شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388987 / دانلود: 5578
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

دلایل بر کفر و لعن معاویه

ثالثاً راجع بکفر و اثبات لعن بر آنها دلائل بسیاری موجود است از آیات و اخبار و عملیّات آنها.

شیخ : دلایل از اخبار و آیات شنیدنی است، متمنی است بیان نمایید تا حلّ معمّا گردد.

داعی : تعجب نکنید! معمّایی در کار نیست؛ دلایل بسیار است. به اقتضای وقت به بعض از آنها اشاره می شود و الاّ اگر تمام دلایل را نقل کنم خود کتاب مستقلّی خواهد شد.

چنانچه مسلم درصحیح خود نقل نموده:انّ معاویه یکتب بین یدی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

یعنی معاویه نویسنده حضور پیغمبر بود و مدائنی گوید:کان زید بن ثابت یکتب الوحی و کان معاویه یکتب للنبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فیما بینه و بین العرب .

پس زید بن ثابت کاتب وحی و معاویه نویسنده بین آن حضرت و عرب بوده.

آیات و اخبار داله بر لعن معاویه و یزید

۱. آیه ۶۰ سوره ۱۷ (بنی اسرائیل) که می فرماید:( وَ مٰا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنٰاکَ إِلاّٰ فِتْنَهً لِلنّٰاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ طُغْیٰاناً کَبِیراً )

مفسّرین از علمای خودتان مانند امام ثعلبی(۱) و امام فخر رازی(۲) و دیگران آورده اند که رسول خدا در عالم رؤیا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول می نمایند. جبرییل این آیه شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم، فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد (درخت نژاد بنی امیه) و ما به ذکر این آیات عظیم آنها را از خدا می ترسانیم، و لیکن بر آنها جز طغیان و کفر و إنکار شدید چیزی نیفزاید.

پس وقتی خداوند نژاد بنی امیه را که رأس رئیس آنها ابو سفیان و معاویه

____________________

۱- تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۱۱۱.

۲- تفسیر رازی، ج۲۰، ص۲۳۶.

۲۴۱

بودند، شجره ملعونه و درخت لعنت کرده شده در قرآن بخواند، قطعاً معاویه که یکی از اغصان و شاخه های محکم آن درخت است، ملعون می باشد.

۲. آیه ۲۲-۲۳ سوره ۴۷ (محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است که می فرماید:( فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ* أُولٰئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمیٰ أَبْصٰارَهُمْ ) (۱) .

در این آیه صریحاً مفسدین فی الارض و قاطعین رحم را مورد لعنت قرار داده. کدام مفسد و قاطع رحمی بالاتر از معاویه می باشد که فساد او در دوره خلافت زبان زد خودی و بیگانه می باشد؛ به علاوه قاطع ارحام بود که خود دلیل دیگری بر اثبات لعن او می باشد

۳. آیه ۵۷ سوره ۳۳ (احزاب) است که فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (۲) .

بدیهی است که اذیت و آزار امیر المؤمنین و دو ریحانه رسول اللّه، حسن و حسین و صحابه خاص آن حضرت چون عمار یاسر و دیگران، اذیت و آزار پیغمبر است و بصراحت این آیه شریفه، معاویه که آن ذوات مقدسه را آزار نموده، ملعون در دنیا و آخرت می باشد.

۴. آیه ۵۲ سوره ۴۰ (مؤمن) که فرماید:( یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ ) (۳) .

____________________

۱- به طریق استفهام تقریری فرماید: البته از شما منافقان می آید که چون منصب امارت و حکومت یابید (بسبب تکبر و تعظیم و کثرت جاه و منال)، در زمین فساد کنید و قطع ارحام نمایید. آن گروه منافقان مفسد و یاغی کسانی هستند که خدا آنها را لعن کرده و گوش و چشمشان را کر و کور گردانید (تا به جهل و شقاوت بمیرند).

۲- آنان که خدا و رسول را (به عصیان و مخالفت و آزردن عزیزان آنها) آزار و اذیت می کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

۳- در آن روز ستمکاران را (پشیمانی) و عذر خواهی سود ندهد و بر آنها خشم و لعن و منزلگاه بد (جهنم) مهیا است.

۲۴۲

۵. آیه ۱۸ سوره ۱۱ (هود) که فرماید:( أَلاٰ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (۱) .

۶. آیه ۴۲ سوره ۷(اعراف)که فرماید:( فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (۲) .

و هم چنین آیات دیگری که راجع به ظالمین وارد است، به صراحت حکم می کند که هر ظالمی ملعون است. گمان نمی کنم احدی از خودی و بیگانه باشد که انکار کند ظلم های واضح و آشکار معاویه را. پس به همین دلیل که ظالم بوده، مورد لعنت خداوند متعال می باشد. پس با چنین نصوص صریحه، ملعون خدا را ما هم می توانیم لعن بنمائیم.

۷. آیه ۹۳ سوره ۴ (نساء) که فرماید:( وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً ) (۴).

کشتار معاویه مؤمنینی مانند امام حسن و عمار و حجر بن عدی و مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و غیره

این آیه شریفه صراحت دارد که هر کس مؤمنی را متعمداً به قتل رساند، ملعون ذات باری تعالی می باشد و جایگاه او جحیم و جهنم خواهد بود. آقایان انصاف دهید! آیا معاویه در قتل عام و خاص مؤمنین شرکت نداشته؟ آیا حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را به امر او عمداً بقتل نرسانیدند؟! و مخصوصاً عبد الرحمن بن حسّان العنزیّ را زنده بگور ننموده؟ چنانچه ابن عساکر(۴) و یعقوب بن سفیان درتاریخ (۵) خود و بیهقی دردلائل (۶) نقل نموده اند و ابن عبد البر

____________________

۱- بدانید که لعن خدا بر ستمکارانست.

۲- منادی در میان آنها ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد!

۳- هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، مجازات او آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود؛ خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید مهیا سازد!

۴- تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۲۲۷.

۵- تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰.

۶- دلائل البیهقی، ج۱، ص۴۵۶.

۲۴۳

دراستیعاب (۱) و ابن اثیر درکامل (۲) نقل می نمایند که حجر از کبار فضلای صحابه بود که معاویه او را با هفت نفر به طریق زجر و صبر به قتل رسانید، به جرم آنکه چرا علیعليه‌السلام را لعن ننمودند و بیزاری از او نجستند!

آیا ابا محمّد حسن بن علی بن أبی طالبعليهما‌السلام سبط بزرگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خامس اصحاب کسا از اکابر مؤمنین نبود؟ آیا یکی از دو سید جوانان اهل بهشت نبود که بنا به روایت مسعودی(۳) و ابن عبد البر(۴) و ابو الفرج اصفهانی(۵) و محمّد بن سعد درطبقات و سبط ابن جوزی در تذکره(۶) و دیگران از اکابر علمای خودتان، معاویه -علیه الهاویه- سمّی برای اسماء جعده فرستاده و وعده داد که اگر حسن بن علیعليه‌السلام را کشتی، یکصد هزار درهم به تو می دهم و همسر فرزند خود یزید می نمایم (بعد از شهادت حضرت امام حسنعليه‌السلام صد هزار درهم را داد ولی از تزویج با یزید خودداری نمود).

آیا شهادت حضرت امام حسن پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علاوه بر قتل مؤمن مسلّم آزار آن حضرت نبوده و بحکم دو آیه مذکوره بازهم تأمل دارید در لعن معاویه -علیه الهاویه-؟ آیا شهادت عمار یاسر از کبار صحابه در صفین بامر معاویه نبود؟ آیا با اتفاق اکابر علمای شما رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عمّار نفرمود:ستقتلک الفئه الباغیه ؛ یعنی زود است تو را می کشند گروهی که اهل بغی و طغیانند!

آیا شک و تردید دارید که به امر معاویه کبار از مؤمنین که به هزاران نفر می رسیدند، به دست عمّال معاویه به قتل رسیدند؟ آیا مؤمن پاکدل و شمشیر برّنده دین، مالک أشتر را به امر معاویه سمّ ندادند؟ آیا عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج، عمّال قوی معاویه در مصر، مؤمن صالح کامل محمد بن ابی بکر را که از طرف امیر المؤمنینعليه‌السلام والی مصر بود، به زجر نکشتند و بعد هم در شکم خر مرده

____________________

۱- الکامل، ج۳، ص۴۷۳.

۲- همان.

۳- مروج الذهب، ج۳، ص۵.

۴- استیعاب، ج۱، ص۱۴۱.

۵-مقاتل الطالبین، ص۸۰.

۶- تذکرة الخواص، ص۱۹۱.

۲۴۴

گذارده و آتش زدند؟! اگر بخواهم کشته گان مؤمنین را که به امر و دستور معاویه و عمال او به قتل رساندند بیان نمایم، نه یک شب بلکه شبها وقت طولانی می خواهد تا بیان نمایم.

کشتار بسر بن ارطاة سی هزار مسلمان مؤمن را به امر معاویه

از همه اعمال او قبیح تر، قتل عامی است که به امر معاویه، بسر بن ارطاة سفاک خونخوار بی باک، از شیعیان علیعليه‌السلام نمود؛ چنانچهابو الفرج اصفهانی (۱) و علامه سمهودی درتاریخ المدینه (۲) و ابن خلکان و ابن عساکر(۳) و طبری(۴) درتاریخ خود و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۵) و دیگران از اکابر علمای شما نوشته اند که معاویه به بسر دستور داد که حرکت کن با لشکر خود از سمت مدینه و مکه به صنعاء و یمن و هم چنین به ضحاک بن قیس الفهری و دیگران گفت، به عبارتی که ابو الفرج نقل نموده که:فیقتلوا کلّ من وجده من شیعه علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام و اصحابه و لا یکفّوا ایدیهم عن النساء و الصبیان (۶) .

فلذا با آن امر و دستور شدید با سه هزار لشکر جرّار خونخوار حرکت کردند در مدینه و صنعا و یمن و طائف و نجران، و در بین راه آن قدر از مسلمین مؤمنین حتی زنان و اطفال کشتند که باعمال او صفحات تاریخ ننگین شد که وقت اجازه نمی دهد مفصلاً شرح عملیات او را بدهم. تا آنجا که در یمن وقتی رسیدند که عبید اللّه بن عباس بن عبد المطلب که والی بود، خارج از شهر بود. به خانه او رفت و سر دو فرزند کوچک او بنام سلیمان و داود را در آغوش مادر بدست خود برید!

____________________

۱- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۵۵.

۲- تاریخ المدینة، ج۲۸، ص۲۰۹.

۳- تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۱۵۲.

۴- تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷۴، ج۵، ص۱۲.

۵- شرح نهج البلاغة، ج۱،ص۲۵.

۶- پس کشتند هر کس از شیعیان و اصحاب علی بن أبی طالبعليه‌السلام را یافتند؛ حتی دست های خود را از زنان و بچه ها بازنداشتند !

۲۴۵

که ابن ابی الحدید درشرح نهج (۱) گوید: «در این لشکرکشی سی هزار نفر کشتند بغیر از آنچه به آتش سوزانیدند!!»

آیا آقایان بازهم در شک و تردید هستید که آن ملعون بن ملعون بحکم آیات شریفه قرآنیه ملعون خدا و رسول در دنیا و آخرت می باشد؟

امر نمودن معاویه بسب امیر المؤمنین و جعل اخبار در مذمت آن بزرگوار

از جمله دلایل واضحه بر کفر معاویه و ثبوت لعن بر او، سبّ و شتم و لعن نمودن آن ملعون بر امیر المؤمنین و امر نمودن مردم را باین گناه بزرگ حتی در قنوت نمازها و خطبه نماز جمعه، که اتفاقی ما و شما و جمهور امت حتی مورخین بیگانگان است که آن بدعت و عمل زشت علنی و بر ملا، حتی بر منابر معمول و جمع کثیری را به جرم لعن ننمودن بقتل رسانیدند تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز که آن بدعت را از میان برداشت!!

و قطعاً آن کسی که امام الموحدین، اخو الرسول، زوج البتول، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام را در حیات و بعد از وفات سبّ و لعن نماید و یا امر بآن کند ملعون کافر است؛ زیرا که اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود مانند امام احمد در مسند و امام ابو عبد الرحمن نسائی در خصائص العلوی و امام ثعلبی و امام فخر رازی درتفسیر (۵) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (۶) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (۷) و سبط ابن جوزی درتذکره (۸) و سلیمان بلخی حنفی در

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۵۹.

۲- مسند احمد، ج۶، ص۳۲۳.

۳- خصائص العلوی، ص۹۹.

۴- تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۱۲۸.

۵- تفسیر رازی، ج۱۶، ص۲۲۵.

۶- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۲۷۸.

۷- کفایة الطالب، ص۸۲.

۸- تذکرة الخواص، ص۴۸.

۲۴۶

ینابیع المودة (۱) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (۲) و دیلمی درفردوس (۳) و مسلم بن حجّاج درصحیح (۴) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۵) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (۶) و حاکم درمستدرک (۷) و خطیب خوارزمی درمناقب (۸) و ابراهیم حموینی در فرائد(۹) و ابن مغازلی شافعی در مناقب و امام الحرم درذخائر العقبی (۱۰) و ابن حجر درصواعق ،(۱۲) بالاخره اعاظم علماء شما نقل نموده اند بالفاظ و عبارات مختلفه مجملاً و مفصّلاً که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (۱۳) .

بعضی از آنها تعمیم دادند بنقل اخباری که دلالت دارد بر اینکه آزار و اذیت علیعليه‌السلام موجب ملعون بودن آزارکننده می شود؛ مانند خبری که دیلمی درفردوس و سلیمان حنفی درینابیع المودة (۱۴) باسناد مختلفه و دیگران نقل نموده اند که در شبهای گذشته ببعض از آنها اشاره نمودیم که فرمود:من اذی علیّا فقد اذانی و من اذانی فعلیه لعنه اللّه (۱۵) .

____________________

۱- ینابیع المودة، ج۲، ص۱۵۶.

۲- مودة القربی، ص۱۵.

۳- فردوس الاخبار، ج۳، ص۶۲.

۴- صحیح مسلم، ج۱، ص۶۰.

۵- مطالب السؤول،ص۸۷.

۶-فصول المهمه، ج۱، ص۵۹۰.

۷- مستدذک، ج۳، ص۱۲۱.

۸- مناقب، ص۱۳۷، ح۱۵۴.

۹- فراد، ج۱، ص۳۰۲، ح۲۴۰.

۱۰- مناقب، ص۹۴.

۱۱- ذخائر العقبی، ص۶۶.

۱۲- صواعق المحرقه، ص۱۲۳.

۱- هر کس سب و شتم کند علیعليه‌السلام را مرا سب و شتم نموده و کسی که مرا سب و شتم نماید، خدا را سب و شتم نموده.

۱۴- ینابیع المودة، ج۲، ص۱۵۵، ح۴۳۴.

۲- کسی که اذیت کند علیعليه‌السلام را پس بتحقیق مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت کند، بر او باد لعنت خدا.(مستدرک، ج۳، ص۱۲۲).

۲۴۷

تا جایی که ابن حجر مکی درصواعق محرقه ، بالاتر به نحو عموم، خبر سبّ و لعن عترت و اهل بیتعليهم‌السلام را نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ أهل بیتی فانّما یرتدّ عن اللّه و الاسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللّه (۱) .

پس معاویه ملعون بود که در قنوت نماز، مولانا امیر المؤمنین و دو سبط رسول اللّه امام حسن و امام حسینعليهم‌السلام و ابن عباس و مالک اشتر را لعن می نمود؛ چنانچه ابن أثیر درکامل و دیگران نقل نموده اند.

و امام احمد بن حنبل درمسند بطرق متعدد نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذی علیّاً بعث یوم القیمه یهودیّاً او نصرانیّاً (۲) .

البته خود آقایان بهتر می دانید که از ضروریات دین مقدس اسلام است که سبّ و لعن و دشنام بخدا و پیغمبر کفر و نجاست آور است و چنین آدمی قتلش واجب است.

به حکم این نوع از اخبار که در کتب معتبره خودتان بسیار رسیده و شبهای قبل مفصل تر ذکر شد که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سب و لعن و شتم و دشنام بعلیعليه‌السلام و عترت و اهل بیتعليهم‌السلام من، سب و لعن و دشنام بمن و پروردگار من است»، قطعاً معاویه ملعون و کافر است؛ چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۱۰ کفایة الطالب به اسناد خود و دیگران نقل نموده اند خبری را که خلاصه اش این است.

عبد اللّه بن عباس و سعید بن جبیر در کنار زمزم دیدند جماعتی از اهل شام نشسته اند و علیعليه‌السلام را سبّ و شتم می نمایند. ایستاد در نزد آنها فرمود:ایّکم السابّ للّه عزّ و جلّ ؛ کدامیک از شما سبّ می نمودید خدای عز و جل را؟ گفتند: «احدی از ما چنین عملی ننموده!» فرمود:ایّکم السابّ رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ کدام یک از شما سب می نمودید رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را؟ گفتند: «احدی از ما آن حضرت را سبّ ننموده.»

____________________

۱- کسی که سب و شتم نماید اهل بیت مرا، پس جز این نیست که از دین خدا و اسلام مرتد گردیده و کسی که مرا اذیت کند در عترت من، پس بر او باد لعنت خدا! (صواعق المحرقه، ص۱۲۳).

۲- کسی که اذیت کند علیعليه‌السلام را، زنده شود روز قیامت یهودی یا نصرانی؛ یعنی مسلمان نخواهد بود.(مسند احمد، ج۳، ص۴۸۳).

۲۴۸

فرمود:فأیّکم السابّ علیّ بن أبی طالب ؛ پس کدامیک از شما سب می نمودید علی بن أبی طالبعليه‌السلام را گفتند: «بلی آن ما بودیم که علیعليه‌السلام را سب می نمودیم.» فرمود: «گواه باشید بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که من خود شنیدم از آن حضرت که به علی بن أبی طالبعليه‌السلام فرمود:من سبّک فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه اکبّه اللّه علی منخریه فی النار »(۱) .

محل انکار احدی از علمای مسلمین و بیگانگان نمی باشد که بامر معاویه -علیه الهاویه- این بدعت بزرگ در میان مسلمانان عملی شد که تا هشتاد سال علنی و بر ملا حتی در خطبات بالای منبرها، چنانچه عرض شد، امیر المؤمنین مظلوم را سبّ و لعن می نمودند. چون سبّ به علیعليه‌السلام به حکم اخبار صحیحه معتبره سبّ به خدا و رسول است و بدیهی است سبّ کنندگان بخدا و پیغمبر کافر و ملعونند، بهمین دلیل واضح کفر معاویه ثابت و لعن بر او وارد است.

دشمن علی کافر است

علاوه بر این دلایل، اخبار بسیاری در کتب معتبره اکابر علمای خودتان از قبیلتفسیر (۲) جلال الدین سیوطی وتفسیر امام ثعلبی(۳) و مودة القربی(۴) میر سید علی همدانی ومسند (۵) امام احمد بن حنبل وصواعق (۶) ابن حجر و مناقب خوارزمی(۷) وفضائل (۸) ابن مغازلی شافعی وینابیع المودة (۹) سلیمان بلخی حنفی

____________________

۱- کسی که سب و شتم نماید تو را یا علیعليه‌السلام ، پس به تحقیق مرا سب و شتم نمود و کسی که مرا سب و شتم نماید، پس به تحقیق خدا را سب و شتم نموده و کسی که خدا را سب و شتم نماید، می اندازد خدای تعالی او را به صورت در آتش جهنم.(کفایة الطالب، ص۸۳).

۲- در المنثور، ج۶، ص۶۶. ۳- تفسیر ثعلبی، ج۶، ص۱۲۸.

۴- مودة القربی، ص۱۵. ۵- مسند احمد، ج۲، ص۶۳۹.

۶-صواعق المحرقه، ص۱۲۳. ۷- مناقب، ص۳۶، ح۳۳۶.

۸- مناقب ابن مغازلی، ص۲۸۱. ۹- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۵.

۲۴۹

وشرح نهج البلاغه (۱) ابن ابی الحدید معتزلی واوسط (۲) طبرانی وذخائر العقبی (۳) امام الحرم وخصائص العلوی (۴) امام ابو عبد الرحمن نسائی وکفایة الطالب (۵) گنجی شافعی ومطالب السؤول (۶) محمّد بن طلحه شافعی وتذکرة الخواص سبط ابن جوزی وفصول المهمّه (۷) ابن صباغ مالکی و دیگران متکاثراً به الفاظ و عبارات مختلفه درج گردیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لا یحبّ علیّا الاّ مؤمن و لا یبغضه الاّ کافر ؛ و در بعض اخبار استالاّ منافق (۸) که در شب های قبل مشروحاً نقل نمودم.

بدیهی است هر یک از دو کلمه کافر و منافق در حدیث باشد، دلالت تامه دارد که دشمن علیعليه‌السلام در آتش است؛ زیرا که خداوند متعال وعده فرموده در قرآن مجید با کمال صراحت که منزلگاه کفار و منافقین در درکات جهنم می باشد.

چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در آخر باب ۳کفایت الطالب مسنداً نقل نموده، که محمّد بن منظور طوسی گفت: «ما در نزد امام احمد بن حنبل (امام الحنابله) بودیم مردی به او گفت: یا ابا عبد اللّه چه می گوئی در حدیثی که نقل می نمایند از قول علی -کرم اللّه وجهه- که فرمود:انا قسیم النار ؛ یعنی من قسمت کننده اهل آتش می باشم.» احمد گفت: «کیست که انکار نماید این حدیث را؟ مگر نه این است که ما روایت نموده ایم از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:لا یحبّک الاّ مؤمن و لا یبغضک الاّ منافق ؛ یعنی تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی دارد مگر منافق.» گفتیم: «بلی چنین است.» آنگاه احمد مطلب را توجیه نمود گفت: «پس مؤمن در کجاست؟» گفتیم: «در بهشت.» گفت: «منافق در کجاست؟»

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۸۳.

۲- المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۲۸.

۳- ذخائر العقبی، ص۹۱.

۴- خصائصا العلوی، ص۱۰۴.

۵- کفایة الطالب، ص۷۲.

۶- مطالب السؤول، ج۱، ص۱۰۴.

۷- صفول المهمه، ج۱، ص۵۸۷.

۸- دوست نمی دارد علیعليه‌السلام را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد او را مگر کافر(در برخی روایات است که مگر منافق.

۲۵۰

گفتیم: «در آتش.» گفت: «پس صحیح است که علیعليه‌السلام قسمت کننده آتش است (یعنی دشمن علی منافق است به فرموده پیغمبر. و منافق به حکم آیه ۱۴۵ سوره ۴(نساء)( إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّٰارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً ) ،(۱) در درک اسفل و طبقه زیرین جهنم خواهد بود. پس دشمن علیعليه‌السلام در طبقه زیرین جهنم عذاب خواهد گردید و عذاب منافقین از عذاب کفار به حکم همین آیه شریفه سخت تر خواهد بود).

و نیز در جمیع کتب معتبره خودتان ثبت است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من ابغض علیّا فقد ابغضنی و من ابغضنی فقد ابغض اللّه ؛(۲) از این قبیل اخبار بقدری زیاد است که در حد تواتر معنوی قرار گرفته.

شیخ : آیا از مثل شمائی سزاوار است که زبان جسارت و قدح باز کنید بفرد شایسته ای از صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ مگر نه اینست که خداوند آیات چندی در مدح و ثنای اصحاب آن حضرت نازل و در آنها نوید و مغفرت و خوشنودی به آنان داده است و معاویه خال المؤمنین -رضی اللّه عنه- مسلّماً از صحابه مکرم و مشمول آیات مدح و رضا و خوشنودی می باشد. آیا اهانت به صحابه ،اهانت به خدا و رسول نمی باشد؟!

در اصحاب پیغمبر خوب و بد بسیار بودند

داعی : چنانچه فراموش نفرموده باشید، در شب های گذشته موضوع صحابه را برای شما تشریح نمودم.(۳) اینک هم برای آنکه بیان شما را بلاجواب نگذارم، مختصراً عرض می نمایم که احدی انکار نزول آیات را در مدح صحابه عظام ننموده، ولی اگر قدری آقایان دقیق شوید و بمعنای لغوی و اصطلاحی صحابه و اصحاب توجه نمایید، تصدیق خواهید نمود که آیات نازله در مدح صحابه اطلاق کلّی ندارد که باین دلایل ما بتوانیم تمام اصحاب را پاک و عادل و منزّه از جمیع

____________________

۱- البته منافقین را در جهنم پست ترین جایگاه است و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت.

۲- هر کس علیعليه‌السلام را دشمن بدارد، پس بتحقیق مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن بدارد، پس بتحقیق خدا را دشمن داشته است. (کفایة الطالب، ص۸۳، باب ۱۰).

۳- رجوع شود به (جلسه هشتم) همین کتاب.

۲۵۱

ارجاس و معاصی صغیره و کبیره و ارتداد و غیره بدانیم.

آقای من، لا بد بخوبی می دانید صحبه در لغت بمعنای معاشرت است؛ چنانچه فیروزآبادی در قاموس گوید:

«صحبه بر وزن سمعه، یعنی زندگانی کرد با او در عرف عام زیاد می نمایند بر معاشرت ملازمت و نصرت و موازرت را خواه در مدت زیاد باشد یا مدت کم.»

پس مصاحب النبی باقتضای لغت عرب و شواهد بسیاری از قرآن حکیم و حدیث، کسی را گویند که معاشر با آن حضرت بوده، خواه مسلم یا کافر، خوب یا بد، متقی یا فاسق، مؤمن یا منافق باشد.

پس آن قسمی که شما اختصاص دادید اسم صاحب و مصاحب النبی را بر مؤمنین پاک دامن که تمامی آنها اهل بهشت و مورد رضای پروردگار بودند، صحت ندارد و مطابقه با عقل و نقل نمی نماید.

برای روشن شدن مطلب، ناچارم به دلایلی مختصراً زایداً علی ما سبق، از آیات و احادیث معتبره از طرق خودتان اشاره نمایم تا آقایان محترم تحت تاثیر نام اصحاب منحرف از حق نشوید و بدانید اسم صحبه و صاحب و مصاحب و اصحاب، بر مسلم و کافر و مؤمن و منافق و خوب و بد اطلاق می شود:

۱. در آیه ۲ سوره ۵۳ (نجم) خطاب به مشرکین فرماید:( مٰا ضَلَّ صٰاحِبُکُمْ وَ مٰا غَویٰ ) (۱) .

۲. در آیه ۴۶ سوره ۳۴ (سبا) فرماید:( قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُکُمْ بِوٰاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنیٰ وَ فُرٰادیٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ) (۲) .

۳. در آیه ۳۲ سوره ۱۸ (کهف) فرماید:( فَقٰالَ لِصٰاحِبِهِ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مٰالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً ) (۳) .

____________________

۱- صاحب شما (محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) هیچ گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است.

۲- بگو بامت که من بیک سخن شما را پند می دهم (اگر بشنوید هدایت یابید) و آن سخن این است که شما خالص برای خدا دو نفری یا هر یک یک شما تنها در امر دین تان قیام کنید. درباره من و فکرت کار بندید که صاحب شما (رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را جنون نیست.

۳- (آن مرد کافر) به مصاحب و رفیقش (که مرد مؤمن و فقیر بود) در مقام گفتگو و مفاخرت بر آمد و گفت من از توبه دارائی بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز محترم تر و عزیزترم.

۲۵۲

۴. و نیز در آیه ۳۷ همین سوره فرماید:( قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً ) (۱) .

۵. در آیه ۱۸۴ سوره ۷ (اعراف)فرماید:( أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ ) (۲) .

۶. در آیه ۷۱ سوره ۶ (انعام)فرماید:( قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُنٰا وَ لاٰ یَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلیٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اللّٰهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیٰاطِینُ فِی اَلْأَرْضِ حَیْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ ) (۳) .

۷. در آیه ۳۹ سوره ۱۲ (یوسف) از قول یوسف پیغمبر خطاب بدو مصاحب کافر زندانی فرماید:( یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) (۴) .

پس از این آیات شریفه ای که من باب نمونه بعض از آنها را ذکر نمودیم، معلوم می شود که مجرد نام صحبه و صاحب و مصاحب و أصحاب از حیث لغت، اختصاص به مسلم و مؤمن ندارد، بلکه اطلاق بر مسلم و کافر و مؤمن و منافق و خوب و بد می شود.

چه آنکه عرض کردم معاشر آدمی را در لغت، مصاحب و اصحاب می خوانند، بدیهی است اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، یعنی کسانی که با آن حضرت معاشر بودند؛ چنانچه آیات شریفه بر آن گواه است.

البته در میان اصحاب و معاشرین آن حضرت، خوب و بد (یعنی مؤمن و منافق) بسیار بودند و آیاتی که در مدح اصحاب نازل گردیده، اطلاق به عموم ندارد،

____________________

۱- مصاحب و رفیق (با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز بدو (مصاحب کافر) گفت: «آیا به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفریده و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی؟»

۲- آیا این مردم فکر نکردند و نیندیشیدند که صاحب آنها (رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنچه که مردم باو نسبت می دهند از جنون، دارا نیست.

۳- بگو ای پیغمبر که ما چرا خدا را رها کرده و چیزی مانند بتان (که بی اثر محض است) و هیچ قادر بر نفع و ضرر نباشد بخوانیم، و باز بخوی جاهلیت بعد از آنکه خدا ما را هدایت نمود، برگردیم تا مانند کسی که فریب و اغوای شیطان او را در زمین سرگردان ساخته شویم. آن شیطان را اصحاب و یارا نیست که شخص را بسوی خود هدایت می کند. بگو هدایت خدا بحقیقت هدایت است.

۴- ای دو رفیق زندان من، از شما می پرسم، آیا خدایان بی حقیقت متفرق، مانند بتان و فراعنه و غیره بهترند یا خدای یکتای قاهر؟

۲۵۳

بلکه مربوط بخوبان اصحاب است. ما هم تصدیق داریم که کبار صحابه آن حضرت را هیچ یک از انبیای عظام نداشتند؛ مانند اصحاب بدر و احد و حنین و غیره که امتحان خود را داده و در یاری و اطاعت أوامر آن حضرت بدون هوی و هوس ثابت قدم ماندند و آنی از آن حضرت منحرف و منصرف نگردیدند.

ولی در میان اصحاب، مردمان بد دل، اهل مکر و خدعه و نفاق و دشمنان آن حضرت و اهل بیت طاهرینش علیعليهم‌السلام را هم زیاد بودند. مانند، عبد اللّه بن ابی و ابی سفیان و حکم بن عاص (عموی عثمان طرید رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ابو هریره و ثعلبه و یزید بن ابی سفیان و ولید بن عقبه و حبیب بن مسلمه و سمرة بن جندب و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة (سفاک خونخوار) و مغیرة بن شعبه و معاویة بن ابی سفیان و ذی الثدیه خارجی و امثالهم که در حال حیات و بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتنه ها کردند و به طریق قهقرا برگشتند و فسادها نمودند که معاویه -علیه الهاویه- یکی از آن افرادی است که در زمان حیات خود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را لعن نمود و بعد از وفات آن حضرت، وقت مناسبی بدست آورد به عنوان خونخواهی عثمان قیام نمود و سبب ریزش خون بسیاری از مسلمانان گردیده، مخصوصاً عدّه ای از اصحاب پاک آن حضرت، مانند عمّار در آن فتنه شهید گردیدند؛ چنانچه آن حضرت خود خبر داده، ما هم در شبهای قبل نقل آن اخبار را نمودیم.

فلذا همان قسمی که آیات و اخبار بسیار در مدح خیار اصحاب و خوبان مؤمنین آنها از فضایل و مناقب و وعده به حسن عاقبت رسیده، آیات و اخبار، وعید شدید زیادی درباره بدها و خیانت کارها و منافقین صحابه رسیده که ثابت می نماید به علاوه آنچه در زمان حیات آن حضرت را آزردند، بعد از وفات هم فتنه ها نموده مرتد گردیدند.

شیخ : عجب است! چگونه می فرمائید اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتد گردیدند و فتنه و فساد نمودند؟

داعی : حقیر نمی گویم؛ آیات و اخبار می گوید؛ اگر قدری دقیق شوید از تعجب بیرون می آیید.

اوّلاً خداوند در آیه ۱۴۴ سوره ۳ (آل عمران) خبر از ارتداد آنها داده که فرماید:

۲۵۴

( أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ ) (۱) .

علاوه بر این آیه شریفه و سوره منافقون و آیات دیگر در قدح و مذمت اصحاب، اخبار بسیاری از طرق علمای خودتان مانند بخاری و مسلم و ابن عساکر و یعقوب بن سفیان و احمد بن حنبل و ابن عبد البر و غیرهم در مذمت و کفر و ارتداد و نفاق آنها فرداً یا جمعاً رسیده، چون وقت تنگ است برای نمونه بدو خبر اشاره می نمایم تا رفع تعجب از شما بشود و بدانید خوبان صحابه را خوب و بدهای آنها را بد باید دانست، دیگر نفرمایید، چه دلیلی بر کفر سر سلسله منافقین و دشمن ترین دشمنان امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و سب کننده آن حضرت و کشنده خوبان از ذراری و اصحاب پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که رسماً دشمنی با خدا و رسول او نموده می باشد.

بخاری در دو خبر با مختصر تفاوتی در الفاظ از سهل بن سعد و عبد اللّه بن مسعود از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود:انا فرطکم علی الحوض لیرفعن الی رجال منکم حتّی اذا اهویت لانا و لهم اختلجوا دونی فاقول ای ربّ اصحابی فیقول لا تدری ما احدثوا بعدک (۲) ! و امام احمد بن حنبل درمسند (۳) و طبرانی درکبیر (۴) و ابو نصر سجزی درابانه از ابن عباس نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا اخذ بحجزکم اقول اتقوا النار و اتقوا الحدود فاذا مت ترکتکم و انا فرطکم علی الحوض فمن ورد فقد افلح فیؤتی باقوام فیؤخذ بهم ذات الشمال فاقول یا ربّ امّتی فیقول انّهم لم یزالوا بعدک یرتدّون علی اعقابهم(و فی روایه للطبرانی فی الکبیر) بعد قوله یا ربّ امّتی فیقال انّک لا تدری ما احدثوا بعدک مرتدّین علی اعقابهم (۵) .

____________________

۱- اگر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مرگ یا قتل در گذشت، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید نمود؟

۲- پیش از شما من کنار حوض (کوثر) به انتظار شما هستم و گروهی از شما را که نمی بینم، عرض می کنم: پروردگارا، کجایند اصحاب من؟ خطاب رسد: تو نمی دانی که بعد از تو چه ها نمودند و چه اموری در دین وارد نمودند.(مسند حمد، ج۱، ص۴۵۳ - صحیح بخاری، ج۸، ص۸۷).

۳- مسند احمد، ج۲، ص۳۱۲. ۴- معجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۸.

۵- آنچه مانع از ورود آتش است به شما فهمانیدم، بازهم می گویم بترسید از آتش دوزخ و دین خدا را کم و زیاد نکنید! زمانی که بمیرم و شما را ترک گویم، پیش از شما بر حوض کوثر وارد می شوم! رستگار کسی است که در آنجا به من وارد گردد نشان می دهند. جمعیت هایی را به من که گرفتار عذاب الهی باشند، عرض کنم؛ پروردگارا اینها امت منند. خطاب رسد: بعد از تو اینها مرتد گردیده و به دین جاهلیت خود برگشتند؛ و در روایت طبرانی درکبیر دارد که بعد از اینکه فرماید: اینها امت منند. خطاب رسد: تو نمی دانی که بعد از تو چه حادثه ها نمودند و چه اموری در دین وارد کردند؛ همگی مرتد گردیده بدین جاهلیت خود برگشتند.

۲۵۵

واقعاً دل می سوزد که یک چنین ملحد کافر بی دینی را (چنانچه قبلاً دلایل بر کفر ملعنت او را بیشتر بیان نمودیم)،(۱) با فرزند پلیدش یزید عنید را (که در شبهای گذشته کفرش را ثابت نمودیم)(۲) مسلم و مؤمن بخوانند و اصراری بر اثبات ایمان آنها و تبرئه نمودن آنها را از کفر و تثبیت مقام خلافت و اینکه اهل بهشتند بنمایند. بلکه بناحق آنان را امیر المؤمنین بگویند و حال آنکه دلایل و عملیات کفرآمیز آنها در کتب معتبره خودتان کاملاً ثبت است؛ حتی اکابر علمای منصف اهل تسنن کتابهای مستقل بر ردّ آنها نوشته اند.(۳) و لکن سعی بلیغی بنمایند بر کفر جناب أبی طالبعليه‌السلام و اصرار داشته باشند که آن یگانه راد مرد مؤمن موحّد را کافر معرفی نمایند!

بدیهی است این عقیده و اظهار باین نوع هذلیات نیست، مگر از روی بغض و کینه بامیر المؤمنین علیعليه‌السلام که به اصرار تمام و کلمات ناهنجار تیر جفائی بر جراحات قلب آن امام مظلوم محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زده باشند!!

و به دلایل ثابته کفر و نفاق معاویه و یزید -علیهما اللّعنه و العذاب-، هزارها محمل می بندند و آنها را مجتهد خوانند و عملیات کفر آنها را از آثار اجتهادشان دانند و دلائل سخیفی بر تبرئه آنها اقامه نمایند!! ولی دلایل واضحه و اقرارهای صریحه جناب أبی طالبعليه‌السلام را بر ایمان بخدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رد نموده و کفر او را ثابت می نمایند!

من نمی دانم خوارج و نواصب و امویها و بقایای محبّین آنها، تا کی و تا چند

____________________

۱- رجوع شود به (جلسه نهم) همین کتاب.

۲- رجوع شود به (جلسه سوم) همین کتاب.

۳- مانند ابو الفرج ابن جوزی و اخیراً عالم جلیل القدر منصف سید محمد بن عقیل علوی متوفای ۱۳۵۰ قمری کتابی تألیف نموده به نامالصائح الکافیه لمن یتولی معاویه و تا بحال دو چاپ گردیده، چاپ اخیر در سال ۱۳۶۷ قمری در مطبعه النجاح بغداد بزیور طبع رسیده.

۲۵۶

باید بر برادران سنی ما حکومت نمایند و آنها را کورکورانه روی عادت و تعصّب بدنبال عقاید خود ببرند و نگذارند برادران سنی چشم انصاف باز کنند و حق و حقیقت را آشکارا ببینند!!

ایضا دلایل بر ایمان أبی طالبعليه‌السلام

آیا اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به فرموده آن حضرت عدیل القرآنند و اجماع آنها برای مسلمین حجه است و اکابر علمای خودتان اتفاق بر علم و زهد و ورع و تقوای آنها دارند، نگفته اند جناب ابو طالب اهل ایمان بود؟و مؤمن از دنیا رفته است؟

آیا اصبغ بن نباته که محل وثوق علماء و رجال شما بوده، از مولا و مقتدای مؤمنین علیعليه‌السلام روایت ننموده که آن حضرت فرمود:و اللّه ما عبد ابی و لا جدّی عبد المطلب و لا هاشم و لا عبد مناف صنماً قطّ (۱) .

یعنی خدای واحد را پرستش نمودند و رو به کعبه عبادت نمودند و متمسّک بدین حنیف ابراهیم خلیل اللّهعليه‌السلام بودند.

آیا سزاوار است شما قول علی و اهل بیت طاهرهعليه‌السلام را بگذارید و به دنبال اقوال مغیره ملعون و امویها و خوارج و نواصب و دشمنان سر سخت امیر المؤمنینعليه‌السلام بروید و اشعار و کلمات صریحه جناب ابو طالب را تأویلات بارده بنمایید؟

از جمله دلایل بر تأیید مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام که فرموده: جناب ابو طالب همیشه موحّد و مؤمن بذات غیب الغیوب حضرت احدیت بوده، خطبه عقد ام المؤمنین خدیجه طاهرهعليها‌السلام است برای رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (۲) نقل نموده که وقتی مجلس عقد آراسته شد، جناب ابو طالب خطبه عقد خواند، به عباراتی که تمام آنها دلالت کامله بر موحّد بودن و اعتقاد به

____________________

۱- به خدا قسم پدرم ابو طالب و جدم عبد المطلب و هاشم و عبد مناف هرگز سجده به بت ننمودند و بت پرستی نکردند.

۲- تذکرة الخواص، ص۲۷۲، باب ۱۱.

۲۵۷

وحدانیت حضرت باری تعالی دارد مطلع خطبه این است که فرمود:

الحمد للّه الذی جعلنا من ذریّه ابراهیم و زرع اسماعیل و ضئضئ معدّ و عنصر مضر و جعلنا حضنه بیته و سوّاس حرمه و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا و جعلنا الحکّام علی الناس(الی آخر الخطبه) (۱) .

و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودّة از موفق بن احمد خوارزمی از محمّد بن کعب نقل نموده که:

رای ابو طالب النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یتفل فی فم علی ای یدخل لعاب فمه فی فم علی فقال ما هذا یا ابن اخی فقال ایمان و حکمه فقال ابو طالب لعلیّ یا بنیّ انصر ابن عمک و وازره(۲) .

آیا این بیانات دلیل بر ایمان جناب ابو طالب نیست؟ علاوه بر آنکه پیغمبر را زجر و منع نکرد و از پسر دوازده ساله خود علیعليه‌السلام هم جلوگیری نکرد، بلکه بآن بزرگوار امر می کند که یاری نماید پسر عمش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را.

ایمان آوردن جعفر طیار به امر پدر

و نیز علمای خودتان همگی در کتب خود ثبت نموده اند و ابن ابی الحدید مفصلاً درشرح نهج ، شرح می دهد که روزی جناب ابو طالب به مسجد وارد شد، دید رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز می گذارد و علی در دست راست آن حضرت مشغول به نماز است، به فرزندش جعفر (طیار) که همراه او بود تا آن روز ایمان نیاورده بود، گفت:صل جناح ابن عمک ؛ وصل کن خودت را بپهلوی پسر عمّت و با او نماز بگذار. جعفر پیش رفت و در طرف چپ رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نماز ایستاد. جناب ابو طالب

____________________

۱- حمد خدایی را که قرار داد ما را از ذریه ابراهیم و نتیجه اسماعیل و اصل معد و عنصر مضر و قرار داد ما را نگاهبانان خانه خودش و مالک الرقاب حرمش و قرار داد برای ما خانه ای که مقصود (اهل عالم است که برای حج به آنجا شتابند) و حرمی که محل امن و امان است برای مردم و قرار داد ما را حکام بر مردم. (تذکرة الخواص، ص۲۷۲، باب۱۱).

۲- ابو طالب دید پیغمبر آب دهان خود را در دهان علی ریخت. سؤال کرد: «برادر زاده این چه بود (یعنی چرا چنین کردی)؟» فرمود: «(این آب دهان)تمامش ایمان و حکمت بود.» پس جناب ابو طالب به علیعليه‌السلام امر کرد پسرم یاری کن پسر عمت را و وزیر او باش.(ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۱، ح۴۱.)

۲۵۸

این ابیات را انشاد نمود:

انّ علیّا و جعفرا ثقتی

عند ملم الزمان و النوب

لا تخذلا و انصرا ابن عمکما

اخی لامّی من بینهم و ابی

و اللّه لا اخذل النبی و لا

یخذله من نبیّ ذو حسب(۱)

پس به اتفاق علما و مورخین خودتان، اسلام و ایمان جعفر طیار و نماز گذاردن او با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بامر و اجازه پدرش جناب ابو طالب بوده است.

چگونه ممکن است صاحب عقلی باور کند که پدری مشرک و کافر باشد و برادر زاده خود را منع از آن ادعای بزرگ ننماید، حتی فرزندانش را هم منع ننماید از ایمان آوردن بکسی که دین نوین آورده و دشمن دین او می باشد، آن هم پدر مقتدر مطاعی مانند جناب ابو طالب که رئیس قریش بوده است؟! بلکه فرزندش را امر کند برو و به پسر عمّت ایمان آور و اقتداء کن باو و خودش هم با تمام قوای جسمی و روحی دشمن بزرگ دین خود را تقویت و یاری نماید!!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

اکابر علمای فریقین همگی نقل نموده اند، وقتی اهالی مکه و قریش محاصره اقتصادی را درباره بنی هاشم عملی کردند، جناب ابو طالب با تمام بنی هاشم بیاری رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاستند و چهار سال در شعب أبی طالب از آن حضرت محافظت و نگهداری نمودند؛ حتی در تمام مدت توقف در شعب، اول شبها هرکجا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخواب می رفت، جناب ابو طالب بعد از ساعتی می آمد آن حضرت را بیدار می کرد و به جای امن تری می برد و فرزند عزیزش علیعليه‌السلام را در بستر او می خوابانید-که اگر اول شب دشمنی آن حضرت را در آنجا دیده و قصد سوئی بآن حضرت داشته باشد علی فدای آن حضرت گردد وجود مبارکش در مهد أمن و آسایش راحت و آسوده باشد.

شما را به خدا قسم آیا مشرکی برای حفاظت موحّدی که مدّعی مقام نبوّت

____________________

۱- به درستی که علیعليه‌السلام و جعفر هر دو محل وثوق و در روزهای سخت و گرفتاریها پشتیبان منند. وانگذارید (ای علی و جعفر) پسر عم خود را و یاری نمائید او را؛ زیرا که او پسر برادر ابوینی من است. به خدا قسم من از یاری پیغمبر دست بر نمی دارم و او را وانمی گذارم که پیغمبر صاحب حسب شریف می باشد!(شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص ۲۷۰).

۲- ای صاحبان عقل پند بگیرید!

۲۵۹

است و مشرکین را اهل ضلالت و گمراهی می داند، این قدر جدّیّت به کار می برد؟ قطعاً جواب منفی است! این همه جدّیّت ها و فداکاری ها از آثار ایمان کامل بوده است.

ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۱) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (۲) از طبقات محمد بن سعد نقل می نمایند از واقدی و علامه سید محمد بن سید رسول برزنجیدر کتاب الاسلام فی العم و آباء سید الانام از ابن سعد و ابن عساکر(۳) و غیرهم با اسناد صحیح از محمد بن اسحاق روایت کرده اند که علیعليه‌السلام فرمود:

چون ابو طالب وفات نمود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خبر دادم. فبکی بکاء شدیداً؛ گریه شدیدی نمود. آنگاه به من فرمود: اذهب فغسله و کفنه و واره غفر اللّه له و رحمه؛ برو او را غسل بده و کفن بنما و در قبرش بگذار. خدا بیامرزد و رحمت نماید او را!

شما را به خدا انصاف دهید! آیا در اسلام اجازه داده شده که کافر را غسل بدهند و کفن بنمایند؟ آیا سزاوار است بگوییم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای کافر مشرک طلب رحمت و مغفرت نموده؟ حتی می نویسند:و جعل رسول اللّه یستغفر له ایاما لا یخرج من بیته ؛ یعنی روزها رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منزل بیرون نرفت و برای جناب ابو طالب استغفار و طلب مغفرت و آمرزش می نمود.

آیا ممکن است که آن حضرت آیه ۴۸ و ۱۱۶ سوره ۴ (نساء) را در قرآن خود ندیده باشد که خدای متعال فرموده:( إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ ) (۴) .

چگونه ممکن است رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با وجود چنین آیه ای که صریحاً پروردگار می فرماید که ما مشرک را نمی آمرزیم، برای مشرک طلب رحمت و مغفرت بنماید و حال آنکه طلب رحمت و مغفرت برای مشرک حرام است و هم چنین غسل دادن و کفن نمودن بدن میّت اختصاص به مسلمین دارد و برای کفّار ابدا جائز نمی باشد.

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۱۲.

۲- تذکرة الخواص، ص۱۹.

۳- تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۳۷.

۴- محقق است خدا کسی را که به او شرک آورد، هرگز نخواهد بخشید. سوای مشرک هر که را خواهد، می بخشد.

۲۶۰

پس همین استغفار نمودن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای جناب ابو طالب و امر نمودن بعلیعليه‌السلام که خودت برو، پدرت را غسل بده و کفن بنما، دلیلی واضح است بر اسلام و ایمان جناب ابو طالب -رضی اللّه عنه.

با دیده حق بین و انصاف، تذکره سبط ابن جوزی را مطالعه کنید و ببینید مولای متقیان چگونه بر پدر بزرگوارش مرثیه گفته است که:

ابا طالب عصمه المستجیر

و غیث المحول و نور الظلم

لقد هدّ فقدک اهل الحفاظ

فصلّی علیک ولیّ النعم

و لقّاک ربّک رضوانه

فقد کنت لتطهر من خیر عم(1)

آیا باور می شود که این شخصیت بزرگ، کافر از دنیا رفته باشد که مجسمه توحید و خداپرستی (علیعليه‌السلام ) برای او این قسم مرثیه سرائی نماید؟!!

اینها تمام دلایلی است که ثابت می نماید جناب ابو طالب مؤمن از دنیا رفته، و الاّ رسول اکرم بامام معصوم امر نمی فرمود او را غسل و کفن و دفن بنماید و برای او گریه شدید و طلب رحمت بنماید؛ در حالتی که آن حضرت مجسمه حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه بوده است؛ دوستی و دشمنی برای خدا می نماید نه روی هوای نفس که چون عموی من است (و لو مشرک و مخالف) امر پروردگار من است، برای او به شدت گریه و استغفار و طلب رحمت نمایم.

شیخ : اگر ابو طالب مؤمن و موحد بود بچه علّت ایمان خود را پنهان داشت و مانند عباس و حمزه برادران خود علناً اظهار ایمان ننمود.

داعی : بدیهی است بین عباس و حمزه با جناب ابو طالب خیلی فرق و تفاوت بوده، چه آنکه جناب حمزه بقدری شجاع و جسور و قوی بود که تمام اهل مکه از او ملاحظه می کردند، بلکه می ترسیدند؛ البته اسلام و تظاهر او به ایمان، کمک شایانی برای حفظ وجود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شرّ دشمنان شد.

____________________

1- ای ابو طالب، تو پناه پناهندگان و رحمت بر افتادگان و روشنایی شب ظلمانی بودی؛ به موت تو أرکان دوستان و محبّینت متلاشی شد. رحمت حق بر تو نازل و تو را بجوار خود در بهشت برین واصل نمود-و تو بودی برای پیغمبر بهترین عموها (که او را و دین او را یاری نمودی). (تذکرة الخواص، ص19).

۲۶۱

اسلام عباس پنهانی بوده

و اما جناب عباس هم فوری اسلام خود را ظاهر نکرد، چنانچه ابن عبد البر دراستیعاب (1) نقل می نماید که عباس در مکّه ایمان آورد، ولی از مردم پنهان می داشت تا زمانی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجرت نمود. خواست با آن حضرت حرکت نماید، حضرت به او نوشتند که توقف تو در مکه برای من بهتر است. فلذا خبرهای مکه را به آن حضرت می رسانید و در غزوه بدر کبری کفار آن جناب را با خود آوردند. بعد از شکست کفار قریش، اسیر شد و در روز فتح خیبر مقتضی موجود شد ایمان خود را ظاهر نمود.

و نیز شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع (2) ضمن باب 56 نقلاً ازذخائر العقبی امام الحرم الشریف ابی جعفر احمد بن عبد اللّه طبری شافعی از فضایل ابو القاسم الهی آورده که اهل علم می دانند، عباس از قدیم اسلام آورده بود، ولی اسلامش را کتمان می نمود. وقتی روز بدر بالشکر کفار آمد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر کس عباس را ملاقات نمود او را نکشد»؛ چه آنکه با کراهت موافقت با کفار نمود و مایل به هجرت بود. ولی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او نوشت بماند و اخبار مشرکین را به آن حضرت بدهد. روزی که ابو رافع به آن حضرت خبر تظاهر به اسلام عباس را داد، حضرت او را آزاد نمود.

علت پنهان داشتن ابو طالب ایمان خود را

ولی جناب ابو طالب اگر ایمان خود را ظاهر می کرد، امر یک سره می شد؛ یعنی در اول دعوت که هنوز رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یاوری نداشت؛ تمام قریش و جامعه عربیّت بر ضدّ بنی هاشم متحداً قیام می نمودند و اساس نبوت را بر هم می زدند. لذا جناب ابو طالب، ایمان خود را سیاستاً ابراز ننمود تا بتواند بعنوان هم کیشی با قریش، جلوی آنها و سایر اعادی را بگیرد، تا آنها هم محض احترام جناب ابو طالب،

____________________

1- استیعاب، ج2، ص812.

2- ینابیع المودة، ج2، ص218.

۲۶۲

تصمیمات قوی تری اتخاذ ننمایند و آن حضرت فرصتی کامل داشته باشد تا بتواند مقصد خود را آشکار نماید.

چنانچه همین قسم شد. تا آن جناب زنده بود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با قوت قلب تمام مشغول انجام وظیفه بود؛ همین که جناب ابو طالب در آخر سال دهم بعثت وفات نمود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد:اخرج عن مکه فمالک بها ناصر بعد أبی طالب ؛ از مکه خارج شو که بعد از أبی طالب یاوری در آنجا نداری.

شیخ : آیا در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام ابو طالب مشهور بوده و امت قبول داشتند یا خیر؟

داعی : بلی کمال شهرت را داشته و تمامت امت نام آن جناب را با عظمت یاد می نمودند.

شیخ : چگونه ممکن است در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امری شایع و شهرت کامل داشته باشد ولی بعد از سی سال تقریباً جهت جعل حدیثی (به قول شما) بر خلاف حق و حقیقت مشهور گردد، به قسمی که حقیقت اولیه خود را از دست بدهد؟

داعی :لیس هذا اوّل قاروره کسرت فی الاسلام (1) .

این امر تازگی نداشت که موضوعی در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشهور، ولی بعد از سالها به جعل حدیثی صورت اولیه خود را از دست داده باشد. بسیاری از امور بود، حتی در احکام دین که در زمان صاحب شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و رایج، بلکه مشروع و مورد عمل بوده و بعد از گذشتن سالها بواسطه اعمال نفوذ اشخاص بکلی حقیقت آن عوض گردیده و صورت دیگری به خود گرفته.

شیخ : ممکن است از آن امور بسیاری که بیان نمودید، نمونه ای برای ما ذکر نمایید.

داعی : شواهد بسیار است که وقت مجلس اقتضای بیان تمام آنها را نمی دهد، ولی برای نمونه بیکی از آن شواهد که از همه مهم تر و واضح تر و با دلالت قرآن مجید و اتفاق جمهور مسلمین استوار گردیده، اشاره می نمایم و آن دو حکم محکم متعه که عقد انقطاع و حج نساء است که به حکم قرآن مجید و اتفاق فریقین (شیعه و سنّی)

____________________

1- 1) این اول شیشه (حقیقت) نبود که در اسلام شکسته شد. (احقاق الحق، ص317).

۲۶۳

در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع و مورد عمل بوده، حتی در دوره خلافت ابی بکر و قسمتی از زمان خلافت عمر بن الخطاب هم در میان امت جاری بوده. فقط بیک جمله کلام خلیفه عمر که گفت:متعتان کانتا علی عهد رسول الله انا احرمهما و اعاقب علیهما ،(1) به کلی منعکس گردیده؛ یعنی حلال خدا 1300 سال است حرام گردیده؛ چنان این کلام عمر از زمان خلافت او به بعد تقویت شد و بدون دلیل، بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید و عمل رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت، روی اطاعت کورکورانه پیروی شد که حقیقت اوّلیه خود را از دست داد که الی الحال ملیونها جمعیت مسلمین از جمهور برادران اهل تسنّن متعه سنّت سنّیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حلال خدا را بدعتی از بدع شیعه می دانند و هنوز عموم برادران اهل تسنن نمی دانند و اگر ما با دلایل بیان کنیم، قبول نمی کنند که در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابی بکر و عمر این دو متعه شایع و حلال بوده، فقط بگفتار خلیفه عمر در اواسط خلافتش حلال خدا حرام گردیده.

جایی که حکم ثابت الهی مؤید به قرآن مجید و سیره رسول اللّه و صحابه پاک و تأیید شیخین ابی بکر و عمر و موجود بودن دلایل واضحه در قرآن مجید و کتب معتبره اهل سنّت بر حلّیت آن بگفتار شخص عمر که ابداً استناد به آیات و گفتار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندارد حرام و بدعت گردد شما می خواهید اسلام و ایمان جناب ابو طالب مبدل به کفر نگردد؟

شیخ : یعنی می خواهید بگوئید ملیونها مسلمانان جهان قرن ها بر خلاف قرآن و سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل نمودند، و حال آنکه در همه جهان ما را سنی می خوانند؛ یعنی تابع سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شیعیان را رافضی گویند؛ یعنی روی گردان از سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟!

موضوع رافضی و سنی در حقیقت سنی ها رافضی و شیعه ها سنی می باشند

داعی : ظاهرا شماها خود را سنی و شیعیان را رافضی می خوانید و حال آنکه

____________________

1- دو متعه که در زمان پیغمبر بوده من آنها را حرام نمودم و عقاب می نمایم عمل کنندگان به آن را.(شرح نهج البلاغة، ج12، ص251؛ الطعن القامن: ما ذکروه.)

۲۶۴

اگر از عادت و تعصب بر کنار و منصفانه قضاوت نمایید، می بینید در معنا و حقیقت شیعیان سنی، یعنی تابع قرآن و سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مطیع اوامر آن حضرت می باشند و شماها رافضی، یعنی روی گردان از قرآن و سنت و أوامر آن حضرت می باشید.

شیخ : أحسنت! ملیونها مسلمانان پاک را رافضی خواندید، چه دلیل بر این معنی دارید؟

داعی : همان قسمی که شماها برادران سنّی زیاده از صد ملیون مسلمانان پاک دل شیعیان و پیروان عترت و اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رافضی و کافر و مشرک می خوانید. در لیالی ماضیه به دلایل بسیاری اشاره نمودم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد بعد از من پیروی کنید از قرآن و عترت من. شما عمداً از عترت روی گردانده، پیرو دیگران شدید سیره و سنت آن حضرت را که در زمان حیات به حکم قرآن عملی می نمود، زیر پا گذارده و بحکم شیخین آنها را ترک نموده و عاملین بسنت و سیره آن حضرت را رافضی، بلکه مشرک و کافر خواندید که از جمله آن احکام که صریحاً در آیه 41 سوره 8 (انفال) فرموده:( وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ ) (1) ، و آن حضرت در زمان حیات، این حکم را عملی می فرمود و خمس غنائم را بخویشان و اقارب تقسیم می نمود، قطع نموده و از آن روی گردانیدید.(2) بالاخره اگر بخواهم تمام آنها را شماره کنم، رشته سخن خیلی طولانی می شود.

بزرگتر دلیل بر این معنا که ما شیعیان تابع سنّت و سیره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشیم و شماها رافضی و روی گردان و ترک کننده سنّت و سیره رسول اللّه و صحابه گرام می باشید، همین موضوع متعه است که به حکم خدا و سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عمل صحابه در زمان خود آن حضرت و تمام دوره خلافت ابی بکر تا اواسط خلافت عمر حلال و مورد عمل بوده، ولی به جمله ای از کلام عمر که

____________________

1- ای مؤمنان، بدانید که هرچه بشما غنیمت و فایده رسد (زیاد یا کم) خمس و پنج یک آن خاص خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خویشان او می باشد.

2- رجوع نمایید به (جلسه هشتم) همین کتاب.

۲۶۵

روی سیاست و نظر خاصی ادا نمود، حلال خدا را حرام و سنّت رسول خدا را زیر پا گذارده و ترک نمودید، مع ذلک خود را سنّی و ما شیعیان را که تابع قرآن و سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشیم، رافضی می خوانید و این امر را چنان بر بی خبران وارو نشان دادید که چهارده قرن است ما را رافضی و مشرک می خوانند.

و عجب آنکه معنای مثل معروف، کاسه از آش گرم تر، شما برادران اهل تسنن هستید که خلیفه عمر برای اثبات کلام خود اقامه برهان و دلیل ننمود. ولی علمای اهل تسنن ده ها دلیل بارد در کتب خود آورده تا ثابت کنند کلام خلیفه عمر حق ولی قرآن و سنّت و سیره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت باطل و بی اساس می باشد!

شیخ : دلیل شما بر حلّیّت متعه و عقد انقطاع چیست؟! از کجا و بچه دلیل می گویید: خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- بر خلاف گفته خدا و سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل نموده؟

دلایل بر حلیت متعه

داعی : دلایل بر این معنی بسیار است:

اولاً قرآن مجید،و سند محکم آسمانی است که در آیه 24 سوره 4 (نساء) صریحاً می فرماید:( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً ) (1) .

بدیهی است که حکم قرآن مجید الی الابد به مشروعیت خود باقی است، مگر ناسخی در خود قرآن ظاهر گردد و چون در این موضوع ناسخی نیامده، پس این حکم محکم تا ابد باقی و برقرار است.

شیخ : از کجا این آیه مربوط بنکاح دائم نباشد که در تعقیب همان آیات آمده دستور می دهد مهر و صداق آنها را بپردازند؟

داعی : در این بیان خود بی لطفی و باصطلاح مغلطه نمودید؛ زیرا علمای بزرگ خودتان از قبیل طبری در جز پنجم ازتفسیر کبیر (2) و امام فخر رازی در جزء سیم

____________________

1- پس از اینکه بهره مند شدید از آنها (یعنی متعه نمودید) و تمتع از آنها برداشتید، مهر معین که مزد آنها است بآنان بپردازید که فریضه و واجب است.

2- تفسیر کبیر، ج4، ص14.

۲۶۶

ازتفسیر مفاتیح الغیب (1) و دیگران این آیه شریفه را در باب متعه آورده اند.

علاوه بر صراحت بیان مفسّرین و علمای خودتان، آقایان به خوبی می دانید که سوره نساء کاملاً مشتمل است بر بیان اقسام نکاح و ازدواج در اسلام از دایم و متعه منقطعه و ملک یمین.

اما در نکاح دایم در آیه 3 سوره 4 (نساء)فرماید:( فَانْکِحُوا مٰا طٰابَ لَکُمْ مِنَ النِّسٰاءِ مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَهً أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ ) (2) .

و درباره ملک یمین و کنیزکان در آیه 25 سوره 4 (نساء) فرماید:( وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنٰاتِ الْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ مِنْ فَتَیٰاتِکُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِیمٰانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ) (3) .

و در باب متعه و عقد انقطاع آیه:( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً ) نازل گردید و اگر این آیه مربوط به نکاح دایم باشد، لازم می آید که در یک سوره امر بنکاح دائم تکرار شده باشد و این بر خلاف قاعده خواهد بود.

و چون راجع به متعه نازل گردیده، معلوم است که خود یک امر و حکم جدید است.

ثانیاً اتفاق جمیع مسلمین است (نه شیعه فقط) به این که نکاح متعه در صدر اسلام شایع و مشروع بوده و صحابه کبار در زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن دستور عمل می کردند و اگر این آیه مربوط به نکاح است، پس آیه متعه کدام است که عموم مسلمین قائل به آن هستند؟ پس قطعاً آیه متعه همین است که مفسّرین خودتان هم متعرض اند و مشروعیت آن را ثابت می نمایند و ناسخی برای آن نیامده؛ چنانچه در

____________________

1- تفسیر مفاتیح الغیب، ج10، ص49.

2- به نکاح خود درآورید از زنان آن کس را که برای شما نیکو و مناسب با عدالت باشد دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون زنان متعدد گیرید نتوانید عدالت نمایید، پس تنها یک زن اختیار کرده و یا چنانکه کنیزی دارید، به آن اکتفا کنید که نزدیک تر است بعدالت.

3- هر کس از شما را وسعت و توانایی نباشد که زنان پارسای با ایمان (و آزاد) گیرد، بس کنیزان مؤمنه ای که مالک آن شدید، زنی اختیار کنید. خدا آگاه تر است بمراتب ایمان شما که اهل ایمان همه بعضی از جنس بعضی دیگر و در رتبه یکسانید. پس با کنیزکان مؤمنه با اذن مالکش ازدواج کنید و مهر آنها را بدانچه معین شده بدهید.

۲۶۷

کتب معتبره خودتان ثبت است.

اخبار از طرق اهل تسنن بر حلیت متعه

از جمله درصحیح بخاری (1) و مسند امام احمد بن حنبل(2) از ابو رجا از عمران بن حصین نقل است که گفت:نزلت آیة المتعة فی کتاب اللّه ففعلناها مع رسول اللّه و لم ینزل قرآن بحرمته و لم ینه عنها رسول اللّه حتّی اذا مات قال رجل برأیه ما شاء. قال محمد(یقال انّه عمر) (3) .

و درصحیح مسلم بن حجاج(4) بابنکاح المتعه است که:حدثنا الحسن الحلوائی قال حدثنا عبد الرزاق قال اخبرنا ابن جریح قال قال عطا قدم جابر بن عبد اللّه الانصاری معتمرا فجئناه فی منزله فسأله القوم عن اشیاء ثم ذکروا المتعه فقال نعم استمتعنا علی عهد رسول اللّه و علی عهد ابی بکر و عمر (5) .

و نیز درباب المتعه بالحج و العمرة مسنداً از ابی نضره روایت نموده که گفت: «من در نزد جابر بن عبد اللّه انصاری بودم شخصی بر او وارد شد،فقال ابن عباس و الزبیر اختلفا فی المتعتین فقال جابر فعلناهما مع رسول اللّه(ص)ثمّ نهی عنهما عمر فلم نعدهما (6) .

و نیز امام احمد بن حنبل درمسند خبر أبی نضره را بطریق دیگر نقل نموده و

____________________

1- صحیح بخاری، ج5، ص158.

2- مسند احمد، ج4، ص436.

3- آیه متعه نازل شده در کتاب خدا و ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن عمل می کردیم و آیه ای هم بر حرمت آن نازل نگردیده، و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع ننمود. مردی به رأی و میل خود گفت هرچه دلش خواست. بخاری گوید: «می گویند این مرد عمر بن الخطاب بوده!!»

4- صحیح مسلم، ج4، ص131.

5- حدیث کرد مرا حسن حلوایی گفت: حدیث کرد مرا عبد الرزاق گفت: خبر داد مرا ابن جریح از عطا که گفت: جابر بن عبد اللّه انصاری برای عمره بمکه آمد به منزل او رفتیم. مردمان از او مسائل و حکایات می پرسیدند تا رسید صحبت به متعه، گفت: «بلی ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هم در زمان ابی بکر و عمر متعه می کردیم.»

6- گفت: عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن زبیر در موضوع دو متعه (متعه نساء و متعه حج) اختلاف نظر دارند. جابر گفت: «ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر دو را به جا می آوردیم؛ پس عمر آن دو را نهی کرد و ما هم دیگر پس از آن بجا نیاوردیم.» (صحیح مسلم، ج4، ص59).

۲۶۸

نیز هر دو روایت دیگری می کنند از جابر که در جای دیگر گفته:کنّا نستمتع بالقبضه من التمر و الدقیق علی عهد رسول اللّه و ابو بکر حتّی نهی عمر فی شان عمرو بن حریث (1) .

حمیدی درجمع بین الصحیحین از عبد اللّه بن عباس روایت نموده که گفت:

«در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متعه می کردیم تا آنکه عمر بخلافت برخاست گفت خدای تعالی برای پیغمبر خود هرچه می خواست حلال می کرد و اکنون او در گذشت و قرآن به جای خود باقی است؛ پس چون به حجّی یا عمره ای شروع کردید آن را با تمام برسانید چنانچه خدا فرموده است و توبه کنید از متعه زنان و هر مردی را نزد من آرید که او متعه کرده باشد، سنگ سارش می کنم!»

از این قبیل اخبار در کتب معتبره خودتان بسیار رسیده است که ثابت می نماید متعه در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع بوده و اصحاب عمل بآن می کردند تا زمان خلافت عمر که او حرام نمود.

و علاوه بر این اخبار، عدّه ای از اصحاب و غیره از قبیل ابیّ بن کعب و ابن عباس و عبد اللّه بن مسعود و سعید بن جبیر و سدّی آیه متعه را باین طریق قرائت نمودند:فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمّی (2) .

چنانچه جار اللّه زمخشری درکشاف (3) از ابن عباس بطریق ارسال مسلمات نقل نموده و نیز محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیرش(4) ذیل همین آیه و امام فخر رازی درمفاتیح الغیب ذیل آیه شریفه و امام نووی در باب 1نکاح المتعه از شرح صحیح مسلم (5) نقل می نمایند قول قاضی عیاض را از مازری که عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) آیه را چنین قرائت می نمود:فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمی .

و امام فخر پس از نقل قول ابیّ بن کعب و ابن عباس گفته:و الامّه ما انکروا علیهما فی

____________________

1- ما در زمان رسول خدا و ابی بکر متعه می کردیم بقبضه ای از خرما و گندم خورد شده و آرد، تا آنکه عمر نهی کرد درباره عمرو بن حریث.(مسند احمد، ج1، ص25 - صحیح مسلم، ج4، ص131).

2- پس از اینکه بهره مند شوید از آنها (یعنی متعه نمودید) و تمتع از آنها برداشتید تا زمانی که (ضمن العقد) معین نمودید.

3- تفسیر کشاف، ج1، ص519.

4- تفسیر کبیر، ج6، ص144، ج10، ص51.

5- شرح صحیح مسلم، ج9، ص179.

۲۶۹

هذه القراءة فکان ذلک اجماعا علی صحّة ما ذکرنا (1) .

آنگاه در ورق بعد جواباً گوید:فانّ تلک القراءة لا تدلّ الاّ علی انّ المتعه کانت مشروعة و نحن لا ننازع فیه (2) .

شیخ : دلیل شما بر عدم نسخ چیست که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشروع بوده ولی بعد نسخ نگردیده؟

داعی : دلایل بر عدم نسخ و اینکه بر مشروعیت خود باقی است، بسیار است و از همه دلایل نزدیک تر به فهم عموم که بدانند متعه در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع بوده تا اواسط خلافت عمر و نسخ هم نگردیده، علاوه بر اخبار مذکوره و سیره و رفتار صحابه گرام که عمل به آن می کردند، گفتار خود خلیفه عمر بن الخطاب می باشد که عموم علمای خودتان نقل نموده اند که بالای منبر گفت:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه و انا احرّمهما و اعاقب علیهما و در بعض اخبارانهی عنهما (3) .

شیخ : فرمایشات شما صحیح است. عرض کردم که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسیاری از احکام در اول امر رایج بوده، ولی بعد نسخ شد این حکم متعه هم در اول امر در دستور بود، ولی بعداً نسخ گردید.

داعی : چون مبنا و اساس دین قرآن مجید است، لذا هر حکمی که در قرآن امر به آن شده ناسخ آن هم باید در قرآن و لسان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد. بفرمایید در کجای قرآن این حکم نسخ شده؟

شیخ : آیه 6 از سوره 23 (مؤمنون) ناسخ آن است که می فرماید:

____________________

1- امت انکار ننمودند این دو نفر را بر نقل این نوع از قرائت؛ پس اجماع وارد است بر صحت آنچه ما ذکر نمودیم.(تفسیر رازی، ج10، ص51).

2- این نوع از قرائت دلالت ندارد مگر بر مشروعیت متعه (در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ما نزاعی در این باب نداریم (که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشروع بوده منتها گوییم که نسخ گردیده).

3- دو متعه که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رایج و شایع بود، من هر دو را حرام و نهی از آنها نمودم، هر کس عمل به آنها بنماید، عقابش خواهم کرد و در بعض اخبار سنگسارش می نمایم! (چنانکه مسلم در ص 467 جزء اولصحیح خود آورده) (و در احکام اسلام حکم رجم و سنگسار راجع بعامل متعه جائی دیده نشده است پس خلیفه عمر چرا گفته،نمی دانم).

۲۷۰

( إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ) (1) .

در این آیه اسباب حلال شدن را دو چیز قرار داده:

1. زوجیّت.

2. مالک شدن به ملک یمین.

پس بدلیل همین آیه متعه نسخ گردیده است.

داعی : در این آیه دلالتی بر نسخ متعه نمی باشد، بلکه تأیید است جهت آنکه متعه هم در حکم زوجیّت است و زن متعه هم زوجه حقیقی مرد است و اگر متعه زوجه حقیقی نبود، خداوند در آیه مذکوره امر نمی فرمود حق المهر آنها را بدهیم.

علاوه بر این معنی سوره مؤمنون مکیّه است و سوره نساء مدنیّه،محققا مکّی مقدم بر مدنی است پس چگونه این آیه ناسخ است درحالی که مقدم بر آیه متعه می باشد روی این قاعده ناسخ قبل از منسوخ آمده( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !

اکابر صحابه و تابعین حتی مالک حکم بعدم نسخ متعه نموده اند

گذشته از آنکه اکابر از صحابه و تابعین، حکم بعدم نسخ نموده اند، مانند عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و جابر بن عبد اللّه انصاری و سلمه بن اکوع و ابی ذر غفاری و سبرة بن معبد و اکوع بن عبد اللّه الاسلمی و عمران بن حصین و غیرهم.

اکابر از علمای خودتان هم بپیروی از صحابه، حکم بعدم نسخ داده اند از قبیل جار اللّه زمخشری درتفسیر کشاف (2) در موقعی که نقل می نماید قول حبر امت عبد اللّه بن عباس را که گفته است: «آیه متعه از محکمات قرآن است» ،گوید: «یعنی نسخ نگردیده است.»

و مالک بن انس(امام مالکیها)امر بمشروعیت و جواز متعه و عدم نسخ آن نموده است.

____________________

1- مگر بر جفت هایشان (که زنان شرعی آنها باشد) یا کنیزان ملکی متصرفی آنها که هیچ گونه ملامتی در مباشرت این زنان بر آنها نیست.

2- تفسیر کشاف، ج1، ص520.

۲۷۱

چنانچه ملا سعد تفتازانی درشرح مقاصد و برهان الدین حنفی درهدایه و ابن حجر عسقلانی درفتح الباری (1) و دیگران قول و فتوای مالک را نقل نموده اند که در یک جا گفته است:هو جائز لانّه کان مباحاً مشروعاً و اشتهر عن ابن عباس حلّیتها و تبعه علی ذلک اکثر اهل الیمن و مکّه من اصحابه (2) .

و در جای دیگر گفته است:هو جائز لانّه کان مباحاً فیبقی الی ان یظهر ناسخه .(3)

(معلوم می شود تا سال 179 هجری که مالک از دنیا رفته. دلایل بر نسخ متعه بر او ظاهر نگردیده بود و معلوم می شود آنچه ساخته شده، از متأخرین است برای تقویت قول خلیفه عمر؛ و اعاظم مفسّرین شما مانند زمخشری و بغوی و امام ثعلبی بر عقیده ابن عباس و کبار صحابه رفته و معتقد بحلّیت و مباحیت متعه بودند.)

شیخ : چون متعه شرائط زوجیّت از قبیل ارث و طلاق و عدّه و نفقه را ندارد، پس زوجه حقیقی نیست.

تمام آثار زوجیت بر زن متعه مترتب است

داعی : معلوم می شود روی نظر بدبینی، توجه کامل بکتب فقهیه شیعه ننموده اید و الا این اشکال را نمی نمودید؛ چه آنکه می دیدید که تمام آثار زوجیّت بر زن متعه مترتب است، مگر آنچه با دلیل خارج شود.

و دیگر آنکه متعه قسمی از نکاح مسلّم است و صدق زوجیت بر او محقق است که برای سهولت و آسانی امت و جلوگیری از زنا، به بعض از شرایط و تکلّفات آن فضلاً و لطفاً تخفیف داده شده.

و اما راجع به شرایط:

اوّلاً معلوم نیست که ارث از لوازم ثابته زوجیّت باشد. چه بسیار زنان اند که با علاقه زوجیّت ارث از شوهر نمی برند؛ مانند زوجه کتابیّه و ناشزه و قاتله زوج خود

____________________

1- فتح الباری، ج9، ص174.

2- متعه جایز است برای آنکه مباح و مشروع می باشد و مشهور است از ابن عباس حلیت آن و متابعت نموده اند او را بیشتر اهل یمن و مکه از اصحاب مالک عقیده بحلیت و مباح بودن متعه را.

3- متعه جائز است برای آنکه مباح بوده است (زمان پیغمبر) و به حلیت و مباح بودن باقی است تا زمانی که نسخ او ظاهر شود.

۲۷۲

که با وجود صدق اسم زوجه از ارث ممنوع است.

ثانیاً ممنوع بودن زن متعه از حق الارث هم بطور قطع معلوم نیست. چون فتاوای فقها درباره آنها مختلف است؛ چنانچه فتاوای فقها شما هم در احکام مختلف است.

ثالثاً اجماع امامیه بر آنست که زن متعه هم باید عدّه نگهدارد و اقل مدت عدّه را 45 روز مقرر داشته اند و اگر شوهر او بمیرد، باید عدّه وفات که چهار ماه و ده روز است نگه دارد، خواه مدخوله باشد یا غیر مدخوله، یائسه باشد یا غیر یائسه.

رابعاً حق النفقه جزء حتمی لوازم زوجیّت نیست. چه بسا زنانی که در علاقه زوجیّت هستند و از حق النفقه محرومند، مانند ناشزه و کتابیّه و قاتله زوج خود.

خامساً تمامیّت مدّت، البته طلاق او می باشد و همچنین بذل مدّت نمودن زوج در بین مدّت نیز طلاق او می باشد.

پس این شرایطی که فرمودید، هیچ کدام موضوعیّت ندارد. چنانچه نابغة البشر، علاّمه حلّی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر جمال الدین- قدّس سرّه القدّوسی- که از مفاخر علمای شیعه است، در مقابله با علمای بزرگ شما همین دلایل را بر ردّ گفتار آنها به نحو اتم و اکمل تفصیلاً شرح داده که دعاگو جهت ضیق وقت به اختصار کوشیدم (هر کس طالب تفصیل کلام و تحقیق بیان است، مراجعه کند بکتاب مباحثات سنّیه و معارضات نصیریه و سایر مؤلّفات آن مرحوم طاب ثراه).

شیخ : از آیه شریفه گذشته احادیث بسیاری رسیده که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکم متعه نسخ گردیده است.

داعی : متمنی است بیان فرمایید حکم نسخ در کجا وارد گردیده؟

شیخ : باختلاف نقل گردیده بعضی از آنها در فتح خیبر بوده و در بعض اقوال روز فتح مکه و در بعض روایات در حجّة الوداع و بعضی گفتند در تبوک بوده و بعضی دیگر گفتند در عمرة القضا حکم نسخ نازل آمده.

دلایل بر عدم ورود حکم نسخ در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

داعی : همین اختلاف عقیده و تناقض و تعارض در اخبار، دلالت کامله دارد بر

۲۷۳

عدم ورود چنین حکمی؛ و چگونه ممکن است بچنین اخباری وثوق پیدا نمود. علاوه بر آنکه اخبار بسیاری در کتب معتبره خودتان مانندصحاح سته وجمع بین الصحیحین وجمع بین الصحاح الستّه ومسند و غیرهم نقل گردیده از کبار صحابه که عدم منسوخیّت آن را تا زمان خلافت عمر می رسانند.

و از همه دلایل واضح تر، همان است که شیوخ اکابر علمای خودتان نقل نموده اند قول خود خلیفه عمر را که:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه و انا احرّمهما ؛ اگر حکم نسخی از حیث آیه یا حدیث و بیان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان آن حضرت بود، بایستی خلیفه بگوید: مطابق همان حکمی که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده و آیه قرآن دلالت بر آن دارد، هر کس متعه بنماید و این عمل منسوخ، ممنوع محرّم را به جا آورد، من عقابش می نمایم. (قطعاً برای اجرا و اثر در قلوب این نوع از بیان مؤثرتر بوده) تا آنکه بگوید: دو متعه که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلال بوده، من حرام نمودم.

و اگر کلام شما حق باشد ناسخی در قرآن مجید آمده بود، چگونه صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شاگردان مدرسه و مکتب آن حضرت مانند عبد اللّه بن عبّاس (حبر امت) و عمران بن حصین و ابی ذر غفاری و عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و جابر بن عبد اللّه انصاری و ابو سعید خدری و سلمة بن اکوع و غیر آنها از اصحاب و تابعین عمل به آن می کردند؟ چنانچه محدثین و مورخین بزرگ خودتان حتی بخاری و مسلم که به کتابهای آنها اهمیت می دهید ثبت و ضبط نموده اند که ببعض از آنها اشاره نمودیم و تمامی آنها دلالت واضحه دارد که از زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا دوره خلافت عمر اصحاب بآن عمل می کردند و می گفتند تا زمان وفات آن حضرت، چیزی که دلالت بر منسوخیت حکم متعه باشد نشنیدیم. فلذا عمل به آن می کردیم.

و صراحت باین معنی دارد حدیثی که امام احمد بن حنبل درمسند (1) از ابی رجا از عمران بن حصین نقل نموده که گفت:

نزلت آیه المتعه فی کتاب اللّه و عملنا بها مع رسول اللّه فلم تنزل آیه بنسخها و لم ینه

____________________

1- مسند احمد، ج5، ص158.

۲۷۴

عنها النبیّ حتّی مات(1) .

و نیز در خبر عمران بن حصین که قبلاً به عرضتان رساندم، صراحت دارد که نه در قرآن و نه در لسان پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منع و نهی از متعه نگردیده.

پس وقتی نسخ و منعی در کتاب و سنّت نرسیده، قطعاً متعه بمشروعیّت خود باقی است الی الابد.

چنانچه ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی درسنن (2) خود که یکی ازصحاح ستّه شما شمرده می شود و امام احمد بن حنبل در مسند (3) و ابن أثیر درجامع الاصول به اسناد عدیده نقل نموده اند که از عبد اللّه بن عمر بن الخطاب مرد شامی پرسید: «چه می گویی در متعه نساء؟» گفت: «البته حلال است.» گفت: «پدرت خلیفه نهی از آن نموده.» گفت: «پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر فرموده اگر پدرم نهی نموده، قطعاً امر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقدم است بر نهی پدرم و من مطیع امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشم.»

و امّا راجع باخباری که فرمودید نقل گردیده، گمان می کنم متأخرین از زمان صحابه و تابعین برای تصحیح و تقویت قول خلیفه عمر، احادیثی وضع نموده و انتشار دادند، و الاّ مطلب بقدری واضح و آشکار است که احتیاج بتوضیح و ردّ ندارد که غیر از قول خلیفه عمر بن الخطاب، سند صحیح و دلیل کاملی بر ابطال متعه و حرمت آن در دست ندارید.

شیخ : قول خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- خود سند بزرگی است برای مسلمین که پیروی از آن بنمایند؛ زیرا اگر خلیفه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشنیده بود نقل نمی نمود!

داعی : از یک عالم با فکر دقیق منصفی (روی محبت و علاقه مفرط به خلیفه عمر) ابراز به چنین عبارتی بسیار بعید است، برای اینکه در هر کاری فکر لازم است.

آقایان قدری دقیق شوید روی بیان خود که می فرمایید، قول خلیفه برای مسلمین سندیّت دارد که پیروی از آن نمایند. ما آنچه در کتب صحیحه معتبره

____________________

1- آیه متعه در قرآن مجید نازل شد و ما به آن عمل می کردیم با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آیه ای نازل نگردید که حکم متعه را نسخ نماید و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم نهی از آن ننمود تا وفات نمود.

2- سنن ترمذی، ج3، ص163

3- مسند احمد، ج2، ص103.

۲۷۵

خودتان سیر نمودیم، حتّی یک خبر هم ندیدیم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده باشد، قول عمر بن الخطاب سندیّت دارد و یا بر مسلمین لازم است از آن پیروی نمایند.

ولی اخبار متکاثره متواتره در کتب معتبره خودتان بسیار است که پیروی کنید از عترت طاهره رسالتعليهم‌السلام ، بالاخص از فرد شاخص آن خاندان جلیل، مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که به بعض از آن اخبار در لیالی ماضیه اشاره نمودیم و تمام عترت و اهل بیت رسالتعليهم‌السلام حکم بعدم نسخ داده اند.

و اما اینکه فرمودید: خلیفه اگر از مقام رسالت موضوع حرمت را نشنیده بود بیان نمی نمود، بسیار مورد اشکال است.

اولاً اگر خلیفه عمر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین نسخی را شنیده بود، می بایستی از زمان آن حضرت تا زمان زمامداری خود گفته باشد. مخصوصاً وقتی می دید که کبار از صحابه عمل به آن می نمودند، به عنوان نهی از منکر هم شده بایستی به مردم برساند که این عمل منسوخ است از ارتکاب آن خودداری نمایید. چرا نرساند و نهی از منکر ننمود؟

ثانیاً هر حکمی که به فرموده پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در امت شایع شد، البته باید ناسخ آن هم به وسیله خود آن حضرت شایع گردد؛ چنانچه در علم اصول مقرر است که تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست.

آیا عقلایی است حکمی که در تمام امت شایع گردیده، نسخ آن را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به أحدی نفرماید، مگر فقط به عمر تنها بفرماید. عمر هم به أحدی نگوید تا آخر دوره خلافتش، روی مخالفت شخص معینی، سیاست حرمت آن را اعلام نماید؟

آیا در مدتی که امت عمل باین حکم منسوخ (به قول شما) می کردند، مسئول نبودند و عمل خلاف شرعی از آنها صادر نشده بود؟!

آیا مسئول این عمل منسوخ غیر مشروع (به قول شما) که به مردم ابلاغ ننموده و امت عمل به آن می کردند، جز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیگری بوده که حکم ناسخی را که از خدا به او امر شده به امت برساند، نرسانده (به قول شما) محرمانه به عمر تنها گفته باشد، عمر هم به أحدی نگفته، مگر در آخر دوره خلافتش من عندی حکم به حرمت داده و خلیفه ابی بکر هم که حتماً مقامش از عمر بالاتر بوده در تمام دوره

۲۷۶

خلافت خود جلوگیری از حکم منسوخ ننموده باشد؟!

آیا این کلمه کفر نیست و معتقد بآن کافر نیست که بگوید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ابلاغ احکام تسامح نموده و امت از روی جهالت و بی خبری عمل بحکم منسوخ می نمودند؟!

ثالثاً اگر متعه در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسخ شده و عمر هم از آن حضرت شنیده بود بایستی در وقت گفتن، نسبت آن حکم را به آن حضرت بدهد و بگوید خودم از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود: عقد متعه منسوخ است و أحدی بآن عمل ننماید و اگر هر کس عمل بآن بنماید باید حد بخورد و یا سنگسار شود.

و قطعاً با استناد به فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثرش بیشتر ظاهر می شد در میان امت.

نه آنکه بگوید: «دو متعه که در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلال و مشروع بوده من حرام نمودم و عمل کنندگان را عقاب یا سنگسار می نمایم.»

آیا حلال و حرام و تعیین حد و حدود را باید پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقرر دارد که اتصال با غیب عالم دارد یا خلیفه برگزیده خلق این حق را دارد؟!

هنوز نمی توانم بفهمم و عقلم حکم نمی کند که عمر با چه برهان و دلیلی حلال خدا را حرام کرده و با چه جرئتی گفته:انا احرّمهما ! عجب آنکه خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مواقع ابلاغ احکام نمی فرمود: من حلال یا حرام نمودم. هر وقت حکمی را ابلاغ می نمود، می فرمود: «خدای متعال به من امر فرموده به شما ابلاغ نمایم.» ولی خلیفه عمر با کمال جرأت و صراحت می گوید:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه انا احرّمهما و اعاقب علیهما ؟!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

مجتهد می تواند تغییر احکام دهد

شیخ : لا بد آقا می دانید که عدّه ای از محققین علمای ما بر این عقیده هستند که چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احکام شرعی مجتهد بوده است، لذا مجتهد دیگر می تواند اجتهاداً مخالفت با امر اولی نموده، حکمی را که حلال بوده، حرام و یا حرام را حلال نماید. بهمین جهت خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- فرمود:انا احرّمهما !!

داعی : هیچ انتظار نداشتم که آقایان برای اثبات یک غلطی، مرتکب غلط های

۲۷۷

دیگر شوید. شما را بخدا اجتهاد در مقابل نص معقول است؟ آیا سزاوار عقل است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آن قدر پست و خلیفه عمر را بقدری بالا ببرید که مانند دو مجتهد برابر هم قرار دهید؟! آیا این بیان شما غلو بر خلاف صریح آیات قرآن نمی باشد؟ که ناچار با ضیق وقت به بعض از آن آیات اشاره می نمایم. در آیه 15 سوره 10 (یونس)صریحا فرماید:( قُلْ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقٰاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (1) .

جایی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نتواند به میل و اراده خود تغییر و تبدیلی در احکام بدون نزول وحی بدهد، خلیفه عمر که به کلی از دستگاه وحی بیگانه بوده است، چگونه می توانسته تصرف در احکام نموده، حلال خدا را حرام نماید؟ و در آیه 4 سوره 53 (نجم) فرماید:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) (2) .

و آیه 9 سوره 46 (احقاف) که فرماید:( قُلْ مٰا کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ مٰا أَدْرِی مٰا یُفْعَلُ بِی وَ لاٰ بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (3) . دلالت کامل دارد بر وجوب متابعت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس عمر و غیر عمر هرگز چنین حقی نداشته اند که تصرف در احکام نموده و حلال خدا را حرام نمایند.

شیخ : قطعاً خلیفه عمر رضی اللّه عنه خیر و صلاح اجتماع را در آن دیده که نسخ حکم را بیان نماید؛ زیرا همین امروز دیده می شود مردمانی برای لذت یک ساعت یا یک ماه یا یک سال، زنی را متعه می نمایند و بعد حامله یا غیر حامله رها می کنند و همین عمل سبب شیوع فحشاء می شود.

داعی : ببخشید آقا! این بیان شما خیلی مضحک و موجب تعجب است؛ زیرا عمل دسته ای از مردمان شهوت پرست لاابالی را در حرام و حلال احکام دخالت می دهید. اگر عملیات مردم شهوت پرست لاابالی سبب شود که حلالی حرام گردد،

____________________

1- بگو به آنها مرا نرسد که از پیش خود قرآن را تبدیل کنم، من پیروی نمی کنم، مگر آنچه وحی می شود بمن.

2- هرگز بهوای نفس سخن نگوید و گفتار او هیچ غیر وحی خدا نیست.

3- بگو (ای پیغمبر) به امت، من از بین رسولان اولین پیغمبر نیستم که تازه در جهان آوازه رسالت بلند کرده باشم و نمی دانم که با من و شما عاقبت چه می کنند. من پیروی نمی کنم، مگر آنچه به من وحی می شود.

۲۷۸

باید عقد دایم هم حرام شود! برای آنکه غالباً دیده شده است اشخاصی برای وجاهت یا مال یا جهت دیگر، دختران نجیبه ای را عقد دایم نموده، بعد بدون خرج و نفقه و سرپرست گذارده و رفته اند. پس باید گفت: چون افرادی عامل چنین عملی می شوند پس عقد ازدواج اصلاً غلط می باشد.

باید در مردم تزریق دیانت نمود و آنها را آشنا به وظایف دینی نمود. وقتی شخص متدیّن شد و دید قدرت و توانائی نگاهداری زن دائمی ندارد و در پی زنا هم نمی خواهد برود، مطابق دستور شرع انور می خواهد زنی را متعه و به عقد انقطاع در تصرف خود آورد، اول در پی تحقیق شرایط متعه می رود؛ چه آنکه می داند برای هر حکمی شرایطی می باشد. اول باید تحصیل شرایط نمود، آنگاه در پی عمل رفت.

فلذا در وقت قرار داد به قدری مهر برای زن قرار می دهد که زن بتواند بعد از تمام شدن متعه در دوره عدّه خود که حدّ اقل 45 روز است، راحت زندگی نماید.

دیگر آنکه بعد از متارکه در تمام مدّت عدّه، مراقب زن باشد که اگر حامله شده است، چون بچه از آن اوست، از مادر نگهداری کند تا بعد از ولادت به بچه خود برسد و اگر مردمانی رعایت این شرایط را ننمایند، دلیل بر این نیست که آقایان ساده دل بی فکر، حکم مسلّم حلالی را نسخ شده فرض نمایند.

علاوه، اگر هم فرمایش شما صحیح باشد، قطعاً صلاح حال اجتماع را خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عمر بهتر می دانستند، چرا برای خیر جامعه آنها را منع نکردند؟!

و اگر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهی نکرده، خلیفه و امام و حجّه منصوص هم نمی تواند روی صلاح بینی، حلال خدا را حرام نماید، به استناد آنکه صلاح اجتماع در این بوده که مردم متعه ننمایند.

منع متعه سبب شیوع فحشا و زنا گردیده

اگر خوب دقت کنید، حکم متعه سبب شیوع فحشا نیست، بلکه منع از متعه، شیوع فحشاء آورده؛ برای آنکه زن و مرد جوانی که وسائل ازدواج دایم برای آنها فراهم نیست و متعه هم حسب الامر خلیفه عمر، حرام بلکه گناه بزرگ است، جلوی

۲۷۹

شهوت و هوای نفس را هم نمی توانند، بگیرند چه می کنند؟ ناچار به عمل ناشایسته زنا مشغول می شوند.

و در هر قومی که عمل زنا شایع و متداول گردید، پرده های حرمت ها دریده، نوامیس بشریت متزلزل و امراض مسریه از قبیل سفلیس و سوزاک و شانکر (زخم کوچکی که بافت های اطراف خود را فرا میگیرد)(1) و غیره، فراوان می شود خانواده ها از هم پاشیده و بیچاره می شوند.

چنانچه امام احمد ثعلبی(2) و طبری(3) درتفسیر خود و امام احمد بن حنبل درمسند (4) ذیل آیه متعه مسنداً نقل نموده اند از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که فرمود:

لو لا انّ عمر نهی عن المتعه ما زنی الاّ شفی (5) .

و نیز ابن جریح و عمرو بن دینار از عبد اللّه بن عباس (حبر امت) نقل نموده اند که گفت:ما کانت المتعه الاّ رحمة، رحم اللّه بها امّه محمّد، لو لا نهیه (ای عمر) عنها ما احتاج الی الزنی إلاّ شفی (6) .

پس بنا به فرموده اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سبب شیوع زنا منع از متعه بوده نه عمل به متعه. پس احکام حلال و حرام که از جانب خداوند به وسیله پیغمبر عظیم الشأن به جامعه ای ابلاغ گردیده، بر خیر و صلاح جمع و اجتماع بوده و می باشد - الی یوم القیمه.

حرف در اینجا بسیار است شواهد بر بطلان این عقیده (که متعتان حرام است) بی شمار، که مجلس مختصر ما اقتضای شرح مفصل را ندارد.

علاوه، صحبت ما در این موضوع نبود، بلکه غرض دعاگو از نقل این

____________________

1- لغت نامه دهخدا، ص343466.

2- تفسیر ثعلبی، ج3، ص286.

3- تفسیر طبری، ج4، ص15.

4- مسند احمد، ج2، ص95.

5- اگر عمر متعه را نهی نمی نمود، زنا نمی کرد (در اسلام) مگر قلیلی از مردم.

6- متعه رحمتی بود از جانب خداوند برای امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اگر عمر منع و نهی از آن نمی کرد، محتاج به زنا نمی شدند، مگر قلیلی از مردم. و در بعض اخبار عوض شفی شقی ثبت شده؛ یعنی زنا نمی کردند مگر مردمان شقی.

۲۸۰

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520