شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388091 / دانلود: 5560
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ان تمسکتم بهما فقد نجوتم - لن تضلّوا ابدا (۱) .

عجب است از فهم صاحبان فطنت که چرا تفطّن و تفکّر نمی نمایند که رسول خدا (آنچه می گوید از جانب خدا می باشد به حکم آیه( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) . قرآن را به تنها برای هدایت و نجات امت کافی نمی داند در مقام، بیان آن را توأم می کند با عترت طاهره خود و صریحاً می فرماید: ((اگر به هر دو (قرآن و عترت) تمسّک جستید، نجات یافته و هرگز گمراه نخواهید شد.)) ولی خلیفه عمر گفت: ((قرآن تنها کفایت می کند.))

اینک آقایان محترم، انصاف دهید و قضاوت به حق کنید بین این دو قول که رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده به حق از جانب پروردگار فرموده تمسّک جویید به قرآن و عترت که این دو توأم با هم هستند و عدیل یکدیگر می باشند و سبب هدایت می باشند تا روز قیامت؛ ولی عمر گفت: ((قرآن به تنها ما را کافی است.)) نه فقط عترت را قبول ندارد بلکه دستور و نوشته پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را هم قبول ندارد!

اطاعت کدام یک از این دو قول واجب است. قطعاً هیچ انسان عاقلی نگوید قول رسول خدا را که اتصال بحق دارد بگذاریم و قول عمر را قبول نماییم.

شما چرا قول عمر را گرفته و فرموده رسول خدا را کنار گذارده اید؟! اگر کتاب خدا فقط کافی بود، پس چرا در آیه ۴۳ سوره ۱۶ (نحل)فرموده:( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (۲) ما را امر فرموده که سؤال از اهل ذکر نمائیم که مراد از ذکر قرآن یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل ذکر عترت آن حضرت می باشند.

چنانچه در لیالی ماضیه با دلایل و اسناد عرض کردم، علمای بزرگ خودتان از قبیل سیوطی و دیگران آورده اند که مراد از اهل ذکر، یعنی

____________________

۱- من که (رسول خدا هستم) دو چیز بزرگ را در میان شما می گذارم که هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند و اگر باین دو تمسک جستید، نجات می یابید (در عبارت دیگر است که فرمود) هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو چیز بزرگ، قرآن و عترت من می باشند.

۲- اگر شما نادانید، سؤال کنید از اهل ذکر (یعنی اهل قرآن که خاندان رسالت و عترت طاهره نبوت هستند).

۱۲۱

عترت پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اند که عدیل القرآن می باشند.

شما با نظر بدبینی بگفته های ما ننگرید و تصور ننمائید فقط مائیم که باین گفته ها خورده می گیریم، بلکه اکابر علمای خودتان هم در عالم انصاف باین قول خلیفه عمر لبخند می زنند.

اعتراض قطب الدین شیرازی به گفتار عمر

چنانچه قطب الدین شافعی شیرازی که از اکابر علمای شما است درکشف الغیوب گوید:

((این امر مسلم است که راه را بی راهنما نتوان پیمودن، و تعجب می نمائیم از کلام خلیفه عمر رضی اللّه عنه که گفته چون قرآن در میان ما هست براهنما احتیاجی نیست این کلام مانند کلام آن کس ماند که گوید چون کتب طب در دست هست، احتیاجی به طبیب نمی باشد! بدیهی است که این حرف غیر قابل قبول و خطای محض است؛ چه آنکه هر کس از کتب طبیّه نتواند سر در آورد، قطعاً باید رجوع نماید بطبیبی که عالم بآن علم است.))

همین قسم است قرآن کریم که هر کس نتواند بفکر خود از آن بهره برداری کند ناچار باید رجوع نماید بآن کسانی که عالم بعلم قرآن اند چنانچه در قرآن می فرماید:( وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) (۱) .

به همین جهت حضرت علی کرم اللّه وجهه فرمود:انا کتاب الله الناطق و هذا هو الصامت ؛ یعنی من کتاب ناطق خدا هستم و این قرآن کتاب صامت است-انتهی

پس اوّل و آخر گفتار خلیفه مخدوش و منفور اهل علم و عقل و دانش و انصاف است و تصدیق نمائید که ظلم بزرگی برسول اللّه نمودند که نگذاردند وصیت نماید.

____________________

۱- اگر به رسول اللّه(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )و به صاحبان امر (پیشوایان اسلام) رجوع می کردند، همانا (تدبیر کار را آنان که اهل بصیرتند می دانستند و در آن واقعه صلاح اندیشی می کردند)؛ آیه ۸۵، سوره ۴(نساء).

۲- بحار النوار، ج۳۰، ص۵۴۶ و ج۷۹، ص۱۹۹.

۱۲۲

مانع نشدن از عهدنامه ابی بکر در وقت مردن

و اما اینکه مکرر فرمودید که از وصیت ابی بکر و عمر جلوگیری نکردند، صحیح است. همین مطلب است که بسیار مورد حیرت و تعجب است که تمام مورخین و محدثین خودتان در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که خلیفه ابی بکر در وقت مردن به عثمان بن عفّان گفت: ((بنویس آنچه من می گویم که این عهدنامه من است بسوی این مردم.)) و او نوشت آنچه را که ابی بکر تقریر نمود.

خلیفه عمر و دیگران حاضر بودند؛ احدی او را انکار ننمود، مخصوصاً عمر نگفت: ((حسبنا کتاب اللّه؛ ما چه احتیاجی به عهد نامه ابی بکر داریم؛ زیرا قرآن ما را کفایت می نماید!)) ولی خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مانع از وصیت شدند، به بهانه آنکه کتاب خدا ما را کفایت می کند؛( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

اگر هیچ دلیلی ما را مانع از تبعیت این دستگاه نشود مگر همین توهین و جسارت و دشنام دادن برسول اکرم و مانع شدن از وصیتی که سبب هدایت و جلوگیری از ضلالت و گمراهی امت می گردید، کفایت می نماید هر عالم عاقل بینای منصفی را که بداند اساس آن روز روی برهان و دلیل نبوده، بلکه روی هو و جار و جنجال بوده است.

مصیبت بزرگ و اهانت به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دم مرگ و مانع شدن از نمایاندن راه هدایت

حق داشت ابن عباس (حبر امت) گریه کند، بلکه تمام مسلمین حقّاً باید خون گریه کنند که نگذاردند خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیت کند و تکلیف امّت را معیّن نماید، بلکه مزد رسالتش را ساعت آخر عمر بدادن دشنام و اهانت اداء نمودند!!

و اگر گذارده بودند وصیت بنماید، قطعاً امر خلافت بسیار واضح می شد و تأیید می گردید گفته های قبل آن حضرت، ولی سیاستمداران بینا فهمیدند با اهانت بآن حضرت جلوگیری نمودند!

شیخ : از کجا معلوم است که آن حضرت می خواست راجع بخلافت چیزی بفرماید؟

۱۲۳

داعی : اوّلاً مطلب بارز است که در دم مرگ، از احکام و قواعد دین چیزی باقی نمانده بود که بخواهد یادآوری نماید که موجب هدایت امت گردد؛ زیرا آیه اکمال دین نازل شده بود؛ فقط موضوع خلافت بود که خواست تأییداً به گفتارهای مدت بیست و سه ساله خود روشن فرماید؛ چنانچه عرض کردم امام غزّالی در مقاله چهارمسرّ العالمین آورده که آن حضرت فرمود:ایتونی بدوات و بیاض لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی ؛ و دیگر جملهلن تضلوا بعدی ، می رساند که موضوع هدایت امت در آن نوشته بوده و از طرق هدایت چیزی جز امر خلافت و راهنما نمانده بود.

علاوه ما هم اصرار نمی نماییم که آن حضرت می خواست راجع به خلافت و امامت چیزی بگوید، ولی قطعاً می خواسته بیانی برای هدایت و راهنمایی امت بفرماید که جلو ضلالت و گمراهی را بگیرد؛ چرا ممانعت نمودند؟ بر فرض خواستند ممانعت نمایند، آیا لازمه ممانعت فحش و دشنام و اهانت بوده است؟!

چشم باز و گوش باز و این عمی

حیرتم از چشم بندی خدا

( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) ببخشید رشته سخن طولانی شد. به اختیار حقیر نبوده، بلکه دردهای دل بود که مختصری از آن بیادآوری شما بی اراده از لسان الکن جاری شد.

پس با این مقدمات معلوم شد که علیعليه‌السلام وصی آن حضرت بوده و دستوراتی هم داده، منتها در مرض موتاتماماً للوصیة خواست بنوشتن حقایق تکلیف امت را معین نماید بازیگران سیاسی فهمیدند چه می خواهد بنویسد با هو و جنجال و اهانت مانع شدند و نگذاردند!!

مخصوصاًاتماماً للحجة برای رفع شبهه در بعض احادیث فرموده است: ((همان خدایی که برای انبیای اولو العزم، چون آدم و نوح و موسی و عیسی وصی معین نموده، برای منهم علی عليه‌السلام را وصی قرار داده .))

و نیز فرموده است: ((علی عليه‌السلام وصی من است در اهل بیت و امت من بعد از من. )) و این خود دلیل ثابت است بر اینکه وصایت در این مقام به معنای خلافت است پس علیعليه‌السلام وصی و خلیفه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

شیخ : این اخبار چنانچه صحیح باشد، متواتر نیست؛ چگونه به آنها اتخاذ

۱۲۴

سند می نمایید؟

داعی : مسأله تواتر وصیت در نزد ما از طریق اهل بیت عترت و طهارت که عدیل القرآنند ثابت و مسلّم است، اما در نظر دارید که در شبهای گذشته عرض کردم که علمای شما در بیان علمی خود خبر واحد را حجّه می دانند. از آن گذشته اگر در این اخبار تواتر لفظی نباشد، قطعاً تواتر معنوی موجود است.

و از مجموع این اخبار متکاثره (که از نقل تمام آنها بواسطه ضیق وقت و حاضر نداشتن در حافظه معذورم فقط باقتضای وقت مجلس بنقل بعض از آنها که در نظر داشتم، اکتفا نمودم) معلوم می شود که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّ بر وجود علیعليه‌السلام بوصایتی نموده که معنای خلافت در او بارز و آشکار است.

علاوه، شما که بتواتر اهمیت می دهید و هرگاه بخواهید، حربه ای در مقابل ما قرار می دهید و هرکجا از جواب می مانید بحبل تواتر می چسبید، بفرمایید تواتر حدیث ((لا نورث )) را از کجا ثابت می نمایید؟

و حال آنکه ناقل این حدیث (به قول شما) أبی بکر یا اوس بن حدثان بوده و چند نفر معلوم الحال ذی نفع هم تصدیق نمودند.

ولی در هر دوره أقلاًّ ده ها ملیون از مسلمانان موحّد پاک دل، منکر این حدیث بوده اند و خصوصاً انکار علیعليه‌السلام باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تمامی عترت و اهل بیت پیغمبر که عدل قرآن مجیدند، حجّه بزرگ بر ابطال این حدیث است که با دلایل منطقی بطلان و ساختگی بودن آن حدیث را ثابت نموده اند که ببعض از آنها اشاره شد که اهمّ از همه دلایل، انکار و مخالفت صدّیق و صدّیقه، علی و فاطمهعليهما‌السلام در حضور خود ابی بکر بوده، و البته وقتی باب علم و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام اهل تقوی به فرموده رسول اللّه تکذیب حدیثی را بنماید، حجّت تمام است و ساختگی بودن آن محرز می باشد.

اگر انبیا عموماً و خاتم الانبیاء خصوصاً ارثی نداشتند، پس چگونه وصی و وارث قرار دادند که قبلاً عرض کردم که آن حضرت فرمود:لکلّ نبیّ وصیّ و وارث و انّ علیّا وصیّی و وارثی ؛(۱) وصی و وارث که بدون ارث مالی معنی ندارد؟

اگر می گویید مراد ارث مالی نیست، علمی می باشد (و حال آنکه با دلایل

____________________

۱- برای هر پیغمبری وصی و وارثی بوده و علیعليه‌السلام وصی و وارث من است.

۱۲۵

علمی و براهین عقل و نقل ثابت است که مراد ارث مالی بوده است) مطلب بهتر ثابت می شود که اولاً وارث علمی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولی و احقّ به مقام خلافت می باشد تا دیگران که عاری از علم آن حضرت بوده اند.

ثانیاً بعد از اینکه ثابت شد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را وصی و وارث خود قرار داده، بلکه به حکم اخباری که علمای خودتان نقل نموده اند (که ببعض از آنها اشاره شد) خدا او را به این سمت معیّن فرموده، چگونه ممکن است این حدیث را بوصی و وارث خود (و به عقیده شما وارث علمی خود) نفرموده باشد تا تولید اختلاف نشود، ولی به کسی که وصی و وارث نبوده فرموده باشد؟!

خیلی عجب است! در احکام دینی بمجردی که علیعليه‌السلام حکمی می نمود أبی بکر و عمر با آنکه بی اطلاع بودند قول آن جناب را حجّه دانسته تصدیق می کردند که فرموده او صحیح است و همان قسم هم عمل می کردند.

چنانچه علماء و مورخین خودتان قضاوتهای آن حضرت را در زمان خلافت ابی بکر و عمر و عثمان نقل نموده اند ولی در این مورد بخصوص قول علی را قبول نکردند بلکه اهانت هم نمودند بمثلهای رکیک که هر انسان عاقلی از نقل آنها خجالت می کشد.

حافظ : خیلی تعجب است که می فرمائید خلفاء -رضی اللّه عنهم- احکام دینی را نمی دانستند و -علی کرم اللّه وجهه- آنها را یادآور می شد.

داعی : تعجبی ندارد؛ زیرا احاطه بر جمیع أحکام و قواعد کار مشکلی است و هر انسان عادی ممکن نیست چنین احاطه تام و تمام داشته باشد، مگر آنکه پیغمبر یا باب علم پیغمبر باشد.

علاوه دعاگو تنها قائل باین عقیده نیستم، بلکه اکابر علمای خودتان در کتب معتبرة خود نقل نموده اند. برای روشن شدن مطلب یک فقره از آن پیش آمدها را به عرضتان می رسانم که امر بر بی خبران مشتبه نگردد گمان کنند که ما قصد اهانت داریم.

۱۲۶

حکم علیعليه‌السلام درباره زنی که بچه شش ماهه زایید

امام أحمد حنبل در مسند(۱) و امام الحرم احمد بن عبد اللّه شافعی درذخایر العقبی (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) و شیخ سلیمان حنفی در باب ۵۶ینابیع المودة (۴) از احمد بن عبد اللّه و احمد بن حنبل و قلعی و ابن سمان روایت می کنند

(( ان عمر رضی الله عنه اراد رجم المرأه التی ولدت لسته اشهر، فقال علیعليه‌السلام فی کتاب الله( وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ) ثم قال( وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ ) فالحمل سته اشهر فترکها و قال لو لا علی لهلک عمر))(۵) .

و نیز در همان باب از مناقب احمد بن حنبل نقل می نماید:ان عمر بن الخطاب اذا اشکل علیه شیء اخذ من علی رضی الله عنهما (۶) .

از این قبیل قضایا در دوره خلافت ابی بکر و عمر و عثمان بسیار اتفاق افتاده که امر آنها مشکل می شد، علیعليه‌السلام حکم حقیقی می کرده و آنها هم قبول نموده، عملی می نمودند.

پس آقایان محترم! فکر کنید چه چیز باعث شد که در اینجا قول علیعليه‌السلام را قبول نکردند، بلکه جسارت نموده و اهانت هم کردند. قطعاً (به قول عوام) زیر کاسه نیم کاسه ای بوده که با هو و جار و جنجال حق ثابت زهراء مظلومه را از میان بردند.

دلیل سیم بر بطلان این حدیث، عمل و فعل خود خلیفه ابی بکر است؛ زیرا اگر حدیث صحیح بود، بایستی آنچه از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانده، همه را ضبط نمایند ورّاث آن حضرت حق تصرف به هیچ چیز پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نداشتند. مع ذلک أبی بکر

۱۲۷

حجره فاطمه را به او داد و حجرات عایشه و حفصه زوجات آن حضرت را از باب میراث به آنها داد. مثل معروف یک بام و دو هوا همین است یؤمن ببعض و یکفر ببعض؟!

علاوه بر اینها، اگر این حدیث صحیح و ایمان باو داشتند که گفته رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، پس چرا بعد از ضبط فدک که صدقه مسلمین بود (به عقیده آنها) ابی بکر نوشت من فدک را بفاطمه دادم و عمر مانع شد و نامه را گرفت و پاره کرد.

حافظ : این بیان شما تازگی دارد، من نشنیدم که خلیفه فدک را برگردانده باشد سند این مطلب در کجا است.

رد نمودن ابی بکر فدک را به فاطمهعليه‌السلام و مانع شدن عمر

داعی : گمان می کنم جنابعالی به اخلاق داعی پی برده باشید که بدون سند عرضی نمی نمایم و نیز گمان می کنم که شما کمتر وقت مطالعه کتب را دارید. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه(۱) و علی بن برهان الدین شافعی درتاریخ سیره الحلبیّة (۲) می نویسد: ((ابی بکر از گفتار فاطمه متأثر شد و گریه کرد)) (البته این قضیه بعد از چند روز در ملاقات منزل ابی بکر واقع شد).فاستعبر و بکی و کتب لها بردّ فدک ؛ گریه کرد (به حال فاطمه) و نوشت من فدک را به فاطمهعليه‌السلام رد نمودم عمر نامه را گرفت و پاره کرد.

و عجب آنکه همین عمری که آن روز نامه را پاره کرد و اعتراض نمود برد فدک، خود در دوره خلافت فدک را رد کرد و هم چنین خلفاء بعد از عمر (از امویّین و عباسیّین) فدک را به ورثه فاطمهعليه‌السلام رد نمودند.

حافظ : این بیان شما خیلی اسباب تعجب است! چگونه ممکن است خلیفه عمر که به فرموده شما جدّاً مانع از رد فدک به فاطمه شد، چون صدقه مسلمین بود تا آنجایی که (به قول شما) نامه را پاره کرد، خود فدک را بورّاث فاطمه رد

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۳۵.

۲- سیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۸۸.

۱۲۸

نماید؟

داعی : حق دارید تعجب نمایید! ممکن است شما ندیده باشید. من الحال با اجازه خودتان با ذکر اسناد از اکابر علماء خودتان خلفائی را که دادند و پس گرفتند، به شما معرفی می نمایم تا تعجب نکنید و بدانید ما ذی حقیم.

رد نمودن خلفا فدک را باولادهای فاطمه(عليه‌السلام )

علاّمه سمهودی محدث و مورّخ معروف مدینه منوره، متوفی ۹۱۱ در تاریخ المدینه(۱) و یاقوت بن عبد اللّه رومی حموی درمعجم البلدان (۲) نقل می نمایند که ابی بکر در زمان خلافت، فدک را تصرف نمود و عمر در دوره خلافت خود واگذار کرد به علیعليه‌السلام و عباس.

اگر ابو بکر به عنوان فیء مسلمانان حسب الامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را تصرف نمود، عمر بچه دلیل حق مسلمانان را بیک نفر واگذار نمود؟

شیخ : شاید به عنوان یک فرد مسلمان واگذار کرده باشد که بخرج مسلمانان گذارده شود.

داعی : این توضیح جنابعالی توضیحبما لا یرضی صاحبه می باشد، زیرا خود خلیفه چنین قصدی را نداشته و اگر برای خرج و مصرف مسلمانان واگذار کرده، بود بایستی در تاریخ ثبت شده باشد و حال آنکه مورخین بزرگ خودتان می نویسند عمر فدک را به علیعليه‌السلام و عباس واگذار کرد.

و اما علیعليه‌السلام که فدک را قبول نمود بعنوان میراث بوده نه بعنوان یک فرد مسلمان و الاّ یک فرد مسلمان نمی تواند حق تمام مسلمانان را ضبط و تصرف در آنها بنماید.

شیخ : شاید مراد عمر بن عبد العزیز بوده است.

____________________

۱- تاریخ المدینة، ج۱، ص۲۰۲.

۲- معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹.

۱۲۹

واگذار نمودن عمر بن عبد العزیز فدک را

داعی : (با تبسّم)علیعليه‌السلام و عباس در زمان عمر بن عبد العزیز اموی نبودند. حکم عمر بن عبد العزیز علی حده است؛ چنانچه علاّمه سمهودی درتاریخ المدینه (۱) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۲) از ابو بکر جوهری نقل می نمایند که چون عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید، به عامل خود در مدینه نوشت: ((فدک را به اولادهای فاطمهعليها‌السلام واگذار کن!)) فلذا حسن بن حسن المجتبی و بعضی گفتند حضرت علی بن الحسینعليهما‌السلام را خواست و به آنها واگذار کرد.

ابن ابی الحدید درشرح نهج (۳) این عبارت را نوشته که:کانت اوّل ظلامه ردها ؛ یعنی این رد کردن عمر فدک را به اولادهای فاطمهعليهما‌السلام اول ظلم کرده و غارت شده ایست که رد نموده شد به آنها. مدت زمانی در تصرف آنها بوده تا یزید بن عبد الملک خلیفه از آنها گرفت و در دست بنی امیه بود تا زمان خلافت بنی عباس، عبد اللّه سفاح، اول خلیفه عباسی، فدک را واگذار کرد به اولادهای امام حسنعليهما‌السلام و آنها به عنوان حق الارث میان بنی فاطمهعليهما‌السلام تقسیم می نمودند.

رد نمودن عبد الله و مهدی و مأمون عباسی فدک را به ورثه فاطمه(عليهما‌السلام )

چون بنی حسن بر منصور خروج نمودند، فدک را از آنها گرفت. چون پسرش مهدی خلیفه شد به آنها واگذار نمود. موسی بن هادی که خلیفه شد، ضبط کرد تا زمان خلافت مأمون الرشید عباسی، او امر کرد آن را به آل علی و بنی فاطمهعليهما‌السلام واگذار کردند. یاقوت حموی درمعجم البلدان ذیل حرف(ف-د)عین سجلّ مأمون را ضبط نموده است که نوشت به قثم بن جعفر عامل خود در مدینه منوّره:انّه کان رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اعطی ابنته فاطمه رضی اللّه عنها فدک و تصدّق علیها بها و انّ ذلک کان امرا ظاهرا معروفا عند آله علیه الصلاه و السّلام (۴) .

____________________

۱- تاریخ المدینة، ج۱، ص۲۱۲. ۲- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۶. ۳- همان.

۴- به درستی که رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )عطا نمود فدک را به دخترش فاطمهعليهما‌السلام و این امری ظاهر و معروف بوده در نزد اولاد آن حضرت.(معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۹).

۱۳۰

دعبل خزاعی شاعر معروف حاضر بود، برخاست اشعاری انشاد نمود که بیت اولش این بود:

اصبح وجه الزمان قد ضحکا

برد مأمون هاشم فدکا(۱)

در اثبات نحله بودن فدک

با دلایل قاطعه ثابت گردید که فدک، نحله فاطمهعليهما‌السلام بوده که روز اول بدون هیچ مجوّز شرعی غصب نمودند. لذا بعض از خلفا روی انصاف و یا روی سیاست باولادهای بی بی مظلومهعليهما‌السلام رد نمودند.

حافظ : اگر فدک نحله فاطمه رضی اللّه عنها بود، پس چرا ادعای ارث نمود و از نحله حرفی نزد؟!

داعی : در مرتبه اول بی بی فاطمهعليه‌السلام دعوای نحله نمود، چون بر خلاف دستور شارع مقدّس اسلام از متصرف شاهد خواستند، وقتی هم شهود آورد شهود او را بر خلاف شرع انور رد نمودند، ناچار از راه ارث وارد شد تا احقاق حق نماید.

حافظ : گمان می کنم اشتباه می فرمایید؛ چون در جائی دیده نشده که فاطمه رضی اللّه عنها از نحله حرفی زده باشد.

داعی : اشتباه نکرده، بلکه یقین دارم، نه در کتب شیعه فقط، بلکه در کتب اکابر علمای خودتان هم ثبت است؛ چنانچه درسیرة الحلبیّه (۲) تألیف علی بن برهان الدین حلبی شافعی، متوفی ۱۰۴۴ نوشته شده است: ((اول فاطمهعليه‌السلام به عنوان تملیک و متصرفه و اینکه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را به او بخشیده با ابی بکر مناظره کرد، چون شهود شرع پسند نداشت! ناچار از راه ادعای ارث وارد شد.))

پس ادعای ارث مؤخر از نحله بوده است و نیز امام فخر الدین رازی درتفسیر کبیر (۳) ضمن ادعای فاطمه(عليه‌السلام )و یاقوت حموی درمعجم البلدان (۴) و ابن ابی الحدید

____________________

۱- امروز روزگار خندان است که مأمون فدک را به بنی هاشم رد نمود.

۲- سیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۸۷.

۳- تفسیر کبیر، ج۲۹، ص۲۸۴.

۴- معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.

۱۳۱

معتزلی درشرح نهج البلاغه (۱) از ابو بکر جوهری و ابن حجر متعصّب در آخرصواعق محرقه (۲) ضمن کلام در شبهه هفتم از شبهات رفضه، نقل می نماید که اول ادعای فاطمهعليه‌السلام نحله بود، چون شهودش مردود شد، متأثر گردید. فرمود: ((دیگر با شما سخن نخواهم گفت!))(۳) .

و همین قسم هم شد، دیگر با آنها ملاقات نکرد و هم کلام با آنها نشد تا زمان وفاتش رسید؛ وصیت کرد احدی از آنها بر او نماز نگذارند. عمویش عباس بر او نماز گذارد و شبانه دفنش نمودند (ولی به روایات شیعه و بیانات ائمّه از عترت طاهره علیعليه‌السلام بر بی بی نماز گذارد).

در قول مخالفین که ابی بکر به موجب آیه شهادت عمل نموده و جواب آن

حافظ : در اینکه فاطمه رضی اللّه عنها خیلی دلتنگ و رنجیده خاطر شد، حرفی نیست، ولی ابی بکر صدیق رضی اللّه عنه را هم نمی توان زیاد مقصر دانست؛ زیرا مجبور بود بصورت ظاهر شرع عمل نماید. چون آیه شهادت عمومیت دارد که برای اثبات مدعی بایستی دو شاهد مرد یا یک مرد و دو زن یا چهار زن که به منزله دو مرد است شهادت بدهند. چون موضوع شهادت مطابق شرع نبوده و شهود کامل نیاوردند، نتوانستند حکم قطعی له فاطمه رضی اللّه عنها صادر نمایند.

داعی : ممکن است رشته سخن در اینجا طولانی شود و اسباب ملالت آقایان محترم گردد. لذا مقتضی است موافقت فرمائید بقیه صحبت بماند برای فردا شب.

نواب : قبله صاحب! یکی از موضوعات مهمّه که بین ما مورد بحث بوده و زیاده از حدّ علاقه مندیم که حقیقت آن بر ما معلوم شود و از حسن تصادف امشب مورد بحث قرار گرفته، همین موضوع است، متمنی است اگر خسته نشدید و ملال پیدا ننموده اید، مطلب را قطع نکنید، چه آنکه قطع مطلب

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۷.

۲- صواعق المحرقة، ص۳۷.

۳- حتی ابن تیمیه و ابن قیم و غیر آنها از اکابر علمای جماعت اقرار نموده اند که بی بی فاطمهعليه‌السلام ادعا نمود که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را بمن بخشیده است.

۱۳۲

رشته توجه را قطع می نماید و اگر تا صبح طول بکشد از طرف ما مستمعین ابداً مانعی نیست، بلکه با میل و شوق مفرطی حاضریم و تا این قضیه حل نشود، ما از اینجا نخواهیم رفت. مبسوطاً صحبت فرمایید، مگر آنکه واقعاً خودتان ناراحت باشید در این صورت مزاحم نمی شویم.

داعی : برای دعاگو در موضوعات علمی و دینی ملالت نیست، هیچ گاه خستگی در حقیر پیدا نمی شود. ملاحظه حال آقایان حاضرین را می کنم، چون رعایت حال همه را باید کرد.

(تمام اهل مجلس متفقاً گفتند: بیانات شما ملال آور نیست، خصوصاً در موضوع فدک که بسیار مهم و شنیدنی است که همه علاقه مند به آن هستیم).

داعی : جناب حافظ فرمودند خلیفه ناچار بود بصورت دستورات شرعیه عمل نماید چون شهود کامل نبود، حکم صادر نشد. در اینجا چند جمله هست که باید بیان شود و آقایان منصفانه قضاوت کنند.

شاهد خواستن از متصرف خلاف شرع بوده است

اولاً آقای أبو بکر که بفرموده شما مقیّد بامور شرعی بودند، بفرمایید در کجای دستورات شرعیه وارد است که از متصرف شاهد بخواهند. بالاتفاق ثابت است که حضرت فاطمهعليه‌السلام متصرفه بوده. آیا این عمل ابی بکر که تمام علمای خودتان نوشته اند از بی بی مظلومهعليه‌السلام شاهد طلبید، مطابق کدام اصل از قانون و دین و شریعت بوده؟ مگر نه اینست که دستور شریعت است که مدعی باید شاهد بیاورد، نه متصرف؟ آیا این عمل خلاف شرع انور بوده یا نه؟! منصفانه قضاوت نمایید.

ثانیاً موضوع عمومیت آیه شهادت مورد انکار احدی نیست و بر عمومیت خود باقیست ولی بمقتضای قاعده مسلّمه ما من عام الاّ و قد خصّ قابل استثناء و تخصیص بردار است.

حافظ : آیا بچه دلیل می فرمایید که آیه شهادت تخصیص بردار است؟

خزیمه ذو الشهادتین

داعی : دلیل بر این معنی خبری است که درصحاح معتبره شما هم نقل شده

۱۳۳

است در موضوع خزیمه ابن ثابت که وقتی شهادت داد له پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقابل مرد عرب که در قضیه بیع اسب مدعی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شده بود شهادت او یک نفری مورد قبول واقع شد و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ذو الشهادتین نامید که شهادت او را تنها برابر شهادت دو شاهد عادل قرار داد.(۱) پس معلوم شد آیه شهادت تخصیص بردار است جایی که خزیمه یک فرد مؤمن صحابی از امت مخصّص آیه واقع شود، علی و فاطمهعليهما‌السلام که به نصّ آیه تطهیر، صاحب مقام عصمت بوده اند، اولی به استثناء بودند؟ قطعاً معصوم و معصومه صدّیق و صدّیقه مصون از کذب و دروغ می باشند و حتماً ردّ بر آنها ردّ بر خدای تعالی است!

رد نمودن شهود فاطمه را

فاطمه صدّیقه طاهره ادعا نمود فدک نحله من است و پدرم به من بخشیده و در حیات خود آن حضرت متصرفه بوده ام؛ بر خلاف دستور شرع انور، از صدّیقه طاهره معصومهعليه‌السلام متصرفه شاهد خواستند! بی بی مظلومهعليه‌السلام هم امیر المؤمنینعليه‌السلام و امّ ایمن و حسنینعليهما‌السلام را به شهادت آورد. آنها را رد نمودند. آیا این عمل بر خلاف حقیقت و قواعد شرع نبود؟

اگر فاطمه هیچ شاهدی نداشت مگر تصرف، مطابق دستور شرع انور کافی بر حقّانیت او بود. به علاوه که خداوند در آیه تطهیر، شهادت بپاکی بی بی داده است که از هر رجس پلیدی بر کنار است که از جمله آنها دروغ و ادعای به کذب است. علی الخصوص که شاهد کاملی مانند علی امیر المؤمنینعليه‌السلام شهادت بر حقّانیّت زهرای اطهرعليه‌السلام داد که قطعاً ردّ شهادت علی ردّ بر خداست؛ زیرا خدای عالی اعلا، علیعليه‌السلام را در آیات قرآن مجید صادق و صدّیق خوانده. من نمی دانم بچه جرأت شهادت مصدّق خداوند را رد کردند! و حال آنکه در قرآن مجید امر می فرماید: با علیعليه‌السلام باشید؛ یعنی پیرو او باشید و او را صادق خوانده، مانند زیدٌ عدلٌ از شدت صداقت مجسمه صدق گردیده. فلذا در آیه ۱۱۹ سوره

____________________

۱- سنن ابی داوود، ج۲، ص۱۶۷.

۱۳۴

۹ (توبه) می فرماید:

۱.( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ ) (۱) .

حافظ : این آیه چه دلالتی با مقصود شما دارد که باید پیرو علی کرم اللّه وجهه باشند؟

مراد از صادقین در آیه محمد و علی(عليه‌السلام )هستند

داعی : اکابر علمای شما در کتب و تفاسیر خود گویند: این آیه در شأن محمّد و علیعليه‌السلام نازل گردیده که مراد از صادقین، محمّد و علیعليهما‌السلام و در بعض اخبار علیعليه‌السلام و در بعض دیگر عترت طاهرهعليهم‌السلام می باشند.

امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان (۲) و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۳) از ابن عباس و حافظ ابو سعد عبد الملک بن محمّد خرگوشی در کتابشرف المصطفی از اصمعی و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۴) روایت می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:هو محمد و علی عليهما‌السلام . و شیخ سلیمان حنفی در باب ۳۹ینابیع المودة (۵) چاپ اسلامبول از موفق بن أحمد خوارزمی و حافظ ابو نعیم اصفهانی و حموینی از ابن عباس روایت نموده که:الصادقون فی هذه الآیه محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیته .(۶)

و شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد حموینی که از اعیان علمای شما است درفرائد السمطین (۷) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایت الطالب (۸) و محدث

____________________

۱- ای جماعت مؤمنین، بترسید از خدا و باشید با راستگویان (که مراد محمد و علی و عترت طاهرهعليهم‌السلام بودند چنانچه در جلسه هشتم همین کتاب اشاره نمودیم).

۲- تفسیر کشاف، ج۱، ص۳۴۸.

۳- الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۹.

۴- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۷.

۵- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۴۸.

۶- راستگویان در این آیه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیت طاهرین آن حضرت اند.

۷- فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۴ و ص۳۷۰.

۸- کفایة الطالب، ص۲۳۶، باب۶۲.

۱۳۵

شام درتاریخ (۱) خود مسنداً نقل می نمایند که: مع الصادقین ای مع علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام .

۲. آیه ۳۳ سوره ۳۹ (زمر)که می فرماید:( وَ الَّذِی جٰاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ) (۲) .

جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۳) و حافظ ابن مردویه درمناقب (۴) و حافظ ابو نعیم درحلیه الاولیاء (۵) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایت الطالب (۶) و ابن عساکر درتاریخ (۷) خود از جماعتی از اهل تفسیر نقل نموده اند از ابن عباس و مجاهد که:الّذی جاء بالصدق محمّد( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )و الّذی صدّق به علیّ بن أبی طالب (۸) .

۳. آیه ۱۹ سوره ۷۵ (حدید)( و الّذین آمنوا باللّه و رسله و اولئک هم الصدّیقون و الشهداء عند ربّهم لهم اجرهم و نورهم ) (۹) .

امام احمد بن حنبل درمسند و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی (۱۰) از ابن عباس روایت نموده اند که این آیه شریفه در شأن علیعليه‌السلام نازل شده که آن حضرت از جمله صدیقان است.

۴. آیه ۶۹ سوره ۴ (نساء)( وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ

____________________

۱- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱.

۲- آن کس که آورد سخن راست را(خاتم النبیین)و آنکه تصدیق نمود بآن(علی بن أبی طالب) آنها پرهیزگارانند.

۳- درالمنثور، ج۵، ص۳۲۸.

۴- مناقب ابن حافظ بن مردویه، ص۳۱۴.

۵- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۷.

۶-کفایة الطالب، ص۲۳۲، باب ۶۲.

۷- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۵۹.

۸- آن کس که آورد سخن راست را محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آنکه تصدیق نمود او را (علی بن أبی طالب)عليه‌السلام بود. (الدر المنثور، ج۵، ص۳۲۸).

۹- آنان که به خدا و فرستادگانش ایمان آوردند بحقیقت راستگویان عالمند و بر ایشان نزد خدا اجر شهیدان است پاداش اعمال و نور ایمانشان را(در بهشت)می یابند.

۱۰- ما نزل من القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۲۴۶، ح۶۷.

۱۳۶

مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً ) (۱) .

مراد از صدّیقین در آیه شریفه علیعليه‌السلام می باشد؛ چنانچه روایات متکاثره از طرق ما و شما وارد است که علیعليه‌السلام صدّیق و راستگوی این امت است، بلکه افضل صدّیقین است.

علی افضل صدّیقین است

گچنانچه اکابر علمای شما از قبیل امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۲) و امام ثعلبی درکشف البیان (۳) و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۴) و امام أحمد بن حنبل درمسند (۵) و ابن شیرویه درفردوس (۶) و ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (۷) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (۸) و ابن حجر مکی در حدیث سی ام از چهل حدیثی که درصواعق (۹) در فضایل علیعليه‌السلام نقل نموده از بخاری، از ابن عبّاس به استثنای جمله آخر، روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:الصدّیقون ثلاثه حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النجّار صاحب یس و علیّ ابن أبی طالب و هو افضلهم (۱۰) .

و شیخ سلیمان بلخی حنفی در اول باب ۴۲ینابیع المودّة (۱۱) ازمسند امام احمد

____________________

۱- آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البته با کسانی که خدا بآنها لطف و عنایت کامل فرموده یعنی با پیمبران و صدیقان و راستگویان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد و اینان (در بهشت)چه نیکو رفیقانی هستند.

۲- تفسیر رازی، ج۲۷، ص۵۷.

۳- تفسیر ثعلبی، ج۹، ص۲۴۳.

۴- الدر المنثور، ج۵، ص۲۶۲.

۵- فضائل احمد، ج۲، ص۶۲۷.

۶- فردوس، ج۲، ص۵۸۱.

۷- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۲.

۸- مناقب ابن مغازلی، ص۲۴۶.

۹- صواعق محرقة، ص۱۲۵.

۱۰- راستگویان سه نفرند: حزقیل، مؤمن آل فرعون، و حبیب نجار، صاحب یس، و علی بن أبی طالب و او افضل از آنها می باشد.

۱۱- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۳.

۱۳۷

و أبو نعیم و ابن مغازلی شافعی(۱) و اخطب خوارزمی درمناقب (۲) از ابی لیلی و ابو أیّوب أنصاری و ابن حجر مکی در حدیث سی و یکم از چهل حدیثصواعق (۳) از ابو نعیم و ابن عساکر از ابی لیلی و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۲۴کفایت الطالب (۴) مسنداً از ابی لیلی نقل نموده و در آخر خبر گوید: ((محدث شام درتاریخ (۵) خود و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء ترجمه حالات علیعليه‌السلام جمعاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده اند که فرمود:

الصدّیقون ثلاثة حبیب النجّار مؤمن آل یس، الّذی قال (یا قوم اتّبعوا المرسلین) و حزقیل مؤمن آل فرعون، الّذی قال(أ تقتلون رجلا ان یقول ربّی اللّه)و علیّ بن أبی طالب و هو افضلهم (۶) .

واقعاً هر انسان عاقلی بحیرت فرو می رود که عادت و تعصّب چگونه بر علم و انصاف شما آقایان غالب آمده! با اینکه خودتان با روایات متعدده طبق آیات قرآنیه ثابت می نمایید که علیعليه‌السلام افضل الصدّیقین بوده است، مع ذلک دیگران را صدّیق بخوانید! و حال آنکه یک آیه بر صدّیق بودن آنها نقل نگردیده است.

شما را به خدا آقایان محترم انصاف دهید و از عادت بر کنار شوید! که آیا سزاوار بود کسیرا که خدای متعال در قرآن مجید او را صدّیق خوانده که هرگز دروغ نگوید و نیز در قرآن امر فرماید پیرو او باشید (به اقرار علمای خودتان) شهادتش را ردّ نمایند بلکه اهانت هم بنمایند!!

آیا عقل باور می کند کسی که رسول خدا او را صدیق این امت خوانده، بلکه افضل صدّیقین معرفی نموده و آیات قرآن دلالت بر صداقت او داشته، روی

____________________

۱- مناقب ابن مغازلی، ص۲۴۶.

۲- مناقب خوارزمی، ص۳۱۰.

۳- صواعق محرقه، ۱۲۵.

۴- کفایة الطالب، ص۱۲۴

۵- تاریخ دمشق، ص۲۴.

۶- راستگویان سه نفرند: حبیب نجار مؤمن آل یس که گفت: ((ای قوم متابعت کنید پیغمبران را)) و حزقیل مؤمن آل فرعون که می گفت: ((آیا می کشید مرد مؤمن خداپرست را)) و علی بن أبی طالبعليه‌السلام و او افضل از آنها می باشد.

۱۳۸

هوای نفس دروغ بگوید آن هم شهادت دروغ بدهد؟!

علیعليه‌السلام با حق و قرآن می گردد

آیا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرموده: ((حق با علیعليه‌السلام و علیعليه‌السلام با حق توأما می گردند))؛ چنانچه خطیب بغدادی درتاریخ (۱) خود و حافظ ابن مردویه درمناقب و دیلمی درفردوس (۲) و حافظ هیثمی در مجمع الزوائد(۳) و ابن قتیبه درالامامة و السیاسة (۴) و حاکم أبو عبد اللّه نیشابوری در مستدرک(۵) و امام احمد بن حنبل درمسند (۶) و طبرانی دراوسط (۷) و خطیب خوارزمی درمناقب (۸) و فخر رازی در تفسیر(۹) و ابن حجر مکی درجامع الصغیر (۱۰) و ضمن فصل دوم از باب ۹ حدیث بیست و یکمصواعق (۱۱) در فضایل مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام نقلا ازاوسط (۱۲) از امّ سلمه و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۲۰ینابیع المودة (۱۳) ازجمع الفوائد واوسط و صغیر طبرانی وفرائد حموینی (۱۴) و مناقب خوارزمی(۱۵) وربیع الابرار زمخشری از ام سلمه و ابن عباس و نیز ضمن باب ۶۵

____________________

۱- تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۲۱. ۲- فردوس ج۳، ص۲۳۰.

۳- مجمع الزوائد، ج۲، ص۲۱۲. ۴- الامامة و السیاسیة، ج۱، ص۷۳.

۵- مستدرک، ج۳، ص۱۲۴. ۶- مسند احمد، ج۱، ص۸۴.

۷- معجم الاوسط، ج۵، ص۱۳۵. ۸- مناقب خوارزمی، ص۱۷۷.

۹- تفسیر رازی، ج۱، ص۱۱۱. ۱۰- جامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۷

۱۱- صواعق المحرقه، ص۱۲۶. ۱۲- اوسط طبرانی، ج۵، ص۱۳۵.

۱۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۲۴ و ۲۶۹. ۱۴- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۷۷.

۱۵- مناقب خوارزمی، ص۱۷۷.

۱۳۹

ینابیع المودّة ازجامع الصغیر (۱) جلال الدین سیوطی و نیز درتاریخ الخلفاء (۲) و درفیض القدیر (۳) از ابن عباس و درمناقب السبعین (۴) حدیث ۴۴ از صاحب فردوس(۵) و درصواعق (۶) از ام سلمه و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (۷) بعضی از ام سلمه بعضی از عایشه و بعضی از محمّد بن ابی بکر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده اند که فرمود:علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض (۸) .

برخی به این عبارت نقل نمودند:که الحقّ لن یزال مع علیّ و علیّ مع الحقّ لن یختلفا و لن یفترقا (۹) .

و نیز ابن حجر درصواعق (۱۰) اواخر فصل دوم از باب ۹ نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض موت فرمود:انی مخلّف فیکم کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، ثم اخذ بید علیّ فرفعها، فقال هذا علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض فاسئلهما ما خلفت فیهما (۱۱) .

و نیز عموما نقل می نمایند که فرمود:علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ یدور معه حیثما

____________________

۱- جامع الصغیر سیوطی، ج۲، ص۱۷۷.

۲- تاریخ خلفاء، ص۱۷۳.

۳- فیض القدیر، ج۴، ص۴۷۰.

۴- مناقب السبعین، ص۲۳۷.

۵- فردوس، ج۳، ص۲۳۰.

۶- مواحق محرقة، ص۱۲۶.

۷- کفایة الطالب، ص۲۶۵.

۸- علیعليه‌السلام با قرآن و قرآن با علیعليه‌السلام می باشد و از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض(کوثر)بر من وارد شوند.

۹- حق هرگز از علیعليه‌السلام جدا نمی شود و پیوسته حق برای همیشه با علیعليه‌السلام و علیعليه‌السلام با حق بوده و هرگز از هم جدا نخواهند شد.

۱۰- صواعق محرقه، ص۱۲۶.

۱۱- من دو چیز را در میان شما می گذارم: یکی کتاب خدا (قرآن) و دیگر عترت و اهل بیت من اند. آنگاه دست علیعليه‌السلام را گرفت بلند نمود فرمود: ((این علیعليه‌السلام با قرآن و قرآن با علیعليه‌السلام می باشد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس من از این هر دو از مقام جانشینی سؤال می نمایم.))

۱۴۰

دار (4) .

و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة ضمن حدیث غدیر نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:و ادر الحقّ معه حیثما دار و کیف ما دار .

آنگاه اظهار نظر نموده و گوید:فیه دلیل علی انّه ما جری خلاف بین علی عليه‌السلام و بین احد من الصحابه الاّ و الحقّ مع علی عليه‌السلام (2) .

اطاعت علیعليه‌السلام اطاعت خدا و پیغمبر است

و نیز در همان کتابهایی که عرض کردم، به علاوه در سایر کتب معتبره شما نقل است که در مکانهای بسیار و محلهای متعدده و به عبارات مختلفه، خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود:من اطاع علیا فقد اطاعنی و من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من انکر علیّا فقد أنکرنی و من انکرنی فقد انکر اللّه (3) .

و أبو الفتح محمّد بن عبد الکریم شهرستانی درملل و نحل نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لقد کان علیّ علی الحق فی جمیع احواله یدور الحق معه حیث دار (4) .

آیا رد و انکار و اعتراض بعلیعليه‌السلام با این همه اخبار صریحه مندرجه در کتب معتبره خودتان، رد و انکار و اعتراض و اهانت بر خدا و رسول و تخلف از حق و حقیقت نبوده است؟!

____________________

1- علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام دور می زند.

2- و بگردان حق را با علیعليه‌السلام هرکجا و هر طور که می گردد. در این حدیث دلیلی است بر اینکه اگر بین علیعليه‌السلام و یکی از اصحاب اختلافی واقع شود، حق با علیعليه‌السلام خواهد بود.(تذکرة الخواص، ص38-39).

3- هر کس علیعليه‌السلام را اطاعت نماید، مرا اطاعت کرده و کسی که مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسی که علیعليه‌السلام را انکار نماید، مرا انکار کرده و کسی که مرا انکار نماید؛ خدا را انکار کرده.(تاریخ دمشق ، ج42، ص307-ذخائر العقبی ، ص16-کنز العمال ، ج11، ص614-ینابیع المودة ، ج2، ص313 -صحیح مسلم ، ج3، ص1466-مستدرک حاکم ، ج3، ص121.)

4- علیعليه‌السلام در جمیع احوال بر حق است و حق با علیعليه‌السلام دور می زند. (به همین جهت اهل نهروان را کافر می داند، چون در مقابل علیعليه‌السلام قیام کردند).(الملل و النحل، ج1، ص103.)

۱۴۱

مگر نه این است که ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در مناقب(1) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) روایت می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صریحاً فرمود:من اکرم علیّاً فقد اکرمنی و من اکرمنی فقد اکرم اللّه و من اهان علیّا فقد اهاننی و من اهاننی فقد اهان اللّه؟ (4) .

منصفانه قضاوت عادلانه کنید

آقایان با انصاف! قضایای وارده را مطابقه کنید با این قبیل اخبار و احادیث رسیده و مندرجه در کتب معتبره خودتان و عادلانه قضاوت کنید و بشیعیان بی گناه آن قدر بدبین نباشید.

و دیگر آنکه فرمودید: خلیفه مجبور بود عمل بدستور ظاهر شرع نماید و چون آیه شهادت بر عمومیت خود باقی بود، نمی توانست بدون اقامه شهود شرع پسند، به محض ادعا، مال مسلمین را بفاطمه سلام اللّه علیها بدهد (و بقدری احتیاط کار بود که از متصرف هم بر خلاف دستور شرع انور شاهد خواست!).

اولاً قبلاً عرض کردم مال مسلمین نبود، بلکه ملک متصرفی و نحله فاطمهعليه‌السلام بود.

ثانیاً اگر راستی خلیفه اجراءکننده دستور شرع بود که بایستی سر مویی خلاف نکند، پس چرا تبعیض می نمود بمحض ادعا، بعضی را بدون شاهد از مال مسلمانان می داد؟ ولی این حکم و احتیاطکاری خلیفه و سخت گیری فقط درباره ودیعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه مظلومهعليه‌السلام بایستی اجراء شود؟ در صورتی که صداقت قول و ادعای بی بی و شهادت علیعليه‌السلام در نزد همگی واضح و آشکار بوده.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه نقل می نماید که از علی بن الفارقی، مدرّس مدرسه غربی بغداد سؤال نمودم:أ کانت فاطمه صادقه قال نعم ؛ آیا فاطمه

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص333.

2- مطالب السؤول، ج1، ص106.

3- شرح نهج البلاغة، ج4، ص105.

4- هر کس علیعليه‌السلام را اکرام کند، مرا اکرام کرده و کسی که مرا اکرام کند، خدا را اکرام کرده و کسی که علیعليه‌السلام را اهانت کند، مرا اهانت کرده و کسی که مرا اهانت کند، خدا را اهانت نموده.

۱۴۲

صادقه و راست گو بود؟ (در ادعای خود) گفت: بلی. گفتم: در صورتی که صادقه و راستگو بود، پس چرا خلیفه فدک را باو واگذار نکرد؟! تبسمی نموده (با اینکه اهل شوخی نبود) کلام لطیف و مستحسنی گفت که خلاصه اش این بود که اگر آن روز به مجرد ادعا، فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار می کرد، فردا می آمد ادعای خلافت را برای شوهرش می کرد، آنگاه خلیفه ناچار بود حق را واگذار نماید، چون که قبلاً تصدیق صداقت او را نموده بود.(1) انتهی کلامه.

پس مطلب در نزد علمای بزرگ خودتان واضح و آشکار بوده و إنصافا تصدیق حقیقت را نموده اند که روز اول حق با فاطمه مظلومهعليه‌السلام بوده منتها سیاست برای حفظ مقام اقتضا کرد که عمدا بی بی مظلومه را از حق ثابتش محروم نمایند!!

حافظ : بچه کس خلیفه مال مسلمین را بدون شاهد داد؟.

قضیه جابر و اعطای مال باو موجب عبرت عقلا می باشد

داعی : بجابر وقتی ادعا کرد که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده داده از مال بحرین به من بدهد، بدون آنکه ایرادی بگیرند و شاهد بطلبند 1500 دینار از مال مسلمانان، یعنی از بیت المال به او دادند.

حافظ : اولاً این خبر را حقیر ندیده ام، شاید در کتابهای شماها باشد؛

ثانیاً از کجا معلوم است شاهد نخواسته باشد؟

داعی : خیلی تعجب است که شما ندیده اید! زیرا از جمله دلایلی که علماء خودتان اقامه می نمایند بر اینکه خبر واحد عدل صحابی قابل قبول است. همین خبر جابر بن عبد اللّه انصاری است؛ چنانچه شیخ الاسلام حافظ ابو الفضل احمد بن علی بن حجر عسقلانی درفتح الباری فی شرح صحیح البخاری فی بابمن یکفل عن میّت دینا ، می گوید:انّ هذا الخبر فیه دلاله علی قبول خبر العدل من الصحابه و لو جرّ ذلک نفعا لنفسه لانّ ابا بکر لم یلتمس من جابر شاهدا علی صحّه دعواه (2) .

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج16، ص248.

1- در این خبر دلالتی است بر قبول خبر عدل صحابی و لو جر نفع به سوی خود بنماید، برای اینکه أبی بکر از جابر شاهد نخواست بر صحت ادعایش.(فتح الباری، ج4، ص389).

۱۴۳

همین خبر را مبسوطتر بخاری درصحیح خود نقل نموده است:فی باب من یکفل عن میّت دینا فی کتاب الخمس فی باب ما قطع النبیّ من البحرین (1) .

نوشته است وقتی مال بحرین را به مدینه آوردند، منادی ابی بکر ندا در داد هر کس را پیغمبر أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده داده، یا طلبی از آن حضرت دارد، بیاید بگیرد. جابر آمد گفت: ((رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من وعده داده که از مال بحرین به من بدهد، زمانی که بحرین فتح شود و بتصرف مسلمین در آید.)) فوری بدون شاهد به محض ادعا 1500 دینار باو دادند.

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (2) در فصل خلافت أبی بکر و آنچه واقع شده در خلافت او، همین قضیّه جابر را نقل نموده.

شما را به خدا آقایان با انصاف این عمل تبعیض نبوده است!

اگر نظر خصوصی در کار نبوده بهمان جهتی که جائز آمد بر أبی بکر که بر خلاف آیه شهادت عمل نماید و بدون شاهد از اموال مسلمین بمحض ادعاء بجابر بدهد بر فرض که فدک (به قول آنها) مال مسلمین بوده (و حال آنکه ملک متصرّفی فاطمهعليه‌السلام بود) لازم بود رعایت مقام رسالت را بنماید دل فاطمه صدیقه ودیعه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نشکنند و ادّعای او را قبول نموده، فدک را به او رد نمایند.

علاوه بر اینها، بخاری درصحیح و سایر علمای و فقهای شما، خبر عدل صحابی را قبول می نمایند، و لو جرّ نفع به سوی خود بنماید ولی ادّعا و گفتار علیعليه‌السلام را مردود می دانند بعذر اینکهیجر النفع الی نفسه !! مگر علیعليه‌السلام از اصحاب بلکه فرد کامل از اصحاب نبود؟ پس اگر منصفانه دقیق شوید، تصدیق می فرمایید دسیسه بازی بوده نه اجرای حق و حقیقت.

حافظ : گمان می کنم علت آنکه ابی بکر رضی اللّه عنه از جابر شاهد نطلبید، آن بود که چون جابر از أصحاب نزدیک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تربیت شده آن حضرت بوده و قطعاً از آن حضرت شنیده بود:من کذّب علیّ متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار (1)

۱۴۴

با این وعید شدید، هرگز مرد مؤمن صحابی نزدیک و تربیت شده آن حضرت حاضر نبود اقدام بچنین امری از روی دروغ بنماید و آخرت خود را برای جیفه بی قدر و قابلیت دنیای فانی خراب کند و دروغ از قول رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نماید.

داعی : آیا جابر نزدیک تر بود برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا علی و فاطمهعليه‌السلام که مربّای تربیت آن حضرت بودند؟

حافظ : بدیهی است علی و فاطمهعليه‌السلام که از اول عمر تحت تربیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند از هر کس به آن حضرت نزدیک تر بودند.

داعی : پس تصدیق بفرمایید که علی و فاطمهعليه‌السلام اولا بودند که با چنین وعیدی از قول پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعوای دروغ ننمایند و بر آنها بود که دعوای فاطمه صدیقه را بپذیرند؛ زیرا که بالقطع و الیقین مقام آن دو بزرگوار از جابر بالاتر بوده (چنانچه خودتان هم اعتراف دارید) بلکه از همه اصحاب، چون که مشمول آیه تطهیر، و معصوم بوده اند و آیه تطهیر، صراحت دارد در عصمت و پاکی پنج نفر که مشمولین آیه تطهیر محمّد، علی، فاطمه، حسنو حسینعليهم‌السلام بودند.

به علاوه، اکابر علمای خودتان تصدیق صداقت و راستگویی آنها را نموده اند. راجع به مولانا امیر المؤمنین قبلا عرض کردم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را صدّیق و راستگوی این امت معرفی فرموده و خداوند هم در قرآن مجید او را صادق خوانده.

و اما درباره حضرت صدیقه کبری فاطمهعليه‌السلام اخبار بسیار است از آن جمله حافظ ابو نعیم اصفهانی در از عایشه روایت می نماید که گفت:ما رأیت احدا قطّ اصدق من فاطمه غیر أبیها (1) .

اشکال در نزول آیه تطهیر

حافظ : این ادعای شما درباره نزول آیه تطهیر در شأن آن پنج بزرگوار غیر مسلّم است، چون در این جلسات بر ما واضح آمده که شما با کتاب های ما کاملاً

____________________

1- هرگز ندیدم احدی را راستگوتر از فاطمه غیر از پدر بزرگوارش.(حلیة الاولیاء، ج2، ص41 - الاستیعاب، ج2، ص751).

۱۴۵

مأنوس هستید، تصدیق بفرمایید در این موضوع اشتباه فرمودید. چون که عقیده مفسرین از قبیل قاضی بیضاوی و زمخشری اینست که این آیه شریفه در شأن زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گردیده و اگر قولی در نزول آیه درباره آن پنج تن شریف باشد، قطعاً ضعیف است!

جواب اشکال و اثبات اینکه آیه در حق ازواج نیست

داعی : این ادعای جنابعالی به جهاتی مردود است:

اولاً اینکه فرمودید، صدر و ذیل آیه چون مربوط به ازواج است، پس علی و فاطمهعليهما‌السلام خارجند از شمول آیه شریفه.

جوابش آن است که در عرف عام، بسیار اتفاق می افتد که در اثنای کلام روی سخن را بطرف دیگری نموده و خطاب بغیر می کنند و بعد از آن به کلام اول برمی گردند.

علاوه بر اینکه در اشعار فصحا و بلغا و ادبای عرب جاری است. حتی در خود قرآن کریم نظیر آن بسیار است، مخصوصاً در خود همین سوره احزاب دقت فرمایید که در خطاب بزوجات عدول به خطاب مؤمنان شده است و بعد روی خطاب به آنها بر گشته که وقت مجلس مقتضی نیست شواهد را مفصلاً در معرض فکر شما قرار دهم.

ثانیاً اگر این آیه درباره زوجات رسول اللّه بود، بایستی ضمیر تأنیث مربوط به آنها آورده بفرماید:لیذهب عنکنّ و یطهرکنّ . چون به صیغه تذکیر آمده، معلوم می شود که جهت عترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گردیده؛ نه زوجات آن حضرت.

نواب : مگر به گفته شما فاطمه رضی اللّه عنها داخل آن جمع نیست، پس چرا ملاحظه او نشده و ذکر تأنیث در او نیامده.

داعی : آقایان (اشاره به علما) می دانند که صیغه تذکیر در این آیه شریفه با بود فاطمهعليه‌السلام در جمعیت باعتبار تغلیب است؛ چه آنکه تغلیب در جایی است که افراد جمع بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند؛ آنگاه مذکر را بر مؤنث غالب گردانند و صیغه تذکیر در این آیه خود دلیل قاطع است که این قول ضعیف

۱۴۶

نیست، بلکه کاملاً قوی است.

و اگر آیه درباره زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده بود در جمع مؤنث، صیغه مذکر بکلّی غلط بود.

علاوه بر اینها، روایات صحیحه در کتب معتبره خودتان حکم می کند که این آیه در شأن عترت و اهل بیت آن حضرت است نه زوجات؛ چنانچه ابن حجر مکی با کمال تعصّبی که دارد در ذیل همین آیه در صواعق محرقه گوید اکثر مفسرین را عقیده آنست که این آیه در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین (عليهم‌السلام )نازل گردید لتذکیر ضمیر عنکم و یطهرکم باعتبار آنکه ضمیر عنکم و یطهّرکم ضمیر جمع مذکر است.

زوجات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داخل اهل بیت نیستند

گذشته از این دلایل واضحه، زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داخل اهل بیت نیستند؛ چنانچه درصحیح مسلم (2) وجامع الاصول روایت شده است که حصین بن سمره از زید بن ارقم پرسید که آیا زنان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اهل بیت اند؟ زید گفت: ((نه بخدا قسم! زیرا که زن مدتی با شوهر خود می باشد چون طلاقش داد بخانه پدرش می رود و به قوم پدری ملحق می شود و از شوهر بکلّی جدا می گردد. بلکه اهل بیت او خویشان او می باشند که صدقه برایشان حرام است و بهر خانه و بهر کجا بروند، از اهل بیت او جدا نمی باشند. ))

ثالثاً گذشته از اجماع شیعه امامیه نقلاً از عترت و اهل بیت طهارتعليهم‌السلام ، اخبار متکاثره از طرق خودتان بر خلاف این معنی حکم می کند.

اخبار عامه در اینکه آیه تطهیر در شان اهل بیت آمده

چنانچه امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان (3) و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (4) و

____________________

1- صواعق المحرقه، ص143.

2- صحیح مسلم، ج4، ص1883.

3- تفسیر ثعلبی، ج8، ص36، 41.

4- تفسیر کبیر، ج10، ص296-298.

۱۴۷

جلال الدین سیوطی در درّ المنثور(1) وخصائص الکبری (2) و نیشابوری درتفسیر (3) و امام عبد الرزاق الرسعنی در تفسیررموز الکنوز و ابن حجر عسقلانی دراصابه (4) و ابن عساکر درتاریخش (5) و امام احمد حنبل درمسند (6) و محب الدین طبری درریاض النضره (7) و مسلم بن حجّاج درصحیح (8) و نبهانی درشرف المؤبد (9) (چاپ بیروت)و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 100کفایت الطالب (10) با نقل شش خبر مسندا و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 33ینابیع المودة (11) ازصحیح مسلم و شواهد حاکم از عایشه ام المؤمنین و ده خبر از ترمذی و حاکم علاء الدوله سمنانی و بیهقی و طبرانی و محمد بن جریر و احمد بن حنبل و ابن ابی شیبه و ابن منذر و ابن سعد و حافظ زرندی و حافظ ابن مردویه از ام المؤمنین ام سلمه و عمر بن ابی سلمه (ربیب النبی) و انس بن مالک و سعد بن ابی وقّاص و واثله بن اسقع و ابو سعید خدری نقل می نمایند که این آیه تطهیر در شان پنج تن آل عباعليهم‌السلام نازل گردیده.

و حتّی ابن حجر مکّی با کمال تعصّبی که دارد درصواعق (12) از هفت طریق با اعتراف به صحت، این وقعه مهمّه را نقل نموده که این آیه در شان محمد و علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل گردیده و فقط این پنج تن مقدس بودند که مشمول طهارت این آیه شریفه واقع گردیدند.

و سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی در کتابرشفه الصّادی من بحر فضائل

____________________

1- در المنثور، ج5، ص376- 378. 2- خصائص الکبری، ص49.

3- تفسیر نیشابوری، ج22، ص10. 4- اصابه، ج4، ص207.

5- تاریخ دمشق، ج13، ص202. 6- مسند احمد، ج4، ص107.

7- ریاض النضرة، ج2، ص188. 8- صحیح مسلم، ج7، ص130.

9- شرف المؤید، ص10. 10- کفایة الطالب، ص371-377.

11- ینابیع المودة، ج2، ص224. 12- صواعق المحرقه، ص146- 143.

۱۴۸

بنی النبی الهادی(1) ضمن باب 1 از ترمذی و ابن جریر و ابن منذر و حاکم و ابن مردویه و بیهقی و ابن ابی حاتم و طبرانی و احمد بن حنبل و ابن کثیر و مسلم بن حجّاج و ابن ابی شیبه و سمهودی با تحقیقات عمیقه از اکابر علماء خودتان روایت نموده که این آیه شریفه در شأن پنج تن مقدس آل عباعليهم‌السلام نازل گردیده.

به علاوه استدلالا ثابت می کند که تمام ذراری و اهل بیت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که صدقه بر آنها حرام است، تا قیام قیامت مشمول این آیه شریفه می باشند!

و درجمع بین الصحاح الستّه عن موطأ مالک بن انس الاصبحی وصحاح بخاری و مسلم (2) و سنن ابی داود(3) و سجستانی(4) و ترمذی(5) و جامع الاصول(6) بالاخره عموم علماء و محدثین و مورخین فقهاء شما اقرار دارند که این آیه شریفه در شأن این پنج تن آل عبا نازل گردیده و در نزد شما قریب به تواتر آمده. اگر چند نفری عناد ورزیده، حق کشی کرده و خبر را ضعیف دانسته اند، لطمه باین همه اخبار متکاثره معتبره مندرجه در کتب اکابر علماء خودتان نمی زند.

نیست خفاشک عدوی آفتاب

او عدوی خویش آمد در حجاب

حدیث ام سلمه راجع به حریره فاطمهعليه‌السلام و نزول آیه تطهیر

منتها بعضی مبسوطاً با نقل حریره نوشته اند و بعضی به اختصار نقل نموده اند؛ از جمله: امام ثعلبی در تفسیر(7) و امام احمد بن حنبل در مسند(8) و ابن اثیر درجامع الاصول ازصحیح ترمذی و مسلم بمختصر اختلافی در الفاظ نقل نموده اند از ام المؤمنین ام سلمه زوجه رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که گفت:

((رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منزل من بود که

____________________

1- رشفة الصادی، ص68. 2- صحیح مسلم، ج7، ص130.

3- سنن ابی داوود، ج2، 292. 4- سنن سجستانی، ج1، ص235.

5- سنن ترمذی، ج5، ص3، ح3258. 6- جامع الاصول، ج3، ص326.

7- تفسیر ثعلبی، ج8، ص42. 8- مسند احمد، ج4، ص107.

۱۴۹

فاطمهعليها‌السلام ظرف حریره ای برای آن حضرت آورد در حالتی که حضرت در صفّه نشسته بود که خوابگاه آن حضرت بود، در زیر پای مبارکش عبای خیبری گسترده بود و من در حجره نماز می کردم؛ پیغمبر به فاطمهعليها‌السلام فرمودند برو شوهرت و پسرهایت را با خود بیاور طولی نکشید علی و حسنینعليهم‌السلام آمدند مشغول خوردن حریره شدند. در آن حال جبرئیل نازل و این آیه شریفه را بر آن حضرت قرائت نمود:( إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ) (1) ؛ آنگاه حضرت زیادتی عبا را بر آنها کشید و دست مبارک سوی آسمان بلند نموده عرض کرد: اللّهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس اهل البیت و طهّرهم تطهیرا))(2) .

ام سلمه گوید: ((من سرم را پیش بردم در داخل عبا، عرض کردم منهم با شمایم:انا معکم یا رسول الله قال انک علی خیر ؛ حضرت فرمود: تو نیکو زنی هستی و بر خیر و خوبی هستی)) (به این معنی که رتبه اهل بیت مرا نداری و در زمره آنها نیستی ولی عاقبت بخیری.)

پس این آیه شریفه دلالت تام دارد بر این که این پنج تن بزرگوار از کفر و شقاق و شرک و نفاق و شک و تردید و کذب و ریا و هر گناه کبیره یا صغیره معصوم و پاکند؛ چنانچه امام فخر رازی درتفسیر (3) خود گوید:

((( لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ ) ؛(1) یعنی جمیع گناهان را از شما زایل گردانید؛( وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) یعنی خلعت های کرامت خود را بشما پوشانید.))

واقعاً جای تعجب است از علمای بی انصاف که در کتب معتبره خود نقل می نمایند که علی و فاطمهعليهما‌السلام مشمول آیه تطهیر بودند و معرّا و مبرّا از هر رجس بودند که اهمّ از همه ارجاس، دروغ می باشد، مع ذلک تکذیب می نمایند دعوای امامت آن حضرت را و تکذیب نمودند شهادت آن حضرت را درباره فاطمه و تکذیب نمودند ادعای بی بی طاهرهعليهما‌السلام را در باب فدک! نمی دانم

____________________

1- اراده پروردگار است که هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزه گرداند آیه 33، سوره 33(احزاب).

2- پروردگارا اینها اهل بیت و عترت منند؛ هر رجس و پلیدی را از ایشان دور گردان و پاک نما آنها را پاک کردنی!

3- تفسیر رازی، ج11، ص178.

۱۵۰

مردمان با انصاف در اینجا چگونه قضاوت می نمایند.

برگردیم بر سر مقصود، منصفانه قضاوت نمایید! آیا سزاوار بود ادّعای علیعليهما‌السلام و فاطمه ایعليهما‌السلام را که خداوند درباره آنها می فرماید که از ارجاس ظاهریّه و باطنیّه پاک و منزه هستند؛ یعنی معصوم از کبایر و صغایر می باشند، رد بنمایند، ولی ادعای جابر را که یک فرد مسلمان مؤمن عادی است، قبول نمایند و حق ثابت آن خاندان جلیل را از میان ببرند!

حافظ : هرگز نمی توان باور نمود که خلیفه پیغمبر و فرد مؤمن صحابی، با کمال قربی که برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشته، عمداً در مقام غصب فدک برآید! قطعاً انسان هر عملی می نماید برای مقصودی می باشد. خلیفه ای که تمام بیت المال مسلمین در تحت تصرف او بوده است، چه احتیاجی به باغ و قریه فدک داشته که آن را غصب نماید؟

داعی : بدیهی است که موضوع احتیاج نبوده، بلکه مستأصل نمودن خاندان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عترت طاهرهعليهما‌السلام آن حضرت در نظر سیاسیون وقت بوده که چون اولویت مقام خلافت را داشتند، باید به قسمی به خود مشغول و با فقر و تهی دستی گرفتار باشند که خیال خلافت را ننمایند؛ چه آنکه مردمان دنیا طلب بجائی می روند که دنیای آنها اداره شود. خیال می کردند اگر آن خاندان جلیل علم و فضل و ادب و تقوی که جامعیت کامل داشتند، دستشان از مال دنیا پر باشد، قطعاً مردم رو به آنها می روند. فلذا نه تنها فدک را سیاستاً غصب نمودند، بلکه تمام طرقی که منتهی بجلب اموال دنیوی می شد، بر آنها مسدود نمودند.

منع نمودن خمس را از عترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جمله طرق مغصوبه، حق ثابت خمس مؤکد به آیه شریفه قرآن مجید بوده که چون خداوند صدقات را به رسول اللّه و آل طاهرین آن حضرتعليهما‌السلام حرام نموده، به اجماع جمهور امت، باب خمس را بر روی آنها باز و صریحا در آیه 41 از سوره 8 (انفال)فرموده.

( وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ

۱۵۱

وَ الْمَسٰاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ) (1) . تا افراد و ذراری آن حضرت تا قیامت در رفاه و آسایش باشند و احتیاجی برعایای خود پیدا ننمایند ولی بعد از وفات آن حضرت از این جهت هم عترت و اهل بیت آن حضرت را تحت فشار قرار دادند خلیفه ابی بکر باتفاق هم دستان خود حق خمس واضح ثابت را از آنها سلب نمودند و گفتند: خمس باید به مصرف تجهیزات جنگی و خرید اسلحه و لوازم حرب برسد؛ فلذا دست آنها از همه جا کوتاه شد؛ چه آنکه صدقات بر آنها حرام بود، خمس حق ثابت مسلّم را هم از آنها منع نمودند؛ چنانچه امام شافعی محمّد بن ادریس درکتاب الامّ در این باب گوید: و امّا آل محمد الذین جعل لهم الخمس عوضا من الصدقه فلا یعطون من الصدقات المفروضات شیئا قلّ او کثر لا یحلّ لهم ان یأخذوها و لا یجزی عمن یعطیهموها اذا عرفهم؛ تا آنجا که گوید:و لیس منعهم حقهم فی الخمس یحلّ لهم ما حرّم علیهم من الصدقه (2) .

و از زمان خلافت عمر بن الخطّاب بعذر آنکه خمس زیاد شده، نتوان همه را به ذوی القربی داد، بلکه باید به مصرف تهیه وسایل حربیه برسد، دست آنها را از حق ثابت خود کوتاه و تا بامروز آنها را محروم از حق مسلّم خدا داده نمودند.

حافظ : امام شافعی رحمه اللّه فرموده است: باید خمس به پنج قسمت شود؛ سهم پیغمبر به مصرف و مصالح مسلمین برسد و سهمی نصیب ذوی القربی و سه سهم دیگر خرج ایتام و مساکین و ابن السبیل شود.

داعی : در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اتفاق جمهور مفسّرین این آیه برای مساعدت ذراری و اقارب رسول اللّه نازل گردید و به مصرف آنها می رساندند.

پس در نظر فقهای امامیهتبعاً لعتره الائمة الاطهار مطابق صراحت آیه شریفه، خمس

____________________

1- ای مؤمنان بدانید که هرچه بشما غنیمت و فایده رسد (زیاد یا کم)، خمس آن خاص خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خویشان او و یتیمان و گدایان و در راه سفرماندگان است.

2- به آل محمد که خداوند خمس را در عوض صدقه برای آنها معین نموده، نباید از صدقات واجبه کم یا زیاد بآنها داده شود و بر آنها حلال نیست که اخذ صدقه نمایند و برای کسانی که آنها را بشناسند، دادن صدقه بآنها کفایت دین از آنها نمی نماید.

و منع نمودن حق خمس را از آنها (یعنی از بنی هاشم و اقرباء رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سبب حلیت صدقه محرمه بر آنها نمی شود.

۱۵۲

به شش قسمت می شود؛ سهم خدا و پیغمبر و ذوی القربی بامام می رسد و در غیبت امام به نایب الامام که مجتهد فقیه عادل باشد، داده می شود که به مصالح شایسته مسلمین که صلاح بداند می رساند و سه سهم دیگر مخصوص ایتام و محتاجان و ابن السبیل بنی هاشم از عترت طاهرهعليهما‌السلام می باشد. ولی بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حق را از بنی هاشم سلب نمودند؛ چنانچه اکابر علمای شما مانند جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (1) وطبری (2) و امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان (3) و جار اللّه زمخشری درکشّاف (4) و قوشچی درشرح تجرید و نسایی درکتاب الفیء و دیگران همگی اقرار به این معنی دارند که این بدعت بعد از رسول خدا بدست سیاستمداران باهوش برای پیشرفت مقاصد خود عملی شد!!

حافظ : آیا شما حق رأی و نظر را برای مجتهد جایز نمی دانید؟ قطعاً خلیفه ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما برای کمک بمسلمین اجتهاداً إعمال نظر نمودند!!

داعی : بلی رأی مجتهد مجاز است، ولی نه در مقابل نصّ. آیا شما رأی و نظر خلیفه ابی بکر و عمر را در مقابل آیه و عمل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار می دهید؟ آیا انصافاً جایز است خدا و پیغمبر حکمی نمایند، ولی خلیفه پیغمبر صلاح امت را بهتر بداند و اجتهاد در مقابل نص نماید؟ شما را به خدا انصاف دهید! آیا نظر خاصی در این کارها نبوده؟ قطعاً هر انسان عاقل بی طرفی اگر بررسی و توجه دقیق نماید، به آن دستگاه سوء ظن قوی پیدا می نماید و می فهمد قضایا خیلی ساده نبوده، بلکه هدف بیچاره نمودن خاندان پیغمبر بوده است؟

خدا علیعليه‌السلام را شاهد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داده

علاوه بر اینها، خداوند علیعليه‌السلام را شاهد و گواه پیغمبر قرار داده و در آیه 17 سوره 11 (هود) صریحاً می فرماید:( أَ فَمَنْ کٰانَ عَلیٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شٰاهِدٌ مِنْهُ ) (5) .

____________________

1- در المنثور، ج3، ص335-340. 2- در المنثور، ج3، ص335-340.

3- تفسیر ثعلبی، ج4، ص326. 4- کشاف، ج2، ص126-127.

5- آیا پیغمبری که از جانب خدا دلیلی روشن(مانند قرآن)دارد با گواهی صادق(مانند علیعليه‌السلام که به تمام شئون وجودی گواه صدق رسالت است).

۱۵۳

حافظ : آنچه در نظر دارم، مراد از صاحب بیّنه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شاهد او قرآن کریم می باشد. شما با چه دلیل و برهان شاهد را به علی کرم اللّه وجهه تعبیر نمودید؟

داعی : دعاگو کوچکتر از آنم که قدرت و جرأت نموده، تصرف در آیات قرآن یا تفسیر به رأی نمایم، بلکه عترت و اهل بیت پیغمبر که عدیل القرآنند بما رساندند که مراد از شاهد و گواه علیعليه‌السلام می باشد. علاوه، علما و مفسّرین چنین نقل نموده اند. قریب سی حدیث از اکابر علمای خودتان مانند امام ابو اسحاق ثعلبی سه حدیث درتفسیرش (1) نقل نموده و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (2) از ابن مردویه و ابن ابی حاتم و ابو نعیم نقل نموده و نیز ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین (3) بسه سند و سلیمان بلخی حنفی در باب 26 از ثعلبی(4) و حموینی و خوارزمی و ابو نعیم و واقدی و ابن مغازلی از ابن عباس و جابر بن عبد اللّه و دیگران نقل می نمایند و حافظ ابو نعیم اصفهانی بسه طریق و طبری(5) و ابن مغازلی(6) فقیه شافعی و ابن ابی الحدید معتزلی(7) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62کفایت الطالب (8) و بسیاری دیگر از علماء شما این عقیده را دارند و به مختصر تفاوتی در الفاظ و عبارات نوشته اند که مراد از شاهد در این آیه، علی بن أبی طالبعليه‌السلام است و خطیب خوارزمی در مناقب گوید: ((از ابن عباس پرسیدند مراد از شاهد کیست؟ گفت: هو علی یشهد للنبیّ و هو منه او علی است که شهادت برای پیغمبر داده و آن(بزرگوار)از پیغمبر است. ))

پس بنابر دلایل و اخبار معتبره که اکابر علمای خودتان تصدیق دارند، بر امت واجب بوده است قبول شهادت علیعليه‌السلام را که خداوند او را شاهد بر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص162.

2- در المنثور، ج5، ص586.

3- فرائد السمطین، ج1، ص261-338.

4- ینابیع المودة، ج1، ص295، ح4.

5- تفسیر طبری، ج7، ص19.

6- مناقب ابن مغازلی، ص270.

7- شرح نهج البلاغه، ج7، ص108.

8- کفایة الطالب، ص235.

۱۵۴

داده.

همان قسمی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای خزیمه بن ثابت مزیّتی قائل شد که شهادت او را برابر دو نفر قرار داد و ذو الشهادتین خواند، خدای متعال هم در این آیه، مزیّتی برای علی قائل شده در بین مسلمین که او را شاهد و گواه بر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد. علاوه بر آنکه بحکم آیه تطهیر، علیعليه‌السلام معصوم و خالی از هر خطا بود، هرگز شهادت دروغ برای جلب منافع نمی داده.

نمی دانم چگونه جرأت کردند و بچه ملاک شرعی، شهادت او را رد نمودند؛ بلکه اهانت هم نمودند و در موقع رد شهادت گفتند: ((شهادت علی قبول نیست،لانّه یجر النفع الی نفسه ))؛ یعنی چون علی در این قضیه ذی نفع است و جرّ نفع به سوی خود می نماید، لذا شهادتش مردود است؛ گذشته از اهانتها و کنایات بسیاری که در مجلس حضوراً و غیاباً ابراز نمودند که ببعض از آنها قبلاً اشاره نمودم و دیگر نمی خواهم در جزئیات مطلب وارد شوم. همین قدر عرض می کنم، آیا شما راضی می شوید بشنوید به مثل مولای متّقیان امیر المؤمنینعليه‌السلام شخصیّت بزرگی که دنیا را سه طلاق نموده و بی اعتناترین اشخاص بدنیا بوده و اعمال و رفتارش مورد تصدیق دوست و دشمن بوده، دنیا طلب و بلکه بالاتر کلماتی بگویند که زبانم یارای گفتن ندارد که در کتابهای خودتان نوشته اند؟

خلاصه با جمله (انّه یجر النفع الی نفسه) به مردم القاء و تزریق کنند که ممکن است علی چون در این قضیه ذی نفع است، بنفع عیالش(العیاذ باللّه)شهادت دروغ بدهد. لهذا شهادتش قابل قبول نیست! خداوند شهادت او را مورد قبول قرار داده، ولی عدّه ای مردم بازیگر رد نمودند!

آیا این بود نتیجه نزول آیات قرآنی و توثیق مقام ولایت و توصیه و سفارشات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علی بن أبی طالبعليه‌السلام ؟

درد دلهای علیعليه‌السلام

که آن قسم آزار و اذیتش نمایند که در خطبه شقشقیّه درد دل می کند و

۱۵۵

می فرماید:صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی .(1) این دو جمله از فرمایش آن حضرت کنایه از شدت غم و غصه و اندوه و مرارت صبر و الم بوده است.

بی خود نبوده که می فرمود: و اللّه لابن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امّه (2) .

آن قدر دل پردردی داشت و از زندگانی سیر که وقتی اشقی الاولین و الآخرین عبد الرحمن بن ملجم مرادی شمشیر زهر آب داده را بر فرق مبارکش زد در محراب عبادت می فرمود:فزت و ربّ الکعبة؛ یعنی راحت شدم به خدای کعبه.

آقایان روزهای اول بشهادت تاریخ آن هم بنقل مورخین بزرگ خودتان شد آنچه نباید بشود؛ کردند آنچه نباید بکنند و گفتند آنچه نباید بگویند، ولی امروز دیگر شایسته نیست شما علمای دانشمند، عزیز و محبوب خدا و پیغمبر را اذیت نمایید و امر را بر مردم بی خبر مشتبه کنید با اینکه می دانید ایذای علی بن أبی طالبعليه‌السلام محققاً ایذای رسول اللّه است.

اخبار در مذمت اذیت کنندگان علیعليه‌السلام

چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل امام احمد بن حنبل در مسند خود به چند طریق و امام ثعلبی در تفسیر و شیخ الاسلام حموینی در فرائد نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذی علیّا فقد آذانی أیها الناس من آذی علیّا بعث یوم القیمه یهودیّا او نصرانیّاً (1) .

ابن حجر مکی(4) از سعد بن ابی وقاص و محمد بن یوسف گنجی شافعی

____________________

1- صبر نمودم مانند آدمی که در چشمش خار و خاشاک و در گلویش استخوانی مانده باشد.(نهج السعادة، ج2، ص502).

2- به خدا قسم! پسر ابو طالب انس و علاقه اش بمردن بیشتر است از بچه رضیع به پستان مادر.(نهج السعادة، ج1، ص42).

3- کسی که اذیت کند علی را مرا اذیت کرده. ای گروه مردمان، کسی که علیعليه‌السلام را اذیت کند، مبعوث شود روز قیامت یهودی یا نصرانی!

4- صواعق المحرقه، ص123، فصل دوم، باب9، ح16.

۱۵۶

در باب 68کفایت الطالب (1) مسنداً از رسول اکرم نقل نموده اند که فرمود:من آذی علیّا فقد آذانی (2) .

حدیث دیگر یادم آمد اجازه دهید بخوانم؛ چون گفتن و شنیدن حدیث رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبادت است. این حدیث را بخاری درصحیح و امام احمد درمسند (3) و میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی (4) و حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتابما نزل من القرآن فی علی (5) و خطیب خوارزمی درمناقب (6) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (7) و حاکم ابو القاسم حسکانی(8) از حاکم ابو عبد اللّه حافظ از احمد بن محمد بن ابی داود حافظ از علی بن احمد عجلی از عباد بن یعقوب از ارطاه بن حبیب از ابو خالد واسطی از زید بن علیّ بن الحسینعليهم‌السلام از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن أبی طالبعليه‌السلام نقل نموده اند و هر یک از این روات مذکوره، موی خود را بدست گرفته و گفتند: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این قسم موی مبارک خود را به دست گرفت و فرمود:یا علیّ من آذی شعره منک فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللّه و من آذی اللّه فعلیه لعنه اللّه (9) .

و سید ابی بکر بن شهاب الدین علوی درکتاب رشفه الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی (10) از کبیر(11) طبرانی وصحیح ابن حبان(12) و حاکم با قول به صحت

____________________

1- کفایة الطالب، ص276، باب 68.

2- 2) هر کس اذیت کند علی را مرا اذیت نموده.

3- مسند احمد، ج3، ص3.

4- مودة القربی، ص29.

5- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص80.

6- مناقب خوارزمی، ص328.

7- مناقب (خوارزمی)، ص328.

8- شواهد التنزیل، ج2، ص147.

9- یا علی، هر کس به مویی از تو ایذا رساند، به من ایذا رسانیده، و هر کس به من ایذا رساند، به خدا اذیت رسانیده، و هر کس خدا را اذیت کند، بر او باد لعنت خداوند.

10- رشفة الصادی، ص20.

11- المعجم الکبیر، ج22، ص406.

12- صحیح ابن حنان، ج15، ص36.

۱۵۷

حدیث از مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام روایت نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللّه (1) .

امید است عرایض صادقانه ام مؤثّر افتد و آقایان محترم بیش از این راضی نشوند که روح مقدس آن حضرت آزرده شود که جواب دادن در محکمه عدل الهی بسیار مشکل است.

(در تمام مدت این جلسه خودم با چشم گریان حرف می زدم و اشک در چشم غالب حضار جمع بود بعضی به صورت هاشان جاری گردید. حتی جناب حافظ هم گاهی اشک از چشمش جاری می شد).

آقایان قدری فکر کنید؛ دقیق شوید؛ خودتان را در معرض عمل قرار دهید، ببینید که در میان جمعیت امت (آن هم امتی که دو ماه قبل زیر پای آن بزرگوار نشسته و او تنها بالای دست پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همگی با او بیعت نموده و سر تسلیم در مقابل او بأمر خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرود آوردند). آن ساعتی که شهادت علیعليه‌السلام را رد نمودند و حکم قطعی شد که ملک متصرفی و نان اولا دهای فاطمه صدّیقه مظلومهعليه‌السلام را ضبط نمایند، بر آن دو امانت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه گذشت از آن اهانت بزرگ تا از در مجلس، دشمن شاد بیرون رفتند.

این غیظ و غضب بر فاطمه مظلومهعليه‌السلام چنان مؤثر و مستولی شد که در عین شباب و جوانی از شدت غصه و درد از دنیا رفت!

حافظ : بدیهی است در اوایل امر بی بی دلتنگ و غضبناک شد، ولی عاقبت امر اصلاح شد، چون دید خلیفه حکم به حق نموده، از آنها راضی شد و با کمال رضایت از دنیا رفت!

تا دم مرگ فاطمهعليه‌السلام از ابی بکر و عمر راضی نبود

داعی : اگر امر چنین است پس چرا اکابر علمای خودتان بر خلاف این معنی می نویسند؛ مانند بخاری(2) و مسلم(3) دو عالم موثق درصحیحین خود نوشته اند:

____________________

1- هر کسی مرا اذیت نماید در عترت من پس بر او باد لعنت خداوند متعال!

2- صحیح بخاری، ج5، ص82.

۱۵۸

فوجدت ای فغضبت فاطمه علی ابی بکر فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت فلما توفیت، دفنها زوجها علیّ لیلا و لم یؤذن بها ابا بکر و صلّی علیها(1) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 99کفایة الطالب (2) همین خبر را نقل نموده و نیز ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری در الامامة و السیاسة(3) آورده که فاطمهعليه‌السلام در بستر بیماری بابی بکر و عمر فرمود:انّی اشهد اللّه و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی لئن لقیت النبی لاشکونّکما. (7) و نیز در همان کتاب نوشته است:غضبت فاطمه من ابی بکر و هجرته الی ان ماتت (8) .

در مقابل این اخبار، اخبار و احادیث دیگری در کتب معتبره شما بسیار ثبت است که آقایان بیطرفانه و منصفانه قضاوت کنید و طریقه جمع بین این اخبار را برای دعاگو بیان نمائید.

اذیت فاطمه اذیت خدا و پیغمبر است

از قبیل خبر معروفی که عموم علماء خودتان مانند امام احمد در مسند و سلیمان قندوزی در ینابیع الموده و میر سید علی همدانی

____________________

1- صحیح مسلم، ج5، ص153.

2- وجد در لغت چنانکه فیروزآبادی در قاموس گوید، بمعنای خشم و غضب است؛ یعنی فاطمه(عليه‌السلام ) در حال خشم و غضب ابی بکر را ترک نموده و بر او غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود. آنگاه امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بر او نماز گذارد و شبانه دفنش نمود و ابی بکر را اعلام نداد که بر جنازه حاضر شود و نماز بر جنازه بی بی بگذارد.

چنانچه بخاری در صفحه 9 ضمن جزء پنجمصحیح باب غزوه خیبر و نیز در ص 87 جلد هفتم در باب ((قول النبی لا نورث ما ترکناه صدقه )) نقل نموده است کهفهجرته فاطمه فلم تکلمه حتی ماتت .

3- کفایة الطالب، ص366، باب99. 4- الامامة و السیاسیة، ص14.

5- خدا و ملائکه را شاهد و گواه می گیرم که شما دو نفر (ابی بکر و عمر) مرا به سخط آوردید و رضایت مرا فراهم ننمودید اگر پیغمبر را ملاقات کنم شکایت شما را خواهم نمود!

6- غضبناک شد فاطمهعليه‌السلام از ابی بکر و ترک نمود او را به همین حال غضب تا زمان مرگ!

7- مسند احمد، ج4، ص5. 8- ینابیع المودة، ج2، ص52، باب 55.

۱۵۹

درمودة القربی (1) و ابن حجر درصواعق (2) نقلا از ترمذی و حاکم و غیر آنها بمختصر کم و زیادی در الفاظ و عبارات نقل نموده اند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود:فاطمه بضعه منّی و هی نور عینی و ثمره فؤادی و روحی التی بین جنبی، من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللّه و من اغضبها فقد اغضبنی یؤذینی ما آذاها (3) .

ابن حجر عسقلانی دراصابه (4) ضمن ترجمه حالات حضرت فاطمهعليها‌السلام ازصحیحین بخاری و مسلم نقل نموده که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:فاطمة بضعه منّی یؤذینی ما آذاها و یریبنی ما ارابها (5) .

محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (6) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (7) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (8) نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّما فاطمه ابنتی بضعه منّی یریبنی ما ارابها و یؤذینی ما آذاها (9) .

و ابو القاسم حسین بن محمد (راغب اصفهانی) درمحاضرات الادباء (10) نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا فاطمة بضعه منّی فمن اغضبها فقد اغضبنی (11) .

حافظ ابو موسی بن المثنی بصری، متوفی سال 252 قمری درمعجم خود

____________________

1- مودة القربی، ص31.

2- صواعق المحرقه، ص90، باب 11، فصل سوم.

3- فاطمهعليها‌السلام پاره تن من است و میوه دل و نور چشم من و روح من که بین دو پهلوی من است. کسی که فاطمهعليها‌السلام را اذیت نماید مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت نماید، خدا را اذیت نموده و کسی که فاطمهعليها‌السلام را به غضب آورد مرا به غضب آورده؛ اذیت می کند مرا کسی که او را اذیت نماید.

4- اصابة، ج8، ص265.

5- فاطمهعليها‌السلام پاره تن من است؛ مرا اذیت می نماید کسی که او را اذیت نماید-بمن بدی می نماید کسی که باو بدی نماید.

6- حلیة الالیاء، ج2، ص40.

7- خصائص العلوی، ص121.

8- جز این نیست که فاطمهعليها‌السلام دختر من پاره تن من است. کسی که به او بدی نماید، بمن بدی نموده و کسی که او را اذیت نماید، مرا اذیت نموده.

9- فاطمهعليها‌السلام پاره تن من است؛ هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده.

۱۶۰

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520