شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388181 / دانلود: 5562
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

کلید و مفتاح علم غیب در نزد خدای متعال می باشد و نظر بآیه آخر سوره کهف رسول اللّه خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تمام انبیاء عظام و اوصیاء کرام و ائمه طاهرینعليهم‌السلام بشری هستند مانند سایر افراد بشر و در ساختمان هیاکلشان چیزی زیادتی ندارند و آنچه در هیاکل جسمانی دیگران بکار رفته در وجودات مقدسه آنها نیز به کار رفته، ابداً شک و شبهه ای نیست و عقاید جمیع امامیه همین است و آیاتی که شما قرائت نمودید هر یک در محل خود صحیح است.

و اما آیه سوره مبارکه هود را که قرائت نمودید مربوط به حضرت نوح شیخ الانبیاء -علی نبینا و آله وعليه‌السلام - می باشد.

و آنچه مخصوص به پیغمبر با عظمت ما است آیه ۵۰ سوره ۶ (انعام) می باشد که وقتی کفار و مشرکین از آن حضرت اقتراح آیات می کردند که چرا گنجی بر او فرود نمی آید و چرا غیب مستمر نمی داند در جواب آنها این آیه شریفه آمد:( قُلْ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ وَ لاٰ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ ) (۱) .

و مقصود از نزول این آیه شریفه جلوگیری از هوس بازیهای مردم جاهل بوده که بدانند دستگاه الوهیت و مقام رسالت و نبوت بالاتر از آنست که مانند خیمه شب بازی در دسترس هوس بازی آنها قرار گیرد.

و اما علم غیبی که ما برای انبیاء و اوصیاء آنها قائلیم، شرکت در صفت خدایی نیست، بلکه قسمتی از وحی و الهام است که از جانب خدا بر آنها نازل و پرده ها برداشته و حقایق را بر آنها کشف می نمودند.

خوب است مطالب را باز کنیم و واضح تر بیان حقیقت نماییم تا کشف حجب گردد و شیّادها نسبت به عقاید شیعیان دخالت های بی جا ننمایند و تهمت ها نزنند و نگویند شیعیان مشرک هستند، چون امامان خود را شریک در علم خدا می دانند.

علم بر دو قسم است: ذاتی و عرضی

آنچه ما جماعت شیعه امامیه معتقدیم، آن است که علم بر دو قسم است:

____________________

۱- بگو نمی گویم من به شما که خزاین خدا نزد من است و نه مدعیم که از علم غیب آگاهی دارم و نه دعوی کنم که فرشته آسمانم (دعوی من به شما تنها این است که) من پیروی نمی کنم جز آنچه را که به من وحی می رسد.

۳۸۱

ذاتی و عرضی.

علم ذاتی که ابداً عرضی در او راه ندارد و اطلاق مطلق منحصر به فرد اکمل است، مخصوص ذات پروردگار اکبر اعظم می باشد و ما غیر از اثبات اجمالی آن علم راهی بر تصور حقیقت آن نداریم و هرچه تعبیر و تقدیر نماییم، از تنگی عبارت است و الا علم بالذات در محاطه عقل بشر عاجز متصور نمی شود.

و اما قسم دوم، علم عرضی است که آدمی اعم از پیغمبر و امت - امام و مأموم ذاتاً دارای علم نمی باشند، بعدها به آنها افاضه می شود و این نوع از علم بر دو قسم است: تحصیلی و لدنّی؛ و این هر دو قسم از افاضات فیض ربّانی حق تعالی است.

آن محصلی که تحصیل می نماید، تا افاضه حضرت یزدان نباشد، زحمات او به جایی نمی رسد؛ هرچند زحمت بکشد، عالم نشود مگر با توجهات حق تعالی؛ منتها با اسباب مدرسه رفتن و معلم دیدن که به مرور ایام به همان مقدار که زحمت کشیده، کسب فیض می نماید.

و اما قسم دوم از علم عرضی را علم لدنّی می گویند؛ یعنی بی واسطه کسب فیض می نماید، بدون تحصیل و تلقین حروف، افاضه مستقیم از مبدأ فیّاض علی الاطلاق می شود و عالم می گردد؛ چنانچه در آیه ۶۵ سوره ۱۸ (کهف) فرموده:( وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً ) (۱) .

احدی از شیعیان نگفته و ادعاء ننموده که علم به مغیبات جزء ذات پیغمبر و امام است؛ یعنی ذاتاً پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامها عالم به علم غیب بوده اند، همان قسمی که خدای متعال عالم است و اگر کسی چنین ادعایی نماید، قطعاً جزء غلات و کافر می باشد و ما شیعیان امامیه از آنها بیزاری می جوییم. ولی آنچه ما می گوئیم و عقیده به آن داریم، این است که حضرت احدیت -جل و علا- مجبور و محدود نمی باشد، بلکه فعّال ما یشاء و قادر بالاستقلال می باشد. در مواقعی که مشیّت او تعلق گیرد، به هر خلقی از مخلوقات که صلاح و مقتضی بداند علم و قدرت بدهد، قادر و توانا می باشد. منتها گاهی به وسیله و واسطه معلم بشری و گاهی بی واسطه

____________________

۱- وی را از نزد خود علم لدنی (و اسرار غیبی) بیاموختیم.

۳۸۲

افاضه فیض می نماید که از آن علم بی واسطه تعبیر به «علم لدنّی» و «علم غیب» می نماییم که بدون مکتب رفتن و معلم دیدن درک فیض می نماید. به قول شاعر:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد

شیخ : بیان مقدماتی شما صحیح است ولی مشیّت خداوندی بچنین امر غیر طبیعی تعلق نمی گیرد که از علم غیب خود بدون معلّم و مدرّس افاضه نماید.

داعی : اشتباه شما و اقران شما در همین جا است که قدری فکر نمی کنید. حتّی بر خلاف عدّه بسیاری از محققین علمای خودتان صحبت می فرمایید، و الا این مطلب به قدری ساده و واضح است که محتاج به بحث نمی باشد. در اینکه خداوند متعال به تمام انبیا و اوصیای آنها که برگزیده گان او هستند، به اندازه و مقداری که برای محیط هر یک لازم بوده است، افاضه غیبی نموده، شبهه ای نمی باشد.

شیخ : در مقابل این آیات منفی قرآن که صریحاً نفی علم غیب را از افراد می نماید چه دلیل مثبتی بر مدعای خود دارید؟

داعی : ما مخالف با آیات منفی قرآن نیستیم؛ زیرا هر آیه ای از قرآن برای امری مخصوص نازل گردیده که گاهی منفی و گاهی مثبت به مقتضای حال بوده است. فلذا درباره قرآن بزرگان گفته اند:آیات القرآن یشدّد بعضها بعضا (۱) .

در مقابل تقاضای مشرکین و کفار که پیوسته از آن حضرت اقتراح آیات می کردند (که فی الحقیقه می خواستند مقام نبوت را بازیچه دست خود قرار دهند)آیات نفی نازل می شد. ولی برای اثبات اصل موضوع آیات مثبته نازل نموده تا کشف حقیقت گردد. و اما دلایل از قرآن مجید و اخبار صحیحه و تاریخ که مورد توجه علمای خودتان هم می باشد حتی بیگانگان هم تصدیق دارند بسیار است.

دلایل از آیات قرآنیّه بر اینکه انبیا و اوصیای آنها عالم به غیب بودند

شیخ : خیلی عجیب است که می فرمائید دلیل مثبت در قرآن کریم است؛

____________________

۱- بعضی از آیات قرآن فهم برخی دیگر از آیات را مشکل می سازد.

۳۸۳

متمنی است آن آیات را قرائت فرمایید.

داعی : تعجب نفرمایید! خودتان هم می دانید؛ منتها صلاحتان نیست تصدیق نمایید؛ زیرا در اثبات مقام خلافت به عقیده خودتان اسباب زحمت می شود یا متابعت از اسلاف شما را وادار به تعجب نموده است.

اولاً در آیه ۲۶ سوره ۷۲ (جنّ) صریحاً می فرماید:( عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً *لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسٰالاٰتِ رَبِّهِمْ وَ أَحٰاطَ بِمٰا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصیٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً ) (۱) .

این آیه شریفه صراحت کامل دارد بر اینکه برگزیدگان و پسندیدگان از رسل و فرستادگان حق تعالی، مستثنای در این علم (غیب) هستند که به آنها افاضه و ابلاغ می فرماید.

ثانیاً همین آیه ای که الان از سوره آل عمران قرائت فرمودید، به اول آیه اشاره نمودید ولی بقیه آیه را نخواندید. اینک دعاگو تمام آیه را قرائت می نمایم تا بدانید خود دلیلی است بر ثبوت مرام و گفتار ما که می فرماید:( وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ) (۲) .

این دو آیه شریفه صریحاً می رساند که بعض افراد برگزیده که به عنوان رسالت از جانب حق تعالی بر انگیخته شده اند، عالم به علم غیبند به اجازه و امر پروردگار متعال، و اگر عالم بعلم غیب جز ذات خداوند متعال نبود جمله (الاّ) استثنایی معنی نداشت که بفرمایدإِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ . معلوم است که استثنایی در کار

____________________

۱- ذات پروردگار متعال که عالم و دانای غیب است، احدی رای بر علم غیب خود آگاه نمی کند، مگر آن کس که از رسولان برگزیده است که بر محافظت او (فرشتگان را) از پیش رو و پشت سر می فرستد (تا اسرار وحی او رای که غیب خداوندی است، شیاطین بسرقت گوش نربایند) تا بداند که آن رسولان، پیغام های پروردگار خود رای به خلق کاملاً رسانیدند و خدا به آنچه نزد رسولان است، احاطه کامل دارد و به شماره هر چیز در عالم به خوبی آگاه است.

۲- خدای متعال همه شما رای از سر غیب آگاه نسازد و لیکن برای این مقام از پیغمبران خود هر که رای مشیت او تعلق گرفت، برگزیند. پس شما بخدا و پیغمبرش بگروید که هرگاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.

۳۸۴

هست و آنها را هم معین فرموده که رسل و فرستادگان او؛ یعنی انبیای عظام و اوصیای کرام بودند.

چنانچه در آیه ۴۹ سوره ۱۱ (هود) می فرماید:( تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ مٰا کُنْتَ تَعْلَمُهٰا أَنْتَ وَ لاٰ قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هٰذٰا ) (۱) .

و در آیه ۵۲ سوره ۴۲ (شوری) فرموده:( وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتٰابُ وَ لاَ الْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا ) (۲) .

اگر افاضه علم غیب در عالم نبود پس انبیا چگونه از بواطن امور خبر می دادند و مردم را از زندگانی داخلی آنها آگاه می نمودند؟

مگر در آیه ۴۹ سوره ۳ (آل عمران) از قول حضرت عیسی -علی نبینا و آله وعليه‌السلام - صریحاً نقل نمی نماید که به بنی اسرائیل می فرمود:( وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ) (۳) .

آیا خبر دادن از امور داخلی اشخاص اخبار از مغیبات نیست؟ اگر بخواهم تمام آیات قرآن مجید را که در این امور وارد است قرائت نمایم وقت مجلس اقتضا ندارد برای نمونه و شاهد گمان می کنم کافی باشد.

شیخ : این نوع بیانات شما و هم عقیده های شما است که سبب پیدایش راه زنی ها شده؛ دسته های بازیگران و حقه بازها بعنوان رمّال و جفّار و کف بین و کت بین و طالع بین و سر کتاب بین و امثال اینها در جامعه پیدا شده و گوش مردم بی خبر را بریده، جیب خود را پر کرده، به عنوان خبر دادن از غیب مردم را با خرافات و موهومات عادت داده، باعث بدبختی ها می شوند و خلق را به گمراهی و خروج از حق و حقیقت می کشانند.

____________________

۱- (این حکایت نوح) از اخبار غیب است که پیش از آنکه ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید.

۲- و همین گونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم و از آن پیش که وحی رسد، ندانستی کتاب خدا چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است، و لیکن ما آن کتاب و شرع را نور (وحی و معرفت) گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم، به آن نور هدایت می کنیم.

۳- و به شما از غیب خبر دهم که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.

۳۸۵

مدعیان علم غیب به هر وسیله و اسباب کذابند

داعی : عقاید حق باعث بدبختی نمی شود؛ جهل و نادانی ملتها است که آنها را بدر هر خانه می کشاند، و الاّ اگر مسلمین دانا می شدند، مطابق با دستورات اکیده پیغمبر عظیم الشأن خود در پی علم و عالم می رفتند. مخصوصاً عارف به قرآن می شدند و از روز اول باب علم مسدود نمی شد در پی اشخاص مجهول و أیادی مرموز نمی رفتند و طعمه هر شغال و روباهی نمی شدند می دانستند که قرآن صریحا می فرماید:( إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ ) مخصوصاً کلمه رسول راه بازیگران را بسته؛ زیرا این کلمه صراحت کامل دارد بر اینکه عالم به علم غیب مخصوص خداوندی که بدون اسباب و آلات و ادوات باشد، برگزیدگان از فرستادگان و رسل حق اند.

و اگر کسی جنبه رسالت نداشته باشد، یعنی پیغمبر و امام نباشد و مدعی خبر دادن از مغیبات به علم مخصوص خداوندی باشد، با رمل یا جفر یا قیافه شناسی یا قهوه خوری یا کت بینی یا کف بینی یا سر کتاب دیدن و امثال اینها قطعاً دروغ گو می باشند و مسلمانان عالم و عارف و تابع قرآن مجید آنها را حق نمی دانند و بسوی آنها نمی روند و فریب آنها را نمی خورند؛ چون فهمیده و دانسته اند که پیروی از احدی نباید بنمایند جز از قرآن مجید و حاملین و مبیّنین قرآن که خاندان محمّد و آل محمّد -سلام اللّه علیهم اجمعین- باشند که عدیل القرآنند.

خلاصه کلام جز پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصیای طاهرین آن حضرت که برگزیدگان حق اند در این امت، هر کس دعوی غیب دانی بنماید و بگوید از غیب الهی خبر می دهم مسلّماً کذاب و بازیگر است و لو بهر وسیله و اسباب باشد.

شیخ : انبیاء چون مرکز نزول وحی بودند، (به قول شما) علم و اطلاع بر مغیبات پیدا می نمودند -مگر سیدنا علی کرم اللّه وجهه- پیغمبر بوده و یا شریک در امر رسالت بوده که آگاهی بر مغیبات داشته باشد که شما اثبات این مقام را برای او می نمایید!

انبیا و اوصیا عالم بغیب بودند

داعی : اولاً اینکه فرمودید (به قول شما): چرا عمداً سهو نموده و مغلطه کاری

۳۸۶

می نمایید، چرا نمی فرمایید بقول خداوند متعال که می فرمایید (به قول شما). داعی از خود چیزی ندارد و ابراز عقیده و ادعایی نمی کنم، جز آنکه ناقل قرآن مجید و کاشف حقایق آن هستم، به فرموده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مبین قرآن بوده است.

در مرتبه اول که شواهد از آیات قرآن مجید قرائت نمودم بر اینکه انبیاء و رسل برگزیدگان حق تعالی و عالم به علم غیب اند و اکابر علمای خودتان تصدیق به این معنا نموده اند و به نقل اخبار غیبیه از خاتم الانبیاء پرداخته اند که از جمله آنها ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه بعد از نقل حدیثی از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین ،(۱) گوید:

این خبر از جمله دلایل نبوت آن حضرت است؛ برای آنکه در این حدیث اخبار صریح بغیب است که ابداً احتمال تمویه و تدلیس در آن نمی رود؛ زیرا خبر از وقایع بعد از خود داده که عیناً (تقریباً بعد از سی سال) واقع شد چه آنکه فرمود: با این سه طایفه جنگ خواهی نمود که مراد از ناکثین، اهل جمل بودند به اغوای طلحه و زبیر و قیادت عایشه به جنگ با علی برخاستند و قاسطین، اهل صفین بودند؛ یعنی اتباع معاویه و مارقین، خوارج نهروان بودند که از دین بیرون رفتند انتهی (که قبلا مشروحا عرض کردم).

ثانیاً احدی از شیعیان امامیه دعوای نبوت برای امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ائمه طاهرینعليه‌السلام ننموده، بلکه رسول اکرم محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خاتم الانبیاء و مستقل در امر نبوت و بلا شریک می دانیم و مدعیان چنین امری را باطل و معتقدین به این عقیده را کافر می شناسیم.

ولی آن حضرت و یازده امام از نسل او را امامان بر حق و اوصیا و خلفای منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانیم که خداوند به وسیله و واسطه خود آن بزرگوار، آنها را آگاه و مطلع بر اسرار و مغیبات نمود.

ما معتقدیم همان پرده ای که در مقابل دیدگان عالمیان است که نمی بینند در

____________________

۱- زود است که جنگ می نمایی بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین.(شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۵۵).

۳۸۷

این عالم مگر آنچه ظاهر و نمایان است، در مقابل دیدگان انبیا و اوصیای آنها هم می باشد. ولی به اقتضای زمان و مکان، همان خدای عالم الغیب که قادر بر افاضه فیض می باشد، به مقداری که مقتضی بوده و صلاح می دانسته، پرده را از مقابل دیدگان آنها برداشته که پشت پرده را می دیدند. لذا از مغیبات خبر می دادند.

و هرگاه صلاح نبوده، پرده افتاده و بی خبر بودند (به همین جهت در بعض اخبار است که گاهی اظهار بی اطلاعی می نمودند). فلذا می فرماید:( لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ ) (۱) .

یعنی من استقلالاً و از پیش خود خبری از غیب ندارم، مگر پرده بالا رود و افاضه فیض یزدانی گردد.

شیخ : کجا و چه جا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها اطلاع داده که به وسیله پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آگاه بر حقایق مستوره شدند؟

داعی : آیا بحکم آیات قرآنیه که به بعض از آنها اشاره نمودیم، شما رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مرتضی و برگزیده از خلق و رسول حق تعالی می دانید یا خیر؟

شیخ : سؤال عجیبی نمودید! بدیهی است که آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضی و خاتم الانبیاء بوده است.

داعی : پس بحکم آیه شریفه( عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً *إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ ) پیغمبر خاتم، عالم به علم غیب بوده؛ چه آنکه در این آیه می فرماید: خدای عالم الغیب، از علم غیب خود بمرتضای از رسل و فرستادگان خود افاضه می فرماید.

شیخ : بر فرض که آن حضرت عالم به غیب بوده، چه ربطی دارد باینکه سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- هم بایستی عالم به غیب باشد؟

داعی : اگر آقایان محترم از جمودت و تقلید اسلاف خارج و قدری توسعه در فکر دهید و باخبار صحیحه و حالات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دقت نمایی، مطلب به خودی خود واضح و آشکار می گردد.

____________________

۱- اگر من (استقلالاً) علم غیب می دانستم، خوبی های خود را زیاد می نمودم.(سوره اعراف، آیه ۱۸۸).

۳۸۸

شیخ : اگر ما فکرمان مقصور است، شما که بحمد اللّه فکرتان باز و طلیق اللسانید، بفرمایید کدام خبر است که اثبات علم غیب برای سیّدنا علی -کرم اللّه وجهه- می نماید؟

اگر بایستی علم غیبی برای اوصیا و خلفای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، استثنا معنا ندارد، حتماً باید خلفا بالاخص خلفای راشدین -رضوان اللّه علیهم اجمعین- عالم به غیب باشند، و حال آنکه می بینیم هیچ یک از خلفا چنین ادعایی ننمودند، بلکه مانند خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار عجز می نمودند، چگونه سیّدنا علی -کرّم اللّه وجهه- را شما منحصراً استثنا می نمائید!!!

داعی : اولاً جواب شما را در اظهار عجز پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دادم که آن حضرت مستقل در احاطه بر امور غیبیه نبوده، بلکه با افاضه حضرت غیب الغیوب، آگاه بر حقایق بوده، آنجا که می فرماید: اگر غیب می دانستم بر خوبی های خود می افزودم، اشاره بآن است که من مانند خدای متعال دارای علم حضوری نیستم، بلکه هرگاه افاضه می شد و پرده دار عالم غیب پرده را از مقابل او بر می داشت، حقایق مستوره بر او مکشوف می شد. فلذا خبرها از غیب می داد.

ائمه طاهرین خلقای بر حق عالم به غیب بودند

ثانیاً فرمودید اگر علم غیبی بوده نبایستی در خلفا استثنا باشد، فرمایش صحیح و محکمی فرمودید. ما هم همین عقیده را داریم. اختلاف ما و شما از همین جا شروع می شود. ما هم می گوییم که خلفای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بایستی مانند خود آن حضرت عالم به ظواهر و بواطن امور باشند، بلکه به تمام معنا و در جمیع صفات به استثنای مقام نبوت و رسالت و شرایط خاصه نبوت (که عبارت از نزول وحی و کتاب و احکام باشد)، باید خلفا و اوصیای آن حضرت مثل او باشند. منتها شما خلفای برگزیده خلق، یعنی کسانی را که عدّه ای از مردم جمع شدند و آنها را خلیفه خواندند، و لو پیغمبر آنها را لعن نموده (مانند معاویه علیه الهاویه) خلیفه الرسول می خوانید، ولی ما می گوییم که خلفا و اوصیای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسانی هستند که آن حضرت خود نصّ بر وجود آنها نموده، مانند نصوص انبیاء سلف بر اوصیای خود.

و البته آن خلفا و اوصیائی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّ بر آنها نموده، بدون استثنا

۳۸۹

مظهر تام و تمام آن حضرت بودند؛ به همین جهه همگی آنها عالم بغیب و بواطن امور بودند.

و آن خلفای بر حق و منصوص، دوازده نفر بودند که در اخبار شما هم بعدد و نامهای آنها روایت شده است و آنها دوازده امام بر حق شیعه از عترت و اهل بیت رسالت امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت بودند.

و دلیل بر اینکه دیگران خلفای منصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودند، همان فرموده شما است که جمیع اکابر علمای خودتان هم تصدیق نموده اند که پیوسته اظهار عجز از مطلق علم می نمودند تا چه رسد به علم غیب بر بواطن امور.

ثالثاً فرمودید: به کدام خبر اثبات علم غیب برای مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام می نماییم.

احادیث بسیاری در این باب از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده، از جمله حدیث مهمی است که مکرر در ازمنه و امکنه مختلفه بر لسان مبارک آن حضرت جاری گردیده و به نام حدیث مدینه، در میان احادیث شهرت پیدا نموده که تقریباً از متواترات فریقین (شیعه و سنی) می باشد که آن حضرت علیعليه‌السلام را منحصراً و منفرداً باب علم و حکمت خود معرفی و باین عبارت فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیأت الباب (۱) .

شیخ : این حدیث در نزد علمای ما به ثبوت نرسیده و اگر باشد خبر واحد است و یا از ضعاف اخبار می باشد!

در نقل روات و ناقلین حدیث مدینه

داعی : بی لطفی فرمودید که چنین خبر محکم و متواتری را خبر واحد و از ضعاف اخبار به حساب آوردید و حال آنکه اکابر علمای خودتان صحّت آن را تصدیق نموده اند.

____________________

۱- من که (رسول اللّه هستم) شهرستان علمم و علی در و باب آن شهرستان علم است؛ هر کس اراده دارد علم مرا (یعنی می خواهد از علم من بهره بردارد) پس باید برود به باب (یعنی بسوی علیعليه‌السلام ).

۳۹۰

خوب است مراجعه نمایید به کتب معتبره خودتان مانندجمع الجوامع سیوطی وتهذیب الآثار (۱) محمّد بن جریر طبری وتذکرة الابرار سید محمّد بخاری ومستدرک حاکم نیشابوری (۲) ونقد الصحیح فیروزآبادی وکنز العمال (۳) متقی هندی وکفایة الطالب (۴) گنجی شافعی وتذکرة الموضوعات (۵) جمال الدین هندی که گوید:فمن حکم بکذبه فقد أخطأ ؛(۶) وروضة الندیه امیر محمّد یمانی وبحر الاسانید حافظ ابو محمّد سمرقندی ومطالب السؤول (۷) محمّد بن طلحه شافعی و غیرهم که عموماً حکم به صحت این حدیث شریف نموده اند.

چه آنکه این حدیث با عظمت، به طرق مختلفه و اسناد متفاوته از بسیاری از اصحاب و تابعین از قبیل مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام و ابا محمّد حسن بن علیعليهما‌السلام (سبط اکبر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و امام المفسرین (حبر امت) عبد اللّه بن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری و عبد اللّه بن مسعود و حذیفه بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و انس بن مالک و عمرو بن عاص (از صحابه عظام) و امام زین العابدین علی بن الحسین و محمّد بن علی الباقرعليهم‌السلام و اصبغ ابن نباته و جریر الضبی و حارث بن عبد اللّه همدانی کوفی و سعد بن طریف الحنظلی کوفی و سعید بن جبیر اسدی کوفی و سلمة بن کهیل حضرمی کوفی و سلیمان بن مهران اعمش کوفی و عاصم بن حمزه سلولی کوفی و عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی و عبد الرحمن ابن عثمان و عبد اللّه بن عسیلة المرادی ابو عبد اللّه صنابحی و مجاهد بن جبیر ابو الحجاج المخزومی المکی (از تابعین) و از سلسله جلیله علماء فخام و محدثین عظام و مورخین گرام خودتان (علاوه بر جمهور علمای شیعه) بسیارند که آنچه داعی دیده ام، گمان می کنم قریب دویست نفر از جهابذه بزرگان خودتان این حدیث شریف را نقل نموده اند و

____________________

۱- تهذیب الآثار، ج۱، ص۱۰۴، ح۸.

۲- مستدرک، ج۳، ص۱۲۶.

۳- کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۸، ح۳۶۴۶۴.

۴- کفایة الطالب، ص۲۲۳، باب ۲۸.

۵- تذکرة الموضوعات، ص۹۵.

۶- کسی که حکم به دروغ بودن این حدیث بنماید، به تحقیق خطا نموده است.

۷- مطالب السؤول، ص۷۵.

۳۹۱

آنچه الحال در نظر دارم، نقل قول بعض از آنها را بعرض می رسانم تا جناب شیخ خجالت نکشند، بدانند روی عادت،تبعاًللاسلاف خدشه در سند حدیث نمودند، و الاّ عند العموم مطلب واضح و آشکار می باشد.

از جمله أکابر علمای شما

۱. محمّد بن جریر طبری، مفسّر و مورخ قرن سیم، متوفای ۳۱۰ قمری درتهذیب الآثار (۱) ؛

۲. حاکم نیشابوری، متوفای ۴۰۵ درمستدرک (۲) ؛

۳. ابو عیسی محمّد ترمذی، متوفای ۲۸۹ در صحیح(۳) خود؛

۴. جلال الدین سیوطی، متوفای سال ۹۱۱ درجمع الجوامع ؛ و درجامع الصغیر (۴) ؛

۵. ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی، متوفای ۳۶۰ درکبیر (۵) واوسط ؛

۶. حافظ ابو محمّد حسن سمرقندی، متوفای ۴۹۱ دربحر الاسانید ؛

۷. حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی، متوفای ۴۳۰ درمعرقة الصحابه ؛

۸. حافظ ابو عمرو یوسف بن عبد اللّه بن عبد البر قرطبی، متوفای ۴۶۳ در استیعاب(۶) ؛

۹. ابو الحسن فقیه شافعی علی بن محمّد بن طیب الجلابی ابن مغازلی، متوفای ۴۸۳ درمناقب (۷) ؛

۱۰. ابو شجاع شیرویه همدانی دیلمی، متوفای ۵۰۹ درفردوس الاخبار (۸) ؛

۱۱. ابو المؤید خطیب خوارزمی متوفای ۵۶۸ درمناقب (۹) و درمقتل الحسین (۱۰) ؛

____________________

۱- تهذیب الآثار، ج۱، ص۱۰۴، ح۸. ۲- مستدرک، ج۳، ص۱۲۶.

۳- صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۳۷، ح۳۷۲۳. ۴- جامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۵.

۵- معجم الکبیر، ج۱۱، ص۵۵. ۶- استیعاب، ج۳، ص۱۱۰۲.

۷- مناقب (ابن مغازلی)، ص۸۵، ح۱۰۶. ۸- فردوس الاخبار، ج۱، ص۷۶.

۹- مناقب (خوارزمی)، ص۸۳. ۱۰- مقتل الحسین، ج۱، ص۸۶.

۳۹۲

۱۲. ابو القاسم ابن عساکر علی بن حسن دمشقی، متوفای ۵۷۱ درتاریخ کبیر (۱) ؛

۱۳. ابو الحجّاج یوسف بن محمّد آندلسی، متوفای ۶۰۵ در (الف باء )(۲) ؛

۱۴. ابو الحسن علی بن محمّد بن اثیر جزری، متوفای ۶۳۰ دراسد الغابه (۳) ؛

۱۵. محب الدین احمد بن عبد اللّه طبری شافعی، متوفای ۶۹۴ درریاض النضرة (۴) وذخایر العقبی (۵) ؛

۱۶. شمس الدین محمد بن احمد ذهبی شافعی، متوفای ۷۴۸ درتذکرة الحافظ (۶) ؛

۱۷. بدر الدین محمّد زرکشی مصری، متوفای ۷۴۹ درفیض القدیر (۷) ؛

۱۸. حافظ علی بن ابی بکر هیثمی، متوفای ۸۰۷ درمجمع الزوائد (۸) ؛

۱۹. کمال الدین محمّد بن موسی دمیری، متوفای ۸۰۸ درحیات الحیوان (۹) ؛

۲۰. شمس الدین محمّد بن محمّد جزری متوفای ۸۳۳ در ص ۱۴اسنی المطالب (۱۰) ؛

۲۱. شهاب الدین ابن حجر احمد بن علی عسقلانی، متوفای ۸۵۲ درتهذیب التهذیب (۱۱) ؛

۲۲. بدر الدین محمود بن احمد عینی حنفی متوفای ۸۵۵ درعمدة القاری (۱۲) ؛

____________________

۱- تاریخ کبیر، ج۹، ص۲۰.

۲- الف باء، ج۱، ص۲۲۲.

۳- اسد الغابة، ج۴، ص۲۲.

۴- ریاض النضرة، ج۲، ص۲۵۵.

۵- ذخائر العقبی، ص۷۷.

۶- تذکرة الحافظ، ج۴، ص۱۲۳۱.

۷- فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶.

۸- مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴.

۹- حیوة الحیوا، ج۱، ص۶۷.

۱۰- اسنی المطالب، ص۷۰.

۱۱- تهذیب التهذیب، ج۷۷، ص۲۹۶.

۱۲- عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۱۵.

۳۹۳

۲۳. علی بن حسام الدین متقی هندی، متوفای ۹۷۵ درکنز العمّال (۱) ؛

۲۴. عبد الرؤف المناوی شافعی، متوفای ۱۰۳۱ درفیض القدیر شرح جامع الصغیر (۲) ؛

۲۵. حافظ علی بن احمد عزیزی شافعی، متوفای ۱۰۷۰ درسراج المنیر شرح جامع الصغیر ؛

۲۶. محمّد بن یوسف شامی، متوفای ۹۴۲ درسبل الهدی و الرشاد فی اسماء خیر العباد (۳) ؛

۲۷. محمّد بن یعقوب فیروزآبادی، متوفای ۸۱۷ درنقد الصحیح ؛

۲۸. امام احمد بن حنبل، متوفای ۲۴۱ مکرر در مجلدات مناقبمسند (۴) ؛

۲۹. ابو سالم محمّد بن طلحه شافعی، متوفای ۶۵۲ درمطالب السئول (۵) ؛

۳۰. شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد حموینی، متوفای ۷۲۲ درفرائد السمطین (۶) ؛

۳۱. شهاب الدین دولت آبادی، متوفی ۸۴۹ درهدایت السعداء ؛

۳۲. علاّمه سمهودی سید نور الدین شافعی، متوفای ۹۱۱ درجواهر العقدین ؛

۳۳. قاضی فضل بن روزبهان شیرازی درابطال الباطل ؛

۳۴. نور الدین بن صباغ مالکی، متوفای ۸۵۵ در فصول المهمه(۷) ؛

۳۵. شهاب الدین ابن حجر مکی (متعصّب عنود)، متوفای ۹۷۴ درصواعق (۸) ؛

۳۶. جمال الدین عطاء اللّه محدث شیرازی متوفای ۱۰۰۰ دراربعین .

۳۷. علی قاری هروی، متوفای ۱۰۱۴ درمرقاة شرح بر مشکاة ؛

____________________

۱- کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۸، ح۳۶۴۶۴.

۲- فیض القدیر، ج۱، ص۴۹.

۳- سبل الهدی و الرشاد فی اسماء خیر العباد، ج۱، ص۵۰۹.

۴- مسند احمد، ج۱، ص۱۴۰ و ۱۵۴؛ ج۴، ص۱۴۰ و ۱۵۴.

۵- مطالب السؤول، ص۱۳.

۶- فرائد السمطین، ج۱، ص۹۹، ح۶۸.

۷- فصول المهمه، ج۱، ص۱۰۱.

۸- صواعق المحرقه، ص۱۲۰.

۳۹۴

۳۸. محمّد بن علی الصبّان، متوفای ۱۲۰۵ دراسعاف الراغبین (۱) ؛

۳۹. قاضی محمد بن علی شوکانی، متوفای ۱۲۵۰ درفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه ؛

۴۰. شهاب الدین سید محمود آلوسی بغدادی، متوفای ۱۲۷۰ درتفسیر روح المعانی ؛

۴۱. امام غزّالی درإحیاء العلوم ؛

۴۲. میر سید علی همدانی فقیه شافعی درمودة القربی ؛

۴۳. ابو محمد احمد بن محمد عاصمی درزین الفتی شرح سوره (هل أتی) .

۴۴. شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی، متوفای ۹۰۲ درمقاصد الحسنة .

۴۵. سلیمان بلخی حنفی، متوفای ۱۲۹۳ در باب ۱۴ینابیع المودة (۲) ؛

۴۶. یوسف سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (۳) ؛

۴۷. صدر الدین سید حسین فوزی هروی درنزهه الارواح ؛

۴۸. کمال الدین حسین میبدی درشرح دیوان ؛

۴۹. حافظ ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی، متوفای ۴۶۳ درتاریخ (۴) خود.

بالاخره بسیاری از اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود که بعض از آنها با شرح و بسط کامل در اطراف مطلب و تصدیق به صحت این حدیث شریف را نقل نموده اند که از جمله آنها.

۵۰. محمد بن یوسف گنجی شافعی، متوفای ۶۵۸ در آخر باب ۵۸کفایة الطالب (۵) بعد از نقل سه خبر مسنداً از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گوید:

فقد قال العلماء من الصحابة و التابعیین و اهل بیته بتفضیل علیّعليه‌السلام و زیادة علمه

____________________

۱- اسعاف الراغبین، ص۱۴۰.

۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۹۵.

۳- تذکرة الخواص، ص۴۸.

۴- تاریخ بغداد، ج۳، ص۱۸۱؛ ج۵، ص۱۱۰؛ ج۷، ص۱۸۲.

۵- کفایة الطالب، ص۲۲۳، باب ۵۸.

۳۹۵

و غزارته و حدّه فهمه و وفور حکمته و حسن قضایاه و صحّه فتواه- و قد کان ابو بکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة یشاورونه فی الاحکام و یأخذون بقوله فی النقض و الابرام اعترافا منهم بعلمه و وفور فضله و رجاحه عقله و صحه حکمه- و لیس هذا الحدیث فی حقّه بکثیر لان رتبته عند اللّه و عند رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عند المؤمنین من عباده اجلّ و اعلا من ذلک.

و امام احمد بن محمّد بن الصدیق مغربی ساکن قاهره مصر در تصحیح این حدیث شریف کتابی نوشته است به نامفتح الملک العلیّ بصحة حدیث باب مدینة العلم علیّ عليه‌السلام (که در سال ۱۳۵۴ هجری در مطبعه اعلامیه مصر چاپ گردیده و در کتابخانه خصوصی حقیر موجود است).

اگر به همین مقدار قلبتان آرام نشد و بازهم میل دارید، حاضرم مبسوط تر به عبارات مختلفه نقل اخبار در این باب بنمایم.

سید عدیل اختر (از فضلا و ادبا و أئمه سنت و جماعت): چون مکرر در اخبار دیده ام که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «نقل فضایل علی -کرم اللّه وجهه- عبادت است»؛ حتی دیدم عالم فاضل فقیه ادیب میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی نقل می نماید که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «در هر مجلسی که ذکر فضایل و مناقب علیعليه‌السلام شود، ملائکه آسمان ها به آن مجلس توجه پیدا نموده و برای اهل آن مجلس از درگاه حق تعالی طلب رحمت و مغفرت می نمایند.» علاوه بر این معنا، نقل حدیث از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود عبادت است، فلذا مقتضی است چنانچه حاضر دارید مجلس را بیش از پیش مرکز عبادت کاملتری قرار دهید بنقل چند حدیث مبسوطتر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

در بیان حدیث انا دار الحکمة

داعی : از جمله احادیث مستفیضه که ممکن است بحد تواتر رسیده باشد، زیرا که روات فریقین (شیعه و سنی) از قبیل امام احمد بن حنبل در مناقبمسند (۱) و حاکم درمستدرک و مولی علی متقی درکنز العمال (۲) و حافظ ابو نعیم اصفهانی در

____________________

۱- مسند احمد، ج۱، ص۱۴۰ و ۱۵۴.

۲- کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۰؛ ج۱۳، ص۱۴۷.

۳۹۶

حلیة الاولیاء (۱) و محمد بن صبان مصری دراسعاف الراغبین (۲) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (۳) و جلال الدین سیوطی درجامع الصغیر (۴) وجمع الجوامع و لئالی المصنوعه (۵) و ابو عیسی ترمذی درصحیح (۶) و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۷) و شیخ سلمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۸) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۹) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامه (۱۰) و ابن حجر مکی درصواعق محرقه (۱۱) و محب الدین طبری درریاض النظرة (۱۲) و شیخ الاسلام حموینی درفرائد السمطین (۱۳) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (۱۴) و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (۵) و بسیاری دیگر از اکابر علمای خودتان گذشته از عموم علمای شیعه آن را نقل نموده و حکم بر صحت آن کرده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا دار الحکمه و علی بابها - و من اراد الحکمه فلیأت الباب (۱۶) .

و محمد بن یوسف گنجی باب ۲۱کفایت الطالب (۱۷) را اختصاص به این حدیث

____________________

۱- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۳. ۲- اسعاف الراغبین، ص۱۴۰.

۳- مناقب ابن مغازلی، ص۸۷، ح۱۲۹. ۴- جامع الصغیر سیوطی؛ ج۱، ص۴۱۵.

۵- لئالی المنصوعه، ج۱، ص۳۲۹.

۶- صحیح ترمذی، ج۲، ص۲۹۹ - سنن ترمذی، ج۵، ص۳۰۱ - الجامع الصحیح، ج۴، ص۳۲۹.

۷- مطالب السؤول، ص۱۳۰. ۸- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۸؛ ج۲، ص ۹۰ و ۳۹۳.

۹- کفایة الطالب، ص۱۱۹. ۱۰- تذکرة الخواص، ص۴۸.

۱۱- صواعق المحرقة، ص۱۲۰. ۱۲- ریاض النضرة، ج۲، ص۲۵۵.

۱۳- فرائد السمطین، ج۱، ص۹۹. ۱۴- فصول المهمه، ج۱، ص۲۰۴.

۱۵- شرح ابن ابی الحدید، ج۷، ص۲۱۹.

۱۶- من خانه حکمتم و علیعليه‌السلام در و باب آن خانه می باشد، هر کس اراده دارد از حکمت من بهره بردارد برود در خانه علیعليه‌السلام .

۱۷- کفایة الطالب، ص۱۱۸.

۳۹۷

شریف داده و بعد از نقل خبر با سلسله اسناد آن، اظهار نظر و بیانی دارد تا آنجا که گوید:

این حدیثی است بسیار عالی و نیکو که از آن حکمت و فلسفه اشیاء و بیان امر و نهی و حلال و حرام که خداوند به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعلیم نموده به علیعليه‌السلام هم مرحمت فرموده فلذا فرمود: علی باب حکمت من است؛ به آن مراجعه نمایید تا کشف حقایق شود.

و نیز ابن مغازلی شافعی درمناقب (۱) و ابن عساکر درتاریخ (۲) خود با ذکر طریق حدیث از مشایخ خود و خطیب خوارزمی درمناقب (۳) و شیخ الاسلام حموینی درفرائد (۴) و دیلمی درفردوس و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۵۸کفایت الطالب (۵) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودة (۶) و بسیاری از اکابر علمای خودتان از ابن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفت بازوی علیعليه‌السلام را گرفت و فرمود:

هذا امیر البرره و قاتل الکفره منصور من نصره مخذول من خذله فمدّ بها صوته ثم قال انا مدینه العلم و علیّ بابها فمن اراد العلم فیات الباب(۷) .

آنگاه در ذیل این حدیث گوید: مردم قصیر الفکر، مضطرب شدند در این حدیث و جماعتی گفتند: این حدیث از موضوعات است (از قبیل ابن جوزی و نووی)، ولی حاکم (صاحب مستدرک که قولش در نزد شما سندیت دارد) وقتی این

____________________

۱- مناقب ابن مغازلی، ص۸۰ و ۸۴.

۲- تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج۴۲، ص۲۲۶ و ۳۸۳.

۳- مناقب خوارزمی، ص۱۷۷، ح۲۱۵.

۴- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۵۷، ح۱۱۹.

۵- کفایة الطالب، ص۱۲۲.

۶- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۹.

۷- این (مرد علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) امیر و رئیس مردمان نیکوکار و قاتل کفار است. نصرت یابد یاری کننده او و خوار می شود خوارکننده او. بعد از آن صدای مبارک را بلند نمود و فرمود که من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام دروازه آن است؛ پس هر کس اراده دارد از علوم مخصوصه من بهره بردارد، پس باید از آن در بیاید (که مراد علی بن ابی طالبعليه‌السلام باشد). (مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۲۹؛ صواعق محرقه، ص۱۲۳؛ تاریخ بغداد، ج۳، ص۱۸۱؛ ج۴، ص۴۴۱).

۳۹۸

حرف ها را شنید گفت:ان الحدیث صحیح ؛(۱) به درستی که این حدیث صحیح است- انتهی.

از این قبیل اخبار در کتب معتبره شما بسیار رسیده که وقت مجلس بیش از این اجازه نقل آنها را نمی دهد.

توضیح در اطراف حدیث

بدیهی است الف ولام العلم در حدیث شریف الف و لام جنس است؛ یعنی هر چیزی که اطلاق علم بر او می شود ظاهراً و باطناً، صورتاً و معناً در نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و باب تمام آن علوم علیعليه‌السلام بوده.

مرحوم علامة الدقیق، میر سید حامد حسین دهلوی، صاحبعبقات الانوار دو جلد از مجلدات ضخیمعبقات الانوار را که هر جلدی به قدرصحیح بخاری ، بلکه بیشتر است، در اطراف سند این حدیث شریف و صحت آن نوشته. الحال نظر ندارم به چند سند فقط از طرف اکابر علمای سنت و جماعت اثبات این حدیث را به نحو تواتر ابراز داشته، خوب نظر دارم که وقتی می خواندم، پیوسته طلب رحمت برای روح پرفتوح آن شخصیت بزرگ می نمودم که چه مقدار زحمت کشیده و چه اندازه تبحّر داشته. خوبست آقایان محترم آن کتاب را تهیه و مطالعه نمائید تا مورد تصدیق قرار دهید که علی عليه‌السلام در صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منحصر بفرد بوده.

یکی از ادلّه ظاهره بر اثبات خلافت بلافصل علیعليه‌السلام همین حدیث شریف است از جهت آنکه به اتفاق عقل و نقل در هر قوم و ملت، علما بر جهّال حق تقدم دارند. خاصه آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر کند که هر کس می خواهد از علم من بهره بر دارد، باید برود در خانه علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا سزاوار بود باب علمی را که پیغمبر خود به روی امت گشاده، مردم مسدود نمایند و باب دل بخواه بگشایند که فاقد مراتب علمی باشد؟

شیخ : در اینکه این حدیث مورد توجه عموم علمای ما بوده و در اطراف آن

____________________

۱- ینابیع المودة، ج۲، ص۳۹۳.

۳۹۹

بحث بسیار شده، شبهه ای نیست. بعضی آن را ضعیف و خبر واحد و در نزد بعضی به حد تواتر آمده، ولی چه ربطی دارد با علم لدنی و اینکه سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- عالم به علم غیب و آگاه بر بواطن بوده.

علیعليه‌السلام عالم بغیب بوده

داعی : یا توجه به عرایض و دلایل داعی نمی نمائید، یا بی لطفی کامل نموده مغلطه می فرمایید. مگر قبلاً عرض نکردم که بتصدیق خودتان پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضای از خلق بوده است و به حکم آیه شریفه:( عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا ) ،(۱) خداوند متعال پرده ها از مقابل دیده آن حضرت برداشته و استثنائاً از علوم غیبیه به آن حضرت افاضه فرموده. پس از جمله علومی که در شهرستان وجود آن حضرت موجود بوده، علم و اطلاع بر مغیبات عالم وجود بوده است که به آن قوه خدا داده جمیع بواطن امور در نزد آن حضرت حاضر بوده و به مقتضای بیان آن حضرت که مورد قبول ما و شما و جمیع اکابر علمای سنت و جماعت است که ببعض از آنها اشاره نمودیم فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها . از جمیع علومی که در مدینه و شهرستان وجود آن حضرت بود و به وسیله باب علم (علیعليه‌السلام ) می توان استفاده از آن نمود، علم و اطلاع بر مغیبات است که قطعاً علیعليه‌السلام عالم به اسرار و بواطن امور بوده؛ هم چنانی که آگاه بر ظواهر احکام و حقایق امور بوده است؛ چون پایه و اساس علم آن خاندان جلیل قرآن مجید بوده، آگاه بر علوم قرآن ظاهراً و باطناً، بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام بوده. چنانچه اکابر علمای خودتان تصدیق باین معنی دارند.

علیعليه‌السلام عالم به ظاهر و باطن قرآن بوده

از جمله حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (۲) و محمّد بن یوسف گنجی

____________________

۱- دانای غیب اوست و هیچ کس را بر سر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده. (سوره جن، آیه ۲۶و۲۷).

۲- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.

۴۰۰

شافعی در باب 74کفایت الطالب (1) و سلیمان بلخی در ضمن باب 14 ینابیع المودة(2) از فصل الخطاب مسنداً از عبد اللّه بن مسعود، کاتب الوحی، نقل نموده اند که گفت:

انّ القرآن انزل علی سبعه احرف ما منها حرف إلاّ و له ظهر و بطن و انّ علیّ بن أبی طالب عنده علم الظاهر و الباطن(3) .

پیغمبر هزار باب از علم در سینه علی بازنمود

اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود تصدیق دارند که علیعليه‌السلام صاحب علم لدنّی بوده، چون مرتضای از خلق بعد از رسول اللّه بوده که از جمله آنها حجه الاسلام ابو حامد غزّالی است که در کتاببیان علم لدنی نقل نموده که علیعليه‌السلام فرمود: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خود را در دهان من گذارد، پس برای من از لعاب دهان آن حضرت هزار باب از علم باز شد که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود.»

و نیز خواجه کلان سلیمان بلخی حنفی در ضمن باب 14ینابیع المودة از أصبغ بن نباته نقل می کند که گفت شنیدم از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که می فرمود:

انّ رسول اللّه(ص)علّمنی ألف باب و کل باب منها یفتح ألف باب فذلک ألف ألف باب حتّی علمت ما کان و ما یکون الی یوم القیمه و علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(4) .

و نیز در همان باب از ابن مغازلی، فقیه شافعی نقل می نماید به سند خودش از ابی الصباح از ابن عباس از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:لمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علّمته علیّا فهو باب علمی (5) .

____________________

1- کفایة اطالب، باب 74، ص292.

2- ینابیع المودة، ج1، ص222، ح74.

3- قرآن نازل گردیده بر هفت حرف و هر حرفی از آنها ظاهری دارد و باطنی و نزد علی بن أبی طالبعليه‌السلام علم ظاهر و باطن قرآن می باشد.(ینابیع المودة، ج1، ص222، ح74).

4- به درستی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یاد داد بمن هزار باب که از هر بابی از آنها باز می شود هزار باب؛ پس این می شود هزار هزار باب تا آن که دانستم آنچه شده و آن چه می شود تا روز قیامت و دانستم علم بلایا و منایا و فصل الخطاب را.(ینابیع المودة، ج1، ص231).

5- چون شب معراج بع مقام قرب حق رسیدم، خداوند با من حرف زد و نجوا نمود. پس آنچه یاد گرفتم، یاد دادم به علیعليه‌السلام پس علیعليه‌السلام است باب علم من.(مناقب ابن مغازلی، ص50، ح73).

۴۰۱

و نیز همین خبر را از موفق بن احمد خوارزمی اخطب الخطباء به این طریق نقل می کند که آن حضرت فرمود:

اتانی جبرئیل بدر نوک من الجنّه فجلست علیه فلمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علمته علیّا فهو باب علمی ثم دعاه الیه فقال یا علیّ سلمک سلمی و حربک حربی و انت العلم فیما بینی و بین امّتی(3) .

در این باب اخبار بسیاری از اکابر علمای خودتان مانند امام احمد بن حنبل و محمّد ابن طلحه شافعی و اخطب الخطباء خوارزمی و ابو حامد غزّالی و جلال الدین سیوطی و امام احمد ثعلبی و میر سید علی همدانی و دیگران رسیده که به طرق مختلفه و الفاظ و عبارات متفاوته نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود، در سینه علیعليه‌السلام به ودیعه گذارد.

و نیز حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء و مولی علی متقی درکنز العمّال (2) و ابو یعلی از کامل بن طلحه از ابن لهیعه از حی بن عبد مغافری از ابو عبد الرحمن حبلی از عبد اللّه بن عمر روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض موت خود فرمود:

ادعوا الیّ اخی فجاء ابو بکر فاعرض عنه ثم قال ادعوا الیّ اخی فجاء عثمان فاعرض عنه ثم دعی له علیّ فستره بثوبه و اکبّ علیه فلمّا خرج من عنده قیل له ما قال لک قال علّمنی ألف باب کلّ باب یفتح ألف باب(3) .

حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی متوفای سال 430 قمری در

____________________

1- جبرئیل پیش من آمد با گلیمی از بساط های بهشت؛ پس من بر او نشستم تا رسیدم به خانه قرب حق. پس حقت عالی با من حرف زد و نجوی نمود آنچه از خدا گرفتم به علیعليه‌السلام یاد دادم. پس او است باب علم من. آنگاه علیعليه‌السلام را خواند و فرمود: «یا علیعليه‌السلام صلح و سلم با تو، صلح و سلم با تو صلح و سلم با من است و جنگ با تو، جنگ با من است و تویی علم بین من و بین امت من. (مناقب خوارزمی، ص50، ح73).

2- کنز العمال، ج13، ص114.

3- بخوانید برای من برادرم را؛ پس ابو بکر آمد، حضرت روی از او گردانیده! باز فرمود: برادرم را بخوانید؛ پس عثمان آمد، باز روی مبارک از او گردانید (در اخبار دیگر دارد که بعد از ابو بکر عمر آمد و بعد عثمان) پس علیعليه‌السلام را خواندند (همین که علی آمد)، حضرت او را به جامه خود پوشانیده و بر او خم شد. پس چون از نزد آن حضرت بیرون رفت گفتند: یا علیعليه‌السلام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه فرمود؟ گفت: مرا هزار باب از علم آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شود.

۴۰۲

حلیة الاولیاء در فضایل علیعليه‌السلام و محمد جزری درأسنی المطالب و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 48کفایت الطالب مسنداً از احمد بن عمران بن سلمة بن عبد اللّه نقل نموده اند که گفت:

نزد رسول خدا بودیم. پس سؤال شد از علی أبی طالب حضرت فرمود: قسّمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعه اجزاء و الناس جزءا واحدا(1) .

و نیز ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (2) و متقی درکنز العمّال (3) از بسیاری از اکابر علمای نقل نموده و ابن مغازلی فقیه شافعی درفضایل و سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودة (4) با همین اسناد از عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) نقلاً ازحلیه از علقمة بن عبد اللّه روایت نموده اند که از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علیعليه‌السلام سؤال شد؛ فرمود:قسمت الحکمة علی عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعة اجزاء و الناس جزئاً واحدا و هو اعلم بالعشر الباقی (6) .

و نیز درینابیع المودة در همان باب از شرح رساله (فتح المبین) ابو عبد اللّه محمد بن علی الحکیم ترمذی از عبد اللّه بن عباس (امام المفسرین، حبر امت) نقل می نماید کهالعلم عشره اجزاء لعلیّ تسعه اجزاء و للناس عشر الباقی و هو اعلمهم به (7) .

و متقی هندی درکنز العمال (8) و خطیب خوارزمی درمناقب (9) ومقتل الحسین و

____________________

1- حکمت به ده قسمت تقسیم گردید؛ نه جزء آن به علیعليه‌السلام عطاء شد و یک جزء دیگر به جمیع مردمان. (کفایة الطالب، ص197، باب 48).

2- مناقب خوارزمی، ص 82- 68. 3- کنز العمال، ج11، ص615، ح32982.

4- ینابیع المودة، ج1، ص215، ح26. 5- مطالب السؤول، ص127.

6- حکمت را به ده قسمت نمودند؛ نه جزء آن را اختصاصاً به علیعليه‌السلام عطاء نمودند و یک جزء را بتمام مردمان دادند و علیعليه‌السلام به آن یک جزء نیز اعلم می باشد.

7- علم ده جزء است؛ نه جز آن اختصاص به علیعليه‌السلام دارد یک جزء برای همه مردم و علیعليه‌السلام به آن یک جزء از همه مردم داناتر می باشد. (ینابیع المودة، ج1، ص215، ح26). 8- کنز العمال، ج11، ص614، ح32977.

9- مناقب خوارزمی، ص82، ح67.

۴۰۳

دیلمی درفردوس الاخبار (1) و سلیمان بلخی حنفی در باب 14ینابیع المودة (2) نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اعلم امتی من بعدی علی بن أبی طالب (3) .

در طرق افاضه علم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليهما‌السلام

پس از این احادیث که نمونه ای از احادیث بسیار است، ثابت می آید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضای از خلق و عالم به غیب بوده و آنچه علم ظاهر و باطن از مبدأ فیاض درک نموده، به علیعليه‌السلام افاضه نموده است.

ما نمی گوییم علی بن أبی طالب و ائمه احدی عشر از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام مانند یک پیغمبر طریق مستقیم و مستقلی با پروردگار متعال به طریق وحی داشتند. بلکه به طور قطع و یقین می دانیم که مرکز فیض در وقت افاضه از مبدأ فیاض شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. هر فیضی از فیوضات در حیات و بعد از وفات آن حضرت بتمام موجودات بالاخصّ به ائمه اثنا عشر ما رسیده یا میر سید از جانب حق تعالی، بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است؛ منتها تمام علوم و وقایع مهمه عالم از ماضی و مستقبل، گذشته و آینده در زمان حیات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب حق تعالی به آن حضرت ابلاغ می شد و آن حضرت بعضی را در همان ایام به علیعليه‌السلام می فرمود و آنچه در ذخیره علم آن حضرت مانده بود، در دم آخر که خواست از این عالم بیرون برود، به آن حضرت افاضه نمود که در این باب اخبار بسیار از طرق اکابر علمای خودتان (گذشته از اخبار معتبره شیعه) رسیده که نمونه ای از آن را به عرض رسانیدم.

حتی علمای خودتان، از عایشه ام المؤمنین حدیث مفصلی نقل نموده اند که در آخر حدیث گوید:

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را خواست و او را به سینه چسبانید و روپوش را به سر کشید، من سرم را نزدیک بردم، هرچه گوش دادم چیزی نفهمیدم. یک وقت علیعليه‌السلام سر را برداشت عرق از جبین مبارکش جاری بود، گفتند: یا علیعليه‌السلام

____________________

1- فردوس الاخبار، ج2، ص277، ح4791.

2- ینابیع المودة، ج1، ص215، باب 14.

3- داناترین امت من بعد از من، علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

۴۰۴

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این مدت طولانی به تو چه می گفت؟ فرمود: قد علّمنی رسول اللّه ألف باب من العلم و من کلّ باب یفتح ألف باب(1) .

از همان اول بعثت (که شرح مفصّلش را در شبهای اول عرض کردم) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهل نفر از أعمام و بنی اعمام و بزرگان قریش را در منزل عمّ اکرم خود جناب ابو طالب دعوت کرد و به آنها ابلاغ رسالت نمود، علیعليه‌السلام اول کس بود که ایمان خود را ظاهر نمود. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در بغل گرفت و آب دهان خود را در دهان علیعليه‌السلام افکند که علیعليه‌السلام فرمود: همان ساعت چشمه های علم بر سینه من گشوده شد (چنانچه اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که در بالای منبر ضمن خطبه ای اشاره باین معنی نمود که فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علم جمّ . آنگاه اشاره بشکم مبارک نموده فرمود:هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هذا ما زقّنی رسول اللّه زقّاً زقّاً (2) .

و پیوسته آن حضرت تا دم مرگ بطرق مختلفه افاضه فیض ربانی را بر علیعليه‌السلام می نمود و آنچه از مبدأ فیاض غیب الغیوب می گرفت، در سینه علیعليه‌السلام قرار می داد.

نور الدین ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (3) گوید: «پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طفولیت علی را علماً و عملاً در آغوش محبت تربیت نمود.»

در جفر جامعه و چگونگی آن

از جمله طرقی که از جانب پروردگار اعظم -جلّ و علا- به وسیله خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض رحمانی بر علیعليه‌السلام شد، جفر جامعه بوده است و آن صحیفه و کتابی بوده است مشتمل برعلم ما کان و ما یکون الی یوم القیامه ، به طریق

____________________

1- به تحقیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم بمن تعلیم فرمود که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود.

2- سؤال کنید از من قبل از اینکه مرا نیابید. جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سقط پر از علم است. این لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دانه های علم خورانیده است.( ینابیع المودة، ج1، ص224).

3- فصول المهمه، ج1، ص182.

۴۰۵

حروف رمز که بزرگان علمای خودتان هم معترف اند که آن کتاب و علم آن از مخصوصات علی و ائمه طاهرینعليهم‌السلام بوده است. چنانچه حجه الاسلام ابو حامد غزالی نوشته است که امام المتّقین علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام را کتابی است مسمّی بهجفر جامع الدنیا و الآخرة و آن کتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقایق و دقایق و اسرار و مغیبات و خواص اشیاء و اثرات ما فی العالم و خواص اسماء و حروف که به غیر از آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش که مقام امامت و ولایت را منصوصاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارا بوده اند، احدی مطلع بر آن نیست، چون به وراثت بایشان رسیده و همچنین سلیمان بلخی درینابیع المودة (1) شرح مبسوطی ازدرّ المنظم محمد بن طلحه حلبی شافعی در این باب نقل نموده که جفر جامع مشتمل بر 1700 صفحه از مفاتیح علوم مخصوص امام علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد. لذا شاعر شهیر در مدح آن بزرگوار گفته:

من مثله کان ذا جفر و جامعه

له تدوّن سر الغیب تدوینا(2)

و نیز در تاریخ نگارستان ازشرح مواقف نقل می کند:انّ الجفر و الجامعه کتابان لعلیّ قد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف الحوادث الی انقراض العالم و اولاده یحکمون بهما (3) .

نواب : قبله صاحب! کتاب جفری که می فرمائید مورد تصدیق علمای ما هم هست چیست و چگونه بوده است؟ متمنی است چنانچه مقتضی می دانید شرح آن را بیان فرمائید.

داعی : وقت تنگ است؛ از شرح و بسط در اطراف این علم و کتاب آن معذورم.

نوّاب : به هر مقدار ممکن است خلاصه از مشروحات مفصله را بیان فرمایید.

داعی : سال دهم هجرت بعد از مراجعت از حجة الوداع، جبرئیل آمد و به

____________________

1- ینابیع المودة، باب 14، ج1، ص205 -211.

2- کیست مانند او که باشد صاحب جفر و جامعه که در آن کتاب اسرار غیبیه تدوین شده است.

3- به درستی که جفر و جامعه دو کتاب است مخصوص علیعليه‌السلام که در آن دو کتاب جمیع حوادث تا انقراض عالم به طریق علم حروف (یعنی به طریق رمز) ذکر شده و اولاد آن حضرت حکم می کنند به آن کتاب (یعنی مفتاح آن کتاب رمز فقط در دست علیعليه‌السلام و اولاد او می باشد که از حوادث عالم خبر می دهند).

۴۰۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر مرگ داد که عمرت به آخر رسیده. آن حضرت دستهای مبارک بدرگاه حضرت واهب العطایا برداشت و عرض کرد:اللهم وعدتک التی وعدتنی انک لا تخلف المیعاد ؛(1) خدایا بمن وعده دادی و هرگز خلف وعده نمی کنی.

خطاب الهی رسید:

علی را بردار برو بالای کوه احد، پشت بقبله بنشین حیوانات صحرا را صدا کن، تو را اجابت می نمایند. در میان آنها بز سرخ رنگ بزرگی است که اندکی شاخ او بالا آمده است. به علیعليه‌السلام امر کن او را ذبح نماید و پوست او را از طرف گردن بکند و وارونه کند. او را دباغی کرده، خواهی دید. آنگاه جبرئیل می آید و دوات و قلم و مرکّب می آورد که از جنس مرکّب زمین نمی باشد. هرچه جبرئیل می گوید، تو به علیعليه‌السلام بگو بنویسد. آن نوشته و پوست باقی می ماند و هرگز مندرس نمی شود و محفوظ خواهد ماند. هرگاه او را بگشایند تازه خواهد بود.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همان دستور بالای کوه احد عمل نمود. جبرئیل آمد قلم و دوات خدمت آن حضرت گذارد. حضرت امر فرمود به علیعليه‌السلام آماده کار شد. آنگاه جبرئیل از جانب رب جلیل وقایع مهمّه عالم را کلاًّ و جزئاً بپیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گفت، پیغمبر هم به علیعليه‌السلام می فرمود بر آن پوست می نوشت تا آنکه پوستهای باریک پاچه و دستها و پاهای او را هم نوشت و ثبت شد در آن کتابکلّما کان و ما هو کائن الی یوم القیمه (2) .

تمام را نوشتند، حتی اسامی اولادها و ذراری و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر یک وارد خواهد شد تا روز قیامت در آن کتاب ثبت گردید.

آنگاه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن جلده و جفره را به علیعليه‌السلام دادند و جزء اسباب وراثت و ولایت و امامت قرار گرفت که هر امامی از دنیا برود به امام معلوم بعد از خود به وراثت می سپارد. علی و یازده فرزندان آن حضرت و در آن همه چیز هست

____________________

1- بصائر الدرجات، ص40.

2- هرچه بود و هرچه بعد خواهد شد تا روز قیامت.

۴۰۷

منعلم المنایا و البلایا و القضایا و فصل الخطاب (1) .

نواب : چگونه ممکن است این همه وقایع و علوم تا روز قیامت در یک پوست بزغاله نوشته شده باشد.

داعی : اولاً از طرز این خبر معلوم است که بزغاله معمولی نبوده بلکه بسیار بزرگ و مخلوق این کار بوده.

ثانیاً به طریق کتابت کتب و رسائل نوشته نشده، بلکه به طریق حروف رمز نوشته گردیده؛ چنانچه عرض کردم صاحبتاریخ نگارستان نقلا ازشرح مواقف آورده کهقد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف.

آنگاه مفتاح و کلید آن رمز را رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام دادند، آن بزرگوار هم حسب الامر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ائمه بعد از خود دادند. آن مفتاح در دست هر کس باشد از آن کتاب می تواند استخراج اسرار و حوادث نماید و اگر مفتاح در دست نداشته باشد عاجز می ماند.

چنانچه هر پادشاهی با وزیر خود یا ولات و حکام و امرا لشکر و فرماندهان سپاه که به ایالات و ولایات می فرستد کتاب رمزی قرار می دهد حرفاً یا عدداً و مفتاح آن کتاب فقط در نزد پادشاه و آن وزیر و یا والی و حاکم و فرمانده سپاه است که کتاب بدون مفتاح به دست هر کس بیفتد چیزی درک نمی کند، همین قسم است کتاب جفر جامعه که غیر از امیر المؤمنین علی و یازده امام فرزندان بعد از اوعليهم‌السلام احدی از آن کتاب نمی تواند استخراج نماید؛ چنانچه روزی حضرت امیرعليه‌السلام در موقعی که فرزندانش همگی جمع بودند، آن جلده را به فرزندش محمّد حنفیه داد (با آنکه بسیار عالم و دانا بود) نتوانست از آن جلده چیزی درک نماید.(2)

غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمه دین خبر می دادند از آن کتاب بود. از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند. نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و

____________________

1- از علم منایا و بلایا و احکام و تمام لغت ها.

2- چون مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام با علم خدا داده می دانست که بعد از آن حضرت عده ای بازیگر به رهبری (کیسان مولی و آزاد کرده آن حضرت) قائل به امامت محمد بن الحنفیه فرزند آن حضرت می شوند، کانه در این امتحان خواست قبلاً ثابت نماید که محمد شایسته به مقام امامت نمی باشد، یعنی اگر مقام امامت داشت، بایستی مفتاح رمز کتاب جفر جامعه را داشته باشد.

۴۰۸

شیعیان را از همان کتاب استخراج می نمودند؛ چنانچه در کتب اخبار کاملاً و مبسوطاً ثبت است

خبر دادن حضرت رضاعليه‌السلام در عهدنامه مأمون از مرگ خود

از جمله درشرح مواقف قضیه عهدنامه مأمون الرشید عباسی و امام هشتم حضرت رضا علی بن موسیعليهما‌السلام را نوشته که بعد از اینکه مأمون حضرت رضاعليه‌السلام را بعد از شش ماه مکاتبه و تهدید مجبور به قبول ولایت عهد خود نمود، عهد نامه ای نوشتند، مأمون امضا کرد که بعد از مردن خود خلافت منتقل شود به حضرت رضاعليه‌السلام .

چون ورقه را آوردند که حضرت رضاعليه‌السلام امضا نماید، قبل از امضا شرحی باین عنوان در سجل خود نوشتند و بعد امضا نمودند که:

اقول و انا علیّ بن موسی بن جعفر انّ امیر المؤمنین عضّده اللّه بالسداد و وفّقه للرشاد عرف من حقّنا ما جهله غیره فوصل ارحاما قطعت و امن نفوسا فزعت بل احیاها و قد تلفت اغناها اذا افترقت مبتغیا رضی رب العالمین و سیجزی الله الشاکرین و لا یضیع اجر المحسنین و انّه جعل الیّ عهده و الامرة الکبری ان بقیت بعده.

تا آنجا که در آخر عبارات مرقوم داشتندو لکنّ الجفر و الجامعه یدلاّن علی ضدّ ذلک و ما ادری ما یفعل بی و بکم ان الحکم الاّ اللّه یقضی بالحقّ و هو خیر الفاصلین (1) .

____________________

1- می گویم من که علی بن موسی بن جعفر(عليهم‌السلام )هستم، خلیفه مأمون الرشید که خداوند او را محکم و قوی نماید برای استحکامات شرع و موفق بدارد او را برای ارشاد و هدایت، حق ما را بخوبی شناخت که دیگران نشناختند و رحمی را که دیگران قطع نمودند او وصل نمود و نفوسی را که دیگران تهدید به قتل نمودند، او ایمن ساخت، بلکه زنده نمود اشخاصی را که در پرتگاه فنا رسیده بودند. بی نیاز نمود گروهی را که فقیر و محتاج بودند محض رضای پروردگار. زود است که خداوند جزای شگرگزاران را بدهد و ضایع نمی کند اجر نیکوکاران را! به درستی که او مرا بولایت عهد و امارت بزرگ (بر مؤمنین) قرار داد، اگر من بعد از او زنده بمانم. و لکن جفر و جامعه دلالت بر خلاف این معنا دارد (یعنی من بعد از او زنده نخواهم ماند).

کلمات آن حضرت دلالت بر معنای دقیق دیگری دارد که می خواهد در لفافه بفهماند مأمون حق تعیین نصب خلافت بعدی را ندارد؛ چه آنکه این امر مربوط به حق تعالی است و من به حکم خدای متعال و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خلیفه و جانشین آن حضرت و امام الائمه می باشم. منتها به واسطه غلبه و استیلای مخالفین، تقیه مانع از گفتار صریح آن حضرت بوده. فلذا می فرماید: من نمی دانم که تحولات روزگار نسبت به من و شما چگونه خواهد بود (یعنی می دانم) حکم با خداست که بحق بین افراد داوری خواهد نمود. (فصول المهمه، ج2، ص101).

۴۰۹

و سعد بن مسعود بن عمر تفتازانی درشرح مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین به جمله جفر جامعه در عهدنامه از قلم آن حضرت ضمن بیان مفصل اشاره نمود؛ یعنی جفر جامعه نشان می دهد که مأمون بر سر عهد خود نخواهد ماند؛ چنانچه دیدیم شد آنچه شد. آن پسر پیغمبر و پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به زهر جفا شهید نمودند و صداقت و حقیقت علم آن حضرت ظاهر و هویدا گردید و همه دانستند که آن خاندان جلیل علم به ظاهر و باطن امور دارند.

آوردن جبرئیل کتاب مختومی برای امیر المؤمنین وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جمله طرقی که بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض بر علیعليه‌السلام شد، کتاب مهرشده ایست که جبرئیل برای آن حضرت آورده؛ چنانچه علامه محقق مورخ مقبول القول فریقین، ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی در کتاباثبات الوصیه مفصلاً نقل می نماید که خلاصه اش این است:انزل اللّه جلّ و علا الیه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من السماء کتابا مسجّلا نزل به جبرئیل مع امناء الملائکة ؛ یعنی جبرئیل با امنای ملائکه کتاب مسجّلی از جانب پروردگار -جل و علا- برای پیغمبر آورد عرض کرد اشخاصی که نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الاّ وصی شما تا کتاب وصیت را تقدیم نمایم.

فامر رسول اللّه من کان عنده فی البیت بالخروج ما خلا امیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسینعليهم‌السلام فقال جبرئیل یا رسول اللّه انّ اللّه یقرأ علیک السّلام و یقول لک هذا کتاب بما کنت عهدت و شرطت علیک و اشهدت علیک ملائکتی و کفی بی شهیدا فارتعدت مفاصل سیدنا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال هو السّلام و منه السّلام و الیه یعود السّلام(1) .

____________________

1- پس امر فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحاضرین که همگی از حجره بیرون بروند به استثناء علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام آنگاه جبرئیل عرض کرد: خداوند به شما سلام می رساند و می فرماید: این عهد نامه ای است که با تو پیمان بستم و ملائکه گواهی دادند. (کلام جبرئیل که به اینجا رسید) بدن آن حضرت بلرزه در آمد و فرمود: او است سلام و از او است سلام و به طرف او است برگشت سلام.

۴۱۰

آنگاه آن کتاب را از جبرئیل گرفت، داد به علی. بعد از قرائت فرمود: «این عهد پروردگار من است به سوی من و امانت اوست؛ به تحقیق که رسانیدم و اداء نمودم پیام حق را.»

امیر المؤمنین عرض کرد: «من هم شهادت می دهم، پدر و مادرم فدای تو باد! به تبلیغ و نصیحت و راستی بر چیزی که گفتی و شهادت می دهد به این معنا، گوش و چشم و گوشت و خون من.»

آنگاه حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: «بگیر، این وصیت من است از جانب پروردگار و قبول بنما او را از من و ضمانت بنما برای خداوند تبارک و تعالی و برای من است وفای به آن.» علی عرض کرد: «قبول نمودم بر ضمانت و بر خداوند است که مرا یاری نماید.»

و شرط شده است در آن کتاب بر امیر المؤمنینعليه‌السلام که:الموالاه لأولیاء اللّه و المعاداه لاعداء اللّه و البراءه منهم و الصبر علی الظلم و کظم الغیظ و اخذ حقّک منک و ذهاب خمسک و انتهاک حرمتک و علی ان تخضب لحیتک من رأسک بدم عبیط فقال امیر المؤمنین قبلت و رضیت و ان انتهکت الحرمه و عطلت السنن و مزق الکتاب و هدمت الکعبة و خضبت لحیتی من راسی صابرا محتسبا (1) .

آنگاه جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقرّبین را بر امیر المؤمنین شاهد و گواه گرفت و به حسن و حسین و فاطمهعليهم‌السلام رسانید. آنچه را به علیعليه‌السلام رسانیده بود و شرح داد تمام وقایع را برای آنها. پس مهر نمود آن وصیت نامه را به مهرهای طلایی که آتش ندیده و آن را داد به علیعليه‌السلام .

____________________

1- دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت و بیزاری از آنها برد باری بر جور و ستم و فرونشاندن آتش غیظ و غضب، وقتی که حق مسلم تو را از تو سلب نمایند و خمس تو را تصرف کنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگین کنند.

در پاسخ امیر المؤمنینعليه‌السلام عرض کرد: «راضی شدم و قبول کردم که اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطیل و احکام کتاب را پاره و کعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب کنند. صبر و بردباری و تحمل نمایم.» (الجواهر السنیة، ص359).

۴۱۱

و فی الوصیّة سنن الله جلّ و علا و سنن رسول اللّه و خلاف من یخالف و یغیّر و یبدّل و شیء شیء من جمیع الامور و الحوادث بعده و هو قول اللّه عز و جل و کل شیء احصیناه فی امام مبین -(1) انتهی.

خلاصه امیر المؤمنینعليه‌السلام و أئمه معصومینعليهم‌السلام از ذریه آن حضرت که عترت طاهرهعليهم‌السلام بودند، آنچه داشتند از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتند و تمام علوم آن حضرت در نزد آنها بوده و اگر غیر از این بود، علیعليه‌السلام را باب علم خود معرفی نمی نمود و امر نمی فرمود، اگر می خواهید از علم من بهره بردارید، باید بروید در خانه علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

و اگر آن حضرت دارای علوم عالیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبود و احاطه بر جمیع علوم نداشت، در حضور دوست و دشمن ندایسلونی قبل ان تفقدونی نمی داد؛ چه آنکه اتفاقی فریقین است که احدی جز امیر المؤمنین ندایسلونی نداده و دعوی این مقام اختصاص بشخص آن حضرت داشته که در مقابل سؤالات اشخاص از علوم ظاهر و باطن، بازنمانده و غیر از آن حضرت هر کس چنین ادعایی نموده، رسوا و مفتضح گردیده.

چنانچه حافظ ابن عبد البر مغربی آندلسی در کتاباستیعاب فی معرفة الاصحاب گوید:انّ کلمه سلونی قبل ان تفقدونی ما قالها احد غیر علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام الاّ کان کاذبا (2) .

چنانچه ابو العباس احمد بن خلّکان شافعی دروفیات و خطیب بغدادی درتاریخ خود آورده اند که روزی مقاتل ابن سلیمان که از اعیان علمای شما و بسیار حاضر جواب در همه چیز بوده، بالای منبر در حضور عامه مردم گفتسلونی عمّا

____________________

1- و از مندرجات آن وصیت نامه است، سنت های خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مخالفت کردن با مخالفین و آنان که احکام را تغییر دهند و دستورات را تبدیل نمایند و بدون استثناء از هر امری از امور و تحولات روزگار در آن وصیتنامه مندرج بوده و از اسرار بین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آن حضرت است و همانست که در قرآن مجید باین نکته مهم تصریح شده است-که هر امری از امور و هر علمی از علوم در نزد امام مبین (یعنی علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) افاضه شده و موجود است.

2- کلمه سلونی را احدی غیر علی بن أبی طالبعليه‌السلام نگفته مگر آنکه کاذب و دروغگو بوده (به همان جهت رسوا و مفتضح گردیده).

۴۱۲

دون العرش؟(1) .

شخصی سؤال کرد که چون حضرت آدمعليه‌السلام عمل حج به جای آورد، در موقع تقصیر و حلق، رأس سرش را که تراشید؟ مقاتل متفکر و از جواب واماند و ساکت شد. دیگری پرسید مورچه در وقت جذب غذا به وسیله روده جذب می کند یا بوسیله دیگر؟ اگر بوسیله روده است، روده های او در کجای بدنش قرار گرفته. مقاتل متحیر ماند چه جواب گوید. ناچار گفت: «خداوند این سؤال را بدل شما انداخته تا من رسوا گردم بسبب عجبی که در زیادتی علم پیدا کردم و از حدّ خود تجاوز نمودم.»

بدیهی است این ادّعا را باید کسی بنماید که از عهده هر جوابی برآید و بالقطع و الیقین، واجد این مقام احدی در امت نبوده جز امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ؛ چون باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده. فلذا مانند خود آن حضرت محیط بر ظواهر و بواطن امور و آگاه بر علوم اولین و آخرین بوده و به همین جهه با قدرت تمام ندایسلونی می داد و در مقام جواب سؤالها هم بر می آمد که اینک وقت اجازه تمام آنها را نمی دهد

و احدی از صحابه چنان ندائی ندادند الا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام ؛ چنانچه امام احمد بن حنبل درمسند (2) و موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (3) و خواجه کلان حنفی در ینابیع المودة(4) و بغوی درمعجم و محب الدین طبری درریاض النضرة (5) و ابن حجر درصواعق (6) از سعید بن مسیب نقل نموده اند که گفت: لم یکن من الصحابه یقول سلونی الاّ علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام ؛ یعنی احدی از صحابه نگفت سؤال کنید از من (به طور کلی) مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

____________________

1- سؤال کنید از من از آنچه در زیر عرش است. (تاریخ بغداد، ج13، ص165).

2- مسند احمد، ج3، ص163.

3- مناقب خوارزمی، ص90، ح83.

4- ینابیع المودة، ج1، ص224، ح50.

5- ریاض النضرة، ج2، ص198.

6- صواعق المحرقة، ص12.

۴۱۳

نقل اخبار اهل تسنن در ندای سلونی دادن علیعليه‌السلام

فلذا اکابر علمای خودتان از قبیل ابن کثیر در جلد چهارمتفسیر (1) و ابن عبد البر دراستیعاب (2) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (3) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (4) و امام احمد درمسند (5) و حموینی درفرائد (6) و ابن طلحه دردرّ المنظوم و میر سید علی شافعی درمودة القربی (7) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (8) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (9) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (10) و دیگران از محققین شما به عبارات و الفاظ مختلفه، در موارد متعدده نقل نموده اند از عامر بن واثله و ابن عباس و ابی سعید البحتری و انس بن مالک و عبد اللّه بن مسعود از امیر المؤمنینعليه‌السلام که بالای منبر فرمود:أیها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فانّ بین جوانحی لعلما جمّا سلونی فانّ عندی علم الاوّلین و الآخرین (11) .

و ابی داود درسنن و امام احمد حنبل درمسند (12) و بخاری در صحیح(13) نقل نموده اند مسنداً که علیعليه‌السلام فرمود:سلونی عما شئتم و لا تسئلونی عن شیء الاّ انبأتکم به (14) .

____________________

1- تفسیر ابن کثیر، ج2، ص108. 2- استیعاب، ج3، ص889.

3- ینابیع المودة، ج1، ص222. 4- مناقب، ص94، ح92.

5- مسند احمد، ج3، ص378. 6- فرائد السمطین، ج1، ص3565، ح281.

7- مودة القربی، ص38. 8- حلیة الاولیاء، ج1، ص65.

9- مطالب السؤول، ص92. 10- شرح نهج البلاغة، ج12، ص202.

11- ای مردم، سؤال کنید از من (یعنی از آنچه می خواهید) قبل از آن که مرا نیابید. پس به درستی که در سینه من علم فراوانی است. سؤال کنید از من که در نزد من است علم اولین و آخرین.

12- مسند احمد، ج1، ص278. 13- صحیح بخاری، ج1، ص32.

14- سؤال کنید مرا از هرچه می خواهید و سؤال نمی کنید مرا از چیزی مگر آنکه شما را خبر می دهم به آن.

۴۱۴

و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (1) از موفق بن احمد خوارزمی و شیخ الاسلام حموینی بسند خودشان از ابو سعید بحتری نقل نموده که گفت:

رایت علیّا رضی اللّه عنه علی منبر الکوفه و علیه مدرعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و هو متقلّد بسیفه و متعمم بعمامتهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجلس علی المنبر فکشف عن بطنه و قال سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علّم جم هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم هذا ما زّقنی رسول اللّه زقّا زقّا فو اللّه لو ثنّیت لی و ساده فجلست علیها لافتیت اهل التوریه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم حتّی ینطق اللّه التوریه و الانجیل فیقولان صدق علیّ قد افتاکم بما انزل فیّ و انتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون(2) .

و نیز شیخ الاسلام حموینی درفرائد (3) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (4) نقل می نمایند که در بالای منبر فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فو الذی فلق الحبه و برء النسمه لا تسئلونی عن آیه من کتاب اللّه الاّ حدّثتکم عنها متی نزلت بلیل او نهار فی مقام او مسیر فی سهل ام فی جبل و فی من نزلت فی مؤمن او منافق و ما عنی اللّه بها ام عامّ ام خاصّ (5) .

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص224، باب 14.

2- دیدم علیعليه‌السلام را بر منبر کوفه در حالتی که جامه پشمی پیغمبر را پوشیده و عمامه آن حضرت را بر سر و به شمشیر آن حضرت تکیه نموده، پس نشست بر روی منبر و شکم مبارک را باز نموده فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید (چون دعوی خود را مقید به مطلب خاصی ننموده یعنی از هرچه می خواهید سؤال کنید) جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سفط علم است. این لعاب رسول خدا می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه حضرت به من دانه علم را خورانیده؛ پس به خدا قسم، که اگر مسند برای من پهن شود و متکاء اختیار بر او گذارده گردد و در آنجا بنشینم، هرآینه فتوی می دهم اهل توریه را بتوریه آنها و اهل انجیل را بر انجیل آنها تا آنکه خداوند متعال آن کتابها را به نطق آورده، بگویند راست گفت علی؛ فتوا داد شما را به آنچه نازل شده در ما.»

3- فرائد السمطین، ج1، ص388، ح261.

4- مناقب خوارزمی، ص81، ح66.

5- سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید! قسم به آن خدایی که دانه را شکافته و بشر را آفریده، سؤال نمی کنید از من از آیه ای از کتاب خدا مگر خبر می دهم به شما از آنها که چه وقت نازل گردیده؛ شب یا روز؛ در مقام یا در راه؛ در زمین یا در کوه و در چه کس نازل شده؛ در مؤمن با منافق؛ عام است یا خاص.

۴۱۵

ابن کوّای خارجی برخاست و گفت:

اخبرنی عن قوله تعالی( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) (1) فقالعليه‌السلام اولئک نحن و اتباعنا فی یوم القیمه غرّاء محجلین روّاء مرویین یعرفون بسیماهم(2) .

و نیز امام احمد بن حنبل درمسند (3) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (4) از ابن عباس نقل می نماید که علی در بالای منبر فرمود:

سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه و ما من آیة الاّ و انا اعلم حیث انزلت بحضیض جبل او سهل ارض و سلونی عن الفتن فما من فتنه الاّ و قد علمت من کسبها و من یقتل فیها(5) .

ابن سعد درطبقات (6) و ابی عبد اللّه محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (7) که اختصاص به همین موضوع داده و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (8) مسنداً از امیر المؤمنینعليه‌السلام نقل می نماید که فرمود:

و اللّه ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیمن نزلت و این نزلت و علی من نزلت ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا طلقا (1).

____________________

1- سوره بینة، آیه7.

2- خبر بده مرا از آیه ای که خدا می فرماید: «مؤمنینی که عمل صالح نمودند، آنها بهترین مردم اند.» فرمود: «آنها ما هستیم و اتباع ما که روز قیامت پیشانی سفیدانیم؛ شناخته می شوند آنها به صورتهایشان.»

3- مسند احمد، ج1، ص278.

4- ینایبع المودة، ج1، ص224، ح49، باب 14.

5- سؤال کنید از من از کتاب خدا قبل از آنکه مرا نیابید. نیست آیه ای مگر آنکه من داناترم چگونه نازل گردیده؛ در دامنه کوه یا زمین نرم و سؤال کنید از من از فتنه ها، پس نیست فتنه ای مگر آنکه من می دانم چگونه برپا شده و کی در او کشته می شود.

6- طبقات، (ابن سعد)، ج2، ص338.

7- کفایة الطالب، ص208،باب 52.

8- حلیة الاولیاء، ج1، ص67.

9- به خدا قسم نازل نگردید آیه ای مگر به تحقیق من می دانم در چه کس نازل گردیده و بر چه چیز نازل گردیده. خدای من افاضه فرمود به من قلبی و عقلی کامل و زبانی طلق و گویا و ناطق.

۴۱۶

و نیز در همان کتاب ها نقل می نمایند که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل (2) .

و نیز درمناقب خوارزمی (2) از اعمش از عبایة بن ربعی روایت نموده که گفت:

کان علیّ رضی اللّه عنه کثیرا یقول سلونی قبل ان تفقدونی فو اللّه ما من ارض مخصبة و لا مجدبه و لا فئه تضل مائه او تهدی مائه الاّ و انا اعلم قائدها و سائقها و نائقها الی یوم القیمه(3) .

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (5) و محب الدین طبری درریاض النضرة (6) و سیوطی درتفسیر اتقان (7) و ابن حجر عسقلانی درفتح الباری (8) و نیز درتهذیب التهذیب (9) نقل می نمایند که علیعليه‌السلام فرمود:

سلونی و اللّه لا تسئلونی عن شیء یکون الی یوم القیمه الاّ اخبرتکم و سلونی عن کتاب الله فو الله ما من آیه الا و انا اعلم أ بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل(10) .

____________________

1- سؤال کنید از من از کتاب خدا! پس بدرستی که نیست آیه ای مگر آنکه من می شناسم به شب نازل شده یا روز؛ در زمین نرم یا کوه سخت.

2- مناقب خوارزمی، ص94.

3- علیعليه‌السلام بسیار می فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا قسم نیست زمینی پرگیاه یا خشک بی گیاه و نیست گروهی که گمراه کنند صد نفر را یا هدایت نمایند صد نفر را مگر آنکه من بهتر می دانم رئیس و قائد آنها را و خواننده آنها و راننده آنها را تا روز قیامت.»

4- تاریخ الخلفاء، ص185.

5- عمدة القاری، ج19، ص190.

6- ریاض النضرة، ج2، ص319.

7- تفسیر اتقان، ج2، ص319.

8- فتح الباری، ج10، ص221.

9- تهذیب التهذیب، ج7، ص377.

10- سؤال کنید از من بخدا قسم سؤال نمی کنید مرا از چیزی تا روز قیامت مگر آنکه خبر می دهم شما را (از آنها). سؤال کنید مرا از کتاب خدا به خدا قسم نیست آیه ای مگر آنکه من می دانم در شب نازل گردیده یا روز در زمین نرم یا کوه سخت.

۴۱۷

آیا این بیانات ادعای به غیب نیست و جز عالم به علم غیب، دیگری می تواند چنین ادعایی در مقابل دوست و دشمن بنماید. اگر قدری از عادت خارج شوید و با نظر انصاف بنگرید، خواهید دانست که آن حضرت عالم به علم غیب بوده و در مقام عمل هم ظاهر می نموده و از مغیبات خبر می داده.

خبر دادن از سنان بن انس که قاتل امام حسینعليه‌السلام گردید

چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی همین خبرها را درشرح نهج البلاغه (1) از کتابغارات ابن هلال ثقفی نقل نموده تا آنجا که گوید شخصی از جا برخاست و گفت:اخبرنی بما فی راسی و لحیتی من طاقه شعر ؛ یعنی مرا خبر بده که در هر طرفی از سر و صورت من چه قدر مو می باشد. حضرت فرمودند:

خلیل من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا خبر داده که در پای هر مویی از سر تو ملکی است که تو را لعنت می کند و در پای هر موئی از صورت تو شیطانی است که تو را اغوا می کند و در خانه ات گوساله ای داری که می کشد پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را.

و او انس نخعی بود و فرزندش سنان در آن موقع بچه ای بود که در خانه بازی می کرد و در سال 61 هجری در کربلا بود و قاتل حسین بن علیعليهما‌السلام شد (بعضی گفتند سؤال کننده سعد بن ابی وقاص بود و پسر گوساله اش عمر -علیه اللعنة- بود که امیر لشکر و برپاکننده غائله کربلا شد. ممکن است هر دو در دو مجلس مختلف سؤال نموده باشند.)

حضرت به وسیله این اخبار می فهماند که علم من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرچشمه گرفته و احاطه بر مغیبات دارم.

خبر دادن از علمداری حبیب بن عمار

و نیز اکابر علما خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (2) و ابن ابی الحدید در

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص454.

2- مسند احمد، ج5، ص87.

۴۱۸

شرح نهج (1) نقل نموده اند که روزی در دوره خلافت ظاهری در مسجد کوفه نشسته و اصحاب در اطراف آن حضرت بودند. شخصی گفت: «خالد ابن عویطه در وادی القری از دنیا رفت.» حضرت فرمود:لم یمت و لا یموت حتی یقود جیش ضلاله و صاحب لوائه حبیب بن عمار .(2) جوانی از میان جمعیت عرض کرد: «منم حبیب بن عمار یا امیر المؤمنین و از دوستان صمیمی و حقیقی شما هستم.» حضرت فرمودند:

دروغ نگفته ام و نخواهم گفت کانه می بینم خالد سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردیده و تو علمدار او هستی و از این در مسجد (اشاره به باب الفیل) وارد می شوید و پرده پرچم بدر مسجد گرفته پاره خواهد شد.

سالها از این خبر امیر المؤمنینعليه‌السلام گذشت. در دوره خلافت یزید پلید عبید اللّه ابن زیاد ملعون والی کوفه شد و لشکر فراوانی به جنگ حضرت سید الشهداءعليه‌السلام می فرستاد. بیشتر همان مردمی که از آن حضرت خبر خالد و حبیب بن عمار را شنیده بودند، روزی در مسجد حاضر بودند که صدای هلهله و هیاهوی لشکریان برخاست (چون در سابق محل اجتماعات مساجد بود لذا لشکریان برای نمایش به مسجد ورود و خروج می نمودند). دیدند خالد بن عویطه سردار لشکر ضلالت اثر به عزم کربلا و جنگ با پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نمایش از همان باب الفیل وارد مسجد شد، در حالتی که حبیب بن عمار علمدار او بود. موقع ورود به مسجد، پرده پرچم به در مسجد گرفت پاره شد تا صداقت گفتار آن حضرت و حقیقت علمش بر منافقین ظاهر گردد.

آیا این خبر با این علامت قبل از وقوع اخبار بغیب نبوده تا اثبات یقین بر شما بنماید؟

خبر دادن از مغیبات

اگر شمانهج البلاغه را که مجموعه ای از خطب و کلمات آن حضرت است، دقیقانه مطالعه فرمایید، از خبرهای غیبی که آن حضرت داده بسیار می بینید از

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج2، ص454.

2- نمرده و نخواهد مرد تا سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردد و علمدار او حبیب بن عمار خواهد بود.(شرح نهج ابلاغة، ج2، ص454).

۴۱۹

حوادث و ملاحم و احوال بزرگان سلاطین و خروج صاحب زنج و غلبه مغولها و سلطنت چنگیز خان و حالات خلفای جور و طرز معاملات آنها با شیعیان و مخصوصاً ازشرح نهج البلاغه (1) ابن ابی الحدید را که مفصلاً بیان می کند و خواجه کلان بلخی حنفی هم درینابیع المودة (2) ببعض از آن خطب و خبرها استشهاد می نماید بکثرت علم آن حضرت ببینید تا کشف حقیقت گردد

خبر دادن از غلبه معاویه و ظلم های آن ملعون

از جمله خبر دادن باهل کوفه از غلبه معاویه -علیه الهاویه- بر آنها و امر کردن بر سب و لعن آن حضرت، چنانچه بعدها تمام گفته های آن حضرت واقع شد؛ از جمله فرمود:

امّا انّه سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم مندحق البطن یأکل ما یجد و یطلب ما لا یجد فاقتلوه و لن تقتلوه الا و انّه سیأمرکم بسبّی و البرائة منّی فامّا السبّ فسبّونی فانّه لی زکاه و لکم نجاه و امّا البرائة فلا تتبرّؤا منّی فانّی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجرة(3) .

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج1، ص242، 252.

2- ینابیع المودة، ج1، ص205-211.

3- زود باشد که غالب شود بر شما بعد از من مردی گشاده گلو و بر آمده شکم که هرچه یابد بخورد و طلب نماید، هرچه را نیابد. پس بکشید او را و هرگز نمی کشید او را! بدانید که زود باشد آن مرد امر کند شما را به دشنام دادن به من و بیزاری جستن از من.

اما سب کردن و دشنام دادن را اجازه می دهم؛ زیرا آن دشنام (چون زبانی است) برای من پاکیزگی و برای شما نجات است (از ضرر آن ملعون) و اما برائت و بیزاری (چون امر قلبی است) از من مجویید؛ زیرا که من متولد شده ام بر فطرت (توحید و اسلام)، (این جمله اشاره بآنست که أبوین آن حضرت مؤمن بوده اند) و پیشی گرفته ام بایمان و هجرت با آن حضرت.

مراد آن حضرت از مرد پرخوار معاویه -علیه الهاویه- بوده، چنانچه ابن ابی الحدید در صفحه 335 جلد اولشرح نهج (چاپ مصر) گوید: «مراد معاویه پرخوار است که در تاریخ به پرخواری معروف استو کان یأکل فی الیوم سبع اکلات » (چنانچه زمخشری در ربیع الابرار گفته) روزی هفت مرتبه غذا می خورد و هر مرتبه آن قدر می خورد که کنار سفره دراز می شد، صدا می زد:یا غلام، ارفع فو اللّه ما شبعت و لکن مللت ؛ غلام بیا سفره را بردار. به خدا قسم (از بس خوردم) خسته شدم ولی سیر نشدم! آن ملعون از جمله اشخاصی بود که مرض جوع الکلاب داشت (در طب قدیم بیانی دارد که در معده چنین شخصی حرارتی پیدا می شود که هرچه غذا از مری وارد معده گردد، مبدل به بخار گردیده نفع و ضرر او معلوم نگردد).=

۴۲۰

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520