شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 389004 / دانلود: 5579
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

زوجین در ممدوحیت و مذمومیت مماثل نیستند

ثانیاً معنای آیه شریفه که قرائت نمودید، آن قسم نیست که منظور داشته و تصور نموده اید که زوجین در ممدوحیّت و مذمومیّت من جمیع الجهات شریک و مماثل باشند؛ چنانچه اگر یکی از زوجین خوب و مؤمن و مستحق بهشت باشد، آن دیگری نیز چنین باشد و یا اگر یکی بد و فاسق و یا کافر مستحق آتش باشد، آن دیگری نیز مثل آن باشد.

و اگر امر چنین باشد که شما خیال کرده اید، این نقص به بسیاری از اشخاص برمی گردد که از جمله حضرت نوح شیخ الانبیاء و حضرت لوط -علی نبیّنا و آله وعليهما‌السلام - و زوجه های ایشان و آسیه و فرعون باشند، که در آیه ۱۰ و ۱۱ سوره ۶۶ (تحریم) می فرماید:

( ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّٰارَ مَعَ الدّٰاخِلِینَ وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قٰالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ ) .(۱)

زن نوح و لوط به جهنم می روند و زن فرعون به بهشت می رود

صریحاً در این دو آیه شریفه می فهماند که زوجیّت برای طرفین مثمر ثمر و منتج نتیجه نیست؛ چنانچه زن نوح شیخ الانبیاءعليه‌السلام و زن لوط به واسطه خیانتی که به شوهرهای خود نمودند، زوجیّت و همسری آن دو پیغمبر بزرگ برای آنها نفعی نبخشید هر دو کافر مردند و بجهنم می روند که آخر آیه صراحت دارد:( وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّٰارَ مَعَ الدّٰاخِلِینَ ) ؛ یعنی حکم شد آن دو زن را با دوزخیان به آتش افکنید!

____________________

۱- خدای متعال برای کافران و منافقان زن نوح و زن لوط را مثال آورده که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و با آنها (نفاق) و خیانت کردند و آن دو شخص (با وجود مقام نبوت) نتوانستند آنها را از قهر خدا برهانند و حکم شد آن دو زن را با دوزخیان بآتش درافکنید.

باز خدا برای مؤمنان (آسیه) زن فرعون را مثل آورده هنگامی که (از شوهر کافرش بیزاری جست) و عرض کرد: بار الها خانه ای برای من در بهشت بنا کن و مرا از شر فرعون کافر و کردارش و از قوم ستمکار نجات بخش!

۱۸۱

و بالعکس آسیه زن فرعون از زوج و همسرش فرعون کافر ضرری باو وارد نیاید؛ شوهرش بجهنم و خودش به بهشت می رود.

پس زوجیّت و همسری که شما سبب شرافت دانستید، حقیقت ندارد. البته زوجیّت و همسری وقتی مورد اثر است که من جمیع الجهات روحاً و خلقاً و سیرتاً مماثل هم باشند و الاّ کافر و مسلم و منافق و مؤمن از همسری با یکدیگر نفع و ضرری نمی بینند.

پس اگر شوهری مؤمن و همسر او فاسد شد، به همسرش بد گفت و مذمت اخلاق او را نمود، بشوهرش ضرری نخواهد رسید، و اگر مردم از اخلاق فاسده آن بدگویی نمایند به مقام شوهر مؤمنش اهانتی نخواهد شد.

شیخ : خیلی تعجب است در مختصر فاصله ای در بیانتان تناقض واضح شنیده شد!

داعی : نه در یک مجلس بلکه از اول عمر تا آخر امکان ندارد متناقض صحبت نمایم؛ زیرا امور دین و مذهب علمی و عقلانی است و نقشه مرتبی دارد که به دست ما داده اند. نظریّات شخصی در عقاید به کار نمی بریم، مانند عقاید فلاسفه و حکما نیست که پیوسته در تغییر باشد و هر یک فرضیّات شخصی به کار برده و نظریّات خود را اعمال کنند. افلاطون نظرش با استادش سقراط مطابقه نکند. نظریّات فیض و فیاض با استادشان صدر المتألّهین جور نیاید.

ولی تربیت شدگان مکتب انبیاء مخصوصاً تعالیم عالیه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به وسیله باب علمش امیر المؤمنین علیعليه‌السلام به ما رسید، متناقض نیست؛ ما هم متناقض نمی گوییم.

در پس پرده طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت همان می گویم

اگر جناب عالی مراجعه به جراید و مجلات نموده و در تمام بیانات و گفتارم در لیالی ماضیه دقت کنید، می بینید که از دساتیر و بیانات بزرگان دین رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرینعليهم‌السلام که پایه و اساس از قرآن مجید می گیرد، خارج نشده و نخواهم شد. نظریات شخصی خودم نبوده که گاهی فراموش شود یا نظریّه و فکرم عوض شود. آنچه تا به حال عرض کردم یا بعدها بنمایم استفاده از قرآن مجید و فرمایشات بزرگان بوده، لذا تناقض در کلمات و گفتارم راه ندارد. حالا خوب

۱۸۲

است بفرمایید ببینم جملاتی که به نظر شما تناقض آمده کدام بوده؟

شیخ : یک جا می فرمایید نسبت خبث و فحش به تمام آدمیان حرام است و الحال فرمودید: زنهای نوح و لوط به شوهرهای خود خیانت کردند. این دو جمله متناقض نیست! و آیا این گفتار شما زننده نیست که نسبت خبث و فحش و خیانت به همسرهای انبیا بدهید.

داعی : حتم دارم عمداً سهو می فرمایید و وقت مجلس را می گیرید و خودتان می دانید که مغالطه فرمودید، ولی از مثل شما عالم دانشمندی انتظار مغالطه کاری نداشتم. با اینکه خودتان معنای خیانت را در آیه شریفه می دانید و قطعاً طرفداری شما از همسرهای انبیا برای آن است که نکند توسعه یافته و بر خلاف مقصود شما کشف حقایق شود.

در چگونگی خیانت زنهای نوح و لوط

عجب است از شما خیانت را تعبیر به فحشا نمودید و حال آنکه بین فحشا و خیانت فرق بسیار است. زنان انبیا به کلّی از فحشا معرّا و مبرّا بوده اند؛ فقط صحبت در خیانت است.

اوّلاً همسر هر پیغمبری وقتی بر خلاف رفتار و گفتار و دستور آن پیغمبر عمل کند، البته خائن است.

ثانیاً دعاگو نگفتم خیانت کردند که شما مغلطه نموده، مورد اشکال قرار دادید. بلکه صریح آیه شریفه است که خداوند متعال فرموده:( فَخَانَتَاهُمَا ) و خیانت آنها خیانت فحشا نبوده زیرا که عرض کردم، زوجات انبیا عموماً از این نوع خیانت مبرا بودند، پس خیانت آنها بتمرّد أوامر و کفر و نفاق بوده است.

زن نوح پیغمبر مخالف با شوهر بود و به مردم بدگویی از حضرت نوح می نمود و می گفت: شوهر من دیوانه است. چون من همیشه با او هستم، از حالات او به خوبی مسبوقم. فریب او را نخورید.

و زن حضرت لوط قوم او را از مهمانان تازه وارد خبر می داد و اسرار خانه شوهر را بجبابره و دشمنان حضرت می رسانید و باعث فتنه و فساد می شد.

۱۸۳

معنای آیه شریفه

و اما معنای آیه شریفه سوره نور که شما استشهاد بر له خود نمودید، چنین است. بنا بر تحقیق مفسّرین، و از معصوم هم رسیده که زنان ناپاک برای مردان ناپاک شایسته و مردان ناپاک راغب بایشانند و زنان پاک لایق مردان پاک اند و مردان پاک بایشان مایلند و این معنی آیه اول همین سوره نور است که می فرماید:

( اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ) .(۱) خلاصه آیه شریفه:( الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ ) ، ابداً مطابقت با مدّعای شما نمی نماید و آیه معنایی دارد که ربطی به هدف و مقصد شما ندارد.

اشاره به حالات عایشه

و امّا ام المؤمنین عایشه اگر مورد انتقاد قرار گرفته، نه از نظر حبّ و بغض به طرفی است، بلکه از جهت ندانسته کاریهای او بوده که در تمام دوره عمر آرام نبوده و پیوسته اعمالی از او صادر و ظاهر گردیده که از هیچ کدام از زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی حفصه دختر عمر هم مثل این اعمال صادر نشده. نقد و انتقادات جامعه شیعه در حدود انتقاداتی است که علمای خودتان نقل نموده اند که آن زن ناراحت، تاریخ زندگی خود را لکه دار نموده.

شیخ : خودتان انصاف دهید! آیا سزاوار است با بیاناتی که قبلاً نمودید، از مثل شما شخص شریف متینی، جملاتی ابراز شود که ام المؤمنین تاریخ خود را ملکوک نموده است.

داعی : زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به استثنای خدیجه ام المؤمنین همگی برای ما یکسانند امّ سلمه و سوده و عایشه و حفصه و میمونه و دیگران، همه امّهات المؤمنینند. وضع رفتار و افعال و اعمال عایشه او را از دیگر زنان ممتاز و تاریخ او را لکه دار نموده.

این کلام داعی نیست، بلکه اکابر علمای خودتان زندگانی او را ملکوک ضبط

____________________

۱- مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نمی کند و زن زانیه هم جز با مردانی زانی و مشرک نکاح نخواهد؛ یعنی این دو فرقه بهم متمایل می باشند.

۱۸۴

نموده اند. افعال نیک و بد هر کس زیر پرده نمی ماند. عاقبت آشکار می شود. منتها شماها روی حبّ و وداد، غمض عین نموده، مطابقه اخبار را ندیده گرفته، حمل به صحّت نموده، دفاع می نمائید.

ما همان می گوییم که علمای خودتان می گویند. خیلی عجب است اگر علمای و مورّخین سنّی بنویسند و بگویند، عیبی ندارد و مورد انتقاد شما قرار نمی گیرد! ولی اگر بیچاره شیعه همان را بنویسد و بگوید، هزار عیب و تهمت بر او بسته و مورد اعتراض قرار می دهید.

شما اگر ایرادی دارید، اول به علمای خودتان بنمایید، که چرا در کتب خود ثبت نموده اند.

شیخ : لا بد از مخالفتی که با علی -کرّم اللّه وجهه- نموده شما خورده بینی می نمایید.

داعی : اولاً خورده بینی نداریم، بلکه کلّی بینی می باشد. مخالفت با امیر المؤمنین و امام حسن و اهل بیت طهارت بجای خود محفوظ است ولی اساس لکه در تاریخ زندگانی امّ المؤمنین عایشه از زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرچشمه می گیرد که روی فطرت و اخلاق ذاتی خود پیغمبر را اذیت و آزار می نمود تا بدیگران رسید و پیوسته متمرّد امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

شیخ : عجب است ام المؤمنین محبوبه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آن قدر شما پست می دانید که حاضر شوید بگویید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اذیت می نموده! چگونه ممکن است قبول نمود این ادعای شما را و حال آنکه قطعاً ام المؤمنین قرآن کریم خوانده آیه شریفه:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (۱) ، به نظرش رسیده، چگونه در مقام اذیّت و آزار آن حضرت بر آمده تا ملعون خداوند متعال گردد در دنیا و آخرت و عذاب سخت با ذلّت و خواری را برای خود در آخرت مهیّا نماید؟ پس قطعاً این مطلب کذب محض و از تهمت های شیعیان می باشد!

____________________

۱- آنان که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را (به عصیان و مخالفت) آزار و اذیت می کنند، خدا در دنیا و آخرت آنها را لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

۱۸۵

داعی : خواهش می کنم آن قدر فحش ندهید؛ زیرا مکرر عرض کردم که شیعیان اهل تهمت و افترا نیستند؛ برای آنکه آن قدر دلیل واضح در دست است که احتیاج به دسیسه بازی ندارند.

امّا راجع به آیه شریفه، تصدیق می کنم ام المؤمنین عایشه این آیه را تنها ندید، بلکه پدرش ابی بکر و کبار صحابه همگی دیدند! با مطابقت اخباری که در لیالی ماضیه عرض نمودم، کشف بسیاری از حقایق می شود، اگر انصاف در کار باشد.

آزار دادن عایشه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را

امّا موضوع آزار دادن عایشه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فقط در کتب علمای شیعه نمی باشد؛ بلکه اکابر علما و مورخین بزرگ خودتان نوشته اند که مکرر اسباب زحمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و رنجاندن خاطر آن حضرت گردید.

چنانچه امام غزالی دراحیاء العلوم (۱) باب ۳ کتابآداب النکاح چندین خبر در مذمّت عایشه نقل نموده که از جمله مقابله او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قضاوت ابی بکر است که مولی علی متقی هم درکنز العمال (۲) و ابو یعلی درمسند و ابو الشیخ درکتاب امثال آورده اند که ابی بکر رفت به ملاقات دخترش عایشه. چون بین پیغمبر و عایشه دلتنگی شده بود، ابو بکر را به قضاوت طلبید. در وقت سخن گفتن عایشه کلمات اهانت آمیز می گفت. ضمناً به آن حضرت عرض می کرد در گفتار و کردارت عدالت را پیشه کن! چنان این حرف اهانت آمیز در أبو بکر مؤثّر شد که سیلی سختی به صورت دخترش زد که خون بر جامه اش سرازیر شد و نیز امام غزّالی در همان باب نکاح و دیگران نقل نموده اند که ابی بکر وارد شد به منزل دخترش فهمید رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عایشه دلتنگ است. گفت: «آنچه میان شما واقع شده بیان کنید تا من قضاوت نمایم.» پیغمبر اکرم به عایشه فرمود:تکلمین او اکلم ؛ تو حرف می زنی یا من حرف بزنم؟ در جواب عرض کرد:بل تکلم و لا تقل الا حقا ؛ شما حرف بزنید، ولی نگویید مگر حرف حق و راست!!

____________________

۱- احیاء العلوم، ج۴، ص۱۳۶.

۲- کنز العمال، ج۲، ص۵۳۲.

۱۸۶

و در جمله دیگر از کلامش بآن حضرت عرض کرد:انت الذی تزعم انّک نبیّ اللّه ؛ تویی آن کسی که گمان می کنی پیغمبر خدا هستی!!

آیا این جملات طعن به مقام نبوّت نبوده؟ مگر عایشه آن حضرت را پیغمبر بر حق نمی دانست که چنین کلماتی نسبت بآن حضرت ادا می نمود.

از این قبیل اهانت ها در کتب شما بسیار رسیده که تماماً اسباب آزار و اذیّت و رنجاندن دل آن حضرت بوده.

چرا علما و مورخین فریقین بلکه بیگانگان در تاریخ اسلام از سایر زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرفی نزدند و انتقادی ننمودند، حتّی از حفصه دختر عمر این نوع انتقادات ننمودند؟ فقط اعمال و رفتار خود عایشه معرّف او به بدی شده. ما درباره عایشه همان گوییم که اکابر علمای خودتان گفته اند.

آیا کتاب های امام غزّالی وتاریخ طبری و مسعودی و ابن اعثم کوفی و دیگران را مطالعه ننموده اید که علمای بزرگ خودتان او را متمرّد أوامر خداوند متعال و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حساب آورده اند؟ آیا تمرّد امر خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودن موجب سعادت و خوشبختی می شود؟

آنگاه گله می کنید که چرا داعی گفتم تاریخ زندگانی ام المؤمنین ملکوک است. کدام لکه تاریخی بزرگتر از تمرّد امر خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قیام نمودن در مقابل خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جنگ کردن با وصی ثابت آن حضرت بوده؟ و حال آنکه در آیه ۳۳ سوره ۳۳ (احزاب) خطاب بتمام زنان آن حضرت می فرماید:( وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجٰاهِلِیَّهِ الْأُولیٰ ) (۱) .

تمام زنان آن حضرت اطاعت این امر را نمودند و جز برای امر ضروری از خانه بیرون نمی آمدند؛ حتی اعمش هم روایت می کند.

گفتار سوده زوجه رسول الله

چنانچه درصحاح و کتب محدثین و مورخین خودتان ثبت است که به سوده

____________________

۱- در خانهایتان بنشینید و آرام گیرید (و بی حاجت و ضرورت از خانه بیرون نروید) و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خودآرائی نکنید.

۱۸۷

زوجه رسول اللّه گفتند: «چرا حجّ و عمره نمی کنی و از این فیض عظمی بازمانده ای؟» سوده در جواب گفت که یک بار حج بر من واجب بود، به جای آوردم. بعد از این، حج و عمره من، اطاعت امر حقّ است که فرموده:( وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ) پس از خانه بیرون نروم؛ چنانچه امر فرموده. حتی عزم دارم پای از حجره ای که رسول خدا مرا در آن نشانده حتی الامکان بیرون نگذارم تا بمیرم (همین قسم هم عمل کرد و از خانه بیرون نرفت تا جنازه اش را بیرون بردند). مگر سوده یا عایشه و ام سلمه برای ما فرقی دارند؟ تمام آنها زنان پیغمبر و امهات المؤمنینند، منتهی در اعمال فرق می کنند.

احترام امت بعایشه و حفصه نه از جهت آنست که دختران ابی بکر و عمر بودند (گرچه شما بهمین جهت احترام می نمایید)، بلکه برای آنست که زوجه و همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند و زنان آن حضرت وقتی مقام افتخار دارند که متّقی و پرهیزکار باشند؛ چنانچه در آیه ۳۲ سوره ۳۳ (احزاب) صریحاً می فرماید:( يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ ) .

حاصل معنی آنکه ای زنان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شما مانند یکی از زنان نیستید (یعنی از حیث شرافت و فضیلت برتر از همه هستید)، بیک شرط و آن اینکه اگر متّقی و خدا ترس و پرهیزکار باشید.

مخالفت و جنگ عایشه با علیعليه‌السلام

پس سوده یک زن مطیعه و متّقیه و فرمانبردار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است؛ عایشه هم زن متمرده آن حضرت بوده که بر خلاف دستور خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فریب طلحه و زبیر را خورده (یا روی بغض و عداوت شخصی با علیعليه‌السلام )، به بصره رفته عثمان بن حنیف را که از بزرگان صحابه و والی بصره از جانب علیعليه‌السلام بوده، گرفتند. و موهای سر و صورت و ابروان او را کندند و بعد از ضرب تازیانه مفصل اخراجش نمودند. صد نفر متجاوز از مردمان بی دفاع بیچاره را بقتل رسانیدند؛ چنانچه ابن اثیر و مسعودی و محمّد بن جریر طبری و ابن ابی الحدید و غیرهم مفصل نوشته اند. آنگاه سوار بر شتر عسکر نام شده که با پوست پلنگ و زره پوشانده بودند مانند یک مرد جنگی (زمان جاهلیت) به میدان حاضر شد و خون هزاران نفر

۱۸۸

به جهت قیام ایشان ریخته گردید.

آیا این لکه نبود که مردان بی شرف از خدا بی خبر، زنان خود را در خانه ها و پشت پرده ها نشانده، ولی زوجه و همسر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به آن افتضاح در ملأ عام حاضر نمایند؟ آیا این عمل تمرّد امر خدا و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده است؟!

فضایل علیعليه‌السلام قابل شماره نیست

آن هم در مقابل علی بن أبی طالبعليه‌السلام شخصیت بزرگی که اکابر علمای خودتان در فضائل و مناقب او آن همه خبر نقل نموده اند که قابل شماره و إحصا نیست.

چنانچه امام احمد بن حنبل(۱) درمسند و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۲) و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۳) و خطیب خوارزم درمناقب (۴) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۵) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایت الطالب (۶) و میر سید علی همدانی شافعی در موده پنجممودة القربی (۷) از خلیفه ثانی عمر بن الخطاب و حبر امت عبد اللّه بن عباس نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:لو أنّ البحر مداد و الریاض اقلام و الانس کتّاب و الجنّ حسّاب ما احصوا فضائلک یا ابا الحسن (۸) .

جایی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باب فضایل آن جناب چنین کلماتی فرماید که اگر تمام جن و انس بخواهند فضایل آن حضرت را بنویسند، نتوانند، چگونه ما

____________________

۱- مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷.

۲- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۴۵.

۳- تفسیر رازی، ج۲۵، ص۱۵۷.

۴- مناقب، ص۳۲۸، ج۳۲۸.

۵- ینابیع المودة، ص۲۸۵، ح۸۱۳.

۶- کفایة الطالب، ص۲۵۱، باب ۶۲.

۷- مودة القربی، ص۱۸.

۱-اگر دریا مرکب شود و درختها قلم گردد و بنی آدم نویسنده و طایفه جن حساب کننده، نمی توانند شماره و احصا کنند فضایل تو را یا ابا الحسن ! (کنیه علیعليه‌السلام بود).

۱۸۹

می توانیم فضایل عالیه اش را با لسانهای الکن و قلمهای شکسته حصر نماییم؟

مع ذلک تا آنجا که توانسته اند و قدرت پیدا نموده اند، علاوه بر اکابر علمای شیعه علمای خودتان با کمال ملاحظه ای که داشته اند و بعضی با منتهی درجه تعصّب و عناد، مانند قوشچی و ابن حجر و روزبهان و غیر آنها، کتاب های خود را پر نموده اند بمختصری از بسیار از فضایل و مناقب آن حضرت.

اخبار در فضایل و مناقب علیعليه‌السلام

صحاح ستّه را دقیقا مطالعه نمایید؛ به علاوه درمودة القربی (۱) میر سیّد علی همدانی و معجم طبرانی(۲) و مطالب السؤول(۳) محمد بن طلحه شافعی و مسند(۴) و فضایل(۵) امام احمد بن حنبل وجمع بین الصحیحین حمیدی ومناقب (۶) اخطب الخطبای خوارزمی وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید(۷) وفصول المهمّه (۸) ابن صباغ مالکی مخصوصاً از حافظ عبد العزیز بن الاخضر الجنابذی درکتاب معالم العترة النبویّة (۹) از فاطمهعليه‌السلام که فرمود: در شام عرفه پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیرون آمد نزد ما و فرمود:

انّ اللّه عزّ و جلّ باهی بکم الملائکه عامّه و غفر لکم عامّه و لعلیّ خاصّة و انّی رسول اللّه غیر محابّ لقرابتی ان السعید کلّ السعید من احبّ علیّا فی حیاته و بعد موته و انّ الشقیّ من ابغض علیّا فی حیاته و بعد مماته(۱) .

____________________

۱- مودة القربی، ص۲۸.

۲- المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۱۵.

۳- مطالب السؤول، ۸۳-۹۵.

۴- مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷.

۵- فضائل احمد، ج۲، ص۶۵۸.

۶- مناقب (خوارزمی)، ص۷۹.

۷- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵۴.

۸- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۵.

۹- معالم العترة المنبویة، ص۵۳.

۱- ۱) خدای عز و جل مباهات می کند بشماها ملائکه را عموماً و آمرزیده شماها را عموماً و علیعليه‌السلام را خصوصاً و من که رسول خدایم بدون اینکه نظر محبت و دوستی بخویشانم داشته باشم بدرستی که سعید با تمام سعادت کسی است که دوست بدارد علیعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفاتش و شقی با تمام شقاوت کسیست که دشمن بدارد علیعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفاتش.

۱۹۰

و نیز در همان کتاب ها، خبر مفصّلی را که گمان می کنم شبهای گذشته هم عرض کرده باشم، نقل می نمایند از خلیفه عمر بن الخطاب از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که در آخر آن خبر به علیعليه‌السلام فرمود:کذب من زعم انّه یحبّنی و هو مبغضک یا علیّ من احبّک فقد احبّنی و من احبّنی احبّه اللّه و من احبّه اللّه ادخله الجنّه و من ابغضک فقد ابغضنی و من ابغضنی ابغضه اللّه و ادخله النار (۱) .

دوستی علی ایمان و دشمنی او کفر و نفاق می باشد

و نیز در همان کتاب از کتاب الال ابن خالویه از ابی سعید خدری نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:حبّک ایمان و بغضک نفاق و اوّل من یدخل الجنّه محبّک و اوّل من یدخل النار مبغضک .(۲) و میر سید علی همدانی شافعی در مودة سیم ازمودة القربی (۳) و حموینی در فرائد نقل می کنند که پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان اصحاب فرمود:لا یحبّ علیّا الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ کافر و جای دیگر فرمود لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق (۴) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۵) ضمن باب ۶۲ نقلا ازتاریخ

____________________

۱- دروغ می گوید کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد در حالتی که تو را دشمن می دارد. یا علیعليه‌السلام کسی که تو را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد و کسی را که خدا دوست دارد داخل بهشت می کند؛ و کسی که تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن دارد، خدا او را دشمن دارد و داخل آتش می کند.(فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۵).

۲- دوستی تو یا علی ایمانست و دشمنی تو نفاق، و اول کسی که وارد بهشت می شود، دوست تو می باشد و اول کسی که وارد آتش می شود، دشمن تو می باشد.

۳- مودة القربی، مودة سوم، ص۲۱.

۴- علیعليه‌السلام را دوست نمی دارد مگر مؤمن و او را دشمن نمی دارد، مگر کافر. آنگاه فرمود: تو را دوست نمی دارد یا علیعليه‌السلام مگر مؤمن دشمن نمی دارد مگر منافق.

۵- کفایة الطالب، ص۲۴۵، باب۶۲.

۱۹۱

دمشق و محدث شام و محدث عراق از حذیفه و جابر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده که فرمود:علیّ خیر البشر من ابی فقد کفر (۱) .

و نیز از عطا روایت نموده که سؤال نمودند از عایشه حال علیعليه‌السلام را گفت:ذاک خیر البشر لا یشکّ فیه الاّ کافر (۲) . و می گوید حافظ ابن عساکر درتاریخ (۳) خود که صد مجلد است و سه جلد آن در مناقب علیعليه‌السلام است همین خبر را از عایشه نقل نموده.

و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۴) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (۵) از ترمذی و نسائی از ابی سعید خدری نقل می نمایند که گفت:ما کنّا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللّه الاّ ببغضهم علیّا (۶) .

و نیز درفصول المهمّه نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به امیر المؤمنین علیعليه‌السلام :حربک حربی و دمک دمی و انا حرب لمن حاربک لا یحبک الاّ طاهر الولاده و لا یبغضک الاّ خبیث الولاده لا یحبک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق (۷) .

شیخ : این قبیل اخبار، اختصاص به علی -کرم اللّه وجه- ندارد، بلکه درباره خلفای راشدین -رضی اللّه عنهم هم- وارد شده است.

داعی : ممکن است از آن اخبار، نمونه ای بیان فرمایید تا کشف حقیقت گردد؟

شیخ : عبد الرحمن بن مالک مغول بسند خود از جابر نقل می نماید که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لا یبغضن ابا بکر و عمر مؤمن و یحبهما منافق .

داعی : بازهم بیان جناب عالی موجب تعجب گردید! آقای من، مگر فراموش

____________________

۱- علیعليه‌السلام بهترین بشر است؛ هر کس ابا نماید (و قبول نکند)، کافر است.

۲- علیعليه‌السلام بهترین بشر است. شک در این معنی نمی نماید مگر کافر.

۳- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۸۵.

۴- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۷.

۶- ما در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منافقین را ببغض و کینه علی می شناختیم.

۱- یا علیعليه‌السلام جنگ کردن با تو جنگ کردن با من است؛ خون تو خون من است و من در جنگم با کسی که با تو جنگ نماید. یا علیعليه‌السلام دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمی دارد تو را مگر کسی که ولادتش ناپاک بوده دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق.

۱۹۲

فرمودید قرار داد شب اول را که بنا شد استشهاد ما باحادیث یک طرفه نباشد؛ حال هم که می خواهید استشهاد یک طرفه نمایید، باحادیث صحیح الاسناد بنمائید نه باین قبیل احادیث مجعول مخدوش غیر قابل قبول از روات کذّاب وضّاع.

شیخ : شما تصمیم گرفته اید هر حدیثی از ما بشنوید بنحو اهانت رد نمایید!

داعی : متأسفانه داعی تنها رد ننموده، بلکه اکابر علمای خودتان هم رد نموده اند. خوب است مراجعه نمایید بهمیزان الاعتدال (۱) ذهبی وتاریخ (۲) خطیب بغدادی و ببینید که از بسیاری از أئمه جرح و تعدیل در ترجمه حال عبد الرحمن بن مالک نقل نموده اند که:انه کذّاب افّاک وضّاع لا یشک فیه احد .

یعنی به درستی که (عبد الرحمن مذکور) دروغگو و تهمت زننده و وضع و جعل کننده حدیث است که احدی شک در این معنی ندارد.

شما را به خدا انصاف دهید! آیا این خبر یک طرفه شما از یک مرد دروغگوی جعّال برابری می کند با آن همه اخباری که از طرف اکابر علمای خودتان نقل گردیده که برای نمونه به بعض از آنها اشاره نمودم.

خوبست مراجعه نمایید بهجامع الکبیر (۳) سیوطی وریاض النضره (۴) محب الدین و جامع ترمذی(۵) و استیعاب(۶) ابن عبد البر و حلیة الاولیاء(۷) حافظ ابو نعیم ومطالب السؤول (۸) محمّد بن طلحه شافعی وفصول المهمّه (۹) ابن صباغ مالکی و ببینید که هر یک به عبارات مختلفه از ابو ذر غفاری نقل نموده اند که گفت:ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الاّ بثلاث بتکذیبهم الله و رسوله و التخلف عن الصلاه و بغضهم علی

____________________

۱- میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۸۴. ۲- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۵۵.

۳- جامع الکبیر، ج۶، ص۳۹۰. ۴- ریاض النضرة، ج۳، ص۲۴۲.

۵- جامع ترمذی، ج۲، ص۲۹۹. ۶- استیعاب، ج۳، ص۴۶.

۷- حلیة الاولیاء، ج۲، ص۲۱۵. ۸- مطالب السؤول، ص۸۸.

۹- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۶.

۱۹۳

بن أبی طالب عليه‌السلام و عن ابی سعید الخدری قال کنا نعرف المنافقین ببغضهم علیّا و ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللّه الاّ ببغضهم علیا (۱) .

و نیز امام احمد حنبل در مسند(۲) و ابن عبد البر دراستیعاب (۳) و احمد خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (۴) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۵) و امام نسائی درسنن (۶) وخصائص العلوی (۷) و حموینی درفرائد (۸) و ابن حجر در اصابه(۹) و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (۱۰) و سبط ابن جوزی درتذکره (۱۱) و سیوطی درجامع الکبیر و محمّد ابن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۱۲) و ترمذی درجامع (۱۳) بعبارات مختلفه گاهی از ام سلمه و ابن عبّاس آورده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا علی لا یحبّک منافق و لا یبغضک مؤمن؛ لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق لا یحبّ علیّاً المنافق و لا یبغضه مؤمن (۱۴) .

و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۱۵) از شیخ ابو القاسم بلخی شیخ معتزله نقل می نماید که گوید:و قد اتفقت الاخبار الصحیحه التی لا ریب فیها عند المحدّثین علی انّ

____________________

۱- ما منافقین را در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی شناختیم مگر بسه علامت ۱-تکذیب نمودن خدا و پیغمبر ۲. تخلف نمودن از نماز ۳. دشمنی با علیعليه‌السلام .

۲- مسند احمد، ج۲، ص۱۴. ۳- استیعاب، ج۳، ص۱۴.

۴- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۵۵. ۵- شرح نهج البلاغه، ج۴،ص.

۶- سنن نسائی، ج۶، ص۵۳۵، ح۱۱۷۵۳. ۷- خصائص العلوی، ص۱۴۳.

۸- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۳۳. ۹- اصابة، ج۴، ص۴۶۸.

۱۰- حلیة الاولیاء، ج۴، ص۱۸۵. ۱۱- تذکرة الخواص، ص۳۵.

۱۲- مطالب السؤول، ص۸۸. ۱۳- جامع الاصول، ج۸، ص۶۵۷، ح۶۵۰۲.

۱۴- یا علی منافق تو را دوست نمی دارد مؤمن تو را دشمن نمی دارد-تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق دوست نمی دارد علی را منافق و دشمن نمی دارد او را مؤمن.

۱۵- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۶.

۱۹۴

النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال له لا یبغضک الاّ منافق و لا یحبّک الاّ مؤمن (۱) .

و نیز در خطبه أمیر المؤمنینعليه‌السلام را نقل می نماید که فرمود:لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی و لو صببت الدنیا بجمّاتها علی المنافق علی ان یحبّنی ما احبّنی و ذلک انه قضی فانقضی علی لسان النبیّ الامیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّه قال یا علی لا یبغضک مؤمن و لا یحبّک منافق (۲) .

از این قبیل اخبار در کتب معتبره شما بسیار رسیده، برای نمونه بمقتضای وقت مجلس همین چند خبر را که در نظر داشتم ذکر نمودم.

اینک از آقایان محترم تمنا می کنم منصفانه قضاوت فرمائید که قیام عایشه و جنگ با علیعليه‌السلام آیا جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده؟ آیا این جنگ و وادار نمودن مردم را به جنگ علیعليه‌السلام از روی حب و محبّت و دوستی بوده یا از روی بغض و کینه و عداوت؟! بدیهی است احدی نمی گوید که جنگ بین دو نفر روی محبت و دوستی می باشد؛ محققاً روی بغض و عداوت بوده. آیا در این همه اخبار که نمونه ای از آنها ذکر شد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یکی از علامات کفر و نفاق را بغض و جنگ با علی قرار نداده آیا تطبیق این اخبار با قیام عایشه ام المؤمنین و جنگ با علیعليه‌السلام چگونه خواهد بود؟! متمنی است بدون نظر حبّ و بغض از روی انصاف قضاوت به حق نمایید.

عجبا! خبری بخاطرم آمد که میر سید علی فقیه همدانی شافعی در مودة سیم ازمودة القربی (۳) از خود عایشه نقل نموده که گفت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه قد عهد الیّ من خرج علی علیّ فهو کافر فی النار (۴) .

____________________

۱- اتفاقی جمیع محدثین است در اخبار صحیحه ای که شکی در صحت آن نمی باشد که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود: ((دشمن نمی دارد تو را مگر منافق و دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن.))

۲- ((اگر با این شمشیر خود بر بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد، هرگز مرا دشمن نمی دارد و اگر تمام دنیا را بدهم به منافق که مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نمی دارد و این همان است که بر زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت که فرمود دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق.))

۳- مودة القربی، ص۱۵.

۴- خداوند عهد نموده با من که بدانید هر کس خروج بر علیعليه‌السلام بنماید، کافر است و جایگاه او در آتش می باشد.( ینابیع المودة، ج۲، ص۲۷۵، ح۷۸۹).

۱۹۵

عجب آنکه وقتی باو اشکال کردند که چرا با شنیدن چنین کلامی از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر علیعليه‌السلام خروج نمودی، عذر غیر مقبول (بدتر از گناه) آورد گفت:نسیت هذا الحدیث یوم الجمل حتّی ذکرته بالبصره ؛ یعنی فراموش کردم این حدیث را روز جمل تا آنکه در بصره یادم آمد.

شیخ : با چنین بیانی که خود می کنید، پس چه اشکالی بر ام المؤمنین -رضی اللّه عنها- دارید؟ بدیهی است آدمی مرکز سهو و نسیان می باشد.

داعی : ممکن است داعی هم بگویم در روز جمل که نائره حرب مشتعل بود، حدیث را فراموش نموده، ولی از روز حرکت از مکه که تمام دوستان حتی زنان پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منعش نمودند که حرکت بیجا مکن؛ زیرا مخالفت با علیعليه‌السلام مخالفت با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، بازهم حدیث یادش نبود؟!

آیا مورّخین خودتان که وقعه جمل را نوشتند، یادآور نشدند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «عایشه بترس از آن راهی که سگهای حوأب بر تو پارس نمایند!» وقتی عازم بصره بود، اول شب که به آب بنی کلاب رسیدند و سگ ها اطراف محمل او را گرفته، پارس نمودند، سؤال نمود: «اینجا کجا است؟» گفتند: «حوأب.» متوجّه خبر و فرموده رسول خدا شد. چرا باز فریب طلحه و زبیر را خورد و طی طریق نمود تا به بصره رسید و آن فتنه عظیم را برپا نمود؟ آیا می توانید گفت، فراموش کرده بود یا حقّاً متعمّداً عالماً عارفاً طی طریق نمود؟!

آیا این دلیل، لکه بزرگی نبود که دامن امّ المؤمنین عایشه را آلوده نمود که به هیچ آبی پاک نخواهد شد؟ چه آنکه عالماً عامدا تمرّد امر خدا و پیغمبر نمود و فریب طلحه و زبیر را خورد و به جنگ خلیفه و وصی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت با آنکه خودش می گفت: «پیغمبر فرموده هر کس با علیعليه‌السلام جنگ کند و خروج بر او بنماید کافر است؟!»

آیا جنگ با امیر المؤمنینعليه‌السلام وصی و خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اسباب زحمت و انقلاب جنگ را اول کار خلافت فراهم نمودن، آزار پیغمبر نبوده؟ مگر نه در حدیث است که شب گذشته با اسناد آن عرض کردم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذی علیاً

۱۹۶

فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله أیها الناس من آذی علیا بعث یوم القیمه یهودیا او نصرانیا(۱) .

کشتار صحابه و مؤمنین پاک در بصره به أمر عایشه

آیا این اخبار در کتب معتبره خودتان نیست، پس چرا اعتراض به شیعیان می نمایید؟ آیا خونهای مؤمنین پاک و زجر عثمان بن حنیف از صحابه پاک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قتل زیاده از صد نفر از حفّاظ و خزانه دارهای بی سلاح که اهل جنگ نبودند، که چهل نفر آنها را در مسجد کشتند، به گردن مسبب و مؤسّس جنگ نبوده است که علامه مسعودی درمروج الذهب (۲) باین عبارت نوشته:فقتل منهم سبعون رجلا غیر من جرح و خمسون من السبعین ضربت رقابهم صبرا من بعد الاسر و هؤلاء اول من قتلوا ظلما فی الاسلام (۳) .

و شرح مبسوط آن وقایع را ابن جریر(۴) و ابن اثیر و دیگران از علماء و مورخین خودتان نقل نموده اند.

یا این اخبار را از کتب معتبره خود خارج کنید (چنانچه در چاپهای جدید کتب، علمای شما دست به تحریف زده بلکه بعض مطالب را ساقط می نمایند) و علمای اعلام و اکابر مورخین را تکذیب نمائید یا طعن و اعتراض و انتقاد را از شیعیان بر طرف کنید؛ زیرا شیعیان نمی گویند، مگر آنچه در کتب معتبره خودتان ثبت گردیده، به خدا قسم جماعت شیعیان بی تقصیرند! فرق ما و شما اینست که شما این اخبار وارده در کتب معتبره خود را سطحی مطالعه می نمایید و روی قاعده

____________________

۱- کسی که اذیت نماید علیعليه‌السلام را مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت نماید خدا را اذیت نموده. ای گروه مردم، کسی که اذیت کند علی را در قیامت یهودی یا نصرانی مبعوث گردد.

۲- مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.

۲- (غیر از آنچه مجروح نمودند)هفتاد نفر از خزانه دارهای بی سلاح حافظ بیت المال را کشتند و پنجاه نفر از آن هفتاد نفر را گردن زدند و کشتند بکشتن صبر و زجر و این جماعت اول کشته گانی بودند در اسلام که مظلوم کشته شدند.

۴- تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۸۲.

۱۹۷

حب الشیء یعمی و یصم ،(۱) وقایع مهمّه تاریخی را تطبیق با اخبار نمی نمائید و پیوسته حسن نظر إعمال و دفاع بی مورد نموده و توجهی بحقایق نمی نمائید و یا اگر می نمائید در مقام پرده پوشی در آمده و آنها را به طریقی تبرئه می نمائید کهیضحک به الثکلی .(۲)

ولی ما عمیقانه و بی طرفانه و منصفانه می نگریم و اخبار وارده در کتب فریقین را تطبیق با وقایع نموده، کشف حقایق می نماییم. در موقع تطبیق هم هرکجا که دیدید بی جا و مخدوش و مغرضانه است، اعتراض منطقی نموده، قبول نفرمایید، خیلی هم ممنون خواهم شد

شیخ : فرمایشات شما صحیح است. ام المؤمنین عایشه -رضی اللّه عنها- بشر بوده است، معصوم نبوده، البته فریب خورده خطایی از او سر زده، روی سادگی فریب دو نفر از کبار صحابه را خورده، ولی بعد توبه نموده، خداوند هم از او گذشت فرمود.

داعی : اولاً اقرار نمودید که کبار صحابه خطا کار و فریبنده بودند، و حال آنکه از حاضرین تحت الشجره و بیعت الرضوان بودند، پس خبر شما که سابقا در لیالی ماضیه برای تبرئه صحابه بیان نمودید که صحابه هر یک مانند ستاره ای هستند که اقتدای بآنها اسباب هدایت می شود، بخودی خود باطل می گردد.

ثانیاً فرمودید: ام المؤمنین عایشه توبه نمود؛ این معنا ادعای محض است. قیام و جنگ و کشتار مسلمین عند العموم ثابت، ولی توبه ایشان غیر معلوم و مورد اتّکاء نمی باشد.

ممانعت نمودن عایشه از دفن نمودن امام حسنعليه‌السلام در جوار پیغمبر

ولی آنچه مسلّم است ام المؤمنین عایشه جنساً آرام نبوده، حرکات بچه گانه مترادفی داشته که هر یک موجب فساد در تاریخ زندگانی او گردیده. به قول شما اگر توبه نموده و پشیمان گردیده و آرام شده، پس چرا بعدها در مقابل جنازه سبط

____________________

۱- (یعنی دوست داشتن چیزی، انسان را کور و کر می گرداند).

۲- عزیز از دست داده به آن میخندد).

۱۹۸

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن فساد و عملیات را انجام داد که هر شنونده ای را متأثر می نماید؟

نه همان فقط رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را می رنجاند و می آزرد و یا سوار شتر شده مانند زنان دوره جاهلیّت، و بجنگ وصی و خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت، که بگوییم با زندگان مخالفت و ضدّیت داشته، بلکه سوار قاطر شد و سر راه بر جنازه سبط اکبر پیغمبر امام حسنعليه‌السلام گرفت؛ چنانچه اکابر علما و مورخین خودتان نوشته اند، مخصوصاً یوسف سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (۱) و علامه مسعودی صاحبمروج الذهب دراثبات الوصیة (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) نقلا از ابو الفرج و یحیی بن الحسن صاحبکتاب النسب و محمد خواوند شاه درروضة الصفا (۴) و واقدی و منوفی احمد بن محمد حنفی درترجمه تاریخ اعثم کوفی و ابن شحنه درروضة المناظر و ابو الفداء و دیگران در تاریخ خود آورده اند که وقتی جنازه آن حضرت را حرکت دادند عایشه سوار بر قاطر شد با جماعتی از بنی امیه و غلامان آنها، سر راه بر جنازه بستند. گفتند: «نمی گذاریم امام حسن عليه‌السلام را پهلوی قبر پیغمبر دفن نمایید!» ابن عباس بروایت مسعودی گفت: «تعجب است عایشه از حال تو»،اما کفاک ان یقال یوم الجمل حتّی یقال یوم البغل یوماً علی جمل یوماً علی بغل بارزه عن حجاب رسول اللّه تریدین اطفاء نور اللّه و اللّه متمّ نوره و لو کره المشرکون ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) (۵) .

و بعضی نوشتند به او فرمود:تجملت تبغّلت و ان عشت تفیلت لک تسع من الثمن و فی الکلّ تصرّفت (۶) .

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۱۹۳.

۲- اثبات الوصیة، ص۱۳۶.

۳- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۱۸.

۴- روضة الصفا، ج۲، ص۸۴.

۵- آیا کفایت نمی کند تو را روز جمل (یعنی سوار شدی به میدان جنگ آمدی) تا اینکه بگویند مردم روز استر (یعنی سوار استر شدی سر راه بر جنازه پسر پیغمبر گرفتی). یک روز سوار بر شتر و یک روز سوار بر استر شده، حجاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پاره کردی تصمیم داری نور خدا را خاموش نمایی و حال آنکه خداوند نور خود را بحد کمال می رساند هرچند مکره طبع مشرکین باشد.

۶- گاهی سوار شتر و روزی سوار استر می شوی، اگر زنده بمانی سوار فیل هم خواهی شد (کنایه از اینکه به جنگ خدا خواهی رفت) و حال آنکه تو از هشت یک فقط نه یکی داری و عدوانا تمام را تصرف کردی.

۱۹۹

بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و آنها را دفع نمایند، حضرت امام حسینعليه‌السلام جلوگیری نمود، فرمود: «برادرم وصیّت نموده، حاضر نیستم بقدر شاخ حجامتی در عقب جنازه من خون ریخته گردد.» فلذا بامر آن حضرت برگرداندند جنازه را و در بقیع دفن نمودند.

سجده و شادی نمودن عایشه در شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام

اگر توبه عایشه صحت دارد و بر جنگ با امیر المؤمنین پشیمان گردیده بود، پس چرا وقتی خبر شهادت آن حضرت را شنید، سجده شکر به جای آورد؟! چنانچه ابو الفرج اصفهانی صاحب اغانی در آخر شرح حالات آن حضرت درمقاتل الطالبیّین آورده:لما ان جاء عایشة قتل امیر المؤمنین علی عليه‌السلام سجدت (۱) .

اگر واقعاً توبه نموده و پشیمان گردیده بود، پس چرا وقتی خبر شهادت آن حضرت را شنید، اظهار فرح و شادمانی نمود؟ چنانچه محمد بن جریر طبری(۲) در حوادث سال چهلم هجریتاریخ خود و ابو الفرج اصفهانی در آخر حالات آن حضرت درمقاتل الطالبیّین آورده اند: زمانی که خبر شهادت آن حضرت را غلامی به او داد، گفت:

فالقت عصاها و استقرت بها النوی

کما قر عینا بالایاب المسافر

القای عصا، کنایه از اطمینان قلب و آسودگی خاطر می باشد که وقتی آدمی در مکان معیّنی قلبش آرام و فکرش آسوده شد، گفته می شود:القی عصاه (چنانچه مسکویه درتجارب الامم و دمیری درحیوة الحیوان بیان نموده اند) مقصود عایشه از گفتن این شعر، آن بود که خواست بگوید از بابت علی عليه‌السلام خیالم فارغ و سینه ام باز و فکرم راحت شد؛ چون پیوسته انتظار هم چو خبری را داشتم، مانند کسی که انتظار مسافر خود را داشته باشد که با آمدن مسافر چشمهایش روشن و قلبش آرام گردد!

پس من هم از شنیدن خبر مرگ علیعليه‌السلام چشمم روشن و قلبم آرام و خیالم

____________________

۱- چون خبر قتل و شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام به عایشه رسید سجده (شکر) نمود.(مقاتل الطالبین، ص۲۸).

۲- تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۲.

۳- مقاتل الطالببین، ص۳۰.

۲۰۰

راحت شد! آنگاه از خبرآورنده سؤال کرد که چه کس او را به قتل رسانید. گفتند: عبد الرحمن بن ملجم مرادی از قبیله بنی مراد. فوری گفت:

فان یک نائیا فلقد نعاه

غلام لیس فی فیه التراب

یعنی اگر علیعليه‌السلام دور از من است، خبر مرگ او را غلامی آورد که خاک در دهان او مباد.

زینب دختر ام سلمه حاضر بود، گفت: «آیا سزاوار است درباره علیعليه‌السلام این قسم خوش حالی کنی و چنین کلماتی بگوئی و اظهار فرح و شادمانی بنمایی؟» دید بد شد در جواب گفت: «به خود نبودم از روی سهو و نسیان و فراموشی این طور گفتم؛ چنانچه باز این حالت بمن دست دهد و بازگو نمایم، مرا یادآور شوید تا نگویم!»

خوب است آقایان حب و بغض را بگذارید و عبرت بگیرید که مسأله توبه حقیقت نداشته، بلکه تا دم مرگ بدشمنی خود باقی بوده است، و الا با اظهار فرح سجده شکر نمی نمود.

آقایان محترم، این اعمال را حمل بچه چیز می نمایید؟ آیا جز این است که ام المؤمنین زنی بوده سبک عقل تر از دیگران که آرامش در زندگی نداشته.

مطلب دیگری یادم آمد. شما آقایان انتقاد از شیعیان می نمایید؟ و با نظر بغضاء بآنها می نگرید که چرا بخلیفه سوم عثمان خورده گیری نموده و مطاعن او را که علماء خودتان نقل نموده اند، واگو می نمایند.

کلمات متضاد عایشه نسبت به عثمان

اگر از این جهت هم شده، باید به ام المؤمنین عایشه خوش بین نباشید؛ چه آنکه عموم اکابر علمای و مورخین خودتان مانند ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (1) و مسعودی در کتاباخبار الزمان و اوسط و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامّه (2) و

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج6، ص320.

2- تذکرة الخواص، ص71.

۲۰۱

ابن جریر(1) و ابن عساکر(2) و ابن اثیر(3) و دیگران از علمای و مورخین خودتان نوشته اند که ام المؤمنین عایشه پیوسته از عثمان بدگویی می کرد تا آنجا که فریاد می زد:اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد کفر (4) .

ولی همین که عثمان کشته شد روی کینه و عداوت با علیعليه‌السلام می گفت:قتل عثمان مظلوما و اللّه لأطلبنّ بدمه فقوموا معی (5) .

ابن ابی الحدید می نویسد:انّ عائشه کانت من اشدّ الناس علی عثمان حتّی انّها اخرجت ثوبا من ثیاب رسول اللّه فنصبته فی منزلها و کانت تقول للدّاخلین الیها هذا ثوب رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لم یبل و عثمان قد ابلی سنّته (6) .

و نیز ابن ابی الحدید گوید: «وقتی در مکّه خبر قتل عثمان به عایشه رسید گفت:ابعده اللّه ذلک بما قدّمت یداه و ما اللّه بظلاّم للعبید »(7) .

پس باید نظر پاک باشد؛ اگر بدبینی بمیان آمد، همه عیبی از آن بیرون می آید. آنچه مسلّم است ام المؤمنین عایشه نسبت بمولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نظر کینه و عداوتی شدید داشته که وقتی شنید مسلمانان به آن حضرت بیعت نمودند، گفت:لوددت انّ السّماء انطبقت علی الارض ان اتمّ هذا قتلوا ابن عفان مظلوماً (8) .

آیا این نوع کلمات مختلف و متضاد تلوّن ام المؤمنین عایشه را نمی رساند؟

شیخ : این اختلافات در رویه و رفتار و گفتار ام المؤمنین عایشه رضی اللّه عنها-

____________________

1- تاریخ طبری، ج3، ص476. 2- تاریخ دمشق، ج29

2- تاریخ دمشق، ج29، ص261. 3- الکامل فی التاریخ، ج3، ص87.

4- بکشید این پیر خرفت (یعنی عثمان) را! خدا بکشد او را پس بتحقیق کافر شده است!

5- عثمان مظلوم کشته شد! بخدا سوگند مطالبه خون او را می کنم! پس قیام کنید و مرا یاری نمایید.

6- بدرستی که عایشه از همه مردم نسبت به عثمان دشمن تر بود تا آنجا که پیراهن رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدا را در منزل خود آویخته و بواردین اظهار می کرد: «این پیراهن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که هنوز کهنه نگردیده و عثمان سنت آن حضرت را کهنه و از کار انداخت.» (شرح نهج البلاغه، ج6، ص320).

7- خداوند او را از رحمت خود دور گرداند به سبب کردار ناپسندیده ای که باختیار خود بیادگار گذارد! و خداوند کسی است که ظلم بر بندگان نمی کند (آنکه را عذاب کند کیفر کردار او است).

8- اگر امر خلافت علیعليه‌السلام به آخر رسد و حال آنکه عثمان مظلوم کشته گردید، دوست می دارم که آسمان بزمین آید و جهان فانی گردد.(شرح نهج البلاغة، ج6، ص320).

۲۰۲

زیاده نقل شده ولی دو چیز مسلّم و ثابت است:

یکی آنکه عایشه ام المؤمنین -رضی اللّه عنها- را فریب دادند و آن روز متوجه به مقام ولایت علی -کرم اللّه وجهه- نبوده؛ چنانچه خودش گفت: «فراموش نمودم و در بصره یادم آمد.»

ثانیاً توبه نمود؛ قطعاً خداوند از گذشته ها می گذرد و او را در اعلا درجات بهشت وارد می کند.

داعی : در موضوع توبه تکرار گفتار نمی کنم و نمی گویم خون آن همه مسلمانان بی گناه ریخته شده و هتک نوامیس گردیده و نهب اموال شده، چگونه بدون محاکمه می گذرد. صحیح است که خداوند ارحم الراحمین است،ولی فی موضع العفو و الرحمه و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمه .(1) علاوه، تا دم مرگ خود معترف بوده که عمداً سبب وقوع حوادث گردیده. فلذا بنابر آنچه اکابر علمای خودتان نقل نموده اند، وصیت نمود مرا پهلوی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دفن ننمایید؛ چه آنکه خود می دانم چه حوادثی بعد از آن حضرت ظاهر ساختم؛ چنانکه حاکم درمستدرک (2) و ابن قتیبه درمعارف (3) و محمّد بن یوسف زرندی در کتاباعلام بسیرة النّبی و ابن البیّع نیشابوری و دیگران نقل نموده اند که عایشه بعبد اللّه زبیر وصیت کرد:ادفنونی مع اخواتی بالبقیع فانّی قد احدث امورا بعده (4) .

اما اینکه فرمودید: ام المؤمنین فراموش کار بوده و احادیث فضایل علیعليه‌السلام را در بصره یاد آورد و منع پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از آن کار به خاطر نداشت، اشتباه فرمودید. خوب است کتب معتبره اکابر علمای خودتان را ببینید تا باشتباه خود پی ببرید؛ مخصوصاًشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید(5) را مطالعه فرمایید تا حقیقت بر شما کشف گردد. اینک برای روشن شدن مطلب ببعض از مندرجات آن کتاب اشاره

____________________

1- خداوند ارحم الراحمین است در محلی که حکمت مقتضی عفو و رحمت باشد و به عکس اگر اقتضای حکمت سخت گیری شد، سخت ترین عقوبتها را در موقع نقمت و سختی می کند.

2- مستدرک، ج4، ص216.

3- معارف ابن قتیبه، ص135.

4- دفن کنید مرا پهلوی خواهرهایم در بقیع؛ زیرا من بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایجاد و احداث امور نمودم.

5- شرح نهج البلاغة، ج6، ص323-324.

۲۰۳

می نمایم:

نصایح ام سلمه به عایشه

ابن ابی الحدید از تاریخ ابی مخنف لوط بن یحیی ازدی نقل می نماید که در آن موقع ام المؤمنین ام سلمه هم برای عمل حج به مکه مشرف بود. وقتی شنید عایشه بخونخواهی عثمان برخاسته و عازم بصره است، بسیار متأثر شد و در مجالس، تظاهر به نقل مناقب علیعليه‌السلام می نمود. عایشه به ملاقات ام سلمه رفت تا او را فریب داده با خود هم دست نموده ببصره بروند.

ام سلمه فرمود: «تا دیروز آن همه دشنام بعثمان می دادی و مذمّت می نمودی و او را نعثل می خواندی و حالا بخونخواهی او در مقابل علیعليه‌السلام برخاسته ای؟ آیا از فضایل آن حضرت غافلی؟ اگر یادت رفته من اینک یادآوری می نمایم.»

یادآوری نمودن امّ سلمه فضایل علیعليه‌السلام را برای عایشه

«یادت بیاید روزی که من با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حجره تو آمدیم. در آن بین علی وارد شد و با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نجوی نمود و نجوی طول کشید. تو خواستی بر آن حضرت هجمه نمایی، من منعت کردم. گوش ندادی و حمله نمودی بر آن بزرگوار و گفتی در هر نه روز یک روز نوبه من است. آن هم تو آمده ای و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مشغول نموده ای؟» رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غضبناک در حالتی که صورت مبارکش سرخ شده بود به تو فرمود:ارجعی ورائک و اللّه لا یبغضه احد من اهل بیتی و لا من غیرهم من الناس الاّ و هو خارج من الایمان! (1) پس تو نادم و پشیمان برگشتی. عایشه گفت: «بلی یادم هست!!»

ام سلمه فرمود: «یادت بیاید روزی که تو سر مبارک پیغمبر را شستشو می دادی و من غذای حیس تهیه می نمودم، آن حضرت سر مبارک بلند نمود فرمود: «کدام یک از شما صاحب شتر گنهکارید که سگهای حوأب بر او پارس نمایند و بر

____________________

1- برگرد به عقب بخدا قسم! احدی از اهل بیت من و نه غیر از آنها از مردم با علیعليه‌السلام دشمنی ننماید مگر آنکه او از ایمان بیرون رفته است.(شرح نهج البلاغة، ج6، ص322).

۲۰۴

روی پل صراط برو افتاده گردد؟» من دستم را از حیس برداشته، عرض کردم: «یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پناه می برم به خدا و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از این امر!» آنگاه دست بر پشت تو زده، فرمود: «بپرهیز از آنکه تو باشی آن کس که این عمل کند!» عایشه گفت: «بلی یادم هست!»

ام سلمه گفت: «یادت بیاورم که در یکی از سفرها من و تو با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم، روزی علیعليه‌السلام کفش های پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را می دوخت و ما در سایه درختی نشسته بودیم، ناگاه پدرت ابی بکر به اتفاق عمر آمدند اجازه خواستند، من و تو رفتیم عقب پرده آنها نشستند. بعد از گفتگوی چندی گفتند:یا رسول اللّه انّا لا ندری قدر ما تصحبنا فلو اعلمتنا من یستخلف علینا لیکون لنا بعدک مفزعا فقال لهما امّا انّی قد أری مکانه و لو فعلت لتفرّقتم عنه کما تفرّقت بنو اسرائیل عن هارون بن عمران فسکتا ثم خرجا (1) .

بعد از بیرون رفتن آنها ما بیرون آمدیم. من عرض کردم:یا رسول اللّه من کنت مستخلفه علیهم فقال خاصف النعل فنزلنا فلم نر احدا الاّ علیّا فقلت یا رسول اللّه ما أری الاّ علیّا فقال هو ذلک (2) .

عایشه گفت: «بلی یادم هست.» ام سلمه گفت: «پس بعد از اینکه این احادیث را می دانی کجا می روی؟» گفت: «برای اصلاح بین مردم می روم!»

پس آقایان تصدیق نمایید ام المؤمنین عایشه فریب نخورده، بلکه خود عازم فتنه انگیزی بوده عالماً عامداً قیام نموده، با آنکه ام سلمه باو یادآوری نمود احادیث رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، مع ذلک متنبّه نگردید با اقرار به مقام حقیقت

____________________

1- ما حصل معنی آن که عرض کردند: «ما قدر مصاحبت تو را نمی دانیم. فلهذا تمنا داریم ما را تعلیم دهید و بفرمایید چه کسی خلیفه و جانشین شما بر ما می باشد که بعد از شما مفزع و پناهگاه ما باشد.» حضرت به آن دو (ابو بکر و عمر) فرمود: «من مقام و مرتبه و مکان او را می شناسیم (یعنی جانشین خود را) ولی (فعلا) اگر این عمل را بکنم و او را معرفی نمایم، از اطراف او متفرق می شوید؛ همچنان که بنی اسرائیل از اطراف هارون متفرق شدند.» پس ساکت گردیده بیرون رفتند.(شرح نهج البلاغة، ج6، ص322).

2- چه کسی بر آنها خلیفه می باشد؟ فرمود: «آن کس که نعلین مرا پاره دوزی می کند.» پس از خدمت آن حضرت بیرون آمدیم، دیدیم جز علیعليه‌السلام کسی نبود. پس عرض کردم: «یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غیر از علیعليه‌السلام کسی را نمی بینم» فرمود: «همان (علیعليه‌السلام ) خلیفه است.»

۲۰۵

امیر المؤمنین حرکت نمود بسوی بصره و آن فتنه بزرگ را برپا کرد که منجر بریختن خون مسلمانان بسیار گردید!!

مخصوصاً در این حدیث خصف نعل بزرگترین نص و حجه است بر اثبات امامت و خلافت آن حضرت که وقتی ام سلمه عرض می کند: یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کیست آن کسی که او را خلیفه قرار می دهی بعد از خود فرمود: دوزنده نعلین من و آن جز علی بن أبی طالبعليه‌السلام کسی نبوده است.

گناه شیعیان فقط اینست که تحت تأثیر هیچ عادتی قرار نمی گیرند و با دوربین حقیقت وقایع مهمّه چهارده قرن قبل را می نگرند و بدون حب و بغض از آیات قرآن مجید و آنچه در کتب معتبره علمای فریقین نوشته شده است، استفاده نموده و قضاوت بحق می نمایند.

به همین جهت معتقدند باینکه و لو به صورت ظاهر در تاریخ با دسیسه بازیهای سیاسی خلافت علیعليه‌السلام زماناً در مرتبه چهارم قرار گرفته، ولی این عقب ماندگی، افضلیّت و نصوص وارده در حق آن حضرت را از میان نبرده و نخواهد برد.

ما هم معتقدیم و اقرار داریم که در تاریخ ثبت گردیده که ابی بکر (با دسایس سیاسی) در سقیفه بدون حضور علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار صحابه و با مخالفت قبیله خزرج از انصار، خلیفه نامیده شد و بعد از او هم بطریق دیکتاتوری فردی و شوری عمر و عثمان قبل از مقام ولایت علیعليه‌السلام ظاهراً مسندنشین خلافت گردیدند!!

ولی با یک تفاوت که آنها خلیفه الخلق بودند؛ یعنی عدّه ای از هم دستان آنها قیام نمودند و حلقه خلافت را به گردن آنها انداختند. ولی مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام خلیفه الرسول است که منصوص از جانب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

شیخ : بی لطفی می فرمایید! هیچ تفاوتی بین آنها نبوده. همان مردمی که خلفای ثلاثه ابی بکر و عمر و عثمان -رضی اللّه عنهم- را به مقامات خلافت اجماعاً نصب نمودند، علی -کرم اللّه وجهه- را هم همان اشخاص به خلافت نصب نمودند.

اختلاف در تعیین خلفاء ثلاث دلیل بر بطلان خلافت آنها است

داعی : تفاوت در تعیین خلافت خلفا از جهات بسیاری واضح و آشکار است:

۲۰۶

اولاً اشاره به اجماع فرمودید. بی لطفی می نمائید که تجدید مطلب می کنید؛ زیرا که بی اساس بودن دلیل اجماع را شبهای قبل کاملاً بعرضتان رسانیدم که اجماع امت بر خلافت هیچ یک از خلفا در ابتدای امر واقع نشد(مراجعه شود به جلسه هفتم همین کتاب).

دلایل دیگر بر بطلان اجماع

ثانیاً اگر اتّکای شما به دلیل اجماع است و این حق را از جانب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای امت ثابت شرعی می دانید، علی القاعده بایستی هر خلیفه ای که از دنیا می رود، امت جمع شوند یا به اصطلاح امروزی ها، مجلس مبعوثان یا مؤسسان تشکیل دهند برای تعیین خلیفه بعدی صحبت کنند. اجماع عموم (یا به قول شما) اجتماع عقلا بر هر فردی قرار گرفت و رأی اتّفاقی بر آن ثابت آمد آن فرد منتخب خلیفه و برگزیده مردم می شود (نه خلیفه رسول خدا) و این جریان طبیعی در تمام ادوار باید مورد عمل قرار گیرد.

و البته تصدیق می فرمایید چنین اجماعی ابداً برای هیچ یک از خلفای در اسلام واقع نشده، حتی همان اجماع ناقصی هم که ما قبلاً ثابت نمودیم (که کبار صحابه و بنی هاشم و انصار داخل نبودند) برای احدی جز ابی بکر بن ابی قحافه واقع نشد؛ زیرا خلافت عمر به اتفاق جمیع مورخین و محدثین اسلام و غیره فقط بنصّ خلیفه ابی بکر بوده است. اگر اجماع شرط در تعیین خلافت است، چرا بعد از ابی بکر در تعیین عمر بخلافت تشکیل اجماع نشد و بآراء عمومی مراجعه ننمودند؟

شیخ : بدیهی است چون ابی بکر را بخلافت اجماع امت معین نمود، قول خلیفه اول بتنهائی برای تعیین خلیفه بعدی سندی است محکم؛ بعد از آن دیگر احتیاجی باجماع و گرفتن آرا امت در تعیین خلیفه بعدی نیست؛ بلکه قول هر خلیفه برای تعیین خلیفه بعدی سندیت ثابت دارد و این حق مخصوص خلیفه است که خلیفه بعد از خود را معین نماید و مردم را حیران و سرگردان نگذارد. لذا چون ابی بکر ثابت الخلافه بالاجماع عمر را بخلافت برقرار نموده، خلیفه ثابت پیغمبر شد!

۲۰۷

داعی : اولاً اگر چنین حقی برای خلیفه ثابت الامر (به عقیده شما) در تعیین خلیفه بعدی قائلید و می گویید وظیفه خلیفه است که امت را حیران نگذارد و نصّ او تنها در تعیین خلیفه بعد از خود کفایت می کند، چرا این حق را از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثابت النبوّه که هادی بشر بوده است، ساقط نمودید؟

و چرا آن همه نصوص عالیه واضحه ای را که صراحتاً و کنایتاً رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دفعات متعدده و مواطن مختلفه بر علیعليه‌السلام نمود و در کتب معتبره خودتان پر است (و ما هم در شبهای قبل ببعض از آنها اشاره نمودیم و امشب هم نصّ صریح در حدیث امّ سلمه به عرضتان رسید) نادیده گرفته و ترتیب اثر ندادید و از برای هر یک تأویلات بارده نمودید، مانند تأویل و تغییر مضحکی که ابن ابی الحدید در حدیث ام سلمه نموده و این نص صریح را رد نموده؛ واقعاً جای تعجب است که روی چه اصل می فرمایید، قول ابی بکر در تعیین عمر بخلافت سندیّت دارد، ولی قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سندیّت ندارد؟ و برای آن کلمات حکیمانه تعبیرات بارده می نمایید!

ثانیاً از کجا و بچه دلیل می فرمایید، خلیفه اول که به اجماع معیّن شده حق دارد خلیفه بعدی را معین نماید؟ آیا هم چو دستوری از پیغمبر رسیده است؟ قطعاً جواب منفی است.

ثالثاً می گویید: خلیفه اول که به اجماع معین شد، در تعیین خلفای بعدی دیگر احتیاج به اجماع نمی باشد؛ همان خلیفه منصوب از جانب خلق، حق دارد خلیفه بعد از خود را معین نماید و نص او تنها کفایت می کند!

اعتراض بر مجلس شورا

اگر امر چنین است، پس چرا فقط این امر در خلافت عمر عملی شد؟ بلکه در خلافت عثمان بر خلاف شد؛ عمر تعیین خلیفه نکرد؛ امر را بشورای شش نفری واگذار نمود!

معلوم نیست دلیل آقایان بر اثبات خلافت چیست! می دانید دلایل که اختلاف پیدا کرد، اصل موضوع از بین می رود.

اگر دلیل شما بر اثبات خلافت، اجماع امت است و جمیع امت باید جمع

۲۰۸

شوند و اتّفاقاً رأی بدهند (گذشته از آنکه در خلافت ابی بکر هم چنین اجماعی نشد)، پس چرا در خلافت عمر چنین اجماعی تشکیل ندادند؟ و اگر اجماع را در خلافت اوّلی شرط می دانید و در تعیین خلفای بعد فقط نص خلیفه منصوب باجماع کفایت می کند، پس چرا در خلافت عثمان این امر عملی نشد؟ و خلیفه عمر بر خلاف رویه ابی بکر، تعیین خلیفه را به شورای (دیکتاتوری) واگذار کرد؟ آن هم چه مجلس شورایی که در هیچ جای عالم (حتی در میان ملل وحشی) چنین مجلس شورایی وجود پیدا نکرده؛ عوض آنکه نمایندگان مجلس را ملت معین نمایند (که شاید قول و رأی اکثریت آنها قدری مؤثر باشد)، خلیفه عمر خود معین نمود.

اعتراض بر حکمیت عبد الرحمن بن عوف

و عجیب تر از همه آنکه جلو اختیار همه را گرفت و تمام آن عدّه را تحت امر و فرمان عبد الرحمن بن عوف قرار داد!

معلوم نیست روی چه ملاک شرعی و عرفی علمی و عملی، عبد الرّحمن را آن قدر شاخصیّت داد (جز آنکه خویش نزدیک عثمان بود و یقین داشت طرف عثمان را نمی گذارد و دیگری را بگیرد) که در دستور خود گفت: «هر طرفی که عبد الرّحمن است حقّ است و با هر کس عبد الرحمن بیعت نماید باید دیگران تسلیم شوند!» وقتی خوب دقت کنیم، می بینیم ایجاد دیکتاتوری نموده، منتها به صورت شورا در آورد!

و به قول امروزی ها، قانون دمکراسی بکلی بر خلاف این رویه و رفتار می باشد.

واقعاً جای تعجب و تأسف است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرّر فرموده که شبهای قبل هم با سلسله اسناد ذکر نمودم که:علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ حیث دار (1) .

و نیز فرمود:هذا علیّ فاروق هذه الامه یفرق بین الحقّ و الباطل (2) .

____________________

1- علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد(یعنی هر راهی علیعليه‌السلام برود آن راه حق است).

2- این علیعليه‌السلام فاروق این امت است که جدایی می اندازد میان حق و باطل.

۲۰۹

چنانکه حاکم درمستدرک (1) و حافظ ابو نعیم درحلیه (2) و طبرانی درالکبیر (3) و ابن عساکر درتاریخ (4) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (5) و محبّ الدین طبری درریاض النضره (6) و حموینی در فرائد(7) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (8) و سیوطی دردرّ المنثور (9) از ابن عباس و سلمان و أبی ذر و حذیفه نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ستکون بعدی فتنة فاذا کان ذاک فالزموا علیّ بن أبی طالب فانّه اوّل من یصافحنی یوم القیمه و هو الصدّیق الاکبر و هو فاروق هذه الامه یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین(10) .

و در حدیث معروف عمّار یاسر است که با سلسله اسناد در لیالی ماضیه مفصلاً عرض نمودم که آن حضرت به عمّار فرمود:

ان سلک الناس کلّهم وادیا و سلک علیّ وادیا فاسلک وادی علیّ و خلّ عن الناس یا عمّار. علیّ لا یردّک عن هدی و لا یدلّک علی ردی یا عمّار طاعه علیّ طاعتی و طاعتی طاعه اللّه(11) .

____________________

1- مستدرک، ج4، ص468. 2- حلیة الاولیاء، ج1، ص63.

3- المعجم الکبیر، ج6، ص269. 4- تاریخ دمشق، ج42، ص41.

5- کفایة الطالب، ص187. 6- ریاض النضرة، ج2، ص155.

7- فرائد السمطین، ج1، ص139 و 10، ح 102 و 103. 8- شرح نهج البلاغة، ج13، ص157.

9- در المنثور، ج6، ص327.

10- زود است بعد از من فتنه ای برپا شود! در آن موقع بر شما لازم است التزام رکاب علیعليه‌السلام را اختیار نمایید؛ زیرا او اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه می نماید. او راست گو و فاروق این امت می باشد که تفریق می نماید بین حق و باطل؛ او است پادشاه مؤمنین.

11- اگر تمام مردم به راهی می روند و علیعليه‌السلام به راه دیگر، پس راهی را برو که علیعليه‌السلام می رود و بی نیاز شو از مردم! ای عمار، علیعليه‌السلام تو را از هدایت بر نگرداند و دلالت بر هلاکت ننماید! ای عمار، اطاعت علیعليه‌السلام اطاعت من است و اطاعت من اطاعت خدا است.

۲۱۰

ظلم فاحش به مقام مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام

آنگاه بر خلاف دستور پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خلیفه عمر، علیعليه‌السلام را در شورا می گذارد تحت امر و فرمان عبد الرحمن!

آیا می شود بآن دستگاه بدبین نشد؟ آن همه از کبار صحابه را بر کنار و حق رأی آنها را در امر خلافت ساقط نمود، بس نبود، در خود شوری هم ظلم فاحش بر علیعليه‌السلام وارد آوردند و اهانت بزرگی به آن حضرت نمودند که فاروق بین حق و باطل را تحت امر و فرمان عبد الرحمن قرار دادند!

آقایان محترم، منصفانه قضاوت نمایید مراجعه کنید بکتب رجال از قبیلاستیعاب و اصابه و حلیه الاولیاء و امثال آنها، حالات علیعليه‌السلام را با عبد الرحمن و بلکه با آن پنج نفر اعضاء شوری بسنجید، ببینید عبد الرّحمن لیاقت مقام حکمیّت را داشته یا مولا امیر المؤمنینعليه‌السلام ؟ آنگاه پی ببرید به حق کشی هایی که روی دسته بندی های سیاسی به کار رفته و مقصود از آن بازی ها پامال نمودن حق ولایت در مرتبه سوم بوده است!

خلاصه کلام، اگر دستور خلیفه ثانی عمر بن الخطاب عملی بوده که در تعیین خلافت، مجلس شوری لازم است، پس چرا در خلافت مولانا امیر المؤمنین عملی نشد؟

و تعجّب است که در خلافت خلفای اربعه (راشدین) (ابی بکر و عمر و عثمان و علیعليه‌السلام ) چهار قسم عمل شده؛ آیا کدام یک از اقسام اربعه حق و ملاک عمل و مدار کار بوده و اقسام دیگر باطل و اگر تمام طرق دل به خواه حق بوده، تصدیق نمایید شما برای تعیین خلافت طریق ثابت و دلیل قانع کننده ندارید.

و اگر آقایان محترم قدری از عادت بیرون آیید و با نظر انصاف و عمیقانه به حقایق بنگرید، تصدیق خواهید نمود، حقیقت غیر از آن است که ظاهراً جریان پیدا نموده.

چشم باز و گوش باز و این عمی

حیرتم از چشم بندی خدای

شیخ : چنانچه این بیانات شما صحیح باشد که باید (به قول شما) در او تعمّق بیشتری نمود، خلافت علی -کرّم اللّه وجهه- هم متزلزل می شود، برای آنکه همان اجماعی که خلفای قبل (ابی بکر و عمر و عثمان رضی اللّه عنهم) را به خلافت

۲۱۱

نصب و تقویت نمودند، علی -کرّم اللّه وجهه- را نیز آوردند و بخلافت بر قرار نمودند.

داعی : این فرمایش شما وقتی صحیح می باشد که نصوص قبلی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در کار نبوده، و حال آنکه خلافت علیعليه‌السلام مربوط به اجماع امت نبوده، بلکه منصوص از جانب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده.

خلافت علیعليه‌السلام منصوص از جانب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده

و اگر آن حضرت زیر بار خلافت، رفت نه از جهت اجماع و اجتماع مردم بود، بلکه از جهت استرداد حق بود؛ زیرا هر ذی حقی که حقش را غصب نمایند، و لو سال ها بگذرد، هر وقت فرصتی به دست آورد و مقتضی موجود شد و مانع از میان رفت باید حق خود را بگیرد. فلذا آن روزی که مانع بر طرف و مقتضی موجود شد آن حضرت احقاق حق نمود و حق بر مرکز خود قرار گرفت.

اگر آقایان فراموش فرمودید، صفحات جراید و مجلات و فوق العاده های منتشره را مطالعه فرمایید. دلایل و نصوص خلافت را که ما در لیالی ماضیه یادآور شدیم و ثابت نمودیم که برقراری آن حضرت به مقام خلافت ظاهری از جهت اجماع و توجه مردم نبوده، بلکه از جهت نصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آیات قرآنی و استرداد حق بوده.

شما نمی توانید یک خبر متّفق علیه بیاورید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده باشد، ابی بکر و عمر و عثمان وصی و خلیفه من اند یا نامی از خلفای اموی و عبّاسی برده باشد.

ولی در تمام کتب معتبره خودتان (علاوه بر تواتر کتب شیعه) اخبار بسیاری از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجود است که علیعليه‌السلام را به خلافت و وصایت معرفی فرموده که ببعض از آنها در شبهای گذشته اشاره نمودیم و امشب هم خبر ام سلمه بعرضتان رسید.

شیخ : در اخبار ما هم رسیده که پیغمبر فرمود: ابی بکر خلیفه من است.

داعی : گویا فراموش فرمودید، دلایل شبهای قبل را که بر بطلان آن احادیث ذکر نمودیم. امشب هم شما را بلاجواب نمی گذاریم. شیخ مجد الدین فیروزآبادی

۲۱۲

صاحبقاموس اللّغة در کتابسفر السعاده گوید:انّ ما ورد فی فضائل ابی بکر فهی من المفتریات التی یشهد بدیهه العقل بکذبها (1) .

خلافت علیعليه‌السلام به اجماع نزدیک تر بود

علاوه بر اینها، اگر خوب دقت کنید در طریقه ظاهری خلافت، برای هیچ یک از خلفای راشدین (از ابی بکر و عمر و عثمان و علیعليه‌السلام ) و خلفای اموی و عباسی، اجماعی واقع نشد که تمام امت جمع گردند یا نمایندگان صحیح العمل جمیع امت اجتماع نمایند و متّفقاً رأی بخلافت آنها بدهند، ولی بر حسب ظاهر، اگر به خلافت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام بنگریم، می بینیم به اجماع نزدیک تر بود تا خلفای قبل و بعد؛ زیرا مورخین از علمای خودتان نوشته اند در خلافت ابی بکر در مرتبه اول فقط عمر و ابو عبیده قبرکن معروف به جرّاح وارد بودند. بعد عدّه ای از قبیله اوس روی لجاجت و از جهت مخالفت با قبیله خزرج که سعد بن عباده را کاندید امارت نموده بودند، بیعت نمودند و بعد به مرور، بعضی به تهدید (چنانچه شرح دادیم) و جمعی به تطمیع، بیعت نمودند و جمعی مانند انصار بریاست سعد بن عباده تا به آخر تبعیت از خلافت ننمودند.

و اما خلافت عمر، فقط بدستور ابی بکر تنها بر قرار شد. اجماعی و اخذ آراء عمومی ابداً در کار نبود بلکه خلافت سلطنت مآبانه انجام شد!

و اما عثمان روی شالوده سیاسی مجلس شورای (دیکتاتوری) که عمر دستور داد، بر مسند خلافت نشست!!

و اما در طریقه خلافت علیعليه‌السلام تقریباً غالب نمایندگان بلاد مسلمین که تصادفاً جهت دادخواهی به دربار خلافت به مدینه آمده، اجماع بزرگی تشکیل داده بودند، شرکت نمودند و به اصرار همه آنها، آن حضرت بر مسند خلافت ظاهری مستقر گردید.

نوّاب : قبله صاحب! اجماع نمایندگان بلاد مسلمین در مدینه برای تعیین

____________________

1- آنچه در فضائل ابی بکر نقل گردیده، از مفتریاتی است که بدیهه عقل، گواهی بدروغ آنها می دهد.(اللالی الموضوعة، ج1، ص186-302).

۲۱۳

خلافت بوده؟

داعی : خیر هنوز خلیفه سوم بر مسند خلافت بر قرار بود، بلکه جمعیت بسیاری از غالب بلاد مسلمین از زعماء قوم و بزرگان قبایل، جهت عرض حال و شکایت از عمّال و حکّام جائر ظالم بنی امیه و غیره و حرکات زشت و قبیح مروان و دیگران که نزدیک به مقام خلافت بودند، به دربار خلافت در مدینه جمع شدند که عاقبت آن اجماع که کبار صحابه هم در آنها بودند، به واسطه ندانسته کاریهای خود عثمان و گوش ندادن به نصایح مشفقانه امیر المؤمنین و کبار صحابه، منجر بقتل او گردید.

لذا اهل مدینه به اتفاق تمام بزرگان قبائل و زعماء اقوام بلاد مسلمین که تصادفاً در مدینه حاضر بودند، به حالت اجماع در خانه مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام رفتند و آن حضرت را بالتماس و اصرار به مسجد آورده و اجماعاً با آن بزرگوار بیعت نمودند و چنین اجماعی ظاهراً در اول بیعت، برای هیچ یک از خلفای ثلاث قبل از آن حضرت واقع نشد که روی میل و اراده و اختیار اهل مدینه باتفاق زعماء بلاد مسلمین دست بیعت بسوی یک فرد شاخصی بکشند و او را به خلافت بشناسند.

با چنین اجماع و اجتماعی که برای آن حضرت واقع شد، ما آن را دلیل خلافت برای آن حضرت نمی دانیم، بلکه دلیل ما بر خلافت آن حضرت قرآن مجید و نص خدا و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، مطابق سیره تمام انبیا که به امر خداوند وصی و خلیفه خود را معین می نمودند.

ثالثاً فرمودید: بین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و سایر خلفا تفاوتی نبوده است. نمی دانم عمداً یا سهواً اشتباه فرمودید برای آنکه با دلائل عقل و نقل بلکه اجماع امت ثابت است که بین علیعليه‌السلام و خلفا، بلکه تمام امت تفاوت بسیاری بوده است.

علیعليه‌السلام متمایز از سایر خلفا بوده

اولین امتیازی که مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام داشته و به همین جهت متمایز از سایر خلفا بوده، آن است که آنها خلفای منصوب از جانب جمعیتی از خلق بوده اند، ولی علیعليه‌السلام خلیفه منصوب از جانب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است. بدیهی است

۲۱۴

تعیین شده خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حقاً ممتاز از تعیین شده خلق است. هر عاقلی می داند که خلیفه منصوص با خلیفه غیر منصوص فرق بسیار دارد.

و مهم ترین صفت ممتازه ای که علیعليه‌السلام را از سایر خلفا و جمیع امت ممتاز می نماید، مقام علم و فضل و شرف و تقوای آن حضرت است که به اتفاق جمیع علمای امت (به استثناء عدّه قلیلی از خوارج و نواصب و بکریون که حالت آنها نزد همه معلوم است)، علیعليه‌السلام بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اعلم و افضل و اقضی و اشرف و اتقای از همه امت بوده؛ چنانچه اخبار بسیاری در این باب حتی از قول ابی بکر و عمر در شبهای گذشته از کتب معتبره خودتان نقل نمودم، با تأییدات قرآن مجید. اینک هم باز خبری در یادم آمد که در شب های قبل نگفتم، از برای شما می خوانم تا کشف حقیقت شود.

امام احمد بن حنبل درمسند (1) و ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (2) و میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی (3) و حافظ ابو بکر بیهقی شافعی درسنن (4) خود و غیر آنها از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرراً با الفاظ و عبارات مختلفه نقل نموده اند که فرمود:علی عليه‌السلام اعلمکم و افضلکم و اقضاکم و الرادّ علیه کالرادّ علیّ و الرادّ علیّ کالرادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشرک باللّه (5) .

ابن ابی الحدید معتزلی که از اشراف علماء شما است در چند جای از مجلداتشرح نهج البلاغه (6) نوشته است: «قول به تفضیل امیر المؤمنین علی عليه‌السلام قولی است قدیم که بسیاری از أصحاب و تابعین قائل بآن بوده اند و شیوخ بغدادیون تصدیق باین معنی نموده اند

(چون صدای اذان اعلام نماز عشا برخاست، آقایان برای نماز برخاستند. پس

____________________

1- مسند احمد، ج1، ص140 و ص154.

2- مناقب، ص82، ح76، ص310، ح307.

3- مودة القربی، مودة سوم.

4- سنن بیهقی، ج6، ص123.

5- علیعليه‌السلام اعلم و افضل و اقضای از همه شما می باشد. رد بر حکم و گفتار و رای علیعليه‌السلام رد بر من است و رد بر من، رد بر خداست و رد بر خدا، در حد شرک بخداست.

6- شرح نهج البلاغة، ج9، ص114-188.

۲۱۵

از ادای فریضه و صرف چای داعی افتتاح کلام نمودم).

اشاره به رئوس فضایل و کمالات

داعی : آقایان شما که مشغول نماز بودید، داعی فکرها نمودم تا در پایان فکرم بموضوعی بر خوردم که اینک به طریق سؤال طرح می نمایم.

بفرمایید شرافت و فضیلت هر فردی بر سایر افراد که ایجاد حق تقدم می نماید در نظر شما بچه چیز است؟

شیخ : (بعد از قدری سکوت): البته طرق شرافت و فضیلت بسیار است، ولی در درجه اولی که می توان رئوس فضایل و کمالات شمرد، بعد از ایمان به خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه چیز را می توان به شمار آورد:

1. نسب و نژاد پاک؛

2. علم و دانش؛

3. تقوی و پرهیزکاری.

داعی : احسن اللّه لکم الاجر! ما هم از همین سه طریق که شما بعنوان رئوس فضایل و کمالات انتخاب فرمودید، وارد بحث می شویم و البته هر یک از صحابه اعم از خلفا و غیرهم دارای یک خصایصی بودند، ولی هر یک از آنها که جامع این خصایص عالیه و امّهات فضایل بودند، روی قواعد عقلیه و نقلیه حق تقدم برای آنها مسلّم است.

اگر ثابت نمودیم که در این خصایص ثلاثه، مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام پرچم دار سیادت و سعادت بوده، تصدیق نمایید که با نصوص وارده از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن بزرگوار اولی به امر خلافت بوده است و از مقام خلافت ساقط نگردیده، مگر بدسیسه بازی های سیاسی (که به عقیده ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه )(1) نامش را مصلحت گذاردند.

در نسب پاک علیعليه‌السلام

اوّلاً در موضوع نسب و نژاد، مسلّم است که بعد از شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص289.

۲۱۶

احدی به شرافت علیعليه‌السلام نمی رسد و به قدری نسب و نژاد آن حضرت پاک و درخشنده و تابان می باشد که عقول عقلا را محو و حیران نموده، حتّی متعصّبین از اکابر علمای خودتان مانند علاء الدین مولی علی بن محمّد قوشچی و ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ ناصبی و سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی گویند: ما محو و حیرانیم در کلمات علی- کرم اللّه وجهه- که می فرماید:نحن اهل البیت لا یقاس بنا احد (1) .

و نیز ضمن خطبه دومنهج البلاغه است که بعد از رسیدن به مقام خلافت ظاهری فرمود:لا یقاس بآل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من هذه الامه احد و لا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه الآن اذ رجع الحقّ الی اهله و نقل الی منتقله (2) .

این بیانات آن حضرت دلالت کامله بر اولویّت و حق تقدم خلافت آن حضرت و خاندان جلیل آل محمدعليهم‌السلام دارد.

این جملات نه کلام خود آن حضرت است، بلکه مخالفین هم تصدیق این معنا را داشته اند؛ چنانچه شبهای قبل عرض کردم که میر سید علی همدانی در مودة هفتم ازمودة القربی از ابی وائل از عبد اللّه بن عمر نقل می کند که گفت: «در وقت شماره اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم »، ما گفتیم ابی بکر و عمر و عثمان. مردی گفت: «پس نام علیعليه‌السلام چه شد؟ گفت:علیّ من اهل البیت لا یقاس به احد هو مع رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی درجته »(3) .

و نیز از احمد بن محمد کرزی بغدادی نقل می کند که گفت: شنیدم از عبد اللّه بن

____________________

1- ماییم اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که احدی را نتوان قیاس به ما نمود.(نهج البلاغة، ج1، ص184).

2- احدی از این امت با آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طرف مقایسه نبوده اند و کسانی که همیشه از نعمت و بخشش معارف علوم ایشان بهره مندند، با آنان برابر نمی شوند. آنان اساس و پایه دین و ستون ایمان و یقین هستند. دور افتادگان از راه حق بآنان رجوع کرده و واماندگان به ایشان ملحق می شوند و خصائص امامت (علوم و معارف حقه و آیات و معجزات باهره) در آنان جمع و حق ایشانست و بس؛ و درباره آنان وصیت (رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وارث بردن (از آن وجود محترم) ثابت است، در این هنگام حق بسوی اهلش برگشته و بجائی که از آن خارج شده بود منتقل گردیده.

3- علیعليه‌السلام از اهل بیت (پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است) که احدی را مقایسه با او نتوان نمود. او با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در درجه آن حضرت است. (مودة القربی، مودة هفتم).

۲۱۷

حنبل که گفت: سؤال کردم از پدرم (احمد بن حنبل امام الحنابله) از تفضیل صحابه او گفت: «ابی بکر و عمر و عثمان.» پس گفتم: «بابا علی بن أبی طالبعليه‌السلام کجا است؟» گفت:هو من اهل البیت لا یقاس به هؤلاء (1) .

عجب تر آنکه نسب علیعليه‌السلام دو جنبه دارد: نورانی و جسمانی و از این حیث بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن حضرت منحصر به فرد بوده است.

در خلقت نورانی علیعليه‌السلام و شرکت او با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جنبه نورانیّت و معنای حقیقی خلقت، حق تقدم با امیر المؤمنینعليه‌السلام است؛ چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل امام أحمد بن حنبل (امام الحنابله) در کتاب با عظمتمسند (2) و میر سید علی همدانی فقیه شافعی درمودة القربی (3) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (4) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (5) نقل می نمایند از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:کنت انا و علیّ بن أبی طالب نورا بین یدی اللّه من قبل ان یخلق آدم باربعه عشر الف عام فلمّا خلق اللّه تعالی آدم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی نور واحد حتّی افترقنا فی صلب عبد المطّلب ففیّ النبوّه و فی علیّ الخلافه (6) .

و میر سید علی همدانی فقیه شافعی مودة هشم ازمودة القربی را اختصاص به همین موضوع داده، به این عبارت:المودّة الثامنه فی انّ رسول اللّه و علیّا من نور واحد اعطی علیّ من الخصال ما لم یعط احد من العالمین (7) .

____________________

1- علیعليه‌السلام از اهل بیت (پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است) که نتوان با او مقایسه نمود ابی بکر و عمر و عثمان را.

2- مسند احمد، (فضائل احمد، ج2، ص662). 3- مودة القربی، ص26.

4- مناقب بن مغازلی، ص91. 5- مطالب السؤول، ص30.

6- من و علیعليه‌السلام نوری بودیم در اختیار قدرت خدای تعالی، قبل از اینکه خلق کند آدم را به چهارده هزار سال؛ پس چون خلق فرمود آدم را خدای متعال، ما را که آن نور بودیم، در صلب آدم قرار داد و از صلب او پیوسته با هم بودیم تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شدیم. پس در من نبوت و در علیعليه‌السلام خلافت را ظاهر ساخت.

7- مودت هشتم در اینکه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علی از یک نور بودند و داده شده است به علیعليه‌السلام از خصال آنچه باحدی از عالمیان داده نشده است.

۲۱۸

از جمله اخباری که در این مودة نقل نموده و ابن مغازلی شافعی هم متعرض است، از عثمان بن عفان خلیفه سوم است که گفت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

خلقت انا و علیّ من نور واحد قبل ان یخلق آدم باربعة آلاف عام فلمّا خلق اللّه آدم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل شیء واحد حتّی افترقنا فی صلب عبد المطّلب ففیّ النبوّه و فی علیّ الوصیّه.

در خبر دیگر بعد از این خبر می نویسد، خطاب به علیعليه‌السلام نموده فرمود:ففیّ النبوة و الرسالة و فیک الوصیّة و الامامة یا علیّ (1) .

و نیز همین خبر را ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (2) از صاحب کتابفردوس نقل نموده و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 1ینابیع المودّة (3) ازجمع الفوائد ومناقب ابن مغازلی شافعی وفردوس (5) دیلمی وفرائد السمطین (6) حموینی ومناقب خوارزمی(7) به مختصر اختلافی در ألفاظ و عبارات و اتحاد معنی خلقت نورانی محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علیعليه‌السلام را قبل از خلقت خلایق به هزاران سال نقل می نمایند و اینکه هر دو یک نور بودند تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شدند؛ قسمتی در صلب عبد اللّه قرار گرفت که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وجود آمد و نصف دیگر در صلب أبو طالب رفت، علیعليه‌السلام به وجود آمد. محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برای نبوت و رسالت و علیعليه‌السلام را برای وصایت و امامت و خلافت انتخاب نمودند؛ چنانچه بیان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است در جمله اخبار وارده.

و ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل چهاردهممناقب (8) و فصل

____________________

1- من و علیعليه‌السلام از یک نور خلق شدیم قبل از اینکه خلق شود عالم به چهار هزار سال. پس از آنکه آدم را خلق نمود خدای متعال، آن نور را در صلب او قرار داد، پیوسته با هم بودیم تا آنکه از هم جدا شدیم در صلب عبد المطلب؛ پس در من نبوت و در علیعليه‌السلام وصایت را قرار داد. پس در من نبوت و رسالت و در تو یا علی وصیت و امامت را قرار داد.(مناقب ابن مغازلی، ص91).

2- شرح نهج البلاغة، ج9، ص117. 3- ینایبع المودة، ج2، ص307، ح875، باب56.

4- مناقب ابن مغازلی، ص91. 5- فردوس الاخبار، ج2، ص191، ح2952.

6- فرائد السمطین، ج1، ص43، ح7. 7- مناقب خوارزمی، ص144، ح168.

8- مناقب خوارزمی، ص145، ح170.

۲۱۹

چهارممقتل الحسین (1) و سبط ابن جوزی درتذکره (2) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (3) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 87کفایت الطالب (4) پنج خبر مسنداً از حافظ محدث شام و حافظ محدث عراق ازمعجم طبرانی به اسناد خود نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من و علی از یک نور خلق شدیم و با هم بودیم تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شدیم» و بعض از آن اخبار مفصل و بسیار عالی و پرفائده می باشد که از جهت اختصار از ذکر تمام آنها خودداری می نمایم (کسانی که طالب اند به آن کتاب مراجعه نمایند).

اختلاف عبارات و الفاظ از آن جهت نیست که حضرت در یک مجلس فرموده و روات هر یک بعبارتی نقل نموده باشند ممکن است در مکانهای مختلف بیان فرموده باشد؛ چنانچه از سیاق خود اخبار معلوم می شود.

در نسب جسمانی علیعليه‌السلام

و امّا از جنبه جسمانی هم اباً و اُمّاً دارای شرافتی بزرگ است که از خصائص و فضایل مخصوصه آن حضرت است.

آبا و أجداد آن حضرت، بر خلاف دیگران، تا به آدم ابو البشر همگی موحّد و خداپرست بودند و در صلب و رحم ناپاکی آن نور پاک قرار نگرفت و این افتخار از برای أحدی از صحابه نبوده است؛ از این قرار:

علی1. بن أبی طالب2. بن عبد المطلب3. بن هاشم4. بن عبد مناف 5. بن قصی6. بن کلاب7. بن مرّه8. بن کعب9. بن لؤی10. بن غالب 11. بن فهر12. بن مالک13. بن نضر14. بن کنانه15. بن خزیمه16. بن مدرکه17. بن الیاس18. بن مضر19. بن نزار20. بن معد21. بن عدنان22. بن ادّ23. بن ادد24. بن الیسع25. بن الهمیس26. بن بنت 27. بن سلامان28. بن حمل29. بن قیدار30. بن اسماعیل31. بن ابراهیم خلیل اللّه32. بن تارخ33. بن تاحور34. بن شاروع

____________________

1- مقتل الحسین، ص84، ح38.

2- تذکرة الخواص، ص50.

3- فصول المهمه، ج1، ص173.

4- کفایة الطالب، ص315، باب 87.

۲۲۰

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520