وادار نمایند که دستورات طبیب حاذق را عملی کنند و اگر عمل نمودند و در پی تمام دستورات رفتند و نتیجه نگرفتند، آنگاه باید طبیب را عوض نمایند.

این مرد مرموز حیّال، خیال می کرد که اگر مردم قانون مقدّس اسلام را گذاردند و پیرو قانون اروپائی شدند، دلیل بر نقص قانون مقدّس اسلام است و حال آنکه این طور نیست.

اگر مریضی دستورات طبیب حاذق و دکتر بزرگ را عملی نکند و پیرو دستورات زنان همسایه گردد، دلیل بر نقص دستور دکتر و عملی نبودن آن دستورات است، قطعاً نه چنین است. بلکه این نقص باولیای امور برمی گردد نه باصل دستور زیرا اولیای امور بیمارستان باید مراقبت نماید بحال بیماران که دستورات دکتر از دوا و غذا و پرهیز و غیره هر یک به موقع خود عملی گردد و الا بیماران خود متوجه بدستورات نیستند از روی جهل و نادانی پیش خود خیال می کنند هرچند روزی باید رجوع بدکتر جدیدی بکنند بخیال آنکه شاید مفید واقع شود فلذا همیشه حیران و سرگردانند و غالباً گرفتار شیادها شده، جان خود را از دست می دهند.

نوشته است: “ قانون اسلام در هزار سال قبل می توانست اصلاح امور کند و مملمت داری نماید ولی امروز با قانون اسلام نمی شود مملمت داری نمود!”

برای اثبات نادانی و وارو نشان دادن و سفسطه بازی و مغلطه کاری این مردم مرموز، پسندیده است، نظر کردن بخاک حجاز که دولت سعودی با اینکه با تمام ممالک خارجه ارتباط دارد و برای استخراج معادن، خارجیها در مملکت او بسیارند، ابداً توجهی بقوانین اروپائی ندارد و بلکه در سرتاسر مملکت حجاز

۸۲

قانون قرآن مجید حکم فرماست(۱) . به همین جهت در میان آن مردمان بی سواد و برهنه و عریان (از جمیع شؤون تمدن امروزی چنان امنیت قابل توجهی موجود است که در اروپا حتی در مملکت سوئیس که معروف بعدالت و صحت عمل می باشند) هم وجود ندارد.

نوشته است: “ یکی از دلائلی که می رساند قانون اسلام و دستورات آن امروزه در دنیا عملی نیست آنست که در دنیای کنونی دست دزد را نمی برند و حال آنکه در قانون اسلام حکم به قطع ید سارق نموده است.”

آن بیچاره بدبخت مانند صدها هزار مردم بی فکر و مقلّد غلط گمان کرده و می کنند که هر عملی که مورد پسند اروپایی ها قرار گرفت، تمام روی قواعد علم و عقل است و حال آنکه چنین نیست. بسیاری از قوانین در اروپا مورد عمل قرار گرفته که جز ضرر از آن چیزی نمی بینند از جمله همین حکم سارق و دزد را که محل استشهاد این مرد مرموز عجیب است، مورد دقت قرار دهیم، می بینیم از زمانی که این حکم را تغییر دادند، امنیت از مملکت ما رخت بر بسته، دزدی های کوچک و بزرگ بقدری فراوان شده که شب و روز خفیه و آشکار مردم امنیت ندارند.

اولاً ایمان که اصل و پایه هر چیزیست از میان مردم برداشته شده که هر بشری با توجه به مبدأ و معاد و ترس از روز حساب، دست بعمل زشت و خیانت بمال مردم و دزدی نزنند.

ثانیاً دزدها مطمئنّند اگر برشوه و دادن حق و حساب از مجازات در نرفتند، چند ماهی بیشتر در زندان نخواهند ماند؛ آن هم زندانی که برای آنها بمنزله مدرسه کار است؛ چون دزدها را که در حبس مجرد، نمی برند بلکه عدّه بسیاری از دزدها در یک سالن زندگانی می کنند، در تمام مدت حبس بیکارانه ننشسته، رموز

____________________

۱- روشن است که منظور مؤلف محترم از قانون های حاکم بر کشور عربستان همان برداشت های صرف علمای آن ها از قرآن، بدون بهره گیری از تعالیم ارزشمند اهل بیتعليهم‌السلام است و آن ها بر خلاف کلام گوهربار رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حدیث ثقلین که قرآن و اهل بیت را در امانت آن حضرت شمرده شده است که مسلمانان با تمسک به هر دوی آن ها به سعادت خواهند رسید، لیکن وهابیان فقط با تمسک به ظاهر قرآن در پی تبیین مسائل اسلام و قوانین آن هستند!

۸۳

و اسرار دزدی را بیکدیگر آموخته، وقتی از زندان خلاص شدند، دزد هنرمند و ورزیده ای گردیده، باز بجان ملت می افتند.

بر فرض در تهران بواسطه مراقبت پلیس نتوانند به مانند به سایر بلاد می روند. ایران نتوانستند عملی کنند، بسایر ممالک می روند؛ تغییر صورت و لباس می دهند و باعث بدبختی ملت ها می شوند. چنانچه دزدهای بین المللی بسیارند که تمام ممالک دنیا از دست آنها عاجز و در پی آنها هستند و از گرفتن آنها عاجزند. ولی اگر به حکم آیه ۳۸ سوره ۵ (مائده)( وَ السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا جَزٰاءً بِمٰا کَسَبٰا نَکٰالاً مِنَ اللّٰهِ ) (۱) قطع ید عملی می شد دست دزد را می بریدند، مانند سابق امنیت مالی برقرار می شد.

بریدن دست دزد اقلاً دو اثر نیکو در جامعه دارد:

یکی آنکه دزد بی دست در هر کجای دنیا برود، چون نشانی دارد بدست بریده او نگاه کرده، او را می شناسند و لو بهر صورت و لباس درآید، از او اجتناب می نمایند و دیگر احتیاجی بپلیس و پاسبان نیست که او را تحت نظر بگیرند، بلکه تمام عملیاتش تحت نظر افراد مردم است و از او کاملاً دوری می نمایند؛ بهمین جهت زندگانی اجتماعی او در همه جا در خطر می افتد. اثر دیگری که دارد آنکه اگر افراد دیگری خیال چنین عمل زشتی داشته باشند چون می دانند دست عزیزشان حتماً قطع می شود و بعد از دو مرتبه تکرار عمل، حیاتشان در معرض خطر و حکم اعدام درباره آنها جاری می گردد، قطعاً بدنبال چنین عمل شنیع ننگینی نمی روند. بالنتیجه مردم راحت و امنیت اجتماعی حاصل می شود، چنان که در مملکت حجاز که امروز این حکم عملی می شود دزدی ابدا وجود ندارد. ولی در سراسر ممالک اروپا و آمریکا و غیره که دست دزد را نمی برند، دزدی های علمی و غیر علمی بسیار رواج دارد. پس احکام اسلام عملی است، اجراء بنمایند تا نتیجه بگیرند. عمل نکردن بقوانین اسلام مایه بدبختی و بیچارگی است.

____________________

۱- دست مرد و زن را بکیفر اعمالشان (که آن خیانت بمال مردم است) ببرید این عقوبتی است که خدا بر آنان مقرر داشته.

۸۴

اسلام بذات خود ندارد عیبی

هرعیب که هست در مسلمانی ماست

اگر مسلمانان مانند بیماران خود سر، تنبل و تن پرور و جاهل شدند، چه ربطی باصل دین دارد؟ قرآن مجید مردم را امر به کار نموده، امر به تدبر و تفکر و تعقل نموده. سعی و عمل یکی از دستورات مهمه دین مقدس اسلام است. قانون مجری می خواهد. در ازمنه سالفه اجرای قانون می کردند، عملی می شد، امروز هم بکنند عملی خواهد شد. چنانچه حجازی ها عمل می نمایند و نتیجه می گیرند. این خود حجّتی است برای تخطئه کنندگان دین که بدانند قوانین دینی در هر دوره ای اجرا شود، عملی می باشد. بدیهی است قانون برای مردم است نه مردم برای قانون. پس قانون را باید عملی نمود و روی هوای نفس نباید وضع قانون نمود، بلکه روی صلاح ظاهر و باطن مردم باید قانون وضع شود و قانون گذاری که بتواند به ظاهر و باطن و صورت و معنای مردم احاطه داشته باشد، جز ذات اقدس پروردگار نمی باشد. پس قوانین الهی را که روی صلاح مردم وضع شده اجراء نمایند تا اثرات صالحۀ آن را ببینند. مثلاً یکی از احکام مهمه اجتماعیه اسلامیه حلیت بیع و شراء و حرمت ربا است چنانچه در آیات چندی این معنی را واضح می نماید و صریحاً می فرماید:( أحل اللّه البیع و حرّم الربا ) (۱) چون ربا ایجاد تنبلی می نماید و باعث تمرکز سرمایه ها در افراد معدود و سبب بیچارگی عامه مردم می باشد، حرام گردیده است. آیا اگر دنیای جهل و نادانی مادیّت معاملات ربوی را معمول داشتند و بنگاه ها و مؤسسه های ربوی ایجاد نمودند، مسلمانان هم کورکورانه باید تقلید نمایند، به دلیل آنکه مردم هواپرست سرمایه دار پیروی از آنها نمودند؟ آیا عملیات یک دسته از مردمان مادی سرمایه دار باید سبب بر طرف شدن حکم مسلّم الهی و حلّیت ربا گردد، دولت ها و ملت ها عمل بنمایند تا نتیجه حاصل گردد؟(۲)

____________________

۱- حلال نموده خداوند بیع را و حرام نموده ربا را.

۲- در این موقع که چاپ دوم کتاب را مشغولیم بمناسبت مطلب فوق لازم دانستم پیش آمد جدیدی را یادآور شوم-که چند ماه قبل ملک سعود پادشاه حجاز بمناسبت دعوت رئیس جمهور آمریکا رسما مسافرتی به آن مملکت نمود.=

۸۵

مثلاً یکی از احکام حافظ اجتماع در اسلام، حکم حرمت مشروبات الکلی و منع مسکرات است که مورد قبول عقل و نقل و طب و دانش است.

ولی چون اروپا آزادی مسکرات داده و مسلمانان شهوتران هم پیروی نمودند (به عقیده و میل آقای کسروی) باید اصل این حکم عقلانی از میان برود تا فساد اخلاق در جامعه زیاد گردد دولت و ملت در زحمت جبران ناپذیر افتند (چنانچه افتاده اند) بدیهی است عند العقلاء جواب منفی است. ولی برانگیخته ای که خود معتاد باین عمل بوده و مغز سرش فاسد و گندیده گردیده هر اندازه دانا هم باشد نمی تواند پی به مضراتش ببرد.

و از همین قبیل است جمیع احکام اسلام که روی قواعد عقلیه برقرار گردیده بدیهی است قواعد عقلانی بر خلاف هواهای نفسانی است و البته مردمان حیوان صفت که دم از عقل و خرد می زنند و از آثار آن بی خبرند نمی توانند زیر بار قواعد عقلانی و احکام الهی بروند لذا آنها را عملی نمی دانند. و حال آنکه یگانه قانونی که روی قواعد عقل و خرد اسباب سعادت بشر است، قانون مقدس اسلام است و بس.

قطعاً اگر احکام اسلام مجری داشت و اولیاء امور محو ظواهر نمی گردیدند و تحت تأثیر غربیها قرار نمی گرفتند و قوانین اسلام را طابق النعل بالنعل عملی می نمودند، مخصوصاً باب قصاص را در همه جا مورد عمل قرار می دادند، می دیدند چگونه امنیت قضائی و حیات اجتماعی برقرار می شد؛ چنانچه در آیه ۱۷۵ سوره ۲ (بقره) می فرماید:( وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاهٌ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ ) (۱) چنانچه هشتصد سال تمام اولیاء امور قوانین مقدسه اسلامی را مورد عمل قرار دادند گوی سبقت را از همگنان، ربوده سیادت بالاستقلال جهان از آن آنها بود و از

____________________

=تمام جرائد دنیا نوشتند و رادیوها گفتند که رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد که دولت آمریکا بشما وام می دهد و در مدت طولانی با سودش مستهلک می نماید-ملک سعود گفت از قبول این وام معذورم چون معاملات ربوی در دین مقدس اسلام حرامست. این عمل و گفتار پادشاه حجاز سبب شد وام دادند بدون سود-فاعتبروا یا اولی الابصار- پس قوانین اسلام قابل عمل و اجراء می باشد.

۱- ای صاحبان عقل و خرد حکم قصاص برای حیات شما است.

۸۶

زمانی که تمدن غربی ها آنها را تحت نفوذ خود قرار داد و محو زرق و برق ظاهر فریبنده گردیدند، سیادت و سعادت را از دست دادند.

آن چه گفتم من بقدر فهم تو است

مردم اندر حسرت فهم درست

در این جا حرف بسیار است؛ بگذارم و بگذرم. می ترسم، چنانچه جلو قلم را رها کنم و وارد مباحث علمی و عملی و اجتماعی اسلام گردم مانند مقدمه ابن خلدون، طولانی و کتاب علی حده گردد و از وضع مقدمه نویسی خارج. به همین مقدار که طولانی شد ناچار و بی اختیار بودم و از ارباب ذوق و خرد معذرت می خواهم. ولی در خاتمه ببرادران جوان عزیزم توصیه می نمایم خودتان را زود تسلیم اشخاص ننمائید و هر کلامی را باور نکنید و بدنبال هر صدا به خیال صدا نروید. هر کس راجع بدین مقدس اسلام و مذهب حقّۀ تشیّع حرفی زد و شبهه و اشکالی نمود، بروید از اهلش که علماء و مبلغین پاک می باشند، سؤال کنید تا در چاه ضلالت نیفتید.

بازی گران و دین سازان شما را فریب ندهند؛ زیرا آنها اشخاصی هستند که می خواهند استقلال شما را متزلزل و در استعمار، بلکه استحمار بیگانگان وارد کنند.

لذا سعی می کنند با جملات فریبنده، اباطیلی را به صورت حق جلوه دهند و شما را بدین و مذهب و علماء و مبلغین و متدینین، بدبین نمایند، سنگ تفرقه در شما بیندازند و بنام اصلاح در دین و جلوگیری از خرافات، شما را از اصل دین و مذهب دور نمایند و نتیجه خود را که تفرقه و جدائی و بدبینی بیکدیگر است، بگیرند اسباب حکومت و آقایی بیگانگان را فراهم نمایند.

زیرا یگانه چیزی که ما را از هر قوم و ملت بدور خود جمع می کند و دست اتحادمان را بهم می دهد، دین و مذهب است. این قبیل اشخاص می خواهند از همین راه بنام دین و مذهب و اصلاح در دین و اتحاد مسلمین، مسلمانان را از هم جدا و سیاست بیگانگان را بر گردن بیچارگان وارد نمایند.

ای بسا ابلیس آدم روی هست

پس بهر دستی نباید داد دست

آن قدر بدانید که ارباب اباطیل پیوسته بر اباطیل خود لباس حق می پوشانند تا جامعه را فریب داده، در دام بدبختی انداخته و زمینه را برای سیاست مداران باطل، آماده ساخته و از سعادت و سیادت ابدی بازدارند. مردمان فهمیده و بیدار باید با حربه عقل و علم و منطق، پرده اباطیل را پاره نموده و خود را از منجلاب ضلالت و

۸۷

گمراهی نجات بدهند.

من آنچه شرط بلاغست باتومی گویم

تو خواه ازسخنم پندگیر و خواه ملال

در خاتمه بمقتضای کلام معجز نظام رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق، (۱) بر داعی مسکین علم و عمل فرض و واجب بود که از آقایان دوستان و فضلاء و دانشمندان و محبّین خاندان رسالت و اهل بیت طهارت و موالی خود که در تهیۀ وسائل مادی این کتاب(ولایت)سعی بلیغ و کمک شایانی نمودند، یاد نموده و هر یک را بفراخور حال و لیاقت و استعداد، مدح و ثنا نمایم تا اقلّ شکرانۀ عمل را به جای آورده باشم، ولی متأسفانه چون اشخاصی پاک و بی آلایش و مایل به خود نمائی نبودند، و مخصوصا از داعی درخواست نمودند، بلکه جدّاً امر فرمودند که نام آن بزرگواران برده نشود چه آنکه معامله با مقام ارجمند صاحب ولایت نمودند فلذا تقاضای عوض جز از ذات ذو الجلال حق توسط مولانا و مولی الکونین صلوات اللّه علیه نداشتند.

ناچار دست نیاز بدرگاه خالق بی نیاز برداشته و از کرم بلا انتهای کریم علیم مسئلت می نمایم که توفیق سعادت جاودانی به آنان عنایت و باعطای خیر و برکت و عوض در دنیا، به توفیقات و تأییدات شایسته و کرامت ازلی خود موفق و مؤید و در آخرت با خاندان رسالت و اهل بیت طهارت محشور و نام نیکشان را الی الابد باقی و پایدار و بر این شیوۀ مرضیه مستدام بدارد و این عمل را از آنان قبول و ذخیره و سرمایۀ ابدی اخروی قرار دهد-یرحم الله عبدا قال آمینا

و انا العبد الفانی محمد الموسوی سلطان الواعظین الشیرازی

____________________

۱- کسی که شکرانه (محبتهای) مخلوق را به جای نیاورد، شکرانه حق را به جای نیاورده (اعیان الشیعه،ج۴،ص۴۴۰).

۸۸

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

آغاز سفر

در ربیع الاول سال ۱۳۴۵ هجری قمری در حالی که مرحله سی ام عمر خود را طی می نمودم، پس از تشرف بعتبات عالیات و فراغت از زیارت قبور ائمه طاهرین سلام اللّه علیهم أجمعین از طریق هندوستان عازم عتبه بوسی امام هشتم مولانا أبو الحسن الرّضا حضرت علی بن موسی علیه و علی آبائه و اولاده أئمّه الهدی آلاف التحیّه و الثناء گردیده.

پس از ورود به کراچی(۱) و بمبئی که دو شهر مهم بندری هندوستان بود بر خلاف انتظار، خبر ورود داعی را جراید مهمّه نشر دادند. دوستان قدیمی و احباب صمیمی و ایمانی از أقصی بلاد هند مطّلع داعی را دعوت بدان صوب نمودند. به حکم اجبار، اجابت دعوات نموده، به دهلی و آگره و لاهور پنجاب و سیالکوت و کشمیر و حیدرآباد بهار و لپور و کویته و سایر شهرها رفته و در هرکجا که وارد می شدم، با تجلیلات بی سابقۀ ملّی مورد استقبال واقع و در غالب این شهرهای مهم از طرف علمای أدبان و مذاهب باب مناظرات باز.

از جمله مجالس مهم، مناظره ای بود که با علمای هنود و براهمه در شهر دهلی با حضور گاندی پیشوای ملّی هند واقع شد که در جراید مفصلاً درج گردیده، بحول و قوۀ پروردگار متعال و توجهات خاصّه حضرت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موفقیت با داعی و حقانیت دین مقدّس اسلام و مذهب حقّه جعفریّه را ثابت نمودم.

آنگاه از طرف انجمن اثناعشریه شهر (سیالکوت) بریاست جناب ابو البشیر سید عنایت علیشاه نقوی، مدیر محترم نامۀ هفتگی (درّ نجف) دعوت شده بدان صوب حرکت نمودم.

از حسن اتفاق، دوست قدیمی صمیمی داعی جناب سردار محمّد سرور خان رسالدار شکل (۱)فرزند مرحوم رسالدار محمّد اکرم خان و برادر کلنل محمّد افضل خان که از سرداران نامی خاندان قزلباش هندوستان در پنجاب می باشند که در

____________________

۱- کراچی در این تاریخ مرکز حکومت اسلامی پاکستان و بمبئی شهر بندری هندوستان می باشد.

۸۹

سال های ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ قمری در کربلا و کاظمین و بغداد حکومت داشتند و از مردان شریف با نام و مؤمنین متعصب پاک دامن خاندان قزلباش در شهر سیالکوت رئیس اداره عدلیّه و مورد احترام عموم اهالی بودند با جمعیت بسیاری از طبقات مختلفه استقبال شایان از داعی نمودند و در منزل جناب ایشان وارد گردیدم(۱) .

چون خبر ورود داعی به پنجاب بوسیله جرائد منتشر شد، با جدّیت و اصراری که برای حرکت به سمت ایران داشتم، از اطراف و اکناف پیوسته نامه های دعوت می رسید، مخصوصاً از طرف حجّه الاسلام جناب آقای سید علی رضوی لاهوری مفسّر سی جلد تفسیر معروف (لوامع التنزیل) از شهر لاهور که از مفاخر علمای شیعه در پنجاب ساکن لاهور می باشند، داعی را وادار که پیوسته در حرکت و بزیارت اخوان مؤمنین نائل می گردیدم.

از جمله از طرف مؤمنین و برادران خاندان محترم قزلباش که از رجال مهم شیعه در پنجاب هندوستان هستند، بپیشاور که آخرین شهر مهم سر حدّی پنجاب به افغانستان می باشد، دعوت شدم.

به اصرار جناب محمّد سرور خان پذیرفته و در چهاردهم رجب بدان صوب حرکت. پس از ورود و احترامات فوق التصور تقاضای منبر نمودند(چون زبان هندی را کاملاً نمی دانستم در هیچ یک از بلاد هند منبر نرفتم، ولی چون اهالی پیشاور عموما زبان پارسی را بخوبی می دانند)اجابت نموده، عصرها در امام باره(حسینیّه)مرحوم عادل بیک رسالدار مجلس مهمّی تشکیل و با حضور جمعی کثیر از صاحبان ادیان و مذاهب مختلفه اداء وظیفه می نمودم.

چون اکثریت اهالی پیشاور مسلمان و از برادران اهل تسنّن هستند، لذا در مدت سه ساعت که منبر بودم، روی سخن با آنها و در اثبات امامت بیشتر دقّت و صرف وقت می نمودم.

لذا محترمین علمای آنها که حاضر مجلس تبلیغ می شدند، تقاضای مجلس خصوصی نمودند، چند شبی تشریف می آوردند در منزل و ساعاتی بمباحثات می گذشت.

یک روز که از منبر فرود آمدم، خبر دادند که دو نفر از اکابر علماء کابل از ضلع ملتان بنام حافظ محمد رشید و شیخ عبد السّلام وارد و تقاضای ملاقات

____________________

۱- ۱) در تاریخ نشر این کتاب برحمت ایزدی پیوستند رحمه اللّه علیه.

۹۰

نمودند. وقت دادیم، ده شب پی درپی بعد از نماز مغرب می آمدند و در هر شبی ساعات ممتد که غالباً به ۶ و ۷ ساعت می کشید (و بعضی شبها تا مقارن طلوع فجر مشغول بودیم) وقتمان بمباحثات و مناظرات می گذشت و در پایان شب آخر، شش نفر از رجال و ملاّکین و اصناف محترم اهل تسنّن مذهب حقّۀ تشیّع را اختیار نمودند.

و چون چهار نفر از مخبرین جرائد و مجلاّت مهمّه با حضور قریب دویست نفر از رجال محترمین فریقین (شیعه و سنّی) مناظرات و مقالات طرفین را می نوشتند و روز بعد در جراید و مجلاّت نشر می دادند، داعی از روی جرائد و مجلاّت و مقالات، و گفتارهای شبانه را یادداشت نموده، اینک آن مقالات و مناظرات است به نظر قارئین محترم، می رسد فلذا این کتاب را موسوم نمودم به شبهای پیشاور.

آنچه به نظر محترم اهل ادب می رسد، خورده بداعی نگیرند، چه آنکه در موقع مناظره احدی توجه بالفاظ و زیبایی گفتار ندارد، بلکه تمام توجه به معانی و حقایق است. تغییری در رونوشت جراید نداده بلکه عین آنچه نوشته شده به نظر محترمتان می رسد:

و آنچه در این مناظرات مورد بحث و گفتگو است، مستنبط از آیات قرآن مجید و اخبار معتبره و بیانات مهمّه محقّقین و اساتید سخن و دانشمندان بزرگ و رؤسای دین و افاضات غیبی بوده است.

من بسر منزل عنقا نه بخود بردم راه

قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

۹۱

(مجلس مناظره)

دولت منزل جناب آقای میرزا یعقوب علی خان قزلباش(۱) که از رجال مهم پیشاور و میزبان داعی بودند چون وسعت کامل داشت بعلاوه برای پذیرائی جمعیّت بسیار همه نوع وسائل موجود بود مخصوص مجلس مناظره قرار داده شد که تمام ده شب مجلس در آنجا برقرار و از آن همه جمعیت با کمال صمیمیت پذیرائی شایان نمودند.

____________________

۱- قزلباش عبارت از دو کلمه می باشد (قزل) به معنی سرخ، (باش) به معنای سر است؛ یعنی سرخ سر؛ و آنها فوج خاصه صفویه بودند که به همراهی نادر شاه افشار فتح افغانستان نمودند و در موقع حرکت نادر جمعی از آنها را در آنجا گذارد و فی الحقیقه در آنجا متوطن شدند و نژاد آنها بسیار معروف گردید در زمان امارت امیر عبد الرحمن خان و امیر حبیب اللّه خان در اثر ظلمهای بسیار و کشتارهای دسته جمعی که از شیعیان نمودند، خاندان محترم قزلباش فرارا به هندوستان رفتند و در آن سامان از آنها پذیرائی کامل نمودند تا الی الحال جمعیت کثیری از آنها در تمام بلاد هند مخصوصاً در پنجاب موجود می باشند؛ بسیار مردان قوی و شیعیان با ایمان و غیور و با حرارتی هستند.

۹۲

(جلسه اول) لیله جمعه ۲۳ رجب ۱۳۴۵

۹۳
۹۴

آقای حافظ(۱) محمد رشید و شیخ عبد السّلام و سید عبد الحیّ و عدّه ای دیگر از علما و بزرگان آنها از طبقات مختلفه در ساعت اول شب وارد شدند. زیاده از حد با آنها گرم گرفته و با روی خوش و خندان از واردین محترم پذیرائی نمودیم. گرچه آنها خیلی گرفته و ملول بودند ولی چون داعی نظر خصوصی و تعصّب و عناد جاهلانه، نداشتم بوظیفۀ اخلاقی خود عمل می نمودم در حضور جمع کثیری از محترمین فریقین (شیعه و سنّی)مذاکرات شروع شد طرف صحبت رسما جناب حافظ محمد رشید بودند، گاهی هم دیگران با اجازه وارد صحبت می شدند و در جرائد از داعی بنام (قبله کعبه)که از القاب مهمّه مرسومۀ روحانیت در هندوستان است تعبیر نموده، ولی در این صفحات یاد داشت این کلمه را تغییر داده از خود بداعی و از جناب حافظ محمد رشید بحافظ تعبیر می کنیم».

حافظ: قبله صاحب، از زمان تشریف فرمائی شما بپیشاور و بیانات منبری شما مجالس بحث و گفتگو و اختلاف بسیار شده، چون بر ما لازم است که برای رفع اختلاف قیام نمائیم اینست که طی طریق نموده، برای رفع شبهات به پیشاور آمده و امروز را در امام باره کاملا مستمع کلمات و بیانات شما بودیم. سحر بیانات شما را بیش از آنچه شنیده بودیم، دیدیم امشب هم بفیض ملاقات نائل آمدیم؛ چنانچه میل داشته باشید، وارد صحبت شویم و قدری با شما

____________________

۱- از برای معنای حافظ در اصطلاح اهل حدیث اطلاقاتی است؛ از جمله حافظ کسی را گویند که احاطه علمی بر صد هزار حدیث متناً و اسناداً داشته باشد و دیگر حافظ کسی را گویند که حافظ کتاب خدا و سنه رسول باشد. به همین جهت بسیاری از علماء شیعه و سنی را حافظ می خوانند و به همین اطلاق معروف می باشند.

۹۵

صحبت اساسی نمائیم.

داعی : با کمال میل برای اصغای کلمات و فرمایشاتتان حاضرم ولی بیک شرط که آقایان لطفاً دیده تعصّب و عادت را بسته و با نظر انصاف و علم و منطق مانند دو برادر برای حلّ شبهات صحبت کنیم. مجادلات و تعصّبات قومی را بکنار بگذاریم.

حافظ : فرمایش شما بسیار بجا است. بنده هم یک شرط دارم، امید است که مورد قبول واقع شود که در مکالمات فیما بین از دلائل قرآنیه تجاوز ننمائیم.

داعی : این تقاضای شما مورد قبول عقلاء و علماء نمی باشد؛ یعنی علما و عقلا مردود است؛ برای آنکه قرآن مجید کتاب مقدّسی است موجز و مجمل و مختصر که معانی عالیه آن محتاج ببیان مبیّن است و ما ناچاریم در اطراف کلّیّات قرآن مجید باخبار و احادیث معتبره استشهاد نمائیم.

حافظ : صحیح است فرمایشی است متین، ولی در مواقع لزوم تقاضا دارم باخبار و احادیث مجمع علیه استشهاد نمائیم و از کلمات و مسموعات عوام اجتناب نمائیم و نیز برای آنکه ملعبه دیگران واقع نشویم، از تندی و عصبانیت خودداری نمائیم.

داعی : اطاعت می شود، بسیار کلام بجائی فرمودید از اهل علم و دانش مخصوصا مثل داعی که افتخار سیادت و انتساب به رسول اللّه را دارم، سزاوار نیست که بر خلاف سیره و سنّت جدّ بزرگوارم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که واجد تمامی حسن اخلاق و مخاطب به آیۀ( شریفه و انک لعلی خلق عظیم ) (۱) بوده، و بر خلاف دستور قرآن مجید عمل نموده، که می فرماید:( ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی أحسن ) (۲)

حافظ : ببخشید ! چون انتساب خود را برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن گفتارتان بیان نمودید و همین طور هم معلوم و مشهور است، ممکن است تقاضای بنده

____________________

۱- به درستی که تو صاحب خلق عظیم می باشی.

۲- (ای رسول ما)خلق را بحکمت برهان و موعظۀ نیکو براه خدا دعوت نما و مجادله کن با آنها با بهترین طریق بنحو احسن؛ آیه ۱۲۶ سوره ۱۶(نحل).

۹۶

را بپذیرید. برای مزید بینائی ما، شجرۀ نسب خود را بیان فرمائید که بدانیم نسب شما از چه طریق به پیغمبر منتهی می شود.

تعیین نسبت خانوادگی

داعی : نسب خاندان ما از طریق امام همام حضرت موسی الکاظمعليه‌السلام برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتهی می شود، بدین طریق: محمد بن علی اکبر (أشرف الواعظین) بن قاسم (بحر العلوم) بن حسن بن اسماعیل المجتهد الواعظ بن ابراهیم بن صالح بن ابی علی محمد بن علی (المعروف بالمردان) بن ابی القاسم محمد تقی بن (مقبول الدین) حسین بن ابی علی حسن بن محمد بن فتح اللّه بن اسحاق بن هاشم بن ابی محمد بن ابراهیم بن ابی الفتیان بن عبد اللّه بن الحسن بن احمد (ابی الطیّب) بن ابی علی حسن بن ابی جعفر محمد الحائری (نزدیل کرمان) بن ابراهیم الضریر المعروف بالمجاب بن امیر محمد العابدین امام موسی الکاظم بن امام جعفر الصادق بن امام محمد الباقر بن امام علی زین العابدین بن امام أبی عبد اللّه الحسین (سید الشهداء) الشهید بالطف بن امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليهم‌السلام .

حافظ : این شجره ای که بیان نمودید، منتهی می گردد بأمیر المؤمنین علی -کرّم اللّه وجهه- در حالتی که شما خود را منتسب برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواندید. حقاً با این سلسلۀ نسب می بایستی خود را از اقرباء رسول اللّه بخوانید نه اولاد آن حضرت؛ زیرا اولاد کسی است که از ذریّه و نسل رسول اللّه باشد.

داعی : نسب ما برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طرف حضرت زهراء صدّیقۀ کبری فاطمه سلام اللّه علیها می باشد که والدۀ ماجدۀ حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام است.

حافظ : عجب است از شما که اهل علم و اطلاع هستید، این قسم تفوّه بنمائید؛ چون خود می دانید که عقب و نسل آدمی از طرف اولاد ذکور است نه اناث و حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را عقب از ذکور نبوده است، پس شما نوه و از دخترزادگان رسول خدا هستید، نه اولاد آن حضرت.

داعی : گمان نداشتم آقایان محترم لجاج در کلام نمائید و الاّ در مقام جواب بر نمی آمدم.

۹۷

حافظ : بر صاحب اشتباه شده. لجاجی در گفتارم نبوده، بلکه واقعا نظرم همین است. چنانچه بسیاری از علماء هم با حقیر هم عقیده هستند که عقب و نسل از اولاد ذکور است نه اناث چنانچه شاعر گفته است:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا

بنوهنّ ابناء الرجال الاباعد(۱)

اگر شما دلیلی بر خلاف دارید که دخترزادگان رسول اکرم در شمار اولاد آن حضرت اند بیان فرمایید؛ چنانچه دلیل شما کامل باشد البته قبول خواهیم نمود، بلکه ممنون هم خواهیم شد.

داعی : دلایل از قرآن مجید و اخبار معتبره فریقین بسیار قوی است.

حافظ : متمنی است بیان فرمائید تا مستفیض شویم.

داعی : در ضمن گفتار شما یادم آمد مناظره ای که در همین موضوع بین هارون الرشید خلیفۀ عباسی و حضرت امام همام أبی ابراهیم موسی بن جعفرعليهما‌السلام واقع شد و حضرت جواب کافی به هارون دادند که خودش تصدیق نمود.

حافظ : آن مناظره چگونه بوده است متمنی است بیان فرمائید.

سؤال و جواب هارون و موسی بن جعفر در باب ذریه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

داعی: ابو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمّی ملقّب بصدوق که از اکابر علماء و فقهاء شیعه در قرن چهارم هجری بود نقّاد در علم حدیث و بصیر به حال رجال، و در میان علماء قم و خراسان مانند او کسی در حفظ و کثرت علم پیدا نشد، صاحب سیصد تصنیف بوده که از جمله آنها کتابمن لا یحضره الفقیه است که از کتب اربعه شیعه می باشد که بر آنها است مدار در اعصار و در سال ۳۸۱ قمری در ری نزدیک طهران پایتخت حالیه ایران وفات نموده و قبر شریفش الی الآن مزار اهالی طهران و واردین است. در کتاب معتبرشعیون اخبار الرّضا (۲) و نیز ابو منصور احمد بن علیّ بن أبی طالب الطبرسی در کتاباحتجاج ،(۳)

____________________

۱- پسران و پسران پسران و دختران من از من اند-ولی پسران دختران از مردان دورند (بعضی از من نیستند).

۲.عیون اخبار الرضاعليه‌السلام ،ج۱،ص۸۱، ح۹.

۳- احتجاج، ج۱،ص۳۳۵-۳۴۰،ح۲۷۱.

۹۸

شرح مناظره را مفصلا نوشته اند که حضرت امام موسی الکاظمعليه‌السلام فرمود: روزی در مجلس خلیفه هارون الرّشید عبّاسی وارد شدم، از من سؤالاتی نمود و جواب هایی شنید از جمله سؤالاتش همین سؤال شما بود که گفت: کیف قلتم انا ذریه النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و النبی لم یعقب و انما العقب للذکر لا للانثی و انتم ولد البنت و لا یکون له عقب؟(۱) حضرت در جواب او قرائت فرمودند آیه ۸۴ از سوره ۶ (انعام) را( وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیّٰا وَ یَحْییٰ وَ عِیسیٰ وَ إِلْیٰاسَ کُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِینَ ) (۲) آنگاه حضرت بمحل استشهاد از آیه عنایت نموده و فرمود به هارون من ابو عیسی یا امیر المؤمنین؟ یعنی کیست پدر عیسی هارون در جواب گفتلیس لعیسی اب ؛ یعنی برای عیسی پدری نبوده. حضرت فرمودند:انما الحقه الله بذراری الانبیاء عليهم‌السلام من طریق مریم و لذلک الحقنا بذراری النبی من قبل أمّنا فاطمه ؛ یعنی جز این نیست که خدای تعالی ملحق گردانید او را بذراری انبیاء از طریق مریم و همچنین ملحق گردانیده است ما را بذریه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از قبل مادرمان فاطمهعليها‌السلام .

و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۳) ذیل همین آیه شریفه در مسأله پنجم گوید: “این آیه دلالت دارد بر اینکه حسن و حسین ذریۀ رسول اللّه می باشند؛ برای آنکه خداوند در این آیه عیسی را از ذریۀ ابراهیم قرار داده (و پدری برای عیسی نبوده) این انتساب از طرف مادر است”. همچنین حسنین از طرف مادر ذریۀ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشند، کما اینکه حضرت باقر العلوم (امام پنجم) در نزد حجّاج به همین آیه

____________________

۱- چگونه شما می گوئید ما ذریه پیغمبریم و حال آنکه پیغمبر عقبی نداشت و جز آن نیست که عقب از برای پسر است نه از برای دختر و شما اولاد دخترید و نبود برای آن حضرت عقبی (یعنی از اولاد ذکور).

۲- هدایت نمودیم از ذریه نوح یا ابراهیم(نظر باختلاف تفاسیر)داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس رای که همه از صالحین بودند.

۳- تفسیر کبیر، ج۳، ص۸۵.

۹۹

استدلال نمود.(۱)

آنگاه فرمود: “آیا زیاد بکنم دلیل از برای تو هارون”. عرض کرد بیان کن. حضرت قرائت فرمودند آیه شریفه مباهله را که آیه ۶۱ از سوره ۳ (آل عمران است)( فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ ) .(۲) آنگاه فرمود:

“ احدی ادعا ننموده است که در موقع مباهله بامر پروردگار در مقابل نصاری داخل نموده باشد پیغمبر در زیر کساء(۳) مگر علیّ بن أبی طالب و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام را پس چنین مستفاد می شود که مراد از انفسنا، علیّ بن أبی طالب است و مراد از نسائنا، فاطمه زهراء و مراد از ابنائنا، حسن و حسین اند که خداوند آنها را پسران رسول خود خوانده است.”

همین که هارون این دلیل واضح را شنید بی اختیار گفت: احسنت یا ابا الحسن. پس از این استدلال حضرت امام موسی الکاظمعليه‌السلام جهه هارون که حسن و حسینعليهما‌السلام فرزندان رسول خدا هستند، ثابت می شود که جمیع سادات فاطمی الی انقراض العالم به این افتخار جلیل مفتخرند و تماماً ذراری و اولادهای رسول اللّه اند.

دلائل کافی بر اینکه اولادهای فاطمه اولادهای پیغمبرند

چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی که از اعیان علماء شما است، در شرح نهج البلاغه(۴) و ابو بکر رازی در تفسیر(۵) خود به همین آیه و جمله( ابنائنا) استدلال

____________________

۱- احتجاج، ج۲،ص۱۷۵،ح۲۰۴.

۲- هر کس با تو در مقام مجادله برآید درباره عیسی بعد از آنکه بوحی خدا باحوال او آگاهی یافتی بگو بیائید ما و شما با فرزندان و زنان و کسانی که بمنزله نفس ما هستند با هم بمباهله برخیزیم(یعنی در حق یکدیگر نفرین کرده و در دعا و التجاء بدرگاه خدا اصرار کنیم)تا دروغگویان و کافران را بلعن و عذاب خدا گرفتار سازیم

۳- منظور از (کساء) عبا یا چیزی شبیه عبا است.

۴- شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۰.

۵- تفسیر رازی، ج۸، ص۸۶.

۱۰۰

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577