شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388285 / دانلود: 5564
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

(یا شیشه های پر از روغن) با فریاد مقابل شتر پرتاب نمودند که شتر رمیده و آن حضرت را بدرّه عمیق پرتاب نماید، ولی خدای تعالی آن حضرت را حفظ فرمود. آنها هم فرار نموده و در جمعیت، خود را پنهان نمودند.

اینها مگر از اصحاب نبودند؟ پس این عمل آنها نیک و پیروی آنها راه هدایت بوده؟!

آیا سزاوار است خوش بینی آدمی تا آنجا برود که وقتی گفتند اصحاب رسول اللّه یعنی کسانی که پیغمبر را دیده اند یا نقل حدیث از آن حضرت نموده اند، دیگر غمض عین کنند عیوب و بدیهای آنها را نبینند و بگویند همگی اهل روضه رضوان و ناجی بلکه پیروان هر یک از آنها هم ناجی می باشند؟!

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر به پیروی از دروغگویان ننموده

آیا ابو هریره کذّاب که شبهای قبل اشاره بحالات او نمودم که خلیفه عمر او را تازیانه زد و گفت: از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زیاد حدیث به دروغ نقل می کند، جزء اصحاب نبوده و ناقل أحادیث بسیار نبوده. همچنین دیگران از اصحاب مانند سمرة بن جندب و غیره که وضع حدیث می نمودند، از اصحاب نبودند؟ آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت را امر می نماید پیروی کنید از کذّاب و جعّال تا هدایت شوید؟! اگر این حدیثی که شما مدرک عظمت اصحاب قرار دادید، صحیح است که بهر یک از اصحاب اگر اقتداء نمودند هدایت می یابند، بفرمایید اگر دو تن از اصحاب دو راه مخالف رفتند ما پیروی از کدام یک کنیم تا هدایت شویم؟ اگر دو دسته از اصحاب با هم محارب و یا مخالف در عقیده شدند، ما پیروی از کدام دسته بنمائیم تا رستگار شویم؟

حافظ : اولاً اصحاب پاک رسول اللّه با هم مخالفت و جنگی هرگز نمی نمودند و اگر مخالفت نمودند، غور و دقت نمایید، هر کدام از آنها پاکتر و گفتارشان مستدل تر است، از آنها پیروی کنید.

داعی : بنابراین بیان شما، اگر ما غور کردیم و تحقیق نمودیم و یکی از دو را پاک و اهل حق شناختیم، قطعاً آن دسته دیگر از اصحاب ناپاک و بر باطل خواهند بود. پس این حدیث بخودی خود عقلا از درجه اعتبار ساقط می گردد؛ چه آنکه

۴۱

نمی شود بهر یک از صحابه اقتدا نموده و هدایت یافت.

مخالفت اصحاب در سقیفه

و اگر این حدیث صحیح است، شما چه ایرادی به شیعیان دارید؛ زیرا اینها پیروی نمودند طریقه عدّه ای از اصحاب را مانند سلمان و ابی ذر و مقداد و عمار یاسر و ابو ایوب انصاری و حذیفه نخعی و خزیمه ذو الشهادتین و امثال آنها را که قبلاً در شبهای گذشته اشاره بنام آنها نمودیم که بیعت با ابی بکر ننمودند و بلکه مخالفت و محاجّه هم کردند.

پس این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم ایستادند، کدام دسته حق بودند؟ قطعاً یک دسته از آنها بر باطل بودند و حال آنکه در حدیثی که شما نقل نمودید می گوید: به هر یک از اصحاب اقتدا کنید هدایت می شوید!

مخالفت سعد بن عباده با ابی بکر و عمر

مگر سعد بن عباده انصاری از اصحاب نبود که با ابی بکر و عمر بیعت نکرد؟ به اتفاق جمهور مورخین اسلامی از شیعه و سنی، رفت در شام ماند تا اواسط خلافت عمر کشته شد. پس اقتدا باو کردن و مخالفت با ابی بکر و عمر بحکم این حدیث راه هدایت می باشد.

قیام طلحه و زبیر در مقابل علیعليه‌السلام در بصره

آیا طلحه و زبیر از اصحاب و بیعت کنندگان تحت شجره نبودند؟ آیا قیام آنها در مقابل خلیفه حق پیغمبر نبود(و به عقیده شما مسلّما خلیفه چهارم) و سبب ریختن خون بسیاری از مسلمانان نگردیدند؟! آیا این دو دسته از اصحاب که در مقابل هم قرار گرفتند پیروی و اقتداء بکدام یک از آنان سبب هدایت بوده؟! اگر بگویید هر دو دسته چون تابع اصحاب بودند حق بودند راه غلط پیموده اید؛ زیرا جمع بین ضدّین محال است که دو فرقه محارب هر دو اهل هدایت و روضه رضوان منزلگاه آنها باشد.

پس قطعاً آن طرفی که اصحاب علی بن أبی طالبعليه‌السلام بودند، هدایت یافته و

۴۲

طرف مقابل بر باطل و این خود دلیل دیگر است بر ابطال فرموده شما، که اصحاب حاضر در بیعت الرضوان تحت شجره تماماً رستگارند؛ زیرا دو نفر از بیعت کنندگان تحت الشجره طلحه و زبیر بودند که بجنگ امام و خلیفه بر حق برخاستند. آیا آن عملشان که قیام در مقابل خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جنگ با کسی که آن حضرت درباره او فرمود:حربک حربی ننگ بزرگی نبوده و جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده؟! پس چطور ممکن است، بفرمایید کلمه اصحاب یا حاضر بودن در بیعت الرضوان رستگاری کامل می آورد؟

معاویه و عمرو بن عاص علیعليه‌السلام را سب می نمودند

آیا معاویه و عمرو بن العاص از اصحاب نبودند که با خلیفه پیغمبر جنگیدند؟ به علاوه در منابر و مجالس حتی در خطبه، نماز جمعه علیعليه‌السلام را سبّ و لعن می نمود، با آنکه اکابر علماء خودتان در کتب معتبره خود نقل نمودند که مکرر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من سبّ علیّا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (۱) .

پس روی قاعده این حدیثی که شما مدرک آوردید، اتباع ملعون بن ملعون علی لسان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سب کنندگان علیعليه‌السلام که فی الحقیقة سب کنندگان خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند (بنا بر آنچه علمای خودتان نوشتند)، هدایت یافته و اهل بهشت اند.

فاضل تفتازانی درشرح مقاصد مفصلاً در این موضوع بیانی دارد گوید:((چون بین صحابه محاربات سخت و مشاجرات شدید واقع شده معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف گردیده از روی حقد و حسد و عناد و حب ریاست و میل بلذات شهوانیّه هر نوع ظلم و تعدی نمودند. ))

بدیهی است که چون هر صحابی معصوم نبوده، مرتکب فجایع اعمال گردیدند. ولی بعض از علما از جهت حسن ظن صحابه، اعمال و رفتار زشت آنها را تأویلات بارده نمودند! از این قبیل دلایل محسوسه بر ابطال این حدیث منقوله شما

____________________

۱- کسی که دشنام دهد علیعليه‌السلام را پس بتحقیق مرا سب و دشنام داده و کسی که مرا سب و دشنام دهد خدا را سب و دشنام داده.(المستدرک، ج۳، ص۱۲۱).

۴۳

بسیار است که دیگر وقت اجازه بیش از این گفتار نمی دهد.

پس قطعاً این حدیث از موضوعات است؛ چنانچه بسیاری از علماء خودتان در کتابالموضوعات در سلسله اسنادش خدشه نموده اند.

اسناد اصحابی کالنجوم ضعیف است

چنانچه قاضی عیاض درشرح الشفاء (۱) این حدیث را نقل نموده و گوید: دارقطنی درفضائل و ابن عبد البرّ از طریق او آورده اند که باسناد این حدیث حجّتی نمی باشد.

و نیز از عبد ابن حمید درمسند خود از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که بزار منکر صحت این حدیث بوده.

و نیز گوید: ((ابن عدی درکامل (۲) به اسناد خود از نافع از عبد اللّه ابن عمر نقل نموده که اسناد این حدیث ضعیف است.))

و همچنین گوید: ((بیهقی (۳) روایت نموده که متن این حدیث مشهور است، ولی اسانید او ضعیف است))- انتها.

چه آنکه در اسناد این حدیث حارث ابن غضین مجهول الحال و حمزة ابن ابی حمزه نصیری که متهم به کذب و دروغ گویی بوده اند، می باشند لذا ضعف حدیث ثابت است و نیز ابن حزم گفته است. ((این حدیث مکذوب و موضوع و باطل است.))

پس چنین حدیثی با سلسله اسناد ضعیفه قابل اعتماد و اتکاء به استناد به آن نمی باشد، و بر فرض بگوییم این حدیث صحیح است، قطعاً عمومیت آن منظور نظر نبوده، بلکه مراد اقتداء بخوبان و نیکوکاران از اصحاب بوده که بحکم آن حضرت تبعیت از کتاب کریم و عترت طاهرهعليهم‌السلام نمودند.

____________________

۱- شرح الشفاء، ج۲، ص۹۱.

۲- الکامل، ج۳، ص۲۰۰.

۳- سنن الکبری، ج۸، ص۱۳۸.

۴۴

صحابه معصوم نبودند

پس با این مقدماتی که عرض شد، اگر نقد و انتقادی از بعض صحابه بشود، مورد مذمت نخواهد بود؛ چه آنکه صحابه عموماً بشری بودند عادی و غیر معصوم. پس وقتی معصوم نبودند جایز الخطا بوده اند.

حافظ : ما هم قائلیم که صحابه معصوم نبودند، ولی مسلّما همگی آنها عدول بودند. معصیتی از آنها صادر نمی شد.

داعی : بی لطفی فرمودید که بطور مسلّم آنها را عادل و مبرّا از معاصی دانستید؛ زیرا که اخبار منقوله در کتب معتبره علمای خودتان بر خلاف این معنی حکم می کند که بسیاری از اکابر صحابه روی عادت دیرینه گاهی مرتکب معاصی می شدند.

حافظ : ما که از چنین اخبار اطلاع نداریم، چنانچه شما دارید بیان فرمایید.

داعی : گذشته از آنچه در جاهلیت می نمودند، در اسلام هم مرتکب بسیاری از معاصی می شدند که داعی من باب نمونه به نقل یکی از آن اخبار اکتفا می نمایم؛ زیرا که بزرگان از علمای خودتان در کتب معتبره خود نقل می نمایند که سال فتح مکه (هشتم هجری) عدّه ای از کبار صحابه، مجلس انسی داشتند که در آن مجلس سرّی شراب صرف نمودند.

حافظ : به طور قطع، این خبر از مجعولات مخالفین است؛ زیرا که صحابه بزرگ در مجلس فساد حاضر نمی شدند تا چه رسد بنوشیدن شراب بعد از حکم به حرمت!

داعی : قطعاً از مجعولات مخالفین نیست، بلکه اگر جعل نمودند علماء خودتان نمودند.

نواب : قبله صاحب! چنین مجلسی اگر بوده، حتماً نام صاحب خانه و مدعوین برده شده است. شما می توانید این مطلب را برای ما باز نمائید.

داعی : بلی این مطلب کاملاً در نزد علماء شما بطور وضوح بیان گردیده.

نواب : متمنی است بیان فرمائید تا حلّ معمّا گردد.

۴۵

شراب خوردن ده نفر از صحابه در مجلس سری

داعی : ابن حجر در فتح الباری(۱) می نویسد: ((ابو طلحه زید بن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد و ده نفر را بآن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند و ابی بکر اشعاری در مرثیه کفار مشرکین و کشته شدگان بدر سرود !))

نواب : آیا نام های مدعوین را ذکر نموده اند؟ چنانچه نقل نموده اند برای ما بیان فرمائید تا کشف حقیقت شود.

داعی : ۱. ابو بکر بن ابی قحافه؛ ۲. عمر بن الخطّاب؛ ۳. ابو عبیده جراح؛ ۴. ابیّ بن کعب؛ ۵. سهل بن بیضاء؛ ۶. ابو أیوب انصاری؛ ۷. ابو طلحه(دعوت کننده و صاحب البیت)؛ ۸. ابو دجانه سماک بن خرشه؛ ۹. ابو بکر بن شغوب؛ ۱۰. انس بن مالک که در آن وقت هیجده ساله و ساقی مجلس بوده؛ چنانچه بیهقی درسنن از خود انس نقل می نماید که گفت: ((من در آن روز از همه کوچکتر و ساقی مجلس بودم.)) (هم همه شدید در مجلس).

شیخ : (با عصبانیت) به ذات پروردگار این خبر از ساخته های دشمنان ما می باشد.

داعی : (با تبسّم) خیلی تند رفتید و قسم بی جائی یاد نمودید! تقصیر شما هم نیست، مطالعاتتان کم است و اگر زحمت مراجعه به کتب را بخود می دادید، می دیدید که اکابر علماء خودتان نوشته اند؛ پس استغفار کنید.

ناچار شدم برای روشن شدن ذهن آقایان محترم که بدانید ما آنچه می گوییم، نقل قول علمای خودتان را می نماییم، به بعض از اسناد این واقعه که در نظر دارم، اشاره نمایم.

محمد بن اسماعیل بخاری در تفسیر آیه خمر در سوره مائده درصحیح (۲) خود و مسلم ابن حجّاج در کتاباشربه باب تحریم الخمرصحیح (۳) خود و امام احمد حنبل درمسند (۴) و ابن کثیر

____________________

۱- فتح البلاری، ج۱۰، ص۳۰.

۲- صحیح بخاری، ج۵، ص۱۸۹.

۳- صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۶.

۴- مسند احمد، ج۱، ص۱۸۶.

۴۶

درتفسیر (۱) خود و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۲) و طبری درتفسیر (۳) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۴) و درفتح الباری (۵) و بدر الدین حنفی درعمدة القاری (۶) و بیهقی درسنن (۷) و دیگران شرح قضایا را مفصّل و مبسوط نقل نموده اند.

شیخ : شاید قبل از تحریم بوده نه بعد از تحریم.

داعی : روی قواعد مندرجه در کتب تفاسیر و تاریخ معلوم می شود بعد از ورود آیات تحریم بعض از مسلمین و صحابه شراب ممنوع را می خوردند؛ چنانچه محمد بن جریر طبری درتفسیر کبیر خود مسنداً از أبی القموس زید بن علی نقل نموده که گفت: ((خداوند سه مرتبه آیات خمریه نازل فرموده: مرتبه اول آیه ۲۱۹ سوره(بقره)( یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمٰا ) (۸) نازل گردید، ولی مسلمین متنبّه نگردیده و می خوردند شراب را، حتی دو نفر شراب خورده و مست بنماز مشغول شدند و کلمات بی معنی می گفتند. خداوند آیه ۴۳ سوره ۴ (نساء)را نازل فرموده که:

( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ ) .(۹)

بازهم می خوردند شراب را، ولی در حال مستی به نماز نمی ایستادند تا آنکه روزی مردی شراب خورد (بنا به روایت بزّار و ابن حجر و ابن مردویه، أبو بکر بود) و اشعاری در مرثیه کشته گان بدر گفت، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدبا حال غضب تشریف آوردبا چیزی که در دست مبارکش بود خواست او رابزند،گفت پناه می برم به خدا از

____________________

۱- تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۹۴.

۲- در المنثور، ج۲، ص۳۲۱.

۳- تفسیر طبری، ج۲، ص۳۷۴، ح۴۱۴۸.

۴- اصابه، ج۶، ص۱۹۸.

۵- فتح الباری، ج۱۰، ص۳۹.

۶- عمدة القاری، ج۱۵، ص۱۸.

۷- سنن بیهقی، ج۸، ص۲۸۵-۳۲۱.

۸- ای پیغمبر از تو از حکم شراب و قمار می پرسند بگو: این دو کار، گناه بزرگ است و سودهایی برای مردم دارد، ولی زیان گناه آن بیش از منفعت آن است.(تفسیر جامع البیان، ج۲، ص۳۷۴، ح۴۱۴۸).

۹- ای اهل ایمان، هرگز در حال مستی بنماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید (و چه می کنید).

۴۷

غضب خدا و پیغمبرش! به خدا قسم دیگر نمی خورم. آنگاه نازل گردید آیه ۹۰ سوره ۵ (مائده) که( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصٰابُ وَ الْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) (۱) .

ما حصل از آنچه عرض شد، آن بود که آقایان بدانید صحابه هم مانند سایر مؤمنین و مسلمین خوب و بد داشتند؛ یعنی هر کدام از آنها که در اطاعت اوامر خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جدّی بودند، به منتها درجه سعادت رسیدند و هر کدام تابع هوای نفس، فریب شیطان خوردند، فاسد شدند.

پس آن کسانی که در مقام طعن و انتقاد به صحابه هستند، دلایل منطقی دارند، می گویند. مطاعن زشت و ناپسند صحابه علاوه بر آنکه در کتب معتبره خودتان ثبت است با شواهد آیات قرآنیه مورد مذمت قرار گرفته، به همین جهت مورد انتقاد شیعیان واقع، چنانچه جواب منطقی در مقابل انتقادات منطقی باشد، مورد قبول است.

یکی از صفات مذمومه این است که آدمی حب و بغض بی جا به کار برد. یعنی روی محبت و علاقه ای که به فردی یا افرادی دارد، اعمال و یا افعال و گفتار آنها را تماماً با چشم خوبی به بیند و بگوید ابداً بدی در عالم وجود ندارد.

حافظ : بسیار خوب، بفرمایید اعمال و افعال زشت و ناپسند اصحاب از چه قبیل بوده، چنانچه منطبق با دلیل و برهان باشد، ما هم قبول می نماییم.

در نقض عهد نمودن صحابه

داعی : عجب است که بعد از این همه صفات مذمومه آنها (که مختصری از مفصل عرض شد) تازه می فرمایید صفات مذمومه آنها چه بوده! اینک برای تأیید عرایضم، به یکی از اعمال زشت و ناپسندی که از آنها صادر گردیده و در تمام کتب فریقین ثبت می باشد، اشاره می نمایم؛ و آن عمل نقض عهد و بیعت آنها بوده که

____________________

۱- ای اهل ایمان شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی(که رسمی بود در جاهلیت) تماما پلید و از عمل شیطان است، البته از آن دوری کنید تا رستگار شوید.

۴۸

خداوند متعال در قرآن مجید ناقضین عهد را مورد انتقاد و لعن قرار داده. علاوه بر آنکه در آیه ۹۱ سوره ۱۶(نحل) وفای به وعده و عهد را واجب نموده که می فرماید:( وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّٰهِ إِذٰا عٰاهَدْتُمْ وَ لاٰ تَنْقُضُوا الْأَیْمٰانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا ) (۱) .

و در آیه ۲۵ سوره ۱۳ (رعد) ناقضین عهد را ملعون خوانده که می فرماید:( وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ ) (۲) .

پس به حکم آیات قرآن مجید و اخبار بسیاری که در کتب ما و شما وارد است، نقض عهد نمودن گناه بزرگ است، خصوصاً نقض عهد با خدا و به امر خدا و بدستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که قطعاً برای اصحاب و نزدیکان آن حضرت، اقبح قبایح بوده است.

حافظ : کدام عهد و بیعتی بوده که بامر خدا و رسول ابلاغ شده و اصحاب و یاران پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقض عهد نمودند تا بگوئیم مشمول آیات قرآنی واقع شدند. گمان می کنم اگر توجه نمایید خواهید تصدیق نمود که اینها از جعلیّات عوام شیعه می باشد، و إلاّ صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبرّای از این اعمال بوده اند.

محمد و علیعليهما‌السلام صادقین در قرآنند

داعی : مکرر عرض کرده ام که شیعیان چون ناچارند پیروی از موالی صادق و مصدّق خود بنمایند، و إلا شیعه نخواهند بود، پس خواص و عوام آنها هرگز جعل خبر نمی نمایند و دروغ نخواهند گفت؛ برای آنکه موالی آنها به تمام معنی صادق و مصدّق بودند که قرآن مجید به صدق آنها شهادت داده، بنا بر آنچه علمای بزرگ

____________________

۱- (امر در این آیه برای وجوب است علی الاقوی) چون (با خدا و رسول و بندگانش) عهدی نمودید؛ به آن عهد وفا کنید سوگند پیمان را که مؤکد و استوار گردید، مشکنید.

۲- آنان که پس از پیمان بستن (با خدا و رسول) عهد خدا را شکستند و هم آنچه خدا امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی و ولایت علیعليه‌السلام ) پاک بگسستند و در روی زمین فتنه و فساد بر انگیختند، مر ایشان راست لعنت دوری از رحمت و ابتلاء بعذاب دوزخ!

۴۹

خودتان از قبیل امام ثعلبی(۱) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (۲) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام (۳) و خطیب خوارزمی در مناقب(۴) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۹ ینابیع المودّة(۵) از خوارزمی و حافظ ابو نعیم و حموینی و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۶۲کفایة الطالب (۶) مسندا و نیز ازتاریخ محدث شام (۷) همگی نقل نموده اند که مراد از صادقین در آیه ۱۲۰ سوره ۹ (توبه) که می فرماید:( یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ ) (۸) .

محمّد و علیعليهما‌السلام اند و در بعضی از آن روایات مراد از صادقین، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أئمّه از اهل بیت آن حضرتند.

پس پیروان آن خاندان جلیل از عارف و عامی، اهل جعل و دروغ نیستند؛ زیرا جعل و دروغ را باید کسی بگوید که دلایل صدق و راستی بر حقّانیّت خود نداشته باشد.

آنچه را شیعیان می گویند، همان است که اکابر علماء و مورخین خودتان ثبت و ضبط نموده اند. اگر ایرادی هست، اول باید به علمای خودتان بگیرید که چرا نوشته اند.

اگر اکابر علمای خودتان نقض عهد صحابه را در کتب معتبر خود ننوشته بودند، هرگز داعی در هم چو مجلسی، تفوّه بچنین کلامی نمی نمودم.

حافظ : کدام یک از علمای جماعت و در کجا نوشته اند که صحابه نقض عهد نمودند و نقض عهد آنها چه بوده؟ به حرف که مطلب درست نمی شود.

____________________

۱- تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۱۰۹.

۲- در المنثور، ج۳، ص۲۹۰.

۳- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۲۷۳.

۴- مناقب، ص۲۸۰.

۵- ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۸، ح۱۵.

۶- کفایة الطالب، ۲۳۶، باب ۶۲.

۷- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۶۱.

۸- ای اهل ایمان خدا ترس باشید و پیرو باشید با مردمان راستگو (که محمد و علی و ائمه از عترت آنها باشند).

۵۰

داعی : حرف نیست، بلکه برهان و منطق و حقیقت است. در بسیاری از جاها صحابه نقض عهد نمودند و بیعتی را که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أمر به آن نمود، شکستند که اهم از همه آنها عهد و بیعت در غدیر خم بوده است.

در حدیث غدیر و چگونگی آن

که جمهور علمای فریقین (شیعه و سنی) معترفند که روز هیجدهم ذی الحجة الحرام در حجة الوداع سال دهم هجرت، زمان برگشتن از مکّه معظمه، تمامی اصحاب را در بیابانی که آنجا را غدیر خم می گفتند، جمع نمود. حتی جلورفته گان قافله را به امر آن حضرت برگرداندند و عقب ماندگان هم رسیدند که به سند شیعه و اکثر علمای و مورخین بزرگ خودتان، هفتاد هزار نفر و به سند بعض از علمای شما از قبیل امام ثعلبی درتفسیرش (۱) و سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّه فی معرفه الائمّه (۲) و دیگران ۱۲۰ هزار نفر حاضر در غدیر خم بودند.

رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشریف برد بالای منبری که برای آن حضرت مرتب نمودند، خطبه بسیار طولانی قرائت فرمود که غالب آن خطبه در مدایح و فضایل مولانا أمیر المؤمنین علیعليه‌السلام بود و غالب آیاتی که درباره علیعليه‌السلام نازل شده، قرائت و تجدید نمودند و جامعه امت را به خوبی متوجه مقام مقدس ولایت امیر المؤمنینعليه‌السلام نموده، آنگاه فرمودند:معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه (۳) . آنگاه دستها را برداشت و دعا کرد:اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله .(۴) سپس امر فرمود خیمه ای برپا کردند و أمیر المؤمنین را امر

____________________

۱- تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۹۲.

۲- تذکرة الخواص، ص۳۷.

۳- ای جماعت مردم، آیا من اولی بتصرف از شما در نفسهای شما نیستم؟(اشاره به آیه شریفه النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ) . عرض کردند: چرا. فرمود: ((هر کس را من مولای او هستم (یعنی اولی به تصرف در امر او هستم) پس این علیعليه‌السلام مولای اوست.)) (یعنی اولی بتصرف در امر او می باشد).

۴- خداوندا! دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد؛ یاری کن کسی که علیعليه‌السلام را یاری کند و واگذار کسی که علیعليه‌السلام را واگذارد.

۵۱

فرمود در خیمه بنشیند و بتمام امت که حاضر بودند امر فرمود بروید و با علی بیعت کنید؛ زیرا که من از جانب پروردگار مأمورم که از شما بیعت برای علی بگیرم.اوّل من بایع ذلک الیوم علیّا کان عمر ثمّ ابا بکر ثمّ عثمان ثمّ طلحه ثمّ زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواتره (۱) .

حافظ : آیا می شود باور نمود که امر با این پراهمیتی که شما بیان نمودید، واقع شده باشد و علماء بزرگ آن را نقل ننموده باشند.

داعی : هیچ انتظار نداشتم که شما این قسم بیان نمایید، در حالتی که قضیّه غدیر خمکالشمس فی رایعه النهار ظاهر و هویدا می باشد و کسی انکار این معنی را نمی نماید مگر عنود لجوج که خود را رسوا و مفتضح نماید؛ چه آنکه جمهور علمای ثقات شما این وقعه مهم را در کتب معتبره خود ثبت نموده اند که به بعض آنها که در نظر دارم، برای وضوح مطلب اشاره می نمایم، تا بدانید که مورد قبول و باور جمهور از أکابر علمای خودتان می باشد.

روات معتبره از علماء عامه در نقل حدیث غدیر خم.

۱. امام فخر الدین رازی درتفسیر کبیر مفاتیح الغیب ؛(۲)

۲. امام احمد ثعلبی درتفسیر کشف البیان ؛(۳)

۳. جلال الدین سیوطی درتفسیر درّ المنثور ؛(۴)

۴. ابو الحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری دراسباب النزول ؛(۵)

۵. محمّد بن جریر طبری درتفسیر کبیر ؛(۶)

____________________

۱- اول کسی که آن روز بیعت کرد عمر و پس از آن ابی بکر و عثمان و طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روز که پیغمبر در آن بیابان توقف فرمود، متوالیاً بیعت نمودند.

۲- تفسیر کبیر (رازی)، ج۱۲، ص۴۹.

۳- کشف البیان، ج۴، ص۹۲.

۴- در المنثور، ج۵، ص۱۸۲.

۵- اسباب النزول، ص۱۱۲.

۶- تفسیر کبیر (طبری)، ج۶، ص۱۱۲.

۵۲

۶. حافظ أبو نعیم اصفهانی درکتاب ما نزل من القرآن فی علی عليه‌السلام ؛(۱)

۷. درحلیه الاولیاء ؛(۲)

۸. محمّد بن اسماعیل بخاری درتاریخ خود ؛(۳)

۹. مسلم بن حجاج نیشابوری درتاریخ خود ؛(۴)

۱۰. أبی داود سجستانی درسنن ؛(۵)

۱۱. محمد بن عیسی ترمذی درسنن ؛(۶)

۱۲. حافظ ابن عقده در کتابالولایة ؛(۷)

۱۳. ابن کثیر شافعی دمشقی درتاریخ خود؛(۸)

۱۴. امام أئمه الحدیث احمد بن حنبل (رئیس الحنابله) درمسند ؛(۹)

۱۵. ابو حامد محمد بن محمد الغزّالی درسرّ العالمین ؛(۱۰)

۱۶. ابن عبد البرّ دراستیعاب ؛(۱۱)

۱۷. محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول ؛(۱۲)

۱۸. ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب ؛(۱۳)

۱۹. نور الدین بن صبّاغ مالکی درفصول المهمه ؛(۱۴)

____________________

۱- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۱۲۱. ۲- حلیة الاولیاء، ج۶، ص۲۹۴.

۳- تاریخ الکبیر (بخاری)، ج۴، ص۱۹۳. ۴- تاریخ (مسلم)، ج۱، ص۶۱.

۵- سنن سجستانی (ابی داوود)، ج۲، ص۲۲۹، ح۲۰۸۳. ۶- سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۷.

۷- کتاب الولایة (حافظ)، ص۶. ۸- تاریخ (ابن کثیر)، ج۵، ص۲۰۹-۲۱۰-۲۱۳.

۹- مسند احمد، ج۱، ص۱۱۹-۱۵۲. ۱۰- سرّ العالمین، ص۲۱.

۱۱- استیعاب، ج۳، ص۱۰۹۹. ۱۲- مطالب السؤول، ص۹۵.

۱۳- مناقب (ابن مغازلی)، ص۱۹، ج۲۴. ۱۴- فصول المهمه، ج۱، ص۴۲.

۵۳

۲۰. حسین بن مسعود بغوی درمصابیح السنه ؛(۱)

۲۱. ابو المؤیّد موفق بن احمد خطیب خوارزمی درمناقب ؛(۲)

۲۲. مجد الدین بن اثیر محمد بن محمد شیبانی درجامع الاصول ؛(۳)

۲۳. حافظ ابو عبد الرحمن احمد بن علی نسائی درخصائص العلوی و سنن ؛(۴)

۲۴. سلیمان بلخی حنفی در باب ۴ینابیع المودة ؛(۵)

۲۵. شهاب الدین احمد بن حجر مکّی درصواعق محرقه و کتابالمنح الملکیه و مخصوصاً درصواعق با کمال تعصّبی که داشته گوید:انّه حدیث صحیح لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدّاً (۶) .

۲۶. محمد بن یزید حافظ ابن ماجه قزوینی درسنن ؛(۷)

۲۷. حافظ ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه حاکم نیشابوری درمستدرک ؛(۸)

۲۸. حافظ سلیمان بن احمد طبرانی دراوسط ؛(۹)

۲۹. ابن اثیر جزری دراسد الغابه ؛(۱۰)

۳۰. یوسف سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامّة ؛(۱۱)

۳۱. ابو عمر احمد بن عبد ربّه درعقد الفرید ؛(۱۲)

____________________

۱- مصابیح السنة، ج۲، ص۱۹۹. ۲- مناقب (خوارزمی)، ص۸۰-۹۲.

۳- جامع الاصول، ج۹، ص۴۷۰. ۴- خصائص العلوی، ص۹۵- سنن نسائی، ج۵، ص۴۵.

۵- ینابیع المودة، ج۱، ص۹۸.

۶- این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست. به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق آن بسیار می باشد جداً.(صواعق محرقة، ص۱۲۲).

۷- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳. ۸- مستدرک، ج۳، ص۱۱۰.

۹- المعجم الاوسط، ج۱، ص۱۱۲. ۱۰- اسد الغابة، ج۲، ص۲۳۳.

۱۱- تذکرة الخواص، ص۳۷. ۱۲- عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۵.

۵۴

۳۲. علاّمه سمهودی درجواهر العقدین ؛(۱)

۳۳. ابن تیمیّه احمد بن عبد الحلیم درمنهاج السنّه ؛

۳۴. ابن حجر عسقلانی درفتح الباری و تهذیب التهذیب ؛(۲)

۳۵. ابو القاسم محمد بن عمر جار اللّه زمخشری درربیع الأبرار ؛(۳)

۳۶. ابو سعید سجستانی در کتابالدّرایه فی حدیث الولایه ؛

۳۷. عبید اللّه بن عبد اللّه حسکانی دردعاة الهدی إلی اداء حق الموالات ؛

۳۸. رزین بن معاویه العبد ری درجمع بین الصحاح الستّه ؛

۳۹. امام فخر رازی درکتاب الأربعین گوید: ((اجماع نموده اند تمام امت بر این حدیث شریف))؛

۴۰. مقبلی دراحادیث المتواتره ؛

۴۱. سیوطی درتاریخ الخلفاء ؛(۴)

۴۲. میر سید علی همدانی درمودة القربی ؛(۵)

۴۳. ابو الفتح نظزی در خصائص العلوی؛(۶)

۴۴. خواجه پارسای بخاری درفصل الخطاب ؛

۴۵. جمال الدین شیرازی درکتاب الاربعین ؛(۷)

۴۶. عبد الرؤوف المناوی درفیض القدیر فی شرح جامع الصغیر ؛(۸)

۴۷. محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۱کفایت الطالب ؛(۹)

۴۸. یحیی بن شرف النووی درکتاب تهذیب الاسماء و اللّغات ؛

____________________

۱- جواهر العقدین ، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۹. ۲- تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۹۶.

۳- ربیع الابرار، ج۱، ص۸۴. ۴- تاریخ الخلفاء، ص۱۶۹.

۵- مودة القربی، ص۱۲۷. ۶- خصائص العلوی، ص۱۱۵.

۷- کتاب الاربعین (شیرازی)، ص۱۳۷. ۸- فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر، ج۶، ص۲۸۲.

۹- کفایة الطالب، باب۱، ص۶۳.

۵۵

۴۹. ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین ؛(۱)

۵۰. قاضی فضل اللّه بن روزبهان درابطال الباطل ؛(۲)

۵۱. شمس الدین محمّد بن احمد شربینی درسراج المنیر ؛

۵۲. ابو الفتح شهرستانی شافعی درملل و نحل ؛(۳)

۵۳. حافظ ابو بکر خطیب بغدادی درتاریخ خود؛(۴)

۵۴. حافظ ابن عساکر ابو القاسم دمشقی درتاریخ کبیر ؛(۵)

۵۵. ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه ؛(۶)

۵۶. علاء الدین سمنانی درعروة الوثقی ؛

۵۷. ابن خلدون در مقدمهتاریخ خود؛(۷)

۵۸. مولی علی متّقی هندی درکنز العمّال ؛(۸)

۵۹. شمس الدین ابو الخیر دمشقی درأسنی المطالب ؛(۹)

۶۰. سید شریف حنفی جرجانی درشرح مواقف ؛(۱۰)

۶۱. نظام الدین نیشابوری درتفسیر غرائب القرآن ؛(۱۱)

طبری و ابن عقده و ابن حدّاد

خلاصه کلام تا این مقدار که در حافظه ام حاضر بود به عرضتان رسانیدم. و الا زیاده از سیصد نفر از اکابر علماء خودتان بطرق مختلفه حدیث غدیر خم و نزول

____________________

۱- فرائد السمطین، ج۱، ص۷۷، ح۴۴. ۲- ابطال البلاطل، ص۱۵۸.

۳- ملل ونحل (شافعی)، ج۱، ص۱۶۳. ۴- تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴.

۵- تاریخ کبیر، ج۱، ص۳۷۵. ۶- شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۷، ح۲۸۹.

۷- تاریخ (ابن خلدون)، ج۱، ص۱۹۷. ۸- کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۹.

۹- اسنی المطالب، ص۴۹. ۱۰- شرح مواقف، ج۸، ص۳۶۰.

۱۱- غرائب القرآن، ج۶، ص۱۷۰.

۵۶

آیات تبلیغ و اکمال و مناشده در رحبه و غیره را مسنداً از زیاده از صد نفر از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که اگر بخواهم فهرست تمام روات و اسامی آنها را به عرضتان برسانم، خود یک کتاب مستقلّی خواهد شد. برای نمونه گمان می کنم همین مقدار اسامی کافی باشد در اثبات تواتر و بعض از اکابر علمای شما کتاب مستقلّی در این باب نوشته اند، مانند ابو جعفر محمّد بن جریر طبری مفسّر و مورّخ معروف قرن چهارم متوفی سال ۳۱۰ درکتاب الولایة که استقلالاً در حدیث غدیر نوشته و از ۷۵ طریق روایت نموده.

و حافظ ابو العباس احمد بن محمّد بن سعید بن عبد الرحمن الکوفی معروف بابن عقده متوفی سال ۳۳۳ قمری درکتاب الولایه (۱) این حدیث شریف را به یک ۱۳۵ طریق از ۱۲۵ تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است.

و ابن حدّاد حافظ ابو القاسم حسکانی متوفی ۴۹۲ درکتاب الولایة مشروحاً واقعه غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.

خلاصه همگی علما و محققین فضلای خودتان (به استثنای عده قلیلی از متعصّبین عنود) با سلسله روات از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند که در آن روز (۱۸ ذیحجه) سال حجة الوداع رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را به ولایت نصب نمود تا جایی که خلیفه عمر بن الخطّاب از همه اصحاب بیشتر خوش حالی می نمود! و دست آن حضرت را گرفت و گفت:بخّ بخّ لک یا علیّ اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة (۲) .

از جمله امور مسلّمه است که این حدیث شریف، از متواترات است نزد فریقین.

نصیحت جبرئیل عمر را

و مخصوصاً میر سید علی همدانی فقیه شافعی که از فضلای و موثقین فقها و

____________________

۱- کتاب الولایة، ص۶.

۲- بخ بخ اسم فعل است برای مدح و اظهار رضایت بچیزی گفته می شود و تکرارش برای مبالغه است در رضای بآن چیزی که در نظر است و لذا عمر گفت: ((به به یا علیعليه‌السلام صبح کردی در حالتی که آقای من و آقای هر مؤمن و مؤمنه شدی!))

۵۷

علمای خودتان در قرن هشتم هجری بوده، در مودت پنجم از کتاب موده القربی نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکانهای مختلفی از خلیفه عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه نقل نموده اند که گفت نصب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا علما؛ یعنی نصب نمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را مهتر و بزرگتر و راهنمای قوم و بعد او را بمولائی بجامعه معرفی نمود و بعد از دعا درباره دوستان و دشمنان آن حضرت، عرض کرد: اللّهم انت شهیدی علیهم ؛خدایا تو گواه منی بر ایشان (یعنی ابلاغ رسالت نمودم).

در آن حال جوان زیبائی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود به من گفت:لقد عقد رسول اللّه عقداً لا یحلّه الاّ المنافق فاحذر أن تحلّه (۱) .

من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض کردم وقتی شما درباره علی سخن می راندید، پهلوی من جوان خوش رو و خوشبویی نشسته بود و با من چنین گفت: حضرت فرمود:انّه لیس من ولد آدم لکنّه جبرئیل اراد أن یؤکّد علیکم ما قلته فی علیّ عليه‌السلام (۲) .

اینک از آقایان محترم انصاف می طلبم! آیا سزاوار بود یک چنین عهد و پیمان محکمی را که رسول خدا با آن مردم بست، به امر خدای تعالی، دو ماه نگذرد، نقض عهد نموده و بیعت را بشکنند و روی هوا و هوس، حق را به پشت سر اندازند و بکنند آنچه را که نباید بکنند؟ آتش بدر خانه اش ببرند و شمشیر برویش بکشند، اهانتها نمایند و باکراه و اجبار و هو و جنجال و اهانت و تهدید برای بیعت دیگری به مسجد ببرند؟

حافظ : ما از شخص شما سید جلیل القدر مؤدّب، انتظار نداریم که نسبت هواپرستی به أصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهید و حال آنکه أصحاب را آن حضرت أسباب هدایت قوم قرار داده که می فرماید:اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم (۳) .

____________________

۱- عهد بست پیغمبر عهد بستنی محکم که نقض این عهد نمی کند مگر منافق. پس حذر کن عمر که تو ناقض و بازکننده این گره محکم نباشی! (یعنی اگر نقض این عهد نمودی در سلسله منافقین خواهی بود).

۲- او از اولاد آدم نبوده، بلکه جبرئیل امین بود که باین صورت جلوه گر شده بود که تأکید نماید بر شما آنچه را که من گفتم درباره علیعليه‌السلام .(ینابیع المودة، ج۲، ص۲۸۴،ح۸۱۱).

۱- به درستی که اصحاب من مانند ستارگانند؛ بهر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت شده اید.

۵۸

حدیث اقتداء بأصحاب مخدوش است

داعی : اولاً تمنا می کنم تکرار مطلب نفرمائید، الحال استشهاد باین حدیث جستید و جواب عرض کردم که اصحاب هم مانند سایر خلق جایز الخطاء بودند. پس وقتی ثابت شد معصوم نبودند، تعجبی ندارد اگر روی برهان، نسبت هواپرستی ببعض از آنها داده شود.

ثانیاً برای اینکه فکر شما روشن شود و نیز یادآوری نمایم که بعدها بچنین احادیثی استشهاد نجویید، جواب عرض می کنم. چون تجدید کلام نمودید، داعی هم تکرار می نمایم. بنابر گفتار و تحقیق اکابر علمای خودتان، این حدیث مخدوش است قبلاً هم عرض نمودم. چنانکه قاضی عیاض مالکی از فحول اعلام خودتان نقل نموده که چون در سلسله روات آن، نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزة بن ابی حمزه نصیبی متهم بکذب و دروغ برده شده قابل نقل نمی باشد.

و نیز درشرح شفاء قاضی عیاض و در کتاب بیهقی نقّاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود بشمار آورده اند.

بعض از صحابه تابع هوای نفس و منحرف از حق شدند

ثالثاً داعی خارج از ادب و نزاکت هرگز سخنی نخواهم گفت و نمی گویم، مگر آنچه را که علماء خودتان نوشته اند. خوبست آقایان محترمشرح مقاصد فاضل تفتازانی را مطالعه نمایید، چنانچه قبلاً عرض نمودم، ببینید. صریحاً می نویسد: ((چون بین صحابه غالباً مخالفتها و محاربات و مشاجرات واقع گردید، معلوم می شود که بعض از آنها از طریق حق منحرف و تابع هوای نفس گردیده، بلکه ظالم و فاسق بودند .))

پس نباید هر فردی و یا جمعی را که به مصاحبت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نایل آمدند، محترم شمرد، بلکه احترام به اعمال و کردار آنها است. اگر اهل نفاق نبودند و مطیع و فرمانبردار رسول اللّه بودند و بر خلاف اوامر و دستورات آن حضرت رفتار ننمودند محترم خواهند بود و خاک قدم آنها توتیای چشم ما خواهد بود.

یا باید آقایان با انصاف بگوئید بسیاری از اخباری که در کتب معتبره خودتان راجع بحرب با امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نقل گردیده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ((جنگ

۵۹

با علیعليه‌السلام جنگ با من است))، اساس ندارد یا اگر تصدیق نمودید که این نوع از اخبار غایت اعتبار را دارد، چه آنکه با سلسله اسناد صحیحه در کتب معتبره اکابر علمای خودتان رسیده است (علاوه بر تواتر در کتب معتبره علماء شیعه)، ناچار باید تصدیق کنید عدّه ای از اصحاب فاسد و کاسد و اهل باطل بودند، مانند معاویه و عمرو بن عاص و ابو هریره و سمرة بن جندب و طلحه و زبیر و غیره که به جنگ علیعليه‌السلام برخاستند؛ زیرا جنگ با علی جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است، پس قطعاً منحرف از حق گردیدند که به جنگ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قیام نمودند.

پس اگر ما گفتیم که بعض از صحابه تابع هوی و هوس گردیدند، بیجا نگفته ایم، بلکه با برهان و دلیل گفته ایم. علاوه بر این، ما در گفتار باینکه بعض از صحابه فاسق و ظالم و منحرف از حق گردیدند و در حلقه منافقین وارد بودند، منفرد نیستیم. بلکه اتخاذ سند از اکابر علمای خودتان می نمائیم.

قول غزّالی در نقض عهد صحابه

شما اگر کتابسر العالمین تألیف حجه الاسلام ابو حامد محمد بن محمد غزّالی طوسی را مطالعه نمایید، هرگز بما ایراد نمی نمایید. ناچارم قسمتی از مقاله چهارم آن را برای اثبات حق به عرضتان برسانم که گوید:

اسفرت الحجّه وجه ها و اجمع الجماهیر علی متن الحدیث عن خطبه یوم غدیر خمّ باتّفاق الجمیع و هو یقول من کنت مولاه فعلیّ مولاه فقال عمر بخ بخ لک یا ابا الحسن لقد اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه؟! هذا تسلیم و رضی و تحکیم-ثمّ بعد هذا غلب الهوی لحبّ الرئاسه و حمل عمود الخلافه و عقود البنود و خفقان الهوی فی قعقعه الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الامصار سقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول ( فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ ) !!و لمّا مات رسول اللّه قال قبل وفاته ایتونی بدوات و بیاض(و بیضا نسخه)لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحقّ لها بعدی قال عمر دعوا الرجل فانّه لیهجر!!و قیل یهذو فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الی الاجماع و هذا منقوض ایضا فانّ العباس و اولاده و علیّا و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقه البیعه و خالفکم اصحاب السقیفه فی مبایعه

۶۰

الخزرجیّ ثمّ خالفهم الانصار (1) .

پس آقایان محترم، متوجه باشید که شیعیان نمی گویند مگر همان چیزی را که علمای بزرگ منصف خودتان می گویند، منتها چون بما نظر بد دارید، بحرفهای حسابی ما هم خورده می گیرید، ولی بعلماء خودتان خورده نمی گیرید که چرا نوشتند، بلکه ندیده گرفته و می گذرید و حال آنکه از روی علم و انصاف، حق را ظاهر نموده و وقایع را به طور حقیقت در صفحه تاریخ ثبت نمودند.

____________________

1- (ما حصل معنی آنکه نسبت بخلافت، اتفاق فریقین است بر اینکه حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو، هر گونه شک زائل و تردید مرتفع و بطور قطع و یقین، علیعليه‌السلام جانشین و خلیفه بلافصل شناخته شده) چه آنکه اجماع دسته جات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت بمورد بحث منعقد است و باین ملاک هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است زیرا همین که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن فرسایی خود بپایان آورد فوری عمر مبادرت به تظاهر نموده، تبریکات لازمه را ضمن بیانات ((بخ بخ لک یا علی)) تقدیم نمود. بدیهی است این نحوه تبریک گفتن، تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت بوقوع خلافت علیعليه‌السلام (و مثبت ادعای شیعه است) و لکن مع الوصف با اینکه با کمال طوع و رغبت و یک عالم بشاشت و شادمانی سر تسلیم پیش آورد تشریفات تبریک را فراهم نمود، سپس نفس اماره بر آنها غالب حب ریاست و جاه طلبی، عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه بنی ساعده تهیه نمودند؛ چرا که شهوتشان به حرکت آمده اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچمهای نیرو را در احتزاز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند توسعه کشور و فتح بلاد بنمایند تا نام خود را بصفحات تاریخ به ودیعه بگذارند فلذا جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و بقهقرا برگشتند قرآن را پشت سر احکام و سنت پیغمبر را ملعبه خود نموده دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله باطلی با خدا کردند که جز اخفاء حق و ورشکستگی آخرت نتیجه دیگری نداشت! اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت پیغمبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برای نوشتن دستور جامع وقتی کاغذ و دوات طلبید در پاسخ ان الرجل لیهجر شنید (یعنی پیغمبر هذیان می گوید) پس خلافت ابی بکر فاقد منطق و دلیل است. اگر حربه اجماع را بمنظور تصحیح خلافت به کار برید، البته منقوض است؛ چه آنکه عباس و پسرانش و علیعليه‌السلام با زن و فرزندانش هیچ کدام شرکت در اجماع (ساختگی) نداشتند. همچنین بعض حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با آن اجماع (ساختگی) نموده بیعت با خزرجی ننموده و از سقیفه خارج شدند، پس از آن انصار هم مخالفت نمودند.

۶۱

شیخ : کتابسرّ العالمین منتسب بامام غزّالی نیست و مقام او بالاتر از آنست که چنین کتابی بنویسد و رجال از علماء تصدیق ندارند که این کتاب از آن بزرگوار عالیمقام باشد.

سر العالمین کتاب غزالی است

داعی : عدّه ای از علماء خودتان تصدیق نموده اند که این کتاب نوشته امام غزالی می باشد. آنچه الحال در نظر دارم یوسف سبط ابن جوزی که خیلی دقیق است، در نقل مطالب و با احتیاط قلم را به کار برده و در امر جماعت هم متعصّب است، درتذکرة خواص الامة در همین موضوع، استشهاد به قول امام غزّالی ازسرّ العالمین نموده، و همین عباراتی که عرض نمودم در آنجا نقل نموده و چون در اطراف گفتار او اظهار نظری ننموده ثابت است که اولاً تصدیق دارد این کتاب از غزّالی بوده و ثانیاً با گفته های او که مفصلاً زاید بر آنچه ما بمقتضای وقت مجلس عرض نمودیم، نقل نموده، موافقت دارد و الا نقد و انتقادی در اطراف گفتار او می نمود.

ولی متعصّبین از علمای شما، وقتی در مقابل این قبیل از حقایق و بیانات اکابر علماء قرار می گیرند و عاجز از جواب منطقی می شوند، یا می گویند این کتاب تألیف آن عالم نیست یا نسبت تشیّع باو می دهند و اگر بتوانند، آن افراد با انصاف را تفسیق و تکفیر نموده به کلّی از میان می برند که چرا انصاف ورزیده حق و حقیقت را ظاهر نمودند؛ زیرا:

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

اشاره به حال ابن عقده

چنانچه تاریخ نشان می دهد بسیاری از اکابر علمای خودتان، روی حق گویی و حق نویسی در زمان حیاتشان، بیچاره و موهون و آواره شدند و خواندن کتابهای آنها را علمای متعصّب و عوام بی خرد تحریم نمودند و عاقبت هم سبب قتل آنها گردیدند؛ مانند حافظ ابن عقده ابو العباس احمد بن محمّد بن سعید همدانی متوفی 333 قمری که از اکابر علمای شما است و علمای رجال خودتان از قبیل ذهبی و یافعی و غیره او را توثیق نموده و در ترجمه حالات او می نویسند، سیصد هزار

۶۲

حدیث با سندهای آن حفظ داشته و بسیار ثقه و راستگو بوده.

ولی چون در مجامع عمومی در قرن سیم هجری در کوفه و بغداد، مثالب و معایب شیخین (ابی بکر و عمر) را می گفته، او را رافضی خواندند و از نقل روایاتش خودداری نمودند؛ چنانچه ابن کثیر و ذهبی و یافعی درباره او نوشته اند:انّ هذا الشیخ کان یجلس فی جامع براثا و یحدّث الناس بمثالب الشیخین و لذا ترکت روایاته و الاّ فلا کلام لاحد فی صدقه و ثقته. (1)

و خطیب بغداد در تاریخ خود او را تعریف می کند، ولی در آخر بیانات خود گوید:انّه کان خرّج مثالب الشیخین و کان رافضیّا (2) .

پس آقایان تصور ننمایند که شیعیان فقط حقایق را بیان می نمایند، بلکه اکابر علمای خودتان مانند امام غزّالی و ابن عقده و دیگران هم مثالب و معایب کبار صحابه را نقل می نمودند.

اشاره به مرگ طبری

از این قبیل علما و دانشمندان در تاریخ ازمنه بسیار بودند که در اثر حق گویی و حق نویسی بیچاره و مردود و یا مقتول گشتند؛ مانند محمّد بن جریر طبری، مفسّر و مورخ معروف قرن سیم که مفخر اکابر علمای شما بوده. وقتی در سال 310 در سن هشتاد و شش سالگی در بغداد از دنیا رفتف چون مانع بودند در روز جنازه اش را بردارند و مورد خطر بود، لذا ناچار شدند شبانه او را در منزلش دفن نمودند.

کشته شدن نسائی

از همه وقایع عجیب تر، وقعه قتل امام أبو عبد الرحمن احمد بن علی نسائی است که یکی از اعلام و ائمهصحاح ستّه می باشد و از مفاخر اکابر علمای شما در

____________________

1- شیخ ابن عقده می نشست در جامع براثا (که الحال مسجد براثا بین بغداد و کاظمین معروف است) و معایب شیخین(ابی بکر و عمر)را برای مردم نقل می کرد، برای همین عمل او، ما ترک نمودیم روایات او را و الا احدی در صداقت و راست گوئی و موثق بودن او حرفی نزده است! (تاریخ بغداد، ج10، ص280).

2- یعنی آنکه چون معایب و مثالب شیخین(ابی بکر و عمر)را نقل می نمود، رافضی شد

۶۳

اواخر قرن سیم هجری بوده است.

مختصر از مفصل آن واقعه چنانست که در سال 303 قمری وارد دمشق شد. دید اهالی آن شهر در اثر تبلیغات سوء اموی ها، علنی و بر ملا بعد از هر نماز حتی در خطبه نماز جمعه، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام (مظلوم) را سب و لعن می نمایند. خیلی متأثر شد. تصمیم گرفت احادیثی که با سلسله اسناد خود از رسول خدا در فضایل امیر المؤمنینعليه‌السلام در حافظه دارد، به زیر قلم آورد.

فلذا کتابخصائص العلوی را در اثبات مقامات عالیه و فضایل متعالیه آن حضرت نوشت و بر روی منبر آن کتاب و احادیث مضبوطه در آن را می خواند و به این طریق فضایل و مناقب آن حضرت را نشر می داد.

یکی از روزهائی که بالای منبر مشغول نقل فضایل آن حضرت بود، ملت جاهل متعصّب هجوم آوردند او را از منبر بزیر کشیدند و با شدت تمام او را زدند و خصیتین او را کوفتند و آلت تناسل او را گرفتند و به همان حال کشیدند و از مسجد بیرونش انداختند. در اثرات همان ضربات سخت و لگدمال نمودند او بعد از چند روز وفات کرد و حسب الوصیت جنازه اش را بردند در مکه دفن نمودند!

این عملیات از آثار عناد و لجاج و جهل مرکب و تعصّبات احمقانه قومی است که مفاخر خود را رسوا و مفتضح و مقتول می نمایند، به جرم آنکه چرا حق گوئی کرده و پرده از روی حقایق برداشته اند. غافل از آنکه هر اندازه حق پوشی کنند، مثل حق مثل آفتاب است بالاخره از زیر پرده بیرون خواهد آمد.

خلاصه معذرت می خواهم از مطلب خارج شدم. غرض اینست که مقام ولایت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام فقط به زیر قلم علمای شیعه جاری نگردیده، بلکه اکابر علمای خودتان هم نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور هفتاد هزار و یا 120 هزار نفر علی را بالای دست بلند نمود و به امارت و امامت بمردم معرفی فرمود.

اشکال در کلمه مولا

حافظ : در مورد این قضیّه و اصل حدیث شک و شبهه و اشکالی نیست ولی نه به این اهمیت و آب و تابی که شما بیان نمودید. علاوه بعض اشکالات در متن

۶۴

حدیث موجود است که مطابقه با هدف و مقصد شما نمی کند از جمله در کلمه مولی می باشد که جناب عالی ضمن بیانات خود خواستید برسانید که مولی بمعنای اولی بتصرف می باشد و حال آنکه ثابت آمده که کلمه مولی در این حدیث بمعنای محب و ناصر و دوست می باشد که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون می دانست علی کرم اللّه وجهه دشمن زیاد دارد، خواست توصیه او را بنماید و به امت برساند که هر کس را من محبّ و دوست و ناصر او می باشم، علیعليه‌السلام هم محب و دوست و ناصر آن می باشد و اگر بیعتی از مردم گرفت، برای آن بود که بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی کرم اللّه وجهه را اذیت نکنند.

داعی : گمان می کنم گاهی به حکم اجبار، تبعیت از اسلاف و عادات می نمائید و الاّ اگر قدری دقیق شوید و علم و انصافتان را به کار اندازید و توجهی به قراین نمایید، حق و حقیقت کاملاً واضح و آشکار می باشد.

حافظ : با کدام قراین می خواهید ثابت کنید، متمنی است بیان فرمایید.

داعی : قرینه أول قرآن مجید و نزول آیه 71 سوره 5 (مائده) می باشد که

در اثبات معنی مولی به اولی بتصرف بودن و نزول آیه( یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ ) (1) .

حافظ : از کجا معلوم است که این آیه در آن روز برای این امر نازل گردیده باشد؟

داعی : فحول علماء خودتان از قبیل جلال الدین سیوطی دردر المنثور (2) و حافظ بن ابی حاتم رازی درتفسیر (3) غدیر و حافظ ابو جعفر طبری درکتاب الولایة و حافظ أبو عبد اللّه محاملی درامالی و حافظ ابو بکر شیرازی درما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین (4) و حافظ ابو سعید سجستانی درکتاب الولایه (5) و حافظ ابن مردویه در

____________________

1- ای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.

2- در المنثور، ج2، ص298- 528.

3- تفسیر(ابن ابی حاتم)، ج4، ص1172، ح6609.

4- ما نزل من القرآن فی المر المؤمنینعليه‌السلام ،ص239، ح345-350.

5- کتاب الولایة (سجستانی)، ج1، ص217.

۶۵

تفسیر آیه و حافظ ابو القاسم حسکانی درشواهد التنزیل (1) و ابو الفتح نظزی درخصائص العلوی (2) و معین الدین میبدی درشرح دیوان (3) و قاضی شوکانی در فتح القدیر(4) و سید جمال الدین شیرازی دراربعین و بدر الدین حنفی درعمدة القاری فی شرح صحیح البخاری و امام اصحاب حدیث احمد ثعلبی درتفسیر کشف البیان (5) و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (6) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی (7) و ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین (8) و نظام الدین نیشابوری در تفسیر(9) خود و سید شهاب الدین آلوسی بغدادی در روح المعانی(10) و نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمّه (11) و علی بن احمد واحدی در اسباب النزول(12) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (13) و میر سید علی همدانی شافعی در مودة پنجم ازمودة القربی (14) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39 ینابیع المودة(15) ، خلاصه آنچه دیدم قریب سی تن از اعلام خودتان در معتبرترین کتب و تفاسیر خود نوشته اند که این آیه شریفه در شأن امیر المؤمنین علیعليه‌السلام روز غدیر خم نازل گردید. حتی قاضی فضل بن روزبهان با همه عناد و لجاج و تعصّبی که دارد نوشته

____________________

1- شواهد التنزیل، ج1، ص251.

2- خصائص العلوی، ج1، ص219.

3- شرح دیوان، ص415.

4- فتح القدیر، ج2، ص60.

5- کشف البیان، ج4، ص91.

6- تفسیر کبیر، ج12، ص50.

7- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص240 و 245.

8- فرائد السمطین، ج1، ص158، باب 33.

9- تفسیر نیشابوری، ج6، ص170.

10- تفسیر روح المعانی، ج3، ص360-363؛ ج4، ص172.

11- فصول المهمه، ج1، ص239، ح1.

12- اسباب نزول، ص112.

13- مطالب السؤول، ص95.

14- مودة القربی، ص18.

15- ینابیع المودة، ج2، ص249.

۶۶

است:فقد ثبت هذا فی الصحاح ؛ یعنی پس بتحقیق ثابت آمده این قضیّه در صحاح معتبره ما که چون این آیه نازل شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علی را گرفت و فرمود:من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه .

و عجب آنکه همان قاضی عاصی درکشف الغمّه (1) خبر غریبی از رزین بن عبد اللّه نقل نموده که گفت: ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این آیه را چنین قرائت می کردیم:

( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ - انّ علیاً مولی المؤمنین - وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) (1) .

و نیز سیوطی دردرّ المنثور (3) از ابن مردویه وابن عساکر (4) و ابنابی حاتم (5) از ابو سعید خدری و عبد اللّه بن مسعود (یکی از کتّاب وحی) و قاضی شوکانی در تفسیرفتح القدیر (6) نقل نموده اند که ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین قسم آیه را می خواندیم

خلاصه از تأکید کردن بلکه تهدید نمودن در این آیه که می فرماید:اگر این امر را تبلیغ ننمائی و بمردم نرسانی هیچ رسالت خود را تبلیغ ننموده ای صراحه معلوم می آید که آن امر مهم عظیمی که مأمور ابلاغ آن گردیده تالی تلو مقام رسالت بوده است و قطعا آن امر امامت و وصایت و أولی بتصرف بودن است که حافظ و نگاهبان دین و احکام است بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم در غدیر خم

قرینه دوم نزول آیه 5 سوره 5 (مائده) می باشد که در تکمیل دین می فرماید:

____________________

1- کشف الغمة، ج1، ص326.

2- ای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه از خدا بر تو نازل شد بخلق برسان (که آن عبارت است از اینکه علیعليه‌السلام اولی به تصرف در امور مؤمنین است) پس اگر نرسانی (ولایت علی را) تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای.

3- در المنثور، ج2، ص528.

4- تاریخ دمشق، ج42، ص528.

5- تفسیر ابن ابی حاتم، ج4، ص1172، ح6609.

6- فتح القدیر، ج2، ص60.

۶۷

( اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاٰمَ دِیناً ) (1) .

حافظ : آنچه مسلّم است، این آیه در روز عرفه نازل گردیده و احدی از علما، نزول در روز غدیر را متعرض نشدند.

داعی : تمنا می کنم در بیانات خود تعجیل بنفی نفرمائید شاید راهی باثبات باشد مطالب را با قید احتیاط تلقّی فرمائید تا در موقع جواب اسباب ناراحتی روح نگردد.

البته تصدیق می کنم که بعض از علماء شما گفته اند که این آیه در عرفه نازل گردیده، ولی جمع کثیری از اکابر علماء خودتان نزول آیه را در روز غدیر نقل نموده اند و نیز عده ای از علمای خودتان گویند: محتمل است این آیه دو مرتبه نازل گردیده باشد: یک مرتبه غروب عرفه و یک مرتبه در غدیر؛ چنانچه سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (2) گوید:احتمل انّ الآیه نزلت مرتین مره بعرفه و مرة یوم الغدیر کما نزلت (بسم اللّه الرحمن الرحیم) مرتین مرة به مکّه و مرة بالمدینه (3) .

و الاّ اکابر از موثقین علماء خودتان از قبیل جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (4) و دراتقان (5) و امام المفسّرین ثعلبی درکشف البیان (6) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علیّ (7) و ابو الفتح نظزی درخصائص العلوی (8) و ابن کثیر شامی درتفسیر (9) خود از طریق حافظ ابن مردویه و محمد بن جریر طبری عالم، مفسّر مورّخ قرن

____________________

1- امروز کامل گردانیدم برای شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم برای شما اسلام را دینی پاکیزه.

2- تذکرة الخواص، ص37، ذیل حدیث من کنت مولا- الخ.

3- احتمال دارد این آیه دو مرتبه نازل شده باشد: یک مرتبه در عرفه و مرتبه دیگر در روز عید غدیر؛ چنانکه بسم اللّه الرحمن الرحیم دو مرتبه نازل گردید: یک مرتبه در مکه و مرتبه دیگر در مدینه.

4- در المنثور، ج2، ص458، ذیل آیه 3 مائده.

5- الاتقان، ج1، ص31.

6- کشف البیان، ج4، ص16.

7- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ،ص239، ح345-350.

8- خصائص العلوی، ص43.

9- تفسیر ابن کثیر، ج2، ص15. ذیل آیه 3 مائده.

۶۸

سیم هجری، در تفسیرکتاب الولایة (1) و حافظ ابو القاسم حسکانی درشواهد التنزیل (2) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامّة و ابو اسحاق حموینی در باب 12 فرائد السمطین(3) و ابو سعید سجستانی درکتاب الولایة (4) و خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (5) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (6) و ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل چهاردهممناقب (7) و در فصل چهارممقتل الحسین (8) و دیگران از علماء خودتان نوشته اند که چون در روز غدیر خم رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحکم عالی اعلی علیعليه‌السلام را بمردم معرفی و نصب بولایت نمود و آنچه بدان مأمور بود، رسانید در شأن علی و آن قدر علیعليه‌السلام را بالای دست بلند نمود که دو زیر بغلش نمودار شد آنگاه امر فرمود به امت کهسلّموا علی علیّ بامره المؤمنین ؛ یعنی سلام کنید به علی به امارت مؤمنین، و امت همگی اذعان به آن نمودند. هنوز از هم جدا نشده بودند که آیه شریفه مذکوره نازل گردید. خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نزول این آیه بسیار مسرور شد. لذا توجه به حاضرین نموده، فرمود:

الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و الولایه لعلیّ ابن أبی طالب بعدی (9).

امام حسکانی و امام احمد حنبل مشروحاً این قضیه را نقل نموده اند. اگر آقایان محترم ساعتی از عادت خارج شوید و با دوربین انصاف و حقیقت بین بنگرید، از نزول آیات کریمه و حدیث شریف، بر شما واضح و روشن می گردد که

____________________

1- کتاب الولایة، ص218.

2- شواهد التنزیل، ج1، ص158، ح213.

3- فرائد اسمطین،ج1، ص73.

4- کتاب الولایة، ص131.

5- تاریخ بغداد، ج8، ص290.

6- مناقب ابن مغازلی، ص18- 19.

7- مناقب خوارزمی، ص155، باب14.

8- مقتل الخوارزمی، ص81، فصل4، ح35.

9- خدای بزرگ که دین را کامل و نعمت را تمام نمود، راضی شد برسالت و پیغمبری من و ولایت برای علی بعد از من.(مناقب، ص135، ح152).

۶۹

کلمه مولا به معنای امامت و ولایت و اولا به تصرف می باشد.

و اگر مولی و ولیّ بمعنای اولی بتصرف بودن نبود، جمله بعدی بی معنی بود و این جمله که در همه جا از لسان مبارک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صادر گردیده، ثابت می کند که مولی و ولیّ، به معنای اولی به تصرف می باشد که می فرماید: ((بعد از من این مقام مخصوص علیعليه‌السلام است.))

ثالثاً قدری با دقت فکر کنید و انصاف دهید در آن هوای گرم، در محل بی آب و آبادانی که سابقاً مرکزیت برای توقف در آنجا نبوده، تمامی امت را در آنجا جمع کند و جلورفته گان قافله را امر کند برگردانند مقابل آفتاب سوزان که پاها را بدامنها پیچیده و در پناه شترها نشسته بودند، منبر برود آن خطبه طولانی را که خوارزمی(1) و ابن مردویه(2) درمناقب خود و طبری درکتاب الولایة (3) و دیگران نقل نموده اند، در اثبات فضایل و مقامات امیر المؤمنین اداء نماید تا سه روز هم وقت مردم را بگیرد و در آن صحرای خشک و گرم آنها را نگاهدارد و امر کند تمامی افراد از عالی و دانی بایستی فردا بعد فرد با علیعليه‌السلام بیعت کنند نتیجه آن باشد که علی را دوست بدارید یا آنکه علی دوست و ناصر شما است.

در صورتی که نبود احدی از افراد امت که کثرت علاقه آن حضرت را بعلی نداند و مکرّر توصیه و سفارش نشنیده باشد(که به بعض از آنها قبلاً اشاره شد) دیگر در هم چو مکان گرمی، با نزول آیات و تأکیدات بلیغه، لزومی نداشت که مردم را در زحمت و معطّل نماید که نتیجه آن باشد علی را دوست بدارید.

بلکه اگر خوب دقت کنید، این عمل در نظر عقلاء چنانچه جهه اهم و ارجحی نداشته باشد، لغو می آید و عمل لغو از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز صادر نمی گردد.

پس عند العقلاء ثابت است که این همه تشریفات آسمانی و زمینی برای محبّت و دوستی فقط نبوده، بلکه امر مهمّی تالی تلو مقام رسالت بوده که آن همان امر

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص135.

2- مناقب حافظ، ص120.

3- کتاب الولایة، ص220.

۷۰

ولایت و امامت و اولی به تصرفی در امور مسلمانان بوده است.

نظر سبط ابن جوزی در معنای مولا

چنانچه جمعی از اکابر علماء خودتان از روی دقت و انصاف، تصدیق این معنی را نموده اند؛ از جمله سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (1) از برای کلمه مولی ده وجه و معنی ذکر نموده. آنگاه در آخر آن جملات گوید: ((هیچ یک از این ده معنی مطابقت با کلام رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی نماید؛و المراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعیّن وجه العاشر و هو الاولی و معناه من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به (2) .

و صراحت دارد باین معنی قول حافظ ابو الفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی در کتابمرج البحرین که روایت نموده است این حدیث را باسناد خودش از مشایخ خود و گفته است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفت دست علیعليه‌السلام را فرمود:من کنت ولیّه و اولی به من نفسه فعلیّ ولیّه (3) .آنگاه سبط ابن جوزی گوید:و دلّ علیه أیضا قوله عليه‌السلام الست اولی بالمؤمنین من انفسهم و هذا نصّ صریح فی اثبات امامته و قبول طاعته (3) .

نظر ابن طلحه شافعی در معنای مولا

و نیز محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (5) اواسط فصل پنجم از باب 1 گوید: ((از برای کلمه مولی معانی متعدده می باشد، از قبیل اولا بتصرف و ناصر

____________________

1- تذکرة الخواص، ص37.

2- مراد از حدیث، طاعت محضه مخصوصه است. پس متعین وجه و معنای دهم است و آن اولی بتصرف بودن است و معنی چنین شود کسی را که من اولی بتصرف باو هستم از نفس او، پس علیعليه‌السلام اولی بتصرف باو می باشد.

3- کسی را که من ولی و اولی به تصرف باو از نفس او می باشم، پس علیعليه‌السلام ولی و اولی بتصرف او می باشد.

4- جمله الست اولی بالمؤمنین من انفسهم که در ابتداء کلام خود فرمود، دلیل دیگر است بر اینکه کلمه مولی بمعنی اولی بتصرف است و این خود نص صریح است در اثبات امامت و قبول اطاعت علیعليه‌السلام .

5- مطالب السؤول، ص82، فصل5 از باب1.

۷۱

و وارث و صدّیق و سید.)) آنگاه گوید: ((این حدیث شریف از اسرار آیه مباهله است؛ چه آنکه خداوند علیّ اعلا، علیعليه‌السلام را بمنزله نفس پیغمبر خوانده و بین نفس پیغمبر و نفس علی جدائی نبوده و جمع نموده است آن دو را با هم بضمیر مضاف بسوی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛اثبت رسول اللّه لنفس علیّ بهذا الحدیث ما هو ثابت لنفسه علی المؤمنین عموما فانه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )اولی بالمؤمنین و ناصر المؤمنین و سید المؤمنین و کل معنی امکن اثباته مما دلّ علیه لفظ المولی لرسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقد جعله لعلیّ و هی مرتبه سامیه و منزله سامعه و درجه علیّه و مکانه رفیعه خصّصه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بها دون غیره فلهذا صار ذلک الیوم عید و موسم سرور لأولیائه (1) انتهی بیانه.

حافظ : نظر به فرموده خودتان چون لفظ مولی به معانی متعدده آمده، پس تخصیص مولا به معنای اولی به تصرف از بین تمام معانی بلا مخصص باطل می باشد.

داعی : البته خاطر آقا بخوبی مسبوق است که محققین علم اصول، بیانی دارند در لفظی که از حیث لغت به معانی متعدده آمده، معنای واحد در آنها حقیقی می باشد و باقی معانی مجاز است. بدیهی است در هر جا، حقیقت مقدم بر مجاز می باشد.

پس روی این اصل، در لفظ مولی و ولیّ، معنای حقیقی اولی به تصرف می باشد؛ چنانچه ولیّ النکاح بمعنی متولی امر نکاح است.و ولی المرأه زوجها و ولی الطفل أبوه . به معنای اولا به می باشد. ولیعهد سلطان به معنی متصرف در امور سلطنت بعد از سلطان است و از این قبیل است تمام معانی.

____________________

1- ثابت نمود رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نفس علیعليه‌السلام باین حدیث و لفظ مولی هر چیزی که ثابت است بر نفس خودش بر مؤمنین. پس بدرستی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولا بتصرف در امور مؤمنین است و یاور مؤمنین است و سید و آقای مؤمنین است و هر معنی که امکان دارد اثبات او از چیزی که دلالت دارد بر او لفظ مولی برای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قرار داد آن را درین حدیث شریف و گفتار لطیف برای علی بن أبی طالبعليه‌السلام و این مرتبه سامیه و منزلت عالیه و درجه و مکان بلندی است برای آن حضرت که تخصیص داده است او را پیغمبر منحصراً به این خصیصه برای همین معنا، فلذا آن روز (غدیر) عید و موسم سرور و شادمانی گردید برای دوستان آن حضرت.(مطالب السؤول، ص82، فصل5 از باب1).

۷۲

علاوه این اشکال به خودتان وارد است؛ چه آنکه لفظ ولیّ و مولی را که ذو معانی می باشد، اختصاص داده اید به محب و ناصر. پس این تخصیص بلا مخصّص قطعاً باطل است و این ایراد بیشتر به خودتان وارد است تا بما؛ زیرا اگر ما تخصیص دادیم، بلا مخصّص نیست، بلکه روی قرائن و دلائل بسیاریست که بر این معنی وارد است از آیات و اخبار و گفتار بزرگان که از جمله همان دلائلی است که علماء بزرگ خودتان مانند سبط ابن جوزی و محمّد بن طلحه شافعی ذکر نموده اند.

و بالاترین دلیل، قراین داخله و خارجه است که مخصّص این معنا می باشد؛ چنانچه ببعض از آن قرائن اشاره نمودیم که از جمله احادیث بسیاری است از طرق ما و شما که آیه شریفه را این قسم نقل نموده اند:یا أیها الرسول بلغ ما انزل الیک فی ولایة علی و امامة امیر المؤمنین . چنانچه جلال الدین سیوطی که از اکابر علمای شما است در درّ المنثور(1) آن أحادیث را جمع نموده.

احتجاج علی به حدیث غدیر در رحبه

و اگر این حدیث و لفظ مولی نص بر امامت و خلافت ابتداییه نبود، حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام مکرر بآن احتجاج نمی نمود و مخصوصاً در جلسات شوری استشهاد به آن نمی کرد؛ چنانچه خطیب خوارزمی در مناقب و ابراهیم بن محمد حموینی در باب 58فرائد (3) و حافظ ابن عقده درکتاب الولایة و ابن حاتم دمشقی دردرّ النظیم (4) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (5) مفصّلاً نقل نموده اند، بالاخص در رحبه که سی نفر از اصحاب به آن شهادت دادند. چنانچه امام احمد بن حنبل درمسند (6) و ابن اثیر جزری دراسد الغابه (7) و ابن قتیبه

____________________

1- در المنثوز، ج2، ص528.

2- مناقب خوارزمی، ص156، ح185.

3- فرائد السمطین، ج1، ص187.

4- درّ التنظیم، ص332.

5- شرح نهج البلاغه، ج4، ص370.

6- مسند احمد، ج4، ص370.

7-اسد الغابة، ج1، ص367.

۷۳

درمعارف (1) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (4) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (5) و محب الدین طبری درذخائر العقبی (6) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (7) و علامه سمهودی درجواهر العقدین (8) و شمس الدین جزری دراسنی المطالب (9) و سلیمان بلخی حنفی در باب 4ینابیع المودّة (10) و حافظ ابن عقده درکتاب الولایة و دیگران از أکابر علمای شما احتجاج علیعليه‌السلام را در رحبه کوفه با مسلمانان نقل نموده اند که حضرت در مقابل مردم ایستاد فرمود: ((سوگند می دهم شما را هر کس در غدیر خم از رسول خدا به گوش خود درباره من چیزی شنیده برخیزد و گواهی دهد.)) سی تن از اصحاب برخاستند که دوازده تن از آنها بدری بودند و گفتند: ((ما در روز غدیر خم دیدیم که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علیعليه‌السلام را گرفت و به مردم فرمود:أ تعلمون انّی اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا نعم قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه )) - الخ.(11) سه تن از آن جمعیت شهادت ندادند که یکی از آنها أنس بن مالک بود که گفت: ((پیری مرا گرفته، فراموش نمودم.)) حضرت نفرینشان نمود و مخصوصاً درباره أنس فرمود: ((اگر دروغ می گویی خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا کند که عمامه او را نپوشاند!)) پس أنس از جای برنخاست مگر آن

____________________

1- معارف، ص194.

2- کفایة الطالب، ص56.

3- شرح نهج البلاغه، ج5، ص8.

4- حلیة الاولیاء، ج5، ص26.

5- اصابة، ج2، ص408.

6- ذخائر العقبی، ص67.

7- خصائص العلوی، ص136.

8- جواهر العقدین، ج2، ص170.

9- اسنی المطالب، ص3.

10- ینابیع المودة، ج1، ص106-107، ح27-28.

11- آیا می دانید که من سزاوار ترم به مؤمنان از خود آنها؟ گفتند: آری. فرمود: ((هر کس را من مولای او هستم این(علیعليه‌السلام ) مولای اوست))

۷۴

که بدنش مبروص و پیش شد! (در بعض اخبار دارد کور و پیس شد)

بدیهی است حجت قرار دادن این حدیث و استشهاد نمودن به آن، دلیل کامل بر اثبات حق اعظم خود که امارت و خلافت منصوصه باشد، بوده است. (در این موقع صدای مؤذن بلند و آقایان برای أداء نماز عشاء برخاستند و بعد از أداء فریضه و استراحت و صرف چای).

قرینه چهارم ((ألست اولی بکم من انفسکم))

داعی : رابعاً قرینه کلام در خود حدیث اثبات مرام می نماید که مراد از مولی اولی به تصرف می باشد؛ زیرا در خطبه غدیریه و حدیث است که رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از بیان مطلب فرمود: ((أ لست اولی بکم من انفسکم )) یعنی آیا من اولی به تصرف نیستم بشما از نفس های شما (اشاره بآیه 6 سوره 33 احزاب) است که فرموده:( النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ) (1) .و در حدیث صحیح هم در کتب فریقین وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما من مؤمن الاّ أنا اولی به فی الدنیا و الآخره (2) .

همگی گفتند: ((بلی تو اولی بتصرفی از ما به نفس های ما.))

بعد از آن فرمود:من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه . پس سیاق کلام می رساند که مراد از مولی همان اولویت است که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بأمت داشته است.

حافظ : در بسیاری از اخبار بیانی از این قرینه نمی باشد که فرموده باشد:ألست أولی بکم من أنفسکم .

داعی : عبارات و ألفاظ در موضوع حدیث غدیر و نقل ناقلین مختلف است. در اخبار امامیه عمومیت دارد و جمهور علمای اثناعشریه در کتب معتبره خود با همین قرینه نقل نموده اند.

و در کتب معتبره شما هم بسیار هست و آنچه الحال در نظر دارم، سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (3) و امام احمد بن حنبل درمسند (4) و نور الدین بن صباغ

____________________

1- پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوارتر و اولی بتصرف است بمؤمنین از نفسهای ایشان

2- نیست هیچ مؤمنی مگر آنکه من اولی بتصرف هستم باو در دنیا و آخرت.

3- تذکرة الخواص، ص36.

4- مسند احمد، ج4، ص281.

۷۵

مالکی درفصول المهمّه نقلا از امام احمد و زهری و حافظ ابو بکر بیهقی و ابو الفتوح اسعد بن ابی الفضائل بن خلف العجلی فی کتابهالموجز فی فضایل الخلفاء الاربعه و خطیب خوارزمی در فصل چهاردهممناقب (1) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اولکفایت الطالب (2) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 4ینابیع المودّة (3) نقلا از مسند احمد ومشکوة المصابیح (4) وسنن ابن ماجه (5) وحلیه الاولیاء (6) حافظ أبو نعیم اصفهانی ومناقب ابن مغازلی شافعی وکتاب الموالات ابن عقده و دیگران از اکابر علمای شما به مختصر اختلافی در الفاظ و طریق گفتار، حدیث غدیر را نقل نموده اند که در تمامی آنها جملهألست اولی بکم من أنفسکم ، موجود است و برای تیمّن و تبرّک، ترجمه حدیثی که امام اصحاب حدیث احمد حنبل (امام الحنابله) درمسند (7) نقل نموده مسنداً از براء بن عازب به عرضتان می رسانم که گفت: ((با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم در سفری تا رسیدیم به غدیر. آن حضرت در میان جمعیت ندا داد:الصلوة جامعه ، (عادت و رسم چنین بود که هرگاه پیش آمد مهمی روی می داد، آن حضرت امر می فرمود، ندا می کردندالصلوة جامعه . امت جمع می شدند بعد از ادای نماز آن امر مهم را ابلاغ می فرمود) آنگاه میان دو درخت را برای پیغمبر اختصاص دادند پس از اداء نماز دست علی را گرفت مقابل جمعیت و فرمود:ألستم تعلمون انّی اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی قال أ لستم تعلمون انّی اولی بکلّ مؤمن من نفسه قالوا بلی قال من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه،فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک فقال له هنیئا لک یا بن أبی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه (8) .

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص156، ح185.

2- کفایة الطالب، ص56.

3- ینابیع المودة، ج1، ص107، ح28.

4- مشکوة المصابیح، ج3، ص246.

5- سنن ابن ماجه، ج1، ص43.

6- حلیة الوالیاء، ج5، ص26.

7- مسند احمد، ج4، ص281.

8- آیا شما نیستید که می دانید من اولی بتصرف به مؤمنین هستم از نفسهای ایشان. گفتند: ((بلی یا رسول اللّه)) فرمود: ((آیا شما نیستید که می دانید من اولی بتصرف هستم بهر مؤمنی از نفس او؟)) گفتند: بلی. (آنگاه که اقرار از آنها گرفت) فرمود هر کس را من اولی بتصرف در نفس او هستم پس علی همان اولویت را دارد (آنگاه دعا کرد) خدایا دوست بدار کسی که علیعليه‌السلام را دوست بدارد و دشمن بدار =

۷۶

و نیز میر سید علی همدانی شافعی در مودة پنجم ازمودة القربی و سلیمان بلخی درینابیع و حافظ ابو نعیم در حلیه بمختصر تفاوتی در الفاظ، همین حدیث را ضبط نموده اند و مخصوصاً حافظ ابو الفتح که ابن صباغ هم درفصول المهمّة از او نقل نموده، به این عبارت آورده که خاتم الانبیاء صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:أیها الناس انّ اللّه تبارک و تعالی مولای و انا اولی بکم من انفسکم الا و من کنت مولاه فعلی مولاه (1) .

و نیز ابن ماجه قزوینی درسنن و امام أبو عبد الرحمن نسائی در احادیث 81 و 83 و 93 و 95 این قرینه را نقل نموده اند و در حدیث 84 از زید بن ارقم باین عبارت نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن خطبه فرمود:أ لستم تعلمون انّی اولی بکل مؤمن و مؤمنه من نفسه قالوا بلی نشهد لانت اولی بکل مؤمن من نفسه قال فانی من کنت مولاه فهذا مولاه و اخذ بید علی عليه‌السلام (1) .

و نیز ابو بکر احمد بن علی خطیب بغداد متوفی سال 462 هجری درتاریخ بغداد (3) حدیث مفصّلی از ابو هریره نقل نموده که هر کس روز هیجدهم ذی الحجة الحرام (یوم الغدیر) روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه گرفتن برای او می باشد. آنگاه حدیث غدیر مذکور را با ذکر همان قرینه نقل نموده است.

____________________

=کسی که علیعليه‌السلام را دشمن بدارد. پس ملاقات نمود عمر بن الخطاب علیعليه‌السلام را بعد از این بیانات و گفت به آن حضرت: ((گوارا باد تو را پسر أبی طالب صبح و شب نمودی در حالتی که مولای هر مؤمن و مؤمنه شدی!))

1- ای مردم، خدای تبارک و تعالی مولای من است و من اولی به تصرف هستم به شما از نفسهای شما و بدانید که هر کس را من اولی به تصرف در نفس او هستم. پس علیعليه‌السلام همان اولویت را دارد.(مودة القربی ، ص14-ینابیع المودة ، ج1، ص107، ح28-فصول المهمه ، ج1، ص242)

2- آیا نمی دانید که من اولی بتصرف هستم بهر مؤمن و مؤمنه از نفس او؟ همگی گفتند: ((بلی شهادت می دهیم که تو اولی بتصرفی بهر مؤمن از نفس او.)) آنگاه فرمود: هر کس را من اولی بتصرف در نفس او هستم، پس این (علی) اولا به تصرف در او می باشد)) و گرفت دست علی را (تا همه دیدند).(سنن ابن ماجه ، ج1، ص43 -خصائص نسائی ، ص136).

3- تاریخ بغداد، ج8، ص290.

۷۷

گمان می کنم برای نمونه به همین مقدار کافی باشد نقل این اخبار تا آقا نفرمائید که در اخبار نامی از قرینه(الست اولی بکم من انفسکم) نمی باشد.

أشعار حسان در حضور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

قرینه پنجم، اشعار حسان(1) بن ثابت انصاری است که در حضور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همان مجلس که علی را بولایت نصب و معرفی نمود، با اجازه خود آن حضرت انشاد نمود که سبط ابن جوزی و دیگران می نویسند، حضرت وقتی اشعار را شنید فرمود:یا حسان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا او نافحت بلسانک (2) .

چنانچه حافظ ابن مردویه احمد بن موسی مفسر و محدّث معروف قرن چهارم هجری، متوفی سال 352 قمری درمناقب و صدر الائمّه موفق بن احمد خوارزمی درمناقب و در فصل چهارممقتل الحسین عليه‌السلام و جلال الدین سیوطی دررسالة الازهار فیما عقده الشعراء و حافظ ابو سعد خرگوشی درشرف المصطفی و حافظ ابو الفتح نطنزی درخصائص العلویه و حافظ جمال الدین زرندی در نظمدرر السمطین و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی و ابراهیم بن محمّد حموینی در باب 12فرائد السمطین و حافظ ابو سعید سجستانی درکتاب الولایه و یوسف سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامه و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اولکفایة الطالب و دیگران

____________________

1- حسان بن ثابت اشعر شعراء مخضرمیین بلکه اشعر اهل بلاد در زمان خود و شاعر مخصوص پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و مخصوصاً آن حضرت برای او در مسجد منبر نصب نموده و هجو کفار را از او استماع می نمود و می فرمود: ((أجب عنی))؛ یعنی از طرف من به ایشان جواب ده. ابن عبد البر در استیعاب گوید: ((روزی حسان در مسجد انشاد شعر می کرد، عمر بن الخطاب رسید و با تغیر گفت:أ تنشد الشعر فی مسجد رسول اللّه آیا در مسجد رسول خدا شعر می گویی حسان گفت قد کنت انشد فیه عند من هو خیر منک؛ یعنی من انشاد شعر در مسجد بحضور کسی که از تو بهتر است (یعنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) می نمایم، پس عمر ساکت شد. پیغمبر می فرمود: شعر حسان را نتوان شعر گفت، بلکه تمامش حکمت است؛ غالباً او را مدح می فرمود.)) (تذکرة الخواص، ص39).

2- ای حسان مادامی که بما اهل بیت یاری نمودی بمدحی یا کلمه خوبی مؤید بروح القدس می باشی. (یعنی این اشعار تو امروز از نفحه روح القدس بوده).

۷۸

از علما و مورخین خودتان از ابی سعید خدری نقل می نمایند که در روز غدیر خم بعد از خطبه و شرح قضایا که مختصرا ذکر شد و نصب امیر المؤمنینعليه‌السلام حسّان بن ثابت عرض کرد:أ تأذن لی ان اقول ابیاتا قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قل ببرکه اللّه ؛ یعنی آیا اذن می دهی که ابیاتی در این باب بگویم حضرت فرمودند بگو ببرکت خداوند یعنی با لطف و عنایت پروردگار متعال پس رفت بالای زمین بلندی ارتجالا شروع کرد به گفتن این ابیات:

ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم

بخمّ فاسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیّکم

فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا

الهک مولانا و انت ولیّنا

و لم تلف منّا فی الولایه عاصیا

فقال له قم یا علیّ فانّنی

رضیتک من بعدی اماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیّه

فکونوا له انصار صدق موالیا

هناک دعا اللّهم وال ولیّه

و کن للّذی عادی علیّا معادیا(1)

این اشعار از اوضح دلایل است که نشان می دهد در همان موقع روز، اصحاب از لفظ مولی درک نکردند مگر امامت و خلافت را برای علیعليه‌السلام و اگر مولی به معنی امام و هادی و اولی به تصرف نبود، قطعاً بایستی حضرت موقعی که شنید حسّان ضمن اشعار گفت:رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً بفرماید حسّان اشتباه کردی و مقصود مرا نفهمیدی؛ زیرا هدف و مقصد من از این بیان امام و هادی و اولی به تصرف تالی تلو مقام نبوت نبوده، بلکه مرادم محبّ و ناصر بوده! گذشته از آنکه تکذیب ننمودند، با جملاتلا تزال مؤیدا بروح القدس ، تصدیق آن را نمودند. به علاوه ضمن خطبه، با کمال وضوح بیان امامت و خلافت آن حضرت را نمودند.

____________________

1- روز غدیر خم نبی اکرم ندا می کرد امت را و آنها شنیدند ندای منادی آن حضرت را فرمود: ((کیست مولی و ولی شما؟)) (یعنی اولی بتصرف در امور شما) گفتند: ((خدا مولای ما و تو ولی مائی و احدی انکار و عصیان این معنا ندارد.)) پس به علی فرمود: ((برخیز یا علی، بدرستی که راضی شدم بعد از من تو هادی و امام خلق باشی. پس هر کس را من ولی و اولی بتصرف در امر او می باشم، این علی ولی و اولی بتصرف در امر او می باشد. پس تمام شما امت علی را یار صدق و و راستی مانند غلامان باشید.)) آنگاه دعا کرد: ((خدایا دوست دار دوست او را و دشمن باش آن کس را که دشمن علی می باشد!)) (تذکرة الخواص، ص39).

۷۹

لازم است آقایان محترم مراجعه کنند به خطبه ولایت که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدیر بیان نموده که ابو جعفر محمّد بن جریر طبری متوفی سال 310 هجری درکتاب الولایه تمام را نقل نموده که فرمود:

اسمعوا و اطیعوا فانّ اللّه مولاکم و علیّ امامکم، ثمّ الامامه فی ولدی من صلبه الی یوم القیامة. معاشر الناس هذا اخی و وصیّی و واعی علمی و خلیفتی علی من آمن بی-و علی تفسیر کتاب ربّی(1) .

پس آقایان انصاف دهید که سکوت آن حضرت در موقع شنیدن این اشعار، علاوه بر بیانات خود آن حضرت، دلیل قاطع است که مقصود آن حضرت محبّ و ناصر نبوده، بلکه همان بوده که حسّان ضمن اشعار بیان نموده، یعنی امام و هادی و اولی بتصرف در امور مسلمین. فلذا فرمود: ((حسّان بتأیید روح القدس این حقیقت بر زبان تو جاری گردید.))

در عهدشکنی صحابه

علی ایّ تقدیر، فرمایش آن حضرت بمعنی حقیقی ولایت مطلقه و یا بعقیده شما بمعنای محبّ و ناصر باشد مسلّم است که اصحاب بأمر آن حضرت در آن روز دستی فشار داده و بیعتی کرده و عهدی نمودند. چنانچه اتفاقی علمای فریقین (شیعه و سنّی است) پس چرا آن عهد و بیعت را شکستند. بر فرض فرموده شما صحیح باشد که منظور آن حضرت دوستی و یاری بوده، شما را به خدا انصاف دهید! آیا معنی دوستی و فایده یاری و نصرت که عهد بستند، همین بود که آتش در خانه اش ببرند و زن و بچه هایش را که فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، آزار نموده بترسانند و او را جبراً بکشند بمسجد ببرند و با شمشیر برهنه تهدید بقتلش کنند و بدن فاطمه محبوب خدا و پیغمبر را بلرزانند و بچه نارسش را سقط نمایند؟!

____________________

1- بشنوید و اطاعت نمائید! پس به درستی که خدای عز و جل مولای شما و علیعليه‌السلام امام بر شما می باشد. پس امامت تا قیامت در اولاد من است از صلب علیعليه‌السلام . ای جماعت مردم علیعليه‌السلام برادر من و وصی من و حافظ علم من و خلیفه من است بر کسی که ایمان به من آورده و بر تفسیر کتاب پروردگار من.

۸۰

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520