شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388119 / دانلود: 5560
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

آن چهار امام بودند که حق آنها کاملا ضایع گردیده.

واقعاً جای تعجب است که شما زیر بار نمی روید که پیروی نمائید از امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام با آن همه نصوص و دلایل واضحی که علمای بزرگ خودتان در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که خدا و پیغمبر در آیات و اخبار کثیره بجامعه معرفی نمودند، ولی بدون هیچ دلیل و نصّی، چشم بسته انحصار دادید تقلید و تبعیّت را بآن چهار امام؟و باب فقاهت و تقلید را مسدود نمودید.

سید : روی همان دلیل و برهان که شما انحصار دادید تبعیت را به دوازده امام، ما هم انحصار دادیم بچهار امام.

داعی : به به، احسنت! بسیار خوب بیانی نمودید! دعاگو هم روی همین قاعده شما تسلیم می شوم ببرهان و دلیل شما اگر دارید، بیان نمایید. در آیه ۱۱۱ سوره ۲ (بقره) می فرماید:( قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ ) (۱) .

اولاً أئمه اثنا عشر و امامان دوازده گانه را جماعت شیعیان یا علمای آنها در اعصار و قرون بعدیه منحصر به دوازده ننمودند، بلکه نصوص وارده و اخبار متکاثره که از طرق ما و شما رسیده، می رساند خود صاحب شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عدد ائمّه را دوازده قرار دادند.

عدد خلفا را پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوازده معرفی نموده

چنانچه اکابر علماء خودتان بآن اشاره نموده اند؛ از جمله، شیخ سلیمان قندوزی حنفی در اول باب ۷۷ ینابیع المودة(۲) به این عبارت نوشتهفی تحقیق حدیث بعدی اثنا عشر خلیفه .(۳) بعد از نقل یک خبر گوید:ذکر یحیی بن الحسن فی کتاب العمده من عشرین طریقا فی انّ الخلفاء بعد النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش فی البخاری من ثلاثه طرق و فی مسلم من تسعه طرق و فی ابی داود من ثلاثه طرق و فی الترمذی من طریق

____________________

۱- بگو (به مخالفین) بیاورید دلیل و برهان خود را اگر راست می گوئید!

۲- ینابیع المودة، ج۳، ص۲۸، ح۱، باب ۷۷.

۳- در تحقیق حدیث (که بعد از من دوازده خلیفه می باشد).

۲۱

واحد و فی الحمیدی من ثلاثه طرق (۱) .

علاوه بر اینها، سایر علمای شما از قبیل حموینی درفرائد (۲) و خوارزمی(۳) و ابن مغازلی درمناقب (۴) و امام ثعلبی در تفسیر(۵) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۶) و مخصوصاً میر سید علی همدانی شافعی در مودة دهم ازمودة القربی (۷) دوازده خبر از عبد اللّه بن مسعود و جابر بن سمره و سلمان فارسی و عبد اللّه بن عباس و عبایه بن ربعی و زید بن حارثه و ابو هریره و از مولی الموحدین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که جمعا بطرق مختلفه از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که فرمود: ((عدد خلفا و ائمّه بعد از من دوازده می باشد. تمام آنها از قریش))- و در بعض آن اخبار از بنی هاشم- است و در بعض از آنها نامهای آنها را معیّن نمودند و در بعضی فقط عدد شماری نمودند.

اینها نمونه ای بود از اخبار که بسیار در کتب معتبره خودتان ثبت گردیده، اینک بر شما است اگر در عدد چهار از پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبری دارید، بیان نمایید، و لو یک خبر، ما نسبت به همان یک خبر شما تسلیم می شویم.

گذشته از اینکه شما خبری راجع به ائمّه اربعه ندارید، ما بین امامان شیعه با امامان شما فرق بسیار است؛ چنانچه در شبهای گذشته، به مناسباتی اشاره نمودیم که امامان اثنا عشر ما، اوصیاء رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و منصوص من جانب اللّه اند. ابداً طرف مقایسه با امامان چهارگانه شما نیستند؛ زیرا امامان شما جنبه فقاهت

____________________

۱- یحیی بن حسن در کتاب عمده از بیست طریق آورده که خلفای بعد از پیغمبر، دوازده خلیفه می باشند که تمام آنها از قریش اند. درصحیح بخاری از سه طریق و درصحیح مسلم از نه طریق و درسنن ابی داود از سه طریق و درسنن ترمذی از یک طریق و درجمع بین الصحیحین حمیدی از سه طریق خبر دوازده خلیفه را نقل نموده اند.

۲- فرائد السمطین، ج۲، ص ۳۱۳، ح۵۶۳.

۳-مناقب (خوارزمی)، ص۳۰۴، ح۳۰۰.

۴- مناقب (ابن مغازلی)، ص۱۰۳.

۵- تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۳۵.

۶- شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۴۴.

۷- مودة القربی، ص۲۹، مودة ۱۰.

۲۲

و اجتهاد دارند و بعض از آنها مانند ابو حنیفه باقرار و اعتراف علمای خودتان، اهل حدیث و فقه و اجتهاد نبودند، بلکه اهل قیاس بودند که خود دلیل بر بی سوادی می باشد (مراجعه شود به جلسه چهارم همین کتاب) ولی أئمّه اثنا عشر ما حجج الهیّه و اوصیاء و خلفاء منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشند.

ما تقلید از آنها نمی کنیم، بلکه حسب الامر پیغمبر، پیرو طریقه آنها هستیم، ولی در هر دوره و زمانی از برای شیعه فقهاء و مجتهدینی هستند که استنباط احکام اللّه را با موازین کتاب و سنّت و عقل و اجماع نموده، احکامی صادر می نمایند و فتاوای آنها مورد عمل ما است و تقلید از آنها می نماییم.

با اینکه فقهای شما از خوشه چینان خرمن امامان از عترت طاهره بودند، شما روی تقلید و عادت، اساتید علم و عمل را گذارده، پیرو شاگردانی شدید که مبانی علمی را گذارده و به رأی و قیاس عمل نمودند.

سید : از کجا معلوم است که امامان ما أخذ مطالب از امامان شما می نمودند؟

اشاره به مقامات امام جعفر صادقعليه‌السلام

داعی : حساب تاریخ است؛ ثبت در کتب است؛ اکابر علمای خودتان ثبت نموده اند؛ مراجعه فرمایید به کتابفصول المهمّه (۱) تألیف عالم جلیل القدر نور الدین بن صباغ مالکی در فصل حالات امام به حق ناطق، کاشف اسرار حقایق، جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام آورده که آن حضرت بارز و برجسته در علم و فضل بوده تا آنجا که گوید:نقل الناس عنه من العلوم ما سارت به الرکبان و انتشر صیته و ذکره فی سایر البلدان و لم ینقل العلماء عن احد من اهل بیته ما نقل عنه من الحدیث (۲) .

آنگاه گوید:

((جماعت بسیاری از اعیان امت مانند یحیی بن سعید و ابن جریح و مالک بن انس (امام مالکیها) و سفیان ثوری و ابو عیینه و ابو ایوب سجستانی

____________________

۱- فصول المهمه، ج۲، ص۹۰۸، فصل۶.

۲- به قدری از آن حضرت نقل علم شده که سواره های دانشجو برای درک فیض به سوی آن حضرت حرکت می نمودند. صیت و نام نیک آن حضرت در سایر شهرها منتشر گردیده و نقل ننمودند علما از احدی از اهل بیت طهارت بقدری که از آن حضرت حدیث نقل نمودند.

۲۳

و ابو حنیفه(امام حنفیها)و شعبه و غیرهم از آن حضرت روایت نمودند)) انتهی.

و کمال الدین ابن أبی طلحه درمناقب (۱) خود می نویسد:

بسیاری از اکابر اعیان علماء و ائمّه دین از آن حضرت نقل حدیث نموده و از علم و دانشش بهره برداری نمودند.

من جمله همین افرادی را که صاحبفصول المهمّه ذکر نموده، نام برده.

فضایل و کمالات صوری و معنوی آن حضرت مورد تصدیق دوست و دشمن بوده، أکابر علمای منصف غیر عنود خودتان در کتب عالیه خود ثبت نموده اند مانند شهرستانی درملل و نحل (۲) و مالکی درفصول المهمّه (۳) مخصوصاً شیخ ابو عبد الرحمن سلمی درطبقات المشایخ گوید:

انّ الامام جعفر الصادق فاق جمیع اقرانه و هو ذو علم غریز فی الدین و زهد بالغ فی الدنیا و ورع تام عن الشهوات و ادب کامل فی الحکمه (۴) .

و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول تمام این معانی را نقل نموده و گوید:

هو من عظماء اهل البیت و ساداتهم ذو علم جمة و عبادة موفرة و اورادٍ متواصلة و زهادة بیّنة و تلاوة کثیرة یتسع معانی القرآن الکریم و یستخرج من بحره جواهره و یستنتج عجایبه و یقسم اوقاته علی انواع الطاعات بحیث یحاسب علیها نفسه رؤیته تذکرة الآخره و استماع کلامه زهد فی الدنیا و الاقتداء بهدیه یورث الجنه نور قسماته شاهدانه من سلاله النبوه و طهاره افعاله تصدع بأنّه من ذرّیه الرساله نقل عنه الحدیث و استفاد منه العلم جماعه من الائمّه و اعلامهم مثل یحیی بن سعید الانصاری و ابن جریح و مالک بن انس و الثوری و ابن عیینه و شعبه و أیّوب- السجستانی و غیرهم رضی الله عنهم - و عدوا اخذهم عنه منقبه شرفوا بها و

____________________

۱- مناقب ابی طلحه، ص۳۹۶.

۲- ملل ونحل، ج۱، ص۱۶۶.

۳- فصول امهمه، ج۲، ص۹۰۸، فصل۶.

۴- بدرستی که امام جعفر صادق برتر و بالاتر از جمیع اقران و امثال خود بود؛ چون صاحب علم طبیعی و قریحه کامل در دین و زهد بالغ در دنیا و ورع و پرهیزکاری از شهوات و فرهنگ کامل در حکمت بود.

۲۴

فضیله اکتسبوها (۱) .

اگر بخواهم نقل اقوال و اظهار نظر و عقاید اکابر علمای خودتان را درباره آن حضرت بیان نمایم، رشته سخن بسیار طولانی می شود خلاصه آنکه عموم علمای منصف شما اقرار دارند باینکه در علم و زهد و ورع و تقوی و اخلاق حمیده سر آمد اهل زمان بوده است.

بدیهی است تعریف و تمجید از آفتاب است. زبانها الکن است که بتواند بیان عشری از اعشار بلکه هزار یک از مقامات عالیه آن حضرت را بنماید!

نواب : قبله صاحب! معذرت می خواهم در بین فرمایشات شما سؤال می کنم، چون فراموش کارم از دستم می رود، اگر اجازه می فرمایید عرض کنم.

داعی : مانعی ندارد، بفرمایید، خواهش می کنم از سؤال در هر وقت مضایقه نکنید دعاگو ابداً دلتنگ نمی شوم.

نواب : با اینکه مذهب تشیّع بنابر آنچه در این شبها بیان نمودید، اثنا عشری و دوازده امامی است، بچه علّت این مذهب بنام امام جعفر صادق رضی اللّه عنه نامیده شده است و مذهب جعفری می گویند.

____________________

۱- آن بزرگوار از بزرگان و نوابغ اهل بیت و صاحب انواع علوم و اقسام عبادات خارج از حد توصیف بوده است؛ پیوسته متذکر بوده و دارای زهد بین و فوق العاده شابق تلاوت قرآن مجید بوده که هر آیه ای را قرائت می فرمود، تفسیر آن را بیان می کرد. اصحاب آن بزرگوار غواص مانند، جواهرات کلمات آن حضرت را از اقیانوس علم استخراج و از مطالعه آنها نتایج عجیب علوم را استفاده می کردند. اوقات شبانه روزی را بر انواع امور که جمیع آنها جزء طاعات و عبادات بودند، تقسیم نموده و کاملاً عمل به آن تقسیم را رعایت می نموده و پیوسته به این حساب رسیدگی می کرد، مثل اینکه روز قیامت و در موقف حساب است و اصغای کلام آن حضرت زهد در این جهان و پیروی از دستوراتش موجب ورود در درجات اخروی بوده و نور گونه های صورت آن حضرت گواهی می دادند از خاندان نبوت است و از کردار پاکیزه آن حضرت که تمام ابراز حق و حقیقت بوده، کشف می شد که از ذریه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. گروهی بسیار از آن حضرت نقل حدیث و استفاده علوم می کردند که هر کدام خود یکی از ائمه و یا یکی از نوابغ عصر به شمار می آمدند مانند یحیی بن سعید و ابن جریح و مالک بن انس و(سفیان)ثوری و ابن عیینه و شعبه و ایوب سجستانی و امثال آنها که در سایه احادیث و علوم اقتباس شده از آن حضرت، افتخار می کردند و فضیلت خود را بر اهل عصر باکتساب آن علوم و احادیث دانستند.

۲۵

ظهور مذهب جعفری

داعی : رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روی ناموس حقیقی نبوت که هر پیغمبری قبل از وفات وصی و جانشینی از جانب خدا برای خود معیّن می نمودند، امیر المؤمنین علیعليه‌السلام را باب علم و وصی و خلیفه جانشین خود معرفی و امّت را امر باطاعت آن حضرت نمودند. ولی بعد از وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جهاتی که عند العقلاء واضح است، سیاسه امر خلافت بأبی بکر و عمر و عثمان قرار گرفت، ولی در تمام دوره خلافت (به استثنای روزهای اول) أبی بکر و عمر کاملاً با آن حضرت در جمیع امور شور می نمودند و مطابق فرموده های آن حضرت عمل می کردند. به علاوه رجال از دانشمندان ادیان هم که برای کشف حقایق به مدینه می آمدند و در مباحثات و مناظرات، علیعليه‌السلام آنها را مجاب می نمود، بالآخر تا آن حضرت حیات داشت به طرق مختلفه خدمات شایان خود را به دین مقدس اسلام نمود. ولی پس از شهادت آن حضرت که زمام امور بدست بنی امیّه آمد، مقام ولایت و امامت کاملاً به محاق افتاد با منتها درجه قساوت ظلم و تعدّی بعترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد آوردند.

امام بر حق حضرت امام حسن مجتبی و امام حسین شهید و امام زین العابدین و امام محمّد باقرعليهم‌السلام بسختی در تحت فشار و ایذاء و اذیت اموی ها قرار گرفتند. تمام طرق و راهها را بر آنها مسدود نمودند و جز عدّه قلیلی از شیعیان خالص الولاء موفق به دیدار و اخذ علوم و حقایق از آنها نمی شدند، تا عاقبت هر یک را به طریقی شهید نمودند تا در اوایل قرن دوم هجری که مردم از ظلم و تعدّی و فجایع اعمال امویها به جان رسیده، برای بر انداختن حکومت آنها از اطراف قیام نمودند جنگهای خونینی مخصوصاً بین داعیان بنی عباس و بنی امیّه درگیر شد.

در آن موقع که امویها مشغول دفاع از حکومت خود بودند، روزنه فرجی باز شد. چنان به خود مشغول شدند که دیگر آن سختگیری های شدید را بعترت و اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی نمودند.

فلذا امام به حق ناطق از این فرصت نتیجه کامل گرفتند در خانه را باز نموده از حالت انزوا که در اثر فشار و سختی های امویها پیدا شده بود، خارج، آزادانه در مسجد منبر تشریف برده بنشر علوم و أحکام و قواعد

۲۶

دین پرداختند چهار هزار دانشجوی علم و دانش و حدیث بدون مانع پای منبر آن حضرت حاضر شده و از بحر بی پایان علم آن حضرت استفاده می نمودند.

اصحاب خاص و دانشجوهای برگزیده پای منبر آن حضرت، از مبانی علمی که بهره برداری نموده بودند چهار صد اصل نوشتند که معروف شد باصول اربعمائه.

امام یافعی یمنی در تاریخ خود آن حضرت را وصف نموده که در کثرت علم و وسعت فضل، تالی نداشته و حد و حصری برای علوم عالیه و دانش آن حضرت نبوده. یکی از شاگردان محضر او جابر بن حیّان صوفی از علوم صادره از آن حضرت کتابی مشتمل بر هزار ورق و پانصد رساله تألیف نموده - انتهی

اکابر فقهاء اعلام و ائمه عظام اهل تسنّن از شاگردان و دانشجویان مجلس فیض آن حضرت بودند؛ مانند ابو حنیفه و مالک بن انس و یحیی بن سعید انصاری و ابن جریح و محمد بن اسحاق و یحیی بن سعید قطّان و سفیان بن عیینه و سفیان ثوری و دیگران (که قبلاً اشاره شد) که هر یک بقدر استعداد خود از محضر انور آن حضرت بهره مند می شدند.

چنین ریاست علمی از حیث ظهور برای احدی از آباء و ابناء کرام آن حضرت پیش آمد ننمود که بدون مانع بتوانند بنشر احکام و قواعد دین و تفسیر آیات قرآن مجید و مبانی علم و حدیث و کشف اسرار و حقایق علنی و بر ملا بپردازند؛ چه آنکه بنی امیه مانع آبای آن حضرت بودند و بنی عباس با منتها درجه بی شرمی أئمه از ابناء آن بزرگوار را تحت فشار قرار دادند.

فی الحقیقة ظهور حقیقت تشیّع بی پرده و عیان و نشر معارف آل محمّد و عترت طاهره (که سر چشمه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گرفت) به وسیله آن حضرت بارز و آشکار گردید.

فلذا این مذهب حق بنام آن حضرت معروف شد به مذهب جعفری، و الاّ ما بین امام صادق و آباء اربعه و ابناء ستّه آن حضرت که تماماً باتفاق عمّ بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبی سلام اللّه علیهم اجمعین امامان بر حق بودند، فرقی نبوده.

درد دل بزرگ و بی اعتنایی به عترت

ولی جای بسی تأسّف است که چنین امام با عظمتی را که دوست و دشمن

۲۷

اقرار با علمیّت و أکملیّت او نموده اند، پیشینیان شما حاضر نشدند بعنوان اعلم و افقه و أکمل از همه بشناسند، بلکه آن اندازه هم روا ندادند که نام شریفش را در عداد أئمّه أربعه قرار دهند و حال آنکه آن حضرت با آن همه مراتب عالیه علم و فضل و زهد و ورع و تقوی و کمال (که مورد تصدیق علمای خودتان هم می باشد) چون از عترت و اهل بیت پاک رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، حق تقدم بر دیگران داشته.

و اگر از حیث پیروان هم بخواهیم به شماره آوریم، معلوم نیست که پیروان هر یک از أئمّه أربعه شما تنها برابری با پیروان امام صادقعليه‌السلام بنمایند.

به قدری علمای متعصّب شما با نظر بی اعتنائی عملاً به عترت پیغمبر خود (با آن همه سفارشات) نگریستند که حتی فقهاء بزرگ شما مانند بخاری و مسلم حاضر نشدند روایتهای این فقیه اهل بیت طهارت را در کتب خود نقل نمایند، بلکه از هیچ یک از امامان از عترت طاهره و از علما و فقهای بزرگ از سادات علوی و حسینی و سجادی و موسوی و رضوی و غیره از قبیل زید بن علی بن الحسین (الشهید) و یحیی بن زید و محمّد بن عبد اللّه (نفس زکیّه) و حسین بن علی مدفون به فخ و یحیی بن عبد اللّه بن حسن و برادرش ادریس و محمّد بن جعفر الصادق و محمد بن ابراهیم (معروف بابن طباطبا) و محمد بن محمد بن زید و عبد اللّه بن حسن و علی بن جعفر (عریضی) و غیر آنها که همگی از اکابر علماء و فقهاء خاندان رسالت بودند، نقل حدیث و روایت ننمودند!

ولی روایتهای ابو هریره معلوم الحال و عکرمه خارجی و یک عدّه کذّاب جعّال را که علمای خودتان تصدیق به آن دارند (ما هم در شبهای قبل اشاره به حالات آنها نمودیم) بجان و دل پذیرفته و از آنها نقل نموده اند!

و حتی ابن البیّع نوشته که بخاری از هزار و دویست نفر از خوارج و نواصب از قبیل عمران بن حطان (مادح عبد الرحمن بن ملجم مرادی قاتل امیر المؤمنینعليه‌السلام ) روایت نموده.

تأثر فوق تأثر

و بسیار جای تأثر است که پیروان و مقلّدین امام أعظم و امام مالک و امام شافعی و امام حنبل را که هیچ یک از عترت و اهل بیت رسول اللّه نبودند، مسلمان

۲۸

پاک بدانند و هر یک از آن فرق در طریقه خود آزاد باشند با آنکه در اصول و فروع با هم اختلافات بسیار دارند، ولی پیروان جعفر بن محمد الصادقعليه‌السلام را کافر و مشرک و رافضی بخوانند!

و در بلاد سنی حتی در مکّه معظمه که خداوند درباره آن مکان مقدّس می فرماید:( وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا ) (۱) ، آزادی در عقیده و اعمال و عبادات نداشته باشند! چه خوش گوید حافظ شیرازی:

گر مسلمانی همین است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بود فردائی

پس آقایان بدانید که ما جماعت شیعیان باعث افتراق کلمه نیستیم دوییت را ما ایجاد نمی کنیم، بلکه آنچه می شود از طرف شما می شود که زیاده از یکصد ملیون جمعیت مسلمان موحّد مؤمن را که در جهت قبله و نماز و روزه و حج و سایر احکام دین با شما شرکت دارند، از خود دور و بیگانه و مشرک و کافر محسوب می دارید!

(در این موقع مؤذن اعلام نماز داد. آقایان بفریضه عشاء مشغول شدند. بعد از فراغت از نماز و صرف چای جناب حافظ افتتاح کلام نمود).

حافظ : حقیقت امر همین است که فرمودید. من آدم بی انصاف و حق کش نیستم در قسمتهای مهمّی از بیانات شما، حقیر معترفم که افراطکاریهای متعصّبانه زیاد شده و مخصوصاً در این لیالی، بدون تملّق و چاپلوسی مخلص که به سهم خود از محضر شما خیلی استفاده نموده و کاملاً روشن گردیدم، ولی در عین حال با اجازه خودتان می خواهم جمله ای عرض کنم که هم گله باشد و هم دفاعی از حریم اهل تسنن و آن این است که چرا شما مبلّغین و دانشمندان شیعه، عوام خود را منع نمی کنید از رفتار و گفتارهایی که عاقبتش کفر است تا بهانه به دست دیگران ندهید که کلمه کفر بر زبان جاری نمایند؛ چون غالباً انسان به واسطه یک کلام بیجا و یا گفتار بی محل، مورد حملات قرار می گیرد و بی خود هم شما آقایان اهل جماعت را مورد حملات قرار ندهید، بلکه خود شیعیان اند که بهانه بدست می دهند و کلماتی می گویند که تاثیر در قلوب نموده لذا نسبت کفر به آنها داده

____________________

۱- سوره آل عمران، آیه۹۷.

۲۹

می شود.

داعی : رفتار و گفتاری که عاقبتش کفر است، از چه قبیل است؟ متمنی است توضیح دهید تا معمّا حل گردد.

چرا شیعه طعن بر صحابه و ازواج رسول الله می زند

حافظ : گفتار شنیع آنها از قبیل طعن و انتقاداتی است که نسبت بصحابه خاص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بعض ازواج طاهرات آن حضرت رضی اللّه تعالی عنهم می نمایند که محققا کفر محض است؛ چون که سالها در اعلا کلمه توحید، در رکاب ظفر انتساب آن حضرت، با کفار جهادها نمودند. بدیهی است که خدمات آنها خالی از شوائب و نقایص بوده و قطعاً مستحق جنان خواهند بود؛ خصوصاً آنهایی که به مقتضای آیه ۱۸ سوره ۴۸(فتح) که می فرماید:( لَقَدْ رَضِیَ اللّٰهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبٰایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ ) (۱) ، به شرف رضوان حضرت حق مشرّف گشتند و شکّی نیست که آنها قولاً و فعلاً مورد توقیر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند و البته منکر کمال ایشان در خذلان و گمراهی خواهد بود و در حقیقت بمقتضای آیه شریفه۳و۴ سوره النّجم که می فرماید:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ( ۳ ) إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) (۲) منکر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قرآن گردیده و هر کس انکار پیغمبر و قرآن کند محققا کافر است.

داعی : میل نداشتم که جنابعالی این قبیل موضوعات را در این مجلس علنی مورد بحث و سؤال یا بقول خودتان گله قرار دهید که داعی هم مجبور شوم جواب بدهم آنگاه حرف دست مردم جاهل و یک دسته معاند عنود بیفتد و قضاوت بر خلاف نمایند. خوب بود محرمانه بین خودمان این مطالب ردّ و بدل می شد تا جواب مطابق صواب عرض می کردم. حالا هم تمنا می کنم تقاضای داعی را بپذیرید و از بحث علنی در این موضوع، صرف نظر نمایید. یک روز صبح خودم خدمتتان می رسم دو نفری قضیّه را حل می کنیم.

____________________

۱- هرآینه به تحقیق خدا از مؤمنانی که زیر درخت (حدیبیه) با تو بیعت کردند خوشنود گشت.

۲- هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید و سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.

۳۰

حافظ : بنده بی تقصیرم، چون آقایان حاضر چند شب است به من فشار می آورند که این موضوع مورد بحث قرار گیرد، لذا این درخواست را مطابق میل آقایان نمودم. چون شما متانت در کلام دارید گمان می کنم ضرری نداشته باشد که جواب مسکتی بآقایان بدهید که رضای خاطرشان فراهم گردد و یا تصدیق نمائید که حق با ماست.

نواب : صحیح است! همگی انتظار داریم حلّ این معمّا گردد.

داعی : چون امر می فرمائید اطاعت می نمایم، ولی از مثل شما شخص فاضل محترمی انتظار نداشتم با مشروحات مفصّله ای که در لیالی ماضیه به عرض رسانیدم و جهات کفرآور را بیان نمودم، بازهم نسبت کفر به جامعه شیعیان بدهید؛ در صورتی که در شبهای اول کاملاً برای شما روشن نمودم که شیعه اثناعشریه چون پیروان محمّد و آل محمد سلام اللّه علیهم اجمعین اند، هرگز کافر نخواهند بود و چون جملاتی را در هم بیان فرمودید، ناچارم آنها را از هم تفکیک نموده، هر یک را علی حدّه جواب عرض نمایم تا آقایان حاضرین محترم و هم چنین غایبین مجلس، خود منصفانه قضاوت نموده و از شبهاتی که در دل آنها افکنده اند، بیرون بیایند و بدانند که شیعیان هرگز کافر نخواهند بود و طرق کفر آن نیست که آقای محترم بیان نمودید.

طعن و انتقاد بر صحابه موجب کفر نمی شود

اولاً فرمودید که طعن و انتقادی که شیعیان از صحابه و بعض از ازواج رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمایند موجب کفر آنها گردیده، نفهمیدم روی چه دلیل و برهان این بیان را نمودید. قطعاً اگر طعن و انتقاد مستند به دلیل و برهان باشد، که ابداً مذمّت ندارد تا چه رسد بآنکه کفرآور باشد.

و اگر بدون دلیل و برهان و محض اتهام باشد، بازهم سبب کفر نمی گردد. بر فرض به مؤمنی و لو صحابی باشد، بی جهت هم طعن و نقد و یا لعنی هم بنمایند، کافر نخواهند شد، بلکه فاسق می شوند مانند آنکه شراب بخورند یا زنا کنند. بدیهی است هر فسق و عصیانی قابل عفو و اغماض است؛ چنانچه ابن حزم

۳۱

ظاهری اندلسی متولد ۴۵۶ قمری در کتابالفصل فی الملل و النحل (۱) گوید:

((کسی که به أصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام دهد، از روی جهل و نادانی، معذور است و اگر روی بصیرت و بینایی باشد، فاسق خواهد بود مانند آنکه بمعاصی از قبیل زنا و دزدی مشغول شده؛ وقتی کافر می شود که به قصد آنکه چون اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد دشنام دهد که منتهی می شود به عداوت و اهانت با خدا و رسول او که البته آن وقت کافر خواهد شد. و الاّ صرف دشنام به صحابه موجب کفر نمی گردد؛ چنانچه خلیفه عمر رضی اللّه عنه به پیغمبر عرض کرد: اجازه بده گردن حاطب منافق را بزنم (با آنکه از صحابه بزرگ و مهاجرین و از اصحاب بدر بود) مع ذلک برای این دشنام و نسبت نفاق به او دادن، کافر نشد.)) انتهی کلامه.

پس چطور ممکن است شیعیان را برای دشنام دادن ببعضی از افراد صحابه بفرض صدق و یقین شما، کافر خواند؟ و حال آنکه اکابر متقدمین از علمای شما، بر خلاف عقیده شما در کتب معتبره خود از روی انصاف دفاعها از حق و حقیقت نموده اند.

از جمله قاضی عبد الرحمن ایجی شافعی درمواقف وجوهی را که متعصّبین علمای شما در کفر شیعه آورده اند، رد کرده و آنها را نظر متعصّبانه دانسته.

و امام محمد غزالی صریحاً می نویسد: ((سبّ و شتم صحابه ابداً کفر نمی باشد، حتّی سبّ شیخین هم کفرآور نمی باشد.))

و ملا سعد تفتازانی درشرح عقاید نسفی گوید: ((اینکه جمعی متعصّب گویند: سبّ کنندگان صحابه کافرند، مورد اشکال می باشد و کفر آنها غیر معلوم است؛ چه آنکه بعض از دانشمندان به صحابه حسن ظن داشتند، بدی های اعمال آنها را ندیده گرفتند بلکه تأویلات بارده نمودند و گفتند: صحابه رسول اللّه از گمراهی و فسق مصون بودند و حال آنکه این قسم نبوده و دلیل بر این امر جنگهائی است که بین آنها اتفاق افتاده ثابت می نماید که آنها گمراه و اهل فسق و عصیان بودند و حسادت و جاه طلبی آنها را وادار باعمال زشت می نموده و منحرف می شدند؛ حتی بزرگان از صحابه که مصون از کارهای زشت نبودند. پس اگر کسی با نقل دلیل نقد، و انتقادی از آنها بنماید، موجب کفر نخواهد شد؛ چه آنکه بعضی روی حسن ظن چشم پوشی نموده، نقل ننمودند. ولی برخی اعمال آنها را نقل نموده و مورد

____________________

۱- الملل و النحل، ج۳، ص۲۲۷.

۳۲

انتقاد قرار می دهند، هرگز نمی توان گفت آنها کافر هستند، برای آنکه هر صحابی که رسول خدا را دیده، معصوم و بی گناه نبوده است .)) -انتهی نقل به معنا.

علاوه بر اینها، ابن اثیر جزری صاحبجامع الاصول (۱) شیعیان را از فرق اسلامی به شمار آورده، شما چگونه اثبات کفر بر آنها می نمایید؟

از جمله دلایل بر عدم کفر سبّ کنندگان بعضی از صحابه جهت اعمالشان، آن است که زمان حیات خلفا، اشخاصی به آنها سبّ و شتم می نمودند و دشنامهای رکیک می دادند، مع ذلک خلفاء امر بکفر و قتل آنها نمی دادند؛ چنانکه حاکم نیشابوری درمستدرک (۲) و امام احمد حنبل درمسند (۳) و ذهبی درتلخیص مستدرک و قاضی عیاض در کتابشفاء (۴) و امام غزّالی در جلد دوماحیاء العلوم (۵) نقل می نمایند که در زمان خلافت ابوبکر، روزی مردی وارد شد بر او و شدیدا بر او فحّاشی نمود و دشنام داد، به طوری که حاضرین متأثر شدند. ابو برزه اسلمی گفت: ((خلیفه اجازه بده او را به قتل رسانم، چه آنکه کافر گردید!)) ابی بکر گفت: ((نه چنین است. احدی نمی تواند چنین حکمی بنماید مگر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .))

واقعاً آقایان اهل تسنّن دایه از مادر مهربان ترند؛ خود خلیفه سبّ و شتم و دشنام را می شنود و حکم به کفر و امر بقتل نمی نماید؛ ولی آقایان محترم، عوام بی خبر را اغوا می کنند (روی فرض و خیالات خود) که شیعیان کافر و مهدور الدّم اند چون سبّ صحابه می نمایند.

اگر سبّ صحابه کفرآور است، پس چرا آقایان محترم، معاویه و اتباع او را که بفرد اکمل از صحابه و افضل خلفاء امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام سبّ و لعن نمودند کافر نمی خوانید؟! پس بدانید هدف شما امر دیگر است و آن جنگ با اهل بیت و عترت طاهره و پیروان آنها می باشد.

اگر سبّ صحابه مخصوصاً خلفای راشدین کفرآور است، پس چرا آقایان حکم

____________________

۱- جامع الاصول، ج۳، ص۷۱.

۲- مسمتدرک، ج۴، ص۳۳۵.

۳- مسند احمد، ج۱، ص۹.

۴- شفاء، ج۴، باب اول.

۵- احیاء العلوم، ج۲، ص۱۵۶.

۳۳

به کفر عایشه امّ المؤمنین نمی نمایید که تمام علما و مورخین خودتان نوشته اند پیوسته به خلیفه عثمان سبّ و شتم می نمود و علناً می گفت:اقتلوا نعثلا فقد کفر ؛ یعنی بکشید این پیر خرفت را (که مراد عثمان باشد) پس به تحقیق کافر شده.

اگر یک فرد شیعه مظلوم بگوید خوب شد عثمان را کشتند، چون کافر بود، فوری شما آقایان او را کافر و حکم قتلش را صادر می نمایید. ولی در حضور خود عثمان، عایشه او را نعثل و کافر خواند؛ نه خلیفه، نه صحابه او را منع و زجر ننمودند؟ شما هم او را مورد مذمت قرار نمی دهید.

نواب : قبله صاحب! مگر نعثل چه معنی دارد که مورد گفتار قرار گرفت؟

داعی : فیروزآبادی که از علمای بزرگ خودتان است، درقاموس اللغه (۱) در معنی نعثل گوید: ((نعثل پیر خرفت را گویند و نیز یهودی پرریشی بود در مدینه که عثمان را باو تشبیه می نمودند))، وشارح قاموس علاّمه قزوینی همین معنی را گفته بعلاوه گوید: ((ابن حجر درتبصرة المنتبه ذکر کرده است کهان نعثل یهودیّ کان بالمدینه هو رجل لحیانیّ یشبه به عثمان ؛ یعنی نعثل یهودی پرریشی بود در مدینه که مردم مدینه عثمان را تشبیه باو می نمودند.))

از همه بالاتر اگر دشنام دادن به صحابه بد و امر قبیح است و دشنام دهنده کافر می شود، پس چرا خلیفه ابی بکر در بالای منبر حضور صحابه و جامعه مسلمین به فرد، اکمل از صحابه علی بن أبی طالبعليه‌السلام دشنام داد؟! شما هیچ متأثر نمی شوید، بلکه ابی بکر را تقدیس می نمایید و حال آنکه باید تقبیح نمایید.

حافظ : چرا تهمت می زنید؟ کجا خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه بخلیفه علی کرم اللّه وجهه دشنام داده؟

داعی : ببخشید ما اهل تهمت نیستیم. تا بچیزی علم پیدا نکنیم نقل نمی نماییم. خوب است مراجعه نمایید بهشرح نهج البلاغه (۲) که ابی بکر در مسجد بالای منبر در مقام انتقاد از امیر المؤمنینعليه‌السلام گفت:

انّما هو ثعاله شهیده ذنبه مربّ لکلّ فتنه هو الذی یقول کروها جذعه بعد ما هرمت

____________________

۱- قاموس اللغة، ج۳، ص۶۲۷.

۲- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۷.

۳۴

یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنساء کامّ طحّال احبّ اهلها الیها البغی (۱) .

اینک آقایان مطابقه کنید فحشهای خلیفه ابی بکر را بمولی الموحدین امیر المؤمنین، با طعن و انتقادی که یک شیعه به آنها بنماید، چقدر تفاوت دارد.

پس اگر دشنام دادن بیکی از اصحاب کفرآور است، بایستی ابی بکر و دخترش عایشه و معاویه و پیروانشان کافر باشند و اگر کفرآور نیست، شما نمی توانید باین جهت شیعیان را کافر بدانید.

چنانچه طبق احکام و فتاوای فقها و خلفای بزرگتان، دشنام دهندگان، کافر و واجب القتل نمی باشند.

همچنان که امام احمد حنبل در جلد سوممسند (۲) و ابن سعد کاتب در کتاب طبقات(۳) و قاضی عیاض درشفاء (۴) نقل نموده اند که عامل خلیفه، عمر بن عبد العزیز، از کوفه باو نوشت که شخصی بعمر بن الخطّاب خلیفه ثانی سبّ نموده و دشنام داده، اجازه می دهید او را بکشیم. در جواب نوشت ((خون هیچ مسلمانی مباح نمی شود برای سبّ و شتم نمودن به مسلمانی، مگر دشنام دهنده برسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام داده باشد ))

علاوه بر این اقوال، عقاید اکابر علماء خودتان چون ابو الحسن اشعری و پیروان آن اینست که اگر کسی قلبا مؤمن ولی تظاهر به کفر نماید (مانند یهودیت و نصرانیت و غیره) یا به جنگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخیزد یا خدا و رسول را بدون عذر شدیداً دشنام دهد، مع ذلک کافر نمی شود و نمی توان حکم کفر بر او جاری نمود. چه آنکه ایمان، عقیده قلبی است و چون از قلب او احدی اطلاع ندارد، نمی توان فهمید تظاهر به کفر از روی دل و قلب بوده یا فقط جنبه تظاهر داشته.

____________________

۱- جز این نیست که او (علیعليه‌السلام ) روباهی می باشد که شاهد او دم او است! ماجراجو و برپا کننده فتنه می باشد! و فتنه های بزرگ را کوچک نشان می دهد و مردم را بفتنه و فساد ترغیب و ترهیب می نماید کمک از ضعفاء و یاری از زنها می طلبد؛ مانند ام طحال است (که زنی بود زانیه در جاهلیت، چنانچه ابن ابی الحدید توضیح می دهد) که دوست می داشت به نزدیکان خود زنا بدهد. (ولی در سایر تواریخ باین عبارت آمده که ابی بکر گفت: ((انما هی ثعاله شهیدها ذنبها)).

۲- مسند احمد، ج۲، ص۳۲۶.

۳- طبقات الکبری، ج۵، ص۲۷۹.

۴- شفاء، باب ۱، جزء چهارم.

۳۵

و این مراتب را علمای اشعری در کتب خود درج نموده اند، مخصوصاً ابن حزم آندلسی در کتابالفصل (۱) مبسوطاً این عقاید را نقل نموده است. پس در این صورت چگونه آقایان حکم کفر بر شیعیان موحّد پاکدل مطیع خدا و پیغمبر و عامل به تمام احکام شرع انور از واجبات و مستحبات صادر می نمایید؟ به فرض آنکه بعضی از آنها سبّ و شتم و دشنام با دلیل و برهان (به خیال خودشان) به بعضی از صحابه بنمایند، شما نمی توانید طبق عقاید و گفتار اکابر پیشوایان خودتان حکم به کفر آنها بنمایید.

و حال آنکه در کتب معتبره خودتان مانندمسند احمد حنبل (۲) وسیره الحلبیّه (۳) وصحیح بخاری (۴) وصحیح مسلم کتاب جهاد(۵) واسباب النزول (۶) واحدی و غیرهم، بسیار رسیده که در حضور خود پیغمبر غالباً اصحاب مانند ابی بکر و غیره بهم دشنام می دادند، بلکه یکدیگر را می زدند و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده می نمود و آنها را کافر نمی خواند و اصلاحشان می داد (البته این قبیل اخبار جنگ و نزاع اصحاب در مقابل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در کتب علمای اهل تسنن است نه در کتابهای علمای شیعه).

پس جواب ایراد اولتان را با همین مختصر بیان شنیدید که لعن و دشنام به احدی از صحابه موجب کفر نمی شود و اگر بدون دلیل و برهان، سبّ و لعنی بنمایند، فاسق می شوند نه کافر و هر عمل فسقی قابل عفو و آمرزش می باشد.

اعمال نیک و بد صحابه مورد توجه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده

ثانیاً فرمودید صحابه مورد توقیر و احترام و تعظیم رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده اند؛ صحیح است، داعی هم تصدیق دارم بلکه عموم مسلمین و اهل علم و دانش

____________________

۱- الفصل، جزء چهارم.

۲- مسند احمد، ج۲، ص۳۲۶.

۳- سیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۳۵.

۴- صحیح بخاری، ج۱، ص۲۵.

۵- صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۱.

۶- اسباب النزول، ص۲۱۵.

۳۶

متّفقند که نیک و بد اعمال اشخاص مورد توجه و مطالعه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و عمل نیک هر فردی را تقدیر می نمودند؛ چنانچه عدالت انوشیروان و سخاوت حاتم طایی را تقدیر فرمودند. ولی این مطلب هم مسلّم است که آن حضرت اگر توقیر و تقدیر از فردی یا جمعی می نمودند، مربوط به همان عمل نیکی بوده که از آنها صادر گردیده. بدیهی است توقیر و تقدیر فردی یا جمعی در عمل مخصوصی قبل از صدور خلاف از ایشان، دلالت بر سلامت و حسن عاقبت نمی کند؛ چه آنکه عقوبت قبل از صدور عصیان، با آنکه معلوم الصدور هم باشد، جایز نیست؛ چنانچه مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام با آنکه از عمل عبد الرحمن بن ملجم مرادی و شقاوت و سوء عاقبت او آگاه و مکرر هم باو می فرمود: ((تو قاتل من هستی،)) و در یک مجلس صریحاً فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلی

غدیرک من خلیل من مرادی(۱)

مع ذلک در مقام عقوبت او بر نیامد، پس روایتی که دلالت بر حسن فعل و عمل مخصوصی نماید، افاده تام نمی نماید.

جواب از بیعت الرضوان

ثالثاً فرمودید چون صحابه در بیت الرضوان حاضر بودند و در تحت شجره با آن حضرت بیعت نمودند، مستحق مدح اند نه مذمت، چون مشمول آیه شریفه گشتند.

محققین از علماء در این موضوع جوابها داده اند که مدلول آیه مذکوره عند التوفیق رضاء املیّه است از آن فعل مخصوص که بیعت است نه رضای ابدی تا روز آخر عمر در تمام مراحل زندگانی؛ زیرا خود می دانید که در آن بیعت (تحت شجره) در حدیبیّه هزار و پانصد نفر از امت حاضر بودند که عدّه ای از آنها مشمول آیات نفاق شدند که خدا آنها را وعده خلود در آتش داد.

آیا ممکن است خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عدّه ای راضی باشند و حال آنکه قسمتی

____________________

۱- من زندگانی او را خواهان و او قتل مرا طالب است و این غدار ظاهر دوست، از طایفه مراد است. (چنانچه ابن حجر مکی هم در ص ۱۳۵صواعق آخر باب ۹ نقل نموده است).

۳۷

از آنها مخلّد در آتش و قسمت دیگر در بهشت جاویدان باشند؟

پس معلوم می شود رضایت خدای تعالی تنها در اثر بیعت تحت شجره نبوده، بلکه معلّق بایمان خالص و عمل صالح بوده؛ یعنی آنان که با اعتقاد قلبی به توحید و نبوت بیعت نمودند، مورد رضای پروردگار و خلود در جنت قرار گرفتند؛ و اما کسانی که یا ایمان نداشتند و بیعت نمودند و یا ایمان داشتند و بیعت نکردند، مورد سخط خداوندی قرار گرفته و مخلّد در آتش خواهند بود.

پس بنابراین، بیعت تحت شجره تنها کافی از رضای پروردگار نیست و اشخاصی که مخلّد در آتشند، معلوم می شود آن روز ایمان نداشتند و بدیهی است که مورد انکار احدی از مسلمین نیست که بعض از افعال حسنه مرضیه از صحابه صادر می شد که مورد تقدیر بوده و البته هر عمل نیکی که از کسی ظاهر شود، مورد مدح واقع می شود (مانند بیعت نمودن در تحت شجره) مادامی که عمل خلافی از او ظاهر نگردد، و اگر عمل زشتی هم از مؤمن و لو صحابی باشد ظاهر گردد مورد نقد و انتقاد قرار خواهد گرفت.

جامعه شیعیان افعال و اعمال نیک صحابه را پیوسته نقل نموده و مذعن بخوبی آن أعمال هستند.

و آن کسانی که در مقام طعن و انتقاد در آمده اند، در حالتی که اذعان باعمال نیک آنها دارند، از قبیل بیعت الرضوان و مهاجرت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مانند انصار و پذیرائی نمودن از آن حضرت و حاضر شدن به جنگها (و لو آنکه فتح بدست علیعليه‌السلام واقع می شد) و سایر اعمال نیک صادره از آنها اعمال ناپسند و زشت آنها همرطب اللسان و مورد بحثشان می باشد.

حافظ : خیلی حیرت آور است که می فرمایید: از صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افعال ناپسند و زشت ظاهر گردیده و حال آنکه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرد فرد آنها را هادی و مقتدای امت قرار داده و در حدیث معروف که فرموده:انّ اصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم .(۱) قطعاً شما در عقیده خود منفردید و ما عقیده منفرد را نمی توانیم

____________________

۱- به درستی که اصحاب من مانند ستارگانند و بهر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت شده اید.(شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۱۱).

۳۸

بپذیریم.

جواب از حدیث به اصحاب من اقتدا کنید

داعی : حدیثی شاهد مقال آوردید که حقیر را در یک سنگلاخ بزرگی انداختید که گوهر را از میان آن بیرون آوردن افتخار بزرگی است. ناچارم قدری در اطراف این حدیث مختصراً بحث کنم و بعد به جواب اصلی شما بپردازم. و البته بحث ما در سند حدیث و صحت و سقم آن نقداً نمی باشد؛ زیرا ما را به کلی از مطلب دور می نماید. فقط بحث در مدلول حدیث می باشد.

بدیهی است کسانی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را زیارت نموده و یا بضبط حدیث از آن حضرت موفق گردیده اند، صحابه و اصحاب می گویند، خواه از مهاجر و انصار و خواه غیر از اینها از موالی و غیره باشد.

اشتباه بزرگی که آقایان نموده اید، این است که روی حسن نظر، تصور فرموده اید صحابه و اصحاب رسول اللّه عموماً پاک و منزه از جمیع عیوب بوده اند و حال آنکه این طور نبوده؛ اصحاب آن حضرت مخلوط از نیک و بد بودند که خدا و رسول بزرگوار به حال خوب و بد آنها آگاهی داشتند و دلیل بر این معنی سوره منافقون و آیاتی که در سایر سور قرآن مجید مانند توبه و احزاب در مذمت منافقین و فاسقین از اصحاب وارد گردیده. اکابر علماء خودتان در کتب معتبره خود مثالب آنها را نقل نموده اند و بعض از آنها مانند هشام بن محمّد سایب کلبی که از اعیان علماء شما می باشد، کتاب مخصوصی در مثالب صحابه تصنیف و تألیف نموده است.

و منافقینی که خداوند در قرآن مجید و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را مذمت و اهل آتش معرفی فرموده اند، مردمان دو رویی بودند که ظاهر مسلمانی داشتند و باطن آنها فاسد و خراب بوده و تمامی آنها در سلک اصحاب آن حضرت بودند. در این صورت چگونه می توانیم بتمام اصحاب آن حضرت نظر نیک داشته باشیم که بهر یک از آنها اقتدا نماییم، نجات یابیم؟

آیا در داستان عقبه از همان منافقین اصحاب نبودند که ظاهری آراسته داشتند، ولی در صدد قتل خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آمدند؟

۳۹

حافظ : داستان عقبه را جمعی از علما از ساخته های شیعه می دانند و صحت آن غیر معلوم است.

داعی : بی لطفی فرمودید! عقاید عدّه ای از اصحاب خوارج و نواصب را مدرک گفتار قرار دادید این قضیه بقدری مشهور و واضح و آشکار و مستفیض است که مورد تصدیق علمای خودتان می باشد.

مراجعه نمایید به کتابدلایل النبوة (۱) تألیف حافظ ابو بکر أحمد بن حسین بیهقی شافعی که از اکابر فقهاء و دانشمندان خودتان می باشد. داستان بطن عقبه را مسنداً با سلسله روات و امام احمد حنبل در آخر جلد پنجممسند (۲) از ابو طفیل و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) ضبط نموده اند و بطور استفاضه مشهور است که حضرت جماعتی از اصحاب را در آن شب لعن فرمودند.

داستان عقبه و قصد قتل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نواب : قبله صاحب! قضیّه عقبه چه بوده است و چه اشخاصی می خواستند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به قتل رسانند. متمنی است و لو مختصراً بیان فرمایید؟

داعی : اکابر علمای فریقین نوشته اند که در مراجعت از غزوه تبوک، چهارده نفر از منافقین تصمیم محرمانه بقتل رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفتند؛ در بطن عقبه که راه باریکی در دامنه کوه بود که فقط یکی یکی باید عبور بنمایند، خواستند تصمیم خود را عملی نمایند. جبرئیل رسول خدا را خبر داد. آن حضرت حذیفه نخعی را فرستادند در دامنه کوه پنهان گردید. وقتی آن عدّه آمدند و با هم حرف زدند، همه را شناخت که هفت نفر آنها از بنی امیّه بودند. حذیفه خود را بآن حضرت رسانید و آنها را معرفی نمود. حضرت فرمود: ((رازدار باش! خدا نگهدار ما می باشد.)) اول شب حضرت مقدّم بر اردو حرکت نمود، عمّار یاسر مهار شتر را گرفته، حذیفه شتر را از عقب می راند. وقتی براه باریک رسیدند، آنها دبّه های خود را پر از ریگ کرده

____________________

۱- دلائل النبوة، ج۲، ص۴۴۲.

۲- مسند احمد، ج۵، ص۳۰۹.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۷۴.

۴۰

(یا شیشه های پر از روغن) با فریاد مقابل شتر پرتاب نمودند که شتر رمیده و آن حضرت را بدرّه عمیق پرتاب نماید، ولی خدای تعالی آن حضرت را حفظ فرمود. آنها هم فرار نموده و در جمعیت، خود را پنهان نمودند.

اینها مگر از اصحاب نبودند؟ پس این عمل آنها نیک و پیروی آنها راه هدایت بوده؟!

آیا سزاوار است خوش بینی آدمی تا آنجا برود که وقتی گفتند اصحاب رسول اللّه یعنی کسانی که پیغمبر را دیده اند یا نقل حدیث از آن حضرت نموده اند، دیگر غمض عین کنند عیوب و بدیهای آنها را نبینند و بگویند همگی اهل روضه رضوان و ناجی بلکه پیروان هر یک از آنها هم ناجی می باشند؟!

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر به پیروی از دروغگویان ننموده

آیا ابو هریره کذّاب که شبهای قبل اشاره بحالات او نمودم که خلیفه عمر او را تازیانه زد و گفت: از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زیاد حدیث به دروغ نقل می کند، جزء اصحاب نبوده و ناقل أحادیث بسیار نبوده. همچنین دیگران از اصحاب مانند سمرة بن جندب و غیره که وضع حدیث می نمودند، از اصحاب نبودند؟ آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت را امر می نماید پیروی کنید از کذّاب و جعّال تا هدایت شوید؟! اگر این حدیثی که شما مدرک عظمت اصحاب قرار دادید، صحیح است که بهر یک از اصحاب اگر اقتداء نمودند هدایت می یابند، بفرمایید اگر دو تن از اصحاب دو راه مخالف رفتند ما پیروی از کدام یک کنیم تا هدایت شویم؟ اگر دو دسته از اصحاب با هم محارب و یا مخالف در عقیده شدند، ما پیروی از کدام دسته بنمائیم تا رستگار شویم؟

حافظ : اولاً اصحاب پاک رسول اللّه با هم مخالفت و جنگی هرگز نمی نمودند و اگر مخالفت نمودند، غور و دقت نمایید، هر کدام از آنها پاکتر و گفتارشان مستدل تر است، از آنها پیروی کنید.

داعی : بنابراین بیان شما، اگر ما غور کردیم و تحقیق نمودیم و یکی از دو را پاک و اهل حق شناختیم، قطعاً آن دسته دیگر از اصحاب ناپاک و بر باطل خواهند بود. پس این حدیث بخودی خود عقلا از درجه اعتبار ساقط می گردد؛ چه آنکه

۴۱

نمی شود بهر یک از صحابه اقتدا نموده و هدایت یافت.

مخالفت اصحاب در سقیفه

و اگر این حدیث صحیح است، شما چه ایرادی به شیعیان دارید؛ زیرا اینها پیروی نمودند طریقه عدّه ای از اصحاب را مانند سلمان و ابی ذر و مقداد و عمار یاسر و ابو ایوب انصاری و حذیفه نخعی و خزیمه ذو الشهادتین و امثال آنها را که قبلاً در شبهای گذشته اشاره بنام آنها نمودیم که بیعت با ابی بکر ننمودند و بلکه مخالفت و محاجّه هم کردند.

پس این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم ایستادند، کدام دسته حق بودند؟ قطعاً یک دسته از آنها بر باطل بودند و حال آنکه در حدیثی که شما نقل نمودید می گوید: به هر یک از اصحاب اقتدا کنید هدایت می شوید!

مخالفت سعد بن عباده با ابی بکر و عمر

مگر سعد بن عباده انصاری از اصحاب نبود که با ابی بکر و عمر بیعت نکرد؟ به اتفاق جمهور مورخین اسلامی از شیعه و سنی، رفت در شام ماند تا اواسط خلافت عمر کشته شد. پس اقتدا باو کردن و مخالفت با ابی بکر و عمر بحکم این حدیث راه هدایت می باشد.

قیام طلحه و زبیر در مقابل علیعليه‌السلام در بصره

آیا طلحه و زبیر از اصحاب و بیعت کنندگان تحت شجره نبودند؟ آیا قیام آنها در مقابل خلیفه حق پیغمبر نبود(و به عقیده شما مسلّما خلیفه چهارم) و سبب ریختن خون بسیاری از مسلمانان نگردیدند؟! آیا این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم قرار گرفتند پیروی و اقتداء بکدام یک از آنان سبب هدایت بوده؟! اگر بگویید هر دو دسته چون تابع اصحاب بودند حق بودند راه غلط پیموده اید؛ زیرا جمع بین ضدّین محال است که دو فرقه محارب هر دو اهل هدایت و روضه رضوان منزلگاه آنها باشد.

پس قطعاً آن طرفی که اصحاب علی بن أبی طالبعليه‌السلام بودند، هدایت یافته و

۴۲

طرف مقابل بر باطل و این خود دلیل دیگر است بر ابطال فرموده شما، که اصحاب حاضر در بیعت الرضوان تحت شجره تماماً رستگارند؛ زیرا دو نفر از بیعت کنندگان تحت الشجره طلحه و زبیر بودند که بجنگ امام و خلیفه بر حق برخاستند. آیا آن عملشان که قیام در مقابل خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جنگ با کسی که آن حضرت درباره او فرمود:حربک حربی ننگ بزرگی نبوده و جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده؟! پس چطور ممکن است، بفرمایید کلمه اصحاب یا حاضر بودن در بیعت الرضوان رستگاری کامل می آورد؟

معاویه و عمرو بن عاص علیعليه‌السلام را سب می نمودند

آیا معاویه و عمرو بن العاص از اصحاب نبودند که با خلیفه پیغمبر جنگیدند؟ به علاوه در منابر و مجالس حتی در خطبه، نماز جمعه علیعليه‌السلام را سبّ و لعن می نمود، با آنکه اکابر علماء خودتان در کتب معتبره خود نقل نمودند که مکرر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (1) .

پس روی قاعده این حدیثی که شما مدرک آوردید، اتباع ملعون بن ملعون علی لسان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سب کنندگان علیعليه‌السلام که فی الحقیقة سب کنندگان خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند (بنا بر آنچه علمای خودتان نوشتند)، هدایت یافته و اهل بهشت اند.

فاضل تفتازانی درشرح مقاصد مفصلاً در این موضوع بیانی دارد گوید:((چون بین صحابه محاربات سخت و مشاجرات شدید واقع شده معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف گردیده از روی حقد و حسد و عناد و حب ریاست و میل بلذات شهوانیّه هر نوع ظلم و تعدی نمودند. ))

بدیهی است که چون هر صحابی معصوم نبوده، مرتکب فجایع اعمال گردیدند. ولی بعض از علما از جهت حسن ظن صحابه، اعمال و رفتار زشت آنها را تأویلات بارده نمودند! از این قبیل دلایل محسوسه بر ابطال این حدیث منقوله شما

____________________

1- کسی که دشنام دهد علیعليه‌السلام را پس بتحقیق مرا سب و دشنام داده و کسی که مرا سب و دشنام دهد خدا را سب و دشنام داده.(المستدرک، ج3، ص121).

۴۳

بسیار است که دیگر وقت اجازه بیش از این گفتار نمی دهد.

پس قطعاً این حدیث از موضوعات است؛ چنانچه بسیاری از علماء خودتان در کتابالموضوعات در سلسله اسنادش خدشه نموده اند.

اسناد اصحابی کالنجوم ضعیف است

چنانچه قاضی عیاض درشرح الشفاء (1) این حدیث را نقل نموده و گوید: دارقطنی درفضائل و ابن عبد البرّ از طریق او آورده اند که باسناد این حدیث حجّتی نمی باشد.

و نیز از عبد ابن حمید درمسند خود از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که بزار منکر صحت این حدیث بوده.

و نیز گوید: ((ابن عدی درکامل (2) به اسناد خود از نافع از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که اسناد این حدیث ضعیف است.))

و همچنین گوید: ((بیهقی (3) روایت نموده که متن این حدیث مشهور است، ولی اسانید او ضعیف است))- انتها.

چه آنکه در اسناد این حدیث حارث ابن غضین مجهول الحال و حمزة ابن ابی حمزه نصیری که متهم به کذب و دروغ گویی بوده اند، می باشند لذا ضعف حدیث ثابت است و نیز ابن حزم گفته است. ((این حدیث مکذوب و موضوع و باطل است.))

پس چنین حدیثی با سلسله اسناد ضعیفه قابل اعتماد و اتکاء به استناد به آن نمی باشد، و بر فرض بگوییم این حدیث صحیح است، قطعاً عمومیت آن منظور نظر نبوده، بلکه مراد اقتداء بخوبان و نیکوکاران از اصحاب بوده که بحکم آن حضرت تبعیت از کتاب کریم و عترت طاهرهعليهم‌السلام نمودند.

____________________

1- شرح الشفاء، ج2، ص91.

2- الکامل، ج3، ص200.

3- سنن الکبری، ج8، ص138.

۴۴

صحابه معصوم نبودند

پس با این مقدماتی که عرض شد، اگر نقد و انتقادی از بعض صحابه بشود، مورد مذمت نخواهد بود؛ چه آنکه صحابه عموماً بشری بودند عادی و غیر معصوم. پس وقتی معصوم نبودند جایز الخطا بوده اند.

حافظ : ما هم قائلیم که صحابه معصوم نبودند، ولی مسلّما همگی آنها عدول بودند. معصیتی از آنها صادر نمی شد.

داعی : بی لطفی فرمودید که بطور مسلّم آنها را عادل و مبرّا از معاصی دانستید؛ زیرا که اخبار منقوله در کتب معتبره علمای خودتان بر خلاف این معنی حکم می کند که بسیاری از اکابر صحابه روی عادت دیرینه گاهی مرتکب معاصی می شدند.

حافظ : ما که از چنین اخبار اطلاع نداریم، چنانچه شما دارید بیان فرمایید.

داعی : گذشته از آنچه در جاهلیت می نمودند، در اسلام هم مرتکب بسیاری از معاصی می شدند که داعی من باب نمونه به نقل یکی از آن اخبار اکتفا می نمایم؛ زیرا که بزرگان از علمای خودتان در کتب معتبره خود نقل می نمایند که سال فتح مکه (هشتم هجری) عدّه ای از کبار صحابه، مجلس انسی داشتند که در آن مجلس سرّی شراب صرف نمودند.

حافظ : به طور قطع، این خبر از مجعولات مخالفین است؛ زیرا که صحابه بزرگ در مجلس فساد حاضر نمی شدند تا چه رسد بنوشیدن شراب بعد از حکم به حرمت!

داعی : قطعاً از مجعولات مخالفین نیست، بلکه اگر جعل نمودند علماء خودتان نمودند.

نواب : قبله صاحب! چنین مجلسی اگر بوده، حتماً نام صاحب خانه و مدعوین برده شده است. شما می توانید این مطلب را برای ما باز نمائید.

داعی : بلی این مطلب کاملاً در نزد علماء شما بطور وضوح بیان گردیده.

نواب : متمنی است بیان فرمائید تا حلّ معمّا گردد.

۴۵

شراب خوردن ده نفر از صحابه در مجلس سری

داعی : ابن حجر در فتح الباری(1) می نویسد: ((ابو طلحه زید بن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد و ده نفر را بآن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند و ابی بکر اشعاری در مرثیه کفار مشرکین و کشته شدگان بدر سرود !))

نواب : آیا نام های مدعوین را ذکر نموده اند؟ چنانچه نقل نموده اند برای ما بیان فرمائید تا کشف حقیقت شود.

داعی : 1. ابو بکر بن ابی قحافه؛ 2. عمر بن الخطّاب؛ 3. ابو عبیده جراح؛ 4. ابیّ بن کعب؛ 5. سهل بن بیضاء؛ 6. ابو أیوب انصاری؛ 7. ابو طلحه(دعوت کننده و صاحب البیت)؛ 8. ابو دجانه سماک بن خرشه؛ 9. ابو بکر بن شغوب؛ 10. انس بن مالک که در آن وقت هیجده ساله و ساقی مجلس بوده؛ چنانچه بیهقی درسنن از خود انس نقل می نماید که گفت: ((من در آن روز از همه کوچکتر و ساقی مجلس بودم.)) (هم همه شدید در مجلس).

شیخ : (با عصبانیت) به ذات پروردگار این خبر از ساخته های دشمنان ما می باشد.

داعی : (با تبسّم) خیلی تند رفتید و قسم بی جائی یاد نمودید! تقصیر شما هم نیست، مطالعاتتان کم است و اگر زحمت مراجعه به کتب را بخود می دادید، می دیدید که اکابر علماء خودتان نوشته اند؛ پس استغفار کنید.

ناچار شدم برای روشن شدن ذهن آقایان محترم که بدانید ما آنچه می گوییم، نقل قول علمای خودتان را می نماییم، به بعض از اسناد این واقعه که در نظر دارم، اشاره نمایم.

محمد بن اسماعیل بخاری در تفسیر آیه خمر در سوره مائده درصحیح (2) خود و مسلم ابن حجّاج در کتاباشربه باب تحریم الخمرصحیح (3) خود و امام احمد حنبل درمسند (4) و ابن کثیر

____________________

1- فتح البلاری، ج10، ص30.

2- صحیح بخاری، ج5، ص189.

3- صحیح مسلم، ج7، ص126.

4- مسند احمد، ج1، ص186.

۴۶

درتفسیر (1) خود و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (2) و طبری درتفسیر (3) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (4) و درفتح الباری (5) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (6) و بیهقی درسنن (7) و دیگران شرح قضایا را مفصّل و مبسوط نقل نموده اند.

شیخ : شاید قبل از تحریم بوده نه بعد از تحریم.

داعی : روی قواعد مندرجه در کتب تفاسیر و تاریخ معلوم می شود بعد از ورود آیات تحریم بعض از مسلمین و صحابه شراب ممنوع را می خوردند؛ چنانچه محمد بن جریر طبری درتفسیر کبیر خود مسنداً از أبی القموس زید بن علی نقل نموده که گفت: ((خداوند سه مرتبه آیات خمریه نازل فرموده: مرتبه اول آیه 219 سوره(بقره)( یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمٰا ) (8) نازل گردید، ولی مسلمین متنبّه نگردیده و می خوردند شراب را، حتی دو نفر شراب خورده و مست بنماز مشغول شدند و کلمات بی معنی می گفتند. خداوند آیه 43 سوره 4 (نساء)را نازل فرموده که:

( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ ) .(9)

بازهم می خوردند شراب را، ولی در حال مستی به نماز نمی ایستادند تا آنکه روزی مردی شراب خورد (بنا به روایت بزّار و ابن حجر و ابن مردویه، أبو بکر بود) و اشعاری در مرثیه کشته گان بدر گفت، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدبا حال غضب تشریف آوردبا چیزی که در دست مبارکش بود خواست او رابزند،گفت پناه می برم به خدا از

____________________

1- تفسیر ابن کثیر، ج2، ص94.

2- در المنثور، ج2، ص321.

3- تفسیر طبری، ج2، ص374، ح4148.

4- اصابه، ج6، ص198.

5- فتح الباری، ج10، ص39.

6- عمدة القاری، ج15، ص18.

7- سنن بیهقی، ج8، ص285-321.

8- ای پیغمبر از تو از حکم شراب و قمار می پرسند بگو: این دو کار، گناه بزرگ است و سودهایی برای مردم دارد، ولی زیان گناه آن بیش از منفعت آن است.(تفسیر جامع البیان، ج2، ص374، ح4148).

9- ای اهل ایمان، هرگز در حال مستی بنماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید (و چه می کنید).

۴۷

غضب خدا و پیغمبرش! به خدا قسم دیگر نمی خورم. آنگاه نازل گردید آیه 90 سوره 5 (مائده) که( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصٰابُ وَ الْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) (1) .

ما حصل از آنچه عرض شد، آن بود که آقایان بدانید صحابه هم مانند سایر مؤمنین و مسلمین خوب و بد داشتند؛ یعنی هر کدام از آنها که در اطاعت اوامر خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جدّی بودند، به منتها درجه سعادت رسیدند و هر کدام تابع هوای نفس، فریب شیطان خوردند، فاسد شدند.

پس آن کسانی که در مقام طعن و انتقاد به صحابه هستند، دلایل منطقی دارند، می گویند. مطاعن زشت و ناپسند صحابه علاوه بر آنکه در کتب معتبره خودتان ثبت است با شواهد آیات قرآنیه مورد مذمت قرار گرفته، به همین جهت مورد انتقاد شیعیان واقع، چنانچه جواب منطقی در مقابل انتقادات منطقی باشد، مورد قبول است.

یکی از صفات مذمومه این است که آدمی حب و بغض بی جا به کار برد. یعنی روی محبت و علاقه ای که به فردی یا افرادی دارد، اعمال و یا افعال و گفتار آنها را تماماً با چشم خوبی به بیند و بگوید ابداً بدی در عالم وجود ندارد.

حافظ : بسیار خوب، بفرمایید اعمال و افعال زشت و ناپسند اصحاب از چه قبیل بوده، چنانچه منطبق با دلیل و برهان باشد، ما هم قبول می نماییم.

در نقض عهد نمودن صحابه

داعی : عجب است که بعد از این همه صفات مذمومه آنها (که مختصری از مفصل عرض شد) تازه می فرمایید صفات مذمومه آنها چه بوده! اینک برای تأیید عرایضم، به یکی از اعمال زشت و ناپسندی که از آنها صادر گردیده و در تمام کتب فریقین ثبت می باشد، اشاره می نمایم؛ و آن عمل نقض عهد و بیعت آنها بوده که

____________________

1- ای اهل ایمان شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی(که رسمی بود در جاهلیت) تماما پلید و از عمل شیطان است، البته از آن دوری کنید تا رستگار شوید.

۴۸

خداوند متعال در قرآن مجید ناقضین عهد را مورد انتقاد و لعن قرار داده. علاوه بر آنکه در آیه 91 سوره 16(نحل) وفای به وعده و عهد را واجب نموده که می فرماید:( وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّٰهِ إِذٰا عٰاهَدْتُمْ وَ لاٰ تَنْقُضُوا الْأَیْمٰانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا ) (1) .

و در آیه 25 سوره 13 (رعد) ناقضین عهد را ملعون خوانده که می فرماید:( وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ ) (2) .

پس به حکم آیات قرآن مجید و اخبار بسیاری که در کتب ما و شما وارد است، نقض عهد نمودن گناه بزرگ است، خصوصاً نقض عهد با خدا و به امر خدا و بدستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که قطعاً برای اصحاب و نزدیکان آن حضرت، اقبح قبایح بوده است.

حافظ : کدام عهد و بیعتی بوده که بامر خدا و رسول ابلاغ شده و اصحاب و یاران پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقض عهد نمودند تا بگوئیم مشمول آیات قرآنی واقع شدند. گمان می کنم اگر توجه نمایید خواهید تصدیق نمود که اینها از جعلیّات عوام شیعه می باشد، و إلاّ صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبرّای از این اعمال بوده اند.

محمد و علیعليهما‌السلام صادقین در قرآنند

داعی : مکرر عرض کرده ام که شیعیان چون ناچارند پیروی از موالی صادق و مصدّق خود بنمایند، و إلا شیعه نخواهند بود، پس خواص و عوام آنها هرگز جعل خبر نمی نمایند و دروغ نخواهند گفت؛ برای آنکه موالی آنها به تمام معنی صادق و مصدّق بودند که قرآن مجید به صدق آنها شهادت داده، بنا بر آنچه علمای بزرگ

____________________

1- (امر در این آیه برای وجوب است علی الاقوی) چون (با خدا و رسول و بندگانش) عهدی نمودید؛ به آن عهد وفا کنید سوگند پیمان را که مؤکد و استوار گردید، مشکنید.

2- آنان که پس از پیمان بستن (با خدا و رسول) عهد خدا را شکستند و هم آنچه خدا امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی و ولایت علیعليه‌السلام ) پاک بگسستند و در روی زمین فتنه و فساد بر انگیختند، مر ایشان راست لعنت دوری از رحمت و ابتلاء بعذاب دوزخ!

۴۹

خودتان از قبیل امام ثعلبی(1) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام (3) و خطیب خوارزمی در مناقب(4) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39 ینابیع المودّة(5) از خوارزمی و حافظ ابو نعیم و حموینی و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62کفایة الطالب (6) مسندا و نیز ازتاریخ محدث شام (7) همگی نقل نموده اند که مراد از صادقین در آیه 120 سوره 9 (توبه) که می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ ) (8) .

محمّد و علیعليهما‌السلام اند و در بعضی از آن روایات مراد از صادقین، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أئمّه از اهل بیت آن حضرتند.

پس پیروان آن خاندان جلیل از عارف و عامی، اهل جعل و دروغ نیستند؛ زیرا جعل و دروغ را باید کسی بگوید که دلایل صدق و راستی بر حقّانیّت خود نداشته باشد.

آنچه را شیعیان می گویند، همان است که اکابر علماء و مورخین خودتان ثبت و ضبط نموده اند. اگر ایرادی هست، اول باید به علمای خودتان بگیرید که چرا نوشته اند.

اگر اکابر علمای خودتان نقض عهد صحابه را در کتب معتبر خود ننوشته بودند، هرگز داعی در هم چو مجلسی، تفوّه بچنین کلامی نمی نمودم.

حافظ : کدام یک از علمای جماعت و در کجا نوشته اند که صحابه نقض عهد نمودند و نقض عهد آنها چه بوده؟ به حرف که مطلب درست نمی شود.

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص109.

2- در المنثور، ج3، ص290.

3- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص273.

4- مناقب، ص280.

5- ینابیع المودة، ج1، ص358، ح15.

6- کفایة الطالب، 236، باب 62.

7- تاریخ دمشق، ج42، ص361.

8- ای اهل ایمان خدا ترس باشید و پیرو باشید با مردمان راستگو (که محمد و علی و ائمه از عترت آنها باشند).

۵۰

داعی : حرف نیست، بلکه برهان و منطق و حقیقت است. در بسیاری از جاها صحابه نقض عهد نمودند و بیعتی را که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أمر به آن نمود، شکستند که اهم از همه آنها عهد و بیعت در غدیر خم بوده است.

در حدیث غدیر و چگونگی آن

که جمهور علمای فریقین (شیعه و سنی) معترفند که روز هیجدهم ذی الحجة الحرام در حجة الوداع سال دهم هجرت، زمان برگشتن از مکّه معظمه، تمامی اصحاب را در بیابانی که آنجا را غدیر خم می گفتند، جمع نمود. حتی جلورفته گان قافله را به امر آن حضرت برگرداندند و عقب ماندگان هم رسیدند که به سند شیعه و اکثر علمای و مورخین بزرگ خودتان، هفتاد هزار نفر و به سند بعض از علمای شما از قبیل امام ثعلبی درتفسیرش (1) و سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّه فی معرفه الائمّه (2) و دیگران 120 هزار نفر حاضر در غدیر خم بودند.

رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشریف برد بالای منبری که برای آن حضرت مرتب نمودند، خطبه بسیار طولانی قرائت فرمود که غالب آن خطبه در مدایح و فضایل مولانا أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام بود و غالب آیاتی که درباره علیعليه‌السلام نازل شده، قرائت و تجدید نمودند و جامعه امت را به خوبی متوجه مقام مقدس ولایت امیر المؤمنینعليه‌السلام نموده، آنگاه فرمودند:معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه (3) . آنگاه دستها را برداشت و دعا کرد:اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله .(4) سپس امر فرمود خیمه ای برپا کردند و أمیر المؤمنین را امر

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج4، ص92.

2- تذکرة الخواص، ص37.

3- ای جماعت مردم، آیا من اولی بتصرف از شما در نفسهای شما نیستم؟(اشاره به آیه شریفه النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ) . عرض کردند: چرا. فرمود: ((هر کس را من مولای او هستم (یعنی اولی به تصرف در امر او هستم) پس این علیعليه‌السلام مولای اوست.)) (یعنی اولی بتصرف در امر او می باشد).

4- خداوندا! دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد؛ یاری کن کسی که علیعليه‌السلام را یاری کند و واگذار کسی که علیعليه‌السلام را واگذارد.

۵۱

فرمود در خیمه بنشیند و بتمام امت که حاضر بودند امر فرمود بروید و با علی بیعت کنید؛ زیرا که من از جانب پروردگار مأمورم که از شما بیعت برای علی بگیرم.اوّل من بایع ذلک الیوم علیّا کان عمر ثمّ ابا بکر ثمّ عثمان ثمّ طلحه ثمّ زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواتره (1) .

حافظ : آیا می شود باور نمود که امر با این پراهمیتی که شما بیان نمودید، واقع شده باشد و علماء بزرگ آن را نقل ننموده باشند.

داعی : هیچ انتظار نداشتم که شما این قسم بیان نمایید، در حالتی که قضیّه غدیر خمکالشمس فی رایعه النهار ظاهر و هویدا می باشد و کسی انکار این معنی را نمی نماید مگر عنود لجوج که خود را رسوا و مفتضح نماید؛ چه آنکه جمهور علمای ثقات شما این وقعه مهم را در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که به بعض آنها که در نظر دارم، برای وضوح مطلب اشاره می نمایم، تا بدانید که مورد قبول و باور جمهور از أکابر علمای خودتان می باشد.

روات معتبره از علماء عامه در نقل حدیث غدیر خم.

1. امام فخر الدین رازی درتفسیر کبیر مفاتیح الغیب ؛(2)

2. امام احمد ثعلبی درتفسیر کشف البیان ؛(3)

3. جلال الدین سیوطی درتفسیر درّ المنثور ؛(4)

4. ابو الحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری دراسباب النزول ؛(5)

5. محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیر ؛(6)

____________________

1- اول کسی که آن روز بیعت کرد عمر و پس از آن ابی بکر و عثمان و طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روز که پیغمبر در آن بیابان توقف فرمود، متوالیاً بیعت نمودند.

2- تفسیر کبیر (رازی)، ج12، ص49.

3- کشف البیان، ج4، ص92.

4- در المنثور، ج5، ص182.

5- اسباب النزول، ص112.

6- تفسیر کبیر (طبری)، ج6، ص112.

۵۲

6. حافظ أبو نعیم اصفهانی درکتاب ما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام ؛(1)

7. درحلیه الاولیاء ؛(2)

8. محمّد بن اسماعیل بخاری درتاریخ خود ؛(3)

9. مسلم بن حجاج نیشابوری درتاریخ خود ؛(4)

10. أبی داود سجستانی درسنن ؛(5)

11. محمد بن عیسی ترمذی درسنن ؛(6)

12. حافظ ابن عقده در کتابالولایة ؛(7)

13. ابن کثیر شافعی دمشقی درتاریخ خود؛(8)

14. امام أئمه الحدیث احمد بن حنبل (رئیس الحنابله) درمسند ؛(9)

15. ابو حامد محمد بن محمد الغزّالی درسرّ العالمین ؛(10)

16. ابن عبد البرّ دراستیعاب ؛(11)

17. محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول ؛(12)

18. ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب ؛(13)

19. نور الدین بن صبّاغ مالکی درفصول المهمه ؛(14)

____________________

1- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص121. 2- حلیة الاولیاء، ج6، ص294.

3- تاریخ الکبیر (بخاری)، ج4، ص193. 4- تاریخ (مسلم)، ج1، ص61.

5- سنن سجستانی (ابی داوود)، ج2، ص229، ح2083. 6- سنن ترمذی، ج5، ص297.

7- کتاب الولایة (حافظ)، ص6. 8- تاریخ (ابن کثیر)، ج5، ص209-210-213.

9- مسند احمد، ج1، ص119-152. 10- سرّ العالمین، ص21.

11- استیعاب، ج3، ص1099. 12- مطالب السؤول، ص95.

13- مناقب (ابن مغازلی)، ص19، ج24. 14- فصول المهمه، ج1، ص42.

۵۳

20. حسین بن مسعود بغوی درمصابیح السنه ؛(1)

21. ابو المؤیّد موفق بن احمد خطیب خوارزمی درمناقب ؛(2)

22. مجد الدین بن اثیر محمد بن محمد شیبانی درجامع الاصول ؛(3)

23. حافظ ابو عبد الرحمن احمد بن علی نسائی درخصائص العلوی و سنن ؛(4)

24. سلیمان بلخی حنفی در باب 4ینابیع المودة ؛(5)

25. شهاب الدین احمد بن حجر مکّی درصواعق محرقه و کتابالمنح الملکیه و مخصوصاً درصواعق با کمال تعصّبی که داشته گوید:انّه حدیث صحیح لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدّاً (6) .

26. محمد بن یزید حافظ ابن ماجه قزوینی درسنن ؛(7)

27. حافظ ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه حاکم نیشابوری درمستدرک ؛(8)

28. حافظ سلیمان بن احمد طبرانی دراوسط ؛(9)

29. ابن اثیر جزری دراسد الغابه ؛(10)

30. یوسف سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّة ؛(11)

31. ابو عمر احمد بن عبد ربّه درعقد الفرید ؛(12)

____________________

1- مصابیح السنة، ج2، ص199. 2- مناقب (خوارزمی)، ص80-92.

3- جامع الاصول، ج9، ص470. 4- خصائص العلوی، ص95- سنن نسائی، ج5، ص45.

5- ینابیع المودة، ج1، ص98.

6- این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست. به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق آن بسیار می باشد جداً.(صواعق محرقة، ص122).

7- سنن ابن ماجه، ج1، ص43. 8- مستدرک، ج3، ص110.

9- المعجم الاوسط، ج1، ص112. 10- اسد الغابة، ج2، ص233.

11- تذکرة الخواص، ص37. 12- عقد الفرید، ج2، ص115.

۵۴

32. علاّمه سمهودی درجواهر العقدین ؛(1)

33. ابن تیمیّه احمد بن عبد الحلیم درمنهاج السنّه ؛

34. ابن حجر عسقلانی درفتح الباری و تهذیب التهذیب ؛(2)

35. ابو القاسم محمد بن عمر جار اللّه زمخشری درربیع الأبرار ؛(3)

36. ابو سعید سجستانی در کتابالدّرایه فی حدیث الولایه ؛

37. عبید اللّه بن عبد اللّه حسکانی دردعاة الهدی إلی اداء حق الموالات ؛

38. رزین بن معاویه العبد ری درجمع بین الصحاح الستّه ؛

39. امام فخر رازی درکتاب الأربعین گوید: ((اجماع نموده اند تمام امت بر این حدیث شریف))؛

40. مقبلی دراحادیث المتواتره ؛

41. سیوطی درتاریخ الخلفاء ؛(4)

42. میر سید علی همدانی درمودة القربی ؛(5)

43. ابو الفتح نظزی در خصائص العلوی؛(6)

44. خواجه پارسای بخاری درفصل الخطاب ؛

45. جمال الدین شیرازی درکتاب الاربعین ؛(7)

46. عبد الرؤوف المناوی درفیض القدیر فی شرح جامع الصغیر ؛(8)

47. محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 1کفایت الطالب ؛(9)

48. یحیی بن شرف النووی درکتاب تهذیب الاسماء و اللّغات ؛

____________________

1- جواهر العقدین ، ج2، ص167-169. 2- تهذیب التهذیب، ج7، ص296.

3- ربیع الابرار، ج1، ص84. 4- تاریخ الخلفاء، ص169.

5- مودة القربی، ص127. 6- خصائص العلوی، ص115.

7- کتاب الاربعین (شیرازی)، ص137. 8- فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر، ج6، ص282.

9- کفایة الطالب، باب1، ص63.

۵۵

49. ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین ؛(1)

50. قاضی فضل اللّه بن روزبهان درابطال الباطل ؛(2)

51. شمس الدین محمّد بن احمد شربینی درسراج المنیر ؛

52. ابو الفتح شهرستانی شافعی درملل و نحل ؛(3)

53. حافظ ابو بکر خطیب بغدادی درتاریخ خود؛(4)

54. حافظ ابن عساکر ابو القاسم دمشقی درتاریخ کبیر ؛(5)

55. ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه ؛(6)

56. علاء الدین سمنانی درعروة الوثقی ؛

57. ابن خلدون در مقدمهتاریخ خود؛(7)

58. مولی علی متّقی هندی درکنز العمّال ؛(8)

59. شمس الدین ابو الخیر دمشقی درأسنی المطالب ؛(9)

60. سید شریف حنفی جرجانی درشرح مواقف ؛(10)

61. نظام الدین نیشابوری درتفسیر غرائب القرآن ؛(11)

طبری و ابن عقده و ابن حدّاد

خلاصه کلام تا این مقدار که در حافظه ام حاضر بود به عرضتان رسانیدم. و الا زیاده از سیصد نفر از اکابر علماء خودتان بطرق مختلفه حدیث غدیر خم و نزول

____________________

1- فرائد السمطین، ج1، ص77، ح44. 2- ابطال البلاطل، ص158.

3- ملل ونحل (شافعی)، ج1، ص163. 4- تاریخ بغداد، ج8، ص284.

5- تاریخ کبیر، ج1، ص375. 6- شرح نهج البلاغه، ج2، ص37، ح289.

7- تاریخ (ابن خلدون)، ج1، ص197. 8- کنز العمال، ج11، ص609.

9- اسنی المطالب، ص49. 10- شرح مواقف، ج8، ص360.

11- غرائب القرآن، ج6، ص170.

۵۶

آیات تبلیغ و اکمال و مناشده در رحبه و غیره را مسنداً از زیاده از صد نفر از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که اگر بخواهم فهرست تمام روات و اسامی آنها را به عرضتان برسانم، خود یک کتاب مستقلّی خواهد شد. برای نمونه گمان می کنم همین مقدار اسامی کافی باشد در اثبات تواتر و بعض از اکابر علمای شما کتاب مستقلّی در این باب نوشته اند، مانند ابو جعفر محمّد بن جریر طبری مفسّر و مورّخ معروف قرن چهارم متوفی سال 310 درکتاب الولایة که استقلالاً در حدیث غدیر نوشته و از 75 طریق روایت نموده.

و حافظ ابو العباس احمد بن محمّد بن سعید بن عبد الرحمن الکوفی معروف بابن عقده متوفی سال 333 قمری درکتاب الولایه (1) این حدیث شریف را به یک 135 طریق از 125 تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است.

و ابن حدّاد حافظ ابو القاسم حسکانی متوفی 492 درکتاب الولایة مشروحاً واقعه غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.

خلاصه همگی علما و محققین فضلای خودتان (به استثنای عده قلیلی از متعصّبین عنود) با سلسله روات از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که در آن روز (18 ذیحجه) سال حجة الوداع رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را به ولایت نصب نمود تا جایی که خلیفه عمر بن الخطّاب از همه اصحاب بیشتر خوش حالی می نمود! و دست آن حضرت را گرفت و گفت:بخّ بخّ لک یا علیّ اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة (2) .

از جمله امور مسلّمه است که این حدیث شریف، از متواترات است نزد فریقین.

نصیحت جبرئیل عمر را

و مخصوصاً میر سید علی همدانی فقیه شافعی که از فضلای و موثقین فقها و

____________________

1- کتاب الولایة، ص6.

2- بخ بخ اسم فعل است برای مدح و اظهار رضایت بچیزی گفته می شود و تکرارش برای مبالغه است در رضای بآن چیزی که در نظر است و لذا عمر گفت: ((به به یا علیعليه‌السلام صبح کردی در حالتی که آقای من و آقای هر مؤمن و مؤمنه شدی!))

۵۷

علمای خودتان در قرن هشتم هجری بوده، در مودت پنجم از کتاب موده القربی نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکانهای مختلفی از خلیفه عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه نقل نموده اند که گفت نصب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا علما؛ یعنی نصب نمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را مهتر و بزرگتر و راهنمای قوم و بعد او را بمولائی بجامعه معرفی نمود و بعد از دعا درباره دوستان و دشمنان آن حضرت، عرض کرد: اللّهم انت شهیدی علیهم ؛خدایا تو گواه منی بر ایشان (یعنی ابلاغ رسالت نمودم).

در آن حال جوان زیبائی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود به من گفت:لقد عقد رسول اللّه عقداً لا یحلّه الاّ المنافق فاحذر أن تحلّه (1) .

من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کردم وقتی شما درباره علی سخن می راندید، پهلوی من جوان خوش رو و خوشبویی نشسته بود و با من چنین گفت: حضرت فرمود:انّه لیس من ولد آدم لکنّه جبرئیل اراد أن یؤکّد علیکم ما قلته فی علیّ عليه‌السلام (2) .

اینک از آقایان محترم انصاف می طلبم! آیا سزاوار بود یک چنین عهد و پیمان محکمی را که رسول خدا با آن مردم بست، به امر خدای تعالی، دو ماه نگذرد، نقض عهد نموده و بیعت را بشکنند و روی هوا و هوس، حق را به پشت سر اندازند و بکنند آنچه را که نباید بکنند؟ آتش بدر خانه اش ببرند و شمشیر برویش بکشند، اهانتها نمایند و باکراه و اجبار و هو و جنجال و اهانت و تهدید برای بیعت دیگری به مسجد ببرند؟

حافظ : ما از شخص شما سید جلیل القدر مؤدّب، انتظار نداریم که نسبت هواپرستی به أصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهید و حال آنکه أصحاب را آن حضرت أسباب هدایت قوم قرار داده که می فرماید:اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم (3) .

____________________

1- عهد بست پیغمبر عهد بستنی محکم که نقض این عهد نمی کند مگر منافق. پس حذر کن عمر که تو ناقض و بازکننده این گره محکم نباشی! (یعنی اگر نقض این عهد نمودی در سلسله منافقین خواهی بود).

2- او از اولاد آدم نبوده، بلکه جبرئیل امین بود که باین صورت جلوه گر شده بود که تأکید نماید بر شما آنچه را که من گفتم درباره علیعليه‌السلام .(ینابیع المودة، ج2، ص284،ح811).

1- به درستی که اصحاب من مانند ستارگانند؛ بهر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت شده اید.

۵۸

حدیث اقتداء بأصحاب مخدوش است

داعی : اولاً تمنا می کنم تکرار مطلب نفرمائید، الحال استشهاد باین حدیث جستید و جواب عرض کردم که اصحاب هم مانند سایر خلق جایز الخطاء بودند. پس وقتی ثابت شد معصوم نبودند، تعجبی ندارد اگر روی برهان، نسبت هواپرستی ببعض از آنها داده شود.

ثانیاً برای اینکه فکر شما روشن شود و نیز یادآوری نمایم که بعدها بچنین احادیثی استشهاد نجویید، جواب عرض می کنم. چون تجدید کلام نمودید، داعی هم تکرار می نمایم. بنابر گفتار و تحقیق اکابر علمای خودتان، این حدیث مخدوش است قبلاً هم عرض نمودم. چنانکه قاضی عیاض مالکی از فحول اعلام خودتان نقل نموده که چون در سلسله روات آن، نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزة بن ابی حمزه نصیبی متهم بکذب و دروغ برده شده قابل نقل نمی باشد.

و نیز درشرح شفاء قاضی عیاض و در کتاب بیهقی نقّاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود بشمار آورده اند.

بعض از صحابه تابع هوای نفس و منحرف از حق شدند

ثالثاً داعی خارج از ادب و نزاکت هرگز سخنی نخواهم گفت و نمی گویم، مگر آنچه را که علماء خودتان نوشته اند. خوبست آقایان محترمشرح مقاصد فاضل تفتازانی را مطالعه نمایید، چنانچه قبلاً عرض نمودم، ببینید. صریحاً می نویسد: ((چون بین صحابه غالباً مخالفتها و محاربات و مشاجرات واقع گردید، معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف و تابع هوای نفس گردیده، بلکه ظالم و فاسق بودند .))

پس نباید هر فردی و یا جمعی را که به مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نایل آمدند، محترم شمرد، بلکه احترام به اعمال و کردار آنها است. اگر اهل نفاق نبودند و مطیع و فرمانبردار رسول اللّه بودند و بر خلاف اوامر و دستورات آن حضرت رفتار ننمودند محترم خواهند بود و خاک قدم آنها توتیای چشم ما خواهد بود.

یا باید آقایان با انصاف بگوئید بسیاری از اخباری که در کتب معتبره خودتان راجع بحرب با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل گردیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ((جنگ

۵۹

با علیعليه‌السلام جنگ با من است))، اساس ندارد یا اگر تصدیق نمودید که این نوع از اخبار غایت اعتبار را دارد، چه آنکه با سلسله اسناد صحیحه در کتب معتبره اکابر علمای خودتان رسیده است (علاوه بر تواتر در کتب معتبره علماء شیعه)، ناچار باید تصدیق کنید عدّه ای از اصحاب فاسد و کاسد و اهل باطل بودند، مانند معاویه و عمرو بن عاص و ابو هریره و سمرة بن جندب و طلحه و زبیر و غیره که به جنگ علیعليه‌السلام برخاستند؛ زیرا جنگ با علی جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است، پس قطعاً منحرف از حق گردیدند که به جنگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قیام نمودند.

پس اگر ما گفتیم که بعض از صحابه تابع هوی و هوس گردیدند، بیجا نگفته ایم، بلکه با برهان و دلیل گفته ایم. علاوه بر این، ما در گفتار باینکه بعض از صحابه فاسق و ظالم و منحرف از حق گردیدند و در حلقه منافقین وارد بودند، منفرد نیستیم. بلکه اتخاذ سند از اکابر علمای خودتان می نمائیم.

قول غزّالی در نقض عهد صحابه

شما اگر کتابسر العالمین تألیف حجه الاسلام ابو حامد محمد بن محمد غزّالی طوسی را مطالعه نمایید، هرگز بما ایراد نمی نمایید. ناچارم قسمتی از مقاله چهارم آن را برای اثبات حق به عرضتان برسانم که گوید:

اسفرت الحجّه وجه ها و اجمع الجماهیر علی متن الحدیث عن خطبه یوم غدیر خمّ باتّفاق الجمیع و هو یقول من کنت مولاه فعلیّ مولاه فقال عمر بخ بخ لک یا ابا الحسن لقد اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه؟! هذا تسلیم و رضی و تحکیم-ثمّ بعد هذا غلب الهوی لحبّ الرئاسه و حمل عمود الخلافه و عقود البنود و خفقان الهوی فی قعقعه الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الامصار سقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول ( فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ) !!و لمّا مات رسول اللّه قال قبل وفاته ایتونی بدوات و بیاض(و بیضا نسخه)لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحقّ لها بعدی قال عمر دعوا الرجل فانّه لیهجر!!و قیل یهذو فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الی الاجماع و هذا منقوض ایضا فانّ العباس و اولاده و علیّا و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقه البیعه و خالفکم اصحاب السقیفه فی مبایعه

۶۰

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520