قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 912

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 912
مشاهدات: 42325
دانلود: 5316


توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 912 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42325 / دانلود: 5316
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 1

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و دست خداست که نعمتها را بر خلق سرازیر می کند.

سیّد و سروری که قبیله مضر به خاطر او فضیلت و برتری یافت، به افتخاری که تمام بشر را فزونی گرفت.

چهره نورانی او در کره بالا ماه درخشنده است، و به سبب او هدایت حاصل می شود نه با ستارگان.

به طرف سرمنزل مقصود تا به منفعت و بهره فراوان نائل شوند.

او ماه کامل و فرزندانش همگی ماه کاملند، مادر روزگار از آوردن امثال آنها نازا و عاجز است.

کعبه و قبله کوچ ک نندگان است در همه ماهها، و هر کس به طرف او کوچ کرد و خود را به در خانه اش رسانید سعادتمند شد.

برای گردیدن دور خانه اش یا تبرّک جستن به آن.

برتری را قدیماً از قصیّ، و نزار سپس فهر به وراثت برده اند.

هیچ یک از آنها با دیگری رقابت نکند، و ایشان از نظر پاک سرشتی پاکترین مردمان هستند.

و هر افتخار و کمالی به آنها نسبت داده می شود.

ای کسی که دیدار تو را در هنگام مردن امید داریم، هر مرگی با دیدار تو باشد عین زندگی است.

ای کاش؛ مرگی که خواهد آمد به سوی من شتاب کند، شاید زندگیم را در آن مرگ ببینم.

و از او به بهترین نعمتها برسم.

و از آن جمله قصیده ای است که آن را از فقیه بزرگوار آیه اللَّه شیخ حسین نجفرحمه‌الله (1) نقل می کنیم:

____________________

1- او فاضلی ادیب و فقیهی متعبّد و پارسا و از اصحاب سیّد بحرالعلوم بود، در بسیاری از کتب تراجم یاد گردیده و نوه بزرگوارش شیخ محمّد طه نجف رساله مستقلّی در شرح حالش نوشته است، در سال 1159 دیده به جهان گشود و در شب جمعه دوم محرّم سال 1251 وفات یافت. برای اطّلاع بیشتر به کتاب «اعیان الشیعه: 6/167» و کتاب «ماضی النجف وحاضرها: 3/420» مراجعه فرمایید.

۳۸۱

لعلیّ مناقب لاتضاهی

لا نبیّ ولا وصیّ حواها

من تری فی الوری یضاهی علیّاً

أیضاهی فتیً به اللَّه باهی

رتبه نالها الوصیّ علیّ

لم ترم إن تنالها أنبیاها

ما أتی الأنبیاء إلاّ قلیل

من کثیر وذاک منه أتاها

ومراض القلوب عنه تعامت

والتعامی قضی لها بعماها

وجمیع الدهور منه استنارت

مبتداها ومنتهی منتهاها

هو دون الإله والخلق طرّاً

صنع من کاد أن یکون إلها

وهو نور الإله یهدی إلیه

فاسأل المهتدین عمّن هداها

وإذا قست فی المعالی علیّاً

بسواه رأیته فی سماها

وسواه بأرضها وإذا ما

زاد قدراً فمرتقاه رباها

ما استقامت نبوّه لنبیّ

قطّ إلاّ وفی یدیه لواها

أخّرت بعثه النبی زمانا

لم یفه بالهدی إلی أن أتاها

علمت أنّها بدون علیّ

لاتری قطّ من تجیب نداها

فعلیّ به النبوّه قامت

واستقامت وقام فیه بناها

ملأ الأرض والسماوات نوراً

وهدی فهو نورها وهداها

سوره النور فاتلها إنّ فیها

آیه حیرت بلیغا تلاها

لفظها یخبر عن اللَّه لکن

ما سواه المراد من معناها

مرکز الکائنات کان علیّ

وهو القطب من مدار رحاها

علم ما کان أو یکون لدیه

من لدن بدؤها إلی منتهاها

إذ هو الباب للمدینه للعلم

الّتی ما ارتضی الإله سواها

         
۳۸۲

هو جنب الإله والوجه منه

وهو الرکن فی استلام هداها

واللسان الّذی یعبّر عنه

حکماً لم تفه بها حکماها

وکآی الکتاب ما فاه فوه

عجزت عن بلوغه بلغاها

والمزایا الّتی تجمعن فیه

فرقت فی الوری علی أنبیاها

ولقد خصّ دونهم بصفات

من صفات الإله جلّ علاها

ولذا لم نصف بها من سواه

غیر أنّا بها وصفنا الإلها

جعل اللَّه بیته لعلیّ

مولداً یاله علاً لایضاها

لم یشارکه فی الولاده فیه

سیّد الرسل لا ولا أنبیاها

فاکتست مکّه بذاک افتخاراً

وکذا المشعران بعد مناها

بل به الأرض قد علت إذحوته

فغدت أرضها مطاف سماها

أوما تنظر الکواکب لیلاً

ونهاراً تطوف حول حماها

وبیوم الغدیر سبعون الف

شهدوا خطبه النبی شفاها

قال فیها النبیّ قولاً بلیغاً

سمع الکلّ مثلما سمعاها

قائلاً إنّما ولیّکم اللَّه

وما جاء فیه ممّا سواها

بایع الحاضرون منهم جمیعاً

بیعه ارغمت اُنوف عداها

أسرع المسلمون فیها ولکن

بخبخ الأشقیاء بعد إباها

عنه سل هل أتی ونونا وصادا

وکذا الذاریات سلها وطاها

و الحوامیم مع طواسین وثناها

وسواها کفاطر وسباها

ستراها بمدحها وثناها

لعلیّ کشمسها وضحاها

۳۸۳

لم یدع آیه تنصّ علیه

محکمات الکتاب إلّا تلاها(1)

برای امیرالمؤمنینعليه‌السلام مناقب و کمالاتی است که مشابهی ندارد، و برای پیغمبر و وصیّ پیغمبری گرد نیامده و فراهم نگشته است.

چه کسی را می بینی که شبیه علیعليه‌السلام در میان مردم باشد، آیا جوانمردی که خداوند به او مباهات می کند شبیهی دارد. مقام و مرتبه ای را که علیعليه‌السلام به آن دست یافته است، انبیاء هم به آن مرتبه نرسیده اند.

انبیاء برخوردار نگشته اند مگر اندکی از بسیار، و آن هم از ناحیه او به آنها رسیده است.

فضیلت او همانند خورشید است که برای همه درخشیده است، هر بیننده ای با دو چشمش آن را می بیند.

آنها که قلب و روحی مریض و معیوب دارند از دیدن آن نابینا هستند، و کوردلی آنها باعث شده که نابینا گردند.

و تمام روزگاران از او نور گرفته اند، ابتدای دوران آن و نهایت آن تا پایان هستی.

او مرتبه ای پائین تر از خداوندی دارد، و تمامی خلق، خلقت و آفریده کسی است که از قرب الهی نزدیک است به مرتبه اوبرسد.

و او نور خداوند است که مردم را به طرف او هدایت می کند، از آنها که هدایت یافته اند سؤال کن چه کسی آنها را هدایت کرده است؟

و هنگامی که در برتری ها علیعليه‌السلام را با دیگران مقایسه کنی، او را بالاتر از همه می بینی و گویا در آسمان است.

و غیر او بر روی زمین هستند و اگر قدر و منزلت آنها، بالا رود مقداری بالاتر از زمین قرار می گیرند.

نبوّت هرگز برای هیچ پیغمبری برقرار نشد، مگر اینکه لواء و پرچم آن در دست او بود.

بعثت پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدّتی تأخیر گردید، و به هدایت خلق مشغول نشد تا اینکه او بیاید.

می دانست که با نبودن علیعليه‌السلام ، کسی را هرگز نمی یابد که به ندای او جواب دهد.

پس علیعليه‌السلام کسی است که نبوّت به سبب او برپا گردید، و برقراری یافت و بنای آن به وجود او استوار گردید.

زمین و آسمان را نور و هدایت او پر کرده است، و او است که روشنائی و هدایت آسمان و زمین است.

سوره نور را بخوان و بدان در آن آیه ای است، که هر سخنوری آن را بخواند به حیرت می افتد.

لفظ آن از خداوند خبر می دهد ولی، از معنای آن غیر خداوند اراده شده است.

____________________

1- الغدیر:6/29.

۳۸۴

مرکز دایره هستی علیعليه‌السلام است، و او قوام آفرینش و اساس خلقت و مدار گردش کرات است.

علم آنچه انجام شده و آنچه می شود نزد او است، از ابتدای خلقت تا انتهای آفرینش همه را می داند.

زیرا او برای شهر علم همانند در است، و خداوند آن را به غیر او راضی نگشته است.

او جنب خدا و وجه اوست که مردم امر شده اند به آن جانب و جهت رو آورند، و رکن است که او را استلام کنند و به او تقرّب جویند.

و زبان گویای خداوند است که از او حکایت می کند، حکمتهائی را که حکما از بیان آن عاجزند.

مانند آیات قرآن که از هیچ دهانی خارج نشده، و بلیغان به آن مرتبه از بلاغت نرسیده اند.

و امتیازاتی که در وجود او جمع گردیده است، به طور پراکنده در بعضی از پیامبران پخش گردیده است.

و هر آینه او اختصاص یافته نه دیگران به صفاتی، از اوصاف پروردگار که مرتبه اش بلند است.

و به خاطر همین جهت غیر از او را به این اوصاف وصف نمی کنیم، و فقط خداوند رابه آن اوصاف توصیف می کنیم.

خداوند خانه خود را زادگاه علیعليه‌السلام قرار داد، و این چه مرتبه بلندی است که مشابهی برایش نیست.

در این کرامت که تولّدش در داخل کعبه بوده است هیچکس با او شرکت ندارد، نه سرور پیامبران و نه پیغمبران دیگر.

مکّه به این ولادت لباس افتخار پوشید، همینطور مشعرالحرام و عرفات بعد از منای آن.

بلکه تمام کره زمین برتری یافت هنگامی که او را دربرگرفت، و محلّ طواف آسمانی ها گردید.

آیا ستارگان را نمی بینی که شب و روز، اطراف خانه را گردش می کنند.

و در روز غدیر هفتاد هزار نفر، هنگامی که پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطبه خواند حضور داشتند.

۳۸۵

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن روز فرمایشاتی را با بلاغت کامل ایراد فرمود، و همگان گفتار او را شنیدند.

فرمود: همانا ولیّ و سرپرست شما خداوند است، و بقیّه آن مطالبی را که نقل کرده اند.

تمام آنها که حضور داشتند بیعت کردند، بیعتی که بینی دشمنان را به خاک مالید.

مسلمان ها در این بیعت شتاب کردند، بعضی از افراد شقی و پست آن روز مبارکباد گفتند و بعد امتناع ورزیدند.

از سوره های «هل اتی» و «ن» و «ص» سؤال کن، و نیز از «ذاریات» و «طه» پرسش کن.

از سوره هائی که با حا و میم شروع شده و سوره هائی که ابتدایش طا و سین است، و از غیر آنها مثل فاطر و سبأ بپرس.

خواهی دید که تمام اینها مدح و ثنای علیعليه‌السلام گویند، مثل «الشمس وضحیها» که در مدح علیعليه‌السلام است.

آیه ای را رها نکن که نصّ بر او شده است، از آیات محکم کتاب الهی مگر اینکه آن را بخوان.

و از آن جمله اشعاری است که آن را سیّد مرتضی رضی الله عنه در کتاب خود «الغرر والدرر» از اسماعیل بن ابی الحسن عبّاد بن عبّاس طالقانی که معروف به صاحب است و او شیعه ای فاضل و دانشمند و عالم به علم کلام است نقل کرده است: و ابن بابویه کتاب خود عیون الأخبار را بخاطر او فراهم آورده است.

لو فتّشوا قلبی لرأوا وَسْطَه

سَطْرَیْنِ قد خُطّا بلا کاتب

العدل والتوحید فی جانب

وحبّ أهل البیت فی جانب(1)

اگر قلب مرا بشکافید و آن را بررسی کنید هر آینه در وسط آن دو خطی خواهید دید که بدون نویسنده بر روی آن نوشته شده است:

____________________

1- امالی سیّد مرتضیرحمه‌الله : 1/400.

۳۸۶

در یک طرف آن عدل و توحید الهی است، و در طرف دیگر آن محبّت و دوستی اهل بیتعليهم‌السلام است.

و از اشعار اوقدس‌سره است:

أنا وجمیع من فوق التراب

فداء تراب نعل أبی تراب(1)

فارسی زبان همین مضمون را به نظم درآورده است:

من و هر کس که بر روی ترابیم

فدای خاک پای بو ترابیم

و از آن جمله اشعاری را از قصیده طولانی ابن ابی الحدید معتزلی ذکر می کنیم:

یا برق إن جئت الغری فقل له

أتراک تعلم من بأرضک مودع

فیک ابن عمران الکلیم وبعده

عیسی یقفیه وأحمد یتبع

بل فیک جبریل ومیکال واسرا

فیل والملأ المقدس أجمع

بل فیک نوراللَّه جل جلاله

لذوی البصائر یستشف ویلمع

فیک الإمام المرتضی فیک الوصی

المجتبی فیک البطین الأنزع

الضارب الهام المقنع فی الوغی

بالخوف للبهم الکماه یقنع

والسمهریه تستقیم وتنحنی

فکأنّها بین الأضالع أضلع

والمترع الحوض المدعدع حیث لا

واد یفیض ولا قلیب یترع

ومبدّد الأبطال حیث تألّبوا

ومفرّق الأحزاب حیث تجمّعوا

والحبر یصدع بالمواعظ خاشعاً

حتّی تکاد له القلوب تصدع

حتّی اذا استعر الوغی متلظیاً

شرب الدماء بغله لاتنقع

متجلببا ثوبا من الدم قانیا

یعلوه من نقع الملاحم برقع

هذا ضمیر العالم الموجود عن

عدم وسرّ وجوده المستودع

هذا هو النور الّذی عذباته

کانت بجبهه آدم تتطلّع

         

____________________

1- دیوان صاحب بن عبّادرحمه‌الله : 185، الإمام علیّ بن أبی طالبعليه‌السلام : 94.

۳۸۷

وشهاب موسی حیث أظلم لیله

رفعت له لألاؤه تتشعشع

یا من له ردت ذکاء ولم یفز

بنظیرها من قبل إلّا یوشع

یا هازم الأحزاب لایثنیه عن

خوض الحُمام مدجج ومدرع

یا قالع الباب الّذی عن هزّها

عجزت أکف أربعون وأربع

لولا حدوثک قلت إنّک جاعل

الأرواح فی الأشباح والمتنزع

لولا مماتک قلت إنّک باسط الأ

رزاق تقدر فی العطا وتوسع

ما العالم العلوی إلاّ تربه

فیها لجثّتک الشریفه مضجع

ما الدهر إلاّ عبدک القنّ الّذی

بنفوذ أمرک فی البریّه مولع

أنا فی مدیحک ألکن لا أهتدی

وأنا الخطیب الهبرزی المصقع

أأقول فیک سمیدع کلاّ ولا

حاشا لمثلک أن یقال سمیدع

بل أنت فی یوم القیامه حاکم

فی العالمین وشافع ومشفع

ولقد جهلت وکنت أحذق عالم

اغرار عزمک أم حسامک أقطع

وفقدت معرفتی فلست بعارف

هل فضل علمک أم جنابک أوسع

لی فیک معتقد سأکشف سرّه

فلیصغ أرباب الهدی ولیسمعوا

هی نفثه المصدور یطفی بردها

حرّ الصبابه فاعذلونی أودعوا

واللَّه لولا حیدر ما کانت

الدنیا ولا جمع البریّه مجمع

من أجله خلق الزمان وضوّئت

شهب کنسن وجنّ لیل أدرع

علم الغیوب إلیه غیر مدافع

والصبح أبیض مسفرّ لایدفع

وإلیه فی یوم المعاد حسابنا

وهو الملاذ لنا غداً والمفزع

هذا اعتقادی قد کشفت غطاؤه

سیضرّ معتقداً له أو ینفع

۳۸۸

یا من له فی أرض قلبی منزل

نعم المراد الرحب والمستربع

أهواک حتّی فی حشاشه مهجتی

نار تشبّ علی هواک تلذع

وتکاد نفسی أن تذوب صبابه

خلقا وطبعاً لا کمن یتطبّع

ورأیت دین الإعتزال وإنّنی

أهوی لأجلک کلّ من یتشیّع

ولقد علمت بأنّه لابدّ من

مهدیّکم ولیومه أتوقّع

یحمیه من جند الإله کتائب

کالیمّ أقبل زاخراً یتدفّع

فیها لآل أبی الحدید صوارم

مشهوره ورماح خط شرّع

ورجال موت مقدّمون کأنّهم

اسد العرین الربع لاتتکعکع

تلک المنی إما أغب عنها فلی

نفس تنازعنی وشوق ینزع

ولقد بکیت لقتل آل محمّد

بالطفّ حتّی کلّ عضو یدمع(1)

ای آذرخش؛ اگر به سرزمین نجف عبورت افتاد به او بگو: آیا می دانی چه شخصیّتی در تو به ودیعه نهاده شده است؟

در تو موسای کلیم پسر عمران، و عیسای مسیح، و احمد مختار به دنبال او جای گرفته است.

جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، بلکه تمام عالم ملکوت و همه فرشتگان در تو جای گرفته اند.

و بلکه نور خداوند عظیم الشأن در تو قرار گرفته است، نوری که برای مردمان بینا و آگاه می درخشد و دیده می شود.

در تو امامی که خدا از او خشنود است وصیّ و برگزیده شده، و آنکه سینه اش سرشار از علم، و نابودکننده شرک است جای گرفته است.

آنکه زره می پوشید در جنگها و بر فرق دلاوران شمشیر می زد، و شجاعان دلیر را در بیم و هراس غرق می ساخت.

نیزه محکمش گاهی راست می شد و گاهی خم می گردید، و گویا همانند دنده ای در میان استخوانهای دنده بود.

آن کس که آن حوض را پر از آب کرد در حالیکه، نه رود آبی بود و نه چاهی که از آن آب بکشند.(2)

____________________

1- تمام این قصیده در کشکول عالم بزرگوار بحرانیرحمه‌الله : 2/75 آمده است.

2- اشاره است به معجزه آن حضرت هنگامی که به طرف حنین می رفتند و اصحاب گرفتار عطش شدند و در آن نواحی آبی یافت نمی شد، به محلّی اشاره فرمود، وقتی مقداری از خاک آن را کنار زدند سنگ بزرگی ظاهر شد، فرمود: آب در زیر این سنگ است، اگر آن را کنار بزنید به آب دسترسی پیدا می کنید. عدّه ای تلاش کردند نتوانستند آن را حرکت دهند،=

۳۸۹

او پهلوانان را هر کجا علیه اسلام اجتماع می کردند پراکنده می کرد، و تجمّع احزاب و گروه های مخالف را برهم می زد.

او عالمی بود که مردم را با خشوع و فروتنی موعظه می کرد، و به طوری در قلبهای پاک اثر می کرد که گویا شکافته می شد.

وقتی آتش جنگ شعله ور می گردید، چنان به ریختن خون کافران تشنه بود که هر چه بر زمین می ریخت عطش او برطرف نمی شد.

و چنان غرق خون می شد که گویا لباسی سرخ رنگ پوشیده، و از کثرت گرد و غبار که بر چهره مبارکش می نشست گویا نقابی زده است.

او سرّ عالم خلقت است، و سرّ وجود در وجود او ودیعه نهاده شده است.

او همان نور خداوندی است که پرتو آن، از پیشانی آدمعليه‌السلام ظاهر گشته بود و می درخشید.

او همان آتش موسی است که در تاریکی شب شعله ور گردید، و روشنائی او بالا رفت و پرتوافکنی کرد.

ای کسی که خورشید برای او به فضای آسمان بازگشت، و این کرامت برای کسی جز یوشع حاصل نگشته است.

ای درهم شکننده احزاب که در عرصه جنگ، به دلاوران زره پوشی که غرق سلاح بودند پشت نمی کردی.

ای کننده در قلعه خیبر که از تکان دادن آن در، چهل و چهار نفر عاجز بودند.

اگر حدوث تو نبود می گفتم توئی آن کس که، روح در پیکرها می دمی و گیرنده جان ها هستی.

اگر مرگ برایت نبود می گفتم تو روزی دهنده ای، و اندازه آن را از کمی و فراوانی معیّن می کنی.

عالم ملکوت نیست مگر آن خاک پاکی، که جثّه و جسم شریف تو در آن آرام گرفته است.

روزگار نیست مگر بنده زر خرید تو، که به فرمان پروردگار امر تو را درباره خلایق اجرا می کند.

من در مدح و ستایش تو زبانم گویا و رسا نیست، گرچه من خطیبی

____________________

=آنگاه خودش انگشت ها را زیر طرفی از سنگ گذاشت آن را از جا کند و چند متر آن را به بیرون پرتاب کرد، ناگهان آب ظاهر گردید و اصحاب آشامیدند و از هلاکت رهائی یافتند، راهبی که در آن نواحی بود با مشاهده آن از محلّ خود فرود آمد و به دست آن حضرت اسلام آورد.

۳۹۰

بافصاحت و بلاغت و زبردستم.

آیا بگویم تو سرور دلیر بزرگواری؟ نه هرگز، و حاشا که اینها برای تو وصف باشد.

تو هستی که در قیامت در میان خلائق حکم می کنی، و تو هستی که شفاعت می کنی و شفاعتت پذیرفته می شود.

و هر آینه من ندانستم با اینکه حاذق ترین دانشمندانم، عزم و اراده قاطع تو برنده تر است یا شمشیرت.

و شناخت خود را از دست دادم و نمی فهمم، آیا گسترش علم تو بیشتر است یا کرمت.

برای من اعتقادی درباره تو است به زودی پرده از آن برمی دارم، و باید صاحبان خرد گوش فرا دهند و آن را بشنوند.

و این آهی است که از سینه دردناک من بیرون می آید، و خُنکی آن آتش عشق مرا خاموش می کند، و دیگران مرا بخوانند یاترک کنند فرقی ندارد.

و بخدا قسم اگر حیدر نبود، از دنیا اثری و از خلق دنیا خبری نبود.

به خاطر او زمان آفریده شده، و ستارگان روشن گشتند و شب تاریک پدیدار گشت و به دنبال آن سپیده صبح دمید.

نسبت دادن علم غیب به او هیچگونه انکاری ندارد، همانطور که کسی منکر روشنی صبح درخشنده نیست.

و حساب ما را در قیامت او بررسی می کند، و او در فردای واپسین پناه و پناهگاه همه است.

این عقیده من است که پرده از آن برداشتم و اظهار کردم، می خواهد به من سود ببخشد یا زیان رساند.

ای کسی که در سرزمین قلب من لانه گرفته ای، آن چراگاه وسیع و منزلگاه خوبی برای محبّت تو است.

به تو مایلم و عشق می ورزم به حدّی که آتش محبّت تو در جان و خون من، شعله می کشد و سرتاسر وجودم را می سوزاند. نزدیک است جان من از شیفتگی و عشق تو ذوب گردد، عشقی که در طبیعت من است و با سرشت من آمیخته شده است نه مانند کسانی که آن را به خود تحمیل می کنند

۳۹۱

و خود را به عاشقی می زنند.

من معتزلی هستم و دین اعتزال را برگزیده ام، امّا به خاطر تو به همه شیعیان و آنها که از تو پیروی کنند عشق می ورزم.

می دانم که قطعاً و ناگزیر مهدی شما ظهور خواهد کرد، و من همواره در آرزوی رسیدن به آن روز هستم.

لشکری از لشکریان خداوندی (فرشتگان و نیروهای غیبی و مردم) او را یاری می کنند، و مانند دریای خروشانی روی می آورند و موانع را برمی دارند.

از خاندان ابی الحدید هم امیدوارم با شمشیرهای برّان، و نیزه های قوی در آن میدان حاضر و آماده باشند.

مردانی که آماده مرگ و پیشگام و در خطّ مقدّم نبردند، و همانند شیران بیشه شجاعت هرگز به خود ترسی راه ندهند. اینها آرزوهای من است و تا به آنها نرسم، نفْسم با من در نبرد و طائر شوقم در حال پرواز است.

و هر آینه برای کشته شدن فرزندان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سرزمین طف (کربلا)، گریه ها کرده ام بحدّی که تمام اعضاء من مانند چشم گریسته اند.

و از آن جمله اشعار شاعر ادیب شیخ صفی الدین حلّی(1) شاگرد محقّق رضی الله عنه را ذکر می کنیم، او در مدح علیعليه‌السلام چنین سروده است:

جُمعت فی صفاتک الأضداد

فلهذا عزّت لک الأندادُ

زاهدٌ حاکمٌ حلیمٌ شجاع

فاتِکٌ ناسِکٌ فقیرٌ جوادُ

شیَمٌ ما جُمعنَ فی بشرٍ قطّ

ن ولاحاز مثلهنّ العباد

____________________

1- ادیب و شاعر بزرگ، شیخ صفی الدین حلّی (752 - 677) در ساحل غربی شطّ الحلّه به دنیا آمد، وی در رده اوّل شاعران لغت عرب جا دارد، در شعرش با محافظت بر مزایای معنوی به محسّنات لفظی نیز پرداخته است. در کتاب «مجالس المؤمنین: 471» از صاحب «قاموس» نقل شده که گفته است: در سال 747 در بغداد به شاعر ادیب صفی الدین حلّی برخوردم، او در آن وقت مردی سالخورده بود، بر نظم و نثر قدرتی تامّ داشت، و در علوم ادبی شعر استاد بود، شعرش از نسیم لطیف تر و از چهره زیبارویان پرطراوت تر بود،او شیعی خالص بود. (به نقل از کتاب ادبیّات و تعهّد در اسلام).

۳۹۲

خُلُق یخجل النسیمَ من اللطف

وبأسٌ یذوب منه الجماد

ظهرت منک للوری مکرمات

فأقرّت بفضلک الحسّاد

إن یکذب بها عداک فقد

کذب من قبل قوم لوط وعاد

جلّ معناک أن یحیط به الشعر

ویحصی صفاته النقّاد

ای علی؛ در تو صفات متغایر و متضادّ گرد آمده است، و از این جهت نظیری برای تو یافت نمی شود.

زهد و حکومت، بردباری و شجاعت، قدرت و عبادت، فقر و سخاوت.

اینها خصلتها و صفاتی است که در بشری غیر از تو هرگز جمع نشده است، و مثل آنها را هیچ بنده ای بدست نیاورده است.

حُسن خلقی که نسیم از لطافت آن شرمنده است، دلیری و قوّتی که سنگ از هیبت آن آب می شود.

از تو آن قدر کرامت ها و بزرگواری ها ظاهر گشته است، که به برتری تو حتّی حسودان اعتراف کرده اند.

و اگر دشمنی آنها را تکذیب کند این مطلب تازه ای نیست، در سابق هم قوم لوط و عاد پیامبران خود را تکذیب کرده اند.

ای علی؛ مقام و منزلت تو بزرگتر از آنست که در شعر بگنجد، و نقّادان و سخنوران بتوانند صفات تو را به شماره آورند.

مؤلّف رحمه‌الله گوید : شیخ صفی الدین از این جمله اش که گفته است: «جمعت فی صفاتک الأضداد» «در توصفات متضادّ جمع شده» اشاره کرده به آنچه شریف رضی رضی الله عنه در مقدّمه «نهج البلاغه» آورده است.

او می گوید: از عجائب و شگفتی های امیرالمؤمنینعليه‌السلام که در آن یگانه و بی نظیر است و کسی با او مشارکت ندارد کلماتی است که از آن حضرت در زهد و موعظه و تذکّر و بازداشتن از معاصی نقل شده است.

وقتی اندیشمندی با دقّت در آن بیندیشد و از قلب خود خارج کند که این فرمایش شخصی عظیم القدر و نافذ الأمر است که گردنکشان همه تحت سیطره او هستند، شکّی به خود راه نمی دهد وتردیدی نمی کند که

۳۹۳

این گفتار کسی است که بهره ای جز زهادت و شغلی جز عبادت ندارد، کسی که سر در جیب خود فرو برده، گوشه عزلت برگزیده، یا دامنه کوهی را اختیار کرده که جز صدای خودش را نمی شنود و جز خودش کسی را نمی بیند، و هرگز باور نمی کند که این کلام کسی است که در جنگها به قلب لشکر دشمن می زند، شمشیر کشیده و گردن پهلوانان را قطع می کند، و جنگجویان قوی را به زمین می افکند، و از میدان بر می گردد در حالیکه از پیکر پاکش قطرات خون می چکد، و اوبا این وصف از همه زاهدها زهدش بیشتر، و از همه صلحاء صالح تر است، و این از فضائل شگفت وامتیازات و ویژگیهای خاصّ او است که جمع میان اضداد کرده و بین پراکنده ها اُلفت داده است وبسیار اتّفاق می افتاد که من در این باره با برادران گفتگو می کردم و آنها را به تعجّب وا می داشتم، وواقعاً این جای عبرت و سزاوار اندیشه و تفکّر است.

و او در مدح امیرالمؤمنینعليه‌السلام چنین سروده است:

فواللَّه ما اختار الإله محمّداً

حبیباً وبین العالمین له مثل

کذلک ما اختار النبیّ لنفسه

علیّاً وصیّاً وهو لإبنته بعل

وصیّره دون الأنام أخاً له

وصنواً وفیهم من له دونه الفضل

وشاهد عقل المرء حسن اختیاره

فما حال من یختاره اللَّه والرسل

به خدا قسم؛ خداوند تعالی محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را حبیب خود اختیار نکرد، در حالیکه برایش میان مردمان عالم همانندی باشد.

و همچنین پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام را وصیّ خود انتخاب نکرد، و شوهر برای دختر خود اختیار نفرمود.

و او را از میان همه خلایق برادر خود و یاری دلسوز برای خود قرار نداد، در حالیکه برای او از نظر فضیلت و برتری مانندی باشد.

و گواه بر عقل و خرد هر کس خوبی اختیار و انتخاب او است، پس حال آن کس که خدا و رسول او را برگزیده باشند چگونه است؟

۳۹۴

و اشعاری را که شعرای فارسی زبان در مدح امیرالمؤمنینعليه‌السلام و وصف آن حضرت سروده اند بیشتراز آن است که بتوان آن را جمع آوری نمود، و ما به ذکر مقدار کمی از آنها اکتفا می کنیم:

خورشید کمال است نبی، ماه ولی

اسلام محمّد است، و ایمان علیّ

گر بیّنه در این سخن می طلبی

بنگر که زبیّنات اسماست جلیّ

و شاعر دیگری سروده است:

گر مرد رهی روشنی راه نگر

آیات علیّ زجان آگاه نگر

گر بیّنه بر إقامتش می طلبی

در بیّنه حروف اللَّه نگر

و شاعر سوّم می گوید:

در شأن علیّ آیه بسیار آمد

یا ربّ که شنید و کی خبر دار آمد

آن کس که شنید و دید مقدار علیّ

در چون حرف مقطّعات ستّار آمد

و دیگری گفته است:

گر ترا آینه دیده جلیّ است

در هر آینه معاینه علیّ است

و دیگری گفته است:

ای مصحف آیات إلهی رویت

وی سلسله اهل ولایت مویت

سرچشمه زندگی لب دلجویت

محراب نماز عارفان ابرویت

ای قبله ارباب وفا ابرویت

وی نور دو چشم عاشقان ازرویت

هر سو دل گمراه به پهلو گردد

تا آخر کار آورد رو سویت

         

و شاعر دیگری گفته است:

جز اسداللَّه در این بیشه نیست

غیر علیّ هیچ در اندیشه نیست

و مدیحه سرای دیگری گفته است:

اسداللَّه در وجود آمد

در پس پرده هر چه بود آمد

۳۹۵

و دانشمند ادیب حاج سیّد محمّد علی جندقی مشهور و متخلّص به «فخرا» درباره میلاد حضرت امیرالمؤمنینعليه‌السلام سروده است:

امشب شب ولادت شیر خداستی

میلاد مستطاب شه، لافتاستی

شاه نجف، أمیر بحقّ، میر مؤمنین

مولای شیعیان، علیّ مرتضاستی

ابن عمّ رسول که از امر کردگار

در روزگار همسر خیرالنساستی

نور خدا وفاطمه بنت اسد بزاد

در کعبه ای که قبله شاه و گداستی

زان رو طواف کعبه بر همگی واجب آمدست

کو زادگاه و مولد شیر خداستی

جان حرم که کعبه بگردش کند طواف

جان جهان و کعبه ارض و سماستی

نور قِدَم چو زد قَدم اندر حریم قدس

از یمن مقدمش چه قیامت بپاستی

آمد ندا بفاطمه نامش علی گذار

کز نام ما جداست ولی کی جداستی

ای دوست گر بدیده دل بنگری علی

مکّه است و کعبه، زمزم و مروه، صفاستی

گر مهر او نبود صفا را صفا نبود

از عشق او بدیر و حرم هوی و هاستی

پروانگان شمع رخش گاه در حرم

گه در مدینه و نجف و کربلاستی

۳۹۶

هر جا که عشق خیمه زند جذبه علیّ است

زیرا که دلنواز دل و دلرباستی

در کشتی علی بنشین خواهی ار نجات

چون از سوی خدا بخدا ناخداستی

رو إنّما ولیّکم اللَّه را بخوان

تا بنگری ولیّ همه ماسواستی

«فخرا» بمدح شاه ولایت مدیحه گو

زیرا خداش مادح و مدحش سزاستی

         

این جمله که در زیارت جامعه وارد شده: «بکم فتح اللَّه وبکم یختم »؛ «به وجود شما خداوند آغاز خلقت نموده و با شما آن را پایان می بخشد»، معنایش این است که شما واسطه فیض بوده و هستید، فیض وجود از طرف پروردگار به واسطه شما شامل حال عالم هستی شده است، و هنگامی که شما ازاین عالم قدم بیرون نهید دیگر فیضی نخواهد بود و لذا از هستی خبری نمی ماند.

۳۹۷
۳۹۸

بخش سوّم: مناقب حضرت فاطمه زهراعليهما‌السلام

قطره ای از دریای کمالات و افتخارات پرورش یافته دامان وحی و قرآن، و برگرفته از شیر بوسیله علم و شرافت، مادر پیشوایان پاک، سرور زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا علیها صلوات المصلّین

۳۹۹
۴۰۰