قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 912

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 912
مشاهدات: 42218
دانلود: 5264


توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 912 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42218 / دانلود: 5264
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 1

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

346/16. شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «امالی » نقل کرده است که: یکی از کنیزان امام سجّادعليه‌السلام روی دستهای مبارک آن حضرت آب می ریخت تا وضو بگیرد، ناگهان آفتابه از دست آن کنیز افتاد و صورت امامعليه‌السلام را زخمی و مجروح ساخت.

حضرت سجّادعليه‌السلام سر خود را به طرف او بالا کرد، کنیز گفت: خداوند تبارک و تعالی فرموده است:( وَالکاظِمینَ الغَیْظ ) اهل تقوا کسانی هستند که در هنگام خشم و غضب مسلّط بر نفس باشند و خشم خود را فرو نشانند.

امامعليه‌السلام به او فرمودند: خشم خود را فرو نشاندم.

کنیز ادامه داد:( وَالْعافینَ عَن الناس ) «و از بدیهای مردم بگذرند».

امامعليه‌السلام فرمود: خدا از تو بگذرد.

کنیز بقیّه آیه را خواند:( وَاللَّه یُحِبّ المُحْسِنین ) (1) «و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

امامعليه‌السلام فرمود: هر کجا می خواهی برو، تو را در راه خدا آزاد کردم.(2)

347/17. علّامه مجلسیقدس‌سره در کتاب شریف «بحار الأنوار » می گوید: روایت شده است در خانه ای که آن حضرت به سجده مشغول بود آتش سوزی اتّفاق افتاد، اهل خانه فریاد برآوردند: آتش، آتش، ولی آن حضرت هیچ توجّهی نکرد و سر از سجده برنداشت تا اینکه آتش خاموش شد. وقتی به آن حضرت عرض کردند: چه چیز شما را از این آتش غافل کرده بود؟ فرمود:

____________________

1- سوره آل عمران، آیه 134.

2- امالی صدوق: 267 ح 15 مجلس 36، بحار الأنوار: 46/67 ح 37، اعلام الوری: 262، روضه الواعظین: 199.

۵۰۱

ألهتنی عنها النار الکبری .

آتشی بزرگتر از آن که آتش آخرت است مرا از این آتش دنیا غافل گردانیده بود.(1)

348/18. ابن شهراشوبرحمه‌الله در کتاب «مناقب » از ابو حازم نقل کرده است که گفت: شخصی به حضرت زین العابدینعليه‌السلام عرض کرد: آیا از نماز آگاهی داری؟ من ناراحت شدم و خواستم به او هجوم آورم.

امامعليه‌السلام فرمود: ای ابوحازم! آهسته باش، دانشمندان بردبار و مهربان هستند. سپس رو کرد به سؤال کننده و فرمود: بلی، آگاهی دارم.

او از آنچه باید در نماز بجا آورَد و آنچه را که باید ترک کند و از واجبات و مستحبّات نماز سؤال کرد، تا گفتارش به اینجا رسید که پرسید: شروع نماز چیست؟

فرمود: اللَّه اکبر، پرسید: حجّت و دلیل آشکار آن چیست؟

فرمود: قرائت (یعنی خواندن سوره)، عرض کرد: خشوع نماز چیست؟ فرمود: نگاه کردن به محلّ سجده. گفت: تحریم آن چیست؟ یعنی با چه چیزی کارهای دیگر بر او ممنوع می شود؟

فرمود: تکبیره الإحرام، یعنی گفتن اللَّه اکبر.

عرض کرد: تحلیل آن چیست؟ یعنی با چه چیزی ممنوعیّت از او برطرف می شود؟

فرمود: سلام که در آخر نماز گفته می شود.

سؤال کرد: جوهر آن یعنی اصل آن که طبیعت نماز بر آن استوار است چیست؟

فرمود: تسبیح یعنی سبحان اللَّه گفتن و منزّه دانستن خداوند.

عرض کرد: شعار آن یعنی نشان و علامت آن چیست؟

فرمود: تعقیب، یعنی دعاها و اذکاری که بعد از نماز خوانده می شود.

عرض کرد: کمال آن که نماز با آن کامل می شود چیست؟

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/150، بحار الأنوار: 46/80.

۵۰۲

فرمود: صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّدعليهم‌السلام .

پرسید:ما سبب قبولها؟ قال: ولایتنا والبراءه من أعدائنا .

سبب قبولی نماز چیست؟

فرمود: ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما اهل بیت باعث قبولی نماز است.

وقتی که همه پرسشهای او تمام شد و امامعليه‌السلام آنها را پاسخ گفت، عرض کرد: شما عذری برای کسی باقی نگذاشته اید، سپس از جا حرکت کرد در حالیکه می گفت: خداوند داناتر است که رسالت خود را به عهده چه کسانی واگذار کند.(1)

349/19. و نیز درهمان کتاب نقل کرده که گفته شده است:(2) حضرت سجّادعليه‌السلام غلامی داشت که برای آن حضرت کشاورزی می کرد، روزی امامعليه‌السلام به آن کشتزار آمد تا از نزدیک کار او را ببیند، مشاهده کرد مقدار زیادی از آن خراب شده و از بین رفته است، امامعليه‌السلام خشمگین شد و غلام را با تازیانه ای که در دست داشت زد، سپس پشیمان شد که چرا او را زده است؟

وقتی به منزل آمد کسی را به دنبال غلام فرستاد، چون غلام بر امامعليه‌السلام وارد شد دید آن حضرت لباسش را بیرون آورده و آن تازیانه را در مقابل خود نهاده است، گمان کرد که می خواهد او را کیفر و مجازات کند لذا ترسش زیاد شد.

امامعليه‌السلام تازیانه را برداشت و دست خود را به طرف غلام دراز کرد و فرمود:

فلانی کاری از من صورت گرفت که سابقه نداشت و این یک لغزش و اشتباه بود، این تازیانه را از من بگیر و قصاص کن یعنی همان طور که که تو را زدم مرا بزن.

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/130.

2- این روایت را ابن شهرآشوب در کتاب «المناقب» به عنوان «قیل» (گفته شده) آورده که حاکی از ضعف آن است، علاوه بر این سندی برای آن ذکر نکرده و متن روایت نیز مخدوش است.

۵۰۳

غلام عرض کرد: ای مولای من! بخدا قسم گمان کردم می خواهی مرا کیفر دهی و من سزاوار کیفرم، پس چگونه از شما قصاص کنم؟

امامعليه‌السلام فرمود: وای بر تو، قصاص کن.

عرض کرد: از چنین جسارتی به خدا پناه می برم، شما اختیار دارید و اگر مرا حقّی هست حلال کردم.

امامعليه‌السلام چند مرتبه درخواست خود را تکرار کرد و او هر بار تعظیم می نمود و حلال می کرد، چون امامعليه‌السلام دید غلام از قصاص کردن خودداری می کند فرمود:

حالا که امتناع ورزیدی، آن کشتزار را به تو بخشیدم.(1)

350/20. شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «خصال » از امام باقرعليه‌السلام روایت کرده است که فرمود:

کان علیّ بن الحسین عليهما‌السلام یصلّی فی الیوم واللیله ألف رکعه کما کان یفعل أمیرالمؤمنین عليه‌السلام .

حضرت علیّ بن الحسینعليه‌السلام همانند جدّش امیرالمؤمنینعليه‌السلام در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند.

او پانصد درخت خرما داشت، در کنار هر کدام از آنها دو رکعت نماز می خواند.

و هنگامی که به نماز می ایستاد رنگ مبارکش تغییر می کرد، و ایستادن او در نماز مانند ایستادن یک بنده ذلیل در مقابل پادشاهی بلندمرتبه بود، همه اعضاء بدنش از ترس الهی می لرزید، و مانند شخص وداع کننده نماز می خواند که گویا آخرین نماز او است و بعد از آن برایش نماز خواندن ممکن نیست.(2)

روزی در حال نماز رداء از شانه مبارکش افتاد، و تا آخر نماز آن را درست نکرد، و وقتی بعضی از اصحاب از علّت بی توجّهی او به رداء سؤال کردند فرمود: وای بر تو، آیا می دانی در حضور چه کسی ایستاده بودم؟

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/158، بحار الأنوار: 46/96.

2- بحار الأنوار: 46/79 سطر آخر، به نقل از مناقب ابن شهراشوب: 4/150 سطر3.

۵۰۴

بنده از نمازش جز آن مقداری که در آن حضور قلب دارد قبول نمی شود. عرض کرد: بنابراین، ما هلاک شده ایم.

امامعليه‌السلام فرمود:کلّا إنّ اللَّه متمّم ذلک بالنوافل .

هرگز چنین نیست بلکه خداوند نقایص و کاستی های آن را با نوافل جبران می کند.

[برنامه آن حضرت این بود که در تاریکی شب انبانی به پشت می گرفت که در آن دینار و درهم بود، و گاهی خوراک یا هیزم برمی داشت و به خانه های فقرا می برد، خانه را در می زد و به کسی که در را می گشود مرحمت می فرمود در حالیکه چهره خود را پوشیده و از او پنهان می نمود تا او را نشناسد، چون آن حضرت وفات یافت فقرا دیدند آن شخص ناشناس درب خانه آنها را نمی کوبد و از آن کمک ها و عنایت ها خبری نیست، دریافتند که او علیّ بن الحسینعليهما‌السلام بوده است.

ولمّا وضع عليه‌السلام علی المغتسل نظروا إلی ظهره وعلیه مثل رکب الإبل ممّا کان یحمل علی ظهره إلی منازل الفقراء والمساکین . و هنگامی که بدن نازنین آن حضرت را برای غسل دادن روی تخت نهادند اثر آن انبان هایی را که برای تهیدستان و بیچارگان به دوش می گرفت بر پشت آن حضرت دیدند که مانند زانوی شتر پینه بسته بود.(1)

روزی آن حضرت از منزل خارج شد و ردائی از جنس خز که با پشم نرم و نازک درست می کنند بر دوش داشت، در بین راه گدایی به او برخورد کرد و رداء آن حضرت را گرفت، امامعليه‌السلام بدون اینکه اعتنا کند گذشت و آن را رها کرد.(2)

و رسم آن حضرت چنین بود که جامه پشمی برای زمستان خود می خرید، و چون تابستان فرا می رسید آن را می فروخت و بهای آن را به فقرا می بخشید.(3)

____________________

1- بین دو معقوف در اصل نبود و ما آن را از مصدر اضافه کردیم.

2- این قطعه از حدیث در کتاب مناقب ابن شهراشوب: 4/154 ذکر شده است.

3- بحار الأنوار: 46/95 سطر 3 وص 105 ح 95.

۵۰۵

در روز عرفه آن حضرت عدّه ای را مشاهده کرد که دست گدائی نزد مردم دراز کرده اند، به آنها فرمود:

وای بر شما، در مانند چنین روزی از غیر خداوند درخواست می کنید در حالیکه امروز رحمت خداوند به قدری بر بندگانش سرازیر می شود که اگر برای اطفالی که هنوز در شکم مادران هستند دعا کنید امید است که سعادت و خوشبختی نصیب آنها شود. آن حضرت خودداری می کرد که با مادرش هم غذا شود به او عرض کردند: شما که از همه مردم نیکوکارتر و احسانتان به خویشاوندان بیشتر است چرا با مادر خود غذا نمی خورید؟ فرمود:

خوشم نمی آید که دستم پیشی بگیرد به لقمه ای که چشم او به آن سبقت گرفته است.(1) (2)

شخصی به آن حضرت عرض کرد: من به خاطر خدا شما را بسیار دوست دارم، فرمود:اللّهمّ إنّی أعوذ بک أن اُحبّ فیک وأنت لی مبغض .

خداوندا! به تو پناه می برم از اینکه مردم مرا بخاطر تو دوست داشته باشند و تو مرا دشمن داشته باشی.

با شتری که داشت بیست بار به حجّ رفت و یک شلّاق به او نزد و هنگامی که از دنیا رفت دستور داد او را در میان خاک دفن کردند تا درندگان او را نخورند(3) .

از کنیز آن حضرت درباره او سؤال کردند، گفت: احوال او را کوتاه بیان کنم یا طولانی؟ گفتند: مختصر بگو، گفت:

ما أتیته بطعام نهاراً قطّ وما فرشت له فراشاً بلیل قطّ .

هرگز روزی برای مولایم غذا نیاوردم و هیچگاه شبی برای او بستر نگستردم(4) .

____________________

1- بین دو معقوف در اصل نبود و ما آن را برای کامل شدن حدیث از مصدر ذکر کردیم.

2- برای توضیح به حدیث 334 مراجعه شود.

3- این قطعه از حدیث در بحار الأنوار: 46/70 ح 46 از کتاب ثواب الأعمال نقل شده است.

4- این قسمت از حدیث در بحار الأنوار: 46/67 ح 33 از کتاب علل الشرائع نقل شده است و ابن شهراشوب در مناقب: 4/155 آورده است.

۵۰۶

روزی آن حضرت به گروهی برخورد کرد که از ایشان غیبت و بدگوئی می کردند، نزد آنها ایستاد و فرمود: اگر شما راست می گوئید خداوند مرا بیامرزد، و اگر دروغ می گوئید خداوند شما را بیامرزد.(1)

و هنگامی که طالب علم یعنی کسی که در پی فراگیری و آموختن علوم اهل بیتعليهم‌السلام است، خدمت آن حضرت می رسید به او می فرمود:

خوش آمدی ای کسی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به او و رعایت حال او سفارش نموده است، سپس می فرمود:

إنّ طالب العلم إذا خرج من منزله لم یضع رجله علی رطب ولا یابس من الأرض إلّا سبّحت له إلی الأرضین السابعه .

طالب علم وقتی از منزلش خارج می شود قدم بر خشک و تری نمی گذارد مگر اینکه تا زمین هفتم همگی برای او تسبیح می گویند.

[ آن حضرت صد خانواده از فقرای مدینه را سرپرستی می کرد و دوست می داشت که یتیمان و نابینایان و اشخاص زمین گیر و فقرای بیچاره کنار سفره او حاضر شوند، و با دست مبارک خود به ایشان غذا می داد، و هر کدام از آنها که اهل و عیال داشت غذا برای آنها می فرستاد، و هیچگاه غذا میل نمی فرمود تا اینکه مانند آن را به فقرا می بخشید.](2)

در هر سال هفت ثفنه(3) از مواضع سجده آن حضرت بر اثر زیادی نماز و سجده ساقط می شد، و او آنها را جمع می نمود و وقتی وفات یافت با بدن نازنین او دفن کردند.(4)

ولقد بکی علی أبیه الحسینعليه‌السلام عشرین سنه، وما وضع بین یدیه طعام إلّا بکی، حتّی قال له مولی له: یابن رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أما آن لحزنک أن ینقضی [ ولبکائک أن یقلّ؟ ].

____________________

1- بحار الأنوار: 46/96 سطر آخر.

2- بین دو معقوف را از مصدر نقل کردیم.

3- یعنی پینه ای که بر اثر زبر شدن پوست مثل زانوی شتر بر روی آن برآمده می شود.

4- این قسمت در مصدر و بحار الأنوار نیست.

۵۰۷

مدّت بیست سال بر پدر بزرگوارش امام حسینعليه‌السلام گریست، غذائی در مقابل آن حضرت نگذاشتند مگر اینکه گریه کرد، بحدّی که یکی از غلامانش عرض کرد: آیا وقت آن نرسیده که غصّه و اندوه شما به پایان رسد و گریه شما کم شود؟

امامعليه‌السلام فرمود:

ویحک! إنّ یعقوب النبیّ کان له اثنی عشر ولداً فغیّب اللَّه عنه واحداً منهم فابیضّت عیناه من کثره بکائه علیه، وشاب رأسه من الحزن وَاحْدَوْدَبَ ظهره من الغمّ، وکان یعلم أنّ إبنه حیّ فی الدّنیا، وأنا نظرت إلی أبی وأخی وعمّی وسبعه عشر من أهل بیتی مقتولین حولی فکیف ینقضی حزنی

وای بر تو، یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت خداوند یکی از آنها را از نظر او پنهان نمود، آن قدر بر او گریست که چشمانش از زیادی گریه نابینا شد، و موهای سرش از اندوه و غم سفید شد، و پشت او از غصّه خمید، در حالیکه می دانست پسرش زنده است و زندگی می کند، ولی من با چشمان خودم پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیتم را در حالی که به شهادت رسیده بودند (و بدنهای آنها غرق در خون روی زمین مانده بود) دیدم، پس چگونه غصّه و اندوه من برطرف شود(1) .(2)

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 165 سطر آخر.

2- این حدیث به طور کامل در کتاب خصال شیخ صدوق: 2/517 در ذکر بیست و سه خصلت از خصلت های پسندیده ای که امام سجّادعليه‌السلام به آن توصیف گردیده نقل شده، و علاّمه مجلسیرحمه‌الله آن را در بحار الأنوار: 46/61 ح 19 آورده است.

۵۰۸

بخش هفتم : مناقب امام محمد باقرعليه‌السلام

قطره ای از دریای کمالات و افتخارات شکافنده دانش پیغمبران حضرت محمّد بن علیّ بن الحسین علیه صلوات المصلّین

۵۰۹
۵۱۰

351/1.کشّی رحمه‌الله در کتاب «رجال» خود می نویسد:

محمّد بن مسلم سی هزار حدیث از آن حضرت پرسش نمود، و ایشان پاسخ همه آنها را به او فرمود.(1)

352/2. درمکارم اخلاق آن حضرت : مردی از اهل شام با امام باقرعليه‌السلام رفت و آمد داشت و از دشمنان آن حضرت بود، وی علّت رفت و آمد خود را اخلاق خوب و روش نیکوی امامعليه‌السلام ذکر کرد و به آن حضرت گفت: شما را می بینم که مردی فصیح هستی، یعنی صریح و روشن مطالب را بیان می کنی و همه آداب را رعایت می نمایی، و الفاظ نیکو بر زبان جاری می سازی، بخاطر این ویژگی ها با شما رفت و آمد می کنم و در مجلس شما حاضر می شوم.(2)

مردی نصرانی از روی بی ادبی و تمسخر به آن حضرت عرض کرد: أنت بقَر؟

امامعليه‌السلام فرمود:

____________________

1- رجال کشّی: 163 ح 276، الإختصاص: 196.

2- امالی طوسی: 41 ح 71 مجلس 14، بحار الأنوار: 46/233 ح1. ظاهراً مؤلّفرحمه‌الله این حدیث را از کتاب «سفینه البحار: 2/118» نقل نموده است.

۵۱۱

نه من باقر هستم.

عرض کرد: تو پسر زن طبّاخه یعنی آشپز هستی؟

فرمود: آن مهارت و حرفه او بود.

عرض کرد: تو پسر کنیز سیاه دشنام گوی زشت گفتار هستی؟

فرمود: إن کنت صدقت غفر اللَّه لها، وإن کنت کذبت غفر اللَّه لک.

اگر آنچه گفتی راست است خدا او را بیامرزد، و اگر دروغ گفتی خدا تو را بیامرزد.

نصرانی چون این بزرگواری و بردباری را از آن حضرت مشاهده کرد به حقیقت اسلام اعتراف کرد و مسلمان شد.(1)

353/3. پدرش امام سجّاد صلوات اللَّه علیه درباره اوصاف آن حضرت فرمود:

إنّه الإمام وأبو الأئمّه، معدن الحلم، وموضع العلم یبقره بقراً، واللَّه لهو أشبه الناس برسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

او امام و پدر امامان است، معدن بردباری و جایگاه علم و دانش است، همانند دریائی که آب در آن موج می زند علم و دانش در سینه اش موج می زند، و او آن را می شکافد و نشر می دهد، بخدا قسم او شبیه ترین مردم به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.(2)

354/4. از امام باقرعليه‌السلام روایت شده است که فرمود:

لو وجدت لعلمی الّذی آتانی اللَّه عزّوجلّ حمله لنشرت التوحید والإسلام والدین والشرائع من الصمد، وکیف لی ولم یجد جدّی أمیرالمؤمنین عليه‌السلام حمله لعلمه .(3)

اگر برای علم و دانشی که خداوند به من عنایت فرموده حاملینی می یافتم یعنی کسانی بودند که ظرفیّت پذیرش و تحمّل قبول آن را داشتند هر آینه توحید و اسلام و دین و آئین را از کلمه «صمد» انتشار می دادم و چگونه

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/207 سطر5، بحار الأنوار: 46/289 ذیل ح 12.

2- کفایه الأثر: 31، بحار الأنوار: 36/388 ح3، منتخب الأثر: 248 ح3.

3- بحار الأنوار: 3/225 ضمن ح 15.

۵۱۲

برای من ممکن است و حال آنکه جدّم امیرالمؤمنینعليه‌السلام چنین اشخاصی را نیافت.(4)

قتاده فقیه اهل بصره به آن حضرت عرض کرد: بخدا قسم! در مقابل فقهاء و پیش روی ابن عبّاس نشسته ام، در برابر هیچکدام از آنها قلب من دچار اضطراب و پریشانی مانند اضطرابی که در حضور شما پیدا می کنم نگشته است.

امامعليه‌السلام به او فرمود:أتدری أین أنت؟ أنت بین یدی «بیوت أذن اللَّه أن ترفع ...».

آیا می دانی کجا جای گرفته ای؟ تو در پیشگاه بیت رفیع ولایت، همان بیتی که قرآن کریم درباره اش فرموده است:( فی بُیُوت أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَع وَیُذْکَرَ فیهَا اسْمُه ) (1) «در خانه هائی که خدا خواسته است رفعت یابد و در آنها نام خدا و عظمت او یاد شود»، قرار گرفته ای.(2)

و نیز جابر بن عبداللَّه انصاری وقتی در مقابل آن حضرت قرار گرفت بندهای بدنش به لرزه درآمد و موهای او از ترس راست شد، و همچنین عکرمه طبق نقل علاّمه مجلسیرحمه‌الله مطالبی را شبیه قتاده گفته است.(3)

355/5. دربعضی از کتابهای شیعه حدیثی طولانی از جابر بن یزید جعفی نقل گردیده که ما مختصری از آن را که مناسب این باب است ذکر می کنیم:

جابر به امام باقرعليه‌السلام عرض کرد: سپاس و ستایش سزاوار خداوندی است که به معرفت شما بر من منّت گذاشته و فضیلت شما را به من الهام

____________________

1- امیر مؤمنان علیعليه‌السلام آه می کشید و بالای منبر می فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی فإنّ بین الجوانح منّی علماً جمّاً، هاه هاه لا أجد من یحمله»، قبل از آنکه مرا از دست دهید از من سؤال کنید، همانا دانش فراوان و علم انبوهی در سینه من نهفته است آه آه، افسوس کسی که حامل آن باشد و آن را بپذیرد نمی یابم.

2- سوره نور، آیه 36.

3- الکافی: 6/256، بحار الأنوار: 10/155 ضمن ح4، و23/329 ح 10، و46/357 ضمن ح 11، ارشاد القلوب: 2/324.

4- بحار الأنوار: 46/258 ضمن ح 59 به نقل از مناقب ابن شهراشوب: 4/182.

۵۱۳

فرمود، و به فرمان برداری از دستورات شما توفیقم داد، و دوستی دوستان شما و دشمنی با دشمنان شما را نصیبم ساخت.

امامعليه‌السلام فرمود:

یا جابر؛ أتدری ما المعرفه؟ المعرفه إثبات التوحید أوّلاً، ثمّ معرفه المعانی ثانیاً، ثمّ معرفه الأبواب ثالثاً، ثمّ معرفه الأنام رابعاً، ثمّ معرفه الأرکان خامساً، ثمّ معرفه النقباء سادساً، ثمّ معرفه النجباء سابعاً .

ای جابر! آیا می دانی معرفت چیست؟ معرفت هفت مرحله دارد:

1. اثبات توحید، 2. شناخت معانی، 3. شناخت ابواب (آنها که باب امامعليه‌السلام هستند، حکم درِ ورودی را دارند و از طریق آنها می شود به امامعليه‌السلام راه پیدا کرد)، 4. شناخت مردمان، 5. شناخت ارکان (آنها که نقش عمده ای در آفرینش دارند و در حکم پایه و ستون خیمه اند)، 6. شناخت نقباء که سروران و مهتران و رؤساء قوم هستند، 7 - شناخت نجباء که مردمان پاک طینت و با اصل و نسب می باشند.

و خداوند تبارک و تعالی فرموده است:

( قُلْ لَوْ کانَ البَحْرُ مِداداً لِکَلماتِ رَبّی لَنَفِدَ البَحْر قَبْل أنْ تَنْفَد کَلماتِ رَبّی وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِه مَدداً ) .(1)

«بگو اگر دریا مرکب شود برای نوشتن کلمات پروردگارم، هر آینه قبل از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود دریا به پایان می رسد، گرچه دریای دیگری او را یاری کند».

و در جای دیگر فرموده است:

( وَلَوْ أنَّ ما فِی الأرْض مِنْ شَجَرَهٍ أقْلامٌ وَالبَحْرُ یَمُدُّه مِن بَعْدِه سَبْعَهُ أبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّه إنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ) .(2)

«اگر درختان روی زمین همگی قلم شوند و آب دریا مرکّب گردد و هفت

____________________

1- سوره کهف، آیه 109.

2- سوره لقمان، آیه 27.

۵۱۴

دریای دیگر هم آن را کمک کند تا کلمات خداوندی نوشته شود، باز کلمات پروردگار ناتمام می ماند، همانا خدا مقتدر و باحکمت است».

بعد فرمود: ای جابر! اثبات توحید؛ شناختن خداوند ازلی و بی ابتدای پنهانی است که دیدگان او را نمی بیند و او دیدگان را می بیند، و او خالق اشیاء لطیف و بر همه چیز آگاه است. و او ناپیدای پنهان است همانطور که او خود را اینگونه وصف کرده است.

امّا معانی: بدان که ما معانی و مظاهر توحید در میان شما هستیم، خداوند ما را از نور ذاتش آفرید، و امور بندگانش را به ما واگذار کرد، ما با اجازه و فرمان او آنچه می خواهیم انجام می دهیم، و آنچه می خواهیم همان است که او می خواهد، و اراده ما همان اراده پروردگار است، و او چنین مقام و مرتبه و موقعیّتی به ما مرحمت فرموده و ما را از میان بندگانش برگزیده و حجّت خود در مملکتش قرار داده است.

فمن أنکر شیئاً وردّه فقد ردّ علی اللَّه جلّ اسمه وکفر بآیاته وأنبیائه ورسله .

اگر کسی فضایل ما و یا گفتار ما را انکار کند و نپذیرد، در حقیقت خدا را ردّ کرده و به آیات پروردگار و پیغمبران و رسولان الهی کافر گشته است.

ای جابر! هر کس خداوند را با این اوصاف شناخت؛ توحید را اثبات کرده است، زیرا این اوصاف مطابق و موافق آنچه در قرآن ذکر شده می باشد، و آن فرمایش خداوند تبارک و تعالی است که می فرماید:( لاتُدْرِکُه الأبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصار ) (1) .

«از دیدن او دیدگان عاجز (بلکه تفکّر و اندیشه و وهم از درک و فهم او عاجز است) و او دیدگان را می بیند».

و فرموده است:( لَیْسَ کَمِثْلِه شَیْ ءٌ وَهُوَ السمیعُ البَصیر ) (2) .

«هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بینا است».

و فرموده است:( لایُسْئلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُون ) (3) .

____________________

1- سوره انعام، آیه 103.

2- سوره شوری، آیه 11.

3- سوره انبیاء، آیه 23.

۵۱۵

«از آنچه او انجام می دهد سؤال نمی شود و مردم هستند که از افعال آنها سؤال می شود و مورد بازخواست قرار می گیرند».

جابر گفت: ای سرور من! چقدر اصحاب من و آنها که با من هم فکر و هم عقیده اند اندک هستند.

فرمود: هیهات، هیهات، آیا می دانی چقدر بر روی این زمین پهناور یاور داری؟

عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! گمان می کنم در هر شهری بین صد تا دویست نفر، و در هر ناحیه ای بین هزار تا دو هزار نفر باشند و در تمام اطراف و نواحی گمان می کنم بیش از صد هزار نفر باشند.

امامعليه‌السلام فرمودند: ای جابر! با گمانی که داری مخالفت کن و نظرت را نارسا بدان، آن طور که تو گمان کرده ای نیست بلکه آنهائی را که فکر می کنی همگی مقصّرند و از نظر فکر و عقیده خود را به کمال نرسانده و ناقص مانده اند و آنها اصحاب و همراهان تو نیستند.

جابر گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چه کسی مقصّر است؟ فرمود:الّذین قصّروا فی معرفه الأئمّه، وعن معرفه ما فرض اللَّه علیهم من أمره وروحه .

کسانی که در معرفت و شناخت امامان، و شناخت امر و روح که خدا بر آنها واجب کرده است کوتاهی کرده اند.

عرض کردم: ای سرور من! شناخت روح چیست؟

امامعليه‌السلام فرمود: درک کند و بشناسد که هر که خداوند روح را مخصوص او گردانیده در حقیقت امر خود را به او واگذار نموده است، به اذن او خلق می کند و زنده می کند، و آنچه در نیّت ها و اندیشه ها است می داند و به آنچه انجام شده و تا روز قیامت انجام می شود دانا است، و این بدان جهت است که روح از امر خداوند تبارک و تعالی است، پس هر که را خداوند به این روح مخصوص گرداند او کامل است و هیچگونه نقص و کمبودی ندارد، آنچه بخواهد به اذن پروردگار انجام می دهد، مشرق تا مغرب را در یک لحظه می پیماید، به آسمان بالا می رود و از آسمان فرود می آید، و آنچه بخواهد و اراده کند انجام می دهد.

۵۱۶

عرض کردم: ای سرور من! دوست دارم بیان این روح را از کتاب پروردگار و اینکه این از اموری است که خداوند پیغمبرش محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به آن اختصاص داده دریابم و بفهمم.

فرمود: این آیه را بخوان:

( وَکَذلکَ أوْحَیْنا إلَیْک رُوحاً مِنْ أمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الکتابُ ولا الإیمانُ ولکنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِه مَن نَشاءُ مِنْ عِبادِنا ) (1) .

«و همچنین ما روح را که از امر ما است به سوی تو وحی فرستادیم، قبل از آن نمی دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است، ولی ما آن را نور قرار دادیم و به سبب آن هر کدام از بندگان خود را که بخواهیم هدایت می کنیم».

و فرموده است:( اُولئکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الإیمانَ وأیَّدَهُمْ برُوح مِنْه ) (2) .

«در دلهای ایشان ایمان را ثبت نموده و آنها را به روح که از ناحیه او است تأیید کرده است.»

عرض کردم: خدا در کار شما گشایش دهد همانطور که در کار من گشایش دادید و مشکلم را برطرف کردید و مرا بر شناختن روح و امر موفّق نمودید.

سپس عرض کردم: ای سرور من! درود خداوند بر شما باد، بنابراین بیشتر شیعیان مقصّر هستند و من یکی از رفقای خود را به این صفت نمی شناسم.

فرمود: ای جابر! اگر تو از میان آنها کسی را اینگونه نمی شناسی، ولی من عدّه کمی را می شناسم که نزد من می آیند سلام می کنند و از من اسرار و علوم نهانی که دیگران از آن مطّلع نیستند می آموزند.

عرض کردم: فلانی و رفقای او ان شاء اللَّه اهل این صفتند، یعنی آشنا به اسرار شما می باشند، زیرا از آنها اسرار شما و علوم پنهانی شما را شنیده ام و گمان می کنم که آنها کامل گشته اند و به حدّ کمال رسیده اند.

فرمود: ای جابر! فردا آنها را دعوت کن و همراه خود بیاور.

____________________

1- سوره شوری، آیه 52.

2- سوره مجادله، آیه 22.

۵۱۷

جابر گوید: فردا ایشان را به محضر آن حضرت حاضر کردم، چون خدمت امامعليه‌السلام رسیدند بر او سلام کردند و احترام نمودند و آن بزرگوار را بزرگ و گرامی داشتند.

فرمود: ای جابر! اینها برادران تو هستند، ولی هنوز مقداری مانده است تا کامل شوند.

بعد رو به آنها کرد و فرمود: آیا شما اعتراف می کنید که خداوند تبارک و تعالی آنچه را بخواهد انجام می دهد، و آنچه را اراده فرماید حکم می کند، و هیچکس قادر نیست حکم او را نقض کند و رأی او را ردّ کند، و از آنچه انجام می دهد سؤال نمی شود، و مردمان هستند که مورد سؤال و بازجویی قرار می گیرند.

عرض کردند: بله، همان طور است که فرمودید، خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد، و آنچه را اراده کند فرمان می دهد.

من گفتم: خدا را سپاس، اینها همگی آگاهند و معرفت دارند و کاملند.

فرمود: ای جابر! آنچه را نمی دانی شتابزده درباره اش قضاوت مکن. من متحیّر و سرگردان شدم.

فرمود: از آنها بپرس آیا علیّ بن الحسینعليهما‌السلام می تواند به صورت فرزندش محمّدعليه‌السلام تغییر کند؟

جابر گوید: از آنها پرسش نمودم و ایشان از جواب دادن خودداری کردند و ساکت ماندند.

فرمود: ای جابر! از آنها سؤال کن آیا محمّد می تواند به صورت علیّ بن الحسین درآید و تغییر کند؟

جابر گوید: از ایشان سؤال کردم، و آنها باز هم از جواب دادن خودداری کردند و ساکت ماندند.

آنگاه امامعليه‌السلام به من نگاهی کرد و فرمود: این است آنچه به تو خبر دادم که اینها هنوز کامل نشده اند.

من به آنها گفتم: چه شده است، چرا به امام خود جواب نمی دهید؟ باز هم ساکت ماندند و در شک فرو رفتند.

امامعليه‌السلام دوباره به جابر فرمود: این همان است که گفتم اینها باید مراحل دیگری را طیّ کنند تا کامل شوند.

۵۱۸

و آنگاه امامعليه‌السلام فرمود: چه شده چرا صحبت نمی کنید؟ آنها به هم نگاه کردند و گفتگو نمودند سپس عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما نمی دانیم به ما بیاموز.

سرور عبادت پیشه گاه حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام به فرزندش امام باقرعليه‌السلام نگاه کرد و به آنها فرمود: این شخص کیست؟ عرض کردند: فرزند شما است.

فرمود: من کیستم؟ عرض کردند: علیّ بن الحسینعليهما‌السلام پدر او هستید.

جابر گوید: بعد از این پرسشها امامعليه‌السلام کلماتی فرمود که ما نفهمیدیم ناگهان دیدیم محمّد به صورت پدرش علیّ بن الحسینعليهما‌السلام و امام سجّادعليه‌السلام به صورت فرزندش محمّدعليه‌السلام گردید، آنها با مشاهده این دگرگونی از روی تعجّب گفتند: «لا إله الّا اللَّه».

امامعليه‌السلام فرمود:لاتعجبوا من قدره اللَّه، أنا محمّد و محمّد أنا، وقال محمّدعليه‌السلام: یا قوم لاتعجبوا من أمر اللَّه، أنا علیّ و علیّ أنا، وکلّنا واحد من نور واحد وروحنا من أمر اللَّه، أوّلنا محمّد وأوسطنا محمّد و آخرنا محمّد وکلّنا محمّد .

از قدرت پروردگار تعجّب نکنید، من محمّد هستم و محمّد من است، و محمّد بن علیعليهما‌السلام فرمود: ای گروه! از کار خدا تعجّب نکنید، من علی هستم، و علی من است و همه ما یکی هستیم و از یک نور آفریده شده ایم، و روح ما از امر خدا و از عالم امر است، اوّل ما محمّد است وسط ما محمّد است و آخر ما محمّد است و همه ما محمّد هستیم.

جابر گوید: وقتی این کلمات را از امامعليه‌السلام شنیدند همگی با صورت به روی زمین افتاده و سجده کردند و گفتند: ما به ولایت شما و مقامات پنهان شما ایمان آوردیم و به ویژگیهای شما اقرار کردیم.

امام سجّادعليه‌السلام فرمود:یا قوم، ارفعوا رؤوسکم فأنتم الآن العارفون الفائزون المستبصرون، وأنتم الکاملون البالغون، اللَّه اللَّه لاتطّلعوا أحداً من المقصّرین المستضعفین علی ما رأیتم منّی ومن محمّد فیشنعوا علیکم ویکذّبوکم .

۵۱۹

ای گروه! سر از سجده بردارید، اکنون شما عارف، رستگار و آگاه شدید، و الآن کامل گردید و به حدّ کمال رسیدید، شما را به خدا آنچه از من و فرزندم محمّدعليه‌السلام دیدید به هیچ یک از آشنایان خود که به این مرتبه نرسیده اند بلکه کوتاهی کرده اند و آنها را به ضعف کشیده اند خبر ندهید که شما را سرزنش و تکذیب می کنند.

عرض کردند: گفتارتان را شنیدیم و اطاعت می کنیم.

فرمود: شما که به حدّ رشد و کمال رسیده اید اکنون برگردید، و آنها برگشتند.

جابر گوید: عرض کردم: ای سرور من! هر کس این امر را به وجهی که بیان کردید نشناسد ولی شما را دوست داشته باشد و از دشمنان شما بیزار باشد و به برتری شما قائل باشد حالش چگونه است؟

فرمود: او در مسیر سعادت و خیر و خوبی است تا آنکه به آن پایه از معرفت برسد....(1)

مؤلّف رحمه‌الله گوید : این حدیث صدر و ذیل طولانی دارد و ما به خاطر مناسبت نداشتن آن با این کتاب ذکر نکردیم، و آن را شیخ حسین بن عبدالوهّاب در کتاب «عیون المعجزات» با مختصر تفاوتی در باب معجزات امام باقرعليه‌السلام نقل کرده است.(2)

356/6. عیّاشیرحمه‌الله در کتاب «تفسیر » از برید بن معاویه عجلی نقل کرده است که گفت: نزد امام باقرعليه‌السلام حاضر بودم که ناگاه شخصی که از خراسان پیاده برای ملاقات آن حضرت سفر کرده بود وارد شد، دو پای خود را که ترکیدگی و شکاف برداشته بود برای نشان دادن بیرون آورد و عرض کرد:

بخدا قسم چیزی جز محبّت شما اهل بیت مرا به این کار وا نداشت، و دوستی شما باعث شد که این راه طولانی را پیاده بپیمایم.

____________________

1- بحار الأنوار: 26/13 ضمن ح2.

2- عیون المعجزات: 78.

۵۲۰