شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 368052
دانلود: 4983


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 368052 / دانلود: 4983
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و از متواترات مسلّمه است و قطعاً انکار وصایت را نمی نماید، مگر عنود لجوج و متعصّب جهول.

نواب : خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود وصی آن حضرت است که بکارهای خانوادگی آن حضرت هم رسیدگی می نماید چنانچه خلفاء رضی اللّه عنهم رسیدگی می کردند و مخارج زوجات رسول اللّه را می دادند، از کجا معلوم است که علی کرم اللّه وجهه را بالخصوص بوصایت معین نموده باشد؟

داعی : صحیح فرمودید، بدیهی است خلیفه و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرد واحد بوده، چنانچه دلایل و نصوص خلافت را در شبهای گذشته به عرضتان رسانیدم و وصایت آن حضرت با نصوص جلیّه واضح و آشکار است که بامر آن حضرت در موقعی که دیگران در پی دسیسه بازی بودند، مشغول غسل و کفن و دفن آن حضرت بود، بعد هم به ادا و ردّ امانات موجوده نزد آن حضرت پرداخت و این مطلب از اوضح واضحات و مورد اتفاق جمیع علمای ما و شما می باشد.

نقل اخبار در وصایت

ناچارم برای اثبات این معنی که جناب شیخ نفرمایند در نزد علماء ما مردود است، به چند حدیثی مختصر اشاره نمایم:

1. امام ثعلبی درمناقب و تفسیر (1) خود و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (2) و میر سید علی همدانی در مودت ششم ازمودّة القربی (3) از خلیفه دوم عمر بن خطاب نقل می نمایند که گفت:ان رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لمّا عقد المؤاخاه بین اصحابه قال هذا علیّ اخی فی الدنیا و الآخره و خلیفتی فی اهلی و وصیّی فی امّتی و وارث علمی و قاضی دینی ماله منّی مالی منه نفعه نفعی و ضرّه ضرّی من احبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد أبغضنی (1) .

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص84.

2- مناقب ابن مغازلی، ص38.

3- مودة القربی، ص19.

4- رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روزی که عقد اخوت و برادری بین اصحاب قرار داد فرمود: ((این علی برادر من است در دنیا و آخرت و خلیفه من است در اهل من و وصی من در امت من و وارث علم من و اداءکننده دین من خلاصه بین من و علی جدایی نیست؛ نفع او نفع من، و ضرر او ضرر من است. کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.))

۱۰۱

2. شیخ سلیمان بلخی حنفی باب 15ینابیع المودة (1) را اختصاص باین موضوع داده و 20 خبر از امام ثعلبی و حموینی و حافظ ابو نعیم و احمد بن حنبل و ابن مغازلی و خوارزمی و دیلمی در اثبات وصایت علیعليه‌السلام نقل می نماید که بعض از آن اخبار را برای روشن شدن ذهن آقایان عرض می کنم:

ازمسند امام احمد حنبل(2) نقل می نماید (و سبط ابن جوزی هم درتذکرة خواص الامّه (3) و ابن مغازلی شافعی در مناقب نیز این خبر را آورده اند) که انس بن مالک گفت: ((به سلمان گفتم سؤال کن از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که وصی او کیست؟))

فقال سلمان یا رسول اللّه من وصیّک؟ فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا سلمان من کان وصیّ موسی؟ فقال یوشع بن نون قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّ وصیّی و وارثی یقضی دینی و ینجز موعدی علیّ بن أبی طالب(4) .

3. و از موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزم از بریده نقل می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لکلّ نبیّ وصیّ و وارث و انّ علیّا وصیّی و وارثی (5) .

(و محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایة الطالب(6) ضمن باب 62 مسنداً همین خبر را آورده و بعد از نقل خبر گوید: ((این حدیث نیکویی است که محدث شام هم در تاریخ خود ذکر نموده)).

4. و از شیخ الاسلام حموینی نقل می کند از ابی ذر غفاری که گفت: قال رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنا خاتم النبیّین و أنت یا علی خاتم الوصیّین الی

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص235، ح4.

2- تذکرة الخواص، ص48.

3- همان.

4- سلمان عرض کرد: ((یا رسول اللّه وصی شما کیست؟)) فرمود: ((ای سلمان وصی موسی که بود؟)) عرض کرد: ((یوشع بن نون،)) فرمود: ((وصی من و وارث من و اداءکننده دین من و وفاکننده بوعده من علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.))

5- از برای هر پیغمبری وصی و وارثی بوده بدرستی که علی وصی و وارث من است.

6- کفایت الطالب، ص260، باب 62.

۱۰۲

یوم الدین (1) .

5. و نیز ازخطیب خوارزمی (2) نقل می نماید از امّ سلمه امّ المؤمنین که گفت: ((رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه اختار من کلّ نبیّ وصیّا و علیّ وصیّی فی عترتی و اهل بیتی و امّتی بعدی (3) .))

6. و از ابن مغازلی فقیه شافعی نقل می کند از اصبغ بن نباته (که از اصحاب خاص امیر المؤمنین بوده و بخاری و مسلم هم از او روایت نموده اند) که گفت: ((مولانا امیر المؤمنین در بعض از خطبه های خود فرمود:ایّها الناس انا امام البریّه و وصیّ خیر الخلیقه و ابو العتره الطاهره الهادیه انا اخو رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصیّه و ولیّه و صفیّه و حبیبه انا امیر المؤمنین و قائد الغر المحجلین و سیّد الوصیّین حربی حرب اللّه و سلمی سلم اللّه و طاعتی طاعه اللّه و ولایتی ولایه اللّه و اتباعی اولیاء اللّه و انصاری انصار اللّه ))(4) .

7. و نیز ابن مغازلی شافعی در مناقب از عبد اللّه بن مسعود نقل می نماید که رسول اکرم فرمود:انتهت الدعوه الیّ و الی علیّ لم یسجد احدنا لصنم قطّ فاتّخذنی نبیّا و اتّخذ علیّا وصیّا (5) .

8. میر سید علی همدانی شافعی در مودة چهارم ازمودة القربی از عتبة بن عامر الجهنی نقل می کند که گفت: بایعنا رسول اللّه(ص)علی قول ان لا اله الاّ اللّه وحده

____________________

1- فرمود پیغمبر من خاتم انبیاء هستم و تو یا علیعليه‌السلام خاتم اوصیاء هستی تا روز قیامت.

2- مناقب (خوارزمی)، ص147، ح171. (روایت ذکر شده در کتاب: (( ان الله اختار من کل امة نبیاً و اختار لکل نبی وصیاً فانا نبی هذه الامة و علی وصیی فی عترتی و اهل بیتی و امتی من بعدی.))

3- خداوند اختیار نمود برای هر پیغمبری وصی و علی وصی من است در عترت و اهل بیت و امت من بعد از من.

4- ای مردم، منم امام خلایق و وصی بهترین مخلوقات و پدر عترت طاهره هادیه؛ منم برادر رسول خدا و وصی او و ولی او وصفی او و حبیب او؛ منم امیر المؤمنین و پیشوای دست و پا و پیشانی سفیدان و آقا و سید اوصیاء جنگ با من جنگ با خداست و صلح و سلم با من صلح و سلم با خداست اطاعت من اطاعت خداست؛ و دوستی من دوستی خداست و پیروان من دوستان خدا هستند و یاران من یاران خدا هستند.(مناقب، ابن مغازلی، ص138).

5- منتهی شد دعوت (رسالت) به من و علیعليه‌السلام که هیچ کدام از ما دو نفر سجده به بت ننمودیم، مرا پیغمبر و علیعليه‌السلام را وصی قرار داد.(مناقب، ابن مغازلی، ص139).

۱۰۳

لا شریک له و انّ محمّدا نبیّه و علیّا وصیّه فأیّ من الثلاثه ترکناه کفرنا (1) .

9. و نیز در همان کتابمودّة القربی است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه تعالی جعل لکلّ نبیّ وصیّا جعل شیث وصیّ آدم و یوشع وصیّ موسی و شمعون وصیّ عیسی و علیّا وصیّی و وصیّی خیر الاوصیاء فی البداء و انا الداعی و هو المضیء (2) .

10. صاحبینابیع ازمناقب موفق بن احمد خوارزمی نقل می کند از ابو ایوب انصاری که گفت در موقع مرض رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه سلام اللّه علیها آمد و گریه می کرد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا فاطمه انّ لکرامه اللّه ایّاک زوّجک من هو اقدمهم سلما و اکثرهم علما و اعظمهم حلما انّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع الی اهل الارض اطّلاعه فاختارنی منهم فبعثنی نبیّا مرسلا ثم اطّلع اطّلاعه فاختار منهم بعلک فاوحی الیّ انّ ازوّجه ایّاک و اتّخذه وصیّا (3) .

ابن مغازلی، فقیه شافعی درمناقب بعد از نقل این خبر این جملات را زیادتر نقل نموده که فرمود:یا فاطمة انا اهل البیت اعطینا سبع خصال لم یعطها احد من الاوّلین و لا یدرکها احد من الآخرین. منّا افضل الانبیاء و هو ابوک و وصیّنا خیر الاوصیاء و هو بعلک و شهیدنا خیر الشهداء و هو حمزه عمّک و منّا من له جناهان یطیر بهما فی الجنّه حیث یشاء و هو جعفر ابن عمّک و منّا سبطان و سیّدا شباب اهل الجنّه ابناک و الذی نفسی بیده انّ مهدیّ هذه الامّه یصلی عیسی بن مریم خلفه فهو من ولدک . (4) .

____________________

1- بیعت نمودیم با رسول خدا بر اینکه بگوئیم و شهادت بدهیم بوحدانیت خدای متعال که شریکی برای او نیست و اینکه محمد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اوست و علیعليه‌السلام وصی او. پس هر یک از این سه را ترک نماییم، کافر شده ایم.(مودة القربی، مودة چهارم، ص16).

2- به درستی که خدای تعالی قرار داد برای هر پیغمبری وصیی و قرار داد شیث را وصی آدم و یوشع را وصی موسی و شمعون را وصی عیسی و علیعليه‌السلام را وصی من و وصی من بهترین اوصیاء می باشد. منم دعوت کننده (به حق) و علیعليه‌السلام است روشن کننده(حق و حقیقت).(مودة القربی، ص16).

3- ای فاطمه، از کرامتهای خدای تعالی بتو اینست که همسر تو قرار داد کسی را که اسلامش از همه اقدم و علمش از همه بیشتر و بردباریش از همه زیادتر بود بدرستی که خدای عز و جل آگاه است بر اهل زمین (به اطلاع خالق و مخلوقی) اختیار نمود مرا از میان آنها و مبعوث نمود. مرا پیغمبر مرسل و همچنین به اطلاع (خالق و مخلوقی) اختیار نمود از آنها شوهر تو را. پس وحی نمود بسوی من که تزویج نمایم میان شما و او را وصی قرار دهم.(ینابیع المودة، ج1، ص179).

4- ای فاطمهعليه‌السلام به ما اهل بیت هفت خصلت عطا شده که به احدی از اولین عطا نشده و احدی از آخرین آنها را درک نمی کند=

۱۰۴

ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد این جملات را بعد از نقل حدیث زیادتر آورده که فرمود بعد از نام مهدیعليه‌السلام :یملأ الارض عدلا و قسطا بعد ما ملئت جورا و ظلما یا فاطمه لا تحزنی و لا تبکی فانّ اللّه عزّ و جلّ ارحم بک و أرأف علیک منّی و ذلک لمکانک و موقعک من قلبی قد زوّجک اللّه زوجا و هو اعظمهم حسبا و اکرمهم نسبا و ارحمهم بالرعیّه و اعدلهم بالسویه و ابصرهم بالقضیّه (1) .

گمان می کنم بهمین مقدار نقل احادیث نبوی برای اطمینان خاطر آقای نواب و رفع اشتباه جناب شیخ کافی باشد، و الاّ احادیث منقوله از مقام نبوت که در هر یک از آنها به مناسبتی نامی از وصایت آن حضرت برده شده، بسی بسیار و بیشمار است.

در وقت وفات سر مبارک رسول الله در سینه أمیر المؤمنینعليه‌السلام بود

و اما اینکه جناب شیخ فرمودند: در وقت وفات سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سینه ام المؤمنین عایشه بود، به کلّی مردود است؛ برای آنکه معارض است با اخبار بسیاری که علاوه بر آنکه در نزد عترت و اهل بیت طهارت ثابت و محقق آمده و اجماع علماء شیعه بنحو تواتر آن را نقل نموده اند، در کتب معتبره أکابر علماء خودتان هم آمده که در وقت وفات، سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سینه مولانا

____________________

= از ما است افضل از همه پیغمبران و آن پدر تو می باشد و وصی ما بهترین اوصیاء است و او شوهر تو می باشد و شهید ما بهترین شهداء است و او حمزه عموی تو می باشد و از ما است کسی که برای او دو بال است که پرواز می کند با آن دو بال در بهشت هر وقت بخواهد و او جعفر پسر عموی تو می باشد و از ما است دو سبط و دو سید جوانان اهل بهشت و آنها فرزندان تو می باشند بآن خدائی که جان من در دست او است بدرستی که مهدی این امت که عیسی بن مریم عقب او نماز می گذارد از اولاد تو می باشد.

1- پر می کند زمین را از عدل و داد بعد از اینکه پر شده باشد از ظلم و جور؛ ای فاطمهعليهما‌السلام محزون مباش گریه مکن؛ زیرا که خداوند رحیم تر و مهربانتر است بر تو از من و این از برای موقعیت و مکان تو است از قلب من به تحقیق تزویج نموده است تو را همسری که او بزرگتر از همه می باشد از حیث حسب، و گرامی تر از همه است از حیث نسب، و مهربان تر از همه برعیت و عادل تر از همه بمساوات و بیناتر از همه بقضاوت بین دو نفر و بیشتر می باشد.(فرائد اسمطین، ج2، ص84، ح403).

۱۰۵

امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده و در آن ساعت ابواب علوم را به سینه علیعليه‌السلام باز نموده.

شیخ : در کدام کتاب علمای ما چنین مطلبی را ذکر نموده اند؟

داعی : خوب است مراجعه نمائید به ششمکنز العمّال (1) وطبقات (2) محمّد بن سعد کاتب ومستدرک (3) حاکم نیشابوری وتلخیص ذهبی وسنن ابن أبی شبیه و کبیر (4) طبرانی و مسند(5) امام احمد حنبل وحلیه الاولیاء (6) حافظ أبو نعیم و کتب معتبره دیگر که همگی به اختلاف الفاظ و مطالب، نقل می نمایند از امّ المؤمنین امّ سلمه و جابر بن عبد اللّه انصاری و دیگران که در وقت وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را طلبید و سر مبارکش در سینه او بود تا روح از بدن شریفش مفارقت نمود.

و از همه این أخبار مهمتر بیان خود أمیر المؤمنینعليه‌السلام است که درنهج البلاغه آمده و ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (7) آورده که ضمن بیانات خود صریحاً فرموده:و لقد قبض رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و انّ رأسه لعلی صدری و لقد سالت نفسه فی کفّی فامررتها علی وجهی (8) .

و نیز در ضمن دفن صدّیقه کبریعليه‌السلام است که فرمود در خطاب به رسول اللّه :

فلقد وسّدتک فی ملحوده قبرک و فاضت بین نحری و صدری نفسک (9) .

اینها تمام دلایل متقنه است که خبر عایشه مردود و غیر قابل قبول است؛ چه

____________________

1- کنز العمال، ج6، ص400. 2- طبقات ، ج2، ص263.

3- مستدرک، ج4، ص7. 4- المعجم الکبیر، ج12، ص321.

5- مسند احمد، ج1، ص111. 6- حلیة الاولیاء، ج1، ص66- 67.

7- شرح نهج البلاغه، ج10، ص336.

8- هرآینه بتحقیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبض روح شد در حالتی که سر مبارکش روی سینه من قرار داشت و روح آن حضرت در دست من خارج شد و من دستهایم را بر صورتم کشیدم. ولی ابن أبی الحدید در ج10، ص266 ذیل بیان آن حضرت گوید: ((در حالتی که سر آن حضرت روی سینه ام بود چند قطره خون از آن حضرت جاری شد و علیعليه‌السلام به صورت خود مالید.))

9- هرآینه به تحقیق تو را در خوابگاه قبر تکیه دادم و روح تو ما بین گلو و سینه من خارج شد؛ و ابن أبی الحدید همین معنی را تصدیق دارد که روح آن حضرت در سینه علیعليه‌السلام خارج شد.

۱۰۶

آنکه سابقه عداوت و دشمنی عایشه با مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام بسیار قوی است که شاید ان شاء اللّه در لیالی آتیه وقت مناسبی بدستم بیاید بعرضتان برسانم.

تحقیق در امر وصایت

و از همین احادیث هم کاملاً جواب دوم آقای نواب مفهوم می شود که فرمودند: با بود خلیفه چه احتیاجی بوجود وصی می باشد؟

زیرا اگر انسان عاقل از عادت خارج شود و قدری با انصاف در خود احادیث دقت کند، مخصوصاً آن احادیثی را که می فرماید: ((همان خدایی که اوصیای انبیای عظام را معین نموده، علیعليه‌السلام را به وصایت من مقرر داشته))، می فهمد مراد وصیت خصوصی عادی خانوادگی نیست که هر فردی از بشر برای بعد از خود معین می نماید.

بلکه مراد همان وصایت به معنای خلافت است که متصرف در جمیع شؤون اجتماعی و انفرادی امت باید باشد که همان وصایت تالی تلو مقام نبوت است.

مقام وصایت آن حضرت مورد تصدیق تمام علمای بزرگ خودتان می باشد و انکار این معنا ننموده اند، مگر عده قلیلی از معتصبین معاندین که انکار همه ی فضایل آن حضرت را نموده اند.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغ گوید:فلا ریب عندنا انّ علیّا عليه‌السلام کان وصیّ رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ان خالف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد (1) .

اشعار بعض از صحابه اشاره به وصیت

آنگاه اشعار بسیاری از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که تمام آنها متضمن وصایت آن حضرت می باشد؛ از جمله، دو شعر از عبد اللّه بن عباس (حبر امت) است که در شعر اول خود گوید:

وصیّ رسول اللّه من دون اهله

و فارسه ان قیل هل من منازل

____________________

1- شک و شبهه ای نیست در نزد ما که علیعليه‌السلام وصی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و اگر چه مخالف این معنی است کسی که در نزد ما از اهل عناد می باشد (شرح نهج البلاغه، ج1، ص111).

۱۰۷

و نیز از خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین نقل نموده که ضمن اشعار خود گوید:

وصیّ رسول اللّه من دون اهله

و انت علی ما کان من ذاک شاهده

و نیز از جمله اشعار ابو الهیثم بن تیهان صحابی است گوید:

انّ الوصیّ امامنا و ولیّنا

برح الخفاء و باحت الاسرار

برای اثبات مرام بهمین مقدار اکتفا می نمایم؛ چنانچه مایلید بقیه اشعار و گفتار را در این باب، مراجعه کنید به آن کتاب تا کشف بیشتری بر شما گردد که گوید: ((اگر ملالت نمی آورد، اوراق بسیاری پر می کردم از اشعاری که ذکر وصیت در او می باشد.))

پس معلوم شد وصایت توأم با مقام نبوت که فصل ما دون مقام نبوت است همان مقام خلافت و ریاست عامه الهیه است.

شیخ : چنانچه این اخبار صحیح است، چرا در کتب آثار، به وصیت نامه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نام علی کرم اللّه وجهه بر نمی خوریم مانند وصیت نام ه ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما وقت مردن؟

داعی : موضوع وصی بودن مولانا امیر المؤمنین و دستوراتی که از خاتم الانبیاء نسبت بمقام ولایت صادر شده، بسیار صریح و واضح در کتب معتبره اکابر علمای شیعه از طریق اهل بیت طهارتعليه‌السلام به طریق تواتر ثبت و ضبط گردیده، ولی چون شب اول قرار شد به اخبار یک طرفه استدلال ننماییم، ناچار ببعض از آن اخباری که در کتب معتبره خودتان رسیده و الحال در نظر دارم، اشاره می نمایم.

اشاره به دستور وصیت

و اگر بخواهید بتمامی اخبار راجع بوصیت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دستوراتی که به مولانا امیر المؤمنین داده شده، پی ببرید، مراجعه نمایید بهطبقات ابن سعد (1) وکنز العمال (2) متقی و نیز درکنز و درمسند (3) امام احمد بن حنبل و درمستدرک (4) حاکم و

____________________

1- طبقات ابن سعد، ج3، ص23. 2- کنز العمال، ج11، ص280، ح32952.

3- مسند احمد، ج4، ص164. 4- مستدرک، ج3، ص14.

۱۰۸

بالاخره درسنن ودلایل بیهقی (1) واستیعاب (2) ابن عبد البر وکبیر (3) طبرانی وتاریخ ابن مردویه(4) و دیگران از اکابر علمای خودتان که به عبارات مختلفه در ازمنه متفاوته دستورات آن حضرت را نقل نموده اند که خلاصه آن عبارات که مکرر ذکر گردیده اینست که فرمود:یا علیّ انت اخی و وزیری و تقضی دینی و تنجز و عدی و تبری ذمّتی (5) و انت تغسلنی و تؤدّی دینی و توارینی فی حفرتی (6) .

علاوه بر بیان اخبار صریحه که از این قبیل دستورات به آن حضرت بسیار داده شده، آثار علائم عمل بوصیت است که بنا به امر و دستور وصیت مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام آن حضرت را غسل داده و کفن نموده و در حجره خود دفن نموده است و پانصد هزار درهم دین آن حضرت را ادا نموده؛ چنانچه عبد الرزاق در جامع خود نقل نموده.

شیخ : روی قاعده و دستور قرآن که می فرماید:( كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ) ،(7) لازم بود در وقت وفات، وصیت بنماید و وصی خود را معین کند، پس چرا در آن موقع که آثار موت را مشاهده نمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وصیت ننمود، هم چنانکه ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما وصیت نمودند؟

داعی : اولاً مراد از( إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ ) معاینه موت و مرگ نیست؛ یعنی لحظات آخر زندگی نمی باشد؛ زیرا در آن حالت کمتر کسی است که به هوش باشد و بتواند بوظایف خود با شعور کامل عمل نماید. پس مراد، اسباب و آثار و علامات

____________________

1- دلایل النبوة، ج6، ص341.

2- استیعاب، ج4، ص307.

3- المعجم الکبیر، ج12، ص321.

4- تاریخ ابن مردویه، ص110.

5- یا علی تو برادر و وصی منی که دین مرا اداء و وعده مرا وفا و ذمت مرا بری می کنی.

6- تو مرا غسل می دهی و دین مرا اداء می کنی و مرا در قبر پنهان می نمائی.

7- دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیویست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان بچیزی شایسته عدل. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است. آیه 80، سوره 2(بقره).

۱۰۹

مرگ است از پیری و ضعف بدن و مرض و غیره.

ثانیاً: این بیان شما تأثر درونیم را تازه نموده و مصیبت بزرگی را بیادم آورد که هرگز فراموش شدنی نیست.

و آن مصیبت بزرگ اینست که جدّ امجد بزرگوارم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه تأکیدات بلیغه که در تعقیب آیات قرآن مجید برای وصیت نمود تا آنجا که فرمود: من مات بغیر وصیّه مات میته جاهلیّه،(1) تا فردی از امت او بی وصیت نمیرد، مبادا بعد از مردن در بازماندگان آنها تولید نزاع گردد، نوبت که به خود آن بزرگوار رسید، با آنکه در مدت بیست و سه سال پیوسته وصیت های خود را تحت نظامنامه مرتب به یگانه وصی با عظمتی که خداوند متعال برای آن بزرگوار معین نموده، گوشزد و مورد عنایت قرار داده بود، در مرض موت هم خواست آنچه در آن مدت گفته تکمیل نماید تا با آن وسیله جلو ضلالت و گمراهی و جنگ و نزاع و دودستگی امت را بگیرد؛ متأسفانه بازیگران سیاسی مانع شدند و نگذاردند وظیفه شرعی إلهی خود را عملی نماید تا مستمسکی برای شما گردد امشب بفرمایید چرا آن حضرت در مرض موت وصیت ننمود؟!

اطاعت امر پیغمبر واجب است

شیخ : گمان می کنم این بیان شما حقیقت نداشته باشد؛ زیرا عقل باور نمی کند که کسی قدرت ممانعت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشته؛ چه آنکه صریح قرآن کریم است:( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) (2) و در آیات متعدده أمر باطاعت أوامر آن حضرت نموده که( أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ) .(3) بدیهی است سرپیچی از اطاعت امر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کفر است. هرگز صحابه و بستگان آن حضرت چنین عملی را نمی نمودند که مانع وصیت آن حضرت گردند؛ ممکن است از اخبار مجعوله باشد که بدست ملحدین برای بی اعتنا نشان دادن امت بأمر آن حضرت انتشار یافته است.

____________________

1- کسی که بدون وصیت بمیرد مرده است به مردن اهل جاهلیت.

2- آنچه رسول حق دستور دهد شما را بگیرید، و هرچه نهی کند شما را از آن، پس واگذارید آیه 7، سوره 59 (حشر).

3- اطاعت کنید خدا و رسول را.

۱۱۰

منع نمودن پیغمبر را از وصیت

داعی : تمنّا می کنم عمداً سهو نفرمایید. از اخبار مجعوله نیست، بلکه از اخبار صحیحه مسلّمه است که عموم فرق مسلمین اتفاق بر صحت آن دارند، حتّی شیخین بخاری و مسلم هم با همه احتیاطکاری که در نقل اخبار داشتند که مبادا خبری نقل نمایند که مورد توجه و استشهاد مخالفینشان قرار گیرد، در صحیحین خود این قضیّه مؤلمه را نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عند الموت فرمود: ((دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما بنویسم چیزی که هرگز گمراه نشوید!))

عدّه ای از حضار مجلس باغوای یک نفر (مرد سیاسی) مانع شدند بقسمی داد و فریاد نمودند که دل آن حضرت شکست و با تغیّر آنها را از اطراف بستر خود خارج ساخت

شیخ : من که نمی توانم باور کنم این مطلب را! کدام کس می توانسته چنین جرأتی به کار برد که در مقابل گفته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایستادگی نماید و حال آنکه اگر یک فرد مسلمان عادی بخواهد وصیت نماید، مانع آن نمی گردند تا چه رسد برسول خدا که اطاعتش واجب و تمرّد و مخالفتش کفرآور است؛ چه آنکه وصیت بزرگان اسباب هدایت است احدی ممانعت نمی نماید؛ چنانچه خلیفه ابی بکر و خلیفه عمر رضی اللّه عنهما وصیت نمودند و احدی ممانعت ننمود. باز عرض می کنم که حقیر نمی توانم زیر بار چنین خبری بروم.

داعی : حق دارید باور نکنید! نه شما تعجب می نمایید بلکه هر مسلمانی! بالاتر بگویم هر شنونده ای از هر قوم و ملت از این قضیّه در حیرت است که چگونه پیغمبر مطاعی در ایام آخر عمر بخواهد وصیتی بنماید که هدف و مقصدش جلوگیری از اضلال امت و نشان دادن راه سعادت به آنها باشد، او را مانع شوند، ولی چه می توان گفت که این عمل واقع شده باعث زیادتی غم و مصیبت مسلمانان گردیده.

۱۱۱

گریستن ابن عباس از مانع شدن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از وصیت

این تأسف نه برای من و شما است، بلکه اصحاب آن حضرت در این مصیبت مولمه گریه ها نمودند؛ چنانچه بخاری و مسلم و دیگران از أکابر علمای خودتان روایت نموده اند که عبد اللّه بن عبّاس (حبر امت) پیوسته اشک می ریخت و می گفت:یوم الخمیس ما یوم الخمیس ؛ و آن قدر گریه می کرد که زمین از اشک چشم او تر می شد.

سؤال نمودند: ((چه چیز واقع شد در روز پنجشنبه که یاد آن روز تو را بگریه می آورد؟)) می فرمود:

چون مرض بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستولی شد أمر فرمود دوات و کتفی بیاورید تا بنویسم برای شما کتابی که هرگز گمراه نشوید. بعض از حضّار مجلس مانع شدند به علاوه گفتند: محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )هذیان می گوید! آن روز یوم الخمیس بود که هرگز فراموش نخواهد شد؛ چه آن که گذشته از اینکه مانع شدند و نگذاردند آن حضرت وصیت بنماید بلکه زخم زبان هم زدند!!

شیخ : چه کس ممانعت از وصیت نمودن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود؟

داعی : خلیفه ثانی عمر بن الخطاب بود که مانع از وصیت آن حضرت گردید.

شیخ : خیلی ممنون شدم که زود خیالم را راحت نمودید؛ چون که از این بیانات خیلی ناراحت بودم و بر دلم گذشته بود که بگویم این قبیل اخبار از مجعولات عوام شیعه است، ولی بملاحظه جنابعالی از بیان آن خودداری می نمودم، اینک آنچه در دل دارم ظاهر می نمایم و بجناب عالی توصیه می کنم که باین نوع مجعولات ترتیب اثر ندهید.

داعی : داعی هم بشما توصیه می کنم فکر نکرده، نفی و اثبات ننمائید که از کشف حقیقت متأثر شوید. از جمله در همین موضوع هم عجله نمودید و بدون فکر روی عادت دیرینه و بدبینی به ما، نسبت جعل بشیعیان پاک دادید و حال آنکه مکرّر عرض کردم که ما شیعیان احتیاجی به جعل نداریم؛ زیرا در کتابهای خودتان آن قدر دلائل له ما و بر اثبات عقیده ما موجود است که حساب ندارد.

۱۱۲

در منابع حدیث منع وصیت

و در همین موضوع مورد بحث هم اگر به کتب معتبره علمای خودتان مراجعه نمایید، می بینید که اکابر علمای خودتان این قضیه را نقل نموده اند؛ از قبیل بخاری درصحیح (1) و مسلم در آخرکتاب وصیت (2) و حمیدی درجمع بین الصحیحین و امام احمد حنبل درمسند (3) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) و کرمانی درشرح صحیح بخاری (5) و نووی درشرح صحیح مسلم (6) و ابن حجر درصواعق (7) و قاضی أبو علی و قاضی روزبهان و قاضی عیاض و امام غزّالی(8) و قطب الدین شافعی و محمّد بن عبد الکریم شهرستانی و ابن اثیر(9) و حافظ ابو نعیم اصفهانی(10) و سبط ابن جوزی(11) بالاخره عموم علمای شما وقوع قضیه مولمه را تصدیق نموده اند، که بعد از مراجعت از حجة الوداع رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریض شده، جمعی از اصحاب به عیادت آن حضرت رفتند؛ فرمود:ایتونی بدوات و بیاض لا کتب لکم کتابا لن تضلّوا بعدی .(12)

امام غزّالی در مقاله چهارمسرّ العالمین که سبط ابن جوزی هم درتذکره از او نقل نموده و بعض دیگر از رجال علمای شما چنین آورده اند که فرمود: دوات و سفیدی بیاورید،لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی (و در بعض اخبار دارد که فرمود):لا کتب لکم کتابا لا تختلفون فیه بعدی)فقال عمر دعوا لرجل فانه لیهجر !!

____________________

1- صحیح بخاری، ج1، ص429 و 449. 2- صحیح مسلم، ج5، ص75.

3- مسند احمد، ج1، ص222. 4- شرح نهج البلاغه، ج6، ص51.

5- شرح صحیح بخاری، ج1، ص39. 6- شرح صحیح مسلم، ج11، ص89-93.

7- صواعق المحرقه، مقدمه کتاب. 8- سر العالمین، ص10-11.

9- الکامل، ج2، ص320. 10- حلیة الاولیاء، ج1، ص66- 67.

11- تذکرة الخواص، 65.

12- دوات و سفیدی برای من بیاورید تا برای شما بنویسم کتابی که بعد از من گمراه نشوید.

۱۱۳

حسبنا کتاب الله (1) .

اصحاب حاضر در مجلس دو دسته شدند؛ بعضی طرفدار عمر؛ یعنی گفتار او را تقویت نمودند. جمعی طرفدار رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بقسمی بهم ریختند و داد فریاد بلند شد که آن حضرت (مجسّمه خلق عظیم) متغیّر شد، فرمود:قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع ؛ برخیزید از پیش من زیرا سزاوار نیست نزد من جنگ و نزاع.

این اول فتنه و فسادی بود که در میان مسلمانان در حضور خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از 23 سال زحمات طاقت فرسای آن حضرت واقع شد و سبب این فتنه و دودستگی، خلیفه عمر شد که بگفتار خود تخم نفاق و اختلاف کلمه را پاشید و ایجاد دودستگی نمود!! که تا امشب آمده، ما و شما برادران مسلمان را به عنوان دودستگی مقابل هم قرار داده است!!

شیخ : از مثل شما شخص مؤدّب اخلاقی انتظار چنین جرأت و جسارتی نمی رفت که بمقام بزرگ خلیفه چنین نسبتی بدهید!

داعی : شما را بخدا حبّ و بغض را کنار بگذارید و چشم بدبینی را ببندید و از روی انصاف بگویید، آیا جرأت و جسارت را داعی نمودم که در مقابل انکار شما نقل وقایع تاریخی مندرجه در کتب خودتان را نمودم، یا خلیفه عمر که به ساحت قدس خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتها درجه جسارت را نمود که علاوه بر منع نمودن از وصیت و ایجاد فتنه و فساد و داد و فریاد بالای سر بیماری مانند رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام حضوری بدهد و بگوید این مرد هذیان می گوید! چه خوش گوید شاعر عرب مناسب این مقام:

أ تبصر فی العین منّی القذی

و فی عینک الجذع لا تبصر(2)

____________________

1- تا زایل کنم از شما اشکال امر را و یاد کنم برای شما کسی را که مستحق تر است به امر بعد از من (یعنی امر خلافت) (بنویسم برای شما کتابی که اختلاف پیدا نکنید در او بعد از من). پس عمر گفت: ((واگذارید این مرد را (یعنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را) زیرا که او هذیان می گوید؛ کتاب خدا ما را بس است!))

2- آیا در گوشه چشم من ذره خاشاک را می بینی ولی در چشم خودت شاخه نخله خرما را نمی بینی؟ کنایه از اینکه پیوسته عیبهای کوچک مرا می بینی (و اشکال می نمایی) ولی عیبهای بزرگ خودت را نمی بینی.

۱۱۴

آیا خداوند متعال در آیه 40 سوره 33(احزاب)نمی فرماید:( مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ ) ؛(1) یعنی آن حضرت را به نام نخوانید، بلکه رسول اللّه بگویید. آن وقت عمر بدون رعایت ادب و دستور الهی بنام هم نخواند بلکه به عبارت این مرد اشاره به آن حضرت نمود! شما را بخدا انصاف دهید جسارت را من کردم یا خلیفه!!

شیخ : از کجا معلوم است که هجر بمعنای هذیان باشد تا احتمال جسارت و سوء ادب رود.

تعصب آدمی را کور و کر می کند

داعی : جمیع اهل لغت و تفسیر و مخصوصاً اکابر علمای خودتان از قبیل ابن اثیر درجامع الاصول (2) و ابن حجر درشرح صحیح بخاری (3) وصاحب الصحاح و دیگران همه گفته اند: هجر به معنای هذیان است. آقای من، آدمی باید برهنه شود از لباس تعصّب و عناد تا حقایق را واضح و آشکار ببیند، نه دفاع بیجا بنماید.

آیا نسبت به پیغمبری که قرآن مجید دستور می دهد که او را رسول اللّه و خاتم النبیّین بخوانید، کسی عمداً بگوید:ان الرجل لیهجر ! مقام آن حضرت را آن قدر کوچک نماید که بگوید این مرد، هذیان می گوید، بر خلاف دستور قرآن و ادب سخن نرانده؟ آیا نسبت به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که تا دم مرگ نبوت و عصمت از او زائل نمی گردد مخصوصاً که در مقام تبلیغ و هدایت قوم باشد، اهانت هذیان گویی بنماید، دلیل بر عدم معرفت و ایمان به مقام آن حضرت نمی باشد؟

شیخ : آیا سزاوار است چنین نسبتی بمقام خلافت داده شود که معرفت و ایمان بمقام رسالت نداشته.

داعی : اولاً چرا جنابعالی وقتی شنیدید نسبت هذیان برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دادند

____________________

1- محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پدر هیچ یک از مردان شما (زید یا عمرو) نیست و لیکن رسول اللّه و خاتم انبیاء می باشد (کنایه است باینکه همیشه باید آن حضرت را با ادب و احترام یاد نمود. رسول اللّه و خاتم النبیین خواند) (نه مردک به آن حضرت اشاره نمایند).

2- جامع الاصول، ج2، ص320.

3- فتح الباری، ج1، ص186.

۱۱۵

متأثر نشدید! که حتماً بایستی هر مسلمانی از نسبت دهنده هذیان و این دشنام حضوری به آن حضرت بیزاری بجوید؟ ولی وقتی بیک مرد عادی که منتها درجه مقامش این است که از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و با دست عده ای مردم بعدها به مسند خلافت قرار گرفته، چنین اشاره ای شد، متألم شدید؟ و حال آنکه این کلام ابتکار فکر داعی تنها نبوده، بلکه هر انسان عالم عاقل منطقی (تا چه رسد به مسلمان خوش دل پاک طینت) بعد از شنیدن این وقایع بی اراده چنین فکری برای او می آید که آدم مؤمن، به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین نسبتی نمی دهد.

اعتراف علمای عامه به اینکه گوینده کلمه هذیان معرفت به مقام رسالت نداشته

چنانچه علمای منصف و متفکر خودتان از قبیل قاضی عیاض شافعی در کتابشفا (1) و کرمانی درشرح صحیح بخاری (2) و نووی درشرح صحیح مسلم (3) نوشته اند که گوینده این کلام هر که بوده اصلا ایمان برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نداشته و از معرفت کامل به مقام و مرتبه آن حضرت عاجز بوده؛ چه آنکه در نزد ارباب مذاهب ثابت است که انبیای عظام، در مقام ارشاد و هدایت خلق اتصال به غیب عالم دارند؛ خواه در حال صحت یا در حال مرض، حتماً باید اوامر آنها اطاعت کرده شود. پس مخالفت با آن حضرت خاصّه توام با جسارت و دشنام و کلمه هذیان دلیل بر عدم معرفت به مقام آن حضرت می باشد - انتهی کلامهم.

اول فتنه در اسلام حضور رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و اما آنکه فرمودید: چرا گفتم ایجاد نفاق و فتنه نمود؟ این کلام هم از داعی تنها نبوده، بلکه علمای منصف خودتان تصدیق این معنا را نموده اند. عالم جلیل حسین میبدی درشرح دیوان گوید:

____________________

1- شفاء، ج2، ص431.

2- شرح صحیح بخاری، ج1، ص39.

3- شرح صحیح مسلم، ج11، ص95.

۱۱۶

((اول فتنه ای که در اسلام واقع شد در حضور خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، در مرض موت که خواست وصیت نماید و عمر مانع شد ایجاد فتنه و دودستگی و اختلاف کلمه بین مسلمانان گردید.))

و نیز شهرستانی در مقدمه چهارم از کتاب ملل و نحل(1) خود گوید:

((اول خلافی که در اسلام واقع شد، منع نمودن عمر بود از آوردن دوات و کاغذ بامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نوشتن وصیت.))

و ابن ابی الحدید درشرح نهج (2) اشاره باین معنی نموده.

شیخ : اگر این کلام از خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- باشد گمان نمی کنم سوء ادبی بکار بوده، بلکه این قبیل از امور از عوارض جسمانی بشریت است؛ گاهی که مرض بر انسان غلبه نماید، حرفهای نامرتب می زند که از آنها تعبیر بهذیان می نمایند و در این غرایز جسمانی فرقی بین پیغمبر و سایر مردم نخواهد بود.

داعی : به خوبی می دانید که یکی از صفات خاصه نبوت، عصمت است که تا دم مرگ از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلب نمی گردد؛ خاصّه آنکه در مقام ارشاد و هدایت خلق باشد که بفرماید می خواهم چیزی برای شما بنویسم تا گمراه نشوید.

پس چون در مقام هدایت و ارشاد بوده است، قطعاً توأم با مقام عصمت و اتصال بحق بوده با توجه بآیه شریفه:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ( 3 ) إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ و آیه مبارکه ) ؛(3) وآیه مبارکه( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (4) و آیه( وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ) ،(5) کشف حقیقت بر شما می شود، خواهید دانست که منع نمودن از آوردن دوات و کاغذ و مانع شدن از نوشته آن حضرت که اسباب هدایت امت گردد، مخالفت پروردگار بوده است.

____________________

1- ملل و نحل، ج1، ص14.

2- شرح نهج البلاغه، ج6، ص51.

3- و هر گز از روی هوای نفس سخن نمی گوید؛ آن چه می گوید چیزی جز وحی که نازل شده نیست.(سوره نجم، آیه 3-4).

4- آن چه رسول خدا برای شما آورده بگیرید (واجرا کنید) و از آنچه نهی کرده، خودداری نمایید).

5- بگو خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید. (سوره نور، آیه 54).

۱۱۷

مسلّماً کلمه هذیان، دشنامی آشکار بوده است توأم با کلمه رجل که موجب اهانت شدید است.

آقایان انصاف دهید! اگر از گوشه مجلس ما یک فردی به شما اشاره کند و بگوید که این مرد خیلی هذیان می گوید. شما این جمله را چه نوع تلقی می کنید، با اینکه ما و شما معصوم نیستیم و ممکن است هذیان هم بگوییم؟ آیا این کلام را نوعی از ادب و احترام در گفتار می دانید یا خلاف ادب و توهین و توام با جسارت؟

اگر کلامی خارج از ادب و احترام است، تصدیق نمایید نسبت به خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشدّ عمل و جسارت بکار رفته و قابل انکار نیست که انزجار از گوینده چنین کلام اهانت آمیز به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از لوازم اسلامیّت هر مسلمانی می باشد. با اینکه صریحاً در قرآن مجید خداوند متعال آن حضرت را رسول اللّه و خاتم النبیّینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوانده است.

حب و بغض و تعصب را کنار بگذارید! عقل و انصاف شما چگونه حکم می نماید درباره کسی که آن حضرت را رسول اللّه و خاتم النبیینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نخوانده و احترام نگذارده، بلکه گفته این مرد هذیان می گوید!!

شیخ : بر فرض که قائل به خطا شویم، چون خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده برای حفظ دین و شریعت اجتهاد نموده، قطعاً مصون و قابل عفو و گذشت است.

داعی :اولاً بی لطفی فرمودید در بیان آنکه چون خلیفه پیغمبر بوده اجتهاد نموده؛ چون آن روز که عمر این حرف را زد، خلیفه نبود، بلکه خواب خلافت را هم نمی دید؛ بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعجله و شتاب بطریقی که خودتان بهتر می دانید عدّه ای ابی بکر را خلیفه نمودند و بعد هم بزور و تهدید بقتل و اهانت آتش بدر خانه زدن دیگران را تسلیم نمودند، و بعد از دو سال و سه ماه موقع مردن، أبو بکر عمر را بخلافت منصوب نمود.

ثانیاً فرمودید: اجتهاد نموده، خیلی عجب است که آقا توجه ننمودید که اجتهاد در مقابل نص معنا ندارد، بلکه خطای غیر قابل عفو و گذشت است.

ثالثاً فرمودید: برای حفظ دین و شریعت جلوگیری نمود. این خطای گفتار امثال شما علما که تعصّب بر علم و انصافتان غالب آمده موجب بسی حیرت است!

آقای عزیز، حفظ دین و شریعت بر عهده رسول خدا می باشد یا بر عهده عمر

۱۱۸

بن الخطاب؟ آیا عقل شما قبول می نماید که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نداند که وصیّت نوشتن برای امت با قید (به اینکه هرگز بعد از این نوشتن گمراه نشوید) بر خلاف دین و شریعت است!!! ولی عمر بن الخطاب بداند و برای حفظ دین و شریعت، مانع از وصیت آن حضرت شود!!!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

خود می دانید خطا در ضروریات دین عین خطا می باشد و ابداً مورد عفو و اغماض نخواهد بود.

شیخ : لا بد خلیفه عمر رضی اللّه عنه از اوضاع و احوال پی برده بود که اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چیزی بنویسد، ایجاد اختلاف می شود و فتنه برپا می گردد، لذا روی خیر خواهی بنفع خود پیغمبر منع از آوردن دوات و کاغذ نموده؟!

عذر بدتر از گناه

داعی : عذر بدتر از گناه همین است که شما فرمودید. یادم می آید در موقع تحصیل استادی داشتم جامع منقول و معقول، از فضلای دهر، فاضل قزوینی، حاج شیخ محمد علی (اگر زنده است خدا حفظش کند و اگر فوت شده خدایش رحمت کند) می فرمود: ((غلطی را اگر بخواهند اصلاح کنند ممکن است یک غلط صد غلط گردد.)) عیناً می بینم دفاعی که شما ناچار از خلیفه می نمایید، خطا و غلط فاحشی را غلط ها جلوه می دهید. از این کلام شما همچو معلوم می آید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مقام عصمت (که مصون از خطا بوده) و اتصال به غیب عالم در مقام ارشاد و هدایت امت، توجّهی به صلاح و فساد نداشته که خلیفه عمر خیرخواهی و راهنمایی برای آن حضرت نموده ،اگر جنابعالی آیه 36 سوره 33 (احزاب) را مورد دقت قرار دهید که می فرماید:( وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَهٍ إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِیناً ) (1) قطعاً حرف

____________________

1- هیچ مرد و زن مؤمن را در کاری که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکم کنند؛ (یعنی قولاً و عملاً جلوی امر آن حضرت را بگیرند) اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است!

۱۱۹

خود را پس خواهید گرفت و به عمل خلیفه عمر پی خواهید برد که تمرّد امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و منع از وصیت نمودن و جسارت به کلمه هذیان، عملی بسیار شنیع بوده که آن حضرت را چنان متأثر ساخت که امر به اخراج آنها از نزد خود نمود.

شیخ : صلاح بینی خلیفه از کلام آخرش معلوم است که گفت:حسبنا کتاب الله ؛ یعنی کتاب خدا قرآن کریم ما را کفایت می کند؛ احتیاجی بنوشته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی باشد!

داعی : اتفاقاً همین کلام خود دلیل بزرگ است بر عدم معرفت و توجه به قرآن مجید یا تعمّد به آزردن رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مانع شدن از عملی که مخالف با خیالات آنها بوده است؛ زیرا اگر معرفت کامل به قرآن مجید داشتند، می دانستند که قرآن به تنهایی کفایت امور نمی نماید؛ چه آنکه قرآن یگانه کتاب محکمی است موجز و مجمل که بیان کلیات احکام را نموده، ولی جزییات آنها را موکول به بیان مبین فرموده، و همان کلیات مجمل و موجز مندرجه در قرآن مجید مشتمل است بر ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مؤول.

چگونه ممکن است یک فرد عادی بدون فیض الهی و بیان مبین ربانی، از این قرآنقلیل اللفظ و کثیر المعانی استفاده نماید؟

علاوه بر اینها، اگر قرآن کفایت امر امت را تنها می نمود، چرا در قرآن فرموده:( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) .(1) مگر نه اینست که در آیه 83 سوره 4 نساء فرموده:( وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) ،(2) پس مسلّم است که قرآن مجید فقط تنها مفید فایده نیست مگر با بیان مبیّنین قرآن که خاندان جلیل محمّد و آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین می باشند؛ چنانچه در حدیث متواتر بین الفریقین (که در لیالی ماضیه بجمله ای از اسناد آن اشاره نمودیم، وارد است که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرّر فرمود! حتّی دم مرگ:

____________________

1- سوره حشر، آیه 7.

2- اگر به رسول و صاحبان حکم(پیشوایان اسلام بعد از رسول) رجوع میکردند، همانا تدیبر آنان که اهل بصیرتند میدانستند و در آن واقعه صلاح اندیشی می کردند.

۱۲۰