خدا از دیدگاه وهابیان

خدا از دیدگاه وهابیان50%

خدا از دیدگاه وهابیان نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

خدا از دیدگاه وهابیان
  • شروع
  • قبلی
  • 9 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5471 / دانلود: 3276
اندازه اندازه اندازه
خدا از دیدگاه وهابیان

خدا از دیدگاه وهابیان

نویسنده:
فارسی

«خدا از دیدگاه وهابیان»، از آثار نویسند معاصر، على اصغر رضوانى، به زبان فارسى است.

كتاب از سه بخش كیفیت صفات، رؤیت و تجسیم تشكیل شده است.

در بخش اول با عنوان «كیفیت صفات»، به صفات خداوند در آیات و روایات پرداخته شده است.
در خصوص آیات و روایاتى كه صفات خداوند در آن یاد شده و در ظاهر مخالف عقل قطعى است، بین علما و متكلمان سه نظریه وجود دارد:

۱. مذهب تأویل: در این مذهب، حكم اولى آن است كه هر صفتى را باید بر معناى حقیقى آن حمل كرد و درصورتى كه مانع لفظى یا عقلى در میان بود، باید آن را تأویل و بر معناى كنایى و مجازى اش حمل كرد. این نوع تفكر، موافق رأى اهل بیت (ع)، فلاسفه و بسیارى از علماى اهل سنت مثل معتزله و ماتریدیه است.

۲. مذهب تفویض و توقف: در این مذهب، لازم است به جهت احتیاط در دین، راجع به صفات سخنى گفته نشود. این تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفیان بن عیینه است.

۳. مذهب حمل به ظاهر: در این مذهب، تأویل صفات و همچنین تفویض و توقف حرام شمرده شده و طرف داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان باید حمل نمود. این تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى هایى چون ابن تیمیه است.
مؤلف در ادامه، قول حق را برگزیده و ادله آن را از آیات و روایات بیان مى كند.

بخش دوم كتاب، درباره «رؤیت» خداوند است. معتزله و شیعه امامیه معتقدند خداوند متعال در دنیا و آخرت به دیده سر ادارك نمى شود، ولى با قلب و دل و به چشم یقین رؤیت مى شود و این عالى ترین مراتب ایمان است كه از او به «عین الیقین» و شهود قلبى تعبیر مى شود؛ لكن وهابیان و حنبلیان به طور عموم و تابعین مذهب اشعرى از حنفیه و مالكیه و شافعیه معتقدند كه خداوند متعال در دنیا یا در آخرت دیده مى شود؛ به عنوان مثال، ابن قیم جوزیه مى گوید: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حدیث و... بر این عقیده اند كه خداوند متعال در روز قیامت با چشم سر به طور عیان رؤیت مى شود؛ همان گونه كه ماه شب چهارده و خورشید هنگام ظهر را مى توان دید»

امامیه و معتزله براى نظریه خود كه نفى رؤیت خداوند است، به دلیل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روایى تمسك جسته اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، این آیه است: «لا تدركه الأبصار و هو یدرك الأبصار و هو اللطیف الخبیر»  و از جمله دلایل نقلى روایى، روایت مسلم از عایشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را دیده، بر خداوند نسبت ناروا داده است»
در ادامه، روایاتى از ائمه اطهار (ع) كه به رؤیت قلبى اشاره دارند آمده است.
برخى از علماى عامه همانند شیعه امامیه قائل به عدم امكان رؤیت خداوند شده اند؛ كسانى همچون ثعالبى، شاطبى و ذهبى.
در این بین شاطبى مى گوید: «صحابه منكر رؤیت خداوند متعال بوده اند»
مؤلف در ادامه، ادله قائلین به رؤیت را مورد نقد و بررسى قرار داده است. یكى از ادله آنها این است كه: آیات فراوانى دلالت دارد بر اینكه مؤمنین به لقاى پروردگار نایل مى شوند و ملاقات، مستلزم رؤیت است.
مؤلف در جواب گفته است: خداوند علاوه بر مؤمنین، براى منافقین نیز از كلمه «لقاء الله» استفاده كرده است؛ آنجا كه مى فرماید: «فأعقبهم نفاقا فی قلوبهم إلى یوم یلقونه» و ما مى دانیم كه كه هرگز منافقین، خداوند را نخواهند دید. پس در این آیه، لقا به معناى لقاى مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است.
قاضى عبدالجبار معتزلى مى گوید: هرگز لقا به معناى رؤیت نیست؛ لذا یكى از آن دو به جاى دیگرى استعمال نمى شود. شخص كور صحیح است كه بگوید: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحیح نیست كه بگوید: فلان شخص را دیدم... پس لقا در آیه را باید حمل بر معنایى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد

بحث پایانى كتاب درباره «تجسیم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حدیث، حشویه و وهابیان قائل به جسمانیت خداوند هستند. از این گروه، ابن تیمیه در كتاب الفتاوى مى گوید: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است، حق مى باشد. حال اگر از این امر، لازم آید كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زیرا لازمه حق نیز حق است»

در ادامه مؤلف گروهى از علماى شیعه چون كلینى، صدوق، ابوالفتح كراجكى، شیخ طوسى، طبرسى، قاضى ابن براج و بسیارى دیگر را نام مى برد كه خداوند را از جسمیت منزه دانسته اند
میل عوام به تجسیم، خوف از افتادن در تعطیل و تأثر از فرهنگ یهود سه عامل پیدایش تجسیم است كه ابن تیمیه به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضیحاتى مى دهد.
مؤلف ادوار قول به تجسیم را به شش دوره تقسیم نموده است: عصر یهود، از زمان صحابه تا احمد بن حنبل، از زمان احمد بن حنبل تا ابن تیمیه، از زمان ابن تیمیه تا محمد بن عبدالوهاب، دوران محمد بن عبدالوهاب و شاگردان او و دوران سلفیه و وهابیان معاصر.

بحث پایانى كتاب، درباره انتساب تجسیم به شیعه، نظرات علماى شیعه در این موضوع، متهم كردن هشام بن حكم و یونس بن عبدالرحمن به تجسیم خداوند و بحث هاى كلامى مرتبط با این موضوع است.

مؤلف با بررسى روایات و ادله اى كه در مذمت هشام بن حكم آمده و رد كردن آنها، كتاب را به پایان مى برد.

به دوستان و عزیزانی که علاقمند به مطالعه در زمینه ی مباحث اعتقادی هستند این کتاب پیشنهاد می شود.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

خدا از دیدگاه وهابیان

مؤلف: علی اصغر رضوانی

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

فهرست مطالب

فهرست مطالب ۲

مقدمه ناشر ۵

کیفیت صفات ۷

اشاره ۷

۱ - مذهب تأویل ۷

۲ - مذهب تفویض و توقف ۸

۳ - مذهب حمل به ظاهر ۸

استدلال قائلین به تأویل صفات ۹

اهتمام اهل بیت عليهم‌السلام در تنزیه باری تعالی ۱۱

منزلت عقل از دیدگاه قرآن و روایات ۱۱

رؤیت ۱۳

توضیح ۱۳

ادلّه امامیه و معتزله بر نفی رؤیت ۱۴

اشاره ۱۴

الف) دلیل عقلی ۱۴

ب) دلیل نقلی قرآنی ۱۴

ج) دلیل نقلی روایی ۱۶

تصریح ائمه اهل بیت عليهم‌السلام به امکان رؤیت قلبی ۱۷

اعتراف برخی از علمای عامه ۱۹

بررسی ادله قائلین به رؤیت ۱۹

توضیح ۱۹

دلیل اول ۱۹

پاسخ ۲۰

دلیل دوم ۲۰

پاسخ ۲۱

دلیل سوم ۲۱

پاسخ ۲۱

دلیل چهارم ۲۲

پاسخ ۲۲

تجسیم ۲۳

اشاره ۲۳

قرآن و نفی جسمیّت از خداوند ۲۵

مقابله اهل بیت عليهم‌السلام با قول به تشبیه ۲۷

عوامل پیدایش نظریه تجسیم ۲۷

تصریح علمای اهل سنّت به تجسیم ابن تیمیه ۲۸

ادوار قول به تجسیم ۲۹

اشاره ۲۹

دور اول: عصر یهود ۲۹

دور دوم: از زمان صحابه تا احمد بن حنبل ۳۲

دور سوم: از ادوار تجسیم ۳۶

دور چهارم: از ادوار تجسیم ۴۰

دور پنجم: از ادوار تجسیم ۴۰

دور ششم: از ادوار تجسیم ۴۱

تبرئه رجال شیعه از قول به تجسیم ۴۱

آرای علمای شیعه در مسأله تجسیم ۴۲

تبرئه هشام بن حکم از قول به تجسیم ۴۵

توضیح ۴۵

مرحله اول: بررسی اصل نسبت ۴۵

مرحله دوم: بررسی کلام ۴۹

بررسی روایات در مذمّت هشام ۵۳

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمکران ۵۵

سلسله کتاب های پیرامون وهابیت ۶۲

پی نوشت ها ۶۳

مقدمه ناشر

ترویج فرهنگ ناب محمّدی و اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام در طول تاریخ دچار کج اندیشی ها و نابخردی هایی بوده است که نمونه بارز آن را در اندیشه وهابیت و سلفی گری می توان نظارگر بود، تفکری که همه مسلمانان جهان را از دین اسلام خارج و فقط خود را مسلمان می دانند. عدّه ای اندک که با کج اندیشی، مسلمانان جهان و دیگر ادیان را دچار مشکل کرده و چهره ای خشن و کریه از دین رحمت ارائه نموده اند. معمار این اندیشه ابن تیمیه از مخالفان فرزندان پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد که تفکّر او از قرن هفتم تا قرن سیزدهم به فراموشی سپرده شده و مورد مخالفت اندیشمندان مذاهب اسلامی قرار گرفت ولی کمتر از یک قرن است که این تفکّر انحرافی دوباره در جامعه اسلامی توسط افرادی معلوم الحال مطرح می گردد. جا دارد متفکرین اسلامی، جریان های فکری منحرف را به مسلمانان جهان معرفی کرده و محور وحدت اسلامی که همان اسلام ناب محمدیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است را تبیین نمایند، محوری که براساس محبّت و پیروی از اهل بیت رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استوار است و از فحاشی و ضرب و شتم و ترور و بمب گذاری به دور است و هیچ سنخیّتی با آن ندارد. گفت و گو در محافل علمی و معرفی اندیشه ناب، نیاز به آن حرکات انحرافی ندارد، و چنانچه آنان در گفتار صادقند، میدان علم و اندیشه مهیا است.

تهاجم استکبار جهانی و صهیونیست ها به تفکّر اصیل اسلامی از زمانی آغاز و سرعت گرفت که انقلاب شکوه مند اسلامی به رهبری امام خمینیرحمه‌الله در کشور اسلامی ایران به ثمر نشست و توسط رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه خامنه ای دام ظله هدایت گردید.

از کلیه عزیزانی که ما را در نشر معارف اهل بیتعليهم‌السلام یاری می نمایند به ویژه تولیت محترم مسجد مقدّس جمکران حضرت آیت اللّه وافی و همکاران در مجموعه انتشارات و مؤلف محترم جناب استاد علی اصغر رضوانی کمال تشکر و قدردانی را داریم امید است مورد رضای حضرت حقّ قرار گیرد. ان شاء اللَّه.

مدیر مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمکران

حسین احمدی

کیفیت صفات

اشاره

در خصوص آیات و روایاتی که صفات خداوند در آن یاد شده و در ظاهر مخالف عقل قطعی است، بین علما و متکلمان سه نظریه وجود دارد:

۱ - مذهب تأویل

این مذهب موافق رأی اهل بیتعليهم‌السلام و فلاسفه و کثیری از علمای اهل سنّت؛ از جمله: معتزله و ماتریدیه است. اساس این قول بر تنزیه خداوند متعال است. طبق این رأی، حکم اوّلی آن است که هر صفتی را باید بر معنای حقیقی آن حمل کرد، و در صورتی که مانع لفظی یا عقلی در میان بود، باید آن را تأویل و بر معنای کنایی و مجازی اش حمل نمود.

نووی در شرح صحیح مسلم می گوید: «نخستین چیزی که اعتقاد به آن بر هر مؤمنی واجب است، تنزیه خداوند متعال از مشابهت مخلوقات است. و اعتقاد بر خلاف آن مخلّ به ایمان است. تمام علما از امامان مسلمین اتفاق کرده اند که آنچه از صفات خداوند در قرآن و حدیث وارد شده که ظاهر آن تشبیه خداوند به خلق است، باید بر این اعتقاد بود که آن ظاهر مراد خداوند نیست...».(۱)

همو در جایی دیگر می گوید: «این که از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت شده که آتش در دوزخ پر نمی شود تا آن که خداوند قدم خود را در آن می گذارد، این حدیث از احادیث مشهور در باب صفات است. قاضی عیاض می گوید: باید معنای آن را از ظاهرش صرف کرده و تأویل نمود؛ زیرا دلیل عقلی قطعی بر محال بودن اثبات اعضا و جوارح بر خداوند اقامه شده است».(۲)

قسطلانی در ارشاد الساری می نویسد: «غضب خداوند کنایه از عقوبت اوست».(۳) ابومنصور ماتریدی در تأویل «دستان» در قول خداوند متعال: «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ» می گوید: «دو دست، کنایه از نعمت گسترده است».(۴)

۲ - مذهب تفویض و توقف

جماعتی دیگر از علمای اهل سنّت قائل به توقفند؛ به این معنا که گفته اند: لازم است به جهت احتیاط در دین، راجع به صفات سخنی نگوییم و آن ها را تفسیر ننماییم. از جمله کسانی که به این نظریه متمایل شده اند، مالک بن انس و سفیان بن عیینه است.(۵)

۳ - مذهب حمل به ظاهر

این نظریه قول کسانی است که تأویل صفات و هم چنین تفویض و توقف آن را حرام می شمارند، و معتقدند که تمام صفات را بر ظاهرشان باید حمل نمود.

ابن تیمیه در کتاب الفتاوی می نویسد: «... آنچه در کتاب و سنّت ثابت شد و سلف از امّت بر آن اجماع کرده اند حقّ است و اگر لازمه آن نسبت جسمیت به خداوند باشد اشکالی ندارد؛ زیرا لازمه حقّ، حقّ است».(۶)

ابن بطوطه در کتاب خود می نویسد: «در دمشق از فقهای حنبلی شخصی بود به نام تقی الدین ابن تیمیه... روز جمعه بر او وارد شدم؛ در حالی که بر منبر مسجد جامع شهر مردم را موعظه می نمود. از جمله صحبت هایش این بود که خداوند به آسمان دنیا فرود می آید؛ همان گونه که من از منبر پایین می آیم. در این هنگام از منبر پایین آمد. عالمی از فقهای مالکی معروف به ابن الزهرا بر او انکار نمود، مردم بر سرش ریختند و با دست و کفش کتک مفصّلی به او زدند، به حدّی که عمامه از سرش به روی زمین افتاد».(۷)

شیخ بن باز در فتاوی خود می گوید: «تأویل در صفات امری منکر است و جایز نیست، بلکه واجب است اقرار بر صفات کرد طبق ظاهری که لایق به خداوند است».(۸)

همو می گوید: «اهل سنّت و جماعت از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آنند که خداوند در آسمان بالای عرش خود است و دست ها به سوی او دراز می گردد».(۹)

البانی محدّث وهابیان در فتاوای خود می گوید: «ما اهل سنّت ایمان داریم به این که از نعمت های خداوند بر بندگانش آن است که خداوند در روز قیامت بر مردم تجلّی می کند و همگان او را می بینند، همان گونه که ماه شب چهارده را مشاهده می کنند.(۱۰)

او هم چنین در جایی دیگر بر بخاری ایراد گرفته که چرا قول خداوند:( کُلُّ شَیْ ءٍ هالِک إِلّا وَجْهَهُ ) را به ملک تأویل کرده و می گوید: «این گونه تأویل را شخص مسلمان مؤمن انجام نمی دهد».(۱۱)

همو در جایی دیگر می گوید: «ما معتقدیم که کثیری از اهل تأویل کافر نیستند، ولی گفتارشان همانند کافران است».(۱۲)

استدلال قائلین به تأویل صفات

۱ - ادّعای اجماع از قاضی عیاض، و نووی و دیگران بر تأویل؛ نووی از قاضی عیاض نقل می کند که بین مسلمانان اختلاف نیست در این که صفات خبری خداوند را که در قرآن و حدیث آمده، باید تأویل نمود.(۱۳)

۲ - تعبیرهای کنایی امری عادی در زندگی بشر است که خداوند متعال نیز به جهت فهم مردم مطابق با محاورات آن ها در قرآن کریم سخن گفته است.

علامه طباطباییرحمه‌الله در تفسیر المیزان در سبب ورود الفاظ متشابه در قرآن می فرماید: «سبب ورود الفاظ متشابه در قرآن به خضوع قرآن در القای معارف عالی باز می گردد؛ زیرا قصد خداوند آن است که با الفاظ و اسلوب های متداول بین مردم مطالب عالی را به مردم تفهیم کند، و می دانیم که این الفاظ برای معانی محسوس یا قریب به حس وضع شده است؛ از همین رو وافی به تمام مقصود نبوده و سبب ایجاد تشابه در آن ها گشته است، مگر بر کسانی که از نوعی بصیرت و تسلّط علمی برخوردارند، که در نتیجه متشابهات قرآن برای آنان با تعمیق نظر و دقّت فکر و با رجوع به محکمات، روشن و واضح خواهد گشت».(۱۴)

ابن رشد اندلسی در کتاب فصل المقال در بحثی با عنوان: حق با حق مخالفت نداشته، بلکه شاهد و موافق بر آن است، می نویسد: «ما مسلمانان معتقدیم که شریعت الهی حق است و می تواند ما را به سعادت برساند... و نیز معتقدیم که هرگز حکم عقلی و برهانی با شرع به مخالفت بر نمی خیزد... آن گاه می گوید: هر گاه حکم عقلی برهانی بر خلاف شرع بود باید شرع را تأویل نمود. و معنای تأویل آن است که لفظ را از معنای حقیقی به معنای مجازی تبدیل کرد و این عادت عرب است که گاهی در کلماتش از تشبیه و استعاره استفاده می کند. و این مطلبی است که هیچ یک از مسلمین در آن شک ندارند... از همین رو مسلمانان اتفاق کرده اند بر این که واجب نیست در آنجا که ظاهر آیه یا روایت با حکم عقلی قطعی مخالف است آنها را به ظاهرش حمل نمود».(۱۵)

اهتمام اهل بیتعليهم‌السلام در تنزیه باری تعالی

قاضی عبدالجبار معتزلی می گوید: «خطبه های امیرالمؤمنینعليه‌السلام در بیان نفی تشبیه، و اثبات عدل قابل احصا و شمارش نیست».(۱۶)

امام رضاعليه‌السلام می فرماید: «هر کس که خدا را به خلقش تشبیه نماید، مشرک است، و هر کس که او را به داشتن مکان توصیف کند، کافر است».(۱۷)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «چیزی شبیه خداوند عزّوجلّ نیست».(۱۸) همچنین فرمود: «منّزه است خداوندی که غیر از او کسی به حقیقتش پی نخواهد برد. او همانندی ندارد».(۱۹)

منزلت عقل از دیدگاه قرآن و روایات

قرآن کریم کسانی را که از عقل خود استفاده نمی کنند، به عنوان بدترین چهارپایان تعبیر کرده است و می فرماید:( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّه الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ ) ؛(۲۰) «همانا بدترین چهارپایان نزد خداوند، اشخاص کر و گنگی هستند که تعقّل نمی کنند. » و در جایی دیگر می فرماید:( وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ ) ؛(۲۱) «خداوند پلیدی را برای کسانی قرار می دهد که تعقل نمی کنند. »

امام صادقعليه‌السلام در حدیثی می فرماید: «... به عقل است که بندگان، خالق خود را شناخته و مخلوق بودن خود را می شناسند، او مدبّر آنان است و همه تحت تدبیر اویند، و تنها او باقی و بقیه فانی اند... ».(۲۲)

قاضی عبدالجبار معتزلی در وصف ادلّه می گوید: «اولین دلیل عقل است؛ زیرا با اوست که بین نیک و بد تمییز داده می شود و نیز به واسطه اوست که حجّیت کتاب و هم چنین حجّیت سنّت و اجماع ثابت می شود».(۲۳)

ابوعلی جبایی از بزرگان معتزله می گوید: «همه معارفی که در قرآن راجع به توحید و عدل وارد شده، تأکید کننده اموری است که عقل انسان به آن اذعان دارد... ».(۲۴)

رؤیت

توضیح

از جمله مسائلی که از روزگاران کهن نزد متکلمان مورد بحث بوده و اختلاف شدیدی در آن واقع شده، رؤیت خداوند متعال است. آیا خداوند را در دنیا یا در آخرت، به چشم سر یا با چشم بصیرت می توان دید؟ در این زمینه اقوال مختلفی وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم؛

معتزله و شیعه امامیه معتقدند: خداوند متعال در دنیا و آخرت به دیده سر ادراک نمی شود، ولی با قلب و دل و به چشم یقین رؤیت می شود. و این عالی ترین مراتب ایمان است که از او به «عین الیقین» و شهود قلبی تعبیر می شود. لکن وهابیان و حنبلیان به طور عموم، و تابعین مذهب اشعری از حنفیه و مالکیّه و شافعیّه معتقدند که خداوند متعال در دنیا یا در آخرت دیده می شود.

ابن قیّم جوزیه می گوید: «قرآن و سنّت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حدیث و... بر این عقیده اند که خداوند متعال در روز قیامت با چشم سر به طور عیان رؤیت می شود؛ همان گونه که ماه شب چهارده و خورشید هنگام ظهر را می توان دید».(25)

البانی در فتاوای خود می گوید: «ما اهل سنّت بر این باوریم که از جمله نعمت های خداوند بر بندگانش آن است که در روز قیامت، برای بندگانش تجلّی می کند و او را خواهند دید؛ همان گونه که ماه را در شب چهارده می بینیم».(26)

عبدالعزیز بن باز مفتی آل سعود در عصر خود می گوید: «کسی که منکر رؤیت خداوند متعال در آخرت است، پشت سرش نمی توان نماز گزارد و او نزد اهل سنّت و جماعت، کافر است».(27)

همچنین البانی در تعلیقه خود بر کتاب العقیدة الطحاویة(28) از برخی از مشبّهه نقل کرده و تأیید می کند: کسی که معتقد به رؤیت خداوند باشد، ولی نه در جهت خاص، باید به عقل خود مراجعه کند؛ یعنی مشکلی در عقل خود دارد.

ادلّه امامیه و معتزله بر نفی رؤیت

اشاره

شیعه امامیه و معتزله که معتقد به نفی رؤیت به دیده ظاهری هستند، به چند دلیل عقلی و نقلی؛ چه قرآنی و چه حدیثی تمسک کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

الف) دلیل عقلی

هر عاقلی می داند که دیدن با چشم امکان ندارد، مگر آن که شی ء مرئی در جهت و مکان خاصی مقابل بیننده قرار گیرد و حال آن که این مسأله در مورد خداوند متعال محال است.(29)

ب) دلیل نقلی قرآنی

1 - خداوند می فرماید:( لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ ) ؛(30) «او را هیچ چشمی درک نمی کند و حال آن که او بینندگان را مشاهده می کند و او نامرئی و به همه چیز آگاه است. »

قاضی عبدالجبار معتزلی در شرح این آیه می گوید: «هنگامی که ادراک با بینایی همراه شود، به معنای دیدن است که در این آیه، خداوند آن را نسبت به خودش نفی کرده است».(31)

2 - خداوند می فرماید:( ... وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً ) ؛(32) «هیچ کس به او احاطه علمی ندارد. » پر واضح است که رؤیت نوعی احاطه علمی از بشر بر خداوند متعال است که خداوند متعال آن را از خودش نفی می کند.

3 - خداوند می فرماید:( وَلَمّا جآءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ ) ؛(33) «و چون موسی در وقت معیّن به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن گفت، موسی [به تقاضای قوم خود] عرض کرد: خدایا! خودت را بر من بنمایان که تو را ببینم؛ خداوند در پاسخ فرمود: مرا تا ابد نخواهی دید ولکن به کوه بنگر، اگر کوه به جای خود برقرار تواند ماند تو نیز مرا خواهی دید. پس آن گاه که نور خدا بر کوه جلوه کرد، کوه را متلاشی ساخت و موسی بی هوش افتاد، سپس که به هوش آمد، عرض کرد: خدایا تو منزّه و برتری، به درگاهت توبه کردم و اوّل کسی باشم که ایمان آوردم. »

در این آیه از چند جهت می توان بر نفی رؤیت استفاده کرد:

الف) جواب خداوند به نفی مؤبّد:( لَنْ تَرانی ) .

ب) تعلیق امکان رؤیت بر امر محال:( وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی ) .

ج) تنزیه حضرت موسیعليه‌السلام از رؤیت بعد از به هوش آمدن:( قالَ سُبْحانَکَ ) .

د) توبه حضرت موسیعليه‌السلام از طلب رؤیت از جانب هفتاد نفر:( تُبْتُ إِلَیْکَ ) .

ج) دلیل نقلی روایی

1 - مسلم از عایشه نقل کرده است: «هر کس گمان کند که محمّد پروردگارش را دیده، بر خداوند نسبت ناروا داده است».(34)

2 - نسایی از ابوذر نقل کرده است: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداوند را با قلبش، نه با دیدگانش مشاهده نموده است».(35)

3 - طبری در تفسیرش از ابن عباس در تفسیر آیه:( سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ... ) نقل می کند که معنای آیه این گونه است: «من اولین کسی هستم که ایمان می آورم به این که هیچ کس از مخلوقات، او را نخواهد دید. »(36)

4 - ابن ماجه نیز روایتی را از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد سؤال از میّت نقل می کند، که در آن آمده است: میّت به جهت این پاسخ که خداوند دیده نمی شود، پاداش نیکی به او داده می شود.(37)

5 - امام علیعليه‌السلام در توصیف خداوند متعال می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که... دیدگان او را نبینند و پوشش ها او را مستور نسازند».(38)

6 - اسماعیل بن فضل می گوید: از امام صادقعليه‌السلام پرسیدم که آیا خداوند در روز رستاخیز دیده می شود؟ حضرتعليه‌السلام فرمود: «منزّه است خداوند، و بسیار دور است از این امر، ای پسر فضل! دیدگان تنها اشیایی را می بینند که رنگ و کیفیت داشته باشند؛ در حالی که خداوند خالق رنگ ها وکیفیّت است».(39)

7 - ذعلب یمانی از امام علیعليه‌السلام سؤال کرد: ای علیعليه‌السلام ! آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت فرمود: آیا چیزی را که نمی بینم عبادت کنم؟ ذعلب پرسید: چگونه او را دیده ای؟ حضرت فرمود: دیدگان به مشاهده عیان او را نبینند، بلکه قلب ها به حقیقتِ ایمان او را ادراک کنند... ».(40)

8 - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «روزی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر شخصی گذر نمود که دیدگانش را بر آسمان دوخته و دعا می کند، فرمود: چشمانت را ببند؛ زیرا او را نخواهی دید».(41)

تصریح ائمه اهل بیتعليهم‌السلام به امکان رؤیت قلبی

از مجموعه کلمات ائمه اهل بیتعليهم‌السلام استفاده می شود که آنچه محال است، رؤیت به دیده است، ولی رؤیت به قلب - که از آن به شهود باطن تعبیر می شود - برای مؤمنین امکان دارد.

1 - محمّد بن فضیل می گوید: از امام رضاعليه‌السلام سؤال نمودم: آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگارش را دیده است؟ حضرتعليه‌السلام فرمود: «به قلبش دیده است؛ آیا نشنیده ای قول خداوند عزّوجلّ را که فرمود:( ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی ) ؛ «او را به چشم سر ندید ولکن او را با قلب خود مشاهده نمود. »(42)

2 - امام صادقعليه‌السلام در جواب شخصی که از امکان رؤیت خداوند در روز قیامت پرسیده بود، فرمود: «هرگز رؤیت با قلب، همانند رؤیتِ چشم نخواهد بود؛ منزّه است خداوند از آنچه تشبیه کنندگان و ملحدان او را توصیف می کنند».(43)

3 - مردی از خوارج بر امام باقرعليه‌السلام وارد شد و عرض کرد: ای اباجعفر! چه چیزی را عبادت می کنی؟ حضرتعليه‌السلام فرمود: خدا را. آن مرد باز سؤال کرد: آیا او را دیده ای؟ حضرت فرمود: «چشم ها با مشاهده بینایی او را نخواهند دید، ولی قلب ها با حقیقت ایمان او را خواهند یافت... ».(44)

4 - یعقوب بن اسحاق می گوید: به ابامحمّدعليه‌السلام نامه ای نوشته از او سؤال نمودم: بنده چگونه پروردگار خود را عبادت می کند؛ در حالی که او را نمی بیند؟ حضرتعليه‌السلام در پاسخ نوشت: «ای ابایوسف! آقا و مولا و نعمت دهنده بر من و پدرانم بزرگ تر است از آن که به چشم دیده شود». سؤال کردم: آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگارش را دیده است؟ حضرت در پاسخ نوشت: «خداوند تبارک و تعالی از نور عظمتش آنچه دوست داشت به رسولش از راه قلب نشان داد.(45)

5 - اسماعیل بن فضل می گوید: از امام صادقعليه‌السلام سؤال کردم که آیا خداوند در روز قیامت دیده می شود؟ حضرتعليه‌السلام فرمود: «منزّه است خداوند، و بسیار از این معنا بالاتر است. ای فرزند فضل! دیدگان تنها چیزهایی را درک می کنند که رنگ و کیفیت داشته باشند؛ در حالی که خداوند خالق رنگ ها و کیفیت است».(46)

علاّمه طباطباییرحمه‌الله می فرماید: «خداوند متعال در کلام خود گونه ای از رؤیت و مشاهده را ثابت می کند که غیر از رؤیت بصری حسّی است، و آن، نوعی شعور باطنی در انسان است که بدون به کار بردن ابزار حسّی یا فکری می توان به آن دسترسی پیدا کرد و در پرتو آن، نوعی معرفت به خداوند پیدا می شود که با معرفت فکری فرق دارد؛ این معرفت همان وجدان و شهود باطنی است که هیچ نوع حجابی باآن نمی باشد، و هرگز انسان را از او غافل نکرده و به دیگری مشغول نمی سازد. و همین معنا مراد از لقای الهی است که در روز قیامت برای صالحین از بندگان فراهم خواهد شد... ».(47)

اعتراف برخی از علمای عامه

برخی از علمای عامه؛ همانند شیعه امامیه قائل به عدم امکان رؤیت حضرت حق سبحانه و تعالی به دیده چشم شده اند. اینک به عبارات برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - ثعالبی در تفسیر آیه شریفه( وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی ) می گوید: «از عایشه و جمهور اهل سنّت نقل شده که ضمیر در «رآه» به جبرئیل بازمی گردد نه پیامبر».(48) نتیجه این که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدا را ندیده است.

2 - شاطبی می گوید: «صحابه منکر رؤیت خداوند متعال بوده اند».(49)

3 - ذهبی در شرح حال ابوعبداللّه بخاری می گوید: «او عالم اهل بخارا و شیخ آنان، فقیهی باورع و زاهد بود. و هر کسی را که قائل به خلق قرآن و احادیث رؤیت و نزول خدا از آسمان بود، تکفیر می نمود».(50)

بررسی ادله قائلین به رؤیت

توضیح

کسانی که معتقد به رویت خداوند به دیدگان هستند، به ادله ای چند از آیات و روایات تمسک کرده اند:

دلیل اول

خداوند متعال می فرماید:( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ * وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ ) ؛(51) «آن روز رخسار طایفه ای از شادی برافروخته و نورانی است و [ به چشم قلب جمال حق را مشاهده می کنند. و رخسار گروهی دیگر عبوس و غمگین است که می دانند حادثه ناگواری در پیش است که پشت آن ها را می شکند. »

گفته شده که این آیه دلالت بر رؤیت خداوند در روز قیامت از ناحیه عدّه ای دارد.

پاسخ

شکّی نیست که نظر در لغت به معنای رؤیت و دیدن است، ولی جمله «إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ» درمقابل( تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ ) آمده است، و لذا به قرینه مقابله در معنای لغوی آن به کار نمی رود، بلکه معنای کنایی آن اراده می شود، که همان انتظار رحمت است؛ زیرا جمله مقابل به این معنا است: «می دانند که حادثه ناگواری در پیش است... ». در این مورد انتظار حادثه ناگوار است و در مورد «نظر» نیز انتظار رحمت است.

قاضی عبدالجبار معتزلی می گوید: «از جماعتی از مفسّرین رسیده که این آیه حمل بر انتظار می شود، همان گونه که در احادیث نیز وارد شده است. ابوحاتم رازی به سند خود از مجاهد در تفسیر آیه شریفه:( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ ) ، نقل می کند که فرمود: «یعنی دیدگان بابشاشت و خوشرویی منتظر ثوابند». و همین تفسیر از ابن عباس نیز نقل شده است... آن گاه قاضی عبدالجبار می گوید: با این روایات صحّت گفتار ما ثابت می شود که مراد به نظر در آیه «انتظار» است».(52)

دلیل دوم

آیات فراوانی دلالت دارد بر این که مؤمنین به لقای پروردگار نایل می شوند، و معلوم است که ملاقات مستلزم رؤیت است. خداوند متعال می فرماید:( فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) ؛(53) «هر کس به لقای [رحمت] او امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدا احدی را با او شریک نگرداند. »

گفته شده که مقصود از ملاقات در آیه دیدن به چشم است.

پاسخ

خداوند متعال در رابطه با منافقین نیز از کلمه «لقاء اللَّه» استفاده کرده است آنجا که می فرماید:( فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ ) (54) «در نتیجه این تکذیب، خدا هم دل آن ها را ظلمت کده نفاق گردانید تا روزی که به کیفر بخل و اعمال زشتشان برسند. » و می دانیم که هرگز منافقین خداوند را نخواهند دید. پس در این آیه لقا به معنای لقای مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است. قاضی عبدالجبار معتزلی می گوید: «هرگز لقا به معنای رؤیت نیست، و لذا یکی از آن دو به جای دیگر استعمال نمی شود. شخص کور صحیح است که بگوید: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولی صحیح نیست که بگوید: فلان شخص را دیدم... پس لقا در آیه را باید حمل بر معنایی کرد که با حکم عقل سازگاری داشته باشد... ».(55)

دلیل سوم

خداوند متعال می فرماید:( کَلاّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ) ؛(56) «چنین نیست، اینان [کفار] از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند. »

فخر رازی می گوید: «اصحاب ما به این آیه تمسک کرده اند بر این که مؤمنین خداوند سبحان را خواهند دید، و الاّ تخصیص آیه به کفار بی فایده است».(57)

پاسخ

استدلال به آیه مبتنی بر آن است که معنای آیه این باشد که: کفار از دیدن خدا محرومند؛ در حالی که در آیه لفظ «رؤیت» به کار نرفته است؛ لذا ظاهر معنا این است که کفار از رحمت خدا محرومند.

دلیل چهارم

گروه مشبّهه در جواز رؤیت، به برخی از احادیث نیز تمسک کرده اند؛ از قبیل قول پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که بنابر نقل بخاری فرمود: «... همانا شما خدا را در روز قیامت خواهید دید... ».(58)

و نیز از جریر نقل می کند که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ در حالی که به ماه نظاره می کرد، فرمود: «شما پروردگارتان را خواهید دید، همان گونه که این ماه را می بینید...».(59)

پاسخ

اوّلاً: این ها خبر واحدند و مفید علم نیستند و لذا در اعتقادات ارزشی ندارند.

ثانیاً: این گونه احادیث، مخالف با آیات قرآن و عقل است، و لذا اعتباری ندارد.

ثالثاً: حدیث دوم به جهت وجود قیس بن ابی حازم، سندش ضعیف است؛ زیرا عبداللّه بن یحیی بن سعید می گوید: او احادیث منکر را نقل می کند و یعقوب دوسی می گوید: «اصحاب ما در حق او سخن ها گفته اند و عدّه ای او را مورد حمله قرار داده اند... ».(60)


3

4