شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور7%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 388283 / دانلود: 5564
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

آیا همین بود مقصود از آن تشکیلات با عظمت در آن روز بزرگ و سفارشات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه تأکیدات بلیغه؟ آیا این عملیات بعد از وفات آن حضرت نقض عهد با خدا و پیغمبر نبوده؟!

آیا کسانی که نقض عهد نمودند و یا عهد دوستی را (به عقیده شما) به آخر نرسانیدند، آیه ۲۵ سوره ۱۳ (رعد) را نخوانده بودند؟

اگر حبّ و بغض جاهلانه را به کنار بگذاریم، حقّ و حقیقت آشکارا جلوه گر است.

گر پرده ز روی کارها بر دارند

معلوم شود که در چه کاریم همه

نقض عهد نمودن صحابه در احد و حنین و حدیبیه

آیا در غزوه احد و حنین که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تمامی اصحاب عهد گرفت که امروز فرار ننمائید آیا فرار ننمودند؟ آیا این فرار و تنها گذاردن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعداء که طبری و ابن ابی الحدید و ابن اعثم کوفی و دیگران از مورخین خودتان نوشته اند نقض عهد نبوده؟

و الله شماها بی جهت به ما اشکال می نمایید! شیعیان همان می گویند که علمای بزرگ خودتان گفته اند و در کتابها همان می نویسند که علماء و مورخین خودتان نوشته اند. اگر انتقادی از علمای شیعه نسبت به صحابه وارد است، همان هایی است که علمای خودتان نوشته اند.

قضاوت منصفانه باید کرد

پس چرا شماهاخلفاً عن سلف بما حمله بی جا می نمایید؟ شماها بنویسید عیبی ندارد و مورد انتقاد نیست ولی اگر ما گفتیم و نوشتیم آنچه را که اکابر علمای سنی نوشتند، کافر می شویم قتلمان واجب می شود برای آنکه افعال زشت و اعمال قبیحه بعض صحابه را مورد انتقاد قرار داده و تقبیح می نماییم؟

و حال آنکه اگر طعن بر صحابه مذموم و موجب رفض می گردد، قطعاً تمام صحابه رافضی بودند، نه فقط شیعیان؛ چه آنکه تمام صحابه عموماً یکدیگر را

۸۱

مورد طعن قرار داده و تقبیح اعمال هم نموده اند حتی خلیفه ابی بکر و عمر.

اگر ملاحظه تنگی وقت نبود، مشروحاً اقوال آنها را بیان می نمودم؛ اگر مایلید بخوبی پی ببرید باینکه اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند سایر مردم جایز الخطا بوده اند، هر یک تقوی پیشه نمودند مؤمنین پاک و مورد احترام گردیدند و هر یک در پی هوی و هوس رفتند و افعال زشت از آنها صادر گردیده مطعون و مذموم واقع شدند، مراجعه نمایید بهشرح نهج البلاغه (۱) ابن ابی الحدید از جواب مفصّل زیدی را باعتراض ابو المعالی جوینی راجع به صحابه که ابو جعفر نقیب نقل نموده، ببینید تا بدانید چه اختلاف و انقلابی در صحابه بوده که پیوسته یکدیگر را تفسیق و تکفیر و لعن و سبّ می نمودند.

منتهی فرقی که بین شیعیان و بعض از منصفین علمای شما با عموم آقایان اهل سنّت و جماعت می باشد، در مسأله حبّ و بغض است. چون شماها ببعض از صحابه مهر و محبّت و علقه و علاقه مفرط دارید، روی قاعدهحبّ الشیء یعمی و یصم ، بدی در آن ها نمی بینید؛ چون با دیده محبت نظر می کنید، لکه های بد آنها را هم خوب می بینید، فلذا سعی می نمائید از تمام مطاعن آنها را تبرئه نمایید و جوابهایی که داده می شود، در مقابل مطاعن واضحه خنده آور است.

ولی ما خدا را به شهادت می طلبیم که با بغض و کینه و عداوت، به أصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر نمی کنیم، بلکه بوقایع اتفاقیه با نظر برهان و منطق می نگریم؛ خوبی ها را خوب و بدی ها را بد، دیده قضاوت بحق می نماییم.

آقایان محترم! ما و شما معتقد بقیامت و یوم الجزا هستیم. چهار روزه عمر دنیا ارزشی ندارد می گذرد! فکری برای آن روز باید نمود.

و الله ما شیعیان مظلومیم! بیجهت امر را بر عوام بی خبر مشتبه ننمایید، شیعیان موحّد را کافر و رافضی نخوانید! آیا سزاوار است پیروان محمد و آل محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین را به بهانه پوچ رافضی و مورد حمله قرار دهید؟ در حالتی که اگر برای نوع انتقادات و بیان حقایق شیعیان را بد می دانید و

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۲.

۸۲

کافر می خوانید، اول باید اکابر علمای خودتان را بد بدانید؛ چه آنکه این نوع انتقادات از زیر قلم آنها بیرون آمده و در کتب معتبره خودشان ثبت نموده اند.

فرار صحابه در حدیبیه

مثلاً در قضیّه حدیبیّه، ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۱) و سایر مورخین خودتان می نویسند: بعد از قرار داد صلح، اکثر صحابه با عمر بن الخطاب عصبانی بودند و با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معاتباتی نمودند که ما راضی به صلح نبودیم و می خواستیم جنگ کنیم، چرا صلح نمودید؟ حضرت فرمود: ((اگر میل بجنگ دارید مختارید.)) فلذا حمله کردند. چون قریش آماده بودند حمله آنها را جواب متقابل دادند چنان شکستی از کفار به آنها وارد آمد که در موقع فرار مقابل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم نتوانستند. بایستند. از آنجا هم فرار نموده، به صحرا رفتند.

حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: ((شمشیر بردار جلو قریش را بگیر!)) همین که قریش علی را در مقابل خود دیدند برگشتند. آنگاه اصحاب فراری کم کم مراجعت نموده، خیلی از عمل خود خجل و شرمنده بنای عذر خواهی را گذاردند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: ((مگر من شما را نمی شناسم! آیا شما نبودید که در غزوه بدر کبری مقابل دشمن می لرزیدید؟ خداوند ملائکه را بیاری ما فرستاد. آیا شما نبودید اصحاب من که در روز احد فرار کردید و بکوهها بالا می رفتید و مرا تنها گذاردید هرچند شما را خواندم نیامدید ؟))

خلاصه حضرت تمام سستی ها و بی ثباتی های آنها را بیان نمود آنها پیوسته عذر خواهی می نمودند.

بالاخره ابن ابی الحدید در اینجا می نویسد: ((حضرت این عتابها را با عمر نمود بعد از اینکه تکذیب نمود وعده های آن حضرت را.)) آنگاه نوشته اند از بیانات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معلوم می شود خلیفه عمر رضی اللّه عنه باید در احد گریخته باشد که حضرت ضمن معاتبات آن را ذکر نموده.

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۲.

۸۳

حالا آقایان، ملاحظه بفرمایید این قضیه ای را که علماء بزرگی مانند ابن ابی الحدید و دیگران نوشته اند اگر ما بگوییم، فوری از ما خورده گرفته و رافضی و کافرمان می خوانید که چرا می گویید و توهین به خلیفه می نمائید؟ ولی به ابن ابی الحدید و امثال او ایرادی نیست. هرچه ما بگوییم قصد توهین نداریم، بلکه وقایع تاریخی را نقل می نماییم چون شما به ما نظر بد دارید، مؤثر واقع نمی گردد. چه خوش سراید شاعر عرب که خیلی مناسب این مقام است:

و عین الرضا عن کلّ عیب کلیله

و لکنّ عین السخط تبدی المساویا(۱)

ما خیلی محاکمات روز قیامت با علماء شما داریم دنیا می گذرد ولی باید خود را برای ناله مظلومانه ما در محکمه عدل الهی حاضر نمائید.

حافظ : چه ظلمی به شما شده که روز قیامت داد خواهی نمائید؟

داعی : ظلم ها بسیار، هتک حرمتها فراوان که اگر از همه آنها غمض عین نماییم، حقیر که افتخار دارم یکی از اولادها و ذراری فاطمه صدیقه مظلومه سلام اللّه علیها هستم، هرگز از حق خود نخواهم گذشت و روزی که محکمه عدل الهی تشکیل شود و ما معتقد به آن روز هستیم، راجع ببسیاری از ظلمها و تعدّیها دادخواهی خواهیم نمود و قطع داریم که عادلانه رسیدگی می شود.

حافظ : خواهش می کنم تحریک اعصاب نکنید! چه حقی از شما رفته و چه ظلمی به شما شده، بیان نمائید؟

داعی : ظلم و تعدی و اخذ حق ما مخصوص به امروز نیست، بلکه از زمان بعد از وفات جدّ بزرگوارمان خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این پایه گذارده شده که حق ثابتی که خدا و پیغمبر به جدّه مظلومه ما زهرای اطهر سلام اللّه علیها برای نان فرزندانش واگذار نمود غصب نمودند و بناله مظلومانه جدّه ما ابدا ترتیب اثر ندادند تا در عنفوان شباب آن یادگار پیغمبر با دل پردرد از دنیا رفت.

حافظ : عرض کردم جناب عالی خیلی زرنگ هستید. با کلمات و گفتار مهیّج تحریک احساسات می نمایید. حق ثابت فاطمه رضی اللّه عنها چه بوده که غصب نمودند. قطع بدانید اگر شما در حضور برادران مؤمن خود نتوانید مدعای خود را

____________________

۱- چشم رضا پوشیده از هر عیبی است و لکن چشم سخط و غضب می بیند بدیها را.

۸۴

ثابت نمائید، هرگز در محکمه عدل الهی از عهده این امر بر نمی آیید! خیال کنید امروز محکمه عدل الهی تشکیل شده، مدعای خود را ثابت نمائید.

داعی : آنجا محکمه عدل است. اغراض و تعصّبات راه ندارد و با نظر پاک بی آلایش قضاوت می کنند. اگر آقایان محترم هم نظر انصاف داشته باشید مانند قاضی عادل بی طرف، گوش بعرایض داعی بدهید، قطعاً تصدیق بحقّانیّت ما خواهید نمود.

خدا می داند که من اهل جدل نیستم

حافظ : به حق خدا و بحق بزرگی که جدّ امجد شما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بما دارد که من شخصاً عناد و لجاج و تعصّبی ندارم. در این شبها که بفیض ملاقاتتان نایل آمدیم، باید کاملاً متوجه شده باشید که حقیر اهل مجادله نیستم. هرکجا حرف حسابی توأم با دلیل و برهان اساسی شنیدم، سکوت و آرامشی در خود مشاهده کردم. خود سکوت ما دلیل بر تسلیم ما به حرف حق و حساب است، و الا اگر می خواستیم بازیگری کنیم و از راه جدل دست اندازی نماییم می توانستیم بیانات و دلایل شما را در دست اندازهای مغلطه کاری انداخته و رد نماییم؛ چنانچه گذشتگان ما همین عمل را انجام دادند. ولی طبعاً حقیر اهل جدل و بازی نبوده ام، مخصوصاً از آن ساعتی که در مقابل شما قرار گرفتم(و لو اینکه قبل از ورود و ملاقات شما به قصد دیگر آمدیم)جذبه حقیقت و دل پاک و ادب و اخلاق نیک و سادگی شما، چنان در من اثر نمود که با خدای خود عهد نمودم در مقابل حرف حساب و منطق کاملاً تسلیم گردم، و لو اینکه با امیال اشخاص مطابقت و موافقت نکند.

یقین بدانید حقیر آن آدم شب اول نیستم، واضح و آشکار می گویم و از کسی باک ندارم که دلایل و براهین و درد دل های شما در شخص حقیر تأثیرات عمیقی نموده، امیدوارم با حبّ ولای محمّد و آل محمّد بمیرم و در مقابل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفید رو باشم.

داعی : از شخص عالم منصفی مانند شما غیر از این انتظار نداشته و نخواهیم داشت. فرمایشات شما در داعی اثر دیگری نمود و قلباً علاقه خاصّی به شما پیدا

۸۵

نمودم. اینک می خواهم از جنابعالی تقاضایی نمایم، امید است مورد قبول واقع شود.

حافظ : خواهش می کنم بفرمایید.

داعی : تقاضای دعاگو اینست که امشب شما را قاضی قرار دهم؛ آقایان دیگر هم بعنوان شاهد و گواه با کمال بی طرفی، منصفانه قضاوت فرمایید که آیا عرایض داعی حق است و می توانم مدعای خود را ثابت نمایم یا خیر؟ و لو ممکن است موضوعی که می خواهم وارد بحث آن گردم، قدری طولانی تر از هر شب شود، ولی تحمّل نموده تا دردهای درونی را خارج و قدری سبک شوم.

بعض از جهّال و حاشیه نشینهای بی خبر می گویند: ((امری که در هزار و سیصد سال قبل واقع شده، ما چرا باید در او گفتگو نماییم)) و حال آنکه نفهمیدند مقاولات علمی در هر دوره و زمان قابل بحث می باشد و در مباحثات عادلانه کشف حقایق می شود. علاوه، دعوای ارثی قانوناً در هر زمانی به وسیله احدی از ورّاث می تواند مطرح محاکمه قرار گیرد و چون داعی أحدی از ورّاث هستم، می خواهم از شما سؤالی نمایم، متمنی است جواب منصفانه بفرمایید.

حافظ : با کمال میل و علاقه برای استماع فرمایشات شما حاضر هستیم.

داعی : اگر پدری در زمان حیاتش ملکی را بفرزند خود هبه کند و ببخشد، اگر کسی بعد از مردن پدر آن ملک را از دست فرزند متصرف بیرون آورد ظلم است یا نه.

حافظ : بدیهی است تصرف من غیر حق در ملک غیر، ظلم و غاصب قطعا ظالم است.

داعی : اگر پدری به أمر خدا ملکی را بفرزند خود هبه نماید و بعد از وفات پدر آن ملک را از فرزند متصرفش بگیرند، چه صورت دارد؟

حافظ : بدیهی است به طریقی که شما بیان می کنید، غصب کننده مرتکب اقبح قبایح ظلم گردیده، ولی مقصودتان از این ظالم و مظلوم و غاصب و مغصوب کیست و چیست؟ خوب است روشن تر بفرمایید.

داعی : از اوضح واضحات است ظلمی که بجدّه ما صدّیقه کبری فاطمه زهراعليه‌السلام وارد شده، به احدی نشده.

۸۶

در حقیقت فدک و غصب آن

که بعد از فتح قلاع خیبر، بزرگان و مالکین فدک و عوالی (که هفت قریه در هم بوده در دامنه کوههای مدینه تا سیف البحر کنار دریا، هم غلّه غلّه خیز بوده و هم نخلستان فراوان داشته، عرض و طول اراضی آن بسیار وسیع بوده از حدود اربعه اش معلوم می شود که حدّی بکوه احد نزدیک مدینه منوره حدّی بعریش حدّی بسیف البحر حدّی بحومه دومه الجندل) آمدند خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قرار داد صلحی نمودند که نصف تمام فدک از آن آن حضرت باشد و نصف دیگر مال خودشان باشد. چنانچه یاقوت حموی صاحبمعجم البلدان درفتوح البلدان (۱) و احمد بن یحیی بلاذری بغدادی متوفی سال ۲۷۹ درتاریخ (۲) خود و ابن ابی الحدید معتزلی در شرحنهج البلاغه (۳) (چاپ مصر) نقلاً از ابو بکر أحمد بن عبد العزیز جوهری و محمد بن جریر طبری درتاریخ کبیر (۴) و دیگران از محدثین و مورخین خودتان ثبت نموده اند.

نزول آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ )

بعد از برگشتن بمدینه طیبه، جبرئیل از جانب رب جلیل نازل و آیه ۲۸ سوره ۱۷(بنی اسرائیل) را بر آن حضرت خواند که( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ) (۵) .

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأمل نمود که ذوی القربی کیست و حق آنها چیست؟ جبرئیل مجدداً شرفیاب گردیده و عرض کرد، خداوند می فرماید:ادفع فدکا إلی فاطمه ؛ فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار کن. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليه‌السلام را طلبید و فرمود:انّ اللّه امرنی ان ادفع الیک فدکا ؛ خداوند مرا امر فرموده فدک را به شما واگذارم فلذا در همان

____________________

۱- فتوح البلدان، ص۴۱ و ۴۶.

۲- تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۲۱.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۴.

۴- تاریخ کبیر، ج۲، ص۳۰۳.

۵- حقوق خویشان و ارحام خود را اداء کن و فقراء و رهگذران بیچاره را بحق خودشان برسان و هرگز اسراف و تبذیر منمای.

۸۷

مجلس فدک را بفاطمه هبه و واگذار نمود.

حافظ : آیا در کتب و تفاسیر شیعه این معنی را در نزول آیه شریفه نوشته اند یا شواهدی در کتب معتبره ما دیده اید؟

داعی : امام المفسرین أحمد ثعلبی در تفسیرکشف البیان (۱) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (۲) خود از حافظ ابن مردویه أحمد بن موسی مفسر معروف متوفی سال ۳۵۲ از ابی سعید خدری و حاکم ابو القاسم حسکانی و ابن کثیر عماد الدین اسماعیل ابن عمر دمشقی فقیه شافعی درتاریخ (۳) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۹ینابیع المودة (۴) ازتفسیر ثعلبی و جمع الفوائد و عیون الاخبار (۵) نقل می کنندکه لمّا نزلت و آت ذا القربی حقّه دعا النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه فأعطاها فدک الکبیر (۶) .

تا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حیات داشت فدک در تصرف فاطمهعليها‌السلام بود. خود بی بی اجاره می داد و مال الاجاره را باقساط ثلاثه می آوردند بی بی فاطمه بقدر قوت یک شب خود و فرزندانش بر می داشت، بقیه را در میان فقراء بنی هاشم و زائد آن را بسایر فقرا و ضعفا بمیل خود ارفاقاً تقسیم می نمود.

بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمورین خلیفه وقت رفتند ملک را از تصرف مستأجرین بی بی بیرون آورده، ضبط نمودند!

شما را بخدا آقایان انصاف دهید نام این عمل را چه باید گذارد؟

حافظ : این اول مرتبه ایست که از شما می شنوم رسول خدا فدک را بامر پروردگار بفاطمه واگذار کرد.

داعی : ممکن است شما ندیده باشید، ولی ما زیاد دیدیم. عرض کردم بسیاری از اکابر علمای شما در کتب معتبره خود ضبط نموده اند بازهم توضیحاً عرض

____________________

۱- کشف البیان، ج۴، ص۳۵۸.

۲- در المنثور، ج۴، ص۳۲۰.

۳- تاریخ دشمق، ج۴۷، ص۴۸۳.

۴- ینابیع المودة، ص۳۵۹، باب۳۹، ح۱۸.

۵- جمع الفوائد، ج۲، ص۹۸.

۶- چون نازل شد آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ ) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه را خواند و فدک بزرگ را باو عطا نمود.

۸۸

می نمایم که حافظ ابن مردویه و واقدی و حاکم در تفسیر و تاریخ خود و جلال الدین سیوطی در در المنثور(۱) و مولی علی متقی در کنز العمال(۲) و در حاشیه مختصری که درمسند امام احمد بن حنبل نوشته در مسأله صله رحم ازکتاب الاخلاق و ابن ابی الحدید در جلد چهارمشرح نهج البلاغه (۳) از طرق مختلفه غیر از طریق ابی سعید خدری نقل نموده اند که وقتی این آیه شریفه نازل شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار نمود.

استشهاد به حدیث لا نورث و جواب آن

حافظ : آنچه مسلّم است خلفاء فدک را باستناد حدیث معروفی که خلیفه ابی بکر گفت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه ،(۴) ضبط نمودند.

داعی : أولا إرث نبوده و هبه بوده.

ثانیاً این عباراتی را که به عنوان حدیث نقل نمودید، به جهاتی مورد اشکال و مردود است.

حافظ : دلیل شما بر مردودیت این حدیث مسلّم چیست؟

داعی : دلایل مردودیت آن بسیار است که مورد تصدیق اهل علم و انصاف می باشد:

اولاً سازنده این حدیث هر کس بوده بی فکر و بی تأمل تفوّه باین جملات نموده؛ زیرا اگر فکر کرده بود، عبارتی می گفت که موجب پشیمانی و تمسخر عقلا و دانشمندان نگردد هرگز نمی گفت:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ؛ زیرا می دانست یک روز کذب او از خود عبارت حدیث ساختگی بیرون می آید.

چنانکه می گفت: ((انا لا اورّث ))؛ یعنی فقط من که خاتم الانبیاء هستم ارث قرار نداده ام، راه فرار در گفتار باز بود، ولی وقتی کلمه جمع آورده که ما جماعت انبیا

____________________

۱- در المنثور، ج۴، ص۳۲.

۲- کنز العمال، ج۳، ص۷۶۶.

۳- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۸۸.

۴- ما جماعت انبیاء ارث قرار نمی دهیم؛ هرچه از ما بماند صدقه است (یعنی به امت واگذار می شود). (المواقف، ج۳، ص۵۹۸).

۸۹

ارث قرار نمی دهیم، ناچار می شویم برای پی بردن بصحت و سقم حدیث بنا بفرموده خودشان مراجعه بقرآن مجید نموده تا اثبات حقیقت گردد.

وقتی مقابله با قرآن نموده، مردودیت آن ثابت می شود؛ چه آنکه می بینیم در قرآن مجید آیات بسیاری راجع بارث انبیاء موجود است می رساند که انبیاء عظام همگی ارث داشتند و وراث بعد از فوت آنها تصرف می کردند. پس مردودیت این حدیث واضح می شود.

چنانچه عالم محدّث أبو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری که به توثیق ابن ابی الحدید درشرح نهج از اکابر علما و محدثین صاحب ورع و تقوای اهل تسنّن بوده در کتابسقیفه (۱) و ابن اثیر درنهایه (۲) و مسعودی دراخبار الزمان و اوسط (۳) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (۴) از ابو بکر احمد جوهری در کتابسقیفه و فدک به طرق و اسانید بسیار که بعض از آنها از امام پنجم أبی جعفر محمّد بن علی الباقرعليهما‌السلام از صدیقه صغری زینب کبری و بعضی دیگر از عبد اللّه بن حسن بن حسن از صدیقه کبری سلام اللّه علیها و در ص ۹۳ مسندا از عایشه ام المؤمنین و در ص ۹۴ نقلا از محمّد بن عمران مرزبانی از جناب زید بن علی بن الحسینعليهم‌السلام از پدرش از جدش از بی بی صدیقهعليهم‌السلام سلام اللّه علیها و دیگران از علمای شما خطبه و خطابه و محاجّه حضرت زهرا مظلومهعليهم‌السلام را در میان مسجد مجمع عمومی مسلمانان مقابل مهاجر و انصار نقل نموده اند که مخالفین خود را مجاب نمود بقسمی که نتوانستند جواب بگویند (چون جواب منطقی نداشتند بهو و جنجال گذرانیدند).

از جمله دلایل بی بی در مقابل آن حدیث پوچ مردود بی مغز آنها این بود که فرمود: ((اگر این حدیث صحیح است و انبیا ارث نداشتند، پس این همه آیات ارث در قرآن مجید برای چیست؟))

____________________

۱- کتاب سقیفه، ص۹۹-۱۰۰.

۲- نهایة، ج۳، ص۲۳۶.

۳- معم الاوسط، ج۴، ص۱۰۴.

۴- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۸۸.

۹۰

دلایل فاطمه بر رد حدیث لا نورث

یک جا می فرماید:( وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ) (۱) و در قصه حضرت زکریا فرموده( فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ) (۲) ؛

( وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ* فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ ) (۳) .

آنگاه فرمود:یا بن ابی قحافه، أ فی کتاب اللّه ان ترث اباک و لا ارث ابی لقد جئت شیئا فریّا افعلی عمد ترکتم کتاب اللّه و نبذتموه وراء ظهورکم (۴) .

آیا من فرزند پیغمبر نیستم که مرا از حقم محروم می کنید؟ پس این همه آیات ارث عموماً للناس و خصوصاً للانبیاء چیست که در قرآن مجید درج گردیده؟

مگر نه اینست که آیات قرآن مجید بر حقیقت خود باقی است تا روز قیامت مگر نه در قرآن می فرماید:( وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ ) ؛ (۵) ( یُوصِیکُمُ اللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ) (۶) ( کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ ) (۷) .

آیا چه خصوصیتی مرا از ارث پدر محروم داشته؟أ فخصّکم اللّه بآیه اخرج ابی منها ام

____________________

۱- میراث برد سلیمان از داود؛ آیه ۱۶، سوره ۲۷(نمل).

۲- از لطف خاص خود فرزند صالح و جانشینی شایسته به من عطا فرما، که او وارث من و همه آل یعقوب باشد؛ آیه ۵ سوره ۱۹(مریم).

۳- یادآور حال زکریا را هنگامی که خدا را ندا کرد که بار الها مرا تنها نگذار! (و بمن فرزندی که وارث من باشد عطا فرما) که تو بهترین وارث اهل عالم هستی. ما هم دعای او را مستجاب کردیم و یحیی را باو عطا فرمودیم، آیه ۸۹و۹۰ سوره ۲۱(انبیاء).

۴- پسر ابی قحافه آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ افتراء بزرگی بر خدا بسته اید! آیا با علم و دانائی و از روی عمد عمل بکتاب خدا را ترک نمودید و قرآن را پشت سر خود انداختید؟ (شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۵).

۵- در ارث خویشاوندان برخی از آنها مقدم بر برخ دیگر می باشند؛ آیه ۷۵، سوره ۸(انفال)

۶- حکم خدا در حق فرزندان شما اینست که پسران دو برابر دختران ارث ببرند؛ آیه ۱۱، سوره ۴(نساء).

۷- دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیاست، وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل. این کار فریضه و سزاوار مقام پرهیزکاران است آیه ۱۷۶ سوره ۲(بقره).

۹۱

انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمّی ؟!(۱)

چون در مقابل این دلائل و فرمایشات حق تماماً ساکت ماندند و جوابی نداشتند مگر مغلطه کاری و فحش دادن و اهانت نمودن که بالاخره بی بی مظلومه را از این راه ها بی چاره نمودند، ناله اش بلند شد فرمود: ((امروز دل مرا شکستید و حق مرا ضبط نمودید و بردید ولی من روز قیامت در محکمه عدل الهی با شما محاکمه خواهم نمود. خداوند قادر توانا حق مرا از شما خواهد گرفت .))

فنعم الحکم اللّه و الزعیم محمّد( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )و الموعد القیمه و عند الساعه یخسر المبطلون و لا ینفعکم اذ تندمون و لکلّ نباء مستقرّ ( فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) (۲) .

حافظ : کدام کس جرأت داشت به ودیعه و بضعه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه رضی اللّه عنها جسارت نماید که شما می فرمایید در مغلطه کاری به بی بی فحش دادند؟ حقیر که این بیان شما را باور نمی کنم. مغلطه کاری ممکن است، ولی فحش غیر ممکن است. شما هم تکرار نفرمایید.

داعی : بدیهی است کسی چنین جراتی نداشت، مگر خلیفه شما ابی بکر که در مقابل دلایل ثابته بی بی مظلومهعليهم‌السلام چون جوابی نداشت، همان ساعت منبر رفت و بنای جسارت را گذارد، نه به فاطمهعليهم‌السلام فقط بلکه بشوهر و ابن عمش، محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امیر المؤمنین علیعليه‌السلام هم اهانت نمود!

حافظ : گمان می کنم این نوع از تهمتها از طرف عوام شیعه و متعصّبین آنها انتشار پیدا نموده باشد.

داعی : اشتباه فرمودید! از طرف عوام شیعه نبوده، بلکه از طرف خواص

____________________

۱- آیا خداوند شما را به آیه ای مخصوص گردانیده که پدر مرا از آن آیه اخراج کرده؟ آیا شما بخاص و عام قرآن از پدرم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عمم علی بن أبی طالبعليه‌السلام داناترید؟!.

۲- خداوند بهترین حکم کننده و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کفیل و آقا و رئیس می باشد و وعده گاه ما و شما قیامت است و آن روز است که اهل باطل زیان می بینند و ندامت و پشیمانی نفعی بشما نخواهد داد و برای هر چیزی وقتی است که در آن وقت واقع خواهد شد و زود است که می دانید عذاب خوارکننده و ابدی بر چه کس ورود و حلول می نماید.(شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۶).

۹۲

و علمای بزرگ سنّت و جماعت انتشار پیدا نموده و در جامعه شیعه بسیار نادر است که اظهار تعصّب شود، به قسمی که مطالب دروغی انتشار دهند، بلکه محال است. و لو هر اندازه عوام و متعصّب باشند، جعل خبر نمی نمایند. پس این خبر صدق و صحیح است که اکابر علمای خودتان هم نقل نموده اند.

شما کتب معتبره معروفه علمای خود را ببینید تا تصدیق نمائید اکابر علمای منصف خودتان هم اقرار باین معانی نموده اند؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (۱) (چاپ مصر)از ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری شرح، منبر رفتن ابی بکر را بعد از احتجاج علی و فاطمهعليهما‌السلام و اهانتهائی که بآن دو ودیعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده، ضبط نموده است.

احتجاج علی با ابی بکر

چنانچه دیگران هم نوشته اند، بعد از اینکه بی بی مظلومه فاطمهعليه‌السلام خطبه را تمام کرد، علیعليه‌السلام در مقام احتجاج برآمد در حضور مهاجر و انصار و مجمع عموم مسلمانان در مسجد رو بابی بکر نمود و فرمود: ((چرا فاطمه را از حق میراث پدرش محروم نمودی و حال آنکه علاوه بر ارث در حیات پدر متصرفه و مالکه بوده است؟ ))

ابی بکر گفت: ((فدک فیء مسلمانان است اگر فاطمه شاهد کامل بیاورد که ملک او می باشد البته باو می دهم و الا محروم خواهم نمود .))

حضرت فرمودند:أ تحکم فینا بغیر ما تحکم فی المسلمین ؛ آیا حکم می کنی درباره ما بغیر آنچه حکم می کنی در میان مسلمانان؟ مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرمودالبیّنه علی من ادعی و الیمین علی من ادعی علیه. (۲) تو قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رد نمودی و بر خلاف دستور شرع انور از فاطمهعليها‌السلام که از زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تاکنون متصرفه بوده، شاهد می خواهی؟ مگر عمل و قول فاطمهعليها‌السلام (که یکی از اصحاب کساء و مشمول آیه تطهیر است) حق نیست.اخبرنا لو انّ شاهدین شهدا علی فاطمه بفاحشه ما کنت صانعه بها قال

____________________

۱- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۷.

۲- شاهد و گواه بر مدعی است و قسم بر مدعی علیه.(سنن الکبری، ج۱۰، ص۱۵۰).

۹۳

اقیم علیها الحدّ کسایر النساء قال عليه‌السلام کنت اذا عند اللّه من الکافرین لانّک رددت شهاده اللّه لها بالطهاره حیث قال ( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (۱) . مگر این آیه در حق ما نازل نگردیده؟ گفت: چرا. فرمود: ((آیا فاطمه ای که خدا شهادت به طهارت او داده، برای مال ناقابل دنیا دعوای بیجا می نماید. شهادت طاهره را رد می نمائی و قبلت شهاده اعرابیّ بال علی عقبه، ولی قبول می کنی شهاده اعرابی را که بر پاشنه پای خود بول می کند !))

این جملات را فرمود و متغیّراً به منزل رفت. از این احتجاج هیاهوی عجیبی در مردم پیدا شد که همه می گفتند:

حق با علی و فاطمه است. به خدا قسم علی راست می گوید! این چه نوع عمل است که با دختر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمایند؟

کلمات ابی بکر بالای منبر و دشنام دادن به علی و فاطمهعليهما‌السلام

اینجا است که ابن ابی الحدید نقل می کند که چون احتجاج علی و فاطمه در مردم مؤثر و به صدا در آمدند، بعد از رفتن علی و فاطمهعليهما‌السلام ابی بکر رفت بالای منبر و گفت: أیها الناس این چه هیاهوئیست که برپا کرده اید و گوش به حرف هر کس می دهید؟ چون شهادتش را رد کرده ایم این حرفها را می زندانّما هو ثعاله شهیده ذنبه (۲) مربّ لکلّ فتنه هو الذی یقول کروها جذعه بعد ما هرمت یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنساء کامّ طحّال احبّ اهلها الیها البغیّ! (۳) .

____________________

۱- ما را خبر بده که اگر دو شاهد شهادت بدهند که فاطمهعليها‌السلام (العیاذ باللّه ثم العیاذ باللّه) فاحشه و عمل بدی از او سرزده، با او چه معامله خواهی کرد؟ گفت: ((بر او حد می زنم مانند سایر زنها.)) حضرت فرمود اگر چنین کاری کنی در نزد خدا از جمله کفار خواهی بود برای آنکه رد کرده ای شهادت خدا را درباره فاطمهعليها‌السلام به طهارت؛ چنانچه می فرماید در قرآن: جز این نیست که خداوند اراده می نماید که شما را پاک و پاکیزه کند و ببرد از شما هر رجس و بدی را.)) (ابو بکر بن اب قحافه، ص۳۲۶).

۲- در سایر کتب دارد که گفت: ((انما هی ثعاله شهیدها ذنبها.)) یعنی فاطمهعليه‌السلام روباهی است که شاهد او دم او می باشد (یعنی العیاذ باللّه علیعليه‌السلام ).

۳- جز این نیست که او(علیعليه‌السلام )روباهی می باشد. که شاهد او دم او باشد ماجرا جو و برپا کننده فتنه می باشد و فتنه های بزرگ را کوچک نشان می دهد و مردم را بفتنه و فساد ترغیب و ترهیب می نماید کمک از ضعفا و یاری از زنها می طلبد مانند ام طحال است

۹۴

آقایان تعجب می کنید از کلمه فحش و اهانت! مگر این کلمات، جسارت و دشنام و اهانت نبوده است نسبت روباه و دم روباه و ام طحال زن زناکار نسبت به علی و فاطمهعليهما‌السلام دادن تعارف و احترام و محبت و نصرت و یاری است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داده بودند؟!

آقایان تا کی غرق در خوش بینی و تعصب هستید و نسبت بشیعیان بیچاره بدبین هستید و آنها را رافضی و کافر می خوانید که چرا انتقاد می کنند از گفتار و رفتار اشخاصی که در کتب خودتان ثبت است؟

قضاوت منصفانه لازم است

ولی دیده حق بین و انصاف باز نمی کنید که حقیقت را ببینید. آیا این عمل و گفتار ناهنجار از پیر مرد مصاحب رسول اللّه سزاوار و شایسته بوده است!

اگر یک مرد ولگرد بی بروبار به آدمی دشنام بدهد، فرق دارد تا یک مرد پیری که شب و روز مقیم مسجد و اهل ذکر و عبادت است. کلمات زشت و ناهنجار و فحش و دشنام و نسبتهای رکیک از دهان معاویه و مروان و خالد معلوم الحال آن قدر دلها را نمی سوزاند تا از دهان مصاحب غار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !!

آقایان ما در آن زمان نبوده ایم. نامهایی از علی و ابی بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و مروان و خالد و ابو هریره و غیره می شنویم نسبت به هیچ یک دوستی و دشمنی نداریم، فقط به دو چیز نظر می کنیم: یکی آنکه کدام یک محبوب خدا و رسول و مورد توصیه آنها قرار گرفته و دیگر توجه به اعمال و افعال و گفتار آنها می نمائیم و قضاوت منصفانه به حق می کنیم.

مانند شما آقایان محترم، زود باور نیستیم و تسلیم بلاجهت نمی شویم؛ نمی توانیم با دیده خوش بینی غمض عین کنیم و هر عمل زشتی را از هر کس حمل بصحت کنیم و در مقابل آنها سر تعظیم فرود آوریم و از هر عمل زشتی دفاع

____________________

(که زنی بود زانیه در جاهلیت چنانچه ابن ابی الحدید ذیل همین گفتار توضیح می دهد) که دوست می داشت نزدیکان او زنا بدهند.(شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۷).

۹۵

بی مورد نماییم.

آدمی وقتی عینک سفید بر دیدگان خود گذارد، هر رنگی را بجای خود می بیند. نه آنکه رنگهای سیاه و زرد و سرخ را سفید ببیند؛ چون طالب سفید است-آقایان هم اگر عینک سفید نورانی انصاف بر دیده گذارده و حب و بغض را کنار بگذارید، خوب را خوب و بد را بد خواهید دید. تصدیق خواهید نمود که این عمل و گفتار از مثل ابی بکر آدمی، در منتها درجه قباحت است، کسی که خود را خلیفه مسلمین می داند و یک مدت زمانی مصاحب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، برای حب جاه و حفظ مقام حاضر شود کلمات رکیک و دشنامهای بسیار قبیح بر زبان جاری کند آن هم بدو محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

تعجب ابن ابی الحدید از گفتار ابی بکر

نه فقط این عمل اسباب تعجّب ماست، بلکه علمای منصف خودتان هم به تعجب آمدند؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گوید: ((از این گفتار خلیفه تعجب نمودم. از استاد خود، ابو یحیی نقیب جعفر بن یحیی بن ابی زید البصری سؤال نمودم کنایه و تعریض خلیفه در این کلمات به که بوده.)) گفت: ((کنایه و تعریض نبود، بلکه صراحت در کلام بود.)) گفتم: ((اگر صراحت داشت. سؤال نمی نمودم.))فضحک و قال بعلیّ بن أبی طالب عليه‌السلام قلت هذا الکلام کلّه لعلیّ یقوله؟قال نعم انّه الملک یا بنی (۱) .

آقایان با انصاف، عبرت بگیرید و قضاوت منصفانه بنمایید! اگر کسی بپدر و مادر شما این نوع جسارت و اهانت نماید مثل روباه و دم روباه و زن زنا کار به آنها بزند، دل شما از او پاک می گردد؟ و انصاف است بما اعتراض کنید که چرا انتقاد می کنیم با زایمان ما مانع است که نگوییم و ننویسیم، مگر آنچه واقع شده و

____________________

۱- پس خندید و گفت(این نسبت ها را)به علیعليه‌السلام داد. گفتم: ((این سخنان ناشایست تمامش نسبت به علی بود.)) گفت: ((بلی پسر سلطنت همین است.)) (یعنی عقیم و دنباله بریده است. اشخاص ریاست طلب برای رسیدن بهدف و مقصد خود که ریاست و آقایی باشد، هر عمل زشت و ناشایسته ای را می کنند). (شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۴۷).

۹۶

مورد تصدیق اکابر علمای خودتان هم می باشد.

اگر شخصی در مقابل این جمعیت بگوید: آقای حافظ، روباه و آقای شیخ، دم آن می باشد و مانند زن فاحشه در مجلس حرف می زنند، چه قدر بشما سخت می گذرد؟

آقایان چشم ها را بر هم نگذارید و با دیده انصاف به مسجد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنگرید که مرد پیری یار غار پیغمبر بعنوان خلافت بالای منبر پیغمبر در مقابل مهاجر و انصار بگوید: علی بن ابی طالب(العیاذ باللّه)روباه است و فاطمه دم روباه می باشد (یا بر عکس بنا بر گفتار سایر روات) و مانند زن فاحشه زنا کار میان مردم حرکت می کند. بر مولای ما امیر المؤمنین و جده ما فاطمه مظلومه در مقابل مردم چه گذشت، خدا می داند! الان تمام بدن داعی می لرزد. می بینید با ارتعاش و اشک جاری با شما حرف می زنم. بیش از این حال گفتار در این باب ندارم.

درد دل ما بسیار است؛ این زمان بگذار تا وقت دگر.

آیا سزاوار بود از مصاحب و مسندنشین رسول اللّه که در مقابل طلب حق و حرف حساب و صحیح دشنام بدهد و بکلمات رکیک مؤمنین واقعی و ودایع پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اهانت نماید؟ معلوم است؛ فحش حربه عجز است؛ کسی که جواب صحیح ندارد با فحش طرف را مغلوب می کند!! آن هم به علیعليه‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او فرمود:علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ حیث دار (۱) و بعد از دشنام نسبت فتنه انگیزی بدهد و تمام فتنه ها را از او بداند!

آزار به علیعليه‌السلام ّ آزار به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

آیا این بود ثمره و نتیجه سفارشات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علی و فاطمهعليهما‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند درباره هر یک از علی و فاطمهعليهما‌السلام علی حده فرمود: ((اذیت آنها أذیت من است، که خلاصه کلمات آن می شود که

____________________

۱- علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد.(کنز العمال، ج۱۱، ص۲۷۷، ح۳۲۹۰۹).

۹۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذاهما فقد آذانی و من آذانی فقد اذی اللّه (۱) و نیز فرمود: من آذی علیّا فقد آذانی (۲) .

دشنام دادن به علیّ دشنام به پیغمبر است

و بالاتر از اینها در تمام کتب معتبره شما ثبت است که آن حضرت فرمود:من سبّ علیا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (۳) .

و محمد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب ۱۰کفایة الطالب حدیث مفصلی از ابن عباس مسنداً نقل نموده که در مقابل جمعی از اهل شام که علی را لعن و سب می نمودند، فرمود: ((شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:من سبّک فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه اکبّه اللّه علی منخریه فی النار (۴) .

و بعد از این حدیث، احادیث دیگری مسنداً نقل می نماید که تمامی آنها دلالت دارد بر کفر کسانی که علی را دشنام بدهند؛ چنانچه عنوان باب ۱۰ را به این عبارت آورده:الباب العاشر فی کفر من سبّ علیّا عليه‌السلام (۵) .

و نیز حاکم درمستدرک (۶) همین حدیث را باستثنای جمله آخر نقل نموده است.

پس طبق این احادیث، سب کنندگان به علیعليه‌السلام سب کنندگان خدا و پیغمبر می باشند و سب کنندگان خدا و پیغمبر(مانند معاویه و امویها و خوارج و نواصب و امثال آنها) ملعون و اهل آتش می باشند.

____________________

۱- هر کس این دو تن (علی و فاطمهعليهما‌السلام ) را آزار کند، مرا آزرده و کسی که مرا آزار دهد، خدا را آزرده.(شرح احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۰۹).

۲- کسی که علی را بیازارد مرا آزرده.(مسند احمد، ج۳، ص۴۸۳).

۳- هر کس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده است.(کفایة الطالب، ص۸۳، باب ۱۰).

۴- کسی که ترا دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده و کسی که خدا را دشنام دهد خدا او را برو در آتش اندازد. (کفایة الطالب، ص۸۳، باب۱۰).

۵- باب دهم در کفر کسی که علی را سب و دشنام دهد. (کفایة الطالب، ص۸۳، باب۱۰).

۶- المستدرک، ج۳، ص۱۲۱.

۹۸

بس است! قیامت گرچه دیر آید بیاید. چون جدّه مظلومه ما سکوت نموده و محاکمه را موکول به روز قیامت در محکمه عدل الهی نمود، ما هم سکوت را پیشه کنیم برویم، بر سر دلایل خود بر رد حدیث مورد استشهاد شما.

علی باب علم و حکمت است

دلیل دوم بر مردودیت حدیثلا نورّث ، آن است که نظر بحدیث شریف متفق علیه (شیعه و سنی) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها؛انا دار الحکمه و علی بابها (۱) .

روی قواعد عقل و دانش، حتماً بایستی باب علم رسول اللّه از احادیث و دستورات آن حضرت مخصوصا آنچه مربوط بأحکام است بالاخص راجع بارث که نظم و اختلال جامعه امت مربوط به اوست، آگاهی کامل داشته باشد و إلا باب علم نخواهد بود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بفرماید:من اراد العلم فلیأت الباب .

چگونه ممکن است عقل باور کند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر اخباری که در تمام کتب معتبره شما وارد است، علیعليه‌السلام را اقضای از امت معرفی نموده و فرموده باشد:علی اقضاکم ؛ یعنی علیعليه‌السلام در علم قضاوت از همه شما امت اولی می باشد.آیا خنده آور نیست که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصدیق کند کسی را که در علم قضاوت از همه بالاتر است، اما از ارث و حقوق اطلاع کامل ندارد و احکام ارث را به او نگوید؟ در صورتی که قاضی باید به جمیع علوم مخصوصاً به علم فقه و حقوق که قانون ارث از اهم آنها است، آگاه و مطلع باشد.

چگونه می توان باور نمود که حدیثی آن هم راجع بارث مخصوصاً مربوط بامور داخلی و شخصی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، علیعليه‌السلام وصی و باب علم آن حضرت نشنیده باشد ولی (اوس بن حدثان یا ابی بکر بن ابی قحافه) شنیده باشد؟ آیا عقل شما قبول می نماید که بگویند یک فرد عادی بی سواد وصیت بکند و برای خود وصی مورد اطمینانی قرار دهد و همه قسم دستورات عمل بعد از خود را بوصی خود بدهد، ولی نکته اهم در وصیت را که موضوع ارث ببازماندگان

____________________

۳- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ من خانه حکمتم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ هر کس اراده دارد از علم من بهره ای بردارد، پس باید برود در خانه علیعليه‌السلام .

۹۹

است، بوصی نگوید و بیک فرد بیگانه بگوید که بعد از من چنین و چنان شود؟

تا چه رسد به مقام منیع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن هم خاتم الانبیاء که اصل غرض از بعثتش، حفظ نظام اجتماع بشر و فراهم نمودن آسایش دنیا و آخرت بوده است و وصی و وارث و جانشینی برای خود معین نماید. یعنی خدا تعیین نماید علی را وصی و وارث آن حضرت و آنگاه چنین حدیثی که نظم و نظام خصوصی و عمومی را به هم می زند بآن وصی بزرگوار خود که علاوه بر مقام وصایت، باب علم و حکمت آن حضرت نیز بوده نفرماید!!

شیخ : هیچ یک از این دو موضوع در نزد ما ثابت نمی باشد؛ چون که حدیث مدینه مورد قبول اکابر علماء نمی باشد و اما موضوع وصایت در نزد علمای جمهور مردود و غیر مسلّم است؛ چه آنکه بخاری و مسلم درصحیحین خود و دیگران از بزرگ عالمان ما مسندا از ام المؤمنین عایشه رضی اللّه عنها نقل نمودند که گفت: ((در وقت احتضار سر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سینه من بود تا از دنیا رفت.)) یعنی من شاهد بودم که وصیتی ننمود!!

چگونه ممکن است وصیتی نموده باشد و بر ام المؤمنین که تا دم آخر سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسینه او بوده است، مخفی مانده باشد و اگر وصیت نموده بود، قطعاً ام المؤمنین رضی اللّه عنها نقل می نمود؛ پس موضوع وصیت بکلی منتفی می باشد!

داعی : راجع به حدیث مدینه بی لطفی فرمودید؛ زیرا که عرض کردم اتفاقی فریقین است و تقریباً به حد تواتر آمده و در کتب معتبره اکابر علمای شما از قبیل امام ثعلبی و فیروزآبادی و حاکم نیشابوری و محمّد جزری و محمّد بن جریر طبری و سیوطی و سخاوی و متقی هندی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی و محمّد بن طلحه شافعی و قاضی فضل بن روزبهان و مناوی و ابن حجر مکّی و خطیب خوارزمی و سلیمان قندوزی حنفی و ابن مغازلی فقیه شافعی و دیلمی و ابن طلحه شافعی و میر سید علی همدانی و حافظ ابو نعیم اصفهانی و شیخ الاسلام حموینی و ابن ابی الحدید معتزلی و طبرانی و سبط ابن جوزی و امام ابو عبد الرحمن نسائی و غیرهم نقل نموده اند.

و اما موضوع وصایت و نصوص وارده از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسی بسیار و بی شمار

۱۰۰

و از متواترات مسلّمه است و قطعاً انکار وصایت را نمی نماید، مگر عنود لجوج و متعصّب جهول.

نواب : خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود وصی آن حضرت است که بکارهای خانوادگی آن حضرت هم رسیدگی می نماید چنانچه خلفاء رضی اللّه عنهم رسیدگی می کردند و مخارج زوجات رسول اللّه را می دادند، از کجا معلوم است که علی کرم اللّه وجهه را بالخصوص بوصایت معین نموده باشد؟

داعی : صحیح فرمودید، بدیهی است خلیفه و وصی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرد واحد بوده، چنانچه دلایل و نصوص خلافت را در شبهای گذشته به عرضتان رسانیدم و وصایت آن حضرت با نصوص جلیّه واضح و آشکار است که بامر آن حضرت در موقعی که دیگران در پی دسیسه بازی بودند، مشغول غسل و کفن و دفن آن حضرت بود، بعد هم به ادا و ردّ امانات موجوده نزد آن حضرت پرداخت و این مطلب از اوضح واضحات و مورد اتفاق جمیع علمای ما و شما می باشد.

نقل اخبار در وصایت

ناچارم برای اثبات این معنی که جناب شیخ نفرمایند در نزد علماء ما مردود است، به چند حدیثی مختصر اشاره نمایم:

1. امام ثعلبی درمناقب و تفسیر (1) خود و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (2) و میر سید علی همدانی در مودت ششم ازمودّة القربی (3) از خلیفه دوم عمر بن خطاب نقل می نمایند که گفت:ان رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لمّا عقد المؤاخاه بین اصحابه قال هذا علیّ اخی فی الدنیا و الآخره و خلیفتی فی اهلی و وصیّی فی امّتی و وارث علمی و قاضی دینی ماله منّی مالی منه نفعه نفعی و ضرّه ضرّی من احبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد أبغضنی (1) .

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج5، ص84.

2- مناقب ابن مغازلی، ص38.

3- مودة القربی، ص19.

4- رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روزی که عقد اخوت و برادری بین اصحاب قرار داد فرمود: ((این علی برادر من است در دنیا و آخرت و خلیفه من است در اهل من و وصی من در امت من و وارث علم من و اداءکننده دین من خلاصه بین من و علی جدایی نیست؛ نفع او نفع من، و ضرر او ضرر من است. کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.))

۱۰۱

2. شیخ سلیمان بلخی حنفی باب 15ینابیع المودة (1) را اختصاص باین موضوع داده و 20 خبر از امام ثعلبی و حموینی و حافظ ابو نعیم و احمد بن حنبل و ابن مغازلی و خوارزمی و دیلمی در اثبات وصایت علیعليه‌السلام نقل می نماید که بعض از آن اخبار را برای روشن شدن ذهن آقایان عرض می کنم:

ازمسند امام احمد حنبل(2) نقل می نماید (و سبط ابن جوزی هم درتذکرة خواص الامّه (3) و ابن مغازلی شافعی در مناقب نیز این خبر را آورده اند) که انس بن مالک گفت: ((به سلمان گفتم سؤال کن از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که وصی او کیست؟))

فقال سلمان یا رسول اللّه من وصیّک؟ فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا سلمان من کان وصیّ موسی؟ فقال یوشع بن نون قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّ وصیّی و وارثی یقضی دینی و ینجز موعدی علیّ بن أبی طالب(4) .

3. و از موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزم از بریده نقل می کند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لکلّ نبیّ وصیّ و وارث و انّ علیّا وصیّی و وارثی (5) .

(و محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایة الطالب(6) ضمن باب 62 مسنداً همین خبر را آورده و بعد از نقل خبر گوید: ((این حدیث نیکویی است که محدث شام هم در تاریخ خود ذکر نموده)).

4. و از شیخ الاسلام حموینی نقل می کند از ابی ذر غفاری که گفت: قال رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنا خاتم النبیّین و أنت یا علی خاتم الوصیّین الی

____________________

1- ینابیع المودة، ج1، ص235، ح4.

2- تذکرة الخواص، ص48.

3- همان.

4- سلمان عرض کرد: ((یا رسول اللّه وصی شما کیست؟)) فرمود: ((ای سلمان وصی موسی که بود؟)) عرض کرد: ((یوشع بن نون،)) فرمود: ((وصی من و وارث من و اداءکننده دین من و وفاکننده بوعده من علی بن أبی طالبعليه‌السلام است.))

5- از برای هر پیغمبری وصی و وارثی بوده بدرستی که علی وصی و وارث من است.

6- کفایت الطالب، ص260، باب 62.

۱۰۲

یوم الدین (1) .

5. و نیز ازخطیب خوارزمی (2) نقل می نماید از امّ سلمه امّ المؤمنین که گفت: ((رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه اختار من کلّ نبیّ وصیّا و علیّ وصیّی فی عترتی و اهل بیتی و امّتی بعدی (3) .))

6. و از ابن مغازلی فقیه شافعی نقل می کند از اصبغ بن نباته (که از اصحاب خاص امیر المؤمنین بوده و بخاری و مسلم هم از او روایت نموده اند) که گفت: ((مولانا امیر المؤمنین در بعض از خطبه های خود فرمود:ایّها الناس انا امام البریّه و وصیّ خیر الخلیقه و ابو العتره الطاهره الهادیه انا اخو رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصیّه و ولیّه و صفیّه و حبیبه انا امیر المؤمنین و قائد الغر المحجلین و سیّد الوصیّین حربی حرب اللّه و سلمی سلم اللّه و طاعتی طاعه اللّه و ولایتی ولایه اللّه و اتباعی اولیاء اللّه و انصاری انصار اللّه ))(4) .

7. و نیز ابن مغازلی شافعی در مناقب از عبد اللّه بن مسعود نقل می نماید که رسول اکرم فرمود:انتهت الدعوه الیّ و الی علیّ لم یسجد احدنا لصنم قطّ فاتّخذنی نبیّا و اتّخذ علیّا وصیّا (5) .

8. میر سید علی همدانی شافعی در مودة چهارم ازمودة القربی از عتبة بن عامر الجهنی نقل می کند که گفت: بایعنا رسول اللّه(ص)علی قول ان لا اله الاّ اللّه وحده

____________________

1- فرمود پیغمبر من خاتم انبیاء هستم و تو یا علیعليه‌السلام خاتم اوصیاء هستی تا روز قیامت.

2- مناقب (خوارزمی)، ص147، ح171. (روایت ذکر شده در کتاب: (( ان الله اختار من کل امة نبیاً و اختار لکل نبی وصیاً فانا نبی هذه الامة و علی وصیی فی عترتی و اهل بیتی و امتی من بعدی.))

3- خداوند اختیار نمود برای هر پیغمبری وصی و علی وصی من است در عترت و اهل بیت و امت من بعد از من.

4- ای مردم، منم امام خلایق و وصی بهترین مخلوقات و پدر عترت طاهره هادیه؛ منم برادر رسول خدا و وصی او و ولی او وصفی او و حبیب او؛ منم امیر المؤمنین و پیشوای دست و پا و پیشانی سفیدان و آقا و سید اوصیاء جنگ با من جنگ با خداست و صلح و سلم با من صلح و سلم با خداست اطاعت من اطاعت خداست؛ و دوستی من دوستی خداست و پیروان من دوستان خدا هستند و یاران من یاران خدا هستند.(مناقب، ابن مغازلی، ص138).

5- منتهی شد دعوت (رسالت) به من و علیعليه‌السلام که هیچ کدام از ما دو نفر سجده به بت ننمودیم، مرا پیغمبر و علیعليه‌السلام را وصی قرار داد.(مناقب، ابن مغازلی، ص139).

۱۰۳

لا شریک له و انّ محمّدا نبیّه و علیّا وصیّه فأیّ من الثلاثه ترکناه کفرنا (1) .

9. و نیز در همان کتابمودّة القربی است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انّ اللّه تعالی جعل لکلّ نبیّ وصیّا جعل شیث وصیّ آدم و یوشع وصیّ موسی و شمعون وصیّ عیسی و علیّا وصیّی و وصیّی خیر الاوصیاء فی البداء و انا الداعی و هو المضیء (2) .

10. صاحبینابیع ازمناقب موفق بن احمد خوارزمی نقل می کند از ابو ایوب انصاری که گفت در موقع مرض رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه سلام اللّه علیها آمد و گریه می کرد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا فاطمه انّ لکرامه اللّه ایّاک زوّجک من هو اقدمهم سلما و اکثرهم علما و اعظمهم حلما انّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع الی اهل الارض اطّلاعه فاختارنی منهم فبعثنی نبیّا مرسلا ثم اطّلع اطّلاعه فاختار منهم بعلک فاوحی الیّ انّ ازوّجه ایّاک و اتّخذه وصیّا (3) .

ابن مغازلی، فقیه شافعی درمناقب بعد از نقل این خبر این جملات را زیادتر نقل نموده که فرمود:یا فاطمة انا اهل البیت اعطینا سبع خصال لم یعطها احد من الاوّلین و لا یدرکها احد من الآخرین. منّا افضل الانبیاء و هو ابوک و وصیّنا خیر الاوصیاء و هو بعلک و شهیدنا خیر الشهداء و هو حمزه عمّک و منّا من له جناهان یطیر بهما فی الجنّه حیث یشاء و هو جعفر ابن عمّک و منّا سبطان و سیّدا شباب اهل الجنّه ابناک و الذی نفسی بیده انّ مهدیّ هذه الامّه یصلی عیسی بن مریم خلفه فهو من ولدک . (4) .

____________________

1- بیعت نمودیم با رسول خدا بر اینکه بگوئیم و شهادت بدهیم بوحدانیت خدای متعال که شریکی برای او نیست و اینکه محمد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اوست و علیعليه‌السلام وصی او. پس هر یک از این سه را ترک نماییم، کافر شده ایم.(مودة القربی، مودة چهارم، ص16).

2- به درستی که خدای تعالی قرار داد برای هر پیغمبری وصیی و قرار داد شیث را وصی آدم و یوشع را وصی موسی و شمعون را وصی عیسی و علیعليه‌السلام را وصی من و وصی من بهترین اوصیاء می باشد. منم دعوت کننده (به حق) و علیعليه‌السلام است روشن کننده(حق و حقیقت).(مودة القربی، ص16).

3- ای فاطمه، از کرامتهای خدای تعالی بتو اینست که همسر تو قرار داد کسی را که اسلامش از همه اقدم و علمش از همه بیشتر و بردباریش از همه زیادتر بود بدرستی که خدای عز و جل آگاه است بر اهل زمین (به اطلاع خالق و مخلوقی) اختیار نمود مرا از میان آنها و مبعوث نمود. مرا پیغمبر مرسل و همچنین به اطلاع (خالق و مخلوقی) اختیار نمود از آنها شوهر تو را. پس وحی نمود بسوی من که تزویج نمایم میان شما و او را وصی قرار دهم.(ینابیع المودة، ج1، ص179).

4- ای فاطمهعليه‌السلام به ما اهل بیت هفت خصلت عطا شده که به احدی از اولین عطا نشده و احدی از آخرین آنها را درک نمی کند=

۱۰۴

ابراهیم بن محمّد حموینی درفرائد این جملات را بعد از نقل حدیث زیادتر آورده که فرمود بعد از نام مهدیعليه‌السلام :یملأ الارض عدلا و قسطا بعد ما ملئت جورا و ظلما یا فاطمه لا تحزنی و لا تبکی فانّ اللّه عزّ و جلّ ارحم بک و أرأف علیک منّی و ذلک لمکانک و موقعک من قلبی قد زوّجک اللّه زوجا و هو اعظمهم حسبا و اکرمهم نسبا و ارحمهم بالرعیّه و اعدلهم بالسویه و ابصرهم بالقضیّه (1) .

گمان می کنم بهمین مقدار نقل احادیث نبوی برای اطمینان خاطر آقای نواب و رفع اشتباه جناب شیخ کافی باشد، و الاّ احادیث منقوله از مقام نبوت که در هر یک از آنها به مناسبتی نامی از وصایت آن حضرت برده شده، بسی بسیار و بیشمار است.

در وقت وفات سر مبارک رسول الله در سینه أمیر المؤمنینعليه‌السلام بود

و اما اینکه جناب شیخ فرمودند: در وقت وفات سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سینه ام المؤمنین عایشه بود، به کلّی مردود است؛ برای آنکه معارض است با اخبار بسیاری که علاوه بر آنکه در نزد عترت و اهل بیت طهارت ثابت و محقق آمده و اجماع علماء شیعه بنحو تواتر آن را نقل نموده اند، در کتب معتبره أکابر علماء خودتان هم آمده که در وقت وفات، سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سینه مولانا

____________________

= از ما است افضل از همه پیغمبران و آن پدر تو می باشد و وصی ما بهترین اوصیاء است و او شوهر تو می باشد و شهید ما بهترین شهداء است و او حمزه عموی تو می باشد و از ما است کسی که برای او دو بال است که پرواز می کند با آن دو بال در بهشت هر وقت بخواهد و او جعفر پسر عموی تو می باشد و از ما است دو سبط و دو سید جوانان اهل بهشت و آنها فرزندان تو می باشند بآن خدائی که جان من در دست او است بدرستی که مهدی این امت که عیسی بن مریم عقب او نماز می گذارد از اولاد تو می باشد.

1- پر می کند زمین را از عدل و داد بعد از اینکه پر شده باشد از ظلم و جور؛ ای فاطمهعليهما‌السلام محزون مباش گریه مکن؛ زیرا که خداوند رحیم تر و مهربانتر است بر تو از من و این از برای موقعیت و مکان تو است از قلب من به تحقیق تزویج نموده است تو را همسری که او بزرگتر از همه می باشد از حیث حسب، و گرامی تر از همه است از حیث نسب، و مهربان تر از همه برعیت و عادل تر از همه بمساوات و بیناتر از همه بقضاوت بین دو نفر و بیشتر می باشد.(فرائد اسمطین، ج2، ص84، ح403).

۱۰۵

امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده و در آن ساعت ابواب علوم را به سینه علیعليه‌السلام باز نموده.

شیخ : در کدام کتاب علمای ما چنین مطلبی را ذکر نموده اند؟

داعی : خوب است مراجعه نمائید به ششمکنز العمّال (1) وطبقات (2) محمّد بن سعد کاتب ومستدرک (3) حاکم نیشابوری وتلخیص ذهبی وسنن ابن أبی شبیه و کبیر (4) طبرانی و مسند(5) امام احمد حنبل وحلیه الاولیاء (6) حافظ أبو نعیم و کتب معتبره دیگر که همگی به اختلاف الفاظ و مطالب، نقل می نمایند از امّ المؤمنین امّ سلمه و جابر بن عبد اللّه انصاری و دیگران که در وقت وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را طلبید و سر مبارکش در سینه او بود تا روح از بدن شریفش مفارقت نمود.

و از همه این أخبار مهمتر بیان خود أمیر المؤمنینعليه‌السلام است که درنهج البلاغه آمده و ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (7) آورده که ضمن بیانات خود صریحاً فرموده:و لقد قبض رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و انّ رأسه لعلی صدری و لقد سالت نفسه فی کفّی فامررتها علی وجهی (8) .

و نیز در ضمن دفن صدّیقه کبریعليه‌السلام است که فرمود در خطاب به رسول اللّه :

فلقد وسّدتک فی ملحوده قبرک و فاضت بین نحری و صدری نفسک (9) .

اینها تمام دلایل متقنه است که خبر عایشه مردود و غیر قابل قبول است؛ چه

____________________

1- کنز العمال، ج6، ص400. 2- طبقات ، ج2، ص263.

3- مستدرک، ج4، ص7. 4- المعجم الکبیر، ج12، ص321.

5- مسند احمد، ج1، ص111. 6- حلیة الاولیاء، ج1، ص66- 67.

7- شرح نهج البلاغه، ج10، ص336.

8- هرآینه بتحقیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبض روح شد در حالتی که سر مبارکش روی سینه من قرار داشت و روح آن حضرت در دست من خارج شد و من دستهایم را بر صورتم کشیدم. ولی ابن أبی الحدید در ج10، ص266 ذیل بیان آن حضرت گوید: ((در حالتی که سر آن حضرت روی سینه ام بود چند قطره خون از آن حضرت جاری شد و علیعليه‌السلام به صورت خود مالید.))

9- هرآینه به تحقیق تو را در خوابگاه قبر تکیه دادم و روح تو ما بین گلو و سینه من خارج شد؛ و ابن أبی الحدید همین معنی را تصدیق دارد که روح آن حضرت در سینه علیعليه‌السلام خارج شد.

۱۰۶

آنکه سابقه عداوت و دشمنی عایشه با مولانا أمیر المؤمنینعليه‌السلام بسیار قوی است که شاید ان شاء اللّه در لیالی آتیه وقت مناسبی بدستم بیاید بعرضتان برسانم.

تحقیق در امر وصایت

و از همین احادیث هم کاملاً جواب دوم آقای نواب مفهوم می شود که فرمودند: با بود خلیفه چه احتیاجی بوجود وصی می باشد؟

زیرا اگر انسان عاقل از عادت خارج شود و قدری با انصاف در خود احادیث دقت کند، مخصوصاً آن احادیثی را که می فرماید: ((همان خدایی که اوصیای انبیای عظام را معین نموده، علیعليه‌السلام را به وصایت من مقرر داشته))، می فهمد مراد وصیت خصوصی عادی خانوادگی نیست که هر فردی از بشر برای بعد از خود معین می نماید.

بلکه مراد همان وصایت به معنای خلافت است که متصرف در جمیع شؤون اجتماعی و انفرادی امت باید باشد که همان وصایت تالی تلو مقام نبوت است.

مقام وصایت آن حضرت مورد تصدیق تمام علمای بزرگ خودتان می باشد و انکار این معنا ننموده اند، مگر عده قلیلی از معتصبین معاندین که انکار همه ی فضایل آن حضرت را نموده اند.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغ گوید:فلا ریب عندنا انّ علیّا عليه‌السلام کان وصیّ رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ان خالف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد (1) .

اشعار بعض از صحابه اشاره به وصیت

آنگاه اشعار بسیاری از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که تمام آنها متضمن وصایت آن حضرت می باشد؛ از جمله، دو شعر از عبد اللّه بن عباس (حبر امت) است که در شعر اول خود گوید:

وصیّ رسول اللّه من دون اهله

و فارسه ان قیل هل من منازل

____________________

1- شک و شبهه ای نیست در نزد ما که علیعليه‌السلام وصی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و اگر چه مخالف این معنی است کسی که در نزد ما از اهل عناد می باشد (شرح نهج البلاغه، ج1، ص111).

۱۰۷

و نیز از خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین نقل نموده که ضمن اشعار خود گوید:

وصیّ رسول اللّه من دون اهله

و انت علی ما کان من ذاک شاهده

و نیز از جمله اشعار ابو الهیثم بن تیهان صحابی است گوید:

انّ الوصیّ امامنا و ولیّنا

برح الخفاء و باحت الاسرار

برای اثبات مرام بهمین مقدار اکتفا می نمایم؛ چنانچه مایلید بقیه اشعار و گفتار را در این باب، مراجعه کنید به آن کتاب تا کشف بیشتری بر شما گردد که گوید: ((اگر ملالت نمی آورد، اوراق بسیاری پر می کردم از اشعاری که ذکر وصیت در او می باشد.))

پس معلوم شد وصایت توأم با مقام نبوت که فصل ما دون مقام نبوت است همان مقام خلافت و ریاست عامه الهیه است.

شیخ : چنانچه این اخبار صحیح است، چرا در کتب آثار، به وصیت نامه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نام علی کرم اللّه وجهه بر نمی خوریم مانند وصیت نام ه ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما وقت مردن؟

داعی : موضوع وصی بودن مولانا امیر المؤمنین و دستوراتی که از خاتم الانبیاء نسبت بمقام ولایت صادر شده، بسیار صریح و واضح در کتب معتبره اکابر علمای شیعه از طریق اهل بیت طهارتعليه‌السلام به طریق تواتر ثبت و ضبط گردیده، ولی چون شب اول قرار شد به اخبار یک طرفه استدلال ننماییم، ناچار ببعض از آن اخباری که در کتب معتبره خودتان رسیده و الحال در نظر دارم، اشاره می نمایم.

اشاره به دستور وصیت

و اگر بخواهید بتمامی اخبار راجع بوصیت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دستوراتی که به مولانا امیر المؤمنین داده شده، پی ببرید، مراجعه نمایید بهطبقات ابن سعد (1) وکنز العمال (2) متقی و نیز درکنز و درمسند (3) امام احمد بن حنبل و درمستدرک (4) حاکم و

____________________

1- طبقات ابن سعد، ج3، ص23. 2- کنز العمال، ج11، ص280، ح32952.

3- مسند احمد، ج4، ص164. 4- مستدرک، ج3، ص14.

۱۰۸

بالاخره درسنن ودلایل بیهقی (1) واستیعاب (2) ابن عبد البر وکبیر (3) طبرانی وتاریخ ابن مردویه(4) و دیگران از اکابر علمای خودتان که به عبارات مختلفه در ازمنه متفاوته دستورات آن حضرت را نقل نموده اند که خلاصه آن عبارات که مکرر ذکر گردیده اینست که فرمود:یا علیّ انت اخی و وزیری و تقضی دینی و تنجز و عدی و تبری ذمّتی (5) و انت تغسلنی و تؤدّی دینی و توارینی فی حفرتی (6) .

علاوه بر بیان اخبار صریحه که از این قبیل دستورات به آن حضرت بسیار داده شده، آثار علائم عمل بوصیت است که بنا به امر و دستور وصیت مولانا امیر المؤمنین علیعليه‌السلام آن حضرت را غسل داده و کفن نموده و در حجره خود دفن نموده است و پانصد هزار درهم دین آن حضرت را ادا نموده؛ چنانچه عبد الرزاق در جامع خود نقل نموده.

شیخ : روی قاعده و دستور قرآن که می فرماید:( كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ) ،(7) لازم بود در وقت وفات، وصیت بنماید و وصی خود را معین کند، پس چرا در آن موقع که آثار موت را مشاهده نمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وصیت ننمود، هم چنانکه ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما وصیت نمودند؟

داعی : اولاً مراد از( إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ ) معاینه موت و مرگ نیست؛ یعنی لحظات آخر زندگی نمی باشد؛ زیرا در آن حالت کمتر کسی است که به هوش باشد و بتواند بوظایف خود با شعور کامل عمل نماید. پس مراد، اسباب و آثار و علامات

____________________

1- دلایل النبوة، ج6، ص341.

2- استیعاب، ج4، ص307.

3- المعجم الکبیر، ج12، ص321.

4- تاریخ ابن مردویه، ص110.

5- یا علی تو برادر و وصی منی که دین مرا اداء و وعده مرا وفا و ذمت مرا بری می کنی.

6- تو مرا غسل می دهی و دین مرا اداء می کنی و مرا در قبر پنهان می نمائی.

7- دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیویست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان بچیزی شایسته عدل. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است. آیه 80، سوره 2(بقره).

۱۰۹

مرگ است از پیری و ضعف بدن و مرض و غیره.

ثانیاً: این بیان شما تأثر درونیم را تازه نموده و مصیبت بزرگی را بیادم آورد که هرگز فراموش شدنی نیست.

و آن مصیبت بزرگ اینست که جدّ امجد بزرگوارم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه تأکیدات بلیغه که در تعقیب آیات قرآن مجید برای وصیت نمود تا آنجا که فرمود: من مات بغیر وصیّه مات میته جاهلیّه،(1) تا فردی از امت او بی وصیت نمیرد، مبادا بعد از مردن در بازماندگان آنها تولید نزاع گردد، نوبت که به خود آن بزرگوار رسید، با آنکه در مدت بیست و سه سال پیوسته وصیت های خود را تحت نظامنامه مرتب به یگانه وصی با عظمتی که خداوند متعال برای آن بزرگوار معین نموده، گوشزد و مورد عنایت قرار داده بود، در مرض موت هم خواست آنچه در آن مدت گفته تکمیل نماید تا با آن وسیله جلو ضلالت و گمراهی و جنگ و نزاع و دودستگی امت را بگیرد؛ متأسفانه بازیگران سیاسی مانع شدند و نگذاردند وظیفه شرعی إلهی خود را عملی نماید تا مستمسکی برای شما گردد امشب بفرمایید چرا آن حضرت در مرض موت وصیت ننمود؟!

اطاعت امر پیغمبر واجب است

شیخ : گمان می کنم این بیان شما حقیقت نداشته باشد؛ زیرا عقل باور نمی کند که کسی قدرت ممانعت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشته؛ چه آنکه صریح قرآن کریم است:( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) (2) و در آیات متعدده أمر باطاعت أوامر آن حضرت نموده که( أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ) .(3) بدیهی است سرپیچی از اطاعت امر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کفر است. هرگز صحابه و بستگان آن حضرت چنین عملی را نمی نمودند که مانع وصیت آن حضرت گردند؛ ممکن است از اخبار مجعوله باشد که بدست ملحدین برای بی اعتنا نشان دادن امت بأمر آن حضرت انتشار یافته است.

____________________

1- کسی که بدون وصیت بمیرد مرده است به مردن اهل جاهلیت.

2- آنچه رسول حق دستور دهد شما را بگیرید، و هرچه نهی کند شما را از آن، پس واگذارید آیه 7، سوره 59 (حشر).

3- اطاعت کنید خدا و رسول را.

۱۱۰

منع نمودن پیغمبر را از وصیت

داعی : تمنّا می کنم عمداً سهو نفرمایید. از اخبار مجعوله نیست، بلکه از اخبار صحیحه مسلّمه است که عموم فرق مسلمین اتفاق بر صحت آن دارند، حتّی شیخین بخاری و مسلم هم با همه احتیاطکاری که در نقل اخبار داشتند که مبادا خبری نقل نمایند که مورد توجه و استشهاد مخالفینشان قرار گیرد، در صحیحین خود این قضیّه مؤلمه را نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عند الموت فرمود: ((دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما بنویسم چیزی که هرگز گمراه نشوید!))

عدّه ای از حضار مجلس باغوای یک نفر (مرد سیاسی) مانع شدند بقسمی داد و فریاد نمودند که دل آن حضرت شکست و با تغیّر آنها را از اطراف بستر خود خارج ساخت

شیخ : من که نمی توانم باور کنم این مطلب را! کدام کس می توانسته چنین جرأتی به کار برد که در مقابل گفته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایستادگی نماید و حال آنکه اگر یک فرد مسلمان عادی بخواهد وصیت نماید، مانع آن نمی گردند تا چه رسد برسول خدا که اطاعتش واجب و تمرّد و مخالفتش کفرآور است؛ چه آنکه وصیت بزرگان اسباب هدایت است احدی ممانعت نمی نماید؛ چنانچه خلیفه ابی بکر و خلیفه عمر رضی اللّه عنهما وصیت نمودند و احدی ممانعت ننمود. باز عرض می کنم که حقیر نمی توانم زیر بار چنین خبری بروم.

داعی : حق دارید باور نکنید! نه شما تعجب می نمایید بلکه هر مسلمانی! بالاتر بگویم هر شنونده ای از هر قوم و ملت از این قضیّه در حیرت است که چگونه پیغمبر مطاعی در ایام آخر عمر بخواهد وصیتی بنماید که هدف و مقصدش جلوگیری از اضلال امت و نشان دادن راه سعادت به آنها باشد، او را مانع شوند، ولی چه می توان گفت که این عمل واقع شده باعث زیادتی غم و مصیبت مسلمانان گردیده.

۱۱۱

گریستن ابن عباس از مانع شدن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از وصیت

این تأسف نه برای من و شما است، بلکه اصحاب آن حضرت در این مصیبت مولمه گریه ها نمودند؛ چنانچه بخاری و مسلم و دیگران از أکابر علمای خودتان روایت نموده اند که عبد اللّه بن عبّاس (حبر امت) پیوسته اشک می ریخت و می گفت:یوم الخمیس ما یوم الخمیس ؛ و آن قدر گریه می کرد که زمین از اشک چشم او تر می شد.

سؤال نمودند: ((چه چیز واقع شد در روز پنجشنبه که یاد آن روز تو را بگریه می آورد؟)) می فرمود:

چون مرض بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستولی شد أمر فرمود دوات و کتفی بیاورید تا بنویسم برای شما کتابی که هرگز گمراه نشوید. بعض از حضّار مجلس مانع شدند به علاوه گفتند: محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )هذیان می گوید! آن روز یوم الخمیس بود که هرگز فراموش نخواهد شد؛ چه آن که گذشته از اینکه مانع شدند و نگذاردند آن حضرت وصیت بنماید بلکه زخم زبان هم زدند!!

شیخ : چه کس ممانعت از وصیت نمودن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود؟

داعی : خلیفه ثانی عمر بن الخطاب بود که مانع از وصیت آن حضرت گردید.

شیخ : خیلی ممنون شدم که زود خیالم را راحت نمودید؛ چون که از این بیانات خیلی ناراحت بودم و بر دلم گذشته بود که بگویم این قبیل اخبار از مجعولات عوام شیعه است، ولی بملاحظه جنابعالی از بیان آن خودداری می نمودم، اینک آنچه در دل دارم ظاهر می نمایم و بجناب عالی توصیه می کنم که باین نوع مجعولات ترتیب اثر ندهید.

داعی : داعی هم بشما توصیه می کنم فکر نکرده، نفی و اثبات ننمائید که از کشف حقیقت متأثر شوید. از جمله در همین موضوع هم عجله نمودید و بدون فکر روی عادت دیرینه و بدبینی به ما، نسبت جعل بشیعیان پاک دادید و حال آنکه مکرّر عرض کردم که ما شیعیان احتیاجی به جعل نداریم؛ زیرا در کتابهای خودتان آن قدر دلائل له ما و بر اثبات عقیده ما موجود است که حساب ندارد.

۱۱۲

در منابع حدیث منع وصیت

و در همین موضوع مورد بحث هم اگر به کتب معتبره علمای خودتان مراجعه نمایید، می بینید که اکابر علمای خودتان این قضیه را نقل نموده اند؛ از قبیل بخاری درصحیح (1) و مسلم در آخرکتاب وصیت (2) و حمیدی درجمع بین الصحیحین و امام احمد حنبل درمسند (3) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) و کرمانی درشرح صحیح بخاری (5) و نووی درشرح صحیح مسلم (6) و ابن حجر درصواعق (7) و قاضی أبو علی و قاضی روزبهان و قاضی عیاض و امام غزّالی(8) و قطب الدین شافعی و محمّد بن عبد الکریم شهرستانی و ابن اثیر(9) و حافظ ابو نعیم اصفهانی(10) و سبط ابن جوزی(11) بالاخره عموم علمای شما وقوع قضیه مولمه را تصدیق نموده اند، که بعد از مراجعت از حجة الوداع رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریض شده، جمعی از اصحاب به عیادت آن حضرت رفتند؛ فرمود:ایتونی بدوات و بیاض لا کتب لکم کتابا لن تضلّوا بعدی .(12)

امام غزّالی در مقاله چهارمسرّ العالمین که سبط ابن جوزی هم درتذکره از او نقل نموده و بعض دیگر از رجال علمای شما چنین آورده اند که فرمود: دوات و سفیدی بیاورید،لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی (و در بعض اخبار دارد که فرمود):لا کتب لکم کتابا لا تختلفون فیه بعدی)فقال عمر دعوا لرجل فانه لیهجر !!

____________________

1- صحیح بخاری، ج1، ص429 و 449. 2- صحیح مسلم، ج5، ص75.

3- مسند احمد، ج1، ص222. 4- شرح نهج البلاغه، ج6، ص51.

5- شرح صحیح بخاری، ج1، ص39. 6- شرح صحیح مسلم، ج11، ص89-93.

7- صواعق المحرقه، مقدمه کتاب. 8- سر العالمین، ص10-11.

9- الکامل، ج2، ص320. 10- حلیة الاولیاء، ج1، ص66- 67.

11- تذکرة الخواص، 65.

12- دوات و سفیدی برای من بیاورید تا برای شما بنویسم کتابی که بعد از من گمراه نشوید.

۱۱۳

حسبنا کتاب الله (1) .

اصحاب حاضر در مجلس دو دسته شدند؛ بعضی طرفدار عمر؛ یعنی گفتار او را تقویت نمودند. جمعی طرفدار رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بقسمی بهم ریختند و داد فریاد بلند شد که آن حضرت (مجسّمه خلق عظیم) متغیّر شد، فرمود:قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع ؛ برخیزید از پیش من زیرا سزاوار نیست نزد من جنگ و نزاع.

این اول فتنه و فسادی بود که در میان مسلمانان در حضور خود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از 23 سال زحمات طاقت فرسای آن حضرت واقع شد و سبب این فتنه و دودستگی، خلیفه عمر شد که بگفتار خود تخم نفاق و اختلاف کلمه را پاشید و ایجاد دودستگی نمود!! که تا امشب آمده، ما و شما برادران مسلمان را به عنوان دودستگی مقابل هم قرار داده است!!

شیخ : از مثل شما شخص مؤدّب اخلاقی انتظار چنین جرأت و جسارتی نمی رفت که بمقام بزرگ خلیفه چنین نسبتی بدهید!

داعی : شما را بخدا حبّ و بغض را کنار بگذارید و چشم بدبینی را ببندید و از روی انصاف بگویید، آیا جرأت و جسارت را داعی نمودم که در مقابل انکار شما نقل وقایع تاریخی مندرجه در کتب خودتان را نمودم، یا خلیفه عمر که به ساحت قدس خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتها درجه جسارت را نمود که علاوه بر منع نمودن از وصیت و ایجاد فتنه و فساد و داد و فریاد بالای سر بیماری مانند رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام حضوری بدهد و بگوید این مرد هذیان می گوید! چه خوش گوید شاعر عرب مناسب این مقام:

أ تبصر فی العین منّی القذی

و فی عینک الجذع لا تبصر(2)

____________________

1- تا زایل کنم از شما اشکال امر را و یاد کنم برای شما کسی را که مستحق تر است به امر بعد از من (یعنی امر خلافت) (بنویسم برای شما کتابی که اختلاف پیدا نکنید در او بعد از من). پس عمر گفت: ((واگذارید این مرد را (یعنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را) زیرا که او هذیان می گوید؛ کتاب خدا ما را بس است!))

2- آیا در گوشه چشم من ذره خاشاک را می بینی ولی در چشم خودت شاخه نخله خرما را نمی بینی؟ کنایه از اینکه پیوسته عیبهای کوچک مرا می بینی (و اشکال می نمایی) ولی عیبهای بزرگ خودت را نمی بینی.

۱۱۴

آیا خداوند متعال در آیه 40 سوره 33(احزاب)نمی فرماید:( مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ ) ؛(1) یعنی آن حضرت را به نام نخوانید، بلکه رسول اللّه بگویید. آن وقت عمر بدون رعایت ادب و دستور الهی بنام هم نخواند بلکه به عبارت این مرد اشاره به آن حضرت نمود! شما را بخدا انصاف دهید جسارت را من کردم یا خلیفه!!

شیخ : از کجا معلوم است که هجر بمعنای هذیان باشد تا احتمال جسارت و سوء ادب رود.

تعصب آدمی را کور و کر می کند

داعی : جمیع اهل لغت و تفسیر و مخصوصاً اکابر علمای خودتان از قبیل ابن اثیر درجامع الاصول (2) و ابن حجر درشرح صحیح بخاری (3) وصاحب الصحاح و دیگران همه گفته اند: هجر به معنای هذیان است. آقای من، آدمی باید برهنه شود از لباس تعصّب و عناد تا حقایق را واضح و آشکار ببیند، نه دفاع بیجا بنماید.

آیا نسبت به پیغمبری که قرآن مجید دستور می دهد که او را رسول اللّه و خاتم النبیّین بخوانید، کسی عمداً بگوید:ان الرجل لیهجر ! مقام آن حضرت را آن قدر کوچک نماید که بگوید این مرد، هذیان می گوید، بر خلاف دستور قرآن و ادب سخن نرانده؟ آیا نسبت به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که تا دم مرگ نبوت و عصمت از او زائل نمی گردد مخصوصاً که در مقام تبلیغ و هدایت قوم باشد، اهانت هذیان گویی بنماید، دلیل بر عدم معرفت و ایمان به مقام آن حضرت نمی باشد؟

شیخ : آیا سزاوار است چنین نسبتی بمقام خلافت داده شود که معرفت و ایمان بمقام رسالت نداشته.

داعی : اولاً چرا جنابعالی وقتی شنیدید نسبت هذیان برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دادند

____________________

1- محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پدر هیچ یک از مردان شما (زید یا عمرو) نیست و لیکن رسول اللّه و خاتم انبیاء می باشد (کنایه است باینکه همیشه باید آن حضرت را با ادب و احترام یاد نمود. رسول اللّه و خاتم النبیین خواند) (نه مردک به آن حضرت اشاره نمایند).

2- جامع الاصول، ج2، ص320.

3- فتح الباری، ج1، ص186.

۱۱۵

متأثر نشدید! که حتماً بایستی هر مسلمانی از نسبت دهنده هذیان و این دشنام حضوری به آن حضرت بیزاری بجوید؟ ولی وقتی بیک مرد عادی که منتها درجه مقامش این است که از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و با دست عده ای مردم بعدها به مسند خلافت قرار گرفته، چنین اشاره ای شد، متألم شدید؟ و حال آنکه این کلام ابتکار فکر داعی تنها نبوده، بلکه هر انسان عالم عاقل منطقی (تا چه رسد به مسلمان خوش دل پاک طینت) بعد از شنیدن این وقایع بی اراده چنین فکری برای او می آید که آدم مؤمن، به رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین نسبتی نمی دهد.

اعتراف علمای عامه به اینکه گوینده کلمه هذیان معرفت به مقام رسالت نداشته

چنانچه علمای منصف و متفکر خودتان از قبیل قاضی عیاض شافعی در کتابشفا (1) و کرمانی درشرح صحیح بخاری (2) و نووی درشرح صحیح مسلم (3) نوشته اند که گوینده این کلام هر که بوده اصلا ایمان برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نداشته و از معرفت کامل به مقام و مرتبه آن حضرت عاجز بوده؛ چه آنکه در نزد ارباب مذاهب ثابت است که انبیای عظام، در مقام ارشاد و هدایت خلق اتصال به غیب عالم دارند؛ خواه در حال صحت یا در حال مرض، حتماً باید اوامر آنها اطاعت کرده شود. پس مخالفت با آن حضرت خاصّه توام با جسارت و دشنام و کلمه هذیان دلیل بر عدم معرفت به مقام آن حضرت می باشد - انتهی کلامهم.

اول فتنه در اسلام حضور رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و اما آنکه فرمودید: چرا گفتم ایجاد نفاق و فتنه نمود؟ این کلام هم از داعی تنها نبوده، بلکه علمای منصف خودتان تصدیق این معنا را نموده اند. عالم جلیل حسین میبدی درشرح دیوان گوید:

____________________

1- شفاء، ج2، ص431.

2- شرح صحیح بخاری، ج1، ص39.

3- شرح صحیح مسلم، ج11، ص95.

۱۱۶

((اول فتنه ای که در اسلام واقع شد در حضور خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، در مرض موت که خواست وصیت نماید و عمر مانع شد ایجاد فتنه و دودستگی و اختلاف کلمه بین مسلمانان گردید.))

و نیز شهرستانی در مقدمه چهارم از کتاب ملل و نحل(1) خود گوید:

((اول خلافی که در اسلام واقع شد، منع نمودن عمر بود از آوردن دوات و کاغذ بامر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای نوشتن وصیت.))

و ابن ابی الحدید درشرح نهج (2) اشاره باین معنی نموده.

شیخ : اگر این کلام از خلیفه عمر -رضی اللّه عنه- باشد گمان نمی کنم سوء ادبی بکار بوده، بلکه این قبیل از امور از عوارض جسمانی بشریت است؛ گاهی که مرض بر انسان غلبه نماید، حرفهای نامرتب می زند که از آنها تعبیر بهذیان می نمایند و در این غرایز جسمانی فرقی بین پیغمبر و سایر مردم نخواهد بود.

داعی : به خوبی می دانید که یکی از صفات خاصه نبوت، عصمت است که تا دم مرگ از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلب نمی گردد؛ خاصّه آنکه در مقام ارشاد و هدایت خلق باشد که بفرماید می خواهم چیزی برای شما بنویسم تا گمراه نشوید.

پس چون در مقام هدایت و ارشاد بوده است، قطعاً توأم با مقام عصمت و اتصال بحق بوده با توجه بآیه شریفه:( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ( 3 ) إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ و آیه مبارکه ) ؛(3) وآیه مبارکه( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (4) و آیه( وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ) ،(5) کشف حقیقت بر شما می شود، خواهید دانست که منع نمودن از آوردن دوات و کاغذ و مانع شدن از نوشته آن حضرت که اسباب هدایت امت گردد، مخالفت پروردگار بوده است.

____________________

1- ملل و نحل، ج1، ص14.

2- شرح نهج البلاغه، ج6، ص51.

3- و هر گز از روی هوای نفس سخن نمی گوید؛ آن چه می گوید چیزی جز وحی که نازل شده نیست.(سوره نجم، آیه 3-4).

4- آن چه رسول خدا برای شما آورده بگیرید (واجرا کنید) و از آنچه نهی کرده، خودداری نمایید).

5- بگو خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید. (سوره نور، آیه 54).

۱۱۷

مسلّماً کلمه هذیان، دشنامی آشکار بوده است توأم با کلمه رجل که موجب اهانت شدید است.

آقایان انصاف دهید! اگر از گوشه مجلس ما یک فردی به شما اشاره کند و بگوید که این مرد خیلی هذیان می گوید. شما این جمله را چه نوع تلقی می کنید، با اینکه ما و شما معصوم نیستیم و ممکن است هذیان هم بگوییم؟ آیا این کلام را نوعی از ادب و احترام در گفتار می دانید یا خلاف ادب و توهین و توام با جسارت؟

اگر کلامی خارج از ادب و احترام است، تصدیق نمایید نسبت به خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشدّ عمل و جسارت بکار رفته و قابل انکار نیست که انزجار از گوینده چنین کلام اهانت آمیز به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از لوازم اسلامیّت هر مسلمانی می باشد. با اینکه صریحاً در قرآن مجید خداوند متعال آن حضرت را رسول اللّه و خاتم النبیّینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوانده است.

حب و بغض و تعصب را کنار بگذارید! عقل و انصاف شما چگونه حکم می نماید درباره کسی که آن حضرت را رسول اللّه و خاتم النبیینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نخوانده و احترام نگذارده، بلکه گفته این مرد هذیان می گوید!!

شیخ : بر فرض که قائل به خطا شویم، چون خلیفه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده برای حفظ دین و شریعت اجتهاد نموده، قطعاً مصون و قابل عفو و گذشت است.

داعی :اولاً بی لطفی فرمودید در بیان آنکه چون خلیفه پیغمبر بوده اجتهاد نموده؛ چون آن روز که عمر این حرف را زد، خلیفه نبود، بلکه خواب خلافت را هم نمی دید؛ بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعجله و شتاب بطریقی که خودتان بهتر می دانید عدّه ای ابی بکر را خلیفه نمودند و بعد هم بزور و تهدید بقتل و اهانت آتش بدر خانه زدن دیگران را تسلیم نمودند، و بعد از دو سال و سه ماه موقع مردن، أبو بکر عمر را بخلافت منصوب نمود.

ثانیاً فرمودید: اجتهاد نموده، خیلی عجب است که آقا توجه ننمودید که اجتهاد در مقابل نص معنا ندارد، بلکه خطای غیر قابل عفو و گذشت است.

ثالثاً فرمودید: برای حفظ دین و شریعت جلوگیری نمود. این خطای گفتار امثال شما علما که تعصّب بر علم و انصافتان غالب آمده موجب بسی حیرت است!

آقای عزیز، حفظ دین و شریعت بر عهده رسول خدا می باشد یا بر عهده عمر

۱۱۸

بن الخطاب؟ آیا عقل شما قبول می نماید که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نداند که وصیّت نوشتن برای امت با قید (به اینکه هرگز بعد از این نوشتن گمراه نشوید) بر خلاف دین و شریعت است!!! ولی عمر بن الخطاب بداند و برای حفظ دین و شریعت، مانع از وصیت آن حضرت شود!!!( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) .

خود می دانید خطا در ضروریات دین عین خطا می باشد و ابداً مورد عفو و اغماض نخواهد بود.

شیخ : لا بد خلیفه عمر رضی اللّه عنه از اوضاع و احوال پی برده بود که اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چیزی بنویسد، ایجاد اختلاف می شود و فتنه برپا می گردد، لذا روی خیر خواهی بنفع خود پیغمبر منع از آوردن دوات و کاغذ نموده؟!

عذر بدتر از گناه

داعی : عذر بدتر از گناه همین است که شما فرمودید. یادم می آید در موقع تحصیل استادی داشتم جامع منقول و معقول، از فضلای دهر، فاضل قزوینی، حاج شیخ محمد علی (اگر زنده است خدا حفظش کند و اگر فوت شده خدایش رحمت کند) می فرمود: ((غلطی را اگر بخواهند اصلاح کنند ممکن است یک غلط صد غلط گردد.)) عیناً می بینم دفاعی که شما ناچار از خلیفه می نمایید، خطا و غلط فاحشی را غلط ها جلوه می دهید. از این کلام شما همچو معلوم می آید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مقام عصمت (که مصون از خطا بوده) و اتصال به غیب عالم در مقام ارشاد و هدایت امت، توجّهی به صلاح و فساد نداشته که خلیفه عمر خیرخواهی و راهنمایی برای آن حضرت نموده ،اگر جنابعالی آیه 36 سوره 33 (احزاب) را مورد دقت قرار دهید که می فرماید:( وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَهٍ إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِیناً ) (1) قطعاً حرف

____________________

1- هیچ مرد و زن مؤمن را در کاری که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکم کنند؛ (یعنی قولاً و عملاً جلوی امر آن حضرت را بگیرند) اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است!

۱۱۹

خود را پس خواهید گرفت و به عمل خلیفه عمر پی خواهید برد که تمرّد امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و منع از وصیت نمودن و جسارت به کلمه هذیان، عملی بسیار شنیع بوده که آن حضرت را چنان متأثر ساخت که امر به اخراج آنها از نزد خود نمود.

شیخ : صلاح بینی خلیفه از کلام آخرش معلوم است که گفت:حسبنا کتاب الله ؛ یعنی کتاب خدا قرآن کریم ما را کفایت می کند؛ احتیاجی بنوشته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی باشد!

داعی : اتفاقاً همین کلام خود دلیل بزرگ است بر عدم معرفت و توجه به قرآن مجید یا تعمّد به آزردن رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مانع شدن از عملی که مخالف با خیالات آنها بوده است؛ زیرا اگر معرفت کامل به قرآن مجید داشتند، می دانستند که قرآن به تنهایی کفایت امور نمی نماید؛ چه آنکه قرآن یگانه کتاب محکمی است موجز و مجمل که بیان کلیات احکام را نموده، ولی جزییات آنها را موکول به بیان مبین فرموده، و همان کلیات مجمل و موجز مندرجه در قرآن مجید مشتمل است بر ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مؤول.

چگونه ممکن است یک فرد عادی بدون فیض الهی و بیان مبین ربانی، از این قرآنقلیل اللفظ و کثیر المعانی استفاده نماید؟

علاوه بر اینها، اگر قرآن کفایت امر امت را تنها می نمود، چرا در قرآن فرموده:( وَ مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) .(1) مگر نه اینست که در آیه 83 سوره 4 نساء فرموده:( وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) ،(2) پس مسلّم است که قرآن مجید فقط تنها مفید فایده نیست مگر با بیان مبیّنین قرآن که خاندان جلیل محمّد و آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین می باشند؛ چنانچه در حدیث متواتر بین الفریقین (که در لیالی ماضیه بجمله ای از اسناد آن اشاره نمودیم، وارد است که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکرّر فرمود! حتّی دم مرگ:

____________________

1- سوره حشر، آیه 7.

2- اگر به رسول و صاحبان حکم(پیشوایان اسلام بعد از رسول) رجوع میکردند، همانا تدیبر آنان که اهل بصیرتند میدانستند و در آن واقعه صلاح اندیشی می کردند.

۱۲۰

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520