شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388515 / دانلود: 5566
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

الخزرجیّ ثمّ خالفهم الانصار (۱) .

پس آقایان محترم، متوجه باشید که شیعیان نمی گویند مگر همان چیزی را که علمای بزرگ منصف خودتان می گویند، منتها چون بما نظر بد دارید، بحرفهای حسابی ما هم خورده می گیرید، ولی بعلماء خودتان خورده نمی گیرید که چرا نوشتند، بلکه ندیده گرفته و می گذرید و حال آنکه از روی علم و انصاف، حق را ظاهر نموده و وقایع را به طور حقیقت در صفحه تاریخ ثبت نمودند.

____________________

۱- (ما حصل معنی آنکه نسبت بخلافت، اتفاق فریقین است بر اینکه حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو، هر گونه شک زائل و تردید مرتفع و بطور قطع و یقین، علیعليه‌السلام جانشین و خلیفه بلافصل شناخته شده) چه آنکه اجماع دسته جات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت بمورد بحث منعقد است و باین ملاک هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است زیرا همین که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن فرسایی خود بپایان آورد فوری عمر مبادرت به تظاهر نموده، تبریکات لازمه را ضمن بیانات ((بخ بخ لک یا علی)) تقدیم نمود. بدیهی است این نحوه تبریک گفتن، تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت بوقوع خلافت علیعليه‌السلام (و مثبت ادعای شیعه است) و لکن مع الوصف با اینکه با کمال طوع و رغبت و یک عالم بشاشت و شادمانی سر تسلیم پیش آورد تشریفات تبریک را فراهم نمود، سپس نفس اماره بر آنها غالب حب ریاست و جاه طلبی، عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه بنی ساعده تهیه نمودند؛ چرا که شهوتشان به حرکت آمده اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچمهای نیرو را در احتزاز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند توسعه کشور و فتح بلاد بنمایند تا نام خود را بصفحات تاریخ به ودیعه بگذارند فلذا جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و بقهقرا برگشتند قرآن را پشت سر احکام و سنت پیغمبر را ملعبه خود نموده دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله باطلی با خدا کردند که جز اخفاء حق و ورشکستگی آخرت نتیجه دیگری نداشت! اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت پیغمبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برای نوشتن دستور جامع وقتی کاغذ و دوات طلبید در پاسخ ان الرجل لیهجر شنید (یعنی پیغمبر هذیان می گوید) پس خلافت ابی بکر فاقد منطق و دلیل است. اگر حربه اجماع را بمنظور تصحیح خلافت به کار برید، البته منقوض است؛ چه آنکه عباس و پسرانش و علیعليه‌السلام با زن و فرزندانش هیچ کدام شرکت در اجماع (ساختگی) نداشتند. همچنین بعض حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با آن اجماع (ساختگی) نموده بیعت با خزرجی ننموده و از سقیفه خارج شدند، پس از آن انصار هم مخالفت نمودند.

۶۱

شیخ : کتابسرّ العالمین منتسب بامام غزّالی نیست و مقام او بالاتر از آنست که چنین کتابی بنویسد و رجال از علماء تصدیق ندارند که این کتاب از آن بزرگوار عالیمقام باشد.

سر العالمین کتاب غزالی است

داعی : عدّه ای از علماء خودتان تصدیق نموده اند که این کتاب نوشته امام غزالی می باشد. آنچه الحال در نظر دارم یوسف سبط ابن جوزی که خیلی دقیق است، در نقل مطالب و با احتیاط قلم را به کار برده و در امر جماعت هم متعصّب است، درتذکرة خواص الامة در همین موضوع، استشهاد به قول امام غزّالی ازسرّ العالمین نموده، و همین عباراتی که عرض نمودم در آنجا نقل نموده و چون در اطراف گفتار او اظهار نظری ننموده ثابت است که اولاً تصدیق دارد این کتاب از غزّالی بوده و ثانیاً با گفته های او که مفصلاً زاید بر آنچه ما بمقتضای وقت مجلس عرض نمودیم، نقل نموده، موافقت دارد و الا نقد و انتقادی در اطراف گفتار او می نمود.

ولی متعصّبین از علمای شما، وقتی در مقابل این قبیل از حقایق و بیانات اکابر علماء قرار می گیرند و عاجز از جواب منطقی می شوند، یا می گویند این کتاب تألیف آن عالم نیست یا نسبت تشیّع باو می دهند و اگر بتوانند، آن افراد با انصاف را تفسیق و تکفیر نموده به کلّی از میان می برند که چرا انصاف ورزیده حق و حقیقت را ظاهر نمودند؛ زیرا:

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

اشاره به حال ابن عقده

چنانچه تاریخ نشان می دهد بسیاری از اکابر علمای خودتان، روی حق گویی و حق نویسی در زمان حیاتشان، بیچاره و موهون و آواره شدند و خواندن کتابهای آنها را علمای متعصّب و عوام بی خرد تحریم نمودند و عاقبت هم سبب قتل آنها گردیدند؛ مانند حافظ ابن عقده ابو العباس احمد بن محمّد بن سعید همدانی متوفی ۳۳۳ قمری که از اکابر علمای شما است و علمای رجال خودتان از قبیل ذهبی و یافعی و غیره او را توثیق نموده و در ترجمه حالات او می نویسند، سیصد هزار

۶۲

حدیث با سندهای آن حفظ داشته و بسیار ثقه و راستگو بوده.

ولی چون در مجامع عمومی در قرن سیم هجری در کوفه و بغداد، مثالب و معایب شیخین (ابی بکر و عمر) را می گفته، او را رافضی خواندند و از نقل روایاتش خودداری نمودند؛ چنانچه ابن کثیر و ذهبی و یافعی درباره او نوشته اند:انّ هذا الشیخ کان یجلس فی جامع براثا و یحدّث الناس بمثالب الشیخین و لذا ترکت روایاته و الاّ فلا کلام لاحد فی صدقه و ثقته. (۱)

و خطیب بغداد در تاریخ خود او را تعریف می کند، ولی در آخر بیانات خود گوید:انّه کان خرّج مثالب الشیخین و کان رافضیّا (۲) .

پس آقایان تصور ننمایند که شیعیان فقط حقایق را بیان می نمایند، بلکه اکابر علمای خودتان مانند امام غزّالی و ابن عقده و دیگران هم مثالب و معایب کبار صحابه را نقل می نمودند.

اشاره به مرگ طبری

از این قبیل علما و دانشمندان در تاریخ ازمنه بسیار بودند که در اثر حق گویی و حق نویسی بیچاره و مردود و یا مقتول گشتند؛ مانند محمّد بن جریر طبری، مفسّر و مورخ معروف قرن سیم که مفخر اکابر علمای شما بوده. وقتی در سال ۳۱۰ در سن هشتاد و شش سالگی در بغداد از دنیا رفتف چون مانع بودند در روز جنازه اش را بردارند و مورد خطر بود، لذا ناچار شدند شبانه او را در منزلش دفن نمودند.

کشته شدن نسائی

از همه وقایع عجیب تر، وقعه قتل امام أبو عبد الرحمن احمد بن علی نسائی است که یکی از اعلام و ائمهصحاح ستّه می باشد و از مفاخر اکابر علمای شما در

____________________

۱- شیخ ابن عقده می نشست در جامع براثا (که الحال مسجد براثا بین بغداد و کاظمین معروف است) و معایب شیخین(ابی بکر و عمر)را برای مردم نقل می کرد، برای همین عمل او، ما ترک نمودیم روایات او را و الا احدی در صداقت و راست گوئی و موثق بودن او حرفی نزده است! (تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۸۰).

۲- یعنی آنکه چون معایب و مثالب شیخین(ابی بکر و عمر)را نقل می نمود، رافضی شد

۶۳

اواخر قرن سیم هجری بوده است.

مختصر از مفصل آن واقعه چنانست که در سال ۳۰۳ قمری وارد دمشق شد. دید اهالی آن شهر در اثر تبلیغات سوء اموی ها، علنی و بر ملا بعد از هر نماز حتی در خطبه نماز جمعه، امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام (مظلوم) را سب و لعن می نمایند. خیلی متأثر شد. تصمیم گرفت احادیثی که با سلسله اسناد خود از رسول خدا در فضایل امیر المؤمنینعليه‌السلام در حافظه دارد، به زیر قلم آورد.

فلذا کتابخصائص العلوی را در اثبات مقامات عالیه و فضایل متعالیه آن حضرت نوشت و بر روی منبر آن کتاب و احادیث مضبوطه در آن را می خواند و به این طریق فضایل و مناقب آن حضرت را نشر می داد.

یکی از روزهائی که بالای منبر مشغول نقل فضایل آن حضرت بود، ملت جاهل متعصّب هجوم آوردند او را از منبر بزیر کشیدند و با شدت تمام او را زدند و خصیتین او را کوفتند و آلت تناسل او را گرفتند و به همان حال کشیدند و از مسجد بیرونش انداختند. در اثرات همان ضربات سخت و لگدمال نمودند او بعد از چند روز وفات کرد و حسب الوصیت جنازه اش را بردند در مکه دفن نمودند!

این عملیات از آثار عناد و لجاج و جهل مرکب و تعصّبات احمقانه قومی است که مفاخر خود را رسوا و مفتضح و مقتول می نمایند، به جرم آنکه چرا حق گوئی کرده و پرده از روی حقایق برداشته اند. غافل از آنکه هر اندازه حق پوشی کنند، مثل حق مثل آفتاب است بالاخره از زیر پرده بیرون خواهد آمد.

خلاصه معذرت می خواهم از مطلب خارج شدم. غرض اینست که مقام ولایت مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام فقط به زیر قلم علمای شیعه جاری نگردیده، بلکه اکابر علمای خودتان هم نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور هفتاد هزار و یا ۱۲۰ هزار نفر علی را بالای دست بلند نمود و به امارت و امامت بمردم معرفی فرمود.

اشکال در کلمه مولا

حافظ : در مورد این قضیّه و اصل حدیث شک و شبهه و اشکالی نیست ولی نه به این اهمیت و آب و تابی که شما بیان نمودید. علاوه بعض اشکالات در متن

۶۴

حدیث موجود است که مطابقه با هدف و مقصد شما نمی کند از جمله در کلمه مولی می باشد که جناب عالی ضمن بیانات خود خواستید برسانید که مولی بمعنای اولی بتصرف می باشد و حال آنکه ثابت آمده که کلمه مولی در این حدیث بمعنای محب و ناصر و دوست می باشد که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون می دانست علی کرم اللّه وجهه دشمن زیاد دارد، خواست توصیه او را بنماید و به امت برساند که هر کس را من محبّ و دوست و ناصر او می باشم، علیعليه‌السلام هم محب و دوست و ناصر آن می باشد و اگر بیعتی از مردم گرفت، برای آن بود که بعد از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی کرم اللّه وجهه را اذیت نکنند.

داعی : گمان می کنم گاهی به حکم اجبار، تبعیت از اسلاف و عادات می نمائید و الاّ اگر قدری دقیق شوید و علم و انصافتان را به کار اندازید و توجهی به قراین نمایید، حق و حقیقت کاملاً واضح و آشکار می باشد.

حافظ : با کدام قراین می خواهید ثابت کنید، متمنی است بیان فرمایید.

داعی : قرینه أول قرآن مجید و نزول آیه ۷۱ سوره ۵ (مائده) می باشد که

در اثبات معنی مولی به اولی بتصرف بودن و نزول آیه( یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ ) (۱) .

حافظ : از کجا معلوم است که این آیه در آن روز برای این امر نازل گردیده باشد؟

داعی : فحول علماء خودتان از قبیل جلال الدین سیوطی دردر المنثور (۲) و حافظ بن ابی حاتم رازی درتفسیر (۳) غدیر و حافظ ابو جعفر طبری درکتاب الولایة و حافظ أبو عبد اللّه محاملی درامالی و حافظ ابو بکر شیرازی درما نزل من القرآن فی امیر المؤمنین (۴) و حافظ ابو سعید سجستانی درکتاب الولایه (۵) و حافظ ابن مردویه در

____________________

۱- ای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.

۲- در المنثور، ج۲، ص۲۹۸- ۵۲۸.

۳- تفسیر(ابن ابی حاتم)، ج۴، ص۱۱۷۲، ح۶۶۰۹.

۴- ما نزل من القرآن فی المر المؤمنینعليه‌السلام ،ص۲۳۹، ح۳۴۵-۳۵۰.

۵- کتاب الولایة (سجستانی)، ج۱، ص۲۱۷.

۶۵

تفسیر آیه و حافظ ابو القاسم حسکانی درشواهد التنزیل (۱) و ابو الفتح نظزی درخصائص العلوی (۲) و معین الدین میبدی درشرح دیوان (۳) و قاضی شوکانی در فتح القدیر(۴) و سید جمال الدین شیرازی دراربعین و بدر الدین حنفی درعمدة القاری فی شرح صحیح البخاری و امام اصحاب حدیث احمد ثعلبی درتفسیر کشف البیان (۵) و امام فخر رازی درتفسیر کبیر (۶) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی (۷) و ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد السمطین (۸) و نظام الدین نیشابوری در تفسیر(۹) خود و سید شهاب الدین آلوسی بغدادی در روح المعانی(۱۰) و نور الدین بن صباغ مالکی درفصول المهمّه (۱۱) و علی بن احمد واحدی در اسباب النزول(۱۲) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۱۳) و میر سید علی همدانی شافعی در مودة پنجم ازمودة القربی (۱۴) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۹ ینابیع المودة(۱۵) ، خلاصه آنچه دیدم قریب سی تن از اعلام خودتان در معتبرترین کتب و تفاسیر خود نوشته اند که این آیه شریفه در شأن امیر المؤمنین علیعليه‌السلام روز غدیر خم نازل گردید. حتی قاضی فضل بن روزبهان با همه عناد و لجاج و تعصّبی که دارد نوشته

____________________

۱- شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۱.

۲- خصائص العلوی، ج۱، ص۲۱۹.

۳- شرح دیوان، ص۴۱۵.

۴- فتح القدیر، ج۲، ص۶۰.

۵- کشف البیان، ج۴، ص۹۱.

۶- تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۵۰.

۷- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ، ص۲۴۰ و ۲۴۵.

۸- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۵۸، باب ۳۳.

۹- تفسیر نیشابوری، ج۶، ص۱۷۰.

۱۰- تفسیر روح المعانی، ج۳، ص۳۶۰-۳۶۳؛ ج۴، ص۱۷۲.

۱۱- فصول المهمه، ج۱، ص۲۳۹، ح۱.

۱۲- اسباب نزول، ص۱۱۲.

۱۳- مطالب السؤول، ص۹۵.

۱۴- مودة القربی، ص۱۸.

۱۵- ینابیع المودة، ج۲، ص۲۴۹.

۶۶

است:فقد ثبت هذا فی الصحاح ؛ یعنی پس بتحقیق ثابت آمده این قضیّه در صحاح معتبره ما که چون این آیه نازل شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علی را گرفت و فرمود:من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه .

و عجب آنکه همان قاضی عاصی درکشف الغمّه (۱) خبر غریبی از رزین بن عبد اللّه نقل نموده که گفت: ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این آیه را چنین قرائت می کردیم:

( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ - انّ علیاً مولی المؤمنین - وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) (۱) .

و نیز سیوطی دردرّ المنثور (۳) از ابن مردویه وابن عساکر (۴) و ابنابی حاتم (۵) از ابو سعید خدری و عبد اللّه بن مسعود (یکی از کتّاب وحی) و قاضی شوکانی در تفسیرفتح القدیر (۶) نقل نموده اند که ما در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین قسم آیه را می خواندیم

خلاصه از تأکید کردن بلکه تهدید نمودن در این آیه که می فرماید:اگر این امر را تبلیغ ننمائی و بمردم نرسانی هیچ رسالت خود را تبلیغ ننموده ای صراحه معلوم می آید که آن امر مهم عظیمی که مأمور ابلاغ آن گردیده تالی تلو مقام رسالت بوده است و قطعا آن امر امامت و وصایت و أولی بتصرف بودن است که حافظ و نگاهبان دین و احکام است بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم در غدیر خم

قرینه دوم نزول آیه ۵ سوره ۵ (مائده) می باشد که در تکمیل دین می فرماید:

____________________

۱- کشف الغمة، ج۱، ص۳۲۶.

۲- ای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه از خدا بر تو نازل شد بخلق برسان (که آن عبارت است از اینکه علیعليه‌السلام اولی به تصرف در امور مؤمنین است) پس اگر نرسانی (ولایت علی را) تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای.

۳- در المنثور، ج۲، ص۵۲۸.

۴- تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۲۸.

۵- تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۷۲، ح۶۶۰۹.

۶- فتح القدیر، ج۲، ص۶۰.

۶۷

( اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاٰمَ دِیناً ) (۱) .

حافظ : آنچه مسلّم است، این آیه در روز عرفه نازل گردیده و احدی از علما، نزول در روز غدیر را متعرض نشدند.

داعی : تمنا می کنم در بیانات خود تعجیل بنفی نفرمائید شاید راهی باثبات باشد مطالب را با قید احتیاط تلقّی فرمائید تا در موقع جواب اسباب ناراحتی روح نگردد.

البته تصدیق می کنم که بعض از علماء شما گفته اند که این آیه در عرفه نازل گردیده، ولی جمع کثیری از اکابر علماء خودتان نزول آیه را در روز غدیر نقل نموده اند و نیز عده ای از علمای خودتان گویند: محتمل است این آیه دو مرتبه نازل گردیده باشد: یک مرتبه غروب عرفه و یک مرتبه در غدیر؛ چنانچه سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (۲) گوید:احتمل انّ الآیه نزلت مرتین مره بعرفه و مرة یوم الغدیر کما نزلت (بسم اللّه الرحمن الرحیم) مرتین مرة به مکّه و مرة بالمدینه (۳) .

و الاّ اکابر از موثقین علماء خودتان از قبیل جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (۴) و دراتقان (۵) و امام المفسّرین ثعلبی درکشف البیان (۶) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علیّ (۷) و ابو الفتح نظزی درخصائص العلوی (۸) و ابن کثیر شامی درتفسیر (۹) خود از طریق حافظ ابن مردویه و محمد بن جریر طبری عالم، مفسّر مورّخ قرن

____________________

۱- امروز کامل گردانیدم برای شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم برای شما اسلام را دینی پاکیزه.

۲- تذکرة الخواص، ص۳۷، ذیل حدیث من کنت مولا- الخ.

۳- احتمال دارد این آیه دو مرتبه نازل شده باشد: یک مرتبه در عرفه و مرتبه دیگر در روز عید غدیر؛ چنانکه بسم اللّه الرحمن الرحیم دو مرتبه نازل گردید: یک مرتبه در مکه و مرتبه دیگر در مدینه.

۴- در المنثور، ج۲، ص۴۵۸، ذیل آیه ۳ مائده.

۵- الاتقان، ج۱، ص۳۱.

۶- کشف البیان، ج۴، ص۱۶.

۷- ما نزل القرآن فی علیعليه‌السلام ،ص۲۳۹، ح۳۴۵-۳۵۰.

۸- خصائص العلوی، ص۴۳.

۹- تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۵. ذیل آیه ۳ مائده.

۶۸

سیم هجری، در تفسیرکتاب الولایة (۱) و حافظ ابو القاسم حسکانی درشواهد التنزیل (۲) و سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامّة و ابو اسحاق حموینی در باب ۱۲ فرائد السمطین(۳) و ابو سعید سجستانی درکتاب الولایة (۴) و خطیب بغدادی درتاریخ بغداد (۵) و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (۶) و ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل چهاردهممناقب (۷) و در فصل چهارممقتل الحسین (۸) و دیگران از علماء خودتان نوشته اند که چون در روز غدیر خم رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحکم عالی اعلی علیعليه‌السلام را بمردم معرفی و نصب بولایت نمود و آنچه بدان مأمور بود، رسانید در شأن علی و آن قدر علیعليه‌السلام را بالای دست بلند نمود که دو زیر بغلش نمودار شد آنگاه امر فرمود به امت کهسلّموا علی علیّ بامره المؤمنین ؛ یعنی سلام کنید به علی به امارت مؤمنین، و امت همگی اذعان به آن نمودند. هنوز از هم جدا نشده بودند که آیه شریفه مذکوره نازل گردید. خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نزول این آیه بسیار مسرور شد. لذا توجه به حاضرین نموده، فرمود:

الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و الولایه لعلیّ ابن أبی طالب بعدی (۹).

امام حسکانی و امام احمد حنبل مشروحاً این قضیه را نقل نموده اند. اگر آقایان محترم ساعتی از عادت خارج شوید و با دوربین انصاف و حقیقت بین بنگرید، از نزول آیات کریمه و حدیث شریف، بر شما واضح و روشن می گردد که

____________________

۱- کتاب الولایة، ص۲۱۸.

۲- شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸، ح۲۱۳.

۳- فرائد اسمطین،ج۱، ص۷۳.

۴- کتاب الولایة، ص۱۳۱.

۵- تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰.

۶- مناقب ابن مغازلی، ص۱۸- ۱۹.

۷- مناقب خوارزمی، ص۱۵۵، باب۱۴.

۸- مقتل الخوارزمی، ص۸۱، فصل۴، ح۳۵.

۹- خدای بزرگ که دین را کامل و نعمت را تمام نمود، راضی شد برسالت و پیغمبری من و ولایت برای علی بعد از من.(مناقب، ص۱۳۵، ح۱۵۲).

۶۹

کلمه مولا به معنای امامت و ولایت و اولا به تصرف می باشد.

و اگر مولی و ولیّ بمعنای اولی بتصرف بودن نبود، جمله بعدی بی معنی بود و این جمله که در همه جا از لسان مبارک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صادر گردیده، ثابت می کند که مولی و ولیّ، به معنای اولی به تصرف می باشد که می فرماید: ((بعد از من این مقام مخصوص علیعليه‌السلام است.))

ثالثاً قدری با دقت فکر کنید و انصاف دهید در آن هوای گرم، در محل بی آب و آبادانی که سابقاً مرکزیت برای توقف در آنجا نبوده، تمامی امت را در آنجا جمع کند و جلورفته گان قافله را امر کند برگردانند مقابل آفتاب سوزان که پاها را بدامنها پیچیده و در پناه شترها نشسته بودند، منبر برود آن خطبه طولانی را که خوارزمی(۱) و ابن مردویه(۲) درمناقب خود و طبری درکتاب الولایة (۳) و دیگران نقل نموده اند، در اثبات فضایل و مقامات امیر المؤمنین اداء نماید تا سه روز هم وقت مردم را بگیرد و در آن صحرای خشک و گرم آنها را نگاهدارد و امر کند تمامی افراد از عالی و دانی بایستی فردا بعد فرد با علیعليه‌السلام بیعت کنند نتیجه آن باشد که علی را دوست بدارید یا آنکه علی دوست و ناصر شما است.

در صورتی که نبود احدی از افراد امت که کثرت علاقه آن حضرت را بعلی نداند و مکرّر توصیه و سفارش نشنیده باشد(که به بعض از آنها قبلاً اشاره شد) دیگر در هم چو مکان گرمی، با نزول آیات و تأکیدات بلیغه، لزومی نداشت که مردم را در زحمت و معطّل نماید که نتیجه آن باشد علی را دوست بدارید.

بلکه اگر خوب دقت کنید، این عمل در نظر عقلاء چنانچه جهه اهم و ارجحی نداشته باشد، لغو می آید و عمل لغو از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز صادر نمی گردد.

پس عند العقلاء ثابت است که این همه تشریفات آسمانی و زمینی برای محبّت و دوستی فقط نبوده، بلکه امر مهمّی تالی تلو مقام رسالت بوده که آن همان امر

____________________

۱- مناقب خوارزمی، ص۱۳۵.

۲- مناقب حافظ، ص۱۲۰.

۳- کتاب الولایة، ص۲۲۰.

۷۰

ولایت و امامت و اولی به تصرفی در امور مسلمانان بوده است.

نظر سبط ابن جوزی در معنای مولا

چنانچه جمعی از اکابر علماء خودتان از روی دقت و انصاف، تصدیق این معنی را نموده اند؛ از جمله سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (۱) از برای کلمه مولی ده وجه و معنی ذکر نموده. آنگاه در آخر آن جملات گوید: ((هیچ یک از این ده معنی مطابقت با کلام رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی نماید؛و المراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعیّن وجه العاشر و هو الاولی و معناه من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به (۲) .

و صراحت دارد باین معنی قول حافظ ابو الفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی در کتابمرج البحرین که روایت نموده است این حدیث را باسناد خودش از مشایخ خود و گفته است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفت دست علیعليه‌السلام را فرمود:من کنت ولیّه و اولی به من نفسه فعلیّ ولیّه (۳) .آنگاه سبط ابن جوزی گوید:و دلّ علیه أیضا قوله عليه‌السلام الست اولی بالمؤمنین من انفسهم و هذا نصّ صریح فی اثبات امامته و قبول طاعته (۳) .

نظر ابن طلحه شافعی در معنای مولا

و نیز محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (۵) اواسط فصل پنجم از باب ۱ گوید: ((از برای کلمه مولی معانی متعدده می باشد، از قبیل اولا بتصرف و ناصر

____________________

۱- تذکرة الخواص، ص۳۷.

۲- مراد از حدیث، طاعت محضه مخصوصه است. پس متعین وجه و معنای دهم است و آن اولی بتصرف بودن است و معنی چنین شود کسی را که من اولی بتصرف باو هستم از نفس او، پس علیعليه‌السلام اولی بتصرف باو می باشد.

۳- کسی را که من ولی و اولی به تصرف باو از نفس او می باشم، پس علیعليه‌السلام ولی و اولی بتصرف او می باشد.

۴- جمله الست اولی بالمؤمنین من انفسهم که در ابتداء کلام خود فرمود، دلیل دیگر است بر اینکه کلمه مولی بمعنی اولی بتصرف است و این خود نص صریح است در اثبات امامت و قبول اطاعت علیعليه‌السلام .

۵- مطالب السؤول، ص۸۲، فصل۵ از باب۱.

۷۱

و وارث و صدّیق و سید.)) آنگاه گوید: ((این حدیث شریف از اسرار آیه مباهله است؛ چه آنکه خداوند علیّ اعلا، علیعليه‌السلام را بمنزله نفس پیغمبر خوانده و بین نفس پیغمبر و نفس علی جدائی نبوده و جمع نموده است آن دو را با هم بضمیر مضاف بسوی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛اثبت رسول اللّه لنفس علیّ بهذا الحدیث ما هو ثابت لنفسه علی المؤمنین عموما فانه( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )اولی بالمؤمنین و ناصر المؤمنین و سید المؤمنین و کل معنی امکن اثباته مما دلّ علیه لفظ المولی لرسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقد جعله لعلیّ و هی مرتبه سامیه و منزله سامعه و درجه علیّه و مکانه رفیعه خصّصه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بها دون غیره فلهذا صار ذلک الیوم عید و موسم سرور لأولیائه (۱) انتهی بیانه.

حافظ : نظر به فرموده خودتان چون لفظ مولی به معانی متعدده آمده، پس تخصیص مولا به معنای اولی به تصرف از بین تمام معانی بلا مخصص باطل می باشد.

داعی : البته خاطر آقا بخوبی مسبوق است که محققین علم اصول، بیانی دارند در لفظی که از حیث لغت به معانی متعدده آمده، معنای واحد در آنها حقیقی می باشد و باقی معانی مجاز است. بدیهی است در هر جا، حقیقت مقدم بر مجاز می باشد.

پس روی این اصل، در لفظ مولی و ولیّ، معنای حقیقی اولی به تصرف می باشد؛ چنانچه ولیّ النکاح بمعنی متولی امر نکاح است.و ولی المرأه زوجها و ولی الطفل أبوه . به معنای اولا به می باشد. ولیعهد سلطان به معنی متصرف در امور سلطنت بعد از سلطان است و از این قبیل است تمام معانی.

____________________

۱- ثابت نمود رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نفس علیعليه‌السلام باین حدیث و لفظ مولی هر چیزی که ثابت است بر نفس خودش بر مؤمنین. پس بدرستی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولا بتصرف در امور مؤمنین است و یاور مؤمنین است و سید و آقای مؤمنین است و هر معنی که امکان دارد اثبات او از چیزی که دلالت دارد بر او لفظ مولی برای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قرار داد آن را درین حدیث شریف و گفتار لطیف برای علی بن أبی طالبعليه‌السلام و این مرتبه سامیه و منزلت عالیه و درجه و مکان بلندی است برای آن حضرت که تخصیص داده است او را پیغمبر منحصراً به این خصیصه برای همین معنا، فلذا آن روز (غدیر) عید و موسم سرور و شادمانی گردید برای دوستان آن حضرت.(مطالب السؤول، ص۸۲، فصل۵ از باب۱).

۷۲

علاوه این اشکال به خودتان وارد است؛ چه آنکه لفظ ولیّ و مولی را که ذو معانی می باشد، اختصاص داده اید به محب و ناصر. پس این تخصیص بلا مخصّص قطعاً باطل است و این ایراد بیشتر به خودتان وارد است تا بما؛ زیرا اگر ما تخصیص دادیم، بلا مخصّص نیست، بلکه روی قرائن و دلائل بسیاریست که بر این معنی وارد است از آیات و اخبار و گفتار بزرگان که از جمله همان دلائلی است که علماء بزرگ خودتان مانند سبط ابن جوزی و محمّد بن طلحه شافعی ذکر نموده اند.

و بالاترین دلیل، قراین داخله و خارجه است که مخصّص این معنا می باشد؛ چنانچه ببعض از آن قرائن اشاره نمودیم که از جمله احادیث بسیاری است از طرق ما و شما که آیه شریفه را این قسم نقل نموده اند:یا أیها الرسول بلغ ما انزل الیک فی ولایة علی و امامة امیر المؤمنین . چنانچه جلال الدین سیوطی که از اکابر علمای شما است در درّ المنثور(۱) آن أحادیث را جمع نموده.

احتجاج علی به حدیث غدیر در رحبه

و اگر این حدیث و لفظ مولی نص بر امامت و خلافت ابتداییه نبود، حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام مکرر بآن احتجاج نمی نمود و مخصوصاً در جلسات شوری استشهاد به آن نمی کرد؛ چنانچه خطیب خوارزمی در مناقب و ابراهیم بن محمد حموینی در باب ۵۸فرائد (۳) و حافظ ابن عقده درکتاب الولایة و ابن حاتم دمشقی دردرّ النظیم (۴) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۵) مفصّلاً نقل نموده اند، بالاخص در رحبه که سی نفر از اصحاب به آن شهادت دادند. چنانچه امام احمد بن حنبل درمسند (۶) و ابن اثیر جزری دراسد الغابه (۷) و ابن قتیبه

____________________

۱- در المنثوز، ج۲، ص۵۲۸.

۲- مناقب خوارزمی، ص۱۵۶، ح۱۸۵.

۳- فرائد السمطین، ج۱، ص۱۸۷.

۴- درّ التنظیم، ص۳۳۲.

۵- شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۷۰.

۶- مسند احمد، ج۴، ص۳۷۰.

۷-اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۷.

۷۳

درمعارف (۱) و محمد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب (۲) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۳) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیه الاولیاء (۴) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (۵) و محب الدین طبری درذخائر العقبی (۶) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (۷) و علامه سمهودی درجواهر العقدین (۸) و شمس الدین جزری دراسنی المطالب (۹) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۴ینابیع المودّة (۱۰) و حافظ ابن عقده درکتاب الولایة و دیگران از أکابر علمای شما احتجاج علیعليه‌السلام را در رحبه کوفه با مسلمانان نقل نموده اند که حضرت در مقابل مردم ایستاد فرمود: ((سوگند می دهم شما را هر کس در غدیر خم از رسول خدا به گوش خود درباره من چیزی شنیده برخیزد و گواهی دهد.)) سی تن از اصحاب برخاستند که دوازده تن از آنها بدری بودند و گفتند: ((ما در روز غدیر خم دیدیم که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علیعليه‌السلام را گرفت و به مردم فرمود:أ تعلمون انّی اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا نعم قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه )) - الخ.(۱۱) سه تن از آن جمعیت شهادت ندادند که یکی از آنها أنس بن مالک بود که گفت: ((پیری مرا گرفته، فراموش نمودم.)) حضرت نفرینشان نمود و مخصوصاً درباره أنس فرمود: ((اگر دروغ می گویی خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا کند که عمامه او را نپوشاند!)) پس أنس از جای برنخاست مگر آن

____________________

۱- معارف، ص۱۹۴.

۲- کفایة الطالب، ص۵۶.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۸.

۴- حلیة الاولیاء، ج۵، ص۲۶.

۵- اصابة، ج۲، ص۴۰۸.

۶- ذخائر العقبی، ص۶۷.

۷- خصائص العلوی، ص۱۳۶.

۸- جواهر العقدین، ج۲، ص۱۷۰.

۹- اسنی المطالب، ص۳.

۱۰- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۷، ح۲۷-۲۸.

۱۱- آیا می دانید که من سزاوار ترم به مؤمنان از خود آنها؟ گفتند: آری. فرمود: ((هر کس را من مولای او هستم این(علیعليه‌السلام ) مولای اوست))

۷۴

که بدنش مبروص و پیش شد! (در بعض اخبار دارد کور و پیس شد)

بدیهی است حجت قرار دادن این حدیث و استشهاد نمودن به آن، دلیل کامل بر اثبات حق اعظم خود که امارت و خلافت منصوصه باشد، بوده است. (در این موقع صدای مؤذن بلند و آقایان برای أداء نماز عشاء برخاستند و بعد از أداء فریضه و استراحت و صرف چای).

قرینه چهارم ((ألست اولی بکم من انفسکم))

داعی : رابعاً قرینه کلام در خود حدیث اثبات مرام می نماید که مراد از مولی اولی به تصرف می باشد؛ زیرا در خطبه غدیریه و حدیث است که رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از بیان مطلب فرمود: ((أ لست اولی بکم من انفسکم )) یعنی آیا من اولی به تصرف نیستم بشما از نفس های شما (اشاره بآیه ۶ سوره ۳۳ احزاب) است که فرموده:( النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ) (۱) .و در حدیث صحیح هم در کتب فریقین وارد است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما من مؤمن الاّ أنا اولی به فی الدنیا و الآخره (۲) .

همگی گفتند: ((بلی تو اولی بتصرفی از ما به نفس های ما.))

بعد از آن فرمود:من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه . پس سیاق کلام می رساند که مراد از مولی همان اولویت است که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بأمت داشته است.

حافظ : در بسیاری از اخبار بیانی از این قرینه نمی باشد که فرموده باشد:ألست أولی بکم من أنفسکم .

داعی : عبارات و ألفاظ در موضوع حدیث غدیر و نقل ناقلین مختلف است. در اخبار امامیه عمومیت دارد و جمهور علمای اثناعشریه در کتب معتبره خود با همین قرینه نقل نموده اند.

و در کتب معتبره شما هم بسیار هست و آنچه الحال در نظر دارم، سبط ابن جوزی درتذکرة خواص الامة (۳) و امام احمد بن حنبل درمسند (۴) و نور الدین بن صباغ

____________________

۱- پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوارتر و اولی بتصرف است بمؤمنین از نفسهای ایشان

۲- نیست هیچ مؤمنی مگر آنکه من اولی بتصرف هستم باو در دنیا و آخرت.

۳- تذکرة الخواص، ص۳۶.

۴- مسند احمد، ج۴، ص۲۸۱.

۷۵

مالکی درفصول المهمّه نقلا از امام احمد و زهری و حافظ ابو بکر بیهقی و ابو الفتوح اسعد بن ابی الفضائل بن خلف العجلی فی کتابهالموجز فی فضایل الخلفاء الاربعه و خطیب خوارزمی در فصل چهاردهممناقب (۱) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اولکفایت الطالب (۲) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۴ینابیع المودّة (۳) نقلا از مسند احمد ومشکوة المصابیح (۴) وسنن ابن ماجه (۵) وحلیه الاولیاء (۶) حافظ أبو نعیم اصفهانی ومناقب ابن مغازلی شافعی وکتاب الموالات ابن عقده و دیگران از اکابر علمای شما به مختصر اختلافی در الفاظ و طریق گفتار، حدیث غدیر را نقل نموده اند که در تمامی آنها جملهألست اولی بکم من أنفسکم ، موجود است و برای تیمّن و تبرّک، ترجمه حدیثی که امام اصحاب حدیث احمد حنبل (امام الحنابله) درمسند (۷) نقل نموده مسنداً از براء بن عازب به عرضتان می رسانم که گفت: ((با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم در سفری تا رسیدیم به غدیر. آن حضرت در میان جمعیت ندا داد:الصلوة جامعه ، (عادت و رسم چنین بود که هرگاه پیش آمد مهمی روی می داد، آن حضرت امر می فرمود، ندا می کردندالصلوة جامعه . امت جمع می شدند بعد از ادای نماز آن امر مهم را ابلاغ می فرمود) آنگاه میان دو درخت را برای پیغمبر اختصاص دادند پس از اداء نماز دست علی را گرفت مقابل جمعیت و فرمود:ألستم تعلمون انّی اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی قال أ لستم تعلمون انّی اولی بکلّ مؤمن من نفسه قالوا بلی قال من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه،فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک فقال له هنیئا لک یا بن أبی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه (۸) .

____________________

۱- مناقب خوارزمی، ص۱۵۶، ح۱۸۵.

۲- کفایة الطالب، ص۵۶.

۳- ینابیع المودة، ج۱، ص۱۰۷، ح۲۸.

۴- مشکوة المصابیح، ج۳، ص۲۴۶.

۵- سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳.

۶- حلیة الوالیاء، ج۵، ص۲۶.

۷- مسند احمد، ج۴، ص۲۸۱.

۸- آیا شما نیستید که می دانید من اولی بتصرف به مؤمنین هستم از نفسهای ایشان. گفتند: ((بلی یا رسول اللّه)) فرمود: ((آیا شما نیستید که می دانید من اولی بتصرف هستم بهر مؤمنی از نفس او؟)) گفتند: بلی. (آنگاه که اقرار از آنها گرفت) فرمود هر کس را من اولی بتصرف در نفس او هستم پس علی همان اولویت را دارد (آنگاه دعا کرد) خدایا دوست بدار کسی که علیعليه‌السلام را دوست بدارد و دشمن بدار =

۷۶

و نیز میر سید علی همدانی شافعی در مودة پنجم ازمودة القربی و سلیمان بلخی درینابیع و حافظ ابو نعیم در حلیه بمختصر تفاوتی در الفاظ، همین حدیث را ضبط نموده اند و مخصوصاً حافظ ابو الفتح که ابن صباغ هم درفصول المهمّة از او نقل نموده، به این عبارت آورده که خاتم الانبیاء صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:أیها الناس انّ اللّه تبارک و تعالی مولای و انا اولی بکم من انفسکم الا و من کنت مولاه فعلی مولاه (۱) .

و نیز ابن ماجه قزوینی درسنن و امام أبو عبد الرحمن نسائی در احادیث ۸۱ و ۸۳ و ۹۳ و ۹۵ این قرینه را نقل نموده اند و در حدیث ۸۴ از زید بن ارقم باین عبارت نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن خطبه فرمود:أ لستم تعلمون انّی اولی بکل مؤمن و مؤمنه من نفسه قالوا بلی نشهد لانت اولی بکل مؤمن من نفسه قال فانی من کنت مولاه فهذا مولاه و اخذ بید علی عليه‌السلام (۱) .

و نیز ابو بکر احمد بن علی خطیب بغداد متوفی سال ۴۶۲ هجری درتاریخ بغداد (۳) حدیث مفصّلی از ابو هریره نقل نموده که هر کس روز هیجدهم ذی الحجة الحرام (یوم الغدیر) روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه گرفتن برای او می باشد. آنگاه حدیث غدیر مذکور را با ذکر همان قرینه نقل نموده است.

____________________

=کسی که علیعليه‌السلام را دشمن بدارد. پس ملاقات نمود عمر بن الخطاب علیعليه‌السلام را بعد از این بیانات و گفت به آن حضرت: ((گوارا باد تو را پسر أبی طالب صبح و شب نمودی در حالتی که مولای هر مؤمن و مؤمنه شدی!))

۱- ای مردم، خدای تبارک و تعالی مولای من است و من اولی به تصرف هستم به شما از نفسهای شما و بدانید که هر کس را من اولی به تصرف در نفس او هستم. پس علیعليه‌السلام همان اولویت را دارد.(مودة القربی ، ص۱۴-ینابیع المودة ، ج۱، ص۱۰۷، ح۲۸-فصول المهمه ، ج۱، ص۲۴۲)

۲- آیا نمی دانید که من اولی بتصرف هستم بهر مؤمن و مؤمنه از نفس او؟ همگی گفتند: ((بلی شهادت می دهیم که تو اولی بتصرفی بهر مؤمن از نفس او.)) آنگاه فرمود: هر کس را من اولی بتصرف در نفس او هستم، پس این (علی) اولا به تصرف در او می باشد)) و گرفت دست علی را (تا همه دیدند).(سنن ابن ماجه ، ج۱، ص۴۳ -خصائص نسائی ، ص۱۳۶).

۳- تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰.

۷۷

گمان می کنم برای نمونه به همین مقدار کافی باشد نقل این اخبار تا آقا نفرمائید که در اخبار نامی از قرینه(الست اولی بکم من انفسکم) نمی باشد.

أشعار حسان در حضور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

قرینه پنجم، اشعار حسان(۱) بن ثابت انصاری است که در حضور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همان مجلس که علی را بولایت نصب و معرفی نمود، با اجازه خود آن حضرت انشاد نمود که سبط ابن جوزی و دیگران می نویسند، حضرت وقتی اشعار را شنید فرمود:یا حسان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا او نافحت بلسانک (۲) .

چنانچه حافظ ابن مردویه احمد بن موسی مفسر و محدّث معروف قرن چهارم هجری، متوفی سال ۳۵۲ قمری درمناقب و صدر الائمّه موفق بن احمد خوارزمی درمناقب و در فصل چهارممقتل الحسین عليه‌السلام و جلال الدین سیوطی دررسالة الازهار فیما عقده الشعراء و حافظ ابو سعد خرگوشی درشرف المصطفی و حافظ ابو الفتح نطنزی درخصائص العلویه و حافظ جمال الدین زرندی در نظمدرر السمطین و حافظ ابو نعیم اصفهانی درما نزل من القرآن فی علی و ابراهیم بن محمّد حموینی در باب ۱۲فرائد السمطین و حافظ ابو سعید سجستانی درکتاب الولایه و یوسف سبط ابن جوزی درتذکره خواص الامه و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب اولکفایة الطالب و دیگران

____________________

۱- حسان بن ثابت اشعر شعراء مخضرمیین بلکه اشعر اهل بلاد در زمان خود و شاعر مخصوص پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و مخصوصاً آن حضرت برای او در مسجد منبر نصب نموده و هجو کفار را از او استماع می نمود و می فرمود: ((أجب عنی))؛ یعنی از طرف من به ایشان جواب ده. ابن عبد البر در استیعاب گوید: ((روزی حسان در مسجد انشاد شعر می کرد، عمر بن الخطاب رسید و با تغیر گفت:أ تنشد الشعر فی مسجد رسول اللّه آیا در مسجد رسول خدا شعر می گویی حسان گفت قد کنت انشد فیه عند من هو خیر منک؛ یعنی من انشاد شعر در مسجد بحضور کسی که از تو بهتر است (یعنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) می نمایم، پس عمر ساکت شد. پیغمبر می فرمود: شعر حسان را نتوان شعر گفت، بلکه تمامش حکمت است؛ غالباً او را مدح می فرمود.)) (تذکرة الخواص، ص۳۹).

۲- ای حسان مادامی که بما اهل بیت یاری نمودی بمدحی یا کلمه خوبی مؤید بروح القدس می باشی. (یعنی این اشعار تو امروز از نفحه روح القدس بوده).

۷۸

از علما و مورخین خودتان از ابی سعید خدری نقل می نمایند که در روز غدیر خم بعد از خطبه و شرح قضایا که مختصرا ذکر شد و نصب امیر المؤمنینعليه‌السلام حسّان بن ثابت عرض کرد:أ تأذن لی ان اقول ابیاتا قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قل ببرکه اللّه ؛ یعنی آیا اذن می دهی که ابیاتی در این باب بگویم حضرت فرمودند بگو ببرکت خداوند یعنی با لطف و عنایت پروردگار متعال پس رفت بالای زمین بلندی ارتجالا شروع کرد به گفتن این ابیات:

ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم

بخمّ فاسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیّکم

فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا

الهک مولانا و انت ولیّنا

و لم تلف منّا فی الولایه عاصیا

فقال له قم یا علیّ فانّنی

رضیتک من بعدی اماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیّه

فکونوا له انصار صدق موالیا

هناک دعا اللّهم وال ولیّه

و کن للّذی عادی علیّا معادیا(۱)

این اشعار از اوضح دلایل است که نشان می دهد در همان موقع روز، اصحاب از لفظ مولی درک نکردند مگر امامت و خلافت را برای علیعليه‌السلام و اگر مولی به معنی امام و هادی و اولی به تصرف نبود، قطعاً بایستی حضرت موقعی که شنید حسّان ضمن اشعار گفت:رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً بفرماید حسّان اشتباه کردی و مقصود مرا نفهمیدی؛ زیرا هدف و مقصد من از این بیان امام و هادی و اولی به تصرف تالی تلو مقام نبوت نبوده، بلکه مرادم محبّ و ناصر بوده! گذشته از آنکه تکذیب ننمودند، با جملاتلا تزال مؤیدا بروح القدس ، تصدیق آن را نمودند. به علاوه ضمن خطبه، با کمال وضوح بیان امامت و خلافت آن حضرت را نمودند.

____________________

۱- روز غدیر خم نبی اکرم ندا می کرد امت را و آنها شنیدند ندای منادی آن حضرت را فرمود: ((کیست مولی و ولی شما؟)) (یعنی اولی بتصرف در امور شما) گفتند: ((خدا مولای ما و تو ولی مائی و احدی انکار و عصیان این معنا ندارد.)) پس به علی فرمود: ((برخیز یا علی، بدرستی که راضی شدم بعد از من تو هادی و امام خلق باشی. پس هر کس را من ولی و اولی بتصرف در امر او می باشم، این علی ولی و اولی بتصرف در امر او می باشد. پس تمام شما امت علی را یار صدق و و راستی مانند غلامان باشید.)) آنگاه دعا کرد: ((خدایا دوست دار دوست او را و دشمن باش آن کس را که دشمن علی می باشد!)) (تذکرة الخواص، ص۳۹).

۷۹

لازم است آقایان محترم مراجعه کنند به خطبه ولایت که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدیر بیان نموده که ابو جعفر محمّد بن جریر طبری متوفی سال ۳۱۰ هجری درکتاب الولایه تمام را نقل نموده که فرمود:

اسمعوا و اطیعوا فانّ اللّه مولاکم و علیّ امامکم، ثمّ الامامه فی ولدی من صلبه الی یوم القیامة. معاشر الناس هذا اخی و وصیّی و واعی علمی و خلیفتی علی من آمن بی-و علی تفسیر کتاب ربّی(۱) .

پس آقایان انصاف دهید که سکوت آن حضرت در موقع شنیدن این اشعار، علاوه بر بیانات خود آن حضرت، دلیل قاطع است که مقصود آن حضرت محبّ و ناصر نبوده، بلکه همان بوده که حسّان ضمن اشعار بیان نموده، یعنی امام و هادی و اولی بتصرف در امور مسلمین. فلذا فرمود: ((حسّان بتأیید روح القدس این حقیقت بر زبان تو جاری گردید.))

در عهدشکنی صحابه

علی ایّ تقدیر، فرمایش آن حضرت بمعنی حقیقی ولایت مطلقه و یا بعقیده شما بمعنای محبّ و ناصر باشد مسلّم است که اصحاب بأمر آن حضرت در آن روز دستی فشار داده و بیعتی کرده و عهدی نمودند. چنانچه اتفاقی علمای فریقین (شیعه و سنّی است) پس چرا آن عهد و بیعت را شکستند. بر فرض فرموده شما صحیح باشد که منظور آن حضرت دوستی و یاری بوده، شما را به خدا انصاف دهید! آیا معنی دوستی و فایده یاری و نصرت که عهد بستند، همین بود که آتش در خانه اش ببرند و زن و بچه هایش را که فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، آزار نموده بترسانند و او را جبراً بکشند بمسجد ببرند و با شمشیر برهنه تهدید بقتلش کنند و بدن فاطمه محبوب خدا و پیغمبر را بلرزانند و بچه نارسش را سقط نمایند؟!

____________________

۱- بشنوید و اطاعت نمائید! پس به درستی که خدای عز و جل مولای شما و علیعليه‌السلام امام بر شما می باشد. پس امامت تا قیامت در اولاد من است از صلب علیعليه‌السلام . ای جماعت مردم علیعليه‌السلام برادر من و وصی من و حافظ علم من و خلیفه من است بر کسی که ایمان به من آورده و بر تفسیر کتاب پروردگار من.

۸۰

آیا همین بود مقصود از آن تشکیلات با عظمت در آن روز بزرگ و سفارشات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه تأکیدات بلیغه؟ آیا این عملیات بعد از وفات آن حضرت نقض عهد با خدا و پیغمبر نبوده؟!

آیا کسانی که نقض عهد نمودند و یا عهد دوستی را (به عقیده شما) به آخر نرسانیدند، آیه 25 سوره 13 (رعد) را نخوانده بودند؟

اگر حبّ و بغض جاهلانه را به کنار بگذاریم، حقّ و حقیقت آشکارا جلوه گر است.

گر پرده ز روی کارها بر دارند

معلوم شود که در چه کاریم همه

نقض عهد نمودن صحابه در احد و حنین و حدیبیه

آیا در غزوه احد و حنین که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تمامی اصحاب عهد گرفت که امروز فرار ننمائید آیا فرار ننمودند؟ آیا این فرار و تنها گذاردن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعداء که طبری و ابن ابی الحدید و ابن اعثم کوفی و دیگران از مورخین خودتان نوشته اند نقض عهد نبوده؟

و الله شماها بی جهت به ما اشکال می نمایید! شیعیان همان می گویند که علمای بزرگ خودتان گفته اند و در کتابها همان می نویسند که علماء و مورخین خودتان نوشته اند. اگر انتقادی از علمای شیعه نسبت به صحابه وارد است، همان هایی است که علمای خودتان نوشته اند.

قضاوت منصفانه باید کرد

پس چرا شماهاخلفاً عن سلف بما حمله بی جا می نمایید؟ شماها بنویسید عیبی ندارد و مورد انتقاد نیست ولی اگر ما گفتیم و نوشتیم آنچه را که اکابر علمای سنی نوشتند، کافر می شویم قتلمان واجب می شود برای آنکه افعال زشت و اعمال قبیحه بعض صحابه را مورد انتقاد قرار داده و تقبیح می نماییم؟

و حال آنکه اگر طعن بر صحابه مذموم و موجب رفض می گردد، قطعاً تمام صحابه رافضی بودند، نه فقط شیعیان؛ چه آنکه تمام صحابه عموماً یکدیگر را

۸۱

مورد طعن قرار داده و تقبیح اعمال هم نموده اند حتی خلیفه ابی بکر و عمر.

اگر ملاحظه تنگی وقت نبود، مشروحاً اقوال آنها را بیان می نمودم؛ اگر مایلید بخوبی پی ببرید باینکه اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند سایر مردم جایز الخطا بوده اند، هر یک تقوی پیشه نمودند مؤمنین پاک و مورد احترام گردیدند و هر یک در پی هوی و هوس رفتند و افعال زشت از آنها صادر گردیده مطعون و مذموم واقع شدند، مراجعه نمایید بهشرح نهج البلاغه (1) ابن ابی الحدید از جواب مفصّل زیدی را باعتراض ابو المعالی جوینی راجع به صحابه که ابو جعفر نقیب نقل نموده، ببینید تا بدانید چه اختلاف و انقلابی در صحابه بوده که پیوسته یکدیگر را تفسیق و تکفیر و لعن و سبّ می نمودند.

منتهی فرقی که بین شیعیان و بعض از منصفین علمای شما با عموم آقایان اهل سنّت و جماعت می باشد، در مسأله حبّ و بغض است. چون شماها ببعض از صحابه مهر و محبّت و علقه و علاقه مفرط دارید، روی قاعدهحبّ الشیء یعمی و یصم ، بدی در آن ها نمی بینید؛ چون با دیده محبت نظر می کنید، لکه های بد آنها را هم خوب می بینید، فلذا سعی می نمائید از تمام مطاعن آنها را تبرئه نمایید و جوابهایی که داده می شود، در مقابل مطاعن واضحه خنده آور است.

ولی ما خدا را به شهادت می طلبیم که با بغض و کینه و عداوت، به أصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر نمی کنیم، بلکه بوقایع اتفاقیه با نظر برهان و منطق می نگریم؛ خوبی ها را خوب و بدی ها را بد، دیده قضاوت بحق می نماییم.

آقایان محترم! ما و شما معتقد بقیامت و یوم الجزا هستیم. چهار روزه عمر دنیا ارزشی ندارد می گذرد! فکری برای آن روز باید نمود.

و الله ما شیعیان مظلومیم! بیجهت امر را بر عوام بی خبر مشتبه ننمایید، شیعیان موحّد را کافر و رافضی نخوانید! آیا سزاوار است پیروان محمد و آل محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین را به بهانه پوچ رافضی و مورد حمله قرار دهید؟ در حالتی که اگر برای نوع انتقادات و بیان حقایق شیعیان را بد می دانید و

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج1، ص142.

۸۲

کافر می خوانید، اول باید اکابر علمای خودتان را بد بدانید؛ چه آنکه این نوع انتقادات از زیر قلم آنها بیرون آمده و در کتب معتبره خودشان ثبت نموده اند.

فرار صحابه در حدیبیه

مثلاً در قضیّه حدیبیّه، ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (1) و سایر مورخین خودتان می نویسند: بعد از قرار داد صلح، اکثر صحابه با عمر بن الخطاب عصبانی بودند و با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معاتباتی نمودند که ما راضی به صلح نبودیم و می خواستیم جنگ کنیم، چرا صلح نمودید؟ حضرت فرمود: ((اگر میل بجنگ دارید مختارید.)) فلذا حمله کردند. چون قریش آماده بودند حمله آنها را جواب متقابل دادند چنان شکستی از کفار به آنها وارد آمد که در موقع فرار مقابل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم نتوانستند. بایستند. از آنجا هم فرار نموده، به صحرا رفتند.

حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: ((شمشیر بردار جلو قریش را بگیر!)) همین که قریش علی را در مقابل خود دیدند برگشتند. آنگاه اصحاب فراری کم کم مراجعت نموده، خیلی از عمل خود خجل و شرمنده بنای عذر خواهی را گذاردند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: ((مگر من شما را نمی شناسم! آیا شما نبودید که در غزوه بدر کبری مقابل دشمن می لرزیدید؟ خداوند ملائکه را بیاری ما فرستاد. آیا شما نبودید اصحاب من که در روز احد فرار کردید و بکوهها بالا می رفتید و مرا تنها گذاردید هرچند شما را خواندم نیامدید ؟))

خلاصه حضرت تمام سستی ها و بی ثباتی های آنها را بیان نمود آنها پیوسته عذر خواهی می نمودند.

بالاخره ابن ابی الحدید در اینجا می نویسد: ((حضرت این عتابها را با عمر نمود بعد از اینکه تکذیب نمود وعده های آن حضرت را.)) آنگاه نوشته اند از بیانات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معلوم می شود خلیفه عمر رضی اللّه عنه باید در احد گریخته باشد که حضرت ضمن معاتبات آن را ذکر نموده.

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج1، ص142.

۸۳

حالا آقایان، ملاحظه بفرمایید این قضیه ای را که علماء بزرگی مانند ابن ابی الحدید و دیگران نوشته اند اگر ما بگوییم، فوری از ما خورده گرفته و رافضی و کافرمان می خوانید که چرا می گویید و توهین به خلیفه می نمائید؟ ولی به ابن ابی الحدید و امثال او ایرادی نیست. هرچه ما بگوییم قصد توهین نداریم، بلکه وقایع تاریخی را نقل می نماییم چون شما به ما نظر بد دارید، مؤثر واقع نمی گردد. چه خوش سراید شاعر عرب که خیلی مناسب این مقام است:

و عین الرضا عن کلّ عیب کلیله

و لکنّ عین السخط تبدی المساویا(1)

ما خیلی محاکمات روز قیامت با علماء شما داریم دنیا می گذرد ولی باید خود را برای ناله مظلومانه ما در محکمه عدل الهی حاضر نمائید.

حافظ : چه ظلمی به شما شده که روز قیامت داد خواهی نمائید؟

داعی : ظلم ها بسیار، هتک حرمتها فراوان که اگر از همه آنها غمض عین نماییم، حقیر که افتخار دارم یکی از اولادها و ذراری فاطمه صدیقه مظلومه سلام اللّه علیها هستم، هرگز از حق خود نخواهم گذشت و روزی که محکمه عدل الهی تشکیل شود و ما معتقد به آن روز هستیم، راجع ببسیاری از ظلمها و تعدّیها دادخواهی خواهیم نمود و قطع داریم که عادلانه رسیدگی می شود.

حافظ : خواهش می کنم تحریک اعصاب نکنید! چه حقی از شما رفته و چه ظلمی به شما شده، بیان نمائید؟

داعی : ظلم و تعدی و اخذ حق ما مخصوص به امروز نیست، بلکه از زمان بعد از وفات جدّ بزرگوارمان خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این پایه گذارده شده که حق ثابتی که خدا و پیغمبر به جدّه مظلومه ما زهرای اطهر سلام اللّه علیها برای نان فرزندانش واگذار نمود غصب نمودند و بناله مظلومانه جدّه ما ابدا ترتیب اثر ندادند تا در عنفوان شباب آن یادگار پیغمبر با دل پردرد از دنیا رفت.

حافظ : عرض کردم جناب عالی خیلی زرنگ هستید. با کلمات و گفتار مهیّج تحریک احساسات می نمایید. حق ثابت فاطمه رضی اللّه عنها چه بوده که غصب نمودند. قطع بدانید اگر شما در حضور برادران مؤمن خود نتوانید مدعای خود را

____________________

1- چشم رضا پوشیده از هر عیبی است و لکن چشم سخط و غضب می بیند بدیها را.

۸۴

ثابت نمائید، هرگز در محکمه عدل الهی از عهده این امر بر نمی آیید! خیال کنید امروز محکمه عدل الهی تشکیل شده، مدعای خود را ثابت نمائید.

داعی : آنجا محکمه عدل است. اغراض و تعصّبات راه ندارد و با نظر پاک بی آلایش قضاوت می کنند. اگر آقایان محترم هم نظر انصاف داشته باشید مانند قاضی عادل بی طرف، گوش بعرایض داعی بدهید، قطعاً تصدیق بحقّانیّت ما خواهید نمود.

خدا می داند که من اهل جدل نیستم

حافظ : به حق خدا و بحق بزرگی که جدّ امجد شما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بما دارد که من شخصاً عناد و لجاج و تعصّبی ندارم. در این شبها که بفیض ملاقاتتان نایل آمدیم، باید کاملاً متوجه شده باشید که حقیر اهل مجادله نیستم. هرکجا حرف حسابی توأم با دلیل و برهان اساسی شنیدم، سکوت و آرامشی در خود مشاهده کردم. خود سکوت ما دلیل بر تسلیم ما به حرف حق و حساب است، و الا اگر می خواستیم بازیگری کنیم و از راه جدل دست اندازی نماییم می توانستیم بیانات و دلایل شما را در دست اندازهای مغلطه کاری انداخته و رد نماییم؛ چنانچه گذشتگان ما همین عمل را انجام دادند. ولی طبعاً حقیر اهل جدل و بازی نبوده ام، مخصوصاً از آن ساعتی که در مقابل شما قرار گرفتم(و لو اینکه قبل از ورود و ملاقات شما به قصد دیگر آمدیم)جذبه حقیقت و دل پاک و ادب و اخلاق نیک و سادگی شما، چنان در من اثر نمود که با خدای خود عهد نمودم در مقابل حرف حساب و منطق کاملاً تسلیم گردم، و لو اینکه با امیال اشخاص مطابقت و موافقت نکند.

یقین بدانید حقیر آن آدم شب اول نیستم، واضح و آشکار می گویم و از کسی باک ندارم که دلایل و براهین و درد دل های شما در شخص حقیر تأثیرات عمیقی نموده، امیدوارم با حبّ ولای محمّد و آل محمّد بمیرم و در مقابل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفید رو باشم.

داعی : از شخص عالم منصفی مانند شما غیر از این انتظار نداشته و نخواهیم داشت. فرمایشات شما در داعی اثر دیگری نمود و قلباً علاقه خاصّی به شما پیدا

۸۵

نمودم. اینک می خواهم از جنابعالی تقاضایی نمایم، امید است مورد قبول واقع شود.

حافظ : خواهش می کنم بفرمایید.

داعی : تقاضای دعاگو اینست که امشب شما را قاضی قرار دهم؛ آقایان دیگر هم بعنوان شاهد و گواه با کمال بی طرفی، منصفانه قضاوت فرمایید که آیا عرایض داعی حق است و می توانم مدعای خود را ثابت نمایم یا خیر؟ و لو ممکن است موضوعی که می خواهم وارد بحث آن گردم، قدری طولانی تر از هر شب شود، ولی تحمّل نموده تا دردهای درونی را خارج و قدری سبک شوم.

بعض از جهّال و حاشیه نشینهای بی خبر می گویند: ((امری که در هزار و سیصد سال قبل واقع شده، ما چرا باید در او گفتگو نماییم)) و حال آنکه نفهمیدند مقاولات علمی در هر دوره و زمان قابل بحث می باشد و در مباحثات عادلانه کشف حقایق می شود. علاوه، دعوای ارثی قانوناً در هر زمانی به وسیله احدی از ورّاث می تواند مطرح محاکمه قرار گیرد و چون داعی أحدی از ورّاث هستم، می خواهم از شما سؤالی نمایم، متمنی است جواب منصفانه بفرمایید.

حافظ : با کمال میل و علاقه برای استماع فرمایشات شما حاضر هستیم.

داعی : اگر پدری در زمان حیاتش ملکی را بفرزند خود هبه کند و ببخشد، اگر کسی بعد از مردن پدر آن ملک را از دست فرزند متصرف بیرون آورد ظلم است یا نه.

حافظ : بدیهی است تصرف من غیر حق در ملک غیر، ظلم و غاصب قطعا ظالم است.

داعی : اگر پدری به أمر خدا ملکی را بفرزند خود هبه نماید و بعد از وفات پدر آن ملک را از فرزند متصرفش بگیرند، چه صورت دارد؟

حافظ : بدیهی است به طریقی که شما بیان می کنید، غصب کننده مرتکب اقبح قبایح ظلم گردیده، ولی مقصودتان از این ظالم و مظلوم و غاصب و مغصوب کیست و چیست؟ خوب است روشن تر بفرمایید.

داعی : از اوضح واضحات است ظلمی که بجدّه ما صدّیقه کبری فاطمه زهراعليه‌السلام وارد شده، به احدی نشده.

۸۶

در حقیقت فدک و غصب آن

که بعد از فتح قلاع خیبر، بزرگان و مالکین فدک و عوالی (که هفت قریه در هم بوده در دامنه کوههای مدینه تا سیف البحر کنار دریا، هم غلّه غلّه خیز بوده و هم نخلستان فراوان داشته، عرض و طول اراضی آن بسیار وسیع بوده از حدود اربعه اش معلوم می شود که حدّی بکوه احد نزدیک مدینه منوره حدّی بعریش حدّی بسیف البحر حدّی بحومه دومه الجندل) آمدند خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قرار داد صلحی نمودند که نصف تمام فدک از آن آن حضرت باشد و نصف دیگر مال خودشان باشد. چنانچه یاقوت حموی صاحبمعجم البلدان درفتوح البلدان (1) و احمد بن یحیی بلاذری بغدادی متوفی سال 279 درتاریخ (2) خود و ابن ابی الحدید معتزلی در شرحنهج البلاغه (3) (چاپ مصر) نقلاً از ابو بکر أحمد بن عبد العزیز جوهری و محمد بن جریر طبری درتاریخ کبیر (4) و دیگران از محدثین و مورخین خودتان ثبت نموده اند.

نزول آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ )

بعد از برگشتن بمدینه طیبه، جبرئیل از جانب رب جلیل نازل و آیه 28 سوره 17(بنی اسرائیل) را بر آن حضرت خواند که( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ) (5) .

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأمل نمود که ذوی القربی کیست و حق آنها چیست؟ جبرئیل مجدداً شرفیاب گردیده و عرض کرد، خداوند می فرماید:ادفع فدکا إلی فاطمه ؛ فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار کن. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليه‌السلام را طلبید و فرمود:انّ اللّه امرنی ان ادفع الیک فدکا ؛ خداوند مرا امر فرموده فدک را به شما واگذارم فلذا در همان

____________________

1- فتوح البلدان، ص41 و 46.

2- تاریخ بغداد، ج1، ص121.

3- شرح نهج البلاغه، ج16، ص344.

4- تاریخ کبیر، ج2، ص303.

5- حقوق خویشان و ارحام خود را اداء کن و فقراء و رهگذران بیچاره را بحق خودشان برسان و هرگز اسراف و تبذیر منمای.

۸۷

مجلس فدک را بفاطمه هبه و واگذار نمود.

حافظ : آیا در کتب و تفاسیر شیعه این معنی را در نزول آیه شریفه نوشته اند یا شواهدی در کتب معتبره ما دیده اید؟

داعی : امام المفسرین أحمد ثعلبی در تفسیرکشف البیان (1) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (2) خود از حافظ ابن مردویه أحمد بن موسی مفسر معروف متوفی سال 352 از ابی سعید خدری و حاکم ابو القاسم حسکانی و ابن کثیر عماد الدین اسماعیل ابن عمر دمشقی فقیه شافعی درتاریخ (3) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39ینابیع المودة (4) ازتفسیر ثعلبی و جمع الفوائد و عیون الاخبار (5) نقل می کنندکه لمّا نزلت و آت ذا القربی حقّه دعا النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه فأعطاها فدک الکبیر (6) .

تا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حیات داشت فدک در تصرف فاطمهعليها‌السلام بود. خود بی بی اجاره می داد و مال الاجاره را باقساط ثلاثه می آوردند بی بی فاطمه بقدر قوت یک شب خود و فرزندانش بر می داشت، بقیه را در میان فقراء بنی هاشم و زائد آن را بسایر فقرا و ضعفا بمیل خود ارفاقاً تقسیم می نمود.

بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمورین خلیفه وقت رفتند ملک را از تصرف مستأجرین بی بی بیرون آورده، ضبط نمودند!

شما را بخدا آقایان انصاف دهید نام این عمل را چه باید گذارد؟

حافظ : این اول مرتبه ایست که از شما می شنوم رسول خدا فدک را بامر پروردگار بفاطمه واگذار کرد.

داعی : ممکن است شما ندیده باشید، ولی ما زیاد دیدیم. عرض کردم بسیاری از اکابر علمای شما در کتب معتبره خود ضبط نموده اند بازهم توضیحاً عرض

____________________

1- کشف البیان، ج4، ص358.

2- در المنثور، ج4، ص320.

3- تاریخ دشمق، ج47، ص483.

4- ینابیع المودة، ص359، باب39، ح18.

5- جمع الفوائد، ج2، ص98.

6- چون نازل شد آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ ) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه را خواند و فدک بزرگ را باو عطا نمود.

۸۸

می نمایم که حافظ ابن مردویه و واقدی و حاکم در تفسیر و تاریخ خود و جلال الدین سیوطی در در المنثور(1) و مولی علی متقی در کنز العمال(2) و در حاشیه مختصری که درمسند امام احمد بن حنبل نوشته در مسأله صله رحم ازکتاب الاخلاق و ابن ابی الحدید در جلد چهارمشرح نهج البلاغه (3) از طرق مختلفه غیر از طریق ابی سعید خدری نقل نموده اند که وقتی این آیه شریفه نازل شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار نمود.

استشهاد به حدیث لا نورث و جواب آن

حافظ : آنچه مسلّم است خلفاء فدک را باستناد حدیث معروفی که خلیفه ابی بکر گفت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه ،(4) ضبط نمودند.

داعی : أولا إرث نبوده و هبه بوده.

ثانیاً این عباراتی را که به عنوان حدیث نقل نمودید، به جهاتی مورد اشکال و مردود است.

حافظ : دلیل شما بر مردودیت این حدیث مسلّم چیست؟

داعی : دلایل مردودیت آن بسیار است که مورد تصدیق اهل علم و انصاف می باشد:

اولاً سازنده این حدیث هر کس بوده بی فکر و بی تأمل تفوّه باین جملات نموده؛ زیرا اگر فکر کرده بود، عبارتی می گفت که موجب پشیمانی و تمسخر عقلا و دانشمندان نگردد هرگز نمی گفت:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ؛ زیرا می دانست یک روز کذب او از خود عبارت حدیث ساختگی بیرون می آید.

چنانکه می گفت: ((انا لا اورّث ))؛ یعنی فقط من که خاتم الانبیاء هستم ارث قرار نداده ام، راه فرار در گفتار باز بود، ولی وقتی کلمه جمع آورده که ما جماعت انبیا

____________________

1- در المنثور، ج4، ص32.

2- کنز العمال، ج3، ص766.

3- شرح نهج البلاغه، ج16، ص388.

4- ما جماعت انبیاء ارث قرار نمی دهیم؛ هرچه از ما بماند صدقه است (یعنی به امت واگذار می شود). (المواقف، ج3، ص598).

۸۹

ارث قرار نمی دهیم، ناچار می شویم برای پی بردن بصحت و سقم حدیث بنا بفرموده خودشان مراجعه بقرآن مجید نموده تا اثبات حقیقت گردد.

وقتی مقابله با قرآن نموده، مردودیت آن ثابت می شود؛ چه آنکه می بینیم در قرآن مجید آیات بسیاری راجع بارث انبیاء موجود است می رساند که انبیاء عظام همگی ارث داشتند و وراث بعد از فوت آنها تصرف می کردند. پس مردودیت این حدیث واضح می شود.

چنانچه عالم محدّث أبو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری که به توثیق ابن ابی الحدید درشرح نهج از اکابر علما و محدثین صاحب ورع و تقوای اهل تسنّن بوده در کتابسقیفه (1) و ابن اثیر درنهایه (2) و مسعودی دراخبار الزمان و اوسط (3) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) از ابو بکر احمد جوهری در کتابسقیفه و فدک به طرق و اسانید بسیار که بعض از آنها از امام پنجم أبی جعفر محمّد بن علی الباقرعليهما‌السلام از صدیقه صغری زینب کبری و بعضی دیگر از عبد اللّه بن حسن بن حسن از صدیقه کبری سلام اللّه علیها و در ص 93 مسندا از عایشه ام المؤمنین و در ص 94 نقلا از محمّد بن عمران مرزبانی از جناب زید بن علی بن الحسینعليهم‌السلام از پدرش از جدش از بی بی صدیقهعليهم‌السلام سلام اللّه علیها و دیگران از علمای شما خطبه و خطابه و محاجّه حضرت زهرا مظلومهعليهم‌السلام را در میان مسجد مجمع عمومی مسلمانان مقابل مهاجر و انصار نقل نموده اند که مخالفین خود را مجاب نمود بقسمی که نتوانستند جواب بگویند (چون جواب منطقی نداشتند بهو و جنجال گذرانیدند).

از جمله دلایل بی بی در مقابل آن حدیث پوچ مردود بی مغز آنها این بود که فرمود: ((اگر این حدیث صحیح است و انبیا ارث نداشتند، پس این همه آیات ارث در قرآن مجید برای چیست؟))

____________________

1- کتاب سقیفه، ص99-100.

2- نهایة، ج3، ص236.

3- معم الاوسط، ج4، ص104.

4- شرح نهج البلاغه، ج16، ص388.

۹۰

دلایل فاطمه بر رد حدیث لا نورث

یک جا می فرماید:( وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ) (1) و در قصه حضرت زکریا فرموده( فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ) (2) ؛

( وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ* فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ ) (3) .

آنگاه فرمود:یا بن ابی قحافه، أ فی کتاب اللّه ان ترث اباک و لا ارث ابی لقد جئت شیئا فریّا افعلی عمد ترکتم کتاب اللّه و نبذتموه وراء ظهورکم (4) .

آیا من فرزند پیغمبر نیستم که مرا از حقم محروم می کنید؟ پس این همه آیات ارث عموماً للناس و خصوصاً للانبیاء چیست که در قرآن مجید درج گردیده؟

مگر نه اینست که آیات قرآن مجید بر حقیقت خود باقی است تا روز قیامت مگر نه در قرآن می فرماید:( وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ ) ؛ (5) ( یُوصِیکُمُ اللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ) (6) ( کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ ) (7) .

آیا چه خصوصیتی مرا از ارث پدر محروم داشته؟أ فخصّکم اللّه بآیه اخرج ابی منها ام

____________________

1- میراث برد سلیمان از داود؛ آیه 16، سوره 27(نمل).

2- از لطف خاص خود فرزند صالح و جانشینی شایسته به من عطا فرما، که او وارث من و همه آل یعقوب باشد؛ آیه 5 سوره 19(مریم).

3- یادآور حال زکریا را هنگامی که خدا را ندا کرد که بار الها مرا تنها نگذار! (و بمن فرزندی که وارث من باشد عطا فرما) که تو بهترین وارث اهل عالم هستی. ما هم دعای او را مستجاب کردیم و یحیی را باو عطا فرمودیم، آیه 89و90 سوره 21(انبیاء).

4- پسر ابی قحافه آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ افتراء بزرگی بر خدا بسته اید! آیا با علم و دانائی و از روی عمد عمل بکتاب خدا را ترک نمودید و قرآن را پشت سر خود انداختید؟ (شرح نهج البلاغه، ج16، ص345).

5- در ارث خویشاوندان برخی از آنها مقدم بر برخ دیگر می باشند؛ آیه 75، سوره 8(انفال)

6- حکم خدا در حق فرزندان شما اینست که پسران دو برابر دختران ارث ببرند؛ آیه 11، سوره 4(نساء).

7- دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیاست، وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل. این کار فریضه و سزاوار مقام پرهیزکاران است آیه 176 سوره 2(بقره).

۹۱

انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمّی ؟!(1)

چون در مقابل این دلائل و فرمایشات حق تماماً ساکت ماندند و جوابی نداشتند مگر مغلطه کاری و فحش دادن و اهانت نمودن که بالاخره بی بی مظلومه را از این راه ها بی چاره نمودند، ناله اش بلند شد فرمود: ((امروز دل مرا شکستید و حق مرا ضبط نمودید و بردید ولی من روز قیامت در محکمه عدل الهی با شما محاکمه خواهم نمود. خداوند قادر توانا حق مرا از شما خواهد گرفت .))

فنعم الحکم اللّه و الزعیم محمّد( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )و الموعد القیمه و عند الساعه یخسر المبطلون و لا ینفعکم اذ تندمون و لکلّ نباء مستقرّ ( فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) (2) .

حافظ : کدام کس جرأت داشت به ودیعه و بضعه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه رضی اللّه عنها جسارت نماید که شما می فرمایید در مغلطه کاری به بی بی فحش دادند؟ حقیر که این بیان شما را باور نمی کنم. مغلطه کاری ممکن است، ولی فحش غیر ممکن است. شما هم تکرار نفرمایید.

داعی : بدیهی است کسی چنین جراتی نداشت، مگر خلیفه شما ابی بکر که در مقابل دلایل ثابته بی بی مظلومهعليهم‌السلام چون جوابی نداشت، همان ساعت منبر رفت و بنای جسارت را گذارد، نه به فاطمهعليهم‌السلام فقط بلکه بشوهر و ابن عمش، محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امیر المؤمنین علیعليه‌السلام هم اهانت نمود!

حافظ : گمان می کنم این نوع از تهمتها از طرف عوام شیعه و متعصّبین آنها انتشار پیدا نموده باشد.

داعی : اشتباه فرمودید! از طرف عوام شیعه نبوده، بلکه از طرف خواص

____________________

1- آیا خداوند شما را به آیه ای مخصوص گردانیده که پدر مرا از آن آیه اخراج کرده؟ آیا شما بخاص و عام قرآن از پدرم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عمم علی بن أبی طالبعليه‌السلام داناترید؟!.

2- خداوند بهترین حکم کننده و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کفیل و آقا و رئیس می باشد و وعده گاه ما و شما قیامت است و آن روز است که اهل باطل زیان می بینند و ندامت و پشیمانی نفعی بشما نخواهد داد و برای هر چیزی وقتی است که در آن وقت واقع خواهد شد و زود است که می دانید عذاب خوارکننده و ابدی بر چه کس ورود و حلول می نماید.(شرح نهج البلاغه، ج16، ص346).

۹۲

و علمای بزرگ سنّت و جماعت انتشار پیدا نموده و در جامعه شیعه بسیار نادر است که اظهار تعصّب شود، به قسمی که مطالب دروغی انتشار دهند، بلکه محال است. و لو هر اندازه عوام و متعصّب باشند، جعل خبر نمی نمایند. پس این خبر صدق و صحیح است که اکابر علمای خودتان هم نقل نموده اند.

شما کتب معتبره معروفه علمای خود را ببینید تا تصدیق نمائید اکابر علمای منصف خودتان هم اقرار باین معانی نموده اند؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (1) (چاپ مصر)از ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری شرح، منبر رفتن ابی بکر را بعد از احتجاج علی و فاطمهعليهما‌السلام و اهانتهائی که بآن دو ودیعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده، ضبط نموده است.

احتجاج علی با ابی بکر

چنانچه دیگران هم نوشته اند، بعد از اینکه بی بی مظلومه فاطمهعليه‌السلام خطبه را تمام کرد، علیعليه‌السلام در مقام احتجاج برآمد در حضور مهاجر و انصار و مجمع عموم مسلمانان در مسجد رو بابی بکر نمود و فرمود: ((چرا فاطمه را از حق میراث پدرش محروم نمودی و حال آنکه علاوه بر ارث در حیات پدر متصرفه و مالکه بوده است؟ ))

ابی بکر گفت: ((فدک فیء مسلمانان است اگر فاطمه شاهد کامل بیاورد که ملک او می باشد البته باو می دهم و الا محروم خواهم نمود .))

حضرت فرمودند:أ تحکم فینا بغیر ما تحکم فی المسلمین ؛ آیا حکم می کنی درباره ما بغیر آنچه حکم می کنی در میان مسلمانان؟ مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرمودالبیّنه علی من ادعی و الیمین علی من ادعی علیه. (2) تو قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رد نمودی و بر خلاف دستور شرع انور از فاطمهعليها‌السلام که از زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تاکنون متصرفه بوده، شاهد می خواهی؟ مگر عمل و قول فاطمهعليها‌السلام (که یکی از اصحاب کساء و مشمول آیه تطهیر است) حق نیست.اخبرنا لو انّ شاهدین شهدا علی فاطمه بفاحشه ما کنت صانعه بها قال

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج16، ص347.

2- شاهد و گواه بر مدعی است و قسم بر مدعی علیه.(سنن الکبری، ج10، ص150).

۹۳

اقیم علیها الحدّ کسایر النساء قال عليه‌السلام کنت اذا عند اللّه من الکافرین لانّک رددت شهاده اللّه لها بالطهاره حیث قال ( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (1) . مگر این آیه در حق ما نازل نگردیده؟ گفت: چرا. فرمود: ((آیا فاطمه ای که خدا شهادت به طهارت او داده، برای مال ناقابل دنیا دعوای بیجا می نماید. شهادت طاهره را رد می نمائی و قبلت شهاده اعرابیّ بال علی عقبه، ولی قبول می کنی شهاده اعرابی را که بر پاشنه پای خود بول می کند !))

این جملات را فرمود و متغیّراً به منزل رفت. از این احتجاج هیاهوی عجیبی در مردم پیدا شد که همه می گفتند:

حق با علی و فاطمه است. به خدا قسم علی راست می گوید! این چه نوع عمل است که با دختر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمایند؟

کلمات ابی بکر بالای منبر و دشنام دادن به علی و فاطمهعليهما‌السلام

اینجا است که ابن ابی الحدید نقل می کند که چون احتجاج علی و فاطمه در مردم مؤثر و به صدا در آمدند، بعد از رفتن علی و فاطمهعليهما‌السلام ابی بکر رفت بالای منبر و گفت: أیها الناس این چه هیاهوئیست که برپا کرده اید و گوش به حرف هر کس می دهید؟ چون شهادتش را رد کرده ایم این حرفها را می زندانّما هو ثعاله شهیده ذنبه (2) مربّ لکلّ فتنه هو الذی یقول کروها جذعه بعد ما هرمت یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنساء کامّ طحّال احبّ اهلها الیها البغیّ! (3) .

____________________

1- ما را خبر بده که اگر دو شاهد شهادت بدهند که فاطمهعليها‌السلام (العیاذ باللّه ثم العیاذ باللّه) فاحشه و عمل بدی از او سرزده، با او چه معامله خواهی کرد؟ گفت: ((بر او حد می زنم مانند سایر زنها.)) حضرت فرمود اگر چنین کاری کنی در نزد خدا از جمله کفار خواهی بود برای آنکه رد کرده ای شهادت خدا را درباره فاطمهعليها‌السلام به طهارت؛ چنانچه می فرماید در قرآن: جز این نیست که خداوند اراده می نماید که شما را پاک و پاکیزه کند و ببرد از شما هر رجس و بدی را.)) (ابو بکر بن اب قحافه، ص326).

2- در سایر کتب دارد که گفت: ((انما هی ثعاله شهیدها ذنبها.)) یعنی فاطمهعليه‌السلام روباهی است که شاهد او دم او می باشد (یعنی العیاذ باللّه علیعليه‌السلام ).

3- جز این نیست که او(علیعليه‌السلام )روباهی می باشد. که شاهد او دم او باشد ماجرا جو و برپا کننده فتنه می باشد و فتنه های بزرگ را کوچک نشان می دهد و مردم را بفتنه و فساد ترغیب و ترهیب می نماید کمک از ضعفا و یاری از زنها می طلبد مانند ام طحال است

۹۴

آقایان تعجب می کنید از کلمه فحش و اهانت! مگر این کلمات، جسارت و دشنام و اهانت نبوده است نسبت روباه و دم روباه و ام طحال زن زناکار نسبت به علی و فاطمهعليهما‌السلام دادن تعارف و احترام و محبت و نصرت و یاری است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داده بودند؟!

آقایان تا کی غرق در خوش بینی و تعصب هستید و نسبت بشیعیان بیچاره بدبین هستید و آنها را رافضی و کافر می خوانید که چرا انتقاد می کنند از گفتار و رفتار اشخاصی که در کتب خودتان ثبت است؟

قضاوت منصفانه لازم است

ولی دیده حق بین و انصاف باز نمی کنید که حقیقت را ببینید. آیا این عمل و گفتار ناهنجار از پیر مرد مصاحب رسول اللّه سزاوار و شایسته بوده است!

اگر یک مرد ولگرد بی بروبار به آدمی دشنام بدهد، فرق دارد تا یک مرد پیری که شب و روز مقیم مسجد و اهل ذکر و عبادت است. کلمات زشت و ناهنجار و فحش و دشنام و نسبتهای رکیک از دهان معاویه و مروان و خالد معلوم الحال آن قدر دلها را نمی سوزاند تا از دهان مصاحب غار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !!

آقایان ما در آن زمان نبوده ایم. نامهایی از علی و ابی بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و مروان و خالد و ابو هریره و غیره می شنویم نسبت به هیچ یک دوستی و دشمنی نداریم، فقط به دو چیز نظر می کنیم: یکی آنکه کدام یک محبوب خدا و رسول و مورد توصیه آنها قرار گرفته و دیگر توجه به اعمال و افعال و گفتار آنها می نمائیم و قضاوت منصفانه به حق می کنیم.

مانند شما آقایان محترم، زود باور نیستیم و تسلیم بلاجهت نمی شویم؛ نمی توانیم با دیده خوش بینی غمض عین کنیم و هر عمل زشتی را از هر کس حمل بصحت کنیم و در مقابل آنها سر تعظیم فرود آوریم و از هر عمل زشتی دفاع

____________________

(که زنی بود زانیه در جاهلیت چنانچه ابن ابی الحدید ذیل همین گفتار توضیح می دهد) که دوست می داشت نزدیکان او زنا بدهند.(شرح نهج البلاغه، ج16، ص347).

۹۵

بی مورد نماییم.

آدمی وقتی عینک سفید بر دیدگان خود گذارد، هر رنگی را بجای خود می بیند. نه آنکه رنگهای سیاه و زرد و سرخ را سفید ببیند؛ چون طالب سفید است-آقایان هم اگر عینک سفید نورانی انصاف بر دیده گذارده و حب و بغض را کنار بگذارید، خوب را خوب و بد را بد خواهید دید. تصدیق خواهید نمود که این عمل و گفتار از مثل ابی بکر آدمی، در منتها درجه قباحت است، کسی که خود را خلیفه مسلمین می داند و یک مدت زمانی مصاحب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، برای حب جاه و حفظ مقام حاضر شود کلمات رکیک و دشنامهای بسیار قبیح بر زبان جاری کند آن هم بدو محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

تعجب ابن ابی الحدید از گفتار ابی بکر

نه فقط این عمل اسباب تعجّب ماست، بلکه علمای منصف خودتان هم به تعجب آمدند؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گوید: ((از این گفتار خلیفه تعجب نمودم. از استاد خود، ابو یحیی نقیب جعفر بن یحیی بن ابی زید البصری سؤال نمودم کنایه و تعریض خلیفه در این کلمات به که بوده.)) گفت: ((کنایه و تعریض نبود، بلکه صراحت در کلام بود.)) گفتم: ((اگر صراحت داشت. سؤال نمی نمودم.))فضحک و قال بعلیّ بن أبی طالب عليه‌السلام قلت هذا الکلام کلّه لعلیّ یقوله؟قال نعم انّه الملک یا بنی (1) .

آقایان با انصاف، عبرت بگیرید و قضاوت منصفانه بنمایید! اگر کسی بپدر و مادر شما این نوع جسارت و اهانت نماید مثل روباه و دم روباه و زن زنا کار به آنها بزند، دل شما از او پاک می گردد؟ و انصاف است بما اعتراض کنید که چرا انتقاد می کنیم با زایمان ما مانع است که نگوییم و ننویسیم، مگر آنچه واقع شده و

____________________

1- پس خندید و گفت(این نسبت ها را)به علیعليه‌السلام داد. گفتم: ((این سخنان ناشایست تمامش نسبت به علی بود.)) گفت: ((بلی پسر سلطنت همین است.)) (یعنی عقیم و دنباله بریده است. اشخاص ریاست طلب برای رسیدن بهدف و مقصد خود که ریاست و آقایی باشد، هر عمل زشت و ناشایسته ای را می کنند). (شرح نهج البلاغه، ج16، ص347).

۹۶

مورد تصدیق اکابر علمای خودتان هم می باشد.

اگر شخصی در مقابل این جمعیت بگوید: آقای حافظ، روباه و آقای شیخ، دم آن می باشد و مانند زن فاحشه در مجلس حرف می زنند، چه قدر بشما سخت می گذرد؟

آقایان چشم ها را بر هم نگذارید و با دیده انصاف به مسجد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنگرید که مرد پیری یار غار پیغمبر بعنوان خلافت بالای منبر پیغمبر در مقابل مهاجر و انصار بگوید: علی بن ابی طالب(العیاذ باللّه)روباه است و فاطمه دم روباه می باشد (یا بر عکس بنا بر گفتار سایر روات) و مانند زن فاحشه زنا کار میان مردم حرکت می کند. بر مولای ما امیر المؤمنین و جده ما فاطمه مظلومه در مقابل مردم چه گذشت، خدا می داند! الان تمام بدن داعی می لرزد. می بینید با ارتعاش و اشک جاری با شما حرف می زنم. بیش از این حال گفتار در این باب ندارم.

درد دل ما بسیار است؛ این زمان بگذار تا وقت دگر.

آیا سزاوار بود از مصاحب و مسندنشین رسول اللّه که در مقابل طلب حق و حرف حساب و صحیح دشنام بدهد و بکلمات رکیک مؤمنین واقعی و ودایع پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اهانت نماید؟ معلوم است؛ فحش حربه عجز است؛ کسی که جواب صحیح ندارد با فحش طرف را مغلوب می کند!! آن هم به علیعليه‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او فرمود:علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ حیث دار (1) و بعد از دشنام نسبت فتنه انگیزی بدهد و تمام فتنه ها را از او بداند!

آزار به علیعليه‌السلام ّ آزار به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

آیا این بود ثمره و نتیجه سفارشات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علی و فاطمهعليهما‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند درباره هر یک از علی و فاطمهعليهما‌السلام علی حده فرمود: ((اذیت آنها أذیت من است، که خلاصه کلمات آن می شود که

____________________

1- علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد.(کنز العمال، ج11، ص277، ح32909).

۹۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذاهما فقد آذانی و من آذانی فقد اذی اللّه (1) و نیز فرمود: من آذی علیّا فقد آذانی (2) .

دشنام دادن به علیّ دشنام به پیغمبر است

و بالاتر از اینها در تمام کتب معتبره شما ثبت است که آن حضرت فرمود:من سبّ علیا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (3) .

و محمد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 10کفایة الطالب حدیث مفصلی از ابن عباس مسنداً نقل نموده که در مقابل جمعی از اهل شام که علی را لعن و سب می نمودند، فرمود: ((شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:من سبّک فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه اکبّه اللّه علی منخریه فی النار (4) .

و بعد از این حدیث، احادیث دیگری مسنداً نقل می نماید که تمامی آنها دلالت دارد بر کفر کسانی که علی را دشنام بدهند؛ چنانچه عنوان باب 10 را به این عبارت آورده:الباب العاشر فی کفر من سبّ علیّا عليه‌السلام (5) .

و نیز حاکم درمستدرک (6) همین حدیث را باستثنای جمله آخر نقل نموده است.

پس طبق این احادیث، سب کنندگان به علیعليه‌السلام سب کنندگان خدا و پیغمبر می باشند و سب کنندگان خدا و پیغمبر(مانند معاویه و امویها و خوارج و نواصب و امثال آنها) ملعون و اهل آتش می باشند.

____________________

1- هر کس این دو تن (علی و فاطمهعليهما‌السلام ) را آزار کند، مرا آزرده و کسی که مرا آزار دهد، خدا را آزرده.(شرح احقاق الحق، ج29، ص609).

2- کسی که علی را بیازارد مرا آزرده.(مسند احمد، ج3، ص483).

3- هر کس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده است.(کفایة الطالب، ص83، باب 10).

4- کسی که ترا دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده و کسی که خدا را دشنام دهد خدا او را برو در آتش اندازد. (کفایة الطالب، ص83، باب10).

5- باب دهم در کفر کسی که علی را سب و دشنام دهد. (کفایة الطالب، ص83، باب10).

6- المستدرک، ج3، ص121.

۹۸

بس است! قیامت گرچه دیر آید بیاید. چون جدّه مظلومه ما سکوت نموده و محاکمه را موکول به روز قیامت در محکمه عدل الهی نمود، ما هم سکوت را پیشه کنیم برویم، بر سر دلایل خود بر رد حدیث مورد استشهاد شما.

علی باب علم و حکمت است

دلیل دوم بر مردودیت حدیثلا نورّث ، آن است که نظر بحدیث شریف متفق علیه (شیعه و سنی) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها؛انا دار الحکمه و علی بابها (1) .

روی قواعد عقل و دانش، حتماً بایستی باب علم رسول اللّه از احادیث و دستورات آن حضرت مخصوصا آنچه مربوط بأحکام است بالاخص راجع بارث که نظم و اختلال جامعه امت مربوط به اوست، آگاهی کامل داشته باشد و إلا باب علم نخواهد بود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بفرماید:من اراد العلم فلیأت الباب .

چگونه ممکن است عقل باور کند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر اخباری که در تمام کتب معتبره شما وارد است، علیعليه‌السلام را اقضای از امت معرفی نموده و فرموده باشد:علی اقضاکم ؛ یعنی علیعليه‌السلام در علم قضاوت از همه شما امت اولی می باشد.آیا خنده آور نیست که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصدیق کند کسی را که در علم قضاوت از همه بالاتر است، اما از ارث و حقوق اطلاع کامل ندارد و احکام ارث را به او نگوید؟ در صورتی که قاضی باید به جمیع علوم مخصوصاً به علم فقه و حقوق که قانون ارث از اهم آنها است، آگاه و مطلع باشد.

چگونه می توان باور نمود که حدیثی آن هم راجع بارث مخصوصاً مربوط بامور داخلی و شخصی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، علیعليه‌السلام وصی و باب علم آن حضرت نشنیده باشد ولی (اوس بن حدثان یا ابی بکر بن ابی قحافه) شنیده باشد؟ آیا عقل شما قبول می نماید که بگویند یک فرد عادی بی سواد وصیت بکند و برای خود وصی مورد اطمینانی قرار دهد و همه قسم دستورات عمل بعد از خود را بوصی خود بدهد، ولی نکته اهم در وصیت را که موضوع ارث ببازماندگان

____________________

3- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ من خانه حکمتم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ هر کس اراده دارد از علم من بهره ای بردارد، پس باید برود در خانه علیعليه‌السلام .

۹۹

است، بوصی نگوید و بیک فرد بیگانه بگوید که بعد از من چنین و چنان شود؟

تا چه رسد به مقام منیع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن هم خاتم الانبیاء که اصل غرض از بعثتش، حفظ نظام اجتماع بشر و فراهم نمودن آسایش دنیا و آخرت بوده است و وصی و وارث و جانشینی برای خود معین نماید. یعنی خدا تعیین نماید علی را وصی و وارث آن حضرت و آنگاه چنین حدیثی که نظم و نظام خصوصی و عمومی را به هم می زند بآن وصی بزرگوار خود که علاوه بر مقام وصایت، باب علم و حکمت آن حضرت نیز بوده نفرماید!!

شیخ : هیچ یک از این دو موضوع در نزد ما ثابت نمی باشد؛ چون که حدیث مدینه مورد قبول اکابر علماء نمی باشد و اما موضوع وصایت در نزد علمای جمهور مردود و غیر مسلّم است؛ چه آنکه بخاری و مسلم درصحیحین خود و دیگران از بزرگ عالمان ما مسندا از ام المؤمنین عایشه رضی اللّه عنها نقل نمودند که گفت: ((در وقت احتضار سر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سینه من بود تا از دنیا رفت.)) یعنی من شاهد بودم که وصیتی ننمود!!

چگونه ممکن است وصیتی نموده باشد و بر ام المؤمنین که تا دم آخر سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسینه او بوده است، مخفی مانده باشد و اگر وصیت نموده بود، قطعاً ام المؤمنین رضی اللّه عنها نقل می نمود؛ پس موضوع وصیت بکلی منتفی می باشد!

داعی : راجع به حدیث مدینه بی لطفی فرمودید؛ زیرا که عرض کردم اتفاقی فریقین است و تقریباً به حد تواتر آمده و در کتب معتبره اکابر علمای شما از قبیل امام ثعلبی و فیروزآبادی و حاکم نیشابوری و محمّد جزری و محمّد بن جریر طبری و سیوطی و سخاوی و متقی هندی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی و محمّد بن طلحه شافعی و قاضی فضل بن روزبهان و مناوی و ابن حجر مکّی و خطیب خوارزمی و سلیمان قندوزی حنفی و ابن مغازلی فقیه شافعی و دیلمی و ابن طلحه شافعی و میر سید علی همدانی و حافظ ابو نعیم اصفهانی و شیخ الاسلام حموینی و ابن ابی الحدید معتزلی و طبرانی و سبط ابن جوزی و امام ابو عبد الرحمن نسائی و غیرهم نقل نموده اند.

و اما موضوع وصایت و نصوص وارده از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسی بسیار و بی شمار

۱۰۰

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520