قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 912

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 912
مشاهدات: 42236
دانلود: 5288


توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 912 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 42236 / دانلود: 5288
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 1

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بخش یازدهم: مناقب امام جوادعليه‌السلام

قطره ای از دریای کمالات و افتخارات ابو جعفر حضرت محمّد بن علی، جواد الأئمّه صلوات اللَّه علیه

۶۴۱
۶۴۲

459/1.اربلی رحمه‌الله در کتاب «کشف الغمّه » از محمّد بن طلحه نقل کرده است: مأمون یکسال بعد از شهادت حضرت رضاعليه‌السلام به بغداد آمد، روزی به قصد شکار از شهر خارج شد و در مسیر راه از کوچه ای عبورش افتاد که بچه ها در آنجا بازی می کردند و حضرت جوادعليه‌السلام با آنها ایستاده بود و در آن هنگام یازده سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود.

بچّه ها با مشاهده مأمون همگی پراکنده شده و فرار کردند، ولی حضرت جوادعليه‌السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون نزدیک آمد و نگاهی به آن حضرت نمود و گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟

امامعليه‌السلام فوراً جواب داد: ای امیرالمؤمنین (!!) راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم، و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم، و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.

مأمون از آن سخنان شیوا و محکم او بسیار تعجّب کرد و عرض کرد: اسم تو چیست؟

فرمود: نام من محمّد است. عرض کرد: فرزند چه کسی هستی؟

فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا هستم.

مأمون بر پدر آن حضرت درود و رحمت فرستاد، و به سوی مقصد

۶۴۳

خود روانه شد، چون از آبادی دور شد بازِ شکاری را بدنبال درّاجی(1) فرستاد، باز از دیدگان او برای مدّتی ناپدید گشت، و وقتی برگشت در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد، خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت.

چون به آن محلّ که حضرت جوادعليه‌السلام را ملاقات کرده بود رسید بچّه ها را دید که مثل سابق آنجا را ترک گفته و فرار نمودند ولی این بار هم آن حضرت از جای خود حرکت نکرد و همانجا ایستاد، خلیفه نزدیک آمد و سؤال کرد: در دست من چیست؟

فرمود: یا أمیرالمؤمنین(!!) إنّ اللَّه خلق بمشیّته فی بحر قدرته سمکاً صغاراً تصیدها بزاه الملوک والخلفاء، فیختبرون بها سلاله أهل بیت النبوّه .

خداوند تبارک و تعالی به مشیّت خود در دریای قدرتش ماهی های کوچکی را می آفریند، و باز شکاری پادشاهان آن را صید می کند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.

چون مأمون این کلمات را از آن حضرت شنید تعجب کرد، و ضمن نگاه عمیقی که به او کرد گفت: براستی که فرزند امام رضاعليه‌السلام هستی، و احسان خود را به آن حضرت دو چندان کرد.(2)

460/2. سیّد بن طاووسرحمه‌الله در کتاب «مهج الدعوات» از اُمّ عیسی دختر مأمون نقل کرده است که گفت: من زیاد بر شوهر خود یعنی حضرت محمّد بن علیعليهما‌السلام غیرت

____________________

1- درّاج: پرنده ای است شبیه کبک.

2- کشف الغمّه: 2/344، بحار الأنوار: 50/91 ح 6.

۶۴۴

می ورزیدم و مراقب او بودم، روزی بر پدرم مأمون وارد شدم در حالی که مست بود و نمی توانست درست بیندیشد.

به غلام خود گفت: شمشیر مرا بده، شمشیر را گرفت و سوار شد و گفت: بخدا قسم می روم و او را می کشم.

من چون این حالت را از او دیدم گفتم:( انّا للَّه وانّا إلیه راجعون ) (1) چه به روزگار خود و شوهرم آوردم و از ناراحتی سیلی به صورت خود می زدم و دنبال او به راه افتادم تا اینکه بر امامعليه‌السلام وارد شد، و دیدم که او را با شمشیری پیاپی زد بطوری که او را قطعه قطعه کرد سپس از نزد او خارج شد، من از پشت سرش گریختم، و آن شب را تا به صبح نخوابیدم، چون روز مقداری بالا آمد به دیدار پدرم آمدم و به او گفتم: آیا می دانی دیشب چه کردی؟ گفت: چه کردم؟

گفتم: فرزند حضرت رضاعليه‌السلام را کشتی! ناگاه چشمانش برقی زد و از وحشت زیاد از حال رفت و بیهوش گردید، و پس از مدّتی که به حال آمد به من گفت: وای بر تو، چه می گویی؟

گفتم: بلی بخدا قسم ای پدر، تو دیشب بر او وارد شدی و پیوسته او را با شمشیر زدی تا او را کشتی، دوباره از شنیدن این خبر دچار اضطراب و نگرانی شد و گفت: یاسر خادم را حاضر کنید، وقتی یاسر آمد به او نگاهی کرد و گفت: وای بر تو این حرفها چیست که دختر من می گوید؟!

یاسر گفت: راست می گوید، قصه همان است که او می گوید، مأمون به سینه و صورت خود زد و گفت: «انّا للَّه و انّا إلیه راجعون»، بخدا قسم هلاک و نابود شدیم، و کار ما به رسوایی کشید و تا قیامت ما را سرزنش خواهند کرد، بعد به یاسر گفت: برو راجع به این قضیّه تحقیق کن و فوراً

____________________

1- سوره بقره، آیه 156، کلمه استرجاع است که هنگام شنیدن حادثه ای ناگوار یا خبر وفات کسی بر زبان جاری می کنند و معنایش این است که همه ما از خدا هستیم و به سوی او مراجعت می کنیم.

۶۴۵

خبر آن را برایم بیاور.

یاسر از نزد مأمون خارج شد و پس از مدّتی کوتاه برگشت و گفت: ای امیرالمؤمنین(!!) برایت بشارت آورده ام! از او پرسید چه خبری آورده ای؟

گفت: نزد آن حضرت رفتم، دیدم نشسته و پیراهنی پوشیده و دندان های خود را مسواک می کرد، بر او سلام کردم و گفتم: ای فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوست دارم این پیراهن خود را به من ببخشی تا در آن نماز بخوانم و به آن تبرّک بجویم، و من مقصودم این بود که بدن نازنین او را مشاهده کنم که آیا اثری از شمشیرها بر آن مانده است یا نه؟ بخدا قسم بر بدنش اثری از زخم شمشیر نبود و سفید بود مثل عاجی که مقداری زردی به آن رسیده باشد.

مأمون با شنیدن این خبر گریه ای طولانی کرد و گفت: با دیدن این کرامت و شنیدن این معجزه عذری دیگر برای ما باقی نماند و همانا این برای اوّلین و آخرین عبرت است.(1)

461/3.عیّاشی رحمه‌الله درکتاب تفسیر از محمّد بن عیسی بن زیاد نقل کرده است که گفت: در دفتر و محلّ کار ابن عبّاد بودم، دیدم مشغول رونویسی نوشته ای است، از آن سؤال کردم که چیست؟ گفتند: نامه ای را حضرت رضاعليه‌السلام از خراسان فرستاده است. از آنها درخواست کردم که آن را به من نشان دهند تا بخوانم، و آنها پذیرفتند.

در آن نوشته شده بود:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم، أبقاک اللَّه طویلاً وأعاذک من عدوّک، یا

____________________

1- مهج الدعوات: 39 - 36، بحار الأنوار: 50/95 ح9، عیون المعجزات: 129 - 124، مدینه المعاجز: 7/359 ح 71، کشف الغمّه: 2/366 با کمی اختلاف. و برای این حدیث تتمّه ای است که از جهت اختصار مؤلّفرحمه‌الله آن را ذکر نکرده است.

۶۴۶

ولدی، فداک أبوک .

بنام خداوند بخشنده مهربان، خداوند تو را نگهدارد و در پناه خود از شرّ دشمنانت محافظت فرماید، ای پسرم، فدایت شوم.

من در حال حیات و در صحّت و سلامتی اموال خود را به تو واگذار نمودم، به امید آنکه خداوند بر تو منّت گذارد و بر خویشاوندان خود و غلامان حضرت موسی بن جعفر و امام صادقعليهما‌السلام احسان و بخشش کنی.

و امّا سعیده(1) او زنی است که هوشیار است و استعداد قوی و دقت نظر دارد در اموالی که می بخشند.

خداوند تبارک وتعالی فرموده است:( مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّه قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه لَهُ أضْعافاً کَثیرَة ) (2) ،

«کیست که به خدا وام دهد وام نیکویی و او برایش چندین برابر کند».

و فرموده است:( لِیُنْفِقَ ذُو سَعَهٍ مِنْ سَعَتِه وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللَّه ) (3) .

«تا آنکه اشخاص دارا و ثروتمند به اندازه ثروت خود و کسانی که نادار هستند به قدر امکان که خدا به آنها مرحمت نموده بخشش کنند».

و هر آینه خداوند به تو وسعت زیادی عطا کرده است، ای پسرم، پدرت فدایت شود کارها را از من پنهان مکن که از نصیب خود بی بهره بمانی، والسلام.(4)

462/4 برسیرحمه‌الله در کتاب «مشارق » می گوید:

روایت شده است: حضرت جوادعليه‌السلام بعد از شهادت پدرش به مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد، در حالی که در سنین کودکی بود، به طرف منبر به راه افتاد و یک پلّه بالا رفت و سپس شروع به سخنرانی نمود و فرمود:

____________________

1- یکی از کسانی است که مورد وثوق و اطمینان امام کاظمعليه‌السلام بوده است. برای تحقیق بیشتر رجوع کنید به معجم رجال حدیث: 23/192.

2- سوره بقره، آیه 245.

3- سوره طلاق، آیه 7.

4- تفسیر عیّاشی: 1/131 ح 18، بحار الأنوار: 50/103 ح 18، تفسیر برهان: 1/234 ح 5.

۶۴۷

أنا محمّد بن علیّ الرضا، أنا الجواد، أنا العالم بأنساب الناس فی الأصلاب أنا أعلم بسرائرکم وظواهرکم وما أنتم صائرون إلیه، علم منحنا به من قبل خلق الخلق أجمعین وبعد فناء السماوات والأرضین .

من محمّد فرزند علی بن موسی الرضاعليهما‌السلام هستم و لقبم جواد است، من به نسب های مردم وقتی در صلب پدران خود هستند آگاهم، من از امور باطنی و ظاهری و آینده شما باخبرم، و این دانش، اکتسابی نیست بلکه قبل از آفرینش خلائق و پدید آمدن هستی به ما بخشیده شده و تا از بین رفتن آسمان ها و زمین آن را دارا می باشیم.

و اگر غلبه اهل باطل و دولت گمراهان و به شک افتادن اهل شک نبود هر آینه کلامی می گفتم که اولین و آخرین به شگفت می آمدند.

سپس دست مبارک خود را بر دهان نهاد و فرمود:

یا محمّد، اصمت کما صمت آباؤک من قبل .

سکوت کن همان طور که پدرانت پیش از تو سکوت کردند.(1)

463/5. طبریرحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه » از زکریّا بن آدمرحمه‌الله نقل کرده است که گفت: در خدمت حضرت رضاعليه‌السلام بودم که حضرت جوادعليه‌السلام را در حالیکه سنّ شریف او کمتر از چهار سال بود نزد او آوردند، دست خود را بر زمین زد و سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و مدّتی در فکر فرو رفت.

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود:

بنفسی أنت، فیم طال فکرک .

فدایت شوم، در چه باره این قدر فکر می کنی؟

عرض کرد:فیما صُنع باُمّی فاطمه عليها‌السلام أما واللَّه لاُخرجنّهما ثمّ لاُحرقنّهما ثمّ لاُذرینّهما ثمّ لأنسفنّهما فی الیمّ نسفاً .

در آن رفتار زشت و ظالمانه ای که با مادرم فاطمهعليها‌السلام نمودند، بخدا قسم آن

____________________

1- مشارق الأنوار: 98، بحار الأنوار: 50/108 ح 27، دلائل الإمامه: 385 با کمی اختلاف.

۶۴۸

دو ظالم را از قبر بیرون می آورم، بدن آنها را به آتش می سوزانم، و خاکسترش را بر باد می دهم، و آن ها را در دریا سرازیر می کنم.

حضرت رضاعليه‌السلام او را در برگرفتند و بین دو چشمان مبارک او را بوسیدند و فرمودند: پدر و مادرم بفدایت، تو شایسته و سزاوار منصب امامتی.(1)

464/6. کلینیرحمه‌الله در کتاب «کافی» از علیّ بن ابراهیم و او از پدرش نقل کرده است که گفت: گروهی از شیعیان اطراف، از حضرت جوادعليه‌السلام اجازه خواستند که خدمت او برسند، امامعليه‌السلام به آنها اجازه فرمود، و آنها وارد شدند و در یک مجلس از آن حضرت سی هزار مسأله پرسیدند و امامعليه‌السلام در حالی که ده ساله بودند همه آنها را جواب مرحمت فرمودند.(2)

علاّمه مجلسیرحمه‌الله در کتاب «بحار الأنوار» ذیل این حدیث شریف می فرماید: ممکن است اشکال شود که اگر سؤال و جواب هر مسأله ای یک سطر یعنی پنجاه حرف باشد مدّت زمانی که لازم دارد بیشتر از سه ختم قرآن است، پس چگونه ممکن است که در یک مجلس صورت گرفته باشد؟ و اگر گفته شود، پاسخ امامعليه‌السلام در بیشتر این مسائل مختصر به «بلی» و «نه» بوده یا به اعجاز در سریع ترین وقت انجام شده در مورد سؤال چنین چیزی ممکن نیست.

سپس گفته است که از این اشکال به چند گونه می شود پاسخ داد:

1. اینکه گفته اند: سی هزار، اشاره به زیادی سؤال و جواب است، نه اینکه واقعاً حساب کرده باشند؛ زیرا شمردن این گونه مسائل جدّاً بعید است.

____________________

1- نوادر المعجزات: 183 ح 10، دلائل الإمامه: 400 ح 18، بحار الأنوار: 50/59 ح 34، مدینه المعاجز: 7/324 ح 55.

2- الکافی: 1/496 ح7، کشف الغمّه: 2/364، مناقب ابن شهراشوب: 4/384، بحار الأنوار: 50/93 ذیل ح 6.

۶۴۹

2. ممکن است در اذهان این گروه سؤال های زیادی به طور متحد بوده و هنگامی که امامعليه‌السلام به یکی از آن سؤالها جواب می داد در واقع به همه آنها جواب داده است.

3. ممکن است امامعليه‌السلام کلمات کوتاه و مختصری می فرموده ولی از آن احکام بسیاری استنباط و استخراج می کردند، و این جواب پسندیده ای است.(1)

4. مقصود از وحدت مجلس، وحدت نوعی باشد یعنی یک نوع مجلس که از نظر ترتیب و تنظیم و افراد یک شکل داشته است یا اینکه مقصود اینستکه مجلس در یک محل مانند مِنی برگزار شده گر چه در روزهای متعدد صورت گرفته باشد.

5. ممکن است مبنی بر بسط دادن زمان بوده که صوفیه قائلند یعنی امامعليه‌السلام تصرف در زمان نموده و آن را بسط و توسعه داده است.

6. اینکه اعجاز امامعليه‌السلام تنها در سرعت بخشیدن به پاسخ خود ایشان نبوده بلکه در سرعت بخشیدن به کلام آن گروه هم اثر گذاشته است یا اینکه امامعليه‌السلام به ایشان جواب می داده است از روی علمی که به باطن آنها داشته است پیش از آنکه ایشان سؤال خود را مطرح کنند.

7. این که مقصود از سؤال ارائه نامه ها و نوشته های طولانی است که به هم پیچیده بودند و امامعليه‌السلام جواب آن ها را به طور غیر عادی در زیر آنها می نوشتند. اینجا کلام علاّمه مجلسیرحمه‌الله به پایان می رسد، خداوند مقام او را برتر گرداند.(2)

____________________

1- مانند آنچه امام صادقعليه‌السلام به عبد الأعلی فرمود؛ هنگامی که از آن حضرت درباره وضو سؤال کرد در صورتی که بر روی انگشت زخمی باشد و آن را بسته باشند. امامعليه‌السلام فرمود: جواب این مورد و امثال آن از کتاب خداوند فهمیده می شود که فرموده است:( ما جَعَلَ عَلَیْکُم فی الدینِ مِنْ حَرَج ) یعنی در دین، حرج و سختی و به زحمت افتادن قرار داده نشده است، سپس فرمود: بر روی همان، دست خود را بکش.

2- بحار الأنوار: 50/93 ذیل ح 6.

۶۵۰

مؤلّف رحمه‌الله گوید : مجلسیرحمه‌الله که اشکال را مطرح کرده و به وجوه هفتگانه فوق جواب داده، مسأله را در موردی فرض کرده است که هر سؤال و جواب یک سطر باشد، ولی می دانیم که بسیاری از سؤالها و جواب ها بیشتر از نیم سطر بلکه بیست حرف نیست، مثل اینکه سؤال شود «قاف» چیست؟ جواب دهد: کوهی است که به دنیا احاطه دارد، و سوأال شود «صاد» چیست؟ جواب دهد: چشمه ای در زیر عرش است، و سؤال شود «اسم» چیست؟ جواب دهد: صفتی است که بیان موصوف می کند.

سؤال شود: آیا مسح کردن بر روی کفش جایز است؟ جواب دهد: نه. سؤال شود: چند تکبیر در نماز میّت باید گفت؟ جواب دهد: پنج تکبیر.

سؤال شود آیا قرائت در نماز واجب است؟ جواب دهد: بلی، و مانند اینگونه سؤالات که فراوان است. و اگر چنین باشد تمام سؤالها و جواب ها مدت زمانی که لازم دارد بیش از یک ختم قرآن نمی شود و تجربه شده است که هر جزء قرآن وقتی به آرامی خوانده شود بیست دقیقه بیشتر طول نمی کشد و در این صورت یک ختم قرآن در مدت ده ساعت ممکن است انجام شود، پس نیازی به این همه زحمت نیست که برای دفع اشکال پاسخ های گوناگون فراهم کنیم.

و از این هم که چشم پوشی کنیم باب اعجاز توسعه دارد و امامعليه‌السلام به نیروی اعجاز و قدرتی که خدا در اختیار او قرار داده است این گونه اعمال را به راحتی انجام می دهد، و این اشکالات در برابر اعجاز مقاومت و پایداری نخواهند داشت.

465/7.کلینی رحمه‌الله در کتاب «کافی » بابی تحت عنوان «آنچه به سبب آن ادّعای حقّ و باطل از یکدیگر جدا می گردد» تشکیل داده و در آنجا از محمّد بن ابی العلاء نقل کرده است که گفت:

از یحیی بن اکثم قاضی سامراء - بعد از آنکه او را بسیار امتحان نمودم و

۶۵۱

با او مناظره و گفتگو و مراسله داشتم و از علوم آل محّمدعليهم‌السلام سؤال کردم - شنیدم که گفت: روزی وارد مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدم تا قبر مبارک او را طواف کنم، حضرت جوادعليه‌السلام را دیدم که در آنجا طواف می کند، درباره مسائلی که در نظر داشتم با آن حضرت گفتگو کردم و او همه را جواب فرمود. به ایشان عرض کردم: می خواهم سؤالی از شما بپرسم ولی بخدا قسم خجالت می کشم.

امامعليه‌السلام فرمود: من از آن سؤال به تو خبر می دهم قبل از آنکه بپرسی، می خواهی از امام سؤال کنی که کیست؟

عرض کردم: بخدا قسم سؤال مورد نظرم همان است.

فرمود: من امام هستم، عرض کردم نشانه ای می خواهم تا یقین کنم.

آن حضرت در دست خود عصایی داشت، وقتی من چنین گفتم فوراً آن عصا شروع به صحبت کرد و گفت:

إنّ مولای امام هذا الزمان وهو الحجّه .

به راستی مولا و صاحب من امام این زمان است و او حجت پروردگار است.(1)

466/8.قطب الدین راوندی رحمه‌الله در کتاب «خرائج » از محمّد بن میمون نقل کرده است که گفت: همراه حضرت رضاعليه‌السلام در مکّه بودم قبل از آنکه آن حضرت به خراسان سفر کند، وقتی خواستم برگردم عرض کردم: می خواهم به مدینه مراجعت کنم نامه ای برای ابوجعفرعليه‌السلام بنویسید با خود ببرم.

امامعليه‌السلام تبسّمی نمود و نامه را نوشت و من با خود به مدینه آوردم، چشمانم در آن هنگام نابینا گشته بود خادم، حضرت جوادعليه‌السلام را در حالیکه در گهواره بود آورد و من نامه را به آن حضرت تقدیم کردم. و او به موّفقِ خادم دستور داد مهر از نامه گشوده و آن را باز کند، موفّق آن را در

____________________

1- الکافی: 1/353 ح9، مناقب ابن شهراشوب: 4/393، بحار الأنوار: 50/68 ح 46.

۶۵۲

پیش روی حضرت باز کرد و ایشان آن را ملاحظه نمود.

سپس به من فرمود:

یا محمّد، ما حال بصرک ؟

ای محمّد، چشمانت چطور است؟

عرض کردم: سلامتی خود را از دست داده و نابینا گشته است همانطور که مشاهده می کنید.

آن حضرت دست مبارک خود را بر چشمان نابینای من کشید و به برکت آن بینایی دوباره به دیده گان من برگشت و شفا یافت؛ آنگاه دست و پای نازنین او را بوسیدم و از خدمتش مرّخص شدم در حالیکه همه جا را می دیدم.(1)

467/9.ابن شهر آشوب رحمه‌الله در کتاب «مناقب » می نویسد:

هنگامی که معتصم عبّاسی به خلافت رسید و با او بیعت کردند از احوال حضرت جوادعليه‌السلام تفحص می کرد تا اینکه به عبدالملک زیّات نامه ای نوشت و دستور داد که آن حضرت را با همسرش امّ الفضل به بغداد روانه کند، زیّات هم علی بن یقطین رابرای این کار خدمت آن حضرت فرستاد.

امامعليه‌السلام آماده سفر شده و به بغداد رفت. در آنجا معتصم احترام و تعظیم به عمل آورد و اشناس غلام را با تحفه هایی نزد آن حضرت فرستاد و پس از مدّتی ظرف شربت ترش نارنج که آن را مهر کرده بود برای آن بزرگوار به همراه همان غلام فرستاد.

غلام شربت را نزد آن حضرت آورد و عرض کرد: امیرالمؤمنین!! خودش با جمعی از اشخاص سرشناس که از آنها احمد بن ابی داود و

____________________

1- الخرائج: 1/372 ح1، بحار الأنوار: 50/46 ح 20، مدینه المعاجز: 7/372 ح 73، حلیه الأبرار: 4/540 ح4، کشف الغمّه: 2/365.

۶۵۳

سعد بن خصیب هستند از این شربت نوشیده اند و دستور داده است که آن را با آب یخ سرد کرده و میل فرمائید و فوراً باید این کار را انجام دهید.

امامعليه‌السلام فرمود:أشربها باللّیل .

مهلت بدهید آن را شب می آشامم.

غلام گفت: این شربت خوب است سرد آشامیده شود و یخ تا شب آب می شود و از بین می رود و آن قدر اصرار و پافشاری کرد و امامعليه‌السلام را مجبور ساخت تا از آن شربت زهرآلود آشامید در حالی که از نقشه آنها و عمل ایشان کاملاً باخبر بود.(1)

رنگ چهره مبارکش گندم گون تیره بود و لذا شکّاکان در آن وجود نازنین شک کردند و او را بر قیافه شناسان عرضه نمودند، آنها وقتی به آن حضرت نگاه کردند خود را با صورت بر روی زمین انداختند و سجده کردند، سپس برخاستند و به آن شکّاکان گفتند:

یا ویحکم أمثل هذا الکوکب الدرّی والنور الزاهر، تعرضون علی مثلنا؟ هذا واللَّه الحسب الزکیّ والنسب المهذَّب الطاهر، ولدته النجوم الزواهر، والأرحام الطواهر، واللَّه ما هو إلّا من ذرّیّه النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وأمیرالمؤمنین عليه‌السلام .

«وای بر شما آیا مثل این ستاره تابان و نور درخشنده را به مانند ما عرضه می کنید؟! بخدا قسم او دارای حسب و نسبی پاک و پاکیزه است، ستارگان درخشان و رحم های پاک او را به دنیا آورده اند، بخدا قسم او جز از ذریّه پیغمبر و امیرالمؤمنینعليهم‌السلام نیست».

حضرت جوادعليه‌السلام که در آن هنگام بیش از 25 ماه از عمر شریفش نگذشته بود، قاطع و برنده لب به سخن گشود و فرمود:

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/384.

۶۵۴

الحمدللَّه الّذی خلقنا من نوره، واصطفانا من بریّته، وجعلنا اُمناء علی خلقه ووحیه .

حمد و سپاس سزاوار خداوندی است که ما را از نور خود آفرید و از میان مخلوقاتش برگزید و ما را امین بر وحی خود در میان بندگانش قرار داد.

ای مردم! من محّمد فرزند علی، فرزند موسی و نسب شریف خود را تا امیرالمؤمنین و فاطمه زهراعليهم‌السلام برشمرد، سپس فرمود:

آیا در مثل من شک می شود و بر خدا و جدّم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افترا زده می شود و بر قیافه شناسان عرضه می شوم؟

إنّی واللَّه لأعلم ما فی سرائرهم وخواطرهم، وإنّی واللَّه لأعلم النّاس أجمعین بما هم إلیه صائرون .

بخدا قسم من می دانم آنچه مردمان در باطن و نیّت های خود پنهان کنند و از همه مردم به تحولات ایشان و آینده ای که دارند آگاهترم.

حق می گویم و از روی صدق و راستی علمی را که خداوند تبارک و تعالی قبل از آفرینش و پیش از برپایی آسمانها و زمین ما را از آن آگاه نموده است اظهار می کنم.

وأیم اللَّه لولا تظاهر الباطل علینا وغوایه ذرّیّه الکفر وتوثبّ أهل الشرک والشکّ والشقاق علینا، لقلت قولاً یعجب منه الأوّلون والآخرون .

و بخدا قسم اگر باطل بر ما چیره نبود و اگر اهل شرک و شک و شقاوت و گمراهی بر ما سیطره نداشتند هر آینه کلماتی می گفتم که اولین و آخرین از آن به شگفت آیند و تعجب کنند.

سپس دست مبارک خود را بر دهان نهاد و فرمود:

ای محمّد، ساکت باش همانطور که پدرانت سکوت کردند.

( فَاصْبِر کَما صَبَرَ اُولُوا العَزْم مِن الرُسُل وَلاتَسْتَعْجِل لَهُم کَأنَّهُم یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُون لَم یَلْبَثُوا إلّا ساعَهً مِنْ نَهار بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إلَّا القَوْمُ الفاسِقُون ) (1) .

____________________

1- سوره أحقاف، آیه 35.

۶۵۵

«همانطور که انبیاء اولوا العزم صبر کردند تو هم صبر را پیشه خود ساز و برای عذاب آنها شتاب مکن تا آنکه روزی که وعده داده شده اند ببینند و آن زمان می پندارند که گویا جز ساعتی درنگ نکرده اند، پس آیا جز مردمان فاسق و تبه کار هلاک می شوند».

سپس بسوی مردی که کنار آن حضرت بود آمد و دستش را گرفت پس پیوسته در میان جمعیت انبوه راه می رفت و مردم برایش راه باز می کردند پس پیرمردان و بزرگان قوم را دیدم که به آن حضرت نگاه می کردند و می گفتند:( اللَّه أعلم حیث یجعل رسالته ) «خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد و به چه کسی واگذار کند».

از آن ها درباره او سؤال کردم، جواب دادند: اینها گروهی از طایفه بنی هاشم از اولاد عبدالمطلب هستند.

این خبر به امام رضاعليه‌السلام که در خراسان بود رسید و آن حضرت خدا را سپاس گفت و سپس قصه ماریه قبطیّه و تهمت ناروایی که به او زدند یاد آور شد و در خاتمه فرمود:

الحمد للَّه الّذی جعل فیّ وفی إبنی محمّد اُسوه برسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وابنه إبراهیم عليه‌السلام .

حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که در مورد من و فرزندم محمّدعليهما‌السلام چیزی قرار داد که درباره پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندش ابراهیم قرار داده بود و من تأسّی به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کردم.(1)

468/10.کلینی رحمه‌الله در کتاب «کافی » از یحیی صنعانی نقل کرده است که گفت:

در مکّه خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسیدم و دیدم که آن حضرت برای فرزندش امام جوادعليه‌السلام موز را پوست می کند و به او می خوراند. به ایشان

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/387، بحار الأنوار: 50/8 ح9، نوادر المعجزات: 173 ح1، دلائل الإمامه: 384 ح2 (با تفصیل بیشتر).

۶۵۶

عرض کردم: فدایت شوم ایشان آن نوزاد مبارک است؟ فرمود:

نعم، یا یحیی هذا المولود الّذی لم یولد فی الإسلام مثله مولود أعظم برکه علی شیعتنا منه .

بلی ای یحیی، این نوزادی است که در اسلام بابرکت تر از او برای شیعیان فرزندی به دنیا نیامده است.(1)

469/11.ابن شهر آشوب رحمه‌الله در کتاب «مناقب » از عسکر - غلام حضرت جوادعليه‌السلام - نقل کرده است که گفت:

بر آن حضرت وارد شدم و از روی تعجب با خود گفتم: سبحان اللَّه، چقدر چهره مولایم گندمگون و بدن او ضعیف است! بخدا قسم هنوز این کلامم را تمام نکرده بودم که ناگاه دیدم قد مبارک او طویل و جسم شریفش عریض گشت به طوریکه ایوان خانه را از هر جهت پر کرد.

سپس دیدم رنگ بدن او مثل شب تاریک سیاه شد، بعد از آن دیدم از برف سفیدتر و سپس مثل خون قرمز گردید و بعد از آن مانند برگ سبز شاخه های درختان سبز شد، سپس جسم او کاهیده گردید تا به صورت اوّل برگشت و رنگ بدن حالت اصلی خود را یافت و من که از دیدن این صحنه عجیب مبهوت زده شده بودم با رو به زمین افتادم.

آنگاه حضرت جوادعليه‌السلام مرا با صدای بلند نهیب زد و فرمود:

یا عسکر، تشکّون فنبّئکم وتضعفون فنقوّیکم، واللَّه لایصل إلی حقیقه معرفتنا إلّا من منّ اللَّه علیه بنا وارتضاه لنا ولیّاً .

ای عسکر! دچار شک و تردید می شوید ما شما را آگاه می کنیم، و سست و ضعیف می شوید و ما شما را تقویت می کنیم. و بخدا قسم به حقیقت معرفت و شناخت ما نمی رسد مگر کسی که خداوند بر او منّت گذارد و او را به عنوان ولی و دوست ما پسند کند و برگزیند.(2)

____________________

1- الکافی: 6/360، بحار الأنوار: 50/35 ح 24.

2- المناقب: 4/387، بحار الأنوار: 50/55 ح 31، مدینه المعاجز: 7/345 ح 66، دلائل الإمامه: 404 ح 25.

۶۵۷

470/12.علاّمه مجلسی رحمه‌الله در کتاب «بحار الأنوار » از بنان بن نافع نقل می کند که گفت: به حضرت رضاعليه‌السلام عرض کردم: فدای شما شوم بعد از شما چه کسی اختیاردار امور است؟

فرمود: ای پسر نافع! از این در کسی وارد خواهد شد که از من ارث می برد آنچه را که من از امام پیشین ارث بردم، و او حجّت خداوند تبارک و تعالی بعد از من است.

مشغول این گفتگو با حضرت رضاعليه‌السلام بودم که ناگهان حضرت جوادعليه‌السلام از در وارد شد و چون چشم مبارکش به من افتاد فرمود:

ای پسر نافع برایت حدیثی نگویم؟

إنّا معاشر الأئمّه إذا حملته اُمّه یسمع الصوت فی بطن اُمّه أربعین یوماً، وإذا أتی له فی بطن اُمّه أربعه أشهر رفع اللَّه تعالی له أعلام الأرض فقرّب له ما بعد عنه حتّی لایعزب عنه حلول قطره غیث نافعه ولا ضارّه .

همانا ما امامان اینگونه هستیم که هرگاه یکی از ما مادرش به او باردار شود تا چهل روز صدا را در شکم مادر بشنود، و وقتی چهار ماه گذشت خداوند تبارک و تعالی علامت های زمین را برای او بالا می برد و بر اثر آن آنچه از او دور است نزدیک می شود بطوری که حتّی ریزش قطره ای باران سودمند باشد یا مضرّ از او مخفی و پنهان نماند.

و اینکه به حضرت رضاعليه‌السلام گفتی: حجّت دوران بعد از ایشان کیست؟ همان کسی که حضرت رضاعليه‌السلام به تو معرّفی کرد حجّت خدا بر تو است.

عرض کردم: پیش از همه آن را می پذیرم. سپس امام رضاعليه‌السلام بر ما وارد شد و فرمود:

ای پسر نافع آنچه فرمود قبول کن، و به اطاعت و فرمانبرداری از او گردن بنه، زیرا حکم و فرمان او حکم و فرمان من است و حکم و فرمان من حکم و فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.(1)

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/388،بحار الأنوار: 50/55 ذیل ح 31، مدینه المعاجز: 7/384 ح 84.

۶۵۸

471/13. و نیز درهمان کتاب می نویسد: از عمر بن فرج روایت شده است که گفت: به امام جوادعليه‌السلام در حالیکه کنار دجله ایستاده بودیم عرض کردم: شیعیان شما ادّعا می کنند که شما می دانید چقدر آب در میان این دجله می باشد، و وزن آن چه مقدار است؟

به من فرمود: آیا خداوند تبارک و تعالی می تواند علم آن را به پشه ای از مخلوقات خود واگذار کند یا نه؟

عرض کردم: او قادر است و می تواند.

امامعليه‌السلام فرمود:أنا أکرم علی اللَّه تعالی من بعوضه ومن أکثر خلقه .

من نزد خدا از پشه بلکه از بسیاری از آفریدگان گرامی ترم.(1)

472/14. شیخ طبرسیرحمه‌الله در کتاب «احتجاج » در ضمن حدیثی نقل کرده است:(2)

حضرت جوادعليه‌السلام که در آن هنگام نه سال و چند ماه از عمر شریفش بیشتر نگذشته بود وارد مجلس شد و در جایگاه خود بین دو متکای چرمین که آنجا نهاده بودند نشست، یحیی بن اکثم که از همه دانشمندان عصر خودش معروفتر بود در مقابل آن حضرت نشست و مردم هر یک در مرتبه خود نشستند، مأمون هم که مسندش را در کنار حضرت جواد قرار داده بودند در مسند خود قرار گرفت. و بعد از آنکه مجلس با این هیئت آراسته گردید یحیی بن اکثم رو کرد به مأمون و گفت: آیا امیرالمؤمنین اجازه می دهند که از ابو جعفرعليه‌السلام مسأله ای را سؤال کنم؟

____________________

1- عیون المعجزات: 124، بحار الأنوار: 50/100 ذیل ح 12، مدینه المعاجز: 7/400 ح 101.

2- خلاصه اش اینستکه مأمون وقتی تصمیم گرفت دخترش را به حضرت جوادعليه‌السلام تزویج کند بنی عباس لب به اعتراض گشودند و گفتند: او هنوز علم و کمالی کسب ننموده، مقداری صبر کن تا کامل شود. مأمون جواب داد: شما اینها را نمی شناسید، آنگاه دستور داد مجلسی تشکیل دهند و علمای بزرگ زمان را در آن جمع کنند تا با آن حضرت مباحثه و گفتگو کنند.

۶۵۹

مأمون به او گفت: از خود ایشان اجازه بگیر.

یحیی بن اکثم رو کرد به حضرت جوادعليه‌السلام و عرض کرد: فدایت شوم اجازه می دهید سؤالی از حضرتعالی بپرسم؟

امامعليه‌السلام فرمود: آنچه می خواهی سؤال کن.

یحیی عرض کرد: فدایت شوم نظر مبارک شما درباره مُحرمی که صیدی را به قتل رساند چیست؟

امامعليه‌السلام فرمود: این کشتن صید در بیرون حرم اتّفاق افتاده یا در حرم؟ مُحرم(1) به حرمت آن عالم بوده یا جاهل؟ عمداً این قتل را مرتکب شده یا از روی خطا و اشتباه؟ مُحرم آزاد بوده است یا بنده؟ صغیر بوده است یا کبیر؟ اولین بار بوده یا پیش از آن هم قتلی مرتکب شده است؟ صید او از پرندگان بوده یا از غیر پرندگان؟ صید کوچک بوده است یا برزگ؟ بر عمل خود اصرار داشته و یا پشیمان گشته است؟ صید را در شب کشته است یا روز؟ مُحرم به احرام عمره بوده یا مُحرم به احرام حجّ بوده است؟

یحیی بن اکثم که از شنیدن شاخه های این مسأله و فروعی که امامعليه‌السلام برای سؤال او تشکیل داد به سرگردانی دچار شده بود و آثار عجز و ناتوانی در چهره او ظاهر گشت و زبان او به لکنت افتاد بطوریکه همه اهل مجلس به درماندگی او پی بردند.

مأمون گفت: خدا را بر این نعمت که رأی مرا درباره ابو جعفرعليه‌السلام مطابق با واقع قرار داد سپاسگزارم و به بستگان خود نگاهی کرد و گفت: آیا اکنون فهمیدید و باور کردید آنچه را قبول نمی کردید؟

سپس رو کرد به حضرت جوادعليه‌السلام و عرض کرد: فدایت شوم؛ اگر فروعی را که برای این مسأله بیان کردید و وجوهی را که برشمردید حکم هر یک از آن را می فرمودید از محضر شما استفاده می کردیم.

____________________

1- مُحرم یعنی کسی که در حال احرام است.

۶۶۰