شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 363208
دانلود: 4879


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 363208 / دانلود: 4879
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شیعیان سجده بر خاک کربلا را واجب نمی دانند

اگر شما در تمام کتب استدلالیه و رسائل عملیه یک خبر و یا یک فتوی آوردید که فقهای امامیه -رضوان اللّه علیهم اجمعین- امر وجوبی بسجده بر خاک کربلا داده باشند، ما به تمام بیانات شما تسلیم می شویم. آقای من، در تمام کتب فقهیه استدلالیه و رسائل عملیه، دستورات جمیع فقهای امامیه موجود است که سجده باید طبق دستور قرآن مجید بر زمین پاک باشد، از خاک و سنگ و ریگ و شن و رمل به شرطی که از معادن نباشد؛ یا بر آنچه از زمین می روید به شرط آنکه خوردنی و پوشیدنی نباشد که اگر هر یک نباشد، بر دیگری سجده نمایند.

شیخ : پس چرا قطعاتی از خاک کربلا به صورت الواح حتماً با خود بر می دارید و در موقع نماز بر آن سجده می نمایید؟!

علت برداشتن شیعیان مهرهایی با خود برای سجده

داعی : علت با خود داشتن قطعاتی از خاک آن است که چون امر وجوبی است سجده بر زمین پاک بنماییم و غالباً در منازل و خانه ها نماز ادا می شود و تمام حجرات مفروش است بقالیها و نمدها و غیره-از پشم و أبریشم و نخ و آنها مانع از سجده بر زمین می شود و ممکن نیست در وقت نماز فرشها را برچینند و رفع مانع بنمایند و چنانچه برچینند غالب زمینها از گچ و سنگ و کاشی و چوب و موزائیک و غیره می باشد و سجده بر آنها جائز نیست، لذا قطعات خاک پاکی با خود داریم که در موقع نماز سجده بر خاک نموده باشیم و دیگر آنکه ما مجبوریم طبق دستور فقها بر زمین پاک سجده نماییم و غالباً با زمین های ناپاک تلاقی می نماییم، فلذا قطعاتی از زمین پاک با خود بر می داریم که هرکجا با مانعی بر خورد نمودیم قطعه ای از زمین پاک حاضر داشته که بر او سجده نمائیم.

شیخ : ما می بینیم که تمام شیعیان از خاک کربلا، الواحی بصورت مهر ساخته و حتماً واجب می دانند که بر آنها سجده نمایند.

علت سجده نمودن بر خاک کربلا

داعی : صحیح است سجده؛ بر خاک پاک کربلا می نماییم، ولی نه به طریق

۳۶۱

وجوب؛ چنانچه قبلاً عرض نمودم ما طبق دستوراتی که در کتب فقهیه داده شده، سجده بر مطلق زمین پاک را واجب می دانیم. ولی بنابر اخباری که از اهل بیت طهارتعليهم‌السلام که آگاه بر خواص اشیاء بودند رسیده، سجده بر تربت پاک حسینی بهتر و موجب فضیلت و ثواب فراوان است نه به طور وجوب. ولی متأسفانه جمعی بازیگران از اتباع خوارج و نواصب شهرت داده و می دهند که شیعیان حسینعليه‌السلام پرست اند و دلیل بر آن این است که سجده بر خاک قبر مطهر او می نمایند!!

و حال آنکه این جملات در نزد ما کفر است؛ ما ابداً حسین پرست که نیستیم، بلکه علی پرست و محمدپرست هم نیستیم (هر کس بر این عقیده باشد کافر می دانیم). فقط خداپرست می باشیم و سجده نمی نماییم مگر بر خاک پاک طبق دستور قرآن مجید، سجده هم برای حسینعليه‌السلام نیست، بلکه بر خاک پاک کربلا که به فرموده ائمه از عترت طاهرهعليهم‌السلام باعث زیادتی ثواب و موجب فضیلت می گردد آن هم نه به طریق وجوب می باشد.

شیخ : از کجا معلوم است که خاک کربلا دارای خصائصی می باشد که مورد توجه قرار گیرد تا آنجا که در سجده کردن آن را بر سایر خاکها مقدم دارند.

خصائص خاک کربلا و بیانات رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

داعی : اولاً در اختلاف اشیا حتّی خاک ها و اینکه برای هر خاکی آثار و خصائصی است محل شک و شبهه نمی باشد. منتها متخصّصین فن به آن خصائص پی می برند نه عموم مردم.

ثانیاً خاک کربلا از زمان أئمّه طاهرینعليهم‌السلام ببعد تنها مورد توجه نبوده، بلکه در زمان خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد توجه آن حضرت بوده؛ چنانچه در کتب معتبره اکابر علمای خودتان ثبت است؛ مانندخصایص الکبری (1) تألیف جلال الدین سیوطی چاپ حیدرآباد دکن، سال 1320 قمری، اخبار بسیاری از موثقین روات و اکابر علمای خودتان مانندابو نعیم اصفهانی و بیهقی (2) و حاکم (3) و دیگران از امّ المؤمنین

____________________

1- خصایص الکبری، ج2، ص125.

2- دلایل البیهقی، ج6، ص48.

3- مستدرک، ج3، ص176.

۳۶۲

امّ سلمه و ام المؤمنین عایشه و ام الفضل و ابن عباس و انس بن مالک و دیگران راجع به خاک کربلا نقل نموده اند که از جمله راوی گوید: «دیدم حسینعليه‌السلام در دامن جدش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته و خاک سرخ رنگی در دست آن حضرت بوده می بوسید و می گریست. پرسیدم این خاک چیست؟» فرمود: «جبرئیل مرا خبر داده که این حسینم را در زمین عراق می کشند و این خاک را از آن زمین برایم آورده. فلذا من بر مصائب وارده بر حسینم گریه می کنم.» آنگاه آن تربت را به ام سلمه داد و فرمود: «چون دیدی این خاک مبدل به خون شد، بدان حسینم کشته گردید.» فلذا ام سلمه آن خاک را در شیشه ای نگاهداری می نمود تا روز عاشورا سال 61 قمری دید آن خاک خون آلود گردید، دانست که حسین بن علیعليه‌السلام کشته گردیده.

و در کتب معتبره اکابر علما و فقهای شیعه به نحو تواتر رسیده که آن خاک پاک مورد توجه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه از عترت طاهرهعليهم‌السلام آن حضرت که عدیل القرآنند بوده و اول کسی که بعد از شهادت حضرت سید الشهداء ریحانه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن خاک پاک برداشته و به آن تبرک جست، حضرت سیّد الساجدین زین العابدین، امام چهارم علی ابن الحسینعليهما‌السلام بوده که آن خاک پاک را در کیسه ای نموده و بر آن سجده می نمود و سبحه از آن ساخته و با آن ذکر می گفت.

و بعد از آن حضرت تمام ائمه طاهرینعليهم‌السلام به آن خاک تبرّک جسته و سبحه و سجّاده از آن ساخته و بر آن سجده می نمودند و شیعیان را دعوت باین عمل برای وصول به کمال اجور می نمودند نه به قصد وجوب؛ و مؤکّداً دستور می دادند که سجده برای خدای تعالی بایستی بر زمین پاک باشد، ولی بر تربت حضرت سیّد الشهداء -ارواحنا فداه- افضل و باعث زیادتی ثواب می گردد؛ چنانچه شیخ الطّائفه الامامیه، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی -رضوان اللّه علیه- درمصباح المتهجّد (1) روایت می نماید که حضرت امام صادقعليه‌السلام مقداری از تربت امام حسینعليه‌السلام را بر پارچه زردی ریخته موقع نماز مقابل خود باز نموده بر آن سجده می نمود و تا مدتی شیعیان باین طریق خاک را با خود نگاه می داشتند. بعدها برای

____________________

1- مصباح المجتهد، ص510.

۳۶۳

آن که تفریط نگردد با آب ممزوج نموده بصورت الواح و قطعاتی که امروز به نام مهر نامیده می شود جهت تبرّک و تیمّن با خود نگاه می دارند و در موقع نماز بر آن سجده می نمایند، از جهت زیادتی فضیلت نه از جهت وجوب.

و الا بسیاری از اوقات که مهر از آن خاک پاک همراه ما نبوده، بر خاک یا سنگ پاک سجده نموده و عمل فریضه را هم انجام داده ایم(1) .

آیا سزاوار است در اطراف این مطلب باین سادگی آن قدر جار و جنجال راه بیندازید تا آنجا که ما را مشرک و کافر و بت پرست بخوانید و امر را بر عوام بی خبر مشتبه نمایید؟!

همان قسمی که شماها به فتاوای (غالباً خارج از موضوع حتی بر خلاف صراحت آیات قرآن) ائمه و فقهای خود عمل می نمایید قول و فعل آنها را حجّت و مورد عمل قرار می دهید، ما هم به دستورات و اوامر أئمه از عترت

____________________

1- در سال 1374 که توفیق تشرف بیت اللّه الحرام نصیب داعی گردید، یک ساعت بغروب مانده که از طیاره بیروت در مدینه فرود آمدیم و وقت تنگ بود. در همان صحرا به نماز ایستادم. جمعیت کثیری از مأمورین و غیره اطراف داعی اجتماع نموده و مراقب حالت سجده بودند، چون دیدند مهری همراه ندارم، بلکه بر زمین سجده می نمایم تعجب نمودند. بعد از سلام شیوخ و بزرگان آنها اطراف داعی جمع شده سؤال می نمودند، مگر شما از بت پرستان شیعیان نیستید؟ جواب دادم: افتخار شیع دارم ولی ما هرگز بت پرست نیستیم، بلکه موحد و خداپرست هستیم و این کلام شما تهمت بشیعیان است چه آنکه آنها موحدین پاک دل می باشند. گفتند: غالباً ما بت ها را از بغل آنها همین جا در آورده و شکسته ایم. چگونه شما شیعه هستید که بت همراه ندارید. گفتم: این کلمات اشتباه و تهمت بزرگ است؛ شیعیان از بت و بت پرستی بیزارند ولی چون به حکم قرآن ما مأموریم سجده بزمین پاک نماییم فلذا قطعاتی از خاک پاک با خود بر می داریم که اگر در جایی که دست رسی بزمین پاک نداشته باشیم، بر آن خاک پاک سجده نماییم. به همین جهت الحال که در این صحرا تمام زمین پاک است احتیاجی به آن خاک پاک نداریم، چنانچه دیدید حقیر به همین زمین سجده نمودم، این قبیل تهمت ها قرن ها است از حلقوم خوارج و نواصب که مایل به تفرقه مسلمین می باشند بیرون آمده تا امروز که بر شما برادران اهل تسنن مشتبه نموده اند که برادران شیعی خود را مشرک و بت پرست بخوانید. بالاخره تا غروب به قسمی با آن جمعیت بسیار که غالباً وهابی بودند، صحبت نمودم که همگی را متأثر ساخته و استغفار نمودند و با حقیر مصافحه و معانقه نموده از هم جدا شدیم.( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

۳۶۴

طاهرهعليهم‌السلام عمل می نماییم. با یک فرق که شما از پیغمبر و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستوری در دست ندارید که حتماً به دستورات و فتاوای نعمان یا محمّد یا احمد یا مالک عمل نمایید، مگر آنکه آنها را فقیهی از فقها دانسته تبعیّت از آنها می نمایید. ولی ما به دستور خود رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مکرر فرمود: «ائمه از عترت من، عدیل القرآن و سفن نجات و باب حطّه اند؛ تبعیت و پیروی از آنها اسباب نجات و تمرد و دوری از آنها موجب هلاکت است»، عمل می نماییم؛ چنانچه به بعض از آن اخبار در لیالی ماضیه اشاره نمودیم. پس قول و فعل آن ذوات مقدسه طبق دستور آن حضرت برای ما حجّت است. به همین جهت پیروی از دستور آنها نموده استحباباً عمل می نماییم.

عمل علمای اهل سنت موجب تعجب است

ولی تعجب از علمای شماست که به فتاوای نادره عجیبه فقهاء اربعه و دیگران ابداً اعتراض ندارند؛ یعنی اگر امام اعظم بگوید در فقد آب باید با نبیذ وضو گرفت، آقایان شافعی ها و مالکی ها و حنبلی ها اعتراض ندارند و یا اگر امام احمد معتقد به رؤیت خدای متعال گردد و مسح بر عمامه را جایز بداند، دیگران بر او خورده نگیرند و همچنین سایر فتاوای عجیبه نادره از قبیل نکاح أما رد در سفر و یا سجده بر عذره یابسه و یا با لفافه نکاح امّهات نمودن و امثال اینها که بسیار است، مورد قدح هیچ فرقه ای قرار نگیرد! ولی وقتی بگویند ائمه از عترت طاهره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: سجده بر خاک پاک کربلا افضل از سایر خاکها می باشد و مزید بر ثواب و مستحب است، آقایان داد و فریاد برپا کرده جار و جنجال می نمایید که شیعیان مشرک و بت پرست می باشند و موجب نفاق داخلی شده جنگ برادرکشی را برپا می کنید و جاده را برای غلبه بیگانگان باز می نمایید !!

درد دل بسیار است، بگذاریم و بگذریم برویم بر سر مطلب اول و به جواب شما بپردازیم، ناله مظلومیت ما در روز جزا مقابل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثر خواهد داد.

خامساً راجع به کبر سن و اجماع بیانی فرمودید که از حیث کبر سن حق تقدم با ابی بکر بوده. خیلی بی لطفی فرمودید. بعد از ده شب که با دلائل قطعیه عقلیه و نقلیه ثابت نمودیم بطلان اجماع و کبر سن را، تازه تجدید مرام نموده و تکرار

۳۶۵

مطلب می نمایید و می خواهید وقت مجلس را به تکرار مطالب بگیرید، با آنکه در لیالی ماضیه جوابهای کافی داده ایم ولی اینک هم شما را بلاجواب نمی گذاریم.

در موضوع سیاست مداری و کبر سن که دلیل حق تقدم برای خلیفه اول ابی بکر قرار دادید، عرض می کنم چگونه مردم پی به این معنا بردند که برای کار بزرگ، پیرمرد سیاستمداری لازم است ولی خدا و پیغمبر او ندانستند که ابی بکر پیر مرد سیاستمداری را در ابلاغ آیات اول سوره برائت معزول و علیعليه‌السلام جوان را منصوب نمودند!!

نواب : قبله صاحب! ببخشید که در میان صحبت شما وارد می شوم. این قضیه را مبهم نگذارید. یک شب دیگر هم اشاره فرمودید در کجا و برای چه کار خلیفه أبی بکر -رضی اللّه عنه- را عزل و علی -کرم اللّه وجهه- را نصب نمودند. چون ما از آقایان (اشاره به علمای خودشان) که سؤال نمودیم مبهم جواب دادند که امر مهمی نبوده. متمنی است واضح بفرمائید تا حلّ معمّا گردد.

عزل ابی بکر و نصب علی در ابلاغ سوره برائت بر اهل مکه

داعی : جمهور امت و جمیع علمای و مورّخین فریقین (شیعه و سنی) بر آنند که چون آیات اول سوره برائت که نهمین سوره قرآن مجید است در مذمت مشرکین نازل شد، خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابی بکر را طلبیده، ده آیه از اول سوره برائت را به او داد ببرد در مکه معظمه موسم حج برای اهل مکه قرائت نماید. چند منزلی که رفت جبرئیل نازل شد و عرض کرد:یا رسول اللّه انّ اللّه تعالی یقرئک السلام و یقول لا یؤدّی عنک الاّ انت او رجل منک (1) .

لذا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را طلبید و مأمور به این أمر بزرگ نمود. فرمود: «می روی هرکجا بابی بکر رسیدی، آیات برائت را از او بگیر خودت ببر در مکه برای مشرکین اهل مکه قرائت کن.» به فوریت علیعليه‌السلام حرکت کرد، در ذی الحلیفه بابی بکر رسید، ابلاغ پیام رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نمود آیات را گرفت، رفت در مکه

____________________

1- ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همانا که خداوند متعال به تو سلام میرساند و می گوید: ادا و ابلاغ رسالت از تو احدی ننماید مگر خود یا مردی که از خودت باشد.

۳۶۶

در حضور عامه مردم ابلاغ رسالت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نمود. آن آیات را بر اهل مکه قرائت نمود، برگشت خدمت آن حضرت در مدینه منوره.

نواب : آیا در کتب معتبره ما هم این قضیه نوشته شده است؟

داعی : عرض کردم اجماع امت است و جمهور علما و مورخین اسلام از شیعه و سنی متّفقاً ثبت نموده اند که قضیه همین قسم واقع گردیده. ولی برای اطمینان قلب شما چند کتابی که الحال در نظر دارم به عرضتان می رسانم تا مراجعه فرموده حقیقت بر شما مکشوف گردد که امر مهمّی بوده.

بخاری درصحیح (1) و عبدی درجمع بین الصحاح السته و بیهقی درسنن و ترمذی درجامع (2) و ابی داود درسنن و خوارزمی درمناقب (3) و شوکانی درتفسیر (4) و ابن مغازلی فقیه شافعی درفضایل (5) و محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(6) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (7) به طرق مختلفه از روات و اکابر علمای عامه و محب الدین طبری درریاض النضرة (8) وذخایر العقبی (9) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (10) و امام ابو عبد الرحمن نسائی (که یکی از ائمه صحاح است) در خصائص العلوی(11) شش حدیث در این باب نقل نموده و ابن کثیر درتاریخ کبیر (12) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (13) و جلال الدین سیوطی در

____________________

1- صحیح بخاری، ج1، ص78؛ ج6، ص64. 2- جامع (ترمذی)، ج2، ص224.

3- مناقب (خوارزمی)، ص99. 4- تفسیر (شوکانی)، ج2، ص640.

5- فضایل ابن مغازلی، ج2، ص640. 6- مطالب السؤول، ص59.

7- ینابیع المودة، ج1،ص 262، ح3، باب 18. 8- ریاض النضرة، ج4، ص114.

9- ذخائر العقبی، ص69. 10- تذکرة الخواص، ص37.

11- خصائص العلوی، ص92-91. 12- تاریخ کبیر، ج7، ص357.

13- اصابه، ج2، ص509.

۳۶۷

در المنثور (1) در تفسیر آیه اول سوره برائت و طبری درجامع البیان (2) در تفسیر آیه مذکوره و امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان و ابن کثیر درتفسیر (3) و آلوسی درروح المعانی (4) و ابن حجر مکّی متعصب درصواعق (5) و هیثمی درمجمع الزوائد (6) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (7) ضمن باب 62 مسنداً از ابی بکر و از حافظ ابی نعیم و از مسند حافظ دمشقی از أبی نعیم به طرق مختلفه نقل نموده و امام احمد بن حنبل در مسند(8) و حاکم درمستدرک (9) کتاب مغازی و در همان کتاب و مولا علی متقی درکنز العمال (10) و در فضائل علیعليه‌السلام بالاخره این قضیه متواتراً نقل گردیده و عموماً تصدیق به صحت آن نموده اند.

سید عبد الحی :پیغمبری که جمیع افعال و اقوالش از جانب خداست، چرا از اول این مأموریت را به علی -کرم اللّه وجهه- نداد و ابی بکر -رضی اللّه عنه- را مأمور ابلاغ نمود که بعداً پیام حق برسد علیعليه‌السلام برود و ابی بکر پیر مرد را از وسط راه برگرداند.

علت عزل ابی بکر و نصب علیعليه‌السلام ظاهراً

داعی : در علت اصلی چون بیانی در کتب ما و شما نقل نگردیده، ما وارد نیستیم، ولی به نظر داعی روی استحسان فکری گمان می کنم علت این تغییر اثبات مقام مقدس علیعليه‌السلام بر دیگران بوده که بعد از 1340 سال تقریباً امشب جواب شما

____________________

1- در المنثور، ج3، ص209.

2- جامع البیان، ج6، ص307، ح16390.

3- تفسیر (ابن کثیر)، ج2، ص346.

4- روح المعانی، ج3، ص268.

5- صواعق المحرقه، ص103.

6- مجمع الزوائد، ج7، ص29؛ ج3، ص535.

7- کفایة الطالب، ص255.

8- مسند احمد، ج3، ص283؛ ج1، ص151.

9- مستدرک، ج3، ص51.

10- کنز العمال، ج1، ص246.

۳۶۸

حاضر باشد که نگویید ابی بکر از جهت کبر سن و سیاستمداری حق تقدم در خلافت داشته. اگر از ابتدا این مأموریت را به علیعليه‌السلام می دادند، این امر عادی بنظر می آمد و ممکن نبود ظاهراً فضل و کرامتی برای علیعليه‌السلام به این حدیث برای شما ثابت نمائیم؛ زیرا شما عادت دارید در مقابل هر حدیثی که اثبات فضیلت در مقام خلافت آن حضرت بنماید، تأویلات بارده نمائید و لو آن تأویل مانند بسیاری از تأویلات شماها مضحک باشد. لذا برای اثبات مقام مقدس علیعليه‌السلام و حق تقدم او با صغر سن بر پیر مردان صحابه که بر جمیع امت الی الحال کاملاً مکشوف شود.

اولاً آیات را بابی بکر می دهد بعد از رفتن چند منزل علیعليه‌السلام را مأمور می نماید با توضیح به اینکه جبرئیل از جانب رب جلیل مرا امر به این کار نموده است و صریحاً گفته که خدا فرموده: لن یؤدّی عنک الاّ انت او رجل منک (1) .

پس رفتن و برگشتن ابی بکر از وسط راه، دلیلی بر اثبات مقام علیعليه‌السلام و حق تقدم او بر دیگران می باشد که می رساند ابلاغ رسالت حق تعالی یعنی نبوت و خلافت، ربطی بپیری و جوانی ندارد؛ هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست.

اگر برای ابی بکر پیر مردی و سیاستمداری موجب حق تقدم بود نبایستی از چنین امر مقدسی عزل گردد و حال آنکه ابلاغ رسالت مخصوص پیغمبر و خلیفه پیغمبر می باشد.

سید : در بعض اخبار از ابو هریره نقل نموده اند که علی -کرم اللّه وجهه- مأمور گردید که با ابی بکر -رضی اللّه عنه- توأماً به مکه بروند، ابی بکر مناسک حج را به مردم ارائه دهد و علیعليه‌السلام آیات سوره برائت را قرائت نماید پس به این جهت هر دو با هم مساوی در ابلاغ رسالت بودند.

داعی : اولاً این خبر از مخترعات بکریون است؛ چه آنکه دیگران نقل ننمودند.

ثانیاً اخبار عزل ابی بکر و ارسال علیعليه‌السلام برای ابلاغ رسالت منفرداً به مکه، مجمع علیه امت است و در صحاح مسانید ملل مؤالف و مخالف با اسانید مستفیضه به حد تواتر ثابت می باشد.

____________________

1- ادا و ابلاغ رسالت از تو احدی هرگز نمی نماید مگر خودت یا مردی که از خودت باشد.

۳۶۹

بدیهی است تمسک به صحاح احادیث کثیره مستفیضه الاسانید، متفق علیه جمهور امت است و اگر خبر واحدی معارض صحاح کثیره باشد، خود بهتر می دانید که بقاعده محدثین و اصولیین ترک و طرح آن واجب می باشد، اگر چه آن خبر واحد صحیح هم باشد، مظنون است. پس ترک معلوم برای خبر مظنون جایز نیست.

پس خبر عزل ابی بکر و نصب علیعليه‌السلام و برگشتن ابی بکر بمدینه با حال حزن و گفتگوی پیغمبر با او دلداری دادن به او که امر خدا چنین بوده، از مسلّمات خبریه می باشد.

و نیز خود دلیل کاملی است که حق تقدم مربوط بکبر سن و پیری نیست، بلکه با دلایل عقل و نقل ثابت است که حق تقدم در امت و جامعه بشر بعلم و دانش و تقوا است. هر فردی از افراد بشر که از جهت علم و فضل و تقوا برتری دارد، حق تقدم در جامعه برای اوست؛ زیرا که فرموده آن حضرت است:الناس موتی و اهل العلم احیاء (1) .

به همین جهه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را مقدم داشت بر دیگران از صحابه که فرمود: «علی باب علم من است» پس باب علم رسول اللّه اقدم از سایرین می باشد. و لو آنکه صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر یک که بر اطاعت آن حضرت ثابت قدم ماندند، فضایلی داشتند. ما هم منکر فضایل صحابه نیستیم، ولی فضایل آنها هرگز مقابله با باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی نماید؛ زیرا مقام و مرتبه او مقام افضلیت است.

اگر حق تقدم برای فردی از افراد صحابه بود، قطعاً رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر می فرمود امت پیروی از او بنماید. بدیهی است این امری است الهی که ابداً ربطی با پیری و جوانی ندارد، بلکه هر کس را پروردگار لایق و قابل این مقام بداند -خواه پیر یا جوان- امر باطاعت او می نماید.

به قضاوت فرستادن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را به یمن

چنانچه اکابر علمای شما عموماً شرح فرستادن علیعليه‌السلام را به یمن برای

____________________

1- تمام مردم مردگانند مگر اهل علم که حیات و زندگانی مخصوص آنها است.

۳۷۰

قضاوت و هدایت آنها نقل نموده اند؛ مخصوصاً امام ابو عبد الرحمن نسائی (که یکی از ائمه و اعلام صحاح سته می باشد) درخصائص العلوی (1) شش حدیث در این باب آورده و نیز ابو القاسم حسین بن محمّد (راغب اصفهانی) در صفحه 212 جلد دوممحاضرات الادباء (2) و دیگران نقل نمودند که خلاصه آنها با سلسله اسناد این است که وقتی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را مأمور نمود به یمن جهت قضاوت و هدایت خلق برود، عرض کرد: «من جوانم؛ چگونه مرا بر پیران قوم مبعوث می گردانی؟» حضرت فرمود:انّ اللّه سیهدی قلبک و یثبت لسانک ؛ یعنی زود است که خداوند راهنمایی می کند قلب تو را (به علم قضا) و ثابت می دارد زبان تو را.

اگر کبر سن شرط در تقدم بود، پس چرا با بودن کبار صحابه و شیوخ و پیر مردانی مانند ابی بکر، علیعليه‌السلام را مأمور قضاوت و هدایت اهل یمن نمود؟!

پس معلوم می شود در هدایت و قضاوت بر خلق، کم و زیاد سن،پیری و جوانی مدخلیت ندارد، فقط علم و فضل و تقوی و نصّ بالخصوص لازم است.

علیعليه‌السلام بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هادی امت بوده

و چنین نصی در قرآن و اخبار جز برای علیعليه‌السلام نبوده؛ چنانچه صریحاً در آیه 7 سوره 13 (رعد) به پیغمبر خطاب می فرماید:( إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ) ؛ یعنی تو ترساننده و بیم کننده ای و برای هر قومی راهنمائی می باشد و آن راه نماینده و هادی امت بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و عترت طاهرهعليهم‌السلام بودند؛ چنانچه امام ثعلبی درتفسیر کشف البیان (3) و محمّد بن جریر طبری درتفسیر (4) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62کفایت الطالب (5) مسنداً ازتاریخ ابن عساکر(6) و شیخ

____________________

1- خصائص العلوی، ص71.

2- محاضرات الادباء، ج2، ص212.

3- کشف البیان، ج5، ص271.

4- تفسیر طبری، ج7، ص344.

5- کفایة الطالب، ص233، باب62.

6- تاریخ (ابن عساکر)، ج42، ص359.

۳۷۱

سلیمان بلخی حنفی در آخر باب 26ینابیع المودة (1) از ثعلبی و حموینی و حاکم ابو القاسم حسکانی و ابن صباغ مالکی(2) و میر سید علی همدانی ومناقب خوارزمی (3) از ابن عباس و مولانا امیر المؤمنین و ابو بریده اسلمی یازده خبر نقل می نمایند بالفاظ و عبارات مختلفه که خلاصه همه آنها این است که وقتی این آیه نازل شد، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست به سینه خود گذارد فرمود:انا المنذر . آنگاه دست به سینه علیعليه‌السلام گذارد و فرمود:و انت الهادی و بک یهتدی المهتدون ؛ یعنی تو هادی (در این امتی بعد از من) و به تو هدایت می شوند هدایت یافته گان.

و اگر چنین نصّی درباره دیگران آمده بود، قطعاً ما پیرو آنها می شدیم و چون اختصاص به علیعليه‌السلام داده شده، ما ناچاریم پیرو آن بزرگوار باشیم؛ نظری به پیری و جوانی نداریم.

دسایس اعادی در مقابل علیعليه‌السلام و فرق بین سیاست مجاز و حقیقت

و اما اینکه فرمودید: علیعليه‌السلام چون جوان و کم تجربه بود، قدرت و توانایی خلافت نداشت، چنانچه بعد از 25 سال هم که به خلافت رسید، به واسطه عدم حسن سیاست آن جناب آن همه خونریزیها و انقلابات برپا شد، نمی دانم عمداً یا سهواً یا تبعاً للاسلاف این بیان را نمودید، و الا یک فرد عالم دقیق هرگز تفوّه باین مقال نمی نماید.

نفهمیدم مراد از سیاست در نظر آقایان چیست؟ اگر مراد دروغ گفتن و حیله ورزیدن و دسیسه بکار بردن و حق و باطل را ممزوج و نفاق نمودن است (که ابنا هر زمان برای حفظ مقام و منصب خود در هر زمان به کار برده و می برند) تصدیق می کنم که علیعليه‌السلام فاقد چنین سیاستی بوده و آن حضرت هرگز سیاستمدار باین معانی نبوده؛ چون این نوع اعمال، سیاست به معنای حقیقی نیست، بلکه شرارت و سرا پا مکر و خدعه و حیله و تزویر است که مردمان

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص296.

2- فصول المهمه، ج2، ص574.

3- مناقب، ص83، ح70.

۳۷۲

جاه طلب برای رسیدن به هدف و مقصد و حفظ جاه و مقام خود به کار می برند.

سیاست حقیقی آن است که با عدل و انصاف توأم و وضع شیء درما وضع له بنماید؛ چنین سیاستی در نزد اهل حق پیدا می شود که طالب جاه و مقام فانی نیستند، بلکه مایلند فقط اجرا حق بشود. فلذا آن حضرت که مجسمه حق و حقیقت و عدالت و انصاف و صداقت و درستی بوده، اهل آن نوع از سیاست که دیگران واجد بودند، نبوده.

چنانچه قبلاً عرض کردم، وقتی به خلافت ظاهری رسید، فوری تمام حکام و مأمورینی که روی کار بودند، معزول نمود. عبد اللّه بن عباس (ابن عم آن حضرت) و دیگران عرض کردند:

«خوب است قدری ابلاغ این حکم را بتأخیر بیندازید تا همگی حکام و مأمورین ایالات و ولایات به مقام خلافت شما تسلیم گردند؛ آنگاه حکم عزل آنها را به تدریج ابلاغ فرمایید.»

حضرت فرمودند:

«از جهت حفظ سیاست ظاهری صلاح بینی نمودید، ولی هیچ می دانید در مدتی که من برای حفظ سیاست ظاهری حکّام ظالم جابر را بر مسند خود باقی بگذارم و راضی شوم به بقای آنها -و لو موقت و ظاهری باشد- عند اللّه مسئول تمام اعمال آنها هستم و در موقف حساب باید جواب بدهم. قطع بدانید که علی هرگز چنین عملی را نمی نماید.»

لذا حکم عزل آنها را برای حفظ عدالت، فوری ابلاغ و همان حکم سبب طغیان معاویه -علیه الهاویه- و طلحه و زبیر و دیگران گردید که علم مخالفت بلند و روی هوا و هوسهای شیطانی ایجاد انقلاب و خونریزی نمودند.

طبری درتاریخ (1) خود و ابن عبد ربه درعقد الفرید (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) و دیگران نقل نموده اند که مکرر علیعليه‌السلام می فرمود: «اگر ملاحظه دین و تقوی و عدل و انصاف نبود، من از تمام عرب زیرک تر و مکارتر و داهیه ام بیشتر بود.»

____________________

1- تاریخ طبری، ج4، ص436.

2- عقد الفرید، ج4، ص289.

3- شرح نهج البلاغة، ج10، ص211.

۳۷۳

آقایان محترم، اشتباه فرمودید و بدون تحقیق، تحت تأثیر گفتار بیجا قرار گرفتید که گمان نمودید انقلاب در دوره خلافت آن حضرت و پراکندگی از اطراف آن بزرگوار از جهت عدم سیاست بوده و حال آنکه این طور نبوده، بلکه علل دیگری در کار بوده که با این وقت تنگ نمی توانم تمام علل را مبسوطاً ذکر نمایم، فقط برای رفع اشتباه شما به بعض از آن علل اشاره می نمایم تا معمّا حل گردد.

اشاره به علل انقلاب در خلافت امیر المؤمنینعليه‌السلام

اولاً در مدت 25 سال، تقریباً مردم بکینه و عداوت و دشمنی آن حضرت تربیت شدند. بسیار مشکل بود دفعتاً همگی زیر بار ولایت رفته و تصدیق مقام آن حضرت را بنمایند (چنانچه از روز اول خلافت یکی از بزرگ زادگان آن زمان از در مسجد وارد شد. آن حضرت را که روی منبر دید، بلند گفت: «کور شود آن چشمی که بجای خلیفه عمر، علیعليه‌السلام را روی منبر ببیند!»

ثانیاً مردمان دنیا طلب توانائی قبول عدل و عدالت آن حضرت را نداشتند (مخصوصاً در سنوات اخیره دوره زمام داری اموی ها در خلافت عثمان که آزاد مطلق بودند). لذا دم از مخالفت زدند تا فردی روی کار آید که امیال دنیا طلبی آنها را تأمین نماید (چنانچه در دوره خلافت معاویه امیال و آرزوهای آنها بر آورده شد و به مقاصد دنیا طلبی خود رسیدند).

فلذا طلحه و زبیر که در روز اول بیعت نمودند، همین که تقاضای حکومت از آن حضرت نمودند و مورد قبول واقع نشد، فوری بیعت را شکسته و فتنه جمل و بصره را برپا نمودند.

ثالثاً خوب است دقیقانه بتاریخ بنگرید و منصفانه قضاوت نمایید، ببینید سبب فتنه و فساد و انقلاب در اول امر خلافت که بوده؟ چه کسی مرد مرا تحریص و ترغیب به مخالفت و انقلاب نمود و باعث ریزش خون های بسیار گردید؟

آیا آن کس جز ام المؤمنین عایشه دیگری بوده؟ آیا عایشه نبود که بشهادت تمام علماء محدثین و مورخین اسلام از شیعه و سنّی، سوار شتر شد (و بر خلاف دستور خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که امر نموده بودند در خانه بنشیند) به بصره رفت و ایجاد فتنه و فساد و انقلاب نمود و سبب ریزش خونهای بسیار از مسلمین گردید؟!

۳۷۴

پس عدم سیاستمداری آن حضرت سبب انقلاب و فتنه و فساد نشد، بلکه رویه و و رفتار تربیت شدگان 25 ساله و کینه و عداوت ام المؤمنین عایشه و حرص و آز دنیا طلبان مسبب انقلاب و خونریزی شد.

رابعاً راجع بجنگهای داخلی و خون ریزی اشاره نمودید که بواسطه عدم حسن سیاست آن حضرت بوده. این هم اشتباه بزرگی است که بدون دقت در تاریخ بیان نمودید.

اولاً اگر عمیقانه و منصفانه توجه کنید، می بینید که مسبب جنگ های داخلی و خونریزی ها ام المؤمنین عایشه بود که با منع صریح پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جداً در مقابل آن حضرت قیام نمود و ریشه تمام جنگ ها و خونریزیها گردید؛ زیرا اگر عایشه قیام نکرده بود، کسی جرأت نمی کرد در مقابل آن حضرت قیام نماید؛ چه آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صریحاً فرموده بود: «جنگ با علیعليه‌السلام جنگ با من است.» پس کسی که مردم را جرأت داد و به جنگ آن حضرت کشید، عایشه بود که جنگ جمل را تشکیل داد و با کلمات ناهنجار نسبت بآن حضرت میدان حرب را گرم و مردم را جری نمود.

خبر دادن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جنگ های بصره و صفین و نهروان

ثانیاً جنگ های آن حضرت با منافقین و مخالفین در بصره و صفین و نهروان مانند جنگهای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با کفار بوده.

شیخ : چگونه جنگ های با مسلمین مانند جنگهای با مشرکین بوده است؟

داعی : چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر اخباری که اکابر علمای شما مانند امام احمد حنبل درمسند و سبط ابن جوزی در تذکره و سلیمان بلخی درینابیع المودة و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السئول و محمّد ابن یوسف گنجی شافعی در باب 37کفایت الطالب (1) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (2) نقل نموده اند، خبر از جنگ های علیعليه‌السلام به عنوان ناکثین و قاسطین و

____________________

1- کفایة الطالب، باب 37، ص167-174.

2- شرح نهج البلاغة، ج1، ص110.

۳۷۵

مارقین داده که مراد از ناکثین، طلحه و زبیر و اطرافیان آنها بودند؛ و مراد از قاسطین، معاویه و اتباع او؛ و مراد از مارقین، خوارج نهروان بودند که تمامی آنها اهل بغی و قتل آنها واجب بوده است و خاتم الانبیاء خبر از آن جنگ ها داده و امر به آن فرموده؛ چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 37کفایة الطالب مسنداً حدیثی نقل نموده از سعید بن جبیر از ابن عباس (حبر امت) -رضوان اللّه علیه- که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ام سلمه (ام المؤمنین) فرمود:

هذا علیّ بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی. یا امّ سلمه هذا علیّ امیر المؤمنین و سیّد المسلمین و وعاء علمی و وصیّی و بابی الذی أوتی منه و هو اخی فی الدنیا و الآخره و معی فی المقام الاعلی یقتل القاسطین و الناکثین و المارقین(1) .

آنگاه محمّد بن یوسف بعد از نقل این حدیث اظهار نظر نموده، گوید:

این حدیث دلالت کامله دارد بر اینکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده داد علیعليه‌السلام را بجنگ آن سه طایفه و قطعاً فرموده آن حضرت حق و وعده ای که فرموده راست بوده و به تحقیق امر فرمود به علیعليه‌السلام جنگ کردن با آن سه طایفه را.

چنانچه در خبر است مسندا از مخنف بن سلیم که گفت: ابو ایوب انصاری (که از کبار صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود) با لشکری آماده جنگ شد به او گفتم: «کار تو ای ابا ایوب عجیب است. تو همان هستی که در رکاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مشرکین جنگ نمودی، اینک آماده جنگ با مسلمانان شده ای؟» در جواب گفت:انّ رسول اللّه امرنی بقتال ثلاثه الناکثین و القاسطین و المارقین ؛ رسول خدا مرا امر نموده بجنگ نمودن سه طایفه که ناکثین و قاسطین و مارقین باشند.

و اما اینکه عرض کردم جنگهای امیر المؤمنینعليه‌السلام با اهل بصره (جمل) و با معاویه (صفین) و با اهل نهروان مانند جنگ با کفّار و مشرکین بوده، خبری است که

____________________

1- این علیعليه‌السلام گوشتش گوشت من و خونش خون من است و او از من بمنزله هارون است از موسی، الا آنکه پیغمبری بعد از من نمی باشد. ای ام سلمه، این علی، امیر المؤمنین و سید المسلمین و مخزن علم من و وصی من و باب علوم من است که می آیند از او و اوست برادر من در دنیا و آخرت و با من است در مقام اعلا و جنگ می کند با ناکثین و قاسطین و مارقین.

۳۷۶

اکابر علمای خودتان مانند امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (1) حدیث 155 مسنداً از ابی سعید خدری و سلیمان بلخی حنفی درینابیع (2) ضمن باب 11 ازجمع الفوائد (3) از ابی سعید نقل می نمایند که گفت:

ما باصحابه نشسته، منتظر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم. پس آن حضرت بسوی ما آمد در حالتی که تسمه نعلین آن حضرت قطع شده بود. آن نعل را افکند بسمت علیعليه‌السلام و علی مشغول دوختن نعل آن حضرت شد. آنگاه حضرت فرمود: انّ منکم من یقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله فقال ابو بکر رضی اللّه عنه انا فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا فقال عمر رضی اللّه عنه انا فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا و لکن خاصف النعل(4) .

پس این حدیث نصّ صریح است بر اینکه جنگهای علیعليه‌السلام جهاد بر حق و برای حفظ معنی و تأویل و حقیقت قرآن بوده؛ چنانکه جنگ های رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای تنزیل و نزول ظاهر قرآن بوده.

و آن سه جنگی که علیعليه‌السلام نمود، به حکم فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جنگ با مسلمین نبوده؛ چون اگر جنگ با مسلمین بود، حتماً آن حضرت نهی از آن می نمود نه آنکه امر بآنها نماید و آنها را نام گذاری نماید بنام ناکثین و قاسطین و مارقین که خود دلیل کامل بر ارتداد آنها و قیام در مقابل قرآن بوده؛ چنانچه مشرکین قیام در مقابل قرآن نمودند.

پس انقلابات و جنگهای امیر المؤمنین روی عدم حسن سیاست نبوده، بلکه روی نفاق و دوئیت و عدم توجه مخالفین به قواعد و قوانین و دستورات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

شما اگر از روی علم و انصاف و بی طرفانه به رویه و رفتار حکومت شرعی

____________________

1- خصائص العلوی، ص40.

2- ینابیع المودة، ج1، ص186.

3- جمع الفوائد، ج1، ص324.

4- از شما کسی هست که جنگ می کند بر تأویل و معنای قرآن چنانچه من جنگ کردم با کفار و مشرکین بظاهر قرآن پس ابو بکر عرض کرد آن شخص من هستم فرمود نه پس عمر گفت من هستم فرمود نه و لکن آن شخص دوزنده نعل من است(یعنی علی بن أبی طالب است).

۳۷۷

کامل و خلافت پنج ساله آن حضرت و احکامی که بحکام ولایات و مأمورین لشکری و کشوری صادر می فرمود مراجعه نمایید (مانند دستوراتی که به مالک اشتر و محمّد بن ابی بکر در حکومت مصر به عثمان بن حنیف و عبد اللّه بن عباس در حکومت بصره و به قثم بن عباس در حکومت مکه و بسایر عمّال خود در حین مأموریت های آنها داده که درنهج البلاغه ضبط گردیده) تصدیق خواهید نمود که بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سیاستمدار عادل نوع پروری مانند علیعليه‌السلام ، چشم روزگار ندیده که دوست و دشمن معتقد به این معنا می باشند؛ برای آنکه آن حضرت در ورع و تقوی امام المتقین بوده؛ در علم و دانش عالم بکتاب اللّه و تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مجمل و مفصل آن بعلاوه عالم بغیب و شهود بوده.

شیخ : معنای این جمله مبهم را نفهمیدم که سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- را عالم بغیب و شهود خواندید! معنای غیب و شهود را نفهمیدم؛ متمنی است واضح تر بیان فرمایید.

داعی : ابهامی در این معنای نبوده؛ علم به غیب، یعنی احاطه بر بواطن امور و آگاهی بر اسرار پوشیده از خلایق که عالم به آن علم به افاضات غیب الغیوب جلّ و علا انبیا و اوصیا آنها بودند؛ البته هر یک به مقداری که خداوند متعال برای آنها صلاح دیده و مقتضای دعوات آنها بوده، آگاهی بر امور غیبیه داشتند.

و بعد از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عالم به چنین علمی شخص امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بوده است.

شیخ : از جنابعالی انتظار نداشتم که عقاید باطله غلات شیعه را (با اینکه از آنها بیزاری می جویید) بیان نمایید. بدیهی است که این تعریف بما لا یرضی صاحبه می باشد؛ زیرا که علم غیب از مخصوصات ذات باری تعالی می باشد و احدی از عباد در این علم راه ندارد.

داعی : این گفتار شما همان اشتباهی است که عمداً یا سهواً گذشتگان شما نموده اند. اینک شما هم بدون تفکر و تعقل و تعمق،تبعاًللاسلاف بر زبان جاری نمودید و اگر قدری دقیق می شدید، کشف حجب بر شما می شد و می دانستید که معتقد بودن به علم غیب از برای انبیای عظام و اوصیای کرام و برگزیدگان

۳۷۸

حق تعالی، ابداً ربطی به غلو ندارد، بلکه برای آنها امر عادی بوده است و خود اثبات مقام عبودیت خالص است جهه آنها که عقل و نقل و نص صریح قرآن مجید شاهد بر این معنا می باشد.

علم غیب را غیر از خدا احدی نداند

شیخ : بی لطفی فرمودید که اشاره به قرآن نمودید، زیرا که نص قرآن کریم بر خلاف این بیان شما وارد است.

داعی : خیلی ممنون می شوم آیات بر خلاف را که می فرمائید قرائت فرمایید.

شیخ : آیات چندی در قرآن کریم شاهد بر این عرض حقیر می باشد.

اولاً در آیه 59 سوره 6 (انعام) صریحاً می فرماید:( وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّٰ یَعْلَمُهٰا وَ لاٰ حَبَّهٍ فِی ظُلُمٰاتِ الْأَرْضِ وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ یٰابِسٍ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ ) (1) .

این آیه دلیل قاطع است بر اینکه جز ذات پروردگار احدی عالم به علم غیب نیست و هر کس علم به غیب را برای غیر خدا قائل شود، غلو نموده و بنده ضعیف را شریک در صفت خدائی قرار داده و حال آنکه ذات پروردگار معرّی و مبرّای از شریک است ذاتاً و صفتاً و اینکه فرمودید: سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- عالم به علم غیب بوده است، علاوه بر اینکه او را در صفت مخصوص خدا شریک قرار داده اید، مقامش را بالاتر از مقام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگ برده اید؛ زیرا خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود: من بشری هستم مانند شما و عالم به علم غیب خدا است و صریحاً اظهار عجز از علم غیب می نمود مگر آیه 110 سوره 18 (کهف) را مطالعه ننموده اید که فرمود:( قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ) (2) .

و نیز در آیه 188 سوره 7 (اعراف)فرمود:

____________________

1- کلید خزاین غیب نزد خداست و کسی جز خدا بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست، همه را می داند و هیچ برگی از درخت نیفتد مگر آنکه او آگاه است و هیچ دانه در زیر تاریکی های زمین و هیچ تر و خشکی نیست، جز آنکه در کتاب مبین مسطور است.

2- (ای رسول) بگو به امت که من مانند شما بشر هستم (تنها فرق من با شما این است) که به من وحی می رسد. جز این نیست که خدای شما خدای یکتا است.

۳۷۹

( قُلْ لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مٰا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ) (1) .

و در آیه 31 سوره 11 (هود) فرموده:( وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ وَ لاٰ أَعْلَمُ الْغَیْبَ ) (2) .

و در آیه 65 سوره 27 (النمل) فرمود:( قُلْ لاٰ یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ مٰا یَشْعُرُونَ أَیّٰانَ یُبْعَثُونَ ) (3) .

در صورتی که خود پیغمبر به صریح این آیات شریفه اذعان دارد به ندانستن علم غیب و این علم را از مخصوصات ذات الهی می داند، شما چگونه چنین علمی را جهت علیعليه‌السلام قائلید. پس این عقیده نیست، مگر آنکه مقام علیعليه‌السلام بایستی از مقام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالاتر باشد.

مگر نه این است که در آیه 179 سوره 3 (آل عمران) فرموده:( وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ ) (4) .

پس روی چه قاعده شما علم غیب را برای غیر خدا قائل می شوید؟ اگر این عقیده غلو نیست که علیعليه‌السلام را شریک خدا قرار دهید، پس غلو چه چیز است؟!

داعی : مقدمات بیانات شما صحیح است و مورد قبول و عقیده همه ما می باشد ولی نتیجه ای که از مقدمات گفتارتان گرفتید نارسا می باشد.

علم غیب از جانب خدا افاضه بر انبیا و اوصیا می شود

اما در مقدمات اولیه که فرمودید: عالم به علم غیب ذات پروردگار است و

____________________

1- (ای رسول) بگو به امت که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم، مگر آنچه خدا بر من خواسته است و اگر من از غیب جز آنچه به وحی می دانم (یعنی بافاضه غیب الغیوب) آگاه بودم، بر خیر و نفع خود همیشه می افزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمی دیدم. من نیستم مگر رسولی ترساننده و بشارت دهنده اهل ایمان.

2- و نمی گویم من به شما که خزاین خدا نزد من است و نه مدعی ام که از علم غیب حق آگاهی دارم.

3- (ای رسول ما) بگو که در همه آسمانها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست و هیچ نمی دانند که چه هنگام زنده و بر انگیخته خواهند شد.

4- خدای متعال همه شما را از سر غیب آگاه نسازد.

۳۸۰