شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 320394
دانلود: 4197


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 320394 / دانلود: 4197
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

کلید و مفتاح علم غیب در نزد خدای متعال می باشد و نظر بآیه آخر سوره کهف رسول اللّه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تمام انبیاء عظام و اوصیاء کرام و ائمه طاهرینعليهم‌السلام بشری هستند مانند سایر افراد بشر و در ساختمان هیاکلشان چیزی زیادتی ندارند و آنچه در هیاکل جسمانی دیگران بکار رفته در وجودات مقدسه آنها نیز به کار رفته، ابداً شک و شبهه ای نیست و عقاید جمیع امامیه همین است و آیاتی که شما قرائت نمودید هر یک در محل خود صحیح است.

و اما آیه سوره مبارکه هود را که قرائت نمودید مربوط به حضرت نوح شیخ الانبیاء -علی نبینا و آله وعليه‌السلام - می باشد.

و آنچه مخصوص به پیغمبر با عظمت ما است آیه 50 سوره 6 (انعام) می باشد که وقتی کفار و مشرکین از آن حضرت اقتراح آیات می کردند که چرا گنجی بر او فرود نمی آید و چرا غیب مستمر نمی داند در جواب آنها این آیه شریفه آمد:( قُلْ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ وَ لاٰ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (1) .

و مقصود از نزول این آیه شریفه جلوگیری از هوس بازیهای مردم جاهل بوده که بدانند دستگاه الوهیت و مقام رسالت و نبوت بالاتر از آنست که مانند خیمه شب بازی در دسترس هوس بازی آنها قرار گیرد.

و اما علم غیبی که ما برای انبیاء و اوصیاء آنها قائلیم، شرکت در صفت خدایی نیست، بلکه قسمتی از وحی و الهام است که از جانب خدا بر آنها نازل و پرده ها برداشته و حقایق را بر آنها کشف می نمودند.

خوب است مطالب را باز کنیم و واضح تر بیان حقیقت نماییم تا کشف حجب گردد و شیّادها نسبت به عقاید شیعیان دخالت های بی جا ننمایند و تهمت ها نزنند و نگویند شیعیان مشرک هستند، چون امامان خود را شریک در علم خدا می دانند.

علم بر دو قسم است: ذاتی و عرضی

آنچه ما جماعت شیعه امامیه معتقدیم، آن است که علم بر دو قسم است:

____________________

1- بگو نمی گویم من به شما که خزاین خدا نزد من است و نه مدعیم که از علم غیب آگاهی دارم و نه دعوی کنم که فرشته آسمانم (دعوی من به شما تنها این است که) من پیروی نمی کنم جز آنچه را که به من وحی می رسد.

۳۸۱

ذاتی و عرضی.

علم ذاتی که ابداً عرضی در او راه ندارد و اطلاق مطلق منحصر به فرد اکمل است، مخصوص ذات پروردگار اکبر اعظم می باشد و ما غیر از اثبات اجمالی آن علم راهی بر تصور حقیقت آن نداریم و هرچه تعبیر و تقدیر نماییم، از تنگی عبارت است و الا علم بالذات در محاطه عقل بشر عاجز متصور نمی شود.

و اما قسم دوم، علم عرضی است که آدمی اعم از پیغمبر و امت - امام و مأموم ذاتاً دارای علم نمی باشند، بعدها به آنها افاضه می شود و این نوع از علم بر دو قسم است: تحصیلی و لدنّی؛ و این هر دو قسم از افاضات فیض ربّانی حق تعالی است.

آن محصلی که تحصیل می نماید، تا افاضه حضرت یزدان نباشد، زحمات او به جایی نمی رسد؛ هرچند زحمت بکشد، عالم نشود مگر با توجهات حق تعالی؛ منتها با اسباب مدرسه رفتن و معلم دیدن که به مرور ایام به همان مقدار که زحمت کشیده، کسب فیض می نماید.

و اما قسم دوم از علم عرضی را علم لدنّی می گویند؛ یعنی بی واسطه کسب فیض می نماید، بدون تحصیل و تلقین حروف، افاضه مستقیم از مبدأ فیّاض علی الاطلاق می شود و عالم می گردد؛ چنانچه در آیه 65 سوره 18 (کهف) فرموده:( وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً ) (1) .

احدی از شیعیان نگفته و ادعاء ننموده که علم به مغیبات جزء ذات پیغمبر و امام است؛ یعنی ذاتاً پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامها عالم به علم غیب بوده اند، همان قسمی که خدای متعال عالم است و اگر کسی چنین ادعایی نماید، قطعاً جزء غلات و کافر می باشد و ما شیعیان امامیه از آنها بیزاری می جوییم. ولی آنچه ما می گوئیم و عقیده به آن داریم، این است که حضرت احدیت -جل و علا- مجبور و محدود نمی باشد، بلکه فعّال ما یشاء و قادر بالاستقلال می باشد. در مواقعی که مشیّت او تعلق گیرد، به هر خلقی از مخلوقات که صلاح و مقتضی بداند علم و قدرت بدهد، قادر و توانا می باشد. منتها گاهی به وسیله و واسطه معلم بشری و گاهی بی واسطه

____________________

1- وی را از نزد خود علم لدنی (و اسرار غیبی) بیاموختیم.

۳۸۲

افاضه فیض می نماید که از آن علم بی واسطه تعبیر به «علم لدنّی» و «علم غیب» می نماییم که بدون مکتب رفتن و معلم دیدن درک فیض می نماید. به قول شاعر:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد

شیخ : بیان مقدماتی شما صحیح است ولی مشیّت خداوندی بچنین امر غیر طبیعی تعلق نمی گیرد که از علم غیب خود بدون معلّم و مدرّس افاضه نماید.

داعی : اشتباه شما و اقران شما در همین جا است که قدری فکر نمی کنید. حتّی بر خلاف عدّه بسیاری از محققین علمای خودتان صحبت می فرمایید، و الا این مطلب به قدری ساده و واضح است که محتاج به بحث نمی باشد. در اینکه خداوند متعال به تمام انبیا و اوصیای آنها که برگزیده گان او هستند، به اندازه و مقداری که برای محیط هر یک لازم بوده است، افاضه غیبی نموده، شبهه ای نمی باشد.

شیخ : در مقابل این آیات منفی قرآن که صریحاً نفی علم غیب را از افراد می نماید چه دلیل مثبتی بر مدعای خود دارید؟

داعی : ما مخالف با آیات منفی قرآن نیستیم؛ زیرا هر آیه ای از قرآن برای امری مخصوص نازل گردیده که گاهی منفی و گاهی مثبت به مقتضای حال بوده است. فلذا درباره قرآن بزرگان گفته اند:آیات القرآن یشدّد بعضها بعضا (1) .

در مقابل تقاضای مشرکین و کفار که پیوسته از آن حضرت اقتراح آیات می کردند (که فی الحقیقه می خواستند مقام نبوت را بازیچه دست خود قرار دهند)آیات نفی نازل می شد. ولی برای اثبات اصل موضوع آیات مثبته نازل نموده تا کشف حقیقت گردد. و اما دلایل از قرآن مجید و اخبار صحیحه و تاریخ که مورد توجه علمای خودتان هم می باشد حتی بیگانگان هم تصدیق دارند بسیار است.

دلایل از آیات قرآنیّه بر اینکه انبیا و اوصیای آنها عالم به غیب بودند

شیخ : خیلی عجیب است که می فرمائید دلیل مثبت در قرآن کریم است؛

____________________

1- بعضی از آیات قرآن فهم برخی دیگر از آیات را مشکل می سازد.

۳۸۳

متمنی است آن آیات را قرائت فرمایید.

داعی : تعجب نفرمایید! خودتان هم می دانید؛ منتها صلاحتان نیست تصدیق نمایید؛ زیرا در اثبات مقام خلافت به عقیده خودتان اسباب زحمت می شود یا متابعت از اسلاف شما را وادار به تعجب نموده است.

اولاً در آیه 26 سوره 72 (جنّ) صریحاً می فرماید:( عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً *لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسٰالاٰتِ رَبِّهِمْ وَ أَحٰاطَ بِمٰا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصیٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً ) (1) .

این آیه شریفه صراحت کامل دارد بر اینکه برگزیدگان و پسندیدگان از رسل و فرستادگان حق تعالی، مستثنای در این علم (غیب) هستند که به آنها افاضه و ابلاغ می فرماید.

ثانیاً همین آیه ای که الان از سوره آل عمران قرائت فرمودید، به اول آیه اشاره نمودید ولی بقیه آیه را نخواندید. اینک دعاگو تمام آیه را قرائت می نمایم تا بدانید خود دلیلی است بر ثبوت مرام و گفتار ما که می فرماید:( وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ) (2) .

این دو آیه شریفه صریحاً می رساند که بعض افراد برگزیده که به عنوان رسالت از جانب حق تعالی بر انگیخته شده اند، عالم به علم غیبند به اجازه و امر پروردگار متعال، و اگر عالم بعلم غیب جز ذات خداوند متعال نبود جمله (الاّ) استثنایی معنی نداشت که بفرمایدإِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ . معلوم است که استثنایی در کار

____________________

1- ذات پروردگار متعال که عالم و دانای غیب است، احدی رای بر علم غیب خود آگاه نمی کند، مگر آن کس که از رسولان برگزیده است که بر محافظت او (فرشتگان را) از پیش رو و پشت سر می فرستد (تا اسرار وحی او رای که غیب خداوندی است، شیاطین بسرقت گوش نربایند) تا بداند که آن رسولان، پیغام های پروردگار خود رای به خلق کاملاً رسانیدند و خدا به آنچه نزد رسولان است، احاطه کامل دارد و به شماره هر چیز در عالم به خوبی آگاه است.

2- خدای متعال همه شما رای از سر غیب آگاه نسازد و لیکن برای این مقام از پیغمبران خود هر که رای مشیت او تعلق گرفت، برگزیند. پس شما بخدا و پیغمبرش بگروید که هرگاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.

۳۸۴

هست و آنها را هم معین فرموده که رسل و فرستادگان او؛ یعنی انبیای عظام و اوصیای کرام بودند.

چنانچه در آیه 49 سوره 11 (هود) می فرماید:( تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ مٰا کُنْتَ تَعْلَمُهٰا أَنْتَ وَ لاٰ قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هٰذٰا ) (1) .

و در آیه 52 سوره 42 (شوری) فرموده:( وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتٰابُ وَ لاَ الْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا ) (2) .

اگر افاضه علم غیب در عالم نبود پس انبیا چگونه از بواطن امور خبر می دادند و مردم را از زندگانی داخلی آنها آگاه می نمودند؟

مگر در آیه 49 سوره 3 (آل عمران) از قول حضرت عیسی -علی نبینا و آله وعليه‌السلام - صریحاً نقل نمی نماید که به بنی اسرائیل می فرمود:( وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ) (3) .

آیا خبر دادن از امور داخلی اشخاص اخبار از مغیبات نیست؟ اگر بخواهم تمام آیات قرآن مجید را که در این امور وارد است قرائت نمایم وقت مجلس اقتضا ندارد برای نمونه و شاهد گمان می کنم کافی باشد.

شیخ : این نوع بیانات شما و هم عقیده های شما است که سبب پیدایش راه زنی ها شده؛ دسته های بازیگران و حقه بازها بعنوان رمّال و جفّار و کف بین و کت بین و طالع بین و سر کتاب بین و امثال اینها در جامعه پیدا شده و گوش مردم بی خبر را بریده، جیب خود را پر کرده، به عنوان خبر دادن از غیب مردم را با خرافات و موهومات عادت داده، باعث بدبختی ها می شوند و خلق را به گمراهی و خروج از حق و حقیقت می کشانند.

____________________

1- (این حکایت نوح) از اخبار غیب است که پیش از آنکه ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید.

2- و همین گونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم و از آن پیش که وحی رسد، ندانستی کتاب خدا چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است، و لیکن ما آن کتاب و شرع را نور (وحی و معرفت) گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم، به آن نور هدایت می کنیم.

3- و به شما از غیب خبر دهم که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.

۳۸۵

مدعیان علم غیب به هر وسیله و اسباب کذابند

داعی : عقاید حق باعث بدبختی نمی شود؛ جهل و نادانی ملتها است که آنها را بدر هر خانه می کشاند، و الاّ اگر مسلمین دانا می شدند، مطابق با دستورات اکیده پیغمبر عظیم الشأن خود در پی علم و عالم می رفتند. مخصوصاً عارف به قرآن می شدند و از روز اول باب علم مسدود نمی شد در پی اشخاص مجهول و أیادی مرموز نمی رفتند و طعمه هر شغال و روباهی نمی شدند می دانستند که قرآن صریحا می فرماید:( إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ ) مخصوصاً کلمه رسول راه بازیگران را بسته؛ زیرا این کلمه صراحت کامل دارد بر اینکه عالم به علم غیب مخصوص خداوندی که بدون اسباب و آلات و ادوات باشد، برگزیدگان از فرستادگان و رسل حق اند.

و اگر کسی جنبه رسالت نداشته باشد، یعنی پیغمبر و امام نباشد و مدعی خبر دادن از مغیبات به علم مخصوص خداوندی باشد، با رمل یا جفر یا قیافه شناسی یا قهوه خوری یا کت بینی یا کف بینی یا سر کتاب دیدن و امثال اینها قطعاً دروغ گو می باشند و مسلمانان عالم و عارف و تابع قرآن مجید آنها را حق نمی دانند و بسوی آنها نمی روند و فریب آنها را نمی خورند؛ چون فهمیده و دانسته اند که پیروی از احدی نباید بنمایند جز از قرآن مجید و حاملین و مبیّنین قرآن که خاندان محمّد و آل محمّد -سلام اللّه علیهم اجمعین- باشند که عدیل القرآنند.

خلاصه کلام جز پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصیای طاهرین آن حضرت که برگزیدگان حق اند در این امت، هر کس دعوی غیب دانی بنماید و بگوید از غیب الهی خبر می دهم مسلّماً کذاب و بازیگر است و لو بهر وسیله و اسباب باشد.

شیخ : انبیاء چون مرکز نزول وحی بودند، (به قول شما) علم و اطلاع بر مغیبات پیدا می نمودند -مگر سیدنا علی کرم اللّه وجهه- پیغمبر بوده و یا شریک در امر رسالت بوده که آگاهی بر مغیبات داشته باشد که شما اثبات این مقام را برای او می نمایید!

انبیا و اوصیا عالم بغیب بودند

داعی : اولاً اینکه فرمودید (به قول شما): چرا عمداً سهو نموده و مغلطه کاری

۳۸۶

می نمایید، چرا نمی فرمایید بقول خداوند متعال که می فرمایید (به قول شما). داعی از خود چیزی ندارد و ابراز عقیده و ادعایی نمی کنم، جز آنکه ناقل قرآن مجید و کاشف حقایق آن هستم، به فرموده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مبین قرآن بوده است.

در مرتبه اول که شواهد از آیات قرآن مجید قرائت نمودم بر اینکه انبیاء و رسل برگزیدگان حق تعالی و عالم به علم غیب اند و اکابر علمای خودتان تصدیق به این معنا نموده اند و به نقل اخبار غیبیه از خاتم الانبیاء پرداخته اند که از جمله آنها ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه بعد از نقل حدیثی از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین ،(1) گوید:

این خبر از جمله دلایل نبوت آن حضرت است؛ برای آنکه در این حدیث اخبار صریح بغیب است که ابداً احتمال تمویه و تدلیس در آن نمی رود؛ زیرا خبر از وقایع بعد از خود داده که عیناً (تقریباً بعد از سی سال) واقع شد چه آنکه فرمود: با این سه طایفه جنگ خواهی نمود که مراد از ناکثین، اهل جمل بودند به اغوای طلحه و زبیر و قیادت عایشه به جنگ با علی برخاستند و قاسطین، اهل صفین بودند؛ یعنی اتباع معاویه و مارقین، خوارج نهروان بودند که از دین بیرون رفتند انتهی (که قبلا مشروحا عرض کردم).

ثانیاً احدی از شیعیان امامیه دعوای نبوت برای امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ائمه طاهرینعليه‌السلام ننموده، بلکه رسول اکرم محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خاتم الانبیاء و مستقل در امر نبوت و بلا شریک می دانیم و مدعیان چنین امری را باطل و معتقدین به این عقیده را کافر می شناسیم.

ولی آن حضرت و یازده امام از نسل او را امامان بر حق و اوصیا و خلفای منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانیم که خداوند به وسیله و واسطه خود آن بزرگوار، آنها را آگاه و مطلع بر اسرار و مغیبات نمود.

ما معتقدیم همان پرده ای که در مقابل دیدگان عالمیان است که نمی بینند در

____________________

1- زود است که جنگ می نمایی بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین.(شرح نهج البلاغة، ج1، ص155).

۳۸۷

این عالم مگر آنچه ظاهر و نمایان است، در مقابل دیدگان انبیا و اوصیای آنها هم می باشد. ولی به اقتضای زمان و مکان، همان خدای عالم الغیب که قادر بر افاضه فیض می باشد، به مقداری که مقتضی بوده و صلاح می دانسته، پرده را از مقابل دیدگان آنها برداشته که پشت پرده را می دیدند. لذا از مغیبات خبر می دادند.

و هرگاه صلاح نبوده، پرده افتاده و بی خبر بودند (به همین جهت در بعض اخبار است که گاهی اظهار بی اطلاعی می نمودند). فلذا می فرماید:( لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ ) (1) .

یعنی من استقلالاً و از پیش خود خبری از غیب ندارم، مگر پرده بالا رود و افاضه فیض یزدانی گردد.

شیخ : کجا و چه جا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها اطلاع داده که به وسیله پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آگاه بر حقایق مستوره شدند؟

داعی : آیا بحکم آیات قرآنیه که به بعض از آنها اشاره نمودیم، شما رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مرتضی و برگزیده از خلق و رسول حق تعالی می دانید یا خیر؟

شیخ : سؤال عجیبی نمودید! بدیهی است که آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضی و خاتم الانبیاء بوده است.

داعی : پس بحکم آیه شریفه( عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ ) پیغمبر خاتم، عالم به علم غیب بوده؛ چه آنکه در این آیه می فرماید: خدای عالم الغیب، از علم غیب خود بمرتضای از رسل و فرستادگان خود افاضه می فرماید.

شیخ : بر فرض که آن حضرت عالم به غیب بوده، چه ربطی دارد باینکه سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- هم بایستی عالم به غیب باشد؟

داعی : اگر آقایان محترم از جمودت و تقلید اسلاف خارج و قدری توسعه در فکر دهید و باخبار صحیحه و حالات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دقت نمایی، مطلب به خودی خود واضح و آشکار می گردد.

____________________

1- اگر من (استقلالاً) علم غیب می دانستم، خوبی های خود را زیاد می نمودم.(سوره اعراف، آیه 188).

۳۸۸

شیخ : اگر ما فکرمان مقصور است، شما که بحمد اللّه فکرتان باز و طلیق اللسانید، بفرمایید کدام خبر است که اثبات علم غیب برای سیّدنا علی -کرم اللّه وجهه- می نماید؟

اگر بایستی علم غیبی برای اوصیا و خلفای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، استثنا معنا ندارد، حتماً باید خلفا بالاخص خلفای راشدین -رضوان اللّه علیهم اجمعین- عالم به غیب باشند، و حال آنکه می بینیم هیچ یک از خلفا چنین ادعایی ننمودند، بلکه مانند خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار عجز می نمودند، چگونه سیّدنا علی -کرّم اللّه وجهه- را شما منحصراً استثنا می نمائید!!!

داعی : اولاً جواب شما را در اظهار عجز پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دادم که آن حضرت مستقل در احاطه بر امور غیبیه نبوده، بلکه با افاضه حضرت غیب الغیوب، آگاه بر حقایق بوده، آنجا که می فرماید: اگر غیب می دانستم بر خوبی های خود می افزودم، اشاره بآن است که من مانند خدای متعال دارای علم حضوری نیستم، بلکه هرگاه افاضه می شد و پرده دار عالم غیب پرده را از مقابل او بر می داشت، حقایق مستوره بر او مکشوف می شد. فلذا خبرها از غیب می داد.

ائمه طاهرین خلقای بر حق عالم به غیب بودند

ثانیاً فرمودید اگر علم غیبی بوده نبایستی در خلفا استثنا باشد، فرمایش صحیح و محکمی فرمودید. ما هم همین عقیده را داریم. اختلاف ما و شما از همین جا شروع می شود. ما هم می گوییم که خلفای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بایستی مانند خود آن حضرت عالم به ظواهر و بواطن امور باشند، بلکه به تمام معنا و در جمیع صفات به استثنای مقام نبوت و رسالت و شرایط خاصه نبوت (که عبارت از نزول وحی و کتاب و احکام باشد)، باید خلفا و اوصیای آن حضرت مثل او باشند. منتها شما خلفای برگزیده خلق، یعنی کسانی را که عدّه ای از مردم جمع شدند و آنها را خلیفه خواندند، و لو پیغمبر آنها را لعن نموده (مانند معاویه علیه الهاویه) خلیفه الرسول می خوانید، ولی ما می گوییم که خلفا و اوصیای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسانی هستند که آن حضرت خود نصّ بر وجود آنها نموده، مانند نصوص انبیاء سلف بر اوصیای خود.

و البته آن خلفا و اوصیائی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّ بر آنها نموده، بدون استثنا

۳۸۹

مظهر تام و تمام آن حضرت بودند؛ به همین جهه همگی آنها عالم بغیب و بواطن امور بودند.

و آن خلفای بر حق و منصوص، دوازده نفر بودند که در اخبار شما هم بعدد و نامهای آنها روایت شده است و آنها دوازده امام بر حق شیعه از عترت و اهل بیت رسالت امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت بودند.

و دلیل بر اینکه دیگران خلفای منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودند، همان فرموده شما است که جمیع اکابر علمای خودتان هم تصدیق نموده اند که پیوسته اظهار عجز از مطلق علم می نمودند تا چه رسد به علم غیب بر بواطن امور.

ثالثاً فرمودید: به کدام خبر اثبات علم غیب برای مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام می نماییم.

احادیث بسیاری در این باب از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده، از جمله حدیث مهمی است که مکرر در ازمنه و امکنه مختلفه بر لسان مبارک آن حضرت جاری گردیده و به نام حدیث مدینه، در میان احادیث شهرت پیدا نموده که تقریباً از متواترات فریقین (شیعه و سنی) می باشد که آن حضرت علیعليه‌السلام را منحصراً و منفرداً باب علم و حکمت خود معرفی و باین عبارت فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیأت الباب (1) .

شیخ : این حدیث در نزد علمای ما به ثبوت نرسیده و اگر باشد خبر واحد است و یا از ضعاف اخبار می باشد!

در نقل روات و ناقلین حدیث مدینه

داعی : بی لطفی فرمودید که چنین خبر محکم و متواتری را خبر واحد و از ضعاف اخبار به حساب آوردید و حال آنکه اکابر علمای خودتان صحّت آن را تصدیق نموده اند.

____________________

1- من که (رسول اللّه هستم) شهرستان علمم و علی در و باب آن شهرستان علم است؛ هر کس اراده دارد علم مرا (یعنی می خواهد از علم من بهره بردارد) پس باید برود به باب (یعنی بسوی علیعليه‌السلام ).

۳۹۰

خوب است مراجعه نمایید به کتب معتبره خودتان مانندجمع الجوامع سیوطی وتهذیب الآثار (1) محمّد بن جریر طبری وتذکرة الابرار سید محمّد بخاری ومستدرک حاکم نیشابوری (2) ونقد الصحیح فیروزآبادی وکنز العمال (3) متقی هندی وکفایة الطالب (4) گنجی شافعی وتذکرة الموضوعات (5) جمال الدین هندی که گوید:فمن حکم بکذبه فقد أخطأ ؛(6) وروضة الندیه امیر محمّد یمانی وبحر الاسانید حافظ ابو محمّد سمرقندی ومطالب السؤول (7) محمّد بن طلحه شافعی و غیرهم که عموماً حکم به صحت این حدیث شریف نموده اند.

چه آنکه این حدیث با عظمت، به طرق مختلفه و اسناد متفاوته از بسیاری از اصحاب و تابعین از قبیل مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و ابا محمّد حسن بن علیعليهما‌السلام (سبط اکبر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امام المفسرین (حبر امت) عبد اللّه بن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری و عبد اللّه بن مسعود و حذیفه بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و انس بن مالک و عمرو بن عاص (از صحابه عظام) و امام زین العابدین علی بن الحسین و محمّد بن علی الباقرعليهم‌السلام و اصبغ ابن نباته و جریر الضبی و حارث بن عبد اللّه همدانی کوفی و سعد بن طریف الحنظلی کوفی و سعید بن جبیر اسدی کوفی و سلمة بن کهیل حضرمی کوفی و سلیمان بن مهران اعمش کوفی و عاصم بن حمزه سلولی کوفی و عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی و عبد الرحمن ابن عثمان و عبد اللّه بن عسیلة المرادی ابو عبد اللّه صنابحی و مجاهد بن جبیر ابو الحجاج المخزومی المکی (از تابعین) و از سلسله جلیله علماء فخام و محدثین عظام و مورخین گرام خودتان (علاوه بر جمهور علمای شیعه) بسیارند که آنچه داعی دیده ام، گمان می کنم قریب دویست نفر از جهابذه بزرگان خودتان این حدیث شریف را نقل نموده اند و

____________________

1- تهذیب الآثار، ج1، ص104، ح8.

2- مستدرک، ج3، ص126.

3- کنز العمال، ج13، ص148، ح36464.

4- کفایة الطالب، ص223، باب 28.

5- تذکرة الموضوعات، ص95.

6- کسی که حکم به دروغ بودن این حدیث بنماید، به تحقیق خطا نموده است.

7- مطالب السؤول، ص75.

۳۹۱

آنچه الحال در نظر دارم، نقل قول بعض از آنها را بعرض می رسانم تا جناب شیخ خجالت نکشند، بدانند روی عادت،تبعاًللاسلاف خدشه در سند حدیث نمودند، و الاّ عند العموم مطلب واضح و آشکار می باشد.

از جمله أکابر علمای شما

1. محمّد بن جریر طبری، مفسّر و مورخ قرن سیم، متوفای 310 قمری درتهذیب الآثار (1) ؛

2. حاکم نیشابوری، متوفای 405 درمستدرک (2) ؛

3. ابو عیسی محمّد ترمذی، متوفای 289 در صحیح(3) خود؛

4. جلال الدین سیوطی، متوفای سال 911 درجمع الجوامع ؛ و درجامع الصغیر (4) ؛

5. ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی، متوفای 360 درکبیر (5) واوسط ؛

6. حافظ ابو محمّد حسن سمرقندی، متوفای 491 دربحر الاسانید ؛

7. حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی، متوفای 430 درمعرقة الصحابه ؛

8. حافظ ابو عمرو یوسف بن عبد اللّه بن عبد البر قرطبی، متوفای 463 در استیعاب(6) ؛

9. ابو الحسن فقیه شافعی علی بن محمّد بن طیب الجلابی ابن مغازلی، متوفای 483 درمناقب (7) ؛

10. ابو شجاع شیرویه همدانی دیلمی، متوفای 509 درفردوس الاخبار (8) ؛

11. ابو المؤید خطیب خوارزمی متوفای 568 درمناقب (9) و درمقتل الحسین (10) ؛

____________________

1- تهذیب الآثار، ج1، ص104، ح8. 2- مستدرک، ج3، ص126.

3- صحیح ترمذی، ج5، ص637، ح3723. 4- جامع الصغیر، ج1، ص415.

5- معجم الکبیر، ج11، ص55. 6- استیعاب، ج3، ص1102.

7- مناقب (ابن مغازلی)، ص85، ح106. 8- فردوس الاخبار، ج1، ص76.

9- مناقب (خوارزمی)، ص83. 10- مقتل الحسین، ج1، ص86.

۳۹۲

12. ابو القاسم ابن عساکر علی بن حسن دمشقی، متوفای 571 درتاریخ کبیر (1) ؛

13. ابو الحجّاج یوسف بن محمّد آندلسی، متوفای 605 در (الف باء )(2) ؛

14. ابو الحسن علی بن محمّد بن اثیر جزری، متوفای 630 دراسد الغابه (3) ؛

15. محب الدین احمد بن عبد اللّه طبری شافعی، متوفای 694 درریاض النضرة (4) وذخایر العقبی (5) ؛

16. شمس الدین محمد بن احمد ذهبی شافعی، متوفای 748 درتذکرة الحافظ (6) ؛

17. بدر الدین محمّد زرکشی مصری، متوفای 749 درفیض القدیر (7) ؛

18. حافظ علی بن ابی بکر هیثمی، متوفای 807 درمجمع الزوائد (8) ؛

19. کمال الدین محمّد بن موسی دمیری، متوفای 808 درحیات الحیوان (9) ؛

20. شمس الدین محمّد بن محمّد جزری متوفای 833 در ص 14اسنی المطالب (10) ؛

21. شهاب الدین ابن حجر احمد بن علی عسقلانی، متوفای 852 درتهذیب التهذیب (11) ؛

22. بدر الدین محمود بن احمد عینی حنفی متوفای 855 درعمدة القاری (12) ؛

____________________

1- تاریخ کبیر، ج9، ص20.

2- الف باء، ج1، ص222.

3- اسد الغابة، ج4، ص22.

4- ریاض النضرة، ج2، ص255.

5- ذخائر العقبی، ص77.

6- تذکرة الحافظ، ج4، ص1231.

7- فیض القدیر، ج4، ص356.

8- مجمع الزوائد، ج9، ص114.

9- حیوة الحیوا، ج1، ص67.

10- اسنی المطالب، ص70.

11- تهذیب التهذیب، ج77، ص296.

12- عمدة القاری، ج16، ص215.

۳۹۳

23. علی بن حسام الدین متقی هندی، متوفای 975 درکنز العمّال (1) ؛

24. عبد الرؤف المناوی شافعی، متوفای 1031 درفیض القدیر شرح جامع الصغیر (2) ؛

25. حافظ علی بن احمد عزیزی شافعی، متوفای 1070 درسراج المنیر شرح جامع الصغیر ؛

26. محمّد بن یوسف شامی، متوفای 942 درسبل الهدی و الرشاد فی اسماء خیر العباد (3) ؛

27. محمّد بن یعقوب فیروزآبادی، متوفای 817 درنقد الصحیح ؛

28. امام احمد بن حنبل، متوفای 241 مکرر در مجلدات مناقبمسند (4) ؛

29. ابو سالم محمّد بن طلحه شافعی، متوفای 652 درمطالب السئول (5) ؛

30. شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد حموینی، متوفای 722 درفرائد السمطین (6) ؛

31. شهاب الدین دولت آبادی، متوفی 849 درهدایت السعداء ؛

32. علاّمه سمهودی سید نور الدین شافعی، متوفای 911 درجواهر العقدین ؛

33. قاضی فضل بن روزبهان شیرازی درابطال الباطل ؛

34. نور الدین بن صباغ مالکی، متوفای 855 در فصول المهمه(7) ؛

35. شهاب الدین ابن حجر مکی (متعصّب عنود)، متوفای 974 درصواعق (8) ؛

36. جمال الدین عطاء اللّه محدث شیرازی متوفای 1000 دراربعین .

37. علی قاری هروی، متوفای 1014 درمرقاة شرح بر مشکاة ؛

____________________

1- کنز العمال، ج13، ص148، ح36464.

2- فیض القدیر، ج1، ص49.

3- سبل الهدی و الرشاد فی اسماء خیر العباد، ج1، ص509.

4- مسند احمد، ج1، ص140 و 154؛ ج4، ص140 و 154.

5- مطالب السؤول، ص13.

6- فرائد السمطین، ج1، ص99، ح68.

7- فصول المهمه، ج1، ص101.

8- صواعق المحرقه، ص120.

۳۹۴

38. محمّد بن علی الصبّان، متوفای 1205 دراسعاف الراغبین (1) ؛

39. قاضی محمد بن علی شوکانی، متوفای 1250 درفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه ؛

40. شهاب الدین سید محمود آلوسی بغدادی، متوفای 1270 درتفسیر روح المعانی ؛

41. امام غزّالی درإحیاء العلوم ؛

42. میر سید علی همدانی فقیه شافعی درمودة القربی ؛

43. ابو محمد احمد بن محمد عاصمی درزین الفتی شرح سوره (هل أتی) .

44. شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی، متوفای 902 درمقاصد الحسنة .

45. سلیمان بلخی حنفی، متوفای 1293 در باب 14ینابیع المودة (2) ؛

46. یوسف سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (3) ؛

47. صدر الدین سید حسین فوزی هروی درنزهه الارواح ؛

48. کمال الدین حسین میبدی درشرح دیوان ؛

49. حافظ ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی، متوفای 463 درتاریخ (4) خود.

بالاخره بسیاری از اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود که بعض از آنها با شرح و بسط کامل در اطراف مطلب و تصدیق به صحت این حدیث شریف را نقل نموده اند که از جمله آنها.

50. محمد بن یوسف گنجی شافعی، متوفای 658 در آخر باب 58کفایة الطالب (5) بعد از نقل سه خبر مسنداً از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گوید:

فقد قال العلماء من الصحابة و التابعیین و اهل بیته بتفضیل علیّعليه‌السلام و زیادة علمه

____________________

1- اسعاف الراغبین، ص140.

2- ینابیع المودة، ج1، ص95.

3- تذکرة الخواص، ص48.

4- تاریخ بغداد، ج3، ص181؛ ج5، ص110؛ ج7، ص182.

5- کفایة الطالب، ص223، باب 58.

۳۹۵

و غزارته و حدّه فهمه و وفور حکمته و حسن قضایاه و صحّه فتواه- و قد کان ابو بکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة یشاورونه فی الاحکام و یأخذون بقوله فی النقض و الابرام اعترافا منهم بعلمه و وفور فضله و رجاحه عقله و صحه حکمه- و لیس هذا الحدیث فی حقّه بکثیر لان رتبته عند اللّه و عند رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عند المؤمنین من عباده اجلّ و اعلا من ذلک.

و امام احمد بن محمّد بن الصدیق مغربی ساکن قاهره مصر در تصحیح این حدیث شریف کتابی نوشته است به نامفتح الملک العلیّ بصحة حدیث باب مدینة العلم علیّ عليه‌السلام (که در سال 1354 هجری در مطبعه اعلامیه مصر چاپ گردیده و در کتابخانه خصوصی حقیر موجود است).

اگر به همین مقدار قلبتان آرام نشد و بازهم میل دارید، حاضرم مبسوط تر به عبارات مختلفه نقل اخبار در این باب بنمایم.

سید عدیل اختر (از فضلا و ادبا و أئمه سنت و جماعت): چون مکرر در اخبار دیده ام که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «نقل فضایل علی -کرم اللّه وجهه- عبادت است»؛ حتی دیدم عالم فاضل فقیه ادیب میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی نقل می نماید که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «در هر مجلسی که ذکر فضایل و مناقب علیعليه‌السلام شود، ملائکه آسمان ها به آن مجلس توجه پیدا نموده و برای اهل آن مجلس از درگاه حق تعالی طلب رحمت و مغفرت می نمایند.» علاوه بر این معنا، نقل حدیث از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود عبادت است، فلذا مقتضی است چنانچه حاضر دارید مجلس را بیش از پیش مرکز عبادت کاملتری قرار دهید بنقل چند حدیث مبسوطتر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

در بیان حدیث انا دار الحکمة

داعی : از جمله احادیث مستفیضه که ممکن است بحد تواتر رسیده باشد، زیرا که روات فریقین (شیعه و سنی) از قبیل امام احمد بن حنبل در مناقبمسند (1) و حاکم درمستدرک و مولی علی متقی درکنز العمال (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی در

____________________

1- مسند احمد، ج1، ص140 و 154.

2- کنز العمال، ج11، ص600؛ ج13، ص147.

۳۹۶

حلیة الاولیاء (1) و محمد بن صبان مصری دراسعاف الراغبین (2) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (3) و جلال الدین سیوطی درجامع الصغیر (4) وجمع الجوامع و لئالی المصنوعه (5) و ابو عیسی ترمذی درصحیح (6) و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (7) و شیخ سلمان بلخی حنفی درینابیع المودة (8) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (9) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (10) و ابن حجر مکی درصواعق محرقه (11) و محب الدین طبری درریاض النظرة (12) و شیخ الاسلام حموینی درفرائد السمطین (13) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (14) و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (5) و بسیاری دیگر از اکابر علمای خودتان گذشته از عموم علمای شیعه آن را نقل نموده و حکم بر صحت آن کرده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا دار الحکمه و علی بابها - و من اراد الحکمه فلیأت الباب (16) .

و محمد بن یوسف گنجی باب 21کفایت الطالب (17) را اختصاص به این حدیث

____________________

1- حلیة الاولیاء، ج1، ص63. 2- اسعاف الراغبین، ص140.

3- مناقب ابن مغازلی، ص87، ح129. 4- جامع الصغیر سیوطی؛ ج1، ص415.

5- لئالی المنصوعه، ج1، ص329.

6- صحیح ترمذی، ج2، ص299 - سنن ترمذی، ج5، ص301 - الجامع الصحیح، ج4، ص329.

7- مطالب السؤول، ص130. 8- ینابیع المودة، ج1، ص218؛ ج2، ص 90 و 393.

9- کفایة الطالب، ص119. 10- تذکرة الخواص، ص48.

11- صواعق المحرقة، ص120. 12- ریاض النضرة، ج2، ص255.

13- فرائد السمطین، ج1، ص99. 14- فصول المهمه، ج1، ص204.

15- شرح ابن ابی الحدید، ج7، ص219.

16- من خانه حکمتم و علیعليه‌السلام در و باب آن خانه می باشد، هر کس اراده دارد از حکمت من بهره بردارد برود در خانه علیعليه‌السلام .

17- کفایة الطالب، ص118.

۳۹۷

شریف داده و بعد از نقل خبر با سلسله اسناد آن، اظهار نظر و بیانی دارد تا آنجا که گوید:

این حدیثی است بسیار عالی و نیکو که از آن حکمت و فلسفه اشیاء و بیان امر و نهی و حلال و حرام که خداوند به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعلیم نموده به علیعليه‌السلام هم مرحمت فرموده فلذا فرمود: علی باب حکمت من است؛ به آن مراجعه نمایید تا کشف حقایق شود.

و نیز ابن مغازلی شافعی درمناقب (1) و ابن عساکر درتاریخ (2) خود با ذکر طریق حدیث از مشایخ خود و خطیب خوارزمی درمناقب (3) و شیخ الاسلام حموینی درفرائد (4) و دیلمی درفردوس و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 58کفایت الطالب (5) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودة (6) و بسیاری از اکابر علمای خودتان از ابن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفت بازوی علیعليه‌السلام را گرفت و فرمود:

هذا امیر البرره و قاتل الکفره منصور من نصره مخذول من خذله فمدّ بها صوته ثم قال انا مدینه العلم و علیّ بابها فمن اراد العلم فیات الباب(7) .

آنگاه در ذیل این حدیث گوید: مردم قصیر الفکر، مضطرب شدند در این حدیث و جماعتی گفتند: این حدیث از موضوعات است (از قبیل ابن جوزی و نووی)، ولی حاکم (صاحب مستدرک که قولش در نزد شما سندیت دارد) وقتی این

____________________

1- مناقب ابن مغازلی، ص80 و 84.

2- تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج42، ص226 و 383.

3- مناقب خوارزمی، ص177، ح215.

4- فرائد السمطین، ج1، ص157، ح119.

5- کفایة الطالب، ص122.

6- ینابیع المودة، ج1، ص219.

7- این (مرد علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) امیر و رئیس مردمان نیکوکار و قاتل کفار است. نصرت یابد یاری کننده او و خوار می شود خوارکننده او. بعد از آن صدای مبارک را بلند نمود و فرمود که من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام دروازه آن است؛ پس هر کس اراده دارد از علوم مخصوصه من بهره بردارد، پس باید از آن در بیاید (که مراد علی بن ابی طالبعليه‌السلام باشد). (مستدرک حاکم، ج3، ص129؛ صواعق محرقه، ص123؛ تاریخ بغداد، ج3، ص181؛ ج4، ص441).

۳۹۸

حرف ها را شنید گفت:ان الحدیث صحیح ؛(1) به درستی که این حدیث صحیح است- انتهی.

از این قبیل اخبار در کتب معتبره شما بسیار رسیده که وقت مجلس بیش از این اجازه نقل آنها را نمی دهد.

توضیح در اطراف حدیث

بدیهی است الف ولام العلم در حدیث شریف الف و لام جنس است؛ یعنی هر چیزی که اطلاق علم بر او می شود ظاهراً و باطناً، صورتاً و معناً در نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و باب تمام آن علوم علیعليه‌السلام بوده.

مرحوم علامة الدقیق، میر سید حامد حسین دهلوی، صاحبعبقات الانوار دو جلد از مجلدات ضخیمعبقات الانوار را که هر جلدی به قدرصحیح بخاری ، بلکه بیشتر است، در اطراف سند این حدیث شریف و صحت آن نوشته. الحال نظر ندارم به چند سند فقط از طرف اکابر علمای سنت و جماعت اثبات این حدیث را به نحو تواتر ابراز داشته، خوب نظر دارم که وقتی می خواندم، پیوسته طلب رحمت برای روح پرفتوح آن شخصیت بزرگ می نمودم که چه مقدار زحمت کشیده و چه اندازه تبحّر داشته. خوبست آقایان محترم آن کتاب را تهیه و مطالعه نمائید تا مورد تصدیق قرار دهید که علی عليه‌السلام در صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منحصر بفرد بوده.

یکی از ادلّه ظاهره بر اثبات خلافت بلافصل علیعليه‌السلام همین حدیث شریف است از جهت آنکه به اتفاق عقل و نقل در هر قوم و ملت، علما بر جهّال حق تقدم دارند. خاصه آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر کند که هر کس می خواهد از علم من بهره بر دارد، باید برود در خانه علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا سزاوار بود باب علمی را که پیغمبر خود به روی امت گشاده، مردم مسدود نمایند و باب دل بخواه بگشایند که فاقد مراتب علمی باشد؟

شیخ : در اینکه این حدیث مورد توجه عموم علمای ما بوده و در اطراف آن

____________________

1- ینابیع المودة، ج2، ص393.

۳۹۹

بحث بسیار شده، شبهه ای نیست. بعضی آن را ضعیف و خبر واحد و در نزد بعضی به حد تواتر آمده، ولی چه ربطی دارد با علم لدنی و اینکه سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- عالم به علم غیب و آگاه بر بواطن بوده.

علیعليه‌السلام عالم بغیب بوده

داعی : یا توجه به عرایض و دلایل داعی نمی نمائید، یا بی لطفی کامل نموده مغلطه می فرمایید. مگر قبلاً عرض نکردم که بتصدیق خودتان پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضای از خلق بوده است و به حکم آیه شریفه:( عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا ) ،(1) خداوند متعال پرده ها از مقابل دیده آن حضرت برداشته و استثنائاً از علوم غیبیه به آن حضرت افاضه فرموده. پس از جمله علومی که در شهرستان وجود آن حضرت موجود بوده، علم و اطلاع بر مغیبات عالم وجود بوده است که به آن قوه خدا داده جمیع بواطن امور در نزد آن حضرت حاضر بوده و به مقتضای بیان آن حضرت که مورد قبول ما و شما و جمیع اکابر علمای سنت و جماعت است که ببعض از آنها اشاره نمودیم فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها . از جمیع علومی که در مدینه و شهرستان وجود آن حضرت بود و به وسیله باب علم (علیعليه‌السلام ) می توان استفاده از آن نمود، علم و اطلاع بر مغیبات است که قطعاً علیعليه‌السلام عالم به اسرار و بواطن امور بوده؛ هم چنانی که آگاه بر ظواهر احکام و حقایق امور بوده است؛ چون پایه و اساس علم آن خاندان جلیل قرآن مجید بوده، آگاه بر علوم قرآن ظاهراً و باطناً، بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده. چنانچه اکابر علمای خودتان تصدیق باین معنی دارند.

علیعليه‌السلام عالم به ظاهر و باطن قرآن بوده

از جمله حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (2) و محمّد بن یوسف گنجی

____________________

1- دانای غیب اوست و هیچ کس را بر سر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده. (سوره جن، آیه 26و27).

2- حلیة الاولیاء، ج1، ص65.

۴۰۰