شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 360109
دانلود: 4860


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 360109 / دانلود: 4860
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و دیگران از اکابر علمای خودتان تصدیق دارند که آن لعین، معاویة بن ابی سفیان بوده که وقتی غالب و امر خلافتش محکم گردید، امر کرد مردم را به سب و لعن و دشنام و تبرّی جستن از آن حضرت که مدت هشتاد سال این عمل شنیع در میان مسلمانان متداول بود که آن حضرت را ظالمانه در منبر و محراب، حتی در خطبه نماز جمعه، سب و لعن می نمودند تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز اموی، خلیفه عصر که با تدبیر صالحانه، سب و لعن را بر طرف و مردم را از آن عمل قبیح بل اقبح، منع نمود.

وقوع این عمل شنیع قبیح را آن حضرت قبلاً خبر داده بود؛ پس تصدیق نمایید که آن حضرت عالم به غیب بوده و از پس پرده و وقایع آینده بافاضه پروردگار خبر داشته.

از این قبیل خبرها بسیار داد که بعد از گذشتن سال ها و قرن ها مردم وقوع آنها را دیدند.

خبر دادن از کشته شدن ذو الثدیه قبل از شروع به جنگ

از جمله در جنگ نهروان قبل از وقوع جنگ، خبر قتل خوارج و (تزمله معروف

____________________

= پرخواری او ضرب المثل اعراب گردید هر آدم پرخواری را به او مثل می زدند. یکی از شعرا، رفیق پرخوار خود را هجو شیرینی نموده و گفته:

و صاحب لی بطنه کالهاویه

کان فی امعائه معاویه

یعنی رفیق و یار مصاحبی دارم که شکم او مثل هاویه است (هاویه اسم یکی از طبقات جهنم است چون جهنم از قبول کفار سیری ندارد؛ چنانچه در قرآن فرماید بجهنم گفته شود:(هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ) ؛ یعنی سیر شدی؟ گوید: آیا باز زیادی هست. اشاره بآنکه هرگز از قبول کفار سیر نخواهم شد) مثل آنکه در امعا و روده های او معاویه قرار گرفته. (شرح نهج البلاغة، ج2، ص276).

1- شرح نهج البلاغة، ج3، ص5.

۴۲۱

به ذو الثدیه(1) ) را داد و نیز خبر داد باینکه از خوارج بیش از ده نفر نجات پیدا نکنند و از مسلمانان بیش از ده نفر کشته نمی شوند، به این عبارت که:لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة .

چنانچه ابن ابی الحدید و خواجه کلان بلخی و دیگران نقل نموده اند که آنچه خبر داده بود، بعدها تمام واقع شد. مخصوصاً ابن ابی الحدید درشرح نهج ذیل این خبر گوید:هذا الخبر من الاخبار التی تکاد تکون متواترة لاشتهاره و نقل الناس کافه و هو من معجزاته (2) .

آیا اینها اخبار به غیب و آگاه بودن به امور آینده نبوده تا رفع شبهه و اشکال از شما بشود و پی به مقام ولایت و حقیقت آن حضرت ببرید و منصفانه تصدیق نمایید که بین آن حضرت و سایر خلفا تفاوت آشکارا بوده است؟

اگر دارای علم لدنّی نبوده و اتصال با ما وراء عالم طبیعت نداشته، چگونه از امور غیبیه خبر می داده که بعد از سالها و قرنها واقع می گردید؟

مانند خبر دادن از کشته شدن میثم تمّار به دست عبید اللّه بن زیاد و کشته شدن جویریه و رشید هجری بدست زیاد و خبر حادثه و قتل عمر و بن حمق بدست اعوان معاویه و بالاتر از همه خبر دادن شهادت فرزند دلبند خود حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام که مکرر معرفی قتله آن حضرت را می نمود؛ چنانچه قبلاً اشاره نمودم به خبر دادن از انس و عمر سعد قتله آن حضرت که تمام این اخبار را اکابر علمای خودتان از قبیل طبری و ابن ابی الحدید درشرح نهج و سایر مجلدات و محمد بن طلحه شافعی و سیوطی و خطیب خوارزمی و دیگران مشروحاً نقل نموده اند.

____________________

1- به نظر بعضی ذو الثدیه به فتح (ث) صاحب دست های کوچک است؛ (زیرا ثدی بمعنی دست است و هاء در آخر ثدی علامت تصغیر است؛ یعنی تزمله رییس خوارج دارای دو دست کوچک بوده است، لذا ذو الثدیه لقب او شده بود؛ و بعقیده ارباب لغت، ثدی به معنای پستان است و چون حرقوص ابن زهیر رئیس خوارج، پستانهای بزرگ داشت، لذا معروف شد به ذو الثدیّه.

2- این خبر از اخبار نزدیک به تواتر است از جهت شهرتی که دارد و تمام مردم نقل نموده اند و این خبر خود از معجزات آن حضرت می باشد. (شرح نهج البلاغة، ج3، ص5).

۴۲۲

خبر دادن از قتل خود و معرفی ابن ملجم را

از جمله اخبار غیبیه خبر دادن از قتل خود و معرفی نمودن عبد الرحمن بن ملجم مرادی را باینکه قاتل من است، درحالی که آن ملعون اظهار علاقه و وداد ظاهراً به آن حضرت می نمود؛ چنانچه ابن اثیر دراسد الغابه (1) و دیگران نقل نموده اند که وقتی شرف یاب شد، در حضور اصحاب، زبان به مدح آن حضرت گشود و گفت:

انت المهیمن و المهذب ذو الندی

و ابن الضراغم فی الطراز الاول

الله خصک یا وصی محمد

و حباک فضلا فی الکتاب المنزل(2)

إلی آخر الابیات.

جمیع اصحاب از طلاقت لسان و کثرت علاقه او بآن حضرت تعجب نمودند. حضرت در جواب فرمود:

انا انصحک منی بالوداد

مکاشفه و انت من الاعادی(3)

و نیز ابن حجر درصواعق (4) گوید، حضرت در جواب او فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلی

غدیرک من خلیل من مرادی

عبد الرحمن عرض کرد: «گویا اسم مرا شنیده اید، از نام من بدتان آمده است.» فرمود: «نه چنین است، بلکه واضح و آشکار می دانم تو قاتل منی و به همین زودی این محاسن سفید مرا به خون سرم خضاب می نمایی.» عرض کرد: «اگر چنین است امر کن مرا به قتل رسانند و نیز اصحاب همین تقاضا را نمودند.» حضرت فرمود:

____________________

1- اسد الغابة، ج4، ص134.

2- خداوند ترا بامامت قائم بر خلق نموده است. تو خالص از هر عیب و ریبی و صاحب جود و سخایی. نسبت به دوست و دشمن، تو فرزند شیر مردی و شجاع و نامی هستی که به فنون نیروهای سابق و لا حق دانا بوده ای.

ای وصی پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگار عالمیان تو را به این منزلت و مقام اختصاص داده است که هر گونه فضل و کرامتهای خود را در قرآن مجید بر تو افاضه و مقرر داشته.

3- من تو را نصیحت می نمایم که از دوستان من باشی علنی و بر ملا. و حال آنکه تو از دشمنان من هستی.

و عجب آنکه من حیات و زندگانی او را می خواهم و او مرگ و کشته شدن مرا طالب است و این غدار ظاهر دوست از طایفه مراد است.

4- صواعق المحرقه، ص135.

۴۲۳

«این امری است محال؛ یعنی نشدنی برای آنکه دین من اجازه نمی دهد قصاص قبل از جنایت را. علم من حکم می کند تو قاتل منی ولی احکام دین مربوط به اعمال ظاهر است، هنوز از تو عملی بر خلاف ظاهر بارز نگردیده، شرعاً نمی توانم حکمی بر تو جاری نمایم.»

مستر کارلیل انگلیسی در کتابالابطال خود گوید:

کشته شد علی بن أبی طالبعليه‌السلام به عدالت خود؛ یعنی اگر عدالت نمی کرد و قصاص قبل از جنایت می کرد، قطعاً بدنش به سلامت می ماند. چنانچه سلاطین عالم به مجردی که سوء ظن به کسی پیدا می کردند و لو فرزند و برادر و عیال و اقارب عزیزشان بود، فوری معدومشان می نمودند.

ولی علیعليه‌السلام یگانه راد مردی بود که پا از دایره شرع و دیانت بیرون نگذارد در عین آنکه قاتل خود را بطور جزم معرفی نمود ولی چون بر حسب ظاهر هنوز جنایتی از او به عمل نیامده قصاص نکرد، بلکه کمال رأفت و محبت را درباره او مرعی داشت تا شقاوت خود را ظاهر ساخت و اثبات نمود احاطه علم آن حضرت را بر بواطن و عواقب امور.

و این خود دلیل دیگری است بر اینکه عالم به غیب جز پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام که معصوم از خطایا می باشند، دیگری نخواهد بود؛ چه آنکه اگر معصوم نباشد روی علم و دانش به حقایق امور فسادها خواهد نمود. ولی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا امام چون دارای عصمتند (مانند امیر المؤمنینعليه‌السلام ) با علم و اطلاع بر قاتل خود پا از دایره شرع انور بیرون نگذارد قصاص قبل از جنایت ننمود.

آیا اینها دلائل بر اثبات علم و اطلاع آن حضرت بر اسرار و مغیبات نبوده که جوانی از راه رسیده با یک عالم مسرت از در و داد و محبت دست ببوسد و مدیحه بخواند، حضرت بفرماید تو قاتل منی؟ به خدا اگر قدری انصاف باشد، تصدیق می شود که آن حضرت دارای علم بظاهر و باطن بوده است.

اشاره به اعلمیّت و افضلیّت علیعليه‌السلام

شیخ سلیمان بلخی حنفی در اولینابیع المودة (1) ازدرّ المنظّم ابن طلحه شافعی

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص205.

۴۲۴

نقل نموده که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

لقد حزت علم الاوّلین و انّنی

ظنین بعلم الآخرین کتوم

و کاشف اسرار الغیوب باسرها

و عندی حدیث حادث و قدیم

و انّی لقیّوم علی کلّ قیّم

محیط بکلّ العالمین علیم(1)

و بعد از آن فرمود آن حضرت:لو شئت لأوقرت من تفسیر الفاتحه سبعین بعیرا قال النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انا مدینة العلم و علیّ بابها قال اللّه تعالی ( وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ) فمن اراد العلم فعلیه بالباب (2) .

اگر هیچ دلیلی بر اثبات خلافت بلافصل و تقدم آن حضرت بر دیگران نبود (و حال آنکه دلایل از حد احصا خارج است، از عقل و نقل و کتاب و سنت و اجماع؛ چنانچه در شبهای گذشته به مختصری از آنها اشاره نمودیم) مگر همین دو دلیل، یکی مقام اعلمیت و افضلیت آن حضرت که روی قاعده عقل و منطق هیچ جاهلی حق تقدم بر عالم ندارد و اعلمیت و افضلیت آن حضرت در نزد دوست و دشمن بارز و آشکار است، حتی ابن ابی الحدید ضمن خطبه اول کتابش گوید:قدّم المفضول علی الافضل . این عبارت اقرار و اعتراف به افضلیت آن حضرت است، منتها روی عادت و تعصب گوید خدا خواست مفضول (یعنی صفر الکف) تمام را بر افضل و اکمل مقدم دارد.

و حال آنکه چنین بیانی از شخص عالمی مانند ابن ابی الحدید شایسته نبوده که مورد اعتراض فضلا و دانشمندان و ارباب منطق قرار گیرد و بر او خرده گیرند که

____________________

1- هرآینه به تحقیق، دانا و ماهرم بعلوم اولین و دانا و عالمم به علوم آخرین که در سینه من تمام مکتوم است و کاشف جمیع اسرار غیبم و هر داستانی از سابق و لا حق در سینه من است و من بر هر صغیر و کبیر فرمان روایم علم من احاطه به جمیع موجودات دارد.

2- اگر بخواهم از تفسیر سوره فاتحه تنها هفتاد شتر را بار خواهم نمود و مؤید بیان من فرموده پیغمبر است که فرمود: «من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد.» و تأیید فرموده پیغمبر، آیه شریفه است که می فرماید: وارد خانه ها شوید از در آنها. پس کسی که اراده دارد تحصیل علم نماید باید از بابی که پیغمبر معرفی فرمود وارد گردد (سوره بقره، آیه 189).

۴۲۵

بر خلاف قواعد علم و منطق و عقل، اظهار عقیده نموده و این نسبت بی جایی است بذات اقدس پروردگار اعظم؛ چه آنکه خدای حکیم علیم، هرگز عملی بر خلاف عقل و منطق نمی نماید و مفضولی را بر فاضل مقدم نمی دارد تا چه رسد بر اعلم و افضل.

بشری که مختصر فهم و شعور دارد و بهره ای از علم و منطق برده، حاضر نمی شود به تقدیم فاضل بر افضل تا چه رسد به مفضول بر افضل. چگونه ممکن است خدای حکیم علیم مفضولی را بر افضل مقدم دارد و حال آنکه خود در آیه 9 سوره 39 (زمر) به طریق استفهام انکاری می فرماید:( هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ ) (1) . و نیز در آیه 35 سوره 10 (یونس) فرماید:( أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ ) (2) .

پس از جهت اعلمیت و افضلیت، حق تقدم در امت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بوده است و ابن ابی الحدید درشرح نهج صریحاً اقرار به این معنا نموده، آنجا که گوید:انّه عليه‌السلام افضل البشر بعد رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و احقّ بالخلافه من جمیع المسلمین (3) .

و دلیل دوم که مرتبط با دلیل اول است، فرموده های رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، مخصوصاً که در آخر همین حدیث می فرماید:من ارد العلم فلیأت الباب (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا آن کسی که پیغمبر امر می کند درب خانه او بروید، اولی به اطاعت است یا آن کسی که مردم برای خود بعنوان خلافت معیّن نمایند؟

____________________

1- آیا آنان که (مانند علیعليه‌السلام ) اهل علم و دانش اند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ (یعنی هرگز یکسان نیستند). (شرح نهج البلاغة، ج11، ص111).

2- آیا آنکه خلق را براه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آنکه رهبری نمی کند مگر آنکه خود هدایت شود؟

3- به درستی که علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل بشر و احق و اولی بامر خلافت از جمیع مسلمانان بوده است.

4- هر کس اراده دارد علم را پس باید برود بدر و باب علم (یعنی علی بن ابی طالبعليه‌السلام ).

۴۲۶

علاوه بر آنکه امر پیغمبر مطاع است باید اطاعت کرده شود، علت و جهت حق تقدم را معین می نماید که همان جهت عقلانی است که أعلمیت باشد.

شیخ : اگر از جهت اعلمیت و افضلیت حق تقدم برای سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بود، می بایستی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّی بر آن جناب بنماید که امت بدانند باید پیروی از او بنمایند و حال آنکه به چنین نصّی ما برنخورده ایم.

داعی : این قبیل بیانات از امثال شما آقایان با علم و فضل فوق العاده اسباب تأثر داعی می شود که چرا باید عادت آن اندازه در شما تأثیر کرده باشد که علم و دانش و حقیقت شما را مقهور خود قرار دهد. آقای عزیز، ده شب است که داعی از کتب معتبره خودتان اقامه برهان نموده و نصوص وارده را به عرض مجلس رسانیده، به شهادت اهل مجلس و جراید و مجلات، تازه امشب آقا بحث را از سر گرفته می فرمائید نصّی ندیده اید؛ در حالتی که کتب معتبره خودتان سراسر پر است از نصوص جلیّه و خفیّه، مع ذلک از همه چشم پوشیده. یک سؤال از شما می نمایم که آیا امت احتیاج به علم و سیره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارند یا نه؟شیخ : بدیهی است که احتیاجات همگی صحابه و امت تا روز قیامت به علوم عالیه و سیره متعالیه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

داعی :احسن اللّه لکم الاجر !(1) اگر هیچ نص صریحی از آن حضرت در باب خلافت و امامت نبود مگر همین حدیث مدینه که صریحاً فرموده:انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیأت الباب ،(2) کافی برای اثبات مرام بود.

به فرموده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام اعلم امت بوده

کدام نصّ، صریح و واضح تر از این حدیث است که می فرماید: «هر کس می خواهد از علم من بهره بردارد، باید برود در خانه علی که باب علم من است.» الان وقت سحر است؛ تمام شب را داعی با حرارت تمام در اطراف این

____________________

1- خداوند پاداش شما را نیکو گراند.

2- (من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )شهرستان علم می باشم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد؛ هر کس اراده دارد علم (مرا) پس باید برود به در و باب علم (علیعليه‌السلام ).

۴۲۷

موضوع صحبت نمودم و وقت آقایان را گرفتم، الحال آقا مرا سرد نمودید. مثل اینکه آقایان مانند اسلافتان نمی خواهید روی عادت گوش به حرف حساب بدهید تمام بیانات ما را نشنیده گرفته و انکار نصّ می نمایید.

کدام نصّ بالاتر از نصّ علمی است؟ کدام عاقل دانشمندی از ارباب ملل و نحل گفته که با بود عالم و اعلم، مردم زیر بار جاهل بروند؟ اگر در علم و منطق چنین بیانی در عالم شده، داعی تسلیم به منطق شما می شوم.

و اگر چنین منطقی در عالم وجود ندارد که با بود عالم و اعلم، مردم تبعیت و پیروی از جاهل بنمایند، شما باید تسلیم منطق ما که منطق تمام ارباب علم و دانش است بشوید که چون امیر المؤمنین علیعليه‌السلام اعلم امت بوده باید به حکم علم و عقل و منطق تبعیت و پیروی از او بنمایید.

چنانچه قبلاً عرض کردم که اکابر علمای خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (1) و ابو المؤید خوارزمی درمناقب (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درنزول القرآن فی علیّ (4) و خواجه کلان بلخی درینابیع (4) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (5) حتی ابن حجر مکّی درصواعق (6) نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود:اعلم امّتی علیّ بن أبی طالب (7) .

احدی از صحابه بپایه علم آن حضرت نمی رسند؛ چنانچه ابن مغازلی شافعی درمناقب و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (8) و حموینی درفرائد (9) و شیخ

____________________

1- مسند احمد، ج5، ص26.

2- مناقب خوارزمی، ص82، ح67.

3- نزول القرآن فی علی، ص85.

4- ینابیع المودة، ج1، ص216.

5- مودة القربی، ص18.

6- صواعق المحرقة، ص125.

7- داناترین افراد امت من علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

8- مطالب السؤول، ج1، ص169.

9- فرائد السمطین، ج1، ص97.

۴۲۸

سلیمان حنفی درینابیع (1) از کلبی نقل می کنند که عبد اللّه بن عباس (حبر امت) گفت:علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من علم اللّه و علم علیّ من علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علمی من علم علیّ و ما علمی و علم الصحابه فی علیّ الاّ کقطره بحر فی سبعه ابحر (2) .

در آخر خطبه 108نهج البلاغه است که مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام فرموده:

نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم(3) .

ابن ابی الحدید هم درشرح نهج (4) (چاپ مصر)در شرح این خطبه گوید:

این امر در آن حضرت ظاهر است جدا؛ زیرا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

أنا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد المدینه فلیأت الباب (5) .

و نیز فرمود:اقضاکم علیّ .قضا أمری است که مستلزم علوم بسیاری می باشد بالجمله. فحاله فی العلم حال رفیعه جدّا لم یلحقه احد فیها و لا قار به و حقّ له ان یصف نفسه بأنّه معادن العلم و ینابیع الحکم فلا احد احق به منها بعد رسول اللّه - (6) انتهی.

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص215.

2- علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علم خدای تعالی است و علم علیعليه‌السلام از علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و علم من از علم علیعليه‌السلام است و علم من و علم صحابه در مقابل علم علیعليه‌السلام ، مانند قطره آبی در هفت دریا می باشد.

3- ما (ائمه اثنا عشرعليهم‌السلام ) از شجره نبوت هستیم و از خاندانی می باشیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده و ما کان های معرفت و دانش و چشمه های حکمت می باشیم.

4- شرح نهج البلاغة، ج7، ص220.

5- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد. هر کس اراده دارد از شهرستان علم من بهره بردارد پس باید برود به باب علم (علیعليه‌السلام ).

6- مقام علمی آن حضرت بسیار بلند است که از حد بیان خارج و دست تصور هیچ کس به او نخواهد رسید، بلکه به او نزدیک هم نخواهد شد و سزاوار است که به خود نسبت دهد و بفرماید: معدن علم منم که چشمه های حکمت از اقیانوس علوم من جاری می باشد. پس در نتیجه ثابت است که احدی از بشر سزاوارتر از علیعليه‌السلام به رفعت علم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست. (شرح نهج البلاغة، ج7، ص220).

۴۲۹

ابن عبد البر دراستیعاب (1) و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (2) و قاضی ایجی درمواقف (3) آورده اند که رسول اکرم فرموداقضاکم علی عليه‌السلام .

چنانچه سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (5) و محمد جزری دراسنی المطالب (6) و محمد بن سعد درطبقات (7) و ابن کثیر درتاریخ کبیر و ابن عبد البر دراستیعاب (8) از خلیفه عمر بن الخطاب نقل نموده اند که می گفت:علی اقضانا ؛ یعنی علیعليه‌السلام در امر قضاوت (که احاطه بر جمیع امور است) از همه ما اولا و مقدم بود.

و نیز درینابیع المودة (9) نقل می نماید که صاحبدرّ المنظّم ابن طلحه گوید:اعلم انّ جمیع اسرار الکتب السماویّه فی القرآن و جمیع ما فی القرآن فی الفاتحة و جمیع ما فی الفاتحة فی البسملة و جمیع ما فی البسملة فی باء البسملة و جمیع ما فی باء البسملة فی النقطة الّتی هی تحت الباء قال الامام علیّ کرّم اللّه وجهه انا النقطة الّتی تحت الباء (10) .

و نیز سلیمان بلخی درینابیع المودة نقل می نماید از ابن عباس که گفت:اخذ بیدی الامام علیّ عليه‌السلام فی لیلة مقمرة فخرج بی الی البقیع بعد العشاء و قال: اقرأ یا عبد الله فقرأت بسم اللّه

____________________

1- استیعاب، ج2، ص461. 2- مطالب السؤول، ص23.

3- مواقف، ج3، ص627 و 636. 4- تاریخ الخلفاء، ص170 و 223.

5- حلیة الاولیاء، ج1، ص65. 6- اسنی المطالب، ص8، ح27.

7- طبقات ابن سعد، ج2، ص339. 8- استیعاب، ج1، ص17؛ ج3، ص1102.

9- ینابیع المودة، ج1، ص213.

10- بدان که اسرار جمیع کتب سماوی در قرآن است و تمام اسرار و رموز قرآن در سوره فاتحه است و جمیع حقایق که در سوره فاتحه است در بسمله است و هرچه در بسمله است در باء بسمله است و اسرار باء بسمله تمام در نقطه زیر باء است و علی -کرم اللّه وجهه- فرموده: «من آن نقطه زیر باء هستم.»

چه خوش سراید شاعر،

توئی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم

که در وقت تنزل تحت بسم اللّه را بائی

۴۳۰

الرحمن الرحیم فتکلم لی فی اسرار الباء الی بزوغ الفجر (1) .

اتفاقی فریقین است که در میان صحابه امیر المؤمنین علیعليه‌السلام منحصر به فرد بوده در اینکه عالم به أسرار غیبیه و وارث علوم انبیا بوده است؛ چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (2) و خطیب خوارزمی درمناقب (3) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع (4) ازدرّ المنظّم ابن طلحه حلبی نقل نموده اند که امیر المؤمنینعليه‌السلام می فرمود:سلونی عن اسرار الغیوب فانّی وارث علوم الانبیاء و المرسلین (5) .

و نیز امام احمد حنبل درمسند (6) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (7) و سلیمان بلخی درینابیع (8) نقل می نماید که ان حضرت در بالا منبر می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی! عن طریق السموات فانی اعلم بهما من طرق الارض .(9)

این ادعا از آن حضرت در آن زمانی که وسایل سیر در ملکوت مانند امروز نبوده، بزرگترین دلیل بر آگاه بودن به مغیبات است. فلذا مکرر سؤال می نمودند و آن حضرت از آسمان ها و کرات جوّیه خبر می دادند.

به علاوه در دوره ای که هیئت بطلمیوس مصری دایر بوده، جواب اشخاص را مطابق با هیئت جدید امروزی دادن خود معجزه بزرگ است.

____________________

1- در شب ماه تابی، علیعليه‌السلام دست مرا گرفت برد به سوی قبرستان بقیع بعد از نماز عشاء فرمود: بخوان. من بسم اللّه الرحمن الرحیم را قرائت نمودم. آنگاه از اسرار باء بسم اللّه برای من سخن گفت تا طلوع فجر. (ینابیع المودة، ج1، ص214؛ ج3، ص211).

2- مطالب السؤول، ص26.

3- مناقب خوارزمی، ص90، ح80.

4- ینابیع المودة، ج1، ص213؛ ج3، ص211.

5- سؤال کنید از من از اسرار غیبیه! پس به درستی که من وارث علوم انبیا و مرسلینم.

6- مسند احمد، ج1، ص83.

7- شرح نهج ابلاغة، ج2، ص286 وج6؛ ص136 و ج7؛ ص46 و 57.

8- ینابیع المودة، ج1، ص208، 222، 224 و 310؛ ج3، ص208، 223 و 452.

9- سؤال کنید از من از راه های آسمان ها! پس به درستی که من عالم ترم به راه های آسمانها از راه های زمین.

۴۳۱

خبر دادن علی از کرات جوّیه طبق هیئت جدید

چنانچه شیخ محقق و فاضل محدث عادل ثقه، علی بن ابراهیم قمی -قدّس سره القدوسی- که در قرن سیم هجری ریاست علمی او محرز بوده، در تفسیر سوره و الصّافات(1) و شیخ فاضل محدث لغوی که در زهد و ورع و تقوی معروفیت کامل داشته، فخر الدین بن طریح نجفی در کتاب لغت معروفشمجمع البحرین (2) که تقریباً سیصد سال قبل تألیف نموده در لغه کوکب و علامه شهیر مرحوم ملا محمّد باقر مجلسی -رضوان اللّه علیه- دربحار الانوار «السماء و العالم»،(3) از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل نموده اند که فرمود:هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا در یک دوره و زمانی که از هیئت جدید اثری در عالم نبوده و هیئت بطلمیوسی هم که مدار عمل ریاضیون فلکی آن زمان بوده قائل بافلاک بودند کواکب و ستارگان را انوار مضیئه و میخهای آسمان می دانستند تلسکوبها و دوربینهای امروزی هم وجود نداشته که از وضع کرات و اوضاع ستارگان خبر بدهند، اگر فردی از افراد بشر، از اخبار سماوی و کرات جوی خبر بدهد، آن هم مطابق با علم هیئتی که بعد از هزار سال مورد توجه و عمل علما قرار گیرد، شما چنین خبردهنده ای را عالم بغیب نمی دانید و این خبر را در شمار اخبار غیب به حساب نمی آورید؟

اگر بخواهید بفرمایید این نوع از اخبار که در کتب اکابر علما از ائمه اطهار بسیار رسیده علم به غیب نیست، کمال بی لطفی را فرمودید و تعصّب خود را ظاهر نمودید؛ زیرا خود خبر دلالت بر این امر بزرگ دارد.

و اگر خبر دادن از ملکوت اعلا و کرات جوّیّه که چگونگی آنها از نظرها ناپدید بوده است (حتی امروزه هم که تلسکوب های قوی موجود است، با چشم غیر مسلّح دیده نمی شود) و علوم امروزه هم تصدیق حقیقت و چگونگی آن خبر هزار و 1300 سال قبل را می نماید، پس بدانید خبر دادن از غیب عالم بوده و تصدیق

____________________

1- تفسیر قمی، ج2، ص194. 2- مجمع البحرین، ج2، ص162، ماده «موکب».

3- بحار الانوار، ج55، ص91. 4- این ستارگان که در آسمانند، شهرهایی هستند مانند شهرهایی که در زمین است.

۴۳۲

فرمایید که مولانا امیر المؤمنین و امام المسلمین علی بن أبی طالبعليه‌السلام عالم به غیب بوده است که بدون وسائل و اسباب کشفیه که امروزه موجود گردیده، با چشم معمولی ملکوت را مورد کشف و انکشاف قرار داده. قطعاً هر انسان دقیقی به محض شنیدن چنین اخبار قبل از هزار سال حکم می کند که خبر دهنده عالم به غیب بوده.

گفتگو با مسیو ژوئن مستشرق فرانسوی

مناسب است به اقتضای مقام، با اجازه آقایان، اشاره نمایم به مطلب مهمّی که در همین سفر برای داعی پیش آمد نموده، موقعی که از بصره (آخرین شهر سر حدّی عراق عرب) سوار کشتی شدیم، در اطاق درجه اول کشتی (واریلا) بودیم که دارای سه تخت خواب بود اتفاقا یک مرد شریف دانشمند از مستشرقین فرانسوی به نام (مسیو ژوئن)در اطاق ما بود بسیار فاضل و مؤدب. با آنکه از نژاد فرانسه بود، زبان عربی و فارسی را بسیار خوب می دانست، فلذا با هم مأنوس و همه روزه با صحبت های علمی و دینی سرگرم بودیم. البته داعی سعی کامل داشتم که به وظیفه خود عمل نموده، آن مرد محترم را به حقایق دین مقدس اسلام و مذهب حقه جعفری متوجه سازم.

در یکی از روزها ضمن صحبت، ایشان گفتند:

تصدیق می نمایم که در دیانت اسلام مزایائی هست که در سایر ادیان نمی باشد؛ چه آنکه اسلام در همه جا و همه کار اعتدال در عمل را مورد توجه قرار داده ولی در عین حال فراموش نکنید که در کشفیات عملی اروپایی ها که در تحت أوامر دیانت پاک حضرت مسیحعليه‌السلام هستند، گوی سبقت و مسابقت را ربوده و عالمی را رهین منّت عملی خود قرار داده اند.

داعی در اینکه غربیها و دیگران هم سعی و جدیّت بلیغی در کشفیات علمیه نموده اند حرفی نیست، بلکه مورد تصدیق همه می باشد، ولی باید دید سرچشمه تمدن علمی را از کجا گرفتند؛ استاد و معلم آنها در علوم و فنون چه اشخاصی بوده اند. البته چون خود شما از علما و دانشمندانی هستید که در حقیقت هر چیزی غور و بحث نموده اید تصدیق می نمایید که سر چشمه علوم و فنون غربیها از اسلام و اسلامیان بوده نه از تعالیم حضرت مسیحعليه‌السلام ؛ چه آن که

۴۳۳

غربی ها تا قرن هشتم میلادی به شهادت تاریخ غرق در توحش و بربریّت بودند و حال آنکه در همان زمان مسلمین پرچم دار علم و هنر بودند؛ چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل ارنست رنان فرانسوی و کارلیل انگلیسی و نورمال آلمانی و غیره اقرار به این معنا دارند.

در همین سفر موقعی که در کاظمین مشرف بودم، شبی را مهمان جناب نواب محمّد حسین خان قزلباش بودم که از خاندان محترم قزلباش و بسیار مرد شریفی است و سالها است در کربلا و کاظمین سکنا دارند و الحال معاون مندوب سامی در کل عراق عرب هستند، صحبت از اقرار و اعتراف اروپایی ها به تمدن اسلام به میان آمد. ایشان فرمودند: اخیراً کتابی تألیف یکی از دانشمندان فرانسوی به زبان اردو ترجمه شده. برای من یک جلد آورده اند، بسیار کتاب زیبائی است که سید فاضل جلیل القدر هندی آقا سید علی بلگرامی ترجمه نموده اند. نام این کتاب (تمدن العرب(1) ) است بسیار ضخیم و مفصل و مستدل می باشد تألیف دانشمند معروف غرب، دکتر در طب و حقوق و اقتصاد (گوستاو لوبون) که با دلایل محسوسه و منقوله بسیار قوی، توأم با چهار صد گراور ثابت می نماید که آنچه غربیها از علم و تمدن و حرف و صنایع حتی طرز ادب و معاشرت و تشکیل إدارات ملکی و مملکتی لشکری و کشوری و زندگانی فردی و اجتماعی دارند، از تعالیم عالیه عرب است. (بدیهی است مراد از عرب که در السنه و افواه اروپائیها وارد است و این مرد بزرگ دانشمند نام کتابش راتمدن العرب گذارده، اعراب مسلمین اند و الاّ اعراب قبل از اسلام عاری از هر علم و ادب بودند).

مسیو ژوئن بلی آن کتاب را خود دانشمند بزرگ فرانسوی دکتر گوستاو لوبون در پاریس به من دادند و الحق زحمت کشیده و خوب نوشته اند.

داعی آن کتاب را از جناب نوّاب برسم امانت گرفتم، چون زبان اردو نمی دانستم (اینک که به هندوستان آمده ام به قدر رفع احتیاج با این زبان ارتباط پیدا

____________________

1- اخیراً جناب آقای سید محمد تقی فخر داعی گیلانی که یکی از فضلاء و دانشمندان ایران هستند در تهران از زبان اردو به فارسی ترجمه و چاپ نموده؛ الحق خدمت بزرگی بمعارف اسلامی نموده اند. ای کاش فضلاء و نویسندگان ما از ایشان سرمشق می گرفتند عوض ترجمه رمانها و کتابهای مضر الاخلاق و العقائد اروپائی و مصری و غیره این قبیل ترجمه های سودمند می نمودند.

۴۳۴

نمودم). در مدت ده روز که در آن بلده طیّبه توقف داشتم، جناب دوست دانشمند نوّاب صادق خان قزلباش، ساکن کاظمین و بغداد ملاطفت فرموده، قسمت هایی که مورد توجه دعاگو بود ترجمه می نمودند داعی هم یادداشت می نمودم مخصوصاً فصل دوم از 10 (تأثیر تمدن اسلام در مغرب) را تماماً ترجمه نمودند و بداعی دادند بسیار از ایشان ممنون شدم(1) .

آن اوراق را باز کرده و برای ایشان خواندم گفتم، ملاحظه فرمایید؛ این دکتر دانشمند فرانسوی از اهل و دیار و وطن شما که خود تصدیق مقام و رتبه ایشان را می نمایید، در این فصل اقرار به این معنا نموده چنین گوید.

گفتار گوستاو لوبون در تأثیر تمدن اسلام در مغرب

تمدن اسلام بقدری که در مشرق تأثیر بخشیده، در مغرب نیز همان قدر مؤثر واقع شده و بدین وسیله اروپا داخل در تمدن گردیده. این تمدن تأثیری که به مغرب بخشیده اگر بخواهیم میزان آن را بدست بیاوریم، باید ببینیم که پیش از ورود تمدن مزبور بغرب حالات مغرب و اوضاع زندگانی اروپاییان چه بوده است.

در قرن نهم و دهم میلادی؛ یعنی همان وقتی که تمدن اسلام در مملکت اسپانیا منتها درجه ترقی و تعالی را پیموده در تمام مغرب، زمین علمی و یا مراکز علمی وجود نداشت، مگر کلیساها که به دست رهبانان جاهل که خود را عالم می دانستند، اداره می شد و مردم را بخرافات مذهبی خود عادت می دادند!

از قرن دوازدهم که بعضی اشخاص حساس در پی فهم و دانش بودند، پناه گاهی (برای اخذ علم و دانش) نداشتند مگر اسلام و مسلمین، که از جمیع جهات آنها را استاد و بهتر و برتر از همه می دانستند و در مدارس آندلس می رفتند و تحت تعالیم مسلمین دانا می شدند.

تمام اهل علم باید منّت دار مسلمانان باشند که خدمت بزرگی بعلم و دانش نمودند و توسعه در عالم دادند مسلمین عرب حق حیات بزرگی به ما

____________________

1- اخیراً در تهران با ترجمه آقای فخر داعی هم مطابقه نموده و تصحیح نمودم.

۴۳۵

غربی ها دارند و بایستی تمدن مغرب را «تمدن العرب» نامید- انتهی.

داعی : اینها خلاصه مختصری بود از آنچه دانشمند شهیر فرانسوی خودتان می نویسد جناب عالی مانند همه غربی ها به علم و صنعت و کشفیات امروزه اروپا می بالید، ولی خوب است نظری به ازمنه سالفه اروپا بنمائید و نیز توجهی به اوضاع و تاریخ جزیرة العرب قبل از اسلام نموده تا کشف حقیقت بر شما بشود.

زمانی که اروپای شما حتی پاریس (مهد تمدن امروز) غرق در توحش و بربریّت بود، سرچشمه های علم و تمدن و هنر از شبه جزیرة العرب توسط اعراب مسلمین به راه نمایی قائد عظیم الشأن اسلام و اسلامیان خاتم الانبیاء محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنیا پخش می گردید لازم دانستم پرده ای از گذشته بردارم تا شما را به تمدن اعراب مسلمین و اروپایی ها توجه دهم تا حقیقت آشکار گردد.

هدیه فرستادن هارون ساعت ساخت مسلمین را برای شارلمان

خودتان می دانید که قرن هفتم و هشتم میلادی به واسطه خدمات بزرگ شارلمان امپراطور مقتدر فرانسه، اروپا سر و صورتی به خود گرفت. مع ذلک در همان زمان وقتی روابط خود را با دربار خلافت اسلامی بغداد (هارون الرشید عباسی) محکم نمود، تحف و هدایایی بین شارلمان (در مرتبه اول) و خلیفه هارون الرشید رد و بدل شد؛ من جمله از تحف و هدایائی که هارون در عوض برای شارلمان فرستاد، علاوه بر جواهرات و البسه فاخر و پارچه های بافت مسلمین عرب و قیل بزرگی که اروپا ندیده بود، و ساعت بزرگی بود که فرانسوی ها بر سر در عمارت سلطنتی خود نصب نمودند و آن ساعت از هنرمندی عرب های مسلمین بود که اوقات 24 ساعت را با زدن زنگ ها، که با افتادن دانه های فلزی در جام بزرگ زرین، معین می نمود.

دانشمندان فرانسوی دربار شارلمان، بلکه تمام اهالی پاریس (پایتخت متمدن امروز اروپا) نتوانستند از حقیقت و چگونگی آن صنعت بزرگ سر در آورند؛ چنانچه گوستاو لوبون درتمدن العرب و دیگران از دانشمندان و نویسندگان اروپا ثبت نموده اند.

اگر بخواهید بهتر بمیزان تمدن اروپا در مقابل تمدن اعراب مسلمین پی

۴۳۶

ببرید، تاریخ زمان شارلمان و قضیه ساعت ساخت مسلمین را مطالعه نمایید تا کشف حقایق بشود؛ که می نویسند: وقتی ساعت را در برج بزرگی بالای سر در عمارت سلطنتی گذاردند و روپوش از بالای آن برداشتند، مردم پاریس حرکت عقربه های ساعت را دیدند با چوب و چماق و انواع حربه ها به طرف عمارت سلطنتی حمله نمودند. خبر بشارلمان دادند که ملت با عصبانیت تمام حمله به عمارات سلطنتی نمودند. درهای عمارات را بسته، وزرا و دانشمندان دربار را برای تحقیق علت این عمل ملت فرستادند.

پس از گفت وگوی بسیار، معلوم شد نظر بدی به مقام سلطنت ندارند، بلکه می گویند سالها کشیشها به ما گفتند: از شیطان، دشمن بزرگ بشریّت باید دوری نمایید. ما پیوسته عقب این دشمن بزرگ بودیم که در کجا باو دست پیدا کنیم و خود را از شرّ او نجات دهیم تا در این موقع که این برج ساخته شده، می بینیم شیطان در داخل برج حرکاتی می کند که ما را اغوا نماید لذا ما برای خراب کردن برج و کشتن دشمن بزرگ عالم بشریّت حمله نموده ایم!! ناچار دسته دسته از بزرگان ملت را ببالای برج برده، وضع ساعت و هنرنمایی مسلمین را به آنها ارائه دادند. آنها برای ملت تشریح نمودند. آنگاه ملت با عذر خواهی و پوزش از مقام سلطنت متفرق گردیدند.

پس شما نفرمایید مسلمانان از اروپائیها عقب بودند؛ خیر، عقب نبودند، بلکه عقب ماندند. از همان روزی که غربیها بیدار شدند و در مدارس علم و هنر مسلمین مانند آندلس و قرطبه و اشبیلیه و اسکندریه و بغداد و غیره اخذ علوم و صنایع و حرف نمودند، در پی سعی و عمل رفتند و باوج ترقی و تعالی رسیدند.

مسلمانان، مغرور تنبل و تن پرور شدند و خمود پیدا نموده، عقب ماندند تا به این روز رسیدند که می بینیم. و الاّ ما همه چیز داشتیم ولی امروز فقیر همه چیز شده ایم؛ به قول ادیب دانشمند حافظ شیرازی ما که گوید:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

از اینها گذشته، ترقیات علمی و صنعتی شما مربوط به حضرت عیسیعليه‌السلام نمی باشد بلکه در اثر سعی و کوشش مردمان غربی از ده قرن بعد از صلب حضرت مسیحعليه‌السلام (به عقیده شما) آن هم از برکات مسلمین عرب و نشریات آنها بوده.

۴۳۷

البته در این موضوع صحبت بسیار نمودیم تا رسیدیم باین جا که گفتم: فرق پیشوایان مسلمین با تمام اهل عالم و دانشمندان معروف دنیا این است که اینها با اسباب کشفیات می کنند و آنها بدون اسباب.

برای مدعای خود چند خبر از ائمه طاهرینعليهم‌السلام راجع به حیوانات ذره بینی خواندم که در زمانی که ذره بین ها و میکروسکپ ها در عالم وجود نداشت (یعنی در 1300 سال قبل) پیشوایان بزرگ اسلام أئمه از عترت پیغمبر عظیم الشأنعليهم‌السلام ما با چشم غیر مسلّح به آلات و ادوات ظاهریه، حیوانات ذره بینی را دیده و به ما معرفی و امر به احتراز از آنها نمودند.

شماها امروزه مباهات می نمایید که به وسیله تلسکوب ها و دوربین های قوی از کرات جوّیه و موجودات هوایی و مخلوقات در کواکب و ستارگان فی الجمله اطلاع پیدا نموده اید. ولی در 1300 سال قبل، پیشوای دوم مسلمین و معلم ثانی اسلامیان، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام بدون اسباب و وجود تلسکوب و دوربین های بزرگ از کرات آسمانی طبق هیئت جدید خبر داده. آنگاه همین خبری که امشب به عرضتان رسانیدم برای ایشان خواندم که آن حضرت فرمود:هذه النجوم الّتی فی السماء مدائن مثل المدائن الّتی فی الارض .(1)

مسیو ژوئن (بعد از قدری سکوت و تفکر) خبر را یادداشت نموده و گفتند: «خواهش می کنم نام کتاب هایی که این خبر را ضبط و ثبت نموده اند، به من بدهید.» گفتم و نوشتند. آنگاه گفتند:

در لندن و پاریس، بزرگترین کتاب خانه های مهم دنیا موجود است. حتی نسخه های خطی هر کتابی در آنجا هست. من اول بلندن می روم و بعد بپاریس در کتابخانه ها این کتابها را دقیقانه تحت نظر می گیریم و با دانشمندان و مستشرقین مطلب را مورد بحث قرار می دهیم. اگر دیدیم تاریخ تألیف این کتابهائی که شما ذکر نمودید، قبل از پیدایش تلسکوب ها و دوربین های آسمانی بوده، به شما قول شرف می دهم و خدای عیسیعليه‌السلام و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بین من و شما گواه باشد که بعد از تحقیق و فهمیدن، مطلب مسلمان

____________________

1- این ستارگان که در آسمانند، شهر هایی هستند مانند شهرهای روی زمین.

۴۳۸

می شوم. زیرا قطعاً گوینده چنین خبری بدون اسباب در هزار سال قبل، چشم دنیایی نداشته و حتماً چشم ملکوتی داشته، دارای قوه الهی بوده. پس دین اسلام با چنین پیشوایی حتماً دین حق آسمانی می باشد که خلیفه و جانشین پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام دارای چنین قوه و علمی ما فوق قوای بشریّت بوده- انتهی(1) .

آقایان محترم، جایی که بیگانگان ندیده و نشناخته بدون حبّ و بغض فقط روی قاعده و مبنای علمی چنین حکمیّت نمایند، ما و شما باید به طریق اولی این راه را بپیماییم و روی همین دو قاعده، هر کس را لایق پیغمبری و واجد شرایط دیدیم پیروی از او بنماییم.

و هم چنین است مقام خلافت و جانشینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که اگر با دیده انصاف و بصیرت بنگریم و از غرض رانی و تعصّب خارج و لباس عادت را از تن بیرون کنیم، می فهمیم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان صحابه احدی لیاقت این معنا را نداشته که ازهد و اعلم و افضل به علاوه اعلا نسباً از مولا امیر المؤمنینعليه‌السلام باشد.

جمیع علوم منتهی به علیعليه‌السلام می شود

چه آنکه آن حضرت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جامع جمیع فضایل و کمالات بوده، علوم اولین و آخرین در نزد آن بزرگوار بوده و جمیع علومی که در میان خلق متعارف است از حکمت و کلام و تفسیر و قرائت و صرف و نحو و فقه و و هندسه و طب و نجوم و عدد و جفر و حساب و شعر و خطبه و موعظه و بدیع و فصاحت و لغت و منطق الطیر، تمام به آن حضرت منتهی می شود.

در جمیع این علوم، یا آن حضرت مبتکر بوده یا تشریح علم نموده و در هر علمی کلام خاصی بیان فرموده که اهل آن فن آن کلام را مصدر قرار داده و بعدها هرچه در آن فن گفتگو کرده اند، شرح بر کلام آن حضرت بوده است؛ مانند آنچه به ابو الاسود دئلی در علم نحو فرمود که کلمه اسم و فعل و حرف است و نیز باب إنّ و باب اضافه و باب اماله و باب لغت و عطف را مرسوم داشت و تقسیم إعراب برفع و نصب و جرّ و جزم، دستور اصولی است برای حفظ عبارات از غلط، از طرف

____________________

1- بعد از مراجعت از سفر، نامه ای از ایشان رسید با تصدیق به مراتب فوق و حقیقت خبر، اظهار اسلام و اقرار به شهادتین و اعتراف به حقیقت اسلام نموده بودند.

۴۳۹

آن حضرت صادر گردیده است.

اعتراف ابن ابی الحدید به مقامات علمیه علیعليه‌السلام

اگر شما صفحات اول دیباچه کتابشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی را دقیقاً بخوانید، خواهید دید که این عالم منصف چگونه تصدیق به تمام این معانی نموده و مقام علمی آن حضرت را ستوده، صریحاً در گفته:

و ما اقول فی رجل تعزی الیه کلّ فضیلة و تنتهی الیه کلّ فرقة و تتجاذبه کلّ طائفة فهو و رئیس الفضائل و ینبوعها و ابو عذرها و سابق مضمارها و مجلی حلبتها کل من بزغ فیها بعده فمنه اخذ و له اقتفی و علی مثاله احتذی(1) .

علم فقهای اربعه ابو حنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام حنبل را از آن حضرت می داند و گوید: «فقهای صحابه فقه را از علیعليه‌السلام آموختند.»

چون امشب مجلس ما خیلی به طول انجامیده، بیش از این مقتضی نیست که به نقل تمام گفتار و بیانات آن عالم بزرگ خودتان شما را مشغول سازم. لازم است مراجعه نمایید بهدیباچه شرح نهج البلاغه آن مرد بزرگ منصف تا مبهوت شوید از شهادت و تصدیق و اذعان و اعتراف عالم مورخ منصف از جماعت خودتان که گوید: «امر علیعليه‌السلام عجیب است که در تمام عمر کلمهلا ادری بر زبان او جاری نشده پیوسته همه علوم در نزد او حاضر بوده»، تا آخر جملات که گوید:و هذا یکاد یلحق بالمعجزات لانّ القوّه البشریّه لا تفی بهذا الحصر و لا تنهض بهذا الاستنباط (2) .

اگر بخواهم اخبار غیبیه ای که از آن حضرت صادر گردیده و بعد از سال ها بلکه

____________________

1- چه بگویم و چگونه معرفی نمایم شخصی را که ابواب فضایل تماماً به او منسوب و فضل هر گروهی از فضلاء به او منتهی می گردد و هر طایفه فضل خود را از او گرفته و جذب نموده اند. او است رییس فضل و فضلا؛ زیرا هر فضیلتی از او سرچشمه گرفته حجج و براهین فضل از آن جناب ترشح نموده است. او است برنده مسابقه در میدان سباق، او است کاشف نتایج فضل و هر بابی از فضل که بعد از آن جناب هویدا گردیده باز ارتباط به او دارد؛ بایستی به او اکتفا به فضیلت نمود و به مثل او اقتدا کرد. (شرح نهج البلاغة، ج1، ص171).

2- چنین امری البته ملحق به معجزات است؛ زیرا از قوه بشری خارج است که بتواند چنین قواعدی را احصا یا به این مرتبه از استنباط نایل گردد. (شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص20).

۴۴۰