شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388589 / دانلود: 5568
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

۳۵. بن ابرغو۳۶. بن تالغ۳۷. بن عابر۳۸. بن شالح۳۹. بن ارفخشذ۴۰. بن سام۴۱. بن نوح۴۲. بن لمک۴۳. بن متوشلخ۴۴. بن اخنوخ۴۵. بن یارد۴۶. بن مهلائل۴۷. بن قینان۴۸. بن انوش۴۹. بن شیث۵. بن آدم ابی البشرعليهم‌السلام . (بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم احدی چنین نسب مشعشع تابانی ندارد)

شیخ : اینکه فرمودید: آبا و اجداد علی -کرّم اللّه وجهه- تا بآدم أبو البشر همگی موحّد بودند، ظاهراً اشتباه فرمودید. امر چنین نیست. ما هم مأمور به ظاهر هستیم. برای آنکه می بینیم در آبای آن بزرگوار، مشرکین و بت پرستان بودند؛ از قبیل آزر پدر ابراهیم خلیلعليهم‌السلام که به تصریح آیه شریفه که می فرماید:( وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً آلِهَهً إِنِّی أَرٰاکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ ) (۱) .

اشکال در پدر ابراهیمعليه‌السلام که آزر بوده و جواب آن

داعی : این بیان بدون تعمّق و تفکّر شما، جز تبعیّت از اسلاف روی عادت، چیز دیگری به نظر داعی نمی رسد؛ زیرا که ما می بینیم که أسلاف و اقران شما، برای اینکه اسلاف محبوب خود را از صحابه که نسبت آنها قطعاً به شرک و کفر می رسد، پاک کرده باشند، یعنی این نقص نسبی را از آنها دور نمایند و پدر و مادر مشرک را سبب نقص ندانند، راضی شدند که در آباء و اجداد پیغمبر عظیم الشأن خود مشرکی وارد، و نسب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به شرک و کفر منتهی نمایند تا اسلاف و شیوخ خود را از این نقص مبرّا سازند!

واقعاً جای بسی تأسف است چنین اعمال غرض ها از مردمان دانشمند و فهمیده، که جز عناد و لجاج و دست و پا کردن بیجا و محبت و وداد به اولیای خود، به چیز دیگر نتوان حمل نمود. و شما هم روی عادت، تبعیّت از گفتار آنها نموده و در هم چه مجلسی واگو می نمایید!!

و حال آنکه خود می دانید که علماء انساب را اتفاق است که پدر حضرت

____________________

۱- یاد کن وقتی را که ابراهیم بپدرش آزر (عمو یا شوهر مادر و مربی او که عرب بر آنها اطلاق پدر کند) گفت: «آیا بت ها را به خدایی اختیار کرده ای؟ و من راستی تو و پیروانت را در گمراهی آشکار می بینم. (آیه ۷۴، سوره انعام.

۲۲۱

ابراهیم خلیل الرحمن تارخ بوده نه آزر.

شیخ : شما اجتهاد مقابل نص می نمایید. عقاید و نظریّه علمای أنساب را مقابل قرآن می آورید، با اینکه قرآن صراحت دارد که پدر حضرت ابراهیم آزر بت پرست بوده است.

داعی : ما هیچ گاه اجتهاد مقابل نص نمی نماییم، بلکه چون هدفی نداریم مگر پی بردن به حقایق قرآن، لذا قدری دقت و امعان نظر بیشتری می نماییم به راهنمایی اهل بیت و عترت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که عدل قرآن و مبیّن آن هستند، می فهمیم که این آیه شریفه روی قاعده عرف عام مشهور است؛ چه آنکه در عرف معمول است عمو و شوهر مادر را پدر خطاب می کنند.

و درباره آزر دو قول است: یکی آنکه عموی حضرت إبراهیمعليه‌السلام بوده، و دیگر آنکه علاوه بر آنکه عمو بوده، بعد از مردن برادرش تارخ -پدر حضرت ابراهیمعليه‌السلام - مادر آن حضرت را گرفت. فلذا از دو جهت حضرت ابراهیمعليه‌السلام او را پدر خطاب می فرمودند: یکی از جهت عمو بودن و دیگر آنکه شوهر مادر آن حضرت بوده و تا دم مرگ او را پدر می خوانده.

شیخ : ما از صراحت قرآن نمی توانیم صرف نظر کنیم، مگر آنکه در خود قرآن دلیلی یافت شود که عمو یا شوهر مادر را پدر خوانده باشند و اگر چنین دلیلی نتوانید اقامه نمود (و هرگز نتوانید اقامه نمود) دلیل شما ناقص و غیر قابل قبول است.

داعی : به این محکمی صحبت نفرمایید که در وقت اقامه دلیل استحکام بیاناتتان متزلزل گردد؛ چه آنکه در خود آیات قرآن مجید، نظایری هست که روی قواعد عرف معمول بیان گردیده که از جمله آنها آیه ۳۳ سوره ۲ (بقره) می باشد که شاهد بر عرض دعاگو است که سؤال و جواب حضرت یعقوب را با فرزندانش هنگام مرگ ذکر نموده می فرماید:( إِذْ قٰالَ لِبَنِیهِ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قٰالُوا نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ إِلٰهاً وٰاحِداً ) (۱) .

____________________

۱- جناب یعقوب به فرزندان خود گفت: «شما پس از مرگ من کرا می پرستید؟» گفتند: «خدای تو و خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که معبود یگانه است.»

۲۲۲

شاهد مقصود از این آیه شریفه، کلمه اسماعیل است؛ برای آنکه به شهادت قرآن مجید پدر جناب یعقوب اسحاق است و اسماعیل عموی یعقوب است نه پدر او؛ ولی در قرآن روی قاعده عرف که عمّ را اب خطاب می کردند، او را پدر می خواند؛ چون فرزندان یعقوبعليه‌السلام عرفاً عمو را پدر می خواندند، لذا در جواب پدر هم عمو را پدر خواندند. خداوند هم در قرآن همان سؤال و جواب را ذکر فرموده. روی همان قاعده هم که حضرت ابراهیمعليه‌السلام عمو و شوهر مادرش را عرفاً پدر می خوانده، در قرآن هم عرفاً او را پدر خوانده، والا به دلیل تاریخ و علم ضابط انساب، مسلم است که پدر حضرت ابراهیمعليه‌السلام تارخ بوده نه آزر.

در اباء و امّهات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرک نبوده بلکه همگی مؤمن بالله بودند

دلیل دیگر بر اینکه در آباء و أجداد پیغمبر مشرک و کافر نبوده، آیه ۲۱۹ سوره ۲۶ (شعراء) است که می فرماید:( وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّٰاجِدِینَ ) . شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۲ینابیع المودة و دیگران از علمای شما از ابن عباس (حبر امت) و مفسر قرآن مجید روایت نموده اند در معنای آیه شریفهعليهم‌السلام کهتقلبه من اصلاب الموحّدین نبیّ الی نبیّ حتّی اخرجه من صلب أبیه من نکاح غیر سفاح من لدن آدم (۱) .

و از جمله دلایل، حدیث مشهوری است که همه علمای شما نقل نموده اند حتی امام ثعلبی که امام اصحاب حدیث است درتفسیر (۲) خود نقل نموده و سلیمان بلخی حنفی در باب ۲ینابیع المودة (۳) از ابن عباس روایت نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اهبطنی اللّه الی الارض فی صلب آدم و جعلنی فی صلب نوح فی السفینه و قذف بی فی صلب ابراهیم ثمّ لم یزل اللّه ینقلنی من الاصلاب الکریمه الی الارحام الطاهره حتّی اخرجنی من بین ابوین لم یلتقیا علی سفاح قطّ (۴) .

____________________

۱- می گردانید پیغمبر را از اصلاب اهل توحید (از پشت آدم) بر پشت پیغمبری بعد از پیغمبری تا آنکه بیرون آورد او را از صلب پدر او از نکاح نه به زنا.

۲- تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۸۴. ۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۶۱، باب ۲، ح۱۳.

۲- خداوند مرا فرود آورد بسوی زمین در صلب آدم و قرار داد مرا در صلب نوحعليه‌السلام در کشتی و انداخت مرا در صلب ابراهیمعليه‌السلام و پیوسته نقل داد مرا از اصلاب کریمه به سوی رحمهای طاهره پاکیزه تا آنکه بیرون آورد مرا از بین پدر و مادری که ملاقات نکردند یکدیگر را هرگز به زنا - آلوده نگردانید مرا به آلودگیهای جاهلیت.

۲۲۳

و در خبر دیگر فرموده است:لم یدنسنی بدنس الجاهلیّه .(۱)

و نیز در همان باب از کتابابکار الافکار شیخ صلاح الدین بن زین الدین بن احمد مشهور به ابن الصلاح حلبی وشرح کبریت احمر شیخ عبد القادر از علاء الدوله سمنانی حدیث مفصلی از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می کند، که از رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال از اول ما خلق اللّه نموده، حضرت جواب هایی می دهد که وقت مجلس مقتضی نیست شرح دهم تا آخر حدیث که می فرماید:و هکذا ینقل اللّه نوری من طیّب الی طیّب و من طاهر الی طاهر الی ان اوصله اللّه الی صلب ابی،عبد اللّه بن عبد المطّلب و منه اوصله اللّه الی رحم امّی آمنه ثم اخرجنی الی الدنیا فجعلنی سیّد المرسلین و خاتم النّبیّین (۲) .

اینکه می فرماید: از طیّب بسوی طیّب و از طاهر بسوی طاهر انتقال داده می شدم، می رساند که در آباء و اجداد آن حضرت کافری نبوده؛ چه آنکه به حکم قرآن مجید که می فرماید:( إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ) ، هر کافر و مشرکی نجس است. پس وقتی فرمود:لم ازل انقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات ؛ یعنی پیوسته از اصلاب طاهرین به سوی ارحام طاهرات و پاک و پاکیزه منتقل می شدم، ثابت می کند که چون مشرکین نجسند، پس آبا و اجداد آن حضرت مشرک نبودند.

و نیز در همان باب ۲ینابیع نقلاً از کبیر از ابن عباس نقل می کند که آن حضرت فرمود:ما ولدنی فی سفاح الجاهلیّه شیء و ما ولدنی الاّ نکاح کنکاح الاسلام (۳) .

آیا خطبه صد و پنجم نهج البلاغه را مطالعه ننموده اید که مولی الموحدین امیر المؤمنینعليه‌السلام در وصف آبای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین فرموده: فاستودعهم فی افضل

____________________

۱- به جاهلیت هرگز آلوده نشد.

۲- و همچنین نقل داد خدای تعالی نور مرا از طیب و طاهر پاک و پاکیزه به سوی پاک و پاکیزه. تا آنکه واصل نمود بصلب پدرم عبد اللّه و از او به رحم مادرم آمنه، پس بیرون آورد مرا بسوی دنیا و قرار داد مرا سید و آقای انبیاء و رسل و خاتم بر همه. (ینابیع المودة، ج۱، ص۵۸، ح۸، باب۲).

۳- من بوجود نیامدم به زناهای زمان جاهلیت، بلکه بوجود آمدم در اثر عقد و نکاح صحیح مانند عقد و نکاح در شریعت اسلام.(ینابیع المودة، ج۱، ص۶۲، ح۱۸).

۲۲۴

مستودع و اقرّهم فی خیر مستقرّ تناسختهم کرایم الاصلاب الی مطهّرات الارحام کلّما مضی سلف قام منهم بدین اللّه خلف حتّی افضت کرامه اللّه سبحانه الی محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعزّ الأرومات مغرسا من شجره الّتی صدع منها انبیائه و انتخب منها امنائه (۱) .

اگر بخواهم از این قبیل دلایل برای شما بیاورم، تا آخر وقت مجلس باید اقامه دلیل نمایم. گمان می کنم برای اثبات مقصود آن هم در مقابل آقایان با انصاف، کافی باشد که بدانند آبا و اجداد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا به آدم ابو البشرعليه‌السلام همگی مؤمن و موحد بوده اند. بدیهی استاهل البیت ادری بما فی البیت ؛ اهل بیت طهارت و خاندان رسالتعليهم‌السلام آگاه ترند بحالات پدران از دیگران.

پس از اینکه ثابت شد که آباء و اجداد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همگی مؤمن و موحّد بوده اند، به خودی خود ثابت است که آبا و اجداد علیعليه‌السلام هم همگی مؤمن و موحّد بوده اند؛ برای آنکه قبلاً ثابت نمودیم از روی اخباری که علمای خودتان (علاوه بر تواتر در أخبار شیعه) نقل نموده اند که محمّد و علیعليهم‌السلام یک نور بوده اند و در جمیع اصلاب و ارحام پاک و پاکیزه با هم بوده اند تا در صلب جناب عبد المطلب از هم جدا گردیدند. در عالم نورانیت و جسمانیت با هم بودند، هر جا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده علیعليه‌السلام هم بوده (پس عقل هر ذی عقلی حکم می کند که چنین شخصیّت بزرگی که دارای چنان نسب و نژاد مشعشع پاک و پاکیزه و منزه و نزدیک ترین اشخاص است به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولا و احق به مقام خلافت بوده است).

شیخ : اگر راه حلّی درباره آزر و تارخ بدست آورده اید و اثبات طهارت در آباء و اجداد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده اید، ولی چنین ثبوتی درباره علی -کرّم اللّه وجهه-

____________________

۱- امانت نهاد خدای تعالی ( انبیا را) در فاضل ترین موضع امانت که اصلاب آبای کرام ایشان است و قرار داد ایشان را در بهترین محل قرار که ارحام طاهره امهات است؛ نقل کرد ایشان را از اصلاب پدران بزرگوار به رحم های پاک و پاکیزه مادران. هر بار سلفی از آنها گذشته، یعنی از دنیا رفت، خلفی از ایشان برخاست به اقامت دین خدا تا آنکه کرامت پروردگار که منصب نبوت است، رسید به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس بیرون آورد آن حضرت را از بهترین معدن ها از روییدن که آن طینت طیب و پاک نبوت است و عزیزترین اضل ها از روی نشاندن که آن ماده پاکیزه ای که مستعد رسالت است درختی که شکافته و هویدا کرده است، از آن شجره طیبه پیغمبران خود را و برگزیده است از آن درخت سعادت امینان خود را.

۲۲۵

غیر ممکن است (و لو آنکه تا عبد المطلب را بگوئیم موحّد بوده اند)، ولی درباره ابو طالب پدر علی -کرّم اللّه وجهه- ابداً راهی نیست و ثابت است که در حالت کفر از دنیا رفت.

اختلاف در ایمان أبی طالب

داعی : تصدیق می نمایم که درباره جناب ابو طالب ایجاد اختلافی در امت نمودند، ولی باید گفت:اللهمّ العن اول ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد .(۱) لعنت خدا بر آن کس که از روز اول طریقه سبّ و لعن و اهانت و جعل اخبار در ایذا و آزار علیعليه‌السلام به کار برد که ریشه این قبیل مطالب شد، که بعدها خوارج و نواصب که عداوت مخصوصی با آن حضرت داشتند و عدّه ای از علمای جامد و بی فکر شما، روی عادت و تعصّب، تبعاً للاسلاف قائل بقول شما شدند و گمان نمودند که جناب ابو طالب بی ایمان از دنیا رفت.

و حال آنکه جمهور علمای شیعه و تمامی اهل بیت طهارت و خاندان رسالتعليهم‌السلام که اقوالشان سندیّت و اجماعشان حجّیت دارد، چون عدیل القرآنند و بیشتر از محققین علمای منصف شما از قبیل ابن ابی الحدید و جلال الدین سیوطی و ابو القاسم بلخی و ابو جعفر اسکافی و اساتید آنها از معتزله و میر سید علی همدانی فقیه شافعی و غیرهم متفقاً قائل به اسلام و ایمان جناب ابو طالب اند.

اجماع شیعه بر ایمان ابو طالب

و اما عقیده جامعه شیعه بطور اجماع وارد است که:انّه قد آمن بالنّبی فی اوّل الامر (۲) .

بالاتر از همه آنکه ایمان جناب ابو طالب از فطرت به ایمان بوده نه از کفر، مانند سایر بنی هاشم یا برادرانش حمزه و عباس و از مسلّمات جامعه شیعه است،

____________________

۱- پروردگارا لعنت نما (یعنی رحمت خود را دور نما) از اول کسی که ظلم نمود در حق محمد و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۲- به تحقیق که ابو طالب در همان اول امر ایمان آورد به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۲۲۶

به پیروی از اهل بیت طهارتعليهم‌السلام انّه لم یعبد صنما قط بل کان من اوصیاء ابراهیم (۱) .

و در کتب معتبره علمای محقق شما هم باین معنی بسیار اشاره شده؛ از جمله ابن أثیر درجامع الاصول گفته:و ما اسلم من اعمام النبیّ غیر حمزه و العبّاس و أبی طالب عند اهل البیت عليهم‌السلام (۲) .

بدیهی است اجماع اهل بیت رسول اللّهعليهم‌السلام در نزد هر مسلمانی بایستی حجّت باشد؛ چون عدیل القرآن اند و یکی از دو ثقلی هستند که ما مسلمانان مأموریم بگفتار و کردار آنها تمسّک بجوئیم تا گمراه نشویم بنابر حدیث ثقلین و سایر احادیثی که لیالی ماضیه عرض کردیم که باتفاق فریقین ثابت است، مورد توصیه و سفارش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند.

و دیگر آنکه به مقتضای قاعدهاهل البیت ادری بما فی البیت ، آن خاندان جلیله که مجسّمه تقوی و پرهیزکاری بودند، از ایمان و کفر آباء و اجداد و اعمام خود آگاه تر بودند تا مغیرة بن شعبه و دیگران از بنی امیه و خوارج و نواصب و بی خبران.

و واقعاً جای تعجب است از علمای شما که قول تمام اهل بیت رسالت و امام المتّقین امیر المؤمنین که صداقت و راست گوئی او را خدا و پیغمبر بنا بر روایات معتبره خودتان تصدیق نموده اند و بالاتفاق می گویند: جناب أبی طالب مؤمن و موحّد از دنیا رفت، قبول نمی کنید، ولی قول یک نفر دشمن سر سخت امیر المؤمنین و فاسق و فاجر معلوم الحال مغیره ملعون و عدّه ای اموی و خارجی و ناصبی را می پذیرید و روی آن ایستادگی نموده و اصرار می نمایند؟!

ابن ابی الحدید معتزلی که از اعیان علمای شماست، درشرح نهج البلاغه (۳) گوید: «اسلام ابو طالب مورد اختلاف است؛ جامعه شیعه امامیه و اکثر زیدیه گفته اند مسلمان از دنیا رفت.

علاوه بر اجماع جمهور علمای شیعه، بعض از شیوخ علمای ما (معتزله) مانند شیخ ابو القاسم بلخی و ابو جعفر اسکافی و غیر ایشان هم بر این عقیده اند که

____________________

۱- به درستی که او (ابو طالب) هرگز بت پرستی نکرد، بلکه از اوصیای ابراهیم خلیل اللّهعليهم‌السلام بود.

۲- اسلام نیاورد از اعمام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نزد اهل بیت رسالتعليهم‌السلام غیر از حمزه و عباس و ابو طالب.(جامع الاصول، ج۳، ص۴۵۵).

۳- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۲۶۵.

۲۲۷

ابو طالب اسلام آورد و علت آنکه ایمان خود را ظاهر نساخت، آن بود که بتواند پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را کاملاً یاری نماید و مخالفین به ملاحظه مقام او مزاحم آن حضرت نشوند.»

در حدیث ضحضاح و جواب آن

شیخ : مگر جنابعالی حدیث ضحضاح را ندیده اید که می فرماید:انّ ابا طالب فی ضحضاح من نار (۱) .

داعی : این حدیث هم مانند سایر احادیث موضوعه و مجعوله است که عدّه ای از اعادی آل محمّد و اهل بیت طهارتعليهم‌السلام در زمان اموی ها، مخصوصاً در دوره خلافت سر سلسله اهل نفاق معاویة بن ابی سفیان علیه اللعنه و النیران و خوش آیند آن حمله کفر و نفاق جعل نموده اند. بعدها بنی امیّه و اتباع آن ها هم عداوتاً لعلی بن أبی طالبعليه‌السلام آن احادیث مجعوله را تقویت نموده و شهرت دادند و نگذاردند ایمان جناب ابو طالب هم مانند ایمان جناب حمزه و عباس معروف گردد و بکلّی از نظر جامعه محو کردند.

مجعول بودن حدیث ضحضاح

و عجب تر از همه آنکه جاعل و ناقل حدیث ضحضاح هم یک نفر فاسق فاجر اعدا عدو مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام مغیرة بن شعبه بوده، که ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۲) و مسعودی درمروج الذّهب (۳) و دیگران می نویسند: مغیره در بصره زنا کرد. روزی که شهود برای شهادت نزد خلیفه عمر آمدند، سه نفر شهادت دادند؛ چهارمی که آمد شهادت بدهد، او را کلمه تلقین و تعلیم نمودند که از دادن شهادت ابا نمود. آن سه نفر را حد زدند و مغیره را خلاص نمودند!

یک چنین فاسق فاجر زانی شارب الخمر که حد خدا بر او تعطیل شد، از

____________________

۱- ۱) ابو طالب در آب کمی از آتش است.

۲- شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۶۴.

۳- مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۳.

۲۲۸

دوستان صمیمی معاویة بن ابی سفیان این حدیث را روی بغض و کینه امیر المؤمنینعليه‌السلام و خوش آیند معاویه -علیه الهاویه- جعل نمود. حسب الامر معاویه و اتباع او، اموی ها و غیر آنها این حدیث مجعول را تقویت نموده، شهادت دادند که:انّ ابا طالب فی ضحضاح من نار (۱) .

و افرادی هم که در سلسله روات آن قرار گرفته اند مانند عبد الملک بن عمیر و عبد العزیز راوردی و سفیان ثوری و غیره در نزد اکابر علمای جرح و تعدیل خودتان مانند ذهبی درمیزان الاعتدال (۲) مردود و ضعیف و غیر قابل قبول و بعضی از آنها مانند سفیان ثوری جزء مدلّسین و کذّابین به شمار رفته اند. چگونه می توان به حدیثی که چنین اشخاص معلوم الحال در ضعف و شهرت بع کذب و دروغ نقل نموده اند، اعتماد نمود؟

دلایل بر ایمان ابو طالب

و حال آنکه دلایل بسیاری بر ایمان جناب ابو طالب در دست هست که جای انکار نیست و قطعاً انکار دلایل واضحه را نمی کنند، مگر مردمان جامد یا عنود و لجوج در قبول حقایق:

۱. از جمله، فرمایش رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که فرمود:انا و کافل الیتیم کهاتین فی الجنّه (۳) .

ابن ابی الحدید هم این حدیث را درشرح نهج (۴) نقل نموده. بدیهی است مراد از فرمایش آن حضرت هر کافل یتیم نیست؛ زیرا چه بسیار کافل یتیم که فاسق و فاجر بلکه لاابالی و بی دین و مستحق آتش می باشند.

پس مراد آن حضرت جناب ابو طالب و جد بزرگوارش جناب عبد المطلب بوده که کفیل زندگانی پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند و مخصوصاً آن حضرت در مکه

____________________

۱- ابو طالب در آب کمی از آتش است.

۲- میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۶۰.

۳- (دو انگشت مبارک را به هم چسبانید و فرمود) من و کفالت کننده یتیم، مانند این دو انگشت که بهم چسبیده اند در بهشت هستیم.(شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۶۵).

۴- شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۶۵.

۲۲۹

معروف بود بیتیم ابو طالب که بعد از وفات جناب عبد المطلب، کفالت و نگهداری پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سن هشت سالگی بر عهده آن جناب قرار گرفت.

۲. خبر معروفی است که فریقین (شیعه و سنی) به طرق مختلفه نقل نموده اند و بعضی باین طریق آورده اند که آن حضرت فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد و باین عبارت مرا بشارت داد که:انّ اللّه حرّم علی النار صلبا انزلک و بطنا حملک و ثدیا ارضعک و حجرا کفلک(۱)

میر سید علی همدانی درمودّة القربی (۲) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) و قاضی شوکانی در حدیث قدسی، این قسم روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد و گفت: انّ اللّه یقرئک السّلام و یقول انّی حرّمت النار علی صلب انزلک و بطن حملک و حجر کفلک(۴) .

این نوع از اخبار دلالت دارد بر ایمان جناب عبد المطلب و ابو طالب و فاطمه بنت اسد زوجه او که کافل زندگانی آن حضرت بودند؛ و جناب عبد اللّه و آمنه بنت وهب پدر و مادر آن حضرت و حلیمه سعدیه که مرضعه و دایه آن حضرت بوده اند.

اشعار ابن ابی الحدید در مدح ابو طالب

۳. از جمله دلایل، اشعاری است که عزّ الدین عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی که از اعیان علمای شما است، در مدح جناب ابو طالب سروده و درشرح نهج البلاغه (۵) و سایر کتب ثبت گردیده که گفته است:

و لو لا ابو طالب و ابنه

لما مثّل الدین شخصا فقاما

____________________

۱- خداوند حرام کرده است بر آتش پشت و شکمی که ترا آورده و بر خود حمل نموده و پستانی که ترا شیر داده و پهلو و کناری که ترا کفالت نموده.

۲- مودة القربی، ص۳۵.

۳- ینابیع المودة، ج۲، ص۳۳۱، ح۹۶۹.

۴- پروردگار بتو سلام می رساند و می فرماید: «من حرام کردم آتش جهنم را بر پشتی که ترا فرود آورد و شکمی که ترا حمل کرد و بغل و کناری که ترا کفالت نمود» (مراد از صاحب صلب، عبد اللّه و صاحب بطن، آمنه و صاحب حجر عبد المطلب و ابو طالبعليهما‌السلام بودند.)

۵- شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۷۶.

۲۳۰

فذاک بمکه اوی و حامی

و هذا بیثرب جسّ الحماما

تکفّل عبد مناف بامر

و اودی فکان علیّ تماما

فقل فی ثبیر مضی بعد ما

قضی ما قضاه و ابقی شماما

فللّه ذا فاتحا للهدی

و للّه ذا للمعالی ختاما

و ما ضرّ مجد أبی طالب

جهول لغا او بصیر تعامی

کما لا یضرّ آیات الصباح

من ظنّ ضوء النهار الظلاما(۱)

اشعار ابو طالب دلیل بر اسلام او می باشد

۴. از جمله اشعاری است که جناب ابو طالب خود در مدح آن حضرت سروده که دلالت واضحه بر ایمان آن جناب دارد، که قسمتی از آن اشعار را ابن ابی الحدید درشرح نهج نقل (۲) نموده و بسیاری از اکابر علمای خودتان مانند شیخ ابو القاسم بلخی و ابی جعفر اسکافی از همان اشعار، استدلال بر ایمان آن جناب نموده اند و حقاً هم ثابت است که آن جناب ایمان خود را در لفافه این اشعار ظاهر و هویدا نموده که از جمله اشعار لامیه او می باشد که گفته:

اعوذ بربّ البیت من کلّ طاعن

علینا بسوء او یلوح بباطل

و من فاجر یغتابنا بمغیبه

و من ملحق فی الدین ما لم نحاول

کذبتم و بیت اللّه نبزی محمّدا

و لمّا نطاعن دونه و نناضل

و ننصره حتّی نصرّع دونه

و نذهل عن ابنائنا و الحلائل

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمه للارامل

____________________

۱- ما حصل معنی آنکه اگر ابو طالب و پسرش علیعليه‌السلام نبودند، دین اسلام تشخیص و قوامی نداشت. ابو طالب در مکه آن حضرت را یافت و حمایت نمود و علیعليه‌السلام در مدینه ملکوت نبوت را با تجسس بدست آورد و حمایت کرد. عبد مناف (ابو طالب) به امر عبد المطلب، پدر بزرگوارش، کفالت زندگانی آن حضرت را به عهده گرفت و ادامه داد و علیعليه‌السلام آن خدمات را خاتمه داد. =

۲- شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۷۶.

۲۳۱

یلوذ به الهلاک من آل هاشم

فهم عنده فی نعمه و فواضل

لعمری لقد کلّفت وجدا باحمد

و احببته حبّ الحبیب المواصل

وجدت بنفسی دونه فحمیته

و دافعت عنه بالذری و الکواهل

فلا زال للدنیا جمالا لاهلها

و شینا لمن عادی وزین المحافل

و ایّده ربّ العباد بنصره

و اظهر دینا حقّه غیر باطل(۱)

و از جمله اشعار مهمّه آن جناب که ابن ابی الحدید درشرح نهج و دیگران نقل نموده اند و به آن اشعار استدلال به ایمان آن جناب گردیده، قصیده میمیّه اوست که گوید:

یرجون منا خطّه دون نیلها

ضراب و طعن بالوشیج المقوّم

یرجون ان نسخی بقتل محمّد

و لم تختضب سمر العوالی من الدم

کذبتم و بیت اللّه حتّی تفلّقوا

جماجم تلقی بالحطیم و زمزم

و ظلم نبیّ جاء یدعوا الی الهدی

و امرأتی من عند ذی العرش قیّم

____________________

=تأسفی ندارد که أبی طالب بقضای الهی در گذشت؛ زیرا بوی خوش خود (علیعليه‌السلام ) را بیادگار گذارد. برای رضای خدا ابو طالب خدمت به دین خدا کرد و علیعليه‌السلام با آن خدمات خاتمه داد تا به اوج اعلا رسید.

۱- پناه می برم به خالق کعبه از گروهی که ببدی بر ما طعن می زنند و یا ما را نسبت بباطل می دهند و از شر کسانی که غیبت ما را می کنند به معایبی، و از شر کسانی که اموری را به دین نسبت می دهند و حال آنکه دین شامل آنها نیست. به خالق کعبه دروغ گفتید! شما که نسبت دادید به من تبری از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یا بر علیه او جنگی برپا و شمشیری کشیده باشیم. قطعاً یاری و دفاع می کنیم از او تا جان خود را نثار او بکنیم؛ به طوری که از زن و فرزند خود فراموش کرده باشیم و چه بسیار که مردم به واسطه او استسقا نموده، از ابر رحمه آب یاری شدند؛ چرا که ایشان نگهبان یتیمان و پناه بی پناهانند؛ افتادگان بنی هاشم را پناهگاهست و ایشان را از هر گونه نعم بی نیاز می نماید. به جان خودم به قدری بواسطه وجود احمد و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وجد و سرور غوطه ورم که وجد را به زحمت آورده ام زیرا او را به قدری دوست می دارم مانند کسی که دوست خود را به سینه گرفته باشد و جان خود را نثار او کنم و حمایت از او نمایم و دفاع از او دادم به اعضای رئیسه و غیر رئیسه خود. خداوند او را پاینده بدارد که جمال اهل دنیا است و نقمت دشمنان و زینت هر کوی و محفل است! خلاق عالمیان او را با توفیقات خود تأیید و یاری نمود و ظاهر و محقق کرد دین حقی را که باطل در او راه نداشت.

۲- مردم امیدوارند که ما علیه دین اسلام قیام نموده و شمشیر کشیده محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بکشیم =

۲۳۲

و از جمله دلایل واضحه که صراحت ظاهره بر ایمان آن جناب دارد و پرده را کاملاً برداشته و ابن ابی الحدید درشرح نهج نقل نموده این است که گوید:

یا شاهد اللّه علی فاشهد

انّی علی دین النبیّ احمد

من ضلّ فی الدین فانّی مهتد(۱)

شما را به خدا! آقایان انصاف دهید که آیا گوینده این اشعار را می توان کافر خواند که صریحاً اقرار می کند و می گوید: «من بر دین محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم و یاری می کنم پیغمبر حقی را که ابداً باطلی در کلام او راه ندارد؟»

شیخ : این اشعار از دو جهت مورد قبول و استشهاد نیست:

اول آنکه تواتری در این اشعار نمی باشد؛

ثانیاً در هیچ کجا دیده نشده است که ابو طالب اقرار به اسلام و ایمان و اعتراف به شهادتین نموده باشد. پس بنقل چند شعری نتوان حکم اسلام بر او جاری نمود!

داعی : ایراد شما راجع به تواتر عجیب است. آنجا که مطابق میلتان باشد خبر واحد را حجّت می دانید و مورد عمل قرار می دهید، ولی وقتی بر خلاف میلتان باشد، فوری حربه عدم تواتر را به کار می برید.

اگر آقایان قدری دقیق شوید، به خوبی متوجه می شوید که فرد فرد این اشعار اگر متواتر نباشد، ولی مجموع آنها متواتراً دلالت دارد بر امر واحدی که ایمان جناب ابی طالب و اعتراف بنبوّت و رسالت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد.

بسیاری از امور است که تواتر آن بهمین قسم معین می شود؛ مثلاً جنگها و شجاعتها و حملات مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام در غزوات، هر یک خبر واحد است، ولی مجموع آنها روی هم تواتر معنوی است که افاده علم ضروری به شجاعت آن حضرت می نماید و همچنین است سخاوت حاتم و عدالت انوشیروان و غیر ذلک.

____________________

= و دین را نسخ کنیم و خود را در رکاب او خون آلود نکنیم، دروغ می گویید! بخالق کعبه ما دست بردار نیستیم تا حطیم و زمزم پر از قطعات اجساد کشته گان گردد و ظلم بر پیغمبری که برانگیخته شده، به منظور هدایت خلایق و کتابی که از طرف خالق عرش نازل شد، غلط و بی مصرف است.(شرحم نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۷۶).

۱- ای گواهان خدا، شاهد باشید که من بر دین پیغمبر خدا احمد و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استوارم. هر کس از آن خارج است باشد من به او هدایت شدم.(شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۷۲).

۲۳۳

علاوه، شما که بتواتر علاقه مند هستید، بفرمایید تواتر حدیث مجعول ضحضاح را از کجا ثابت می کنید؟

اقرار ابو طالب دم مرگ به لا اله الاّ اللّه

و اما جواب اشکال دوم شما خیلی بارز و آشکار است؛ زیرا اقرار بتوحید و نبوّت و اعتراف به مبدأ و معاد حتماً نباید با کلمات نثر مانند گفتناشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه باشد. بلکه اگر فرد بیگانه از دین، اشعاری بگوید که مستلزم اقرار و اعتراف به وحدانیّت حق و مقام رسالت حضرت ختمی مرتبت باشد، قطعاً کفایت می کند، پس وقتی جناب أبی طالب فرمود:یا شاهد اللّه علیّ فاشهد - انّی علی دین النبیّ احمد ، حکم همان اقرار بکلمات نثر را دارد.

ولی علاوه بر اشعار، حین موت با کلمات نثر هم اقرار نمود؛ چنانچه سید محمّد رسولی برزنجی و حافظ ابو نعیم و بیهقی نقل نموده اند که در مرض موت، جمعی از صنادید کفار قریش از قبیل أبو جهل و عبد اللّه بن ابی امیّه به عیادت جناب ابو طالب رفتند. در آن حال رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به عمّش ابو طالب بگو، کلمهلا اله الاّ اللّه تا من بر آن شاهد باشم در نزد پروردگار متعال.(۱) فوری ابو جهل و ابن ابی امیّه گفتند: «ای ابو طالب آیا برمی گردی از ملت عبد المطلب؟» و پیوسته این کلمات را تکرار نمودند تا آنکه فرمود: «بدانید أبو طالب بر ملت عبد المطلب می باشد.» آنها خوش حال بیرون رفتند آثار موت بر آن جناب ظاهر شد برادرش عباس (که بالای سر برادر نشسته بود) دید لب های وی حرکت می کند گوش داد، دید می گوید:لا اله الاّ اللّه . عباس رو برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود، عرض کرد: «برادر زاده»،و اللّه لقد قال اخی الکلمه الّتی امرته بها . به خدا قسم! برادرم (ابو طالب)

____________________

۱- البته این تلقین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عم اکرمش ابو طالب را دلالت بر کفر آن جناب (العیاذ باللّه) ندارد. بلکه ما دستور داریم که هر مسلمان مؤمنی را در وقت مردن تلقین و یادآوری بنماییم بگفتن لا اله الاّ اللّه تا شیطان بر او غلبه نکند و آن مؤمن در وقت مردن با تجدید کلمه توحید موحد از دنیا برود. فلذا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روی مهر و محبت و ادای وظیفه عم اکرمش را تلقین می نمود به گفتن لا اله الا اللّه، تا آنکه موفق شد و آن جناب در لحظات آخر عمر با تجدید کلمه طیبه لا اله الا اللّه از دنیا رحلت نمود.

۲۳۴

گفت آن کلمه ای را که تو باو امر کرده بودی، ولی چون عباس اسلام نیاورده بود، کلمه شهادت را بر زبان جاری ننمود-انتهی.

وقتی ما قبلاً ثابت نمودیم که آباء و اجداد پیغمبر همگی موحد بودند، متوجه می شوید که جناب ابو طالب در این جمله سیاستی به کار برد که فرمود: «من بر ملت عبد المطلب هستم.» ظاهراً آنها را ساکت و خوش حال نمود، ولی در معنی اقرار به توحید بود؛ چه آنکه جناب عبد المطلب بر ملت ابراهیمعليه‌السلام و موحّد بود؛ علاوه بر آنکه صریحا کلمه طیّبهلا اله الاّ اللّه را بر زبان جاری نمود.

اگر قدری آقایان از عادت خارج و منصفانه به تاریخ حالات جناب ابی طالب بنگرید، بی اراده تصدیق بایمان آن جناب خواهید نمود.

گفتگوی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ابو طالب در ابتدای بعثت

اگر جناب ابو طالب کافر و مشرک و بت پرست بود، همان روز اول که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبعوث به رسالت شد و با عمویش جناب عباس به نزد ابو طالب رفت و فرمود:انّ اللّه قد امرنی باظهار امری و قد انبأنی و استنبأنی فما عندک یا عمّ (۱) ، با آنکه مطاع قریش و رئیس بنی هاشم و مقبول القول در نزد اهل مکّه و کفیل زندگانی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، دید آن حضرت بر خلاف دین او دین تازه ای آورده، علی القاعده (با تعصّبی که اعراب در دین خود داشتند) بایستی فوری بر خلاف او قیام نماید و آن حضرت را تهدید نموده و از آن قیام منع کند. و اگر نپذیرفت چون به طریق استمداد آمده بود و بر خلاف عقیده او دعوای نبوت داشت، امر کند آن حضرت را حبس نمایند یا لا اقل طردش کنند و قول مساعدت باو ندهد تا از قیام بآن امر بزرگ منصرف گردد تا هم دین خود را حفظ کند و هم هم کیشان خود را ممنون نماید، همان قسمی که آزر برادرزاده خود ابراهیمعليه‌السلام را طرد نمود.

ابتدای بعثت ابراهیمعليه‌السلام و گفتگو با عمش آزر

چنانچه در آیه ۴۳ سوره ۱۹ (مریم) خدای متعال از بعثت حضرت ابراهیم

____________________

۱- به درستی که خداوند مرا باظهار امر خودم مأمور فرموده و بتحقیق مرا پیغمبر گردانیده. تو بچه طریق مرا یاری خواهی نمود یا بچه قسم با من رفتار می کنی؟

۲۳۵

خلیل الرحمن -علیه و علی نبینا و آله السّلام- خبر می دهد که چون مبعوث به رسالت شد، نزد عمش آزر رفت و گفت:( إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا ) و در پاسخ گفت:( قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا ) (۱) .

ولی بر عکس جناب ابو طالب، در جواب استمداد نبیّ مکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت:اخرج ابن اخی فانّک الرفیع کعبا و المنیع حزبا و الأعلی ابا و اللّه لا یسلقک لسان الا سلقته السن حداد و اجتذبته سیوف حداد و اللّه لتذللنّ لک العرب ذلّ البهم لحاضنه ا(۲) .

آنگاه اشعار ذیل را که ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه و سبط ابن جوزی درتذکره ضبط نموده اند، به پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب نمود:

و اللّه لن یصلوا الیک بجمعهم

حتی أوسّد فی التراب دفینا

فانفذ لاسرک ما علیک مخافه

و ابشر و قرّ بذاک منه عیونا

و دعوتنی و زعمت انّک ناصحی

و لقد صدقت و کنت قبل امینا

و عرضت دینا قد علمت بانّه

من خیر ادیان البریّه دینا

لو لا الملامه او حذاری سبّه

لوجدتنی سمحا بذاک مبینا(۳)

خلاصه کلام، عوض آنکه به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تغیّر نماید و آن حضرت را منع از آن

____________________

۱- بدان که مرا «از وحی خدا» علمی آموختند که تو را آن علم نیاموخته اند، پس تو مرا پیروی کن تا به راه راست هدایت کنم. آزر در پاسخ ابراهیم گفت: «تو مگر از خدایان من روگردان و بی عقیده شدی؟ چنانچه از مخالفت بتان دست بر نداری، تو را سنگسار کنم و گرنه سالها از من بدور باش.»

۲- قیام کن پسر برادر که مرتبه تو از حیث شرافت و سیادت، بلند تر و از حیث طایفه و قبیله عالی و از حیث پدر اعلی تر از سایرین هستی. به خدا قسم! هیچ کس تو را آزار نکند، مگر آنکه با زبانهای تند و تیز و شمشیرهای برنده از تو دفاع خواهیم نمود. بخدا قسم که عرب در مقابل تو بزانو درآید و ذلیل گردد مانند حیوانی که ذلیل صاحب خود گردد.( شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۲۵).

۳- به خدا قسم که جمعیت قریش پیروی از تو نمی کنند تا بمیرند! تو بدون ترس و خوف اقدام بوظیفه خود نمای. مژده می دهم به تو فتح و ظفر را. مرا به دین خود دعوت نمودی، و یقین دارم که تو به حق مرا ارشاد نمودی؛ زیرا حسن سابقه و امانت و راستگویی تو بر کسی پوشیده نیست. دینی را بمردم عرضه داشتی که من یقین دارم بهترین ادیان است. اگر ترس از ملامت و بدگویی نداشتم، هرآینه می یافتی که چه اندازه در راه دین بذل و بخشش می نمودم.(تذکرة الخواص، ص۱۸).

۲۳۶

عمل کند و تهدید به حبس و نفی و قتل نماید، بوسیله جملات و کلمات جذاب، از قبیل این اشعار و گفتار زیبا، تحریص و ترغیبش نمود که امر خودت را آشکار کن که بر تو ذلت و ترس و منقصتی نخواهد بود؛ دین و عقیده خودت را نشر بده تا روشن شود بوجود تو چشمهای همه. دعوت می نمایی ما را و می دانم به درستی که تو ناصح و راست گویی و قطعاً در این ادعا هم صادقی، همان طوری که قبل از این امین بودی. دانستم که به تحقیق این دین بهترین ادیان بشر است.

و غیر از آنچه عرض نمودم، اشعار بسیاری ابن ابی الحدید در جلد سیمشرح نهج و دیگران در این موضوع ضبط نموده اند که وقت مجلس اقتضای نقل تمام آنها را ندارد. گمان می کنم برای نمونه کافی باشد!

حالا آقایان محترم، خدا را در نظر بگیرید و انصاف دهید که آیا گوینده این کلمات و اشعار را می توان مشرک و کافر خواند؟ یا آنکه مؤمن و موحد و خداپرست حقیقی باید شناخت؟

چنانچه اکابر علمای خودتان بی اراده تصدیق به این معنا نموده اند.

باب ۵۲ینابیع المودة شیخ سلیمان بلخی حنفی را مطالعه نمائید که از قول ابو عثمان عمر و بن بحر جاحظ معتزلی نقل می نماید که درباره جناب ابو طالب اظهار نظر نموده و گفته:و حامی النبیّ و معینه و محبّه اشدّ حبّا و کفیله و مربّیه و المقرّ بنبوّته و المعترف برسالته؛و المنشد فی مناقبه ابیاتا کثیره و شیخ قریش ابو طالب (۱) .

پس از قدری دقت و تأمل، هر انسان عاقل منصف بی طرفی تصدیق خواهد نمود به ایمان جناب ابو طالب -رضوان اللّه علیه- ولی همان بنی امیه ای که بر حسب امر خلیفه خود معاویه -علیه الهاویه- هشتاد سال مردم را ترغیب و وادار بلعن و سبّ سید الموحدین، امیر المؤمنین و دو سبط عزیز کرده پیغمبر، حسن و حسینعليهم‌السلام می نمایند و آن همه اخبار در مذمت آن حضرت جعل نمودند، قطعاً اخباری هم جعل می کنند بر آنکه پدر بزرگوار آن حضرت کافر از دنیا رفته و اهل

____________________

۱- حمایت کننده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و کمک دهنده او، رئیس قبیله قریش ابی طالب که بی نهایت او را دوست می داشت و کفیل زندگانی و مربی آن و اقرارکننده به نبوت و معترف برسالت او بود و اشعار بسیاری در مدح و منقبت آن حضرت سرود.(ینابیع المودة، ج۱، ص۴۵۹).

۲۳۷

آتش است. تا همان طوری که از همه جهت دل آن حضرت را به درد آوردند، از این جهت هم صاحب مقام ولایت را متألم و متأثر نمایند؛ چنانچه ناقل این حدیث مجعول، مغیرة بن شعبه ملعون، اعدا عدو امیر المؤمنینعليه‌السلام دوست صمیمی معاویه بوده.

و الاّ ایمان جناب ابو طالب عند عقلاء الفریقین، اظهر من الشمس است، منتها خوارج و نواصب و بقایای از آن دو فرقه ضالّه، در هر دوره و زمانی إلی الحال، عقیده بکفر جناب ابی طالب را شهرت داده و تقویت نمودند و مردم بی خبر و بی فکر هم روی عادت باور نموده اند.

اعجب از همه که موجب بسی تأسف است، آنکه ابو سفیان و معاویه و یزید -علیهم اللعنه و العذاب- را که دلایل واضحه بر کفرشان بسی بسیار و بی شمار است، مؤمن و مسلمان بلکه خلیفه پیغمبر دانسته! ولی جناب ابو طالب را که این همه دلایل بر ایمان او بارز و آشکار است، کافر و مشرک بخوانند!

شیخ : آیا سزاوار است خال المؤمنین، معاویة بن ابی سفیان را کافر بخوانید و پیوسته لعنت نمایید؟ آیا دلیل شما بر کفر و لعن معاویه و یزید -رضی اللّه عنهما- که هر دو از خلفای بزرگ اند و مخصوصاً معاویه -رضی اللّه عنه- که خال المؤمنین و کاتب الوحی بوده چیست؟

داعی : اولاً بفرمایید خال المؤمنین بودن معاویه از چه راه است؟

شیخ : واضح است چون خواهر معاویه ام حبیبه، زوجه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ام المؤمنین بوده است، قطعاً برادر او معاویه -رضی اللّه عنه- هم خال المؤمنین می باشد.

داعی : بفرمایید ام المؤمنین عایشه مقامش بالاتر بوده است یا ام حبیبه خواهر معاویه؟

شیخ : گرچه هر دو ام المؤمنین بوده اند، ولی قطعاً مقام و مرتبه عایشه بالاتر از همه بوده است.

چون محمد بن ابی بکر پیرو علیعليه‌السلام بوده، لذا او را خال المؤمنین نخواندند

داعی : روی این قاعده و بیان شما، برادران زنان و همسران رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۲۳۸

همگی خال المؤمنینند. پس چرا محمّد بن ابی بکر را خال المؤمنین نمی خوانید؛ و حال آنکه در نزد شما پدرش از پدر معاویه بالاتر و خواهرش نیز از خواهر او عظیم القدرتر است؟ پس خال المؤمنین بودن معاویه حقیقی نیست، بلکه برای او شرافتی نمی باشد. اگر برادری ام المؤمنین شرافت است، پس حیّ بن اخطب یهودی پدر صفیّه زوجه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم باید صاحب شرافت باشد.

قطع بدانید موضوع ام المؤمنین و خال المؤمنین بودن اطلاق ندارد، بلکه جنگ و مخالفت با خاندان رسالت و عترت و اهل بیت نبوّتعليهم‌السلام منظور است. چون معاویه -علیه الهاویه- با عترت طاهرهعليهم‌السلام به جنگ برخاسته و امر به سبّ و شتم و لعن امام الموحدین امیر المؤمنین و دو سبط رسول اللّه حسن و حسینعليهم‌السلام که دو سید جوانان اهل بهشت بوده اند، نموده است و مرتکب آن همه کشتار از عترت طاهرهعليهم‌السلام مانند امام حسن مجتبی و صحابه و شیعیان پاک گردیده، لذا خال المؤمنین می شود! (چنانچه ابو الفرج اصفهانی درمقاتل الطالبین (۱) و ابن عبد البر دراستیعاب (۲) و مسعودی دراثبات الوصیة و دیگران نقل نموده اند که اسماء جعده به دستور و وعده معاویه حضرت ابا محمّد حسن بن علیعليهما‌السلام را زهر داد. حتی ابن عبد البر و محمّد بن جریر طبری نوشته اند: وقتی خبر فوت آن بزرگوار به معاویه رسید، تکبیر گفت و اطرافیان او همه از روی مسرّت و خوش حالی تکبیر گفتند.) البته چنین ملعونی باید در نزد شما خال المؤمنین گردد!

ولی جناب محمّد بن ابی بکر را چون ربیب و تربیت شده مقام ولایت و از شیعیان خالص الولای عترت طاهرهعليهم‌السلام می باشد که در خطاب بآن خاندان جلیل القدر گوید:

یا بنی الزهرا انتم عدّتی

و بکم فی الحشر میزانی رجح

و اذا صحّ ولائی لکم

لاابالی ایّ کلب قد نبح(۳)

____________________

۱- مقاتل الطالبین، ص۸۰.

۲- استیعاب، ج۱، ص۳۸۹.

۳- ای اولادهای فاطمه زهراعليهم‌السلام ، شما پناه گاه و امید گاه من هستید و بواسطه شما و دوستی شما روز قیامت میزان عمل من رجحان پیدا می کند و زمانی که صحت پیدا کند دوستی من به شما، باک ندارم، اگر هر سگی در اطراف من پارس نماید.

۲۳۹

با این که فرزند ابی بکر خلیفه اول و برادر ام المؤمنین عایشه بوده است، خال المؤمنین نخوانند، بلکه سب و لعنش نمایند و از ارث پدر هم محرومش کنند.

بلکه وقتی عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج -علیهم اللعنه- فتح مصر نمودند، از جناب محمّد منع آب نمودند و با شدّت عطش او را کشتند و در شکم خر مرده گذارده و آتش زدند. وقتی خبر بمعاویه رسید زیاده از حد اظهار فرح و شادمانی نمود.

شما از شنیدن این قضایا ابداً تأثر پیدا نمی کنید که چرا آن ملاعین با خال المؤمنین محمّد، فرزند خلیفه ابی بکر چنین رفتار نموده و با ذلّت و خواری او را شهید نمودند. ولی از لعن معاویه متأثر می شوید که چون خال المؤمنین، است بایستی محترم باشد!!

پس تصدیق نمایید جنگ با عترت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در کار بوده و هست.

محمّد چون از دوستان عترت بوده است، او را خال المؤمنین نمی خوانید. و از کشتن او هم متأثر نمی شوید! ولی معاویه -علیه الهاویه- چون دشمن درجه یک عترت و اهل بیت پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و علنی و بر ملا آنها را لعن نموده است، خال المؤمنین می خوانید از او طرف داری می نمایید!! به خدا پناه می بریم از تعصّب و عناد و لجاج!

معاویه کاتب الوحی نبود بلکه کاتب مراسلات بود

ثانیاً معاویه کاتب الوحی نبوده، چون سال دهم هجرت اسلام آورده که از دوران وحی چیزی باقی نمانده بود، بلکه کاتب مراسلات بود. چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خیلی آزار نموده و بدها گفته بود و بعد از اینکه سال هشتم در فتح مکه ابو سفیان مسلمان شد، نامه ها برای پدر نوشت و او را توبیخ و سرزنش نمود که چرا مسلمان شدی. وقتی هم که خودش ناچار شد در اثر بسط اسلام در شبه جزیرة العرب و خارج از آن مسلمان شود، میان مسلمانان موهون بود. جناب عباس عم اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن حضرت درخواست نمود که یک امتیازی بمعاویه بدهید تا از خجلت بیرون آید حضرت برای رعایت تقاضای عمّ بزرگوارش او را کاتب مراسلات نمود.

۲۴۰

دلایل بر کفر و لعن معاویه

ثالثاً راجع بکفر و اثبات لعن بر آنها دلائل بسیاری موجود است از آیات و اخبار و عملیّات آنها.

شیخ : دلایل از اخبار و آیات شنیدنی است، متمنی است بیان نمایید تا حلّ معمّا گردد.

داعی : تعجب نکنید! معمّایی در کار نیست؛ دلایل بسیار است. به اقتضای وقت به بعض از آنها اشاره می شود و الاّ اگر تمام دلایل را نقل کنم خود کتاب مستقلّی خواهد شد.

چنانچه مسلم درصحیح خود نقل نموده:انّ معاویه یکتب بین یدی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

یعنی معاویه نویسنده حضور پیغمبر بود و مدائنی گوید:کان زید بن ثابت یکتب الوحی و کان معاویه یکتب للنبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فیما بینه و بین العرب .

پس زید بن ثابت کاتب وحی و معاویه نویسنده بین آن حضرت و عرب بوده.

آیات و اخبار داله بر لعن معاویه و یزید

1. آیه 60 سوره 17 (بنی اسرائیل) که می فرماید:( وَ مٰا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنٰاکَ إِلاّٰ فِتْنَهً لِلنّٰاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ طُغْیٰاناً کَبِیراً )

مفسّرین از علمای خودتان مانند امام ثعلبی(1) و امام فخر رازی(2) و دیگران آورده اند که رسول خدا در عالم رؤیا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول می نمایند. جبرییل این آیه شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم، فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد (درخت نژاد بنی امیه) و ما به ذکر این آیات عظیم آنها را از خدا می ترسانیم، و لیکن بر آنها جز طغیان و کفر و إنکار شدید چیزی نیفزاید.

پس وقتی خداوند نژاد بنی امیه را که رأس رئیس آنها ابو سفیان و معاویه

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج6، ص111.

2- تفسیر رازی، ج20، ص236.

۲۴۱

بودند، شجره ملعونه و درخت لعنت کرده شده در قرآن بخواند، قطعاً معاویه که یکی از اغصان و شاخه های محکم آن درخت است، ملعون می باشد.

2. آیه 22-23 سوره 47 (محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است که می فرماید:( فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ* أُولٰئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمیٰ أَبْصٰارَهُمْ ) (1) .

در این آیه صریحاً مفسدین فی الارض و قاطعین رحم را مورد لعنت قرار داده. کدام مفسد و قاطع رحمی بالاتر از معاویه می باشد که فساد او در دوره خلافت زبان زد خودی و بیگانه می باشد؛ به علاوه قاطع ارحام بود که خود دلیل دیگری بر اثبات لعن او می باشد

3. آیه 57 سوره 33 (احزاب) است که فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (2) .

بدیهی است که اذیت و آزار امیر المؤمنین و دو ریحانه رسول اللّه، حسن و حسین و صحابه خاص آن حضرت چون عمار یاسر و دیگران، اذیت و آزار پیغمبر است و بصراحت این آیه شریفه، معاویه که آن ذوات مقدسه را آزار نموده، ملعون در دنیا و آخرت می باشد.

4. آیه 52 سوره 40 (مؤمن) که فرماید:( یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ ) (3) .

____________________

1- به طریق استفهام تقریری فرماید: البته از شما منافقان می آید که چون منصب امارت و حکومت یابید (بسبب تکبر و تعظیم و کثرت جاه و منال)، در زمین فساد کنید و قطع ارحام نمایید. آن گروه منافقان مفسد و یاغی کسانی هستند که خدا آنها را لعن کرده و گوش و چشمشان را کر و کور گردانید (تا به جهل و شقاوت بمیرند).

2- آنان که خدا و رسول را (به عصیان و مخالفت و آزردن عزیزان آنها) آزار و اذیت می کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

3- در آن روز ستمکاران را (پشیمانی) و عذر خواهی سود ندهد و بر آنها خشم و لعن و منزلگاه بد (جهنم) مهیا است.

۲۴۲

5. آیه 18 سوره 11 (هود) که فرماید:( أَلاٰ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (1) .

6. آیه 42 سوره 7(اعراف)که فرماید:( فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (2) .

و هم چنین آیات دیگری که راجع به ظالمین وارد است، به صراحت حکم می کند که هر ظالمی ملعون است. گمان نمی کنم احدی از خودی و بیگانه باشد که انکار کند ظلم های واضح و آشکار معاویه را. پس به همین دلیل که ظالم بوده، مورد لعنت خداوند متعال می باشد. پس با چنین نصوص صریحه، ملعون خدا را ما هم می توانیم لعن بنمائیم.

7. آیه 93 سوره 4 (نساء) که فرماید:( وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً ) (4).

کشتار معاویه مؤمنینی مانند امام حسن و عمار و حجر بن عدی و مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و غیره

این آیه شریفه صراحت دارد که هر کس مؤمنی را متعمداً به قتل رساند، ملعون ذات باری تعالی می باشد و جایگاه او جحیم و جهنم خواهد بود. آقایان انصاف دهید! آیا معاویه در قتل عام و خاص مؤمنین شرکت نداشته؟ آیا حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را به امر او عمداً بقتل نرسانیدند؟! و مخصوصاً عبد الرحمن بن حسّان العنزیّ را زنده بگور ننموده؟ چنانچه ابن عساکر(4) و یعقوب بن سفیان درتاریخ (5) خود و بیهقی دردلائل (6) نقل نموده اند و ابن عبد البر

____________________

1- بدانید که لعن خدا بر ستمکارانست.

2- منادی در میان آنها ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد!

3- هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، مجازات او آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود؛ خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید مهیا سازد!

4- تاریخ دمشق، ج12، ص227.

5- تاریخ یعقوبی، ج2، ص320.

6- دلائل البیهقی، ج1، ص456.

۲۴۳

دراستیعاب (1) و ابن اثیر درکامل (2) نقل می نمایند که حجر از کبار فضلای صحابه بود که معاویه او را با هفت نفر به طریق زجر و صبر به قتل رسانید، به جرم آنکه چرا علیعليه‌السلام را لعن ننمودند و بیزاری از او نجستند!

آیا ابا محمّد حسن بن علی بن أبی طالبعليهما‌السلام سبط بزرگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خامس اصحاب کسا از اکابر مؤمنین نبود؟ آیا یکی از دو سید جوانان اهل بهشت نبود که بنا به روایت مسعودی(3) و ابن عبد البر(4) و ابو الفرج اصفهانی(5) و محمّد بن سعد درطبقات و سبط ابن جوزی در تذکره(6) و دیگران از اکابر علمای خودتان، معاویه -علیه الهاویه- سمّی برای اسماء جعده فرستاده و وعده داد که اگر حسن بن علیعليه‌السلام را کشتی، یکصد هزار درهم به تو می دهم و همسر فرزند خود یزید می نمایم (بعد از شهادت حضرت امام حسنعليه‌السلام صد هزار درهم را داد ولی از تزویج با یزید خودداری نمود).

آیا شهادت حضرت امام حسن پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علاوه بر قتل مؤمن مسلّم آزار آن حضرت نبوده و بحکم دو آیه مذکوره بازهم تأمل دارید در لعن معاویه -علیه الهاویه-؟ آیا شهادت عمار یاسر از کبار صحابه در صفین بامر معاویه نبود؟ آیا با اتفاق اکابر علمای شما رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عمّار نفرمود:ستقتلک الفئه الباغیه ؛ یعنی زود است تو را می کشند گروهی که اهل بغی و طغیانند!

آیا شک و تردید دارید که به امر معاویه کبار از مؤمنین که به هزاران نفر می رسیدند، به دست عمّال معاویه به قتل رسیدند؟ آیا مؤمن پاکدل و شمشیر برّنده دین، مالک أشتر را به امر معاویه سمّ ندادند؟ آیا عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج، عمّال قوی معاویه در مصر، مؤمن صالح کامل محمد بن ابی بکر را که از طرف امیر المؤمنینعليه‌السلام والی مصر بود، به زجر نکشتند و بعد هم در شکم خر مرده

____________________

1- الکامل، ج3، ص473.

2- همان.

3- مروج الذهب، ج3، ص5.

4- استیعاب، ج1، ص141.

5-مقاتل الطالبین، ص80.

6- تذکرة الخواص، ص191.

۲۴۴

گذارده و آتش زدند؟! اگر بخواهم کشته گان مؤمنین را که به امر و دستور معاویه و عمال او به قتل رساندند بیان نمایم، نه یک شب بلکه شبها وقت طولانی می خواهد تا بیان نمایم.

کشتار بسر بن ارطاة سی هزار مسلمان مؤمن را به امر معاویه

از همه اعمال او قبیح تر، قتل عامی است که به امر معاویه، بسر بن ارطاة سفاک خونخوار بی باک، از شیعیان علیعليه‌السلام نمود؛ چنانچهابو الفرج اصفهانی (1) و علامه سمهودی درتاریخ المدینه (2) و ابن خلکان و ابن عساکر(3) و طبری(4) درتاریخ خود و ابن ابی الحدید درشرح نهج (5) و دیگران از اکابر علمای شما نوشته اند که معاویه به بسر دستور داد که حرکت کن با لشکر خود از سمت مدینه و مکه به صنعاء و یمن و هم چنین به ضحاک بن قیس الفهری و دیگران گفت، به عبارتی که ابو الفرج نقل نموده که:فیقتلوا کلّ من وجده من شیعه علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام و اصحابه و لا یکفّوا ایدیهم عن النساء و الصبیان (6) .

فلذا با آن امر و دستور شدید با سه هزار لشکر جرّار خونخوار حرکت کردند در مدینه و صنعا و یمن و طائف و نجران، و در بین راه آن قدر از مسلمین مؤمنین حتی زنان و اطفال کشتند که باعمال او صفحات تاریخ ننگین شد که وقت اجازه نمی دهد مفصلاً شرح عملیات او را بدهم. تا آنجا که در یمن وقتی رسیدند که عبید اللّه بن عباس بن عبد المطلب که والی بود، خارج از شهر بود. به خانه او رفت و سر دو فرزند کوچک او بنام سلیمان و داود را در آغوش مادر بدست خود برید!

____________________

1- حلیة الاولیاء، ج1، ص155.

2- تاریخ المدینة، ج28، ص209.

3- تاریخ دمشق، ج10، ص152.

4- تاریخ طبری، ج4، ص574، ج5، ص12.

5- شرح نهج البلاغة، ج1،ص25.

6- پس کشتند هر کس از شیعیان و اصحاب علی بن أبی طالبعليه‌السلام را یافتند؛ حتی دست های خود را از زنان و بچه ها بازنداشتند !

۲۴۵

که ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) گوید: «در این لشکرکشی سی هزار نفر کشتند بغیر از آنچه به آتش سوزانیدند!!»

آیا آقایان بازهم در شک و تردید هستید که آن ملعون بن ملعون بحکم آیات شریفه قرآنیه ملعون خدا و رسول در دنیا و آخرت می باشد؟

امر نمودن معاویه بسب امیر المؤمنین و جعل اخبار در مذمت آن بزرگوار

از جمله دلایل واضحه بر کفر معاویه و ثبوت لعن بر او، سبّ و شتم و لعن نمودن آن ملعون بر امیر المؤمنین و امر نمودن مردم را باین گناه بزرگ حتی در قنوت نمازها و خطبه نماز جمعه، که اتفاقی ما و شما و جمهور امت حتی مورخین بیگانگان است که آن بدعت و عمل زشت علنی و بر ملا، حتی بر منابر معمول و جمع کثیری را به جرم لعن ننمودن بقتل رسانیدند تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز که آن بدعت را از میان برداشت!!

و قطعاً آن کسی که امام الموحدین، اخو الرسول، زوج البتول، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفات سبّ و لعن نماید و یا امر بآن کند ملعون کافر است؛ زیرا که اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود مانند امام احمد در مسند و امام ابو عبد الرحمن نسائی در خصائص العلوی و امام ثعلبی و امام فخر رازی درتفسیر (5) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (6) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (7) و سبط ابن جوزی درتذکره (8) و سلیمان بلخی حنفی در

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص259.

2- مسند احمد، ج6، ص323.

3- خصائص العلوی، ص99.

4- تفسیر ثعلبی، ج6، ص128.

5- تفسیر رازی، ج16، ص225.

6- شرح نهج البلاغة، ج4، ص278.

7- کفایة الطالب، ص82.

8- تذکرة الخواص، ص48.

۲۴۶

ینابیع المودة (1) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (2) و دیلمی درفردوس (3) و مسلم بن حجّاج درصحیح (4) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (6) و حاکم درمستدرک (7) و خطیب خوارزمی درمناقب (8) و ابراهیم حموینی در فرائد(9) و ابن مغازلی شافعی در مناقب و امام الحرم درذخائر العقبی (10) و ابن حجر درصواعق ،(12) بالاخره اعاظم علماء شما نقل نموده اند بالفاظ و عبارات مختلفه مجملاً و مفصّلاً که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (13) .

بعضی از آنها تعمیم دادند بنقل اخباری که دلالت دارد بر اینکه آزار و اذیت علیعليه‌السلام موجب ملعون بودن آزارکننده می شود؛ مانند خبری که دیلمی درفردوس و سلیمان حنفی درینابیع المودة (14) باسناد مختلفه و دیگران نقل نموده اند که در شبهای گذشته ببعض از آنها اشاره نمودیم که فرمود:من اذی علیّا فقد اذانی و من اذانی فعلیه لعنه اللّه (15) .

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص156.

2- مودة القربی، ص15.

3- فردوس الاخبار، ج3، ص62.

4- صحیح مسلم، ج1، ص60.

5- مطالب السؤول،ص87.

6-فصول المهمه، ج1، ص590.

7- مستدذک، ج3، ص121.

8- مناقب، ص137، ح154.

9- فراد، ج1، ص302، ح240.

10- مناقب، ص94.

11- ذخائر العقبی، ص66.

12- صواعق المحرقه، ص123.

1- هر کس سب و شتم کند علیعليه‌السلام را مرا سب و شتم نموده و کسی که مرا سب و شتم نماید، خدا را سب و شتم نموده.

14- ینابیع المودة، ج2، ص155، ح434.

2- کسی که اذیت کند علیعليه‌السلام را پس بتحقیق مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت کند، بر او باد لعنت خدا.(مستدرک، ج3، ص122).

۲۴۷

تا جایی که ابن حجر مکی درصواعق محرقه ، بالاتر به نحو عموم، خبر سبّ و لعن عترت و اهل بیتعليهم‌السلام را نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ أهل بیتی فانّما یرتدّ عن اللّه و الاسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللّه (1) .

پس معاویه ملعون بود که در قنوت نماز، مولانا امیر المؤمنین و دو سبط رسول اللّه امام حسن و امام حسینعليهم‌السلام و ابن عباس و مالک اشتر را لعن می نمود؛ چنانچه ابن أثیر درکامل و دیگران نقل نموده اند.

و امام احمد بن حنبل درمسند بطرق متعدد نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذی علیّاً بعث یوم القیمه یهودیّاً او نصرانیّاً (2) .

البته خود آقایان بهتر می دانید که از ضروریات دین مقدس اسلام است که سبّ و لعن و دشنام بخدا و پیغمبر کفر و نجاست آور است و چنین آدمی قتلش واجب است.

به حکم این نوع از اخبار که در کتب معتبره خودتان بسیار رسیده و شبهای قبل مفصل تر ذکر شد که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سب و لعن و شتم و دشنام بعلیعليه‌السلام و عترت و اهل بیتعليهم‌السلام من، سب و لعن و دشنام بمن و پروردگار من است»، قطعاً معاویه ملعون و کافر است؛ چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 10 کفایة الطالب به اسناد خود و دیگران نقل نموده اند خبری را که خلاصه اش این است.

عبد اللّه بن عباس و سعید بن جبیر در کنار زمزم دیدند جماعتی از اهل شام نشسته اند و علیعليه‌السلام را سبّ و شتم می نمایند. ایستاد در نزد آنها فرمود:ایّکم السابّ للّه عزّ و جلّ ؛ کدامیک از شما سبّ می نمودید خدای عز و جل را؟ گفتند: «احدی از ما چنین عملی ننموده!» فرمود:ایّکم السابّ رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ کدام یک از شما سب می نمودید رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را؟ گفتند: «احدی از ما آن حضرت را سبّ ننموده.»

____________________

1- کسی که سب و شتم نماید اهل بیت مرا، پس جز این نیست که از دین خدا و اسلام مرتد گردیده و کسی که مرا اذیت کند در عترت من، پس بر او باد لعنت خدا! (صواعق المحرقه، ص123).

2- کسی که اذیت کند علیعليه‌السلام را، زنده شود روز قیامت یهودی یا نصرانی؛ یعنی مسلمان نخواهد بود.(مسند احمد، ج3، ص483).

۲۴۸

فرمود:فأیّکم السابّ علیّ بن أبی طالب ؛ پس کدامیک از شما سب می نمودید علی بن أبی طالبعليه‌السلام را گفتند: «بلی آن ما بودیم که علیعليه‌السلام را سب می نمودیم.» فرمود: «گواه باشید بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که من خود شنیدم از آن حضرت که به علی بن أبی طالبعليه‌السلام فرمود:من سبّک فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه اکبّه اللّه علی منخریه فی النار »(1) .

محل انکار احدی از علمای مسلمین و بیگانگان نمی باشد که بامر معاویه -علیه الهاویه- این بدعت بزرگ در میان مسلمانان عملی شد که تا هشتاد سال علنی و بر ملا حتی در خطبات بالای منبرها، چنانچه عرض شد، امیر المؤمنین مظلوم را سبّ و لعن می نمودند. چون سبّ به علیعليه‌السلام به حکم اخبار صحیحه معتبره سبّ به خدا و رسول است و بدیهی است سبّ کنندگان بخدا و پیغمبر کافر و ملعونند، بهمین دلیل واضح کفر معاویه ثابت و لعن بر او وارد است.

دشمن علی کافر است

علاوه بر این دلایل، اخبار بسیاری در کتب معتبره اکابر علمای خودتان از قبیلتفسیر (2) جلال الدین سیوطی وتفسیر امام ثعلبی(3) و مودة القربی(4) میر سید علی همدانی ومسند (5) امام احمد بن حنبل وصواعق (6) ابن حجر و مناقب خوارزمی(7) وفضائل (8) ابن مغازلی شافعی وینابیع المودة (9) سلیمان بلخی حنفی

____________________

1- کسی که سب و شتم نماید تو را یا علیعليه‌السلام ، پس به تحقیق مرا سب و شتم نمود و کسی که مرا سب و شتم نماید، پس به تحقیق خدا را سب و شتم نموده و کسی که خدا را سب و شتم نماید، می اندازد خدای تعالی او را به صورت در آتش جهنم.(کفایة الطالب، ص83).

2- در المنثور، ج6، ص66. 3- تفسیر ثعلبی، ج6، ص128.

4- مودة القربی، ص15. 5- مسند احمد، ج2، ص639.

6-صواعق المحرقه، ص123. 7- مناقب، ص36، ح336.

8- مناقب ابن مغازلی، ص281. 9- ینابیع المودة، ج1، ص15.

۲۴۹

وشرح نهج البلاغه (1) ابن ابی الحدید معتزلی واوسط (2) طبرانی وذخائر العقبی (3) امام الحرم وخصائص العلوی (4) امام ابو عبد الرحمن نسائی وکفایة الطالب (5) گنجی شافعی ومطالب السؤول (6) محمّد بن طلحه شافعی وتذکرة الخواص سبط ابن جوزی وفصول المهمّه (7) ابن صباغ مالکی و دیگران متکاثراً به الفاظ و عبارات مختلفه درج گردیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لا یحبّ علیّا الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ کافر ؛ و در بعض اخبار استالاّ منافق (8) که در شب های قبل مشروحاً نقل نمودم.

بدیهی است هر یک از دو کلمه کافر و منافق در حدیث باشد، دلالت تامه دارد که دشمن علیعليه‌السلام در آتش است؛ زیرا که خداوند متعال وعده فرموده در قرآن مجید با کمال صراحت که منزلگاه کفار و منافقین در درکات جهنم می باشد.

چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در آخر باب 3کفایت الطالب مسنداً نقل نموده، که محمّد بن منظور طوسی گفت: «ما در نزد امام احمد بن حنبل (امام الحنابله) بودیم مردی به او گفت: یا ابا عبد اللّه چه می گوئی در حدیثی که نقل می نمایند از قول علی -کرم اللّه وجهه- که فرمود:انا قسیم النار ؛ یعنی من قسمت کننده اهل آتش می باشم.» احمد گفت: «کیست که انکار نماید این حدیث را؟ مگر نه این است که ما روایت نموده ایم از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق ؛ یعنی تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی دارد مگر منافق.» گفتیم: «بلی چنین است.» آنگاه احمد مطلب را توجیه نمود گفت: «پس مؤمن در کجاست؟» گفتیم: «در بهشت.» گفت: «منافق در کجاست؟»

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج4، ص83.

2- المعجم الاوسط، ج2، ص328.

3- ذخائر العقبی، ص91.

4- خصائصا العلوی، ص104.

5- کفایة الطالب، ص72.

6- مطالب السؤول، ج1، ص104.

7- صفول المهمه، ج1، ص587.

8- دوست نمی دارد علیعليه‌السلام را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد او را مگر کافر(در برخی روایات است که مگر منافق.

۲۵۰

گفتیم: «در آتش.» گفت: «پس صحیح است که علیعليه‌السلام قسمت کننده آتش است (یعنی دشمن علی منافق است به فرموده پیغمبر. و منافق به حکم آیه 145 سوره 4(نساء)( إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّٰارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً ) ،(1) در درک اسفل و طبقه زیرین جهنم خواهد بود. پس دشمن علیعليه‌السلام در طبقه زیرین جهنم عذاب خواهد گردید و عذاب منافقین از عذاب کفار به حکم همین آیه شریفه سخت تر خواهد بود).

و نیز در جمیع کتب معتبره خودتان ثبت است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من ابغض علیّا فقد ابغضنی و من ابغضنی فقد ابغض اللّه ؛(2) از این قبیل اخبار بقدری زیاد است که در حد تواتر معنوی قرار گرفته.

شیخ : آیا از مثل شمائی سزاوار است که زبان جسارت و قدح باز کنید بفرد شایسته ای از صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ مگر نه اینست که خداوند آیات چندی در مدح و ثنای اصحاب آن حضرت نازل و در آنها نوید و مغفرت و خوشنودی به آنان داده است و معاویه خال المؤمنین -رضی اللّه عنه- مسلّماً از صحابه مکرم و مشمول آیات مدح و رضا و خوشنودی می باشد. آیا اهانت به صحابه ،اهانت به خدا و رسول نمی باشد؟!

در اصحاب پیغمبر خوب و بد بسیار بودند

داعی : چنانچه فراموش نفرموده باشید، در شب های گذشته موضوع صحابه را برای شما تشریح نمودم.(3) اینک هم برای آنکه بیان شما را بلاجواب نگذارم، مختصراً عرض می نمایم که احدی انکار نزول آیات را در مدح صحابه عظام ننموده، ولی اگر قدری آقایان دقیق شوید و بمعنای لغوی و اصطلاحی صحابه و اصحاب توجه نمایید، تصدیق خواهید نمود که آیات نازله در مدح صحابه اطلاق کلّی ندارد که باین دلایل ما بتوانیم تمام اصحاب را پاک و عادل و منزّه از جمیع

____________________

1- البته منافقین را در جهنم پست ترین جایگاه است و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت.

2- هر کس علیعليه‌السلام را دشمن بدارد، پس بتحقیق مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن بدارد، پس بتحقیق خدا را دشمن داشته است. (کفایة الطالب، ص83، باب 10).

3- رجوع شود به (جلسه هشتم) همین کتاب.

۲۵۱

ارجاس و معاصی صغیره و کبیره و ارتداد و غیره بدانیم.

آقای من، لا بد بخوبی می دانید صحبه در لغت بمعنای معاشرت است؛ چنانچه فیروزآبادی در قاموس گوید:

«صحبه بر وزن سمعه، یعنی زندگانی کرد با او در عرف عام زیاد می نمایند بر معاشرت ملازمت و نصرت و موازرت را خواه در مدت زیاد باشد یا مدت کم.»

پس مصاحب النبی باقتضای لغت عرب و شواهد بسیاری از قرآن حکیم و حدیث، کسی را گویند که معاشر با آن حضرت بوده، خواه مسلم یا کافر، خوب یا بد، متقی یا فاسق، مؤمن یا منافق باشد.

پس آن قسمی که شما اختصاص دادید اسم صاحب و مصاحب النبی را بر مؤمنین پاک دامن که تمامی آنها اهل بهشت و مورد رضای پروردگار بودند، صحت ندارد و مطابقه با عقل و نقل نمی نماید.

برای روشن شدن مطلب، ناچارم به دلایلی مختصراً زایداً علی ما سبق، از آیات و احادیث معتبره از طرق خودتان اشاره نمایم تا آقایان محترم تحت تاثیر نام اصحاب منحرف از حق نشوید و بدانید اسم صحبه و صاحب و مصاحب و اصحاب، بر مسلم و کافر و مؤمن و منافق و خوب و بد اطلاق می شود:

1. در آیه 2 سوره 53 (نجم) خطاب به مشرکین فرماید:( مٰا ضَلَّ صٰاحِبُکُمْ وَ مٰا غَویٰ ) (1) .

2. در آیه 46 سوره 34 (سبا) فرماید:( قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُکُمْ بِوٰاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنیٰ وَ فُرٰادیٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ) (2) .

3. در آیه 32 سوره 18 (کهف) فرماید:( فَقٰالَ لِصٰاحِبِهِ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مٰالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً ) (3) .

____________________

1- صاحب شما (محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هیچ گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است.

2- بگو بامت که من بیک سخن شما را پند می دهم (اگر بشنوید هدایت یابید) و آن سخن این است که شما خالص برای خدا دو نفری یا هر یک یک شما تنها در امر دین تان قیام کنید. درباره من و فکرت کار بندید که صاحب شما (رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را جنون نیست.

3- (آن مرد کافر) به مصاحب و رفیقش (که مرد مؤمن و فقیر بود) در مقام گفتگو و مفاخرت بر آمد و گفت من از توبه دارائی بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز محترم تر و عزیزترم.

۲۵۲

4. و نیز در آیه 37 همین سوره فرماید:( قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً ) (1) .

5. در آیه 184 سوره 7 (اعراف)فرماید:( أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ ) (2) .

6. در آیه 71 سوره 6 (انعام)فرماید:( قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُنٰا وَ لاٰ یَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلیٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اللّٰهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیٰاطِینُ فِی اَلْأَرْضِ حَیْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ ) (3) .

7. در آیه 39 سوره 12 (یوسف) از قول یوسف پیغمبر خطاب بدو مصاحب کافر زندانی فرماید:( یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) (4) .

پس از این آیات شریفه ای که من باب نمونه بعض از آنها را ذکر نمودیم، معلوم می شود که مجرد نام صحبه و صاحب و مصاحب و أصحاب از حیث لغت، اختصاص به مسلم و مؤمن ندارد، بلکه اطلاق بر مسلم و کافر و مؤمن و منافق و خوب و بد می شود.

چه آنکه عرض کردم معاشر آدمی را در لغت، مصاحب و اصحاب می خوانند، بدیهی است اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، یعنی کسانی که با آن حضرت معاشر بودند؛ چنانچه آیات شریفه بر آن گواه است.

البته در میان اصحاب و معاشرین آن حضرت، خوب و بد (یعنی مؤمن و منافق) بسیار بودند و آیاتی که در مدح اصحاب نازل گردیده، اطلاق به عموم ندارد،

____________________

1- مصاحب و رفیق (با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز بدو (مصاحب کافر) گفت: «آیا به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفریده و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی؟»

2- آیا این مردم فکر نکردند و نیندیشیدند که صاحب آنها (رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنچه که مردم باو نسبت می دهند از جنون، دارا نیست.

3- بگو ای پیغمبر که ما چرا خدا را رها کرده و چیزی مانند بتان (که بی اثر محض است) و هیچ قادر بر نفع و ضرر نباشد بخوانیم، و باز بخوی جاهلیت بعد از آنکه خدا ما را هدایت نمود، برگردیم تا مانند کسی که فریب و اغوای شیطان او را در زمین سرگردان ساخته شویم. آن شیطان را اصحاب و یارا نیست که شخص را بسوی خود هدایت می کند. بگو هدایت خدا بحقیقت هدایت است.

4- ای دو رفیق زندان من، از شما می پرسم، آیا خدایان بی حقیقت متفرق، مانند بتان و فراعنه و غیره بهترند یا خدای یکتای قاهر؟

۲۵۳

بلکه مربوط بخوبان اصحاب است. ما هم تصدیق داریم که کبار صحابه آن حضرت را هیچ یک از انبیای عظام نداشتند؛ مانند اصحاب بدر و احد و حنین و غیره که امتحان خود را داده و در یاری و اطاعت أوامر آن حضرت بدون هوی و هوس ثابت قدم ماندند و آنی از آن حضرت منحرف و منصرف نگردیدند.

ولی در میان اصحاب، مردمان بد دل، اهل مکر و خدعه و نفاق و دشمنان آن حضرت و اهل بیت طاهرینش علیعليهم‌السلام را هم زیاد بودند. مانند، عبد اللّه بن ابی و ابی سفیان و حکم بن عاص (عموی عثمان طرید رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ابو هریره و ثعلبه و یزید بن ابی سفیان و ولید بن عقبه و حبیب بن مسلمه و سمرة بن جندب و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة (سفاک خونخوار) و مغیرة بن شعبه و معاویة بن ابی سفیان و ذی الثدیه خارجی و امثالهم که در حال حیات و بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتنه ها کردند و به طریق قهقرا برگشتند و فسادها نمودند که معاویه -علیه الهاویه- یکی از آن افرادی است که در زمان حیات خود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را لعن نمود و بعد از وفات آن حضرت، وقت مناسبی بدست آورد به عنوان خونخواهی عثمان قیام نمود و سبب ریزش خون بسیاری از مسلمانان گردیده، مخصوصاً عدّه ای از اصحاب پاک آن حضرت، مانند عمّار در آن فتنه شهید گردیدند؛ چنانچه آن حضرت خود خبر داده، ما هم در شبهای قبل نقل آن اخبار را نمودیم.

فلذا همان قسمی که آیات و اخبار بسیار در مدح خیار اصحاب و خوبان مؤمنین آنها از فضایل و مناقب و وعده به حسن عاقبت رسیده، آیات و اخبار، وعید شدید زیادی درباره بدها و خیانت کارها و منافقین صحابه رسیده که ثابت می نماید به علاوه آنچه در زمان حیات آن حضرت را آزردند، بعد از وفات هم فتنه ها نموده مرتد گردیدند.

شیخ : عجب است! چگونه می فرمائید اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتد گردیدند و فتنه و فساد نمودند؟

داعی : حقیر نمی گویم؛ آیات و اخبار می گوید؛ اگر قدری دقیق شوید از تعجب بیرون می آیید.

اوّلاً خداوند در آیه 144 سوره 3 (آل عمران) خبر از ارتداد آنها داده که فرماید:

۲۵۴

( أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ ) (1) .

علاوه بر این آیه شریفه و سوره منافقون و آیات دیگر در قدح و مذمت اصحاب، اخبار بسیاری از طرق علمای خودتان مانند بخاری و مسلم و ابن عساکر و یعقوب بن سفیان و احمد بن حنبل و ابن عبد البر و غیرهم در مذمت و کفر و ارتداد و نفاق آنها فرداً یا جمعاً رسیده، چون وقت تنگ است برای نمونه بدو خبر اشاره می نمایم تا رفع تعجب از شما بشود و بدانید خوبان صحابه را خوب و بدهای آنها را بد باید دانست، دیگر نفرمایید، چه دلیلی بر کفر سر سلسله منافقین و دشمن ترین دشمنان امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و سب کننده آن حضرت و کشنده خوبان از ذراری و اصحاب پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که رسماً دشمنی با خدا و رسول او نموده می باشد.

بخاری در دو خبر با مختصر تفاوتی در الفاظ از سهل بن سعد و عبد اللّه بن مسعود از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:انا فرطکم علی الحوض لیرفعن الی رجال منکم حتّی اذا اهویت لانا و لهم اختلجوا دونی فاقول ای ربّ اصحابی فیقول لا تدری ما احدثوا بعدک (2) ! و امام احمد بن حنبل درمسند (3) و طبرانی درکبیر (4) و ابو نصر سجزی درابانه از ابن عباس نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا اخذ بحجزکم اقول اتقوا النار و اتقوا الحدود فاذا مت ترکتکم و انا فرطکم علی الحوض فمن ورد فقد افلح فیؤتی باقوام فیؤخذ بهم ذات الشمال فاقول یا ربّ امّتی فیقول انّهم لم یزالوا بعدک یرتدّون علی اعقابهم(و فی روایه للطبرانی فی الکبیر) بعد قوله یا ربّ امّتی فیقال انّک لا تدری ما احدثوا بعدک مرتدّین علی اعقابهم (5) .

____________________

1- اگر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مرگ یا قتل در گذشت، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید نمود؟

2- پیش از شما من کنار حوض (کوثر) به انتظار شما هستم و گروهی از شما را که نمی بینم، عرض می کنم: پروردگارا، کجایند اصحاب من؟ خطاب رسد: تو نمی دانی که بعد از تو چه ها نمودند و چه اموری در دین وارد نمودند.(مسند حمد، ج1، ص453 - صحیح بخاری، ج8، ص87).

3- مسند احمد، ج2، ص312. 4- معجم الکبیر، ج11، ص28.

5- آنچه مانع از ورود آتش است به شما فهمانیدم، بازهم می گویم بترسید از آتش دوزخ و دین خدا را کم و زیاد نکنید! زمانی که بمیرم و شما را ترک گویم، پیش از شما بر حوض کوثر وارد می شوم! رستگار کسی است که در آنجا به من وارد گردد نشان می دهند. جمعیت هایی را به من که گرفتار عذاب الهی باشند، عرض کنم؛ پروردگارا اینها امت منند. خطاب رسد: بعد از تو اینها مرتد گردیده و به دین جاهلیت خود برگشتند؛ و در روایت طبرانی درکبیر دارد که بعد از اینکه فرماید: اینها امت منند. خطاب رسد: تو نمی دانی که بعد از تو چه حادثه ها نمودند و چه اموری در دین وارد کردند؛ همگی مرتد گردیده بدین جاهلیت خود برگشتند.

۲۵۵

واقعاً دل می سوزد که یک چنین ملحد کافر بی دینی را (چنانچه قبلاً دلایل بر کفر ملعنت او را بیشتر بیان نمودیم)،(1) با فرزند پلیدش یزید عنید را (که در شبهای گذشته کفرش را ثابت نمودیم)(2) مسلم و مؤمن بخوانند و اصراری بر اثبات ایمان آنها و تبرئه نمودن آنها را از کفر و تثبیت مقام خلافت و اینکه اهل بهشتند بنمایند. بلکه بناحق آنان را امیر المؤمنین بگویند و حال آنکه دلایل و عملیات کفرآمیز آنها در کتب معتبره خودتان کاملاً ثبت است؛ حتی اکابر علمای منصف اهل تسنن کتابهای مستقل بر ردّ آنها نوشته اند.(3) و لکن سعی بلیغی بنمایند بر کفر جناب أبی طالبعليه‌السلام و اصرار داشته باشند که آن یگانه راد مرد مؤمن موحّد را کافر معرفی نمایند!

بدیهی است این عقیده و اظهار باین نوع هذلیات نیست، مگر از روی بغض و کینه بامیر المؤمنین علیعليه‌السلام که به اصرار تمام و کلمات ناهنجار تیر جفائی بر جراحات قلب آن امام مظلوم محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زده باشند!!

و به دلایل ثابته کفر و نفاق معاویه و یزید -علیهما اللّعنه و العذاب-، هزارها محمل می بندند و آنها را مجتهد خوانند و عملیات کفر آنها را از آثار اجتهادشان دانند و دلائل سخیفی بر تبرئه آنها اقامه نمایند!! ولی دلایل واضحه و اقرارهای صریحه جناب أبی طالبعليه‌السلام را بر ایمان بخدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رد نموده و کفر او را ثابت می نمایند!

من نمی دانم خوارج و نواصب و امویها و بقایای محبّین آنها، تا کی و تا چند

____________________

1- رجوع شود به (جلسه نهم) همین کتاب.

2- رجوع شود به (جلسه سوم) همین کتاب.

3- مانند ابو الفرج ابن جوزی و اخیراً عالم جلیل القدر منصف سید محمد بن عقیل علوی متوفای 1350 قمری کتابی تألیف نموده به نامالصائح الکافیه لمن یتولی معاویه و تا بحال دو چاپ گردیده، چاپ اخیر در سال 1367 قمری در مطبعه النجاح بغداد بزیور طبع رسیده.

۲۵۶

باید بر برادران سنی ما حکومت نمایند و آنها را کورکورانه روی عادت و تعصّب بدنبال عقاید خود ببرند و نگذارند برادران سنی چشم انصاف باز کنند و حق و حقیقت را آشکارا ببینند!!

ایضا دلایل بر ایمان أبی طالبعليه‌السلام

آیا اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به فرموده آن حضرت عدیل القرآنند و اجماع آنها برای مسلمین حجه است و اکابر علمای خودتان اتفاق بر علم و زهد و ورع و تقوای آنها دارند، نگفته اند جناب ابو طالب اهل ایمان بود؟و مؤمن از دنیا رفته است؟

آیا اصبغ بن نباته که محل وثوق علماء و رجال شما بوده، از مولا و مقتدای مؤمنین علیعليه‌السلام روایت ننموده که آن حضرت فرمود:و اللّه ما عبد ابی و لا جدّی عبد المطلب و لا هاشم و لا عبد مناف صنماً قطّ (1) .

یعنی خدای واحد را پرستش نمودند و رو به کعبه عبادت نمودند و متمسّک بدین حنیف ابراهیم خلیل اللّهعليه‌السلام بودند.

آیا سزاوار است شما قول علی و اهل بیت طاهرهعليه‌السلام را بگذارید و به دنبال اقوال مغیره ملعون و امویها و خوارج و نواصب و دشمنان سر سخت امیر المؤمنینعليه‌السلام بروید و اشعار و کلمات صریحه جناب ابو طالب را تأویلات بارده بنمایید؟

از جمله دلایل بر تأیید مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام که فرموده: جناب ابو طالب همیشه موحّد و مؤمن بذات غیب الغیوب حضرت احدیت بوده، خطبه عقد ام المؤمنین خدیجه طاهرهعليها‌السلام است برای رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (2) نقل نموده که وقتی مجلس عقد آراسته شد، جناب ابو طالب خطبه عقد خواند، به عباراتی که تمام آنها دلالت کامله بر موحّد بودن و اعتقاد به

____________________

1- به خدا قسم پدرم ابو طالب و جدم عبد المطلب و هاشم و عبد مناف هرگز سجده به بت ننمودند و بت پرستی نکردند.

2- تذکرة الخواص، ص272، باب 11.

۲۵۷

وحدانیت حضرت باری تعالی دارد مطلع خطبه این است که فرمود:

الحمد للّه الذی جعلنا من ذریّه ابراهیم و زرع اسماعیل و ضئضئ معدّ و عنصر مضر و جعلنا حضنه بیته و سوّاس حرمه و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا و جعلنا الحکّام علی الناس(الی آخر الخطبه) (1) .

و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودّة از موفق بن احمد خوارزمی از محمّد بن کعب نقل نموده که:

رای ابو طالب النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یتفل فی فم علی ای یدخل لعاب فمه فی فم علی فقال ما هذا یا ابن اخی فقال ایمان و حکمه فقال ابو طالب لعلیّ یا بنیّ انصر ابن عمک و وازره(2) .

آیا این بیانات دلیل بر ایمان جناب ابو طالب نیست؟ علاوه بر آنکه پیغمبر را زجر و منع نکرد و از پسر دوازده ساله خود علیعليه‌السلام هم جلوگیری نکرد، بلکه بآن بزرگوار امر می کند که یاری نماید پسر عمش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را.

ایمان آوردن جعفر طیار به امر پدر

و نیز علمای خودتان همگی در کتب خود ثبت نموده اند و ابن ابی الحدید مفصلاً درشرح نهج ، شرح می دهد که روزی جناب ابو طالب به مسجد وارد شد، دید رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز می گذارد و علی در دست راست آن حضرت مشغول به نماز است، به فرزندش جعفر (طیار) که همراه او بود تا آن روز ایمان نیاورده بود، گفت:صل جناح ابن عمک ؛ وصل کن خودت را بپهلوی پسر عمّت و با او نماز بگذار. جعفر پیش رفت و در طرف چپ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نماز ایستاد. جناب ابو طالب

____________________

1- حمد خدایی را که قرار داد ما را از ذریه ابراهیم و نتیجه اسماعیل و اصل معد و عنصر مضر و قرار داد ما را نگاهبانان خانه خودش و مالک الرقاب حرمش و قرار داد برای ما خانه ای که مقصود (اهل عالم است که برای حج به آنجا شتابند) و حرمی که محل امن و امان است برای مردم و قرار داد ما را حکام بر مردم. (تذکرة الخواص، ص272، باب11).

2- ابو طالب دید پیغمبر آب دهان خود را در دهان علی ریخت. سؤال کرد: «برادر زاده این چه بود (یعنی چرا چنین کردی)؟» فرمود: «(این آب دهان)تمامش ایمان و حکمت بود.» پس جناب ابو طالب به علیعليه‌السلام امر کرد پسرم یاری کن پسر عمت را و وزیر او باش.(ینابیع المودة، ج1، ص221، ح41.)

۲۵۸

این ابیات را انشاد نمود:

انّ علیّا و جعفرا ثقتی

عند ملم الزمان و النوب

لا تخذلا و انصرا ابن عمکما

اخی لامّی من بینهم و ابی

و اللّه لا اخذل النبی و لا

یخذله من نبیّ ذو حسب(1)

پس به اتفاق علما و مورخین خودتان، اسلام و ایمان جعفر طیار و نماز گذاردن او با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بامر و اجازه پدرش جناب ابو طالب بوده است.

چگونه ممکن است صاحب عقلی باور کند که پدری مشرک و کافر باشد و برادر زاده خود را منع از آن ادعای بزرگ ننماید، حتی فرزندانش را هم منع ننماید از ایمان آوردن بکسی که دین نوین آورده و دشمن دین او می باشد، آن هم پدر مقتدر مطاعی مانند جناب ابو طالب که رئیس قریش بوده است؟! بلکه فرزندش را امر کند برو و به پسر عمّت ایمان آور و اقتداء کن باو و خودش هم با تمام قوای جسمی و روحی دشمن بزرگ دین خود را تقویت و یاری نماید!!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

اکابر علمای فریقین همگی نقل نموده اند، وقتی اهالی مکه و قریش محاصره اقتصادی را درباره بنی هاشم عملی کردند، جناب ابو طالب با تمام بنی هاشم بیاری رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاستند و چهار سال در شعب أبی طالب از آن حضرت محافظت و نگهداری نمودند؛ حتی در تمام مدت توقف در شعب، اول شبها هرکجا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخواب می رفت، جناب ابو طالب بعد از ساعتی می آمد آن حضرت را بیدار می کرد و به جای امن تری می برد و فرزند عزیزش علیعليه‌السلام را در بستر او می خوابانید-که اگر اول شب دشمنی آن حضرت را در آنجا دیده و قصد سوئی بآن حضرت داشته باشد علی فدای آن حضرت گردد وجود مبارکش در مهد أمن و آسایش راحت و آسوده باشد.

شما را به خدا قسم آیا مشرکی برای حفاظت موحّدی که مدّعی مقام نبوّت

____________________

1- به درستی که علیعليه‌السلام و جعفر هر دو محل وثوق و در روزهای سخت و گرفتاریها پشتیبان منند. وانگذارید (ای علی و جعفر) پسر عم خود را و یاری نمائید او را؛ زیرا که او پسر برادر ابوینی من است. به خدا قسم من از یاری پیغمبر دست بر نمی دارم و او را وانمی گذارم که پیغمبر صاحب حسب شریف می باشد!(شرح نهج البلاغة، ج14، ص 270).

2- ای صاحبان عقل پند بگیرید!

۲۵۹

است و مشرکین را اهل ضلالت و گمراهی می داند، این قدر جدّیّت به کار می برد؟ قطعاً جواب منفی است! این همه جدّیّت ها و فداکاری ها از آثار ایمان کامل بوده است.

ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (1) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (2) از طبقات محمد بن سعد نقل می نمایند از واقدی و علامه سید محمد بن سید رسول برزنجیدر کتاب الاسلام فی العم و آباء سید الانام از ابن سعد و ابن عساکر(3) و غیرهم با اسناد صحیح از محمد بن اسحاق روایت کرده اند که علیعليه‌السلام فرمود:

چون ابو طالب وفات نمود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خبر دادم. فبکی بکاء شدیداً؛ گریه شدیدی نمود. آنگاه به من فرمود: اذهب فغسله و کفنه و واره غفر اللّه له و رحمه؛ برو او را غسل بده و کفن بنما و در قبرش بگذار. خدا بیامرزد و رحمت نماید او را!

شما را به خدا انصاف دهید! آیا در اسلام اجازه داده شده که کافر را غسل بدهند و کفن بنمایند؟ آیا سزاوار است بگوییم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای کافر مشرک طلب رحمت و مغفرت نموده؟ حتی می نویسند:و جعل رسول اللّه یستغفر له ایاما لا یخرج من بیته ؛ یعنی روزها رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منزل بیرون نرفت و برای جناب ابو طالب استغفار و طلب مغفرت و آمرزش می نمود.

آیا ممکن است که آن حضرت آیه 48 و 116 سوره 4 (نساء) را در قرآن خود ندیده باشد که خدای متعال فرموده:( إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ ) (4) .

چگونه ممکن است رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با وجود چنین آیه ای که صریحاً پروردگار می فرماید که ما مشرک را نمی آمرزیم، برای مشرک طلب رحمت و مغفرت بنماید و حال آنکه طلب رحمت و مغفرت برای مشرک حرام است و هم چنین غسل دادن و کفن نمودن بدن میّت اختصاص به مسلمین دارد و برای کفّار ابدا جائز نمی باشد.

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج13، ص312.

2- تذکرة الخواص، ص19.

3- تاریخ دمشق، ج66، ص37.

4- محقق است خدا کسی را که به او شرک آورد، هرگز نخواهد بخشید. سوای مشرک هر که را خواهد، می بخشد.

۲۶۰

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520