شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور11%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388182 / دانلود: 5562
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

(یا شیشه های پر از روغن) با فریاد مقابل شتر پرتاب نمودند که شتر رمیده و آن حضرت را بدرّه عمیق پرتاب نماید، ولی خدای تعالی آن حضرت را حفظ فرمود. آنها هم فرار نموده و در جمعیت، خود را پنهان نمودند.

اینها مگر از اصحاب نبودند؟ پس این عمل آنها نیک و پیروی آنها راه هدایت بوده؟!

آیا سزاوار است خوش بینی آدمی تا آنجا برود که وقتی گفتند اصحاب رسول اللّه یعنی کسانی که پیغمبر را دیده اند یا نقل حدیث از آن حضرت نموده اند، دیگر غمض عین کنند عیوب و بدیهای آنها را نبینند و بگویند همگی اهل روضه رضوان و ناجی بلکه پیروان هر یک از آنها هم ناجی می باشند؟!

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر به پیروی از دروغگویان ننموده

آیا ابو هریره کذّاب که شبهای قبل اشاره بحالات او نمودم که خلیفه عمر او را تازیانه زد و گفت: از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زیاد حدیث به دروغ نقل می کند، جزء اصحاب نبوده و ناقل أحادیث بسیار نبوده. همچنین دیگران از اصحاب مانند سمرة بن جندب و غیره که وضع حدیث می نمودند، از اصحاب نبودند؟ آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت را امر می نماید پیروی کنید از کذّاب و جعّال تا هدایت شوید؟! اگر این حدیثی که شما مدرک عظمت اصحاب قرار دادید، صحیح است که بهر یک از اصحاب اگر اقتداء نمودند هدایت می یابند، بفرمایید اگر دو تن از اصحاب دو راه مخالف رفتند ما پیروی از کدام یک کنیم تا هدایت شویم؟ اگر دو دسته از اصحاب با هم محارب و یا مخالف در عقیده شدند، ما پیروی از کدام دسته بنمائیم تا رستگار شویم؟

حافظ : اولاً اصحاب پاک رسول اللّه با هم مخالفت و جنگی هرگز نمی نمودند و اگر مخالفت نمودند، غور و دقت نمایید، هر کدام از آنها پاکتر و گفتارشان مستدل تر است، از آنها پیروی کنید.

داعی : بنابراین بیان شما، اگر ما غور کردیم و تحقیق نمودیم و یکی از دو را پاک و اهل حق شناختیم، قطعاً آن دسته دیگر از اصحاب ناپاک و بر باطل خواهند بود. پس این حدیث بخودی خود عقلا از درجه اعتبار ساقط می گردد؛ چه آنکه

۴۱

نمی شود بهر یک از صحابه اقتدا نموده و هدایت یافت.

مخالفت اصحاب در سقیفه

و اگر این حدیث صحیح است، شما چه ایرادی به شیعیان دارید؛ زیرا اینها پیروی نمودند طریقه عدّه ای از اصحاب را مانند سلمان و ابی ذر و مقداد و عمار یاسر و ابو ایوب انصاری و حذیفه نخعی و خزیمه ذو الشهادتین و امثال آنها را که قبلاً در شبهای گذشته اشاره بنام آنها نمودیم که بیعت با ابی بکر ننمودند و بلکه مخالفت و محاجّه هم کردند.

پس این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم ایستادند، کدام دسته حق بودند؟ قطعاً یک دسته از آنها بر باطل بودند و حال آنکه در حدیثی که شما نقل نمودید می گوید: به هر یک از اصحاب اقتدا کنید هدایت می شوید!

مخالفت سعد بن عباده با ابی بکر و عمر

مگر سعد بن عباده انصاری از اصحاب نبود که با ابی بکر و عمر بیعت نکرد؟ به اتفاق جمهور مورخین اسلامی از شیعه و سنی، رفت در شام ماند تا اواسط خلافت عمر کشته شد. پس اقتدا باو کردن و مخالفت با ابی بکر و عمر بحکم این حدیث راه هدایت می باشد.

قیام طلحه و زبیر در مقابل علیعليه‌السلام در بصره

آیا طلحه و زبیر از اصحاب و بیعت کنندگان تحت شجره نبودند؟ آیا قیام آنها در مقابل خلیفه حق پیغمبر نبود(و به عقیده شما مسلّما خلیفه چهارم) و سبب ریختن خون بسیاری از مسلمانان نگردیدند؟! آیا این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم قرار گرفتند پیروی و اقتداء بکدام یک از آنان سبب هدایت بوده؟! اگر بگویید هر دو دسته چون تابع اصحاب بودند حق بودند راه غلط پیموده اید؛ زیرا جمع بین ضدّین محال است که دو فرقه محارب هر دو اهل هدایت و روضه رضوان منزلگاه آنها باشد.

پس قطعاً آن طرفی که اصحاب علی بن أبی طالبعليه‌السلام بودند، هدایت یافته و

۴۲

طرف مقابل بر باطل و این خود دلیل دیگر است بر ابطال فرموده شما، که اصحاب حاضر در بیعت الرضوان تحت شجره تماماً رستگارند؛ زیرا دو نفر از بیعت کنندگان تحت الشجره طلحه و زبیر بودند که بجنگ امام و خلیفه بر حق برخاستند. آیا آن عملشان که قیام در مقابل خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جنگ با کسی که آن حضرت درباره او فرمود:حربک حربی ننگ بزرگی نبوده و جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده؟! پس چطور ممکن است، بفرمایید کلمه اصحاب یا حاضر بودن در بیعت الرضوان رستگاری کامل می آورد؟

معاویه و عمرو بن عاص علیعليه‌السلام را سب می نمودند

آیا معاویه و عمرو بن العاص از اصحاب نبودند که با خلیفه پیغمبر جنگیدند؟ به علاوه در منابر و مجالس حتی در خطبه، نماز جمعه علیعليه‌السلام را سبّ و لعن می نمود، با آنکه اکابر علماء خودتان در کتب معتبره خود نقل نمودند که مکرر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (۱) .

پس روی قاعده این حدیثی که شما مدرک آوردید، اتباع ملعون بن ملعون علی لسان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سب کنندگان علیعليه‌السلام که فی الحقیقة سب کنندگان خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند (بنا بر آنچه علمای خودتان نوشتند)، هدایت یافته و اهل بهشت اند.

فاضل تفتازانی درشرح مقاصد مفصلاً در این موضوع بیانی دارد گوید:((چون بین صحابه محاربات سخت و مشاجرات شدید واقع شده معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف گردیده از روی حقد و حسد و عناد و حب ریاست و میل بلذات شهوانیّه هر نوع ظلم و تعدی نمودند. ))

بدیهی است که چون هر صحابی معصوم نبوده، مرتکب فجایع اعمال گردیدند. ولی بعض از علما از جهت حسن ظن صحابه، اعمال و رفتار زشت آنها را تأویلات بارده نمودند! از این قبیل دلایل محسوسه بر ابطال این حدیث منقوله شما

____________________

۱- کسی که دشنام دهد علیعليه‌السلام را پس بتحقیق مرا سب و دشنام داده و کسی که مرا سب و دشنام دهد خدا را سب و دشنام داده.(المستدرک، ج۳، ص۱۲۱).

۴۳

بسیار است که دیگر وقت اجازه بیش از این گفتار نمی دهد.

پس قطعاً این حدیث از موضوعات است؛ چنانچه بسیاری از علماء خودتان در کتابالموضوعات در سلسله اسنادش خدشه نموده اند.

اسناد اصحابی کالنجوم ضعیف است

چنانچه قاضی عیاض درشرح الشفاء (۱) این حدیث را نقل نموده و گوید: دارقطنی درفضائل و ابن عبد البرّ از طریق او آورده اند که باسناد این حدیث حجّتی نمی باشد.

و نیز از عبد ابن حمید درمسند خود از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که بزار منکر صحت این حدیث بوده.

و نیز گوید: ((ابن عدی درکامل (۲) به اسناد خود از نافع از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که اسناد این حدیث ضعیف است.))

و همچنین گوید: ((بیهقی (۳) روایت نموده که متن این حدیث مشهور است، ولی اسانید او ضعیف است))- انتها.

چه آنکه در اسناد این حدیث حارث ابن غضین مجهول الحال و حمزة ابن ابی حمزه نصیری که متهم به کذب و دروغ گویی بوده اند، می باشند لذا ضعف حدیث ثابت است و نیز ابن حزم گفته است. ((این حدیث مکذوب و موضوع و باطل است.))

پس چنین حدیثی با سلسله اسناد ضعیفه قابل اعتماد و اتکاء به استناد به آن نمی باشد، و بر فرض بگوییم این حدیث صحیح است، قطعاً عمومیت آن منظور نظر نبوده، بلکه مراد اقتداء بخوبان و نیکوکاران از اصحاب بوده که بحکم آن حضرت تبعیت از کتاب کریم و عترت طاهرهعليهم‌السلام نمودند.

____________________

۱- شرح الشفاء، ج۲، ص۹۱.

۲- الکامل، ج۳، ص۲۰۰.

۳- سنن الکبری، ج۸، ص۱۳۸.

۴۴

صحابه معصوم نبودند

پس با این مقدماتی که عرض شد، اگر نقد و انتقادی از بعض صحابه بشود، مورد مذمت نخواهد بود؛ چه آنکه صحابه عموماً بشری بودند عادی و غیر معصوم. پس وقتی معصوم نبودند جایز الخطا بوده اند.

حافظ : ما هم قائلیم که صحابه معصوم نبودند، ولی مسلّما همگی آنها عدول بودند. معصیتی از آنها صادر نمی شد.

داعی : بی لطفی فرمودید که بطور مسلّم آنها را عادل و مبرّا از معاصی دانستید؛ زیرا که اخبار منقوله در کتب معتبره علمای خودتان بر خلاف این معنی حکم می کند که بسیاری از اکابر صحابه روی عادت دیرینه گاهی مرتکب معاصی می شدند.

حافظ : ما که از چنین اخبار اطلاع نداریم، چنانچه شما دارید بیان فرمایید.

داعی : گذشته از آنچه در جاهلیت می نمودند، در اسلام هم مرتکب بسیاری از معاصی می شدند که داعی من باب نمونه به نقل یکی از آن اخبار اکتفا می نمایم؛ زیرا که بزرگان از علمای خودتان در کتب معتبره خود نقل می نمایند که سال فتح مکه (هشتم هجری) عدّه ای از کبار صحابه، مجلس انسی داشتند که در آن مجلس سرّی شراب صرف نمودند.

حافظ : به طور قطع، این خبر از مجعولات مخالفین است؛ زیرا که صحابه بزرگ در مجلس فساد حاضر نمی شدند تا چه رسد بنوشیدن شراب بعد از حکم به حرمت!

داعی : قطعاً از مجعولات مخالفین نیست، بلکه اگر جعل نمودند علماء خودتان نمودند.

نواب : قبله صاحب! چنین مجلسی اگر بوده، حتماً نام صاحب خانه و مدعوین برده شده است. شما می توانید این مطلب را برای ما باز نمائید.

داعی : بلی این مطلب کاملاً در نزد علماء شما بطور وضوح بیان گردیده.

نواب : متمنی است بیان فرمائید تا حلّ معمّا گردد.

۴۵

شراب خوردن ده نفر از صحابه در مجلس سری

داعی : ابن حجر در فتح الباری(۱) می نویسد: ((ابو طلحه زید بن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد و ده نفر را بآن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند و ابی بکر اشعاری در مرثیه کفار مشرکین و کشته شدگان بدر سرود !))

نواب : آیا نام های مدعوین را ذکر نموده اند؟ چنانچه نقل نموده اند برای ما بیان فرمائید تا کشف حقیقت شود.

داعی : ۱. ابو بکر بن ابی قحافه؛ ۲. عمر بن الخطّاب؛ ۳. ابو عبیده جراح؛ ۴. ابیّ بن کعب؛ ۵. سهل بن بیضاء؛ ۶. ابو أیوب انصاری؛ ۷. ابو طلحه(دعوت کننده و صاحب البیت)؛ ۸. ابو دجانه سماک بن خرشه؛ ۹. ابو بکر بن شغوب؛ ۱۰. انس بن مالک که در آن وقت هیجده ساله و ساقی مجلس بوده؛ چنانچه بیهقی درسنن از خود انس نقل می نماید که گفت: ((من در آن روز از همه کوچکتر و ساقی مجلس بودم.)) (هم همه شدید در مجلس).

شیخ : (با عصبانیت) به ذات پروردگار این خبر از ساخته های دشمنان ما می باشد.

داعی : (با تبسّم) خیلی تند رفتید و قسم بی جائی یاد نمودید! تقصیر شما هم نیست، مطالعاتتان کم است و اگر زحمت مراجعه به کتب را بخود می دادید، می دیدید که اکابر علماء خودتان نوشته اند؛ پس استغفار کنید.

ناچار شدم برای روشن شدن ذهن آقایان محترم که بدانید ما آنچه می گوییم، نقل قول علمای خودتان را می نماییم، به بعض از اسناد این واقعه که در نظر دارم، اشاره نمایم.

محمد بن اسماعیل بخاری در تفسیر آیه خمر در سوره مائده درصحیح (۲) خود و مسلم ابن حجّاج در کتاباشربه باب تحریم الخمرصحیح (۳) خود و امام احمد حنبل درمسند (۴) و ابن کثیر

____________________

۱- فتح البلاری، ج۱۰، ص۳۰.

۲- صحیح بخاری، ج۵، ص۱۸۹.

۳- صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۶.

۴- مسند احمد، ج۱، ص۱۸۶.

۴۶

درتفسیر (۱) خود و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۲) و طبری درتفسیر (۳) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۴) و درفتح الباری (۵) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (۶) و بیهقی درسنن (۷) و دیگران شرح قضایا را مفصّل و مبسوط نقل نموده اند.

شیخ : شاید قبل از تحریم بوده نه بعد از تحریم.

داعی : روی قواعد مندرجه در کتب تفاسیر و تاریخ معلوم می شود بعد از ورود آیات تحریم بعض از مسلمین و صحابه شراب ممنوع را می خوردند؛ چنانچه محمد بن جریر طبری درتفسیر کبیر خود مسنداً از أبی القموس زید بن علی نقل نموده که گفت: ((خداوند سه مرتبه آیات خمریه نازل فرموده: مرتبه اول آیه ۲۱۹ سوره(بقره)( یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمٰا ) (۸) نازل گردید، ولی مسلمین متنبّه نگردیده و می خوردند شراب را، حتی دو نفر شراب خورده و مست بنماز مشغول شدند و کلمات بی معنی می گفتند. خداوند آیه ۴۳ سوره ۴ (نساء)را نازل فرموده که:

( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ ) .(۹)

بازهم می خوردند شراب را، ولی در حال مستی به نماز نمی ایستادند تا آنکه روزی مردی شراب خورد (بنا به روایت بزّار و ابن حجر و ابن مردویه، أبو بکر بود) و اشعاری در مرثیه کشته گان بدر گفت، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدبا حال غضب تشریف آوردبا چیزی که در دست مبارکش بود خواست او رابزند،گفت پناه می برم به خدا از

____________________

۱- تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۹۴.

۲- در المنثور، ج۲، ص۳۲۱.

۳- تفسیر طبری، ج۲، ص۳۷۴، ح۴۱۴۸.

۴- اصابه، ج۶، ص۱۹۸.

۵- فتح الباری، ج۱۰، ص۳۹.

۶- عمدة القاری، ج۱۵، ص۱۸.

۷- سنن بیهقی، ج۸، ص۲۸۵-۳۲۱.

۸- ای پیغمبر از تو از حکم شراب و قمار می پرسند بگو: این دو کار، گناه بزرگ است و سودهایی برای مردم دارد، ولی زیان گناه آن بیش از منفعت آن است.(تفسیر جامع البیان، ج۲، ص۳۷۴، ح۴۱۴۸).

۹- ای اهل ایمان، هرگز در حال مستی بنماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید (و چه می کنید).

۴۷

غضب خدا و پیغمبرش! به خدا قسم دیگر نمی خورم. آنگاه نازل گردید آیه ۹۰ سوره ۵ (مائده) که( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصٰابُ وَ الْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) (۱) .

ما حصل از آنچه عرض شد، آن بود که آقایان بدانید صحابه هم مانند سایر مؤمنین و مسلمین خوب و بد داشتند؛ یعنی هر کدام از آنها که در اطاعت اوامر خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جدّی بودند، به منتها درجه سعادت رسیدند و هر کدام تابع هوای نفس، فریب شیطان خوردند، فاسد شدند.

پس آن کسانی که در مقام طعن و انتقاد به صحابه هستند، دلایل منطقی دارند، می گویند. مطاعن زشت و ناپسند صحابه علاوه بر آنکه در کتب معتبره خودتان ثبت است با شواهد آیات قرآنیه مورد مذمت قرار گرفته، به همین جهت مورد انتقاد شیعیان واقع، چنانچه جواب منطقی در مقابل انتقادات منطقی باشد، مورد قبول است.

یکی از صفات مذمومه این است که آدمی حب و بغض بی جا به کار برد. یعنی روی محبت و علاقه ای که به فردی یا افرادی دارد، اعمال و یا افعال و گفتار آنها را تماماً با چشم خوبی به بیند و بگوید ابداً بدی در عالم وجود ندارد.

حافظ : بسیار خوب، بفرمایید اعمال و افعال زشت و ناپسند اصحاب از چه قبیل بوده، چنانچه منطبق با دلیل و برهان باشد، ما هم قبول می نماییم.

در نقض عهد نمودن صحابه

داعی : عجب است که بعد از این همه صفات مذمومه آنها (که مختصری از مفصل عرض شد) تازه می فرمایید صفات مذمومه آنها چه بوده! اینک برای تأیید عرایضم، به یکی از اعمال زشت و ناپسندی که از آنها صادر گردیده و در تمام کتب فریقین ثبت می باشد، اشاره می نمایم؛ و آن عمل نقض عهد و بیعت آنها بوده که

____________________

۱- ای اهل ایمان شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی(که رسمی بود در جاهلیت) تماما پلید و از عمل شیطان است، البته از آن دوری کنید تا رستگار شوید.

۴۸

خداوند متعال در قرآن مجید ناقضین عهد را مورد انتقاد و لعن قرار داده. علاوه بر آنکه در آیه ۹۱ سوره ۱۶(نحل) وفای به وعده و عهد را واجب نموده که می فرماید:( وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّٰهِ إِذٰا عٰاهَدْتُمْ وَ لاٰ تَنْقُضُوا الْأَیْمٰانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا ) (۱) .

و در آیه ۲۵ سوره ۱۳ (رعد) ناقضین عهد را ملعون خوانده که می فرماید:( وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ ) (۲) .

پس به حکم آیات قرآن مجید و اخبار بسیاری که در کتب ما و شما وارد است، نقض عهد نمودن گناه بزرگ است، خصوصاً نقض عهد با خدا و به امر خدا و بدستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که قطعاً برای اصحاب و نزدیکان آن حضرت، اقبح قبایح بوده است.

حافظ : کدام عهد و بیعتی بوده که بامر خدا و رسول ابلاغ شده و اصحاب و یاران پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقض عهد نمودند تا بگوئیم مشمول آیات قرآنی واقع شدند. گمان می کنم اگر توجه نمایید خواهید تصدیق نمود که اینها از جعلیّات عوام شیعه می باشد، و إلاّ صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبرّای از این اعمال بوده اند.

محمد و علیعليهما‌السلام صادقین در قرآنند

داعی : مکرر عرض کرده ام که شیعیان چون ناچارند پیروی از موالی صادق و مصدّق خود بنمایند، و إلا شیعه نخواهند بود، پس خواص و عوام آنها هرگز جعل خبر نمی نمایند و دروغ نخواهند گفت؛ برای آنکه موالی آنها به تمام معنی صادق و مصدّق بودند که قرآن مجید به صدق آنها شهادت داده، بنا بر آنچه علمای بزرگ

____________________

۱- (امر در این آیه برای وجوب است علی الاقوی) چون (با خدا و رسول و بندگانش) عهدی نمودید؛ به آن عهد وفا کنید سوگند پیمان را که مؤکد و استوار گردید، مشکنید.

۲- آنان که پس از پیمان بستن (با خدا و رسول) عهد خدا را شکستند و هم آنچه خدا امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی و ولایت علیعليه‌السلام ) پاک بگسستند و در روی زمین فتنه و فساد بر انگیختند، مر ایشان راست لعنت دوری از رحمت و ابتلاء بعذاب دوزخ!

۴۹

خودتان از قبیل امام ثعلبی(۱) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (۲) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام (۳) و خطیب خوارزمی در مناقب(۴) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۹ ینابیع المودّة(۵) از خوارزمی و حافظ ابو نعیم و حموینی و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایة الطالب (۶) مسندا و نیز ازتاریخ محدث شام (۷) همگی نقل نموده اند که مراد از صادقین در آیه ۱۲۰ سوره ۹ (توبه) که می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ ) (۸) .

محمّد و علیعليهما‌السلام اند و در بعضی از آن روایات مراد از صادقین، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أئمّه از اهل بیت آن حضرتند.

پس پیروان آن خاندان جلیل از عارف و عامی، اهل جعل و دروغ نیستند؛ زیرا جعل و دروغ را باید کسی بگوید که دلایل صدق و راستی بر حقّانیّت خود نداشته باشد.

آنچه را شیعیان می گویند، همان است که اکابر علماء و مورخین خودتان ثبت و ضبط نموده اند. اگر ایرادی هست، اول باید به علمای خودتان بگیرید که چرا نوشته اند.

اگر اکابر علمای خودتان نقض عهد صحابه را در کتب معتبر خود ننوشته بودند، هرگز داعی در هم چو مجلسی، تفوّه بچنین کلامی نمی نمودم.

حافظ : کدام یک از علمای جماعت و در کجا نوشته اند که صحابه نقض عهد نمودند و نقض عهد آنها چه بوده؟ به حرف که مطلب درست نمی شود.

____________________

۱- تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۱۰۹.

۲- در المنثور، ج۳، ص۲۹۰.

۳- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۲۷۳.

۴- مناقب، ص۲۸۰.

۵- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۸، ح۱۵.

۶- کفایة الطالب، ۲۳۶، باب ۶۲.

۷- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱.

۸- ای اهل ایمان خدا ترس باشید و پیرو باشید با مردمان راستگو (که محمد و علی و ائمه از عترت آنها باشند).

۵۰

داعی : حرف نیست، بلکه برهان و منطق و حقیقت است. در بسیاری از جاها صحابه نقض عهد نمودند و بیعتی را که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أمر به آن نمود، شکستند که اهم از همه آنها عهد و بیعت در غدیر خم بوده است.

در حدیث غدیر و چگونگی آن

که جمهور علمای فریقین (شیعه و سنی) معترفند که روز هیجدهم ذی الحجة الحرام در حجة الوداع سال دهم هجرت، زمان برگشتن از مکّه معظمه، تمامی اصحاب را در بیابانی که آنجا را غدیر خم می گفتند، جمع نمود. حتی جلورفته گان قافله را به امر آن حضرت برگرداندند و عقب ماندگان هم رسیدند که به سند شیعه و اکثر علمای و مورخین بزرگ خودتان، هفتاد هزار نفر و به سند بعض از علمای شما از قبیل امام ثعلبی درتفسیرش (۱) و سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّه فی معرفه الائمّه (۲) و دیگران ۱۲۰ هزار نفر حاضر در غدیر خم بودند.

رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشریف برد بالای منبری که برای آن حضرت مرتب نمودند، خطبه بسیار طولانی قرائت فرمود که غالب آن خطبه در مدایح و فضایل مولانا أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام بود و غالب آیاتی که درباره علیعليه‌السلام نازل شده، قرائت و تجدید نمودند و جامعه امت را به خوبی متوجه مقام مقدس ولایت امیر المؤمنینعليه‌السلام نموده، آنگاه فرمودند:معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه (۳) . آنگاه دستها را برداشت و دعا کرد:اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله .(۴) سپس امر فرمود خیمه ای برپا کردند و أمیر المؤمنین را امر

____________________

۱- تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۹۲.

۲- تذکرة الخواص، ص۳۷.

۳- ای جماعت مردم، آیا من اولی بتصرف از شما در نفسهای شما نیستم؟(اشاره به آیه شریفه النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ) . عرض کردند: چرا. فرمود: ((هر کس را من مولای او هستم (یعنی اولی به تصرف در امر او هستم) پس این علیعليه‌السلام مولای اوست.)) (یعنی اولی بتصرف در امر او می باشد).

۴- خداوندا! دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد؛ یاری کن کسی که علیعليه‌السلام را یاری کند و واگذار کسی که علیعليه‌السلام را واگذارد.

۵۱

فرمود در خیمه بنشیند و بتمام امت که حاضر بودند امر فرمود بروید و با علی بیعت کنید؛ زیرا که من از جانب پروردگار مأمورم که از شما بیعت برای علی بگیرم.اوّل من بایع ذلک الیوم علیّا کان عمر ثمّ ابا بکر ثمّ عثمان ثمّ طلحه ثمّ زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواتره (۱) .

حافظ : آیا می شود باور نمود که امر با این پراهمیتی که شما بیان نمودید، واقع شده باشد و علماء بزرگ آن را نقل ننموده باشند.

داعی : هیچ انتظار نداشتم که شما این قسم بیان نمایید، در حالتی که قضیّه غدیر خمکالشمس فی رایعه النهار ظاهر و هویدا می باشد و کسی انکار این معنی را نمی نماید مگر عنود لجوج که خود را رسوا و مفتضح نماید؛ چه آنکه جمهور علمای ثقات شما این وقعه مهم را در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که به بعض آنها که در نظر دارم، برای وضوح مطلب اشاره می نمایم، تا بدانید که مورد قبول و باور جمهور از أکابر علمای خودتان می باشد.

روات معتبره از علماء عامه در نقل حدیث غدیر خم.

۱. امام فخر الدین رازی درتفسیر کبیر مفاتیح الغیب ؛(۲)

۲. امام احمد ثعلبی درتفسیر کشف البیان ؛(۳)

۳. جلال الدین سیوطی درتفسیر درّ المنثور ؛(۴)

۴. ابو الحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری دراسباب النزول ؛(۵)

۵. محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیر ؛(۶)

____________________

۱- اول کسی که آن روز بیعت کرد عمر و پس از آن ابی بکر و عثمان و طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روز که پیغمبر در آن بیابان توقف فرمود، متوالیاً بیعت نمودند.

۲- تفسیر کبیر (رازی)، ج۱۲، ص۴۹.

۳- کشف البیان، ج۴، ص۹۲.

۴- در المنثور، ج۵، ص۱۸۲.

۵- اسباب النزول، ص۱۱۲.

۶- تفسیر کبیر (طبری)، ج۶، ص۱۱۲.

۵۲

۶. حافظ أبو نعیم اصفهانی درکتاب ما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام ؛(۱)

۷. درحلیه الاولیاء ؛(۲)

۸. محمّد بن اسماعیل بخاری درتاریخ خود ؛(۳)

۹. مسلم بن حجاج نیشابوری درتاریخ خود ؛(۴)

۱۰. أبی داود سجستانی درسنن ؛(۵)

۱۱. محمد بن عیسی ترمذی درسنن ؛(۶)

۱۲. حافظ ابن عقده در کتابالولایة ؛(۷)

۱۳. ابن کثیر شافعی دمشقی درتاریخ خود؛(۸)

۱۴. امام أئمه الحدیث احمد بن حنبل (رئیس الحنابله) درمسند ؛(۹)

۱۵. ابو حامد محمد بن محمد الغزّالی درسرّ العالمین ؛(۱۰)

۱۶. ابن عبد البرّ دراستیعاب ؛(۱۱)

۱۷. محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول ؛(۱۲)

۱۸. ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب ؛(۱۳)

۱۹. نور الدین بن صبّاغ مالکی درفصول المهمه ؛(۱۴)

____________________

۱- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۱۲۱. ۲- حلیة الاولیاء، ج۶، ص۲۹۴.

۳- تاریخ الکبیر (بخاری)، ج۴، ص۱۹۳. ۴- تاریخ (مسلم)، ج۱، ص۶۱.

۵- سنن سجستانی (ابی داوود)، ج۲، ص۲۲۹، ح۲۰۸۳. ۶- سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷.

۷- کتاب الولایة (حافظ)، ص۶. ۸- تاریخ (ابن کثیر)، ج۵، ص۲۰۹-۲۱۰-۲۱۳.

۹- مسند احمد، ج۱، ص۱۱۹-۱۵۲. ۱۰- سرّ العالمین، ص۲۱.

۱۱- استیعاب، ج۳، ص۱۰۹۹. ۱۲- مطالب السؤول، ص۹۵.

۱۳- مناقب (ابن مغازلی)، ص۱۹، ج۲۴. ۱۴- فصول المهمه، ج۱، ص۴۲.

۵۳

۲۰. حسین بن مسعود بغوی درمصابیح السنه ؛(۱)

۲۱. ابو المؤیّد موفق بن احمد خطیب خوارزمی درمناقب ؛(۲)

۲۲. مجد الدین بن اثیر محمد بن محمد شیبانی درجامع الاصول ؛(۳)

۲۳. حافظ ابو عبد الرحمن احمد بن علی نسائی درخصائص العلوی و سنن ؛(۴)

۲۴. سلیمان بلخی حنفی در باب ۴ینابیع المودة ؛(۵)

۲۵. شهاب الدین احمد بن حجر مکّی درصواعق محرقه و کتابالمنح الملکیه و مخصوصاً درصواعق با کمال تعصّبی که داشته گوید:انّه حدیث صحیح لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدّاً (۶) .

۲۶. محمد بن یزید حافظ ابن ماجه قزوینی درسنن ؛(۷)

۲۷. حافظ ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه حاکم نیشابوری درمستدرک ؛(۸)

۲۸. حافظ سلیمان بن احمد طبرانی دراوسط ؛(۹)

۲۹. ابن اثیر جزری دراسد الغابه ؛(۱۰)

۳۰. یوسف سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّة ؛(۱۱)

۳۱. ابو عمر احمد بن عبد ربّه درعقد الفرید ؛(۱۲)

____________________

۱- مصابیح السنة، ج۲، ص۱۹۹. ۲- مناقب (خوارزمی)، ص۸۰-۹۲.

۳- جامع الاصول، ج۹، ص۴۷۰. ۴- خصائص العلوی، ص۹۵- سنن نسائی، ج۵، ص۴۵.

۵- ینابیع المودة، ج۱، ص۹۸.

۶- این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست. به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق آن بسیار می باشد جداً.(صواعق محرقة، ص۱۲۲).

۷- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳. ۸- مستدرک، ج۳، ص۱۱۰.

۹- المعجم الاوسط، ج۱، ص۱۱۲. ۱۰- اسد الغابة، ج۲، ص۲۳۳.

۱۱- تذکرة الخواص، ص۳۷. ۱۲- عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۵.

۵۴

۳۲. علاّمه سمهودی درجواهر العقدین ؛(۱)

۳۳. ابن تیمیّه احمد بن عبد الحلیم درمنهاج السنّه ؛

۳۴. ابن حجر عسقلانی درفتح الباری و تهذیب التهذیب ؛(۲)

۳۵. ابو القاسم محمد بن عمر جار اللّه زمخشری درربیع الأبرار ؛(۳)

۳۶. ابو سعید سجستانی در کتابالدّرایه فی حدیث الولایه ؛

۳۷. عبید اللّه بن عبد اللّه حسکانی دردعاة الهدی إلی اداء حق الموالات ؛

۳۸. رزین بن معاویه العبد ری درجمع بین الصحاح الستّه ؛

۳۹. امام فخر رازی درکتاب الأربعین گوید: ((اجماع نموده اند تمام امت بر این حدیث شریف))؛

۴۰. مقبلی دراحادیث المتواتره ؛

۴۱. سیوطی درتاریخ الخلفاء ؛(۴)

۴۲. میر سید علی همدانی درمودة القربی ؛(۵)

۴۳. ابو الفتح نظزی در خصائص العلوی؛(۶)

۴۴. خواجه پارسای بخاری درفصل الخطاب ؛

۴۵. جمال الدین شیرازی درکتاب الاربعین ؛(۷)

۴۶. عبد الرؤوف المناوی درفیض القدیر فی شرح جامع الصغیر ؛(۸)

۴۷. محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۱کفایت الطالب ؛(۹)

۴۸. یحیی بن شرف النووی درکتاب تهذیب الاسماء و اللّغات ؛

____________________

۱- جواهر العقدین ، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۹. ۲- تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۹۶.

۳- ربیع الابرار، ج۱، ص۸۴. ۴- تاریخ الخلفاء، ص۱۶۹.

۵- مودة القربی، ص۱۲۷. ۶- خصائص العلوی، ص۱۱۵.

۷- کتاب الاربعین (شیرازی)، ص۱۳۷. ۸- فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر، ج۶، ص۲۸۲.

۹- کفایة الطالب، باب۱، ص۶۳.

۵۵

۴۹. ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین ؛(۱)

۵۰. قاضی فضل اللّه بن روزبهان درابطال الباطل ؛(۲)

۵۱. شمس الدین محمّد بن احمد شربینی درسراج المنیر ؛

۵۲. ابو الفتح شهرستانی شافعی درملل و نحل ؛(۳)

۵۳. حافظ ابو بکر خطیب بغدادی درتاریخ خود؛(۴)

۵۴. حافظ ابن عساکر ابو القاسم دمشقی درتاریخ کبیر ؛(۵)

۵۵. ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه ؛(۶)

۵۶. علاء الدین سمنانی درعروة الوثقی ؛

۵۷. ابن خلدون در مقدمهتاریخ خود؛(۷)

۵۸. مولی علی متّقی هندی درکنز العمّال ؛(۸)

۵۹. شمس الدین ابو الخیر دمشقی درأسنی المطالب ؛(۹)

۶۰. سید شریف حنفی جرجانی درشرح مواقف ؛(۱۰)

۶۱. نظام الدین نیشابوری درتفسیر غرائب القرآن ؛(۱۱)

طبری و ابن عقده و ابن حدّاد

خلاصه کلام تا این مقدار که در حافظه ام حاضر بود به عرضتان رسانیدم. و الا زیاده از سیصد نفر از اکابر علماء خودتان بطرق مختلفه حدیث غدیر خم و نزول

____________________

۱- فرائد السمطین، ج۱، ص۷۷، ح۴۴. ۲- ابطال البلاطل، ص۱۵۸.

۳- ملل ونحل (شافعی)، ج۱، ص۱۶۳. ۴- تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴.

۵- تاریخ کبیر، ج۱، ص۳۷۵. ۶- شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۷، ح۲۸۹.

۷- تاریخ (ابن خلدون)، ج۱، ص۱۹۷. ۸- کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۹.

۹- اسنی المطالب، ص۴۹. ۱۰- شرح مواقف، ج۸، ص۳۶۰.

۱۱- غرائب القرآن، ج۶، ص۱۷۰.

۵۶

آیات تبلیغ و اکمال و مناشده در رحبه و غیره را مسنداً از زیاده از صد نفر از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که اگر بخواهم فهرست تمام روات و اسامی آنها را به عرضتان برسانم، خود یک کتاب مستقلّی خواهد شد. برای نمونه گمان می کنم همین مقدار اسامی کافی باشد در اثبات تواتر و بعض از اکابر علمای شما کتاب مستقلّی در این باب نوشته اند، مانند ابو جعفر محمّد بن جریر طبری مفسّر و مورّخ معروف قرن چهارم متوفی سال ۳۱۰ درکتاب الولایة که استقلالاً در حدیث غدیر نوشته و از ۷۵ طریق روایت نموده.

و حافظ ابو العباس احمد بن محمّد بن سعید بن عبد الرحمن الکوفی معروف بابن عقده متوفی سال ۳۳۳ قمری درکتاب الولایه (۱) این حدیث شریف را به یک ۱۳۵ طریق از ۱۲۵ تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است.

و ابن حدّاد حافظ ابو القاسم حسکانی متوفی ۴۹۲ درکتاب الولایة مشروحاً واقعه غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.

خلاصه همگی علما و محققین فضلای خودتان (به استثنای عده قلیلی از متعصّبین عنود) با سلسله روات از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که در آن روز (۱۸ ذیحجه) سال حجة الوداع رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را به ولایت نصب نمود تا جایی که خلیفه عمر بن الخطّاب از همه اصحاب بیشتر خوش حالی می نمود! و دست آن حضرت را گرفت و گفت:بخّ بخّ لک یا علیّ اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة (۲) .

از جمله امور مسلّمه است که این حدیث شریف، از متواترات است نزد فریقین.

نصیحت جبرئیل عمر را

و مخصوصاً میر سید علی همدانی فقیه شافعی که از فضلای و موثقین فقها و

____________________

۱- کتاب الولایة، ص۶.

۲- بخ بخ اسم فعل است برای مدح و اظهار رضایت بچیزی گفته می شود و تکرارش برای مبالغه است در رضای بآن چیزی که در نظر است و لذا عمر گفت: ((به به یا علیعليه‌السلام صبح کردی در حالتی که آقای من و آقای هر مؤمن و مؤمنه شدی!))

۵۷

علمای خودتان در قرن هشتم هجری بوده، در مودت پنجم از کتاب موده القربی نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکانهای مختلفی از خلیفه عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه نقل نموده اند که گفت نصب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا علما؛ یعنی نصب نمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را مهتر و بزرگتر و راهنمای قوم و بعد او را بمولائی بجامعه معرفی نمود و بعد از دعا درباره دوستان و دشمنان آن حضرت، عرض کرد: اللّهم انت شهیدی علیهم ؛خدایا تو گواه منی بر ایشان (یعنی ابلاغ رسالت نمودم).

در آن حال جوان زیبائی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود به من گفت:لقد عقد رسول اللّه عقداً لا یحلّه الاّ المنافق فاحذر أن تحلّه (۱) .

من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کردم وقتی شما درباره علی سخن می راندید، پهلوی من جوان خوش رو و خوشبویی نشسته بود و با من چنین گفت: حضرت فرمود:انّه لیس من ولد آدم لکنّه جبرئیل اراد أن یؤکّد علیکم ما قلته فی علیّ عليه‌السلام (۲) .

اینک از آقایان محترم انصاف می طلبم! آیا سزاوار بود یک چنین عهد و پیمان محکمی را که رسول خدا با آن مردم بست، به امر خدای تعالی، دو ماه نگذرد، نقض عهد نموده و بیعت را بشکنند و روی هوا و هوس، حق را به پشت سر اندازند و بکنند آنچه را که نباید بکنند؟ آتش بدر خانه اش ببرند و شمشیر برویش بکشند، اهانتها نمایند و باکراه و اجبار و هو و جنجال و اهانت و تهدید برای بیعت دیگری به مسجد ببرند؟

حافظ : ما از شخص شما سید جلیل القدر مؤدّب، انتظار نداریم که نسبت هواپرستی به أصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهید و حال آنکه أصحاب را آن حضرت أسباب هدایت قوم قرار داده که می فرماید:اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم (۳) .

____________________

۱- عهد بست پیغمبر عهد بستنی محکم که نقض این عهد نمی کند مگر منافق. پس حذر کن عمر که تو ناقض و بازکننده این گره محکم نباشی! (یعنی اگر نقض این عهد نمودی در سلسله منافقین خواهی بود).

۲- او از اولاد آدم نبوده، بلکه جبرئیل امین بود که باین صورت جلوه گر شده بود که تأکید نماید بر شما آنچه را که من گفتم درباره علیعليه‌السلام .(ینابیع المودة، ج۲، ص۲۸۴،ح۸۱۱).

۱- به درستی که اصحاب من مانند ستارگانند؛ بهر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت شده اید.

۵۸

حدیث اقتداء بأصحاب مخدوش است

داعی : اولاً تمنا می کنم تکرار مطلب نفرمائید، الحال استشهاد باین حدیث جستید و جواب عرض کردم که اصحاب هم مانند سایر خلق جایز الخطاء بودند. پس وقتی ثابت شد معصوم نبودند، تعجبی ندارد اگر روی برهان، نسبت هواپرستی ببعض از آنها داده شود.

ثانیاً برای اینکه فکر شما روشن شود و نیز یادآوری نمایم که بعدها بچنین احادیثی استشهاد نجویید، جواب عرض می کنم. چون تجدید کلام نمودید، داعی هم تکرار می نمایم. بنابر گفتار و تحقیق اکابر علمای خودتان، این حدیث مخدوش است قبلاً هم عرض نمودم. چنانکه قاضی عیاض مالکی از فحول اعلام خودتان نقل نموده که چون در سلسله روات آن، نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزة بن ابی حمزه نصیبی متهم بکذب و دروغ برده شده قابل نقل نمی باشد.

و نیز درشرح شفاء قاضی عیاض و در کتاب بیهقی نقّاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود بشمار آورده اند.

بعض از صحابه تابع هوای نفس و منحرف از حق شدند

ثالثاً داعی خارج از ادب و نزاکت هرگز سخنی نخواهم گفت و نمی گویم، مگر آنچه را که علماء خودتان نوشته اند. خوبست آقایان محترمشرح مقاصد فاضل تفتازانی را مطالعه نمایید، چنانچه قبلاً عرض نمودم، ببینید. صریحاً می نویسد: ((چون بین صحابه غالباً مخالفتها و محاربات و مشاجرات واقع گردید، معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف و تابع هوای نفس گردیده، بلکه ظالم و فاسق بودند .))

پس نباید هر فردی و یا جمعی را که به مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نایل آمدند، محترم شمرد، بلکه احترام به اعمال و کردار آنها است. اگر اهل نفاق نبودند و مطیع و فرمانبردار رسول اللّه بودند و بر خلاف اوامر و دستورات آن حضرت رفتار ننمودند محترم خواهند بود و خاک قدم آنها توتیای چشم ما خواهد بود.

یا باید آقایان با انصاف بگوئید بسیاری از اخباری که در کتب معتبره خودتان راجع بحرب با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل گردیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ((جنگ

۵۹

با علیعليه‌السلام جنگ با من است))، اساس ندارد یا اگر تصدیق نمودید که این نوع از اخبار غایت اعتبار را دارد، چه آنکه با سلسله اسناد صحیحه در کتب معتبره اکابر علمای خودتان رسیده است (علاوه بر تواتر در کتب معتبره علماء شیعه)، ناچار باید تصدیق کنید عدّه ای از اصحاب فاسد و کاسد و اهل باطل بودند، مانند معاویه و عمرو بن عاص و ابو هریره و سمرة بن جندب و طلحه و زبیر و غیره که به جنگ علیعليه‌السلام برخاستند؛ زیرا جنگ با علی جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است، پس قطعاً منحرف از حق گردیدند که به جنگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قیام نمودند.

پس اگر ما گفتیم که بعض از صحابه تابع هوی و هوس گردیدند، بیجا نگفته ایم، بلکه با برهان و دلیل گفته ایم. علاوه بر این، ما در گفتار باینکه بعض از صحابه فاسق و ظالم و منحرف از حق گردیدند و در حلقه منافقین وارد بودند، منفرد نیستیم. بلکه اتخاذ سند از اکابر علمای خودتان می نمائیم.

قول غزّالی در نقض عهد صحابه

شما اگر کتابسر العالمین تألیف حجه الاسلام ابو حامد محمد بن محمد غزّالی طوسی را مطالعه نمایید، هرگز بما ایراد نمی نمایید. ناچارم قسمتی از مقاله چهارم آن را برای اثبات حق به عرضتان برسانم که گوید:

اسفرت الحجّه وجه ها و اجمع الجماهیر علی متن الحدیث عن خطبه یوم غدیر خمّ باتّفاق الجمیع و هو یقول من کنت مولاه فعلیّ مولاه فقال عمر بخ بخ لک یا ابا الحسن لقد اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه؟! هذا تسلیم و رضی و تحکیم-ثمّ بعد هذا غلب الهوی لحبّ الرئاسه و حمل عمود الخلافه و عقود البنود و خفقان الهوی فی قعقعه الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الامصار سقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول ( فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ) !!و لمّا مات رسول اللّه قال قبل وفاته ایتونی بدوات و بیاض(و بیضا نسخه)لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحقّ لها بعدی قال عمر دعوا الرجل فانّه لیهجر!!و قیل یهذو فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الی الاجماع و هذا منقوض ایضا فانّ العباس و اولاده و علیّا و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقه البیعه و خالفکم اصحاب السقیفه فی مبایعه

۶۰

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و دیگران از اکابر علمای خودتان تصدیق دارند که آن لعین، معاویة بن ابی سفیان بوده که وقتی غالب و امر خلافتش محکم گردید، امر کرد مردم را به سب و لعن و دشنام و تبرّی جستن از آن حضرت که مدت هشتاد سال این عمل شنیع در میان مسلمانان متداول بود که آن حضرت را ظالمانه در منبر و محراب، حتی در خطبه نماز جمعه، سب و لعن می نمودند تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز اموی، خلیفه عصر که با تدبیر صالحانه، سب و لعن را بر طرف و مردم را از آن عمل قبیح بل اقبح، منع نمود.

وقوع این عمل شنیع قبیح را آن حضرت قبلاً خبر داده بود؛ پس تصدیق نمایید که آن حضرت عالم به غیب بوده و از پس پرده و وقایع آینده بافاضه پروردگار خبر داشته.

از این قبیل خبرها بسیار داد که بعد از گذشتن سال ها و قرن ها مردم وقوع آنها را دیدند.

خبر دادن از کشته شدن ذو الثدیه قبل از شروع به جنگ

از جمله در جنگ نهروان قبل از وقوع جنگ، خبر قتل خوارج و (تزمله معروف

____________________

= پرخواری او ضرب المثل اعراب گردید هر آدم پرخواری را به او مثل می زدند. یکی از شعرا، رفیق پرخوار خود را هجو شیرینی نموده و گفته:

و صاحب لی بطنه کالهاویه

کان فی امعائه معاویه

یعنی رفیق و یار مصاحبی دارم که شکم او مثل هاویه است (هاویه اسم یکی از طبقات جهنم است چون جهنم از قبول کفار سیری ندارد؛ چنانچه در قرآن فرماید بجهنم گفته شود:(هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ) ؛ یعنی سیر شدی؟ گوید: آیا باز زیادی هست. اشاره بآنکه هرگز از قبول کفار سیر نخواهم شد) مثل آنکه در امعا و روده های او معاویه قرار گرفته. (شرح نهج البلاغة، ج2، ص276).

1- شرح نهج البلاغة، ج3، ص5.

۴۲۱

به ذو الثدیه(1) ) را داد و نیز خبر داد باینکه از خوارج بیش از ده نفر نجات پیدا نکنند و از مسلمانان بیش از ده نفر کشته نمی شوند، به این عبارت که:لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة .

چنانچه ابن ابی الحدید و خواجه کلان بلخی و دیگران نقل نموده اند که آنچه خبر داده بود، بعدها تمام واقع شد. مخصوصاً ابن ابی الحدید درشرح نهج ذیل این خبر گوید:هذا الخبر من الاخبار التی تکاد تکون متواترة لاشتهاره و نقل الناس کافه و هو من معجزاته (2) .

آیا اینها اخبار به غیب و آگاه بودن به امور آینده نبوده تا رفع شبهه و اشکال از شما بشود و پی به مقام ولایت و حقیقت آن حضرت ببرید و منصفانه تصدیق نمایید که بین آن حضرت و سایر خلفا تفاوت آشکارا بوده است؟

اگر دارای علم لدنّی نبوده و اتصال با ما وراء عالم طبیعت نداشته، چگونه از امور غیبیه خبر می داده که بعد از سالها و قرنها واقع می گردید؟

مانند خبر دادن از کشته شدن میثم تمّار به دست عبید اللّه بن زیاد و کشته شدن جویریه و رشید هجری بدست زیاد و خبر حادثه و قتل عمر و بن حمق بدست اعوان معاویه و بالاتر از همه خبر دادن شهادت فرزند دلبند خود حضرت ابا عبد اللّه الحسینعليه‌السلام که مکرر معرفی قتله آن حضرت را می نمود؛ چنانچه قبلاً اشاره نمودم به خبر دادن از انس و عمر سعد قتله آن حضرت که تمام این اخبار را اکابر علمای خودتان از قبیل طبری و ابن ابی الحدید درشرح نهج و سایر مجلدات و محمد بن طلحه شافعی و سیوطی و خطیب خوارزمی و دیگران مشروحاً نقل نموده اند.

____________________

1- به نظر بعضی ذو الثدیه به فتح (ث) صاحب دست های کوچک است؛ (زیرا ثدی بمعنی دست است و هاء در آخر ثدی علامت تصغیر است؛ یعنی تزمله رییس خوارج دارای دو دست کوچک بوده است، لذا ذو الثدیه لقب او شده بود؛ و بعقیده ارباب لغت، ثدی به معنای پستان است و چون حرقوص ابن زهیر رئیس خوارج، پستانهای بزرگ داشت، لذا معروف شد به ذو الثدیّه.

2- این خبر از اخبار نزدیک به تواتر است از جهت شهرتی که دارد و تمام مردم نقل نموده اند و این خبر خود از معجزات آن حضرت می باشد. (شرح نهج البلاغة، ج3، ص5).

۴۲۲

خبر دادن از قتل خود و معرفی ابن ملجم را

از جمله اخبار غیبیه خبر دادن از قتل خود و معرفی نمودن عبد الرحمن بن ملجم مرادی را باینکه قاتل من است، درحالی که آن ملعون اظهار علاقه و وداد ظاهراً به آن حضرت می نمود؛ چنانچه ابن اثیر دراسد الغابه (1) و دیگران نقل نموده اند که وقتی شرف یاب شد، در حضور اصحاب، زبان به مدح آن حضرت گشود و گفت:

انت المهیمن و المهذب ذو الندی

و ابن الضراغم فی الطراز الاول

الله خصک یا وصی محمد

و حباک فضلا فی الکتاب المنزل(2)

إلی آخر الابیات.

جمیع اصحاب از طلاقت لسان و کثرت علاقه او بآن حضرت تعجب نمودند. حضرت در جواب فرمود:

انا انصحک منی بالوداد

مکاشفه و انت من الاعادی(3)

و نیز ابن حجر درصواعق (4) گوید، حضرت در جواب او فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلی

غدیرک من خلیل من مرادی

عبد الرحمن عرض کرد: «گویا اسم مرا شنیده اید، از نام من بدتان آمده است.» فرمود: «نه چنین است، بلکه واضح و آشکار می دانم تو قاتل منی و به همین زودی این محاسن سفید مرا به خون سرم خضاب می نمایی.» عرض کرد: «اگر چنین است امر کن مرا به قتل رسانند و نیز اصحاب همین تقاضا را نمودند.» حضرت فرمود:

____________________

1- اسد الغابة، ج4، ص134.

2- خداوند ترا بامامت قائم بر خلق نموده است. تو خالص از هر عیب و ریبی و صاحب جود و سخایی. نسبت به دوست و دشمن، تو فرزند شیر مردی و شجاع و نامی هستی که به فنون نیروهای سابق و لا حق دانا بوده ای.

ای وصی پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگار عالمیان تو را به این منزلت و مقام اختصاص داده است که هر گونه فضل و کرامتهای خود را در قرآن مجید بر تو افاضه و مقرر داشته.

3- من تو را نصیحت می نمایم که از دوستان من باشی علنی و بر ملا. و حال آنکه تو از دشمنان من هستی.

و عجب آنکه من حیات و زندگانی او را می خواهم و او مرگ و کشته شدن مرا طالب است و این غدار ظاهر دوست از طایفه مراد است.

4- صواعق المحرقه، ص135.

۴۲۳

«این امری است محال؛ یعنی نشدنی برای آنکه دین من اجازه نمی دهد قصاص قبل از جنایت را. علم من حکم می کند تو قاتل منی ولی احکام دین مربوط به اعمال ظاهر است، هنوز از تو عملی بر خلاف ظاهر بارز نگردیده، شرعاً نمی توانم حکمی بر تو جاری نمایم.»

مستر کارلیل انگلیسی در کتابالابطال خود گوید:

کشته شد علی بن أبی طالبعليه‌السلام به عدالت خود؛ یعنی اگر عدالت نمی کرد و قصاص قبل از جنایت می کرد، قطعاً بدنش به سلامت می ماند. چنانچه سلاطین عالم به مجردی که سوء ظن به کسی پیدا می کردند و لو فرزند و برادر و عیال و اقارب عزیزشان بود، فوری معدومشان می نمودند.

ولی علیعليه‌السلام یگانه راد مردی بود که پا از دایره شرع و دیانت بیرون نگذارد در عین آنکه قاتل خود را بطور جزم معرفی نمود ولی چون بر حسب ظاهر هنوز جنایتی از او به عمل نیامده قصاص نکرد، بلکه کمال رأفت و محبت را درباره او مرعی داشت تا شقاوت خود را ظاهر ساخت و اثبات نمود احاطه علم آن حضرت را بر بواطن و عواقب امور.

و این خود دلیل دیگری است بر اینکه عالم به غیب جز پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام که معصوم از خطایا می باشند، دیگری نخواهد بود؛ چه آنکه اگر معصوم نباشد روی علم و دانش به حقایق امور فسادها خواهد نمود. ولی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا امام چون دارای عصمتند (مانند امیر المؤمنینعليه‌السلام ) با علم و اطلاع بر قاتل خود پا از دایره شرع انور بیرون نگذارد قصاص قبل از جنایت ننمود.

آیا اینها دلائل بر اثبات علم و اطلاع آن حضرت بر اسرار و مغیبات نبوده که جوانی از راه رسیده با یک عالم مسرت از در و داد و محبت دست ببوسد و مدیحه بخواند، حضرت بفرماید تو قاتل منی؟ به خدا اگر قدری انصاف باشد، تصدیق می شود که آن حضرت دارای علم بظاهر و باطن بوده است.

اشاره به اعلمیّت و افضلیّت علیعليه‌السلام

شیخ سلیمان بلخی حنفی در اولینابیع المودة (1) ازدرّ المنظّم ابن طلحه شافعی

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص205.

۴۲۴

نقل نموده که امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود:

لقد حزت علم الاوّلین و انّنی

ظنین بعلم الآخرین کتوم

و کاشف اسرار الغیوب باسرها

و عندی حدیث حادث و قدیم

و انّی لقیّوم علی کلّ قیّم

محیط بکلّ العالمین علیم(1)

و بعد از آن فرمود آن حضرت:لو شئت لأوقرت من تفسیر الفاتحه سبعین بعیرا قال النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انا مدینة العلم و علیّ بابها قال اللّه تعالی ( وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ) فمن اراد العلم فعلیه بالباب (2) .

اگر هیچ دلیلی بر اثبات خلافت بلافصل و تقدم آن حضرت بر دیگران نبود (و حال آنکه دلایل از حد احصا خارج است، از عقل و نقل و کتاب و سنت و اجماع؛ چنانچه در شبهای گذشته به مختصری از آنها اشاره نمودیم) مگر همین دو دلیل، یکی مقام اعلمیت و افضلیت آن حضرت که روی قاعده عقل و منطق هیچ جاهلی حق تقدم بر عالم ندارد و اعلمیت و افضلیت آن حضرت در نزد دوست و دشمن بارز و آشکار است، حتی ابن ابی الحدید ضمن خطبه اول کتابش گوید:قدّم المفضول علی الافضل . این عبارت اقرار و اعتراف به افضلیت آن حضرت است، منتها روی عادت و تعصب گوید خدا خواست مفضول (یعنی صفر الکف) تمام را بر افضل و اکمل مقدم دارد.

و حال آنکه چنین بیانی از شخص عالمی مانند ابن ابی الحدید شایسته نبوده که مورد اعتراض فضلا و دانشمندان و ارباب منطق قرار گیرد و بر او خرده گیرند که

____________________

1- هرآینه به تحقیق، دانا و ماهرم بعلوم اولین و دانا و عالمم به علوم آخرین که در سینه من تمام مکتوم است و کاشف جمیع اسرار غیبم و هر داستانی از سابق و لا حق در سینه من است و من بر هر صغیر و کبیر فرمان روایم علم من احاطه به جمیع موجودات دارد.

2- اگر بخواهم از تفسیر سوره فاتحه تنها هفتاد شتر را بار خواهم نمود و مؤید بیان من فرموده پیغمبر است که فرمود: «من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد.» و تأیید فرموده پیغمبر، آیه شریفه است که می فرماید: وارد خانه ها شوید از در آنها. پس کسی که اراده دارد تحصیل علم نماید باید از بابی که پیغمبر معرفی فرمود وارد گردد (سوره بقره، آیه 189).

۴۲۵

بر خلاف قواعد علم و منطق و عقل، اظهار عقیده نموده و این نسبت بی جایی است بذات اقدس پروردگار اعظم؛ چه آنکه خدای حکیم علیم، هرگز عملی بر خلاف عقل و منطق نمی نماید و مفضولی را بر فاضل مقدم نمی دارد تا چه رسد بر اعلم و افضل.

بشری که مختصر فهم و شعور دارد و بهره ای از علم و منطق برده، حاضر نمی شود به تقدیم فاضل بر افضل تا چه رسد به مفضول بر افضل. چگونه ممکن است خدای حکیم علیم مفضولی را بر افضل مقدم دارد و حال آنکه خود در آیه 9 سوره 39 (زمر) به طریق استفهام انکاری می فرماید:( هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ ) (1) . و نیز در آیه 35 سوره 10 (یونس) فرماید:( أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ ) (2) .

پس از جهت اعلمیت و افضلیت، حق تقدم در امت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام بوده است و ابن ابی الحدید درشرح نهج صریحاً اقرار به این معنا نموده، آنجا که گوید:انّه عليه‌السلام افضل البشر بعد رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و احقّ بالخلافه من جمیع المسلمین (3) .

و دلیل دوم که مرتبط با دلیل اول است، فرموده های رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، مخصوصاً که در آخر همین حدیث می فرماید:من ارد العلم فلیأت الباب (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا آن کسی که پیغمبر امر می کند درب خانه او بروید، اولی به اطاعت است یا آن کسی که مردم برای خود بعنوان خلافت معیّن نمایند؟

____________________

1- آیا آنان که (مانند علیعليه‌السلام ) اهل علم و دانش اند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ (یعنی هرگز یکسان نیستند). (شرح نهج البلاغة، ج11، ص111).

2- آیا آنکه خلق را براه حق رهبری می کند سزاوارتر به پیروی است یا آنکه رهبری نمی کند مگر آنکه خود هدایت شود؟

3- به درستی که علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل بشر و احق و اولی بامر خلافت از جمیع مسلمانان بوده است.

4- هر کس اراده دارد علم را پس باید برود بدر و باب علم (یعنی علی بن ابی طالبعليه‌السلام ).

۴۲۶

علاوه بر آنکه امر پیغمبر مطاع است باید اطاعت کرده شود، علت و جهت حق تقدم را معین می نماید که همان جهت عقلانی است که أعلمیت باشد.

شیخ : اگر از جهت اعلمیت و افضلیت حق تقدم برای سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بود، می بایستی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نصّی بر آن جناب بنماید که امت بدانند باید پیروی از او بنمایند و حال آنکه به چنین نصّی ما برنخورده ایم.

داعی : این قبیل بیانات از امثال شما آقایان با علم و فضل فوق العاده اسباب تأثر داعی می شود که چرا باید عادت آن اندازه در شما تأثیر کرده باشد که علم و دانش و حقیقت شما را مقهور خود قرار دهد. آقای عزیز، ده شب است که داعی از کتب معتبره خودتان اقامه برهان نموده و نصوص وارده را به عرض مجلس رسانیده، به شهادت اهل مجلس و جراید و مجلات، تازه امشب آقا بحث را از سر گرفته می فرمائید نصّی ندیده اید؛ در حالتی که کتب معتبره خودتان سراسر پر است از نصوص جلیّه و خفیّه، مع ذلک از همه چشم پوشیده. یک سؤال از شما می نمایم که آیا امت احتیاج به علم و سیره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارند یا نه؟شیخ : بدیهی است که احتیاجات همگی صحابه و امت تا روز قیامت به علوم عالیه و سیره متعالیه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

داعی :احسن اللّه لکم الاجر !(1) اگر هیچ نص صریحی از آن حضرت در باب خلافت و امامت نبود مگر همین حدیث مدینه که صریحاً فرموده:انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیأت الباب ،(2) کافی برای اثبات مرام بود.

به فرموده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام اعلم امت بوده

کدام نصّ، صریح و واضح تر از این حدیث است که می فرماید: «هر کس می خواهد از علم من بهره بردارد، باید برود در خانه علی که باب علم من است.» الان وقت سحر است؛ تمام شب را داعی با حرارت تمام در اطراف این

____________________

1- خداوند پاداش شما را نیکو گراند.

2- (من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )شهرستان علم می باشم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد؛ هر کس اراده دارد علم (مرا) پس باید برود به در و باب علم (علیعليه‌السلام ).

۴۲۷

موضوع صحبت نمودم و وقت آقایان را گرفتم، الحال آقا مرا سرد نمودید. مثل اینکه آقایان مانند اسلافتان نمی خواهید روی عادت گوش به حرف حساب بدهید تمام بیانات ما را نشنیده گرفته و انکار نصّ می نمایید.

کدام نصّ بالاتر از نصّ علمی است؟ کدام عاقل دانشمندی از ارباب ملل و نحل گفته که با بود عالم و اعلم، مردم زیر بار جاهل بروند؟ اگر در علم و منطق چنین بیانی در عالم شده، داعی تسلیم به منطق شما می شوم.

و اگر چنین منطقی در عالم وجود ندارد که با بود عالم و اعلم، مردم تبعیت و پیروی از جاهل بنمایند، شما باید تسلیم منطق ما که منطق تمام ارباب علم و دانش است بشوید که چون امیر المؤمنین علیعليه‌السلام اعلم امت بوده باید به حکم علم و عقل و منطق تبعیت و پیروی از او بنمایید.

چنانچه قبلاً عرض کردم که اکابر علمای خودتان مانند امام احمد حنبل درمسند (1) و ابو المؤید خوارزمی درمناقب (2) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درنزول القرآن فی علیّ (4) و خواجه کلان بلخی درینابیع (4) و میر سید علی همدانی درمودة القربی (5) حتی ابن حجر مکّی درصواعق (6) نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرر می فرمود:اعلم امّتی علیّ بن أبی طالب (7) .

احدی از صحابه بپایه علم آن حضرت نمی رسند؛ چنانچه ابن مغازلی شافعی درمناقب و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (8) و حموینی درفرائد (9) و شیخ

____________________

1- مسند احمد، ج5، ص26.

2- مناقب خوارزمی، ص82، ح67.

3- نزول القرآن فی علی، ص85.

4- ینابیع المودة، ج1، ص216.

5- مودة القربی، ص18.

6- صواعق المحرقة، ص125.

7- داناترین افراد امت من علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.

8- مطالب السؤول، ج1، ص169.

9- فرائد السمطین، ج1، ص97.

۴۲۸

سلیمان حنفی درینابیع (1) از کلبی نقل می کنند که عبد اللّه بن عباس (حبر امت) گفت:علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من علم اللّه و علم علیّ من علم النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علمی من علم علیّ و ما علمی و علم الصحابه فی علیّ الاّ کقطره بحر فی سبعه ابحر (2) .

در آخر خطبه 108نهج البلاغه است که مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام فرموده:

نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم(3) .

ابن ابی الحدید هم درشرح نهج (4) (چاپ مصر)در شرح این خطبه گوید:

این امر در آن حضرت ظاهر است جدا؛ زیرا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

أنا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد المدینه فلیأت الباب (5) .

و نیز فرمود:اقضاکم علیّ .قضا أمری است که مستلزم علوم بسیاری می باشد بالجمله. فحاله فی العلم حال رفیعه جدّا لم یلحقه احد فیها و لا قار به و حقّ له ان یصف نفسه بأنّه معادن العلم و ینابیع الحکم فلا احد احق به منها بعد رسول اللّه - (6) انتهی.

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص215.

2- علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علم خدای تعالی است و علم علیعليه‌السلام از علم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و علم من از علم علیعليه‌السلام است و علم من و علم صحابه در مقابل علم علیعليه‌السلام ، مانند قطره آبی در هفت دریا می باشد.

3- ما (ائمه اثنا عشرعليهم‌السلام ) از شجره نبوت هستیم و از خاندانی می باشیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده و ما کان های معرفت و دانش و چشمه های حکمت می باشیم.

4- شرح نهج البلاغة، ج7، ص220.

5- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام باب آن می باشد. هر کس اراده دارد از شهرستان علم من بهره بردارد پس باید برود به باب علم (علیعليه‌السلام ).

6- مقام علمی آن حضرت بسیار بلند است که از حد بیان خارج و دست تصور هیچ کس به او نخواهد رسید، بلکه به او نزدیک هم نخواهد شد و سزاوار است که به خود نسبت دهد و بفرماید: معدن علم منم که چشمه های حکمت از اقیانوس علوم من جاری می باشد. پس در نتیجه ثابت است که احدی از بشر سزاوارتر از علیعليه‌السلام به رفعت علم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست. (شرح نهج البلاغة، ج7، ص220).

۴۲۹

ابن عبد البر دراستیعاب (1) و محمد بن طلحه درمطالب السؤول (2) و قاضی ایجی درمواقف (3) آورده اند که رسول اکرم فرموداقضاکم علی عليه‌السلام .

چنانچه سیوطی درتاریخ الخلفاء (4) و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (5) و محمد جزری دراسنی المطالب (6) و محمد بن سعد درطبقات (7) و ابن کثیر درتاریخ کبیر و ابن عبد البر دراستیعاب (8) از خلیفه عمر بن الخطاب نقل نموده اند که می گفت:علی اقضانا ؛ یعنی علیعليه‌السلام در امر قضاوت (که احاطه بر جمیع امور است) از همه ما اولا و مقدم بود.

و نیز درینابیع المودة (9) نقل می نماید که صاحبدرّ المنظّم ابن طلحه گوید:اعلم انّ جمیع اسرار الکتب السماویّه فی القرآن و جمیع ما فی القرآن فی الفاتحة و جمیع ما فی الفاتحة فی البسملة و جمیع ما فی البسملة فی باء البسملة و جمیع ما فی باء البسملة فی النقطة الّتی هی تحت الباء قال الامام علیّ کرّم اللّه وجهه انا النقطة الّتی تحت الباء (10) .

و نیز سلیمان بلخی درینابیع المودة نقل می نماید از ابن عباس که گفت:اخذ بیدی الامام علیّ عليه‌السلام فی لیلة مقمرة فخرج بی الی البقیع بعد العشاء و قال: اقرأ یا عبد الله فقرأت بسم اللّه

____________________

1- استیعاب، ج2، ص461. 2- مطالب السؤول، ص23.

3- مواقف، ج3، ص627 و 636. 4- تاریخ الخلفاء، ص170 و 223.

5- حلیة الاولیاء، ج1، ص65. 6- اسنی المطالب، ص8، ح27.

7- طبقات ابن سعد، ج2، ص339. 8- استیعاب، ج1، ص17؛ ج3، ص1102.

9- ینابیع المودة، ج1، ص213.

10- بدان که اسرار جمیع کتب سماوی در قرآن است و تمام اسرار و رموز قرآن در سوره فاتحه است و جمیع حقایق که در سوره فاتحه است در بسمله است و هرچه در بسمله است در باء بسمله است و اسرار باء بسمله تمام در نقطه زیر باء است و علی -کرم اللّه وجهه- فرموده: «من آن نقطه زیر باء هستم.»

چه خوش سراید شاعر،

توئی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم

که در وقت تنزل تحت بسم اللّه را بائی

۴۳۰

الرحمن الرحیم فتکلم لی فی اسرار الباء الی بزوغ الفجر (1) .

اتفاقی فریقین است که در میان صحابه امیر المؤمنین علیعليه‌السلام منحصر به فرد بوده در اینکه عالم به أسرار غیبیه و وارث علوم انبیا بوده است؛ چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (2) و خطیب خوارزمی درمناقب (3) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع (4) ازدرّ المنظّم ابن طلحه حلبی نقل نموده اند که امیر المؤمنینعليه‌السلام می فرمود:سلونی عن اسرار الغیوب فانّی وارث علوم الانبیاء و المرسلین (5) .

و نیز امام احمد حنبل درمسند (6) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (7) و سلیمان بلخی درینابیع (8) نقل می نماید که ان حضرت در بالا منبر می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی! عن طریق السموات فانی اعلم بهما من طرق الارض .(9)

این ادعا از آن حضرت در آن زمانی که وسایل سیر در ملکوت مانند امروز نبوده، بزرگترین دلیل بر آگاه بودن به مغیبات است. فلذا مکرر سؤال می نمودند و آن حضرت از آسمان ها و کرات جوّیه خبر می دادند.

به علاوه در دوره ای که هیئت بطلمیوس مصری دایر بوده، جواب اشخاص را مطابق با هیئت جدید امروزی دادن خود معجزه بزرگ است.

____________________

1- در شب ماه تابی، علیعليه‌السلام دست مرا گرفت برد به سوی قبرستان بقیع بعد از نماز عشاء فرمود: بخوان. من بسم اللّه الرحمن الرحیم را قرائت نمودم. آنگاه از اسرار باء بسم اللّه برای من سخن گفت تا طلوع فجر. (ینابیع المودة، ج1، ص214؛ ج3، ص211).

2- مطالب السؤول، ص26.

3- مناقب خوارزمی، ص90، ح80.

4- ینابیع المودة، ج1، ص213؛ ج3، ص211.

5- سؤال کنید از من از اسرار غیبیه! پس به درستی که من وارث علوم انبیا و مرسلینم.

6- مسند احمد، ج1، ص83.

7- شرح نهج ابلاغة، ج2، ص286 وج6؛ ص136 و ج7؛ ص46 و 57.

8- ینابیع المودة، ج1، ص208، 222، 224 و 310؛ ج3، ص208، 223 و 452.

9- سؤال کنید از من از راه های آسمان ها! پس به درستی که من عالم ترم به راه های آسمانها از راه های زمین.

۴۳۱

خبر دادن علی از کرات جوّیه طبق هیئت جدید

چنانچه شیخ محقق و فاضل محدث عادل ثقه، علی بن ابراهیم قمی -قدّس سره القدوسی- که در قرن سیم هجری ریاست علمی او محرز بوده، در تفسیر سوره و الصّافات(1) و شیخ فاضل محدث لغوی که در زهد و ورع و تقوی معروفیت کامل داشته، فخر الدین بن طریح نجفی در کتاب لغت معروفشمجمع البحرین (2) که تقریباً سیصد سال قبل تألیف نموده در لغه کوکب و علامه شهیر مرحوم ملا محمّد باقر مجلسی -رضوان اللّه علیه- دربحار الانوار «السماء و العالم»،(3) از امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل نموده اند که فرمود:هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض (4) .

شما را به خدا انصاف دهید! آیا در یک دوره و زمانی که از هیئت جدید اثری در عالم نبوده و هیئت بطلمیوسی هم که مدار عمل ریاضیون فلکی آن زمان بوده قائل بافلاک بودند کواکب و ستارگان را انوار مضیئه و میخهای آسمان می دانستند تلسکوبها و دوربینهای امروزی هم وجود نداشته که از وضع کرات و اوضاع ستارگان خبر بدهند، اگر فردی از افراد بشر، از اخبار سماوی و کرات جوی خبر بدهد، آن هم مطابق با علم هیئتی که بعد از هزار سال مورد توجه و عمل علما قرار گیرد، شما چنین خبردهنده ای را عالم بغیب نمی دانید و این خبر را در شمار اخبار غیب به حساب نمی آورید؟

اگر بخواهید بفرمایید این نوع از اخبار که در کتب اکابر علما از ائمه اطهار بسیار رسیده علم به غیب نیست، کمال بی لطفی را فرمودید و تعصّب خود را ظاهر نمودید؛ زیرا خود خبر دلالت بر این امر بزرگ دارد.

و اگر خبر دادن از ملکوت اعلا و کرات جوّیّه که چگونگی آنها از نظرها ناپدید بوده است (حتی امروزه هم که تلسکوب های قوی موجود است، با چشم غیر مسلّح دیده نمی شود) و علوم امروزه هم تصدیق حقیقت و چگونگی آن خبر هزار و 1300 سال قبل را می نماید، پس بدانید خبر دادن از غیب عالم بوده و تصدیق

____________________

1- تفسیر قمی، ج2، ص194. 2- مجمع البحرین، ج2، ص162، ماده «موکب».

3- بحار الانوار، ج55، ص91. 4- این ستارگان که در آسمانند، شهرهایی هستند مانند شهرهایی که در زمین است.

۴۳۲

فرمایید که مولانا امیر المؤمنین و امام المسلمین علی بن أبی طالبعليه‌السلام عالم به غیب بوده است که بدون وسائل و اسباب کشفیه که امروزه موجود گردیده، با چشم معمولی ملکوت را مورد کشف و انکشاف قرار داده. قطعاً هر انسان دقیقی به محض شنیدن چنین اخبار قبل از هزار سال حکم می کند که خبر دهنده عالم به غیب بوده.

گفتگو با مسیو ژوئن مستشرق فرانسوی

مناسب است به اقتضای مقام، با اجازه آقایان، اشاره نمایم به مطلب مهمّی که در همین سفر برای داعی پیش آمد نموده، موقعی که از بصره (آخرین شهر سر حدّی عراق عرب) سوار کشتی شدیم، در اطاق درجه اول کشتی (واریلا) بودیم که دارای سه تخت خواب بود اتفاقا یک مرد شریف دانشمند از مستشرقین فرانسوی به نام (مسیو ژوئن)در اطاق ما بود بسیار فاضل و مؤدب. با آنکه از نژاد فرانسه بود، زبان عربی و فارسی را بسیار خوب می دانست، فلذا با هم مأنوس و همه روزه با صحبت های علمی و دینی سرگرم بودیم. البته داعی سعی کامل داشتم که به وظیفه خود عمل نموده، آن مرد محترم را به حقایق دین مقدس اسلام و مذهب حقه جعفری متوجه سازم.

در یکی از روزها ضمن صحبت، ایشان گفتند:

تصدیق می نمایم که در دیانت اسلام مزایائی هست که در سایر ادیان نمی باشد؛ چه آنکه اسلام در همه جا و همه کار اعتدال در عمل را مورد توجه قرار داده ولی در عین حال فراموش نکنید که در کشفیات عملی اروپایی ها که در تحت أوامر دیانت پاک حضرت مسیحعليه‌السلام هستند، گوی سبقت و مسابقت را ربوده و عالمی را رهین منّت عملی خود قرار داده اند.

داعی در اینکه غربیها و دیگران هم سعی و جدیّت بلیغی در کشفیات علمیه نموده اند حرفی نیست، بلکه مورد تصدیق همه می باشد، ولی باید دید سرچشمه تمدن علمی را از کجا گرفتند؛ استاد و معلم آنها در علوم و فنون چه اشخاصی بوده اند. البته چون خود شما از علما و دانشمندانی هستید که در حقیقت هر چیزی غور و بحث نموده اید تصدیق می نمایید که سر چشمه علوم و فنون غربیها از اسلام و اسلامیان بوده نه از تعالیم حضرت مسیحعليه‌السلام ؛ چه آن که

۴۳۳

غربی ها تا قرن هشتم میلادی به شهادت تاریخ غرق در توحش و بربریّت بودند و حال آنکه در همان زمان مسلمین پرچم دار علم و هنر بودند؛ چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل ارنست رنان فرانسوی و کارلیل انگلیسی و نورمال آلمانی و غیره اقرار به این معنا دارند.

در همین سفر موقعی که در کاظمین مشرف بودم، شبی را مهمان جناب نواب محمّد حسین خان قزلباش بودم که از خاندان محترم قزلباش و بسیار مرد شریفی است و سالها است در کربلا و کاظمین سکنا دارند و الحال معاون مندوب سامی در کل عراق عرب هستند، صحبت از اقرار و اعتراف اروپایی ها به تمدن اسلام به میان آمد. ایشان فرمودند: اخیراً کتابی تألیف یکی از دانشمندان فرانسوی به زبان اردو ترجمه شده. برای من یک جلد آورده اند، بسیار کتاب زیبائی است که سید فاضل جلیل القدر هندی آقا سید علی بلگرامی ترجمه نموده اند. نام این کتاب (تمدن العرب(1) ) است بسیار ضخیم و مفصل و مستدل می باشد تألیف دانشمند معروف غرب، دکتر در طب و حقوق و اقتصاد (گوستاو لوبون) که با دلایل محسوسه و منقوله بسیار قوی، توأم با چهار صد گراور ثابت می نماید که آنچه غربیها از علم و تمدن و حرف و صنایع حتی طرز ادب و معاشرت و تشکیل إدارات ملکی و مملکتی لشکری و کشوری و زندگانی فردی و اجتماعی دارند، از تعالیم عالیه عرب است. (بدیهی است مراد از عرب که در السنه و افواه اروپائیها وارد است و این مرد بزرگ دانشمند نام کتابش راتمدن العرب گذارده، اعراب مسلمین اند و الاّ اعراب قبل از اسلام عاری از هر علم و ادب بودند).

مسیو ژوئن بلی آن کتاب را خود دانشمند بزرگ فرانسوی دکتر گوستاو لوبون در پاریس به من دادند و الحق زحمت کشیده و خوب نوشته اند.

داعی آن کتاب را از جناب نوّاب برسم امانت گرفتم، چون زبان اردو نمی دانستم (اینک که به هندوستان آمده ام به قدر رفع احتیاج با این زبان ارتباط پیدا

____________________

1- اخیراً جناب آقای سید محمد تقی فخر داعی گیلانی که یکی از فضلاء و دانشمندان ایران هستند در تهران از زبان اردو به فارسی ترجمه و چاپ نموده؛ الحق خدمت بزرگی بمعارف اسلامی نموده اند. ای کاش فضلاء و نویسندگان ما از ایشان سرمشق می گرفتند عوض ترجمه رمانها و کتابهای مضر الاخلاق و العقائد اروپائی و مصری و غیره این قبیل ترجمه های سودمند می نمودند.

۴۳۴

نمودم). در مدت ده روز که در آن بلده طیّبه توقف داشتم، جناب دوست دانشمند نوّاب صادق خان قزلباش، ساکن کاظمین و بغداد ملاطفت فرموده، قسمت هایی که مورد توجه دعاگو بود ترجمه می نمودند داعی هم یادداشت می نمودم مخصوصاً فصل دوم از 10 (تأثیر تمدن اسلام در مغرب) را تماماً ترجمه نمودند و بداعی دادند بسیار از ایشان ممنون شدم(1) .

آن اوراق را باز کرده و برای ایشان خواندم گفتم، ملاحظه فرمایید؛ این دکتر دانشمند فرانسوی از اهل و دیار و وطن شما که خود تصدیق مقام و رتبه ایشان را می نمایید، در این فصل اقرار به این معنا نموده چنین گوید.

گفتار گوستاو لوبون در تأثیر تمدن اسلام در مغرب

تمدن اسلام بقدری که در مشرق تأثیر بخشیده، در مغرب نیز همان قدر مؤثر واقع شده و بدین وسیله اروپا داخل در تمدن گردیده. این تمدن تأثیری که به مغرب بخشیده اگر بخواهیم میزان آن را بدست بیاوریم، باید ببینیم که پیش از ورود تمدن مزبور بغرب حالات مغرب و اوضاع زندگانی اروپاییان چه بوده است.

در قرن نهم و دهم میلادی؛ یعنی همان وقتی که تمدن اسلام در مملکت اسپانیا منتها درجه ترقی و تعالی را پیموده در تمام مغرب، زمین علمی و یا مراکز علمی وجود نداشت، مگر کلیساها که به دست رهبانان جاهل که خود را عالم می دانستند، اداره می شد و مردم را بخرافات مذهبی خود عادت می دادند!

از قرن دوازدهم که بعضی اشخاص حساس در پی فهم و دانش بودند، پناه گاهی (برای اخذ علم و دانش) نداشتند مگر اسلام و مسلمین، که از جمیع جهات آنها را استاد و بهتر و برتر از همه می دانستند و در مدارس آندلس می رفتند و تحت تعالیم مسلمین دانا می شدند.

تمام اهل علم باید منّت دار مسلمانان باشند که خدمت بزرگی بعلم و دانش نمودند و توسعه در عالم دادند مسلمین عرب حق حیات بزرگی به ما

____________________

1- اخیراً در تهران با ترجمه آقای فخر داعی هم مطابقه نموده و تصحیح نمودم.

۴۳۵

غربی ها دارند و بایستی تمدن مغرب را «تمدن العرب» نامید- انتهی.

داعی : اینها خلاصه مختصری بود از آنچه دانشمند شهیر فرانسوی خودتان می نویسد جناب عالی مانند همه غربی ها به علم و صنعت و کشفیات امروزه اروپا می بالید، ولی خوب است نظری به ازمنه سالفه اروپا بنمائید و نیز توجهی به اوضاع و تاریخ جزیرة العرب قبل از اسلام نموده تا کشف حقیقت بر شما بشود.

زمانی که اروپای شما حتی پاریس (مهد تمدن امروز) غرق در توحش و بربریّت بود، سرچشمه های علم و تمدن و هنر از شبه جزیرة العرب توسط اعراب مسلمین به راه نمایی قائد عظیم الشأن اسلام و اسلامیان خاتم الانبیاء محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنیا پخش می گردید لازم دانستم پرده ای از گذشته بردارم تا شما را به تمدن اعراب مسلمین و اروپایی ها توجه دهم تا حقیقت آشکار گردد.

هدیه فرستادن هارون ساعت ساخت مسلمین را برای شارلمان

خودتان می دانید که قرن هفتم و هشتم میلادی به واسطه خدمات بزرگ شارلمان امپراطور مقتدر فرانسه، اروپا سر و صورتی به خود گرفت. مع ذلک در همان زمان وقتی روابط خود را با دربار خلافت اسلامی بغداد (هارون الرشید عباسی) محکم نمود، تحف و هدایایی بین شارلمان (در مرتبه اول) و خلیفه هارون الرشید رد و بدل شد؛ من جمله از تحف و هدایائی که هارون در عوض برای شارلمان فرستاد، علاوه بر جواهرات و البسه فاخر و پارچه های بافت مسلمین عرب و قیل بزرگی که اروپا ندیده بود، و ساعت بزرگی بود که فرانسوی ها بر سر در عمارت سلطنتی خود نصب نمودند و آن ساعت از هنرمندی عرب های مسلمین بود که اوقات 24 ساعت را با زدن زنگ ها، که با افتادن دانه های فلزی در جام بزرگ زرین، معین می نمود.

دانشمندان فرانسوی دربار شارلمان، بلکه تمام اهالی پاریس (پایتخت متمدن امروز اروپا) نتوانستند از حقیقت و چگونگی آن صنعت بزرگ سر در آورند؛ چنانچه گوستاو لوبون درتمدن العرب و دیگران از دانشمندان و نویسندگان اروپا ثبت نموده اند.

اگر بخواهید بهتر بمیزان تمدن اروپا در مقابل تمدن اعراب مسلمین پی

۴۳۶

ببرید، تاریخ زمان شارلمان و قضیه ساعت ساخت مسلمین را مطالعه نمایید تا کشف حقایق بشود؛ که می نویسند: وقتی ساعت را در برج بزرگی بالای سر در عمارت سلطنتی گذاردند و روپوش از بالای آن برداشتند، مردم پاریس حرکت عقربه های ساعت را دیدند با چوب و چماق و انواع حربه ها به طرف عمارت سلطنتی حمله نمودند. خبر بشارلمان دادند که ملت با عصبانیت تمام حمله به عمارات سلطنتی نمودند. درهای عمارات را بسته، وزرا و دانشمندان دربار را برای تحقیق علت این عمل ملت فرستادند.

پس از گفت وگوی بسیار، معلوم شد نظر بدی به مقام سلطنت ندارند، بلکه می گویند سالها کشیشها به ما گفتند: از شیطان، دشمن بزرگ بشریّت باید دوری نمایید. ما پیوسته عقب این دشمن بزرگ بودیم که در کجا باو دست پیدا کنیم و خود را از شرّ او نجات دهیم تا در این موقع که این برج ساخته شده، می بینیم شیطان در داخل برج حرکاتی می کند که ما را اغوا نماید لذا ما برای خراب کردن برج و کشتن دشمن بزرگ عالم بشریّت حمله نموده ایم!! ناچار دسته دسته از بزرگان ملت را ببالای برج برده، وضع ساعت و هنرنمایی مسلمین را به آنها ارائه دادند. آنها برای ملت تشریح نمودند. آنگاه ملت با عذر خواهی و پوزش از مقام سلطنت متفرق گردیدند.

پس شما نفرمایید مسلمانان از اروپائیها عقب بودند؛ خیر، عقب نبودند، بلکه عقب ماندند. از همان روزی که غربیها بیدار شدند و در مدارس علم و هنر مسلمین مانند آندلس و قرطبه و اشبیلیه و اسکندریه و بغداد و غیره اخذ علوم و صنایع و حرف نمودند، در پی سعی و عمل رفتند و باوج ترقی و تعالی رسیدند.

مسلمانان، مغرور تنبل و تن پرور شدند و خمود پیدا نموده، عقب ماندند تا به این روز رسیدند که می بینیم. و الاّ ما همه چیز داشتیم ولی امروز فقیر همه چیز شده ایم؛ به قول ادیب دانشمند حافظ شیرازی ما که گوید:

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

از اینها گذشته، ترقیات علمی و صنعتی شما مربوط به حضرت عیسیعليه‌السلام نمی باشد بلکه در اثر سعی و کوشش مردمان غربی از ده قرن بعد از صلب حضرت مسیحعليه‌السلام (به عقیده شما) آن هم از برکات مسلمین عرب و نشریات آنها بوده.

۴۳۷

البته در این موضوع صحبت بسیار نمودیم تا رسیدیم باین جا که گفتم: فرق پیشوایان مسلمین با تمام اهل عالم و دانشمندان معروف دنیا این است که اینها با اسباب کشفیات می کنند و آنها بدون اسباب.

برای مدعای خود چند خبر از ائمه طاهرینعليهم‌السلام راجع به حیوانات ذره بینی خواندم که در زمانی که ذره بین ها و میکروسکپ ها در عالم وجود نداشت (یعنی در 1300 سال قبل) پیشوایان بزرگ اسلام أئمه از عترت پیغمبر عظیم الشأنعليهم‌السلام ما با چشم غیر مسلّح به آلات و ادوات ظاهریه، حیوانات ذره بینی را دیده و به ما معرفی و امر به احتراز از آنها نمودند.

شماها امروزه مباهات می نمایید که به وسیله تلسکوب ها و دوربین های قوی از کرات جوّیه و موجودات هوایی و مخلوقات در کواکب و ستارگان فی الجمله اطلاع پیدا نموده اید. ولی در 1300 سال قبل، پیشوای دوم مسلمین و معلم ثانی اسلامیان، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام بدون اسباب و وجود تلسکوب و دوربین های بزرگ از کرات آسمانی طبق هیئت جدید خبر داده. آنگاه همین خبری که امشب به عرضتان رسانیدم برای ایشان خواندم که آن حضرت فرمود:هذه النجوم الّتی فی السماء مدائن مثل المدائن الّتی فی الارض .(1)

مسیو ژوئن (بعد از قدری سکوت و تفکر) خبر را یادداشت نموده و گفتند: «خواهش می کنم نام کتاب هایی که این خبر را ضبط و ثبت نموده اند، به من بدهید.» گفتم و نوشتند. آنگاه گفتند:

در لندن و پاریس، بزرگترین کتاب خانه های مهم دنیا موجود است. حتی نسخه های خطی هر کتابی در آنجا هست. من اول بلندن می روم و بعد بپاریس در کتابخانه ها این کتابها را دقیقانه تحت نظر می گیریم و با دانشمندان و مستشرقین مطلب را مورد بحث قرار می دهیم. اگر دیدیم تاریخ تألیف این کتابهائی که شما ذکر نمودید، قبل از پیدایش تلسکوب ها و دوربین های آسمانی بوده، به شما قول شرف می دهم و خدای عیسیعليه‌السلام و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بین من و شما گواه باشد که بعد از تحقیق و فهمیدن، مطلب مسلمان

____________________

1- این ستارگان که در آسمانند، شهر هایی هستند مانند شهرهای روی زمین.

۴۳۸

می شوم. زیرا قطعاً گوینده چنین خبری بدون اسباب در هزار سال قبل، چشم دنیایی نداشته و حتماً چشم ملکوتی داشته، دارای قوه الهی بوده. پس دین اسلام با چنین پیشوایی حتماً دین حق آسمانی می باشد که خلیفه و جانشین پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام دارای چنین قوه و علمی ما فوق قوای بشریّت بوده- انتهی(1) .

آقایان محترم، جایی که بیگانگان ندیده و نشناخته بدون حبّ و بغض فقط روی قاعده و مبنای علمی چنین حکمیّت نمایند، ما و شما باید به طریق اولی این راه را بپیماییم و روی همین دو قاعده، هر کس را لایق پیغمبری و واجد شرایط دیدیم پیروی از او بنماییم.

و هم چنین است مقام خلافت و جانشینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که اگر با دیده انصاف و بصیرت بنگریم و از غرض رانی و تعصّب خارج و لباس عادت را از تن بیرون کنیم، می فهمیم بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان صحابه احدی لیاقت این معنا را نداشته که ازهد و اعلم و افضل به علاوه اعلا نسباً از مولا امیر المؤمنینعليه‌السلام باشد.

جمیع علوم منتهی به علیعليه‌السلام می شود

چه آنکه آن حضرت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جامع جمیع فضایل و کمالات بوده، علوم اولین و آخرین در نزد آن بزرگوار بوده و جمیع علومی که در میان خلق متعارف است از حکمت و کلام و تفسیر و قرائت و صرف و نحو و فقه و و هندسه و طب و نجوم و عدد و جفر و حساب و شعر و خطبه و موعظه و بدیع و فصاحت و لغت و منطق الطیر، تمام به آن حضرت منتهی می شود.

در جمیع این علوم، یا آن حضرت مبتکر بوده یا تشریح علم نموده و در هر علمی کلام خاصی بیان فرموده که اهل آن فن آن کلام را مصدر قرار داده و بعدها هرچه در آن فن گفتگو کرده اند، شرح بر کلام آن حضرت بوده است؛ مانند آنچه به ابو الاسود دئلی در علم نحو فرمود که کلمه اسم و فعل و حرف است و نیز باب إنّ و باب اضافه و باب اماله و باب لغت و عطف را مرسوم داشت و تقسیم إعراب برفع و نصب و جرّ و جزم، دستور اصولی است برای حفظ عبارات از غلط، از طرف

____________________

1- بعد از مراجعت از سفر، نامه ای از ایشان رسید با تصدیق به مراتب فوق و حقیقت خبر، اظهار اسلام و اقرار به شهادتین و اعتراف به حقیقت اسلام نموده بودند.

۴۳۹

آن حضرت صادر گردیده است.

اعتراف ابن ابی الحدید به مقامات علمیه علیعليه‌السلام

اگر شما صفحات اول دیباچه کتابشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی را دقیقاً بخوانید، خواهید دید که این عالم منصف چگونه تصدیق به تمام این معانی نموده و مقام علمی آن حضرت را ستوده، صریحاً در گفته:

و ما اقول فی رجل تعزی الیه کلّ فضیلة و تنتهی الیه کلّ فرقة و تتجاذبه کلّ طائفة فهو و رئیس الفضائل و ینبوعها و ابو عذرها و سابق مضمارها و مجلی حلبتها کل من بزغ فیها بعده فمنه اخذ و له اقتفی و علی مثاله احتذی(1) .

علم فقهای اربعه ابو حنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام حنبل را از آن حضرت می داند و گوید: «فقهای صحابه فقه را از علیعليه‌السلام آموختند.»

چون امشب مجلس ما خیلی به طول انجامیده، بیش از این مقتضی نیست که به نقل تمام گفتار و بیانات آن عالم بزرگ خودتان شما را مشغول سازم. لازم است مراجعه نمایید بهدیباچه شرح نهج البلاغه آن مرد بزرگ منصف تا مبهوت شوید از شهادت و تصدیق و اذعان و اعتراف عالم مورخ منصف از جماعت خودتان که گوید: «امر علیعليه‌السلام عجیب است که در تمام عمر کلمهلا ادری بر زبان او جاری نشده پیوسته همه علوم در نزد او حاضر بوده»، تا آخر جملات که گوید:و هذا یکاد یلحق بالمعجزات لانّ القوّه البشریّه لا تفی بهذا الحصر و لا تنهض بهذا الاستنباط (2) .

اگر بخواهم اخبار غیبیه ای که از آن حضرت صادر گردیده و بعد از سال ها بلکه

____________________

1- چه بگویم و چگونه معرفی نمایم شخصی را که ابواب فضایل تماماً به او منسوب و فضل هر گروهی از فضلاء به او منتهی می گردد و هر طایفه فضل خود را از او گرفته و جذب نموده اند. او است رییس فضل و فضلا؛ زیرا هر فضیلتی از او سرچشمه گرفته حجج و براهین فضل از آن جناب ترشح نموده است. او است برنده مسابقه در میدان سباق، او است کاشف نتایج فضل و هر بابی از فضل که بعد از آن جناب هویدا گردیده باز ارتباط به او دارد؛ بایستی به او اکتفا به فضیلت نمود و به مثل او اقتدا کرد. (شرح نهج البلاغة، ج1، ص171).

2- چنین امری البته ملحق به معجزات است؛ زیرا از قوه بشری خارج است که بتواند چنین قواعدی را احصا یا به این مرتبه از استنباط نایل گردد. (شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص20).

۴۴۰

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520