خانواده و تحول در تربیت

خانواده و تحول در تربیت0%

خانواده و تحول در تربیت نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

خانواده و تحول در تربیت

نویسنده: رضا فرهاديان
گروه:

مشاهدات: 4339
دانلود: 1855

خانواده و تحول در تربیت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4339 / دانلود: 1855
اندازه اندازه اندازه
خانواده و تحول در تربیت

خانواده و تحول در تربیت

نویسنده:
فارسی

امروزه نگرانی مهم مربیان دلسوز این است که چگونه نوجوانان و جوانان را از جاده های پرپیچ و خم زندگی، که پوشیده از سنگلاخ ها و ناهنجاری های اجتماعی است، به سلامت عبور دهند و چگونه ارزش های معنوی را در ضمیر آنان نهادینه کنند، به گونه ای که جوانِ امروز بتواند پس از گذشت زمان و دور شدن از مربیان و والدین خود، به رشد و روند تکاملی در جهت کسب فضایل اخلاقی خویش ادامه دهد و به تنهایی قادر به حلّ مشکلات خود باشد.

اگر به محیط پیرامون خود و سیر تغییر و تحوّل آن نیک بنگریم، در می یابیم که با گذشت زمان، تربیت نسل جوان دشوارتر می گردد و گویی تنها با لطف خداوند یکتا می توان در تربیتِ خود و دیگران موفّق و سربلند شد؛ زیرا تعلیم و تربیت، امری الهی و کاری پیامبرانه است؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «إِنّی بُعِثْتُ معلّماً» و نیز در جای دیگر می فرماید: «إِنّی بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَّ مَکارِمَ الْاَخْلاق»؛ «من مبعوث شدم تا فضایل اخلاقی را (در وجود انسان) به کمال برسانم».

این کتاب که در حوزه ی خانواده و تربیت فرزند به رشته ی تحریر درآمده است، منبعی مناسبی است برای خانواده ها و مربیان در فضای مدارس.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

تأثیر ساختار خانواده

توضیح

روابط میان والدین و فرزندان، ساختار خانواده ( Family Stracture ) را شکل می دهد. هر ساختاری دارای یک نوع عملکرد ( Function ) یا واکنش است. این تعامل، در ساختارهای مختلف با یکدیگر متفاوت است. رفتار روانی و عاطفی والدین، واکنش و عملکرد خاصّی را در پی دارد و تأثیر خاصی بر فرزندان می گذارد.

ما با توجه به ساختار مختلف خانواده، انواع والدین و آثار و پی آمدهای رفتار آنان را بیان کرده و به بررسی هر کدام می پردازیم.

نوع اوّل: والدین آسان گیر

والدین آسان گیر دارای ویژگی های رفتاری زیر هستند:

1. کودکان خود را کاملاً آزاد می گذارند و آنان را به حال خود رها می کنند.

2. در این نوع خانواده ها قوانین ارتباطی وجود ندارد.

3. کودکان را به رعایت آداب و قوانین زندگی وادار نمی کنند.(33)

4. این والدین به حال فکر می کنند و آینده نگر نیستند. آنان از کودکان خود انتظاری نداشته و انتظارات و قوانین خانواده به طور واضح به فرزندان ابلاغ نمی شود.(34)

5. انتظارات و خواسته های والدین از یکدیگر مشخص و منطقی نیست.(35)

6. در برابر خواسته های (هرچند غیر منطقی) فرزندان تسلیم شده و به کودک باج می دهند (یعنی با سماجت فرزندان و گریه و فریاد آنان تسلیم خواسته های آن ها می شوند)

7. والدین در یک مسیر حرکت نمی کنند. دراین خانواده ها انضباط ناهم سان وجود دارد. (مثلاً پدر به آزاد گذاشتن بیش از حد فرزند معتقد است در حالی که مادر در مورد فرزند خود سختگیری می کند)

8. نقش والدین در خانواده، ریاست است نه مربی گری.

9. توقّع و انتظار ناچیزی برای رفتار مستقل و رشد یافته کودکان خود دارند. (به تناسب سن از بچه ها انتظار ندارند و از خطاهای آنان به راحتی - با این تلقّی که آنان بچه اند و اشکالی ندارد - می گذرند.)

10. به رفتار و عکس العمل فرزندان بازخورد ( Feed back ) نمی دهند. (مثلاً مادر رفتار نادرست فرزند را از پدر می پوشاند و برای کودک مشخص نمی شود که کدام رفتار خوب است و کدام بد)

11. در این نوع خانواده ها تظاهرات آزاد امیال فرزندان به وفور مشاهده می شود. (مثلاً ممکن است نوجوان یک مطلب خنده دار جنسی بگوید و والدین با تشویق و خنده خود، به امیال فرزندانشان میدان دهند)(36)

12. تظاهرات آزاد تکانشی(37) در فرزندان تقویت می شود. (ثبات خلقی ندارند)

کودکانی که در خانواده های آسان گیر پرورش می یابند، دارای ویژگی های زیر هستند:

1. در برابر خواسته های بزرگسالان مقاومت می کنند.

2. لجوج، پرتوقّع و پرخاشگرند.

3. دارای اعتماد به نفس بسیار پایینی هستند.

4. دارای حرمت نفس و عزّت نفس پایینی هستند.

5. موقعیت پیشرفت خود را نمی توانند تشخیص دهند.(38)

6. نوسان خلقی دارند؛ یعنی اخلاقشان پایدار و ثابت نیست. بی ثبات و بی هدف هستند. (زود خشمگین می شوند و به سرعت خوشحال می شوند.) در این مورد، کار مربی بسیار دشوار می شود.(39)

7. زودرنج و پرتوقع می باشند.(40)

8. خویشتنداری ندارند و ضریب تحملشان پایین است.

9. سلطه جو، تعارضی و تحریک پذیرند.

نوع دوم: والدین سختگیر (مستبد)

خانواده های سختگیر دارای ویژگی های زیر هستند:

1- در این خانواده ها قوانین مشخص و معینی وجود دارد. این قوانین واضح و روشن است و انتظارات والدین از فرزندان تعریف شده است. والدین، خود قوانین را وضع می کنند و رأی و نظر فرزندان را دخالت نمی دهند. فرزندان ملزم به اطاعت کورکورانه از قوانین بوده و در صورت عدم اطاعت، بازخواست می شوند. تحمیل قوانین به صورت انعطاف ناپذیر است.

2. روابط والدین نوعاً استبدادی است؛ یعنی با فرزندان خود، رابطه یک طرفه برقرار می کنند. آن ها بر این تصوّرند که فهم، اطلاعات و کمالات بیش تری دارند. در واقع، به فرزندان خود به چشم یک عروسک کوکی می نگرند. آنان گمان می کنند که از هر راه که بخواهند می توانند در فرزندان خود تغییر ایجاد نمایند.(41) این افراد به فرزندان خود به دیده تحقیرآمیزی می نگرند و خود را عقل کلّ می دانند.

3. بیش تر از تنبیه استفاده می کنند؛ یعنی با رفتار بد و عدم اطاعت از قوانین، به شدت مقابله می شود.

4. والدین خشم و نارضایتی خود را بلافاصله بروز می دهند و پنهان نمی کنند.

5. قوانین و انتظارات به طور واضح ابلاغ می شود.

6. والدین اصل را بر منفی بودن بچه ها می گذارند (مشکل را در رفتار خود نمی دانند، بلکه فرزندان را دارای مشکل می دانند و به همین دلیل، بچه ها رفتار ضد اجتماعی دارند.)

7. محبت و صمیمیت در خانواده بسیار کم است. محیط خانه، محیطی خشک و به دور از محبت است.

8. والدین خواسته ها، نیازها و امیال و نظریات فرزندان را در نظر نمی گیرند.

9. والدین رفتاری خشونت آمیز دارند و بر نظریات و مقرراتی که خود وضع کرده اند، پافشاری و اصرار می ورزند و هیچ گونه انعطافی از خود نشان نمی دهند.

10. به امور فرهنگی، معنوی و ارزشی چندان توجه نمی شود. والدین به اوقات ارزشمند فراغت فرزندان اهمیت نمی دهند.(42)

11. والدین با سختگیری بیش از اندازه، حس مسؤولیت پذیری را در فرزندان از بین می برند و در آن ها ایجاد سرخوردگی می کنند.(43)

کودکانی که در خانواده های سختگیر پرورش می یابند، دارای این ویژگی های رفتاری هستند:

1. مضطرب، بیمناک و هراسان بوده و به والدین وابسته اند.

2. دمدمی مزاجند.

3. زود رنج و انفعالی اند، زود ناراحت و منفعل می گردند.

4. پرخاشگر و حیله گرند. روحیه نفاق و دورویی در آن ها رشد می کند.(44)

5. در برابر فشارهای روانی آسیب پذیرند.

6. بی هدف و بی اراده اند.

7. شخصیتی تحقیر شده دارند.(45)

8. به تناوب بین رفتاری پرخاشگر غیردوستانه و کناره گیریِ عبوسانه در نوسانند.

نوع سوم: والدین متعادل

خانواده هایی که الگویی متعادل و مطلوب دارند، دارای ویژگی های زیر هستند:

1. والدین علاوه بر مهر و محبت، دارای روحیه پیگیری و نظارت در اجرای قوانین هستند.

2. والدین (بر خلاف نوع اوّل، که صرفاً محبت می ورزند، و نوع دوم، که تنها اعمال قدرت می کنند) دارای تلفیقی از محبت و قدرت هستند (محبت در عین اِعمال قاطعیت)

3. در اجرای قوانین جدّی هستند.

4. دارای قوانین معین و مشخصی هستند. این قوانین گرچه به وسیله والدین وضع شده، ولی رأی و نظر فرزندان نیز در آن دخالت داشته است. قوانین و مقررات، روشن و تعریف شده است و به طور صریح ابلاغ می شود.

5. در اجرای قوانین و مقررات، به اقتضای موقعیت و شرایط موجود، انعطاف پذیری وجود دارد.(46)

6. در برابر بدرفتاری کودک، اظهار نارضایتی می کنند.(47)

7. از رفتار درست و سازنده کودک، حمایت کرده و اظهار رضایت می نمایند. از رفتار نادرست کودک حمایت نمی کنند و آشکارا نارضایتی خود را اعلام می نمایند.(48)

8. والدین رابطه دو طرفه و متقابل با فرزندان خود دارند.

9. قوانین حاکم بر خانواده، شفاف و روشن بوده و انتظارات مشخص و معلوم است.(49)

10. والدین دارای قاطعیّت بوده و فرزندان خود را با انتظاراتی رو به رو می سازند که زور بر آن حاکم نیست؛ امّا زمینه را برای اجرای قوانین مهیا می کنند. قاطعیّت، نظارت و پیگیری در کنار محبّت، صمیمیت و تفاهم است.(50)

11. والدین نظریات فرزندان را جویا می شوند.(51)

کودکانی که در این خانواده ها پرورش می یابند، از سلامت روانی برخوردار بوده و در امور مختلف درسی، اجتماعی و فرهنگی موفّق هستند. حس مسؤولیت پذیری در این افراد، تقویت شده و اعتماد به نفس، عزت و کرامت نفس آن ها حفظ می گردد. نیازهای فرزندان برطرف شده و شخصیت آن ها به گونه ای مطلوب شکل می گیرد. فرزندان این خانواده ها، رفتاری متعادل، منطقی و مؤدبانه دارند.

خلاصه نوع رفتار والدین و عملکرد فرزندان

نوع رفتار والدین

تأثیر متقابل در رفتار فرزندان

والدین آسان گیر، آزاد گذارنده

کودکان تکانشی، پرخاشگر

1. کودکان را به اجرای قوانین و مقررات زندگی وادار نمی کنند.

2. مقررات و قوانین را به وضوح و شفاف ابلاغ نمی کنند.

3. تسلیم قهر، گریه و زاری، سرزنش و سر و صدای کودک می شوند.

4. انضباط ناهم سان دارند (پدر سخت گیر، مادر آسان گیر یا برعکس)

5. توقع یا تقاضای ناچیزی برای رفتار مستقل و رشد یافته دارند.

6. رفتار بد را نادیده می گیرند یا آن را می پذیرند.

7. خشم وعصبانیت خود را پنهان می کنند.

8. محبت خود را بیش از اندازه ابراز می کنند. یا اصلاً به رفتار کودک بی توجه اند.

9. به تظاهرات آزاد امیال فرزندان لبخند می زنند.

1. مقاومت کننده، و در برابر بزرگسالان لجوج هستند.

2. میزان اتکا به نفس فرزندان پایین است.

3. موقعیت پیشرفتی خود را تشخیص نمی دهند.

4. خویشتندار نیستند.

5. پرخاشگرند.

6. زود خشمگین می شوند؛ ولی به سرعت حالت خوشحالی را باز می یابند.

7. بی هدفند.

8. در سطح پایینی از فعالیت های هدفدار هستند.

9. سلطه جو هستند.

10. تعارضی، تحریک پذیر و خودمدار هستند.

نوع رفتار والدین

تأثیر متقابل در رفتار فرزندان

والدین سخت گیر و قدرت طلب

کودکان تعارضی - تحریک پذیر

1. قوانین به صورت انعطاف ناپذیر تحمیل می شود.

2. با رفتار بد کودک مقابله و او را تنبیه می کنند.

3. خشم و نارضایتی خود را بلافاصله نشان می دهند.

4. قوانین و مقررات را به وضوح اعلام می کنند.

5. به نظر این قبیل والدین، کودکان تحت سُلطه تکانش های ضد اجتماعی کنترل نشده هستند وبا دیده تحقیر به فرزندان خود می نگرند.

6. به رفتار کودک سوء ظن دارند مگر این که خلافش ثابت شود.

7. خواسته های کودک را در نظر نمی گیرند و نظریاتش را جویا نمی شوند.

8. علی رغم مخالفت و قهر کودک، در اجرای دستورات سخت گیری می کنند و از نظر انضباطی خشن و تنبیه گرند.

9. صمیمیت آنان در سطح پایین بودن و ابراز محبت را موجب لوس شدن فرزند می دانند.

10. به فعالیت های فرهنگی و فوق برنامه فرزندان وقعی نمی نهند.

11. برای اوقات فراغت وتفریح فرزندان برنامه ای را لازم نمی بینند وآن را اتلاف وقت می دانند.

1. هراسان و بیمناکند.

2. دمدمی مزاج و ناراحتند.

3. زودرنج و انفعالی هستند.

4. به طور انفعالی خصومت گر و حیله گرند.

5. در برابر فشارهای روانی آسیب پذیرند.

6. به تناوب بین رفتار پرخاشگر غیر دوستانه وکناره گیریِ عبوسانه در تغییرند.

7. بی هدف، دیرباور و بی اراده اند.

8. معمولاً مسؤولیت پذیر نیستند.

9. شخصیتی تحقیر شده دارند.

10. روحیه نفاق و دورویی در آن ها رشد می کند.

والدین با اقتدار و صمیمی

کودکان پرتوان، خونگرم و متعادل

1. در عین قاطعیت، به فرزند مهر و محبت می ورزند (تلفیقی از مهر و اقتدار)

2. در اجرای مقررات و قوانین جدّی هستند.

3. تسلیم قهر کودک نمی شوند.

4. قوانین را به وضوح و شفاف تشریح می کنند.

5. در وضع قوانین و تنظیم مقررات، خواسته ها و نظریات کودک را جویا می شوند.

6. در اجرای دستورات و مقررات به اقتضای موقعیت و شرایط، انعطاف پذیری وجود دارد.

7. در برابر بدرفتاری کودک اظهار نارضایتی می کنند.

8. رضایت و حمایت خود را از رفتار درست کودک، اظهار می کنند.

9. در گرفتاری های کودکان، آنان را راهنمایی کرده و به سوی راه حل هدایت می کنند.

10. مهربان، با حوصله، درگیر و پاسخگو هستند.

11. توقع رفتاری مستقل، رشد یافته و انتظار مناسب با سن کودک را دارند.

13. وقایع و مناسبت های فرهنگی و فعالیت های مشترک و شعائر مذهبی طرح ریزی می شوند و در آن ایام برای کودکان برنامه دارند.

14. معیارهای آموزشی و ارزشی را تشریع می کنند و زمینه اجرای آن را برای فرزندان فراهم می سازند.

15. بردباری و داشتن حلم توأم با علم، از ویژگی های بازر این والدین است.

16. در رفتار با کودکان و فرزندان خود، ادب و احترام را رعایت می کنند.

17. رفتاری متعادل، معقول و منطقی دارند.

18. در برابر خواسته ها و پرسش های آنان با مهربانی و احترام پاسخگو هستند.

19. معمولاً خود عامل به گفتار و رفتاری که انتظار دارند، هستند.

20. خواسته های دینی را بدون اکراه ولی با عمل و رفتار خود برای درک و اجرای فرزندان زمینه سازی می کنند.

1. کودکان متکی به نفس و از اعتماد نفس و عزت نفس بالایی برخوردارند.

2. خویشتندار و بردبارند.

3. خوشرو، بشّاش و سازگارند.

4. روابط دوستانه ای با هم سالان خود دارند.

5. با فشار روانی به خوبی مقابله می کنند.

6. به موقعیت تازه، علاقه و کنجکاوی نشان می دهند.

7. با بزرگسالان با احترام و مؤدبانه برخورد می کنند.

8. غایت نگر و به پیشرفت خود توجه دارند.

9. مسؤولیت پذیرند.

10. در درس و سازگاری اجتماعی، موفقند.

11. رفتاری متعادل، منطقی و مؤدبانه دارند.

12. اعتقاداتی محکم و پابرجا دارند.

شیوه رفتار والدین و واکنش فرزندان

همان طور که گفته شد، از عوامل ایجاد رفتارهای ناهنجار در کودکان، سهل گیری یا سختگیری و یا کنترل بیش از اندازه والدین است. پدر و مادری که بیش از حد با فرزندان خود کلنجار می روند و درگیرند، و بر این عقیده اند که باید همه کارها را خود انجام دهند و فرزندان را کاملاً کنترل نمایند،

گاهی برای فرزندان خود به صورت خدمتکاری درآمده و همه کارهای آن ها را شخصاً انجام می دهند، دائماً فرزندان را نصیحت کرده و به آن ها تذکر می دهند؛ مثلاً همواره می گویند: بچه خوبی باش! کیفت را در جای خود بگذار! کفشهایت را تمیز نگه دار! درست بنشین! ساکت باش! درس هایت را بخوان! و جملاتی از این قبیل. آنان ریزترین نکات را در رفتار کودک زیر نظر داشته و همواره آن ها را بازخواست می کنند؛ مثلاً پس از بازگشت فرزند از مدرسه، همواره خواسته های خود را از وی طلب می کنند و مرتب از او می پرسند: امروز چه کردی؟ چه نمره ای گرفتی؟ دفترت را به من نشان بده! چرا لباس هایت را کثیف کردی؟ لباس هایت را درآور. دست هایت را بشوی. امروز معلّمتان چه گفت؟ بچه ها چه کردند؟ تو چه کردی؟ و... خصوصاً والدینی که بی کار و دارای تک فرزند هستند، آن قدر از کودک سؤال می کنند که خسته می شود و به لجاجت می پردازد. یا برعکس، والدینی که مشغولیت های فراوان دارند، از توجه به فرزند خود کاملاً غافل شده و حتی حوصله گوش دادن به سخنان روزمره او را نیز ندارند. البته آن ها ممکن است منظور خاصی نداشته باشند، امّا رفتار و برخوردشان اعتماد به نفس و استقلال را از فرزند سلب می کند. آنان چون به خواسته ها و آرزوهای خود دست نیافته اند، این خواسته ها را از فرزندشان می خواهند و آرزوهای از دست رفته خود را در آنان جستجو می کنند.

از این رو، در همه رفتارها و حرکات فرزندان دخالت کرده و با همین طرز تفکر، مسؤولیت رفتار و اعمال آنان را بر عهده می گیرند. در این صورت، کودکانی ضعیف النفس، ناتوان و وابسته پرورش می یابند؛ زیرا والدین به جای آنان تصمیم گرفته، احساس تکلیف نموده و عمل کرده اند. آن ها به جای این که به کودک خود فرصت تصمیم گیری دهند و اجازه دهند که او خود تجربه کند و از تجربه های خویشتن درس بگیرد، برایش دلسوزی می کنند ودر همه حال، مواظب او هستند، این والدین، (خصوصاً مادر) از وابسته بودن فرزند به خود احساس رضایت می کنند و برای حفظ آن می کوشند.

متأسفانه جامعه ما نیز این نوع رفتار را می پذیرد و در نظام های اداری نیز این امر مشاهده می شود. بارها دیده شده است که مدیر اداره در کوچک ترین رفتار کارمندان خود دخالت می کند و همواره آنان را زیر نظر دارد. این شیوه برخورد، موجب دلسردی و ناامیدی در افراد می شود. این رفتار نشانگر عدم اعتماد، بی احترامی به حرمت، شخصیت و عزّت نفس افراد است و موجب پرورش انسان هایی وابسته، بی اراده و ضعیف النفس می گردد، افرادی که در کوچک ترین رفتار خود استقلالی نداشته و نمی توانند به تنهایی فکر کنند و تصمیم بگیرند. خلاقیّتی هم در کار نخواهند داشت.

اگر والدین به عنوان پدر و مادری مسؤول عمل نموده و با شیوه آزادمنشانه و حسن ظن با فرزندان رفتار کنند و به شخصیت کودکان به عنوان یک انسان، احترام بگذارند، به آن ها اجازه تصمیم گیری دهند و در حیطه قوانین و مقررات متعادلی که وضع نموده اند، آنان را آزاد بگذارند تا خود، نتایج کارهای مثبت یا منفی شان را تجربه نموده و به ارزش ها برسند، تربیت درست به خوبی شکل می گیرد و کودکانی بااراده و دارای عزّت نفس، مستقل و متکی به نفس پرورش می یابند.

امّا والدینی که با سوء ظن و عدم اعتماد، با کودکان خود رفتار می کنند، به فرزندانشان فرصت نمی دهند تا مفهوم احترام متقابل را بیاموزند. آنان غافل از این هستند که تذکرات مکرّر، کنترل بیش از حد، دخالت فراوان، زورگویی، مراقبت و دلسوزی بیش از اندازه، موجب تزلزل شخصیت کودک می شود. والدین حتی اگر همه وجود خود را برای فرزندانشان فدا کنند، باز هم احترام آن ها را نقض کرده اند. همان طور که اگر آن ها را کاملاً به حال خود رها سازند و به رفتارشان توجهی نکنند، نیز به شخصیت کودکان خود لطمه وارد کرده اند. در هر دو حالت، والدین از آموزش احترام گذاشتن به فرزندان خود غفلت ورزیده اند. والدین مسؤول و متعادل باید در آموزش احترام متقابل به فرزندان خود، دقیق، قاطع و مصمّم باشند و با زورگویی و تحکّم با آنان رفتار نکنند؛ یعنی از کودکان خود، انتظار رعایت حقوق دیگران و احترام گذاشتن به آن ها را داشته باشند و در عین حال، از محروم ساختن آنان از حقوق خود و بی احترامی بپرهیزند و با لحنی آرام و مناسب، کودک را به کارهای خوب و شایسته تشویق کرده و از کارهای زشت و ناپسند برحذر دارند؛ امّا نباید آزادی و اختیار را از آنان سلب کنند.

کودک و نوجوان حق دارد بازی کند، با دیگران معاشرت نماید و روابط اجتماعی خود را با دیگران تقویت کند. از سوی دیگر، موقعیت خانواده و اجتماع به گونه ای است که او باید حقوق دیگران را مراعات کرده و از کارهایی که مورد پسند آنان نیست، بپرهیزد. پس والدین باید با گفتاری نرم و مؤدبانه با کودک سخن بگویند و او را به احترام گذاشتن به دیگران و رعایت حقوق آنان دعوت نمایند و در عین حال، خود نیز به شخصیت او احترام بگذارند. عملکرد والدین نقش مهمی در رفتار کودک دارد. او از آنان الگو می گیرد و رفتارشان را تقلید می کند.

والدین متعهد و مسؤول می کوشند تا احساس مسؤولیت و اعتماد به نفس را در فرزندان خود تقویت کنند، نه این که تنها بر نظریات یک جانبه خود پافشاری نموده و فرزندان را به اطاعت کورکورانه از دستورات خود وا دارند.(52)

والدین متعهد و مسؤول، برای فرزندان خود احترام قائل می شوند و به آنان حق انتخاب می دهند. بنابراین، به کودکان فرصت داده می شود تا خود تصمیم بگیرند و نتیجه قضاوت خود را تجربه کنند و از تجربه های خویش درس بگیرند. والدین باید کودکان را در کارهای خوب و شایسته، تشویق کنند، با احترام گذاشتن به کودکان در عدم وابستگی آنان بکوشند، از آن ها انتظار مساعدت داشته و رفتار انسانی و برابری را به اوج برسانند، احترام متقابل را عملاً رعایت نموده و کودک را شرمنده نسازند و نگذارند که او دائماً به دلیل اشتباه ها و خطاهایش احساس گناه و سپس عذرخواهی کند. معیارهای واقعی را در نظر بگیرند و از دیدگاه کودک به روابط او بنگرند، صبور و بردبار بوده و در روابط خود با کودک، بر نقاط مثبت و مفید او تکیه کنند. او را تشویق به انجام کارهای شایسته نمایند و در مواردی که با نقض مقرّرات رو به رو می شوند، در عین داشتن سعه صدر، با قاطعیت با او برخورد کنند. خواهش و تکرار سخنان کودک، نباید آنان را در اجرای مقررات سست کند. هم چنین والدین نباید از فرزندان خود تقاضای اطاعت مطلق را داشته باشند. باید از تشویق و تنبیه بیش از حد و نامناسب بپرهیزند و با تذکرات مداوم، کودکان را شرمسار نسازند. به جای کودک تصمیم گیری نکنند و مسؤولیت رفتارهای او را به عهده نگیرند؛ زیرا در این صورت، کودکانی نازپرورده، خجالتی و بی اراده پرورش می یابند. والدین نباید به طور مرتب درصدد یافتن اشتباه های کودک باشند. نباید به کودک فشار آورند و او را مجبور به انجام اعمال زشتی هم چون دروغ گفتن و تملّق و چاپلوسی کنند. هم چنین انتظارات و توقعات آن ها از کودک باید در حد معقول و توان او باشد و خارج از توان کودک از او تکلیف نخواهند، او را مطیع و برده خود نسازند، در انجام کارها قبل از اطاعت، او را به فکر کردن وا دارند، تسلیم مطلق خواسته های کودک نشوند و از دادن جواب منفی طفره نروند، اعتماد به نفس و استقلال را از وی سلب نکنند.

والدین متعهد و مسؤول می دانند که کنترل و مراقبت بیش از حد و رهایی و دلسوزی مفرط، با احترام به کودک مغایر است. آن ها در عین عطوفت و مهربانی با کودک، قاطع و جدّی و پی گیر انجام کارها بوده و برای خود نیز احترام قائلند و با نفوذ در قلب کودکان، موجب تغییر رفتار آنان به گونه ای مطلوب و شایسته می گردند.

به طور خلاصه می توان گفت که با توجه به نکات کاربردی زیر، رفتار کودک زمانی به شکل مطلوب تغییر یافته و اصلاح می گردد که با رفتار درست ما، بینش وی تغییر یافته و اصلاح گردد:

1. با پذیرش تلاش و فعالیت های کودکان، آن ها را دلگرم کرده و روابط خود را با آنان توسعه دهید و احساس ارزشمند بودن را در آن ها تقویت کنید. اگر بدانید که نباید دائماً انتقاد کرده و بر اشتباه های کودکان تکیه کنید، آزاد خواهید بود که دیگران را دوست داشته و برایشان ارزش قائل شوید.

2. سطح انتظارات خود را کاهش دهید. خواسته های شما باید هماهنگ با توان و ظرفیت کودکان باشد. اگر والدین احساس می کنند که فرزندانشان کار نادرستی انجام می دهند و یا اصلاً به سخنان آن ها گوش نمی دهند، احتمالاً انتقادات آن ها بیش از اندازه است و باید بپذیرند که کودکان ممکن است با آنان همکاری داشته و نهایت سعی خود را نموده اند، امّا توقعات بالا، آنان را مأیوس و دلسرد کرده است.

3. کودکان هنگامی که احساس کنند که ارزش ها و شخصیت آن ها مورد تهدید قرار گرفته، در قضاوت خود اشتباه می کنند و عکس العمل های تند و زننده ای از خود نشان می دهند. پس باید در حفظ شخصیت آن ها و احترام به آنان بکوشید.

4. به کودکان خود نظر مثبت داشته و به آن ها اعتماد کنید. همیشه خصوصیات خوب و برجسته آن ها را درنظر بگیرید و با برجسته نمودن و تقویت آن ها به برطرف کردن خصوصیات منفی بپردازید.

5. شکیبایی، خوشرویی، متانت، سعه صدر، سکوت و آرامش، محبت، مهربانی، گذشت و چشم پوشی از خطاها و دلسوزی متعادل، موجب امنیت خاطر کودکان و در نتیجه، اصلاح رفتار آن ها می شود. در سایه امنیت خاطر و آرامش، انسان به رشد و شکوفایی شخصیتی می رسد و احساس ارزشمندی در او تقویت می شود، به آرامش روحی دست یافته و شخصیت او سازمان می یابد.

6. تُن صدا، لحن گفتار و رفتار غیر کلامی شما باید نشانگر این باشد که به کودکان خود احترام می گذارید. حتی اگر رفتار آنان مورد قبول شما نباشد، باید عمل و گفتار شما بر اساس احترام به آنان استوار باشد.

7. با قاطعیت و به طور شفاف به کودکان خود بفهمانید که چه انتظاراتی از آنان دارید. بر اجرای قوانین و مقررات خانواده و اطاعت از آن، با سعه صدر پافشاری کنید تا آنان بتوانند تصمیم های خود را متناسب با انتظارات شما اتخاذ کنند.

8. از کنترل و دخالت بیش از حد بپرهیزید. به کودکان اجازه دهید که از نتایج تصمیم گیری خود، تجربه کسب کنند و از پذیرش مسؤولیت هایی که به آن ها مربوط می شود، خودداری کنید.

9. در عین قاطعیت، با عطوفت و مهربانی با کودکان برخورد کنید. چهره و برخورد شما باید نشانگر محبت و مهربانی باشد. پیگیری کارها با رفتاری ثابت و استوار، نشانگر قاطعیت شما است. هرگز قاطعیت را با خشم، خشونت، پرخاشگری و سختگیری اشتباه نگیرید.

10. از شیوه احترام گذاشتن و دلگرمی بخشیدن، برای بهبود روابط خود با کودکان استفاده کنید و پاسخ برخی از رفتارهای نامناسب آن ها را تا بهبود رابطه خود با آنان به تأخیر بیفکنید.

11. هنگامی که به خواسته های کودکان اهمیت می دهید، آنان همکاری بیش تری از خود نشان می دهند. بدرفتاری کودکان زمانی بروز می کند که مربی یا والدین، رفتار خود را کنترل نمی کنند و اعمالی بدون تفکر از آنان سر می زند که شخصیت کودکان را دچار حقارت می کند. بهتر است که جز در موارد خاص، عکس العمل خود را در مورد رفتار ناشایست کودکان، با حفظ واقع بینی و خودداری از تنبیه به تعویق انداخته و اشتباه ها و خطاهای جزئی آنان را بپذیرید. همان طور که در آموزش علوم و مهارت ها امکان اشتباه و خطا وجود دارد، در آموختن و اجرای یک قانون اخلاقی نیز باید این احتمال را بدهید. بدانید که اشتباه، یک تجربه آموزشی برای کودکان تلقّی می شود. با شکیبایی و خونسردی، آنان را تحمل کنید؛( إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ ) (53) ؛ به راستی که خدا بازگشت کنندگان از خطا را دوست می دارد.

12. در برابر رفتارهای کودکان عکس العمل عادی نشان دهید. عصبانیت، تهدید و تذکّر مداوم نتیجه خوبی نخواهد داشت. رفتار و گفتار شما باید همراه با رعایت ادب و احترام باشد. از به کار بردن کلمات زشت و ناپسند و توهین و ناسزا گفتن بپرهیزید. رفتار شما نیز نباید به نحوی باشد که به طور غیر مستقیم آن ها را تنبیه نموده و شماتت کند. برخی از والدین با این که از گفتن کلمات زشت خودداری می کنند، امّا رفتارشان به گونه ای است که در واقع، با زبان بی زبانی کودکان را تنبیه می کنند. پس مراقب رفتار و گفتارمان باشیم.

منابع

1. برجعلی، احمد، کنفرانس «بهداشت روانی خانواده»، در جمع انجمن اولیا و مربیان مدارس توحید قم، سال 1376.

2. برجعلی، احمد، کنفرانس «ساختار خانواده»، در جمع اولیا و مربیان مدارس توحید قم، سال 1377.

3. پیاژه ژان، تربیت به کجا ره می سپرد ( The Futore of Education ) ترجمه دکتر منصور و دکتر دادستان، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1369.

4. دینک مِهر، دان ( Gary D. mekay,ph. D. , Don Din Kmeyer, ph. D .) والدین مؤثر، فرزندان مسؤول، ترجمه مجید رئیس دانا، انتشارات رشد، چاپ اوّل، 1370.

5. دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، دفتر دوم، سازمان چاپ و انتشارات اسلامی، 1373.

6. کریمی، عبدالعظیم، نقش خودرهبری و خود نظم جویی در تربیت عقلانی کودک، دومین سمپوزیوم جایگاه تربیت، مجموعه مقالات، جلد دوم، انتشارات تربیت، 1370.

7. کریمی، عبدالعظیم، نکات تربیتی در به کارگیری روش تشویق در تعلیم و تربیت، ماهنامه تربیت، شماره اوّل، سال نهم، 1371.

8. گینات حیم، نفوذ در دنیای کودک و روابط والدین و فرزندان ( Between Parent & Child Dr. Haim. Gginott ) ، ترجمه شهلا انسانی، انتشارات آرمان، 1368.

9. گلاسر، ویلیام، مدارس بدون شکست، ترجمه ساده حمزه، انتشارات رشد، چاپ اوّل، 1373.

10. فونتنل، دن، کلیدهای رفتار با نوجوانان، ترجمه دکتر مسعود حاجی زاده، انتشارات صابرین، چاپ اوّل، 1377 (کتاب های دانه)

11. فرهادیان، رضا، پایه های اساسی در ساختار شخصیت انسان، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل، 1374.

12. مزلیش، ایلین ( Elaine Mazlish ) و فیبر، ادِل ( Adel Faber ) کودک، خانواده، انسان، ترجمه گیتی ناصحی، نشر نی، تهران، چاپ اوّل، 1368.

13. مظلومی، رجبعلی، گامی در مسیر تربیت اسلامی، نشر کوکب، 1358.

14. مصاحبه با «دانیل گلمن Daniel Goleman » سردبیر مجله Educational Leader ship درباره هوش هیجانی « Emotionalinte lligence » سپتامبر 1996، تکنولوژی آموزشی شماره 7، ماهنامه آموزشی - پژوهشی، دوره چهاردهم فروردین ماه سال تحصیلی 79 - 1378.