شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 320360
دانلود: 4196


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 320360 / دانلود: 4196
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

علیعليه‌السلام اولی و احق به مقام خلافت بوده

زیرا اعلمیّت، خود بزرگترین برهان اولویت است؛ خصوصاً که توأم با سایر صفات کمالیه گردد؛ چنانچه در آیه 35 سوره 10 (یونس) صریحاً می فرماید:( أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ) (1) .

یعنی البته آن کسی که عالم بطریق هدایت است، اولی می باشد که مطاع مردم واقع شود، تا آن کسی که جاهل بطریق هدایت است و دیگری باید او را هدایت و راهنمایی نماید؟

و این آیه شریفه خود دلیل کافی است بر عدم جواز تقدیم مفضول بر فاضل که قاعده عقلائی است در امر امامت و خلافت و ریاست عامّه دینیّه و دنیویّه و جانشینی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ چنانچه در آیه 9 سوره 39 (زمر) به طریق استفهام تقریری و إنکاری می فرماید:( هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ ) (2) .

قضاوت منصفانه لازم است

آقایان، شما را به خدا عادت و تعصّب را بگذارید و منصفانه قضاوت کنید! آیا انصاف بود چنین شخصیت بزرگی را که احاطه علمی او بر ظواهر و بواطن اموراظهر من الشمس و مورد اتفاق تمام علمای فریقین بلکه بیگانگان از دین است و مورد توصیه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده از کار بر کنار نمایند؟! آیا در بر کنار نمودن آن حضرت دسائسی به کار نرفته و سیاستی در کار نبوده؟!

آیا شما در امت و صحابه کبار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسی را پیدا می کنید که باب علم رسول اللّه و امام المتقین و سید المسلمین به فرموده آن حضرت باشد، او را مقدم دارید در امر خلافت؟ و اگر پیدا نکردید این صفات عالیه را در أحدی که أعلم و اورع و اتقی و ازهد از همه امت باشد بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام . پس به حکم عقل تصدیق نمایید که علیعليه‌السلام امام برحق و خلیفه

____________________

1- آیا آن کسی که خلق را بسوی حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است، یا آن که هدایت نمی کند مگر آنکه خود هدایت شود؟ پس شما چگونه حکم می کنید!

2- آیا اهل علم و دانش (مانند علیعليه‌السلام ) با مردم جاهل نادان یکسانند؟ (هرگز یکسان نیستند).

۳۴۱

و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و الیق از همه امت به این امر بزرگ بوده و می باشد و قطعاً چنین شخصیت بزرگی از کار بر کنار نشد، مگر با دسائس سیاسی که به کار رفت.

شیخ : بیانات جناب عالی در فضایل و مناقب علمی و عملی، سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- مورد اتفاق است و أحدی انکار این معنا را ننموده، مگر عده ای لجوج عنود متعصّب جاهل خارجی. ولی آنچه مسلم است؛ سیدنا علیعليه‌السلام خودبالطّوع و الرغبه خلافت خلفا -رضی اللّه عنهم- را پذیرفت و به مقام برتری و حق تقدّم آنها تسلیم شد. ما را چه رسیده به فرموده شما کاسه از آش گرم تر باشیم، بعد از 1300 سال بسوزیم و با هم بجنگیم که چرا ابی بکر و عمر و عثمان -رضی اللّه عنهم- را اجماع امت پسندیده و مقدم بر علی داشته اند؟!

چه عیب دارد ما با هم سر صلح و صفا باشیم، هر آنچه تاریخ نشان داده و عموم علمای شما هم تصدیق دارند که بعد از پیغمبر ابی بکر و عمر و عثمان -رضی اللّه عنهم- هر یک بعد از دیگری مسندنشین خلافت شدند، ما هم با هم برادرانه با حفظ مقام برتری و افضلیّت علمی و عملی علی -کرم اللّه وجهه- و قرابت او به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشریک مساعی نماییم، همان قسمی که مذاهب اربعه ما با هم سازگارند، مذهب شیعه هم با ما از در یگانگی برآیند.

البته ما منکر مقام علم و عمل سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- نیستیم، ولی خودتان تصدیق نمایید از حیث کبر سن و سیاستمداری و زیادتی حزم و تحمل و بردباری در مقابل اعداء البته ابی بکر -رضی اللّه عنه- مقدم بوده و به همین جهت به اجماع امت بر مسند خلافت برقرار شد!! چه آنکه علی -کرم اللّه وجهه- جوان نارس، قدرت و توانایی خلافت نداشت؛ چنانچه بعد از 25 سال هم که به خلافت رسید، به واسطه عدم سیاست آن همه خونریزیها و انقلابات برپا شد.

داعی : چند جمله درهم فرمودید که ناچارم روی این یادداشتی که نمودم هر یک را از هم تفکیک نموده جواب عرض نمایم.

مثل دزد و زوّار

اولاً فرمودید: مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام به میل و رغبت سر تسلیم فرود آورد و

۳۴۲

راضی به خلافت خلفای قبل از خود شد، مطلبی در اینجا یادم آمد من باب مثل مناسب است عرض نمایم، در زمان سابق که نادر اوایل مشروطیت ایران طرق و شوارع را گرفته بود زائرین عتبات به زحمت ایاب و ذهاب می نمودند، قافله ای از زائرین در مراجعت، گرفتار دسته ای از لصوص و سارقین گردیده آنها را اسیر و أموالشان را تقسیم می نمودند در بین اموال، قطعه پارچه کفن از آن یکی از زوّار به دست پیر مردی از دزدان افتاد، گفت: «آقایان زوّار، این کفن مال کیست؟» زائری گفت: «مال من است.»

دزد گفت: «چون من کفن ندارم، این کفن را بمن ببخشید که حلال باشد.» گفت: «تمام اموال من مال شما کفن را به من بدهید، چون آخر عمر من است و این لباس آخر را به زحمتی تهیه دیده ام، مایه امیدواری من است.» دزد هرچه اصرار نمود زائر گفت حقم را به کسی نمی دهم. آقای دزد شلاق را کشید به سرو صورت زائر بنای زدن را گذارد. گفت: «آن قدر می زنم تا ببخشی و بگویی حلال باشد.» قدری که تازیانه زد، زائر پیرمرد بیچاره شد فریاد زد: «آقا حلال حلال حلال از شیر مادر حلال تر باشد» (خنده حضار).

البته می بخشید در مثل مناقشه ای نیست، مثل برای تقریب أذهان و فهم مطلب است. آقایان گویا فراموش نمودید بیانات شب های قبل را که با دلایل قاطعه تاریخیه به عرض رسانیدم که به شهادت اکابر علمای خودتان از قبیل ابن ابی الحدید و جوهری و طبری و بلاذری و ابن قتیبه و مسعودی و دیگران آتش در خانه علیعليه‌السلام بردند او را با سر برهنه و دوش بی ردا جبرا کشیدند و به مسجد بردند. شمشیر برهنه بروی او کشیدند گفتند: «بیعت کن و الاّ گردنت را می زنیم!».

شما را به خدا قضاوت منصفانه نمایید! آیا معنای رضا و رغبت همین است، اگر با هو و جار و جنجال و آتش در خانه زدن و به ضرب و زور شمشیر و تهدید به قتل بیعت گرفتن بیعت به میل و رضا می باشد، پس بیعت به جبر و اکراه کدام است.

ان شاء اللّه، به منزل که تشریف بردید، اگر منصفانه صفحات روزنامه ها و مجلات را بخوانید و دو مرتبه به دلایل ما که در شبهای گذشته بیان نمودیم دقیق شوید، قطعاً تصدیق خواهید نمود که رضا و رغبتی در کار نبوده، مگر آنکه مانند آن

۳۴۳

دزد بیابانی بر سر ما بزنید تا مجبوراً بگوییم راضی بوده.

ثانیاً فرمودید: ما چرا بعد از 1300 سال باید در این کار دقت کنیم و بجان هم بیفتیم.

اوّلاً ما به جان کسی نیفتاده ایم و نخواهیم افتاد. بلکه در مقابل حملات ناچار از دفاع هستیم. آقایان اهل سنت هستند که به جان شیعیان افتاده ،جان و مال آنها را مباح می دانند. وقتی ما را مشرک و کافر و اهل بدعت در مقابل عوام بی خبر معرفی می نمایند، ما اکراهاً مقابله نموده و اثبات می نمائیم مشرک و کافر نیستیم، بلکه مؤمن و موحّد پاک هستیم و افتخار باین عقیده توحیدی پاک می نماییم.

قبول دیانت باید کورکورانه نباشد

ثالثاً شبهای قبل عرض نمودم، عقاید دینی تقلیدی نمی شود که چون جریان تاریخ نشان می دهد خلفای اربعه به طریقی که بیان نمودید، زمامدار شدند ما هم کورکورانه تحت تأثیر عادات و رویه و رفتار اسلاف قرار گیریم و تسلیم شویم و حال آنکه با دلایل عقل و نقل ثابت و محقق است که اصول عقاید باید تحقیقی باشد نه تقلیدی. تکراراً عرض می نمایم، پس از اینکه مورخین ما و شما و جمهور امت نوشتند که بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو دستگی در امت ایجاد شد، فرقه ای گفتند باید تبعیّت از ابی بکر نمود و جماعتی گفتند حق با علیعليه‌السلام است؛ باید به امر رسول اللّه که از مسلمانان بیعت برای علیعليه‌السلام گرفت و فرمود: «اطاعت علیعليه‌السلام اطاعت من و مخالفت با علیعليه‌السلام مخالفت با من است»، تبعیت و اطاعت از علیعليه‌السلام نمود.

هر فردی از افراد ما و شما وظیفه داریم که دلائل طرفین را بشنویم و کنجکاوی نموده، هر طریقی را حق دیدیم، پیروی کنیم و البته آن طریقی حق است که دلایل عقل و نقل و منطق بر او قائم باشد.

داعی قبول دیانت از روی تحقیق نمودم

شما خیال می فرمایید که داعی تقلید اسلاف و آبا و اجداد نموده و مذهب حق تشیع را روی عادت کورکورانه قبول نموده ام. نه به خدا قسم! از آن روزی که

۳۴۴

خود را شناختم، در جستجوی راه حق بودم. اول در معرفت ذات لا یزال پروردگار متعال، دقت ها نمودم. عقاید مادّیین و سایر فرق را مطالعه نمودم تا بحمد اللّه موحّد پاک شدم.

و نیز در رسالت انبیا و طریقه دعوات ارباب ملل وارد شدم؛ علاوه بر مطالعه کتابهای آنها با علماء هر قومی مناظرات و مباحثات و تحقیقات بسیار نمودم تا بالاخره حقانیت دین مقدس اسلام بر داعی ثابت و جدّ امجدم رسول اللّه محمد بن عبد اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خاتم الانبیاء با دلیل و برهان دانستم.

و همچنین در طریق بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کورکورانه تحت تأثیر اسلاف و آبا قرار نگرفتم، بلکه دلایل فریقین (شیعه و سنی) را دقیقانه و بی طرفانه بررسی نمودم. صدها کتب اهل خلاف را دقیقانه مطالعه نمودم. خدا را شاهد و گواه می گیرم که با تفکرات عاقلانه حقیقت ولایت و خلافت مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام را از میان اوراق کتابهای معتبره اکابر علمای سنی بدست آورم.

و در مقام امامت و خلافت می توانم بگویم، به قدری که دعاگو، کتب مهمّه علمای جماعت را مطالعه نمودم، در این باب به کتب علمای شیعه دقت زیادی ننمودم؛ زیرا دلایلی که در کتب علمای شیعه بر اثبات امامت آمده، در کتب اکابر علمای جماعت به نحو اتم و اکمل موجود است. منتها شما آقایان آن دلایل را از آیات و اخبار، سطحی مطالعه می کنید، ولی ما عمیقانه می نگریم. علمای شما تبعاً للأسلاف برای هر آیه و خبر که نص صریح است بر اثبات خلافت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام ، تأویلات مضحکه نموده و حمل بر غیر معنای حقیقی می نمایند؛ و حال آنکه هر فردی دقیقانه و عمیقانه کتب اکابر علمای جماعت را مطالعه نماید، بی اختیار مانند ما خواهد گفت:اشهد انّ علیّا ولیّ اللّه و خلیفه رسوله و حجّته علی خلقه .

ثالثاً فرمودید: خوب است پیروی از گفتار مورخین نماییم ابی بکر و عمر و عثمان را مقدم بر علیعليه‌السلام به شمار آریم، این عمل روی قواعد عقل و نقل غیر ممکن است؛ برای آنکه فرق انسان از حیوان به قوه عقل و علم و فکر است. کورکورانه نمی تواند مقلّد اسلاف گردد.

مثلاً اگر فقیهی بمیرد، یک عده بازیگر جمع شوند یک فرد عامی محض یا مسأله گویی را بجای آن فقیه به نام فقاهت معرفی نمایند. آیا بر مردم است تقلید از

۳۴۵

آن عامی فقیه نما یا مسأله گو بنمایند، مخصوصاً اگر در مقام تحقیق و امتحان معلوم گردد که آن مسندنشین فقاهت از علم فقاهت بهره ای ندارد؟! قطعاً به حکم عقل و نقل تبعیت و تقلید از او حرام است؛ چه آنکه با بودن عالم، حق تقدم بر جاهل جایز نیست.

پس وقتی روی قواعد و منقولات اکابر علمای خودتان، حق علمی علیعليه‌السلام علاوه بر نصوص وارده ثابت شد، حق تقدم در امر خلافت برای آن حضرت محفوظ و مورد قبول عقل و نقل می باشد. و انحراف از آن حضرت که باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است، عقلاً و نقلاً مذموم می باشد.

و اما از جهت وقایع تاریخی، البته تصدیق داریم که بعد از وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أبی بکر مدت دو سال و سه ماه و بعد از او عمر مدت ده سال و بعد از أو عثمان مدت دوازده سال مسندنشین خلافت شدند و هر یک به نوبه خود خدماتی نمودند، ولی تمام این امور جلوگیری از عقل و نقل و برهان نمی نماید که ما بتوانیم علیعليه‌السلام باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در واقع و حقیقت مؤخر از آنها بدانیم؛ زیرا اکابر علمای خودتان مانند شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (1) ذیل آیه 24 سوره 37 (صافات) که می فرماید:( وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ) ،(2) از فردوس دیلمی و از ابو نعیم اصفهانی(3) و از محمّد بن اسحاق مطّلبی صاحب کتاب مغازی و ازحاکم (4) و ازحموینی (5) و ازخطیب خوارزمی (6) و ازابن مغازلی (7) جمیعاً بعضی از ابن عباس و بعضی از ابو سعید خدری و بعضی از ابن مسعود از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند:انّهم مسئولون عن ولایه علیّ بن أبی طالب ؛ یعنی آنها سؤال کرده می شوند از ولایت علیعليه‌السلام .

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص334، باب 37.

2- در موقف حساب نگاهشان دارید که در کارشان سخت مسئولند (که ولایت علیعليه‌السلام باشد).

3- حلیة الاولیاء، ج1، ص63.

4- مستدرک، ج4، ص497.

5- فرائد السمطین، ج1، ص79.

6- مناقب خوارزمی، ص85.

7- مناقب 0خوارزمی)، ص159.

۳۴۶

و نیز سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (1) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (2) از ابن جریر از ابن عباس ذیل آیه آورده که مراد ولایت علیعليه‌السلام می باشد.

امر نمودن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اطاعت علیعليه‌السلام

علاوه بر همه اینها، به حکم آیه 7 از سوره 59 (حشر) که می فرماید:( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) .(3) مسلمانان مجبورند آنچه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر فرموده، اطاعت نمایند. فلذا وقتی به فرمایشات آن حضرت مراجعه می نماییم (چنانچه در کتب معتبره خودتان ثبت گردیده)، می بینم که آن حضرت در میان تمام امت علیعليه‌السلام را باب علم خود معرفی و امر باطاعت او نموده و اطاعت او را توام با اطاعت خود فرموده.

چنانچه امام احمد حنبل درمسند (4) و امام الحرم درذخائر العقبی (5) و خوارزمی درمناقب (6) و دیگران نوشته اند؛ چنانچه سلیمان حنفی در ینابیع المودة(7) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (8) نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

یا معشر الانصار الا ادلّکم علی ما ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی ابدا قالوا بلی قال هذا علیّ فاحبّوه و اکرموه و اتّبعوه انّه مع القرآن و القرآن معه انه یهدیکم الی الهدی و لا یدلکم علی الردی فانّ جبرائیل اخبرنی بالذی قلته(1) .

____________________

1- تذکرة الخواص، ص26.

2- کفایة الطالب، ص247، باب 62.

3- آنچه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شما داد، فراگیرید و آنچه شما را از آن نهی نمود، پس بازایستید.

4- مسند احمد، ج4، ص42.

5- ذخائر العقبی، ص70.

6- مناقب خوارزمی، ص275.

7- ینابیع المودة، ج2، ص162.

8- کفایة الطالب، ص210.

9- ای جماعت انصار! آیا دلالت نکنم شما را بچیزی که اگر باو متمسک شوید هرگز گمراه نشوید بعد از من، عرض کردند: بلی، فرمود: «این است علیعليه‌السلام ؛ پس او را دوست بدارید و اکرامش کنید و متابعتش نمایید. به درستی که او با قرآن و قرآن با او است و او شما را هدایت می کند به طریق هدایت و دلالت نمی کند بر خلاف. و آنچه گفتم به شما جبرئیل بمن خبر داده.»

۳۴۷

و نیز اکابر علمای شما به ما رسانیدند، چنانچه شبهای گذشته با اسنادش به عرض رسانیدم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عمّار یاسر فرمود:

ان سلک الناس کلّهم وادیا و سلک علیّ وادیا فاسلک وادی علیّ و خلّ عن الناس.(1)

و نیز مکرر در مکرر در امکنه مختلفه و ازمنه متفاوته فرمود:من اطاع علیا فقد اطاعنی و من اطاعنی فقد اطاع اللّه ،(2) که در لیالی ماضیه مفصلاً و مسنداً شرح دادم.

از این قبیل اخبار در کتب معتبره شما بسیار و به حد تواتر معنوی رسیده که آن حضرت امر فرمود: «پیرو علی باشید؛ راه علی را بروید و راه دیگران را بگذارید.»

ولی بر عکس در کتب شما حتی یک خبر ندیدم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده باشد بعد از من راه هدایت یا باب علم من وصی و خلیفه من ابی بکر و یا عمر و یا عثمان می باشد. اگر شما دیده اید اخباری که موضوع و یک طرفه و جعل از طرف بکریّون و امویّون نباشد، ارائه دهید، کمال امتنان را خواهم داشت.

با این حال شما می گویید: علیعليه‌السلام باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و راه هدایت و وصی و خلیفه به لسان آن حضرت را در مرتبه چهارم بگذاریم و با آن همه تأکیداتی که امر باطاعت و متابعت و پیروی آن حضرت از طرف رسول اللّه شده و در کتب شما پر است، چشم پوشی نموده، کورکورانه پی عمل کرد تاریخ برویم و پیروی کنیم کسانی را که از آن حضرت درباره آنها در اخبار مجمع علیه دستوری نرسیده. آیا چنین امری ممکن است و اگر این راه را برویم مورد مسخره عقل و نقل و مسئول عند اللّه نخواهیم بود؟!

آیا اگر در پی گفتار شما برویم، مخالفت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوامر آن حضرت را ننموده ایم؟! قضاوت این امر را با وجدان و انصاف پاک آقایان محترم می گذاریم.

علمای اهل سنت نمی خواهند با شیعیان همکاری کنند

رابعاً فرمودید: مانند مذاهب أربعه (حنفی و مالکی و حنبلی و شافعی) با هم

____________________

1- اگر همه به راهی بروند و علیعليه‌السلام به راهی دیگر برود، تو از مسیر علیعليه‌السلام پیروی نما و مردم را رها کن.

2- هر کس که از علیعليه‌السلام پیروی کند، همانا که از من پیروی نموده، و هر کس که از من پیروی نماید حقیقتاً که از خدا پیروی نموده.

۳۴۸

همکاری کنیم. این هم نشدنی است. برای اینکه شماها بدون دلیل و برهان شیعیان و پیروان عترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با افترا و تهمت، رافضی و مشرک و کافر می خوانید! بدیهی است بین مشرک و مؤمن هرگز جمع نخواهد شد، و الاّ در مقام اتحاد و اتفاق با جامعه اهل تسنّن و برادران حنفی و مالکی و حنبلی و شافعی، ما صمیمانه پیشقدم و حاضریم تشریک مساعی کنیم، بشرطی که در إبراز حقایق و عقاید مذهبی استدلالاً همگی ما و شما آزاد باشیم و مزاحمتی برای یک دیگر فراهم نکنیم.

و همان قسمی که اتباع چهار مذهب (حنفی ها، مالکی ها، حنبلی ها و شافعیها) آزادی در عمل دارند، اتباع عترت طاهره پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، جعفری ها هم آزاد در اعمال خود باشند.

ولی وقتی می بینیم با اختلاف بسیاری که در مذاهب اربعه موجود است، حتی بعضی یکدیگر را تکفیر و تفسیق می نمایند، مع ذلک شما همه را مسلمان و بآنها آزادی در عمل می دهید، ولی شیعیان بیچاره را مشرک و کافر خوانده و طرد از جامعه نموده و آزادی در عمل و عبادت را از آنها سلب می نمایید، چگونه امید اتحاد و همکاری می رود؟

اختلاف در سجده بر تربت

شما برای سجده کردن بر تربت ببینید چه انقلابی برپا می کنید. خاک و تربت را در نظر عوام معرفی به بت نموده و شیعیان موحّد را بت پرست می خوانید!! و حال آنکه ما به امر و اجازه خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سجده به خاک می نماییم. زیرا که در آیات قرآن مجید امر به سجده شده و شما خود می دانید که سجده، یعنی صورت روی زمین گذاردن، منتها در طریق سجده ما و شما اختلاف است که بر چه چیز باید سجده نمود.

شیخ : چرا شما مانند تمام مسلمانان سجده نمی نمایید تا اختلاف واقع نشود و این بدبینی ها از میان برود؟

داعی : اوّلاً شما آقایان شافعیها چرا با حنفیها و مالکیها و حنبلیها در أخذ فروعات بلکه در اصول آن قدر اختلاف دارید که گاهی منجر به تفسیق و تکفیر

۳۴۹

یکدیگر می گردد خوب است همگی با هم یک عقیده پیدا نمایید تا اختلاف کلمه پیدا نشود.

شیخ : فتاوای فقها اختلاف دارد. هر فرقه و طایفه از ما که تبعیّت از فقیهی مانند امام شافعی و امام اعظم یا مالک یا احمد بن حنبل -رضی اللّه عنهم- بنمایند مثاب و مأجور می باشند.

ابراز حقیقت توأم با تاثر

داعی : شما را به خدا قسم انصاف دهید! تبعیّت از فقهای اربعه که دلیلی بر متابعت آنها جز جهت علم و دانش بعض از آنها و پیروی کورکورانه از أوامر (بی برس) (بنابر آنچه علاّمه مقریزی در خطط نقل نموده است) در دست نیست، ثواب و اجر دارد (و لو هرچند اختلاف کلمه در اصول و فروع با هم داشته باشند)، ولی تبعیّت و اطاعت از اوامر ائمه از عترت طاهره و اهل بیت رسالتعليهم‌السلام که علاوه بر مراتب علم و دانش و تقوای آنها که اکابر علمای خودتان به اعلمیّت و افقهیّت آن ذوات مقدسه اذعان دارند و نیز نصوص صریحه از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد است که آن خاندان جلیل را عدیل القرآن معرفی و نجات را در متابعت آنها و هلاکت را در مخالفت آنان قرار داده اند شرک و کفر است؟!!!

پس تصدیق نمایید که بدبینیها مربوط به اختلاف کلمه نیست، بلکه ناظر به حبّ و بغض عترت و اهل بیت طهارتعليهم‌السلام می باشد که هرگز از میان نخواهد رفت، مگر بعد از تصفیه نفس از اخلاق رذیله و صفات ناپسندیده و مصفّی نمودن باطن دل را از حقد و کینه و حسد و واجد مقام انصاف گردیدن.

و الاّ این قبیل اختلافات در اصول و فروع احکام از طهارت تا دیات، بین مذاهب اربعه شما بسیار است. با آنکه غالب فتاوای ائمه اربعه و فقهای شما بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید است، مع ذلک شماها درباره مفتی و عاملین بآن فتاوا هیچ نظر بد ندارید ولی جامعه شیعیان را که به حکم قرآن مجید سجده بر خاک پاک می نمایند، مشرک و کافر و بت پرست می خوانید.

شیخ : در کجا ائمه اربعه و فقهای جماعت -رضی اللّه عنهم- بر خلاف کلام مجید فتوی داده اند، خواهشمندم اگر حرف نیست و معنی دارد بیان فرمایید.

۳۵۰

داعی : در بسیاری از احکام بر خلاف نصّ صریح، بلکه فتوای جمهور حکم داده اند که با ضیق وقت نمی توانم تمام آنها را بیان نمایم. گذشته از اینکه اکابر فقهای خودتان کتب بسیاری در مسائل خلافیه بین المذاهب تألیف نموده اند، خوب است مراجعه نمایید بکتاب با عظمت (مسائل الخلاف فی الفقه) تصنیف شیخ بزرگوار الامام الموفق، شیخ الطائفه الامامیّة، ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی، قدّس سرّه القدّوسی، که جمیع اختلافات فقهای اسلام را بدون اعمال نظر خصوصی، از باب طهارت تا آخر باب دیات جمع و در دسترس اهل علم گذارده اند(1) که نقل تمام آنها غیر ممکن می باشد ولی برای نمونه و روشن شدن مطلب که آقایان اهل مجلس بدانند ما اهل حرف و نسبت دادن بیجا و تهمت نیستیم، بیک موضوع مختصراً اشاره می نمایم که بدانید در همین یک موضوع فتاوای صریح بر خلاف نص کلام اللّه مجید داده شده است!!

شیخ : بفرمایید کدام موضوع است که در آن فتاوای بر خلاف داده شده است؟

در فقدان آب برای غسل و وضو باید تیمم نمود

داعی : آقایان خود می دانید که یکی از اعمال مسلّمه در باب طهارت غسل و وضو بآب مطلق می باشد که گاهی واجب و گاهی سنّت و مستحب می گردد؛ چنانچه در آیه 6 سوره (مائده) می فرماید:( إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاٰهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرٰافِقِ ) (2) .

باید وضو را با آب قراح و پاک انجام دهند و هر جا نیابند، به حکم آیه 43 سوره 4 (نساء) که می فرماید:( فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ ) ،(3) بایستی با خاک پاک تیمم بنمایید، غیر از این دو شق، دستور دیگری داده نشده؛ در مرتبه اول آب برای وضو لازم است و در فقد آب یا مانع دیگر تیمّم با خاک پاک بدل از آب بنمایند -خواه در سفر یا در حضر- و در این

____________________

1- حسب الامر حضرت آیت اللّه العظمی زعیم الشیعه و فقیه اهل البیت آقای حاجی آقا حسین طباطبائی بروجردی -ادام اللّه تعالی ظله علی رؤس الانام. در سال 1370 قمری در عاصمه طهران بچاپ رسید.

2- زمانی که برخاستید برای نماز، پس بشوئید رویها و دستهایتان را تا مرفق ها.

3- اگر آب نیابید، پس تیمم کنید به خاک پاک، پس بکشید به روی ها و دست های خود.

۳۵۱

حکم جمهور فقهای مسلمین از جامعه امامیه اثناعشریه و مالکیها و شافعیها و حنبلیها و غیرهم اتفاق دارند.

فتوای ابو حنیفه بر اینکه مسافر در فقد آب عمل غسل و وضو را با نبیذ انجام دهند

و لکن امام اعظم شما ابو حنیفه (که غالب فتاوایش روی قیاس است؛ یعنی بی سوادی) حکم می کند که در سفر اگر آب نیابند، با نبیذ تمر، عمل غسل و وضو را انجام دهند! و حال آنکه همه می دانید نبیذ مایعی است مضاف که با خرما و غیر آن ممزوج گردیده و وضو با مضاف جایز نیست.

پس نظر باینکه قرآن مجید برای ادای نماز تطهیر را بآب خالص پاک و در فقد آب تیمم با خاک پاک قرار داده، چون امام اعظم ابو حنیفه فتوی به غسل و وضوی با نبیذ داده، مخالفتی است با حکم صریح و نصّ بیّن قرآن مجید!!

و حال آنکه بخاری درصحیح خود بابی دارد به عنوانلا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر (1) .

حافظ : با اینکه حقیر در مذهب امام شافعی -رضی اللّه عنه- هستم و با بیان شما کاملاً موافقم که اگر آب نباشد، تیمم باید نمود و به مذهب ما تطهیر با نبیذ جایز نیست، ولی گمان می کنم در فتوای امام ابو حنیفه -رضی اللّه عنه- شهرتی بیش نباشد.

داعی : قطعاً جناب عالی با علم به حقیقت مطلب دفاعبما لا یرضی صاحبه نمودید و الاّ نقل این فتوی از امام ابو حنیفه از متواترات منقوله می باشد و آنچه الحال داعی در نظر دارم، امام فخر رازی درمفاتیح الغیب ذیل آیه تیمم در سوره مائده در مسئله پنجم گوید:قال الشافعی رحمه اللّه لا یجوز الوضوء بنبیذ التمر و قال ابو حنیفه رحمه اللّه یجوز ذلک فی السفر (2) .

____________________

1- جائز نیست وضو گرفتن به نبیذ و نه بمسکر و مست کننده.(صحیح بخاری، ج1، ص66).

2- شافعی گفته است: «جایز نیست وضو بنبیذ خرما» و ابو حنیفه گفته است: «جایز است وضو به نبیذ در سفر.»

۳۵۲

و نیز فیلسوف بزرگ ابن رشد دربدایة المجتهد (1) نقل حکم و فتوای ابو حنیفه را می نماید.

شیخ : چگونه شما می فرمایید بر خلاف نص فتوی داده اند و حال آنکه اخباری صراحتاً عمل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را باین معنی می رساند.

داعی : ممکن است یکی از آن خبرها را اگر در نظر دارید بیان فرمایید؟

شیخ : از جمله آنها خبری است که ابی زید مولی عمرو بن حریث از عبد اللّه بن مسعود نقل می نماید که:انّ رسول اللّه قال له فی لیله الجنّ عندک طهور قال لا الاّ شیء من نبیذ فی اداوه قال تمره طیّبه و ماء طهور فتوضأ (2) .

و دیگر خبری است که عباس بن ولید بن صبیح الحلال دمشقی از مروان بن محمّد طاهری دمشقی از عبد اللّه بن لهیعه از قیس بن حجاج از حنش صنعانی از عبد اللّه بن عباس از عبد اللّه بن مسعود که گفت:انّ رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال له لیله الجن معک ماء قال لا الاّ نبیذا فی سطیحه قال رسول اللّه تمره طیّبه و ماء طهور صب علیّ قال فصببت علیه فتوضأ به (2) .

بدیهی است عمل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ما حجت است. کدام نص و دلیل بالاتر از عمل آن جناب می باشد. فلذا امامنا الاعظم، روی عمل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتوا به جواز داده اند.

داعی : گمان می کنم اگر سکوت می فرمودید بهتر از این بیان شما بود. گرچه ممنون شدم که اقامه دلیل فرمودید تا مطلب بهتر روشن گردد و آقایان برادران اهل تسنن بدانند که حق با ما است پیشوایان آنها سفسطه نموده بدون تعمق روی قیاس حکم نموده اند.

خوب است قبلاً در اطراف روات و اسناد حدیث بحث کنیم و بعد وارد اصل

____________________

1- بدایة المجتهد، ج1، ص30.

2- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در لیلة الجن به او فرمود: «نزد تو می باشد آبی؟» عرض کرد: «نمی باشد مگر چیزی از نبیذ در مطهره.» آب فرمود: خرمای پاکیزه و آب پاک پس وضو گرفت.

3- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در لیلة الجن به او فرمود: «با تو می باشد آب؟» عرض کرد: «نمی باشد مگر نبیذ در توشه دان.» فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خرمای پاکیزه در آب پاک بریز بر من، پس ریختم بر او وضو گرفت به آن آب.

۳۵۳

موضوع شویم.

اولاً ابی زید مولی عمرو بن حریث مجهول الحال است و در نزد اهل حدیث مردود می باشد؛ چنانچه ترمذی(1) و غیره نقل نموده اند، مخصوصاً ذهبی درمیزان الاعتدال (2) گوید: «این مرد شناخته نشده و حدیثی که از عبد اللّه بن مسعود نقل نموده صحت ندارد» و حاکم گوید: «از این آدم مجهول، غیر از این حدیث نقل نگردیده» و بخاری(3) او را از ضعفا به شمار آورده بهمین جهه اکابر علمای خودتان مانند قسطلانی و شیخ زکریای انصاری درشرحین خود برصحیح بخاری ذیل بابلا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر حکم به تضعیف این حدیث نموده اند.

و اما حدیث دوم به جهاتی مردود است؛

اولاً آنکه این حدیث را غیر از ابن ماجه قزوینی باین طریق احدی از علما نقل ننموده اند.

ثانیاً علت عدم نقل اکابر علما در سنن خود مجروح و مخدوش بودن سلسله روات در این حدیث است؛ چنانچه ذهبی درمیزان الاعتدال (4) نقل اقوال را آورده که عباس بن ولید محل وثوق نمی باشد. فلذا جهابذه ارباب جرح و تعدیل او را ترک نموده اند.

و نیز مروان بن محمّد طاهری از گمراهان مرجئه بوده و ابن حزم و ذهبی اثبات ضعف او را نموده اند(5) و همچنین عبد اللّه بن لهیعه را نیز اکابر علمای جرح و تعدیل تضعیف نموده اند.

پس وقتی در سلسله روات حدیثی آن قدر ضعف و فساد پیدا شود که متروک اکابر علمای خودتان گردد قطعاً به خودی خود آن حدیث از درجه اعتبار ساقط می شود.

____________________

1- سنن ترمذی، ج1، ص59.

2- میزان الاعتدال، ج4، ص536.

3- صحیح بخاری، ج1، ص66.

4- میزان الاعتدال، ج2، ص386.

5- همانن، ج4، ص93.

۳۵۴

ثالثاً بنابر اخباری که علمای خودتان از عبد اللّه بن مسعود نقل نموده اند در لیلة الجن احدی با آن حضرت نبوده؛ چنانچه ابی داود درسنن خود(1) (باب الوضوء) و ترمذی درصحیح از علقمه نقل نموده اند که از عبد اللّه بن مسعود سؤال نمودند:من کان منکم مع رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لیله الجنّ فقال ما کان معه احد منّا (2) .

رابعاً لیلة الجن در مکه قبل از هجرت بوده و آیه تیمّم باتفاق عموم مفسرین در مدینه نازل گردیده، پس این حکم قطعاً ناسخ ما قبل بوده و به همین جهت فقهای بزرگ خودتان مانند امام شافعی و امام مالک و غیرهم فتوی بر جواز ندادند.

به علاوه این حکم در مدینه آمده که در فقد آب حضراً و سفراً حتماً باید تیمّم بنمایند. پس از نزول این آیه در مدینه و حکم بتیمم در فقد آب، فتوا دادن به وضو با نبیذ باستناد حدیثی مجعول با سلسله روات مجهول الحال ضعیف، خیلی عجیب است.

و اعجب از همه فرمایش جناب شیخ است که اخبار مجهولی را نصّ در مقابل قرآن قرار دهند و روی این قاعده صحّه بر اجتهاد ابو حنیفه، مقابل نصّ کلام اللّه مجید می گذارند!

نواب : قبله صاحب! مراد از نبیذ تمر، همان شراب مسکر است که حرام است خوردن آن؟

داعی : نبیذ بر دو قسم است: قسمی حلال است که سکرآورنده نیست و آن عبارت است از آبی که در آن خرما می ریزند تا خوش طعم گردد. وقتی ته نشین شد، آب صافی بر روی آن می ماند که تقریباً آب مضافی است به نام نبیذ؛ یعنی شربت فشرده خرما.

و قسم دیگر حرام است که مسکر می باشد. موضوع بحث ما که مورد فتوای امام ابو حنیفه به جواز می باشد، نبیذ غیر مسکر است که مطبوخ باشد و الا در حرمت وضو به مسکرات ابداً خلافی نیست؛ چنانچه قبلاً عرض نمودم که بخاری

____________________

1- سنن ابی داوود، ج1، ص27.

2- آیا در لیلة الجن کسی از شما با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود؟ گفت: «احدی از ما با آن حضرت نبوده.»

۳۵۵

درصحیح خود بابی دارد به عنوانلا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر (1) .

فتوا دادن اهل سنت بشستن پاها در وضو بر خلاف نص صریح قرآن

از جمله موارد مسلّمه در دستور وضو به حکم آیه ای که قبلاً قرائت نمودیم، بعد از شستن صورت و دست ها، مسح نمودن سر و پاها است تا بکعبین که بلندی پشت پا باشد؛ چنانچه در آیه صراحت دارد( وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ ) (2).

ولی جمهور فقهای شما بر خلاف این نص صریح فتوا می دهند به شستن پاها، و حال آنکه بین غسل و مسح فاصله بعید است.

شیخ : اخبار بسیار دلالت بر غسل رجلین دارد.

داعی : اولاً اخبار وقتی مورد قبول است که مؤید نصّ باشد و الاّ اگر اخبار مخالف نص باشد، قطعاً مردود است و بدیهی است نسخ نص صریح آیه شریفه به خبر واحد ابداً جایز نیست.

و نصّ صریح آیه شریفه، حکم بر مسح می نماید نه غسل، و اگر آقایان قدری دقیق شوید متوجه خواهید شد که منطوق خود آیه دلالت بر این معنا دارد؛ چه آنکه در اول آیه می فرماید:( فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ ) یعنی بشویید صورتها و دستهای خود را پس همان طوری که به واسطه واو عاطفه درایدیکم حکم می کنید بر اینکه بعد از شستن صورت بایستی دستها را هم شست و شو داد، هم چنین در حکم ثانی می فرماید:( وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ ) ،ارجلکم رابرؤسکم معطوف می دارد؛ یعنی بعد از مسح سر بایستی پاهای خود را هم مسح نمایید و قطعاً غسل جای مسح را نمی گیرد.

پس همان قسمی که صورت و دستها را وجوباً در وضو باید شست، سر و پاها را هم بایستی وجوباً مسح نمود، نه آنکه یکی را مسح و دیگری را غسل دهند و اگر چنین کنند واو عاطفه بی معنا می گردد.

____________________

1- جایز نیست وضو به نبیذ و نه به مست کننده.

2- مسح نمائید سرها و پاهای خود را تا بلندی پشت پا. (سوره مائده، آیه6).

۳۵۶

علاوه بر این معانی ظاهره روی قاعده عرف عام شریعت مقدسه اسلام در کمال سهولت آمده، مشقت و سختی در احکام او راه ندارد. بدیهی است هر عاقلی می فهمد در شستن پا یک نوع مشقتی است که در مسح آن مشقت نیست. پس قطعاً چون عمل به مسح سهل تر است، حکم شریعت روی آن جاری گردیده؛ چنانچه ظاهر آیه حکم بر این معنا می نماید.

و امام فخر رازی که از اکابر مفسرین خودتان است، ذیل همین آیه شریفه بیان مفصّلی دارد بر وجوب مسح بحسب ظاهر آیه، که اینک وقت مجلس اجازه نقل آن بیان مفصّل را نمی دهد. شما خود مراجعه فرمایید تا کشف حقیقت بر شما گردد.

فتوا دادن اهل سنت بر مسح به چکمه و جوراب بر خلاف نص صریح قرآن

و اعجب از فتوای بشستن پاها بر خلاف نص صریح قرآن مجید، حکم به جواز مسح بر چکمه و جوراب است سفراً و یا حضراً یاسفراً دون الحضر، با اختلاف بسیاری که بین فقهای شما می باشد!!

علاوه بر آنکه بر خلاف نص صریح قرآن حکم داده اند؛ (زیرا قرآن حکم بمسح برپا می نماید نه چکمه و جوراب) این حکم بر خلاف حکم اول می باشد که شستن پا باشد. اگر مسح بر خود پا جایز نیست و بایستی بشویند پا را، چگونه در اینجا حکم را تنزل داده اند که به جای شستن، حکم بر جواز مسح بر چکمه و جوراب داده اند و هر عاقلی می داند که مسح بر چکمه و جوراب مسح بر پا نمی باشد( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !(1)

شیخ : اخبار بسیاری دلالت دارد بر اینکه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسح بر خفین نموده است، لذا فقها همان عمل را دلیل بر جواز دانسته اند.

داعی : مکرر باین معنا اشاره نموده ام که بنا به فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر خبری که از آن حضرت نقل شود موافقت با قرآن مجید ننماید، مردود است؛ چه آنکه شیّادها و بازیگرها برای اخلال در دین، جعل اخبار از قول آن حضرت بسیار نموده اند. فلذا علمای بزرگ خودتان هم اخبار بسیاری را که به نام آن حضرت

____________________

1- پس ای صاحبان چشم، عبرت بگیرید. (سوره حشر، آیه2).

۳۵۷

نقل شده، چون بر خلاف موازین آمده رد نموده اند.

علاوه بر آنکه اخبار منقوله در ترخیص بر خلاف نص صریح قرآن مجید می باشد، بین آن اخبار هم تعارض فوق العاده موجود است؛ چنانچه اکابر علمای خودتان اقرار به این معنی نموده اند؛ مانند حکیم دانشمند ابن رشد اندلسی دربدایة المجتهد و نهایة المقتصد در اختلاف گوید:سبب اختلافهم تعارض الاخبار فی ذلک و نیز گوید:و السبب فی اختلافهم اختلاف الآثار فی ذلک . (1) پس استدلال و استناد به اخبار متعارضی که مخالف نص صریح قرآن مجید باشد، عقلاً و علماً مردود و غیر قابل قبول می باشد؛ چه آنکه خود بهتر می دانید که در اخبار متعارضه، آن خبری مورد قبول است که موافقت با قرآن مجید داشته باشد و اگر هیچ کدام از اخبار متعارض موافقت با قرآن نداشته، بلکه مخالف نص صریح باشد، همگی ساقط می گردند.

فتوای اهل سنّت بر مسح نمودن عمامه بر خلاف نص صریح قرآن

و نیز در همین آیه شریفه صریحاً می فرماید:( وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ ) (بعد از شستن صورت و دستها) سرها را مسح نمایید. روی همین اصل قرآن کریم فقهایامامیّه تبعا للأئمه العتره الطاهر عليهم‌السلام و همچنین فقهای شافعی و مالکی و حنفی و غیره فتوی داده اند که مسح باید بر سر باشد. ولی امام احمد بن حنبل و اسحاق و ثوری و اوزاعی فتوی داده اند که جایز است مسح بر عمامه؛ چنانچه امام فخر رازی درتفسیر کبیر خود نقل نموده است.

و حال آنکه هر عاقلی می داند که مسح بر روی عمامه غیر از مسح بر سر می باشد. سر عبارت است از: گوشت و پوست و استخوان و موهای متّصل به آن، ولی عمامه پارچه های بافته ایست که بر روی سر گذارده اند -بینهما بون بعید .

توجه خاص و قضاوت منصفانه لازم است

و از این قبیل است جمیع أحکام از طهارت تا دیات که بین فقها و أئمه أربعه

____________________

1- سبب اختلاف آنها تعارض اخبار است در این باب؛ و سبب اختلاف آنها اختلاف آثار است در این باب. (بدایة المجتهد، ج1، ص16-15).

۳۵۸

شما اختلاف بسیار می باشد که غالباً مخالف نص صریح آیات قرآن است. مع ذلک بهم بدبین نیستید و هر یک در اعمالتان آزادی مطلق دارید. ابو حنیفه و حنفیها را مشرک نمی خوانید که بر خلاف تمام موازین فتوی بطهارت و وضو با آب نبیذ می دهند و هم چنین فتاوای سایر فقها را که مخالف با هم بر خلاف نصوص قرآن مجید می دهند، مردود نمی دارید!!! ولی به اعمال شیعیان که از عترت طاهره آل محمّدعليهم‌السلام صادر گردیده، خورده گیری نموده و اعتراض می نمایید. بلکه پیروان آن خاندان جلیل را که عدیل القرآن اند رافضی و مشرک و کافر می خوانید!

و در همین مجلس رسمی مکرر در لیالی ماضیه فرمودید: اعمال شیعیان دلیل بر شرک آنها می باشد. الحال هم می فرمایید، چرا مانند مسلمانان نماز نمی خوانید و حال آنکه بین ما و شما و تمام مسلمانان در اصل نماز که هفده رکعت فریضه شبانه روز می باشد که دو رکعت در صبح و سه رکعت در مغرب و در ظهر و عصر و عشاء هر یک چهار رکعت است با هم شریک در عملیم. منتها در فروعات اختلافات بسیاری بین جمیع فرق مسلمین هست. همان قسمی که بین ابو الحسن اشعری و واصل بن عطا در اصول و فروع وضوحاً اختلاف می باشد و هم چنین فقهای اربعه شما (ابو حنیفه و مالک و محمّد و احمد) و سایر فقهای بزرگتان مانند حسن و داود و کثیر و ابو ثور و اوزاعی و سفیان ثوری و حسن بصری و قاسم بن سلام و غیره با هم اختلاف دارند. بیانات أئمه از عترت طاهرهعليهم‌السلام هم با بیانات فقهای شما اختلاف دارد.

اگر اختلاف آرا و فتاوای فقها باید مورد اعتراض قرار گیرد، چرا این اعتراضات بفرق مختلفه اهل سنت واقع نمی گردد؟!

با اینکه غالباً فتوا بر خلاف نص صریح قرآن می دهند و نصوص واضحه را تأویلات بارده می نمایند و دیگران از فقها بر خلاف آنها رأی می دهند، آن فتوی و عمل را دلیل بر شرک و کفر آنها نمی دانید که نمونه ای از آنها را به عرضتان رساندم. ولی در عمل سجده که مانند سایر اختلافات فروعی بین ما و شما خلاف رأی و فتوا می باشد، این همه هیاهو و جار و جنجال راه می اندازید که شیعیان مشرک و بت پرست اند ولی فتوی بسجده کردن بعذره یابسه را ندیده گرفته و اعتنا نمی کنید!!! با اینکه اگر با دیده انصاف و تعمّق بنگرید؛ فتوای فقهای

۳۵۹

امامیهتبعا للائمه الطّاهره عليهم‌السلام به نص صریح قرآن مجید نزدیک تر است تا فتاوی فقهای شما. مثلاً فقهای شما فرشهای بافته شده از پشم و پنبه و أبریشم و چرم و مشمّع و غیره را که روی زمین افتاده، جز زمین می دانند و بر آنها سجده می نمایند و فتوا به آن می دهند. و حال آنکه اگر از جمیع علما و عقلای ارباب ملل و نحل سؤال کنید، آیا فرش های بافته شده از پشم و نخ و ابریشم و غیره جزء زمین است و اطلاق زمین بر آنها می شود، جواب منفی می دهند بلکه بر فهم گویندگان می خندند.

ولی جامعه شیعیان امامیه کهتبعا للائمه العتره الطاهره عليهم‌السلام می گویند:لا یجوز السجود الاعلی الارض او ما انبتته الارض مما لا یؤکل و لا یلبس (1) ، مورد حمله قرار داده، مشرک می خوانید!!! ولی سجده بنجاست خشکیده را شرک نمی خوانید؟! بدیهی است سجده بر زمین (که دستور و امر الهی است) با سجده بر فروش از هم جدا می باشد.

شیخ : شما اختصاص می دهید سجده را به قطعاتی از خاک کربلا و الواحی از آن خاک مانند بتهائی ساخته و در بغلها نگاه می دارید و واجب می دانید سجده بر آن را؛ این عمل صریحاً بر خلاف دستور و رویه مسلمین است.

داعی : قطعاً این جملات را روی عادتی که از طفولیت در مغز شما قرار داده و به آن خو گرفته اید -تبعا للأسلاف - بدون دلیل و برهان فرمودید و از مثل شما عالم منصف روشن فکری شایسته نیست این قسم بیان نمودن که خاک پاک را تعبیر به بت بنمایید. قطع بدانید که در محکمه عدل الهی باید جواب این تهمت و اهانت بزرگ را بدهید و سخت مسئول خواهید بود که خاک پاک را بت و موحدین خداپرست را مشرک و بت پرست بخوانید!!

آقای من، نقد و انتقاد از هر عقیده ای باید روی سند و دلیل باشد نه روی هوا؛ اگر شما کتب فقهیه استدلالیه و رسائل عملیه شیعیان را که عموماً چاپ و در دسترس عموم می باشد مطالعه نمایید، جواب خود را درک نموده، دیگر چنین اعتراضاتی نمی کنید و بی خبران از برادران اهل تسنن را به برادران شیعی خود بدبین نمی نمایید.

____________________

1- جایز نیست سجده مگر بر زمین و یا بر آنچه روییده می شود از زمین که خوردنی و پوشیدنی نباشد.

۳۶۰