شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388142 / دانلود: 5561
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

شافعی در باب ۷۴کفایت الطالب (۱) و سلیمان بلخی در ضمن باب ۱۴ ینابیع المودة(۲) از فصل الخطاب مسنداً از عبد اللّه بن مسعود، کاتب الوحی، نقل نموده اند که گفت:

انّ القرآن انزل علی سبعه احرف ما منها حرف إلاّ و له ظهر و بطن و انّ علیّ بن أبی طالب عنده علم الظاهر و الباطن(۳) .

پیغمبر هزار باب از علم در سینه علی بازنمود

اکابر علمای خودتان در کتب معتبره خود تصدیق دارند که علیعليه‌السلام صاحب علم لدنّی بوده، چون مرتضای از خلق بعد از رسول اللّه بوده که از جمله آنها حجه الاسلام ابو حامد غزّالی است که در کتاببیان علم لدنی نقل نموده که علیعليه‌السلام فرمود: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خود را در دهان من گذارد، پس برای من از لعاب دهان آن حضرت هزار باب از علم باز شد که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود.»

و نیز خواجه کلان سلیمان بلخی حنفی در ضمن باب ۱۴ینابیع المودة از أصبغ بن نباته نقل می کند که گفت شنیدم از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که می فرمود:

انّ رسول اللّه(ص)علّمنی ألف باب و کل باب منها یفتح ألف باب فذلک ألف ألف باب حتّی علمت ما کان و ما یکون الی یوم القیمه و علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(۴) .

و نیز در همان باب از ابن مغازلی، فقیه شافعی نقل می نماید به سند خودش از ابی الصباح از ابن عباس از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود:لمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علّمته علیّا فهو باب علمی (۵) .

____________________

۱- کفایة اطالب، باب ۷۴، ص۲۹۲.

۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۲، ح۷۴.

۳- قرآن نازل گردیده بر هفت حرف و هر حرفی از آنها ظاهری دارد و باطنی و نزد علی بن أبی طالبعليه‌السلام علم ظاهر و باطن قرآن می باشد.(ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۲، ح۷۴).

۴- به درستی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یاد داد بمن هزار باب که از هر بابی از آنها باز می شود هزار باب؛ پس این می شود هزار هزار باب تا آن که دانستم آنچه شده و آن چه می شود تا روز قیامت و دانستم علم بلایا و منایا و فصل الخطاب را.(ینابیع المودة، ج۱، ص۲۳۱).

۵- چون شب معراج بع مقام قرب حق رسیدم، خداوند با من حرف زد و نجوا نمود. پس آنچه یاد گرفتم، یاد دادم به علیعليه‌السلام پس علیعليه‌السلام است باب علم من.(مناقب ابن مغازلی، ص۵۰، ح۷۳).

۴۰۱

و نیز همین خبر را از موفق بن احمد خوارزمی اخطب الخطباء به این طریق نقل می کند که آن حضرت فرمود:

اتانی جبرئیل بدر نوک من الجنّه فجلست علیه فلمّا صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علمته علیّا فهو باب علمی ثم دعاه الیه فقال یا علیّ سلمک سلمی و حربک حربی و انت العلم فیما بینی و بین امّتی(۳) .

در این باب اخبار بسیاری از اکابر علمای خودتان مانند امام احمد بن حنبل و محمّد ابن طلحه شافعی و اخطب الخطباء خوارزمی و ابو حامد غزّالی و جلال الدین سیوطی و امام احمد ثعلبی و میر سید علی همدانی و دیگران رسیده که به طرق مختلفه و الفاظ و عبارات متفاوته نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود، در سینه علیعليه‌السلام به ودیعه گذارد.

و نیز حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء و مولی علی متقی درکنز العمّال (۲) و ابو یعلی از کامل بن طلحه از ابن لهیعه از حی بن عبد مغافری از ابو عبد الرحمن حبلی از عبد اللّه بن عمر روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرض موت خود فرمود:

ادعوا الیّ اخی فجاء ابو بکر فاعرض عنه ثم قال ادعوا الیّ اخی فجاء عثمان فاعرض عنه ثم دعی له علیّ فستره بثوبه و اکبّ علیه فلمّا خرج من عنده قیل له ما قال لک قال علّمنی ألف باب کلّ باب یفتح ألف باب(۳) .

حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی متوفای سال ۴۳۰ قمری در

____________________

۱- جبرئیل پیش من آمد با گلیمی از بساط های بهشت؛ پس من بر او نشستم تا رسیدم به خانه قرب حق. پس حقت عالی با من حرف زد و نجوی نمود آنچه از خدا گرفتم به علیعليه‌السلام یاد دادم. پس او است باب علم من. آنگاه علیعليه‌السلام را خواند و فرمود: «یا علیعليه‌السلام صلح و سلم با تو، صلح و سلم با تو صلح و سلم با من است و جنگ با تو، جنگ با من است و تویی علم بین من و بین امت من. (مناقب خوارزمی، ص۵۰، ح۷۳).

۲- کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴.

۳- بخوانید برای من برادرم را؛ پس ابو بکر آمد، حضرت روی از او گردانیده! باز فرمود: برادرم را بخوانید؛ پس عثمان آمد، باز روی مبارک از او گردانید (در اخبار دیگر دارد که بعد از ابو بکر عمر آمد و بعد عثمان) پس علیعليه‌السلام را خواندند (همین که علی آمد)، حضرت او را به جامه خود پوشانیده و بر او خم شد. پس چون از نزد آن حضرت بیرون رفت گفتند: یا علیعليه‌السلام پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه فرمود؟ گفت: مرا هزار باب از علم آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شود.

۴۰۲

حلیة الاولیاء در فضایل علیعليه‌السلام و محمد جزری درأسنی المطالب و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۴۸کفایت الطالب مسنداً از احمد بن عمران بن سلمة بن عبد اللّه نقل نموده اند که گفت:

نزد رسول خدا بودیم. پس سؤال شد از علی أبی طالب حضرت فرمود: قسّمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعه اجزاء و الناس جزءا واحدا(۱) .

و نیز ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (۲) و متقی درکنز العمّال (۳) از بسیاری از اکابر علمای نقل نموده و ابن مغازلی فقیه شافعی درفضایل و سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودة (۴) با همین اسناد از عبد اللّه بن مسعود (کاتب الوحی) و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۵) نقلاً ازحلیه از علقمة بن عبد اللّه روایت نموده اند که از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علیعليه‌السلام سؤال شد؛ فرمود:قسمت الحکمة علی عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعة اجزاء و الناس جزئاً واحدا و هو اعلم بالعشر الباقی (۶) .

و نیز درینابیع المودة در همان باب از شرح رساله (فتح المبین) ابو عبد اللّه محمد بن علی الحکیم ترمذی از عبد اللّه بن عباس (امام المفسرین، حبر امت) نقل می نماید کهالعلم عشره اجزاء لعلیّ تسعه اجزاء و للناس عشر الباقی و هو اعلمهم به (۷) .

و متقی هندی درکنز العمال (۸) و خطیب خوارزمی درمناقب (۹) ومقتل الحسین و

____________________

۱- حکمت به ده قسمت تقسیم گردید؛ نه جزء آن به علیعليه‌السلام عطاء شد و یک جزء دیگر به جمیع مردمان. (کفایة الطالب، ص۱۹۷، باب ۴۸).

۲- مناقب خوارزمی، ص ۸۲- ۶۸. ۳- کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۵، ح۳۲۹۸۲.

۴- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۵، ح۲۶. ۵- مطالب السؤول، ص۱۲۷.

۶- حکمت را به ده قسمت نمودند؛ نه جزء آن را اختصاصاً به علیعليه‌السلام عطاء نمودند و یک جزء را بتمام مردمان دادند و علیعليه‌السلام به آن یک جزء نیز اعلم می باشد.

۷- علم ده جزء است؛ نه جز آن اختصاص به علیعليه‌السلام دارد یک جزء برای همه مردم و علیعليه‌السلام به آن یک جزء از همه مردم داناتر می باشد. (ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۵، ح۲۶). ۸- کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۴، ح۳۲۹۷۷.

۹- مناقب خوارزمی، ص۸۲، ح۶۷.

۴۰۳

دیلمی درفردوس الاخبار (۱) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ینابیع المودة (۲) نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اعلم امتی من بعدی علی بن أبی طالب (۳) .

در طرق افاضه علم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليهما‌السلام

پس از این احادیث که نمونه ای از احادیث بسیار است، ثابت می آید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتضای از خلق و عالم به غیب بوده و آنچه علم ظاهر و باطن از مبدأ فیاض درک نموده، به علیعليه‌السلام افاضه نموده است.

ما نمی گوییم علی بن أبی طالب و ائمه احدی عشر از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام مانند یک پیغمبر طریق مستقیم و مستقلی با پروردگار متعال به طریق وحی داشتند. بلکه به طور قطع و یقین می دانیم که مرکز فیض در وقت افاضه از مبدأ فیاض شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. هر فیضی از فیوضات در حیات و بعد از وفات آن حضرت بتمام موجودات بالاخصّ به ائمه اثنا عشر ما رسیده یا میر سید از جانب حق تعالی، بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است؛ منتها تمام علوم و وقایع مهمه عالم از ماضی و مستقبل، گذشته و آینده در زمان حیات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب حق تعالی به آن حضرت ابلاغ می شد و آن حضرت بعضی را در همان ایام به علیعليه‌السلام می فرمود و آنچه در ذخیره علم آن حضرت مانده بود، در دم آخر که خواست از این عالم بیرون برود، به آن حضرت افاضه نمود که در این باب اخبار بسیار از طرق اکابر علمای خودتان (گذشته از اخبار معتبره شیعه) رسیده که نمونه ای از آن را به عرض رسانیدم.

حتی علمای خودتان، از عایشه ام المؤمنین حدیث مفصلی نقل نموده اند که در آخر حدیث گوید:

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را خواست و او را به سینه چسبانید و روپوش را به سر کشید، من سرم را نزدیک بردم، هرچه گوش دادم چیزی نفهمیدم. یک وقت علیعليه‌السلام سر را برداشت عرق از جبین مبارکش جاری بود، گفتند: یا علیعليه‌السلام

____________________

۱- فردوس الاخبار، ج۲، ص۲۷۷، ح۴۷۹۱.

۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۵، باب ۱۴.

۳- داناترین امت من بعد از من، علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

۴۰۴

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این مدت طولانی به تو چه می گفت؟ فرمود: قد علّمنی رسول اللّه ألف باب من العلم و من کلّ باب یفتح ألف باب(۱) .

از همان اول بعثت (که شرح مفصّلش را در شبهای اول عرض کردم) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهل نفر از أعمام و بنی اعمام و بزرگان قریش را در منزل عمّ اکرم خود جناب ابو طالب دعوت کرد و به آنها ابلاغ رسالت نمود، علیعليه‌السلام اول کس بود که ایمان خود را ظاهر نمود. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در بغل گرفت و آب دهان خود را در دهان علیعليه‌السلام افکند که علیعليه‌السلام فرمود: همان ساعت چشمه های علم بر سینه من گشوده شد (چنانچه اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که در بالای منبر ضمن خطبه ای اشاره باین معنی نمود که فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علم جمّ . آنگاه اشاره بشکم مبارک نموده فرمود:هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هذا ما زقّنی رسول اللّه زقّاً زقّاً (۲) .

و پیوسته آن حضرت تا دم مرگ بطرق مختلفه افاضه فیض ربانی را بر علیعليه‌السلام می نمود و آنچه از مبدأ فیاض غیب الغیوب می گرفت، در سینه علیعليه‌السلام قرار می داد.

نور الدین ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (۳) گوید: «پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طفولیت علی را علماً و عملاً در آغوش محبت تربیت نمود.»

در جفر جامعه و چگونگی آن

از جمله طرقی که از جانب پروردگار اعظم -جلّ و علا- به وسیله خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض رحمانی بر علیعليه‌السلام شد، جفر جامعه بوده است و آن صحیفه و کتابی بوده است مشتمل برعلم ما کان و ما یکون الی یوم القیامه ، به طریق

____________________

۱- به تحقیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب از علم بمن تعلیم فرمود که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود.

۲- سؤال کنید از من قبل از اینکه مرا نیابید. جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سقط پر از علم است. این لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دانه های علم خورانیده است.( ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۴).

۳- فصول المهمه، ج۱، ص۱۸۲.

۴۰۵

حروف رمز که بزرگان علمای خودتان هم معترف اند که آن کتاب و علم آن از مخصوصات علی و ائمه طاهرینعليهم‌السلام بوده است. چنانچه حجه الاسلام ابو حامد غزالی نوشته است که امام المتّقین علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام را کتابی است مسمّی بهجفر جامع الدنیا و الآخرة و آن کتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقایق و دقایق و اسرار و مغیبات و خواص اشیاء و اثرات ما فی العالم و خواص اسماء و حروف که به غیر از آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش که مقام امامت و ولایت را منصوصاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارا بوده اند، احدی مطلع بر آن نیست، چون به وراثت بایشان رسیده و همچنین سلیمان بلخی درینابیع المودة (۱) شرح مبسوطی ازدرّ المنظم محمد بن طلحه حلبی شافعی در این باب نقل نموده که جفر جامع مشتمل بر ۱۷۰۰ صفحه از مفاتیح علوم مخصوص امام علی بن أبی طالبعليه‌السلام می باشد. لذا شاعر شهیر در مدح آن بزرگوار گفته:

من مثله کان ذا جفر و جامعه

له تدوّن سر الغیب تدوینا(۲)

و نیز در تاریخ نگارستان ازشرح مواقف نقل می کند:انّ الجفر و الجامعه کتابان لعلیّ قد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف الحوادث الی انقراض العالم و اولاده یحکمون بهما (۳) .

نواب : قبله صاحب! کتاب جفری که می فرمائید مورد تصدیق علمای ما هم هست چیست و چگونه بوده است؟ متمنی است چنانچه مقتضی می دانید شرح آن را بیان فرمائید.

داعی : وقت تنگ است؛ از شرح و بسط در اطراف این علم و کتاب آن معذورم.

نوّاب : به هر مقدار ممکن است خلاصه از مشروحات مفصله را بیان فرمایید.

داعی : سال دهم هجرت بعد از مراجعت از حجة الوداع، جبرئیل آمد و به

____________________

۱- ینابیع المودة، باب ۱۴، ج۱، ص۲۰۵ -۲۱۱.

۲- کیست مانند او که باشد صاحب جفر و جامعه که در آن کتاب اسرار غیبیه تدوین شده است.

۳- به درستی که جفر و جامعه دو کتاب است مخصوص علیعليه‌السلام که در آن دو کتاب جمیع حوادث تا انقراض عالم به طریق علم حروف (یعنی به طریق رمز) ذکر شده و اولاد آن حضرت حکم می کنند به آن کتاب (یعنی مفتاح آن کتاب رمز فقط در دست علیعليه‌السلام و اولاد او می باشد که از حوادث عالم خبر می دهند).

۴۰۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر مرگ داد که عمرت به آخر رسیده. آن حضرت دستهای مبارک بدرگاه حضرت واهب العطایا برداشت و عرض کرد:اللهم وعدتک التی وعدتنی انک لا تخلف المیعاد ؛(۱) خدایا بمن وعده دادی و هرگز خلف وعده نمی کنی.

خطاب الهی رسید:

علی را بردار برو بالای کوه احد، پشت بقبله بنشین حیوانات صحرا را صدا کن، تو را اجابت می نمایند. در میان آنها بز سرخ رنگ بزرگی است که اندکی شاخ او بالا آمده است. به علیعليه‌السلام امر کن او را ذبح نماید و پوست او را از طرف گردن بکند و وارونه کند. او را دباغی کرده، خواهی دید. آنگاه جبرئیل می آید و دوات و قلم و مرکّب می آورد که از جنس مرکّب زمین نمی باشد. هرچه جبرئیل می گوید، تو به علیعليه‌السلام بگو بنویسد. آن نوشته و پوست باقی می ماند و هرگز مندرس نمی شود و محفوظ خواهد ماند. هرگاه او را بگشایند تازه خواهد بود.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همان دستور بالای کوه احد عمل نمود. جبرئیل آمد قلم و دوات خدمت آن حضرت گذارد. حضرت امر فرمود به علیعليه‌السلام آماده کار شد. آنگاه جبرئیل از جانب رب جلیل وقایع مهمّه عالم را کلاًّ و جزئاً بپیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گفت، پیغمبر هم به علیعليه‌السلام می فرمود بر آن پوست می نوشت تا آنکه پوستهای باریک پاچه و دستها و پاهای او را هم نوشت و ثبت شد در آن کتابکلّما کان و ما هو کائن الی یوم القیمه (۲) .

تمام را نوشتند، حتی اسامی اولادها و ذراری و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر یک وارد خواهد شد تا روز قیامت در آن کتاب ثبت گردید.

آنگاه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن جلده و جفره را به علیعليه‌السلام دادند و جزء اسباب وراثت و ولایت و امامت قرار گرفت که هر امامی از دنیا برود به امام معلوم بعد از خود به وراثت می سپارد. علی و یازده فرزندان آن حضرت و در آن همه چیز هست

____________________

۱- بصائر الدرجات، ص۴۰.

۲- هرچه بود و هرچه بعد خواهد شد تا روز قیامت.

۴۰۷

منعلم المنایا و البلایا و القضایا و فصل الخطاب (۱) .

نواب : چگونه ممکن است این همه وقایع و علوم تا روز قیامت در یک پوست بزغاله نوشته شده باشد.

داعی : اولاً از طرز این خبر معلوم است که بزغاله معمولی نبوده بلکه بسیار بزرگ و مخلوق این کار بوده.

ثانیاً به طریق کتابت کتب و رسائل نوشته نشده، بلکه به طریق حروف رمز نوشته گردیده؛ چنانچه عرض کردم صاحبتاریخ نگارستان نقلا ازشرح مواقف آورده کهقد ذکر فیهما علی طریقه علم الحروف.

آنگاه مفتاح و کلید آن رمز را رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام دادند، آن بزرگوار هم حسب الامر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ائمه بعد از خود دادند. آن مفتاح در دست هر کس باشد از آن کتاب می تواند استخراج اسرار و حوادث نماید و اگر مفتاح در دست نداشته باشد عاجز می ماند.

چنانچه هر پادشاهی با وزیر خود یا ولات و حکام و امرا لشکر و فرماندهان سپاه که به ایالات و ولایات می فرستد کتاب رمزی قرار می دهد حرفاً یا عدداً و مفتاح آن کتاب فقط در نزد پادشاه و آن وزیر و یا والی و حاکم و فرمانده سپاه است که کتاب بدون مفتاح به دست هر کس بیفتد چیزی درک نمی کند، همین قسم است کتاب جفر جامعه که غیر از امیر المؤمنین علی و یازده امام فرزندان بعد از اوعليهم‌السلام احدی از آن کتاب نمی تواند استخراج نماید؛ چنانچه روزی حضرت امیرعليه‌السلام در موقعی که فرزندانش همگی جمع بودند، آن جلده را به فرزندش محمّد حنفیه داد (با آنکه بسیار عالم و دانا بود) نتوانست از آن جلده چیزی درک نماید.(۲)

غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمه دین خبر می دادند از آن کتاب بود. از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند. نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و

____________________

۱- از علم منایا و بلایا و احکام و تمام لغت ها.

۲- چون مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام با علم خدا داده می دانست که بعد از آن حضرت عده ای بازیگر به رهبری (کیسان مولی و آزاد کرده آن حضرت) قائل به امامت محمد بن الحنفیه فرزند آن حضرت می شوند، کانه در این امتحان خواست قبلاً ثابت نماید که محمد شایسته به مقام امامت نمی باشد، یعنی اگر مقام امامت داشت، بایستی مفتاح رمز کتاب جفر جامعه را داشته باشد.

۴۰۸

شیعیان را از همان کتاب استخراج می نمودند؛ چنانچه در کتب اخبار کاملاً و مبسوطاً ثبت است

خبر دادن حضرت رضاعليه‌السلام در عهدنامه مأمون از مرگ خود

از جمله درشرح مواقف قضیه عهدنامه مأمون الرشید عباسی و امام هشتم حضرت رضا علی بن موسیعليهما‌السلام را نوشته که بعد از اینکه مأمون حضرت رضاعليه‌السلام را بعد از شش ماه مکاتبه و تهدید مجبور به قبول ولایت عهد خود نمود، عهد نامه ای نوشتند، مأمون امضا کرد که بعد از مردن خود خلافت منتقل شود به حضرت رضاعليه‌السلام .

چون ورقه را آوردند که حضرت رضاعليه‌السلام امضا نماید، قبل از امضا شرحی باین عنوان در سجل خود نوشتند و بعد امضا نمودند که:

اقول و انا علیّ بن موسی بن جعفر انّ امیر المؤمنین عضّده اللّه بالسداد و وفّقه للرشاد عرف من حقّنا ما جهله غیره فوصل ارحاما قطعت و امن نفوسا فزعت بل احیاها و قد تلفت اغناها اذا افترقت مبتغیا رضی رب العالمین و سیجزی الله الشاکرین و لا یضیع اجر المحسنین و انّه جعل الیّ عهده و الامرة الکبری ان بقیت بعده.

تا آنجا که در آخر عبارات مرقوم داشتندو لکنّ الجفر و الجامعه یدلاّن علی ضدّ ذلک و ما ادری ما یفعل بی و بکم ان الحکم الاّ اللّه یقضی بالحقّ و هو خیر الفاصلین (۱) .

____________________

۱- می گویم من که علی بن موسی بن جعفر(عليهم‌السلام )هستم، خلیفه مأمون الرشید که خداوند او را محکم و قوی نماید برای استحکامات شرع و موفق بدارد او را برای ارشاد و هدایت، حق ما را بخوبی شناخت که دیگران نشناختند و رحمی را که دیگران قطع نمودند او وصل نمود و نفوسی را که دیگران تهدید به قتل نمودند، او ایمن ساخت، بلکه زنده نمود اشخاصی را که در پرتگاه فنا رسیده بودند. بی نیاز نمود گروهی را که فقیر و محتاج بودند محض رضای پروردگار. زود است که خداوند جزای شگرگزاران را بدهد و ضایع نمی کند اجر نیکوکاران را! به درستی که او مرا بولایت عهد و امارت بزرگ (بر مؤمنین) قرار داد، اگر من بعد از او زنده بمانم. و لکن جفر و جامعه دلالت بر خلاف این معنا دارد (یعنی من بعد از او زنده نخواهم ماند).

کلمات آن حضرت دلالت بر معنای دقیق دیگری دارد که می خواهد در لفافه بفهماند مأمون حق تعیین نصب خلافت بعدی را ندارد؛ چه آنکه این امر مربوط به حق تعالی است و من به حکم خدای متعال و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خلیفه و جانشین آن حضرت و امام الائمه می باشم. منتها به واسطه غلبه و استیلای مخالفین، تقیه مانع از گفتار صریح آن حضرت بوده. فلذا می فرماید: من نمی دانم که تحولات روزگار نسبت به من و شما چگونه خواهد بود (یعنی می دانم) حکم با خداست که بحق بین افراد داوری خواهد نمود. (فصول المهمه، ج۲، ص۱۰۱).

۴۰۹

و سعد بن مسعود بن عمر تفتازانی درشرح مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین به جمله جفر جامعه در عهدنامه از قلم آن حضرت ضمن بیان مفصل اشاره نمود؛ یعنی جفر جامعه نشان می دهد که مأمون بر سر عهد خود نخواهد ماند؛ چنانچه دیدیم شد آنچه شد. آن پسر پیغمبر و پاره تن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به زهر جفا شهید نمودند و صداقت و حقیقت علم آن حضرت ظاهر و هویدا گردید و همه دانستند که آن خاندان جلیل علم به ظاهر و باطن امور دارند.

آوردن جبرئیل کتاب مختومی برای امیر المؤمنین وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جمله طرقی که بوسیله رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه فیض بر علیعليه‌السلام شد، کتاب مهرشده ایست که جبرئیل برای آن حضرت آورده؛ چنانچه علامه محقق مورخ مقبول القول فریقین، ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی در کتاباثبات الوصیه مفصلاً نقل می نماید که خلاصه اش این است:انزل اللّه جلّ و علا الیه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من السماء کتابا مسجّلا نزل به جبرئیل مع امناء الملائکة ؛ یعنی جبرئیل با امنای ملائکه کتاب مسجّلی از جانب پروردگار -جل و علا- برای پیغمبر آورد عرض کرد اشخاصی که نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الاّ وصی شما تا کتاب وصیت را تقدیم نمایم.

فامر رسول اللّه من کان عنده فی البیت بالخروج ما خلا امیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسینعليهم‌السلام فقال جبرئیل یا رسول اللّه انّ اللّه یقرأ علیک السّلام و یقول لک هذا کتاب بما کنت عهدت و شرطت علیک و اشهدت علیک ملائکتی و کفی بی شهیدا فارتعدت مفاصل سیدنا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال هو السّلام و منه السّلام و الیه یعود السّلام(۱) .

____________________

۱- پس امر فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحاضرین که همگی از حجره بیرون بروند به استثناء علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام آنگاه جبرئیل عرض کرد: خداوند به شما سلام می رساند و می فرماید: این عهد نامه ای است که با تو پیمان بستم و ملائکه گواهی دادند. (کلام جبرئیل که به اینجا رسید) بدن آن حضرت بلرزه در آمد و فرمود: او است سلام و از او است سلام و به طرف او است برگشت سلام.

۴۱۰

آنگاه آن کتاب را از جبرئیل گرفت، داد به علی. بعد از قرائت فرمود: «این عهد پروردگار من است به سوی من و امانت اوست؛ به تحقیق که رسانیدم و اداء نمودم پیام حق را.»

امیر المؤمنین عرض کرد: «من هم شهادت می دهم، پدر و مادرم فدای تو باد! به تبلیغ و نصیحت و راستی بر چیزی که گفتی و شهادت می دهد به این معنا، گوش و چشم و گوشت و خون من.»

آنگاه حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: «بگیر، این وصیت من است از جانب پروردگار و قبول بنما او را از من و ضمانت بنما برای خداوند تبارک و تعالی و برای من است وفای به آن.» علی عرض کرد: «قبول نمودم بر ضمانت و بر خداوند است که مرا یاری نماید.»

و شرط شده است در آن کتاب بر امیر المؤمنینعليه‌السلام که:الموالاه لأولیاء اللّه و المعاداه لاعداء اللّه و البراءه منهم و الصبر علی الظلم و کظم الغیظ و اخذ حقّک منک و ذهاب خمسک و انتهاک حرمتک و علی ان تخضب لحیتک من رأسک بدم عبیط فقال امیر المؤمنین قبلت و رضیت و ان انتهکت الحرمه و عطلت السنن و مزق الکتاب و هدمت الکعبة و خضبت لحیتی من راسی صابرا محتسبا (۱) .

آنگاه جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقرّبین را بر امیر المؤمنین شاهد و گواه گرفت و به حسن و حسین و فاطمهعليهم‌السلام رسانید. آنچه را به علیعليه‌السلام رسانیده بود و شرح داد تمام وقایع را برای آنها. پس مهر نمود آن وصیت نامه را به مهرهای طلایی که آتش ندیده و آن را داد به علیعليه‌السلام .

____________________

۱- دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و برائت و بیزاری از آنها برد باری بر جور و ستم و فرونشاندن آتش غیظ و غضب، وقتی که حق مسلم تو را از تو سلب نمایند و خمس تو را تصرف کنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگین کنند.

در پاسخ امیر المؤمنینعليه‌السلام عرض کرد: «راضی شدم و قبول کردم که اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطیل و احکام کتاب را پاره و کعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب کنند. صبر و بردباری و تحمل نمایم.» (الجواهر السنیة، ص۳۵۹).

۴۱۱

و فی الوصیّة سنن الله جلّ و علا و سنن رسول اللّه و خلاف من یخالف و یغیّر و یبدّل و شیء شیء من جمیع الامور و الحوادث بعده و هو قول اللّه عز و جل و کل شیء احصیناه فی امام مبین -(۱) انتهی.

خلاصه امیر المؤمنینعليه‌السلام و أئمه معصومینعليهم‌السلام از ذریه آن حضرت که عترت طاهرهعليهم‌السلام بودند، آنچه داشتند از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتند و تمام علوم آن حضرت در نزد آنها بوده و اگر غیر از این بود، علیعليه‌السلام را باب علم خود معرفی نمی نمود و امر نمی فرمود، اگر می خواهید از علم من بهره بردارید، باید بروید در خانه علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

و اگر آن حضرت دارای علوم عالیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبود و احاطه بر جمیع علوم نداشت، در حضور دوست و دشمن ندایسلونی قبل ان تفقدونی نمی داد؛ چه آنکه اتفاقی فریقین است که احدی جز امیر المؤمنین ندایسلونی نداده و دعوی این مقام اختصاص بشخص آن حضرت داشته که در مقابل سؤالات اشخاص از علوم ظاهر و باطن، بازنمانده و غیر از آن حضرت هر کس چنین ادعایی نموده، رسوا و مفتضح گردیده.

چنانچه حافظ ابن عبد البر مغربی آندلسی در کتاباستیعاب فی معرفة الاصحاب گوید:انّ کلمه سلونی قبل ان تفقدونی ما قالها احد غیر علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام الاّ کان کاذبا (۲) .

چنانچه ابو العباس احمد بن خلّکان شافعی دروفیات و خطیب بغدادی درتاریخ خود آورده اند که روزی مقاتل ابن سلیمان که از اعیان علمای شما و بسیار حاضر جواب در همه چیز بوده، بالای منبر در حضور عامه مردم گفتسلونی عمّا

____________________

۱- و از مندرجات آن وصیت نامه است، سنت های خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مخالفت کردن با مخالفین و آنان که احکام را تغییر دهند و دستورات را تبدیل نمایند و بدون استثناء از هر امری از امور و تحولات روزگار در آن وصیتنامه مندرج بوده و از اسرار بین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آن حضرت است و همانست که در قرآن مجید باین نکته مهم تصریح شده است-که هر امری از امور و هر علمی از علوم در نزد امام مبین (یعنی علی بن أبی طالبعليه‌السلام ) افاضه شده و موجود است.

۲- کلمه سلونی را احدی غیر علی بن أبی طالبعليه‌السلام نگفته مگر آنکه کاذب و دروغگو بوده (به همان جهت رسوا و مفتضح گردیده).

۴۱۲

دون العرش؟(۱) .

شخصی سؤال کرد که چون حضرت آدمعليه‌السلام عمل حج به جای آورد، در موقع تقصیر و حلق، رأس سرش را که تراشید؟ مقاتل متفکر و از جواب واماند و ساکت شد. دیگری پرسید مورچه در وقت جذب غذا به وسیله روده جذب می کند یا بوسیله دیگر؟ اگر بوسیله روده است، روده های او در کجای بدنش قرار گرفته. مقاتل متحیر ماند چه جواب گوید. ناچار گفت: «خداوند این سؤال را بدل شما انداخته تا من رسوا گردم بسبب عجبی که در زیادتی علم پیدا کردم و از حدّ خود تجاوز نمودم.»

بدیهی است این ادّعا را باید کسی بنماید که از عهده هر جوابی برآید و بالقطع و الیقین، واجد این مقام احدی در امت نبوده جز امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام ؛ چون باب علم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده. فلذا مانند خود آن حضرت محیط بر ظواهر و بواطن امور و آگاه بر علوم اولین و آخرین بوده و به همین جهه با قدرت تمام ندایسلونی می داد و در مقام جواب سؤالها هم بر می آمد که اینک وقت اجازه تمام آنها را نمی دهد

و احدی از صحابه چنان ندائی ندادند الا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام ؛ چنانچه امام احمد بن حنبل درمسند (۲) و موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (۳) و خواجه کلان حنفی در ینابیع المودة(۴) و بغوی درمعجم و محب الدین طبری درریاض النضرة (۵) و ابن حجر درصواعق (۶) از سعید بن مسیب نقل نموده اند که گفت: لم یکن من الصحابه یقول سلونی الاّ علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام ؛ یعنی احدی از صحابه نگفت سؤال کنید از من (به طور کلی) مگر علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

____________________

۱- سؤال کنید از من از آنچه در زیر عرش است. (تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۵).

۲- مسند احمد، ج۳، ص۱۶۳.

۳- مناقب خوارزمی، ص۹۰، ح۸۳.

۴- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۴، ح۵۰.

۵- ریاض النضرة، ج۲، ص۱۹۸.

۶- صواعق المحرقة، ص۱۲.

۴۱۳

نقل اخبار اهل تسنن در ندای سلونی دادن علیعليه‌السلام

فلذا اکابر علمای خودتان از قبیل ابن کثیر در جلد چهارمتفسیر (۱) و ابن عبد البر دراستیعاب (۲) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۳) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (۴) و امام احمد درمسند (۵) و حموینی درفرائد (۶) و ابن طلحه دردرّ المنظوم و میر سید علی شافعی درمودة القربی (۷) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (۸) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۹) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۱۰) و دیگران از محققین شما به عبارات و الفاظ مختلفه، در موارد متعدده نقل نموده اند از عامر بن واثله و ابن عباس و ابی سعید البحتری و انس بن مالک و عبد اللّه بن مسعود از امیر المؤمنینعليه‌السلام که بالای منبر فرمود:أیها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فانّ بین جوانحی لعلما جمّا سلونی فانّ عندی علم الاوّلین و الآخرین (۱۱) .

و ابی داود درسنن و امام احمد حنبل درمسند (۱۲) و بخاری در صحیح(۱۳) نقل نموده اند مسنداً که علیعليه‌السلام فرمود:سلونی عما شئتم و لا تسئلونی عن شیء الاّ انبأتکم به (۱۴) .

____________________

۱- تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۰۸. ۲- استیعاب، ج۳، ص۸۸۹.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۲. ۴- مناقب، ص۹۴، ح۹۲.

۵- مسند احمد، ج۳، ص۳۷۸. ۶- فرائد السمطین، ج۱، ص۳۵۶۵، ح۲۸۱.

۷- مودة القربی، ص۳۸. ۸- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.

۹- مطالب السؤول، ص۹۲. ۱۰- شرح نهج البلاغة، ج۱۲، ص۲۰۲.

۱۱- ای مردم، سؤال کنید از من (یعنی از آنچه می خواهید) قبل از آن که مرا نیابید. پس به درستی که در سینه من علم فراوانی است. سؤال کنید از من که در نزد من است علم اولین و آخرین.

۱۲- مسند احمد، ج۱، ص۲۷۸. ۱۳- صحیح بخاری، ج۱، ص۳۲.

۱۴- سؤال کنید مرا از هرچه می خواهید و سؤال نمی کنید مرا از چیزی مگر آنکه شما را خبر می دهم به آن.

۴۱۴

و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۱) از موفق بن احمد خوارزمی و شیخ الاسلام حموینی بسند خودشان از ابو سعید بحتری نقل نموده که گفت:

رایت علیّا رضی اللّه عنه علی منبر الکوفه و علیه مدرعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و هو متقلّد بسیفه و متعمم بعمامتهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجلس علی المنبر فکشف عن بطنه و قال سلونی قبل ان تفقدونی فانّما بین الجوانح منّی علّم جم هذا سفط العلم هذا لعاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم هذا ما زّقنی رسول اللّه زقّا زقّا فو اللّه لو ثنّیت لی و ساده فجلست علیها لافتیت اهل التوریه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم حتّی ینطق اللّه التوریه و الانجیل فیقولان صدق علیّ قد افتاکم بما انزل فیّ و انتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون(۲) .

و نیز شیخ الاسلام حموینی درفرائد (۳) و مؤید الدین خوارزمی درمناقب (۴) نقل می نمایند که در بالای منبر فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی فو الذی فلق الحبه و برء النسمه لا تسئلونی عن آیه من کتاب اللّه الاّ حدّثتکم عنها متی نزلت بلیل او نهار فی مقام او مسیر فی سهل ام فی جبل و فی من نزلت فی مؤمن او منافق و ما عنی اللّه بها ام عامّ ام خاصّ (۵) .

____________________

۱- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۲۴، باب ۱۴.

۲- دیدم علیعليه‌السلام را بر منبر کوفه در حالتی که جامه پشمی پیغمبر را پوشیده و عمامه آن حضرت را بر سر و به شمشیر آن حضرت تکیه نموده، پس نشست بر روی منبر و شکم مبارک را باز نموده فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید (چون دعوی خود را مقید به مطلب خاصی ننموده یعنی از هرچه می خواهید سؤال کنید) جز این نیست که در سینه من علم فراوان است. این شکم من سفط علم است. این لعاب رسول خدا می باشد (یعنی اثر آب دهان پیغمبر است). این است آنچه حضرت به من دانه علم را خورانیده؛ پس به خدا قسم، که اگر مسند برای من پهن شود و متکاء اختیار بر او گذارده گردد و در آنجا بنشینم، هرآینه فتوی می دهم اهل توریه را بتوریه آنها و اهل انجیل را بر انجیل آنها تا آنکه خداوند متعال آن کتابها را به نطق آورده، بگویند راست گفت علی؛ فتوا داد شما را به آنچه نازل شده در ما.»

۳- فرائد السمطین، ج۱، ص۳۸۸، ح۲۶۱.

۴- مناقب خوارزمی، ص۸۱، ح۶۶.

۵- سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید! قسم به آن خدایی که دانه را شکافته و بشر را آفریده، سؤال نمی کنید از من از آیه ای از کتاب خدا مگر خبر می دهم به شما از آنها که چه وقت نازل گردیده؛ شب یا روز؛ در مقام یا در راه؛ در زمین یا در کوه و در چه کس نازل شده؛ در مؤمن با منافق؛ عام است یا خاص.

۴۱۵

ابن کوّای خارجی برخاست و گفت:

اخبرنی عن قوله تعالی( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) (۱) فقالعليه‌السلام اولئک نحن و اتباعنا فی یوم القیمه غرّاء محجلین روّاء مرویین یعرفون بسیماهم(۲) .

و نیز امام احمد بن حنبل درمسند (۳) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (۴) از ابن عباس نقل می نماید که علی در بالای منبر فرمود:

سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه و ما من آیة الاّ و انا اعلم حیث انزلت بحضیض جبل او سهل ارض و سلونی عن الفتن فما من فتنه الاّ و قد علمت من کسبها و من یقتل فیها(۵) .

ابن سعد درطبقات (۶) و ابی عبد اللّه محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایة الطالب (۷) که اختصاص به همین موضوع داده و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (۸) مسنداً از امیر المؤمنینعليه‌السلام نقل می نماید که فرمود:

و اللّه ما نزلت آیة الاّ و قد علمت فیمن نزلت و این نزلت و علی من نزلت ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا طلقا (۱).

____________________

۱- سوره بینة، آیه۷.

۲- خبر بده مرا از آیه ای که خدا می فرماید: «مؤمنینی که عمل صالح نمودند، آنها بهترین مردم اند.» فرمود: «آنها ما هستیم و اتباع ما که روز قیامت پیشانی سفیدانیم؛ شناخته می شوند آنها به صورتهایشان.»

۳- مسند احمد، ج۱، ص۲۷۸.

۴- ینایبع المودة، ج۱، ص۲۲۴، ح۴۹، باب ۱۴.

۵- سؤال کنید از من از کتاب خدا قبل از آنکه مرا نیابید. نیست آیه ای مگر آنکه من داناترم چگونه نازل گردیده؛ در دامنه کوه یا زمین نرم و سؤال کنید از من از فتنه ها، پس نیست فتنه ای مگر آنکه من می دانم چگونه برپا شده و کی در او کشته می شود.

۶- طبقات، (ابن سعد)، ج۲، ص۳۳۸.

۷- کفایة الطالب، ص۲۰۸،باب ۵۲.

۸- حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۷.

۹- به خدا قسم نازل نگردید آیه ای مگر به تحقیق من می دانم در چه کس نازل گردیده و بر چه چیز نازل گردیده. خدای من افاضه فرمود به من قلبی و عقلی کامل و زبانی طلق و گویا و ناطق.

۴۱۶

و نیز در همان کتاب ها نقل می نمایند که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل (۲) .

و نیز درمناقب خوارزمی (۲) از اعمش از عبایة بن ربعی روایت نموده که گفت:

کان علیّ رضی اللّه عنه کثیرا یقول سلونی قبل ان تفقدونی فو اللّه ما من ارض مخصبة و لا مجدبه و لا فئه تضل مائه او تهدی مائه الاّ و انا اعلم قائدها و سائقها و نائقها الی یوم القیمه(۳) .

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (۴) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (۵) و محب الدین طبری درریاض النضرة (۶) و سیوطی درتفسیر اتقان (۷) و ابن حجر عسقلانی درفتح الباری (۸) و نیز درتهذیب التهذیب (۹) نقل می نمایند که علیعليه‌السلام فرمود:

سلونی و اللّه لا تسئلونی عن شیء یکون الی یوم القیمه الاّ اخبرتکم و سلونی عن کتاب الله فو الله ما من آیه الا و انا اعلم أ بلیل نزلت ام بنهار فی سهل ام فی جبل(۱۰) .

____________________

۱- سؤال کنید از من از کتاب خدا! پس بدرستی که نیست آیه ای مگر آنکه من می شناسم به شب نازل شده یا روز؛ در زمین نرم یا کوه سخت.

۲- مناقب خوارزمی، ص۹۴.

۳- علیعليه‌السلام بسیار می فرمود: «سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا قسم نیست زمینی پرگیاه یا خشک بی گیاه و نیست گروهی که گمراه کنند صد نفر را یا هدایت نمایند صد نفر را مگر آنکه من بهتر می دانم رئیس و قائد آنها را و خواننده آنها و راننده آنها را تا روز قیامت.»

۴- تاریخ الخلفاء، ص۱۸۵.

۵- عمدة القاری، ج۱۹، ص۱۹۰.

۶- ریاض النضرة، ج۲، ص۳۱۹.

۷- تفسیر اتقان، ج۲، ص۳۱۹.

۸- فتح الباری، ج۱۰، ص۲۲۱.

۹- تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۷۷.

۱۰- سؤال کنید از من بخدا قسم سؤال نمی کنید مرا از چیزی تا روز قیامت مگر آنکه خبر می دهم شما را (از آنها). سؤال کنید مرا از کتاب خدا به خدا قسم نیست آیه ای مگر آنکه من می دانم در شب نازل گردیده یا روز در زمین نرم یا کوه سخت.

۴۱۷

آیا این بیانات ادعای به غیب نیست و جز عالم به علم غیب، دیگری می تواند چنین ادعایی در مقابل دوست و دشمن بنماید. اگر قدری از عادت خارج شوید و با نظر انصاف بنگرید، خواهید دانست که آن حضرت عالم به علم غیب بوده و در مقام عمل هم ظاهر می نموده و از مغیبات خبر می داده.

خبر دادن از سنان بن انس که قاتل امام حسینعليه‌السلام گردید

چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی همین خبرها را درشرح نهج البلاغه (۱) از کتابغارات ابن هلال ثقفی نقل نموده تا آنجا که گوید شخصی از جا برخاست و گفت:اخبرنی بما فی راسی و لحیتی من طاقه شعر ؛ یعنی مرا خبر بده که در هر طرفی از سر و صورت من چه قدر مو می باشد. حضرت فرمودند:

خلیل من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا خبر داده که در پای هر مویی از سر تو ملکی است که تو را لعنت می کند و در پای هر موئی از صورت تو شیطانی است که تو را اغوا می کند و در خانه ات گوساله ای داری که می کشد پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را.

و او انس نخعی بود و فرزندش سنان در آن موقع بچه ای بود که در خانه بازی می کرد و در سال ۶۱ هجری در کربلا بود و قاتل حسین بن علیعليهما‌السلام شد (بعضی گفتند سؤال کننده سعد بن ابی وقاص بود و پسر گوساله اش عمر -علیه اللعنة- بود که امیر لشکر و برپاکننده غائله کربلا شد. ممکن است هر دو در دو مجلس مختلف سؤال نموده باشند.)

حضرت به وسیله این اخبار می فهماند که علم من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرچشمه گرفته و احاطه بر مغیبات دارم.

خبر دادن از علمداری حبیب بن عمار

و نیز اکابر علما خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (۲) و ابن ابی الحدید در

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۴۵۴.

۲- مسند احمد، ج۵، ص۸۷.

۴۱۸

شرح نهج (۱) نقل نموده اند که روزی در دوره خلافت ظاهری در مسجد کوفه نشسته و اصحاب در اطراف آن حضرت بودند. شخصی گفت: «خالد ابن عویطه در وادی القری از دنیا رفت.» حضرت فرمود:لم یمت و لا یموت حتی یقود جیش ضلاله و صاحب لوائه حبیب بن عمار .(۲) جوانی از میان جمعیت عرض کرد: «منم حبیب بن عمار یا امیر المؤمنین و از دوستان صمیمی و حقیقی شما هستم.» حضرت فرمودند:

دروغ نگفته ام و نخواهم گفت کانه می بینم خالد سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردیده و تو علمدار او هستی و از این در مسجد (اشاره به باب الفیل) وارد می شوید و پرده پرچم بدر مسجد گرفته پاره خواهد شد.

سالها از این خبر امیر المؤمنینعليه‌السلام گذشت. در دوره خلافت یزید پلید عبید اللّه ابن زیاد ملعون والی کوفه شد و لشکر فراوانی به جنگ حضرت سید الشهداءعليه‌السلام می فرستاد. بیشتر همان مردمی که از آن حضرت خبر خالد و حبیب بن عمار را شنیده بودند، روزی در مسجد حاضر بودند که صدای هلهله و هیاهوی لشکریان برخاست (چون در سابق محل اجتماعات مساجد بود لذا لشکریان برای نمایش به مسجد ورود و خروج می نمودند). دیدند خالد بن عویطه سردار لشکر ضلالت اثر به عزم کربلا و جنگ با پسر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نمایش از همان باب الفیل وارد مسجد شد، در حالتی که حبیب بن عمار علمدار او بود. موقع ورود به مسجد، پرده پرچم به در مسجد گرفت پاره شد تا صداقت گفتار آن حضرت و حقیقت علمش بر منافقین ظاهر گردد.

آیا این خبر با این علامت قبل از وقوع اخبار بغیب نبوده تا اثبات یقین بر شما بنماید؟

خبر دادن از مغیبات

اگر شمانهج البلاغه را که مجموعه ای از خطب و کلمات آن حضرت است، دقیقانه مطالعه فرمایید، از خبرهای غیبی که آن حضرت داده بسیار می بینید از

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۴۵۴.

۲- نمرده و نخواهد مرد تا سردار لشکر ضلالت و گمراهی گردد و علمدار او حبیب بن عمار خواهد بود.(شرح نهج ابلاغة، ج۲، ص۴۵۴).

۴۱۹

حوادث و ملاحم و احوال بزرگان سلاطین و خروج صاحب زنج و غلبه مغولها و سلطنت چنگیز خان و حالات خلفای جور و طرز معاملات آنها با شیعیان و مخصوصاً ازشرح نهج البلاغه (۱) ابن ابی الحدید را که مفصلاً بیان می کند و خواجه کلان بلخی حنفی هم درینابیع المودة (۲) ببعض از آن خطب و خبرها استشهاد می نماید بکثرت علم آن حضرت ببینید تا کشف حقیقت گردد

خبر دادن از غلبه معاویه و ظلم های آن ملعون

از جمله خبر دادن باهل کوفه از غلبه معاویه -علیه الهاویه- بر آنها و امر کردن بر سب و لعن آن حضرت، چنانچه بعدها تمام گفته های آن حضرت واقع شد؛ از جمله فرمود:

امّا انّه سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم مندحق البطن یأکل ما یجد و یطلب ما لا یجد فاقتلوه و لن تقتلوه الا و انّه سیأمرکم بسبّی و البرائة منّی فامّا السبّ فسبّونی فانّه لی زکاه و لکم نجاه و امّا البرائة فلا تتبرّؤا منّی فانّی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجرة(۳) .

____________________

۱- شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۲۴۲، ۲۵۲.

۲- ینابیع المودة، ج۱، ص۲۰۵-۲۱۱.

۳- زود باشد که غالب شود بر شما بعد از من مردی گشاده گلو و بر آمده شکم که هرچه یابد بخورد و طلب نماید، هرچه را نیابد. پس بکشید او را و هرگز نمی کشید او را! بدانید که زود باشد آن مرد امر کند شما را به دشنام دادن به من و بیزاری جستن از من.

اما سب کردن و دشنام دادن را اجازه می دهم؛ زیرا آن دشنام (چون زبانی است) برای من پاکیزگی و برای شما نجات است (از ضرر آن ملعون) و اما برائت و بیزاری (چون امر قلبی است) از من مجویید؛ زیرا که من متولد شده ام بر فطرت (توحید و اسلام)، (این جمله اشاره بآنست که أبوین آن حضرت مؤمن بوده اند) و پیشی گرفته ام بایمان و هجرت با آن حضرت.

مراد آن حضرت از مرد پرخوار معاویه -علیه الهاویه- بوده، چنانچه ابن ابی الحدید در صفحه ۳۳۵ جلد اولشرح نهج (چاپ مصر) گوید: «مراد معاویه پرخوار است که در تاریخ به پرخواری معروف استو کان یأکل فی الیوم سبع اکلات » (چنانچه زمخشری در ربیع الابرار گفته) روزی هفت مرتبه غذا می خورد و هر مرتبه آن قدر می خورد که کنار سفره دراز می شد، صدا می زد:یا غلام، ارفع فو اللّه ما شبعت و لکن مللت ؛ غلام بیا سفره را بردار. به خدا قسم (از بس خوردم) خسته شدم ولی سیر نشدم! آن ملعون از جمله اشخاصی بود که مرض جوع الکلاب داشت (در طب قدیم بیانی دارد که در معده چنین شخصی حرارتی پیدا می شود که هرچه غذا از مری وارد معده گردد، مبدل به بخار گردیده نفع و ضرر او معلوم نگردد).=

۴۲۰

ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و دیگران از اکابر علمای خودتان تصدیق دارند که آن لعین، معاویة بن ابی سفیان بوده که وقتی غالب و امر خلافتش محکم گردید، امر کرد مردم را به سب و لعن و دشنام و تبرّی جستن از آن حضرت که مدت هشتاد سال این عمل شنیع در میان مسلمانان متداول بود که آن حضرت را ظالمانه در منبر و محراب، حتی در خطبه نماز جمعه، سب و لعن می نمودند تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز اموی، خلیفه عصر که با تدبیر صالحانه، سب و لعن را بر طرف و مردم را از آن عمل قبیح بل اقبح، منع نمود.

وقوع این عمل شنیع قبیح را آن حضرت قبلاً خبر داده بود؛ پس تصدیق نمایید که آن حضرت عالم به غیب بوده و از پس پرده و وقایع آینده بافاضه پروردگار خبر داشته.

از این قبیل خبرها بسیار داد که بعد از گذشتن سال ها و قرن ها مردم وقوع آنها را دیدند.

خبر دادن از کشته شدن ذو الثدیه قبل از شروع به جنگ

از جمله در جنگ نهروان قبل از وقوع جنگ، خبر قتل خوارج و (تزمله معروف

____________________

= پرخواری او ضرب المثل اعراب گردید هر آدم پرخواری را به او مثل می زدند. یکی از شعرا، رفیق پرخوار خود را هجو شیرینی نموده و گفته:

و صاحب لی بطنه کالهاویه

کان فی امعائه معاویه

یعنی رفیق و یار مصاحبی دارم که شکم او مثل هاویه است (هاویه اسم یکی از طبقات جهنم است چون جهنم از قبول کفار سیری ندارد؛ چنانچه در قرآن فرماید بجهنم گفته شود:(هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ) ؛ یعنی سیر شدی؟ گوید: آیا باز زیادی هست. اشاره بآنکه هرگز از قبول کفار سیر نخواهم شد) مثل آنکه در امعا و روده های او معاویه قرار گرفته. (شرح نهج البلاغة، ج2، ص276).

1- شرح نهج البلاغة، ج3، ص5.

۴۲۱

به ذو الثدیه(1) ) را داد و نیز خبر داد باینکه از خوارج بیش از ده نفر نجات پیدا نکنند و از مسلمانان بیش از ده نفر کشته نمی شوند، به این عبارت که:لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة .

چنانچه ابن ابی الحدید و خواجه کلان بلخی و دیگران نقل نموده اند که آنچه خبر داده بود، بعدها تمام واقع شد. مخصوصاً ابن ابی الحدید درشرح نهج ذیل این خبر گوید:هذا الخبر من الاخبار التی تکاد تکون متواترة لاشتهاره و نقل الناس کافه و هو من معجزاته (2) .

آیا اینها اخبار به غیب و آگاه بودن به امور آینده نبوده تا رفع شبهه و اشکال از شما بشود و پی به مقام ولایت و حقیقت آن حضرت ببرید و منصفانه تصدیق نمایید که بین آن حضرت و سایر خلفا تفاوت آشکارا بوده است؟

اگر دارای علم لدنّی نبوده و اتصال با ما وراء عالم طبیعت نداشته، چگونه از امور غیبیه خبر می داده که بعد از سالها و قرنها واقع می گردید؟

مانند خبر دادن از کشته شدن میثم تمّار به دست عبید اللّه بن زیاد و کشته شدن جویریه و رشید هجری بدست زیاد و خبر حادثه و قتل عمر و بن حمق بدست اعوان معاویه و بالاتر از همه خبر دادن شهادت فرزند دلبند خود حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام که مکرر معرفی قتله آن حضرت را می نمود؛ چنانچه قبلاً اشاره نمودم به خبر دادن از انس و عمر سعد قتله آن حضرت که تمام این اخبار را اکابر علمای خودتان از قبیل طبری و ابن ابی الحدید درشرح نهج و سایر مجلدات و محمد بن طلحه شافعی و سیوطی و خطیب خوارزمی و دیگران مشروحاً نقل نموده اند.

____________________

1- به نظر بعضی ذو الثدیه به فتح (ث) صاحب دست های کوچک است؛ (زیرا ثدی بمعنی دست است و هاء در آخر ثدی علامت تصغیر است؛ یعنی تزمله رییس خوارج دارای دو دست کوچک بوده است، لذا ذو الثدیه لقب او شده بود؛ و بعقیده ارباب لغت، ثدی به معنای پستان است و چون حرقوص ابن زهیر رئیس خوارج، پستانهای بزرگ داشت، لذا معروف شد به ذو الثدیّه.

2- این خبر از اخبار نزدیک به تواتر است از جهت شهرتی که دارد و تمام مردم نقل نموده اند و این خبر خود از معجزات آن حضرت می باشد. (شرح نهج البلاغة، ج3، ص5).

۴۲۲

خبر دادن از قتل خود و معرفی ابن ملجم را

از جمله اخبار غیبیه خبر دادن از قتل خود و معرفی نمودن عبد الرحمن بن ملجم مرادی را باینکه قاتل من است، درحالی که آن ملعون اظهار علاقه و وداد ظاهراً به آن حضرت می نمود؛ چنانچه ابن اثیر دراسد الغابه (1) و دیگران نقل نموده اند که وقتی شرف یاب شد، در حضور اصحاب، زبان به مدح آن حضرت گشود و گفت:

انت المهیمن و المهذب ذو الندی

و ابن الضراغم فی الطراز الاول

الله خصک یا وصی محمد

و حباک فضلا فی الکتاب المنزل(2)

إلی آخر الابیات.

جمیع اصحاب از طلاقت لسان و کثرت علاقه او بآن حضرت تعجب نمودند. حضرت در جواب فرمود:

انا انصحک منی بالوداد

مکاشفه و انت من الاعادی(3)

و نیز ابن حجر درصواعق (4) گوید، حضرت در جواب او فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلی

غدیرک من خلیل من مرادی

عبد الرحمن عرض کرد: «گویا اسم مرا شنیده اید، از نام من بدتان آمده است.» فرمود: «نه چنین است، بلکه واضح و آشکار می دانم تو قاتل منی و به همین زودی این محاسن سفید مرا به خون سرم خضاب می نمایی.» عرض کرد: «اگر چنین است امر کن مرا به قتل رسانند و نیز اصحاب همین تقاضا را نمودند.» حضرت فرمود:

____________________

1- اسد الغابة، ج4، ص134.

2- خداوند ترا بامامت قائم بر خلق نموده است. تو خالص از هر عیب و ریبی و صاحب جود و سخایی. نسبت به دوست و دشمن، تو فرزند شیر مردی و شجاع و نامی هستی که به فنون نیروهای سابق و لا حق دانا بوده ای.

ای وصی پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگار عالمیان تو را به این منزلت و مقام اختصاص داده است که هر گونه فضل و کرامتهای خود را در قرآن مجید بر تو افاضه و مقرر داشته.

3- من تو را نصیحت می نمایم که از دوستان من باشی علنی و بر ملا. و حال آنکه تو از دشمنان من هستی.

و عجب آنکه من حیات و زندگانی او را می خواهم و او مرگ و کشته شدن مرا طالب است و این غدار ظاهر دوست از طایفه مراد است.

4- صواعق المحرقه، ص135.

۴۲۳

«این امری است محال؛ یعنی نشدنی برای آنکه دین من اجازه نمی دهد قصاص قبل از جنایت را. علم من حکم می کند تو قاتل منی ولی احکام دین مربوط به اعمال ظاهر است، هنوز از تو عملی بر خلاف ظاهر بارز نگردیده، شرعاً نمی توانم حکمی بر تو جاری نمایم.»

مستر کارلیل انگلیسی در کتابالابطال خود گوید:

کشته شد علی بن أبی طالبعليه‌السلام به عدالت خود؛ یعنی اگر عدالت نمی کرد و قصاص قبل از جنایت می کرد، قطعاً بدنش به سلامت می ماند. چنانچه سلاطین عالم به مجردی که سوء ظن به کسی پیدا می کردند و لو فرزند و برادر و عیال و اقارب عزیزشان بود، فوری معدومشان می نمودند.

ولی علیعليه‌السلام یگانه راد مردی بود که پا از دایره شرع و دیانت بیرون نگذارد در عین آنکه قاتل خود را بطور جزم معرفی نمود ولی چون بر حسب ظاهر هنوز جنایتی از او به عمل نیامده قصاص نکرد، بلکه کمال رأفت و محبت را درباره او مرعی داشت تا شقاوت خود را ظاهر ساخت و اثبات نمود احاطه علم آن حضرت را بر بواطن و عواقب امور.

و این خود دلیل دیگری است بر اینکه عالم به غیب جز پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام که معصوم از خطایا می باشند، دیگری نخواهد بود؛ چه آنکه اگر معصوم نباشد روی علم و دانش به حقایق امور فسادها خواهد نمود. ولی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا امام چون دارای عصمتند (مانند امیر المؤمنینعليه‌السلام ) با علم و اطلاع بر قاتل خود پا از دایره شرع انور بیرون نگذارد قصاص قبل از جنایت ننمود.

آیا اینها دلائل بر اثبات علم و اطلاع آن حضرت بر اسرار و مغیبات نبوده که جوانی از راه رسیده با یک عالم مسرت از در و داد و محبت دست ببوسد و مدیحه بخواند، حضرت بفرماید تو قاتل منی؟ به خدا اگر قدری انصاف باشد، تصدیق می شود که آن حضرت دارای علم بظاهر و باطن بوده است.

اشاره به اعلمیّت و افضلیّت علیعليه‌السلام

شیخ سلیمان بلخی حنفی در اولینابیع المودة (1) ازدرّ المنظّم ابن طلحه شافعی

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص205.

۴۲۴

نقل نموده که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

لقد حزت علم الاوّلین و انّنی

ظنین بعلم الآخرین کتوم

و کاشف اسرار الغیوب باسرها

و عندی حدیث حادث و قدیم

و انّی لقیّوم علی کلّ قیّم

محیط بکلّ العالمین علیم(1)

و بعد از آن فرمود آن حضرت:لو شئت لأوقرت من تفسیر الفاتحه سبعین بعیرا قال النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انا مدینة العلم و علیّ بابها قال اللّه تعالی ( وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ) فمن اراد العلم فعلیه بالباب (2) .

اگر هیچ دلیلی بر اثبات خلافت بلافصل و تقدم آن حضرت بر دیگران نبود (و حال آنکه دلایل از حد احصا خارج است، از عقل و نقل و کتاب و سنت و اجماع؛ چنانچه در شبهای گذشته به مختصری از آنها اشاره نمودیم) مگر همین دو دلیل، یکی مقام اعلمیت و افضلیت آن حضرت که روی قاعده عقل و منطق هیچ جاهلی حق تقدم بر عالم ندارد و اعلمیت و افضلیت آن حضرت در نزد دوست و دشمن بارز و آشکار است، حتی ابن ابی الحدید ضمن خطبه اول کتابش گوید:قدّم المفضول علی الافضل . این عبارت اقرار و اعتراف به افضلیت آن حضرت است، منتها روی عادت و تعصب گوید خدا خواست مفضول (یعنی صفر الکف) تمام را بر افضل و اکمل مقدم دارد.

و حال آنکه چنین بیانی از شخص عالمی مانند ابن ابی الحدید شایسته نبوده که مورد اعتراض فضلا و دانشمندان و ارباب منطق قرار گیرد و بر او خرده گیرند که

____________________

1- هرآینه به تحقیق، دانا و ماهرم بعلوم اولین و دانا و عالمم به علوم آخرین که در سینه من تمام مکتوم است و کاشف جمیع اسرار غیبم و هر داستانی از سابق و لا حق در سینه من است و من بر هر صغیر و کبیر فرمان روایم علم من احاطه به جمیع موجودات دارد.

2- اگر بخواهم از تفسیر سوره فاتحه تنها هفتاد شتر را بار خواهم نمود و مؤید بیان من فرموده پیغمبر است که فرمود: «من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد.» و تأیید فرموده پیغمبر، آیه شریفه است که می فرماید: وارد خانه ها شوید از در آنها. پس کسی که اراده دارد تحصیل علم نماید باید از بابی که پیغمبر معرفی فرمود وارد گردد (سوره بقره، آیه 189).

۴۲۵

بر خلاف قواعد علم و منطق و عقل، اظهار عقیده نموده و این نسبت بی جایی است بذات اقدس پروردگار اعظم؛ چه آنکه خدای حکیم علیم، هرگز عملی بر خلاف عقل و منطق نمی نماید و مفضولی را بر فاضل مقدم نمی دارد تا چه رسد بر اعلم و افضل.

بشری که مختصر فهم و شعور دارد و بهره ای از علم و منطق برده، حاضر نمی شود به تقدیم فاضل بر افضل تا چه رسد به مفضول بر افضل. چگونه ممکن است خدای حکیم علیم مفضولی را بر افضل مقدم دارد و حال آنکه خود در آیه 9 سوره 39 (زمر) به طریق استفهام انکاری می فرماید:( هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ ) (1) . و نیز در آیه 35 سوره 10 (یونس) فرماید:( أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ ) (2) .

پس از جهت اعلمیت و افضلیت، حق تقدم در امت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بوده است و ابن ابی الحدید درشرح نهج صریحاً اقرار به این معنا نموده، آنجا که گوید:انّه عليه‌السلام افضل البشر بعد رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و احقّ بالخلافه من جمیع المسلمین (3) .

و دلیل دوم که مرتبط با دلیل اول است، فرموده های رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، مخصوصاً که در آخر همین حدیث می فرماید:من ارد العلم فلیأت الباب (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا آن کسی که پیغمبر امر می کند درب خانه او بروید، اولی به اطاعت است یا آن کسی که مردم برای خود بعنوان خلافت معیّن نمایند؟

____________________

1- آیا آنان که (مانند علیعليه‌السلام ) اهل علم و دانش اند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ (یعنی هرگز یکسان نیستند). (شرح نهج البلاغة، ج11، ص111).

2- آیا آنکه خلق را براه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آنکه رهبری نمی کند مگر آنکه خود هدایت شود؟

3- به درستی که علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل بشر و احق و اولی بامر خلافت از جمیع مسلمانان بوده است.

4- هر کس اراده دارد علم را پس باید برود بدر و باب علم (یعنی علی بن ابی طالبعليه‌السلام ).

۴۲۶

علاوه بر آنکه امر پیغمبر مطاع است باید اطاعت کرده شود، علت و جهت حق تقدم را معین می نماید که همان جهت عقلانی است که أعلمیت باشد.

شیخ : اگر از جهت اعلمیت و افضلیت حق تقدم برای سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بود، می بایستی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّی بر آن جناب بنماید که امت بدانند باید پیروی از او بنمایند و حال آنکه به چنین نصّی ما برنخورده ایم.

داعی : این قبیل بیانات از امثال شما آقایان با علم و فضل فوق العاده اسباب تأثر داعی می شود که چرا باید عادت آن اندازه در شما تأثیر کرده باشد که علم و دانش و حقیقت شما را مقهور خود قرار دهد. آقای عزیز، ده شب است که داعی از کتب معتبره خودتان اقامه برهان نموده و نصوص وارده را به عرض مجلس رسانیده، به شهادت اهل مجلس و جراید و مجلات، تازه امشب آقا بحث را از سر گرفته می فرمائید نصّی ندیده اید؛ در حالتی که کتب معتبره خودتان سراسر پر است از نصوص جلیّه و خفیّه، مع ذلک از همه چشم پوشیده. یک سؤال از شما می نمایم که آیا امت احتیاج به علم و سیره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارند یا نه؟شیخ : بدیهی است که احتیاجات همگی صحابه و امت تا روز قیامت به علوم عالیه و سیره متعالیه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

داعی :احسن اللّه لکم الاجر !(1) اگر هیچ نص صریحی از آن حضرت در باب خلافت و امامت نبود مگر همین حدیث مدینه که صریحاً فرموده:انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیأت الباب ،(2) کافی برای اثبات مرام بود.

به فرموده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام اعلم امت بوده

کدام نصّ، صریح و واضح تر از این حدیث است که می فرماید: «هر کس می خواهد از علم من بهره بردارد، باید برود در خانه علی که باب علم من است.» الان وقت سحر است؛ تمام شب را داعی با حرارت تمام در اطراف این

____________________

1- خداوند پاداش شما را نیکو گراند.

2- (من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )شهرستان علم می باشم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد؛ هر کس اراده دارد علم (مرا) پس باید برود به در و باب علم (علیعليه‌السلام ).

۴۲۷

موضوع صحبت نمودم و وقت آقایان را گرفتم، الحال آقا مرا سرد نمودید. مثل اینکه آقایان مانند اسلافتان نمی خواهید روی عادت گوش به حرف حساب بدهید تمام بیانات ما را نشنیده گرفته و انکار نصّ می نمایید.

کدام نصّ بالاتر از نصّ علمی است؟ کدام عاقل دانشمندی از ارباب ملل و نحل گفته که با بود عالم و اعلم، مردم زیر بار جاهل بروند؟ اگر در علم و منطق چنین بیانی در عالم شده، داعی تسلیم به منطق شما می شوم.

و اگر چنین منطقی در عالم وجود ندارد که با بود عالم و اعلم، مردم تبعیت و پیروی از جاهل بنمایند، شما باید تسلیم منطق ما که منطق تمام ارباب علم و دانش است بشوید که چون امیر المؤمنین علیعليه‌السلام اعلم امت بوده باید به حکم علم و عقل و منطق تبعیت و پیروی از او بنمایید.

چنانچه قبلاً عرض کردم که اکابر علمای خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (1) و ابو المؤید خوارزمی درمناقب (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درنزول القرآن فی علیّ (4) و خواجه کلان بلخی درینابیع (4) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (5) حتی ابن حجر مکّی درصواعق (6) نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود:اعلم امّتی علیّ بن أبی طالب (7) .

احدی از صحابه بپایه علم آن حضرت نمی رسند؛ چنانچه ابن مغازلی شافعی درمناقب و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (8) و حموینی درفرائد (9) و شیخ

____________________

1- مسند احمد، ج5، ص26.

2- مناقب خوارزمی، ص82، ح67.

3- نزول القرآن فی علی، ص85.

4- ینابیع المودة، ج1، ص216.

5- مودة القربی، ص18.

6- صواعق المحرقة، ص125.

7- داناترین افراد امت من علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

8- مطالب السؤول، ج1، ص169.

9- فرائد السمطین، ج1، ص97.

۴۲۸

سلیمان حنفی درینابیع (1) از کلبی نقل می کنند که عبد اللّه بن عباس (حبر امت) گفت:علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من علم اللّه و علم علیّ من علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علمی من علم علیّ و ما علمی و علم الصحابه فی علیّ الاّ کقطره بحر فی سبعه ابحر (2) .

در آخر خطبه 108نهج البلاغه است که مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام فرموده:

نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم(3) .

ابن ابی الحدید هم درشرح نهج (4) (چاپ مصر)در شرح این خطبه گوید:

این امر در آن حضرت ظاهر است جدا؛ زیرا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

أنا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد المدینه فلیأت الباب (5) .

و نیز فرمود:اقضاکم علیّ .قضا أمری است که مستلزم علوم بسیاری می باشد بالجمله. فحاله فی العلم حال رفیعه جدّا لم یلحقه احد فیها و لا قار به و حقّ له ان یصف نفسه بأنّه معادن العلم و ینابیع الحکم فلا احد احق به منها بعد رسول اللّه - (6) انتهی.

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص215.

2- علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علم خدای تعالی است و علم علیعليه‌السلام از علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و علم من از علم علیعليه‌السلام است و علم من و علم صحابه در مقابل علم علیعليه‌السلام ، مانند قطره آبی در هفت دریا می باشد.

3- ما (ائمه اثنا عشرعليهم‌السلام ) از شجره نبوت هستیم و از خاندانی می باشیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده و ما کان های معرفت و دانش و چشمه های حکمت می باشیم.

4- شرح نهج البلاغة، ج7، ص220.

5- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد. هر کس اراده دارد از شهرستان علم من بهره بردارد پس باید برود به باب علم (علیعليه‌السلام ).

6- مقام علمی آن حضرت بسیار بلند است که از حد بیان خارج و دست تصور هیچ کس به او نخواهد رسید، بلکه به او نزدیک هم نخواهد شد و سزاوار است که به خود نسبت دهد و بفرماید: معدن علم منم که چشمه های حکمت از اقیانوس علوم من جاری می باشد. پس در نتیجه ثابت است که احدی از بشر سزاوارتر از علیعليه‌السلام به رفعت علم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست. (شرح نهج البلاغة، ج7، ص220).

۴۲۹

ابن عبد البر دراستیعاب (1) و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (2) و قاضی ایجی درمواقف (3) آورده اند که رسول اکرم فرموداقضاکم علی عليه‌السلام .

چنانچه سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (5) و محمد جزری دراسنی المطالب (6) و محمد بن سعد درطبقات (7) و ابن کثیر درتاریخ کبیر و ابن عبد البر دراستیعاب (8) از خلیفه عمر بن الخطاب نقل نموده اند که می گفت:علی اقضانا ؛ یعنی علیعليه‌السلام در امر قضاوت (که احاطه بر جمیع امور است) از همه ما اولا و مقدم بود.

و نیز درینابیع المودة (9) نقل می نماید که صاحبدرّ المنظّم ابن طلحه گوید:اعلم انّ جمیع اسرار الکتب السماویّه فی القرآن و جمیع ما فی القرآن فی الفاتحة و جمیع ما فی الفاتحة فی البسملة و جمیع ما فی البسملة فی باء البسملة و جمیع ما فی باء البسملة فی النقطة الّتی هی تحت الباء قال الامام علیّ کرّم اللّه وجهه انا النقطة الّتی تحت الباء (10) .

و نیز سلیمان بلخی درینابیع المودة نقل می نماید از ابن عباس که گفت:اخذ بیدی الامام علیّ عليه‌السلام فی لیلة مقمرة فخرج بی الی البقیع بعد العشاء و قال: اقرأ یا عبد الله فقرأت بسم اللّه

____________________

1- استیعاب، ج2، ص461. 2- مطالب السؤول، ص23.

3- مواقف، ج3، ص627 و 636. 4- تاریخ الخلفاء، ص170 و 223.

5- حلیة الاولیاء، ج1، ص65. 6- اسنی المطالب، ص8، ح27.

7- طبقات ابن سعد، ج2، ص339. 8- استیعاب، ج1، ص17؛ ج3، ص1102.

9- ینابیع المودة، ج1، ص213.

10- بدان که اسرار جمیع کتب سماوی در قرآن است و تمام اسرار و رموز قرآن در سوره فاتحه است و جمیع حقایق که در سوره فاتحه است در بسمله است و هرچه در بسمله است در باء بسمله است و اسرار باء بسمله تمام در نقطه زیر باء است و علی -کرم اللّه وجهه- فرموده: «من آن نقطه زیر باء هستم.»

چه خوش سراید شاعر،

توئی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم

که در وقت تنزل تحت بسم اللّه را بائی

۴۳۰

الرحمن الرحیم فتکلم لی فی اسرار الباء الی بزوغ الفجر (1) .

اتفاقی فریقین است که در میان صحابه امیر المؤمنین علیعليه‌السلام منحصر به فرد بوده در اینکه عالم به أسرار غیبیه و وارث علوم انبیا بوده است؛ چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (2) و خطیب خوارزمی درمناقب (3) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع (4) ازدرّ المنظّم ابن طلحه حلبی نقل نموده اند که امیر المؤمنینعليه‌السلام می فرمود:سلونی عن اسرار الغیوب فانّی وارث علوم الانبیاء و المرسلین (5) .

و نیز امام احمد حنبل درمسند (6) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (7) و سلیمان بلخی درینابیع (8) نقل می نماید که ان حضرت در بالا منبر می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی! عن طریق السموات فانی اعلم بهما من طرق الارض .(9)

این ادعا از آن حضرت در آن زمانی که وسایل سیر در ملکوت مانند امروز نبوده، بزرگترین دلیل بر آگاه بودن به مغیبات است. فلذا مکرر سؤال می نمودند و آن حضرت از آسمان ها و کرات جوّیه خبر می دادند.

به علاوه در دوره ای که هیئت بطلمیوس مصری دایر بوده، جواب اشخاص را مطابق با هیئت جدید امروزی دادن خود معجزه بزرگ است.

____________________

1- در شب ماه تابی، علیعليه‌السلام دست مرا گرفت برد به سوی قبرستان بقیع بعد از نماز عشاء فرمود: بخوان. من بسم اللّه الرحمن الرحیم را قرائت نمودم. آنگاه از اسرار باء بسم اللّه برای من سخن گفت تا طلوع فجر. (ینابیع المودة، ج1، ص214؛ ج3، ص211).

2- مطالب السؤول، ص26.

3- مناقب خوارزمی، ص90، ح80.

4- ینابیع المودة، ج1، ص213؛ ج3، ص211.

5- سؤال کنید از من از اسرار غیبیه! پس به درستی که من وارث علوم انبیا و مرسلینم.

6- مسند احمد، ج1، ص83.

7- شرح نهج ابلاغة، ج2، ص286 وج6؛ ص136 و ج7؛ ص46 و 57.

8- ینابیع المودة، ج1، ص208، 222، 224 و 310؛ ج3، ص208، 223 و 452.

9- سؤال کنید از من از راه های آسمان ها! پس به درستی که من عالم ترم به راه های آسمانها از راه های زمین.

۴۳۱

خبر دادن علی از کرات جوّیه طبق هیئت جدید

چنانچه شیخ محقق و فاضل محدث عادل ثقه، علی بن ابراهیم قمی -قدّس سره القدوسی- که در قرن سیم هجری ریاست علمی او محرز بوده، در تفسیر سوره و الصّافات(1) و شیخ فاضل محدث لغوی که در زهد و ورع و تقوی معروفیت کامل داشته، فخر الدین بن طریح نجفی در کتاب لغت معروفشمجمع البحرین (2) که تقریباً سیصد سال قبل تألیف نموده در لغه کوکب و علامه شهیر مرحوم ملا محمّد باقر مجلسی -رضوان اللّه علیه- دربحار الانوار «السماء و العالم»،(3) از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل نموده اند که فرمود:هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا در یک دوره و زمانی که از هیئت جدید اثری در عالم نبوده و هیئت بطلمیوسی هم که مدار عمل ریاضیون فلکی آن زمان بوده قائل بافلاک بودند کواکب و ستارگان را انوار مضیئه و میخهای آسمان می دانستند تلسکوبها و دوربینهای امروزی هم وجود نداشته که از وضع کرات و اوضاع ستارگان خبر بدهند، اگر فردی از افراد بشر، از اخبار سماوی و کرات جوی خبر بدهد، آن هم مطابق با علم هیئتی که بعد از هزار سال مورد توجه و عمل علما قرار گیرد، شما چنین خبردهنده ای را عالم بغیب نمی دانید و این خبر را در شمار اخبار غیب به حساب نمی آورید؟

اگر بخواهید بفرمایید این نوع از اخبار که در کتب اکابر علما از ائمه اطهار بسیار رسیده علم به غیب نیست، کمال بی لطفی را فرمودید و تعصّب خود را ظاهر نمودید؛ زیرا خود خبر دلالت بر این امر بزرگ دارد.

و اگر خبر دادن از ملکوت اعلا و کرات جوّیّه که چگونگی آنها از نظرها ناپدید بوده است (حتی امروزه هم که تلسکوب های قوی موجود است، با چشم غیر مسلّح دیده نمی شود) و علوم امروزه هم تصدیق حقیقت و چگونگی آن خبر هزار و 1300 سال قبل را می نماید، پس بدانید خبر دادن از غیب عالم بوده و تصدیق

____________________

1- تفسیر قمی، ج2، ص194. 2- مجمع البحرین، ج2، ص162، ماده «موکب».

3- بحار الانوار، ج55، ص91. 4- این ستارگان که در آسمانند، شهرهایی هستند مانند شهرهایی که در زمین است.

۴۳۲

فرمایید که مولانا امیر المؤمنین و امام المسلمین علی بن أبی طالبعليه‌السلام عالم به غیب بوده است که بدون وسائل و اسباب کشفیه که امروزه موجود گردیده، با چشم معمولی ملکوت را مورد کشف و انکشاف قرار داده. قطعاً هر انسان دقیقی به محض شنیدن چنین اخبار قبل از هزار سال حکم می کند که خبر دهنده عالم به غیب بوده.

گفتگو با مسیو ژوئن مستشرق فرانسوی

مناسب است به اقتضای مقام، با اجازه آقایان، اشاره نمایم به مطلب مهمّی که در همین سفر برای داعی پیش آمد نموده، موقعی که از بصره (آخرین شهر سر حدّی عراق عرب) سوار کشتی شدیم، در اطاق درجه اول کشتی (واریلا) بودیم که دارای سه تخت خواب بود اتفاقا یک مرد شریف دانشمند از مستشرقین فرانسوی به نام (مسیو ژوئن)در اطاق ما بود بسیار فاضل و مؤدب. با آنکه از نژاد فرانسه بود، زبان عربی و فارسی را بسیار خوب می دانست، فلذا با هم مأنوس و همه روزه با صحبت های علمی و دینی سرگرم بودیم. البته داعی سعی کامل داشتم که به وظیفه خود عمل نموده، آن مرد محترم را به حقایق دین مقدس اسلام و مذهب حقه جعفری متوجه سازم.

در یکی از روزها ضمن صحبت، ایشان گفتند:

تصدیق می نمایم که در دیانت اسلام مزایائی هست که در سایر ادیان نمی باشد؛ چه آنکه اسلام در همه جا و همه کار اعتدال در عمل را مورد توجه قرار داده ولی در عین حال فراموش نکنید که در کشفیات عملی اروپایی ها که در تحت أوامر دیانت پاک حضرت مسیحعليه‌السلام هستند، گوی سبقت و مسابقت را ربوده و عالمی را رهین منّت عملی خود قرار داده اند.

داعی در اینکه غربیها و دیگران هم سعی و جدیّت بلیغی در کشفیات علمیه نموده اند حرفی نیست، بلکه مورد تصدیق همه می باشد، ولی باید دید سرچشمه تمدن علمی را از کجا گرفتند؛ استاد و معلم آنها در علوم و فنون چه اشخاصی بوده اند. البته چون خود شما از علما و دانشمندانی هستید که در حقیقت هر چیزی غور و بحث نموده اید تصدیق می نمایید که سر چشمه علوم و فنون غربیها از اسلام و اسلامیان بوده نه از تعالیم حضرت مسیحعليه‌السلام ؛ چه آن که

۴۳۳

غربی ها تا قرن هشتم میلادی به شهادت تاریخ غرق در توحش و بربریّت بودند و حال آنکه در همان زمان مسلمین پرچم دار علم و هنر بودند؛ چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل ارنست رنان فرانسوی و کارلیل انگلیسی و نورمال آلمانی و غیره اقرار به این معنا دارند.

در همین سفر موقعی که در کاظمین مشرف بودم، شبی را مهمان جناب نواب محمّد حسین خان قزلباش بودم که از خاندان محترم قزلباش و بسیار مرد شریفی است و سالها است در کربلا و کاظمین سکنا دارند و الحال معاون مندوب سامی در کل عراق عرب هستند، صحبت از اقرار و اعتراف اروپایی ها به تمدن اسلام به میان آمد. ایشان فرمودند: اخیراً کتابی تألیف یکی از دانشمندان فرانسوی به زبان اردو ترجمه شده. برای من یک جلد آورده اند، بسیار کتاب زیبائی است که سید فاضل جلیل القدر هندی آقا سید علی بلگرامی ترجمه نموده اند. نام این کتاب (تمدن العرب(1) ) است بسیار ضخیم و مفصل و مستدل می باشد تألیف دانشمند معروف غرب، دکتر در طب و حقوق و اقتصاد (گوستاو لوبون) که با دلایل محسوسه و منقوله بسیار قوی، توأم با چهار صد گراور ثابت می نماید که آنچه غربیها از علم و تمدن و حرف و صنایع حتی طرز ادب و معاشرت و تشکیل إدارات ملکی و مملکتی لشکری و کشوری و زندگانی فردی و اجتماعی دارند، از تعالیم عالیه عرب است. (بدیهی است مراد از عرب که در السنه و افواه اروپائیها وارد است و این مرد بزرگ دانشمند نام کتابش راتمدن العرب گذارده، اعراب مسلمین اند و الاّ اعراب قبل از اسلام عاری از هر علم و ادب بودند).

مسیو ژوئن بلی آن کتاب را خود دانشمند بزرگ فرانسوی دکتر گوستاو لوبون در پاریس به من دادند و الحق زحمت کشیده و خوب نوشته اند.

داعی آن کتاب را از جناب نوّاب برسم امانت گرفتم، چون زبان اردو نمی دانستم (اینک که به هندوستان آمده ام به قدر رفع احتیاج با این زبان ارتباط پیدا

____________________

1- اخیراً جناب آقای سید محمد تقی فخر داعی گیلانی که یکی از فضلاء و دانشمندان ایران هستند در تهران از زبان اردو به فارسی ترجمه و چاپ نموده؛ الحق خدمت بزرگی بمعارف اسلامی نموده اند. ای کاش فضلاء و نویسندگان ما از ایشان سرمشق می گرفتند عوض ترجمه رمانها و کتابهای مضر الاخلاق و العقائد اروپائی و مصری و غیره این قبیل ترجمه های سودمند می نمودند.

۴۳۴

نمودم). در مدت ده روز که در آن بلده طیّبه توقف داشتم، جناب دوست دانشمند نوّاب صادق خان قزلباش، ساکن کاظمین و بغداد ملاطفت فرموده، قسمت هایی که مورد توجه دعاگو بود ترجمه می نمودند داعی هم یادداشت می نمودم مخصوصاً فصل دوم از 10 (تأثیر تمدن اسلام در مغرب) را تماماً ترجمه نمودند و بداعی دادند بسیار از ایشان ممنون شدم(1) .

آن اوراق را باز کرده و برای ایشان خواندم گفتم، ملاحظه فرمایید؛ این دکتر دانشمند فرانسوی از اهل و دیار و وطن شما که خود تصدیق مقام و رتبه ایشان را می نمایید، در این فصل اقرار به این معنا نموده چنین گوید.

گفتار گوستاو لوبون در تأثیر تمدن اسلام در مغرب

تمدن اسلام بقدری که در مشرق تأثیر بخشیده، در مغرب نیز همان قدر مؤثر واقع شده و بدین وسیله اروپا داخل در تمدن گردیده. این تمدن تأثیری که به مغرب بخشیده اگر بخواهیم میزان آن را بدست بیاوریم، باید ببینیم که پیش از ورود تمدن مزبور بغرب حالات مغرب و اوضاع زندگانی اروپاییان چه بوده است.

در قرن نهم و دهم میلادی؛ یعنی همان وقتی که تمدن اسلام در مملکت اسپانیا منتها درجه ترقی و تعالی را پیموده در تمام مغرب، زمین علمی و یا مراکز علمی وجود نداشت، مگر کلیساها که به دست رهبانان جاهل که خود را عالم می دانستند، اداره می شد و مردم را بخرافات مذهبی خود عادت می دادند!

از قرن دوازدهم که بعضی اشخاص حساس در پی فهم و دانش بودند، پناه گاهی (برای اخذ علم و دانش) نداشتند مگر اسلام و مسلمین، که از جمیع جهات آنها را استاد و بهتر و برتر از همه می دانستند و در مدارس آندلس می رفتند و تحت تعالیم مسلمین دانا می شدند.

تمام اهل علم باید منّت دار مسلمانان باشند که خدمت بزرگی بعلم و دانش نمودند و توسعه در عالم دادند مسلمین عرب حق حیات بزرگی به ما

____________________

1- اخیراً در تهران با ترجمه آقای فخر داعی هم مطابقه نموده و تصحیح نمودم.

۴۳۵

غربی ها دارند و بایستی تمدن مغرب را «تمدن العرب» نامید- انتهی.

داعی : اینها خلاصه مختصری بود از آنچه دانشمند شهیر فرانسوی خودتان می نویسد جناب عالی مانند همه غربی ها به علم و صنعت و کشفیات امروزه اروپا می بالید، ولی خوب است نظری به ازمنه سالفه اروپا بنمائید و نیز توجهی به اوضاع و تاریخ جزیرة العرب قبل از اسلام نموده تا کشف حقیقت بر شما بشود.

زمانی که اروپای شما حتی پاریس (مهد تمدن امروز) غرق در توحش و بربریّت بود، سرچشمه های علم و تمدن و هنر از شبه جزیرة العرب توسط اعراب مسلمین به راه نمایی قائد عظیم الشأن اسلام و اسلامیان خاتم الانبیاء محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنیا پخش می گردید لازم دانستم پرده ای از گذشته بردارم تا شما را به تمدن اعراب مسلمین و اروپایی ها توجه دهم تا حقیقت آشکار گردد.

هدیه فرستادن هارون ساعت ساخت مسلمین را برای شارلمان

خودتان می دانید که قرن هفتم و هشتم میلادی به واسطه خدمات بزرگ شارلمان امپراطور مقتدر فرانسه، اروپا سر و صورتی به خود گرفت. مع ذلک در همان زمان وقتی روابط خود را با دربار خلافت اسلامی بغداد (هارون الرشید عباسی) محکم نمود، تحف و هدایایی بین شارلمان (در مرتبه اول) و خلیفه هارون الرشید رد و بدل شد؛ من جمله از تحف و هدایائی که هارون در عوض برای شارلمان فرستاد، علاوه بر جواهرات و البسه فاخر و پارچه های بافت مسلمین عرب و قیل بزرگی که اروپا ندیده بود، و ساعت بزرگی بود که فرانسوی ها بر سر در عمارت سلطنتی خود نصب نمودند و آن ساعت از هنرمندی عرب های مسلمین بود که اوقات 24 ساعت را با زدن زنگ ها، که با افتادن دانه های فلزی در جام بزرگ زرین، معین می نمود.

دانشمندان فرانسوی دربار شارلمان، بلکه تمام اهالی پاریس (پایتخت متمدن امروز اروپا) نتوانستند از حقیقت و چگونگی آن صنعت بزرگ سر در آورند؛ چنانچه گوستاو لوبون درتمدن العرب و دیگران از دانشمندان و نویسندگان اروپا ثبت نموده اند.

اگر بخواهید بهتر بمیزان تمدن اروپا در مقابل تمدن اعراب مسلمین پی

۴۳۶

ببرید، تاریخ زمان شارلمان و قضیه ساعت ساخت مسلمین را مطالعه نمایید تا کشف حقایق بشود؛ که می نویسند: وقتی ساعت را در برج بزرگی بالای سر در عمارت سلطنتی گذاردند و روپوش از بالای آن برداشتند، مردم پاریس حرکت عقربه های ساعت را دیدند با چوب و چماق و انواع حربه ها به طرف عمارت سلطنتی حمله نمودند. خبر بشارلمان دادند که ملت با عصبانیت تمام حمله به عمارات سلطنتی نمودند. درهای عمارات را بسته، وزرا و دانشمندان دربار را برای تحقیق علت این عمل ملت فرستادند.

پس از گفت وگوی بسیار، معلوم شد نظر بدی به مقام سلطنت ندارند، بلکه می گویند سالها کشیشها به ما گفتند: از شیطان، دشمن بزرگ بشریّت باید دوری نمایید. ما پیوسته عقب این دشمن بزرگ بودیم که در کجا باو دست پیدا کنیم و خود را از شرّ او نجات دهیم تا در این موقع که این برج ساخته شده، می بینیم شیطان در داخل برج حرکاتی می کند که ما را اغوا نماید لذا ما برای خراب کردن برج و کشتن دشمن بزرگ عالم بشریّت حمله نموده ایم!! ناچار دسته دسته از بزرگان ملت را ببالای برج برده، وضع ساعت و هنرنمایی مسلمین را به آنها ارائه دادند. آنها برای ملت تشریح نمودند. آنگاه ملت با عذر خواهی و پوزش از مقام سلطنت متفرق گردیدند.

پس شما نفرمایید مسلمانان از اروپائیها عقب بودند؛ خیر، عقب نبودند، بلکه عقب ماندند. از همان روزی که غربیها بیدار شدند و در مدارس علم و هنر مسلمین مانند آندلس و قرطبه و اشبیلیه و اسکندریه و بغداد و غیره اخذ علوم و صنایع و حرف نمودند، در پی سعی و عمل رفتند و باوج ترقی و تعالی رسیدند.

مسلمانان، مغرور تنبل و تن پرور شدند و خمود پیدا نموده، عقب ماندند تا به این روز رسیدند که می بینیم. و الاّ ما همه چیز داشتیم ولی امروز فقیر همه چیز شده ایم؛ به قول ادیب دانشمند حافظ شیرازی ما که گوید:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

از اینها گذشته، ترقیات علمی و صنعتی شما مربوط به حضرت عیسیعليه‌السلام نمی باشد بلکه در اثر سعی و کوشش مردمان غربی از ده قرن بعد از صلب حضرت مسیحعليه‌السلام (به عقیده شما) آن هم از برکات مسلمین عرب و نشریات آنها بوده.

۴۳۷

البته در این موضوع صحبت بسیار نمودیم تا رسیدیم باین جا که گفتم: فرق پیشوایان مسلمین با تمام اهل عالم و دانشمندان معروف دنیا این است که اینها با اسباب کشفیات می کنند و آنها بدون اسباب.

برای مدعای خود چند خبر از ائمه طاهرینعليهم‌السلام راجع به حیوانات ذره بینی خواندم که در زمانی که ذره بین ها و میکروسکپ ها در عالم وجود نداشت (یعنی در 1300 سال قبل) پیشوایان بزرگ اسلام أئمه از عترت پیغمبر عظیم الشأنعليهم‌السلام ما با چشم غیر مسلّح به آلات و ادوات ظاهریه، حیوانات ذره بینی را دیده و به ما معرفی و امر به احتراز از آنها نمودند.

شماها امروزه مباهات می نمایید که به وسیله تلسکوب ها و دوربین های قوی از کرات جوّیه و موجودات هوایی و مخلوقات در کواکب و ستارگان فی الجمله اطلاع پیدا نموده اید. ولی در 1300 سال قبل، پیشوای دوم مسلمین و معلم ثانی اسلامیان، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام بدون اسباب و وجود تلسکوب و دوربین های بزرگ از کرات آسمانی طبق هیئت جدید خبر داده. آنگاه همین خبری که امشب به عرضتان رسانیدم برای ایشان خواندم که آن حضرت فرمود:هذه النجوم الّتی فی السماء مدائن مثل المدائن الّتی فی الارض .(1)

مسیو ژوئن (بعد از قدری سکوت و تفکر) خبر را یادداشت نموده و گفتند: «خواهش می کنم نام کتاب هایی که این خبر را ضبط و ثبت نموده اند، به من بدهید.» گفتم و نوشتند. آنگاه گفتند:

در لندن و پاریس، بزرگترین کتاب خانه های مهم دنیا موجود است. حتی نسخه های خطی هر کتابی در آنجا هست. من اول بلندن می روم و بعد بپاریس در کتابخانه ها این کتابها را دقیقانه تحت نظر می گیریم و با دانشمندان و مستشرقین مطلب را مورد بحث قرار می دهیم. اگر دیدیم تاریخ تألیف این کتابهائی که شما ذکر نمودید، قبل از پیدایش تلسکوب ها و دوربین های آسمانی بوده، به شما قول شرف می دهم و خدای عیسیعليه‌السلام و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بین من و شما گواه باشد که بعد از تحقیق و فهمیدن، مطلب مسلمان

____________________

1- این ستارگان که در آسمانند، شهر هایی هستند مانند شهرهای روی زمین.

۴۳۸

می شوم. زیرا قطعاً گوینده چنین خبری بدون اسباب در هزار سال قبل، چشم دنیایی نداشته و حتماً چشم ملکوتی داشته، دارای قوه الهی بوده. پس دین اسلام با چنین پیشوایی حتماً دین حق آسمانی می باشد که خلیفه و جانشین پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام دارای چنین قوه و علمی ما فوق قوای بشریّت بوده- انتهی(1) .

آقایان محترم، جایی که بیگانگان ندیده و نشناخته بدون حبّ و بغض فقط روی قاعده و مبنای علمی چنین حکمیّت نمایند، ما و شما باید به طریق اولی این راه را بپیماییم و روی همین دو قاعده، هر کس را لایق پیغمبری و واجد شرایط دیدیم پیروی از او بنماییم.

و هم چنین است مقام خلافت و جانشینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که اگر با دیده انصاف و بصیرت بنگریم و از غرض رانی و تعصّب خارج و لباس عادت را از تن بیرون کنیم، می فهمیم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان صحابه احدی لیاقت این معنا را نداشته که ازهد و اعلم و افضل به علاوه اعلا نسباً از مولا امیر المؤمنینعليه‌السلام باشد.

جمیع علوم منتهی به علیعليه‌السلام می شود

چه آنکه آن حضرت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جامع جمیع فضایل و کمالات بوده، علوم اولین و آخرین در نزد آن بزرگوار بوده و جمیع علومی که در میان خلق متعارف است از حکمت و کلام و تفسیر و قرائت و صرف و نحو و فقه و و هندسه و طب و نجوم و عدد و جفر و حساب و شعر و خطبه و موعظه و بدیع و فصاحت و لغت و منطق الطیر، تمام به آن حضرت منتهی می شود.

در جمیع این علوم، یا آن حضرت مبتکر بوده یا تشریح علم نموده و در هر علمی کلام خاصی بیان فرموده که اهل آن فن آن کلام را مصدر قرار داده و بعدها هرچه در آن فن گفتگو کرده اند، شرح بر کلام آن حضرت بوده است؛ مانند آنچه به ابو الاسود دئلی در علم نحو فرمود که کلمه اسم و فعل و حرف است و نیز باب إنّ و باب اضافه و باب اماله و باب لغت و عطف را مرسوم داشت و تقسیم إعراب برفع و نصب و جرّ و جزم، دستور اصولی است برای حفظ عبارات از غلط، از طرف

____________________

1- بعد از مراجعت از سفر، نامه ای از ایشان رسید با تصدیق به مراتب فوق و حقیقت خبر، اظهار اسلام و اقرار به شهادتین و اعتراف به حقیقت اسلام نموده بودند.

۴۳۹

آن حضرت صادر گردیده است.

اعتراف ابن ابی الحدید به مقامات علمیه علیعليه‌السلام

اگر شما صفحات اول دیباچه کتابشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی را دقیقاً بخوانید، خواهید دید که این عالم منصف چگونه تصدیق به تمام این معانی نموده و مقام علمی آن حضرت را ستوده، صریحاً در گفته:

و ما اقول فی رجل تعزی الیه کلّ فضیلة و تنتهی الیه کلّ فرقة و تتجاذبه کلّ طائفة فهو و رئیس الفضائل و ینبوعها و ابو عذرها و سابق مضمارها و مجلی حلبتها کل من بزغ فیها بعده فمنه اخذ و له اقتفی و علی مثاله احتذی(1) .

علم فقهای اربعه ابو حنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام حنبل را از آن حضرت می داند و گوید: «فقهای صحابه فقه را از علیعليه‌السلام آموختند.»

چون امشب مجلس ما خیلی به طول انجامیده، بیش از این مقتضی نیست که به نقل تمام گفتار و بیانات آن عالم بزرگ خودتان شما را مشغول سازم. لازم است مراجعه نمایید بهدیباچه شرح نهج البلاغه آن مرد بزرگ منصف تا مبهوت شوید از شهادت و تصدیق و اذعان و اعتراف عالم مورخ منصف از جماعت خودتان که گوید: «امر علیعليه‌السلام عجیب است که در تمام عمر کلمهلا ادری بر زبان او جاری نشده پیوسته همه علوم در نزد او حاضر بوده»، تا آخر جملات که گوید:و هذا یکاد یلحق بالمعجزات لانّ القوّه البشریّه لا تفی بهذا الحصر و لا تنهض بهذا الاستنباط (2) .

اگر بخواهم اخبار غیبیه ای که از آن حضرت صادر گردیده و بعد از سال ها بلکه

____________________

1- چه بگویم و چگونه معرفی نمایم شخصی را که ابواب فضایل تماماً به او منسوب و فضل هر گروهی از فضلاء به او منتهی می گردد و هر طایفه فضل خود را از او گرفته و جذب نموده اند. او است رییس فضل و فضلا؛ زیرا هر فضیلتی از او سرچشمه گرفته حجج و براهین فضل از آن جناب ترشح نموده است. او است برنده مسابقه در میدان سباق، او است کاشف نتایج فضل و هر بابی از فضل که بعد از آن جناب هویدا گردیده باز ارتباط به او دارد؛ بایستی به او اکتفا به فضیلت نمود و به مثل او اقتدا کرد. (شرح نهج البلاغة، ج1، ص171).

2- چنین امری البته ملحق به معجزات است؛ زیرا از قوه بشری خارج است که بتواند چنین قواعدی را احصا یا به این مرتبه از استنباط نایل گردد. (شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص20).

۴۴۰

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520