پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام7%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29171 / دانلود: 4418
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

پرتوى از عظمت امام حسينعليه‌السلام

نويسنده : آيت‌ الله العظمى لطف اللّه صافى گلپايگانى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است. لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

( وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما آتيهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يُلْحِقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَفَضْل وَاَنَّ اللهَ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُؤْمِنينَ ) (١)

البته نپندار كه كشته ‎ شدگان راه خدا مردگانند، بلكه زنده ‎ اند ودر نزد پروردگار خود روزى داده مي ‎ شوند. آنان به فضل و رحمتى كه از خداوند نصيبشان گرديده شادمانند و به كسانى كه هنوز به آنها نپيوسته ‎ اند مژده دهند كه هيچ نترسند وغم مخورند و آنها را به نعمت وفضل خداوند بشارت دهند واينكه خداوند اجر اهل ايمان را هرگز ضايع نمي ‎ كند

عَنْ عَلِىعليه‌السلام قالَ: زارَنا رَسُول اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَعَمِلْنا لَهُ خَزيرَةً وَاَهْدَتْ لَنا اُمّ اَيْمَن قَعْباً مِنْ لَبَن، وَ صَحْفَةً مِنْ تَمْر فَأَكَلَ رَسُولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَاَكَلْنا مَعَهُ ثُمَّ وَضَّأتُ رَسُولَ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَمَسَحَ رَأْسُهُ وَجَبْهَتَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ القِبْلَهَ فَدَعا بِماشاءَ ثُمَّ اَكَبَّ اِلَى الاْرْضِ بِدُمُوعِ غَريزَة يَفْعَلُ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّات. فَتَهَيَّبْنا رَسُولَ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اَنْ نَسْأَلَهُ فَوَثَبَ الْحُسَيْنُ عَلى ظَهْرِ رَسُولِ ‎ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَبَكى فَقالَ لَهُ: بِأَبى وَ اُمّى ما يُبْكيكَ؟ قالَ: يا اَبَتِ رَأَيْتُكَ تَصْنَعُ شَيْئاً ما رَأَيْتُ تَصْنَعُ مِثْلَهُ فَقالَ رَسُولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يا بُنَى سُرِرْتُ بِكُمُ الْيَوْمَ سُرُوراً لَمْ أسِرَّبِكُمْ مِثْلَهُ قَطُّ وَ اِنْ حَبيبى جبرئيلَعليه‌السلام أَتانى، وَ أَخْبَرَنى أَنَّكُمْ قَتْلى، وَاَنَّ مَصارِعَكُمْ شَتّى فَاَحْزَنَنى ذلِكَ، وَ دَعَوْتُ الله تَعالى لَكُمْ بِالْخِيَرَةِ.(٢)

از امير المؤمنين على ‎عليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

روزى رسول خدا ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ‎ به ديدن ما آمد، پس طعامى تهيه كرديم و ام ايمن قدحى از شير وظرفى از خرما به هديه آورد آن را نزد حضرت گذاشتيمپس رسول خدا از آن ميل نمود و ما نيز با آن حضرت خورديم چون فارغ شديممن بر دستش آب ريختم چون دست مباركش را شست دست بر سر وپيشانيش كشيد، سپس رو به طرف قبله كرد و آن قدر كه مي ‎ خواست دعا كرد، آنگاه به سجده افتاد و بسيار گريست و اين كار را سه بار انجام داد، مهابت پيامبر مانع شد كه ما علت اين كار را از وى سؤال كنيم، سپس حسين برخاست و بر پشت رسول الله برجست وبگريست، رسول خدا فرمود: پدر ومادرم فدايت باد! چرا گريه مي ‎ كنى ؟ حسين عرض كرد: اى پدر! ديدم شما كارى كرديد كه سابقه نداشت! رسول الله فرمود: اى فرزند! امروز از ديدن شما چنان مسرور شدم كه هرگز بدينگونه شادمان نشده بودم! دوستم جبرئيل به نزد من آمد و به من خبرداد كه شما كشته مي ‎ شويد و محل كشته شدن شما از هم دور است، پس اين خبر مرا محزون نمود و من از خداخير شما را خواستم.

روز حسين عليه‌السلام

در ميان حوادث و پيشامدهاى بزرگ و دلخراش تاريخ، هيچ واقعه ‎ اى نيست كه مانند حادثه جانسوز كربلا همه ساله مراسم سالگرد آن باشكوه وعظمت فراوان وشركت تمام طبقات از زن ومرد، پير و جوان برگزار و مجالس يادبود و تذكار آن همواره در منازل، مساجد، مدارس، تكايا، و حسينيه ‎ ها، بازار، خيابان و بنگاهها تشكيل گردد، وخطبا در پيرامون آن سخنرانى، و نويسندگان كتابها و مقالات بنويسند و مرور زمان و تكرار اين مراسم آن را كهنه نسازد، و از اعتبار واهميت آن نه تنها چيزى كاسته نگردد بلكه عظمتش روز افزون و در هر عصرى براى فلسفه آن معنائى عالى و هدفهائى ارزنده درك و استنباط شود.

روز حسين، روزى شد كه هرگز گذشت ازمنه و اعصار، آن را از ياد نخواهد برد.

حادثه عاشورا واقعه ‎ اى است كه دلهاى ارباب ايمان وعشاق فضيلت و حقيقت در برابر آن به خاك تعظيم افتاد، و مشعل نورپاشى شد كه در قرون، و ادوار روزگار، چراغ هدايت مردان بزرگ و رهبران مصلح گرديد، و آنها را از ظلمات تحير و سرگردانى نجات داد. كارى كه حسينعليه‌السلام كرد يك كار عادى كه مانند آن را تاريخ نشان دهد نبود بلكه يك كار و قيام بي ‎ سابقه بود.

يك كار و عمل خدائى بود كه جوامع عالم جبروت، و سكان صوامع ملكوت وملأ اعلى آن را بزرگترين تجلى كمال مقام انسانى دانستند، و قهرمانان فضيلت بشرى و صاحبان عقول كامله، و واصلان حقايق عاليه، پيغمبران اولواالعزم، اولياى عاليقدر و شهداى راه اصلاح و هدايت، آن را نمونه ممتاز ومنحصر به فرد نمايش قدرت اراده، قوت عزم و ثبات، كمال ايمان، صبر و فداكارى وشجاعت شمردند.

ايمان خالص، مردانگى، صراحت، وفا وعلّو همت، شكيبائى و استقامت، مقاومت در برابر تجاوز و ستم، از سرتاسر اين حادثه تاريخى و اَلَم ‎ زا نمايان و هويداست.

عظمت مقصد، اِباى نفس و بي ‎ اعتنائى به زخارف دنيا و ماديات، و مرگ با عزّت و شرافت را بر زندگى با ننگ و ذّلت برگزيدن از جريان آن ظاهر وپيدا است.

شرح اين داستان، شرح كمال روح انسان، و تحقير تمام مظاهر مادى و لذائذ دنيوى و محكوم ساختن شرك و كفر و ستم و بيدادگرى است، تاريخ اين فاجعه جانكاه، تاريخ فداكارى بي ‎ مانند در راه مبدأ و عقيده، و احترام از شرف و كرامت حق، و كوشش براى آزادى و نجات جوامع محروم است، پس شگفت ‎ انگيز نيست اگر صدايش در جهان پيچيد، و بانگش در گوشها مانند بانگ اذان برجا و پايدار مانده، و باآنكه بيش از هزار و سيصد سال است كه گويندگان و نويسندگان از آن سخن مي ‎ گويند، اهميت آن همچنان در دلها باقيست، و بر آن رادمردان باايمانى كه در راه ايمان به خدا، و اجراى احكام خدا استقامت ورزيده و شربت شهادت نوشيدند، درود مي ‎ فرستند.

آنان جوانمردانى بودند كه دوستى دنيا وقيافه مهيب مرگ در زير شمشير و نيزه، آنها را در برابر طغيان اهل باطل، سست و خاضع و حقير نساخت، و آنچه را باعث ضعف اراده و كوتاهى همت مي ‎ شود از جاه و مقام، زر و زيور، همسر وفرزند پشت سر گذاشته و آخرين مرتبه آزادگى روح را مالك شدند.

در برابر آنها هم، گروهى پست ونفوسى پليد قرار گرفتند كه روح و دلشان هرگز از كمند بندگى منصب و درجه و لذائذ مادى آزاد نگشته و از حرّيت ضمير و بيدارى وجدان بي ‎ بهره بودند و از كشتن اخيار و بندگان خدا و اطفال و شيرخواران باك نداشتند.

در حساب مردم مادى، در اين پيكار بُرد با دسته اشرار و دشمنان دين بود، و ايمان و عقيده ‎ اى كه حسين و اصحابش را مظهر آن استقامت و فداكارى بي ‎ نظير قرار داد، ارزش نداشت، و پايان آن حادثه، پايانِ روز عاشورا بود.

اما در حساب واقع و تاريخ فضيلت و بلندپروازيهاى روح انسان و در حساب موازين قرآن و اسلام، پيروزى جاويد نصيب حسين ‎عليه‌السلام و يارانش شد.

در ميزان اصحاب فضيلت، قيمت و بهاى انسان، اين منافع فانيه و لذائذ زودگذر نيست و حساب سود و زيان وشكست و پيروزى مردان بزرگ با اين ترازوها صحيح نيست.

در ميزان حقيقت، قيمت و ارزش اشخاص به مقدار قوّت ايمان و اراده آنها است، و پيروزى واقعى، پيروزى باطن بر ظاهر، روح بر جسم، و حقيقت بر مجاز است; پيروزى، پايدارى در راه مقصد وهدف و تسلط بر عوامل ضعف روح و تباهى ايمان است.

آرى، مردم همه مي ‎ ميرند، و بسا كسانى كه در راه عقيده و ايمان به حق جان سپردند ولى مانند شهيدان كربلا نامدار و جاويد نماندند و آن آزادگى و استقامتى كه آنها نشان دادند در ساير ميدانهاى مواجهه حق و باطل آشكار نشد.

آنان دليران شير دلى بودند، با آنكه مي ‎ توانستند با كنار رفتن از آن ايستگاه خطرناك جان خود را حفظ كنند، با پاى خويش به استقبال مرگ و شهادت رفتند و راستى اگر آنها آن روز در آن ميدان عقب ‎ نشينى كرده و دوستى جان و مال ومقام، وبيم از شمشير و مرگ آنها را شكست مي ‎ داد زيان و ضررى كه به انسانيت و موازين عاليه اسلامى وارد مي ‎ شد بيش از اندازه تصوّر بود.

ميدان كربلا ميدان نبردى بود كه صحنه جهاد و جنگ همان زمين كربلا نبود و نبرد، نبرد آن اشخاصى كه در آنجا با هم روبرو شدند نبود، بلكه نبرد، نبرد حق و باطل و اسلام و كفر بود و اگر اهل حق عقب ‎ نشينى مي ‎ كردند، عقب نشينى آنها در همانجا و در آن روز به پايان نمي ‎ رسيد و براى آيندگان و نسلهاى آتيه آثار خطرناك و مأيوس كننده داشت; زيرا تماشاكنندگان آن صحنه خونين، تنها مردم دنياى معاصر آنها و مسلمانهاى آن زمان نبودند، بلكه تماشاگران آن صحنه، تمام ملل اسلام و توده ‎ هاى مظلوم و محروم در مرور اعصار بوده و هستند، لذا حسينعليه‌السلام و يارانش آن استقامت عجيب و حيرت ‎ افزا را در آن ميدان بلا نشان دادند و دشمن بدنهاى پاك آنها را پاره ‎ پاره ساخت ولى بر روح و اراده و نيّت و هدف آنها دست نيافت.

قَد غَيَّرَ الطَعْنُ مِنْهُم كُلَّ جارحة اِلاَّ المَكارِمَ فى اَمْن مِنَ الْغِيَرِ

نيزه سلاح تمام اعضاى بدن آنان را تغيير داد پاره ‎ پاره كرد مگر بزرگواريهاى آنان را كه از دگرگونى در امان است

علّت توجه نويسندگان و گويندگان

آنچه بيشتر سبب توجه گويندگان و نويسندگان به شرح واقعه كربلا شده است، نخست اهميت دينى و مذهبى، و ديگر ارزش معنوى و واقعى آن براى انسانها و جامعه بشرى است.

درسهائى كه اين واقعه به انسانها مي ‎ دهد همه عالى وآموزنده و سودمند بوده، و مكتب آن يك مكتب عمومى و همگانى است كه كلاسها وشعب آن در تمام نقاط و سرزمينهاى آدم نشين: شهرى وروستائى،چادرنشين و آسمانخراش گزين را به فضايل انسانى، هدايت مي ‎ كند. بديهى است كه چنين موضوعى هيچگاه كهنه نمي ‎ شود، هميشه نو و تازه بوده و مورد علاقه و توجه همگان است. از جنبه ثواب اخروى نيز بر طبق احاديث صحيح و معتبر، سخنرانى و نويسندگى در پيرامون آن، اجر بسيار داشته، موجب علوّ درجه و تقرب به خدا و رسول خدا ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ است.

علاوه بر اينها، سرگذشت حقيقى كربلا، چون سرگذشت يك نبرد واقعى حق با باطل و پيكار با بيدادگرى، و مبارزه فضيلت با رذيلت است، طبعاً و به خودى خود مورد توجه هر با وجدان و هر شخص عدالت پژوه و آزاديخواه است; و احساسات پاك انسانى و بيدارى ضمير و شعور باطنى، هر كسى را شيفته و دلباخته قهرمانان حق ‎ پرست اين حادثه مي ‎ سازد.

با اين ملاحظات است كه هزارها كتاب و صدها هزار شعر، در اين موضوع گفته شده و نويسندگان و شعرا حتّى در دورانهاى اختناق شديد افكار و تحت فشار سخت عمّال حكومتهاى بني ‎ اميّه و بني ‎ عباس، و دوران سلطنت متوكلّها ، و خطر قتل و برباد رفتن آبرو و عزت و مصادره اموال و قطع مستمرى و حقوق و... حسين را فراموش نكرده و بعد از اين هم تا دنيا دنياست اين روش ادامه يافته و او را فراموش نخواهند كرد.

موجبات بقاء و پايدارى اين حادثه دلسوز همواره آن را نگاهدارى نموده و تا انسانيت باقى است و بشر، عدالت خواه و فضيلت دوست و دشمن ظلم و ستم و زور و حكومت خودكامگى است، اين واقعه زنده است و او را بسوى زندگى هرچه آزادتر راهنما خواهد بود.

آري! هيچگاه بشر از شنيدن سرگذشت مردان حق ‎ پرستى كه در كربلا در راه دفاع از حق و مبارزه با باطل فداكارانه ‎ ترين جهاد را نمودند، سير نمي ‎ شود(٣) و داستان فداكاريهاى آن مردان نخبه جهان آفرينش و شهيدان حقيقت و فضيلت، زينت بخش جاودان اوراق تاريخ است،و گوشها از شنيدن و چشمها و زبانها از مطالعه و خواندن آن ملول و خسته نخواهد شد.

نويسندگان آن را از برگزيده ‎ ترين موضوع مقالات و كتابها شناخته و همه با عشق و شور فراوان، دوست مي ‎ دارند همرديف كسانى باشند كه در اين موضوع از آنها اثرى به يادگار مانده است.

شعراى عرب وعجم انديشه ‎ هاى تابناك خود را در لباس اشعار نغز و شيوا، و قصايد بليغ و غرّا در آورده و با حرارت و ذوق سرشار، هركدام به لحنى و زبانى از گوشه ‎ اى از اين صحنه تاريخى و پيكار شگفت ‎ انگيز مردان خدا و حقيقت با اهل باطل و ضلالت، سخن گفته ‎ اند.

هر كس به زبانى سخن از مدح تو گويد

بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه

و با اين همه كتابها و اشعار ونثر ونظمى كه در اين موضوع نوشته و سروده شده بازهم كتابهائى كه از نو تأليف مي ‎ شود براى عشاق فضيلت و حقيقت تازگى دارد و مطالعه آنها با حسن استقبال عموم روبرو مي ‎ شود.

و چون موضوع به مناسبت مقصد و هدفى كه از آن منظور بوده بسيار وسيع و پهناور است، و هر نويسنده نمي ‎ تواند تمام اين وسعت را ديدگاه بصيرت خود نمايد، بيشتر كتابهائى كه در اين موضوع نگاشته مي ‎ شود خالى ازفوائد تازه و نكات ارزنده و افكار بكر نيست، و بجاست اگر بگوئيم از ناحيه آن حضرت، از هريك از نويسندگان دستگيريهائى شده كه از اين خرمن پر فيض محروم نمانده و از اين درياى بيكران حقيقت جرعه ‎ اى بچشند.

با توجه به اين ملاحظات، نويسندگان، علماء ومتفكرين بزرگ، هزاران مقاله و كتاب در اين موضوع نوشته و هر نويسنده ‎ اى كه اندك آشنائى با هدف حسين ‎عليه‌السلام يافته، مايل است ريزه خوار اين سفره پهناور و خوان نعمت حسينى شده، اثرى به يادگار گذارده و خود را در شمار شيفتگان حقيقت، و خريداران لطف و عنايت آن يوسف ملك شهادت در آورد.

نوع كتابهائى كه در اين موضوع تأليف شده

در تمام كتابهائى كه در تاريخ اسلام و فضايل اهل بيت ‎عليهم‌السلام ‎ و احوال صحابه تأليف گرديده، از اين واقعه جانسوز ياد شده است و تعداد كتابهائى كه به طور مستقل در اين موضوع نگارش يافته بي ‎ شمار است، كه بيشتر اين كتابها به متن حادثه و نقل صورت وقايع پرداخته ‎ اند اما راجع به فلسفه آن بطور مستقيم وارد نشده ‎ اند.

در زمان ما بيشتر افكار روى تحليل حوادث و علل و نتايج وقايع حساب مي ‎ نمايند، و عظمت حوادث تاريخى را از اين راه اندازه ‎ گيرى مي ‎ كنند و كتابهائى كه موضوع آن تحليل حوادث تاريخى باشد برايشان جالب ‎ تر و بيشتر مورد توجه خوانندگان و نسل جوان و روشنفكران واقع مي ‎ شود.

راجع به شهادت حضرت سيدالشهداء ‎عليه‌السلام هم، كتابهائى كه از فلسفه و اسرار شهادت و علل و عوامل اين قيام و تأثير آن در جوامع اسلامى و تحوّل فكرى مسلمين، بحث مي ‎ نمايند، خواننده بسيار دارند.

زيرا مي ‎ خواهند بدانند:

چرا حسين ‎عليه‌السلام قيام كرد؟

چرا با يزيد از در سازش و آشتى بيرون نيامد؟

چرا از مدينه به مكه و از مكه به عراق هجرت نمود؟

اين نهضت براى چه مقصود بود، و چه نتايجى داد؟

و اكنون سودى كه ملت اسلام عموماً و شيعه خصوصاً از برگزارى مراسم سوگوارى و يادبود عاشوراى حسينى مي ‎ برد چيست؟

و دههاو صدها پرسش ديگر كه شيفتگان آستان امامت و ولايت در پى آن هستند.

لذا در قرن معاصر، نويسندگان به نوشتن كتابها و مقالاتى كه پاسخگوى اين پرسش ‎ ها باشد توجه بيشترى كرده و سعى نموده ‎ اند در اين قسمتها هم وارد تحقيق شده و مردم را به فلسفه اين نهضت و شرايط و اوضاع و احوال محيطى كه در آن اين قيام و فداكارى بزرگ انجام يافت آگاه سازند.

البته اينطور هم نبوده كه قدماء و پيشينيان به كلى از اين موضوع چشم ‎ پوشيده و در فلسفه و اسرار شهادت چيزى ننوشته باشند، زيرا نخستين كسى كه مردم را متوجه به اين اسرار و هدفهاى عالى نمود شخص سيدالشهداء ‎عليه‌السلام ‎ و اهل بيت آن حضرت و بلكه پيش از ايشان پيغمبر اكرم ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ‎ و سپس ائمه طاهرين ـ ‎ صلوات الله عليهم اجمعين ‎ ـ بودند كه در احاديث و روايات، و حتى در ضمن عبارات زيارتها كاملا اين موضوع را تشريح و توضيح دادند، بعداً هم علماء و متفكرين شيعه و اهل سنت، و شعراى بزرگ در ضمن اشعار خود مردم را به حقايق آشنا ساختند ولى نوشتن كتاب مستقل در اين موضوعات آنطور كه امروزه مرسوم است، سابق بر اين رايج نبوده است.

از اين جهت، كتابهائى كه راجع به تحليل تاريخى حوادث كربلا نوشته شده، نسبت به كتابهائى كه اصل تاريخ آن را نگهدارى نموده ‎ اند بسيار كم است در عين حال، اهميت كتابهائى كه متن حوادث را نگه داشته ‎ اند در نزد ما محفوظ است. زيرا آن كتابها، هم مبدأ و اساس تحقيق و فحص متفكرين و محققين است و هم نقل صورت و ظواهر حوادث كربلا، هر چند در نهايت اختصار و فشرده باشد حاكى از حقيقت مظلوميت امام ‎عليه‌السلام ‎ و نمودارى از اسرار و فلسفه شهادت است، و هم براى مؤمنين و كسانى كه ميخواهند از ذكر مصيبات و گريه و سوگوارى براى آن حضرت به اجر و ثواب و قرب خداوند متعال برسند، هميشه مورد انتفاع و استفاده مي ‎ باشد. خداوند تبارك و تعالى همه نويسندگان و گويندگان و كسانى را كه به هر نحوى در راه اعلاى نام نامى سيدالشهداء ‎عليه‌السلام ‎ در گذشته و آينده توفيق انجام خدمتى يافته ‎ اند، به نيكوترين وجه پاداش عطا فرمايد.

اين كتاب كه از نظر خوانندگان ارجمند مي ‎ گذرد و متضمن مختصرى از فضايل حضرت سيدالشهداء ‎عليه‌السلام و پاره ‎ اى از علل و نتايج واقعه كربلاست، بضاعت مزجات و ران ملخى است، كه اين بنده روسياه با كمال شرمسارى هديه درگاه سيدة نساء العالمين فاطمه زهرا ـ ‎ سلام الله عليها ‎ ـ و پيشگاه دين پناه نهمين فرزند حسين ‎عليه‌السلام ‎ بقية الله فى الارضين حضرت قائم آل محمّد ـ ‎ ارواح العالمين له الفداء ‎ ـ نموده، و از كرم عميم آن مادر و اين فرزند عزيز انتظار دارم آن را قبول فرمايند.

اميد است كه از بركت توسل به آستان خاندان عصمت و رسالت در دنيا و آخرت رستگار، و در زمره دوستانشان محسوب باشم بحق محمّد و آله الطاهرين صلوات الله تعالى عليهم اجمعين

كمترين بنده درگاه دوستان اهل بيت نبوتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

لطف اللّه صافى گلپايگانى

شخصيّت و فضايل حسين عليه‌السلام

بديهى است كه هنگامى مى توان به طور تحقيق در اطراف ارزش و هدف و علل قيام و نهضتى اظهار نظر كرد كه شخصيّت رهبر آن قيام را شناخته و از اخلاق و فضايل و علم و معارف و محيط و سوابق زندگى او آگاه باشيم، و اگر پيرامون يك نهضت، پيش از شناختن شخصيّت صاحب آن، نظرى بدهيم قابل اعتماد نخواهد بود.

مثلاً در شناختن حقيقت دعوت اسلام، علاوه بر قرآن مجيد و تعاليم و برنامه هاى اسلام، بايد سوابق زندگى حضرت پيغمبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ و خاندان گرامى، و اخلاق و سلوك و معاشرت و روش آن حضرت را در جنگها و غزوات و حالات ديگر، راهنماى معرفت و تحقيق قرار داد.

براى شناختن ارزش و حقيقت، و علل و نتايج قيام حسينعليه‌السلام نيز ناگزيريم فضايل و احاديث مناقب و معجزات و كرامات و مكارم اخلاق و محامد اوصاف و محبوبيّت و نفوذ اجتماعى و اعتراف دشمنان به شخصيّت بى نظير آن حضرت را هر چند به طور نمونه و خلاصه باشد از نظر بگذرانيم تا هم به ثواب ذكر فضايل آن حضرت نايل شويم، و هم به حقّ آن پيشواى بزرگ آزادمردان، به قدر استعداد و بينش خود معرفت پيدا كنيم.

سيماى درخشان حسين عليه‌السلام در كتاب خدا (٤)

١ آيه مودّت

( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ) (٥)

بگو من از شما اجر رسالت نمى خواهم جز مودّت و دوستى خويشاوندانم.

يكى از آيات قرآن مجيد كه از آن عظمت مقام حسينعليه‌السلام استفاده مى شود اين آيه كريمه است.

احمد بن حنبل در مسند ، و ابو نعيم حافظ، ثعلبى، طبرانى، حاكم، نيشابورى، رازى، شبراوى، ابن حجر، زمخشرى، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، سيوطى و گروهى ديگر از علماى اهل سنت از ابن عباس روايت كرده اند: آنگاه كه آيه( قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ... ) نازل شد، گفتند: اى پيامبر خدا كيستند اين خويشاوندان تو، كه واجب گرديده بر ما مودّت و دوستى آنان؟

فرمود: على و فاطمه و دو پسر آنها.(٦)

و اين معنا را شيخ شمس الدين ابن العربى به نظم در آورده است:

رَأَيتُ وِلائى آلَ طه فَريضَة

عَلى رَغْمِ اَهلِ الْبُعْدِ يُورثُنى القُربى

فَما طَلَبَ المَبْعُوثُ أَجراً عَلَى الهُدى

بِتَبْليغِهِ اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى القُربى(٧)

محبّت خود را نسبت به آل طه اهل بيت پيغمبر فريضه اى ميدانم كه به رغم آنانى كه از اهل بيت دورند، مرا به خدا نزديك مى كند; پس آن پيامبر مبعوث بر هدايت، اجرى براى تبليغ خود نخواست جز دوستى نزديكانش

و شافعى هم گفته است:

يا أَهْلَ بَيْتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّكُم

فرْضٌ مِنَ اللّه فِى الْقُرانِ أَنْزَلَه

كَفاكُمْ مِنْ عَظيمِ الْقَدْرِ انَّكُم

مَنْ لَم يُصِلِّ عَلَيْكُمْ لاصَلوةَ لَهُ(٨)

اى خاندان پيامبر! محبّت شما فريضه اى است كه خداوند در قرآن نازل كرده است، همين قدر در عظمت شما كافى است كه اگر كسى بر شما در نمازصلوات نفرستد، نمازش باطل است

٢ ـ آيه تطهير

( اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ أَهْلَ اْلبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ) (٩)

همانا خدا چنين مي ‎ خواهد كه رجس هر آلايش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند

بر حسب احاديث متواتر و مشهور بين شيعه و سنى آيه تطهير در مورد اجتماع آن پنج شخصيت ممتاز عالم آفرينش در زير كساء، و دعاء و صلوات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ بر آنها كه دفعات متعدد در منزل پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در خانه فاطمه زهراعليه‌السلام و در حجره ام سلمه، و بعضى اماكن ديگر اتفاق افتاد، نازل شد، و آيه شريفه و احاديثى كه در تفسير آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام دارند.

راجع به اين آيه و احاديث كساء و اسناد و متون آن كتابهاى مفصل نگاشته شده، و بعضى راويان مثل صبيح(١٠) به مناسباتى فقط قسمتى از آن را نقل كرده اند. و از جمله: مسلم، بغوى، واحدى، اوزاعى، محب طبرى، ترمذى، ابن اثير، ابن عبدالبر، احمد، حموينى، زينى دحلان، بيهقى و ديگران از عايشه، ام سلمه، انس، واثله، صبيح، عمر بن ابى سلمه، معقل بن يسار، ابى الحمراء، عطيه، و ابى سعيد، و ام سليم(١١) روايات متعددى در اين واقعه جليله و منقبت عظيمه نقل كرده اند.

عايشه مى گويد: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ بامدادى در حالى كه يك نوع از بُردهاى يمنى كه از موى سياه بافته مى شد در برداشت بيرون آمد، سپس حسنعليه‌السلام آمد، پيغمبر او را داخل بُرد نمود، بعد از او حسينعليه‌السلام آمد و داخل بُرد شد، آنگاه فاطمهعليه‌السلام آمد و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را داخل بُرد كرد و بالأخره علىعليه‌السلام آمد او را داخل بُرد كرده و فرمود:

( اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الْرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ) (١٢)

اوزاعى از شدّاد بن عبدالله روايت كرده كه وقتى سر حسينعليه‌السلام آورده شد، مردى شامى به آن حضرت و پدرش جسارت كرد واثلة بن اسقع برخاست و گفت: سوگند به خدا من همواره على، حسن، حسين و فاطمه را دوست مى دارم، بعد از آنكه شنيدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق آنها فرمود آنچه را كه فرمود; يك روز در خانه ام سلمه در خدمت پيغمبر مشرَّف بودم كه حسن آمد پيغمبر او را بر ران راستش نشانيد و بوسيد، پس حسين آمد و او را بر ران چپش نشانيد و بوسيد، سپس فاطمه آمد و او را پيش روى خود نشانيد، آنگاه على را طلب كرد و گفت:

( اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الْرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ) . (١٣)

دولابى در الذريةالطاهرة از ام سلمه روايت كرده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود: شوهر و پسرانت را نزد من بياور! فاطمه آنها را خدمت رسول خدا حاضر نمود، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسائى فدكى را بر ايشان پوشاند، و دستش را بر ايشان گذارده و فرمود:

اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّد فاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ بَركاتِكَ عَلى آلِ مُحَمَّد اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ

خدايا اينها آل محمد هستند: پس صلوات و بركات خود را بر آل محمد قرار بده، بدرستى كه تو حميد مجيدي!

و ام سلمه گفت: من كسا را بلند كردم كه بر آنها داخل شوم نگهداشت پيغمبر آن را و فرمود:

اِنَّكِ عَلى خَيْر

تو بر خير هستى(١٤)

و نظير اين روايت را حموينى از واثله روايت كرده است.(١٥)

واحدى در اسباب النزول، احمد در مناقب، طبرانى از ابى سعيد خدرى نقل كرده اند كه آيه( اِنَّما يُريدُالله ) در حق پنج نفر نازل شد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم‌السلام (١٦)

و نيز احمد از ام سلمه روايت كرده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه او بود. فاطمهعليهم‌السلام با ديگ سنگى كه در آن خزيره بود(١٧) بر آن حضرت وارد شد، پيغمبر در حالى كه روى كسائى نشسته بود فرمود: شوهر و پسرانت را بخوان، سپس على و حسن و حسين آمدند و نشستند و با هم از آن طعام خوردند. ام سلمه گفت: من در حجره نماز مى خواندم خدا اين آيه را نازل كرد:

( اِنَّما يُريدُ اللّه لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً)

پس پيغمبر زيادتى كسا را گرفت و آنها را با آن پوشانيد. سپس دستش را بيرون آورد و اشاره به آسمان كرد و گفت:

اَللّهُمَّ هؤلاءِ أَهْلِ بَيْتى، وَ حامَّتى اَىْ خاصَّتى فَاذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطهيراً

خدايا اينان اهل بيت و خاصّان منند پس، از ايشان هر رجس و آلايش را دور گردان، و ايشان را پاكيزه كن پاكيزه كردني.

ام سلمه گفت: من سر خود را از خانه داخل نموده و گفتم: من با شمايم يا رسول الله ؟

فرمود:

اِنَّكِ اِلى خَيْرِ اِنَّكِ اِلى خَيْر(١٨)

تو بسوى خيرى، تو به سوى خيرى

و نظير اين حديث را واحدى(١٩) نيز به سند خود از ام سليم روايت كرده است.

اين احاديث كثير، بر عصمت حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام دلالت دارند و اينكه هر عمل و اقدام و نهضتى كه بنمايد مطابق صواب و حقيقت است. سيوطى در اكليل به اين آيه استدلال نموده و گفته است كه همه اجماع اهل بيت را حجت مى دانند زيرا خطا رجس است و رجس و پليدى نيز از ايشان نفى شده است.(٢٠)

٣ ـ آيه مباهله

( وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّه عَلَى الْكاذِبينَ) (٢١)

از جمله آياتى كه بر فضيلت و بلندى رتبه و مقام سيدالشهداءعليه‌السلام به اتفاق مسلمانان گويا و ناطق است آيه مباهله است.

از مظاهر و دلائل قوّت ايمان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به رسالتش داستان مباهله است، زيرا پيشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود، يك انتحار واقعى و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود چون حال از دو قسم بيرون نبود، يا نفرين نصاراى نجران در حق آن جناب مستجاب مى شد، و يا آنكه نه نفرين نصارى و نه نفرين پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها مستجاب مى گشت ; كه در هر دو صورت بطلان ادعاى آن حضرت آشكار مى گشت ، و هيچ خردمندى كه مدعى نبوّت باشد، چنين پيشنهادى نداده و سند بطلان دعواى خود را به دست مردم نخواهد داد مگر آنكه صد در صد اطمينان به استجابت دعاى خود و هلاكت دشمن داشته باشد، و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون يقين جزمى به صحّت رسالت و استجابت دعاى خود و نابودى دشمن در صورت مباهله داشت با كمال شجاعت و صراحت پيشنهاد مباهله داد.

شركت دادن على و حسن و حسين و فاطمه زهراعليهم‌السلام در مباهله كه به تعيين و امر خداوند بود نيز دليل بر اين است كه اين چهار نور مقدس كه با پيغمبر در مباهله حاضر شدند، شايسته ترين و گرامى ترين خلق در نزد خدا، و عزيزترين همه در نزد پيغمبر خدا بوده اند.

آيه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاصّ آنها به خداوند متعال است.

پس اين فضيلت براى امام حسينعليه‌السلام از فضايل بسيار بزرگى است كه در چنين مراسم با اهميت و تاريخى، همكار و همراه پيغمبر شود، و از ميان تمام امت از صغير و كبير و زن و مرد، او و پدر و مادر و برادرش را خدا انتخاب نمايد.

جريان مباهله را مفسّرين بزرگ و محدّثين و مورّخين در كتابهاى تفسير و حديث و تاريخ نقل كرده اند، و از اينكه مصادر و مدارك آن را نشان بدهيم بى نيازيم. اما در عين حال چندين كتاب را نام مى بريم تا هركس خواست مراجعه نمايد:

تفسير طبرى، بيضاوى، نيشابورى، كشاف، الدرالمنثور، اسباب النزول واحدى، اكليل سيوطى، مصابيح السنة، سُنن ترمذى و كُتُب ديگر.

__________________

پى نوشت ها :

١ ـ سوره آل عمران،آيات ١٦٩ ـ ١٧١.

٢ ـ وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج٢، ص٤٦٨، و ٤٦٩.

٣ ـ مگر كسانى كه از آغاز و انجام اين واقعه بي ‎ اطلاع باشند و يا خوى تجاوز به حقوق انسانها و بيدادگرى، حجاب وجدان و فطرت آنها شده باشد.

٤ ـ پوشيده نماند كه آيات نازله در شأن اهل بيت كه از جمله ايشان حسين ـ ‎عليه‌السلام ‎ ـ مي ‎ باشد و آياتى كه به شخص آن حضرت تفسير شده بسيار است كه ما بررعايت اختصار فقط سه آيه از اين آيات را مي ‎ نگاريم، و كسانى كه بخواهند از سائر آيات مطلع شوند به كتابهاى تفسير و حديث مراجعه فرمايند، و از جمله اين آيات است: آيه ٣٥ و ٣٧ سوره بقره و آيه ٢٢ سوره الرحمن و آيه ٢٧ سوره الفجر وسوره هل اتى و آيات ديگر.

٥ ـ سوره شورى، آيه ٢٣.

٦ـ احياء الميت ج ٢. الاتحاف، ص ٥. صواعق، ص ١٦٨. الأكليل ص ١٩١. الغدير ج ٢ ص ٣٠٧. خصايص الوحى المبين، ف ٥، ص ٥٢ تا ٥٥. عمده ابن بطريق ف ٩، ص ٢٣ تا ٢٥.

٧ ـ صواعق ص ١٧٠. اسعاف الراغبين، ص ١١٩.

٨ ـ نظم درر السمطين، ص ١٨. اسعاف الراغبين، ص ١٢١. الاتحاف ص ٢٩. و صواعق ص ١٤٨.

٩ ـ سوره احزاب، آيه ٣٣.

١٠ ـ اسد الغابه ج ١٣ ص ١١، الاصابه ج ٢، ص ١٧٥ ـ ٤٠٣٣.

١١ ـ صحيح مسلم ج ٧ ص ١٣٠. مصابيح السنة ج ٢ ص ٢٧٨. ذخائر العقبى ص ٢٤. ترمذى ج ٢٣، ص ٢٠٠ و ٢٤٢ و ٢٤٨. اسدالغابه ج ١، ص ١١و ١٢ و ج ٢ ص ٢٠ وج ٣ ص ٤١٣. الاصابه ج ٢، ص ١٧٥ ـ ٤٣٣. اسباب النزول واحدى ص ٢٦٧. المحاسن و المساوى بيهقى ج ١، ص ٤٨١.

١٢ ـ صحيح مسلم ج ٧ ص ١٣٠. مصابيح السنة ج ٢ ص ٢٧٨. ذخائر العقبى ص ٢٤.

١٣ ـ اسد الغابه، ج ٢ ، ص ٢٠.

١٤ ـ ذخائر العقبى ص ٢٤. العمده ف ٩ ص ٢٥ در اين كتاب در فصل ٨ از ص ١٥ ‎ ـ ‎ ٢٢ و در فصلهاى ديگر احاديث بسيارى از اهل سنت راجع به اجتماع اين پنج تن برگزيدگان خدا نقل كرده است.

١٥ ـ فرائد السمطين، ج ١، ص ٢٤.

١٦ ـ ذخائر العقبى ص ٢٤. در اين كتاب از ص ٢١ ـ ٢٤ طرق اين حديث مذكور است و اسباب النزول، ص ٢٦٧.

١٧ ـ خزيره عبارت از اين است كه تكه‎ هاى گوشت را همراه آب زياد در ديگ= =ريخته، روى آتش بگذارند، وقتى كه پخته شد آرد در آن ريخته و فرود آورند..

سيماى حسين عليه‌السلام در احاديث پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌

١ ـ حسين، سيّد جوانان اهل بهشت

احمد بن حنبل در مسند، بيهقى در سنن، طبرانى در اوسط و در كبير، ابن ماجه در سنن، سيوطى در الجامع الصغير و الحاوى و الخصائص الكبرى، ترمذى در سنن، حاكم در مستدرك، ابن حجر در صواعق، ابن عساكر در تاريخ دمشق، ابن حجر عسقلانى در الاصابه، ابن عبدالبر در الاستيعاب، بغوى در مصابيح السنة، ابن اثير در اسد الغابه، حموينى شافعى در فرائد السمطين، ابوسعيد در شرف النبوه، محب طبرى در ذخائر العقبى، ابن السمان در الموافقه، نسائى در خصائص امير المؤمنين، ابونعيم در حليه، خوارزمى در مقتل، ابن عدى در كامل، مناوى در كنوز الحقائق، و ديگران از پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احاديثى روايت كرده اندكه فرمود: حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند

اين احاديث به سندهاى متعدد از جمعى از صحابه مثل اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ، ابن مسعود، حذيفه، جابر، ابوبكر، عمر، عبداللّه بن عمر، قره، مالك بن الحويرث، بريده، ابى سعيد خدرى، ابوهريره، اسامه، براءو اَنَس روايت شده و از مجموع آنها استفاده مى شود كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مكرر حسن و حسين را به اين صفت معرفى فرموده، و صدور اين لفظ كه:

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ

از آن حضرت متواتر و مسلّم و در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.

متن اكثر احاديث اين است كه اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ و ترجمه متن بعضى ديگر اين است كه فرمود: فرشته اى از آسمان كه مرا زيارت نكرده بود از خدا براى زيارت من اذن خواست، پس به من خبر داد و مژده داد كه دخترم فاطمه، سيده زنان امت من است و اينكه حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند:

وَ اَنَّ حَسَناً وَ حُسَيْناً سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ

و در بعضى روايات اين جمله نيز مذكور است:

وَ اَبُو هُما خيْرٌ مِنْهُما

و پدرشان از آنها بهتر است

و در بعضی طرق آن فضايل ديگرى نيز از اهل بيتعليهم‌السلام بيان شده است.(١)

٢ ـ حسين، محبوب پيغمبر

حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسن و حسينعليهما‌السلام را بسيار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد.

روايات و تواريخ بر اين اتفاق دارند كه آن حضرت على و فاطمه و حسنينعليهم‌السلام را از تمام مردم و كسان و نزديكان خود بيشتر دوست مى داشت و دوستى آنها يك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ريشه آن بر علائق و مبانى عميق و يگانگى روحى استوار، و رمز يك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود كه تعبير

اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ

ايشان از من هستند، و من از ايشان

يا چنانچه در حديث زيد بن اَرْقَمْ است:

اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ

من با هر كس كه با شما در صلح و سازش باشد در صلح و سازشم، و با هر كه با شما در جنگ و نبرد باشد در جنگ و نبردم(٢)

و تعبيرات ديگر در ترجمه و تفسير اين رابطه و محبت گزاف و مبالغه نيست; و عين واقع و حقيقت است.

يك اتصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عيار ويگانگى خالص لازم است تا پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را اينگونه شرح دهد جمله اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ صريح است در اينكه طرز تفكر و سلوك و روش آنها با وضع سلوك و روش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى است، و هيچ گونه فرق و تفاوتى ندارد، كردار ورفتار و جنگ و صلح آنها دقيقاً همان كردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

ما وقتى اين اخبار را مطالعه مى كنيم، و از شدّت علاقه و دوستى پيامبر به امام حسينعليه‌السلام آگاه مى شويم، نبايد فراموش كنيم كه گوينده اين كلمات و الفاظ، پيغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقيقت و مدح بيجا مبارزه داشت; سخنان و كارهايش براى بشر حجت و قانون و شريعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقيقت است.

پيامبر اعظم غير از فاطمه سلام الله عليها دختران ديگر، و غير از على نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسيارى داشت، پس چرا اين همه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان آنها شد؟ و چرا پيغمبر از همه كسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟

براى اينكه اين چهار تن نماينده صفات، روحيات، اخلاق و كمالات او بودند.

براى يك نفر مسلمان مؤمن بهترين معرف عظمت امام حسينعليه‌السلام همين سخنان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

از جمله احاديثى كه از اين دوستى و علاقه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت مى كند. حديث يعلى بن مره(٣) است كه در خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مجلس ميهمانى كه به آن دعوت شده بودند مى رفتند ناگاه به حسين برخورد كردند كه در كوچه بازى مى كرد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلو همراهان رفت، و دستهاى خود را گشود( بغل باز كرد) ، كودك از اين سوى به آن سوى مى گريخت، و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را مى خندانيد تا وى را گرفت، پس يك دستش را زير چانه حسين و دست ديگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسيد و فرمود:

حُسَيْنُ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَينٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط

حسين از من است، و من از حسينم، خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست داشته باشد. حسين سبطى از اسباط است.

و نيز همين حديث را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به اين لفظ روايت كرده اند:

حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطانِ مِنَ الاَسْباط(٤)

شرباصى بعد از اينكه از قاموس نقل كرده كه:

حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاْسْباط وَاُمَّةٌ مِنَ الاْمَمِ

مى گويد: معناى سبط ، جماعت و قبيله است، و شايد معناى حديث اين باشد كه حسين در رفعت و بلندى مقام، مرتبه يك امّت را دارد; يا اينكه اجر وثواب او مثل اجر يك امت است براى عظمت فضيلت و عظمت كارى كه از او صادر شد.(٥)

ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجى از ابو هريره روايت مى كنند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در حق حسن و حسين فرمود:

اللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما

خدايا من آن دو را دوست مي ‎ دارم پس( تو نيز) دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر كس كه آنها را دوست مى دارد.(٦)

بغوى،ترمذى، سيد احمد زينى، ابن اثير و نسائى از اُسامه روايت كرده اند كه گفت: يك شب در خانه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى عرض حاجتى رفتم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ بيرون آمد در حالى كه چيزى را در عباى خود پيچيده بود كه من ندانستم چيست، چون حاجتم را به عرض رساندم پرسيدم اين چيست كه عبا بر آن پيچيده اى ؟ عبا را به يك سو كرد، حسن و حسين را ديدم; فرمود:

هذانِ اِبْناىَ وَ اِبْنَا ابْنَتى اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما

اين دو، پسران من و پسرهاى دخترم هستند. خدايا! من آنها را دوست مي ‎ دارم پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هركس كه آنها را دوست مى دارد.

و ترمذى از براء نقل كرده كه، فرمود:

اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما(٧)

ترمذى و بغوى از انس روايت كرده اند كه از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله سؤال شد كدام يك از اهل بيت را بيشتر دوست مى دارى ؟

فرمود: حسن و حسين را.

و سيوطى و مناوى نقل كرده اند كه، مى فرمود:

اَحَبُّ اَهْلِ بَيْتى اِلَىَّ اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(٨)

و نيز ترمذى و بغوى از انس حديث كرده اند، كه: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به فاطمهعليه‌السلام مى فرمود:

اُدْعى لى اِبْنَىَّ فَيَشُمُّهُما وَ يَضُمُّهُما اِلَيْهِ(٩)

پسرهايم را بخوان برايم صدايشان كن تا پيش من بيايند پس آنها را مي ‎ بوئيد و به خود مى چسبانيد.

احمد بن حنبل روايت كرده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ فرمود:

اَللّهُمَّ اِنى أُحِبُّ حُسَيْناً فَاَحِبَّهُ، وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ(١٠)

خدايا من حسين را دوست مي ‎ دارم، پس دوست بدار او را و هر كس كه او را دوست مى دارد.

ابن ابى شيبه نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُهُما(١١)

خدايا! من حسن و حسين را دوست مي ‎ دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هركس كه آنها را دشمن مى دارد.

صبّان از ابو هريره روايت كرده كه، گفت:

رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ يَمْتَصُّ لِعابَ الْحُسَيْنِ كَما يَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ(١٢)

ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آب دهن حسين را مي ‎ مكيد همان گونه كه مرد خرما را مى مكد

محّب الدين طبرى از ابن بنت منيع و او نيز از يزيد بن ابى زياد حديث كرده كه گفت: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه عايشه بيرون آمد پس بر خانه فاطمهعليه‌السلام عبور فرمود صداى گريه حسين را شنيد فرمود:

اَلَمْ تَعْلَمى اَنَّ بُكاءَهُ يُؤذينى(١٣)

آيا نمى دانى گريه او مرا اذيت مى كند

از اين گونه احاديث بسيار است كه براى نمونه آنچه نقل شد كفايت مى كند، و از اخبار ديگر كه در فصلهاى بعد مى آوريم نيز محبت و شدت علاقه و جوشش عاطفه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به حسينعليه‌السلام معلوم مى شود.

٣ حسين، ريحانه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گروه بسيارى از محدثين نامدار اهل سنت از علىعليه‌السلام ، ابن عمر، ابوهريره، سعيدبن راشد، و ابوبكره روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: حسن و حسين دو ريحانه من از دنيا هستند، و از اختلاف الفاظ حديث معلوم مى شود كه آن حضرت مكرّر اين مضمون را به الفاظ مختلف فرموده اند زيرا لفظ حديث در بعضى روايات

اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنُ هُما رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنيا

مى باشد، و در بعضى ديگر

اَلْوَلَدُ رَيْحانَةٌ وَ رَيْحانَتَىَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ

است، و در حديث ديگر فرمود:

اِنَّ اِبْنَىَّ هذَيْنِ رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا

اين دو پسر من دو ريحانه من از دنيا هستند.

و در جاى ديگر فرموده:

هُما رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا

و به الفاظ ديگر نيز اين حديث نقل شده است.(١٤)

سعيد بن راشد نقل كرده كه: حسن و حسينعليهما‌السلام به سوى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دويدند، پيغمبر يكى از آنها را در يك بغل گرفت و ديگرى را نيز در بغل ديگر گرفت، و فرمود:

هذانِ رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا مَنْ اَحَبَّنى فَلْيُحِبُّهُما(١٥)

اين دو، ريحانه من از دنيا هستند هركس مرا دوست مي ‎ دارد بايد آنها را دوست بدارد.

مناوى از ديلمى در فردوس الأخبار روايت كرده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىعليه‌السلام فرمود:

سَلامُ اللّهِ عَليْكَ يا اَبَا الرَيْحانَتَيْنِ(١٦)

سلام خدا بر تو اى پدر دو ريحانه.

علاوه بر اين احاديث، روايات ديگرى نيز هست مثل

اُوْصيكَ بِرَيْحانَتَىَّ خَيْراً(١٧)

سفارش مى كنم به تو كه با دو ريحانه من به نيكى رفتار كنى

كه به رعايت اختصار به آنچه نقل شد قناعت مى كنيم.

٤ ـ حسين شبيه ترين اهل بيت به پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

بخارى و ابن اثير روايت كرده اند كه وقتى سر حسينعليه‌السلام را نزد عبيدالله بن زياد آوردند سر مطهر را در طشتى قرار داد، و با شمشير يا چوب دستى خود بر آن چشم و بينى نازنين مى زد، و سخنى هم از نيكوئى و زيبائى آن حضرت گفت. انس گفت: شبيه ترين ايشانيعنى اهل بيت به پيغمبر خدا(١٨) صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

در البدء و التاريخ(١٩) نقل شده كه عبيداللّه به روى مبارك آن حضرت مى زد و مى گفت روئى به اين زيبائى نديده ام.

انس بن مالك گفت: آگاه باش كه او شبيه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

٥ پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين عليه‌السلام را مى بوسيد

يكى از مظاهر محبت و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، بوسيدن او است. در جاهليت، و پيش از ظهور آفتاب درخشان هدايت اسلام ارزش عاطفه و احساسات پاك انسانى مخصوصا در عربها از ميان رفته بود. رَحم، مهر، رأفت، رحمت و رقَّت قلب را يك نوع ضعف نفس شمرده، و سخت دلى را افتخار مى دانستند، و وحشتناك ترين مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف همان زنده به گور كردن دخترها بود كه پدر ها با دست خوددختران خود را زنده در گور مى كردند.

بوسيدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او مخصوصا اگر دختر بود عار و ننگ شمرده مى شد. و اگر كسى فرزند خود را مى بوسيد ديگران از آن تعجب مى كردند.

گردنكشان و متكبران از بوسيدن طفل و به دوش سوار كردن او كه يك عمل متواضعانه و دور از ابهّت بود، و از حشمت صورى مردمانى كه با ريا كارى و تشريفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مى دهند مى كاهد خوددارى مى كردند.

پيغمبر اسلام رحمت عالميان بود، و از ريا و نفاق مبرّا، و مانند يك فرد عادى زندگى مى كرد، و جزو برنامه هاى مهم دعوت او بسط رحمت، مهر، احسان، محبت نسبت به همه مردم، بشردوستى، ايثار و هدايت عقل و احساسات بود، و در آغاز سوره هاى كتاب آسمانى(٢٠) او، خدا به رحمانيّت، و رحيميّت ياد شده است.

و همانطور كه نسبت به مردم مظهر تمام و كمال عواطف عالى انسانى بود، عاطفه پدرانه اش نسبت به فاطمه زهرا سلام الله عليها و فرزندان او نيز در حد كمال بود، و وجود حسن و حسين را امتداد وجود خود، و بقا و زندگى آنها را بقاى زندگى خود مى ديد.

دكتر بنت الشاطى بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عين الشمس راجع به شدت حُب و عاطفه پيغمبر نسبت به فرزندان دختر عزيزش زهرا سلام الله عليها فصل بليغى نگاشته و در ضمن آن مى گويد:

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از روزى كه به مصيبت مرگ خديجه، يگانه همسر عاليقدرش مبتلا شد تا سال سوم هجرت غير از ابراهيم كه آن هم در دنيا چيزى زيست نكرد صاحب فرزندى نشد، و در مدت هفده سال بعد از خديجه با اينكه با زنان متعدد، ازدواج نمود، هيچ يك را از پيغمبر خدا فرزندى روزى نگشت.

لذا علاوه بر وحى آسمانى بر همه آشكار بود كه بايد نسل پيغمبر از فاطمه زهراعليه‌السلام باقى بماند پس تعجبى ندارد، اگر دل پيغمبر از حبّ و مهر فرزندان فاطمه پر بود و به تمام قلب، آنها را دوست مى داشت، دل نبّىصلى‌الله‌عليه‌وآله براى دو فرزند عزيز فاطمه باز شد، و آنها را به تمام عاطفه پدرانه اى كه دل بزرگ و وسيع او داشت فرا گرفت، و به آنها انس يافت، و نام حسن و حسين براى او آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود كه پيغمبر از تكرار آن خسته نمى شد آنها را پسران خود مى خواند، و با اينكه شخص پيغمبر در خارج بود اما دلش در خانه زهرا بود.

خداوند زهرا را به نعمتى بسيار بزرگ برگزيد كه ذريّه پيغمبر خودش را منحصراً در فرزندان زهرا قرار داد، و على را به اين كرامت مخصوص گردانيد كه نسل خاتم الانبياء را در صلب او گذارد، و از اين شرف، عظمت جاودانى و پايدارى و عزت هميشگى را به على اختصاص داد.

زهرا از ميان تمام دختران پيغمبر باقى ماند تا پيغمبر فرزندى داشته باشد كه او را پدر صدا بزند، و فرزندان زهرا باقى ماندند تا پيغمبر از تكرار اسم شيرين و لفظ گواراى پسرهايم لذت ببرد(٢١)

ابن عبدالبر قرطبى از ابو هريره روايت مى كند كه گفت: اين چشمهايم ديد و گوشهايم شنيد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر دو دست حسين را گرفته بود، و پاهاى حسين بر روى پاهاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و پيغمبر مى فرمود: تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة حسين بالا رفت تا پاهايش را بر سينه پيغمبر گذارد پس پيغمبر فرمود: دهان باز كن! پس بوسيدش، و سپس گفت: خدايا او را دوست بدار زيرا من او را دوست مى دارم.

ثُمَّ قَبَّلَهُ ثُم قالَ: اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فَانّى اُحِبُّهُ(٢٢)

علائلى اين حديث را روايت كرده و مى گويد: عينَ بَقَّه كلمه اى است كه در روح طفل طراوت و سبكى و ملاحت مى آورد.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين را به آن بوسه شيرين و لذيذ مى بوسيد چون جانش گنجينه معانى و حقايق بزرگ بود، و آنگاه كه مى فرمود:

اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فإنّى اُحِبُّه

خدايا او را دوست بدار چون من او را دوست مى دارم.

گوئى در حالى كه به حسين اشاره مى كرد به مردم مى فرمود:

اَنَا هُنا

من اينجا هستم

يعنى مرا پيش حسين بجوئيد.

سپس مى گويد: فرق حب و عاطفه اين است كه عاطفه كمتر از حب بوده و شرايط محبّت در آن ملاحظه نمى شود اما حب وقتى پيدا مى شود كه محبوب برگزيده باشد، و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ حسين را به حقيقت دوستى و حّب، دوست مى داشت زيرا حسين برگزيده اوبود،و خدا حسين را دوست مى داشت زيرا كه شفق آفتاب نبوّت(٢٣) بود.

ابن اثير و سبط ابن الجوزى و طبرى نقل كرده اند كه: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زياد آوردند با شمشير يا چوب دستى به لبهاى مبارك حسين مى زد; زيد بن ارقم وقتى ديد ابن زياد دست از اين بى ادبى و ستم بر نمى دارد، گفت: چوبت را برگير! قَسَم به آنكس كه غير از او خدائى نيست، لبهاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر اين لبها ديدم كه آنها را مى بوسيد. سپس گريست.

ابن زياد گفت: خدا چشمهايت را بگرياند اگر پيرى خرف نبودى، گردنت را مى زدم.

زيد بيرون آمد و مى گفت: اى گروه عرب بعد از امروز شما مانند غلامان خواهيد بود، حسين پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امير خود نموديد تا نيكان شما را بكشد و بدان شما را بنده خود قرار دهد.(٢٤)

در البدء و التاريخ(٢٥) نقل شده كه يزيد امر كرد تا پرده نشينان حرم حسينى، و بانوان آن حضرت را بر در همان مسجدى كه اسيران را نگاه مى داشتند نگاه بدارند تا مردم آنها را ببينند; و خودش سر مبارك حسينعليه‌السلام را در جلو خود گذارد و با چوب يا شمشير به آن روى مطهر مى زد و مى گفت:

لَيْتَ اَشْياخِى بِبَدر شَهِدُوا

جَزَعَ الْخَزْرَج مَعَ وَقْعِ الاسَلِ

لِاَهَلُّوا وَ اسْتَهلّوا فَرَحا

وَ لَقالُوا يا يَزيدُ لا تَشَلِ

ابوبرزه اسلمى برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعى مى خورد كه مكرر ديدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى بوسيد.

ابن اثير و ترمذى و طبرى روايت كرده اند، كه ابوبرزه گفت: آگاه باش اى يزيد كه تو روز قيامت مى آيى در حالى كه ابن زياد شفيع تو است، و اين حسينعليه‌السلام مى آيد در حالى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شفيع او است. پس برخاست و بيرون رفت.(٢٦)

٦ـ پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين رابه دوش مى گرفت

در اين موضوع هم روايات بسيار است و جمعى از اهل سُنّت مانند ابن حجر عسقلانى از ابوهريره و عبدالله و بغوى از شداد بن الهاد و ابى نعيم در حليه از ابن مسعود و ابى حاتم از عبدالله و جابر و ابن ابى الفراء از انس; اين نوازش و اظهار محبت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حسن و حسينعليه‌السلام ـروايت كرده اند.(٢٧)

از اين احاديث استفاده مى شود كه آن حضرت كراراً حسن و حسين را به دوش مى گرفت، و آنان بر كتف آن حضرت در حال نماز و در حالات ديگر مى نشستند، و پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى داشت، و از بعضى از اين احاديث مثل حديث انس شدت محبت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها، و توبيخ سخت نسبت به كسى كه قدر و منزلت آنهارا نشناسد، استفاده مى شود.

ابوسعيد در شرف النبوه روايت نموده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود كه حسن و حسين به سوى او آمدند چون پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آنها را ديد براى ايشان برخاست، و آمدنشان را دير شمرد يعنى فرمود دير آمديد يا چرا دير آمديد؟ پس از آنها استقبال كرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:

نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِيَّتُكُما، وَ نِعْمَ الرّاكِبانِ اَنْتُما(٢٨)

خوب مركبى است مركب شما، و خوب سوارهائى هستيد شما

شبلنجى روايت كرده كه روزى آن حضرت بر حسن و حسين گذر فرمود سپس گردن مبارك را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود:

نِعْمَ الْمَطِيَّةُ مَطِيَّتُهُما، وَنِعْمَ الراكِبانِ هُما(٢٩)

خوب مركبى است مركب آن ها و خوب سوارهائى هستند آنها.

و جمال الدين حنفى زرندى و ترمذى و ابن حجر از ابن عباس روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين را بردوش گرفته بود مردى گفت: خوب مركبى سوار شده اى!

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

نِعْمَ الرّاكِبُ هُوَ(٣٠)

خوب سوارى است او.

و در اين موضوع زرندى روايات ديگرى نيز از عمر و جابر و سعد و انس روايت كرده است.(٣١)

٧ دوستى حسين عليه‌السلام واجب است

احاديث در وجوب دوستى و مودت حسينعليه‌السلام متواتر است.

از جمله ابن عبدالبر و ابو حاتم و محب طبرى در حديثى از عبدالله بن عمر روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ فرمود:

مَنْ اَحَبَّنى فَلْيُحَبَّ هذَيْنِ

هر كس مرا دوست دارد بايد اين دو را نيز دوست بدارد.

ابن عبدالبر گفته است: در معجم بغوى نيز حديثى نظير اين حديث از شداد بن الهاد روايت شده است.(٣٢)

اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبُّوهُما(٣٣)

من ايشان را دوست مى دارم پس شما نيز دوست بداريد ايشان را.

٨ فضيلت دوستى حسين عليه‌السلام ونكوهش دشمنى باآن حضرت

ابن ماجه، ابن حجر، ديلمى، مناوى، احمد، حاكم، سيوطى، ابن حجر هيتمى و هارون الرشيد از پدرانش از ابن عباس، و محب طبرى، ابوسعيد، ابن حرب الطائى، سلفى، ابوطاهر البالسى، ابن السرى و ابن الجوزى از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه فرمود:

مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَدْ اَحَبَّنى، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَقَدْ اَبْغَضَنى

هر كس حسن و حسين را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد پس البته مرا دشمن داشته است.

اين حديث در بين محدثين، مشهور و معروف بوده و مكرر از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده شده است، و بعضى از طرق آن منتهى به ابو هريره مى شود به اين مضمون است كه: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون آمد در حالى كه حسن و حسين با او بودند اين بر يك دوش آن حضرت و آن بردوش ديگرش بود يك بار حسن را مى بوسيد و بار ديگر حسين را تا به ما رسيد فرمود: هر كس اينها را دوست بدارد به تحقيق مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

و بعضى راويان آن، فقط جمله اوّلى را روايت كرده اند، و بعضى ديگر اينچنين نقل كرده اند كه فرمود: اين دو حسن و حسين پسرهاى من هستند، هركس آنها را دوست بدارد پس البته مرا دوست داشته است:

هذانِ اِبْناىَ مَنْ اَحَبَّهُما فَقَدْ اَحَبَّنى

و در يكى از دو حديثى كه هارون الرشيد در اين موضوع روايت كرده لفظ حديث اين است:

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ مَنْ اَحَبَّهُما فَفِى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَفِى النّارِ(٣٤)

هركس حسن و حسين را دوست بدارد در بهشت است، و هركس آنها را دشمن بدارد در آتش است.

ترمذى، و احمد روايت كرده اند:

اِنَّ رَسُولَ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله اَخَذَ بِيَدِ حَسَن وَ حُسَيْن فَقالَ: مَنْ اَحَبَّنى وَ اَحَبَّ هذَيْنِ وَ اَبا هُما وَ اُمَّهُما كانَ مَعى فِى دَرَجَتى يَوْم الْقَيامَةِ(٣٥)

رسول خدا ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست حسن و حسين را گرفت پس فرمود: هر كس مرا دوست دارد و اين دو و پدر و مادرشان را دوست دارد، در روز قيامت با من در درجه من خواهد بود.

طبرانى از سلمان روايت دارد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ اَحْبَبْتُهُ، وَ مَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحَبَّهُ اللُّه وَ اَدْخَلَهُ جَنّاتِ النَّعيم، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَوْبَغى عَليهِما اَبْغَضْتُهُ وَ مَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللّهُ، وَ اَدْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقيمٌ(٣٦)

هر كس حسن و حسين را دوست دارد من او را دوست مي ‎ دارم، و هر كس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و هركس كه خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت كند، و هر كس آنها را دشمن بدارد يا بر آنها ستم كند من او را دشمن دارم، و هركس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد و او را داخل جهنم سازد و از براى او عذاب جاودان است.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26