شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور11%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388240 / دانلود: 5562
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

زوجین در ممدوحیت و مذمومیت مماثل نیستند

ثانیاً معنای آیه شریفه که قرائت نمودید، آن قسم نیست که منظور داشته و تصور نموده اید که زوجین در ممدوحیّت و مذمومیّت من جمیع الجهات شریک و مماثل باشند؛ چنانچه اگر یکی از زوجین خوب و مؤمن و مستحق بهشت باشد، آن دیگری نیز چنین باشد و یا اگر یکی بد و فاسق و یا کافر مستحق آتش باشد، آن دیگری نیز مثل آن باشد.

و اگر امر چنین باشد که شما خیال کرده اید، این نقص به بسیاری از اشخاص برمی گردد که از جمله حضرت نوح شیخ الانبیاء و حضرت لوط -علی نبیّنا و آله وعليهما‌السلام - و زوجه های ایشان و آسیه و فرعون باشند، که در آیه ۱۰ و ۱۱ سوره ۶۶ (تحریم) می فرماید:

( ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّٰارَ مَعَ الدّٰاخِلِینَ وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قٰالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ ) .(۱)

زن نوح و لوط به جهنم می روند و زن فرعون به بهشت می رود

صریحاً در این دو آیه شریفه می فهماند که زوجیّت برای طرفین مثمر ثمر و منتج نتیجه نیست؛ چنانچه زن نوح شیخ الانبیاءعليه‌السلام و زن لوط به واسطه خیانتی که به شوهرهای خود نمودند، زوجیّت و همسری آن دو پیغمبر بزرگ برای آنها نفعی نبخشید هر دو کافر مردند و بجهنم می روند که آخر آیه صراحت دارد:( وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّٰارَ مَعَ الدّٰاخِلِینَ ) ؛ یعنی حکم شد آن دو زن را با دوزخیان به آتش افکنید!

____________________

۱- خدای متعال برای کافران و منافقان زن نوح و زن لوط را مثال آورده که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و با آنها (نفاق) و خیانت کردند و آن دو شخص (با وجود مقام نبوت) نتوانستند آنها را از قهر خدا برهانند و حکم شد آن دو زن را با دوزخیان بآتش درافکنید.

باز خدا برای مؤمنان (آسیه) زن فرعون را مثل آورده هنگامی که (از شوهر کافرش بیزاری جست) و عرض کرد: بار الها خانه ای برای من در بهشت بنا کن و مرا از شر فرعون کافر و کردارش و از قوم ستمکار نجات بخش!

۱۸۱

و بالعکس آسیه زن فرعون از زوج و همسرش فرعون کافر ضرری باو وارد نیاید؛ شوهرش بجهنم و خودش به بهشت می رود.

پس زوجیّت و همسری که شما سبب شرافت دانستید، حقیقت ندارد. البته زوجیّت و همسری وقتی مورد اثر است که من جمیع الجهات روحاً و خلقاً و سیرتاً مماثل هم باشند و الاّ کافر و مسلم و منافق و مؤمن از همسری با یکدیگر نفع و ضرری نمی بینند.

پس اگر شوهری مؤمن و همسر او فاسد شد، به همسرش بد گفت و مذمت اخلاق او را نمود، بشوهرش ضرری نخواهد رسید، و اگر مردم از اخلاق فاسده آن بدگویی نمایند به مقام شوهر مؤمنش اهانتی نخواهد شد.

شیخ : خیلی تعجب است در مختصر فاصله ای در بیانتان تناقض واضح شنیده شد!

داعی : نه در یک مجلس بلکه از اول عمر تا آخر امکان ندارد متناقض صحبت نمایم؛ زیرا امور دین و مذهب علمی و عقلانی است و نقشه مرتبی دارد که به دست ما داده اند. نظریّات شخصی در عقاید به کار نمی بریم، مانند عقاید فلاسفه و حکما نیست که پیوسته در تغییر باشد و هر یک فرضیّات شخصی به کار برده و نظریّات خود را اعمال کنند. افلاطون نظرش با استادش سقراط مطابقه نکند. نظریّات فیض و فیاض با استادشان صدر المتألّهین جور نیاید.

ولی تربیت شدگان مکتب انبیاء مخصوصاً تعالیم عالیه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به وسیله باب علمش امیر المؤمنین علیعليه‌السلام به ما رسید، متناقض نیست؛ ما هم متناقض نمی گوییم.

در پس پرده طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت همان می گویم

اگر جناب عالی مراجعه به جراید و مجلات نموده و در تمام بیانات و گفتارم در لیالی ماضیه دقت کنید، می بینید که از دساتیر و بیانات بزرگان دین رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرینعليهم‌السلام که پایه و اساس از قرآن مجید می گیرد، خارج نشده و نخواهم شد. نظریات شخصی خودم نبوده که گاهی فراموش شود یا نظریّه و فکرم عوض شود. آنچه تا به حال عرض کردم یا بعدها بنمایم استفاده از قرآن مجید و فرمایشات بزرگان بوده، لذا تناقض در کلمات و گفتارم راه ندارد. حالا خوب

۱۸۲

است بفرمایید ببینم جملاتی که به نظر شما تناقض آمده کدام بوده؟

شیخ : یک جا می فرمایید نسبت خبث و فحش به تمام آدمیان حرام است و الحال فرمودید: زنهای نوح و لوط به شوهرهای خود خیانت کردند. این دو جمله متناقض نیست! و آیا این گفتار شما زننده نیست که نسبت خبث و فحش و خیانت به همسرهای انبیا بدهید.

داعی : حتم دارم عمداً سهو می فرمایید و وقت مجلس را می گیرید و خودتان می دانید که مغالطه فرمودید، ولی از مثل شما عالم دانشمندی انتظار مغالطه کاری نداشتم. با اینکه خودتان معنای خیانت را در آیه شریفه می دانید و قطعاً طرفداری شما از همسرهای انبیا برای آن است که نکند توسعه یافته و بر خلاف مقصود شما کشف حقایق شود.

در چگونگی خیانت زنهای نوح و لوط

عجب است از شما خیانت را تعبیر به فحشا نمودید و حال آنکه بین فحشا و خیانت فرق بسیار است. زنان انبیا به کلّی از فحشا معرّا و مبرّا بوده اند؛ فقط صحبت در خیانت است.

اوّلاً همسر هر پیغمبری وقتی بر خلاف رفتار و گفتار و دستور آن پیغمبر عمل کند، البته خائن است.

ثانیاً دعاگو نگفتم خیانت کردند که شما مغلطه نموده، مورد اشکال قرار دادید. بلکه صریح آیه شریفه است که خداوند متعال فرموده:( فَخَانَتَاهُمَا ) و خیانت آنها خیانت فحشا نبوده زیرا که عرض کردم، زوجات انبیا عموماً از این نوع خیانت مبرا بودند، پس خیانت آنها بتمرّد أوامر و کفر و نفاق بوده است.

زن نوح پیغمبر مخالف با شوهر بود و به مردم بدگویی از حضرت نوح می نمود و می گفت: شوهر من دیوانه است. چون من همیشه با او هستم، از حالات او به خوبی مسبوقم. فریب او را نخورید.

و زن حضرت لوط قوم او را از مهمانان تازه وارد خبر می داد و اسرار خانه شوهر را بجبابره و دشمنان حضرت می رسانید و باعث فتنه و فساد می شد.

۱۸۳

معنای آیه شریفه

و اما معنای آیه شریفه سوره نور که شما استشهاد بر له خود نمودید، چنین است. بنا بر تحقیق مفسّرین، و از معصوم هم رسیده که زنان ناپاک برای مردان ناپاک شایسته و مردان ناپاک راغب بایشانند و زنان پاک لایق مردان پاک اند و مردان پاک بایشان مایلند و این معنی آیه اول همین سوره نور است که می فرماید:

( اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ) .(۱) خلاصه آیه شریفه:( الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ ) ، ابداً مطابقت با مدّعای شما نمی نماید و آیه معنایی دارد که ربطی به هدف و مقصد شما ندارد.

اشاره به حالات عایشه

و امّا ام المؤمنین عایشه اگر مورد انتقاد قرار گرفته، نه از نظر حبّ و بغض به طرفی است، بلکه از جهت ندانسته کاریهای او بوده که در تمام دوره عمر آرام نبوده و پیوسته اعمالی از او صادر و ظاهر گردیده که از هیچ کدام از زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی حفصه دختر عمر هم مثل این اعمال صادر نشده. نقد و انتقادات جامعه شیعه در حدود انتقاداتی است که علمای خودتان نقل نموده اند که آن زن ناراحت، تاریخ زندگی خود را لکه دار نموده.

شیخ : خودتان انصاف دهید! آیا سزاوار است با بیاناتی که قبلاً نمودید، از مثل شما شخص شریف متینی، جملاتی ابراز شود که ام المؤمنین تاریخ خود را ملکوک نموده است.

داعی : زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به استثنای خدیجه ام المؤمنین همگی برای ما یکسانند امّ سلمه و سوده و عایشه و حفصه و میمونه و دیگران، همه امّهات المؤمنینند. وضع رفتار و افعال و اعمال عایشه او را از دیگر زنان ممتاز و تاریخ او را لکه دار نموده.

این کلام داعی نیست، بلکه اکابر علمای خودتان زندگانی او را ملکوک ضبط

____________________

۱- مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نمی کند و زن زانیه هم جز با مردانی زانی و مشرک نکاح نخواهد؛ یعنی این دو فرقه بهم متمایل می باشند.

۱۸۴

نموده اند. افعال نیک و بد هر کس زیر پرده نمی ماند. عاقبت آشکار می شود. منتها شماها روی حبّ و وداد، غمض عین نموده، مطابقه اخبار را ندیده گرفته، حمل به صحّت نموده، دفاع می نمائید.

ما همان می گوییم که علمای خودتان می گویند. خیلی عجب است اگر علمای و مورّخین سنّی بنویسند و بگویند، عیبی ندارد و مورد انتقاد شما قرار نمی گیرد! ولی اگر بیچاره شیعه همان را بنویسد و بگوید، هزار عیب و تهمت بر او بسته و مورد اعتراض قرار می دهید.

شما اگر ایرادی دارید، اول به علمای خودتان بنمایید، که چرا در کتب خود ثبت نموده اند.

شیخ : لا بد از مخالفتی که با علی -کرّم اللّه وجهه- نموده شما خورده بینی می نمایید.

داعی : اولاً خورده بینی نداریم، بلکه کلّی بینی می باشد. مخالفت با امیر المؤمنین و امام حسن و اهل بیت طهارت بجای خود محفوظ است ولی اساس لکه در تاریخ زندگانی امّ المؤمنین عایشه از زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرچشمه می گیرد که روی فطرت و اخلاق ذاتی خود پیغمبر را اذیت و آزار می نمود تا بدیگران رسید و پیوسته متمرّد امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

شیخ : عجب است ام المؤمنین محبوبه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آن قدر شما پست می دانید که حاضر شوید بگویید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اذیت می نموده! چگونه ممکن است قبول نمود این ادعای شما را و حال آنکه قطعاً ام المؤمنین قرآن کریم خوانده آیه شریفه:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (۱) ، به نظرش رسیده، چگونه در مقام اذیّت و آزار آن حضرت بر آمده تا ملعون خداوند متعال گردد در دنیا و آخرت و عذاب سخت با ذلّت و خواری را برای خود در آخرت مهیّا نماید؟ پس قطعاً این مطلب کذب محض و از تهمت های شیعیان می باشد!

____________________

۱- آنان که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را (به عصیان و مخالفت) آزار و اذیت می کنند، خدا در دنیا و آخرت آنها را لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

۱۸۵

داعی : خواهش می کنم آن قدر فحش ندهید؛ زیرا مکرر عرض کردم که شیعیان اهل تهمت و افترا نیستند؛ برای آنکه آن قدر دلیل واضح در دست است که احتیاج به دسیسه بازی ندارند.

امّا راجع به آیه شریفه، تصدیق می کنم ام المؤمنین عایشه این آیه را تنها ندید، بلکه پدرش ابی بکر و کبار صحابه همگی دیدند! با مطابقت اخباری که در لیالی ماضیه عرض نمودم، کشف بسیاری از حقایق می شود، اگر انصاف در کار باشد.

آزار دادن عایشه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را

امّا موضوع آزار دادن عایشه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فقط در کتب علمای شیعه نمی باشد؛ بلکه اکابر علما و مورخین بزرگ خودتان نوشته اند که مکرر اسباب زحمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و رنجاندن خاطر آن حضرت گردید.

چنانچه امام غزالی دراحیاء العلوم (۱) باب ۳ کتابآداب النکاح چندین خبر در مذمّت عایشه نقل نموده که از جمله مقابله او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قضاوت ابی بکر است که مولی علی متقی هم درکنز العمال (۲) و ابو یعلی درمسند و ابو الشیخ درکتاب امثال آورده اند که ابی بکر رفت به ملاقات دخترش عایشه. چون بین پیغمبر و عایشه دلتنگی شده بود، ابو بکر را به قضاوت طلبید. در وقت سخن گفتن عایشه کلمات اهانت آمیز می گفت. ضمناً به آن حضرت عرض می کرد در گفتار و کردارت عدالت را پیشه کن! چنان این حرف اهانت آمیز در أبو بکر مؤثّر شد که سیلی سختی به صورت دخترش زد که خون بر جامه اش سرازیر شد و نیز امام غزّالی در همان باب نکاح و دیگران نقل نموده اند که ابی بکر وارد شد به منزل دخترش فهمید رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عایشه دلتنگ است. گفت: «آنچه میان شما واقع شده بیان کنید تا من قضاوت نمایم.» پیغمبر اکرم به عایشه فرمود:تکلمین او اکلم ؛ تو حرف می زنی یا من حرف بزنم؟ در جواب عرض کرد:بل تکلم و لا تقل الا حقا ؛ شما حرف بزنید، ولی نگویید مگر حرف حق و راست!!

____________________

۱- احیاء العلوم، ج۴، ص۱۳۶.

۲- کنز العمال، ج۲، ص۵۳۲.

۱۸۶

و در جمله دیگر از کلامش بآن حضرت عرض کرد:انت الذی تزعم انّک نبیّ اللّه ؛ تویی آن کسی که گمان می کنی پیغمبر خدا هستی!!

آیا این جملات طعن به مقام نبوّت نبوده؟ مگر عایشه آن حضرت را پیغمبر بر حق نمی دانست که چنین کلماتی نسبت بآن حضرت ادا می نمود.

از این قبیل اهانت ها در کتب شما بسیار رسیده که تماماً اسباب آزار و اذیّت و رنجاندن دل آن حضرت بوده.

چرا علما و مورخین فریقین بلکه بیگانگان در تاریخ اسلام از سایر زوجات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرفی نزدند و انتقادی ننمودند، حتّی از حفصه دختر عمر این نوع انتقادات ننمودند؟ فقط اعمال و رفتار خود عایشه معرّف او به بدی شده. ما درباره عایشه همان گوییم که اکابر علمای خودتان گفته اند.

آیا کتاب های امام غزّالی وتاریخ طبری و مسعودی و ابن اعثم کوفی و دیگران را مطالعه ننموده اید که علمای بزرگ خودتان او را متمرّد أوامر خداوند متعال و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حساب آورده اند؟ آیا تمرّد امر خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودن موجب سعادت و خوشبختی می شود؟

آنگاه گله می کنید که چرا داعی گفتم تاریخ زندگانی ام المؤمنین ملکوک است. کدام لکه تاریخی بزرگتر از تمرّد امر خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قیام نمودن در مقابل خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جنگ کردن با وصی ثابت آن حضرت بوده؟ و حال آنکه در آیه ۳۳ سوره ۳۳ (احزاب) خطاب بتمام زنان آن حضرت می فرماید:( وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجٰاهِلِیَّهِ الْأُولیٰ ) (۱) .

تمام زنان آن حضرت اطاعت این امر را نمودند و جز برای امر ضروری از خانه بیرون نمی آمدند؛ حتی اعمش هم روایت می کند.

گفتار سوده زوجه رسول الله

چنانچه درصحاح و کتب محدثین و مورخین خودتان ثبت است که به سوده

____________________

۱- در خانهایتان بنشینید و آرام گیرید (و بی حاجت و ضرورت از خانه بیرون نروید) و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خودآرائی نکنید.

۱۸۷

زوجه رسول اللّه گفتند: «چرا حجّ و عمره نمی کنی و از این فیض عظمی بازمانده ای؟» سوده در جواب گفت که یک بار حج بر من واجب بود، به جای آوردم. بعد از این، حج و عمره من، اطاعت امر حقّ است که فرموده:( وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ) پس از خانه بیرون نروم؛ چنانچه امر فرموده. حتی عزم دارم پای از حجره ای که رسول خدا مرا در آن نشانده حتی الامکان بیرون نگذارم تا بمیرم (همین قسم هم عمل کرد و از خانه بیرون نرفت تا جنازه اش را بیرون بردند). مگر سوده یا عایشه و ام سلمه برای ما فرقی دارند؟ تمام آنها زنان پیغمبر و امهات المؤمنینند، منتهی در اعمال فرق می کنند.

احترام امت بعایشه و حفصه نه از جهت آنست که دختران ابی بکر و عمر بودند (گرچه شما بهمین جهت احترام می نمایید)، بلکه برای آنست که زوجه و همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند و زنان آن حضرت وقتی مقام افتخار دارند که متّقی و پرهیزکار باشند؛ چنانچه در آیه ۳۲ سوره ۳۳ (احزاب) صریحاً می فرماید:( يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ ) .

حاصل معنی آنکه ای زنان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شما مانند یکی از زنان نیستید (یعنی از حیث شرافت و فضیلت برتر از همه هستید)، بیک شرط و آن اینکه اگر متّقی و خدا ترس و پرهیزکار باشید.

مخالفت و جنگ عایشه با علیعليه‌السلام

پس سوده یک زن مطیعه و متّقیه و فرمانبردار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است؛ عایشه هم زن متمرده آن حضرت بوده که بر خلاف دستور خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فریب طلحه و زبیر را خورده (یا روی بغض و عداوت شخصی با علیعليه‌السلام )، به بصره رفته عثمان بن حنیف را که از بزرگان صحابه و والی بصره از جانب علیعليه‌السلام بوده، گرفتند. و موهای سر و صورت و ابروان او را کندند و بعد از ضرب تازیانه مفصل اخراجش نمودند. صد نفر متجاوز از مردمان بی دفاع بیچاره را بقتل رسانیدند؛ چنانچه ابن اثیر و مسعودی و محمّد بن جریر طبری و ابن ابی الحدید و غیرهم مفصل نوشته اند. آنگاه سوار بر شتر عسکر نام شده که با پوست پلنگ و زره پوشانده بودند مانند یک مرد جنگی (زمان جاهلیت) به میدان حاضر شد و خون هزاران نفر

۱۸۸

به جهت قیام ایشان ریخته گردید.

آیا این لکه نبود که مردان بی شرف از خدا بی خبر، زنان خود را در خانه ها و پشت پرده ها نشانده، ولی زوجه و همسر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به آن افتضاح در ملأ عام حاضر نمایند؟ آیا این عمل تمرّد امر خدا و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده است؟!

فضایل علیعليه‌السلام قابل شماره نیست

آن هم در مقابل علی بن أبی طالبعليه‌السلام شخصیت بزرگی که اکابر علمای خودتان در فضائل و مناقب او آن همه خبر نقل نموده اند که قابل شماره و إحصا نیست.

چنانچه امام احمد بن حنبل(۱) درمسند و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۲) و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۳) و خطیب خوارزم درمناقب (۴) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۵) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایت الطالب (۶) و میر سید علی همدانی شافعی در موده پنجممودة القربی (۷) از خلیفه ثانی عمر بن الخطاب و حبر امت عبد اللّه بن عباس نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:لو أنّ البحر مداد و الریاض اقلام و الانس کتّاب و الجنّ حسّاب ما احصوا فضائلک یا ابا الحسن (۸) .

جایی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باب فضایل آن جناب چنین کلماتی فرماید که اگر تمام جن و انس بخواهند فضایل آن حضرت را بنویسند، نتوانند، چگونه ما

____________________

۱- مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷.

۲- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۴۵.

۳- تفسیر رازی، ج۲۵، ص۱۵۷.

۴- مناقب، ص۳۲۸، ج۳۲۸.

۵- ینابیع المودة، ص۲۸۵، ح۸۱۳.

۶- کفایة الطالب، ص۲۵۱، باب ۶۲.

۷- مودة القربی، ص۱۸.

۱-اگر دریا مرکب شود و درختها قلم گردد و بنی آدم نویسنده و طایفه جن حساب کننده، نمی توانند شماره و احصا کنند فضایل تو را یا ابا الحسن ! (کنیه علیعليه‌السلام بود).

۱۸۹

می توانیم فضایل عالیه اش را با لسانهای الکن و قلمهای شکسته حصر نماییم؟

مع ذلک تا آنجا که توانسته اند و قدرت پیدا نموده اند، علاوه بر اکابر علمای شیعه علمای خودتان با کمال ملاحظه ای که داشته اند و بعضی با منتهی درجه تعصّب و عناد، مانند قوشچی و ابن حجر و روزبهان و غیر آنها، کتاب های خود را پر نموده اند بمختصری از بسیار از فضایل و مناقب آن حضرت.

اخبار در فضایل و مناقب علیعليه‌السلام

صحاح ستّه را دقیقا مطالعه نمایید؛ به علاوه درمودة القربی (۱) میر سیّد علی همدانی و معجم طبرانی(۲) و مطالب السؤول(۳) محمد بن طلحه شافعی و مسند(۴) و فضایل(۵) امام احمد بن حنبل وجمع بین الصحیحین حمیدی ومناقب (۶) اخطب الخطبای خوارزمی وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید(۷) وفصول المهمّه (۸) ابن صباغ مالکی مخصوصاً از حافظ عبد العزیز بن الاخضر الجنابذی درکتاب معالم العترة النبویّة (۹) از فاطمهعليه‌السلام که فرمود: در شام عرفه پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیرون آمد نزد ما و فرمود:

انّ اللّه عزّ و جلّ باهی بکم الملائکه عامّه و غفر لکم عامّه و لعلیّ خاصّة و انّی رسول اللّه غیر محابّ لقرابتی ان السعید کلّ السعید من احبّ علیّا فی حیاته و بعد موته و انّ الشقیّ من ابغض علیّا فی حیاته و بعد مماته(۱) .

____________________

۱- مودة القربی، ص۲۸.

۲- المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۱۵.

۳- مطالب السؤول، ۸۳-۹۵.

۴- مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷.

۵- فضائل احمد، ج۲، ص۶۵۸.

۶- مناقب (خوارزمی)، ص۷۹.

۷- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵۴.

۸- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۵.

۹- معالم العترة المنبویة، ص۵۳.

۱- ۱) خدای عز و جل مباهات می کند بشماها ملائکه را عموماً و آمرزیده شماها را عموماً و علیعليه‌السلام را خصوصاً و من که رسول خدایم بدون اینکه نظر محبت و دوستی بخویشانم داشته باشم بدرستی که سعید با تمام سعادت کسی است که دوست بدارد علیعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفاتش و شقی با تمام شقاوت کسیست که دشمن بدارد علیعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفاتش.

۱۹۰

و نیز در همان کتاب ها، خبر مفصّلی را که گمان می کنم شبهای گذشته هم عرض کرده باشم، نقل می نمایند از خلیفه عمر بن الخطاب از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که در آخر آن خبر به علیعليه‌السلام فرمود:کذب من زعم انّه یحبّنی و هو مبغضک یا علیّ من احبّک فقد احبّنی و من احبّنی احبّه اللّه و من احبّه اللّه ادخله الجنّه و من ابغضک فقد ابغضنی و من ابغضنی ابغضه اللّه و ادخله النار (۱) .

دوستی علی ایمان و دشمنی او کفر و نفاق می باشد

و نیز در همان کتاب از کتاب الال ابن خالویه از ابی سعید خدری نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:حبّک ایمان و بغضک نفاق و اوّل من یدخل الجنّه محبّک و اوّل من یدخل النار مبغضک .(۲) و میر سید علی همدانی شافعی در مودة سیم ازمودة القربی (۳) و حموینی در فرائد نقل می کنند که پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان اصحاب فرمود:لا یحبّ علیّا الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ کافر و جای دیگر فرمود لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق (۴) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۵) ضمن باب ۶۲ نقلا ازتاریخ

____________________

۱- دروغ می گوید کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد در حالتی که تو را دشمن می دارد. یا علیعليه‌السلام کسی که تو را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد و کسی را که خدا دوست دارد داخل بهشت می کند؛ و کسی که تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن دارد، خدا او را دشمن دارد و داخل آتش می کند.(فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۵).

۲- دوستی تو یا علی ایمانست و دشمنی تو نفاق، و اول کسی که وارد بهشت می شود، دوست تو می باشد و اول کسی که وارد آتش می شود، دشمن تو می باشد.

۳- مودة القربی، مودة سوم، ص۲۱.

۴- علیعليه‌السلام را دوست نمی دارد مگر مؤمن و او را دشمن نمی دارد، مگر کافر. آنگاه فرمود: تو را دوست نمی دارد یا علیعليه‌السلام مگر مؤمن دشمن نمی دارد مگر منافق.

۵- کفایة الطالب، ص۲۴۵، باب۶۲.

۱۹۱

دمشق و محدث شام و محدث عراق از حذیفه و جابر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت نموده که فرمود:علیّ خیر البشر من ابی فقد کفر (۱) .

و نیز از عطا روایت نموده که سؤال نمودند از عایشه حال علیعليه‌السلام را گفت:ذاک خیر البشر لا یشکّ فیه الاّ کافر (۲) . و می گوید حافظ ابن عساکر درتاریخ (۳) خود که صد مجلد است و سه جلد آن در مناقب علیعليه‌السلام است همین خبر را از عایشه نقل نموده.

و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۴) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (۵) از ترمذی و نسائی از ابی سعید خدری نقل می نمایند که گفت:ما کنّا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللّه الاّ ببغضهم علیّا (۶) .

و نیز درفصول المهمّه نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به امیر المؤمنین علیعليه‌السلام :حربک حربی و دمک دمی و انا حرب لمن حاربک لا یحبک الاّ طاهر الولاده و لا یبغضک الاّ خبیث الولاده لا یحبک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق (۷) .

شیخ : این قبیل اخبار، اختصاص به علی -کرم اللّه وجه- ندارد، بلکه درباره خلفای راشدین -رضی اللّه عنهم هم- وارد شده است.

داعی : ممکن است از آن اخبار، نمونه ای بیان فرمایید تا کشف حقیقت گردد؟

شیخ : عبد الرحمن بن مالک مغول بسند خود از جابر نقل می نماید که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لا یبغضن ابا بکر و عمر مؤمن و یحبهما منافق .

داعی : بازهم بیان جناب عالی موجب تعجب گردید! آقای من، مگر فراموش

____________________

۱- علیعليه‌السلام بهترین بشر است؛ هر کس ابا نماید (و قبول نکند)، کافر است.

۲- علیعليه‌السلام بهترین بشر است. شک در این معنی نمی نماید مگر کافر.

۳- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۸۵.

۴- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۷.

۶- ما در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منافقین را ببغض و کینه علی می شناختیم.

۱- یا علیعليه‌السلام جنگ کردن با تو جنگ کردن با من است؛ خون تو خون من است و من در جنگم با کسی که با تو جنگ نماید. یا علیعليه‌السلام دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمی دارد تو را مگر کسی که ولادتش ناپاک بوده دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق.

۱۹۲

فرمودید قرار داد شب اول را که بنا شد استشهاد ما باحادیث یک طرفه نباشد؛ حال هم که می خواهید استشهاد یک طرفه نمایید، باحادیث صحیح الاسناد بنمائید نه باین قبیل احادیث مجعول مخدوش غیر قابل قبول از روات کذّاب وضّاع.

شیخ : شما تصمیم گرفته اید هر حدیثی از ما بشنوید بنحو اهانت رد نمایید!

داعی : متأسفانه داعی تنها رد ننموده، بلکه اکابر علمای خودتان هم رد نموده اند. خوب است مراجعه نمایید بهمیزان الاعتدال (۱) ذهبی وتاریخ (۲) خطیب بغدادی و ببینید که از بسیاری از أئمه جرح و تعدیل در ترجمه حال عبد الرحمن بن مالک نقل نموده اند که:انه کذّاب افّاک وضّاع لا یشک فیه احد .

یعنی به درستی که (عبد الرحمن مذکور) دروغگو و تهمت زننده و وضع و جعل کننده حدیث است که احدی شک در این معنی ندارد.

شما را به خدا انصاف دهید! آیا این خبر یک طرفه شما از یک مرد دروغگوی جعّال برابری می کند با آن همه اخباری که از طرف اکابر علمای خودتان نقل گردیده که برای نمونه به بعض از آنها اشاره نمودم.

خوبست مراجعه نمایید بهجامع الکبیر (۳) سیوطی وریاض النضره (۴) محب الدین و جامع ترمذی(۵) و استیعاب(۶) ابن عبد البر و حلیة الاولیاء(۷) حافظ ابو نعیم ومطالب السؤول (۸) محمّد بن طلحه شافعی وفصول المهمّه (۹) ابن صباغ مالکی و ببینید که هر یک به عبارات مختلفه از ابو ذر غفاری نقل نموده اند که گفت:ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الاّ بثلاث بتکذیبهم الله و رسوله و التخلف عن الصلاه و بغضهم علی

____________________

۱- میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۸۴. ۲- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۵۵.

۳- جامع الکبیر، ج۶، ص۳۹۰. ۴- ریاض النضرة، ج۳، ص۲۴۲.

۵- جامع ترمذی، ج۲، ص۲۹۹. ۶- استیعاب، ج۳، ص۴۶.

۷- حلیة الاولیاء، ج۲، ص۲۱۵. ۸- مطالب السؤول، ص۸۸.

۹- فصول المهمه، ج۱، ص۵۸۶.

۱۹۳

بن أبی طالب عليه‌السلام و عن ابی سعید الخدری قال کنا نعرف المنافقین ببغضهم علیّا و ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللّه الاّ ببغضهم علیا (۱) .

و نیز امام احمد حنبل در مسند(۲) و ابن عبد البر دراستیعاب (۳) و احمد خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (۴) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۵) و امام نسائی درسنن (۶) وخصائص العلوی (۷) و حموینی درفرائد (۸) و ابن حجر در اصابه(۹) و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (۱۰) و سبط ابن جوزی درتذکره (۱۱) و سیوطی درجامع الکبیر و محمّد ابن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۱۲) و ترمذی درجامع (۱۳) بعبارات مختلفه گاهی از ام سلمه و ابن عبّاس آورده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا علی لا یحبّک منافق و لا یبغضک مؤمن؛ لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق لا یحبّ علیّاً المنافق و لا یبغضه مؤمن (۱۴) .

و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۱۵) از شیخ ابو القاسم بلخی شیخ معتزله نقل می نماید که گوید:و قد اتفقت الاخبار الصحیحه التی لا ریب فیها عند المحدّثین علی انّ

____________________

۱- ما منافقین را در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی شناختیم مگر بسه علامت ۱-تکذیب نمودن خدا و پیغمبر ۲. تخلف نمودن از نماز ۳. دشمنی با علیعليه‌السلام .

۲- مسند احمد، ج۲، ص۱۴. ۳- استیعاب، ج۳، ص۱۴.

۴- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۵۵. ۵- شرح نهج البلاغه، ج۴،ص.

۶- سنن نسائی، ج۶، ص۵۳۵، ح۱۱۷۵۳. ۷- خصائص العلوی، ص۱۴۳.

۸- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۳۳. ۹- اصابة، ج۴، ص۴۶۸.

۱۰- حلیة الاولیاء، ج۴، ص۱۸۵. ۱۱- تذکرة الخواص، ص۳۵.

۱۲- مطالب السؤول، ص۸۸. ۱۳- جامع الاصول، ج۸، ص۶۵۷، ح۶۵۰۲.

۱۴- یا علی منافق تو را دوست نمی دارد مؤمن تو را دشمن نمی دارد-تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق دوست نمی دارد علی را منافق و دشمن نمی دارد او را مؤمن.

۱۵- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۶.

۱۹۴

النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال له لا یبغضک الاّ منافق و لا یحبّک الاّ مؤمن (۱) .

و نیز در خطبه أمیر المؤمنینعليه‌السلام را نقل می نماید که فرمود:لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی و لو صببت الدنیا بجمّاتها علی المنافق علی ان یحبّنی ما احبّنی و ذلک انه قضی فانقضی علی لسان النبیّ الامیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّه قال یا علی لا یبغضک مؤمن و لا یحبّک منافق (۲) .

از این قبیل اخبار در کتب معتبره شما بسیار رسیده، برای نمونه بمقتضای وقت مجلس همین چند خبر را که در نظر داشتم ذکر نمودم.

اینک از آقایان محترم تمنا می کنم منصفانه قضاوت فرمائید که قیام عایشه و جنگ با علیعليه‌السلام آیا جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده؟ آیا این جنگ و وادار نمودن مردم را به جنگ علیعليه‌السلام از روی حب و محبّت و دوستی بوده یا از روی بغض و کینه و عداوت؟! بدیهی است احدی نمی گوید که جنگ بین دو نفر روی محبت و دوستی می باشد؛ محققاً روی بغض و عداوت بوده. آیا در این همه اخبار که نمونه ای از آنها ذکر شد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یکی از علامات کفر و نفاق را بغض و جنگ با علی قرار نداده آیا تطبیق این اخبار با قیام عایشه ام المؤمنین و جنگ با علیعليه‌السلام چگونه خواهد بود؟! متمنی است بدون نظر حبّ و بغض از روی انصاف قضاوت به حق نمایید.

عجبا! خبری بخاطرم آمد که میر سید علی فقیه همدانی شافعی در مودة سیم ازمودة القربی (۳) از خود عایشه نقل نموده که گفت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه قد عهد الیّ من خرج علی علیّ فهو کافر فی النار (۴) .

____________________

۱- اتفاقی جمیع محدثین است در اخبار صحیحه ای که شکی در صحت آن نمی باشد که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود: ((دشمن نمی دارد تو را مگر منافق و دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن.))

۲- ((اگر با این شمشیر خود بر بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد، هرگز مرا دشمن نمی دارد و اگر تمام دنیا را بدهم به منافق که مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نمی دارد و این همان است که بر زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت که فرمود دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق.))

۳- مودة القربی، ص۱۵.

۴- خداوند عهد نموده با من که بدانید هر کس خروج بر علیعليه‌السلام بنماید، کافر است و جایگاه او در آتش می باشد.( ینابیع المودة، ج۲، ص۲۷۵، ح۷۸۹).

۱۹۵

عجب آنکه وقتی باو اشکال کردند که چرا با شنیدن چنین کلامی از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر علیعليه‌السلام خروج نمودی، عذر غیر مقبول (بدتر از گناه) آورد گفت:نسیت هذا الحدیث یوم الجمل حتّی ذکرته بالبصره ؛ یعنی فراموش کردم این حدیث را روز جمل تا آنکه در بصره یادم آمد.

شیخ : با چنین بیانی که خود می کنید، پس چه اشکالی بر ام المؤمنین -رضی اللّه عنها- دارید؟ بدیهی است آدمی مرکز سهو و نسیان می باشد.

داعی : ممکن است داعی هم بگویم در روز جمل که نائره حرب مشتعل بود، حدیث را فراموش نموده، ولی از روز حرکت از مکه که تمام دوستان حتی زنان پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منعش نمودند که حرکت بیجا مکن؛ زیرا مخالفت با علیعليه‌السلام مخالفت با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، بازهم حدیث یادش نبود؟!

آیا مورّخین خودتان که وقعه جمل را نوشتند، یادآور نشدند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «عایشه بترس از آن راهی که سگهای حوأب بر تو پارس نمایند!» وقتی عازم بصره بود، اول شب که به آب بنی کلاب رسیدند و سگ ها اطراف محمل او را گرفته، پارس نمودند، سؤال نمود: «اینجا کجا است؟» گفتند: «حوأب.» متوجّه خبر و فرموده رسول خدا شد. چرا باز فریب طلحه و زبیر را خورد و طی طریق نمود تا به بصره رسید و آن فتنه عظیم را برپا نمود؟ آیا می توانید گفت، فراموش کرده بود یا حقّاً متعمّداً عالماً عارفاً طی طریق نمود؟!

آیا این دلیل، لکه بزرگی نبود که دامن امّ المؤمنین عایشه را آلوده نمود که به هیچ آبی پاک نخواهد شد؟ چه آنکه عالماً عامدا تمرّد امر خدا و پیغمبر نمود و فریب طلحه و زبیر را خورد و به جنگ خلیفه و وصی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت با آنکه خودش می گفت: «پیغمبر فرموده هر کس با علیعليه‌السلام جنگ کند و خروج بر او بنماید کافر است؟!»

آیا جنگ با امیر المؤمنینعليه‌السلام وصی و خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اسباب زحمت و انقلاب جنگ را اول کار خلافت فراهم نمودن، آزار پیغمبر نبوده؟ مگر نه در حدیث است که شب گذشته با اسناد آن عرض کردم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذی علیاً

۱۹۶

فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله أیها الناس من آذی علیا بعث یوم القیمه یهودیا او نصرانیا(۱) .

کشتار صحابه و مؤمنین پاک در بصره به أمر عایشه

آیا این اخبار در کتب معتبره خودتان نیست، پس چرا اعتراض به شیعیان می نمایید؟ آیا خونهای مؤمنین پاک و زجر عثمان بن حنیف از صحابه پاک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قتل زیاده از صد نفر از حفّاظ و خزانه دارهای بی سلاح که اهل جنگ نبودند، که چهل نفر آنها را در مسجد کشتند، به گردن مسبب و مؤسّس جنگ نبوده است که علامه مسعودی درمروج الذهب (۲) باین عبارت نوشته:فقتل منهم سبعون رجلا غیر من جرح و خمسون من السبعین ضربت رقابهم صبرا من بعد الاسر و هؤلاء اول من قتلوا ظلما فی الاسلام (۳) .

و شرح مبسوط آن وقایع را ابن جریر(۴) و ابن اثیر و دیگران از علماء و مورخین خودتان نقل نموده اند.

یا این اخبار را از کتب معتبره خود خارج کنید (چنانچه در چاپهای جدید کتب، علمای شما دست به تحریف زده بلکه بعض مطالب را ساقط می نمایند) و علمای اعلام و اکابر مورخین را تکذیب نمائید یا طعن و اعتراض و انتقاد را از شیعیان بر طرف کنید؛ زیرا شیعیان نمی گویند، مگر آنچه در کتب معتبره خودتان ثبت گردیده، به خدا قسم جماعت شیعیان بی تقصیرند! فرق ما و شما اینست که شما این اخبار وارده در کتب معتبره خود را سطحی مطالعه می نمایید و روی قاعده

____________________

۱- کسی که اذیت نماید علیعليه‌السلام را مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت نماید خدا را اذیت نموده. ای گروه مردم، کسی که اذیت کند علی را در قیامت یهودی یا نصرانی مبعوث گردد.

۲- مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.

۲- (غیر از آنچه مجروح نمودند)هفتاد نفر از خزانه دارهای بی سلاح حافظ بیت المال را کشتند و پنجاه نفر از آن هفتاد نفر را گردن زدند و کشتند بکشتن صبر و زجر و این جماعت اول کشته گانی بودند در اسلام که مظلوم کشته شدند.

۴- تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۸۲.

۱۹۷

حب الشیء یعمی و یصم ،(۱) وقایع مهمّه تاریخی را تطبیق با اخبار نمی نمائید و پیوسته حسن نظر إعمال و دفاع بی مورد نموده و توجهی بحقایق نمی نمائید و یا اگر می نمائید در مقام پرده پوشی در آمده و آنها را به طریقی تبرئه می نمائید کهیضحک به الثکلی .(۲)

ولی ما عمیقانه و بی طرفانه و منصفانه می نگریم و اخبار وارده در کتب فریقین را تطبیق با وقایع نموده، کشف حقایق می نماییم. در موقع تطبیق هم هرکجا که دیدید بی جا و مخدوش و مغرضانه است، اعتراض منطقی نموده، قبول نفرمایید، خیلی هم ممنون خواهم شد

شیخ : فرمایشات شما صحیح است. ام المؤمنین عایشه -رضی اللّه عنها- بشر بوده است، معصوم نبوده، البته فریب خورده خطایی از او سر زده، روی سادگی فریب دو نفر از کبار صحابه را خورده، ولی بعد توبه نموده، خداوند هم از او گذشت فرمود.

داعی : اولاً اقرار نمودید که کبار صحابه خطا کار و فریبنده بودند، و حال آنکه از حاضرین تحت الشجره و بیعت الرضوان بودند، پس خبر شما که سابقا در لیالی ماضیه برای تبرئه صحابه بیان نمودید که صحابه هر یک مانند ستاره ای هستند که اقتدای بآنها اسباب هدایت می شود، بخودی خود باطل می گردد.

ثانیاً فرمودید: ام المؤمنین عایشه توبه نمود؛ این معنا ادعای محض است. قیام و جنگ و کشتار مسلمین عند العموم ثابت، ولی توبه ایشان غیر معلوم و مورد اتّکاء نمی باشد.

ممانعت نمودن عایشه از دفن نمودن امام حسنعليه‌السلام در جوار پیغمبر

ولی آنچه مسلّم است ام المؤمنین عایشه جنساً آرام نبوده، حرکات بچه گانه مترادفی داشته که هر یک موجب فساد در تاریخ زندگانی او گردیده. به قول شما اگر توبه نموده و پشیمان گردیده و آرام شده، پس چرا بعدها در مقابل جنازه سبط

____________________

۱- (یعنی دوست داشتن چیزی، انسان را کور و کر می گرداند).

۲- عزیز از دست داده به آن میخندد).

۱۹۸

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن فساد و عملیات را انجام داد که هر شنونده ای را متأثر می نماید؟

نه همان فقط رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را می رنجاند و می آزرد و یا سوار شتر شده مانند زنان دوره جاهلیّت، و بجنگ وصی و خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت، که بگوییم با زندگان مخالفت و ضدّیت داشته، بلکه سوار قاطر شد و سر راه بر جنازه سبط اکبر پیغمبر امام حسنعليه‌السلام گرفت؛ چنانچه اکابر علما و مورخین خودتان نوشته اند، مخصوصاً یوسف سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (۱) و علامه مسعودی صاحبمروج الذهب دراثبات الوصیة (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) نقلا از ابو الفرج و یحیی بن الحسن صاحبکتاب النسب و محمد خواوند شاه درروضة الصفا (۴) و واقدی و منوفی احمد بن محمد حنفی درترجمه تاریخ اعثم کوفی و ابن شحنه درروضة المناظر و ابو الفداء و دیگران در تاریخ خود آورده اند که وقتی جنازه آن حضرت را حرکت دادند عایشه سوار بر قاطر شد با جماعتی از بنی امیه و غلامان آنها، سر راه بر جنازه بستند. گفتند: «نمی گذاریم امام حسن عليه‌السلام را پهلوی قبر پیغمبر دفن نمایید!» ابن عباس بروایت مسعودی گفت: «تعجب است عایشه از حال تو»،اما کفاک ان یقال یوم الجمل حتّی یقال یوم البغل یوماً علی جمل یوماً علی بغل بارزه عن حجاب رسول اللّه تریدین اطفاء نور اللّه و اللّه متمّ نوره و لو کره المشرکون ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) (۵) .

و بعضی نوشتند به او فرمود:تجملت تبغّلت و ان عشت تفیلت لک تسع من الثمن و فی الکلّ تصرّفت (۶) .

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۱۹۳.

۲- اثبات الوصیة، ص۱۳۶.

۳- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۱۸.

۴- روضة الصفا، ج۲، ص۸۴.

۵- آیا کفایت نمی کند تو را روز جمل (یعنی سوار شدی به میدان جنگ آمدی) تا اینکه بگویند مردم روز استر (یعنی سوار استر شدی سر راه بر جنازه پسر پیغمبر گرفتی). یک روز سوار بر شتر و یک روز سوار بر استر شده، حجاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پاره کردی تصمیم داری نور خدا را خاموش نمایی و حال آنکه خداوند نور خود را بحد کمال می رساند هرچند مکره طبع مشرکین باشد.

۶- گاهی سوار شتر و روزی سوار استر می شوی، اگر زنده بمانی سوار فیل هم خواهی شد (کنایه از اینکه به جنگ خدا خواهی رفت) و حال آنکه تو از هشت یک فقط نه یکی داری و عدوانا تمام را تصرف کردی.

۱۹۹

بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و آنها را دفع نمایند، حضرت امام حسینعليه‌السلام جلوگیری نمود، فرمود: «برادرم وصیّت نموده، حاضر نیستم بقدر شاخ حجامتی در عقب جنازه من خون ریخته گردد.» فلذا بامر آن حضرت برگرداندند جنازه را و در بقیع دفن نمودند.

سجده و شادی نمودن عایشه در شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام

اگر توبه عایشه صحت دارد و بر جنگ با امیر المؤمنین پشیمان گردیده بود، پس چرا وقتی خبر شهادت آن حضرت را شنید، سجده شکر به جای آورد؟! چنانچه ابو الفرج اصفهانی صاحب اغانی در آخر شرح حالات آن حضرت درمقاتل الطالبیّین آورده:لما ان جاء عایشة قتل امیر المؤمنین علی عليه‌السلام سجدت (۱) .

اگر واقعاً توبه نموده و پشیمان گردیده بود، پس چرا وقتی خبر شهادت آن حضرت را شنید، اظهار فرح و شادمانی نمود؟ چنانچه محمد بن جریر طبری(۲) در حوادث سال چهلم هجریتاریخ خود و ابو الفرج اصفهانی در آخر حالات آن حضرت درمقاتل الطالبیّین آورده اند: زمانی که خبر شهادت آن حضرت را غلامی به او داد، گفت:

فالقت عصاها و استقرت بها النوی

کما قر عینا بالایاب المسافر

القای عصا، کنایه از اطمینان قلب و آسودگی خاطر می باشد که وقتی آدمی در مکان معیّنی قلبش آرام و فکرش آسوده شد، گفته می شود:القی عصاه (چنانچه مسکویه درتجارب الامم و دمیری درحیوة الحیوان بیان نموده اند) مقصود عایشه از گفتن این شعر، آن بود که خواست بگوید از بابت علی عليه‌السلام خیالم فارغ و سینه ام باز و فکرم راحت شد؛ چون پیوسته انتظار هم چو خبری را داشتم، مانند کسی که انتظار مسافر خود را داشته باشد که با آمدن مسافر چشمهایش روشن و قلبش آرام گردد!

پس من هم از شنیدن خبر مرگ علیعليه‌السلام چشمم روشن و قلبم آرام و خیالم

____________________

۱- چون خبر قتل و شهادت امیر المؤمنینعليه‌السلام به عایشه رسید سجده (شکر) نمود.(مقاتل الطالبین، ص۲۸).

۲- تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۲.

۳- مقاتل الطالببین، ص۳۰.

۲۰۰

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

شافعی در باب 74کفایت الطالب (1) و سلیمان بلخی در ضمن باب 14 ینابیع المودة(2) از فصل الخطاب مسنداً از عبد اللّه بن مسعود، کاتب الوحی، نقل نموده اند که گفت:

انّ القرآن انزل علی سبعه احرف ما منها حرف إلاّ و له ظهر و بطن و انّ علیّ بن أبی طالب عنده علم الظاهر و الباطن(3) .

پیغمبر هزار باب از علم در سینه علی بازنمود

اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود تصدیق دارند که علیعليه‌السلام صاحب علم لدنّی بوده، چون مرتضای از خلق بعد از رسول اللّه بوده که از جمله آنها حجه الاسلام ابو حامد غزّالی است که در کتاببیان علم لدنی نقل نموده که علیعليه‌السلام فرمود: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خود را در دهان من گذارد، پس برای من از لعاب دهان آن حضرت هزار باب از علم باز شد که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود.»

و نیز خواجه کلان سلیمان بلخی حنفی در ضمن باب 14ینابیع المودة از أصبغ بن نباته نقل می کند که گفت شنیدم از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که می فرمود:

انّ رسول اللّه(ص)علّمنی ألف باب و کل باب منها یفتح ألف باب فذلک ألف ألف باب حتّی علمت ما کان و ما یکون الی یوم القیمه و علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(4) .

و نیز در همان باب از ابن مغازلی، فقیه شافعی نقل می نماید به سند خودش از ابی الصباح از ابن عباس از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:لمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علّمته علیّا فهو باب علمی (5) .

____________________

1- کفایة اطالب، باب 74، ص292.

2- ینابیع المودة، ج1، ص222، ح74.

3- قرآن نازل گردیده بر هفت حرف و هر حرفی از آنها ظاهری دارد و باطنی و نزد علی بن أبی طالبعليه‌السلام علم ظاهر و باطن قرآن می باشد.(ینابیع المودة، ج1، ص222، ح74).

4- به درستی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یاد داد بمن هزار باب که از هر بابی از آنها باز می شود هزار باب؛ پس این می شود هزار هزار باب تا آن که دانستم آنچه شده و آن چه می شود تا روز قیامت و دانستم علم بلایا و منایا و فصل الخطاب را.(ینابیع المودة، ج1، ص231).

5- چون شب معراج بع مقام قرب حق رسیدم، خداوند با من حرف زد و نجوا نمود. پس آنچه یاد گرفتم، یاد دادم به علیعليه‌السلام پس علیعليه‌السلام است باب علم من.(مناقب ابن مغازلی، ص50، ح73).

۴۰۱

و نیز همین خبر را از موفق بن احمد خوارزمی اخطب الخطباء به این طریق نقل می کند که آن حضرت فرمود:

اتانی جبرئیل بدر نوک من الجنّه فجلست علیه فلمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علمته علیّا فهو باب علمی ثم دعاه الیه فقال یا علیّ سلمک سلمی و حربک حربی و انت العلم فیما بینی و بین امّتی(3) .

در این باب اخبار بسیاری از اکابر علمای خودتان مانند امام احمد بن حنبل و محمّد ابن طلحه شافعی و اخطب الخطباء خوارزمی و ابو حامد غزّالی و جلال الدین سیوطی و امام احمد ثعلبی و میر سید علی همدانی و دیگران رسیده که به طرق مختلفه و الفاظ و عبارات متفاوته نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود، در سینه علیعليه‌السلام به ودیعه گذارد.

و نیز حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء و مولی علی متقی درکنز العمّال (2) و ابو یعلی از کامل بن طلحه از ابن لهیعه از حی بن عبد مغافری از ابو عبد الرحمن حبلی از عبد اللّه بن عمر روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض موت خود فرمود:

ادعوا الیّ اخی فجاء ابو بکر فاعرض عنه ثم قال ادعوا الیّ اخی فجاء عثمان فاعرض عنه ثم دعی له علیّ فستره بثوبه و اکبّ علیه فلمّا خرج من عنده قیل له ما قال لک قال علّمنی ألف باب کلّ باب یفتح ألف باب(3) .

حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی متوفای سال 430 قمری در

____________________

1- جبرئیل پیش من آمد با گلیمی از بساط های بهشت؛ پس من بر او نشستم تا رسیدم به خانه قرب حق. پس حقت عالی با من حرف زد و نجوی نمود آنچه از خدا گرفتم به علیعليه‌السلام یاد دادم. پس او است باب علم من. آنگاه علیعليه‌السلام را خواند و فرمود: «یا علیعليه‌السلام صلح و سلم با تو، صلح و سلم با تو صلح و سلم با من است و جنگ با تو، جنگ با من است و تویی علم بین من و بین امت من. (مناقب خوارزمی، ص50، ح73).

2- کنز العمال، ج13، ص114.

3- بخوانید برای من برادرم را؛ پس ابو بکر آمد، حضرت روی از او گردانیده! باز فرمود: برادرم را بخوانید؛ پس عثمان آمد، باز روی مبارک از او گردانید (در اخبار دیگر دارد که بعد از ابو بکر عمر آمد و بعد عثمان) پس علیعليه‌السلام را خواندند (همین که علی آمد)، حضرت او را به جامه خود پوشانیده و بر او خم شد. پس چون از نزد آن حضرت بیرون رفت گفتند: یا علیعليه‌السلام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه فرمود؟ گفت: مرا هزار باب از علم آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شود.

۴۰۲

حلیة الاولیاء در فضایل علیعليه‌السلام و محمد جزری درأسنی المطالب و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 48کفایت الطالب مسنداً از احمد بن عمران بن سلمة بن عبد اللّه نقل نموده اند که گفت:

نزد رسول خدا بودیم. پس سؤال شد از علی أبی طالب حضرت فرمود: قسّمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعه اجزاء و الناس جزءا واحدا(1) .

و نیز ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (2) و متقی درکنز العمّال (3) از بسیاری از اکابر علمای نقل نموده و ابن مغازلی فقیه شافعی درفضایل و سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودة (4) با همین اسناد از عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) نقلاً ازحلیه از علقمة بن عبد اللّه روایت نموده اند که از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علیعليه‌السلام سؤال شد؛ فرمود:قسمت الحکمة علی عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعة اجزاء و الناس جزئاً واحدا و هو اعلم بالعشر الباقی (6) .

و نیز درینابیع المودة در همان باب از شرح رساله (فتح المبین) ابو عبد اللّه محمد بن علی الحکیم ترمذی از عبد اللّه بن عباس (امام المفسرین، حبر امت) نقل می نماید کهالعلم عشره اجزاء لعلیّ تسعه اجزاء و للناس عشر الباقی و هو اعلمهم به (7) .

و متقی هندی درکنز العمال (8) و خطیب خوارزمی درمناقب (9) ومقتل الحسین و

____________________

1- حکمت به ده قسمت تقسیم گردید؛ نه جزء آن به علیعليه‌السلام عطاء شد و یک جزء دیگر به جمیع مردمان. (کفایة الطالب، ص197، باب 48).

2- مناقب خوارزمی، ص 82- 68. 3- کنز العمال، ج11، ص615، ح32982.

4- ینابیع المودة، ج1، ص215، ح26. 5- مطالب السؤول، ص127.

6- حکمت را به ده قسمت نمودند؛ نه جزء آن را اختصاصاً به علیعليه‌السلام عطاء نمودند و یک جزء را بتمام مردمان دادند و علیعليه‌السلام به آن یک جزء نیز اعلم می باشد.

7- علم ده جزء است؛ نه جز آن اختصاص به علیعليه‌السلام دارد یک جزء برای همه مردم و علیعليه‌السلام به آن یک جزء از همه مردم داناتر می باشد. (ینابیع المودة، ج1، ص215، ح26). 8- کنز العمال، ج11، ص614، ح32977.

9- مناقب خوارزمی، ص82، ح67.

۴۰۳

دیلمی درفردوس الاخبار (1) و سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودة (2) نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اعلم امتی من بعدی علی بن أبی طالب (3) .

در طرق افاضه علم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليهما‌السلام

پس از این احادیث که نمونه ای از احادیث بسیار است، ثابت می آید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضای از خلق و عالم به غیب بوده و آنچه علم ظاهر و باطن از مبدأ فیاض درک نموده، به علیعليه‌السلام افاضه نموده است.

ما نمی گوییم علی بن أبی طالب و ائمه احدی عشر از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام مانند یک پیغمبر طریق مستقیم و مستقلی با پروردگار متعال به طریق وحی داشتند. بلکه به طور قطع و یقین می دانیم که مرکز فیض در وقت افاضه از مبدأ فیاض شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. هر فیضی از فیوضات در حیات و بعد از وفات آن حضرت بتمام موجودات بالاخصّ به ائمه اثنا عشر ما رسیده یا میر سید از جانب حق تعالی، بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است؛ منتها تمام علوم و وقایع مهمه عالم از ماضی و مستقبل، گذشته و آینده در زمان حیات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب حق تعالی به آن حضرت ابلاغ می شد و آن حضرت بعضی را در همان ایام به علیعليه‌السلام می فرمود و آنچه در ذخیره علم آن حضرت مانده بود، در دم آخر که خواست از این عالم بیرون برود، به آن حضرت افاضه نمود که در این باب اخبار بسیار از طرق اکابر علمای خودتان (گذشته از اخبار معتبره شیعه) رسیده که نمونه ای از آن را به عرض رسانیدم.

حتی علمای خودتان، از عایشه ام المؤمنین حدیث مفصلی نقل نموده اند که در آخر حدیث گوید:

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را خواست و او را به سینه چسبانید و روپوش را به سر کشید، من سرم را نزدیک بردم، هرچه گوش دادم چیزی نفهمیدم. یک وقت علیعليه‌السلام سر را برداشت عرق از جبین مبارکش جاری بود، گفتند: یا علیعليه‌السلام

____________________

1- فردوس الاخبار، ج2، ص277، ح4791.

2- ینابیع المودة، ج1، ص215، باب 14.

3- داناترین امت من بعد از من، علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

۴۰۴

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این مدت طولانی به تو چه می گفت؟ فرمود: قد علّمنی رسول اللّه ألف باب من العلم و من کلّ باب یفتح ألف باب(1) .

از همان اول بعثت (که شرح مفصّلش را در شبهای اول عرض کردم) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهل نفر از أعمام و بنی اعمام و بزرگان قریش را در منزل عمّ اکرم خود جناب ابو طالب دعوت کرد و به آنها ابلاغ رسالت نمود، علیعليه‌السلام اول کس بود که ایمان خود را ظاهر نمود. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در بغل گرفت و آب دهان خود را در دهان علیعليه‌السلام افکند که علیعليه‌السلام فرمود: همان ساعت چشمه های علم بر سینه من گشوده شد (چنانچه اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که در بالای منبر ضمن خطبه ای اشاره باین معنی نمود که فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علم جمّ . آنگاه اشاره بشکم مبارک نموده فرمود:هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هذا ما زقّنی رسول اللّه زقّاً زقّاً (2) .

و پیوسته آن حضرت تا دم مرگ بطرق مختلفه افاضه فیض ربانی را بر علیعليه‌السلام می نمود و آنچه از مبدأ فیاض غیب الغیوب می گرفت، در سینه علیعليه‌السلام قرار می داد.

نور الدین ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (3) گوید: «پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طفولیت علی را علماً و عملاً در آغوش محبت تربیت نمود.»

در جفر جامعه و چگونگی آن

از جمله طرقی که از جانب پروردگار اعظم -جلّ و علا- به وسیله خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض رحمانی بر علیعليه‌السلام شد، جفر جامعه بوده است و آن صحیفه و کتابی بوده است مشتمل برعلم ما کان و ما یکون الی یوم القیامه ، به طریق

____________________

1- به تحقیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم بمن تعلیم فرمود که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود.

2- سؤال کنید از من قبل از اینکه مرا نیابید. جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سقط پر از علم است. این لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دانه های علم خورانیده است.( ینابیع المودة، ج1، ص224).

3- فصول المهمه، ج1، ص182.

۴۰۵

حروف رمز که بزرگان علمای خودتان هم معترف اند که آن کتاب و علم آن از مخصوصات علی و ائمه طاهرینعليهم‌السلام بوده است. چنانچه حجه الاسلام ابو حامد غزالی نوشته است که امام المتّقین علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام را کتابی است مسمّی بهجفر جامع الدنیا و الآخرة و آن کتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقایق و دقایق و اسرار و مغیبات و خواص اشیاء و اثرات ما فی العالم و خواص اسماء و حروف که به غیر از آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش که مقام امامت و ولایت را منصوصاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارا بوده اند، احدی مطلع بر آن نیست، چون به وراثت بایشان رسیده و همچنین سلیمان بلخی درینابیع المودة (1) شرح مبسوطی ازدرّ المنظم محمد بن طلحه حلبی شافعی در این باب نقل نموده که جفر جامع مشتمل بر 1700 صفحه از مفاتیح علوم مخصوص امام علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد. لذا شاعر شهیر در مدح آن بزرگوار گفته:

من مثله کان ذا جفر و جامعه

له تدوّن سر الغیب تدوینا(2)

و نیز در تاریخ نگارستان ازشرح مواقف نقل می کند:انّ الجفر و الجامعه کتابان لعلیّ قد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف الحوادث الی انقراض العالم و اولاده یحکمون بهما (3) .

نواب : قبله صاحب! کتاب جفری که می فرمائید مورد تصدیق علمای ما هم هست چیست و چگونه بوده است؟ متمنی است چنانچه مقتضی می دانید شرح آن را بیان فرمائید.

داعی : وقت تنگ است؛ از شرح و بسط در اطراف این علم و کتاب آن معذورم.

نوّاب : به هر مقدار ممکن است خلاصه از مشروحات مفصله را بیان فرمایید.

داعی : سال دهم هجرت بعد از مراجعت از حجة الوداع، جبرئیل آمد و به

____________________

1- ینابیع المودة، باب 14، ج1، ص205 -211.

2- کیست مانند او که باشد صاحب جفر و جامعه که در آن کتاب اسرار غیبیه تدوین شده است.

3- به درستی که جفر و جامعه دو کتاب است مخصوص علیعليه‌السلام که در آن دو کتاب جمیع حوادث تا انقراض عالم به طریق علم حروف (یعنی به طریق رمز) ذکر شده و اولاد آن حضرت حکم می کنند به آن کتاب (یعنی مفتاح آن کتاب رمز فقط در دست علیعليه‌السلام و اولاد او می باشد که از حوادث عالم خبر می دهند).

۴۰۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر مرگ داد که عمرت به آخر رسیده. آن حضرت دستهای مبارک بدرگاه حضرت واهب العطایا برداشت و عرض کرد:اللهم وعدتک التی وعدتنی انک لا تخلف المیعاد ؛(1) خدایا بمن وعده دادی و هرگز خلف وعده نمی کنی.

خطاب الهی رسید:

علی را بردار برو بالای کوه احد، پشت بقبله بنشین حیوانات صحرا را صدا کن، تو را اجابت می نمایند. در میان آنها بز سرخ رنگ بزرگی است که اندکی شاخ او بالا آمده است. به علیعليه‌السلام امر کن او را ذبح نماید و پوست او را از طرف گردن بکند و وارونه کند. او را دباغی کرده، خواهی دید. آنگاه جبرئیل می آید و دوات و قلم و مرکّب می آورد که از جنس مرکّب زمین نمی باشد. هرچه جبرئیل می گوید، تو به علیعليه‌السلام بگو بنویسد. آن نوشته و پوست باقی می ماند و هرگز مندرس نمی شود و محفوظ خواهد ماند. هرگاه او را بگشایند تازه خواهد بود.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همان دستور بالای کوه احد عمل نمود. جبرئیل آمد قلم و دوات خدمت آن حضرت گذارد. حضرت امر فرمود به علیعليه‌السلام آماده کار شد. آنگاه جبرئیل از جانب رب جلیل وقایع مهمّه عالم را کلاًّ و جزئاً بپیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گفت، پیغمبر هم به علیعليه‌السلام می فرمود بر آن پوست می نوشت تا آنکه پوستهای باریک پاچه و دستها و پاهای او را هم نوشت و ثبت شد در آن کتابکلّما کان و ما هو کائن الی یوم القیمه (2) .

تمام را نوشتند، حتی اسامی اولادها و ذراری و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر یک وارد خواهد شد تا روز قیامت در آن کتاب ثبت گردید.

آنگاه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن جلده و جفره را به علیعليه‌السلام دادند و جزء اسباب وراثت و ولایت و امامت قرار گرفت که هر امامی از دنیا برود به امام معلوم بعد از خود به وراثت می سپارد. علی و یازده فرزندان آن حضرت و در آن همه چیز هست

____________________

1- بصائر الدرجات، ص40.

2- هرچه بود و هرچه بعد خواهد شد تا روز قیامت.

۴۰۷

منعلم المنایا و البلایا و القضایا و فصل الخطاب (1) .

نواب : چگونه ممکن است این همه وقایع و علوم تا روز قیامت در یک پوست بزغاله نوشته شده باشد.

داعی : اولاً از طرز این خبر معلوم است که بزغاله معمولی نبوده بلکه بسیار بزرگ و مخلوق این کار بوده.

ثانیاً به طریق کتابت کتب و رسائل نوشته نشده، بلکه به طریق حروف رمز نوشته گردیده؛ چنانچه عرض کردم صاحبتاریخ نگارستان نقلا ازشرح مواقف آورده کهقد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف.

آنگاه مفتاح و کلید آن رمز را رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام دادند، آن بزرگوار هم حسب الامر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ائمه بعد از خود دادند. آن مفتاح در دست هر کس باشد از آن کتاب می تواند استخراج اسرار و حوادث نماید و اگر مفتاح در دست نداشته باشد عاجز می ماند.

چنانچه هر پادشاهی با وزیر خود یا ولات و حکام و امرا لشکر و فرماندهان سپاه که به ایالات و ولایات می فرستد کتاب رمزی قرار می دهد حرفاً یا عدداً و مفتاح آن کتاب فقط در نزد پادشاه و آن وزیر و یا والی و حاکم و فرمانده سپاه است که کتاب بدون مفتاح به دست هر کس بیفتد چیزی درک نمی کند، همین قسم است کتاب جفر جامعه که غیر از امیر المؤمنین علی و یازده امام فرزندان بعد از اوعليهم‌السلام احدی از آن کتاب نمی تواند استخراج نماید؛ چنانچه روزی حضرت امیرعليه‌السلام در موقعی که فرزندانش همگی جمع بودند، آن جلده را به فرزندش محمّد حنفیه داد (با آنکه بسیار عالم و دانا بود) نتوانست از آن جلده چیزی درک نماید.(2)

غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمه دین خبر می دادند از آن کتاب بود. از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند. نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و

____________________

1- از علم منایا و بلایا و احکام و تمام لغت ها.

2- چون مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام با علم خدا داده می دانست که بعد از آن حضرت عده ای بازیگر به رهبری (کیسان مولی و آزاد کرده آن حضرت) قائل به امامت محمد بن الحنفیه فرزند آن حضرت می شوند، کانه در این امتحان خواست قبلاً ثابت نماید که محمد شایسته به مقام امامت نمی باشد، یعنی اگر مقام امامت داشت، بایستی مفتاح رمز کتاب جفر جامعه را داشته باشد.

۴۰۸

شیعیان را از همان کتاب استخراج می نمودند؛ چنانچه در کتب اخبار کاملاً و مبسوطاً ثبت است

خبر دادن حضرت رضاعليه‌السلام در عهدنامه مأمون از مرگ خود

از جمله درشرح مواقف قضیه عهدنامه مأمون الرشید عباسی و امام هشتم حضرت رضا علی بن موسیعليهما‌السلام را نوشته که بعد از اینکه مأمون حضرت رضاعليه‌السلام را بعد از شش ماه مکاتبه و تهدید مجبور به قبول ولایت عهد خود نمود، عهد نامه ای نوشتند، مأمون امضا کرد که بعد از مردن خود خلافت منتقل شود به حضرت رضاعليه‌السلام .

چون ورقه را آوردند که حضرت رضاعليه‌السلام امضا نماید، قبل از امضا شرحی باین عنوان در سجل خود نوشتند و بعد امضا نمودند که:

اقول و انا علیّ بن موسی بن جعفر انّ امیر المؤمنین عضّده اللّه بالسداد و وفّقه للرشاد عرف من حقّنا ما جهله غیره فوصل ارحاما قطعت و امن نفوسا فزعت بل احیاها و قد تلفت اغناها اذا افترقت مبتغیا رضی رب العالمین و سیجزی الله الشاکرین و لا یضیع اجر المحسنین و انّه جعل الیّ عهده و الامرة الکبری ان بقیت بعده.

تا آنجا که در آخر عبارات مرقوم داشتندو لکنّ الجفر و الجامعه یدلاّن علی ضدّ ذلک و ما ادری ما یفعل بی و بکم ان الحکم الاّ اللّه یقضی بالحقّ و هو خیر الفاصلین (1) .

____________________

1- می گویم من که علی بن موسی بن جعفر(عليهم‌السلام )هستم، خلیفه مأمون الرشید که خداوند او را محکم و قوی نماید برای استحکامات شرع و موفق بدارد او را برای ارشاد و هدایت، حق ما را بخوبی شناخت که دیگران نشناختند و رحمی را که دیگران قطع نمودند او وصل نمود و نفوسی را که دیگران تهدید به قتل نمودند، او ایمن ساخت، بلکه زنده نمود اشخاصی را که در پرتگاه فنا رسیده بودند. بی نیاز نمود گروهی را که فقیر و محتاج بودند محض رضای پروردگار. زود است که خداوند جزای شگرگزاران را بدهد و ضایع نمی کند اجر نیکوکاران را! به درستی که او مرا بولایت عهد و امارت بزرگ (بر مؤمنین) قرار داد، اگر من بعد از او زنده بمانم. و لکن جفر و جامعه دلالت بر خلاف این معنا دارد (یعنی من بعد از او زنده نخواهم ماند).

کلمات آن حضرت دلالت بر معنای دقیق دیگری دارد که می خواهد در لفافه بفهماند مأمون حق تعیین نصب خلافت بعدی را ندارد؛ چه آنکه این امر مربوط به حق تعالی است و من به حکم خدای متعال و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خلیفه و جانشین آن حضرت و امام الائمه می باشم. منتها به واسطه غلبه و استیلای مخالفین، تقیه مانع از گفتار صریح آن حضرت بوده. فلذا می فرماید: من نمی دانم که تحولات روزگار نسبت به من و شما چگونه خواهد بود (یعنی می دانم) حکم با خداست که بحق بین افراد داوری خواهد نمود. (فصول المهمه، ج2، ص101).

۴۰۹

و سعد بن مسعود بن عمر تفتازانی درشرح مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین به جمله جفر جامعه در عهدنامه از قلم آن حضرت ضمن بیان مفصل اشاره نمود؛ یعنی جفر جامعه نشان می دهد که مأمون بر سر عهد خود نخواهد ماند؛ چنانچه دیدیم شد آنچه شد. آن پسر پیغمبر و پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به زهر جفا شهید نمودند و صداقت و حقیقت علم آن حضرت ظاهر و هویدا گردید و همه دانستند که آن خاندان جلیل علم به ظاهر و باطن امور دارند.

آوردن جبرئیل کتاب مختومی برای امیر المؤمنین وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جمله طرقی که بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض بر علیعليه‌السلام شد، کتاب مهرشده ایست که جبرئیل برای آن حضرت آورده؛ چنانچه علامه محقق مورخ مقبول القول فریقین، ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی در کتاباثبات الوصیه مفصلاً نقل می نماید که خلاصه اش این است:انزل اللّه جلّ و علا الیه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من السماء کتابا مسجّلا نزل به جبرئیل مع امناء الملائکة ؛ یعنی جبرئیل با امنای ملائکه کتاب مسجّلی از جانب پروردگار -جل و علا- برای پیغمبر آورد عرض کرد اشخاصی که نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الاّ وصی شما تا کتاب وصیت را تقدیم نمایم.

فامر رسول اللّه من کان عنده فی البیت بالخروج ما خلا امیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسینعليهم‌السلام فقال جبرئیل یا رسول اللّه انّ اللّه یقرأ علیک السّلام و یقول لک هذا کتاب بما کنت عهدت و شرطت علیک و اشهدت علیک ملائکتی و کفی بی شهیدا فارتعدت مفاصل سیدنا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال هو السّلام و منه السّلام و الیه یعود السّلام(1) .

____________________

1- پس امر فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحاضرین که همگی از حجره بیرون بروند به استثناء علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام آنگاه جبرئیل عرض کرد: خداوند به شما سلام می رساند و می فرماید: این عهد نامه ای است که با تو پیمان بستم و ملائکه گواهی دادند. (کلام جبرئیل که به اینجا رسید) بدن آن حضرت بلرزه در آمد و فرمود: او است سلام و از او است سلام و به طرف او است برگشت سلام.

۴۱۰

آنگاه آن کتاب را از جبرئیل گرفت، داد به علی. بعد از قرائت فرمود: «این عهد پروردگار من است به سوی من و امانت اوست؛ به تحقیق که رسانیدم و اداء نمودم پیام حق را.»

امیر المؤمنین عرض کرد: «من هم شهادت می دهم، پدر و مادرم فدای تو باد! به تبلیغ و نصیحت و راستی بر چیزی که گفتی و شهادت می دهد به این معنا، گوش و چشم و گوشت و خون من.»

آنگاه حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: «بگیر، این وصیت من است از جانب پروردگار و قبول بنما او را از من و ضمانت بنما برای خداوند تبارک و تعالی و برای من است وفای به آن.» علی عرض کرد: «قبول نمودم بر ضمانت و بر خداوند است که مرا یاری نماید.»

و شرط شده است در آن کتاب بر امیر المؤمنینعليه‌السلام که:الموالاه لأولیاء اللّه و المعاداه لاعداء اللّه و البراءه منهم و الصبر علی الظلم و کظم الغیظ و اخذ حقّک منک و ذهاب خمسک و انتهاک حرمتک و علی ان تخضب لحیتک من رأسک بدم عبیط فقال امیر المؤمنین قبلت و رضیت و ان انتهکت الحرمه و عطلت السنن و مزق الکتاب و هدمت الکعبة و خضبت لحیتی من راسی صابرا محتسبا (1) .

آنگاه جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقرّبین را بر امیر المؤمنین شاهد و گواه گرفت و به حسن و حسین و فاطمهعليهم‌السلام رسانید. آنچه را به علیعليه‌السلام رسانیده بود و شرح داد تمام وقایع را برای آنها. پس مهر نمود آن وصیت نامه را به مهرهای طلایی که آتش ندیده و آن را داد به علیعليه‌السلام .

____________________

1- دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت و بیزاری از آنها برد باری بر جور و ستم و فرونشاندن آتش غیظ و غضب، وقتی که حق مسلم تو را از تو سلب نمایند و خمس تو را تصرف کنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگین کنند.

در پاسخ امیر المؤمنینعليه‌السلام عرض کرد: «راضی شدم و قبول کردم که اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطیل و احکام کتاب را پاره و کعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب کنند. صبر و بردباری و تحمل نمایم.» (الجواهر السنیة، ص359).

۴۱۱

و فی الوصیّة سنن الله جلّ و علا و سنن رسول اللّه و خلاف من یخالف و یغیّر و یبدّل و شیء شیء من جمیع الامور و الحوادث بعده و هو قول اللّه عز و جل و کل شیء احصیناه فی امام مبین -(1) انتهی.

خلاصه امیر المؤمنینعليه‌السلام و أئمه معصومینعليهم‌السلام از ذریه آن حضرت که عترت طاهرهعليهم‌السلام بودند، آنچه داشتند از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتند و تمام علوم آن حضرت در نزد آنها بوده و اگر غیر از این بود، علیعليه‌السلام را باب علم خود معرفی نمی نمود و امر نمی فرمود، اگر می خواهید از علم من بهره بردارید، باید بروید در خانه علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

و اگر آن حضرت دارای علوم عالیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبود و احاطه بر جمیع علوم نداشت، در حضور دوست و دشمن ندایسلونی قبل ان تفقدونی نمی داد؛ چه آنکه اتفاقی فریقین است که احدی جز امیر المؤمنین ندایسلونی نداده و دعوی این مقام اختصاص بشخص آن حضرت داشته که در مقابل سؤالات اشخاص از علوم ظاهر و باطن، بازنمانده و غیر از آن حضرت هر کس چنین ادعایی نموده، رسوا و مفتضح گردیده.

چنانچه حافظ ابن عبد البر مغربی آندلسی در کتاباستیعاب فی معرفة الاصحاب گوید:انّ کلمه سلونی قبل ان تفقدونی ما قالها احد غیر علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام الاّ کان کاذبا (2) .

چنانچه ابو العباس احمد بن خلّکان شافعی دروفیات و خطیب بغدادی درتاریخ خود آورده اند که روزی مقاتل ابن سلیمان که از اعیان علمای شما و بسیار حاضر جواب در همه چیز بوده، بالای منبر در حضور عامه مردم گفتسلونی عمّا

____________________

1- و از مندرجات آن وصیت نامه است، سنت های خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مخالفت کردن با مخالفین و آنان که احکام را تغییر دهند و دستورات را تبدیل نمایند و بدون استثناء از هر امری از امور و تحولات روزگار در آن وصیتنامه مندرج بوده و از اسرار بین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آن حضرت است و همانست که در قرآن مجید باین نکته مهم تصریح شده است-که هر امری از امور و هر علمی از علوم در نزد امام مبین (یعنی علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) افاضه شده و موجود است.

2- کلمه سلونی را احدی غیر علی بن أبی طالبعليه‌السلام نگفته مگر آنکه کاذب و دروغگو بوده (به همان جهت رسوا و مفتضح گردیده).

۴۱۲

دون العرش؟(1) .

شخصی سؤال کرد که چون حضرت آدمعليه‌السلام عمل حج به جای آورد، در موقع تقصیر و حلق، رأس سرش را که تراشید؟ مقاتل متفکر و از جواب واماند و ساکت شد. دیگری پرسید مورچه در وقت جذب غذا به وسیله روده جذب می کند یا بوسیله دیگر؟ اگر بوسیله روده است، روده های او در کجای بدنش قرار گرفته. مقاتل متحیر ماند چه جواب گوید. ناچار گفت: «خداوند این سؤال را بدل شما انداخته تا من رسوا گردم بسبب عجبی که در زیادتی علم پیدا کردم و از حدّ خود تجاوز نمودم.»

بدیهی است این ادّعا را باید کسی بنماید که از عهده هر جوابی برآید و بالقطع و الیقین، واجد این مقام احدی در امت نبوده جز امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ؛ چون باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده. فلذا مانند خود آن حضرت محیط بر ظواهر و بواطن امور و آگاه بر علوم اولین و آخرین بوده و به همین جهه با قدرت تمام ندایسلونی می داد و در مقام جواب سؤالها هم بر می آمد که اینک وقت اجازه تمام آنها را نمی دهد

و احدی از صحابه چنان ندائی ندادند الا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام ؛ چنانچه امام احمد بن حنبل درمسند (2) و موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (3) و خواجه کلان حنفی در ینابیع المودة(4) و بغوی درمعجم و محب الدین طبری درریاض النضرة (5) و ابن حجر درصواعق (6) از سعید بن مسیب نقل نموده اند که گفت: لم یکن من الصحابه یقول سلونی الاّ علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام ؛ یعنی احدی از صحابه نگفت سؤال کنید از من (به طور کلی) مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

____________________

1- سؤال کنید از من از آنچه در زیر عرش است. (تاریخ بغداد، ج13، ص165).

2- مسند احمد، ج3، ص163.

3- مناقب خوارزمی، ص90، ح83.

4- ینابیع المودة، ج1، ص224، ح50.

5- ریاض النضرة، ج2، ص198.

6- صواعق المحرقة، ص12.

۴۱۳

نقل اخبار اهل تسنن در ندای سلونی دادن علیعليه‌السلام

فلذا اکابر علمای خودتان از قبیل ابن کثیر در جلد چهارمتفسیر (1) و ابن عبد البر دراستیعاب (2) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (3) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (4) و امام احمد درمسند (5) و حموینی درفرائد (6) و ابن طلحه دردرّ المنظوم و میر سید علی شافعی درمودة القربی (7) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (8) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (9) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (10) و دیگران از محققین شما به عبارات و الفاظ مختلفه، در موارد متعدده نقل نموده اند از عامر بن واثله و ابن عباس و ابی سعید البحتری و انس بن مالک و عبد اللّه بن مسعود از امیر المؤمنینعليه‌السلام که بالای منبر فرمود:أیها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فانّ بین جوانحی لعلما جمّا سلونی فانّ عندی علم الاوّلین و الآخرین (11) .

و ابی داود درسنن و امام احمد حنبل درمسند (12) و بخاری در صحیح(13) نقل نموده اند مسنداً که علیعليه‌السلام فرمود:سلونی عما شئتم و لا تسئلونی عن شیء الاّ انبأتکم به (14) .

____________________

1- تفسیر ابن کثیر، ج2، ص108. 2- استیعاب، ج3، ص889.

3- ینابیع المودة، ج1، ص222. 4- مناقب، ص94، ح92.

5- مسند احمد، ج3، ص378. 6- فرائد السمطین، ج1، ص3565، ح281.

7- مودة القربی، ص38. 8- حلیة الاولیاء، ج1، ص65.

9- مطالب السؤول، ص92. 10- شرح نهج البلاغة، ج12، ص202.

11- ای مردم، سؤال کنید از من (یعنی از آنچه می خواهید) قبل از آن که مرا نیابید. پس به درستی که در سینه من علم فراوانی است. سؤال کنید از من که در نزد من است علم اولین و آخرین.

12- مسند احمد، ج1، ص278. 13- صحیح بخاری، ج1، ص32.

14- سؤال کنید مرا از هرچه می خواهید و سؤال نمی کنید مرا از چیزی مگر آنکه شما را خبر می دهم به آن.

۴۱۴

و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (1) از موفق بن احمد خوارزمی و شیخ الاسلام حموینی بسند خودشان از ابو سعید بحتری نقل نموده که گفت:

رایت علیّا رضی اللّه عنه علی منبر الکوفه و علیه مدرعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و هو متقلّد بسیفه و متعمم بعمامتهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجلس علی المنبر فکشف عن بطنه و قال سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علّم جم هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم هذا ما زّقنی رسول اللّه زقّا زقّا فو اللّه لو ثنّیت لی و ساده فجلست علیها لافتیت اهل التوریه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم حتّی ینطق اللّه التوریه و الانجیل فیقولان صدق علیّ قد افتاکم بما انزل فیّ و انتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون(2) .

و نیز شیخ الاسلام حموینی درفرائد (3) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (4) نقل می نمایند که در بالای منبر فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فو الذی فلق الحبه و برء النسمه لا تسئلونی عن آیه من کتاب اللّه الاّ حدّثتکم عنها متی نزلت بلیل او نهار فی مقام او مسیر فی سهل ام فی جبل و فی من نزلت فی مؤمن او منافق و ما عنی اللّه بها ام عامّ ام خاصّ (5) .

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص224، باب 14.

2- دیدم علیعليه‌السلام را بر منبر کوفه در حالتی که جامه پشمی پیغمبر را پوشیده و عمامه آن حضرت را بر سر و به شمشیر آن حضرت تکیه نموده، پس نشست بر روی منبر و شکم مبارک را باز نموده فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید (چون دعوی خود را مقید به مطلب خاصی ننموده یعنی از هرچه می خواهید سؤال کنید) جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سفط علم است. این لعاب رسول خدا می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه حضرت به من دانه علم را خورانیده؛ پس به خدا قسم، که اگر مسند برای من پهن شود و متکاء اختیار بر او گذارده گردد و در آنجا بنشینم، هرآینه فتوی می دهم اهل توریه را بتوریه آنها و اهل انجیل را بر انجیل آنها تا آنکه خداوند متعال آن کتابها را به نطق آورده، بگویند راست گفت علی؛ فتوا داد شما را به آنچه نازل شده در ما.»

3- فرائد السمطین، ج1، ص388، ح261.

4- مناقب خوارزمی، ص81، ح66.

5- سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید! قسم به آن خدایی که دانه را شکافته و بشر را آفریده، سؤال نمی کنید از من از آیه ای از کتاب خدا مگر خبر می دهم به شما از آنها که چه وقت نازل گردیده؛ شب یا روز؛ در مقام یا در راه؛ در زمین یا در کوه و در چه کس نازل شده؛ در مؤمن با منافق؛ عام است یا خاص.

۴۱۵

ابن کوّای خارجی برخاست و گفت:

اخبرنی عن قوله تعالی( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) (1) فقالعليه‌السلام اولئک نحن و اتباعنا فی یوم القیمه غرّاء محجلین روّاء مرویین یعرفون بسیماهم(2) .

و نیز امام احمد بن حنبل درمسند (3) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (4) از ابن عباس نقل می نماید که علی در بالای منبر فرمود:

سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه و ما من آیة الاّ و انا اعلم حیث انزلت بحضیض جبل او سهل ارض و سلونی عن الفتن فما من فتنه الاّ و قد علمت من کسبها و من یقتل فیها(5) .

ابن سعد درطبقات (6) و ابی عبد اللّه محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (7) که اختصاص به همین موضوع داده و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (8) مسنداً از امیر المؤمنینعليه‌السلام نقل می نماید که فرمود:

و اللّه ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیمن نزلت و این نزلت و علی من نزلت ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا طلقا (1).

____________________

1- سوره بینة، آیه7.

2- خبر بده مرا از آیه ای که خدا می فرماید: «مؤمنینی که عمل صالح نمودند، آنها بهترین مردم اند.» فرمود: «آنها ما هستیم و اتباع ما که روز قیامت پیشانی سفیدانیم؛ شناخته می شوند آنها به صورتهایشان.»

3- مسند احمد، ج1، ص278.

4- ینایبع المودة، ج1، ص224، ح49، باب 14.

5- سؤال کنید از من از کتاب خدا قبل از آنکه مرا نیابید. نیست آیه ای مگر آنکه من داناترم چگونه نازل گردیده؛ در دامنه کوه یا زمین نرم و سؤال کنید از من از فتنه ها، پس نیست فتنه ای مگر آنکه من می دانم چگونه برپا شده و کی در او کشته می شود.

6- طبقات، (ابن سعد)، ج2، ص338.

7- کفایة الطالب، ص208،باب 52.

8- حلیة الاولیاء، ج1، ص67.

9- به خدا قسم نازل نگردید آیه ای مگر به تحقیق من می دانم در چه کس نازل گردیده و بر چه چیز نازل گردیده. خدای من افاضه فرمود به من قلبی و عقلی کامل و زبانی طلق و گویا و ناطق.

۴۱۶

و نیز در همان کتاب ها نقل می نمایند که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل (2) .

و نیز درمناقب خوارزمی (2) از اعمش از عبایة بن ربعی روایت نموده که گفت:

کان علیّ رضی اللّه عنه کثیرا یقول سلونی قبل ان تفقدونی فو اللّه ما من ارض مخصبة و لا مجدبه و لا فئه تضل مائه او تهدی مائه الاّ و انا اعلم قائدها و سائقها و نائقها الی یوم القیمه(3) .

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (5) و محب الدین طبری درریاض النضرة (6) و سیوطی درتفسیر اتقان (7) و ابن حجر عسقلانی درفتح الباری (8) و نیز درتهذیب التهذیب (9) نقل می نمایند که علیعليه‌السلام فرمود:

سلونی و اللّه لا تسئلونی عن شیء یکون الی یوم القیمه الاّ اخبرتکم و سلونی عن کتاب الله فو الله ما من آیه الا و انا اعلم أ بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل(10) .

____________________

1- سؤال کنید از من از کتاب خدا! پس بدرستی که نیست آیه ای مگر آنکه من می شناسم به شب نازل شده یا روز؛ در زمین نرم یا کوه سخت.

2- مناقب خوارزمی، ص94.

3- علیعليه‌السلام بسیار می فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا قسم نیست زمینی پرگیاه یا خشک بی گیاه و نیست گروهی که گمراه کنند صد نفر را یا هدایت نمایند صد نفر را مگر آنکه من بهتر می دانم رئیس و قائد آنها را و خواننده آنها و راننده آنها را تا روز قیامت.»

4- تاریخ الخلفاء، ص185.

5- عمدة القاری، ج19، ص190.

6- ریاض النضرة، ج2، ص319.

7- تفسیر اتقان، ج2، ص319.

8- فتح الباری، ج10، ص221.

9- تهذیب التهذیب، ج7، ص377.

10- سؤال کنید از من بخدا قسم سؤال نمی کنید مرا از چیزی تا روز قیامت مگر آنکه خبر می دهم شما را (از آنها). سؤال کنید مرا از کتاب خدا به خدا قسم نیست آیه ای مگر آنکه من می دانم در شب نازل گردیده یا روز در زمین نرم یا کوه سخت.

۴۱۷

آیا این بیانات ادعای به غیب نیست و جز عالم به علم غیب، دیگری می تواند چنین ادعایی در مقابل دوست و دشمن بنماید. اگر قدری از عادت خارج شوید و با نظر انصاف بنگرید، خواهید دانست که آن حضرت عالم به علم غیب بوده و در مقام عمل هم ظاهر می نموده و از مغیبات خبر می داده.

خبر دادن از سنان بن انس که قاتل امام حسینعليه‌السلام گردید

چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی همین خبرها را درشرح نهج البلاغه (1) از کتابغارات ابن هلال ثقفی نقل نموده تا آنجا که گوید شخصی از جا برخاست و گفت:اخبرنی بما فی راسی و لحیتی من طاقه شعر ؛ یعنی مرا خبر بده که در هر طرفی از سر و صورت من چه قدر مو می باشد. حضرت فرمودند:

خلیل من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا خبر داده که در پای هر مویی از سر تو ملکی است که تو را لعنت می کند و در پای هر موئی از صورت تو شیطانی است که تو را اغوا می کند و در خانه ات گوساله ای داری که می کشد پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را.

و او انس نخعی بود و فرزندش سنان در آن موقع بچه ای بود که در خانه بازی می کرد و در سال 61 هجری در کربلا بود و قاتل حسین بن علیعليهما‌السلام شد (بعضی گفتند سؤال کننده سعد بن ابی وقاص بود و پسر گوساله اش عمر -علیه اللعنة- بود که امیر لشکر و برپاکننده غائله کربلا شد. ممکن است هر دو در دو مجلس مختلف سؤال نموده باشند.)

حضرت به وسیله این اخبار می فهماند که علم من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرچشمه گرفته و احاطه بر مغیبات دارم.

خبر دادن از علمداری حبیب بن عمار

و نیز اکابر علما خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (2) و ابن ابی الحدید در

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص454.

2- مسند احمد، ج5، ص87.

۴۱۸

شرح نهج (1) نقل نموده اند که روزی در دوره خلافت ظاهری در مسجد کوفه نشسته و اصحاب در اطراف آن حضرت بودند. شخصی گفت: «خالد ابن عویطه در وادی القری از دنیا رفت.» حضرت فرمود:لم یمت و لا یموت حتی یقود جیش ضلاله و صاحب لوائه حبیب بن عمار .(2) جوانی از میان جمعیت عرض کرد: «منم حبیب بن عمار یا امیر المؤمنین و از دوستان صمیمی و حقیقی شما هستم.» حضرت فرمودند:

دروغ نگفته ام و نخواهم گفت کانه می بینم خالد سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردیده و تو علمدار او هستی و از این در مسجد (اشاره به باب الفیل) وارد می شوید و پرده پرچم بدر مسجد گرفته پاره خواهد شد.

سالها از این خبر امیر المؤمنینعليه‌السلام گذشت. در دوره خلافت یزید پلید عبید اللّه ابن زیاد ملعون والی کوفه شد و لشکر فراوانی به جنگ حضرت سید الشهداءعليه‌السلام می فرستاد. بیشتر همان مردمی که از آن حضرت خبر خالد و حبیب بن عمار را شنیده بودند، روزی در مسجد حاضر بودند که صدای هلهله و هیاهوی لشکریان برخاست (چون در سابق محل اجتماعات مساجد بود لذا لشکریان برای نمایش به مسجد ورود و خروج می نمودند). دیدند خالد بن عویطه سردار لشکر ضلالت اثر به عزم کربلا و جنگ با پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نمایش از همان باب الفیل وارد مسجد شد، در حالتی که حبیب بن عمار علمدار او بود. موقع ورود به مسجد، پرده پرچم به در مسجد گرفت پاره شد تا صداقت گفتار آن حضرت و حقیقت علمش بر منافقین ظاهر گردد.

آیا این خبر با این علامت قبل از وقوع اخبار بغیب نبوده تا اثبات یقین بر شما بنماید؟

خبر دادن از مغیبات

اگر شمانهج البلاغه را که مجموعه ای از خطب و کلمات آن حضرت است، دقیقانه مطالعه فرمایید، از خبرهای غیبی که آن حضرت داده بسیار می بینید از

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص454.

2- نمرده و نخواهد مرد تا سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردد و علمدار او حبیب بن عمار خواهد بود.(شرح نهج ابلاغة، ج2، ص454).

۴۱۹

حوادث و ملاحم و احوال بزرگان سلاطین و خروج صاحب زنج و غلبه مغولها و سلطنت چنگیز خان و حالات خلفای جور و طرز معاملات آنها با شیعیان و مخصوصاً ازشرح نهج البلاغه (1) ابن ابی الحدید را که مفصلاً بیان می کند و خواجه کلان بلخی حنفی هم درینابیع المودة (2) ببعض از آن خطب و خبرها استشهاد می نماید بکثرت علم آن حضرت ببینید تا کشف حقیقت گردد

خبر دادن از غلبه معاویه و ظلم های آن ملعون

از جمله خبر دادن باهل کوفه از غلبه معاویه -علیه الهاویه- بر آنها و امر کردن بر سب و لعن آن حضرت، چنانچه بعدها تمام گفته های آن حضرت واقع شد؛ از جمله فرمود:

امّا انّه سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم مندحق البطن یأکل ما یجد و یطلب ما لا یجد فاقتلوه و لن تقتلوه الا و انّه سیأمرکم بسبّی و البرائة منّی فامّا السبّ فسبّونی فانّه لی زکاه و لکم نجاه و امّا البرائة فلا تتبرّؤا منّی فانّی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجرة(3) .

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج1، ص242، 252.

2- ینابیع المودة، ج1، ص205-211.

3- زود باشد که غالب شود بر شما بعد از من مردی گشاده گلو و بر آمده شکم که هرچه یابد بخورد و طلب نماید، هرچه را نیابد. پس بکشید او را و هرگز نمی کشید او را! بدانید که زود باشد آن مرد امر کند شما را به دشنام دادن به من و بیزاری جستن از من.

اما سب کردن و دشنام دادن را اجازه می دهم؛ زیرا آن دشنام (چون زبانی است) برای من پاکیزگی و برای شما نجات است (از ضرر آن ملعون) و اما برائت و بیزاری (چون امر قلبی است) از من مجویید؛ زیرا که من متولد شده ام بر فطرت (توحید و اسلام)، (این جمله اشاره بآنست که أبوین آن حضرت مؤمن بوده اند) و پیشی گرفته ام بایمان و هجرت با آن حضرت.

مراد آن حضرت از مرد پرخوار معاویه -علیه الهاویه- بوده، چنانچه ابن ابی الحدید در صفحه 335 جلد اولشرح نهج (چاپ مصر) گوید: «مراد معاویه پرخوار است که در تاریخ به پرخواری معروف استو کان یأکل فی الیوم سبع اکلات » (چنانچه زمخشری در ربیع الابرار گفته) روزی هفت مرتبه غذا می خورد و هر مرتبه آن قدر می خورد که کنار سفره دراز می شد، صدا می زد:یا غلام، ارفع فو اللّه ما شبعت و لکن مللت ؛ غلام بیا سفره را بردار. به خدا قسم (از بس خوردم) خسته شدم ولی سیر نشدم! آن ملعون از جمله اشخاصی بود که مرض جوع الکلاب داشت (در طب قدیم بیانی دارد که در معده چنین شخصی حرارتی پیدا می شود که هرچه غذا از مری وارد معده گردد، مبدل به بخار گردیده نفع و ضرر او معلوم نگردد).=

۴۲۰

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520