قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام2%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 912

  • شروع
  • قبلی
  • 912 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46251 / دانلود: 6775
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648

649

650

651

652

653

654

655

656

657

658

659

660

661

662

663

664

665

666

667

668

669

670

671

672

673

674

675

676

677

678

679

680

شد و بر فرش های او قدم نهاد، همه غلامان و حاضران به احترام آن حضرت از جا برخاستند و مؤدّبانه ایستادند.

امامعليه‌السلام به انوش فرمود:أمّا إبنک هذا فباق علیک، وأمّا الآخر فمأخوذ عنک بعد ثلاثه أیّام، وهذا الباقی یسلم ویحسن إسلامه ویتولّانا أهل البیت .

این پسرت برای تو باقی می ماند، ولی دوّمی بعد از سه روز دیگر از تو گرفته خواهد شد، فرزندی که برایت می ماند اسلام آورده و مسلمان خوبی خواهد شد و دوستی و ولایت ما اهل بیت را می پذیرد.

انوش عرض کرد: به خدا قسم، ای سرور من فرمایش شما حق است و برای من فوت این فرزندم آسان است چون بشارت دادی فرزند دیگرم مسلمان می شود و اهل ولایت شما اهل بیتعليهم‌السلام می گردد.

بعضی از کشیشان به او گفتند: تو که این گونه هستی پس چرا مسلمان نمی شوی؟ جواب داد: من مسلمانم و مولایم از آن آگاه است.

امامعليه‌السلام گفتار او را تصدیق نمود و فرمود:

و اگر این نبود که مردم می گفتند: ما از فوت پسرت خبر دادیم و آن خبر مطابق با واقع نبود هر آینه بقاء فرزندت را از خداوند مسألت می نمودیم.

انوش عرض کرد: ای سرور من؛ آنچه شما اراده کنید من همان را مایلم.

راوی این خبر یعنی احمد قصیر گوید: به خدا قسم همانطور که امامعليه‌السلام فرمود یکی از پسرانش بعد از سه روز از دنیا رفت و پسر دیگرش بعد از یک سال اسلام آورد و تا وفات امام عسکریعليه‌السلام همراه ما از ملازمان درگاه آن حضرت گردید.(۱)

۴۸۴/۹.شیخ طوسی رحمه‌الله در کتابامالی از سهل بن یعقوب نقل کرده است که گفت:

____________________

۱- حلیه الأبرار: ۵/۱۱۱ ح ۱، مدینه المعاجز: ۷/۶۷۰ ح ۱۳۷. این حدیث از معجزات امام عسکریعليه‌السلام است و مناسب بود که در باب بعدی ذکر شود.

۶۸۱

به امام هادیعليه‌السلام عرض کردم: اختیارات ایّام از امام صادقعليه‌السلام بواسطه راویان حدیث به من رسیده است اجازه می دهید خدمت شما آن را عرضه بدارم، چون امامعليه‌السلام پذیرفتند آن را عرضه داشتم و تصحیح نمودم.

بعد از آن عرض کردم: در بیشتر روزها موانعی هست که نمی گذارد آدمی بدنبال مقصود خود رود؛ زیرا در مورد آن ها ذکر شده است که مبارک نیست و خوف و خطر بدنبال دارد، شما مرا راهنمائی بفرمائید که چگونه می توانم از آن خطرات احتمالی اجتناب کنم و خود را در حرز و امان قرار دهم زیرا گاهی ضرورت و ناچاری مرا وادار می کند که در آن روزها به دنبال خواسته هایم بروم.

امامعليه‌السلام فرمود:یا سهل، إنّ لشیعتنا بولایتنا لعصمه لو سلکوا بها فی لجّه البحار الغامره وسباسب البیداء الغابره بین السباع والذئاب وأعادی الجنّ والإنس لأمنوا من مخاوفهم بولایتهم لنا، فثِقْ باللَّه عزّوجلّ وأخلص فی الولاء لأئمّتک الطاهرین عليهم‌السلام وتوجّه حیث شئت واقصد ماشئت .

ای سهل؛ ولایت ما برای شیعیانمان حافظ و نگهدارنده ای است که اگر در قعر دریاهای عمیق فرو روند و یا در دشت بی آب و علف و بیابان های خطرناک بین جانوران درنده و گرگ های وحشی و دشمنان آدمی و پری قرار بگیرند هر آینه از خوف و خطر آنها ایمن می باشند، پس به خدا اعتماد کن و ولایت و دوستی خود را به ائمّه طاهرین خالص گردان و بهر کجا که خواهی رو کن و دنبال هر مقصدی که داری برو.

ای سهل، اگر این دعایی که به تو می آموزم صبحگاهان سه بار و شامگاهان سه مرتبه خواندی خود را در پناهگاه محکمی قرار داده ای و از هر گونه ترس و وحشتی در امان خواهی بود، و دعا این است:

( أَصْبَحْتُ اللَّهُمَّ مُعْتَصِماً بِذِمامِکَ الْمَنیعِ الَّذی لایطاول وَلایحاول، مِنْ [ َشرِّ] کُلِّ طارِقٍ وَغاشِمٍ مِنْ سائِرِ ما خَلَقْتَ وَمَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ الصَّامِتِ وَالنَّاطِقِ، فی جُنَّهٍ مِنْ کُلِّ مَخُوفٍ بِلِباسٍ سابِغَهٍ

۶۸۲

وِلاءِ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ، مُحْتَجِزاً مِنْ کُلِّ قاصِدٍ لی إِلی أَذِیَّهٍ بِجِدارٍ حَصین الْإِخْلاصِ فِی الْإِعْتِرافِ بِحَقِّهِمْ، وَالتَّمَسُّکِ بِحَبْلِهِمْ جَمیعاً، مُوقِناً بِأَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَمَعَهُمْ وَفیهِمْ وَبِهِمْ اُوالی مَنْ والوا، وَاُجانِبُ مَنْ جانَبُوا، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، فَأَعِذْنِی اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ کُلِّ ما أَتَّقیهِ یا عَظیمُ، حَجَزْتُ الْأَعادی عَنّی بِبَدیعِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ، إِنَّا «جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لایُبْصِرُونَ ) (۱) .(۲)

«خداوندا! صبح کردم در حالیکه پناهنده ام به کفالت و حمایت استوار تو که چیره گی و دسترسی به آن ممکن نیست از بدی و شرّ هر راهزن و ستمگر، از آنچه آفریده ای چه آنها که خاموشند و چه آنها که گویا می باشند، و خود را در سپری از هر چیز ترسناکی قرار دادم به سبب پوشش کاملی از دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در حجاب قرار دادم از هر که قصد اذیت مرا دارد به سبب دیوار محکم اخلاص، با اعتراف به حقّ آن عزیزان و چنگ زدن به رشته ولایت ایشان، در حالیکه یقین دارم که حق از آن ایشان و با ایشان و در ایشان و به وجود ایشان است.

دوستی می کنم با کسی که آنها را دوست دارد، و اجتناب می کنم از کسی که با آنها فاصله گرفته است، پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا پناه بده به برکت این بزرگواران از شرّ آنچه از او پرهیز می کنم و می ترسم، ای بزرگوار، دشمنانم را از خودم منع می کنم به سبب پدیدآورنده آسمان ها و زمین، و همانا قرار دادیم سدّی را از پیش روی آنها و سدّی را از پشت سر ایشان و آنها را در پرده و پوشش نهادیم که آنها نمی بینند».

۴۸۵/۱۰ طبریرحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه » از امام هادیعليه‌السلام روایت کرده

____________________

۱- سوره یس، آیه ۹.

۲- امالی طوسی: ۲۷۶ ح ۶۷ مجلس ۱۰، امالی صدوق: ۲۷۶ ح ۶۷ مجلس ۱۰، بحار الأنوار: ۵۹/۲۴ ح۷، و۹۵/۱ ح۱، مصباح المتهجّد: ۱۴۸، المصباح: ۸۶، البلد الأمین: ۲۷، بحار الأنوار: ۸۶/۱۴۸ ح ۳۲ به نقل از مکارم الأخلاق: ۳۲۲.

۶۸۳

است که فرمود: اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف است و همانا نزد آصف بن برخیا یک حرف از آن بود و با استفاده از آن توانست زمینی را که بین او و بین سبا بود درنوردد و تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم بهم زدن برای سلیمانعليه‌السلام منتقل کند.

وعندنا منه اثنان وسبعون حرفاً، واستأثر اللَّه تعالی بحرف فی علم الغیب .

و نزد ما هفتاد و دو حرف از آن می باشد، و حرف دیگر آن را خداوند به خود اختصاص داده است.(۱)

۴۸۶/۱۱. حسین بن عبدالوهاب در کتاب «عیون المعجزات » از حسن بن علی وشّاء (و او از امّ محمّد کنیز حضرت رضاعليه‌السلام ) نقل کرده است که گفت:

روزی حضرت هادیعليه‌السلام هراسناک آمد و در دامن امّ موسی عمّه پدرش نشست. امّ موسی از ایشان سؤال کرد: چه اتّفاقی افتاده است؟

فرمود:مات أبی واللَّه الساعه .

به خدا قسم پدرم در همین ساعت از دنیا رفت.

عرض کرد: از این حرف ها مگو.

فرمود: به خدا قسم مطلب همان طور است که گفتم.

امّ موسی این تاریخ را از جهت روز و ساعت یادداشت کرد و پس از مدّتی که خبر وفات امام جوادعليه‌السلام رسید مشاهده کرد کاملاً مطابق است با آنچه حضرت هادیعليه‌السلام فرموده بودند.(۲)

۴۸۷/۱۲. قطب راوندیرحمه‌الله در کتاب «خرائج » از ابو هاشم جعفری روایت

____________________

۱- دلائل الإمامه: ۴۱۴ ح ۱۰، مدینه المعاجز: ۷/۴۴۵ ذیل ح ۲۷، بصائر الدرجات: ۲۱۱ ح۳، تفسیر برهان: ۳/۲۰۳ ح۳، کشف الغمّه: ۲/۳۸۵، بحار الأنوار: ۵۰/۱۷۶ سطر ۹، مناقب ابن شهراشوب: ۴/۴۰۶.

۲- عیون المعجزات: ۱۳۰، بحار الأنوار: ۵۰/۱۵ ح ۲۱، مدینه المعاجز: ۷/۴۵۸ ح ۴۱، کشف الغمّه: ۲/۳۸۴ با کمی اختلاف.

۶۸۴

کرده است که گفت:

متوکّل محلّ جلوسی برای خود داشت که آنجا پنجره های فراوان داشت و آن را طوری بنا کرده بود که خورشید روی دیوار آن می گشت و پرندگان آوازخوان زیادی آنجا قرار داده بود، چون روز ملاقات و دیدار عام او می رسید در آن مجلس می نشست، از صدای زیاد پرندگان آنچه به او گفته می شد نمی شنید و آنچه او می گفت شنیده نمی شد، ولی وقتی که حضرت هادیعليه‌السلام وارد می شد پرندگان همگی ساکت می شدند و تا زمانی که خارج می شد هیچ آوازی از آنها شنیده نمی شد و چون امامعليه‌السلام بیرون می رفت دوباره صدای آنها بلند می شد و شروع به خواندن می کردند.

و نیز مقداری کبک داشت که وقتی در مجلس می نشست آنها را رها می کرد کبک ها باهم زد و خورد می کردند و متوکّل از تماشای آنها شادی می کرد، هنگامی که امام هادیعليه‌السلام وارد مجلس می شد آنها روی دیوار آرام می گرفتند و تا آن حضرت در مجلس حضور داشتند از جای خود حرکت نمی کردند و وقتی از مجلس خارج می شدند، دوباره این پرندگان به زد و خورد می پرداختند.(۱)

۴۸۸/۱۳. و نیز در همان کتاب از محمّد بن فرج نقل کرده است که گفت:

امام هادیعليه‌السلام به من فرمود:

إذا أردت أن تسأل مسأله فاکتبها وضع الکتاب تحت مصلاّک ودعه ساعه ثمّ أخرجه واُنظر فیه .

هرگاه مشکلی داشتی و می خواستی مسأله ای سؤال کنی آن را بنویس و در زیر مصلاّی خود بگذار و پس از آنکه مدتی آن را رها کردی بیرون آور و در آن نظاره کن.

____________________

۱- الخرائج: ۱/۴۰۴ ح ۱۰، بحار الأنوار: ۵۰/۱۴۸ ح ۳۴، مدینه المعاجز: ۷/۴۷۴ ح ۵۵، إثبات الهداه: ۳/۳۷۵ ح ۴۲، کشف الغمّه: ۲/۳۹۴ (به طور اختصار).

۶۸۵

محمّد بن فرج گوید: من طبق دستور امامعليه‌السلام این کار را کردم و جواب سؤال خود را همراه با امضای امامعليه‌السلام در آن مشاهده نمودم.(۱)

۴۸۹/۱۴. سیّد بن طاووسقدس‌سره در کتاب «کشف المحجّه » از کتاب «الرسائل» که نوشته کلینیرحمه‌الله است از کسی که او را نام برده نقل کرده است که گفت:

به امام هادیعليه‌السلام نوشتم، شخصی دوست دارد که با امامعليه‌السلام خود راز و نیاز کند و مشکلات خود را با او در میان بگذارد همانطور که با خداوند راز و نیاز می کند و حوائجش را اظهار می دارد.

امامعليه‌السلام پاسخ او را اینگونه نوشتند:

إن کان لک حاجه فحرّک شفتیک، فإنّ الجواب یأتیک .

هر گاه حاجتی داشتی فقط لبهای خود را حرکت بده و مطمئن باش که جواب به تو می رسد.(۲)

۴۹۰/۱۵. طبریرحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه » از محمّد بن اسماعیل نهلی و او از پدرش نقل کرده است که گفت:

من در سامراء اسیر بودم روزی یزداد مسیحی شاگرد بختیشوع را دیدم که از خانه موسی بن بغا برمی گشت، او همراه من به راه افتاد و باهم گفتگو می کردیم تا به محلّی رسیدیم، با دست اشاره کرد و گفت: آیا این دیوار را می بینی؟ آیا می دانی صاحب این خانه کیست؟

گفتم: خودت بگو صاحب آن چه کسی است؟

جواب داد: جوانی علوی و اهل حجاز است که علی بن محمّد نام دارد و ما اکنون اطراف خانه اش راه می رویم.

به یزداد گفتم: راجع به او چه می دانی؟

____________________

۱- الخرائج: ۱/۴۱۹ ح ۲۲، بحار الأنوار: ۵۰/۱۵۵ ح ۴۱، کشف الغمّه: ۲/۳۹۵.

۲- کشف المحجّه: ۱۵۳، بحار الأنوار: ۵۰/۱۵۵ ح ۴۲.

۶۸۶

گفت: اگر کسی در عالم از غیب و پنهانی خبر داشته باشد او است.

گفتم: از کجا می دانی و چگونه این مطلب را می گویی؟

گفت: قضیه عجیبی از او برایت تعریف می کنم که مثل آن را تو و دیگران نشنیده اید ولی خدا را وکیل و حاکم قرار می دهم که آن را از طرف من برای هیچ کس نقل نکنی، زیرا من طبیب هستم و خرجی زندگی من از طریق سلطان تأمین می شود، و شنیده ام که خلیفه او را از روی دشمنی از حجاز به اینجا کشانیده است که مردم به او روی نیاورند و گرد او جمع نشوند و در نتیجه سلطنت او از بین ایشان یعنی فرزندان عباس خارج نشود.

گفتم: قول می دهم و خدا را ضامن می گیرم که آن را برای کسی نقل نکنم، قصّه ات را بگو و ترسی بخود راه نده، چون تو یک نفر نصرانی هستی و نسبت به آنچه از این خانواده تعریف کنی کسی تو را متّهم نمی کند، و مطمئن باش که من آن را کتمان خواهم کرد.

گفت: بلی قضیّه آنستکه روزی او را ملاقات کردم در حالی که بر اسب سیاهی سوار شده بود، لباس سیاهی به تن و عمامه سیاهی بر سر گذاشته بود، چهره خود ایشان هم مایل به سیاهی بود، همینکه چشمم به ایشان افتاد به احترام او ایستادم، و با خود گفتم: - بدون آنکه از دهان من مطلبی خارج شود و کسی از من حرفی بشنود، به حقّ حضرت مسیحعليه‌السلام فقط در ضمیر خود گذراندم که - لباس او سیاه، عمامه او سیاه، مرکب او سیاه، و خودش سیاه، سیاهی در سیاهی در سیاهی.

همینکه به من رسید به تندی به من نگاهی کرد و فرمود:

قلبک أسود ممّا تری عیناک من سواد فی سواد فی سواد .

قلب تو سیاه تر است از آنچه چشمان تو مشاهده کرد که سیاهی در سیاهی در سیاهی گفتی.

۶۸۷

پدرم گفت: به او گفتم: بعد از آن چه کردی و به او چه جواب دادی؟

گفت: از شنیدن کلام آن حضرت متحیّر و سرگردان در جای خود بی حرکت ماندم و نتوانستم هیچگونه پاسخی دهم.

به او گفتم: آیا قلبت از مشاهده این معجزه و کرامت، نورانی و سفید نشد؟ جواب داد: خدا می داند.

پدرم در دنباله داستان گفت: هنگامی که یزداد مریض و ناتوان گردید کسی را به سوی من فرستاد، و من نزد او حاضر شدم، به من گفت: بدان قلب من بعد از آن تاریکی و سیاهی که داشت به برکت امام هادیعليه‌السلام روشن و سفید گردید و اکنون شهادت می دهم که خدائی جز خداوند یکتا نیست و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده او است، و حضرت علی بن محمّدعليه‌السلام حجّت خداوند بر بندگانش و ناموس بزرگ پروردگار است.

سپس در همان بیماری دنیا را وداع گفت، و من در نمازی که بر او خواندند شرکت کردم.(۱)

۴۹۱/۱۶. قطب راوندیرحمه‌الله در کتاب «خرائج » می گوید: امام هادیعليه‌السلام تمام خصال پسندیده و نیکوی امامت در وجود مبارکش جمع شده، و فضلیت و دانش و صفات نیک در او کامل گشته بود، اخلاق او همه خارق العاده مانند اخلاق پدرانش بود.

هنگام شب رو به قبله می نمود و لحظه ای از عبادت باز نمی ایستاد، جبّه ای پشمینه می پوشید و بر حصیری سجاده خود را می گسترانید، و اگر بخواهیم خُلق و خوی نیکوی او را بیان کنیم کتابی طولانی خواهد شد.(۲)

۴۹۲/۱۷. روایت شده است: امام هادیعليه‌السلام چون وارد خانه متوکّل شد، به

____________________

۱- دلائل الإمامه: ۴۱۸ ح ۱۵، مدینه المعاجز: ۷/۴۴۸ ح ۳۱، نوادر المعجزات: ۱۸۷ ح۶، فرج المهموم: ۲۳۳، بحار الأنوار: ۵۰/۱۶۱ ح ۵۰.

۲- الخرائج: ۲/۹۰۱.

۶۸۸

نماز ایستاد، شخص خبیثی از مخالفین به آن حضرت جسارت کرده و گفت: تا چه مقدار ریا و خودنمایی می کنی؟

همینکه کلامش به پایان رسید بر زمین افتاد، و از دنیا رفت.

۴۹۳/۱۸. یوسف بن حاتم شامی در کتاب «الدرّ النظیم » از محمّد بن یحیی نقل کرده است که گفت: روزی یحیی بن اکثم در مجلس واثق خلیفه عبّاسی در حضور دانشمندان سؤالی را مطرح کرد که حضرت آدم وقتی حجّ کرد سر او را چه کسی تراشید؟ کسی از حاضرین نتوانست پاسخ دهد.

واثق گفت: من کسی را نزد شما حاضر می کنم که بتواند جواب این سؤال را بگوید، آنگاه شخصی را بسوی امام هادیعليه‌السلام فرستاد، امامعليه‌السلام از او خواست که مرا معاف بدار، ولی بعد از اصرار زیاد او فرمود:

پدرم از جدّم و او از پدرش و از جدّش نقل کرد که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

أمر جبرئیل أن ینزل بیاقوته من الجنّه فهبط بها فمسح بها رأس آدم فتناثر الشعر منه، فحیث بلغ نورها صار حرما .

خداوند تبارک و تعالی به جبرئیل دستور داد که به همراه یاقوتی از بهشت فرود آید، و او فوراً نزد آدم فرود آمد و آن یاقوت را بسر آدم کشید و موهای سرش ریخت و تا آنجایی که نور آن یاقوت رسید از محدوده حرم گردید.(۱)

۴۹۴/۱۹. قطب راوندیرحمه‌الله در کتاب «خرائج » از گروهی از اهل اصفهان نقل کرده است که گفتند: در اصفهان شخصی بنام عبد الرحمان بود که مذهب شیعه داشت، از او پرسیدند چه چیز باعث شد که مذهب شیعه را اختیار کردی و امامت حضرت هادیعليه‌السلام را پذیرفتی؟

____________________

۱- الدرّ المنثور: ۱/۵۶ به نقل از کتاب تاریخ بغداد: ۱۲/۵۶، بحار الأنوار: ۹۹/۵۰ ح ۵۰، المستدرک: ۹/۳۳۰ ح۵.

۶۸۹

گفت: کرامتی را از او مشاهده کردم که بر من لازم شد به امامت او اعتراف کنم، و قضیه اش این است که:

من گرفتار فقر و ناداری بودم ولی زبان قوی و جرأت زیادی داشتم، در یکی از سالها اهل اصفهان مرا با گروه دیگری برای شکایت و دادخواهی به نزد متوکّل فرستادند.

روزی بر درِ سرای متوکّل بودم که ناگهان دستور احضار حضرت هادیعليه‌السلام صادر شد. به بعضی از حاضرین گفتم: شخصی که متوکّل دستور احضار او را صادر کرده چه کسی است؟

گفتند: یکی از علویین و فرزندان علیعليه‌السلام است که رافضی ها (شیعیان) او را امام می دانند، و ممکن است متوکّل او را طلبیده تا به قتل برساند.

با خود گفتم: از این جا حرکت نمی کنم و می مانم تا او را مشاهده کنم و ببینم چگونه شخصی است. مدّتی که گذشت دیدم او در حالیکه بر اسبی سوار شده و مردم دو طرف جاده ایستاده به او نگاه می کنند بطرف ما می آید، همینکه او را از نزدیک دیدم محبّت و دوستی او در قلب من جای گرفت و در دل برایش دعا کردم که خداوند شرّ متوکّل را از او دور سازد.

او در میان مردم عبور می کرد و سر را پایین انداخته به یال اسبش نگاه می کرد و به چپ و راست نمی نگریست، همینکه در مقابل من قرار گرفت رو به من کرد و فرمود:

قد استجاب اللَّه دعاءک، وطوّل عمرک، وکثّر مالک وولدک .

خداوند دعایت را اجابت فرمود و عمر طولانی ومال و فرزند زیاد برایت مقدّر نمود.

از هیبت گفتار او بلرزه در آمدم و در میان رفقایم بر زمین افتادم، آنها از من پرسیدند: چه شد و چه اتفاقی افتاد؟

گفتم: خیر است و قضیّه را از آنها پنهان کردم.

۶۹۰

چون به اصفهان برگشتم خداوند به دعای آن بزرگوار درهای رحمت خود را به روی من گشود، و مال و ثروت زیادی نصیب من گردانید بطوریکه امروز موجودی من در خانه معادل هزار هزار درهم است غیر از اموالی که در خارج خانه دارم، و ده فرزند به من روزی کرده است و از عمرم تاکنون هفتاد و چند سال می گذرد، و من به امامت این بزرگوار که از ضمیر و باطن من خبر داد و خداوند دعای او را درباره من اجابت فرمود اقرار می کنم.(۱)

۴۹۵/۲۰. طبریرحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه» از هارون بن فضل نقل کرده است:

حضرت هادیعليه‌السلام را در روزی که پدر بزرگوارش وفات یافت دیدم که می فرمود:

( إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون ) مضی واللَّه أبوجعفر.

همه از آنِ خداوندیم و بسوی او بازگشت می کنیم، بخدا قسم پدرم ابو جعفرعليه‌السلام از دنیا رفت.

عرض کردم: چگونه دانستید در حالیکه ایشان در بغداد و شما در مدینه هستید؟

فرمود: از آنجا که فروتنی و تواضع ویژه ای برای خداوند در خود احساس کردم که پیش از آن نبود.(۲)

و در روایت دیگری فرموده است:

دخلنی من إجلال اللَّه شی ء لم أکن أعرفه قبل ذلک، فعلمت أنّه قد مضی .

عظمت و بزرگی خاصّی برای خداوند در قلب من وارد شد که پیش از آن احساس نمی کردم و از این جهت دانستم که پدرم دنیا را وداع نموده است.(۳)

____________________

۱- الخرائج: ۱/۳۹۲ ح۱، بحار الأنوار: ۵۰/۱۴۱ ح ۲۶، حلیه الأبرار: ۵/۵۱، مدینه المعاجز: ۷/۴۶۳ ح ۵۰، کشف الغمّه: ۲/۳۸۹، الثاقب فی المناقب: ۵۴۹ ح ۱۱، إثبات الهداه: ۳/۳۷۱ ح ۳۷.

۲- نوادر المعجزات: ۱۸۹ ح ۸، دلائل الإمامه: ۴۱۵ ح ۱۱، بصائر الدرجات: ۴۶۷ ح۵، بحار الأنوار: ۲۷/۲۹۲ ح۳، و ۵۰/۱۳۵ ح ۱۶، إثبات الوصیّه: ۱۹۴. و همچنین این روایت در کتاب کافی: ۱/۳۸۱ ح۵ (با اختلاف سند) و بحار الأنوار: ۵۰/۱۴ ح ۱۵ به نقل از کافی، ذکر شده است.

۳- بصائر الدرجات: ۴۶۷ ح۲، بحار الأنوار: ۲۷/۲۹۱ ح۲، و۵۰/۲ ح۲، إثبات الهداه: ۳/۳۶۸ ح ۲۶.

۶۹۱

۴۹۶/۲۱. شیخ طوسیرحمه‌الله در کتاب «امالی » از محمّد بن احمد نقل کرده است که گفت: عموی پدرم برایم تعریف کرد: روزی خدمت امام هادیعليه‌السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: ای سرور من، این مرد یعنی متوکّل مرا از خود دور نموده و روزی من را قطع کرده، و مرا ملول و دلتنگ نموده است، وهمه آنها بخاطر این است که می داند من وابسته و ملازم درگاه شما هستم و چون می دانم اگر شما به او سفارشی بفرمائید حتماً قبول می کند، تقاضا دارم که لطفی کنید و از او درخواست کنید در کار من تجدید نظری نماید.

امامعليه‌السلام فرمود: ان شاء اللَّه به خواسته ات می رسی.

هنگامیکه شب فرا رسید فرستاده های متوکّل یکی پس از دیگری به سوی خانه من آمدند و مرا به نزد متوکّل دعوت کردند، وقتی به آنجا رفتم فتح بن خاقان را دیدم کنار در ایستاده و گویا منتظر است، به من گفت: ای مرد، چرا شب در خانه ات آرام نمی گیری؟ متوکّل چقدر امشب برای دسترسی به تو اصرار ورزید و مرا خسته کرد.

سپس وارد خانه شدم و دیدم متوکّل در جای خود نشسته است همینکه مرا دید صدا زد: ای ابو موسی ما بخاطر شغل فراوان از تو غفلت می کنیم چرا تو یادآوری نمی کنی و خودت را از خاطر ما می بری، اکنون بگو چه حقوقی از تو نزد ما باقی مانده و پرداخت نشده است؟

من چند مورد را که می دانستم از جمله فلان عطا و فلان ماهیانه را نام بردم و او دستور داد تا دو برابر آنچه گفتم به من پرداخت کردند.

هنگام خارج شدن به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادیعليه‌السلام اینجا تشریف آورده است: جواب داد: نه، گفتم: نامه ای فرستاده است؟ گفت: نه، پس از این گفتگو بیرون آمدم و بطرف خانه ام روان شدم، فتح بن خاقان هم بدنبال من بیرون آمد و به من گفت: هرگز شک ندارم که تو از

۶۹۲

امام هادی تقاضای دعا کرده ای و آن حضرت برای تو دعا نموده است، از تو خواهش می کنم از آن حضرت تقاضا کنی برای من هم دعا کند.

هنگامی که خدمت آن حضرت شرفیاب شدم به من فرمود: ای ابو موسی؛ چهره ات را چهره خوشنود و رضا می بینم.

عرض کردم: و این به برکت شما بوده است ای سرور من، ولی به من گفتند: شما نزد او نرفته اید و از او درخواست نکرده اید؟

امامعليه‌السلام فرمود:إنّ اللَّه تعالی علم منّا أنّا لا نلجأ فی المهمّات إلّا إلیه، ولا نتوکّل فی الملمّات إلّا علیه، وعوّدنا إذا سألناه الإجابه، ونخاف أن نعدل فیعدل بنا .

خداوند تبارک و تعالی می داند که ما هرگز در امور مهم خود جز به او پناهنده نمی شویم، و در سختی ها و بلاها جز به او اعتماد نمی کنیم، و ما را چنین عادت داده است که هرگاه از او درخواست کنیم اجابت فرماید و می ترسیم از او روی بگردانیم او هم از ما رو بگرداند.

عرض کردم: فتح بن خاقان به من چنین و چنان گفت.

فرمود: او به ظاهر ما را دوست می دارد ولی در واقع از ما دوری می کند، دعا برای دعاکننده اثر خواهد داشت وقتی با شرائط آن همراه باشد،(۱) هنگامی که تو در اطاعت فرمان الهی اخلاص ورزیدی، و به پیامبری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حق ما اهل بیت اعتراف کردی و آنگاه از خداوند چیزی در خواست کردی تو را محروم نمی فرماید.

عرض کردم: ای سرور من؛ دوست دارم از میان دعاها دعای مخصوصی را به من بیاموزی.

امامعليه‌السلام فرمود: دعایی را که خواهم گفت من آن را بسیار می خوانم و از خدا تقاضا کرده ام هر کس بعد از من نزد قبرم بخواند او را ناامید نفرماید. و دعا این است:

____________________

۱- علاّمه مجلسیرحمه‌الله در بیان این جمله فرموده است: معنایش این است که هر کس خدا را به واسطه او بخواند دعایش مستجاب می شود یا آنکه دعاء تابع حال دعاکننده است، و اگر شرائط دعا برای دعاکننده فراهم نباشد دعایش مستجاب نمی گردد. پس جمله بعدی از کلام امامعليه‌السلام «وقتی اخلاص ورزیدی» تفسیر ماقبل است، واین قول ظاهراً بهتر است.

۶۹۳

( یا عُدَّتی عِنْدَ الْعُدَدِ، وَیا رَجائی وَالْمُعْتَمَدِ، وَیا کَهْفی وَالسَّنَدِ، وَیا واحِدُ یا اَحَدُ وَیا قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ، أَسْاَلُکَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْ خَلْقِکَ، وَلَمْ تَجْعَلْ فی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَداً، أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِمْ وَتَفْعَل بی کَیْتَ وَکَیْتَ ) .(۱)

ای سرمایه و ذخیره من نزد ذخیره ها، و ای امید و تکیه گاه من، و ای پناهگاه و پشتوانه من، و ای یگانه، ای یکتا، ای کسی که به پیامبرت فرموده ای: بگو او خدای یگانه است. خداوندا، از تو درخواست می کنم به حقّ کسانی که آنها را آفریدی و در میان آفریدگانت هیچ کس مانند آنها نیست، که بر ایشان درود فرستی و با من چنین و چنان کنی.

مؤلفرحمه‌الله در آخر این باب شعری را از ابو هاشم جعفری که در هنگام بیماری حضرت هادیعليه‌السلام سروده است ذکر می کند:

مادت الأرض بی وأدّت فؤادی

واعترتنی موارد العرواء

حین قیل الإمام نضو علیل

قلت نفسی فدته کلّ الفداء

مرض الدین لاعتلالک واعتلّ

وغارت له نجوم السماء

عجباً إن منیت بالداء والسقم

وأنت الإمام حسم الداء

أنت آسی الأدواء فی الدین والدنیا

ومحیی الأموات والأحیاء(۲)

زمین به لرزه افتاد و قلبم سنگینی کرد، و مرا دچار تب و لرز نمود.

وقتی گفته شد: امامعليه‌السلام ضعیف و بیمار گشته است، گفتم: جان من و تمام هستی من فدای او باد.

دین بخاطر بیماری تو مریض گردید و ستاره های آسمان تیره و تاریک شد.

شگفتا که تو مبتلا به درد و بیماری شوی، و تو امامی هستی که از بین برنده دردها هستی.

تو طبیب دردهای دین و دنیا هستی، و مردگان و زندگان را زنده می کنی و جان می بخشی.

____________________

۱- امالی طوسی: ۲۸۵ ح۲ مجلس ۱۱، بحار الأنوار: ۵۰/۱۲۷ ح ۵، مدینه المعاجز: ۷/۴۳۶ ح ۱۷، مناقب ابن شهراشوب: ۴/۴۱۰ (به طور اختصار).

۲- إعلام الوری: ۳۶۶، بحار الأنوار: ۵۰/۲۲۲.

۶۹۴

بخش سیزدهم: مناقب امام حسن عسکریعليه‌السلام

قطره ای از دریای کمالات و افتخارات امام یازدهم، سبط سرور جهانیان و پدر آخرین یادگار پیشینیان امام منتظر و شفاعت کننده فردای قیامت او که ملقّب به رضی و زکی و کنیه اش ابومحمّد است یعنی حضرت حسن بن علی، امام عسکری صلوات اللَّه علیه

۶۹۵
۶۹۶

۴۹۷/۱.قطب راوندی قدس‌سره از ابو هاشم نقل می کند که از امام عسکریعليه‌السلام درباره این آیه شریفه سؤال کرد:

( ثُمَّ أوْرَثْنَا الکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُم ظالِمٌ لِنَفْسِه وَمِنْهُم مُقْتَصِد وَمِنْهُم سابِقٌ بِالْخَیْرات بِإذْنِ اللَّه ذلکَ هُوَ الفَضْلُ الکَبیرُ ) (۱) .

سپس وارت کتاب گردانیدیم کسانی را که از میان بندگان خود برگزیدیم بعضی از آنها به خود ظلم کردند، و بعضی میانه رو بودند و راه عدل پیمودند، و برخی به اذن پروردگار به کارهای خیر و صلاح پیشی گرفتند، و این همان برتری و فضیلت والا است.

امامعليه‌السلام فرمود:کلّهم من آل محمّد عليهم‌السلام الظالم لنفسه: الّذی لایقرّ بالإمام، والمقتصد: العارف بالإمام، والسابق بالخیرات: الإمام .

همه ایشان از آل محمّدعليهم‌السلام هستند، (سپس به تفسیر آنها پرداخت و فرمود:) دسته اوّل که ستم به خود کرده اند کسانی هستند که به امامعليه‌السلام اقرار ندارند، دسته دوّم که راه عدل پیموده اند کسانی هستند که نسبت به امام معرفت و شناخت دارند، دسته سوّم که به خوبی ها پیش گرفته اند و مقصود امامعليه‌السلام است.

____________________

۱- سوره فاطر، آیه ۳۲.

۶۹۷

من در فکر فرو رفتم که چه عظمتی خداوند به آل محمّدعليهم‌السلام عنایت کرده است و گریستم.

امامعليه‌السلام به من نگاهی کرد و فرمود:

الأمر أعظم ممّا حدّثت به نفسک من عظم شأن آل محمّد عليهم‌السلام .

مطلب بالاتر از آن است که تو راجع به عظمت مقام آل محمّدعليهم‌السلام در خاطر گذراندی.

خدا را شکر کن که تو را از چنگ زنندگان به رشته ولایت آنها قرار داده است، و تو را فردای قیامت همراه آنها می خوانند وقتی که هر طایفه ای از مردم را همراه امامش می خوانند، و تو سعادتمند و عاقبت به خیر هستی.(۱)

مؤلّف عليهم‌السلام در تأیید این مطلب بخشی از فرمایش حضرت رضا صلوات اللَّه علیه را ذکر می کند که فرموده است:

مراد از «فمنهم ظالم» در آیه شریفه آل محمّدعليهم‌السلام است، زیرا اگر «امّت» مقصود بود در نتیجه همه امّت باید جایگاه آنها در بهشت باشد، چون در آیه بعد در مورد همه آنها فرموده است:

( جَنّات عَدْن یَدخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أساوِرَ مِن ذَهَب... ) (۲) .

«در بهشت برین برای همیشه وارد شوند و در آنجا با دستبندهای طلائی خود را زیور دهند و آراسته گردانند».

پس وراثت کتاب - در آیه شریفه - مخصوص عترت اطهار پیغمبر اکرمعليهم‌السلام است و شامل دیگران که همه امت باشد نمی شود.(۳)

۴۹۸/۲. درتفسیر امام حسن عسکری عليه‌السلام حدیثی وارد شده است که آن را ابو یعقوب یوسف بن یزیاد و علی بن سیّار روایت کرده اند، این دو

____________________

۱- الخرائج: ۲/۶۸۷ ح۹، بحار الأنوار: ۵۰/۲۵۸ ح ۱۸، مدینه المعاجز: ۷/۶۳۴ ح ۱۰۱، إثبات الهداه: ۳/۴۲۳ ح ۸۳، بحار الأنوار: ۲۳/۲۱۸ ح ۱۸ به نقل از کشف الغمّه: ۲/۴۱۸.

۲- سوره فاطر، آیه ۳۳.

۳- عیون اخبار الرضاعليه‌السلام : ۱/۱۲۶، بحار الأنوار: ۲۵/۲۲۰ ضمن ح ۲۰، بشاره المصطفی: ۲۲۸.

۶۹۸

بزرگوار می گویند:

شبی در خدمت امام عسکریعليه‌السلام بودیم - در آن زمان حاکم آن سامان نسبت به امامعليه‌السلام تعظیم می کرد و اطرافیان او نیز احترام می نمودند - ناگهان حاکم شهر از آنجا عبورش افتاد و مردی دست بسته همراه او بود او امامعليه‌السلام را که در بالای خانه قرار داشت و از بیرون مشاهده می شد دید، همینکه چشمش به آن حضرت افتاد بخاطر احترام از مرکب پیاده شد.

امام عسکریعليه‌السلام فرمود: به جای خود برگرد، و او در حالی که تعظیم می کرد به جای خود یعنی روی مرکب برگشت و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا این شخص را امشب کنار یک دکّان صرّافی گرفته ام به گمان اینکه می خواسته راهی به دکان باز کند و از آن سرقت کند. همین که خواستم او را تازیانه بزنم - و این روش من است متّهمی را که دستگیر می کنم پنجاه تازیانه می زنم تا تنبیه او باشد و بعد از آن جرم بزرگتری مرتکب نشود - او به من گفت: از خدا بترس و کاری که باعث خشم خداوند می شود انجام نده، من به راستی از شیعیان علی بن ابی طالب و شیعه این امام بزرگوار پدر کسی که به امر خدا قیام می کند می باشم.

من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد امامعليه‌السلام می برم، اگر آن حضرت گفته ات را تصدیق کرد که از شیعیان او هستی تو را رها می کنم، و اگر دروغ گفته بودی بعد از آنکه هزار تازیانه به تو می زنم دست و پایت را قطع خواهم کرد، اکنون او را به حضور شما آورده ام، آیا او همان طور که ادّعا کرده است از شیعیان شما می باشد؟

امامعليه‌السلام فرمود:

پناه بر خدا می برم، این کجا از شیعیان علی بن ابی طالب می باشد؟ خدا او را در دست تو گرفتار کرده است بخاطر اینکه به خیال خود اعتقاد دارد که از شیعیان حضرت علیعليه‌السلام است.

۶۹۹

حاکم گفت: راحتم کردی، الآن پانصد ضربه به آن می زنم و هیچ اعتراضی هم بر من نیست. و چون او را به فاصله زیادی از آنجا دور کرد دستور داد او را به رو بر زمین افکندند، دو جلاد را یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ بر او گماشت و به آنها گفت: او را بزنید و بدرد آورید.

این دو نفر شلاق های خود را بطرف او پایین آوردند، ولی به او برخورد نکرد و هر چه می زدند بر زمین می خورد، حاکم ناراحت شد و گفت: وای بر شما، زمین را می زنید؟ به پشت و کمر این شخص بزنید، دوباره شروع به زدن کردند و پشت و کمر او را نشانه گرفتند ولی این بار دستهای آنها خطا رفت و آندو به یکدیگر زدند و داد و فریاد آنها بلند شد.

حاکم به آنها گفت: وای بر شما، مگر شما دیوانه شده اید؟ چرا خودتان را می زنید؟ این مردی که بر زمین افتاده بزنید گفتند: ما همین کار را می کنیم و جز او را هدف نمی گیریم و نمی زنیم ولی دست های ما بی اختیار منحرف می شود بطوری که ضربه ها بر خود ما وارد می شود.

حاکم چهار نفر دیگر از مأموران خود را صدا زد و به این دو نفر اضافه کرد و گفت: او را احاطه کنید و تا می توانید بزنید، شش نفر دور او را گرفتند و شلّاق ها را بالا بردند که او را بزنند ولی این بار شلاّق به حاکم اصابت کرد. او از مرکب پیاده شد و فریاد کرد: مرا کشتید خدا شما را بکشد، این چه کاری است که می کنید؟ گفتند: ما غیر این شخص را نمی زنیم و نمی دانیم چرا چنین می شود؟

حاکم با خود گفت: شاید اینها توطئه کرده اند، لذا چند نفر دیگر را مأمور کرد که این شخص را بزنند، ولی آنها هم حاکم را زدند بار دیگر گفت: وای بر شما چرا مرا می زنید؟ گفتند: به خدا قسم ما جز این شخص را نمی زنیم.

۷۰۰

701

702

703

704

705

706

707

708

709

710

711

712

713

714

715

716

717

718

719

720

721

722

723

724

725

726

727

728

729

730

731

732

733

734

735

736

737

738

739

740

741

742

743

744

745

746

747

748

749

750

751

752

753

754

755

756

757

758

759

760

761

762

763

764

765

766

767

768

769

770

771

772

773

774

775

776

777

778

779

780

781

782

783

784

785

786

787

788

789

790

791

792

793

794

795

796

797

798

799

800

801

802

803

804

805

806

807

808

809

810

811

812

813

814

815

816

817

818

819

820

821

822

823

824

825

826

827

828

829

830

831

832

833

834

835

836

837

838

839

840

841

842

843

844

845

846

847

848

849

850

851

852

853

854

855

856

857

858

859

860

861

862

863

864

865

866

867

868

869

870

871

872

873

874

875

876

877

878

879

880

881

882

883

884

885

886

887

888

889

890

891

892

893

894

895

896

897

898

899

900

901

902

903

904

905

906

907

908

909

910

911

912