پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام11%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29183 / دانلود: 4419
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

١١ ـ صبر و شكيبائى

اين صفت از اصول اخلاق حميده و ملكات پسنديده است و آيات شريفه و احاديث در فضيلت آن بسيار است، و در بيش از هفتاد موضع در قرآن مذكور است. از جمله اين آيات است:

( اِنِّما يُوفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب ) .(١٥)

( وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ) .(١٦)

( وَ اَصْبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ ) (١٧)

( وَجَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا ) .(١٨)

( اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا ) .(١٩)

( وَاصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ ) (٢٠)

( يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصِّلوةِ اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِينَ ) (٢١)

و از روايات، اين حديث معروف و معتبر كافى است:

اَلصَّبْرُ مِنَ الاْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ لاخَيْرَ فى جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فى اِيمان لا صَبْرَ مَعَهُ

از حضرت امير المؤمنين نيز روايت است:

اِطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ، وَ حُسْنِ اليَقينِ(٢٢)

و از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام در حديث است كه فرمود:

آزمايش كرديم، و آزمايش كنندگان آزمايش كردند، نديديم چيزى را كه وجودش سودمندتر و عدمش زيان بارتر باشد از صبر. با صبر همه امور مداوا مى شود، و صبر بغير خود مداوا نمى شود.(٢٣)

راجع به فضيلت صبر و تعريف و مراتب و درجات و اقسام آن، مراجعه به كتابهاى حديث و اخلاق مانند بحار، المحجة البيضاء، جامع السعاده و معراج السعاده مفيد و سودمند است.

راغب در مفردات القرآن مى گويد:

اَلصَّبْرُ حَبْسُ النّفْسِ عَلى ما يَقْتَضيهِ العَقْلُ وَ الشَّرْعُ اَوْ عَمّا يَقْتَضِيانِ حَبْسَها عَنْهُ

صبر، وادار كردن نفس است بر طبق فرمان عقل و شرع، يا حبس و باز داشتن نفس است از آنچه عقل و شرع بازداشتن نفس را از آن لازم مى شمارند.

از آيات و روايات، علاوه بر آنكه بلندى مقام و رتبه صابران معلوم مى گردد، دانسته مى شود كه صبر، كليد بركات و مقدمه نيل به تمام مقامات معنوى و شرط توفيق در هر كار و كسب هر فضيلت است.

حسينعليه‌السلام در مقام صبر امتحانى داد كه دوست و دشمن از آن در شگفتى شدند، بلكه فرشتگان آسمان برحسب فقره زيارت ناحيه مقدسه: وَلَقَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ(٢٤) نيز از آن صبر و شكيبايى در تعجب ماندند، و ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعى شد كه سخن از صبر و خويشتن دارى آن امام شهيد از توضيح واضحات است مع ذلك از جهت فائده اخلاقى چند قسم از اقسام عالى صبر را بيان مى كنيم و سپس موقف عظيم و بى نظير آن حضرت را در هريك نشان مى دهيم:

صبر در جهاد :

صبر در جهاد اينست كه مجاهد فى سبيل الله به واسطه ورود جراحات و زخم اسلحه پشت به ميدان نكند و از زخمهاى كارى، پريشان خاطر نشود و روحيه اش از يورش و حمله دسته جمعى قواى مسلّح دشمن ضعيف نگردد.

يكى از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام همين حال صبرشان در جهاد بود كه براى كسب ثواب و فوز به قرب خدا در ميدانهاى نبرد، آسوده حواس و با اطمينان صابرانه جهاد مى كردند. قرآن از اين مردم مدح كرده، و صبر در حين بأس كه در آيه:

( وَ الصّابِرينَ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ، وَ حينَ الْبَأْسِ ) (٢٥)

ذكر شده همين صبر در هنگام جهاد و قتال است.

و در آيه ديگر مى فرمايد:

( كَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِاِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرينَ ) (٢٦)

اين افتخار در ميدانهاى جهاد اسلامى در درجه نخست نصيب علىعليه‌السلام و خاندانش بود كه در هيچيك از جنگها پشت به جهاد نكردند. علىعليه‌السلام در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر كه شركت داشتند در نهايت صبر و تحمل، ثابت قدم بودند به طورى كه در جنگ احد نود جراحت بر بدنش رسيد و همچنان رزم مى كرد و از پيغمبر و اسلام مردانه و صادقانه دفاع نمود. برادر آن حضرت جعفر بن ابيطالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش وارد شد، و آن مجاهد فى سبيل الله پرچم اسلام را نگاه داشت تا دستهايش را قطع كردند، و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضى تواريخ به دو نيمه ساختند.

حسينعليه‌السلام به روايت ابن اثير و مسعودى و نقل عقّاد، سى و سه طعن نيزه، و سى و چهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت و هفت زخم بغير از زخم تيرها بود.

عقّاد نقل كرده كه مجموع جراحاتى كه اثرش در لباس آن حضرت بود صدو بيست جراحت بوده بلكه از بعضى روايات استفاده مى شود كه مجموع جراحات وارده بر آن بدن عزيز خدا از شمشير و تير و نيزه و سنگ، بيش از سيصد و ده جراحت بوده است و به اتفاق تمام اين زخمها از پيش رو و سينه مطهر بر آن حضرت رسيد.(٢٧)

با اين كثرت جراحات جنگ مى كرد و رجز مى خواند و حمله هاى مردانه مى كرد و تا ممكن بود سواره و سپس پياده، و حتى آن وقتى كه بر زمين افتاده بود با كمك شمشير برمى خاست و آن مردمى را كه ننگ عالم انسانيت شدند از خود دور مى كرد، و دفاع مى نمود و صبر داشت.

صبر در مصيبت جوانان و برادران و اصحاب:

اين نوع صبر از صبر بر جراحات، و آلام بدنى به مراتب دشوارتر، و از پا درآورنده تر است. اما حسين كه صبر و شكيبائيش از كوههاى عالم بيشتر بود در داغ مرگ جوانان و برادران، و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه را با لب تشنه در پيش رويش به فجيع ترين وضعى شهيد مى ساختند و بدنشان را پاره پاره مى كردند، صبرى كرد كه از آغاز عالم تا به حال چنان صبرى از كسى آشكار نشده است. طفل شيرخوارش را در بغلش تير مى زدند و هلاك مى كردند. فرزند كوچك برادرش را در آغوشش بعد از آنكه دستش را با شمشير قطع كردند به طورى كه با پوست آويخته شد، شهيد كردند.

كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه كام كشتند. در تمام اين مصيبات جانكاه صبر مى كرد، حتى كودكى را كه شمشير دشمن دستش را قطع كرده بود مانند مردان دنيا ديده; امر به صبر مى كرد و مى فرمود:

يَا ابْنَ اَخى اِصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَ احْتَسِبْ فى ذلِكَ الخَيْرَ

برادرزاده ‎ ام! صبر كن برآنچه كه بر تو وارد شده از بلاها و مصيبت ‎ ها و اينها را خير حساب كن!.

اهل بيتش را در معرض اسيرى مى ديد با اينكه اين مصيبت براى او كه مجسمه غيرت و مردانگى بود بسيار سخت و جانگداز بود صبر فرمود، و آنها را به صبر و وقار و خاموشى و خويشتن دارى سفارش مى كرد و به رحمت خدا مژده مى داد و مى فرمود:

وَ رَحْمَةُ اللهِ لاتُفارِقُكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ

صبر در غضب و خشم :

از پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است كه نيرومند كسى است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد. حسينعليه‌السلام هرگز تحت تأثير خشم و غضب كارى را انجام نداد، در هنگام غضب برخود مسلط بود; و اگر تمام عوامل خشم فراهم مى شد آن حضرت از طريق اعتدال و ميانه روى و راه صواب به قدر چشم برهم زدن بيرون نمى شد.

علائلى مى گويد:

غلامى از غلامانش آب بر دست مباركش مى ريخت ابريق از دستش در طشت افتاد، آب طشت بر روى مقدسش پاشيد. غلام عرض كرد: اى آقاى من!( وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ ) فرمود: خشمم را فرو خوردم. غلام گفت:( وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ ) فرمود: عفو كردم از تو. عرض كرد:( وَ اللهُ يُحِبِّ الُْمحْسِنينَ ) (٢٨)

فرمود:

اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ الْكَريم

برو كه تو در راه خدا آزادى!.(٢٩)

و يكى از نمايشهاى حسن خلق و كرم آن حضرت كه نشان مى دهد آن امام شهيد در برابر عوامل غضب و خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگى را داشت سيراب كردن لشكر حرّ است. وقتى در گرمگاه روز رسيدند و حضرت ديد به سختى تشنه هستند، فرمان داد تا به آنها و اسبهايشان آب بدهند. برحسب امر امام تمام سپاه دشمن را از مرد و مركب سيراب كردند و برپاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.

على بن طعان محاربى گفت: من پس از همه رسيدم آن بحر مكرمت و نور ديده ساقى كوثر مرا به آن حال ديد، به زبان مبارك به نهايت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

يَابْنَ اَخِى اَنْخِ الراوِيَه

برادرزاده! شتر را بخوابان.

من معنى كلام امام را ندانستم امام دانست كه نفهميدم فرمود: اَنْخِ الْجَمَلَ من شتر را خوابانيدم، فرمود:

اخنث السِقا

دهانه مشك را بر گردان و آب بنوش!

من نتوانستم، امام پيش آمد و دهانه مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب نوشيدم.(٣٠)

و ديگر از نمونه هاى صبر آن حضرت امتناعى است كه از شروع كردن به جنگ داشت، با اينكه مى دانست آن لشكر كفر پيشه به هيچوجه بر او و عزيزانش رحم نمى كنند، و با اينكه از آنها كارها و حركاتى سر مى زد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده دشوار بود، آن حضرت حجت را بر آنها تمام ساخت نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

موقعى كه نامه ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر حسينعليه‌السلام كار را تنگ بگيرد، و ايشان را در بيابانى بى آب و سبزه فرود آورد; زهير بن القين به امام عرض كرد:

به خدا قسم! آن سپاهى كه پس از اينها بيايند بسى بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم آن حضرت فرمود:

من ابتدا به جنگ نمى كنم

همچنين وقتى آب را بر روى امام و اصحابش بسته بودند و در لشكرگاه آن حضرت جاندارى نبود از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و سالم; حتى اسبها و مراكب، مگر آنكه تشنه بود و صيحه تشنه كامان همواره به گوش امام مى رسيد از ابتداى به جنگ خوددارى كرد.

حتى وقتى جرثومه شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره نزديك شد و در پيرامون خيمه هاى جلالت و عظمت مى گرديد تا نقطه اى را كه از آنجا ميتوان به خيام و لشكرگاه امام حمله كرد، معين سازد، خندقى را ديد كه آتش در آن افروخته اند; بانگ برداشت و به امام جسارت كرد.

مسلم بن عوسجه كه در تيراندازى مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند، و زمين را از لوث وجود خبيث آن دشمن خدا پاك سازد، حضرت اجازه نفرمود، چون از ابتدا كردن به جنگ كراهت داشت(٣١) مثل اينكه مى خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

يكى ديگر از نمونه هاى گذشت و عفو و صبر آن حضرت كه به مفاد آيه شريفه:

( وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الاْمُورِ ) (٣٢)

دليل بر عزم محكم، و قوت تصميم و بلندى همت است قبول توبه حر و آن همه ملاطفت و محبتى است كه نسبت به او از آن معدن صبر و حلم و عفو و بخشش صادر شد.

صبر در تشنگى :

اين شكيبائى سخت دشوار است، خصوص اگر تشنگى در نهايت شدت باشد. تسليم نشدن به دشمن با زحمت تشنگى، علامت تصميم و عزم راسخ فوق العاده است. شايد در تاريخ موردى را پيدا نكنيم كه آب را بر روى طرف بسته باشند و او از تسليم خوددارى كرده باشد.

برحسب تواريخ و كتابهاى معتبر مقتل از روز هفتم محرم آب را بر روى آن حضرت و خاندان و اصحابش بستند از آن روز تا عاشورا اگر هم يكى دو مرتبه به وسيله حفر چاه و كوشش حضرت عباس قمر بنى هاشم آبى تهيه شد، طبعاً سالمندان و بزرگان از آن استفاده نمى كردند و فقط اطفال و خردسالان و مراكب زبان بسته را يكى دو وعده با آن آب دادند; بنابراين داستان تشنگى امامعليه‌السلام فوق العاده غم انگيز و شكيبائى آن حضرت بر رنج تشنگى تحير آميز است.

كسانيكه گرماى عراق را ديده اند مى دانند كه تحمل تشنگى چند ساعت در آنجا طاقت فرسا است. زحمت جهاد در آفتاب سوزان و كثرت جراحات و ريزش خون، همه باعث شدت تشنگى است ولى آن امام تشنه كام بر اين رنج عظيم صبر فرمود، و تسليم آن ناكسان نگرديد. صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله.

صبر در اطاعت فرمان خدا :

معلوم است كه ظهور تمام اقسام صبر از آن حضرت براى اطاعت فرمان خدا بود، و براى امتثال امر خدا از آن همه بلاها و مصيبتها استقبال كرد و پيشنهادهائى را كه دوستان يا دشمنان دادند كه با يزيد بيعت كند يا بنحوى با او به سازش و سكوت رفتار نمايد نپذيرفت و ردّ كرد.

خواننده گرامى! شخصيت عظيم و مناقب و كرائم اخلاق حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام در هرناحيه آنقدر وسيع است كه با بسط مقال يا تأليف كتابهاى مستقل هم نمى توان جمال آفتاب تمثال آن خلق و خوى را نشان داد، لذا ناچار به ايجاز و اختصار پرداختيم، و بطور جامع و خلاصه مى گوئيم كه آن حضرت در علم و معرفت و حلم و فصاحت و بلاغت(٣٣) و خلق و خوى سرآمد تمام خلق بود.

____________________

پى نوشت ها :

١ ـ الاتحاف، ص ١٦.

٢ ـ بقيه ابيات كه سزاوار است هر يك از دوستان اهل بيت آن را حفظ باشند اينست:

َجَدّى رَسُولُ اللهِ اَكْرَمُ مَنْ مَضى

وَ نَحْنُ سِراجُ اللهِ فِى الْخَلْقِ نَزْهَرُ

وَفاطِمُ اُمّى مِنْ سُلالَةِ اَحْمَد

وَ عَمّى يُدْعى ذُوالجَناحَيْنِ جَعْفَرُ

وَفينا كِتابُ اللهِ اُنْزِلَ صادِقا

َ فينَا الْهُدى وَالْوَحىْ بِالْخَيْر يُذْكَرُ

وَ نَحْنُ اَمانُ اللهِ لِلنّاسِ كُلِّهِم

َسِرُّ بِهذا فِى الاَنامِ وَنَجْهَرُ

وَنَحْنُ وُلاةُ الْحَوضِ نَسْقى وُلاتِنا

بِكَأْسِ رَسُولِ اللهِ ما لَيْسَ يُنْكَرُ

وَشيعَتُنا فِى النّاسِ اَكْرَمُ شيعَة

وَ مُبْغِضُنا يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْسَرُ

و جدّ من رسول خدا گرامى ترين افراد است و ما چراغهاى خداونديم كه در ميان خلق مى درخشيم.

فاطمه، مادر من دختر احمد رسول خدا و عموى من جعفر است كه به ذوالجناحين صاحب دو بال معروف است.

درباره ما كتاب خدا به حقيقت نازل شده وهدايت و وحى درخانواده ما به خوبى ياد مى شود.

و ماييم امان خداوند براى همه مردم و اين مطلب را پنهان و آشكارا در بين مردم بازگو مى كنيم.

ماييم اختيار داران حوض كوثر كه دوستان خود را سيراب مى كنيم با جام رسول خدا، اين مطلب جاى انكار نيست.

شيعيان ما در بين مردم گرامى ترين پيروان هستند و دشمنان ما روز قيامت زيان خواهند ديد.

٣ ـ الاتحاف، ص ١٧ و ٢٠.

٤ ـ الاتحاف، ص ١٦ و ١٧: نقل به معنا.

٥ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٣٤٥ ـ كامل ابن اثير، ج ٣، ص ٢٩٥.

٦ ـ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٤٨٢.

٧ ـ ابوالشهداء، ص ٧١.

٨ ـ ابوالشهداء، ص ١٦٣ تا ١٦٩.

٩ ـ ص ١٨٥ نقل بمعنى.

١٠ ـ سمو المعنى، ص ١١٥.

١١ ـ سمو المعنى، ص ١١٧.

١٢ قسمتى از خطبه امام شهيدعليه‌السلام در روز عاشورا است كه در كتب معتبره مقاتل ذكر شده است.

١٣ ـ شرح نهج البلاغه، ج ١، ص ٣٠٢.

١٤ ـ سمو المعنى، ص ١١٨.

١٥ ـ سوره زمر، آيه ١٠.

١٦ ـ سوره نحل، آيه ٩٦.

١٧ ـ سوره انفال آيه، ٤٦.

١٨ ـ سوره سجده، آيه ٢٤.

١٩ ـ سوره آل عمران، آيه ٢٠٠.

٢٠ ـ سوره مريم، آيه ٦٥.

٢١ ـ سوره بقره، آيه ١٥٣.

٢٢ ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ١، ص ١٠٧.

٢٣ ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ١، ص ١٠٥.

٢٤ ـ و به راستى از صبر و استقامت تو ملائكه آسمان به شگفت آمده اند.

٢٥ ـ سوره بقره، آيه ١٧٧.

٢٦ ـ چه بسيار شده كه گروهى اندك به اذن خداوند، بر گروهى بسيار، پيروز شدند و خدا با شكيبايان است. سوره بقره، آيه ٢٤٩.

٢٧ ـ قمقام زخار، ص ٤٦٨. ابوالشهداء، ص ١٨٨. مروج الذهب، ج ٣، ص ١١.

٢٨ سخنان اين غلام اقتباسى است از قسمتى از آيه ١٣٤ سوره آل عمران: (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظِ وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ)

٢٩ ـ سمو المعنى، ص ١٦١.

٣٠ ـ قمقام زخار، ص ٣٥٠ و ساير كتب مقتل.

٣١ ـ ابوالشهداء، ص ١٧٢. قمقام زخار، ص ٣٩٠.

٣٢ ـ سوره شورى، آيه ٤٣.

٣٣ ـ كلمات معجز آسا، و خطبه هاى فصيحه و بليغه و مواعظ و نصايح جامع و ادعيه اى كه از آن حضرت نقل شده و در كتب عامه و خاصه ضبط است هر يك برهان اين است كه آن حضرت نيز مانند پدر بزرگوارش مالك ملك فصاحت و حاكم اقاليم بلاغت بوده است. معاويه در وصف آن منطق شيوا و گفتار رسا به يزيد گفت: لكِنَّها اَلْسِنَةُ بَنى هاشِمِ الحُدادِ الَّتى تَفْلِقُ الصَخْرَ وَتَغْرفُ مِنَ الْبَحْر لكن زبانهاى بنى هاشم از تيزى سنگ را مى شكافد و از دريا بهره مى گيرد همچنانكه هر چه از دريا بردارند، آب دريا كم نمى شود، آنها هم هر قدر سخن بگويند، مطالبشان تمام نمى شود سمو المعنى، ص ١٦٢.

بنى هاشم و بنى اميّه

گزاف و مبالغه نيست اگر بگوئيم: در مقابله بين حق و باطل و مواجهه خداپرستان و اصلاح طلبان با نابكاران و ستمگران، مواجهه اى مانند مواجهه بنى هاشم و بنى اميّه روى نداده است كه در آن هر دو دسته مشخص، و صف اصحاب فضيلت و خير و شرف از صف عناصر شر و باطل ممتاز باشد.

و گزاف نيست اگر بگوئيم: اينگونه كه حقيقت و قدس هدف حسينعليه‌السلام و پستى و بطلان بنى اميّه در اين مبارزه ظاهر شد، در ديگر مبارزات حق پرستان با باطل آشكار نگشت، و آنچنانكه حق از جبين حسينحسينعليه‌السلام در كربلا نمايش و جلوه كرد، و جمال حقيقت او عالم را روشن ساخت و پرده هاى تمام اشتباهكاريها را پاره نمود در مظلوميت و شهادت هيچ يك از شهداى راه حق و رهبران دينى اينگونه حقيقت خودنمائى نكرد.

آرى مثل اعلى و نمونه اكمل خصال ايمان، حق پرستى، بشر دوستى، عدالت و فضيلت حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بود، و پس از آن حضرت در اين فضايل، علىعليه‌السلام سرآمد تمام افراد بشر بود، و به قدرى با حق همصدا و نزديك و بى فاصله ارتباط استوار و ناگسستنى داشت كه زبان وحى، او و حق را ملازم يكديگر معرفى كرد.

همانگونه كه در نبردهاى پيغمبر و على با شرك و باطل، جنود حق و توحيد از جنود شرك و كفر ممتاز بودند; در اين نبردى كه حق در جسم و شخصيت حسين، و باطل در جسم يزيد با هم دست و پنجه نرم كردند نيز همه كس حق را مى شناخت، و باطل را تشخيص مى داد.

بنى هاشم در جاهليت و اسلام، دشمن ظلم و بيداد، و حامى مظلوم بودند. حق را يارى مى كردند; و در دفاع از آن همكارى داشتند و همانها بودند كه براى يارى مظلومان و ضعفاء و جلوگيرى از تجاوز اقوياء، و امر به معروف و نهى از منكر، تعاون اقتصادى و كمك به فقرا و نيازمندان حلف الفضول را به شرحى كه در تواريخ است ترتيب دادند، و اين پيمان مقدس را از روى كمال حسن نيت، و بشر دوستى امضا كردند كه اگر در دنياى به اصطلاح متمدن كنونى ملتهاى مترقى، و پيشرفته چنان پيمانى را ببندند، آن را يگانه افتخار خود مى شمارند.

حلف الفضول يكى از شريفترين پيمانهائى است كه پيش از اسلام بسته شد و نمونه اى از قدس روح، طهارت باطن، نزاهت اخلاقى، عدالت و آزاديخواهى بنى هاشم است، زيرا نخستين كسى كه بستن اين پيمان، و تأسيس اين همكارى پاك و مقدس را پيشنهاد كرد و در بستن اين عهد سعى نمود، زبير بن عبدالمطلب عموى پيغمبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و علاوه بر او عموم بنى هاشم در آن، شركت جسته و وارد بودند، و شخص پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز از كسانى بود كه در هنگام بستن اين پيمان مقدس در خانه عبدالله بن جذعان كه از شيوخ و پيرمردهاى قريش بود حضور يافت و سنّ مباركش در آن موقع بيست و پنج سال بود، و بعد از بعثت مى فرمود:

لَقَدْ شَهِدْتُ فى دارِ عَبْدِاللهِ بْنِ جَذْعانَ حَلْفاً لَوْدُعيتُ اِلى مِثْلِهِ فِى الاْسْلامِ لاَجَبْتُ

و بنا به نقل ديگر فرمود:

لَقَدْ شَهِدْتُ فى دارِ عَبْداللهِ بْن جذعان حَلْفاً ما أَحِبُّ اَنَّ لى بِهِ حُمَرُ النِّعَمِ، وَ لَو أُدْعى بِهِ فى الاِسْلامِ لاَجَبْتُ

يعنى: حاضر شدم در خانه عبدالله بن جذعان پيمانى را كه دوست نمى دارم از براى من به جاى آن شتران سرخ مو باشد، و اگر در اسلام به آن خوانده شوم هر آينه جواب مى دهم يا به نقل ابن ابى الحديد: اگر در اسلام به چنان پيمانى خوانده شوم جواب مى دهم، و به نقل ديگر فرمود:

لَقَدْ...ما اُحِبُّ اَنَّ لى بِهِ حُمَرُ النِعَمِ، وَلَوْ دُعيتُ بِهِ اليَوْم لاَجَبْتُ لا يَزيدُهُ الاْسْلامُ اِلاّ شِدَّةً

اجمال حكايت علت اين پيمان اينست كه: مردى زبيد از اهل يمن كالائى به عاص بن وائل سهمى فروخت، عاص در پرداخت بها مماطله نموده و به فروشنده ستم كرد تا مأيوس شد. آن مرد اشعارى گفت و از قريش دادخواهى كرد. دادخواهى آن مرد ستم رسيده غريب، در دل بنى هاشم اثر كرد زبير بن عبدالمطلب كه شجاع، آزادمنش، زيبا، آقا، بخشنده، شاعر، خطيب و نيك بود وقتى اشعار آن مرد را شنيد، سوگند ياد كرد، پيمانى با قبايل قريش ببندد كه اقويا را از ظلم به ضعيف منع كنند و اهل مكه را از ستم به غريب باز دارند، و در اين موضوع اشعارى گفت، و آن حلف (سوگند، پيمان) را حلف الفضول (پيمان جوانمردان) ناميد، آنگاه، پنج قبيله از قبائل قريش از جمله بنى هاشم و بنى زهره (قبيله آمنه خاتون مادر معظمه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دارالندوه اجتماع كردند و اتفاق نمودند كه داد مظلوم را از ظالم بگيرند، و هر ستمديده اى را خواه از اهل مكه باشد و يا از كسانى كه به مكه مى آيند، يارى كنند و با ستمگر مبارزه كنند تا حق مظلوم را از او بستانند، و به منزل عبدالله بن جذعان رفتند و در آنجا سوگند ياد كردند و بهاى كالاى مرد زبيدى را از عاص بن وائل گرفتند و به او دادند; لازم به تذكر است كه بنى اميّه از شركت در اين پيمان مقدس خوددارى كردند.

پس از آن، اين پيمان، پناهگاه مظلومان و موجب سركوبى ستمكاران شد و هركس ستمى مى ديد به آن متوسل مى شد.

از جمله حكايت شده كه مردى از قبيله خثعم با دخترش به نام قتول كه بسيار خوشرو و زيبا بود و براى تجارت به مكه آمد. نبيه بن حجاج سهمى، آن دختر را ديد و در او طمع بست، خواست او را از پدرش به زور براى فجور و نابكارى بگيرد. پدرش در مقام دفاع برآمد ولى نتوانست و نبيه بر او غالب شد و دختر را گرفت، و با خود برد. مرد بيچاره شد. به او گفتند: به حلف الفضول شكايت كن. آن مرد نزد بنى هاشم آمد و شكايت كرد، بنى هاشم آمدند و به نبيه كه دختر را در ناحيه اى از مكه برده بود گفتند:

دختر را رها كن! وگرنه ما همان كسان هستيم كه مى شناسى

گفت: يك امشب مرا به او كامروا كنيد

گفتند: خدا رويت را زشت گرداند، چه قدر نادانى! به خدا سوگند يك لحظه هم نخواهد شد

نبيه ناچار قتول را رها كرد، و در تأسف از ناكامى خود قصيده اى گفت.(١)

حلف الفضول و قضاياى تاريخى ديگر نشان مى دهد كه در نظر بنى هاشم، كرائم اخلاق و شرف و فضيلت، پارسائى، غيرت، صداقت، عدالت، امانت، شجاعت، صراحت لهجه، تقوى، فداكارى، ايمان ونوع دوستى بسيار محترم بود.

براى اطلاع بيشتر از مكانت روحى و ملكوتى بنى هاشم به تاريخ احوال پدران و نياكان پيغمبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعه شود.

طهارت نسب، عفاف، سخاوت، ميهمان نوازى، عدالت پرورى، احسان به فقراء و پذيرائى از حاجيان از جمله صفات بارز بنى هاشم بود كه تواريخ همه بر آن اتفاق دارند.

راجع به فضيلت بنى هاشم هرچه سخن گفته شود كم و توضيح واضح است، و مقايسه آنها با بنى اميّه اصلاً برخلاف ادب، و دور از انصاف بوده و از يك نويسنده مسلمان بلكه از هر شخص مطلع از تاريخ، شايسته و سزاوار نيست زيرا كه قبيله اى كه به وجود شخصيت اول عالم بشريت، و برگزيده ترين خلق و نمونه اعلى و نمايش اكمل حقيقت انسانيت، حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتخار يافته، بر تمام قبائل عالم و خلق اولين و آخرين ترجيح دارد، تا چه رسد بر قبيله اى مانند بنى اميه كه معدن رذالت و كانون كفر و شرك و فحشاء و ضلالت بودند.

ابراهيم خليل الله و نمرود، موسى كليم الله و فرعون، محمّد حبيب اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوجهل و ابوسفيان، على ولى الله و معاويه، حسين سيدالشهداء و يزيد; اينها اگر چه در برابر هم واقع شدند و هر يك حقيقت و ماهيت خود را نشان دادند اما اين معارضه، معارضه نور و ظلمت، حق و باطل، خير و شر، عدل و ظلم، و علم و جهل بود.

در چنين مصاف و معارضه نبايد سخن از ترجيح به ميان آورد; زيرا يك طرف تمام حقيقتش امتياز و فضيلت و حقيقت است، و يك طرف تمام هويتش بى امتيازى، بى حقيقتى و شرارت و رذالت است، و معلوم است كه اثبات برترى حق بر باطل، و خير بر شر، و علم بر جهل محتاج به دليل و برهان نيست.

اگر تنها شخصيت مقدس و روحانى حسينعليه‌السلام و محبوبيت فوق العاده او را در بين مسلمين، و بدنامى يزيد و تنفر عموم را از او در نظر بگيريم، براى آنكه صحنه اين مصاف را كاملترين صحنه هاى مصاف، و نبرد حق و باطل بشناسيم كافى است.

حسين كسى بود كه در صلاحيت اخلاقى و قدس مقام و بلندى رتبه او احدى از بنى اميه هم ترديد نداشت، و حتى آنهائيكه به جنگش رفتند و او را به طمع منافع دنيا شهيد كردند، اگر به وجدان خود رجوع مى كردند نمى توانستند منكر فضايل او و اينكه سزاوارترين مردم به خلافت و پيشوائى مسلمانان است بشوند.

او محبوبترين مردم و نزديكترين همه افراد به دلهاى مسلمين بود، و عواطف قلبى همه به او متوجه بود، و طبعاً مى بايست همينطور باشد. مگر مسلمان، مسلمان نباشد، يا دوستى و مهر فوق العاده پيغمبر را نسبت به حسين نشنيده باشد.

مگرنه پيامبر اسلام از گريه حسين ناراحت مى شد، و از فاطمه عزيزش مى خواست تا او را آرام كند، و طورى با او با مهر و نوازش باشد كه اين كودك محبوب، دلش نشكند، و صدايش به گريه بلند نشود.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حسين را مى بوسيد، مى بوئيد، به سينه مى چسبانيد، او را مى خندانيد، با او ملاطفت مى كرد، عواطفى اظهار مى داشت كه در آن زمان از هيچ پدرى نسبت به فرزندش چنان عواطف ديده نمى شد.

آنقدر موضوع شدت محبت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حسينعليه‌السلام در روايت شرح داده شده كه براى انسان شكى باقى نمى ماند كه پيغمبر حسين را مصدر آيات، و صاحب مقامات برجسته مى شناخته و يك آينده بسيار عظيم و درخشان، در سيما و رخسار او مى ديده است. لذا اينهمه لطف و عنايت را به او داشته است.

در بعضى از روايات است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها ـ بيمار شد، و شيرش خشكيد براى حسينعليه‌السلام مرضعه خواستند، پيدا نشد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حجره فاطمه مى آمد و انگشت ابهامش را در دهان حسين مى گذاشت، و حسين مى مكيد، و خدا در انگشت ابهام پيغمبر خودش رزقى قرار داد كه حسين به همان تغذيه مى نمود، و چهل شبانه روز پيغمبر به اينگونه حسين را غذا داد. خداوند گوشت او را از گوشت پيغمبر رويانيد.(٢)

حسينعليه‌السلام در حدود پنجاه و هفت سال در بين مردم زندگى كرد. دشمنانى داشت كه از هر تهمت و افترائى در حق كسى پروا نداشتند ولى طهارت اخلاقى و فضايل و حسن شهرت حسينعليه‌السلام چنان بود كه براى آنها هم فرصت آنكه او را به يك عيب و نقطه ضعف متهم سازند نبود. هيچ كس او را به عيبى نسبت نداد، و هيچ كس در صلاحيت و پاكدامنى و قدس روحى او ترديد نكرد.

حتى معاويه وقتى از حسينعليه‌السلام نامه اى به او رسيد كه او را به ارتكاب جرائم و جنايات سرزنش و ملامت فرموده بود، با اطرافيان چاپلوس خود مشورت كرد. آنها كه وجدان و شرف انسانيت را به پولهاى زرد و سفيد معاويه فروخته بودند، او را به نوشتن نامه جسارت آميز به مقام امام تحريك و ترغيب نمودند معاويه به آنها گفت:

وَما عَسَيْتُ اَنْ اَعْيَبَ حُسَيْناً وَاللهِ ما أَرى لِلْعَيْبِ فيهِ مَوْضِعاً

معاويه مكار، معاويه عيب جو و سيّاس كه مردان عاليقدر را با تهمت و افترا مى گرفت، و دامن پاك بيگناهان را به تهمت و حيله سياسى، آلوده معرفى مى كرد در پاسخ آنها گفت:

من در شأن حسين چه بگويم، من راه به جستن عيبى در حسين ندارم، به خدا قسم در او موضع عيبى نمى بينم

وَاللهِ ما اَرى لِلْعَيْبِ فيهِ مَوْضِعاً

چاره اى هم نداشت چون مى دانست هرچه بگويد خود را سبك و رسوا مى كند، و مردم مى گويند: لعنت بر دروغگو! زيرا همه مى دانستند كه در حسين موضع عيبى نيست.

زان قطره كه مى چكد زابر سحرى

بالله هزار بار پاكيزه ترى

حتى در كشندگان حسينعليه‌السلام يك نفر كه واقعاً حسن ظن به يزيد، و ابن زياد و دستگاه آنها داشته باشد و بدگمان به حسينعليه‌السلام باشد يافت نمى شد، و عموم كسانى كه در اين جرم بزرگ با بنى اميه همدست شده بودند، و آنها را يارى كردند يا سكوت نمودند، براى طمع در مال يا مقام يا ترس از عزل و بركنارى از شغل، و هتك عرض و اموال بود.

پس اگر ما فقط قدس مقام حسين را از هر كدام از جوانب و نواحى به نظر بياوريم و رذالت و دنائت شخص يزيد را در هرجهتى ملاحظه كنيم، براى شناختن حق و باطل، مانند آفتاب در وسط آسمان هركس را رهنما خواهد بود. بلكه اگر هر يك از ياران و سپاهيان آنها را با هر يك از افراد طرف مقابل روبرو سازيم براى پى بردن به حقيقت اين نبرد تاريخى كافى است.

اصحاب حسينعليه‌السلام امثال سيدالقرّاء حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهير، برير، حر، عابس و جوانان پاكيزه جان هاشمى مانند مسلم و ابى الفضل و على اكبرعليهم‌السلام بودند.

و پيروان يزيد: ابن زياد، عمر سعد، شمر، مسلم بن عقبه، مروان، حصين بن تميم، و حصين بن نمير و ديگر از اشقياء معروف و جلادان و خونخوار و آدم كشان بى رحم تاريخ بودند كه يا در قتل سيدالشهداءعليه‌السلام ، و يا در قتل عام مدينه و تخريب مكه و كعبه معظمه و مظالم ديگر شركت كردند.

براى اينكه عظمت قيام حسينعليه‌السلام و لزوم آن انقلاب مقدس معلوم شود، به طور فهرست هويت بنى اميّه و چند نفر از سران اين شجره ملعونه در اينجا يادآور شده و گوشه هائى از كفر و شرك، و دنائت نسب و رسوائيهاى آنها را به اختصار نقل مى كنيم. خوانندگان از اين مجمل، حديث مفصل را بخوانند.

به مخاطب، نکند.(1) ابوذر غفاری نقل می کند:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میان اصحاب می نشست، و گاهی که فردی غریب و ناشناس می آمد و آن حضرت را نمی شناخت، از جمع می پرسید که پیامبر کدام یک از شماست؟ این بود که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درخواست کردیم اجازه فرماید جایگاهی برایش بسازیم که آنجا بنشیند تا افراد غریب، او را بشناسند.

با موافقت پیامبر، دکّه و سکو مانندی از گِل برایش بنا کردیم، آن حضرت روی آن می نشست و ما هم در دو طرف پیامبر می نشستیم.(2) انس بن مالک نقل می کند:

هرگاه نزد پیامبر می آمدیم، حلقه وار می نشستیم.(3) و این گونه حلقه وار و دور هم نشستن، نشانه بی تکلّفی در جلسات، و پرهیز از تشریفات و در قید و بند «جای خاص» نبودن است.

3 - جلوس مؤدّبانه

نحوه نشستن در حضور دیگران، فرهنگ و تربیت انسان را نشان می دهد. پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیش از همه ادب

____________________

1- مکارم الاخلاق، ص 14.

2- همان، ص 16.

3- بحارالانوار، ج 16، ص 236.

اجتماعی را مراعات می کرد. هرگز دیده نشد که پای خود را در حضور دیگران، دراز کند:

«وَ ما رُئِیَ مُقدِّماً رِجْلَهُ بَیْنَ یَدَیْ جَلیسٍ لَهُ قَطٌّ».(1)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اغلب رو به قبله می نشست، و به کسانی هم که خدمتش می رسیدند، احترام و تکریم می کرد و گاهی زیرانداز یا عبای خود را برای آنان می گسترد تا روی آن بنشینند، با آنکه هیچ گونه قرابت و خویشاوندی میانشان نبود، ولی دیگران را روی جایگاه خود می نشاند.(2) پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آنجا ادب مجلس را رعایت می کرد که زانوهای خویش را در برابر چشم دیگران، قرار نمی داد، رفتاری که گاهی عربها داشته و دامن لباس را بالا می زدند و ساقها و زانوان لختشان دیده می شد، اما آن حضرت، همواره پاها و زانوهای خویش را می پوشاند:

«ما اخْرَجُ رُکْبَتَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلیسٍ لَهُ قَطُّ».(3)

وقتی برای غذا، سر سفره می نشست، زانوان و قدم های خویش را جمع می کرد و مثل نمازگزار و حالت تشهد می نشست، لیکن یکی از دو زانو روی دیگر متمایل می شد و می فرمود: من بنده ام، مثل بندگان می خورم و مثل

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 236.

2- المحجه البیضاء، ج 4، ص 131؛ بحارالانوار، ج 16، ص 240.

3- مکارم الاخلاق، ص 17.

بندگان می نشینم.(1) مردی وارد مسجد شد و به حضور پیامبر رسید. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها نشسته بود، اما در عین حال، جا به جا شد و برای مرد تازه وارد، جا باز کرد. آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا که وسیع است! حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که وقتی دید می خواهد نزدیک او بنشیند، برایش جا باز کند و جا به جا شود.(2)

4 - حفظ حریم ها

گاهی بیان کاستی ها و زشتی ها و عیوب دیگران نُقل مجالس است و به انتقاد از این و آن سپری می شود و حریم ها مراعات نمی گردد.

به روایت امیر المؤمنینعليه‌السلام : مجلس پیامبر، مجلس بردباری، شرم و حیا، صدق و امانت بود، سر و صدا و فریاد در آن مجلس شنیده نمی شد، حرمت افراد مورد هتک قرار نمی گرفت، و در پی لغزش دیگران و عیب جویی از آنان نبودند، همه اهل پیوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سال خوردگان مورد تکریم و احترام قرار می گرفتند، به خردسالان، ترحّم و شفقت می شد و افراد نیازمند و مراجعانی را که کار داشتند، مراعات می کردند و

____________________

1- المحجه البیضاء، ج 4، ص 135.

2- بحارالانوار، ج 16، ص 240.

پناهگاه و مأمنی برای غریبان بودند:

«مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَیاءٍ و صِدْقٍ و امانَهٍ، وَ لا تُرْفَعُ فیهِ الأصواتُ ...».(1)

چنین مجلسی، زمینه ساز تربیت روحی و ادب اجتماعی است. این فرهنگ را از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آموخته بودند.

در محضر آن حضرت، وقتی سخن گفته می شد، همه گوش می کردند، سخن یکدیگر را قطع نمی کردند، پای سخنرانی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سراپا گوش بودند، آن چنان که گویی پرنده بر سرشان نشسته است. چون کلام پیامبر تمام می شد، آنان آغاز به سخن می کردند. هنگام سخن گفتن دیگری نیز تا پایان کلامش صبر می کردند و وارد سخنان او نمی شدند.(2) در حضور آن حضرت، اگر سخنی هم درباره دیگران گفته می شد، سخن از نیازها و حاجت هایشان بود تا به تأمین و رفع آنها اقدام شود. خود آن حضرت سفارش فرموده بود که حاجت و نیاز کسانی را که دسترسی به من ندارند، به من اطلاع دهید، چرا که خداوند در قیامت، قدم های کسانی را بر صراط، استوار می دارد که حاجتِ حاجتمندان و گرفتاریِ درماندگان را به افراد توانگر و مسؤولان و زمامداران برسانند. این بود که در خدمت آن حضرت، سخن از این گونه

_____________________

1- سنن النبی علامه طباطبایی، ص 17.

2- همان.

نیازها بود و مجالی نمی داد که از عیوب و لغزش های دیگران صحبت شود:

«... لا یُذْکَرُ عِندَهُ الّا ذلِکَ وَ لا یُقبَلُ مِنْ احدٍ عَثْرَهٌ».(1)

5 - رسیدگی به مشکلات

محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلسه طرح نیازها از سوی مردم و پاسخگویی و اجابت از سوی آن حضرت بود. از این رو از با برکت ترین مجالس محسوب می شد. وقتی کسی در خدمت پیامبر بود و نیاز و کار را مطرح می کرد، آن حضرت آن قدر تحمّل می کرد و گوش می داد تا سخن او به پایان برسد. اگر در توانش بود، حاجت او را برمی آورد، وگرنه با گفتاری دلنشین او را خرسند می ساخت. آن قدر تحمّل نشان می داد که طرف برخیزد و برود، نه اینکه پیامبر، کلام او را نیمه کاره رها کند و در پی کار خویش رود.(2) حضرت می فرمود: حق مجالس را ادا کنید.

می پرسیدند: حقّ مجالس چیست؟

می فرمود: چشم هایتان رااز ناروا بپوشید، پاسخ سلام را بدهید، نابینا را راهنمایی کنید، امر به معروف و نهی از منکر کنید.(3)

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.

2- مکارم الاخلاق، ص 17.

3- همان، ص 26.

در محضر پیامبر، کسانی قرب و منزلت بیشتری داشتند و از یاران ویژه وی به شمار می رفتند که خیرخواهی شان نسبت به مسلمانان بیشتر و مواسات، کمک رسانی و ایثارشان نسبت به مردم افزون تر باشد.(1) به روایت علیعليه‌السلام کسانی که با آن حضرت کار داشتند و برای رفع حاجت در خانه خدمتش می رسیدند، بعضی یک حاجت داشتند، برخی دو حاجت و بعضی دارای نیازهای متعدّد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اوقات خویش را صرف آنان می کرد و مشکلاتشان را برطرف می کرد و وقت خویش را به تناسب کار و حاجت آنان تقسیم می کرد و در اختیار آنان می گذاشت.(2) محضر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره پربار بود، هم از جهت شناختِ معارف دینی و هم الهام گیری از اخلاق و سلوک اجتماعی و گرایش و عنایت به عبادات و تکالیف. آنان که شرفیاب خدمتش می شدند، بی بهره و دست خالی برنمی گشتند، یا فهم دینی آنان افزوده می شد، یا در درجات معنوی رشد می کردند، و حتی بهره مادی هم می بردند.

به این گزارش علویعليه‌السلام دقت کنید:

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.

2- سنن النبی، ص 15.

و«یَدْخُلُونَ رُوّاداً وَ لا یَفْتَرِقُونَ الّا عَنْ ذَواقٍ َیَخْرُجُونَ ادِلَّهً».(1)

افراد، برای درک فیض و طلب علم، شرفیاب حضورش می شدند و بی اینکه چیزی بچشند، متفرّق نمی شدند و چون برمی گشتند، راهنمایانی بودند!) هم بهره مندی مادی و هم تغذیه روحی و معنوی.

6 - احترام به دیگران

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سعی می کرد در حضور او حرمت اشخاص حفظ شود و احساس کرامت و عزّت کنند.

یکی از نمادهای این حرمت گذاری، مراعات حال تازه واردین و جا دادن به آنان است. مردی وارد مسجد شد، در حالی که پیامبر تنها نشسته بود. حضرت کمی جابه جا شد و برای او جا باز کرد. آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا وسیع است. فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که چون دید می خواهد کنار او بنشیند، برایش جا باز کند.(2) از توصیه های آن حضرت این بود که هر گاه بزرگ یک قوم نزد شما آمد، به او اکرام و احترام کنید:

«اذا أتاکُم کَریمُ قَوْمٍ فَاکرِموهُ»؛(3)

و خود نیز در عمل چنین رفتاری داشت.

____________________

1- سنن النبی، ص 15.

2- بحار الانوار، ج 16، 240

3- مکارم الاخلاق، ص 24

5 - سخن گفتن

اشاره

«کیفیت سخن گفتن» با دیگران، نشانه میزان خردمندی و حدّ و حدود شعور و ادب انسان است، در این بخش، اشارتی به سیره حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد سخن گفتن داریم، تا در این موضوع که مورد ابتلای همگان است به آن حضرت اقتدا و تأسی کنیم:

1 - کلام مفید و مربوط

بسیاری از سخنان که بر زبان جاری می شود، کم فایده و بیهوده است، سزاوار است که انسان خود ساخته، بر زبان و گفتار خود، کنترل و مراقبت داشته باشد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خویش را نگه می داشت و به کار نمی انداخت، مگر در اموری که به آن حضرت مربوط باشد، یا سودمند باشد، وقتی هم سخنی می فرمود، الفت بخش و وحدت آفرین بود، نه عامل تفرقه و موجب بد دلی و کدورت افراد، نسبت به یکدیگر:

«کانَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یَخْزِنُ لِسانَه الّا عَمّا یَعْنیهِ وَیُؤَلِّفُهُمْ وَلا یُنَفِّرُهِمْ».(1)

2 - در سطح مخاطبین

خردمند در سخن گفتن، سطح فکر و میزان کشش و معلومات طرف را حساب می کند. زیرا سخنان نامناسب با عقل و فکر مخاطبین، هم سبب خستگی و ملامت آنان از گوش دادن می شود، و هم آنان را به برداشت های غلط یا اندیشه های انحرافی می کشاند. پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنکه عقل کلّ بود و دانای همه اسرار و معارف والا، اما در سخن گفتن، سطح شعور و ظرفیّت طرف را می سنجید.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز با مردم، با عمق عقل و درک خود سخن نگفت و می فرمود: ما پیامبران، مأموریم که با مردم به اندازه عقل آنان حرف بزنیم، نه به قدر فهم خودمان:

«ما کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم العِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قالَ رسولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّا مَعْشَرُ الأنبیاءِ امِرْنا انْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(2)

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 151.

2- همان، ص 280.

این شیوه، برای همه کسانی که با سخنرانی، تدریس و تألیف با مردم مرتبطند، درس و الگوست، تا از این طریق، یعنی سخن و نوشتاری روشن، مفهوم و مردمی استفاده کنند، تا به راحتی با مخاطبین، ارتباط برقرار کنند. سخنان پیامبر، روشن، گویا، واضح بود، چنانکه هر شنونده ای آن را می فهمید:

«کانَ کَلامُهُ فَصلًا یَتَبَیَّنُهُ کُلُّ مَنْ سَمِعَهُ».(1)

3 - هنر گوش دادن

صبوری و تحمل گاهی هم در بعد گوش دادن به سخنان دیگران تبلور پیدا می کند. افراد عجول و کم ظرفیّت تنها دوست دارند حرف بزنند. نه تحمّل گوش دادن دارند، نه حوصله اینکه تا پایان یافتن سخنان طرف، تحمل و سکوت کنند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اصحاب را چنان عادت داده و تربیت کرده بود که حرف گوینده را تا پایان گوش می دادند و ساکت بودند تا از سخن گفتن فراغت یابد، و هم خود آن حضرت هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد:

«مَنْ تَکَلَّمَ انْصَتُوا لَهُ حتّی یَفْرَغ». «وَلا یَقْطَعُ عَلی احَدٍ کلامَهُ».(2)

_____________________

1- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 23.

2- بحارالانوار، ج 16، 153.

4 - سخن با تبسّم

از نمودهای حسن خلق، آمیختن سخن با لبخند است.

هم جاذبه می آفریند، هم سخن را دلنشین تر می سازد.

سخن گفتن پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمیخته به تبسمی ملیح و دلنشین بود:

«کانَ رَسُولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فی حَدیثِهِ».(1)

گاهی هم با دیگران، با گفتار خویش، مزاح و شوخی می کرد، با این هدف و قصد که آنان را مسرور و خرسند سازد.(2)

5 - خلاصه گویی

پر حرفی، آزار دهنده شنونده است و او را خسته می کند. سخنرانی های طولانی موجب گریز افراد از جلسات مذهبی، یا نماز جمعه و مجالس وعظ می گردد. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که همه کلماتش نور و حکمت و آموزنده بود، رعایت می کرد که خطبه هایش کوتاه باشد:

«کانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبهً وَاقَلَّهُ هَذَراً».(3)

______________________

1- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 48.

2- همان.

3- بحار الانوار، ج 16، ص 237، مکارم الاخلاق، ص 23.

در عین کمال نماز، خطبه هایش کوتاه ترین بود و کمترین سخن بیهوده و غیر لازم نداشت.

این رعایت حال مردم و «مردم داری» او را نشان می داد.

6 - همدلی و همزبانی با مردم

از جلوه های دیگر مردم داری و مردمی زیستن آن حضرت آن بود که در جلسات با مردم به سخن می پرداخت و از همان سخنان می گفت که آنان می گفتند، در طرح مشکلات اجتماعی و مسائل روز مرّه و گرفتاری های زندگی، یا طرح موضوعات دینی و دنیوی و اخروی با آنان هم آوا و هم سخن می شد، نه آنکه خویش را جدا از مردم به حساب آورد و در گفتگوها با مردم محشور و مخلوط نشود.

زید بن ثابت نقل می کند:

«هر گاه نزد پیامبر می نشستیم، اگر سخنی در یاد آخرت می گفتیم با ما هم سخن می شد.»(1) گاهی برای آنکه سخنش کاملًا برای طرف مقابل مفهوم و بی ابهام باشد، آن را سه بار تکرار می فرمود:

«کانَ رَسُول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا حَدَّثَ الحدیثَ او سَأَلَ عَنِ الأمرِ کَرَّرهُ ثلاثاً لِیَفْهَمَ ویُفهَمَ عَنْهُ».(2)

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 235.

2- مکارم الاخلاق، ص 20.

7 - کنترل زبان در حال خشم

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیرتر از همه خشمگین و عصبانی می شد و زودتر از همه هم عفو می کرد و در می گذشت. و در حال خشم و رضا یکسان سخن می گفت. یعنی نه رضا و خرسندی، او را به گزافه گویی و تملّق می کشاند و نه عصبانیت او را از مرز حق بیرون می برد. این میزان تقوا و اراده قوی است که انسان در حال غضب، حق و باطل را به هم نیامیزد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال رضا و غضب، چیزی جز حق نمی گفت:

«وَ کانَ فِی الرِّضا وَالغَضَبِ لایَقُولُ الّا حَقّاً».(1)

این ها گوشه هایی از «اخلاق کریمه» پیامبر خاتم است که از سوی خداوند به «خلق عظیم» ستوده شده است و بجاست که پیروان او در رفتار و گفتار از مولا و مقتدایشان پیروی کنند و سخن گفتنشان براساس، حق رضای الهی، مردم داری، روشنگری، صبوری، و تحمل، کوتاه و جذاب باشد و «ادب در گفتار» شاخصه ادب اجتماعی امّت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محسوب گردد.

____________________

1- سنن النبی، ص 76.

6 - راه رفتن

اشاره

حالات ظاهری انسان گاهی آینه درون نمای اوست. نحوه «راه رفتن» نیز به نوبه خود گویای خصلت های شخصیتی افراد است. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در کیفیت راه رفتن هم شیوه خاصی داشت که به آن اشاره می کنیم:

1 - مشْیِ استوار

محکم و استوار راه رفتن، نشانه صلابت روحی و قدرت درونی است. البته در حدّی که به شکل غرور و تکبر در نیاید. نحوه راه رفتن حضرت رسول، استوار و متین و با قدرت و استواری بود. به نقل ابن عباس:

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ اذا مَشی، مَشی مَشیاً یُعْرَفُ انَّهُ لَیسَ بِمَشیِ عاجزٍ وِلابِکَسْلانَ».(1)

مشی محکم نشانه عاجز و سست و کسل نبودن حضرت بود.

در نقل دیگر از حضرت علیعليه‌السلام آمده است که چنان راه می رفت که گویی در سراشیبی گام برمی دارد، شیوه ای که پیش از آن و بعد از آن دیده نشده است.(2) به نقل جابربن عبداللَّه انصاری:

«کانَ رسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی اخْرَیاتِ النّاسِ یُزجِی الضَّعیفَ وَ یُرْدِفُهُ وَیَدُلُّهُمْ».(3)

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اواخر مردم راه می رفت، ناتوانان را کمک می کرد و بر مرکب خویش سوار می نمود و آنان را راهنمایی می کرد.

2 - تند، اما باوقار

رعایت اعتدال در رفتار، سیره پیامبرانه است. گاهی تند رفتن، به سبُکی و خفّت می انجامد، گاهی هم آرام و سنگین راه رفتن سر از تکبر و غرور در می آورد. ایجاد موازنه در راه رفتن، به حالتی که نه مغرورانه باشد، نه سبک و نه عاجزانه

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 236.

2- همان، نیز: سنن النبی، ص 46.

3- مکارم الاخلاق، ص 22، سنن النبی، ص 71.

چیزی است که در رفتار آن حضرت مشهود بود.

به نقل هند بن ابی هاله تمیمی:

«یَمشی هَوْناً، سریعَ المَشْیَهِ ....»(1)

آن حضرت با آرامش و وقار راه می رفت، در عین حال، تند و چابک بود.

3 - مراعات افراد پیاده

گاهی سواره از حال پیاده بی خبر است. سوار بر مرکب پیش می تازد و افراد بی وسیله و مرکب را پشت سر می گذارد، یا با بی اعتنایی از کنار آنها می گذرد. بی توجهی به پیادگان نوعی غرور را همراه دارد و سوار نکردن بر وسیله نقلیه خویش، نوعی عمل غیر انسانی و دور از عواطف بشری است.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر گاهی سواره بود، اجازه نمی داد که کسی یا کسانی پیاده همراه وی و ملازم رکاب، مسیر را طی کنند و او سواره باشد. یا پیاده را هم سوار می کرد، یا می فرمود که: برو و فلان جا منتظر من باش:

«انَّ رَسُولَ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لایَدَعُ احداً یَمشی مَعَهُ اذا کانَ راکِباً حتّی یَحْمِلَهُ مَعَهُ، فَانْ ابی قال: تَقَدَّمْ امامی وَادْرِکْنی فِی المَکانِ الّذی تُریدُ».(2)

_____________________

1- مکارم الاخلاق، ص 12.

2- بحار الانوار، ج 16، ص 236. مکارم الاخلاق، ص 22.

4 - وابسته نبودن به مرکب

برخی از روی تنبلی و بی حالی، حاضر به پیاده روی نیستند. برخی هم اگر سواره رفت و آمد می کنند، نوع وسیله نقلیه برایشان مهم است و اگر مدتی بر وسیله عالی سوار می شده اند، عوض کردن آن و استفاده از مرکب ساده تر برایشان دشوار است. این نشانه نوعی وابستگی به «دنیا» است و تبدیل شدن «وسیله» به «هدف»!

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گاهی سوار اسب یا استر می شد. گاهی سوار بر الاغ و گاهی هم سوار بر درازگوش بی پالان و کسی را هم همراه خود سوار می کرد و اگر هم وسیله ای نبود، پیاده و یا بدون عبا و عمامه راه می رفت. در تشییع جنازه شرکت می کرد و گاهی برای عیادت مریض به دورترین نقطه شهر می رفت.(1) این نشان از حرّیت و وارستگی و زندگی مردمی و بی تکلّفی او دارد.

تکلّف گر نباشد خوش توان زیست

تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

___________________

1- سنن النبی، ص 74.

5 - عوض کردن مسیر

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گاهی از راهی که می رفت در بازگشت از راه دیگری بر می گشت نه همان راه اولیه این کار، یا یک اقدام امنیتی بود تا از خطرهای احتمالی و کمین دشمنان مصون بماند یا همچنانکه در حدیثی از حضرت رضاعليه‌السلام نقل شده است، زمینه افزایش رزق و روزی بوده است. به این معنی که در تنوع راه عبور، هم انسان های بیشتری را می بیند و تقویت روابط اجتماعی انجام می گیرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را می بیند و خوداین معاشرت با طیف وسیع تری از مردم، سبب رونق کار اجتماعی انسان و در نتیجه افزایش رزق اوست.

گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پیاده چیز ساده و پیش پا افتاده ای جلوه می کند، ولی همین مسأله می تواند با الهام از اسوه های مکتب و شیوه رفتاری اولیای دین، وضعیّت مطلوب و به سامانی داشته باشد.

امروز «فرهنگ ترافیک» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بیرون) و نحوه تردّد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعی است.

غرور و خیره سری و بی مبالاتی در مشی و رفت و آمد، امروز در شکل های جدیدتری بروز می کند. امید است که شیوه رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرمشق امت او باشد و راه رفتنی متواضعانه را پیش گیرند.

7 - آراستگی

اشاره

خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. این نکته که مضمون احادیث مکرر است.(1) در شکل ظاهری و هیئت آشکار انسان های مسلمان هم تجلّی می یابد و خداوند زیبایی و آراستگی را برای بندگان و در مؤمنان هم می پسندند و ژولیدگی و در هم ریختگی را برآنان روا نمی دارد.

به فرموده امیرالمؤمنینعليه‌السلام

«التَّجَمُّلُ مِن اخلاقِ المُؤمِنین».(2)

آراستگی از اخلاق مؤمنان است.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز فرموده است: «انَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الوَسَخَ وَالشَّعَثَ».(3)

______________________

1- «انَّ اللَّه جمیلٌ یُحِبُ الجمالَ»، علیعليه‌السلام وسائل الشیعه، ج 3، ص 340.

2- غرر الحکم، آمدی.

3- نهج الفصاحه، حدیث شماره 741.

پروردگار، چرکی و ژولیدگی را دشمن می دارد.

با توجه به مطلوب بودن تجمّل و آراستگی از دید اسلام به بررسی گوشه هایی از این شیوه رفتاری، در سیره پیامبر خدا می پردازیم:

1 - آینه و شانه

آراستگی سر و صورت و وضعیت موی چهره و سر، نشان اهمیّت دادن به این سنّت اسلامی است. رسول خدا در آینه نگاه می کرد، موی سر خود را شانه می زد، گاهی هم به جای آینه، در ظرف آب نگاه می کرد و موی سر خود رامرتب می ساخت و علاوه بر اینکه خود را برای خانواده آراسته و مهیا می کرد، برای برادران دینی هم خود را می آراست:

«وَ کانَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یَنْظُرُ فِی المِرآهِ وَیُرَجِّلُ وَیَمْتَشِطُ وَرُبّما نَظَرَ فِی الماءِ وَسَوّی جَمَّتَهُ فیهِ و لقد کانَ یَتجَمَّلُ لَاصْحابِهِ فَضلًا عَلی تَجَمُّلِهِ لَاهْلِهِ».(1)

همسرش عایشه، دید که آن حضرت در ظرف آبی نگاه می کند که در اتاق اوست و خود را می آراید، گفت: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبری و بهترین آفریدگان، چرا چنین می کنی؟ فرمود:

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

«انَّ اللَّهَ تعالی یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اذا خَرَجَ الی اخْوانِهِ انْ یَتَهَیَّأَ لَهُمْ وَیَتَجَمَّلَ».(1)

خداوند از بنده اش این را دوست دارد که هر گاه نزد برادران دینی اش بیرون می رود، خود را برای آنان آماده و آراسته سازد.

این شیوه سبب جذب و جلب دیگران می شود و نفوذ دعوت تبلیغی یک پیشوا را افزایش می دهد.

آن حضرت با شانه، سر خود را شانه می کرد. همسرانش مراقب و منتظر بودند که وقتی از موهای سر و صورت او می ریخت، آنها را جمع می کردند. تار موهایی که گاهی نزد مردم به عنوان تبرک مانده بود از همان موها بود. وی گاهی روزی دوبار محاسن خود را شانه می زد و پس از شانه زدن شانه را در جای مخصوص خود می گذاشت.(2)

2 - خوشبویی

از نشانه های دیگر آراستگی، استفاده از عطریات و مواد خوشبو کننده است، که هم عامل نشاط و روحیه خود شخص معطر است و هم به دیگران نشاط و مسرّت می بخشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قدر عطر و و مواد خوشبو کننده بر سر و صورت خود می زد، که گاهی جلوه و براقی آن در موهای

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

2- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 33.

سرش دیده می شد، با مشک و عنبر خود را خوشبو می ساخت، گاهی هم با «عود» و «غالیه» خود را معطر می کرد.(1) خرج کردن در این راه بسیار پسندیده است و اسراف هم به حساب نمی آید. به روایت امام صادقعليه‌السلام :

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ یُنْفِقُ عَلَی الطّیبِ اکثَرَ مِمّا یُنْفِقُ عَلَی الطَّعامِ».(2)

پیامبر خدا، بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام خرج کند، در راه عطریات خرج می کرد.

این است اخلاق پیامبرانه! چه عیب دارد که بخشی از مخارج روزانه مسلمانان را، هزینه های بهداشتی و تمیزی و آراستگی و خوشبویی آنان تشکیل دهد؟! امام صادقعليه‌السلام می فرماید:

«ما انْفَقْتَ فِی الطّیبِ فَلَیسَ بِسَرَفٍ».(3)

آنچه در راه عطریات خرج کنی، اسراف نیست.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر گاه از کوچه و گذرگاهی می گذشت، پس از عبورش، آنان که از آن مسیر می گذشتند، از رایحه خوش بر جای مانده می دانستند که پیامبر از این کوچه گذشته است! هر گاه عطری به او عرضه می شد، از آن استفاده

_____________________

1- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 34.

2- بحار الانوار، ج 16، ص 248.

3- مکارم الاخلاق، ص 41.

می کرد و می فرمود: بوی آن خوش است، سنگینی هم ندارد! و استفاده از بوی خوش را همیشه دوست داشت و از آن لذّت می برد.(1) به فرموده امام صادقعليه‌السلام رسول خدا هر جمعه عطر می زد و خود را خوشبو می ساخت و اگر عطریاتی هم در اختیار نداشت روسری بعضی از همسرانش را آب پاشیده بر سر و روی خود می کشید تا خوشبو گردد.

«کانَ رَسولُ اللَّهِ یَتَطَیّبُ فی کُلِّ جُمْعَهٍ فَاذا لَم یَجِد اخَذَ بَعْضَ خُمُرِ نِسائِهِ فَرَشَّهُ بِالماءِ وَیمَسَحُ بِهِ».(2)

3 - بهداشت بدن

استحمام کردن، شستشو، نظافت بدن و زدودن موهای آن از عوامل تأمین سلامتی و نظافت و از نشانه های آراستگی است. گرفتن ناخن، چیدن موی شارب، زدودن موهای زیر بغل نیز از همین نمونه هاست.

پیامبر اکرم جمعه به جمعه موهای زائد بدن را می زدود، ناخن هایش را می گرفت شاربش را کوتاه می کرد.(3) به روایت امام صادقعليه‌السلام :

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

2- مکارم الاخلاق، ص 41.

3- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 94.

«و کانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یُقَلِّمُ اظفارَهُ وَیَقُصُّ شارِبَهُ یَومَ الجمعَهِ قبلَ انْ یَخْرُجَ الی الصَّلاهِ».(1)

آن حضرت روز جمعه پیش از آنکه برای برپایی نماز جمعه از خانه بیرون رود، ناخن هایش رامی چید و شارب خود را کوتاه می کرد.

چیدن ناخن و کوتاه کردن مو به بهداشت آن کمک می کند. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این نظافت حتی در مسافرت ها هم توجّه داشت و هر گاه به سفر می رفت پیوسته پنج چیز را با خود داشت: آینه، سرمه دان، شانه، مسواک، و قیچی.(2) هر گاه سر و صورت خود را می شست. موهای خویش را با «سدر» شستشو می داد.(3) آن حضرت علاقه داشت که بر موی سر و صورت خود روغن های خوشبو کننده بزند، حتی به ابروها و شارب هم می زد. در سفره ها هیچگاه شیشه روغن و سرمه دان و قیچی و مسواک و شانه را از خود دور نمی ساخت.(4)

4 - مسواک

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اهمیت فراوانی به مسواک می داد.

_____________________

1- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 106.

2- همان، ص 109.

3- بحار الانوار، ج 16، ص 247.

4- مکارم الاخلاق، ص 35.

دندان هایش پیوسته برّاق و سفید بود و امت خویش را هم به مسواک زدن دستور می داد. هر گاه می خوابید، مسواک را بالای سر خود می گذاشت. قبل از خواب مسواک می زد.

وقتی از خواب بیدار می شد مسواک می زد.(1) این نکته بهداشتی توصیه خدا به آن حضرت بود.

می فرمود: آن قدر (از سوی خداوند) به مسواک فرمان داده شدم که ترسیدم بر من واجب شود.(2) نسبت به امت خویش نیزفرموده است که: اگر نبود که بر امتم دشوار سازم آنان را امر می کردم که با هر نماز مسواک بزنند. می فرمود:(3) مسواک هم پاکیزه کننده دهان، هم موجب رضای الهی است و از سنت های مؤکدی است که خداوند قرار داده است.(4) مجموعه آن چه در چهره و موی سر و صورت و لباس و دهان و دندان و بوی بدن و زیبایی ظاهری مطرح شد، سنت «تجمل» و آراستگی است که در زندگی نامه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده می شود.

امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز چه در مقابل امت ها و ملت ها و پیروان ادیان دیگر و چه به عنوان الگوی تأثیرگذار بر

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 253.

2- همان.

3- سفینه البحار، محدّث قمی، ج 1، ص 674.

4- همان، ص 675.

دیگران، به اسوه ای همچون پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نگرند که رفتار اجتماعی اش با مردم و نحوه معاشرت او در جامعه، به نحوی بود که محبوب دل ها شده بود و مردم از مصاحبت و هم سخنی و انس با آن حضرت لذت می بردند.

نظم و بهداشت و پاکیزگی ره آورد غرب و اروپائیان نیست، بلکه متن دستورهای دینی و سنت های اسلامی است و بالاترین آن در وجود نازنین رسول مکرم تجلی یافته بود، آن هم با شرایط آن روزگار و کمبود آب و وسایل و امکانات.

به مخاطب، نکند.(1) ابوذر غفاری نقل می کند:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میان اصحاب می نشست، و گاهی که فردی غریب و ناشناس می آمد و آن حضرت را نمی شناخت، از جمع می پرسید که پیامبر کدام یک از شماست؟ این بود که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درخواست کردیم اجازه فرماید جایگاهی برایش بسازیم که آنجا بنشیند تا افراد غریب، او را بشناسند.

با موافقت پیامبر، دکّه و سکو مانندی از گِل برایش بنا کردیم، آن حضرت روی آن می نشست و ما هم در دو طرف پیامبر می نشستیم.(2) انس بن مالک نقل می کند:

هرگاه نزد پیامبر می آمدیم، حلقه وار می نشستیم.(3) و این گونه حلقه وار و دور هم نشستن، نشانه بی تکلّفی در جلسات، و پرهیز از تشریفات و در قید و بند «جای خاص» نبودن است.

3 - جلوس مؤدّبانه

نحوه نشستن در حضور دیگران، فرهنگ و تربیت انسان را نشان می دهد. پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیش از همه ادب

____________________

1- مکارم الاخلاق، ص 14.

2- همان، ص 16.

3- بحارالانوار، ج 16، ص 236.

اجتماعی را مراعات می کرد. هرگز دیده نشد که پای خود را در حضور دیگران، دراز کند:

«وَ ما رُئِیَ مُقدِّماً رِجْلَهُ بَیْنَ یَدَیْ جَلیسٍ لَهُ قَطٌّ».(1)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اغلب رو به قبله می نشست، و به کسانی هم که خدمتش می رسیدند، احترام و تکریم می کرد و گاهی زیرانداز یا عبای خود را برای آنان می گسترد تا روی آن بنشینند، با آنکه هیچ گونه قرابت و خویشاوندی میانشان نبود، ولی دیگران را روی جایگاه خود می نشاند.(2) پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آنجا ادب مجلس را رعایت می کرد که زانوهای خویش را در برابر چشم دیگران، قرار نمی داد، رفتاری که گاهی عربها داشته و دامن لباس را بالا می زدند و ساقها و زانوان لختشان دیده می شد، اما آن حضرت، همواره پاها و زانوهای خویش را می پوشاند:

«ما اخْرَجُ رُکْبَتَیْهِ بَیْنَ یَدَیْ جَلیسٍ لَهُ قَطُّ».(3)

وقتی برای غذا، سر سفره می نشست، زانوان و قدم های خویش را جمع می کرد و مثل نمازگزار و حالت تشهد می نشست، لیکن یکی از دو زانو روی دیگر متمایل می شد و می فرمود: من بنده ام، مثل بندگان می خورم و مثل

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 236.

2- المحجه البیضاء، ج 4، ص 131؛ بحارالانوار، ج 16، ص 240.

3- مکارم الاخلاق، ص 17.

بندگان می نشینم.(1) مردی وارد مسجد شد و به حضور پیامبر رسید. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها نشسته بود، اما در عین حال، جا به جا شد و برای مرد تازه وارد، جا باز کرد. آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا که وسیع است! حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که وقتی دید می خواهد نزدیک او بنشیند، برایش جا باز کند و جا به جا شود.(2)

4 - حفظ حریم ها

گاهی بیان کاستی ها و زشتی ها و عیوب دیگران نُقل مجالس است و به انتقاد از این و آن سپری می شود و حریم ها مراعات نمی گردد.

به روایت امیر المؤمنینعليه‌السلام : مجلس پیامبر، مجلس بردباری، شرم و حیا، صدق و امانت بود، سر و صدا و فریاد در آن مجلس شنیده نمی شد، حرمت افراد مورد هتک قرار نمی گرفت، و در پی لغزش دیگران و عیب جویی از آنان نبودند، همه اهل پیوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سال خوردگان مورد تکریم و احترام قرار می گرفتند، به خردسالان، ترحّم و شفقت می شد و افراد نیازمند و مراجعانی را که کار داشتند، مراعات می کردند و

____________________

1- المحجه البیضاء، ج 4، ص 135.

2- بحارالانوار، ج 16، ص 240.

پناهگاه و مأمنی برای غریبان بودند:

«مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَیاءٍ و صِدْقٍ و امانَهٍ، وَ لا تُرْفَعُ فیهِ الأصواتُ ...».(1)

چنین مجلسی، زمینه ساز تربیت روحی و ادب اجتماعی است. این فرهنگ را از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آموخته بودند.

در محضر آن حضرت، وقتی سخن گفته می شد، همه گوش می کردند، سخن یکدیگر را قطع نمی کردند، پای سخنرانی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سراپا گوش بودند، آن چنان که گویی پرنده بر سرشان نشسته است. چون کلام پیامبر تمام می شد، آنان آغاز به سخن می کردند. هنگام سخن گفتن دیگری نیز تا پایان کلامش صبر می کردند و وارد سخنان او نمی شدند.(2) در حضور آن حضرت، اگر سخنی هم درباره دیگران گفته می شد، سخن از نیازها و حاجت هایشان بود تا به تأمین و رفع آنها اقدام شود. خود آن حضرت سفارش فرموده بود که حاجت و نیاز کسانی را که دسترسی به من ندارند، به من اطلاع دهید، چرا که خداوند در قیامت، قدم های کسانی را بر صراط، استوار می دارد که حاجتِ حاجتمندان و گرفتاریِ درماندگان را به افراد توانگر و مسؤولان و زمامداران برسانند. این بود که در خدمت آن حضرت، سخن از این گونه

_____________________

1- سنن النبی علامه طباطبایی، ص 17.

2- همان.

نیازها بود و مجالی نمی داد که از عیوب و لغزش های دیگران صحبت شود:

«... لا یُذْکَرُ عِندَهُ الّا ذلِکَ وَ لا یُقبَلُ مِنْ احدٍ عَثْرَهٌ».(1)

5 - رسیدگی به مشکلات

محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلسه طرح نیازها از سوی مردم و پاسخگویی و اجابت از سوی آن حضرت بود. از این رو از با برکت ترین مجالس محسوب می شد. وقتی کسی در خدمت پیامبر بود و نیاز و کار را مطرح می کرد، آن حضرت آن قدر تحمّل می کرد و گوش می داد تا سخن او به پایان برسد. اگر در توانش بود، حاجت او را برمی آورد، وگرنه با گفتاری دلنشین او را خرسند می ساخت. آن قدر تحمّل نشان می داد که طرف برخیزد و برود، نه اینکه پیامبر، کلام او را نیمه کاره رها کند و در پی کار خویش رود.(2) حضرت می فرمود: حق مجالس را ادا کنید.

می پرسیدند: حقّ مجالس چیست؟

می فرمود: چشم هایتان رااز ناروا بپوشید، پاسخ سلام را بدهید، نابینا را راهنمایی کنید، امر به معروف و نهی از منکر کنید.(3)

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.

2- مکارم الاخلاق، ص 17.

3- همان، ص 26.

در محضر پیامبر، کسانی قرب و منزلت بیشتری داشتند و از یاران ویژه وی به شمار می رفتند که خیرخواهی شان نسبت به مسلمانان بیشتر و مواسات، کمک رسانی و ایثارشان نسبت به مردم افزون تر باشد.(1) به روایت علیعليه‌السلام کسانی که با آن حضرت کار داشتند و برای رفع حاجت در خانه خدمتش می رسیدند، بعضی یک حاجت داشتند، برخی دو حاجت و بعضی دارای نیازهای متعدّد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اوقات خویش را صرف آنان می کرد و مشکلاتشان را برطرف می کرد و وقت خویش را به تناسب کار و حاجت آنان تقسیم می کرد و در اختیار آنان می گذاشت.(2) محضر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره پربار بود، هم از جهت شناختِ معارف دینی و هم الهام گیری از اخلاق و سلوک اجتماعی و گرایش و عنایت به عبادات و تکالیف. آنان که شرفیاب خدمتش می شدند، بی بهره و دست خالی برنمی گشتند، یا فهم دینی آنان افزوده می شد، یا در درجات معنوی رشد می کردند، و حتی بهره مادی هم می بردند.

به این گزارش علویعليه‌السلام دقت کنید:

____________________

1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.

2- سنن النبی، ص 15.

و«یَدْخُلُونَ رُوّاداً وَ لا یَفْتَرِقُونَ الّا عَنْ ذَواقٍ َیَخْرُجُونَ ادِلَّهً».(1)

افراد، برای درک فیض و طلب علم، شرفیاب حضورش می شدند و بی اینکه چیزی بچشند، متفرّق نمی شدند و چون برمی گشتند، راهنمایانی بودند!) هم بهره مندی مادی و هم تغذیه روحی و معنوی.

6 - احترام به دیگران

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سعی می کرد در حضور او حرمت اشخاص حفظ شود و احساس کرامت و عزّت کنند.

یکی از نمادهای این حرمت گذاری، مراعات حال تازه واردین و جا دادن به آنان است. مردی وارد مسجد شد، در حالی که پیامبر تنها نشسته بود. حضرت کمی جابه جا شد و برای او جا باز کرد. آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا وسیع است. فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که چون دید می خواهد کنار او بنشیند، برایش جا باز کند.(2) از توصیه های آن حضرت این بود که هر گاه بزرگ یک قوم نزد شما آمد، به او اکرام و احترام کنید:

«اذا أتاکُم کَریمُ قَوْمٍ فَاکرِموهُ»؛(3)

و خود نیز در عمل چنین رفتاری داشت.

____________________

1- سنن النبی، ص 15.

2- بحار الانوار، ج 16، 240

3- مکارم الاخلاق، ص 24

5 - سخن گفتن

اشاره

«کیفیت سخن گفتن» با دیگران، نشانه میزان خردمندی و حدّ و حدود شعور و ادب انسان است، در این بخش، اشارتی به سیره حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد سخن گفتن داریم، تا در این موضوع که مورد ابتلای همگان است به آن حضرت اقتدا و تأسی کنیم:

1 - کلام مفید و مربوط

بسیاری از سخنان که بر زبان جاری می شود، کم فایده و بیهوده است، سزاوار است که انسان خود ساخته، بر زبان و گفتار خود، کنترل و مراقبت داشته باشد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خویش را نگه می داشت و به کار نمی انداخت، مگر در اموری که به آن حضرت مربوط باشد، یا سودمند باشد، وقتی هم سخنی می فرمود، الفت بخش و وحدت آفرین بود، نه عامل تفرقه و موجب بد دلی و کدورت افراد، نسبت به یکدیگر:

«کانَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یَخْزِنُ لِسانَه الّا عَمّا یَعْنیهِ وَیُؤَلِّفُهُمْ وَلا یُنَفِّرُهِمْ».(1)

2 - در سطح مخاطبین

خردمند در سخن گفتن، سطح فکر و میزان کشش و معلومات طرف را حساب می کند. زیرا سخنان نامناسب با عقل و فکر مخاطبین، هم سبب خستگی و ملامت آنان از گوش دادن می شود، و هم آنان را به برداشت های غلط یا اندیشه های انحرافی می کشاند. پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنکه عقل کلّ بود و دانای همه اسرار و معارف والا، اما در سخن گفتن، سطح شعور و ظرفیّت طرف را می سنجید.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز با مردم، با عمق عقل و درک خود سخن نگفت و می فرمود: ما پیامبران، مأموریم که با مردم به اندازه عقل آنان حرف بزنیم، نه به قدر فهم خودمان:

«ما کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم العِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قالَ رسولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انّا مَعْشَرُ الأنبیاءِ امِرْنا انْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(2)

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 151.

2- همان، ص 280.

این شیوه، برای همه کسانی که با سخنرانی، تدریس و تألیف با مردم مرتبطند، درس و الگوست، تا از این طریق، یعنی سخن و نوشتاری روشن، مفهوم و مردمی استفاده کنند، تا به راحتی با مخاطبین، ارتباط برقرار کنند. سخنان پیامبر، روشن، گویا، واضح بود، چنانکه هر شنونده ای آن را می فهمید:

«کانَ کَلامُهُ فَصلًا یَتَبَیَّنُهُ کُلُّ مَنْ سَمِعَهُ».(1)

3 - هنر گوش دادن

صبوری و تحمل گاهی هم در بعد گوش دادن به سخنان دیگران تبلور پیدا می کند. افراد عجول و کم ظرفیّت تنها دوست دارند حرف بزنند. نه تحمّل گوش دادن دارند، نه حوصله اینکه تا پایان یافتن سخنان طرف، تحمل و سکوت کنند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اصحاب را چنان عادت داده و تربیت کرده بود که حرف گوینده را تا پایان گوش می دادند و ساکت بودند تا از سخن گفتن فراغت یابد، و هم خود آن حضرت هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد:

«مَنْ تَکَلَّمَ انْصَتُوا لَهُ حتّی یَفْرَغ». «وَلا یَقْطَعُ عَلی احَدٍ کلامَهُ».(2)

_____________________

1- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 23.

2- بحارالانوار، ج 16، 153.

4 - سخن با تبسّم

از نمودهای حسن خلق، آمیختن سخن با لبخند است.

هم جاذبه می آفریند، هم سخن را دلنشین تر می سازد.

سخن گفتن پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمیخته به تبسمی ملیح و دلنشین بود:

«کانَ رَسُولُ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فی حَدیثِهِ».(1)

گاهی هم با دیگران، با گفتار خویش، مزاح و شوخی می کرد، با این هدف و قصد که آنان را مسرور و خرسند سازد.(2)

5 - خلاصه گویی

پر حرفی، آزار دهنده شنونده است و او را خسته می کند. سخنرانی های طولانی موجب گریز افراد از جلسات مذهبی، یا نماز جمعه و مجالس وعظ می گردد. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که همه کلماتش نور و حکمت و آموزنده بود، رعایت می کرد که خطبه هایش کوتاه باشد:

«کانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبهً وَاقَلَّهُ هَذَراً».(3)

______________________

1- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 48.

2- همان.

3- بحار الانوار، ج 16، ص 237، مکارم الاخلاق، ص 23.

در عین کمال نماز، خطبه هایش کوتاه ترین بود و کمترین سخن بیهوده و غیر لازم نداشت.

این رعایت حال مردم و «مردم داری» او را نشان می داد.

6 - همدلی و همزبانی با مردم

از جلوه های دیگر مردم داری و مردمی زیستن آن حضرت آن بود که در جلسات با مردم به سخن می پرداخت و از همان سخنان می گفت که آنان می گفتند، در طرح مشکلات اجتماعی و مسائل روز مرّه و گرفتاری های زندگی، یا طرح موضوعات دینی و دنیوی و اخروی با آنان هم آوا و هم سخن می شد، نه آنکه خویش را جدا از مردم به حساب آورد و در گفتگوها با مردم محشور و مخلوط نشود.

زید بن ثابت نقل می کند:

«هر گاه نزد پیامبر می نشستیم، اگر سخنی در یاد آخرت می گفتیم با ما هم سخن می شد.»(1) گاهی برای آنکه سخنش کاملًا برای طرف مقابل مفهوم و بی ابهام باشد، آن را سه بار تکرار می فرمود:

«کانَ رَسُول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا حَدَّثَ الحدیثَ او سَأَلَ عَنِ الأمرِ کَرَّرهُ ثلاثاً لِیَفْهَمَ ویُفهَمَ عَنْهُ».(2)

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 235.

2- مکارم الاخلاق، ص 20.

7 - کنترل زبان در حال خشم

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیرتر از همه خشمگین و عصبانی می شد و زودتر از همه هم عفو می کرد و در می گذشت. و در حال خشم و رضا یکسان سخن می گفت. یعنی نه رضا و خرسندی، او را به گزافه گویی و تملّق می کشاند و نه عصبانیت او را از مرز حق بیرون می برد. این میزان تقوا و اراده قوی است که انسان در حال غضب، حق و باطل را به هم نیامیزد. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال رضا و غضب، چیزی جز حق نمی گفت:

«وَ کانَ فِی الرِّضا وَالغَضَبِ لایَقُولُ الّا حَقّاً».(1)

این ها گوشه هایی از «اخلاق کریمه» پیامبر خاتم است که از سوی خداوند به «خلق عظیم» ستوده شده است و بجاست که پیروان او در رفتار و گفتار از مولا و مقتدایشان پیروی کنند و سخن گفتنشان براساس، حق رضای الهی، مردم داری، روشنگری، صبوری، و تحمل، کوتاه و جذاب باشد و «ادب در گفتار» شاخصه ادب اجتماعی امّت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محسوب گردد.

____________________

1- سنن النبی، ص 76.

6 - راه رفتن

اشاره

حالات ظاهری انسان گاهی آینه درون نمای اوست. نحوه «راه رفتن» نیز به نوبه خود گویای خصلت های شخصیتی افراد است. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در کیفیت راه رفتن هم شیوه خاصی داشت که به آن اشاره می کنیم:

1 - مشْیِ استوار

محکم و استوار راه رفتن، نشانه صلابت روحی و قدرت درونی است. البته در حدّی که به شکل غرور و تکبر در نیاید. نحوه راه رفتن حضرت رسول، استوار و متین و با قدرت و استواری بود. به نقل ابن عباس:

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ اذا مَشی، مَشی مَشیاً یُعْرَفُ انَّهُ لَیسَ بِمَشیِ عاجزٍ وِلابِکَسْلانَ».(1)

مشی محکم نشانه عاجز و سست و کسل نبودن حضرت بود.

در نقل دیگر از حضرت علیعليه‌السلام آمده است که چنان راه می رفت که گویی در سراشیبی گام برمی دارد، شیوه ای که پیش از آن و بعد از آن دیده نشده است.(2) به نقل جابربن عبداللَّه انصاری:

«کانَ رسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی اخْرَیاتِ النّاسِ یُزجِی الضَّعیفَ وَ یُرْدِفُهُ وَیَدُلُّهُمْ».(3)

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اواخر مردم راه می رفت، ناتوانان را کمک می کرد و بر مرکب خویش سوار می نمود و آنان را راهنمایی می کرد.

2 - تند، اما باوقار

رعایت اعتدال در رفتار، سیره پیامبرانه است. گاهی تند رفتن، به سبُکی و خفّت می انجامد، گاهی هم آرام و سنگین راه رفتن سر از تکبر و غرور در می آورد. ایجاد موازنه در راه رفتن، به حالتی که نه مغرورانه باشد، نه سبک و نه عاجزانه

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 236.

2- همان، نیز: سنن النبی، ص 46.

3- مکارم الاخلاق، ص 22، سنن النبی، ص 71.

چیزی است که در رفتار آن حضرت مشهود بود.

به نقل هند بن ابی هاله تمیمی:

«یَمشی هَوْناً، سریعَ المَشْیَهِ ....»(1)

آن حضرت با آرامش و وقار راه می رفت، در عین حال، تند و چابک بود.

3 - مراعات افراد پیاده

گاهی سواره از حال پیاده بی خبر است. سوار بر مرکب پیش می تازد و افراد بی وسیله و مرکب را پشت سر می گذارد، یا با بی اعتنایی از کنار آنها می گذرد. بی توجهی به پیادگان نوعی غرور را همراه دارد و سوار نکردن بر وسیله نقلیه خویش، نوعی عمل غیر انسانی و دور از عواطف بشری است.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر گاهی سواره بود، اجازه نمی داد که کسی یا کسانی پیاده همراه وی و ملازم رکاب، مسیر را طی کنند و او سواره باشد. یا پیاده را هم سوار می کرد، یا می فرمود که: برو و فلان جا منتظر من باش:

«انَّ رَسُولَ اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لایَدَعُ احداً یَمشی مَعَهُ اذا کانَ راکِباً حتّی یَحْمِلَهُ مَعَهُ، فَانْ ابی قال: تَقَدَّمْ امامی وَادْرِکْنی فِی المَکانِ الّذی تُریدُ».(2)

_____________________

1- مکارم الاخلاق، ص 12.

2- بحار الانوار، ج 16، ص 236. مکارم الاخلاق، ص 22.

4 - وابسته نبودن به مرکب

برخی از روی تنبلی و بی حالی، حاضر به پیاده روی نیستند. برخی هم اگر سواره رفت و آمد می کنند، نوع وسیله نقلیه برایشان مهم است و اگر مدتی بر وسیله عالی سوار می شده اند، عوض کردن آن و استفاده از مرکب ساده تر برایشان دشوار است. این نشانه نوعی وابستگی به «دنیا» است و تبدیل شدن «وسیله» به «هدف»!

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گاهی سوار اسب یا استر می شد. گاهی سوار بر الاغ و گاهی هم سوار بر درازگوش بی پالان و کسی را هم همراه خود سوار می کرد و اگر هم وسیله ای نبود، پیاده و یا بدون عبا و عمامه راه می رفت. در تشییع جنازه شرکت می کرد و گاهی برای عیادت مریض به دورترین نقطه شهر می رفت.(1) این نشان از حرّیت و وارستگی و زندگی مردمی و بی تکلّفی او دارد.

تکلّف گر نباشد خوش توان زیست

تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

___________________

1- سنن النبی، ص 74.

5 - عوض کردن مسیر

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گاهی از راهی که می رفت در بازگشت از راه دیگری بر می گشت نه همان راه اولیه این کار، یا یک اقدام امنیتی بود تا از خطرهای احتمالی و کمین دشمنان مصون بماند یا همچنانکه در حدیثی از حضرت رضاعليه‌السلام نقل شده است، زمینه افزایش رزق و روزی بوده است. به این معنی که در تنوع راه عبور، هم انسان های بیشتری را می بیند و تقویت روابط اجتماعی انجام می گیرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را می بیند و خوداین معاشرت با طیف وسیع تری از مردم، سبب رونق کار اجتماعی انسان و در نتیجه افزایش رزق اوست.

گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پیاده چیز ساده و پیش پا افتاده ای جلوه می کند، ولی همین مسأله می تواند با الهام از اسوه های مکتب و شیوه رفتاری اولیای دین، وضعیّت مطلوب و به سامانی داشته باشد.

امروز «فرهنگ ترافیک» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بیرون) و نحوه تردّد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعی است.

غرور و خیره سری و بی مبالاتی در مشی و رفت و آمد، امروز در شکل های جدیدتری بروز می کند. امید است که شیوه رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرمشق امت او باشد و راه رفتنی متواضعانه را پیش گیرند.

7 - آراستگی

اشاره

خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. این نکته که مضمون احادیث مکرر است.(1) در شکل ظاهری و هیئت آشکار انسان های مسلمان هم تجلّی می یابد و خداوند زیبایی و آراستگی را برای بندگان و در مؤمنان هم می پسندند و ژولیدگی و در هم ریختگی را برآنان روا نمی دارد.

به فرموده امیرالمؤمنینعليه‌السلام

«التَّجَمُّلُ مِن اخلاقِ المُؤمِنین».(2)

آراستگی از اخلاق مؤمنان است.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز فرموده است: «انَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الوَسَخَ وَالشَّعَثَ».(3)

______________________

1- «انَّ اللَّه جمیلٌ یُحِبُ الجمالَ»، علیعليه‌السلام وسائل الشیعه، ج 3، ص 340.

2- غرر الحکم، آمدی.

3- نهج الفصاحه، حدیث شماره 741.

پروردگار، چرکی و ژولیدگی را دشمن می دارد.

با توجه به مطلوب بودن تجمّل و آراستگی از دید اسلام به بررسی گوشه هایی از این شیوه رفتاری، در سیره پیامبر خدا می پردازیم:

1 - آینه و شانه

آراستگی سر و صورت و وضعیت موی چهره و سر، نشان اهمیّت دادن به این سنّت اسلامی است. رسول خدا در آینه نگاه می کرد، موی سر خود را شانه می زد، گاهی هم به جای آینه، در ظرف آب نگاه می کرد و موی سر خود رامرتب می ساخت و علاوه بر اینکه خود را برای خانواده آراسته و مهیا می کرد، برای برادران دینی هم خود را می آراست:

«وَ کانَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یَنْظُرُ فِی المِرآهِ وَیُرَجِّلُ وَیَمْتَشِطُ وَرُبّما نَظَرَ فِی الماءِ وَسَوّی جَمَّتَهُ فیهِ و لقد کانَ یَتجَمَّلُ لَاصْحابِهِ فَضلًا عَلی تَجَمُّلِهِ لَاهْلِهِ».(1)

همسرش عایشه، دید که آن حضرت در ظرف آبی نگاه می کند که در اتاق اوست و خود را می آراید، گفت: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبری و بهترین آفریدگان، چرا چنین می کنی؟ فرمود:

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

«انَّ اللَّهَ تعالی یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اذا خَرَجَ الی اخْوانِهِ انْ یَتَهَیَّأَ لَهُمْ وَیَتَجَمَّلَ».(1)

خداوند از بنده اش این را دوست دارد که هر گاه نزد برادران دینی اش بیرون می رود، خود را برای آنان آماده و آراسته سازد.

این شیوه سبب جذب و جلب دیگران می شود و نفوذ دعوت تبلیغی یک پیشوا را افزایش می دهد.

آن حضرت با شانه، سر خود را شانه می کرد. همسرانش مراقب و منتظر بودند که وقتی از موهای سر و صورت او می ریخت، آنها را جمع می کردند. تار موهایی که گاهی نزد مردم به عنوان تبرک مانده بود از همان موها بود. وی گاهی روزی دوبار محاسن خود را شانه می زد و پس از شانه زدن شانه را در جای مخصوص خود می گذاشت.(2)

2 - خوشبویی

از نشانه های دیگر آراستگی، استفاده از عطریات و مواد خوشبو کننده است، که هم عامل نشاط و روحیه خود شخص معطر است و هم به دیگران نشاط و مسرّت می بخشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قدر عطر و و مواد خوشبو کننده بر سر و صورت خود می زد، که گاهی جلوه و براقی آن در موهای

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

2- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 33.

سرش دیده می شد، با مشک و عنبر خود را خوشبو می ساخت، گاهی هم با «عود» و «غالیه» خود را معطر می کرد.(1) خرج کردن در این راه بسیار پسندیده است و اسراف هم به حساب نمی آید. به روایت امام صادقعليه‌السلام :

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ یُنْفِقُ عَلَی الطّیبِ اکثَرَ مِمّا یُنْفِقُ عَلَی الطَّعامِ».(2)

پیامبر خدا، بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام خرج کند، در راه عطریات خرج می کرد.

این است اخلاق پیامبرانه! چه عیب دارد که بخشی از مخارج روزانه مسلمانان را، هزینه های بهداشتی و تمیزی و آراستگی و خوشبویی آنان تشکیل دهد؟! امام صادقعليه‌السلام می فرماید:

«ما انْفَقْتَ فِی الطّیبِ فَلَیسَ بِسَرَفٍ».(3)

آنچه در راه عطریات خرج کنی، اسراف نیست.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر گاه از کوچه و گذرگاهی می گذشت، پس از عبورش، آنان که از آن مسیر می گذشتند، از رایحه خوش بر جای مانده می دانستند که پیامبر از این کوچه گذشته است! هر گاه عطری به او عرضه می شد، از آن استفاده

_____________________

1- مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 34.

2- بحار الانوار، ج 16، ص 248.

3- مکارم الاخلاق، ص 41.

می کرد و می فرمود: بوی آن خوش است، سنگینی هم ندارد! و استفاده از بوی خوش را همیشه دوست داشت و از آن لذّت می برد.(1) به فرموده امام صادقعليه‌السلام رسول خدا هر جمعه عطر می زد و خود را خوشبو می ساخت و اگر عطریاتی هم در اختیار نداشت روسری بعضی از همسرانش را آب پاشیده بر سر و روی خود می کشید تا خوشبو گردد.

«کانَ رَسولُ اللَّهِ یَتَطَیّبُ فی کُلِّ جُمْعَهٍ فَاذا لَم یَجِد اخَذَ بَعْضَ خُمُرِ نِسائِهِ فَرَشَّهُ بِالماءِ وَیمَسَحُ بِهِ».(2)

3 - بهداشت بدن

استحمام کردن، شستشو، نظافت بدن و زدودن موهای آن از عوامل تأمین سلامتی و نظافت و از نشانه های آراستگی است. گرفتن ناخن، چیدن موی شارب، زدودن موهای زیر بغل نیز از همین نمونه هاست.

پیامبر اکرم جمعه به جمعه موهای زائد بدن را می زدود، ناخن هایش را می گرفت شاربش را کوتاه می کرد.(3) به روایت امام صادقعليه‌السلام :

_____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

2- مکارم الاخلاق، ص 41.

3- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 94.

«و کانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یُقَلِّمُ اظفارَهُ وَیَقُصُّ شارِبَهُ یَومَ الجمعَهِ قبلَ انْ یَخْرُجَ الی الصَّلاهِ».(1)

آن حضرت روز جمعه پیش از آنکه برای برپایی نماز جمعه از خانه بیرون رود، ناخن هایش رامی چید و شارب خود را کوتاه می کرد.

چیدن ناخن و کوتاه کردن مو به بهداشت آن کمک می کند. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این نظافت حتی در مسافرت ها هم توجّه داشت و هر گاه به سفر می رفت پیوسته پنج چیز را با خود داشت: آینه، سرمه دان، شانه، مسواک، و قیچی.(2) هر گاه سر و صورت خود را می شست. موهای خویش را با «سدر» شستشو می داد.(3) آن حضرت علاقه داشت که بر موی سر و صورت خود روغن های خوشبو کننده بزند، حتی به ابروها و شارب هم می زد. در سفره ها هیچگاه شیشه روغن و سرمه دان و قیچی و مسواک و شانه را از خود دور نمی ساخت.(4)

4 - مسواک

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اهمیت فراوانی به مسواک می داد.

_____________________

1- سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 106.

2- همان، ص 109.

3- بحار الانوار، ج 16، ص 247.

4- مکارم الاخلاق، ص 35.

دندان هایش پیوسته برّاق و سفید بود و امت خویش را هم به مسواک زدن دستور می داد. هر گاه می خوابید، مسواک را بالای سر خود می گذاشت. قبل از خواب مسواک می زد.

وقتی از خواب بیدار می شد مسواک می زد.(1) این نکته بهداشتی توصیه خدا به آن حضرت بود.

می فرمود: آن قدر (از سوی خداوند) به مسواک فرمان داده شدم که ترسیدم بر من واجب شود.(2) نسبت به امت خویش نیزفرموده است که: اگر نبود که بر امتم دشوار سازم آنان را امر می کردم که با هر نماز مسواک بزنند. می فرمود:(3) مسواک هم پاکیزه کننده دهان، هم موجب رضای الهی است و از سنت های مؤکدی است که خداوند قرار داده است.(4) مجموعه آن چه در چهره و موی سر و صورت و لباس و دهان و دندان و بوی بدن و زیبایی ظاهری مطرح شد، سنت «تجمل» و آراستگی است که در زندگی نامه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده می شود.

امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز چه در مقابل امت ها و ملت ها و پیروان ادیان دیگر و چه به عنوان الگوی تأثیرگذار بر

____________________

1- بحار الانوار، ج 16، ص 253.

2- همان.

3- سفینه البحار، محدّث قمی، ج 1، ص 674.

4- همان، ص 675.

دیگران، به اسوه ای همچون پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نگرند که رفتار اجتماعی اش با مردم و نحوه معاشرت او در جامعه، به نحوی بود که محبوب دل ها شده بود و مردم از مصاحبت و هم سخنی و انس با آن حضرت لذت می بردند.

نظم و بهداشت و پاکیزگی ره آورد غرب و اروپائیان نیست، بلکه متن دستورهای دینی و سنت های اسلامی است و بالاترین آن در وجود نازنین رسول مکرم تجلی یافته بود، آن هم با شرایط آن روزگار و کمبود آب و وسایل و امکانات.


5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26