شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388896 / دانلود: 5573
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

پس همین استغفار نمودن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای جناب ابو طالب و امر نمودن بعلیعليه‌السلام که خودت برو، پدرت را غسل بده و کفن بنما، دلیلی واضح است بر اسلام و ایمان جناب ابو طالب -رضی اللّه عنه.

با دیده حق بین و انصاف، تذکره سبط ابن جوزی را مطالعه کنید و ببینید مولای متقیان چگونه بر پدر بزرگوارش مرثیه گفته است که:

ابا طالب عصمه المستجیر

و غیث المحول و نور الظلم

لقد هدّ فقدک اهل الحفاظ

فصلّی علیک ولیّ النعم

و لقّاک ربّک رضوانه

فقد کنت لتطهر من خیر عم(۱)

آیا باور می شود که این شخصیت بزرگ، کافر از دنیا رفته باشد که مجسمه توحید و خداپرستی (علیعليه‌السلام ) برای او این قسم مرثیه سرائی نماید؟!!

اینها تمام دلایلی است که ثابت می نماید جناب ابو طالب مؤمن از دنیا رفته، و الاّ رسول اکرم بامام معصوم امر نمی فرمود او را غسل و کفن و دفن بنماید و برای او گریه شدید و طلب رحمت بنماید؛ در حالتی که آن حضرت مجسمه حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه بوده است؛ دوستی و دشمنی برای خدا می نماید نه روی هوای نفس که چون عموی من است (و لو مشرک و مخالف) امر پروردگار من است، برای او به شدت گریه و استغفار و طلب رحمت نمایم.

شیخ : اگر ابو طالب مؤمن و موحد بود بچه علّت ایمان خود را پنهان داشت و مانند عباس و حمزه برادران خود علناً اظهار ایمان ننمود.

داعی : بدیهی است بین عباس و حمزه با جناب ابو طالب خیلی فرق و تفاوت بوده، چه آنکه جناب حمزه بقدری شجاع و جسور و قوی بود که تمام اهل مکه از او ملاحظه می کردند، بلکه می ترسیدند؛ البته اسلام و تظاهر او به ایمان، کمک شایانی برای حفظ وجود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شرّ دشمنان شد.

____________________

۱- ای ابو طالب، تو پناه پناهندگان و رحمت بر افتادگان و روشنایی شب ظلمانی بودی؛ به موت تو أرکان دوستان و محبّینت متلاشی شد. رحمت حق بر تو نازل و تو را بجوار خود در بهشت برین واصل نمود-و تو بودی برای پیغمبر بهترین عموها (که او را و دین او را یاری نمودی). (تذکرة الخواص، ص۱۹).

۲۶۱

اسلام عباس پنهانی بوده

و اما جناب عباس هم فوری اسلام خود را ظاهر نکرد، چنانچه ابن عبد البر دراستیعاب (۱) نقل می نماید که عباس در مکّه ایمان آورد، ولی از مردم پنهان می داشت تا زمانی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجرت نمود. خواست با آن حضرت حرکت نماید، حضرت به او نوشتند که توقف تو در مکه برای من بهتر است. فلذا خبرهای مکه را به آن حضرت می رسانید و در غزوه بدر کبری کفار آن جناب را با خود آوردند. بعد از شکست کفار قریش، اسیر شد و در روز فتح خیبر مقتضی موجود شد ایمان خود را ظاهر نمود.

و نیز شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع (۲) ضمن باب ۵۶ نقلاً ازذخائر العقبی امام الحرم الشریف ابی جعفر احمد بن عبد اللّه طبری شافعی از فضایل ابو القاسم الهی آورده که اهل علم می دانند، عباس از قدیم اسلام آورده بود، ولی اسلامش را کتمان می نمود. وقتی روز بدر بالشکر کفار آمد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر کس عباس را ملاقات نمود او را نکشد»؛ چه آنکه با کراهت موافقت با کفار نمود و مایل به هجرت بود. ولی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او نوشت بماند و اخبار مشرکین را به آن حضرت بدهد. روزی که ابو رافع به آن حضرت خبر تظاهر به اسلام عباس را داد، حضرت او را آزاد نمود.

علت پنهان داشتن ابو طالب ایمان خود را

ولی جناب ابو طالب اگر ایمان خود را ظاهر می کرد، امر یک سره می شد؛ یعنی در اول دعوت که هنوز رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یاوری نداشت؛ تمام قریش و جامعه عربیّت بر ضدّ بنی هاشم متحداً قیام می نمودند و اساس نبوت را بر هم می زدند. لذا جناب ابو طالب، ایمان خود را سیاستاً ابراز ننمود تا بتواند بعنوان هم کیشی با قریش، جلوی آنها و سایر اعادی را بگیرد، تا آنها هم محض احترام جناب ابو طالب،

____________________

۱- استیعاب، ج۲، ص۸۱۲.

۲- ینابیع المودة، ج۲، ص۲۱۸.

۲۶۲

تصمیمات قوی تری اتخاذ ننمایند و آن حضرت فرصتی کامل داشته باشد تا بتواند مقصد خود را آشکار نماید.

چنانچه همین قسم شد. تا آن جناب زنده بود، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با قوت قلب تمام مشغول انجام وظیفه بود؛ همین که جناب ابو طالب در آخر سال دهم بعثت وفات نمود، جبرئیل نازل شد و عرض کرد:اخرج عن مکه فمالک بها ناصر بعد أبی طالب ؛ از مکه خارج شو که بعد از أبی طالب یاوری در آنجا نداری.

شیخ : آیا در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام ابو طالب مشهور بوده و امت قبول داشتند یا خیر؟

داعی : بلی کمال شهرت را داشته و تمامت امت نام آن جناب را با عظمت یاد می نمودند.

شیخ : چگونه ممکن است در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امری شایع و شهرت کامل داشته باشد ولی بعد از سی سال تقریباً جهت جعل حدیثی (به قول شما) بر خلاف حق و حقیقت مشهور گردد، به قسمی که حقیقت اولیه خود را از دست بدهد؟

داعی :لیس هذا اوّل قاروره کسرت فی الاسلام (۱) .

این امر تازگی نداشت که موضوعی در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشهور، ولی بعد از سالها به جعل حدیثی صورت اولیه خود را از دست داده باشد. بسیاری از امور بود، حتی در احکام دین که در زمان صاحب شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و رایج، بلکه مشروع و مورد عمل بوده و بعد از گذشتن سالها بواسطه اعمال نفوذ اشخاص بکلی حقیقت آن عوض گردیده و صورت دیگری به خود گرفته.

شیخ : ممکن است از آن امور بسیاری که بیان نمودید، نمونه ای برای ما ذکر نمایید.

داعی : شواهد بسیار است که وقت مجلس اقتضای بیان تمام آنها را نمی دهد، ولی برای نمونه بیکی از آن شواهد که از همه مهم تر و واضح تر و با دلالت قرآن مجید و اتفاق جمهور مسلمین استوار گردیده، اشاره می نمایم و آن دو حکم محکم متعه که عقد انقطاع و حج نساء است که به حکم قرآن مجید و اتفاق فریقین (شیعه و سنّی)

____________________

۱- ۱) این اول شیشه (حقیقت) نبود که در اسلام شکسته شد. (احقاق الحق، ص۳۱۷).

۲۶۳

در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع و مورد عمل بوده، حتی در دوره خلافت ابی بکر و قسمتی از زمان خلافت عمر بن الخطاب هم در میان امت جاری بوده. فقط بیک جمله کلام خلیفه عمر که گفت:متعتان کانتا علی عهد رسول الله انا احرمهما و اعاقب علیهما ،(۱) به کلی منعکس گردیده؛ یعنی حلال خدا ۱۳۰۰ سال است حرام گردیده؛ چنان این کلام عمر از زمان خلافت او به بعد تقویت شد و بدون دلیل، بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید و عمل رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت، روی اطاعت کورکورانه پیروی شد که حقیقت اوّلیه خود را از دست داد که الی الحال ملیونها جمعیت مسلمین از جمهور برادران اهل تسنّن متعه سنّت سنّیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حلال خدا را بدعتی از بدع شیعه می دانند و هنوز عموم برادران اهل تسنن نمی دانند و اگر ما با دلایل بیان کنیم، قبول نمی کنند که در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابی بکر و عمر این دو متعه شایع و حلال بوده، فقط بگفتار خلیفه عمر در اواسط خلافتش حلال خدا حرام گردیده.

جایی که حکم ثابت الهی مؤید به قرآن مجید و سیره رسول اللّه و صحابه پاک و تأیید شیخین ابی بکر و عمر و موجود بودن دلایل واضحه در قرآن مجید و کتب معتبره اهل سنّت بر حلّیت آن بگفتار شخص عمر که ابداً استناد به آیات و گفتار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندارد حرام و بدعت گردد شما می خواهید اسلام و ایمان جناب ابو طالب مبدل به کفر نگردد؟

شیخ : یعنی می خواهید بگوئید ملیونها مسلمانان جهان قرن ها بر خلاف قرآن و سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل نمودند، و حال آنکه در همه جهان ما را سنی می خوانند؛ یعنی تابع سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شیعیان را رافضی گویند؛ یعنی روی گردان از سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟!

موضوع رافضی و سنی در حقیقت سنی ها رافضی و شیعه ها سنی می باشند

داعی : ظاهرا شماها خود را سنی و شیعیان را رافضی می خوانید و حال آنکه

____________________

۱- دو متعه که در زمان پیغمبر بوده من آنها را حرام نمودم و عقاب می نمایم عمل کنندگان به آن را.(شرح نهج البلاغة، ج۱۲، ص۲۵۱؛ الطعن القامن: ما ذکروه.)

۲۶۴

اگر از عادت و تعصب بر کنار و منصفانه قضاوت نمایید، می بینید در معنا و حقیقت شیعیان سنی، یعنی تابع قرآن و سنت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مطیع اوامر آن حضرت می باشند و شماها رافضی، یعنی روی گردان از قرآن و سنت و أوامر آن حضرت می باشید.

شیخ : أحسنت! ملیونها مسلمانان پاک را رافضی خواندید، چه دلیل بر این معنی دارید؟

داعی : همان قسمی که شماها برادران سنّی زیاده از صد ملیون مسلمانان پاک دل شیعیان و پیروان عترت و اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رافضی و کافر و مشرک می خوانید. در لیالی ماضیه به دلایل بسیاری اشاره نمودم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد بعد از من پیروی کنید از قرآن و عترت من. شما عمداً از عترت روی گردانده، پیرو دیگران شدید سیره و سنت آن حضرت را که در زمان حیات به حکم قرآن عملی می نمود، زیر پا گذارده و بحکم شیخین آنها را ترک نموده و عاملین بسنت و سیره آن حضرت را رافضی، بلکه مشرک و کافر خواندید که از جمله آن احکام که صریحاً در آیه ۴۱ سوره ۸ (انفال) فرموده:( وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ ) (۱) ، و آن حضرت در زمان حیات، این حکم را عملی می فرمود و خمس غنائم را بخویشان و اقارب تقسیم می نمود، قطع نموده و از آن روی گردانیدید.(۲) بالاخره اگر بخواهم تمام آنها را شماره کنم، رشته سخن خیلی طولانی می شود.

بزرگتر دلیل بر این معنا که ما شیعیان تابع سنّت و سیره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشیم و شماها رافضی و روی گردان و ترک کننده سنّت و سیره رسول اللّه و صحابه گرام می باشید، همین موضوع متعه است که به حکم خدا و سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عمل صحابه در زمان خود آن حضرت و تمام دوره خلافت ابی بکر تا اواسط خلافت عمر حلال و مورد عمل بوده، ولی به جمله ای از کلام عمر که

____________________

۱- ای مؤمنان، بدانید که هرچه بشما غنیمت و فایده رسد (زیاد یا کم) خمس و پنج یک آن خاص خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خویشان او می باشد.

۲- رجوع نمایید به (جلسه هشتم) همین کتاب.

۲۶۵

روی سیاست و نظر خاصی ادا نمود، حلال خدا را حرام و سنّت رسول خدا را زیر پا گذارده و ترک نمودید، مع ذلک خود را سنّی و ما شیعیان را که تابع قرآن و سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشیم، رافضی می خوانید و این امر را چنان بر بی خبران وارو نشان دادید که چهارده قرن است ما را رافضی و مشرک می خوانند.

و عجب آنکه معنای مثل معروف، کاسه از آش گرم تر، شما برادران اهل تسنن هستید که خلیفه عمر برای اثبات کلام خود اقامه برهان و دلیل ننمود. ولی علمای اهل تسنن ده ها دلیل بارد در کتب خود آورده تا ثابت کنند کلام خلیفه عمر حق ولی قرآن و سنّت و سیره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت باطل و بی اساس می باشد!

شیخ : دلیل شما بر حلّیّت متعه و عقد انقطاع چیست؟! از کجا و بچه دلیل می گویید: خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- بر خلاف گفته خدا و سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل نموده؟

دلایل بر حلیت متعه

داعی : دلایل بر این معنی بسیار است:

اولاً قرآن مجید،و سند محکم آسمانی است که در آیه ۲۴ سوره ۴ (نساء) صریحاً می فرماید:( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً ) (۱) .

بدیهی است که حکم قرآن مجید الی الابد به مشروعیت خود باقی است، مگر ناسخی در خود قرآن ظاهر گردد و چون در این موضوع ناسخی نیامده، پس این حکم محکم تا ابد باقی و برقرار است.

شیخ : از کجا این آیه مربوط بنکاح دائم نباشد که در تعقیب همان آیات آمده دستور می دهد مهر و صداق آنها را بپردازند؟

داعی : در این بیان خود بی لطفی و باصطلاح مغلطه نمودید؛ زیرا علمای بزرگ خودتان از قبیل طبری در جز پنجم ازتفسیر کبیر (۲) و امام فخر رازی در جزء سیم

____________________

۱- پس از اینکه بهره مند شدید از آنها (یعنی متعه نمودید) و تمتع از آنها برداشتید، مهر معین که مزد آنها است بآنان بپردازید که فریضه و واجب است.

۲- تفسیر کبیر، ج۴، ص۱۴.

۲۶۶

ازتفسیر مفاتیح الغیب (۱) و دیگران این آیه شریفه را در باب متعه آورده اند.

علاوه بر صراحت بیان مفسّرین و علمای خودتان، آقایان به خوبی می دانید که سوره نساء کاملاً مشتمل است بر بیان اقسام نکاح و ازدواج در اسلام از دایم و متعه منقطعه و ملک یمین.

اما در نکاح دایم در آیه ۳ سوره ۴ (نساء)فرماید:( فَانْکِحُوا مٰا طٰابَ لَکُمْ مِنَ النِّسٰاءِ مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَهً أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ ) (۲) .

و درباره ملک یمین و کنیزکان در آیه ۲۵ سوره ۴ (نساء) فرماید:( وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنٰاتِ الْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ مِنْ فَتَیٰاتِکُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِیمٰانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ) (۳) .

و در باب متعه و عقد انقطاع آیه:( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً ) نازل گردید و اگر این آیه مربوط به نکاح دایم باشد، لازم می آید که در یک سوره امر بنکاح دائم تکرار شده باشد و این بر خلاف قاعده خواهد بود.

و چون راجع به متعه نازل گردیده، معلوم است که خود یک امر و حکم جدید است.

ثانیاً اتفاق جمیع مسلمین است (نه شیعه فقط) به این که نکاح متعه در صدر اسلام شایع و مشروع بوده و صحابه کبار در زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن دستور عمل می کردند و اگر این آیه مربوط به نکاح است، پس آیه متعه کدام است که عموم مسلمین قائل به آن هستند؟ پس قطعاً آیه متعه همین است که مفسّرین خودتان هم متعرض اند و مشروعیت آن را ثابت می نمایند و ناسخی برای آن نیامده؛ چنانچه در

____________________

۱- تفسیر مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۴۹.

۲- به نکاح خود درآورید از زنان آن کس را که برای شما نیکو و مناسب با عدالت باشد دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون زنان متعدد گیرید نتوانید عدالت نمایید، پس تنها یک زن اختیار کرده و یا چنانکه کنیزی دارید، به آن اکتفا کنید که نزدیک تر است بعدالت.

۳- هر کس از شما را وسعت و توانایی نباشد که زنان پارسای با ایمان (و آزاد) گیرد، بس کنیزان مؤمنه ای که مالک آن شدید، زنی اختیار کنید. خدا آگاه تر است بمراتب ایمان شما که اهل ایمان همه بعضی از جنس بعضی دیگر و در رتبه یکسانید. پس با کنیزکان مؤمنه با اذن مالکش ازدواج کنید و مهر آنها را بدانچه معین شده بدهید.

۲۶۷

کتب معتبره خودتان ثبت است.

اخبار از طرق اهل تسنن بر حلیت متعه

از جمله درصحیح بخاری (۱) و مسند امام احمد بن حنبل(۲) از ابو رجا از عمران بن حصین نقل است که گفت:نزلت آیة المتعة فی کتاب اللّه ففعلناها مع رسول اللّه و لم ینزل قرآن بحرمته و لم ینه عنها رسول اللّه حتّی اذا مات قال رجل برأیه ما شاء. قال محمد(یقال انّه عمر) (۳) .

و درصحیح مسلم بن حجاج(۴) بابنکاح المتعه است که:حدثنا الحسن الحلوائی قال حدثنا عبد الرزاق قال اخبرنا ابن جریح قال قال عطا قدم جابر بن عبد اللّه الانصاری معتمرا فجئناه فی منزله فسأله القوم عن اشیاء ثم ذکروا المتعه فقال نعم استمتعنا علی عهد رسول اللّه و علی عهد ابی بکر و عمر (۵) .

و نیز درباب المتعه بالحج و العمرة مسنداً از ابی نضره روایت نموده که گفت: «من در نزد جابر بن عبد اللّه انصاری بودم شخصی بر او وارد شد،فقال ابن عباس و الزبیر اختلفا فی المتعتین فقال جابر فعلناهما مع رسول اللّه(ص)ثمّ نهی عنهما عمر فلم نعدهما (۶) .

و نیز امام احمد بن حنبل درمسند خبر أبی نضره را بطریق دیگر نقل نموده و

____________________

۱- صحیح بخاری، ج۵، ص۱۵۸.

۲- مسند احمد، ج۴، ص۴۳۶.

۳- آیه متعه نازل شده در کتاب خدا و ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن عمل می کردیم و آیه ای هم بر حرمت آن نازل نگردیده، و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع ننمود. مردی به رأی و میل خود گفت هرچه دلش خواست. بخاری گوید: «می گویند این مرد عمر بن الخطاب بوده!!»

۴- صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۱.

۵- حدیث کرد مرا حسن حلوایی گفت: حدیث کرد مرا عبد الرزاق گفت: خبر داد مرا ابن جریح از عطا که گفت: جابر بن عبد اللّه انصاری برای عمره بمکه آمد به منزل او رفتیم. مردمان از او مسائل و حکایات می پرسیدند تا رسید صحبت به متعه، گفت: «بلی ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هم در زمان ابی بکر و عمر متعه می کردیم.»

۶- گفت: عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن زبیر در موضوع دو متعه (متعه نساء و متعه حج) اختلاف نظر دارند. جابر گفت: «ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر دو را به جا می آوردیم؛ پس عمر آن دو را نهی کرد و ما هم دیگر پس از آن بجا نیاوردیم.» (صحیح مسلم، ج۴، ص۵۹).

۲۶۸

نیز هر دو روایت دیگری می کنند از جابر که در جای دیگر گفته:کنّا نستمتع بالقبضه من التمر و الدقیق علی عهد رسول اللّه و ابو بکر حتّی نهی عمر فی شان عمرو بن حریث (۱) .

حمیدی درجمع بین الصحیحین از عبد اللّه بن عباس روایت نموده که گفت:

«در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متعه می کردیم تا آنکه عمر بخلافت برخاست گفت خدای تعالی برای پیغمبر خود هرچه می خواست حلال می کرد و اکنون او در گذشت و قرآن به جای خود باقی است؛ پس چون به حجّی یا عمره ای شروع کردید آن را با تمام برسانید چنانچه خدا فرموده است و توبه کنید از متعه زنان و هر مردی را نزد من آرید که او متعه کرده باشد، سنگ سارش می کنم!»

از این قبیل اخبار در کتب معتبره خودتان بسیار رسیده است که ثابت می نماید متعه در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع بوده و اصحاب عمل بآن می کردند تا زمان خلافت عمر که او حرام نمود.

و علاوه بر این اخبار، عدّه ای از اصحاب و غیره از قبیل ابیّ بن کعب و ابن عباس و عبد اللّه بن مسعود و سعید بن جبیر و سدّی آیه متعه را باین طریق قرائت نمودند:فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمّی (۲) .

چنانچه جار اللّه زمخشری درکشاف (۳) از ابن عباس بطریق ارسال مسلمات نقل نموده و نیز محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیرش(۴) ذیل همین آیه و امام فخر رازی درمفاتیح الغیب ذیل آیه شریفه و امام نووی در باب ۱نکاح المتعه از شرح صحیح مسلم (۵) نقل می نمایند قول قاضی عیاض را از مازری که عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) آیه را چنین قرائت می نمود:فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمی .

و امام فخر پس از نقل قول ابیّ بن کعب و ابن عباس گفته:و الامّه ما انکروا علیهما فی

____________________

۱- ما در زمان رسول خدا و ابی بکر متعه می کردیم بقبضه ای از خرما و گندم خورد شده و آرد، تا آنکه عمر نهی کرد درباره عمرو بن حریث.(مسند احمد، ج۱، ص۲۵ - صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۱).

۲- پس از اینکه بهره مند شوید از آنها (یعنی متعه نمودید) و تمتع از آنها برداشتید تا زمانی که (ضمن العقد) معین نمودید.

۳- تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۱۹.

۴- تفسیر کبیر، ج۶، ص۱۴۴، ج۱۰، ص۵۱.

۵- شرح صحیح مسلم، ج۹، ص۱۷۹.

۲۶۹

هذه القراءة فکان ذلک اجماعا علی صحّة ما ذکرنا (۱) .

آنگاه در ورق بعد جواباً گوید:فانّ تلک القراءة لا تدلّ الاّ علی انّ المتعه کانت مشروعة و نحن لا ننازع فیه (۲) .

شیخ : دلیل شما بر عدم نسخ چیست که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشروع بوده ولی بعد نسخ نگردیده؟

داعی : دلایل بر عدم نسخ و اینکه بر مشروعیت خود باقی است، بسیار است و از همه دلایل نزدیک تر به فهم عموم که بدانند متعه در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و مشروع بوده تا اواسط خلافت عمر و نسخ هم نگردیده، علاوه بر اخبار مذکوره و سیره و رفتار صحابه گرام که عمل به آن می کردند، گفتار خود خلیفه عمر بن الخطاب می باشد که عموم علمای خودتان نقل نموده اند که بالای منبر گفت:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه و انا احرّمهما و اعاقب علیهما و در بعض اخبارانهی عنهما (۳) .

شیخ : فرمایشات شما صحیح است. عرض کردم که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسیاری از احکام در اول امر رایج بوده، ولی بعد نسخ شد این حکم متعه هم در اول امر در دستور بود، ولی بعداً نسخ گردید.

داعی : چون مبنا و اساس دین قرآن مجید است، لذا هر حکمی که در قرآن امر به آن شده ناسخ آن هم باید در قرآن و لسان خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد. بفرمایید در کجای قرآن این حکم نسخ شده؟

شیخ : آیه ۶ از سوره ۲۳ (مؤمنون) ناسخ آن است که می فرماید:

____________________

۱- امت انکار ننمودند این دو نفر را بر نقل این نوع از قرائت؛ پس اجماع وارد است بر صحت آنچه ما ذکر نمودیم.(تفسیر رازی، ج۱۰، ص۵۱).

۲- این نوع از قرائت دلالت ندارد مگر بر مشروعیت متعه (در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و ما نزاعی در این باب نداریم (که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشروع بوده منتها گوییم که نسخ گردیده).

۳- دو متعه که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رایج و شایع بود، من هر دو را حرام و نهی از آنها نمودم، هر کس عمل به آنها بنماید، عقابش خواهم کرد و در بعض اخبار سنگسارش می نمایم! (چنانکه مسلم در ص ۴۶۷ جزء اولصحیح خود آورده) (و در احکام اسلام حکم رجم و سنگسار راجع بعامل متعه جائی دیده نشده است پس خلیفه عمر چرا گفته،نمی دانم).

۲۷۰

( إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ) (۱) .

در این آیه اسباب حلال شدن را دو چیز قرار داده:

۱. زوجیّت.

۲. مالک شدن به ملک یمین.

پس بدلیل همین آیه متعه نسخ گردیده است.

داعی : در این آیه دلالتی بر نسخ متعه نمی باشد، بلکه تأیید است جهت آنکه متعه هم در حکم زوجیّت است و زن متعه هم زوجه حقیقی مرد است و اگر متعه زوجه حقیقی نبود، خداوند در آیه مذکوره امر نمی فرمود حق المهر آنها را بدهیم.

علاوه بر این معنی سوره مؤمنون مکیّه است و سوره نساء مدنیّه،محققا مکّی مقدم بر مدنی است پس چگونه این آیه ناسخ است درحالی که مقدم بر آیه متعه می باشد روی این قاعده ناسخ قبل از منسوخ آمده( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !

اکابر صحابه و تابعین حتی مالک حکم بعدم نسخ متعه نموده اند

گذشته از آنکه اکابر از صحابه و تابعین، حکم بعدم نسخ نموده اند، مانند عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و جابر بن عبد اللّه انصاری و سلمه بن اکوع و ابی ذر غفاری و سبرة بن معبد و اکوع بن عبد اللّه الاسلمی و عمران بن حصین و غیرهم.

اکابر از علمای خودتان هم بپیروی از صحابه، حکم بعدم نسخ داده اند از قبیل جار اللّه زمخشری درتفسیر کشاف (۲) در موقعی که نقل می نماید قول حبر امت عبد اللّه بن عباس را که گفته است: «آیه متعه از محکمات قرآن است» ،گوید: «یعنی نسخ نگردیده است.»

و مالک بن انس(امام مالکیها)امر بمشروعیت و جواز متعه و عدم نسخ آن نموده است.

____________________

۱- مگر بر جفت هایشان (که زنان شرعی آنها باشد) یا کنیزان ملکی متصرفی آنها که هیچ گونه ملامتی در مباشرت این زنان بر آنها نیست.

۲- تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۰.

۲۷۱

چنانچه ملا سعد تفتازانی درشرح مقاصد و برهان الدین حنفی درهدایه و ابن حجر عسقلانی درفتح الباری (۱) و دیگران قول و فتوای مالک را نقل نموده اند که در یک جا گفته است:هو جائز لانّه کان مباحاً مشروعاً و اشتهر عن ابن عباس حلّیتها و تبعه علی ذلک اکثر اهل الیمن و مکّه من اصحابه (۲) .

و در جای دیگر گفته است:هو جائز لانّه کان مباحاً فیبقی الی ان یظهر ناسخه .(۳)

(معلوم می شود تا سال ۱۷۹ هجری که مالک از دنیا رفته. دلایل بر نسخ متعه بر او ظاهر نگردیده بود و معلوم می شود آنچه ساخته شده، از متأخرین است برای تقویت قول خلیفه عمر؛ و اعاظم مفسّرین شما مانند زمخشری و بغوی و امام ثعلبی بر عقیده ابن عباس و کبار صحابه رفته و معتقد بحلّیت و مباحیت متعه بودند.)

شیخ : چون متعه شرائط زوجیّت از قبیل ارث و طلاق و عدّه و نفقه را ندارد، پس زوجه حقیقی نیست.

تمام آثار زوجیت بر زن متعه مترتب است

داعی : معلوم می شود روی نظر بدبینی، توجه کامل بکتب فقهیه شیعه ننموده اید و الا این اشکال را نمی نمودید؛ چه آنکه می دیدید که تمام آثار زوجیّت بر زن متعه مترتب است، مگر آنچه با دلیل خارج شود.

و دیگر آنکه متعه قسمی از نکاح مسلّم است و صدق زوجیت بر او محقق است که برای سهولت و آسانی امت و جلوگیری از زنا، به بعض از شرایط و تکلّفات آن فضلاً و لطفاً تخفیف داده شده.

و اما راجع به شرایط:

اوّلاً معلوم نیست که ارث از لوازم ثابته زوجیّت باشد. چه بسیار زنان اند که با علاقه زوجیّت ارث از شوهر نمی برند؛ مانند زوجه کتابیّه و ناشزه و قاتله زوج خود

____________________

۱- فتح الباری، ج۹، ص۱۷۴.

۲- متعه جایز است برای آنکه مباح و مشروع می باشد و مشهور است از ابن عباس حلیت آن و متابعت نموده اند او را بیشتر اهل یمن و مکه از اصحاب مالک عقیده بحلیت و مباح بودن متعه را.

۳- متعه جائز است برای آنکه مباح بوده است (زمان پیغمبر) و به حلیت و مباح بودن باقی است تا زمانی که نسخ او ظاهر شود.

۲۷۲

که با وجود صدق اسم زوجه از ارث ممنوع است.

ثانیاً ممنوع بودن زن متعه از حق الارث هم بطور قطع معلوم نیست. چون فتاوای فقها درباره آنها مختلف است؛ چنانچه فتاوای فقها شما هم در احکام مختلف است.

ثالثاً اجماع امامیه بر آنست که زن متعه هم باید عدّه نگهدارد و اقل مدت عدّه را ۴۵ روز مقرر داشته اند و اگر شوهر او بمیرد، باید عدّه وفات که چهار ماه و ده روز است نگه دارد، خواه مدخوله باشد یا غیر مدخوله، یائسه باشد یا غیر یائسه.

رابعاً حق النفقه جزء حتمی لوازم زوجیّت نیست. چه بسا زنانی که در علاقه زوجیّت هستند و از حق النفقه محرومند، مانند ناشزه و کتابیّه و قاتله زوج خود.

خامساً تمامیّت مدّت، البته طلاق او می باشد و همچنین بذل مدّت نمودن زوج در بین مدّت نیز طلاق او می باشد.

پس این شرایطی که فرمودید، هیچ کدام موضوعیّت ندارد. چنانچه نابغة البشر، علاّمه حلّی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر جمال الدین- قدّس سرّه القدّوسی- که از مفاخر علمای شیعه است، در مقابله با علمای بزرگ شما همین دلایل را بر ردّ گفتار آنها به نحو اتم و اکمل تفصیلاً شرح داده که دعاگو جهت ضیق وقت به اختصار کوشیدم (هر کس طالب تفصیل کلام و تحقیق بیان است، مراجعه کند بکتاب مباحثات سنّیه و معارضات نصیریه و سایر مؤلّفات آن مرحوم طاب ثراه).

شیخ : از آیه شریفه گذشته احادیث بسیاری رسیده که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکم متعه نسخ گردیده است.

داعی : متمنی است بیان فرمایید حکم نسخ در کجا وارد گردیده؟

شیخ : باختلاف نقل گردیده بعضی از آنها در فتح خیبر بوده و در بعض اقوال روز فتح مکه و در بعض روایات در حجّة الوداع و بعضی گفتند در تبوک بوده و بعضی دیگر گفتند در عمرة القضا حکم نسخ نازل آمده.

دلایل بر عدم ورود حکم نسخ در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

داعی : همین اختلاف عقیده و تناقض و تعارض در اخبار، دلالت کامله دارد بر

۲۷۳

عدم ورود چنین حکمی؛ و چگونه ممکن است بچنین اخباری وثوق پیدا نمود. علاوه بر آنکه اخبار بسیاری در کتب معتبره خودتان مانندصحاح سته وجمع بین الصحیحین وجمع بین الصحاح الستّه ومسند و غیرهم نقل گردیده از کبار صحابه که عدم منسوخیّت آن را تا زمان خلافت عمر می رسانند.

و از همه دلایل واضح تر، همان است که شیوخ اکابر علمای خودتان نقل نموده اند قول خود خلیفه عمر را که:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه و انا احرّمهما ؛ اگر حکم نسخی از حیث آیه یا حدیث و بیان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان آن حضرت بود، بایستی خلیفه بگوید: مطابق همان حکمی که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده و آیه قرآن دلالت بر آن دارد، هر کس متعه بنماید و این عمل منسوخ، ممنوع محرّم را به جا آورد، من عقابش می نمایم. (قطعاً برای اجرا و اثر در قلوب این نوع از بیان مؤثرتر بوده) تا آنکه بگوید: دو متعه که در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلال بوده، من حرام نمودم.

و اگر کلام شما حق باشد ناسخی در قرآن مجید آمده بود، چگونه صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شاگردان مدرسه و مکتب آن حضرت مانند عبد اللّه بن عبّاس (حبر امت) و عمران بن حصین و ابی ذر غفاری و عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و جابر بن عبد اللّه انصاری و ابو سعید خدری و سلمة بن اکوع و غیر آنها از اصحاب و تابعین عمل به آن می کردند؟ چنانچه محدثین و مورخین بزرگ خودتان حتی بخاری و مسلم که به کتابهای آنها اهمیت می دهید ثبت و ضبط نموده اند که ببعض از آنها اشاره نمودیم و تمامی آنها دلالت واضحه دارد که از زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا دوره خلافت عمر اصحاب بآن عمل می کردند و می گفتند تا زمان وفات آن حضرت، چیزی که دلالت بر منسوخیت حکم متعه باشد نشنیدیم. فلذا عمل به آن می کردیم.

و صراحت باین معنی دارد حدیثی که امام احمد بن حنبل درمسند (۱) از ابی رجا از عمران بن حصین نقل نموده که گفت:

نزلت آیه المتعه فی کتاب اللّه و عملنا بها مع رسول اللّه فلم تنزل آیه بنسخها و لم ینه

____________________

۱- مسند احمد، ج۵، ص۱۵۸.

۲۷۴

عنها النبیّ حتّی مات(۱) .

و نیز در خبر عمران بن حصین که قبلاً به عرضتان رساندم، صراحت دارد که نه در قرآن و نه در لسان پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منع و نهی از متعه نگردیده.

پس وقتی نسخ و منعی در کتاب و سنّت نرسیده، قطعاً متعه بمشروعیّت خود باقی است الی الابد.

چنانچه ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی درسنن (۲) خود که یکی ازصحاح ستّه شما شمرده می شود و امام احمد بن حنبل در مسند (۳) و ابن أثیر درجامع الاصول به اسناد عدیده نقل نموده اند که از عبد اللّه بن عمر بن الخطاب مرد شامی پرسید: «چه می گویی در متعه نساء؟» گفت: «البته حلال است.» گفت: «پدرت خلیفه نهی از آن نموده.» گفت: «پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر فرموده اگر پدرم نهی نموده، قطعاً امر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقدم است بر نهی پدرم و من مطیع امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشم.»

و امّا راجع باخباری که فرمودید نقل گردیده، گمان می کنم متأخرین از زمان صحابه و تابعین برای تصحیح و تقویت قول خلیفه عمر، احادیثی وضع نموده و انتشار دادند، و الاّ مطلب بقدری واضح و آشکار است که احتیاج بتوضیح و ردّ ندارد که غیر از قول خلیفه عمر بن الخطاب، سند صحیح و دلیل کاملی بر ابطال متعه و حرمت آن در دست ندارید.

شیخ : قول خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- خود سند بزرگی است برای مسلمین که پیروی از آن بنمایند؛ زیرا اگر خلیفه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشنیده بود نقل نمی نمود!

داعی : از یک عالم با فکر دقیق منصفی (روی محبت و علاقه مفرط به خلیفه عمر) ابراز به چنین عبارتی بسیار بعید است، برای اینکه در هر کاری فکر لازم است.

آقایان قدری دقیق شوید روی بیان خود که می فرمایید، قول خلیفه برای مسلمین سندیّت دارد که پیروی از آن نمایند. ما آنچه در کتب صحیحه معتبره

____________________

۱- آیه متعه در قرآن مجید نازل شد و ما به آن عمل می کردیم با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آیه ای نازل نگردید که حکم متعه را نسخ نماید و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم نهی از آن ننمود تا وفات نمود.

۲- سنن ترمذی، ج۳، ص۱۶۳

۳- مسند احمد، ج۲، ص۱۰۳.

۲۷۵

خودتان سیر نمودیم، حتّی یک خبر هم ندیدیم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده باشد، قول عمر بن الخطاب سندیّت دارد و یا بر مسلمین لازم است از آن پیروی نمایند.

ولی اخبار متکاثره متواتره در کتب معتبره خودتان بسیار است که پیروی کنید از عترت طاهره رسالتعليهم‌السلام ، بالاخص از فرد شاخص آن خاندان جلیل، مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که به بعض از آن اخبار در لیالی ماضیه اشاره نمودیم و تمام عترت و اهل بیت رسالتعليهم‌السلام حکم بعدم نسخ داده اند.

و اما اینکه فرمودید: خلیفه اگر از مقام رسالت موضوع حرمت را نشنیده بود بیان نمی نمود، بسیار مورد اشکال است.

اولاً اگر خلیفه عمر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین نسخی را شنیده بود، می بایستی از زمان آن حضرت تا زمان زمامداری خود گفته باشد. مخصوصاً وقتی می دید که کبار از صحابه عمل به آن می نمودند، به عنوان نهی از منکر هم شده بایستی به مردم برساند که این عمل منسوخ است از ارتکاب آن خودداری نمایید. چرا نرساند و نهی از منکر ننمود؟

ثانیاً هر حکمی که به فرموده پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در امت شایع شد، البته باید ناسخ آن هم به وسیله خود آن حضرت شایع گردد؛ چنانچه در علم اصول مقرر است که تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست.

آیا عقلایی است حکمی که در تمام امت شایع گردیده، نسخ آن را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به أحدی نفرماید، مگر فقط به عمر تنها بفرماید. عمر هم به أحدی نگوید تا آخر دوره خلافتش، روی مخالفت شخص معینی، سیاست حرمت آن را اعلام نماید؟

آیا در مدتی که امت عمل باین حکم منسوخ (به قول شما) می کردند، مسئول نبودند و عمل خلاف شرعی از آنها صادر نشده بود؟!

آیا مسئول این عمل منسوخ غیر مشروع (به قول شما) که به مردم ابلاغ ننموده و امت عمل به آن می کردند، جز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیگری بوده که حکم ناسخی را که از خدا به او امر شده به امت برساند، نرسانده (به قول شما) محرمانه به عمر تنها گفته باشد، عمر هم به أحدی نگفته، مگر در آخر دوره خلافتش من عندی حکم به حرمت داده و خلیفه ابی بکر هم که حتماً مقامش از عمر بالاتر بوده در تمام دوره

۲۷۶

خلافت خود جلوگیری از حکم منسوخ ننموده باشد؟!

آیا این کلمه کفر نیست و معتقد بآن کافر نیست که بگوید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ابلاغ احکام تسامح نموده و امت از روی جهالت و بی خبری عمل بحکم منسوخ می نمودند؟!

ثالثاً اگر متعه در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسخ شده و عمر هم از آن حضرت شنیده بود بایستی در وقت گفتن، نسبت آن حکم را به آن حضرت بدهد و بگوید خودم از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود: عقد متعه منسوخ است و أحدی بآن عمل ننماید و اگر هر کس عمل بآن بنماید باید حد بخورد و یا سنگسار شود.

و قطعاً با استناد به فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثرش بیشتر ظاهر می شد در میان امت.

نه آنکه بگوید: «دو متعه که در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلال و مشروع بوده من حرام نمودم و عمل کنندگان را عقاب یا سنگسار می نمایم.»

آیا حلال و حرام و تعیین حد و حدود را باید پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقرر دارد که اتصال با غیب عالم دارد یا خلیفه برگزیده خلق این حق را دارد؟!

هنوز نمی توانم بفهمم و عقلم حکم نمی کند که عمر با چه برهان و دلیلی حلال خدا را حرام کرده و با چه جرئتی گفته:انا احرّمهما ! عجب آنکه خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مواقع ابلاغ احکام نمی فرمود: من حلال یا حرام نمودم. هر وقت حکمی را ابلاغ می نمود، می فرمود: «خدای متعال به من امر فرموده به شما ابلاغ نمایم.» ولی خلیفه عمر با کمال جرأت و صراحت می گوید:متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه انا احرّمهما و اعاقب علیهما ؟!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

مجتهد می تواند تغییر احکام دهد

شیخ : لا بد آقا می دانید که عدّه ای از محققین علمای ما بر این عقیده هستند که چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احکام شرعی مجتهد بوده است، لذا مجتهد دیگر می تواند اجتهاداً مخالفت با امر اولی نموده، حکمی را که حلال بوده، حرام و یا حرام را حلال نماید. بهمین جهت خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- فرمود:انا احرّمهما !!

داعی : هیچ انتظار نداشتم که آقایان برای اثبات یک غلطی، مرتکب غلط های

۲۷۷

دیگر شوید. شما را بخدا اجتهاد در مقابل نص معقول است؟ آیا سزاوار عقل است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آن قدر پست و خلیفه عمر را بقدری بالا ببرید که مانند دو مجتهد برابر هم قرار دهید؟! آیا این بیان شما غلو بر خلاف صریح آیات قرآن نمی باشد؟ که ناچار با ضیق وقت به بعض از آن آیات اشاره می نمایم. در آیه ۱۵ سوره ۱۰ (یونس)صریحا فرماید:( قُلْ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقٰاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (۱) .

جایی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نتواند به میل و اراده خود تغییر و تبدیلی در احکام بدون نزول وحی بدهد، خلیفه عمر که به کلی از دستگاه وحی بیگانه بوده است، چگونه می توانسته تصرف در احکام نموده، حلال خدا را حرام نماید؟ و در آیه ۴ سوره ۵۳ (نجم) فرماید:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) (۲) .

و آیه ۹ سوره ۴۶ (احقاف) که فرماید:( قُلْ مٰا کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ مٰا أَدْرِی مٰا یُفْعَلُ بِی وَ لاٰ بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (۳) . دلالت کامل دارد بر وجوب متابعت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس عمر و غیر عمر هرگز چنین حقی نداشته اند که تصرف در احکام نموده و حلال خدا را حرام نمایند.

شیخ : قطعاً خلیفه عمر رضی اللّه عنه خیر و صلاح اجتماع را در آن دیده که نسخ حکم را بیان نماید؛ زیرا همین امروز دیده می شود مردمانی برای لذت یک ساعت یا یک ماه یا یک سال، زنی را متعه می نمایند و بعد حامله یا غیر حامله رها می کنند و همین عمل سبب شیوع فحشاء می شود.

داعی : ببخشید آقا! این بیان شما خیلی مضحک و موجب تعجب است؛ زیرا عمل دسته ای از مردمان شهوت پرست لاابالی را در حرام و حلال احکام دخالت می دهید. اگر عملیات مردم شهوت پرست لاابالی سبب شود که حلالی حرام گردد،

____________________

۱- بگو به آنها مرا نرسد که از پیش خود قرآن را تبدیل کنم، من پیروی نمی کنم، مگر آنچه وحی می شود بمن.

۲- هرگز بهوای نفس سخن نگوید و گفتار او هیچ غیر وحی خدا نیست.

۳- بگو (ای پیغمبر) به امت، من از بین رسولان اولین پیغمبر نیستم که تازه در جهان آوازه رسالت بلند کرده باشم و نمی دانم که با من و شما عاقبت چه می کنند. من پیروی نمی کنم، مگر آنچه به من وحی می شود.

۲۷۸

باید عقد دایم هم حرام شود! برای آنکه غالباً دیده شده است اشخاصی برای وجاهت یا مال یا جهت دیگر، دختران نجیبه ای را عقد دایم نموده، بعد بدون خرج و نفقه و سرپرست گذارده و رفته اند. پس باید گفت: چون افرادی عامل چنین عملی می شوند پس عقد ازدواج اصلاً غلط می باشد.

باید در مردم تزریق دیانت نمود و آنها را آشنا به وظایف دینی نمود. وقتی شخص متدیّن شد و دید قدرت و توانائی نگاهداری زن دائمی ندارد و در پی زنا هم نمی خواهد برود، مطابق دستور شرع انور می خواهد زنی را متعه و به عقد انقطاع در تصرف خود آورد، اول در پی تحقیق شرایط متعه می رود؛ چه آنکه می داند برای هر حکمی شرایطی می باشد. اول باید تحصیل شرایط نمود، آنگاه در پی عمل رفت.

فلذا در وقت قرار داد به قدری مهر برای زن قرار می دهد که زن بتواند بعد از تمام شدن متعه در دوره عدّه خود که حدّ اقل ۴۵ روز است، راحت زندگی نماید.

دیگر آنکه بعد از متارکه در تمام مدّت عدّه، مراقب زن باشد که اگر حامله شده است، چون بچه از آن اوست، از مادر نگهداری کند تا بعد از ولادت به بچه خود برسد و اگر مردمانی رعایت این شرایط را ننمایند، دلیل بر این نیست که آقایان ساده دل بی فکر، حکم مسلّم حلالی را نسخ شده فرض نمایند.

علاوه، اگر هم فرمایش شما صحیح باشد، قطعاً صلاح حال اجتماع را خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عمر بهتر می دانستند، چرا برای خیر جامعه آنها را منع نکردند؟!

و اگر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهی نکرده، خلیفه و امام و حجّه منصوص هم نمی تواند روی صلاح بینی، حلال خدا را حرام نماید، به استناد آنکه صلاح اجتماع در این بوده که مردم متعه ننمایند.

منع متعه سبب شیوع فحشا و زنا گردیده

اگر خوب دقت کنید، حکم متعه سبب شیوع فحشا نیست، بلکه منع از متعه، شیوع فحشاء آورده؛ برای آنکه زن و مرد جوانی که وسائل ازدواج دایم برای آنها فراهم نیست و متعه هم حسب الامر خلیفه عمر، حرام بلکه گناه بزرگ است، جلوی

۲۷۹

شهوت و هوای نفس را هم نمی توانند، بگیرند چه می کنند؟ ناچار به عمل ناشایسته زنا مشغول می شوند.

و در هر قومی که عمل زنا شایع و متداول گردید، پرده های حرمت ها دریده، نوامیس بشریت متزلزل و امراض مسریه از قبیل سفلیس و سوزاک و شانکر (زخم کوچکی که بافت های اطراف خود را فرا میگیرد)(۱) و غیره، فراوان می شود خانواده ها از هم پاشیده و بیچاره می شوند.

چنانچه امام احمد ثعلبی(۲) و طبری(۳) درتفسیر خود و امام احمد بن حنبل درمسند (۴) ذیل آیه متعه مسنداً نقل نموده اند از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که فرمود:

لو لا انّ عمر نهی عن المتعه ما زنی الاّ شفی (۵) .

و نیز ابن جریح و عمرو بن دینار از عبد اللّه بن عباس (حبر امت) نقل نموده اند که گفت:ما کانت المتعه الاّ رحمة، رحم اللّه بها امّه محمّد، لو لا نهیه (ای عمر) عنها ما احتاج الی الزنی إلاّ شفی (۶) .

پس بنا به فرموده اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سبب شیوع زنا منع از متعه بوده نه عمل به متعه. پس احکام حلال و حرام که از جانب خداوند به وسیله پیغمبر عظیم الشأن به جامعه ای ابلاغ گردیده، بر خیر و صلاح جمع و اجتماع بوده و می باشد - الی یوم القیمه.

حرف در اینجا بسیار است شواهد بر بطلان این عقیده (که متعتان حرام است) بی شمار، که مجلس مختصر ما اقتضای شرح مفصل را ندارد.

علاوه، صحبت ما در این موضوع نبود، بلکه غرض دعاگو از نقل این

____________________

۱- لغت نامه دهخدا، ص۳۴۳۴۶۶.

۲- تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۲۸۶.

۳- تفسیر طبری، ج۴، ص۱۵.

۴- مسند احمد، ج۲، ص۹۵.

۵- اگر عمر متعه را نهی نمی نمود، زنا نمی کرد (در اسلام) مگر قلیلی از مردم.

۶- متعه رحمتی بود از جانب خداوند برای امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اگر عمر منع و نهی از آن نمی کرد، محتاج به زنا نمی شدند، مگر قلیلی از مردم. و در بعض اخبار عوض شفی شقی ثبت شده؛ یعنی زنا نمی کردند مگر مردمان شقی.

۲۸۰

حکم بنا بر تقاضای شما، شاهدی بود برای رفع استبعاد جناب عالی که فرمودید: چگونه ممکن است امری در زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شایع و بعدها بأحادیث مجعوله بر خلاف جلوه نماید.

خواستم بدانید، همان قسمی که احکام خدا را عوض نمودند و دست در حلال و حرام بردند حکم محکم خمس و دو حکم محکم متعه را که باتفاق فریقین(شیعه و سنی) از زمان خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آخر زمان خلافت عمر در امت شایع و مورد عمل کبار از صحابه و تابعین بوده، بعد روی میل شخصی خلیفه عمر برای خاطر عمرو بن حریث، چنانچه جابر روایت می نماید، بیک جمله گفتار او، بدون دلیل و برهان نسخ و حلال خدا حرام شد و الحال ملیونها نفر از مسلمین بدون دلیل، روی عادت تبعاً للاسلاف پیروی از آن عقیده و گفتار می نمایند، با اینکه دلایل از آیات قرآن و احادیث در کتب معتبره خودتان بر وجوب خمس و این دو حکم محکم و عدم نسخ در زمان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنوز موجود است!! مع ذلک، عاملین باین احکام ثابت را که دلیلی بر نسخش نیست، اهل بدعت و ضلالت می شمارند.

پس دیگر جای استبعادی باقی نمی ماند که اسلام و ایمان جناب ابو طالب را هم که در زمان رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صدر اسلام شایع و مورد احترام امت بوده، به جعل حدیث ضحضاح منعکس جلوه دهند و مردم بی فکر هم روی عادت و تقلید، بدون تحقیق، حق و حقیقت را زیر پا گذارده، محو بنمایند.

بس است، بیش از این طول کلام ندهم. برای اهل بینش و دانش همین مقدار از ادلّه کافیست و بر اهل بصیرت واضح است که دلایل بر ایمان آن جناب، بسی بسیار است که ما اختصاراً به همین جا مطلب را ختم می کنیم و الاّ خوارج و نواصب و امویها و پیروان آنها از جهت عداوت با امیر المؤمنینعليه‌السلام اگر جناب ابو طالب فرضاً زنده گردد و از لسان خودش کلمتین شهادتین را بشنوند، باز تأویلات بارده نموده و حمل بر معانی دیگر می نمایند.

هر یک از آقایان طالب بسط بیشتری در این باب هستید، مراجعه کنید به کتب معتبره اکابر علمای خودتان از قبیل جلال الدین سیوطی و ابو القاسم بلخی و محمّد بن اسحاق و ابن سعد و ابن قتیبه و واقدی و امام موصلی و شوکانی و امام

۲۸۱

تلمسانی و امام قرطبی و علاّمه برزنجی و علی اجهوری و امام شعرانی و امام سجمی و ابو جعفر اسکافی و غیرهم که معترف و معتقد باسلام و ایمان عمّ و ابوین رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و غالباً رساله های مستقلی در این باب نوشته اند.

خلاصه از آنچه عرض شد معلوم گردید، که از حیث نسب و نژاد پاک نورانی و جسمانی علیعليه‌السلام ممتاز و أحدی از صحابه کبار به مقام مقدس آن حضرت نمی رسد.

لقد ظهرت فما تخفی علی احد

الاّ علی اکمه لا یعرف القمر(1)

مولد علیعليه‌السلام در خانه کعبه بوده

و خصیصه دیگری که علیعليه‌السلام به آن ممتاز است، محل و مکان ولادت است که احدی از خلایق از انبیای عظام و اوصیای گرام، تا امم صالحه آنها -من آدم إلی الخاتم- به این خصیصه عظمی ممتاز نبودند.

همان قسمی که از حیث نسب و نژاد و جنبه نورانیّت در خلقت ممتاز بوده است از حیث مولد هم برجستگی خاصی داشته که در این امتیاز آن حضرت منفرد بوده است؛ چه آنکه ولادت آن بزرگوار در خانه کعبه بوده است.

موقع ولادت عیسی بن مریم -علی نبینا و آله وعليه‌السلام - در بیت المقدس، ندای غیبی، مریم طاهره مادر او را از مسجد خارج کرد که:اخرجی عن البیت فانّ هذه بیت العباده لا بیت الولادة (2) .

ولی زمانی که ولادت با سعادت علیعليه‌السلام نزدیک شد، مادرش فاطمه بنت اسد را به داخل خانه کعبه دعوت نمودند. آن هم نه تصادفاً مثل زنی که در مسجد باشد دفعتاً وضع حملش گردد، بلکه بعنوان دعوت رسمی او را بدرون خانه در بسته بردند.

بعضی بی خبران گمان می کنند فاطمه در مسجد بوده درد مخاض او را

____________________

1- هرآینه بتحقیق ظاهر و آشکار است به طوری که بر هیچ کس مخفی و پوشیده نیست، مگر کور مادرزادی که نه ماه را می بیند و نه می شناسد.(اسد الغابة، ج1، ص13).

2- بیرون رو از خانه (بیت المقدس) زیرا که اینجا خانه عبادت است نه خانه ولادت و زائیدن.

۲۸۲

گرفته، نتوانسته خارج شود، ناچار در مسجد وضع حملش شده. در صورتی که این قسم نبوده، فاطمه بنت اسد ماه وضع حملش بوده، به مسجد الحرام رفته درد مخاض او را گرفته، در مستجار کعبه مشغول به دعا شده، به درگاه با عظمت پروردگار متعال نالید که خداوندا! به عزت و جلال خود این درد مخاض را بر من آسان گردان! یک مرتبه دیوار خانه کعبه (که در آن زمان وسط مسجد الحرام قرار داشته درب او که مساوی با زمین و همیشه بسته و مقفّل بوده، مگر در موسم خاص باز می نمودند) شکافته و یا درب بسته باز (چه هر دو در خبر رسیده) و ندایی برخاست:یا فاطمه ادخلی البیت ؛ فاطمه داخل شو در خانه. در حضور جامعه مردم که اطراف خانه نشسته بودند، فاطمه داخل خانه شد در و دیوار به حالت اولیه برگشت موجب تعجب همه گردید. جناب عباس حاضر بود، وقتی این قضیه را دید فوری برادرش جناب ابو طالب را خبر دادند که کلید درب نزد ایشان بود، فوراً آمدند، آنچه کردند درب خانه باز نشد.

تا سه روز فاطمه ظاهراً بدون قوت و غذا و پرستار در خانه کعبه ماند. در تمام خانه های مکه صحبت از این پیش آمد غیر منتظره می نمودند. روز سوم همان محلی که داخل شده بود باز شد، فاطمه بیرون آمد. مردم هجوم آوردند، دیدند ماه پاره پسری روی دست او دیده ها را خیره نمود:

اسد اللّه در وجود آمد

در پس پرده هرچه بود آمد

این خصیصه و امتیاز برای علیعليه‌السلام ماند که مولد او خانه کعبه بوده، آن هم با دعوت مخصوصی که مادرش را به خانه بردند.

این قضیه اتفاقی فریقین (شیعه و سنّی) می باشد که قبلاً و بعداً أحدی به چنین خصیصه نایل نگردیده؛ چنانچه حاکم درمستدرک (1) و نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمه (2) گویند:

و لم یولد فی البیت الحرام قبله أحد سواه و هی فضیله خصه اللّه تعالی بها اجلالا له

____________________

1- مستدرک حاکم، ج3، ص483.

2- فصول المهمه، ج1، ص171.

۲۸۳

و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکریمه(1) .

نام گذاری علیعليه‌السلام از عالم غیب و دلیل دیگر بر اثبات موحد بودن ابو طالب

خصیصه دیگری که در این موضوع برای علیعليه‌السلام پیش آمد نمود و مزید بر شرافت آن حضرت گردید، موضوع نام گذاری آن بزرگوار است از غیب عالم.

شیخ : بیان غریبی فرمودید! مگر ابو طالب پیغمبر بوده که به او وحی شود، اسم بچه را علی بگذار. قطعاً این بیان شما از شایعاتی است که شیعیان روی علاقه و عشق وضع نموده اند و الاّ راهی ندارد که خداوند دستور دهد نام بچه را علی بگذارید. علی نامی بوده که پدر و مادر روی میل و إراده خود بر آن جناب گذاردند ربطی بعالم غیب ندارد.

داعی : در بیان داعی ابداً امر غریبی نبوده که اسباب تعجب شما گردید. قطعاً تأمل شما از اثر عدم توجه بمقام ولایت بوده و چون چند جمله مخلوط به هم بیان نمودید، ناچارم جملات را از هم تفکیک نموده، جواب هر یک را علی حدّه عرض نمایم:

اولاً شما تصور می نمایید بچه را پس از ولادت نام گذاری نموده اند و حال آنکه این طور نیست. در تمام کتب آسمانی نام محمّد و علیعليهم‌السلام را به عنوان نبوت و امامت ذکر نموده اند، چه آنکه نام محمّد و علیعليهم‌السلام را پروردگار متعال هزاران سال قبل از خلقت گذارده و در تمام آسمان ها و ابواب جنت و عرش حقتعالی ثبت نموده اند اختصاص بزمان جناب ابو طالب ندارد.

شیخ : آیا این بیان شما غلوّ نیست که علی -کرم اللّه وجهه- را آن قدر بالا ببرید که نام او را توأم با نام پیغمبر مکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از خلقت خلائق ثبت در ملکوت نمایید؟ و حال آنکه نام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند وجودش ما فوق همه و قرینی برای او نمی باشد و همین قبیل بیانات آقایان است که سبب گردیده در اذان و اقامه به فتوای فقهای شما نام علی را وجوباً بعد از نام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیاورند.

____________________

1- پیش از علیعليه‌السلام احدی در خانه کعبه متولد نشد مگر خود او که این فضیلتی است خدا داده که استثناء از جمیع افراد بشر اختصاص بآن حضرت داده است تا رتبه بلند او را مردم بشناسند و از آن تجلیل و تکریم نمایند.

۲۸۴

داعی : (با تبسّم): خیر آقا، این بیان داعی ابداً ربطی با غلو ندارد و داعی هم آن نام مبارک را در ملکوت اعلا ثبت ننمودم که به داعی نسبت بدهید. بلکه خدای متعال أمر بثبت نام آن حضرت توأم با نام خود و پیغمبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده؛ چنانچه در کتب معتبره خودتان اخبار بسیاری در این باب رسیده.

شیخ : عجب است مرتبه غلو را بالاتر بردید که نام علیعليه‌السلام را قرین نام خداوند -جلّ و علا- قرار دادید! ممکن است از آن اخباری که فرمودید بیان نمایید!

نام علیعليه‌السلام بعد از نام خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عرش اعلا ثبت گردید

داعی : محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیر خود و ابن عساکر درتاریخ (1) خود ضمن ترجمه حالات علیعليه‌السلام و محمّد بن یوسف گنجی شافعی، ضمن باب 62کفایة الطالب (2) و حافظ ابو نعیم درحلیه الاولیاء (3) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (4) ضمن باب 56 حدیث 52 نقلاً ازذخائر العقبی امام الحرم الشریف احمد بن عبد اللّه طبری شافعی همگی مسنداً از ابو هریره (به مختصر کم و زیادی در بعض کلمات و ألفاظ) نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:مکتوب علی ساق العرش لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له و محمد عبدی و رسولی أیّدته بعلیّ بن أبی طالب (5) . و نیز جلال الدین سیوطی در ص 10 جلد اولخصائص الکبری (6) و درتفسیر درّ المنثور (7) أوایل سوره بنی اسرائیل نقلاً از ابن عدی و ابن عساکر از أنس بن مالک روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «شب معراج در ساق عرش دیدم نوشته شده است:لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أیّدته بعلیّ

____________________

1- تاریخ، ج2، ص280. 2- کفایة الطالب،ص234.

3- حلیة الولیاء، ج7، ص256. 4- ینابیع المودة، ج2، ص247.

5- بر ساق عرش این کلمات مقدسه نوشته شده که، نیست خدایی مگر ذات ذو الجلال. اللّه که یگانه ای است بلا شریک و محمد بنده و رسول من است که تأیید نمودم او را به علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

6- خصائص الکبری، ج1، ص10.

7- در المنثور، ج3، ص199.

۲۸۵

و نیز درینابیع نقلاً ازذخائر العقبی امام الحرم ازسیره ملاّ آورده که رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «در شب معراج که به ملکوت اعلا مرا بردند،نظرت الی ساق الایمن من العرش فرأیت مکتوبا محمّد رسول اللّه أیّدته بعلیّ و نصرته به(1)

و نیز درینابیع (2) حدیث 19 ازکتاب السبعین امام الحرم نقلاً از مناقب فقیه واسطی ابن مغازلی شافعی و میر سید علی همدانی شافعی در مودّة ششم ازمودة القربی (3) دو حدیث و خطیب خوارزمی درمناقب (4) و ابن شیرویه درفردوس (5) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (6) همگی از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:مکتوب علی باب الجنّه لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه علیّ ولیّ اللّه اخو رسول اللّه قبل ان یخلق السموات و الارض بألفی عام (7) .

حدیث زیبای دیگری به یادم آمد، مقتضی است مورد استفاده قرار گیرد که میر سید علی فقیه شافعی در مودّة هشتم ازمودّة القربی (8) نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:

در چهار محل اسم تو را با اسم خودم توأم دیدم:

1. در شب معراج وقتی به بیت المقدس رسیدم، بر صخره آن یافتم: لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه ایّدته بعلیّ وزیره(9) .

2. به سدرة المنتهی که رسیدم دیدم ثبت شده: انّی انا اللّه لا اله الاّ انا

____________________

1- نظر نمودم به طرف راست ساق عرش، دیدم نوشته شده است: محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول خداست تأیید و یاری نمودیم او را به وجود علیعليه‌السلام .(ینابیع المودة، ج2، ص237).

2- ینابیع المودة، ج2، ص237.

3- مودة القربی، ص20.

4- مناقب، ص144.

5- فردوس الاخبار، ج4، ص410.

6- مناقب شافعی، ص290.

7- نوشته شده است بر در بهشت لا اله الا اللّه، محمد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدا علیعليه‌السلام ولی خدا و برادر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، پیش از آنکه خلق کند آسمان ها و زمین را به دو هزار سال.

8- لا اله الا اللّه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول خدا است. تأیید نمودم او را به علیعليه‌السلام وزیر او.

۲۸۶

و حدی و محمّد صفوتی من خلقی أیّدته بعلیّ وزیره و نصرته به(1) .

3. وقتی به عرش رب العالمین رسیدم، دیدم بر قوائم آن نوشته شده است: انی انا اللّه لا اله الاّ انا محمّد حبیبی من خلقی أیّدته بعلیّ وزیره و نصرته به(2) .

4. وقتی به بهشت رسیدم، دیدم بر در بهشت نوشته شده: لا اله الاّ انا محمّد حبیبی من خلقی أیّدته بعلیّ وزیره و نصرته به(3) .

امام ثعلبی در تفسیرکشف البیان و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 23ینابیع المودة (4) نقلاً از حافظ ابو نعیم اصفهانی و محمّد بن جریر درتفسیر (5) خود و ابن عساکر درتاریخ (6) خود از ابن عباس (حبر امت) و ابو هریره آورده اند که آیه 64 سوره 8 (انفال):( هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ ) ،(7) درباره علیعليه‌السلام آمده. آنگاه گویند: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:رایت مکتوباً علی العرش لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له محمّد عبدی و رسولی ایّدته و نصرته بعلیّ بن أبی طالب (8) .

و نیز امام ثعلبی در تفسیرکشف البیان (9) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 24ینابیع از فقیه واسطی ابن مغازلی شافعی ذیل آیه شریفه 307 سوره 2 (بقره):

____________________

1- به درستی که من خدائی هستم که غیر از من خدای یگانه ای نیست. محمد حبیب من است از میان خلق. تأیید و یاری نمودم او را به علیعليه‌السلام وزیر او.

2- به درستی که من خدایی هستم که غیر از من خدایی نیست. محمد حبیب من است از میان خلق تأیید و یاری نمودم او را به علیعليه‌السلام وزیر او.

3- نیست خدایی مگر ذات یگانه من و محمد حبیب من است از میان خلق. تأیید و یاری نمودم او را به علیعليه‌السلام وزیر او.

4- ینابیع المودة، ج1، ص70.

5- تفسیر طبری، ج6، ص279.

6- تاریخ دمشق، ج42، ص360.

7- خدای تعالی است که بنصرت خود و یاری مؤمنان تو را مؤید و منصور گردانید.

8- دیدم بر عرش نوشته شده است نیست، خدایی مگر خدای یگانه ای که شریک ندارد و محمد بنده و رسول من است .تأیید و یاری نمودم او را بعلی بن أبی طالبعليه‌السلام .

9- تفسیر کشف البیان، ج1، ص183.

۲۸۷

( فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) (1) . از سعید بن جبیر از ابن عباس آورده اند که گفت: «سؤال کردند از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن کلماتی که آدمعليه‌السلام به آن تلقّی نموده و سبب قبولی توبه اش گردید فرمود:سئله بحقّ محمّد و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین فتاب علیه و غفر له (2)

گمان می کنم برای جواب و رفع اشکال اولی شما، به همین مقدار نقل روایات از کتب اکابر علمای خودتان (علاوه بر تواتر در نزد علمای شیعه) کافی باشد.

و امّا در موضوع نزول وحی و پیغمبری جناب ابو طالب هم باز اشتباه نمودید؛ چه آنکه خود می دانید برای وحی و إلهام مراتبی می باشد (و اینک وقت بیان آن مراتب نمی باشد) که اختصاص به مقام نبوت تنها ندارد؛ زیرا که می توان گفت، وحی در لغت عبارت است از: آگهی پنهان و با سرعت خاصّی که متوجه فردی دون افراد دیگر بوده باشد. چه بسا از بنی آدم و حیوانات که مورد وحی و إلهام غریزی قرار گرفته؛ مانند زنبور عسل و مادر حضرت موسی و دیگران.

مگر زنبور عسل پیغمبر بوده که خداوند به او وحی نموده، به صراحت آیه 68 سوره 16 (نحل) که می فرماید:( وَ أَوْحیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ ) (3) .

آیا تصور می نمائید نوخابذ (یا به نظر صاحب تیسیر یوخابذ) مادر حضرت موسیعليه‌السلام ، پیغمبر بوده که در آیه 7 سوره 28 (قصص) صریحاً بطریق وحی دو أمر و دو نهی باو می کند و دو خبر و دو بشارت می دهد که:( وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّ مُوسیٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذٰا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لاٰ تَخٰافِی وَ لاٰ تَحْزَنِی إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جٰاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ) (4) .

____________________

1- پس آدم از خدای خود کلماتی آموخت که موجب پذیرفتن او گردید؛ زیرا خدا مهربان و توبه پذیر است.(ینابیع المودة، ج1، ص290، ح6).

2- سؤال نمود خدا را بحق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام ، پس پذیرفت بر او توبه او را و آمرزید و عفو نمود او را.(ینابیع المودة، ج1، ص290، ح4).

3- خدا به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و سقفهای بلند منزل گیرند.

4- به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر ده؛ چون از آسیب فرعونیان بر او ترسان شوی، او را بدریا افکن و هرگز مترس و محزون مباش که ما او را بتو بازآوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم.

۲۸۸

علاوه بر این معانی، دستور و أمر پروردگار متعال برای راهنمایی بشر حتماً نباید به طریق وحی باشد (اگر هم باشد مانعی ندارد، چنانچه اشاره شد). بلکه گاهی بندایی راهنمایی می نماید بندگان خود را؛ چنانچه مکرر ظاهر گردیده و در قرآن مجید و سند محکم آسمانی خبر داده از جمله در آیه 24-25-26 سوره 19 (مریم) خبر از راهنمایی به مریم می دهد که:( فَنٰادٰاهٰا مِنْ تَحْتِهٰا أَلاّٰ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ( 24 ) وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسٰاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا ( 25 ) فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمّٰا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمٰنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ) (1) .

پس همان قسمی که به وسیله وحی و یا ندای منادی حیوانی مانند زنبور عسل و انسانی مانند نوخابذ مادر حضرت موسیعليه‌السلام و مریم مادر حضرت عیسیعليه‌السلام را که پیغمبر نبودند، راهنمایی نموده است، جناب ابو طالب را هم برای نام گذاری فرزندش راهنمائی نموده.

و احدی نگفته جناب ابو طالب پیغمبر بوده و یا بر او نزول وحی شد، بلکه به وسیله ندای آسمانی و نزول لوحی که در او دستور نام گذاری طفل جدید الولادة موجود بوده، راهنمایی شده؛ چنانچه اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود ثبت نموده اند.

شیخ : در کجا علمای ما چنین خبری را داده اند؟

داعی : در بسیاری از کتب شما ثبت است و آنچه الحال در نظر دارم.

نزول لوح بر ابو طالب جهت نامگذاری علیعليه‌السلام

میر سید علی همدانی فقیه شافعی در مودّة هشتم ازمودة القربی (2) نقلاً از عباس

____________________

1- (روح القدس با فرزندش عیسی) از زیر درخت او را ندا کرد، غمگین مباش که خدای تو، از زیر قدم تو چشمه آبی جاری کرد. ای مریم، شاخ درخت را حرکت ده تا از آن برای تو رطب تازه فرو ریزد؛ پس از این رطب تناول کن و از این چشمه آب بیاشام و چشم خود به عیسیعليه‌السلام روشن دار و هر کس از مردمان ببینی (باشاره) به او بگو که من برای خدا نذر روزه سکوت کرده ام که با هیچ کس سخن نگویم.

2- مودة القربی، ص25.

۲۸۹

بن عبد المطلب که سلیمان بلخی حنفی هم درینابیع المودة (1) آورده و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در کفایة الطالب(2) به مختصر اختلافی در ألفاظ و کلمات نقل نموده اند که چون علیعليه‌السلام از مادرش فاطمه متولد شد، فاطمه نام پدرش اسد را بر او گذارد. جناب ابو طالب از آن اسم راضی نبود. فرمود: «فاطمه بیا امشب برویم بالای کوه أبو قبیس (بعضی گفتند: فرمود برویم در مسجد الحرام) خدا را بخوانیم، شاید ما را خبر بدهد از اسمی برای این بچه.» چون شب شد، هر دو به کوه ابو قیس (یا مسجد الحرام) رفتند به دعا مشغول شدند. جناب ابو طالب دعای خود را به شعری انشاد نمود و گفت:

یا ربّ هذا (یا ذا) الغسق الدّجی

و القمر (و الفلق) المبتلج المضیّ

بیّن لنا من (عن) امرک الخفیّ (المقضیّ)

ما ذا تری فی اسم ذا الصّبی

لما تسمّی لذاک الصّبی(3)

در آن حین صدایی از طرف آسمان بلند شد. ابو طالب سر بلند نمود، لوحی مانند زبرجد سبز دید که بر او چهار سطر نوشته اند. لوح را بر گرفت و بر سینه خود چسبانید. دید این اشعار ثبت است.

خصّصتما بالولد الزکیّ

و الطاهر المنتخب الرضی

و اسمه من قاهر العلیّ

علیّ اشتقّ من العلیّ(4)

گنجی شافعی درکفایة الطالب نقل نموده که ندائی برخاست و این دو شعر را در جواب ابو طالب گفت:

یا اهل بیت المصطفی النبیّ

خصّصتم بالولد الزکیّ

انّ اسمه من شامخ العلیّ

علیّ اشتقّ من العلیّ(5)

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص305، ح873.

2- کفایة الطالب، ص406.

3- ای پروردگار، ای صاحب شب ظلمانی و ماه نور دهنده، آشکار کن برای ما از خزانه اسرار غیب خود اسم این نوزاد را (چه بگذاریم).

4- اختصاص دادم شما را به فرزند (نوزاد) پاک و پاکیزه که انتخاب کرده شده و بی نهایت از او راضی هستم. و اسم او از جانب خدای علی، علی گذارده شده که مشتق از علی اعلا می باشد.

5- ای خاندان رسالت و اهل بیت پیغمبر برگزیده، مخصوص گردانیدم شما را به این نوزاد پاک و پاکیزه. به درستی که اسم او در گنجینه اسرار خود علی است که از نام خود که علی است اشتقاق یافته.

۲۹۰

«فسّر ابو طالب سرورا عظیما و خرّ ساجدا للّه تبارک و تعالی»(1) .

آنگاه ده شتر به شکرانه این امر عظیم قربانی نمود و آن لوح را در مسجد الحرام آویختند و بنی هاشم بآن لوح بر قریش افتخار می نمودند و آن لوح بود تا زمان جنگ حجّاج با عبد اللّه زبیر مفقود شد.

(این خبر هم مؤید خبرها و دلائل قبل است که جناب ابو طالب همیشه موحّد بوده، فلذا از خدا تقاضای تعیین اسم می نماید و وقتی چنین فیضی از رحمت پروردگار می بیند، به خاک افتاده و خدا را سجده می نماید. آیا چنین شخصی را که به وصول نعمت تازه، به خاک افتاده و خدا را سجده می کند، می توان مشرک خواند؟ پناه بخدا می بریم از عناد و تعصب جاهلانه!).

نام علی جزء اذان و اقامه نیست

و اما اینکه فرمودید بفتوای فقهاء شیعه نام علیعليه‌السلام وجوباً در اذان و اقامه وارد است، قطعاً عمداً سهو نمودید. خوب بود برای نمونه یک فتوا نشان دهید که نام آن حضرت جزء اذان و اقامه است و حال آنکه به اتفاق تمام فقهای شیعه که در کتب استدلالیه و رسائل عملیه بیان نموده اند، شهادت بر ولایت حضرت امیر المؤمنین علیعليه‌السلام جزء اذان نیست و به قصد جزئیت گفتن در اذان و اقامه حرام است و اگر در وقت نیت، مجموع را قصد کند با اسم آن حضرت علاوه بر آنکه فعل حرام نموده عملش هم باطل است و لکن به قصد تیمن و تبرک بعد از ذکر نام رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه به قصد جزء بودن، مطلوب و مستحسن است نام علیعليه‌السلام را ببرند؛ چه آنکه خداوند بعد از نام پیغمبر همه جا نام علیعليه‌السلام را برده؛ چنانچه عرض شد، پس آقایان بی جهت هو و جنجال می نمایید.

بس است، برگردیم بر سر مطلب که اگر آقایان محترم با نظر دقت بنگرید، خواهید دید که از جهت نژاد و نسب ثابت است که احدی از صحابه کبار مانند

____________________

1- جناب ابو طالب که موفق بدرک سعادت این اشعار شد، از شدت خوش حالی و سرور بسجده افتاد و حضرت باری تعالی را شکرگزار گردید.

۲۹۱

امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نبوده است.

در زهد و تقوای علیعليه‌السلام

و اما موضوع ثانی که زهد و ورع و تقوی باشد، خصیصه ایست برای آن حضرت که احدی نتواند در عالم با او برابری نماید. چون به اجماع امت از دوست و دشمن بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ازهد و اورع و اتقای از امیر المؤمنینعليه‌السلام دیده نشده؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (1) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول نقل می نمایند از عمر بن عبد العزیز اموی معروف که در تزهّد سرآمد اهل زمان خود بوده که گفت:ما علمنا احدا کان فی هذه الامّه بعد النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ازهد من علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام (2) .

ملاّ علی قوشچی با تمام تعصّبی که دارد، در غالب مندرجات کتابش گوید: «عقول عقلا درباره علیعليه‌السلام مبهوت است؛ زیرا که قلم کشید بر گذشتگان و آیندگان.» و درشرح تجرید گوید: «شنیدن حالات علیعليه‌السلام و وضع زندگانی او آدمی را مات و متحیر گرداند.»

خبر عبد الله رافع

از جمله عبد اللّه رافع نقل می نماید که گفت:

روزی رفتم بخانه امیر المؤمنینعليه‌السلام ؛ وقت افطار بود. کیسه سر بمهری برای آن حضرت آوردند. وقتی بازنمود، دیدم در میان کیسه آرد پرسبوسی است که پوستهای آن را نگرفته بودند. سه کف از آن در دهان مبارک ریخت و جرعه آبی در بالای آن نوشید و شکر خدا نمود. عرض کردم: «یا ابا الحسن چرا سر أنبان را مهر نموده ای؟» فرمود: برای آنکه حسنینعليهما‌السلام به من مهربانند، مبادا روغن زیت یا شیرینی در او داخل نمایند و نفس علیعليه‌السلام از خوردنش

____________________

1- شرح نهج الباغة، ج1، ص26، اختلاف در الفاظ.

2- ما نمی دانیم در این امت احدی را بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که زاهدتر باشد از علی بن أبی طالبعليه‌السلام .(مناقب خوارزمی، ص117، ح128).

۲۹۲

لذت ببرد.

(بدیهی است استرسال نفس در لذایذ مباحه دنیویه رفته رفته موجب طغیان و سرکشی می شود و آدمی را از یاد خدا بازمی دارد).

به همین جهت علیعليه‌السلام جلو نفس را از خوردن اغذیه لذیذه می گرفت تا مغلوب نفس نگردد.

خبر سوید بن غفله

و سلیمان بلخی در باب 51ینابیع (1) این خبر را از احنف بن قیس نقل نموده و نیز شیخ درینابیع المودة و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (2) و خطیب خوارزمی درمناقب (3) و طبری درتاریخ (4) خود از سوید بن غفله نقل نموده اند که گفت:

روزی خدمت امیر المؤمنین مشرف شدم. دیدم ظرف شیر ترشیده ای که بوی ترشیدگی او بمشام من میر سید در مقابل آن حضرت گذارده و قرص نان جو خشکیده پرسبوسی در دست مبارکش است و بقدری آن نان خشک بود که شکسته نمی شد؛ حضرت با زانوی مبارک آن را می شکست و در همان شیر ترشیده نرم می کرد و میل می فرمود. به من هم تعارف کرد، عرض کردم روزه هستم. فرمود: «شنیدم از حبیبم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که هر کس روزه باشد و میل بطعامی کند و برای خدا نخورد خداوند از طعامهای بهشتی به او بخوراند.»

سوید گوید:

دلم بحال علیعليه‌السلام سوخت. فضّه خادمه آن حضرت، نزدیک من بود، گفتم: «از خدا نمی ترسی که سبوس جو را نمی گیری و نان می پزی!» گفت: «به خدا قسم! خودش امر فرمود سبوسش را نگیرم.»

حضرت فرمود: «به فضّه چه می گفتی؟» عرض کردم: «به او گفتم چرا سبوس آرد را نمی گیرد؟» فرمود: «پدر و مادرم فدای رسول اللّه باد که

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص447، ح16.

2- مطالب السؤول، ص146.

3- مناقب خوارزمی، ص118، ح130.

4- تاریخ طبری، ج12، ص155.

۲۹۳

سبوس طعامش را نمی گرفت و از نان گندم سه روز سیر نخورد تا از دنیا رفت (یعنی من تأسّی برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودم).»

حلوا نخوردن علیعليه‌السلام

موفق بن احمد خوارزمی(1) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب خود نقل می نمایند که روزی در دوره خلافت ظاهری، برای علیعليه‌السلام حلوای شیرینی آوردند؛ با انگشت مبارک قدری از آن حلوا برداشت و بو نمود. فرمود: «چه رنگ زیبا و چه بوی خوبی دارد ولی علی از طعم او خبر ندارد» (کنایه از آنکه تا بحال حلوا نخورده ام). عرض کردند: «یا علی، مگر حلوا بر شما حرام است؟» فرمودند: «حلال خدا حرام نمی شود، ولی چگونه راضی شوم که شکم خود را سیر نمایم در حالتی که اطراف مملکت شکمهای گرسنه باشند.»

أتیت بطنانا و حول الحجاز بطون غرثی و اکباد حرّاء و کیف ارضی بانّ اسمی امیر المؤمنین و لا اشارکهم فی خشونه العسر و شدائد الضرّ و البلوی(1) .

و نیز خوارزمی از عدیّ بن ثابت نقل می کند که روزی جهت آن حضرت فالوده آوردند. جلو نفس را گرفت و میل نفرمود.

اینها نمونه ای از طرز خوراک آن حضرت بود؛ گاهی سرکه و گاهی نمک و گاهی قدری سبزی و گاهی شیر با نان جو خشکیده میل می نمود و هیچ گاه دو نوع خورشت در یک سفره نمی گذارد!

در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری که بدست عبد الرّحمن بن ملجم مرادی ضربت شهادت خورد، افطار را میهمان دخترش ام کلثوم بود. در سر سفره برای آن حضرت نان و شیر و نمک گذارده بودند. با کمال

____________________

1- مناقب (خوارزمی)، ص119، ح131.

2- من با شکم سیر بخوابم و حال آنکه در اطراف حجاز شکمهای گرسنه و جگرهای گداخته باشد. چگونه من راضی باشم که اسم من امیر المؤمنین باشد ولی در بلایا و شداید و سختیها شریک مؤمنین نباشم.

۲۹۴

علاقه ای که بدخترش ام کلثوم داشت متغیر شد فرمود: «ندیده بودم دختری بپدرش جفا کند مانند تو ام کلثوم!» عرض کرد: «بابا چه جفایی کرده ام؟» فرمود: «کدام وقت دیده ای که بابای تو در یک سفره دو نوع خورشت بگذارد.» امر فرمود شیر را که لذیذتر بود برداشتند چند لقمه نان با نمک میل نمود، آنگاه فرمود:فی حلال الدنیا حساب و فی حرامها عذاب و عقاب (1) .

در لباس و پوشش علیعليه‌السلام

و اما لباس و پوشش آن حضرت بسیار ساده و بی قیمت بوده که ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (3) و امام احمد بن حنبل درمسند (4) و سط ابن جوزی درتذکره (5) و دیگران از علمای خودتان نوشته اند:و کان علیه ازار غلیظ اشتراه بخمسه دراهم (6) . تا آنجا که ممکن بود، لباس را وصله می نمود؛ وصله ها غالباً از پوست و یا از لیف درخت خرما بود و کفش آن حضرت از لیف خرما بود و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (7) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودّة (8) و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه نوشته اند که حضرت علیعليه‌السلام آن قدر وصله به لباس زده بود که پسر عمش عبد اللّه بن عباس در دوره خلافت و ریاست ظاهری آن حضرت دلتنگ شد. حضرت فرمودند:لقد رقعت مرقعه حتّی استحییت من راقعها ما لعلیّ من زینه الدنیا کیف نفرح بلذه تفنی و نعیم لا یبقی (9) .

دیگری ایراد گرفت بآن حضرت که چرا در حین خلافت و ریاست، شما

____________________

1- در حلال دنیا حساب و در حرام آن عذاب و عقاب می باشد.

2- شرح نهج البلاغة، ج18، ص262. 3- مناقب، ص68.

4- مسند احمد، ج1، ص159. 5- تذکرة الخواص، ص26.

6- لباس آن حضرت از پارچه درشت بود که پنج درهم خریداری نموده بود.

7- مطالب السؤول، ص180. 8- ینابیع المودة، ج1، ص447.

9- آن قدر وصله روی وصله زدم که از وصله زننده خجالت می کشم. علی را با زینت دنیا چه کار؟ چگونه خوش حال شوم بلذتی که فانی می شود و نعمتی که بقا ندارد؟ (شرح نهج البلاغة، ج9، ص223).

۲۹۵

جامه وصله دار می پوشید که مورد اهانت اعادی قرار گیرید. حضرت فرمودند: «این جامه ای است که دل را خاشع می گرداند و کبر را از انسان دور می نماید و مؤمن بآن اقتدا می کند.»

و نیز محمد بن طلحه درمطالب السؤول (1) و خوارزمی درمناقب (2) و ابن اثیر درکامل (3) و سلیمان بلخی درینابیع المودّة (4) آورده اند که لباس علیعليه‌السلام و غلامش یکسان بوده، هر جامه ای که می خرید، دو ثوب و یک شکل و یک قیمت بود؛ یکی را خود می پوشید و دیگری را بغلام خود قنبر می داد.

اینها بود مختصری از وضع خوراک و پوشاک علیعليه‌السلام که علمای خودتان هم ثبت نموده اند و داعی باقتضای وقت مجلس، به اختصار کوشیدم والا شرح حالات آن حضرت محیّر العقول می باشد. آن حضرت نان جو خشکیده می خورد، ولی نان گندم و شکر و عسل و خرما به فقرا و یتیمان و بینوایان می خورانید. خود لباس وصله دار می پوشید، ولی لباس های زیبا به یتیمان و بیوه زنان می پوشانید.

گفتار ضرار با معاویه

بس است در اثبات زهد و تقوی و بی اعتنائی آن حضرت به دنیا! کلامی را که احدی بر او سبقت در آن کلام نگرفته، در خطاب بدنیای دنی که اکابر علمای خودتان مانند ابن ابی الحدید درشرح نهج (5) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (6) و شیخ عبد اللّه بن عامر شبراوی شافعی درکتاب الاتحاف بحبّ الاشراف (7) و محمد بن طلحه در مطالب السؤول(8) و نور الدین بن صباغ مالکی در

____________________

1- مطالب السؤول، ص155.

2- مناقب خوارزمی، ص120، ح134.

3- تاریخ کامل، ج3، ص401.

4- ینابیع المودة، ج1، ص445.

5- شرح نهج البلاغة، ج18، ص330.

6- حلیة الولیاء، ج1، ص85.

7- الاتحاف بحب الاشراف، ص25.

8- مطالب السؤول، ج1، ص180.

۲۹۶

فصول المهمّه (1) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع (2) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (3) آخر باب 5 و دیگران از علما و مورخین شما نقل نموده اند، مذاکرات معاویه -علیه الهاویه- را با ضرار بن ضمره که مفصّل است در آخر گفتارش ضرار در وصف علی در حضور معاویه گفت:

لقد رایته فی بعض مواقفه و قد ارخی اللیل سدوله و غارت نجومه قابضا علی لحیته یتململ تململ السلیم و یبکی بکاء الحزین و یقول یا دنیا غرّی غیری ابی تعرضت ام الیّ تشوّقت هیهات هیهات طبّقتک ثلاثا لا رجعه فیها فعمرک قصیر و خطرک کبیر و عیشک حقیر آه من فلّه الزاد و بعد السفر و وحشه الطریق فبکی معاویه و قال رحم اللّه ابا الحسن لقد کان و اللّه کذلک(4) .

در جای دیگر همین معاویه گفته است:

عقمت النساء ان تلدن مثل علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام (2) .

بشارت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زهد را به علیعليه‌السلام

زهد امیر المؤمنینعليه‌السلام از افاضات فیض ربانی است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او بشارت داده؛ چنانچه محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 46کفایت الطالب مسنداً خبری از عمار یاسر نقل می نماید که گفت شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:

____________________

1- فصول المهمه، ج1، ص599.

2- ینابیع المودة، ج1، ص438.

3- تذکرة الخواص، ص70.

4- در شب تاری علیعليه‌السلام را دیدم محاسنش را به دست گرفته، مثل مار گزیده بخود می پیچید و با حالت حزنی می گریست و می گفت: «ای دنیا، غیر مرا مغرور نما و فریب ده که من فریب تو را نمی خورم. چقدر دور است؛ من تو را سه طلاق دادم. دیگر امید بازگشتی به تو نیست، برای آنکه عمر تو کوتاه است و خطر تو بسیار بزرگ و عیش تو بسیار کم، آه از کمی زاد و دوری سفر و وحشت راه!» معاویه (با آن قساوت قلب و عداوتی که با آن حضرت داشت، بعد از شنیدن کلمات ضرار در شرح حال علیعليه‌السلام ) بی اختیار گریه کرد و گفت: «خدا رحمت کند ابو الحسن را (کنیه علیعليه‌السلام بود) هرآینه بتحقیق و اللّه همین قسم بود!»

5- عقیمند زنان عالم بزایند مثل علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

۲۹۷

انّ اللّه قد زیّنک بزینه لم یتزین العباد بزینه احبّ الی اللّه منها الزهد فی الدنیا و جعلک لا تنال من الدنیا شیئا و لا تنال الدنیا منک شیئا و وهب لک حبّ المساکین فرضوا بک اماما و رضیت بهم اتباعا فطوبی لمن احبّک و صدّق فیک و ویل لمن ابغضک و کذّب علیک فامّا الذین احبّوک و صدّقوا فیک جیرانک فی دارک و رفقاؤک فی قصرک و امّا الذین ابغضوک و کذّبوا علیک فحقّ علی اللّه ان یوقّفهم موقف الکذّابین یوم القیمه(1) .

آن قدر در زهد و ورع و تقوی قوی بود که دوست و دشمن او را امام المتقین نامیدند و لقب امام المتقین را فقط مردم به آن حضرت ندادند، بلکه اول کسی که علیعليه‌السلام را باین لقب خواند و مکرر با این لقب آن حضرت را به جامعه معرفی نمود، شخص شخیص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که چون وقت ضیق است، مجال اخبار مفصّله نیست، فقط برای نمونه بنقل چند خبر اکتفا می کنم.

خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را امام المتقین خواندند

ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (3) و میر سید علی همدانی درمودة القربی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب54 کفایة الطالب (4) از انس بن مالک روایت می نمایند که گفت:

____________________

1- به درستی که خداوند تو را در اثر زهد در دنیا به زینتی آرایش کرده است که هیچ فردی از بندگان به آن نوع زینت نشده؛ زیرا که هیچ چیز در دنیا محبوب تر از زهد در نظر حق تعالی نیست؛ نه تو از لذائذ دنیوی بهره بردی و نه دنیا توانست تو را استخدام نماید و خداوند تو را موفق بدوستی نیازمندان نموده که معتقد و راضی بامامت تو شدند و راضی شدم من از ایشان که از امامت تو پیروی نمودند خوشا به حال کسانی که تو را دوست داشته و تصدیق از تو نموده اند و وای بر حال دشمنان و تکذیب کنندگان تو! آنان که تو را دوست داشتند و تصدیق کردند، در بهشت همسایه های تو هستند و مصاحب تو می باشند در کاخ با عظمت و شکوه تو؛ آنان که تو را دشمن داشتند و یا تکذیب نمودند، بر خدا لازم است که آن فرقه ها را در محل دروغگویان روز قیامت بکیفر رساند.(کفایة الطالب، ص192)

2- شرح نهج البلاغة، ج1، ص116.

3- حلیة الاولیاء، ج1، ص63.

4- کفایة الطالب، ص186.

۲۹۸

روزی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمودند:«یا انس، آب وضو برای من بیاور.» پس برخاستم آب وضو آوردم. پس از وضو گرفتن، دو رکعت نماز به جای آورد. آنگاه به من فرمود: یا انس اوّل من یدخل من هذا الباب هو امام المتّقین و سیّد المسلمین و یعسوب المؤمنین و خاتم الوصیین و قائد الغرّ المحجلین.

اول کسی که از این در وارد می شود، او امام اهل تقوی و سید و سرور مسلمانان و یعسوب مؤمنان (یعنی پادشاه ایشان همچنان که بزرگ و پادشاه زنبور عسل را یعسوب می گویند) و خاتم اوصیاء و کشاننده رو و دست و پا سفیدان است بسوی بهشت.

انس گوید:

من در دل گفتم خدایا این تازه وارد را مردی از انصار قرار بده ولی دعای خود را پنهان کردم. ناگاه دیدم علیعليه‌السلام از درب در آمد. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: کیست؟ عرض کردم: علی بن أبی طالبعليه‌السلام است. پس حضرت با حالتی شاد و خندان برخاست، علیعليه‌السلام را استقبال کرد و دست در گردن او نمود عرق رویش را پاک کرد. علیعليه‌السلام عرض کرد: یا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امروز نسبت بمن کاری می کنی که پیشتر نمی کردی؟ حضرت فرمودند: چرا نکنم و حال آنکه تو از جانب من رسالت مرا بخلق خواهی رسانید و صدای مرا بایشان خواهی شنوانید و بیان خواهی کرد از برای ایشان آنچه را اختلاف کنند بعد از من.

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و حافظ ابو نعیم درحلیه (2) نقل می نمایند که روزی علیعليه‌السلام وارد شد بر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت فرمودند:مرحبا بسیّد المسلمین و امام المتّقین . آنگاه فرمودند: «چگونه است شکر تو بر این نعمت؟» عرض کرد: «حمد می کنم خدا را بر آنچه به من داده و از او می خواهم که توفیق شکر بمن عطا نماید و زیاد گرداند بر من آنچه را به من انعام فرموده.»

و محمّد بن طلحه شافعی در آخر فصل چهارم از باب 1مطالب السؤول (3) همین

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج9، ص116.

2- حلیة الاولیاء، ج1، ص66.

3- مطالب السؤول، ج1، ص70.

۲۹۹

حدیث را نقل می کند و به همین دلیل امامت بر اهل تقوی اثبات می نماید برتری آن حضرت را بر اهل تقوا.

و حاکم درمستدرک (1) و بخاری(2) و مسلم(3) درصحیحین خود نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سه چیز درباره علیعليه‌السلام به من وحی شده که: انّه سیّد المسلمین و امام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین(4)

و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 45کفایت الطالب (5) مسنداً از عبد اللّه بن اسعد بن زراره نقل نموده که گفت: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

شب معراج که مرا به آسمان بردند، وارد قصری نمودند از لؤلؤ، فرش او از طلای درخشنده بود. فاوحی الیّ و امرنی فی علیّ بثلاث خصال بانّه سیّد المسلمین و امام المتّقین و قائد الغر المحجّلین(6) .

و امام احمد بن حنبل درمسند (7) نقل می نماید که روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام خطاب نمود:یا علیّ النظر علی وجهک عبادة، انّک امام المتّقین و سیّد المؤمنین، من احبّک فقد احبّنی و من احبّنی فقد احبّ اللّه و من ابغضک فقد ابغضنی و من ابغضنی فقد ابغض اللّه (8) .

بدیهی است مردم پست و بی فکر و متملق و گاهی اشخاص بی ملاحظه،

____________________

1- مستدرک، ج3، ص138.

2- صحیح بخاری، ج3، ص138.

3- صحیح مسلم، ج3، ص126.

4-به درستی که علی عليه‌السلام سید و آقای مسلمانان و پیشوای اهل تقوای و کشاننده رو و دست سفیدان است (بسوی بهشت) .

5- کفایة الطالب، ص190.

6- وحی نمود بسوی من و امر نمود مرا در علیعليه‌السلام به سه خصلت که او سید و آقای مسلمانان و پیشوای اهل تقوی و کشاننده رو و دست و پا سفیدان است (بسوی بهشت).

7- مسند احمد، ج1، ص77-146 با اختلاف الفاظ.

8- یا علیعليه‌السلام ! نظر کردن بر روی تو عبادت است. بدرستی که تویی امام و پیشوای اهل تقوا؛ سید و آقای مؤمنان؛ کسی که ترا دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته و کسی که ترا دشمن بدارد، مرا دشمن داشته و کسی که مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.

۳۰۰

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520